كشف الاسرار و عدة الأبراریونس - كشف الاسرار و عدة الأبرار

کشف الأسرار و عده الأبرار رشید الدین میبدى سوره یونس آیه ۲۱ – ۹

۲- النوبه الاولى‏

(۱۰/ ۲۱- ۹)

قوله تعالى: إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ‏ ایشان که گرویدگان‏اند و نیکوکاران، یَهْدِیهِمْ رَبُّهُمْ بِإِیمانِهِمْ‏ خداى ایشان را راه مى‏ نماید [و در پسند میراند و بر بهى میدارد] بایمان آوردن ایشان، تَجْرِی مِنْ تَحْتِهِمُ الْأَنْهارُ میرود زیر درختان و نشستگاههاى ایشان جویهاى روان، فِی جَنَّاتِ النَّعِیمِ‏. (۹) در بهشتهاى با ناز.

دَعْواهُمْ فِیها درخواست و بازخواست ایشان [چون از خداى مرادى در خواهند آنست که گویند]، سُبْحانَکَ اللَّهُمَ‏ پاکى ترا اى خداوند، وَ تَحِیَّتُهُمْ فِیها سَلامٌ‏ و نواخت خداى ایشان را و نواخت ایشان یکدیگر را در بهشت اینست که:سلام علیکم، وَ آخِرُ دَعْواهُمْ‏ و آخر خواندن ایشان آنست که گویند، أَنِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ‏. (۱۰) ثناء بسزا خداى را خداوند جهانیان.

وَ لَوْ یُعَجِّلُ اللَّهُ لِلنَّاسِ الشَّرَّ و اگر خداى واشتابانیدى مردمان را بدى، اسْتِعْجالَهُمْ بِالْخَیْرِ جایى که ایشان مى‏شتابند بنیکى، لَقُضِیَ إِلَیْهِمْ أَجَلُهُمْ‏ خداى بایشان گزاردید اجلهاى ایشان و سپرى کردید ایشان را عمرهاى ایشان، فَنَذَرُ الَّذِینَ لا یَرْجُونَ لِقاءَنا فرو گذاریم ناگرویدگان را برستاخیز،فِی طُغْیانِهِمْ یَعْمَهُونَ‏. (۱۱) تا در گزاف‏کارى خویش متحیّر مى ‏باشند.

وَ إِذا مَسَّ الْإِنْسانَ الضُّرُّ و هر گاه که بمردم رسد گزند دردى یا بیمارى، دَعانا لِجَنْبِهِ‏ او خواند ما را [و زارى در گیرد] افتاده بر پهلوى خویش، أَوْ قاعِداً أَوْ قائِماً یا [افتاده‏] نشسته یا مانده برپاى، فَلَمَّا کَشَفْنا عَنْهُ ضُرَّهُ‏ چون باز بریم ازو آن گزند و آن رنج که در آن است، مَرَّ رود او، کَأَنْ لَمْ یَدْعُنا چنان که او نه آنست که ما را میخواند، إِلى‏ ضُرٍّ مَسَّهُ‏ [باز بردن‏] آن گزند را که باو رسیده بود، کَذلِکَ‏ چنین است، زُیِّنَ لِلْمُسْرِفِینَ ما کانُوا یَعْمَلُونَ‏. (۱۲) آراسته‏ اند بر گزاف‏کاران آنچه میکنند.

وَ لَقَدْ أَهْلَکْنَا الْقُرُونَ مِنْ قَبْلِکُمْ‏ هلاک کردیم و تباه کردیم گروهان پس یکدیگر، لَمَّا ظَلَمُوا آن گه که ستم کردند، وَ جاءَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَیِّناتِ‏ و بایشان آمد فرستادگان ما بپیغامها و نشانهاى روشن، وَ ما کانُوا لِیُؤْمِنُوا و نه بر آن بودند که بگروند، کَذلِکَ نَجْزِی الْقَوْمَ الْمُجْرِمِینَ‏. (۱۳) چنین است پاداش از ما گروه بدکاران را.

ثُمَّ جَعَلْناکُمْ خَلائِفَ فِی الْأَرْضِ‏ پس شما را پس نشینان کردیم در زمین، مِنْ بَعْدِهِمْ‏ از پس ایشان، لِنَنْظُرَ کَیْفَ تَعْمَلُونَ‏. (۱۴) تا نگریم که چون کنید.

وَ إِذا تُتْلى‏ عَلَیْهِمْ آیاتُنا و چون بر ایشان خوانند سخنان ما، بَیِّناتٍ‏ [پیغامهاى‏] روشن پیدا، قالَ الَّذِینَ لا یَرْجُونَ لِقاءَنَا ناگرویدگان برستاخیز گویند، ائْتِ بِقُرْآنٍ غَیْرِ هذا که بما قرآنى آر جدا زین، أَوْ بَدِّلْهُ‏ یا هم این بدل کن، قُلْ‏ [پیغامبر من‏] بگوى، ما یَکُونُ لِی أَنْ أُبَدِّلَهُ مِنْ تِلْقاءِ نَفْسِی‏ مرا نیست و نبود که این را بدل کنم از خودى خویش، إِنْ أَتَّبِعُ إِلَّا ما یُوحى‏ إِلَیَ‏ من نروم مگر بر پى آن که پیغام است بمن، إِنِّی أَخافُ إِنْ عَصَیْتُ رَبِّی عَذابَ یَوْمٍ عَظِیمٍ‏. (۱۵) من میترسم اگر نافرمان آیم در خداوند خویش از عذاب روزى بزرگ».

قُلْ لَوْ شاءَ اللَّهُ‏ بگوى اگر خداى خواستید، ما تَلَوْتُهُ عَلَیْکُمْ‏ من هرگز بر شما این کتاب نخواندید، وَ لا أَدْراکُمْ بِهِ‏ و شما را آگاه و دانا نکردمى از آن، فَقَدْ لَبِثْتُ فِیکُمْ عُمُراً مِنْ قَبْلِهِ‏ چهل سال در میان شما بودم که از پیغامبرى‏ سخن نگفتم [و بر من هرگز دروغ نیازمودید]، أَ فَلا تَعْقِلُونَ‏. (۱۶) در نیابید [که چهل سال کسى بر آفریده‏ اى دروغ نگوید و آخر بیاید و بر خالق دروغ گوید].

فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرى‏ عَلَى اللَّهِ کَذِباً که بود ستم کارتر از آن که آید و بر خداى دروغ سازد [و پیغام نهد]، أَوْ کَذَّبَ بِآیاتِهِ‏ یا [که بود ستم کار ازو که پیغام که اللَّه داد باو و] آن را بدروغ دارد، و رساننده را دروغ زن شمارد، إِنَّهُ لا یُفْلِحُ الْمُجْرِمُونَ. (۱۷) بدکاران را در پیروزى بهره نیست.

وَ یَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ‏ مى‏پرستند فرود از خداى، ما لا یَضُرُّهُمْ وَ لا یَنْفَعُهُمْ‏ آنچه [اگر نپرستند] نگزاید [و اگر پرستند] بکار نیاید، وَ یَقُولُونَ هؤُلاءِ شُفَعاؤُنا عِنْدَ اللَّهِ‏ و میگویند که تا ما را فردا بنزدیک اللَّه شفیعان باشند، قُلْ‏ [رسول من‏] بگو: أَ تُنَبِّئُونَ اللَّهَ بِما لا یَعْلَمُ فِی السَّماواتِ وَ لا فِی الْأَرْضِ‏ خداى را انباز مى‏گویید که او آن انباز نه در آسمان داند خود [را] و نه در زمین، سُبْحانَهُ وَ تَعالى‏ عَمَّا یُشْرِکُونَ‏. (۱۸) پاکى و بى‏عیبى ویراست و برتر است [در یکتایى و پاکى و در قدر] از آنچه انباز گیرندگان میگویند در وى.

وَ ما کانَ النَّاسُ إِلَّا أُمَّهً واحِدَهً نبودند مردمان مگر امّتى راست بر دینى راست پاک، فَاخْتَلَفُوا پس در مخالفت افتادند و در دین خود بپراکندند، وَ لَوْ لا کَلِمَهٌ سَبَقَتْ مِنْ رَبِّکَ‏ و اگر نه سخنى بودى که پیش شده از اللَّه، لَقُضِیَ بَیْنَهُمْ‏ میان ایشان کار برگزارده آمدید، فِیما فِیهِ یَخْتَلِفُونَ‏. (۱۹) در آن اختلاف و تفرقه که ایشان در آن بودند.

وَ یَقُولُونَ لَوْ لا أُنْزِلَ عَلَیْهِ آیَهٌ مِنْ رَبِّهِ‏ میگویند چرا برین مرد از خداوند او آیتى فرو نیامد، فَقُلْ‏ [پیغامبر من‏] گوى، إِنَّمَا الْغَیْبُ لِلَّهِ‏ علم غیب خداى‏تر است [جزاى این نفرستادن و ننمودن او داند]، فَانْتَظِرُوا ایشان را گوى چشم میدارید بودنى را، إِنِّی مَعَکُمْ مِنَ الْمُنْتَظِرِینَ‏. (۲۰) که من با شما از چشم دارندگانم.

وَ إِذا أَذَقْنَا النَّاسَ رَحْمَهً و ما چون مردمان از خویشتن مهربانى و آسانى چشانیم، مِنْ بَعْدِ ضَرَّاءَ مَسَّتْهُمْ‏ پس گزند که رسیده بود بایشان، إِذا لَهُمْ مَکْرٌ فِی آیاتِنا چون در نگرى ایشان را مکر است در آیات ما و در نعمتهاى ما، قُلِ اللَّهُ‏ أَسْرَعُ مَکْراً بگوى اللَّه زود توان‏تر است [در خواست و پاداش ساختن و نمودن و کردن‏] از آدمى در بد عهدى کردن، إِنَّ رُسُلَنا یَکْتُبُونَ ما تَمْکُرُونَ‏. (۲۱) که رسولان ما مى‏نویسند آنچه آدمیان سگالش و کوشش میکنند.

 

النوبه الثانیه

قوله تعالى: إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ‏ اى- الطّاعات فیما بینهم و بین ربّهم. یَهْدِیهِمْ رَبُّهُمْ‏ الى الجنّه بسبب ایمانهم فى الدّنیا. میگوید ایشان که ایمان آوردند و در دنیا نیک مردان و نیکوکاران بودند و خداى را و رسول را ص طاعت دار و فرمان بردار بودند و بر شریعت و سنت مصطفى راست رفتند و راست گفتند، یَهْدِیهِمْ رَبُّهُمْ بِإِیمانِهِمْ‏ ربّ العزه فردا ایشان را پاداش نیکو دهد، راه بهشت بایشان نماید و ببهشت رساند و بر کرامت و نعمت خویش خواند. مقاتل گفت: یجعل لهم نورا یمشون به على الصراط الى الجنّه. نورى و روشنایى در پیش ایشان نهند تا بآن نور صراط باز گذراند، و ببهشت رسد.

قال النّبی ص‏ انّ المؤمن اذا خرج من قبره صوّر له عمله فى صوره حسنه و شاره حسنه فیقول له من انت فو اللَّه انى لاراک امرء صدق فیقول له انا عملک فیکون له نورا و قائدا الى الجنّه و الکافر اذا خرج من قبره صوّر له عمله فى صوره سیئه و شاره سیّئه فیقول- من انت فو اللَّه ربى لاراک امرء سوء، فیقول انا عملک، فینطلق به حتّى یدخله النّار.

