الجن - ترجمه مجمع البیان

ترجمه مجمع البیان فی تفسیر القرآن فضل بن حسن طبرسی سوره جن ۲۱ الی ۲۸

[سوره الجن (۷۲): آیات ۲۱ تا ۲۸]

 

 

 

قُلْ إِنِّی لا أَمْلِکُ لَکُمْ ضَرًّا وَ لا رَشَداً (۲۱)

قُلْ إِنِّی لَنْ یُجِیرَنِی مِنَ اللَّهِ أَحَدٌ وَ لَنْ أَجِدَ مِنْ دُونِهِ مُلْتَحَداً (۲۲)

إِلاَّ بَلاغاً مِنَ اللَّهِ وَ رِسالاتِهِ وَ مَنْ یَعْصِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ فَإِنَّ لَهُ نارَ جَهَنَّمَ خالِدِینَ فِیها أَبَداً (۲۳)

حَتَّى إِذا رَأَوْا ما یُوعَدُونَ فَسَیَعْلَمُونَ مَنْ أَضْعَفُ ناصِراً وَ أَقَلُّ عَدَداً (۲۴)

قُلْ إِنْ أَدْرِی أَ قَرِیبٌ ما تُوعَدُونَ أَمْ یَجْعَلُ لَهُ رَبِّی أَمَداً (۲۵)

عالِمُ الْغَیْبِ فَلا یُظْهِرُ عَلى‏ غَیْبِهِ أَحَداً (۲۶)

إِلاَّ مَنِ ارْتَضى‏ مِنْ رَسُولٍ فَإِنَّهُ یَسْلُکُ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ رَصَداً (۲۷)

لِیَعْلَمَ أَنْ قَدْ أَبْلَغُوا رِسالاتِ رَبِّهِمْ وَ أَحاطَ بِما لَدَیْهِمْ وَ أَحْصى‏ کُلَّ شَیْ‏ءٍ عَدَداً (۲۸)

 

 

 

ترجمه:

۲۱- باز بگو من مالک خیر و شرّ شما نیستم.

۲۲- باز اى پیامبر بگو ابدا کسى مرا از قهر خدا در پناه نتواند گرفت و بغیر از او هیچ گریزگاهى هرگز نخواهم یافت.

۲۳- تنها مأمن و پناه من ابلاغ احکام خدا و رسانیدن پیام الهى است و هر که نافرمانى خدا و رسول او کند البتّه کیفر او آتش دوزخ است که در آن تا ابد مخلّد است.

۲۴- تا روزى که عذاب موعود خود را بچشم ببیند آن زمان خواهند دانست (که تو و آنها) کدامتان یارانش ضعیف و ناتوان و سپاهش کمتر است.

۲۵- اى رسول بگو من خود ندانم که عذاب موعود شما وقتش نزدیک است یا خدا تا آن روز مدّت بسیارى قرار داده است.

۲۶- او داناى غیب عالمست و هیچکس بر عالم غیب او آگاه نیست.

۲۷- مگر آن کس که از رسولان خود برگزیده است که بر محافظت او- (فرشتگان را) از پیش رو و پشت سر میفرستد (تا اسرار وحى را شیاطین به سرقت گوش نربایند).

۲۸- تا بداند که آن رسولان پیامهاى پروردگار خود را بر خلق کاملا رسانیدند و خدا بآنچه نزد رسولانست احاطه کامل دارد و بشماره هر چیز در عالم به خوبى آگاه است.

 

 

 

قرائت:

یعقوب لیعلم بضمّه یاء خوانده و ما بقى به یاء مفتوحه قرائت کرده‏اند و هر دو معنى نزدیک بهم هستند.

 

 

 

لغت:

المتلحّد: یعنى پناهنده و متمایل بیک جهت و طرف. رصد جمع‏ راصد بمعناى حافظ است.

