الاعراف - كشف الاسرار و عدة الأبراركشف الاسرار و عدة الأبرار

کشف الأسرار و عده الأبرار رشید الدین میبدى سوره الاعراف آیه ۱۸۸ ـ۱۸۰

۱۸- النوبه الاولى‏

(۷/ ۱۸۸- ۱۸۰)

قوله تعالى: وَ لِلَّهِ الْأَسْماءُ الْحُسْنى‏ خداى را است نامهاى نیکو فَادْعُوهُ بِها خوانید او را بآن‏ وَ ذَرُوا الَّذِینَ یُلْحِدُونَ فِی أَسْمائِهِ‏ و گذارید ایشان را که کژ میروند در نامهاى او سَیُجْزَوْنَ ما کانُوا یَعْمَلُونَ‏ (۱۸۰) آرى پاداش دهند ایشان را بسزاى آنچه میکردند.

وَ مِمَّنْ خَلَقْنا أُمَّهٌ و از آفریده ما گروهى است‏ یَهْدُونَ بِالْحَقِ‏ که راه نمایند بحق‏ وَ بِهِ یَعْدِلُونَ‏ (۱۸۱) و داد میکنند بآن.

وَ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا و ایشان که بدروغ فرا داشتند سخنان ما سَنَسْتَدْرِجُهُمْ‏ بر ایشان درآییم ببى راه کردن و کین کشیدن پاره پاره بى‏شتاب‏ مِنْ حَیْثُ لا یَعْلَمُونَ‏ (۱۸۲) از آنجایى که ندانند.

وَ أُمْلِی لَهُمْ‏ و درنگ دهم ایشان را إِنَّ کَیْدِی مَتِینٌ‏ (۱۸۳) که ساز من درواخ (محکم واستوار) است.

أَ وَ لَمْ یَتَفَکَّرُوا نیندیشند ما بِصاحِبِهِمْ مِنْ جِنَّهٍ باین مرد ایشان از دیوانگى هیچ چیز نیست‏ إِنْ هُوَ إِلَّا نَذِیرٌ مُبِینٌ‏ (۱۸۴) نیست او مگر بیم نمایى آشکارا.

أَ وَ لَمْ یَنْظُرُوا درننگرند فِی مَلَکُوتِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ‏ در آنچه از نشانهاى پادشاهى خداست در آسمانها و زمینها؟ وَ ما خَلَقَ اللَّهُ مِنْ شَیْ‏ءٍ و آنچه خداى آفرید از هر چه آفرید وَ أَنْ عَسى‏ أَنْ یَکُونَ قَدِ اقْتَرَبَ أَجَلُهُمْ‏ و در ننگرند باندیشه خویش که مگر چنان است که اجل ایشان و هنگام سرانجام ایشان نزدیک آمد فَبِأَیِّ حَدِیثٍ بَعْدَهُ یُؤْمِنُونَ‏ (۱۸۵) بکدام سخن پس سخن خداى مى‏بخواهند گروید؟!

مَنْ یُضْلِلِ اللَّهُ‏ هر کس که اللَّه وى را گمراه کرد فَلا هادِیَ لَهُ‏ راهنمایى نیست وى را وَ یَذَرُهُمْ فِی طُغْیانِهِمْ‏ و گذاریم ایشان را در گزافکارى ایشان‏ یَعْمَهُونَ‏ (۱۸۶) تا بى‏سامان مى‏ روند و در ناشناخت مى ‏باشند.

یَسْئَلُونَکَ عَنِ السَّاعَهِ مى‏ پرسند ترا از رستاخیز أَیَّانَ مُرْساها کى است بپاى کردن آن و پدید آوردن آن؟ قُلْ إِنَّما عِلْمُها عِنْدَ رَبِّی‏ بگوى دانستن هنگام آن بنزدیک خداوند من است‏ لا یُجَلِّیها لِوَقْتِها إِلَّا هُوَ پیدا نکند آن را بر هنگام آن مگر او ثَقُلَتْ‏ [دانستن هنگام آن‏] گران شد فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ‏ بر دانایان آسمان و زمین‏ لا تَأْتِیکُمْ إِلَّا بَغْتَهً [رستاخیز] نیاید بشما مگر ناگاهى‏ یَسْئَلُونَکَ‏ مى‏ پرسند ترا [چندین از هنگام رستاخیز] کَأَنَّکَ حَفِیٌّ عَنْها گویى که پس دانایى بکئى آن‏ قُلْ إِنَّما عِلْمُها عِنْدَ اللَّهِ‏ گوى دانش آن بنزدیک خداى است‏ وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَعْلَمُونَ‏ (۱۸۷) لکن بیشتر مردمان نمى‏ دانند.

