القیامه - -ترجمه مجمع البيان

ترجمه مجمع البیان فی تفسیر القرآن فضل بن حسن طبرسی سوره القیامه ۱۶ الی ۲۵

[سوره القیامه (۷۵): آیات ۱۶ تا ۲۵]

لا تُحَرِّکْ بِهِ لِسانَکَ لِتَعْجَلَ بِهِ (۱۶)

إِنَّ عَلَیْنا جَمْعَهُ وَ قُرْآنَهُ (۱۷

) فَإِذا قَرَأْناهُ فَاتَّبِعْ قُرْآنَهُ (۱۸)

ثُمَّ إِنَّ عَلَیْنا بَیانَهُ (۱۹)

کَلاَّ بَلْ تُحِبُّونَ الْعاجِلَهَ (۲۰)

وَ تَذَرُونَ الْآخِرَهَ (۲۱)

وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ ناضِرَهٌ (۲۲)

إِلى‏ رَبِّها ناظِرَهٌ (۲۳)

وَ وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ باسِرَهٌ (۲۴)

تَظُنُّ أَنْ یُفْعَلَ بِها فاقِرَهٌ (۲۵)

 

 

 

ترجمه:

۱۵- (اى رسول خدا زبان خود را بخواندن قرآن پیش از آنکه جبرئیل از وحى فارغ شود) مجنبان تا بفرا گرفتن آن تعجیل کنى.

۱۶- البتّه فراهم آوردن آن (در سینه تو تا یاد گیرى) و تألیف آن به عهده ماست.

۱۷- پس آن دم که آن را (بزبان جبرئیل (ع) براى تو بخوانیم) از خواندن او پیروى کن.

۱۸- سپس بیان قرآن بعهده ماست.

۱۹- نه چنانست (که روز رستاخیز نباشد) بلکه دنیاى شتاب کننده را دوست میدارید.

۲۰- و آخرت را وامیگذارید.

۲۱- چهره ‏هایى در آن روز خرّم است.

۲۲- بسوى رحمت پروردگار خویش انتظار کشنده ‏اند.

۲۳- چهره ‏هایى در آن روز گرفته است.

۲۴- صاحبان این چهره‏ها یقین دارند که کارى کمر شکن با ایشان میکنند.[۱]

 

 

 

قرائت:

قاریان مدینه و کوفه تحبّون و تذرون را بتاء قرائت کرده و دیگران به یاء یحبّون و یذرون قرائت کرده ‏اند.

 

 

 

دلیل:

هر که بتاء قرائت، پس بنا بر معنى (قل لهم بل تحبّون العاجله) و (قل لهم بل) تذرون (الآخرون) گذارده هر که بیاء قرائت کرده. بنا بر معناى هم- یحبّون (العاجله) و (هم) یذرون (الآخرون) گذارده.

ابو على گوید: یاء بنا بر آنچه که گذشت از ذکر انسان‏[۲] پس بدرستى که مقصود بآن کثرت و عموم است مثل قول او که میفرماید: إِنَّ الْإِنْسانَ خُلِقَ هَلُوعاً ثم قال‏ إِلَّا الْمُصَلِّینَ‏[۳].

 

 

 

لغت:

التحریک: گردانیدن چیزیست از مکانى بمکان دیگر یا از جهتى بجهت دیگر بفعل حرکت در آن.

و الحرکه: چیزى که بسبب آن حرکت دهنده حرکت میدهد.

و المتحرک: منتقل شونده است از طرفى بسوى دیگر.

و اللّسان: آلت و وسیله سخن گفتن است.

و العجله: طلبیدن و خواستن چیزیست پیش از وقتى که سزاوار است در آن وقت شود و نقیض و ضدّ عجله ابطاء و تأخیر است.

و السّرعه: کردن کار است در اوّل وقتى که آن کار باید در آن انجام شود و ضدّ آن سستى و تأنّى است.

و القرآن: اصلش ضمیمه کردن و جمع نمودن و آن مصدر است مثل رجحان و نقصان.

و البیان: اظهار معنائیست براى نفس و شخص بچیزى که تمیز داده شود بسبب آن از غیرش و نقیض بیان اخفاء و اغماض پنهان کردن و چشم پوشیدن‏ است.

و النضره: مانند بهجت و طلاقه گشاده رویى و خرّم رویى است. و ضدّ آن عبوس و بور ترش‏رویى و تیره‏گى چهره است. نضر وجهه ینضر نضاره پس اوست ناضر. شاداب و خرّم شد صورت او ….