 

 

 

اعراب:

بلاغا منصوب است براى اینکه بدل از ملتحد است. یعنى هرگز ملجئى و پناهگاهى نمى ‏یابم مگر اینکه ابلاغ کنم آنچه را که خدا مرا ارسال بآن نموده است پس اوست ملجاء امن. و رسالاته منصوب است بعطف بر محذوف، و تقدیر اینست الّا بلاغا من اللَّه و آیاته و رسالاته. مگر رساندن از خدا آیات و رسالات او را. قول خدا. مَنْ أَضْعَفُ ناصِراً. جمله من مبتداء و خبر آن تعلیق اضعف و اقلّ است و ناصرا منصوب بر تمیز بودن است و همین طور قول خدا عددا تمیز است و قول خدا. أَ قَرِیبٌ ما تُوعَدُونَ‏. استفهام با آنچه در حیّز آن است تعلیق است. إِلَّا مَنِ ارْتَضى‏ ممکن است که من مبتداء و قول خدا فَإِنَّهُ یَسْلُکُ‏ خبرش باشد. و ممکن است که استثناء منقطع باشد و عددا از یکى دو جهت منصوب باشد. (۱) بر معنى‏ وَ أَحْصى‏ کُلَّ شَیْ‏ءٍ در حال عدد پس بر او مخفى نماند سقوط برگى از درخت و نه حبّه ‏اى و نه ترى و نه خشکى (۲) اینکه در محلّ مصدر باشد براى اینکه معنایش و عدّ کلّ شی‏ء عددا. از زجاج.

 

 

 

تفسیر و مقصود:

سپس خداوند سبحان پیغمبرش را مخاطب فرموده و گفت اى محمّد (قُلْ) بگو باهل تکلیف.

إِنِّی لا أَمْلِکُ لَکُمْ ضَرًّا وَ لا رَشَداً یعنى من قادر بر رفع ضررى از شما نیستم و نمیتوانم خیرى بشما برسانم. فقط تنها قادر بر این خداى تعالى است و لیکن من پیامبرم و بر من نیست مگر تبلیغ رسالت و دعوت بدین و هدایت‏ بسوى صلاح و رستگارى. و این اعتراف و اقرار ببندگى است و اضافه حول و قوّه بخداى تعالى (لا حول و لا قوّه الّا باللّه العلیّ العظیم) آن گاه فرمود (قُلْ) بگو بایشان اى محمّد إِنِّی لَنْ یُجِیرَنِی مِنَ اللَّهِ أَحَدٌ یعنى هیچکس مرا هرگز از خدا پناه نمیدهد. مقصود منع نمیکند مرا هیچکس از آنچه خدا بر من تقدیر نموده‏ وَ لَنْ أَجِدَ و نمى ‏یابم هرگز نیز مِنْ دُونِهِ‏ از غیر خدا مُلْتَحَداً یعنى پناه دهنده ‏اى که از او خواستار سلامتى شوم‏ إِلَّا بَلاغاً مِنَ اللَّهِ‏.

حسن و جبائى گویند: یعنى مگر تبلیغ آیات خدا وَ رِسالاتِهِ‏ پس او است ملجاء و منجى و پناهگاه من و براى من است در آن نجات و امنیّت.

قتاده گوید: یعنى من براى شما مالک زیان و صلاح نیستم و بر من نیست مگر رسانیدن از خدا. پس مثل اینکه گفته است مالک چیزى جز تبلیغ- وحى خدا بتوفیق و کمک خدا نیستم.

ابو مسلم گوید: قول خدا. إِلَّا بَلاغاً احتمال دو معنى دارد (۱) مگر آنچه از خدا بمن رسیده یعنى. مرا پناه نمیدهد چیزى مگر آنچه از خدا بمن آمده. پس فرقى نیست بین اینکه بگوید بلغنى کتابه و اینکه بگوید: اتانى کتابه. کتاب او بمن رسد یا کتاب او برایم آمد (۲) مگر تبلیغ آنچه بمن نازل شده و امّا قبول و ایمان با من نیست. آن وظیفه شماست.

و بعضى گفته‏ اند: که رسالاته عطف بر بلاغ شده. پس واجب است که غیر آن باشد. پس بهتر اینست از بلاغ اراده شود رسانیدن توحید و عدل خدا و آنچه بر او جایز و آنچه بر او روا نیست. و از رسالت قصد شود آنچه براى خاطر آن از بیان شرایع ارسال شده است.

و چون خداوند سبحان بیان فرمود: که پناهگاهى از عذاب خدا نیست مگر طاعت او دنبال فرمود آن را بوعید کسى که مرتکب معصیت و گناه او شده و فرمود :

وَ مَنْ یَعْصِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ‏ و کسى که مخالفت امر او در توحید نماید و مرتکب کفر و گناهان شود.