قُلْ لا أَمْلِکُ لِنَفْسِی‏ گوى ندارم من و بدست من نیست و نتوانم خویشتن را نَفْعاً وَ لا ضَرًّا نه سود و نه زیان‏ إِلَّا ما شاءَ اللَّهُ‏ مگر آنچه خداى خواست‏ وَ لَوْ کُنْتُ أَعْلَمُ الْغَیْبَ‏ و اگر من غیب دانستمى و بودنى نابوده انیز لَاسْتَکْثَرْتُ مِنَ الْخَیْرِ پذیره نیکى باز شدى تا بآن رسیدى‏ وَ ما مَسَّنِیَ السُّوءُ و از پاى بلا برخاستى تا بمن نرسیدى‏ إِنْ أَنَا إِلَّا نَذِیرٌ وَ بَشِیرٌ نیستم من مگر بیم نماى شادى رسان‏ لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ‏ (۱۸۸) گروهى را که بپیغام اللَّه مى‏ گروند.

النوبه الثانیه

قوله تعالى: وَ لِلَّهِ الْأَسْماءُ الْحُسْنى‏- مقاتل گفت: سبب نزول این آیت آن بود که مردى مسلمان نماز میکرد، و در نماز اللَّه را میخواند، و رحمن را میخواند. مردى از مشرکان مکه این از وى بشنید، گفت: أ لیس یزعم محمد و أصحابه انّهم یعبدون ربّا واحدا؟ فما بال هذا یدعو ربین اثنین؟! گفت: محمد و اصحاب وى میگویند که:

ما یک خداى مى ‏پرستیم، چون است که این مرد دو خداى را میخواند؟! جبرئیل آمد بجواب وى آیت آورد: وَ لِلَّهِ الْأَسْماءُ الْحُسْنى‏ خداى را نامهاست، و آن نامها همه پاک و نیکو و بسزاست، و بر وفق این مصطفى (ص) گفت:

«ان للَّه تبارک و تعالى تسعه و تسعین اسما، مائه غیر واحد، انّه وتر یحبّ الوتر، من احصاها کلها دخل الجنّه».

و روى‏ «من حفظها و من احصاها دخل الجنّه».

نامهاى خدا همه صفات وى‏ اند، و فرق اینست میان نام و صفت، مگر آنکه در اسم دلالت اشارت است، و در صفت دلالت فائده.

و گفته ‏اند: این آیت دلیل است که اسم و مسمى یکى است نام و نامور، که میگوید: لِلَّهِ الْأَسْماءُ، و اگر هر دو یکى نبودى اسماء غیر اللَّه را بودى نه اللَّه را، و فائده للَّه باطل شدى، و این نامها بر بندگان خویش اظهار کرد، و ایشان را در آموخت تا بر خوانند او را بدان نامها، و بدانند او را، و بشناسند، چنان که گفت تعالى و تقدس: فَادْعُوهُ بِها او را که خوانید بآن نامها خوانید که خود گفت، و خود را آن نام نهاد. چون خود را جواد نام نهاد، بگو یا جواد! مگو سخىّ! اگر چه بدان معنى است، که جواد خود را گفت و سخى نگفت. و بناء این بر توقیف است. رحیم میگوى، رقیق مگوى. قوى میگوى، جلد مگوى، و على هذا هر نام و صفت و نعت که خود را گفت میگوى، و بآن درمگذر، و زیادت و نقصان در آن میار. اینست که میگوید: فَادْعُوهُ بِها وَ ذَرُوا الَّذِینَ یُلْحِدُونَ‏ فِی أَسْمائِهِ‏. «ذر» آنست که گذار، سخن مستهینان است و خوار دارندگان و بى ‏نیازان.

هر جاى که در قرآن آید بر معنى بى‏ نیازى نمودن است از آن کس، نه پیغام و تهدید باز گرفتن است ازو. میگوید: گذار ایشان را که کار کژ میدانند، و سخن کژ میگویند در نامهاى او، و آن الحاد آن بود که در نام اللَّه زیادت و نقصان آوردند. لات از اللَّه شکافتند، و بر بت نهادند، و عزى از عزیز، و مناه از منّان، همنامى اللَّه را، و آفرینها کردند بر بتان که آن آفرین نامهاى اللَّه راست. و گفته ‏اند: الحاد آنست که بتان را خدایان مى‏ خواندند، و الهیّت صفت خداست، و بآن یگانه و یکتاست، و گفته ‏اند: الحاد آنست که وى را فرزند و جفت گفتند، و نامى که نه از نامهاى اوست و او را نه سزاست برو نهادند. کتسمیه النّصارى ایّاه ابا المسیح.

قراءت حمزه یلحدون بفتح یا وحا، و باقى بضمّ یا و کسر حا خوانند، و بمعنى هر دو یکسان است. یقال: لحد و ألحد، اذا جار و مال عن القصد الى الجور، و عن الحقّ الى الباطل‏ سَیُجْزَوْنَ ما کانُوا یَعْمَلُونَ‏.