 

تَجْرِی مِنْ تَحْتِهِمُ الْأَنْهارُ اى- من تحت منازلهم و مساکنهم. و گفته ‏اند مراد نه آنست که بهشتیان بالا باشند و جویها در زیر ایشان رود از بهر آن که در بهشت چشمها که رود نه در کندها رود، یعنى تجرى بین ایدیهم و تحت امرهم و هم یرونها کقوله: تَحْتَکِ سَرِیًّا اى- بین یدیک و هذِهِ الْأَنْهارُ تَجْرِی مِنْ تَحْتِی‏ اى- تحت امرى و بین یدىّ. چشمهاى بهشت بر روى زمین روان بود، بهشتى چنان که نشسته باشد در غرفه یا در خیمه یا هر جاى که نشیند از راست و چپ خویش و برابر خویش آب روان مى‏ بیند دست وى بدان مى ‏رسد و جامه بوى‏ تر نشود فِی جَنَّاتِ النَّعِیمِ‏.

عن‏ وهب بن منبه عن ابن عباس قال: خلق اللَّه جنّات النّعیم من الزمرّد الاخضر کلها ازواجها و خدمها و آنیتها و اشربتها و حجالها و قصورها و خیامها و مداینها و درجها و غرفها و ابوابها و ثمارها. قال و الجنان کلها مائه درجه ما بین الدّرجتین مصیره خمس مائه عام حیطانها لبنه من ذهب و لبنه من فضه و لبنه من یاقوت و لبنه من زبرجد. ملاطها المسک و قصورها الیاقوت و غرفها اللؤلؤ و مصاریعها الذّهب و ارضها الفضّه و حصباؤها المرجان و ترابها المسک اعدّ اللَّه لاولیائه یقول اللَّه تعالى ادخلوا الجنّه برحمتى فاقتسموها باعمالکم فلکم صنعت ثمار الفردوس و لکم بنیت القصور الّتى اسّست بالنعیم و شرفت بالملک الخلود.

قوله: دَعْواهُمْ فِیها سُبْحانَکَ اللَّهُمَ‏ دعوى و دعا هر دو یکسان است و مراد ندا است اى- یدعون اللَّه بقولهم سبحانک اللهم تلذّذا بذکره لا عباده. میگوید- در آن بهشت همه خداى را خوانند و خداى را دانند و بذکر و ثناى وى بیاسایند. تنعّم ایشان و لذّت و راحت و آرام ایشان، بتسبیح و شکر و ثناى اللَّه بود. کلبى گفت: دَعْواهُمْ فِیها اى- کلامهم و قولهم اذا اشتهوا شیئا من طعام الجنّه: سُبْحانَکَ اللَّهُمَ‏ فیؤتون به. این کلمه علمى است و نشانى میان بهشتیان و میان خازنان و خادمان بهشت هر گاه که آرزویى کنند طعامى یا شرابى خواهند گویند: سُبْحانَکَ اللَّهُمَ‏، خادمان بدانند که چه میخواهند و چه آرزو میکنند آنچه خواهند حاضر کنند و ایشان را بمراد و مقصود رسانند، وَ تَحِیَّتُهُمْ فِیها سَلامٌ‏ و نواخت ایشان یکدیگر را آنست که بر یکدیگر شوند و سلام کنند و همچنین فریشتگان آیند و بر ایشان سلام کنند و آن گه نواخت و کرامت رب العزه بایشان رسد و ایشان را گوید: سلام علیکم، سخنى خوش با نواخت و نیکویى سخنى بسلامت از آزار، آزاد و پاک، و قیل: تحیتهم اى- ملکهم سلام اى- سالم. میگوید- ملک ایشان در آن بهشت جاودانى است، از زوال و فنا رسته و جاوید ایشان را با ناز و نعیم مانده، وَ آخِرُ دَعْواهُمْ أَنِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ‏ معنى آنست که بهشتیان در هر چه خواهند بجاى آزادى‏اند هر چند که خواهند یاوند و بهر چه بیوسند رسند، بجاى شکراند و بجاى تهنیت. و قیل اول کلامهم التسبیح و آخره التحمید و هم یتکلّمون‏ بینهما بما ارادوا ان یتکلّموا به. خبر داد رب العزه که بهشتیان در هر سخن که گویند ابتداى سخن ایشان بتعظیم و تنزیه اللَّه بود و ختم آن بشکر و ثناى اللَّه و طعامى که خورند بابتدا نام اللَّه گویند و تسبیح وى و بآخر شکر خداى کنند و ثناء بروى.

و گفته‏ اند این آنست که جاى دیگر گفت حکایت از بهشتیان که گویند الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی هَدانا لِهذا و تقدیر آیت اینست که: و آخر دعویهم ان یقولوا الحمد للَّه رب العالمین.

 

وَ لَوْ یُعَجِّلُ اللَّهُ لِلنَّاسِ‏ این هم چنان است که جاى دیگر گفت‏ عَجِّلْ لَنا قِطَّنا جاى دیگر گفت‏ وَ یَدْعُ الْإِنْسانُ بِالشَّرِّ دُعاءَهُ بِالْخَیْرِ و ناس اینجا کافران‏اند النضر بن الحرث و اصحابه که میگفتند: اللَّهُمَّ إِنْ کانَ هذا هُوَ الْحَقَّ مِنْ عِنْدِکَ فَأَمْطِرْ عَلَیْنا حِجارَهً مِنَ السَّماءِ ایشان از کافرى که بودند بر سبیل استهزا و ثبات بر کفر عذاب بتعجیل میخواستند، رب العالمین گفت اگر آن عذاب که میخواهند فرو گشائیم ایشان همه هلاک شوند و فانى گردند و دنیا منقطع گردد، لکن نکردیم و ندادیم آنچه خواستند و عذاب فرو نگشادیم و فرا گذاشتیم تا اقامت حجت بر ایشان تمام گردد و ایشان را هیچ عذر نماند. و گفته ‏اند حکم این آیت بر عموم است کسى که از سر ضجرت دعاء بد کند بر خویشتن یا بر فرزند و خویش و پیوند، گوید- اخزاک اللَّه، لعنک اللَّه، اماتک اللَّه، بزبان میگوید و در دل اجابت این دعاء کراهیت دارد، رب العالمین گفت: لو استجیب لهم فى الشّر کما یحبّون ان یستجاب لهم فى الخیر لهلکوا قال شهر بن حوشب قرأت فى بعض الکتب انّ اللَّه عز و جل یقول للملکین الموکّلین: لا تکتبا على عبدى فى حال ضجره شیئا. و تقدیر الآیه وَ لَوْ یُعَجِّلُ اللَّهُ لِلنَّاسِ الشَّرَّ حین استعجلوه استعجالا کاستعجالهم بالخیر لَقُضِیَ إِلَیْهِمْ أَجَلُهُمْ‏. و

عن ابى هریره قال قال رسول اللَّه ص: اللهم انّى اتخذ عندک عهدا لن تخلفه انما انا بشر فاىّ المؤمنین آذیته او شتمته او جلدته او لعنته فاجعلها له صلاه و زکاه و قربه تقربه بها یوم القیمه.