و النّظر: بر گردانیدن حدقه صحیح چشم است بطرف دیدنى براى دیدن و نظر بمعنى انتظار است چنانچه خداى عزیز فرمود وَ إِنِّی مُرْسِلَهٌ إِلَیْهِمْ بِهَدِیَّهٍ فَناظِرَهٌ[۴] یعنى منتظره انتظار دارنده.

و شاعر گفت:

وجوه یوم بدر ناظرات‏ الى الرّحمن تنتظر الفلاحا

چهره ‏هایى که در روز جنگ بدر نگاه کننده بسوى خداى بودند و انتظار پیروزى و رستگارى داشتند آن گاه نظر را در فکر استعمال میکنند و میگویند نظرت فى هذه المسئله یعنى تفکّرت فکر کردم و از آنست مناظره و بمعناى مقابله هم میباشد گفته میشود دور بنى فلان تتناظر یعنى تتقابل مقابله با هم دارند.

و الفاقره: یعنى کاسره شکننده ستون پشت بجهت سختى. و گفته‏اند فاقره بمعناى داهیه و آبده مصیبت ابدى و همیشگى.

تفسیر:

سپس خطاب نمود خداى سبحان پیامبرش را و فرمود: (لا تُحَرِّکْ، بِهِ لِسانَکَ لِتَعْجَلَ بِهِ) ابن عبّاس گوید: پیامبر صلّى اللَّه علیه و آله وقتى قرآن‏  برایش نازل میشد از آن حرص و علاقه ‏اى که بحفظ و ضبط آن داشت شتاب، و عجله میکرد به حرکت دادن زبانش براى خواندن آن که از ترس اینکه مبادا فراموش کند آن را پس خداوند او را از این تعجیل منع فرمود و گفت اى رسول زبان خود را مجنبان و حرکت مده تا بفرا گرفتن آن تعجیل کنى. و در روایت سعید بن جبیر است که حضرت رسول صلّى اللَّه علیه و آله عجله میکرد و در نزول قرآن بسختى و حفظ آن دشوار بود بر آن بزرگوار پس لب و زبان خود را قبل از فراغت جبرئیل از وحى قرآن حرکت میداد. پس خداوند سبحان فرمود حرکت مده و مجنبان بوحى و یا بقرآن زبان خود را یعنى تعجیل بقرائت و فرا گرفتن قرآن مکن چنانچه در (سوره طه آیه ۱۱۴) فرمود: وَ لا تَعْجَلْ بِالْقُرْآنِ مِنْ قَبْلِ أَنْ یُقْضى‏ إِلَیْکَ وَحْیُهُ‏. شتاب بفرا گرفتن و یا خواندن قرآن پیش از تمام شدن وحى بتو مکن.

(إِنَّ عَلَیْنا جَمْعَهُ) قتاده گوید: یعنى بعهده ماست جمع قرآن در سینه تو تا آن را حفظ نمایى.

(وَ قُرْآنَهُ) یعنى و تألیف آن نیز بر آنچه تو نازل گردیده نیز بعهده ماست.

ابن عبّاس و ضحّاک گفته ‏اند: یعنى که بعهده ماست جمع و تألیف قرآن براى تو تا اینکه آن را حفظ نموده و ممکنست باشد آن را تلاوت نمایى، پس نه ترس فوت چیزى از آن را.

(فَإِذا قَرَأْناهُ) یعنى جبرئیل بامر ما بر تو قرائت کرد (فَاتَّبِعْ قُرْآنَهُ)- ابن عبّاس گفته: یعنى قرائت آن یعنى وقتى جبرئیل از قرائت آن فارغ شد بخوان پس پیامبر بعد از این وقتى جبرئیل بر او نازل میشد سر را پائین انداخته و گوش میداد وقتى او میرفت قرائت میکرد[۵]

قتاده و ضحّاک گفته ‏اند: فَاتَّبِعْ قُرْآنَهُ‏ یعنى عمل کن بآنچه در آنست از احکام حلال و حرام بلخى گفته. آن خدایى که او را بر گزید اراده نکرده قرآن خواندن او را و بلکه مسلّما اراده کرده قرائت بندگان خدا پرونده اعمالشان را در روز قیامت و دلیل این ما قبل و ما بعد آیه است و نیست در آن چیزى که دلالت کند بر اینکه مقصود قرآنست و نیست چیزى از احکام دنیا و در این مطلب سر کوبى بنده و سرزنش اوست هنگامى که عجله و شتاب براى او سودى ندارد میگوید: لا تُحَرِّکْ بِهِ لِسانَکَ‏ زبانت را مجنبان بآنچه در پرونده اعمال تو است. یعنى بخوان‏ کتاب خود را و شتاب هم نکن. پس مسلّم اینست آن کسى که او بینا بر نفس خود است وقتى که گناهان خود را دید و ناراحت شد و شتاب کرد (و گفت‏ ما لِهذَا الْکِتابِ‏ …) پس باو از باب توبیخ و سرزنش گفته میشود عجله و شتاب مکن و آرام باش تا بر تو حجّتى معلوم شود پس ما آن را براى تو جمع میکنیم و چون جمع کردیم پیروى نما آنچه جمع نمودیم به پذیرفتن حکمتهاى آن و تسلیم بودن آثارى که در آنست زیرا که ممکن نیست آن را انکار کنى.