وَ مِمَّنْ خَلَقْنا أُمَّهٌ یَهْدُونَ بِالْحَقِّ وَ بِهِ یَعْدِلُونَ‏-

قال رسول اللَّه (ص): «انّها امتى و قد أعطى القوم بین ایدیکم مثلها»

یعنى قوله: وَ مِنْ قَوْمِ مُوسى‏ أُمَّهٌ یَهْدُونَ بِالْحَقِ‏ الایه، و گفته‏ اند: این حق که درین آیت گفت کتاب خداست و فرمان او، و این امّت اینجا آن فرقت ناجیه است از هفتاد و سه فرقت از امت محمّد (ص)، چنان که در خبر است ربیع انس گفت: مصطفى (ص) این آیت برخواند، آن گه گفت:

«انّ من امتى قوما على الحقّ حتى نزل عیسى بن مریم».

و قال صلّى اللَّه علیه و سلّم: «لا تزال من امّتى امّه قائمه بأمر اللَّه لا یضرّهم من خذلهم و لا من خالفهم، حتى یأتى امر اللَّه عزّ و جلّ، و هم ظاهرون على النّاس».

عطاء: هم المهاجرون و الانصار و التّابعون لهم باحسان.

وَ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا- اى: بالقرآن و الرّسول و معجزاته، سَنَسْتَدْرِجُهُمْ‏ اى نأخذهم قلیلا قلیلا حتى بلغوا الغایه، نأخذهم بالعقوبه مِنْ حَیْثُ لا یَعْلَمُونَ‏ انّهم یؤخذون. کلبى گفت: استدراج آنست که عمل بد بر ایشان آراید، پندارند نیکى است، و همى کنند، تا آن گه که شومى آن عمل بایشان رسد و هلاک شوند، و ذلک قوله:

أَ فَمَنْ زُیِّنَ لَهُ سُوءُ عَمَلِهِ فَرَآهُ حَسَناً، جاى دیگر گفت: وَ هُمْ یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ یُحْسِنُونَ صُنْعاً. ابن عباس گفت: کلما احدثوا خطیئه جدّد لهم نعمه، و أنساهم الاستغفار، هر گه که گناهى کنند نعمتى بر ایشان تازه کند و بیفزاید، و در آن غرّه شوند، از فعل بد وا نایستند و استغفار نکنند، و عذر نخواهند، تا ناگاه عقوبت رسد بایشان، و هلاک شوند.

روى عقبه بن عامر عن النّبی (ص) قال: «اذا رأیت اللَّه تعالى یعطى العبد من الدّنیا على معاصیه ما یحبّ فانّما هو استدراج»، ثمّ قرأ: فَلَمَّا نَسُوا ما ذُکِّرُوا بِهِ فَتَحْنا عَلَیْهِمْ أَبْوابَ کُلِّ شَیْ‏ءٍ الایه.

وَ أُمْلِی لَهُمْ‏ الاملاء الامهال، اخذ من الملوین، و هما اللّیل و النّهار، و یقال:

ملاک اللَّه اى عمّرک اللَّه. قال الشاعر:

بعلو الجدّ و الرّفعه و الطیر السعید   عشت حتى تتملّى الف نیروز و عید
 

إِنَّ کَیْدِی مَتِینٌ‏- اى: اخذى قوى شدید. همانست که گفت: إِنَّ أَخْذَهُ أَلِیمٌ شَدِیدٌ. کید ساز نهانى است و این صفت آدمیان است، و ربّ العزّه اضافت آن با خود کرد، و فرق آنست که: کید آدمى با حیلت است، و کید اللَّه پاک از حیلت، چنان که غضب آدمى با ضجر است، و غضب اللَّه پاک از ضجر. و منع آدمى از بخل است، و ربّ العالمین مانع است از بخل پاک، و صبر آدمى از عجز است، و رب العزه صبور از عجز پاک، و على هذا صفات آدمى قرین عیب است، و اللَّه را صفات بر کمال است، و نعوت بسزا، از عیب پاک، و از شبهت دور، و از نقص منزّه، و از آفات مقدّس، تعالى عما یقول الظالمون علوا کبیرا. وَ أُمْلِی لَهُمْ إِنَّ کَیْدِی مَتِینٌ‏- این در شأن مستهزیان آمد. ربّ العزّه ایشان را روزگارى دراز فرا گذاشت، تا در گزاف کارى و تباه کارى بغایت رسیدند، و بعمر دراز غره شدند، و کفر و شرک پروردند، و بعاقبت رب العزه ایشان را ناگاه گرفت، و بیک شب همه را هلاک کرد، و قصّه ایشان در آخر سوره الحجر گفته شود ان شاء اللَّه.