ابن عامر و یعقوب لقضى بفتح قاف خوانند و اجلهم بنصب فیتصل بقوله عز و جل‏ وَ لَوْ یُعَجِّلُ اللَّهُ لِلنَّاسِ‏.

قوله‏ فَنَذَرُ الَّذِینَ لا یَرْجُونَ لِقاءَنا یعنى مشرکى مکه، لا یخافون البعث و الحساب و لا یأملون الثواب‏ فِی طُغْیانِهِمْ‏ اى- فى شرکهم و ضلالهم‏ یَعْمَهُونَ‏ یتردّدون و یتمارون. و قیل یلعبون. و گفته ‏اند معنى آیت آنست که: آدمى هموار بروز شادى خویش مى‏ شتابد و آن شتابیدن اوست باجل او. میگوید اگر ما روزگار او باو شتابانیم مرگ باو شتابد.

 

وَ إِذا مَسَّ الْإِنْسانَ الضُّرُّ این در شأن هشام بن المغیره المخزومى آمد، اذا ناله مکروه و ضرر دعانا، اى- دعا اللَّه لازالته و لم یدع غیره. قوله‏ دَعانا لِجَنْبِهِ‏ یعنى مضطجعا أَوْ قاعِداً أَوْ قائِماً یرید فى جمیع الاحوال‏ فَلَمَّا کَشَفْنا عَنْهُ ضُرَّهُ‏ ازلنا ما به. مَرَّ اى- استمر على کفره معرضا عن الشکر کَأَنْ لَمْ یَدْعُنا إِلى‏ ضُرٍّ مَسَّهُ‏ لنسیانه ما دعا اللَّه فیه و ما صنع اللَّه به، کَذلِکَ‏ اى- کما زیّن لهذا الکافر الدعاء عند البلاء و الاعراض، زُیِّنَ لِلْمُسْرِفِینَ‏ عملهم و الاسراف فى النفس یکون بعباده الوثن و فى المال فى السائبه و البحیره و معنى الکلام اسرفوا فى عبادتهم و اسرفوا فى نفقاتهم.

وَ لَقَدْ أَهْلَکْنَا الْقُرُونَ مِنْ قَبْلِکُمْ‏ یا اهل مکّه‏ لَمَّا ظَلَمُوا کفروا باللَّه‏ وَ جاءَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَیِّناتِ‏ بالمعجزات و الآیات بالامر و النهى، وَ ما کانُوا لِیُؤْمِنُوا لانّ اللَّه طبع على قلوبهم جزاء لهم على کفرهم‏ کَذلِکَ نَجْزِی الْقَوْمَ الْمُجْرِمِینَ‏ نفعل بمن کذّب بمحمد کما فعلنا بمن قبلهم.

ثُمَّ جَعَلْناکُمْ خَلائِفَ‏ الخلایف جمع خلیفه و اصل الخلیفه خلیف بغیر هاء لانه فعیل بمعنى فاعل کالسمیع و العلیم فدخلت الهاء للمبالغه بهذا الوصف کما قالوا راویه و علامه الا ترى انهم جمعوه خلفاء کما یجمع فعیل و من انّث لتأنیث اللفظ قال فى الجمع خلائف و قد ورد التنزیل بهما، قال تعالى: خُلَفاءَ مِنْ بَعْدِ قَوْمِ نُوحٍ‏ و قال‏ ثُمَّ جَعَلْناکُمْ خَلائِفَ‏ اى- استخلفناکم بعد هلاکهم تخلفونهم قرنا بعد قرن‏ فِی الْأَرْضِ‏ فى اماکنکم‏ لِنَنْظُرَ کَیْفَ تَعْمَلُونَ‏ اى- لتعملوا اعمالکم فنراها مشاهده موجوده فارقبوا فى الطاعه و احذروا عن المعصیه.

قال النبى ص‏ انّ الدنیا خضره حلوه و انّ اللَّه مستخلفکم فیها فناظر کیف تعملون.

قال عمر بن خطاب (رض) صدق اللَّه ربنا ما جعلنا خلفاء الا لینظر الى اعمالنا فاروا اللَّه من اعمالکم خیرا باللیل و النهار و السّرّ و العلانیه.

 

وَ إِذا تُتْلى‏ عَلَیْهِمْ آیاتُنا بَیِّناتٍ‏ اى- القرآن واضحات الدلایل و بینات منصوب على الحال این آیت در شأن مشرکان مکه فرو آمد عبد اللَّه بن ابى امیه المخزومى و الولید بن المغیره و العاص بن عامر و جماعتى که ایمان ببعث و نشور نداشتند تا رب العالمین میگوید: قالَ الَّذِینَ لا یَرْجُونَ لِقاءَنَا اى- لا یؤمنون بالبعث. با مصطفى مى ‏گفتند ائْتِ بِقُرْآنٍ غَیْرِ هذا من اللَّه لیس فیه ذکر البعث و النشور و لیس فیه عیب آلهتنا. قرآنى دیگر بیار از نزدیک اللَّه که در آن ذکر بعث و نشور نباشد و ترک عباده لات و عزى و مناه و هبل و عیب ایشان در آن نبود. أَوْ بَدِّلْهُ‏ یا پس همین قرآن که آورده‏اى بگردان از امّت خویش و تغییر در آن آر، ذکر بعث و نشور و وعیدها ازان بیرون کن بجاى آیت عذاب آیت رحمت اثبات کن. رب العالمین گفت ایشان را جواب ده یا محمد ما یَکُونُ لِی أَنْ أُبَدِّلَهُ مِنْ تِلْقاءِ نَفْسِی‏ این قرآن نه سخن من است و نه ساخته من، تا در آن تغییر توانم و از امّت خویش بگردانم تلقاء مصدر کالتبیان یستعمل ظرفا بمعنى المقابله مشتق من التلقى.