(ثُمَّ إِنَّ عَلَیْنا بَیانَهُ) سپس بیان قرآن بعهده ماست اگر انکار نمایى.

حسن گفته یعنى بر ماست بیان و تحقیق آنچه که خبرت دادیم که در آخرت ما آن را مینمائیم قتاده گفته یعنى که ما وقتى آن را حفظ کردى براى تو بیان میکنیم و گفته شده: یعنى سپس بعهده ماست که آن را براى تو حفظ نمائیم تا بسبب تلاوت تو بر مردم بیان کنى آن را بر ایشان.

زجاج گوید: یعنى بعهده ماست که قرآن را بزبان عربى نازل کنیم که در آنست بیانى براى مردم. و در این دلالت است که در قرآن معمّا و لغز نیست و دلیل بر جواز تأخیر بیان از وقت حاجت هم نیست و البتّه دلالت بر جواز تأخیر بیان از وقت خطاب میکند.

(کَلَّا) یعنى تدبّر و اندیشه در باره قرآن و آنچه در آنست از بیان نمیکنند (بَلْ تُحِبُّونَ الْعاجِلَهَ وَ تَذَرُونَ الْآخِرَهَ) یعنى دنیا را بر عقبى و آخرت اختیار کرده براى دنیا کار میکنند ولى از روى نادانى و بدى اختیارشان قدمى براى آخرت بر نمیدارند.

آن گاه خداى سبحان بیان نمود حال مردم را در آخرت پس گفت‏ (وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ) یعنى در روز قیامت‏ (ناضِرَهٌ) ابن عبّاس و حسن گفته ‏اند: یعنى‏ خرّم و شاداب و زیبایند.

مجاهد گفته: یعنى خوشحالند. سدى و مقاتل گفته‏ اند. یعنى سفید روشن که نور از آن بالا میرود. خداوند سبحان چهره ‏هاى مؤمنین که استحقاق ثواب دارند باین علامت براى مردم و فرشتگان قرار داده که معلوم شود ایشان رستگارانند.

(إِلى‏ رَبِّها ناظِرَهٌ) اختلاف نموده ‏اند در آن بر دو وجه ۱- یعنى نگاه کردن چشم ۲- یعنى انتظار و اختلاف کرده ‏اند کسانى که حمل بر نگاه چشم نموده ‏اند بر دو قول ۱- یعنى مقصود و مراد بسوى ثواب پروردگار که نعیم بهشت حالا بعد حال باشد نگاه میکند پس خوشحالى او باین سبب بیشتر میشود و مراد از وجوه هم صاحبان وجوه چهره ‏هاست و این معنى از جماعتى از علماء تفسیر و مفسّرین از اصحاب پیامبر (چون ابن عبّاس و عبد اللَّه بن مسعود و غیرهم) و تابعین آنان (چون سعید بن جبیر و قتاده و دیگران) روایت شده. پس مضاف حذف و مضاف الیه جاى آن قرار گرفته. چنانچه در قول خداى تعالى‏ وَ جاءَ رَبُّکَ‏ یعنى امر ربّک و قول او وَ أَنَا أَدْعُوکُمْ إِلَى الْعَزِیزِ الْغَفَّارِ یعنى بسوى طاعت و عبادت عزیز غفّار و توحید او و قول او. إِنَّ الَّذِینَ یُؤْذُونَ اللَّهَ‏، یعنى کسانى که اولیاء خدا را اذیّت میکنند- ۲- اینکه نظر بمعنى رؤیت و دیدن باشد یعنى خدا را معاینه و مشاهده کردن و این قول را از کلبى‏[۶] و مقاتل و عطاء روایت کرده ‏اند.                       