أَ وَ لَمْ یَتَفَکَّرُوا ما بِصاحِبِهِمْ‏- قتاده گفت: آن روز که: این آیت آمد که‏ وَ أَنْذِرْ عَشِیرَتَکَ الْأَقْرَبِینَ‏، رسول خدا بر کوه صفا شد، و بآواز بلند قوم قوم و قبیله قبیله میخواند که: یا بنى عبد المطلب! یا بنى عبد مناف! یا بنى فلان! یا بنى فلان! ایشان را میخواند، و بعذاب و نقمت اللَّه مى‏ ترسانید، و بیم میداد از اوّل شام تا بامداد.

کافران گفتند: انّ صاحبکم هذا لمجنون. این مرد مگر دیوانه است، که همه شب چون دیوانگان بانگ میداشت. ربّ العالمین بجواب ایشان این آیت فرستاد: أَ وَ لَمْ یَتَفَکَّرُوا ما بِصاحِبِهِمْ‏ اى ما بمحمّد مِنْ جِنَّهٍ اى جنون، إِنْ هُوَ إِلَّا نَذِیرٌ مُبِینٌ‏ یخوّفهم حلول النقمه و العذاب.

ابن عباس گفت: مردى آمد به مکه از دشنؤه نام وى ضماد، و افسونگر بود، و در مکه این آواز درافتاده که محمد دیوانه گشته است. ضماد برخاست، و بر مصطفى شد، گفت: انّى رجل ارقى و اداوى، فان احببت داویتک. گفت: من مردى ‏ام افسونگر، رقیها دانم، و دردها را مداوات شناسم، اگر خواهى تانرا مداوات کنم. رسول خدا این تحمید درگرفت، و برخواند:

الحمد للَّه نحمده و نستعینه و نتوکّل علیه، و نؤمن به، و نعوذ باللّه من شرور انفسنا و من سیّئات اعمالنا. من یهد اللَّه فلا مضلّ له، و من یضلل فلا هادى له. و أشهد ان لا اله الا اللَّه و أنّ محمّدا عبده و رسوله.

ضماد چون بشنید از وى شیفته آن سخن گشت، گفت: اعد علىّ، فأعاد. پس گفت: و اللَّه لقد سمعت قول الکهنه و السّحره و الشعراء و البلغاء، فما سمعت مثل هذا الکلام قط! هات یدک ابایعک، فبایعه على الاسلام. فقال: و على قومى، فقال: و على قومک.

و عن الربیع بن انس، قال: قدم ابو العراف الیمانى و کان من اشراف اهل الیمن، فرأى رسول اللَّه (ص) فى حلّه حمراء، و هو یقول: ایها الناس قولوا لا اله الا اللَّه تفلحوا، و اذا خلفه شیخ، یقول: ایاکم و ایّاه، فانّه مجنون کذّاب. فسأل ابو العراف عن الشیخ، فقیل: عمّه ابو لهب، فقال: ما تقول فى ابن اخیک؟ قال: لم نزل نداویه من الجنون. فقال له: تبّا لک سائر دهرک، انّ کلام المجانین متفاوت، غیر مستقیم، و ما یشبه ابن اخیک المجانین بوجه من الوجوه. فقال له ابو لهب: فما هذا الّذى یقول؟ قال:

وحى و رساله و حق و صدق، اشهد ان لا اله الا اللَّه، و أنّه عبده و رسوله. ثمّ اتى النّبی بعد ما اظهر دعوته، و استفحل امره فى ثمانین فارسا من قومه مسلمین.

أَ وَ لَمْ یَتَفَکَّرُوا استفهام است بمعنى تقریع، و گفته ‏اند: استفهام است بمعنى تحریض، یعنى: او لم یتفکّروا بقلوبهم فیعلموا ما بصاحبهم من جنون؟. و اگر أَ وَ لَمْ یَتَفَکَّرُوا وقف کنى نیکوست، پس آن «ما» نفى است بر استیناف گویى. ما بِصاحِبِهِمْ مِنْ جِنَّهٍ إِنْ هُوَ إِلَّا نَذِیرٌ منذر من اللَّه، مُبِینٌ‏ موضح انذاره. مبین درین آیت مصطفى است. جاى دیگر صفت سحر نهاد، گفت: قالُوا إِنَّ هذا لَسِحْرٌ مُبِینٌ‏. جاى دیگر نام خداوند است جلّ جلاله: وَ یَعْلَمُونَ أَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ الْمُبِینُ‏. این دلیل است که همنامى همسانى واجب نکند، و ازین نمط در قرآن فراوان است.

أَ وَ لَمْ یَنْظُرُوا فِی مَلَکُوتِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ‏- الملکوت الملک، و لا یستعمل الا فى حقّ اللَّه عزّ و جلّ، وَ ما خَلَقَ اللَّهُ مِنْ شَیْ‏ءٍ اى: و فیما خلق اللَّه من شى‏ء من الاشیاء.