 

إِنْ أَتَّبِعُ إِلَّا ما یُوحى‏ إِلَیَ‏ اى- لا اتّبع الّا وحى اللَّه من غیر زیاده و لا نقصان و لا تبدیل‏ إِنِّی أَخافُ إِنْ عَصَیْتُ رَبِّی‏ اى- ان فعلت عصیت ثم لا آمن‏ عَذابَ یَوْمٍ عَظِیمٍ‏.

قُلْ لَوْ شاءَ اللَّهُ ما تَلَوْتُهُ‏ اى- ما قرأت القران‏ عَلَیْکُمْ وَ لا أَدْراکُمْ بِهِ‏ اى- و لا اعلمکم اللَّه به. یقال دریت الشی‏ء علمته و ادریته غیرى. اى- اعلمته ایّاه. اگر خداى خواستید من این قرآن را هرگز بر شما نخواندمى و اللَّه شما را از آن آگاه و دانا نکردید. قرائت ابن کثیر: و لادریکم بى الف، معنى آنست که: اگر خدا خواستید من هرگز بر شما این کتاب نخواندمى و اللَّه شما را بخودى خود بى من باین دانا کردى چنان که گفت: فَإِنْ یَشَإِ اللَّهُ یَخْتِمْ عَلى‏ قَلْبِکَ‏. فَقَدْ لَبِثْتُ فِیکُمْ‏ مکثت و بقیت بینکم لا أتلو کتابا و لا اتعلّمه و لا اخط بیمینى، عُمُراً اى- بعضا من عمرى و هو اربعون سنه، لأنّه اوحى الیه بعد اربعین سنه مِنْ قَبْلِهِ‏ اى- من قبل نزول القرآن و من قبل هذا الوقت، أَ فَلا تَعْقِلُونَ‏ انّى صادق و هذا کلام اللَّه، امرنى ان اتلوه علیکم. چون میدانید که چهل سال در میان شما بودم که مرا مى ‏شناختید و نیک دانستید که بر هیچ کس هیچ چیز نخوانده‏ام و نه کتابى نوشته‏ام و نه بتلقین از کسى گرفته‏ام و نه هرگز بر کسى دروغى بسته‏ام، امروز که شما را خبر مى‏دهم از داستان پیشینیان و سرگذشت رفتگان‏ و احوال ایشان جز آن نیست که از نزدیک خدا است و از پیغام و وحى پاک او.

در نمى‏ یابید که چنین است و این قرآن که بر شما میخوانم پیغام خدا است و کلام او.

و قال ابن عباس نبىّ رسول اللَّه و هو ابن اربعین سنه و اقام بمکه ثلث عشره سنه و بالمدینه توفّى و هو ابن ثلث و ستّین سنه.

 

قوله‏ فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرى‏ عَلَى اللَّهِ کَذِباً اى- لا احد اظلم و اکفر ممن کذب على اللَّه‏ أَوْ کَذَّبَ بِآیاتِهِ‏ فالکاذب على اللَّه و المکذّب بآیات اللَّه فى الکفر سواء. معنى آنست که من بر خداى هرگز دروغ ننهادم و نه ساختم و شما کردید که گفتید وى را شریک و انباز است و کیست ستمکارتر و کافرتر از آن که بر خداى دروغ سازد و گوید که وى را شریک و انباز است و قرآن که سخن وى است دروغ شمارد و محمد که پیغام رسان وى است دروغ زن دارد إِنَّهُ لا یُفْلِحُ الْمُجْرِمُونَ‏ لا یسعد من کذّب انبیاء اللَّه.

 

وَ یَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ‏ یعنى یشرکون مع اللَّه فى العباده ما لا یَضُرُّهُمْ‏ ان لم یعبدوه‏ وَ لا یَنْفَعُهُمْ‏ ان عبدوه. این مشرکان مکه بتان را میپرستند که در ایشان ضرر و نفع نه، اگر نپرستند بر ایشان گزند نیارند و اگر پرستند ایشان را بکار نیایند و سود نکنند از بهر آن که موات‏اند، نه خیر است در ایشان نه شر، نه نفع نه ضرر، نه کردگارى نه توانایى و دانایى. اللَّه است جلّ جلاله که کردگار است و توانا و دانا، هم ضار و هم نافع همه چیز تواند و با همه تاود و بداشت و توان هر کس رسد و سزاى هر کس چنان که باید دهد، لا یحدث شى‏ء فى ملکه الا بایجاده و حکمه و قضائه و ارادته و تکوینه و لا یلحق احدا ضرّ و لا نفع و لا خیر و لا شرّ و لا سرور و لا حزن الّا من قبله جلّ جلاله فان تک نعمه فهو النّافع و الدّافع و ان تک محنه فهو الضارّ القامع المانع، فمن استسلم لحکمه عاش فى راحه و من اعرض عن حکمه وقع فى کلّ آفه.

روى‏ انّ اوّل ما کتب اللَّه فى اللّوح المحفوظ- انا اللَّه الّذى لا اله الّا انا من لم یستسلم بقضایى و لم یصبر على بلائى و لم یشکر نعمایى فلیطلب ربّا سوائى،

وروى‏ انّ داوود (ع) ناجى ربّه فقال الهى من شرّ النّاس؟ فقال عزّ من قائل من استخارنى فى امر فاذا خرت له اتّهمنى و لم یرض بحکمى.