و این جایز نیست بعلّت اینکه هر منظور الیه بدیده و چشم مشار الیه بحدقه و لحاظ است و خداوند تعالى منزّه است از اینکه اشاره بچشم شود چنانچه اجلّ از این است که اشاره بانگشتان گردد و نیز رؤیت بحاسه چشم نمیشود مگر بمقابله و توجّه و باتّفاق همه خدا بالاتر است از این و نیز رؤیت و دیدن بچشم نمیشود مگر باتّصال و پیوست شعاع بمرئى و دیده شد، و خداوند منزّه است از اتّصال و پیوست شعاع باو[۷] بنا بر اینکه نظر در لغت افاده رؤیت نمیکند. زیرا که آن وقتى متعلّق بچشم شد افاده طلب رؤیت میکند چنانچه وقتى متعلّق بقلب شد افاده طلب معرفت میکند بدلیل گفته آنان که میگویند (نظرت الى الهلال فلم اره) نگاه بماه کردم و آن را ندیدم پس اگر نظر افاده رؤیت و دیدن میکرد هر آینه این گفته ساقط و متناقض بود و گفته ایشان (ما زلت انظر الیه حتّى رأیته) پیوسته نگاه بسوى او نمودم تا وى را دیدم و نمیشود چیزى غایت و نهایت خودش باشد. پس نمیگویند ما زلت اراه حتّى رأیته. پیوسته دیدم او را تا دیدم او را و براى اینکه ناظر را ناظر بضروره میدانیم ولى بیننده را بیننده بالضّروره نمیدانیم بدلیل اینکه ما از او میپرسیم آیا دیدى ماه را یا نه.

و امّا آنان که نظر در آیه را بانتظار حمل کرده ‏اند در معناى آن به چند قول اختلاف کرده ‏اند.

(۱) یعنى منتظر ثواب پروردگارند و این معنى از مجاهد و حسن و سعید بن جبیر و ضحّاک روایت شده که آنها از على علیه السّلام-

روایت کرده‏ اند و کسى که اشکال کرده بر این معنى باینکه گفته نظر به معناى انتظار متعدّى به الى نمیشود مثلا نمیگوید: انتظرت الیه بلکه میگوید انتظرته پس جواب آن از چند جهت خواهد بود یکى اینکه در شعر بمعناى انتظار و متعدّى به الى آمده چنانچه در بیت گذشته که گفت (ناظرت الى الرّحمن) و مانند گفته جمیل بن معر:

و اذا نظرت الیک من ملک‏ و البحر دونک جدتنى نعما

و وقتى بدیده انتظار بسوى تو که از پادشاهانى نگاه کردم و دریا در مقابل کرم تو چیزى نبود بمن نعمتها را بخشیدى و قول دیگر:

انّى الیک لما وعدت لناظر نظر الفقر الى الغنیّ الموسر

بدرستى که من بسوى تو بآنچه وعده ‏ام دادى هر آینه نظر دارم نظر مستمندى بمردى ثروتمند و توانگرى، و امثال آن بسیار است، و دوّم اینکه حمل شود (الى) در قول خدا إِلى‏ رَبِّها ناظِرَهٌ بر اینکه آن اسم باشد و آن واحد و مفرد آلاء که نعمت است باشد و اینکه در مفرد آن چهار لغت آمده آلى و الى مثل معا وقفا و الى و الى مثل حدى و حسى و تنوین بواسطه اضافه ساقط شده.

اعشى وائل گوید:

ابیض لا یرهب الهزال و لا یقطع رحما و لا یخون الى‏

شمشیرى که نمیترساند ناتوانها را و قطع رحمى نمیکند و نعمتى را که باو عنایت شد خیانت نمیکند. و براى هیچکس نیست که بگوید این از گفته‏ هاى متأخّرین است که بتحقیق اجماع بر آنها سبقت یافته پس بدرستى که ما این را قبول نداریم براى آنکه از على علیه السّلام و مجاهد و حسن و غیر آنان یاد کردیم که گفتند مقصود باین انتظار ثواب است.

و سوّم. اینکه نقطه نظر جایز است که متعدّى بالى شود بنا بر اینکه نظر بمعناى انتظار باشد چنانچه رؤیت متعدّى بالى شده در قول خداى تعالى که میفرماید: أَ لَمْ تَرَ إِلى‏ رَبِّکَ کَیْفَ مَدَّ الظِّلَ‏ پس جارى کرده کلام را بر معنى و گفته نشود رأیت الى فلان و کلام را جارى بر معنى کند. مثل قول فرزدق:

و لقد عجبت الى هوازن اصبحت‏ منّى تلوذ ببظر ام جریر

و من تعجّب کردم از هوازن که صبح کرد در حالى که از من پناه میبرد به اطراف فرج و عورت ام جریر پس عجبت را متعدّى بالى نموده براى اینکه بمعناى نظرت میباشد.

۲- ابى مسلم گوید: اینکه بمعناى آرزومندى و امیدوارى بتجدید کرامت باشد چنانچه گفته میشود عینى ممدوده الى اللَّه تعالى و الى فلان چشم من امیدوار بسوى خداى تعالى و یا فلانى است و اذا شاخص الطّرف الى فلان و چون چشم بعضى از اعضاء صورت و چهره است اضافه کرده نظرى را که بسبب چشم واقع و حاصل میشود بچشم.