میگوید: تفکر کنید و دلیل گیرید بآنچه خلق را خبر دادم از ملکوت آسمان و زمین، و در آنچه آفریدم از هر چه آفریدم. یعنى که در هر چه آفرید دلالت روشن است بر وحدانیت و فردانیت اللَّه. وَ أَنْ عَسى‏ أَنْ یَکُونَ قَدِ اقْتَرَبَ أَجَلُهُمْ‏- اى. ان کانوا یسوّفون بالتّوبه فعسى ان یکون قد اقترب اجلهم، فالمعنى. أ و لم ینظروا فیمادّ لهم اللَّه عز و جل به على توحیده، فکفروا بذلک، و لعلهم قد قربت اجالهم فیموتون على الکفر، و هو قوله: فَبِأَیِّ حَدِیثٍ بَعْدَهُ‏ اى: بعد القران‏ یُؤْمِنُونَ‏؟ وَ أَنْ عَسى‏ فى محلّ جرّ، و تقدیره:

فى ملکوت و فیما خلق اللَّه و فى أن عسى. و أَنْ یَکُونَ‏ اسم عسى، و اسم کان مضمر فیه یفسره اجلهم، و یحتمل أن یکون اسمه مضمرا، اى یکون الامر و الشّأن، اى لا تأمنوا انقضاء العمر، و بادروا الى التوبه. ثمّ بیّن العلّه فى اعراضهم عن القرآن و ترکهم الایمان. فقال عزّ من قائل:

مَنْ یُضْلِلِ اللَّهُ‏ اى: من خذله فسلک غیر الطّریق المستقیم، فَلا هادِیَ لَهُ‏ اى لا مرشد له، وَ یَذَرُهُمْ‏ بیا قراءه بو عمرو و عاصم و حمزه و کسایى است، و از ایشان حمزه و کسایى بجزم راء خوانند، مردودا على‏ مَنْ یُضْلِلِ‏. باقى بنون و ضم راء خوانند، بر معنى استیناف. فِی طُغْیانِهِمْ یَعْمَهُونَ‏- الطغیان الغلو فى الکفر و یعمهون یتحیرون.

یَسْئَلُونَکَ عَنِ السَّاعَهِ أَیَّانَ مُرْساها- الساعه هاهنا السّاعه الّتى یموت فیها الخلق، و معنى مرسیها مثبتها. یقال: رسا الشّى‏ء یرسو اذا ثبت، فهو راس، و کذلک «جبال راسیات» اى ثابتات، و ارسیته اذا اثبته، و المعنى: یسئلونک عن السّاعه متى وقوعها؟ میگوید: از تو مى‏ پرسند اى محمد! که قیامت کى خواهد بود؟ و آن قریش بودند که مى ‏پرسیدند، و بقولى جهودان پرسیدند. ربّ العالمین گفت: قل یا محمّد! إِنَّما عِلْمُها عِنْدَ رَبِّی‏ لا یعلمها غیره. همانست که آنجا گفت: إِنَّ اللَّهَ عِنْدَهُ عِلْمُ السَّاعَهِ، و مصطفى را گفتند: اخبرنى عن السّاعه. جواب داد که:

«ما المسؤل عنها بأعلم من‏ السّائل».

لا یُجَلِّیها اى لا یظهرها و لا یقیمها، و لا یرسیها، لِوَقْتِها اى لمعرفه وقتها إِلَّا هُوَ جلّت عظمته. ثَقُلَتْ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ‏ یعنى ثقل علم وقتها فى السماوات و الارض، فلم یحمله علم عالم غیر اللَّه. میگوید: دانستن هنگام رستاخیز بر اهل آسمان و زمین گران شد. علم هیچ کس از آفریدگان بدان نرسید، و هیچ آفریده بر نتاوست آن را، نه فریشته مقرّب نه پیغامبر مرسل. و قیل: ثقل وقوعها و کبر على اهل السّماوات و الارض لما فیها من الاهوال من الحساب و العقاب و القصاص، و قیل: ثقلت فى السّماوات و الارض، لانّها سبب خرابهما و فسادهما، من قوله: إِذَا السَّماءُ انْفَطَرَتْ‏، و إِذَا السَّماءُ انْشَقَّتْ‏ و امثالها.

لا تَأْتِیکُمْ إِلَّا بَغْتَهً- اى: فجأه على غفله منکم.

قال رسول اللَّه (ص): «انّ السّاعه تهیج بالنّاس، و الرّجل یصلح حوضه، و الرّجل یسقى ماشیته، و الرّجل یقیم سلعته فى سوقه، و الرّجل یخفض میزانه و یرفعه».