فَإِنَّ لَهُ نارَ جَهَنَّمَ خالِدِینَ فِیها أَبَداً پس البتّه براى او آتش دوزخ است که براى همیشه در آن مخلّد باشد بجهت کیفرشان بر کفر و معصیت.

حَتَّى إِذا رَأَوْا تا آن گاه که دیدند در آخرت‏ ما یُوعَدُونَ‏ آنچه به او وعده شده بودند از عقاب در دنیا و بگفته بعضى آن عذاب ناچاریست.

فَسَیَعْلَمُونَ‏ پس بزودى میدانند در این موقع‏ مَنْ أَضْعَفُ ناصِراً وَ أَقَلُّ عَدَداً کیست از جهت ناصر و یار ناتوانتر و کمترین سپاه باشد از جهت عدد مشرکین هستند یا مؤمنین.

و بعضى گفته‏ اند: آیا لشگر خدا ناتوانترند یا معبود مشرکان. و البتّه گفت: مَنْ أَضْعَفُ ناصِراً در حالى که در آخرت ناصرى براى آنها نیست، این در پاسخ کسى است که خیال کرده اگر آخرتى باشد. پس ناصر و یاور ایشان قوى‏تر و بیشتر است. و در این مطلب دلالت بر این است که مقصود بقول خدا وَ مَنْ یَعْصِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ‏ کسى که عصیان خدا و رسول کند کفّار هستند که افتخار بر پیغمبر صلّى اللَّه علیه و آله میکردند بکثرت جماعتشان و پیغمبر را بکمى عدد و پیروان معرّفى مینمودند. پس خداوند سبحان بیان کرد که امر به زودى منعکس خواهد شد بر ایشان.

(قُلْ) بگو اى محمّد إِنْ أَدْرِی‏ یعنى من نمیدانم‏ أَ قَرِیبٌ ما تُوعَدُونَ‏ آیا آنچه بآن وعده شده ‏اید نزدیک است از عذاب‏ أَمْ یَجْعَلُ لَهُ رَبِّی أَمَداً  یا پروردگار من براى او مدّت طولانى قرار داده یعنى مهلت و پایانى که به آن منتهى شود قرار داده. عطاء گوید: اراده کرده که جز خدا فقط کسى روز قیامت را نمیداند.

عالِمُ الْغَیْبِ‏ یعنى اوست عالم که میداند وقت قیامت را فَلا یُظْهِرُ عَلى‏ غَیْبِهِ أَحَداً یعنى هیچکس از بندگانش را بر غیبش مطّلع نمیکند آن گاه استثناء نموده و فرمود:

إِلَّا مَنِ ارْتَضى‏ مِنْ رَسُولٍ‏ مگر آن کسى که از پیامبران پسندیده باشند یعنى پیامبران. بجهت اینکه خدا استدلال میکند بر نبوّت ایشان به اینکه خبر بغیب میدادند. براى اینکه نشانه‏ اى از معجزه براى ایشان باشد. و مقصود اینست. البتّه کسى که خدا او را پسندیده و انتخاب براى نبوّت و رسالت نمود پس البتّه او را مطّلع میسازد بر آنچه میخواهد از غیبش بر حسب آنچه مصلحت اقتضاء کند. و آن قول خدا است.

فَإِنَّهُ یَسْلُکُ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ رَصَداً پس او را البتّه فرشتگان از جلو و پشت سر هستند و خبر میدهند و رصد طریق است. یعنى قرار میدهد براى او بعلم پیشین از پیامبرانى که قبل از او بودند و علم پسین و بعد از او راه و طریقى.

و بعضى گفته ‏اند: یعنى حفظ میکند آنچه را که رسول را بر آن مطّلع میکند. پس قرار میدهد از جلو و عقب او کمینگاهى از فرشتگان که وحى را حفظ کند از اینکه شیاطین آن را استراق کند و بدزدند و آن را بجادوگران بدهند.

و بعضى گفته ‏اند: کمینگاهى از جلوى او قرار داده و کمینگاهى از پشت سرش از فرشتگان که حفظ کند او را از شرّ و مکر دشمنان پس شرّ آنها باو نرسد.