۳- اینکه باین معنى باشد که ایشان آمال و آرزو و طمع خود را از همه جز خداى قطع کرده‏اند و وجه ‏هاى دیگرى گفته ‏اند. پس خداى سبحان کنایه زده از طمع بنظر آیا نمیبینى که رعیّت انتظار دارد نظر شاه را و طمع میکند در محبّتها و بخشش‏هاى او و روا ساختن حوائج او.

پس نظر مردم مختلف است. پس عدّه ‏اى نظر امید بسلطان دارند و عدّه ‏اى بتجارت و کسب و کار، و عدّه‏اى بزراعت و کشاورزى و عدّه ‏اى هم‏  امیدوار بخدا هستند، و این اقوال در معنى متقارن و نزدیک بهم هستند و بنا بر این پس این انتظار چه وقت تحقّق مى‏یابد. برخى گفتند بعد از آنکه در بهشت مستقرّ شدند. و بعضى گفتند پیش از آنکه مردم در بهشت یا در دوزخ قرار بگیرند. پس هر دسته انتظار دارد چیزى را که اهلیّت آن را دارد و این اختیار قاضى عبد الجبّار است.

و تمام عدلیّه (از معتزله و امامیّه) گفته ‏اند که جایز است نظر حمل به هر دو معنى شود و براى ما هم مانع از حمل آن بر هر دو وجه نیست پس گویا اینکه خداى سبحان اراده کرده که ایشان نظر میکنند بثوابى که بر ایشان آماده شده در حال از اقسام نعمتها و انتظار دارند امثال آنها را مرتّبا و دائما تا اینکه تمام و کامل شود بر ایشان آنچه را که استحقاق آن را از احترام و تعظیم دارند و بنا بر این وجه سؤال میشود که وقتى بمعناى نظر به عین باشد حقیقت و بمعناى انتظار باشد مجازا چگونه حمل بر هر دو معنى میشود بیک لحاظ (و حال آنکه از نظر علم احوال جایز نیست).

پاسخ اینکه نزد بیشتر از علماء کلام و اصولیّین در اصول فقه جایز است که اراده بکند هر دو معنى (حقیقى و مجازى را) بیک لفظ، زیرا منافاتى بین آنها نیست و این اختیار سید مرتضى قدّس اللَّه روحه میباشد و این را ابو هاشم جایز نمیداند مگر اینکه دو بار تکلّم کند بیک بار نظر را قصد کند و به بار دوّم انتظار را.

و امّا قول آنها که میگویند منتظر نعمتهایش خالص نیست پس چگونه اهل بهشت را توصیف بانتظار میکند.

جواب آن اینست که کسى که منتظر چیزى میشود در حال نیاز به آن‏  ندارد و او اطمینان و وثوق برسیدن بآن دارد در موقع حاجت و نیازش پس او اهتمام باین ندارد و عیش و سرور او کم نمیشود بلکه این مزید بر نعمتهاى اوست و اطمینان دارد برسیدن آن نعمت باو و ملحق میشود بایشان منتظرى که در حال نیازمند به چیزى که انتظار آن را دارد و بفوت او زیانى باو میرسد و مطمئن هم برسیدن آن نعمت باو نیست.

و بعضى در اضافه نظر بوجود گفته ‏اند که چون غم و خوشحالى، در چهره ‏ها و صورتها ظاهر نمیشود خداوند سبحان بیان فرمود که وقتى مؤمن وارد قیامت میشود چهره ‏اش گشاده و فرحناک ولى کافر گنهکار میترسد کیفر و مجازات کارهاى زشتش را پس چهره ‏اش گرفته و سوخته میشود و اوست قول خداى سبحان‏ (وَ وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ باسِرَهٌ) یعنى سوخته و گرفته و دگرگون‏ (تَظُنُّ أَنْ یُفْعَلَ بِها فاقِرَهٌ) یعنى میداند و یقین دارد که او را چنان کیفر و مجازات میکنند که کمرشان میشکند.

و برخى گفتند. که این بنا بر حقیقت گمان و ظنّ است. یعنى گمان میکنند فى الجمله حصول آن را ولى تفصیل آن را نمیدانند. و این معنى از اوّل بهتر است زیرا اگر بمعناى علم باشد باید ان بعد از ان مخفّفه از انّ ثقیله باشد بنا بر آنچه که در غیر یک مورد ذکر شده. و خداوند سبحان این- چهره ‏هایى که گمان دارند یاد کرده در مقابل چهره ‏هایى که امید و انتظار دارند[۸].