و

عن عائشه، قالت: سمعت رسول اللَّه (ص) یقول: «لا یذهب اللّیل و النّهار حتى یعبد اللّات و العزّى»، فقلت یا رسول اللَّه! ان کنت لأظنّ حین انزل اللَّه‏ هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدى‏ الایه، انّ ذلک تامّ، قال:

«انّه سیکون من ذلک ما شاء اللَّه، ثمّ یبعث اللَّه ریحا طیّبه، فتوفّى کلّ من کان فى قلبه مثقال حبّه من خردل من ایمان فیبقى من لا خیر فیه، فیرجعون الى دین آبائهم، و لا تقوم السّاعه على احد یقول اللَّه اللَّه، و لا تقوم الساعه حتّى تکلّم السّباع الانس، و حتى یکلم الرّجل عذبه سوطه و شراک نعله، و یخبره فخذه بما احدث اهله بعده».

و جاء اعرابى، فقال: یا رسول اللَّه! متى السّاعه؟ قال: «اذا ضیّعت الامانه فانتظر السّاعه». قال: کیف اضاعتها؟ قال: «اذا و سدّ الامر الى غیر اهله فانتظر السّاعه.

یَسْئَلُونَکَ کَأَنَّکَ حَفِیٌّ عَنْها- الحفى العالم بالشّى‏ء، المعنى به. تقول: حفى عن الشّى‏ء سأل، و حفى بالشى‏ء عنى به، و حفى بالشّى‏ء حفاوه فرح به. و قوله عنها، فیه قولان: احدهما فیه تقدیم و تأخیر، تقدیره: یسئلونک عنها کأنّک حفىّ اى عالم، و الثانى واقع موقعه بمعنى‏ الباء، اى کأنّک حفىّ بها، اى عالم بها. و قیل: کَأَنَّکَ حَفِیٌ‏ اى فرح بسؤالهم، و قیل:

معناه کأنّک تحفّیت اى اکثرت و استقصیت السّؤال عنها، فوقفت على میقاتها. قُلْ إِنَّما عِلْمُها عِنْدَ اللَّهِ وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَعْلَمُونَ‏ کرّر لأنّ المراد بالاوّل علم وقتها، و بالثانى علم کونها.

قُلْ لا أَمْلِکُ لِنَفْسِی‏- کلبى گفت: اهل مکّه گفتند که: یا محمّد! الا اخبرک ربّک بالسعر الرّخیص قبل ان یغلو فتشترى و تربح؟ و بالارض الّتى ترید ان تجدب فترتحل عنها الى ما قد اخصب؟ فأنزل اللَّه هذه الایه. معنى آیت آنست که من بر خود پادشاه نه ‏ام، و نتوانم هیچ چیز، نه جلب منفعت نه دفع مضرت از خود، مگر آنکه اللَّه خواهد که توانم، یعنى آن توانم که اللَّه توانایى آن در من آفریند. این تبرؤ است از حول و قوّه و ملک و حکم. گفته ‏اند که: این نفع و ضرّ هدایت و ضلالت است. میگوید: لا املک هدى و لا ضلاله.

وَ لَوْ کُنْتُ أَعْلَمُ الْغَیْبَ لَاسْتَکْثَرْتُ مِنَ الْخَیْرِ- کافران گفتند: چرا خداوند تو اى محمّد! ترا خبر نکند در روز فراخى نعمت از روز قحط و شدّت؟ تا تو ذخیره نهى، و کار روز قحط و شدّت بسازى؟ بجواب ایشان گفت: لَوْ کُنْتُ أَعْلَمُ الْغَیْبَ لَاسْتَکْثَرْتُ مِنَ الْخَیْرِ یعنى المال، و هیّأت لسنه القحط ما یکفیها، وَ ما مَسَّنِیَ السُّوءُ اى: و ما اصابنى الضرّ و الفقر. گفت: اگر من غیب دانستمى، در روز فراخى من کفایت بدست آوردمى تا در روز تنگى و قحط بدى بمن نرسیدى. و گفته‏ اند: غیب اینجا مرگ است، و خیر عمل صالح یعنى: لو کنت اعلم متى اموت لاستکثرت من العمل الصالح، وَ ما مَسَّنِیَ السُّوءُ اى اجتنبت ما یکون من الشرّ، و اتّقیته، و گفته‏اند: غیب علم رستاخیز است، و معنى آنست که اگر من آن غیب که از من مى‏پرسید دانستمى‏ لَاسْتَکْثَرْتُ مِنَ الْخَیْرِ، اى لأخبرتکم‏ عمّا سئلت، وَ ما مَسَّنِیَ السُّوءُ اى لم یلحقنى تکذیب. إِنْ أَنَا إِلَّا نَذِیرٌ للکافرین‏ وَ بَشِیرٌ لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ‏.