و بعضى گفته‏ اند: مقصود بآن جبرئیل علیه السّلام است. یعنى قرار میدهد از پیش و پشت او رصدى مانند حجاب جهت بزرگداشت او بر آنچه متحمّل شده است از بار رسالت چنانچه عادت پادشاهان بر این جارى شده که جماعتى از خواصّ خودش را منظم بسفیرش میکند براى تشریفات او و این چنانست که روایت شده که سوره مبارکه انعام که نازل شد هفتاد هزار فرشته با آن بودند.

(لِیَعْلَمَ) تا اینکه رسول بداند أَنْ قَدْ أَبْلَغُوا اینکه فرشتگان ابلاغ کرده ‏اند.

سعید بن جبیر گوید: جبرئیل علیه السّلام چیزى از وحى را نازل نکرد مگر اینکه چهار هزار نفر از فرشتگان نگهبان بودند تا پیامبر صلّى اللَّه علیه و آله بداند که جبرئیل ابلاغ رسالت بر وجهى که مأمور بآن بود نموده است.

مجاهد گوید: تا بداند چه کسى تکذیب رسولان کند. البتّه پیامبران مسلّما ابلاغ کردند رسالات خدا را. و بعضى گفته‏ اند: تا اینکه محمّد صلّى اللَّه علیه و آله بداند که رسولان و پیامبران پیش از او بتمامى ابلاغ نمودند.

رِسالاتِ رَبِّهِمْ‏ قتاده گوید چنانچه او ابلاغ کرد. زیرا همگى آنها محفوظ بحفظ خدا بودند و بگفته زجاج. تا اینکه خدا بداند که آنها ابلاغ نمودند.

و بعضى گفته‏ اند: تا اینکه معلوم و ظاهر شود بر آنچه خداوند سبحان عالم بوده و واقعا هم آن را میدانسته چنانچه او میداند چیزى را که بزودى واقع میشود.

جبائى گوید: اراده کرده از لیعلم. لیبلغوا تا اینکه ابلاغ کنند پس قرار داد. ابلاغهم را بدل لیعلم از جهت توسعه در ابلاغ. و این چنانست که انسان‏ میگوید ما علم اللَّه ذلک منّى. خدا نمیداند که این از من باشد یعنى اصلا این نبوده براى اینکه اگر بود. هر آینه خدا آن را میدانست. پس علم را جاى بودن گذارده.

وَ أَحاطَ بِما لَدَیْهِمْ‏ یعنى خدا احاطه علمى دارد بآنچه نزد پیامبران و تمام مخلوق است. ولى ایشان احاطه ندارند مگر آنچه را که خدا ایشان را از آنچه نزد خداست اطّلاع دهد.

وَ أَحْصى‏ کُلَّ شَیْ‏ءٍ عَدَداً ابن عبّاس گوید: یعنى حساب کند آنچه خلق کرده و بداند عدد آفریده‏ها را و از او چیزى فوت نشود حتّى مثقالهاى ذرّه و خردل.

و بعضى گفته‏ اند: یعنى بشما رد تمام معلومات موجوده و معدومه را شمردنى پس بداند کوچک آن و بزرگ آن و کم و زیاد آن و آنچه میشود و آنچه نمیشود و آنچه بوده و آنچه نبوده. و اگر موجود شود چگونه وجود یابد.

 

جبائى گوید: یعنى چیزى نیست که عالمى بداند یا ذاکرى آن را یاد کند مگر اینه خداى تعالى عالم بآن است گوید احصاء فعل است و آن بمنزله علم نیست پس جایز نیست که گفته شود. احصاء و حساب نماید چیزى را که پایان ندارد. پس اگر بر (عد) و شمردن شود تنها موجودات را شامل میشود.[۱]

______________________________

(۱) حاکم حسکانى سنّى از تفسیر فرات بن ابراهیم باسنادش روایت کرده است در ضمن آیه ۱۷ سوره جنّ‏ وَ مَنْ یُعْرِضْ عَنْ ذِکْرِ رَبِّهِ‏ از ابن عبّاس که گفت مقصود از این ذکر ربّه. ولایت علىّ بن ابى طالب علیه و على اولاده- السّلام است.

ترجمه تفسیر مجمع البیان، ج‏۲۵

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
-+=