 

وَ یَقُولُونَ هؤُلاءِ شُفَعاؤُنا عِنْدَ اللَّهِ‏ حسن گفت معنى آنست که ایشان شفیعان‏ مااند بنزدیک خداى در کار و شغل دنیا و معاش دنیا که ایشان ببعث و نشور ایمان ندارند. و قیل معناه شفعاؤنا عند اللَّه ان یکن بعث و نشور و قیل- فى الکفار من یعتقد البعث، قُلْ أَ تُنَبِّئُونَ اللَّهَ بِما لا یَعْلَمُ فِی السَّماواتِ وَ لا فِی الْأَرْضِ‏ اى- أ تخبرون اللَّه انّ له شریکا فى السماوات و الارض او عنده شفیعا بغیر اذنه و لا یعلم اللَّه لنفسه شریکا فى السماوات و لا فى الارض فنفى العلم لنفى المعلوم، سُبْحانَهُ وَ تَعالى‏ عَمَّا یُشْرِکُونَ‏ نزّه نفسه عن ان یکون معه معبود او شریک. قرأ حمزه و الکسائى: عما تشرکون بالتّاء هاهنا و فى سوره النحل و الروم.

 

وَ ما کانَ النَّاسُ إِلَّا أُمَّهً واحِدَهً الامّه هاهنا الدین و تقدیره و ما کان الناس الا ذوى امّه واحده اى- دین واحد و هو الاسلام و قیل- هو الشرک و قد سبق شرحه فى سوره البقره فَاخْتَلَفُوا اى- آمن بعض و کفر بعض. و قیل- و ما کان الناس الا امّه واحده فاختلفوا اى- ولدوا على الفطره و اختلفوا بعد الفطره وَ لَوْ لا کَلِمَهٌ سَبَقَتْ مِنْ رَبِّکَ‏ اى- لولا انّ اللَّه عز و جل جعل لهم اجلا للقضاء بینهم و هو یوم القیمه یفصل بینهم فى وقت اختلافهم. و قیل- وَ لَوْ لا کَلِمَهٌ سَبَقَتْ مِنْ رَبِّکَ‏ بتأخیر عذاب هذه الامه الى یوم القیمه و انه لا یعاجل العصاه بالعقوبه، لَقُضِیَ بَیْنَهُمْ‏ نزول العذاب.

میگوید اگر نه سخنى بودى که پیش رفت از اللَّه و حکم کرد و آن سخن آنست که با آدم گفت آن گه که او را عطسه آمد: یرحمک ربک فسبقت رحمته غضبه، اگر نه این سخن بودى من عذاب فرو گشادمى باین امت بآن اختلاف و تفرق که ایشان در آن بودند.

روى ابو هریره قال قال رسول اللَّه ص: لما خلق اللَّه تعالى آدم و نفخ فیه الروح، عطس فقال له ربه- الحمد للَّه فقال الحمد للَّه فقال له ربه عز و جل یرحمک ربک اذهب فسلّم على اولئک النفر و هم نفر من الملائکه جلوس فاسمع ما یجیبونک به فانها تحیّتک و تحیه ذرّیتک. قال- فذهب فقال السلام علیکم فقالوا و علیک السلام و رحمه اللَّه. ثم رجع الى ربه تبارک و تعالى فبسط له یدیه فقال له خذ و اختر فقال اخترت یمین ربى و کلتا یدیه یمین ففتحها فاذا فیها صوره الذریه کلّهم فاذا کلّ رجل مکتوب عنده اجله و اذا آدم (ع) قد کتب له الف سنه.

و ذکر الحدیث فى روایه اخرى‏

عن ابى هریره قال قال رسول اللَّه ص: لمّا خلق اللَّه الخلق کتب کتابا فهو عنده فوق العرش انّ رحمتى سبقت‏ غضبى.

 

وَ لَوْ لا کَلِمَهٌ سَبَقَتْ مِنْ رَبِّکَ لَقُضِیَ بَیْنَهُمْ‏ الآیه، گفته ‏اند که تأویل این آیت آنست که اگر ندانید که من که خداوندم از گفته خویش واپس نیایم در تقدیر آجال و ارزاق من این ناسزا گویان را و باطل ورزان‏ را یک طرفه العین درنگ ندادید تا ایشان را بعقوبت عاجل از اهل حق جدا کردید تا حق و اهل آن از باطل و اهل آن در وقت سزا جدا شدید و میان ایشان فرقان پیدا شدى.

 

وَ یَقُولُونَ‏ یعنى اهل مکه لَوْ لا أُنْزِلَ عَلَیْهِ آیَهٌ مِنْ رَبِّهِ‏ مثل العصا و الید البیضاء و ما جاءت به الانبیاء. و قیل- مما اقترحوا علیه فى قوله- وَ قالُوا لَنْ نُؤْمِنَ لَکَ حَتَّى تَفْجُرَ لَنا مِنَ الْأَرْضِ‏ الآیه، مشرکان مکه از روى تعنت طلب آیات کردند گفتند چرا آیتى ننماید این محمد چنان که موسى عصاء و ید بیضاء نمود و دیگر پیغامبران نشانها و معجزتها نمودند که دلائل نبوت و رسالت ایشان بود، آن مدبران هم پیغام بمراد خویش خواستند هم دیدار فریشته خواستند هم معجزه و نشان و هم اللَّه حاضر کردن خواستند که جایى میگوید: أَوْ تَأْتِیَ بِاللَّهِ وَ الْمَلائِکَهِ قَبِیلًا، جایى دیگر میگوید: او نرى ربنا حتى نرى اللَّه جهره رب العالمین گفت بجواب ایشان: فَقُلْ إِنَّمَا الْغَیْبُ لِلَّهِ‏ آنچه شما مى‏درخواهید از نزول آیات آن همه غیب است و علم غیب بنزدیک خدا است و جز خداى هیچ کس غیب نداند و مصالح بندگان جز خداى کس نشناسد فَانْتَظِرُوا وقوع الآیه و انتظروا قضاء اللَّه بیننا باظهار المحق على المبطل‏ إِنِّی مَعَکُمْ مِنَ الْمُنْتَظِرِینَ‏ فوقعت یوم بدر فظهر المحق على المبطل.