نموده که فرمود:

پس این گروه امید تجدید کرامت و نعمت دارند و آن دسته گمان شکنجه‏ها و اعمال شاقّه کمر شکن را پس حال چهره ‏هاى امیدوار ضدّ حال چهره ‏هایى است که خوف و ترس عذاب و شکنجه را دارد.

ترتیب:

وجه پیوست قول خدا (لا تُحَرِّکْ بِهِ لِسانَکَ) بما قبلش اینست، که چون در جلوتر ذکر قیامت و تهدید و وعید نمود خطاب فرمود پیامبر صلّى اللَّه علیه و آله را و گفت‏ (لا تُحَرِّکْ بِهِ لِسانَکَ لِتَعْجَلَ) مجنبان زبانت را به قرائت قرآن که شتاب کنى قرائتش را بلکه تکرار کن برایشان آیه را تا در دلهاى آن نقش بندد زیرا آنها غافل از دلیل‏ها و حجّت‏ها هستند. حبّ و علاقه بدنیا آنها را غافل نموده پس نیازمند بزیادتى بیان و توضیحات و تقریرات میباشند.

 

______________________________

[۱] مترجم گوید: در میان مفسّرین عامّه و خاصّه اختلاف در نزول قرآن است عامّه مطلقا میگویند قرآن بتدریج در طول ۲۳ سال رسالت پیامبر بر آن حضرت نازل شد و برخى از خاصّه هم با آنها در این عقیده و قول موافقت کرده‏اند ولى حقّ آنست که چنانچه از این آیه و آیات دیگر و اخبار صحیحه خاندان رسالت علیهم السّلام استفاده میشود که یک مرتبه بقلب نازنین پیامبر عظیم الشّأن اسلام نازل شده چنانچه فرمود نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِینُ عَلى‏ قَلْبِکَ لِتَکُونَ مِنَ الْمُنْذِرِینَ شعراء ۱۹۳ و نَزَّلَ عَلَیْکَ الْکِتابَ بِالْحَقِّ آل عمران ۳ و تَبارَکَ الَّذِی نَزَّلَ الْفُرْقانَ عَلى‏ عَبْدِهِ لِیَکُونَ لِلْعالَمِینَ نَذِیراً. و ده‏ها آیه دیگر که ظهور به نزول دفعى- یعنى دفعه واحده دارد ولى بتدریج در طول ۲۳ تبلیغ فرموده. پس ما حصل اینکه تنزیل قرآن یک مرتبه و ابلاغش تدریجى بوده است.

[۲] مترجم گوید: فرمود أَ یَحْسَبُ الْإِنْسانُ( ۱) بَلْ یُرِیدُ الْإِنْسانُ لِیَفْجُرَ أَمامَهُ( ۲) یَقُولُ الْإِنْسانُ( ۳) یُنَبَّؤُا الْإِنْسانُ یَوْمَئِذٍ( ۴) بَلِ الْإِنْسانُ عَلى‏ نَفْسِهِ بَصِیرَهٌ( ۵) چون در این پنج آیه قبل ذکر انسان شده لذا یحبّون و یذرون را با یاء خوانده‏اند که حکایت از غایب میکند.

[۳] – و مانند آن وَ الْعَصْرِ إِنَّ الْإِنْسانَ لَفِی خُسْرٍ إِلَّا الَّذِینَ آمَنُوا.( مترجم)

[۴] مترجم گوید: در سوره نمل در داستان حضرت سلیمان نبىّ على نبیّنا و آله و علیه السّلام و بلقیس ملکه شهر سبا که بعد از خبر آوردن هدهد و نامه نوشتن آن حضرت إِنَّهُ مِنْ سُلَیْمانَ وَ إِنَّهُ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ. أَلَّا تَعْلُوا عَلَیَّ وَ أْتُونِی مُسْلِمِینَ و فرستاد آن نامه را بوسیله هدهد براى بلقیس او پس از مشورت کردن با وزیران و امیران خود گفت، وَ إِنِّی مُرْسِلَهٌ تا آخر.

[۵] محدّث بحرینى در تفسیر برهان از على بن ابراهیم نقل نموده که بر آل محمّد علیهم السّلام است جمع و تألیف و قرائت قرآن پس وقتى ما آن را قرائت کردیم پیروى کن قرائت او را. گفت پیروى کنید چگونه قرائت کردند ثُمَّ إِنَّ عَلَیْنا بَیانَهُ. یعنى تفسیره.