النوبه الثالثه

قوله تعالى: وَ لِلَّهِ الْأَسْماءُ الْحُسْنى‏ فَادْعُوهُ بِها- خداى را جلّ جلاله نامها است، و آن نامها او را صفات است، بآن نامها نامور و ستوده و شناخته، نامهاى پرآفرین، و بر دلها شیرین، نظم پاک و گفت پاک از خداوند پاک. نظم بسزا و گفت زیبا از خداوند یکتا. آئین زبان و چراغ جان و ثناء جاودان. خود میگوید جلّ جلاله و عزّ کبریاؤه:

نورى هداى، و لا اله الّا اللَّه کلمتى، و أنا هو. بنده که راه یافت بنور من یافت، پى که برد بچراغ من برد، چراغ سنّت، چراغ معرفت، چراغ محبّت. چراغ سنت در دلش افروختیم، چراغ معرفت در سرش افروختیم، چراغ محبّت در جانش افروختیم. اى شاد باد بنده ‏اى که میان این سه چراغ روان است! عزیزتر ازو کیست که نور اعظم در دلش تابان است؟

و دیده ورى دوست دل او را عیان است؟ آن گه گفت جلّ جلاله: لا اله الا اللَّه گفت من است و صفت من است، و اللَّه نام من است، و من آن نامم که هستم، که نامم دیّان و مهربان، و خداى همگان، دارنده جهان، و نوبت ساز جهانیان.

پیر طریقت کلمه ‏اى چند گفته لائق این موضع، گفت: اى سزاوار ثناى خویش! اى شکر کننده عطاء خویش! اى شیرین نماینده بلاء خویش! رهى بذات خود از ثناء تو عاجز، و بعقل خود از شناخت منّت تو عاجز، و بتوان خود از سزاى تو عاجز، کریما! گرفتار آن دردم که تو دواى آنى. بنده آن ثناام که تو سزاى آنى. من در تو چه دانم تو دانى! تو آنى که خود گفتى، و چنان که خود گفتى آنى. همانست که مصطفى (ص) گفت:

«لا احصى ثناء علیک انت کما اثنیت على نفسک».

وَ ذَرُوا الَّذِینَ یُلْحِدُونَ فِی أَسْمائِهِ‏- الحاد در نامهاى اللَّه از راه راستى و صواب‏ برگشتن است، و این بر دو وجه است: یا زیارت آرد در آن یا نقصان. نامى و صفتى که اللَّه خود را نگفت بگوید، یا آنچه خود را گفت نگوید. آن تمثیل است و این تعطیل. اهل التّمثیل زادوا فألحدوا، و اهل التعطیل نقصوا فألحدوا.

شیخ الاسلام انصارى گفت قدّس اللَّه روحه: آنچه اللَّه از خود نشان داد آنست، و صفت وى چنان است. اللَّه از خود بر بیان است، و مصطفى ازو بر عیان است، خود را میگوید: «فَسْئَلْ بِهِ خَبِیراً،» و مصطفى را میگوید: وَ ما یَنْطِقُ عَنِ الْهَوى‏. اللَّه را صفت اثبات کردن نشاید بخویشتن، و نه تنزیه کردن بخویشتن. گوش فرا کتاب و سنت دار، آنچه گوید تو بگوى که آنست. اللَّه گفت که صفت هست، و نام هست، تو آن میگوى که هست، آنچه نگفت که نیست تو مگوى که نیست. اللَّه نگفت که من چونم، اگر بگفتى که چونم ما بگفتیمى. اللَّه گفت که هستم چونى بنگفت، تو هست میگوى چونى مگوى. هر که را دو آیت از قرآن معلوم گشت از تشبیه برست: أَ فَمَنْ یَخْلُقُ کَمَنْ لا یَخْلُقُ‏؟ لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْ‏ءٌ وَ هُوَ السَّمِیعُ الْبَصِیرُ. اثبات اسم نه تشبیه است، و تقدیس در نفى مذهب ابلیس است، او که مى‏تشبیه کند از حظیره اسلام بیرون است، و او که صفت رد میکند زندیق است.

و بدان که خالق را جلّ جلاله نامها است و مخلوق را نامها. هر چه نامهاى مخلوق است آن مصنوع است عاریتى و ساخته و مجازى، و آنچه نامهاى خالق است همه قدیم‏اند و ازلى، و بسزاى او و حقیقى. هیچ نام از نامهاى او محدث نیست. قومى گفتند: مخلوق باید تا خالق بود، مرزوق باید تا رازق بود. و نه چنان است که ایشان گفتند، که هیچ حدث را با نام اللَّه راه نیست، که هیچ مخلوق نبود و خداوند ما خالق بود. هیچ مرزوق نبود و خداوند ما رازق بود. اللَّه را نود و نه نام است که بآن نامها نامور است، و نه بموسومات مسمّى است، که خود متسمى است بازل. در آسمان و زمین اوست، که چنان که در اوّل‏ آخر است در آخر اوّل است، نه اوهام را مدرک، نه افهام را علل. هو معلّ الاشیاء و لا یعتلّ.

در چرا افکننده هر چیز، و خود در چرا ناید. پس هر که در چرا و چون شد از طرق سنت بیرون شد، از آنکه ربّ العزّه نه متحائل است در ظنون، نه محاط در افهام، نه متقسم در عقول، نه مدرک در اوهام. شناخته است امّا بصفت و نام. همه ازو بر نشانند و بر پیغام.