 

وَ إِذا أَذَقْنَا النَّاسَ‏ اى- کفّار مکه‏ رَحْمَهً یعنى المطر و الخصب و العافیه مِنْ بَعْدِ القحط و الجوع و الفقر و البلاء و الشفاء بعد السقم‏ إِذا لَهُمْ مَکْرٌ این جواب شرط است کقوله: إِنْ تُصِبْهُمْ سَیِّئَهٌ بِما قَدَّمَتْ أَیْدِیهِمْ إِذا هُمْ یَقْنَطُونَ‏ المعنى- و ان تصبهم سیّئه قنطوا فکذلک قوله‏ وَ إِذا أَذَقْنَا النَّاسَ‏ معناه و اذا اذقنا النّاس مکروا و هذا المکر هو صرف الشکر الى غیر المنعم سمّاه مکرا لان المکر جحود حق المنعم و ذلک قولهم- لولا الدّواء و الطّبیب و لولا کذا و کذلک کانوا یقولون- سقینا بنوء کذا و لا یقولون هذا رزق من اللَّه و هو قوله تعالى- وَ تَجْعَلُونَ رِزْقَکُمْ أَنَّکُمْ تُکَذِّبُونَ‏ إِذا لَهُمْ مَکْرٌ این اذا اینجا در آن موضوع است که عجم گویند چون در نگرى چون بنگرى و آیات ایدر اعلام نعمتهاى اللَّه است و ایادى وى میگوید- چون ایشان را باران فرستیم و از بلاها عافیت دهیم و نعمت و آسایش برایشان روان گردانیم ایشان را در آن نعمت بطر گیرد تا حقّ را منکر شوند و آیات ما دروغ شمرند و رساننده را استور ندارند و بر نعمت، دیگرى را شکر کنند نه خداى را عزّ و جلّ، قُلِ اللَّهُ أَسْرَعُ‏ مکرا یعنى اللَّه اقدر على تغییر تلک النّعم من العبد على صرف الشّکر الى غیر المنعم و ما یاتیهم من العقاب اسرع فى اهلاکهم ممّا اتوه من المنکر و ابطال آیات اللَّه‏ إِنَّ رُسُلَنا یعنى الحفظه یَکْتُبُونَ ما تَمْکُرُونَ‏ للمجازاه به فى الآخره. این بر سبیل تهدید و وعید گفت که آرى رسولان ما و دبیران مى‏نویسند بر ایشان آنچه مى‏سازند و مى‏کنند و این تهدید است بر گوشها و دلهاى ضعیفان و رنه خداى تعالى را البته بآن هیچ حاجت نیست که احاطت علم وى بمعلومات، نه بدبیر حاجت گذاشت و نه بنسخت.

 

 

النوبه الثالثه

 

قوله تعالى: إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ یَهْدِیهِمْ رَبُّهُمْ … الآیه. از روى اشارت بر ذوق اهل معرفت، این آیت رمزى دیگر دارد. میگوید- مؤمنان و نیک مردان بحقیقت ایشان‏اند که احدیّت ایشان را بنعمت کرم در قباب غیرت بدارد، و بحسن عنایت پرورد، بمعرفت خودشان راه دهد، و بصحبت خود نزدیک گرداند، تا او را یگانه شوند و از غیر او بیگانه شوند. پیر طریقت گفت توحید نه همه آنست که او را یگانه دانى توحید حقیقى آنست که او را یگانه باشى وز غیر او بیگانه باشى، بدایت عنایت آنست که ایشان را قصدى دهد غیبى تا ایشان را از جهان باز برد[۳] چون فرد شود آن گه وصال فرد را بشاید.

جوینده توهم چو تو فردى باید آزاد زهر علّت و دردى باید.

آن مرد غوّاص تا دل از ملک جان برندارد روا نبود که دست طلب او به مروارید مراد رسد پس چه گویى کسى که در طلب جلال و جمال او قصد نجات اعظم کند تا دست از مهر جان نشوید، بوصال قرب جانان چون رسد؟ درویشى در مجلس موسى کلیم (ع) نعره بر کشید موسى از سر تندى بانگ بر وى زد، در حال، جبرئیل آمد که یا موسى اللَّه میگوید در مجلس تو صاحب درد و خداوند دل همان یک مرد بود که از بهر ما بمجلس تو حاضر آمد، تو بانگ بر وى زدى هر چند عزیزى و کلیمى امّا سرّى که ما در زیر گلیم سیاه نهاده ‏ایم تو نبینى، آن اشتیاق جمال ما باشد که دوستان را در تواجد آرد، تقاضاى جمال ما بود که دلهاشان در عالم خوف و رجا و قبض و بسط کشد. وَ اللَّهُ یَقْبِضُ وَ یَبْصُطُ. هر دیده که از دنیا پر شد، صفت عقبى در وى نگنجد.

و هر دیده که صفات عقبى در وى قرار گرفت، از جلال قرب ما و عزّ وصال ما بیخبر بود، نه دنیا و نه عقبى بلکه وصال مولى. آه کجاست همّتى که‏ از دنیا کجاست مرادى مه از عقبى اشتیاقى بدیدار مولى کجاست صاحب دولتى تا از جاه بشریّت خود برآئیم و دست در فتراک آن صاحب دولت زنیم بو که روزى بمراد رسیم.