و حافظ برسى گوید: که موثّقین از اهل حدیث که اخبار را نوشتند یافتند که براى امیر المؤمنین علیه السّلام سیصد اسم است در قرآن که از آنهاست روایت صحیح از ابن مسعود که گفت قول خداى تعالى ۱-\i وَ إِنَّهُ فِی أُمِّ الْکِتابِ لَدَیْنا لَعَلِیٌّ حَکِیمٌ‏\E 2-\i وَ جَعَلْنا لَهُمْ لِسانَ صِدْقٍ عَلِیًّا\E 3-\i وَ اجْعَلْ لِی لِسانَ صِدْقٍ فِی الْآخِرِینَ‏\E 4-\i إِنَّ عَلَیْنا جَمْعَهُ وَ قُرْآنَهُ‏\E 5-\i إِنَّما أَنْتَ مُنْذِرٌ وَ لِکُلِّ قَوْمٍ هادٍ\E فالمنذر رسول اللَّه و على بن ابى طالب الهادى ۶-\i أَ فَمَنْ کانَ عَلى‏ بَیِّنَهٍ مِنْ رَبِّهِ وَ یَتْلُوهُ شاهِدٌ مِنْهُ‏\E، فالبیّنه محمّد( ص) و الشّاهد على تا اینکه میگوید:\i وَ کُلَّ شَیْ‏ءٍ أَحْصَیْناهُ فِی إِمامٍ مُبِینٍ‏\E. یعنى على‏\i إِنَّکَ لَمِنَ الْمُرْسَلِینَ عَلى‏ صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ‏\E، و قول او\i لَتُسْئَلُنَّ یَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعِیمِ‏\E یعنى از حبّ على( ع) و چنانچه در صفحه قبل اشاره نمودم اهل سنّت و بعضى از سنّى زده‏گان شیعه میگویند قرآن بعلّت اینکه پیامبر( ص)( نستجیر باللّه) امّى یعنى بى سواد و قدرت خواندن و نوشتن را نداشت و نمیتوانست حفظ کند یک مرتبه بر او نازل نشد بلکه در طول بیست و سه سال دوران رسالتش به تدریج آیه آیه و سوره سوره آمد تا بتواند حفظ کند گفتیم اوّلا بنا بر فرمایش- حضرت جواد الأئمّه و سایر امامان علیهم السّلام پیامبر امّى یعنى از امّ القرى مکّه معظّمه بود و اگر میخواست میتوانست بتمام لغات و زبانها بخواند و بنویسد، و سخن بگوید. نهایت اینکه استاد بشرى ندیده بلکه بمفاد\i عَلَّمَهُ شَدِیدُ الْقُوى‏\E و\i الرَّحْمنُ عَلَّمَ الْقُرْآنَ‏\E\i خَلَقَ الْإِنْسانَ عَلَّمَهُ الْبَیانَ‏\E و\i عَلَّمْناهُ مِنْ لَدُنَّا عِلْماً\E و آیات دیگر استادش خدا و در مکتب و آتیناه من لدنا علما آموخته بود و ثانیا دلیل آنها( که میگویند براى بیسوادیش که نمیتوانست یک مرتبه حفظ کند و لذا متدرجا نازل شد تا بتواند ضبط نماید علیل است از چند وجه که ذکر شد و وجه مهم‏تر از همه بگفته حکماء و علماء منطق ادلّ دلیل بر امکان شی‏ء وقوع آنست ما گر چه در عصر پیامبر بزرگوار خود نبودیم ولى در عصر خود ما یعنى در قرن چهارده ه ۱۳۶۰ ق هجرى دیدیم مرد عوام کالانعام که هیچ سواد عربى و فارسى- خواندن و نوشتن نداشت، بنام کربلایى کاظم حافظ القرآن فراهانى که اهل ساروق فراهان اراک بود بطور اعجاز و اشراق تمام قرآن را حافظ شده بود و بطورى تسلّط داشت که بدون توقّف و تعطیل قرآن را از اوّل تا آخر و یا از آخر تا به اوّل تند میخواند و هزارها نفر از آیات عظام و دانشمندان و طبقات دیگر مردم ایران و عراق او را آزمایش نموده و وى را غیر عادى یافتند و ما تفصیل و شرح زندگى، و کیفیّت حافظ شدن او را در جلد ششم گنجینه دانشمندان از ص ۸۶ تا ۹۲ یاد نمودیم بآنجا مراجعه شود. و ما از این حکایت واقعه نتیجه میگیریم که وقتى خاندان رسالت و یا حواریین آنان یک نفر آدم دهاتى بیسواد را بتوانند یک رتبه باشراق و تصرّف ولایتى حافظ قرآن نمایند. حافظ شدن پیامبر اسلام و یک مرتبه آمدن قرآن بر او خصوصا براى اثبات اعجاز او مسلّم و قطعى و بدون اشکال، و مانع خواهد بود.