بنور معرفت و کتاب و سنت و الهام.

وَ مِمَّنْ خَلَقْنا أُمَّهٌ یَهْدُونَ بِالْحَقِ‏- صفت و نعت دوستان است، وَ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا سَنَسْتَدْرِجُهُمْ مِنْ حَیْثُ لا یَعْلَمُونَ‏ حاصل کار بیگانگان است. ایشان نواختگان فضل‏ اند، و اینان راندگان عدل. ضامن ایشان خداست، مصطفى پیشوا، و اللَّه رهنماى است. ضامن اینان راى است، و ابلیس پیشوا، و دوزخ سراى. مذهب ایشان‏ «وَ ما یَنْطِقُ عَنِ الْهَوى‏»، و مذهب اینان‏ «ما أُرِیکُمْ إِلَّا ما أَرى‏». ایشان را میگوید: یَهْدُونَ بِالْحَقِّ وَ بِهِ یَعْدِلُونَ‏، و اینان را میگوید: سَنَسْتَدْرِجُهُمْ مِنْ حَیْثُ لا یَعْلَمُونَ‏. بنگر تا چند فرق است. میان این دو فریق؟ فَرِیقاً هَدى‏ وَ فَرِیقاً حَقَّ عَلَیْهِمُ الضَّلالَهُ.

أَ وَ لَمْ یَتَفَکَّرُوا ما بِصاحِبِهِمْ مِنْ جِنَّهٍ- چرا دیده فکرت باز نکنند، و اندیشه عقل برنگمارند در کار محمّد (ص)، و تأمل نکنند در معجزات و دلائل نبوّت و در شاهد خلقت و کمال خلق او، تا بدانند که وى دیوانه نیست و کاهن نیست و شاعر نیست. فرمان آمد که یا محمّد! تو خاموش باش، و ایشان را جواب مده که منزلت تو بنزدیک ما برتر از آن است که ترا بخود باز گذاریم، یا فرو گذاریم. ما خود ایشان را جواب دهیم، و ترا نیابت داریم:

ما أَنْتَ بِنِعْمَهِ رَبِّکَ بِمَجْنُونٍ‏، ما هُوَ بِقَوْلِ شاعِرٍ قَلِیلًا ما تُؤْمِنُونَ وَ لا بِقَوْلِ کاهِنٍ‏، وَ ما عَلَّمْناهُ الشِّعْرَ وَ ما یَنْبَغِی لَهُ‏، ما ضَلَّ صاحِبُکُمْ وَ ما غَوى‏. وَ ما یَنْطِقُ عَنِ الْهَوى‏، فَما أَنْتَ بِنِعْمَهِ رَبِّکَ بِکاهِنٍ وَ لا مَجْنُونٍ‏. ترا چه زیان اى محمّد! که بو جهل و بو لهب و عتبه و شیبه گویند تو دیوانه ‏اى! من که ملکم ترا مى‏ پسندم و میگویم: ما أَنْتَ بِنِعْمَهِ رَبِّکَ بِمَجْنُونٍ‏. دوست پسند باید نه شهر پسند. اى محمد! تو دیوانه نه‏ اى، تو زین عالمى، سیّد ولد آدمى، رسول کونین و صاحب قاب قوسینى. اسلام را صفایى، شریعت را بقایى، رسول خدایى. این عزّ ترا بس که ما آن تو، تو آن مایى، اسلام راه منست، تو دلال آن راهى. امت تو سپاه درگاه من‏اند، تو سالار آن سپاهى. جمله خلایق جهان لشکراند، تو آن لشکر را شهنشاهى. در نام و نسب محمّد بن عبد اللَّه اى. در عزّ و مرتبت محمد رسول اللّه‏اى. بآن منگر که دشمن ترا ساحر گوید و دیوانه، بآن نگر که من میگویم:

وَ سِراجاً مُنِیراً، بَشِیراً وَ نَذِیراً، وَ کَفى‏ بِرَبِّکَ هادِیاً وَ نَصِیراً، وَ یَنْصُرَکَ اللَّهُ نَصْراً عَزِیزاً إِنَّ فَضْلَهُ کانَ عَلَیْکَ کَبِیراً.

أَ وَ لَمْ یَنْظُرُوا فِی مَلَکُوتِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ‏- اطّلع اللَّه سبحانه اقمار الآیات، و أمات عن ضیاءها سحاب الشبهات، فمن استضاء بها ترقى الى شهود التقدیر، و من لم یعرج فى اوطان التقصیر انزلته مواکب السّیر بساحات التحقیق.

کشف الأسرار و عده الأبرار، ج‏۳

کشف الأسرار و عده الأبرار رشید الدین میبدى سوره الاعراف آیه ۱۸۸ ـ۱۸۰

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
-+=