گر ز چاه جاه خواهى تا برائى مردوار چنگ در زنجیر گوهردار عنبر بار زن‏

یَهْدِیهِمْ رَبُّهُمْ بِإِیمانِهِمْ‏ باش تا فرداى قیامت که دوستان بنور معرفت بر مرکب طاعت فرا بساط انبساط روند و در مقام شهود بنازند، گروه گروه و جوق جوق، چنان که اللَّه گفت: نَحْشُرُ الْمُتَّقِینَ إِلَى الرَّحْمنِ وَفْداً و در هر منزل که پیش آید جوقى فریشتگان بحکم فرمان، بسلام مى‏آیند و بناز و نعیم جاودان بشارت مى‏دهند. اینست که گفت: وَ تَحِیَّتُهُمْ فِیها سَلامٌ‏ و عاصیان امّت احمد در آن صحراء محشر و مقام رستاخیز، بعرض گاه حساب بازداشته، سابقان بنور طاعت از پیش رفته و عاصیان بگران بارى معصیت تنها مانده، آخر رحمت اللَّه ایشان را دست گیرد، و بر تنهایى و درماندگى ایشان ببخشاید، بنداى کرامت گوید: عبادى چون این خطاب عزّت و نداى کرامت بنعت رحمت بگوش ایشان رسد، جان ایشان بیاساید و روح و ریحان در دل ایشان گشاید، گوید: عبادى، إِنَّ أَصْحابَ الْجَنَّهِ الْیَوْمَ فِی شُغُلٍ فاکِهُونَ‏ لا یتفرغون الیکم و اصحاب النّار من شده العقاب لا یرقّون لکم، معاشر المساکین سلام علیکم کیف انتم ان کان اشکالکم و اصحابکم سبقوکم واحد منهم لا یهدیکم فانا اهدیکم. ان عاملناکم بما تستوجبون فاین الکرم.

نحن اذا فى الجفاء مثلهم‏ اذا هجرنا هم کما هجروا

چون رأفت و رحمت حقّ بایشان رسد وحشت و معصیت بآب رحمت از ایشان‏ فرو شوید و آفتاب رعایت از برج عنایت بتابد، ایشان بنعت افتخار در حالت انکسار بر درگاه ذو الجلال خوش بزارند، و از شادى بگریند، تا ربّ العزّه آن گریستن و زاریدن از ایشان بپسندد و درد دل ایشان را امرهم نهد و زبان ایشان بثناى خود بگشاید، و بقدر طاقت بندگى خداى را ثنا گویند، و حمد و ستایش کنند، اینست که رب العالمین گفت: وَ آخِرُ دَعْواهُمْ أَنِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ‏ آخر سخن ایشان این بود که‏ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ‏ که شماتت دشمنان و کافران بما نرسید، و فضل و رحمت خداى بما در رسید.

ما را همه مقصود ببخشایش حق بود المنه للَّه که بمقصود رسیدیم‏

وَ إِذا مَسَّ الْإِنْسانَ الضُّرُّ دَعانا … الآیه. دعاء کلید رحمت است و گواه عبودیّت و پیوستن را وسیلت. هر کس که در دعاء بر وى گشادند در اجابت هم بر وى گشادند که میگوید جلّ جلاله: ادْعُونِی أَسْتَجِبْ لَکُمْ‏ دعاء پیرایه پیوستگانست و مایه دست گرفتگان و حلقه در حق بدست جویندگان، مصطفى ص گفت:

الدعاء سلاح المؤمن و عماد الدین و نور السماوات و الارض.

هر که بکارى درماند یا او را نکبتى رسد دست در دعا و تضرع زند، دست اعتماد بضمان اللَّه زد و دست نیاز ببرّ وى زد، یقول اللَّه تعالى: فَلَوْ لا إِذْ جاءَهُمْ بَأْسُنا تَضَرَّعُوا و شرط آنست که بوقت دعاء آواز نرم دهد و خاطر از حرمت و استکانت پر کند و باجابت، یقین باشد که مصطفى ص گفت:

«ادعوا اللَّه و انتم موقنون بالاجابه و اعلموا ان اللَّه لا یستجیب دعاء من له قلب غافل لاه»

و بدانکه دعا کردن و حاجت و نیاز بدرگاه بى‏ نیاز برداشتن اهل شریعت را مقامى جلیل است، عین عبادتست و رسیدن را ببهشت نیک وسیلت است. امّا حال عارفان حالى دیگر است و طریق ایشان طریقى دیگر. جنید روزى در اثناء مناجات گفت: «اللّهم اسقنى» ندایى شنید که: تدخل بینى و بینک. یا جنید میان من و تو مى‏درایى یعنى که ما خود دانیم سزاى هر بنده‏اى، و شناسیم قصد هر جوینده‏اى، جنید گفت: بعد از آن روزگارى تحسّر خوردم و زان گفت، استغفار کردم.

قوله: وَ لَقَدْ أَهْلَکْنَا الْقُرُونَ مِنْ قَبْلِکُمْ لَمَّا ظَلَمُوا اى- تکبروا و تجبروا و لم یخضعوا بقول الحق. اى بسا خواجگان خویشتن پرستان ازین جهان داران و ستمکاران‏ که با کام و نام بودند با خانهاى پر نقش و پرنگار بودند، و بر پشت مرکبهاى رهوار سوار بودند، رداى تکبر بر دوش گرفته و فرعون‏وار نداى جبارى بر خویشتن زده، چون شرع را مکابر شدند و از حقّ سر وازدند و نبوّت انبیا و آیات و معجزات همه بازى شمردند، دمار از ایشان بر آوردند، و تخت و کلاه ایشان نگونسار کردند، و بساط کبر ایشان در نوشتند، نه خود زنده نه نام و نشان ایشان در دیار و اقطار مانده، هَلْ تُحِسُّ مِنْهُمْ مِنْ أَحَدٍ أَوْ تَسْمَعُ لَهُمْ رِکْزاً آرى سرانجام ظلم همین است، و خبر مصطفى ص گواه اینست:

«لو کان الظلم بیتا فى الجنّه لسلط اللَّه علیه الخراب».

قوله‏ ثُمَّ جَعَلْناکُمْ خَلائِفَ فِی الْأَرْضِ مِنْ بَعْدِهِمْ‏ ان اعتبرتم بهم نجوتم و ان لم تعتبروا احللنا بکم من العقوبه ما یعتبر بکم فان من لم یعتبر بمن سبقه اعتبر به من لحقه و من لم یعتبر بما سمعه اعتبر به من تبعه.

 

کشف الأسرار و عده الأبرار، ج‏۴

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
-+=