[۶] کلبى گر چه از شیعیان است و بر فرض صحّت روایت از او دور نیست که معتقد بصحّت رؤیت خدا باشد زیرا روایت شده اعتقاد بمثل این نیز از غیر او و عقاید و آراء اشخاص نسبتى بهمه شیعه ندارد.

[۷] اگر گفته شود چرا رؤیت بحس مشترک را مانند رؤیت صورتها در- خواب و دیدن فرشتگان نفى میکنید. گفتیم وقتى واجب الوجود جسم و متعلّق بجسم نبود میفهمیم که هر چه ما تصوّر جسم کنیم پس او خدا نیست

[۸] مترجم- محمّد- رازى گوید: محدّث بحرینى در تفسیر برهان از شیخ بزرگوار ابن بابویه باسنادش از حضرت على بن موسى الرّضا علیه- السّلام در قول خداى عزّ و جلّ( وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ ناضِرَهٌ إِلى‏ رَبِّها ناظِرَهٌ) روایت مشرقه. چهره ‏هاى نورانى که منتظر ثواب پروردگار است و نیز باسنادش از عبد السّلام بن صالح هروى روایت نموده که گفت عرض کردم بعلى بن موسى الرّضا علیه السّلام که اى فرزند پیامبر خدا چه مى ‏گویید در باره حدیثى که اهل سنّت روایت نموده ‏اند که مؤمنین خدا را در منازل بهشتى خود زیارت میکنند. فرمود: اى ابا صلت خداوند تعالى- پیامبرش را بر تمام خلقش از پیامبران و فرشتگان برترى داد و طاعت او را طاعت خود و بیعت با او را بیعت با خود و دیدار او را در دنیا و آخرت دیدار و زیارت خدا قرار داد. و فرمود:( مَنْ یُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطاعَ اللَّهَ) کسى که اطاعت کند پیامبر را خدا را اطاعت نموده. و گفت( إِنَّ الَّذِینَ یُبایِعُونَکَ إِنَّما یُبایِعُونَ اللَّهَ یَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَیْدِیهِمْ) بدرستى که کسانى که با تو بیعت کنند البتّه با خدا بیعت نموده دست خدا بالاى دستهاى آنهاست و پیامبر صلّى اللَّه علیه و آله فرمود کسى که مرا در زندگیم یا بعد از مرگم زیارت کند قطعا خدا را زیارت کرده. و پیامبر در بهشت چهار درجه دارد پس کسى که او را در درجه ‏اش در بهشت، از منزلش زیارت کند خداى تبارک و تعالى را زیارت نموده. ابا صلت گوید:

پس گفتم اى فرزند رسول خدا چیست معناى خبرى که آنها روایت نموده که ثواب( لا اله الّا اللَّه نظر بصورت خداى تعالى است) فرمود: اى ابا صلت کسى که خدا را توصیف کند بصفت و وصفى مانند صورت‏ها مسلّما کافر شده و لکن وجه خدا پیامبران و رسولان و حجّتهاى اویند( علیهم السّلام) ایشانند، آن کسانى که بسبب آنها توجّه بسوى خداى عزّ و جلّ و دین او و شناسایى او میشود و خداوند تعالى فرمود\i( کُلُّ مَنْ عَلَیْها فانٍ وَ یَبْقى‏ وَجْهُ رَبِّکَ)\E هر کس بر روى زمین باشد فانى میشود فقط وجه خدا باقى میماند. و نیز فرمود\i( کُلُّ شَیْ‏ءٍ هالِکٌ إِلَّا وَجْهَهُ)\E هر چیزى فنا پذیرد مگر وجه او( دانشمندان ولایتى گفته ‏اند وجه بحساب ابجد ۱۴ میباشد و مقصود از وجه در این دو آیه چهارده معصوم علیهم السّلام میباشند که باقى میمانند) پس نظر به پیامبران و رسولان، و حجّتهاى خدا علیهم السّلام در درجات و منازلشان در روز قیامت ثواب بزرگیست براى مؤمنین. و پیامبر صلّى اللَّه علیه و آله فرمود کسى که دشمن بدارد اهل بیت و عترت را مرا نخواهد دید و منهم او را در روز قیامت نخواهم دید. و فرمود: بدرستى که در میان شما افرادى هستند که بعد از مفارقت و( جدایى من مرا نخواهند دید اى ابا صلت. بدرستى که خداى تعالى توصیف بمکان نمیشود و دیده‏ها و خیال‏ها او را درک نخواهد نمود.

ترجمه تفسیر مجمع البیان، ج‏۲۶

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Back to top button
-+=