حکایت ثمامه ابن اثال یکی از اصحاب حضرت رسول(ص) کشف الاسرار و عده الأبرار
و خبر درست است که ثمامه ابن اثال از بنى حنیفه اسیر گرفتند یاران رسول، و او را در ستون مسجد بستند. رسول خدا (ص) بنزدیک وى شد گفت:ما عندک یا ثمامه نزدیک تو چیست یا ثمامه یعنى- سر چه دارى و چه خواهى کرد و رسول خدا از وى تعرف اسلام میکرد. و ثمامه گفت: یا محمد ان تقتلنى تقتل ذا دم و ان تنعم، تنعم على شاکر و ان کنت ترید المال فسل منه ما شئت.
یا محمد اگر بکشى خونیى را کشته باشى و اگر انعام کنى و منّت نهى، بر شاکرى سپاس دار منت نهاده باشى و اگر مال خواهى چندان که خواهى هست. رسول او را هم چنان فرا گذاشت تا دیگر روز باز آمد و همان سؤال کرد و همان جواب شنید.
سوم روز باز آمد و همان سؤال و همان جواب رفت. آن گه رسول خدا منت نهاد و او را رها کرد، گفت-اطلقوا ثمامه،از بند اسر، او را بگشائید و رها کنید. ثمامه در آن حال رفت و غسلى برآورد و بمسجد باز آمد و گفت: اشهد ان لا اله الا اللَّه و ان محمدا رسول اللَّه. آن گه گفت یا محمد و اللَّه که از نخست هیچ کس بمن از تو دشمنتر نبود و اکنون در روى زمین هیچ کس بمن از تو دوستتر نیست و اللَّه که بمن هیچ دین دشمنتر از دین تو نبود و اکنون هیچ دین بمن دوستتر از دین تو نیست و اللَّه که بمن هیچ بقعت بغیضتر از بقعت تو نبود و اکنون هیچ بقعت بدل من شیرینتر و عزیزتر از بقعت تو نیست.
کشف الأسرار و عده الأبرار رشید الدین میبدى سوره محمد (ص) آیه۱-۱۸