ترجمه مجمع البیان فی تفسیر القرآن فضل بن حسن طبرسی سوره التکویر ۱۵ الی ۲۹
[سوره التکویر (۸۱): آیات ۱۵ تا ۲۹]
فَلا أُقْسِمُ بِالْخُنَّسِ (۱۵)
الْجَوارِ الْکُنَّسِ (۱۶)
وَ اللَّیْلِ إِذا عَسْعَسَ (۱۷)
وَ الصُّبْحِ إِذا تَنَفَّسَ (۱۸)
إِنَّهُ لَقَوْلُ رَسُولٍ کَرِیمٍ (۱۹)
ذِی قُوَّهٍ عِنْدَ ذِی الْعَرْشِ مَکِینٍ (۲۰)
مُطاعٍ ثَمَّ أَمِینٍ (۲۱)
وَ ما صاحِبُکُمْ بِمَجْنُونٍ (۲۲)
وَ لَقَدْ رَآهُ بِالْأُفُقِ الْمُبِینِ (۲۳)
وَ ما هُوَ عَلَى الْغَیْبِ بِضَنِینٍ (۲۴)
وَ ما هُوَ بِقَوْلِ شَیْطانٍ رَجِیمٍ (۲۵)
فَأَیْنَ تَذْهَبُونَ (۲۶)
إِنْ هُوَ إِلاَّ ذِکْرٌ لِلْعالَمِینَ (۲۷)
لِمَنْ شاءَ مِنْکُمْ أَنْ یَسْتَقِیمَ (۲۸)
وَ ما تَشاؤُنَ إِلاَّ أَنْ یَشاءَ اللَّهُ رَبُّ الْعالَمِینَ (۲۹)
ترجمه:
۱۵- سوگند یاد میکنم بستارگان پنهان شونده.
۱۶- در روز که رونده در افلاک خود نهان شونده در بروج خود.
۱۷- سوگند به شب آنکه پشت کند.
۱۸- و بامدادى که دم زند (طلوع کند).
۱۹- البتّه قرآن گفتار فرستاده اى (جبرئیل) بزرگوار است.
۲۰- نیرومند در پیشگاه صاحب عرش با منزلت است (در آسمان).
۲۱- فرمانرواست در آنجا امین است.
۲۲- نیست هم نشین شما (محمّد) دیوانه.
۲۳- بعزّتم سوگند دید پیغمبر جبرئیل را در افق روشن.
۲۴- و نیست پیغمبر بر چیزهاى پوشیده (که بدو وحى میشود) بخیل (که شما را تعلیم ندهد).
۲۵- و نیست قرآن سخن ابلیس رانده شده.
۲۶- پس (راه حق را گذاشته) بکجا میرود.
۲۷- نیست قرآن مگر پندى براى جهانیان.
۲۸- براى هر که بخواهد از شما آنکه (در راه خدا) مستقیم شود.
۲۹- و نمیخواهید (هدایت را) مگر آنکه بخواهد خداى که پروردگار جهانیان است.
قرائت:
اهل بصره غیر سهل و ابن کثیر و کسایى (بظنین) با ظاء خوانده. و دیگران با ضاد قرائت کرده اند.
دلیل:
ظنین آنست که مورد سوء ظنّ و بدگمانى و متّهم باشد از قول ایشان ظننت یعنى اتّهمت است نه از ظننت که متعدّى بدو مفعول باشد زیرا اگر از آن بود ناچار بود از ذکر مفعول دوّم و در اینکه مفعول دوّم ذکر نشده دلیل است بر اینکه آن از ظننت بمعناى اتّهمت است. و پیغمبر صلّى اللَّه علیه و آله معروف به امین است و جناب ابو طالب (مؤمن قومش) پیغمبر را بصفت امین توصیف و گفته است.
انّ ابن آمنه الامین محمّدا | عندى بمثل منازل الاولاد | |
البتّه فرزند آمنه (دختر وهب) محمّد صلّى اللَّه علیه و آله امین است نزد من مانند مقام و منزلت فرزندانم- شاهد این بیت کلمه امین لقب محمّد (ص) است.
و کسى که به ضاد و ضنین قرائت کرده پس آن از بخل است. و معنى اینست که آن خبر بغیب میدهد. پس آن را بیان نموده و کتمان نمیکند چنانچه کاهن و جادوگر امتناع از خبر دادن میکند تا اینکه اجرت و شیرینى بر این کار بگیرد.
شرح لغات:
الخنّس: جمع خانس و الکنّس جمع کانس و اصل و ریشه هر دوى آنها بمعناى ستر است. و شیطان خنّاس است براى اینکه وقتى ذکر خدا میشود او پنهان میشود. یعنى فرار میکند و مخفى میشود. و کنّاس الطّیر پرنده، و وحشى، آشیانه و خانهایست که آن را مخفى گاه خود قرار میدهد. و کواکب، و ستارگان در برجهاى خود مخفى میشوند چون آهوها که در لانه و خانه خود داخل میشوند.
و عسعس اللّیل: آن گاه که از اوّلش اقبال کند. و عسعس آن گاه که ادبار نماید و پشت نماید و آن از اضداد است.
علقمه بن قرط گوید:
حتّى اذا الصبح لها تنفّسا | و انجاب عنها لیلها و عسعسا | |
تا آن گاه که سفید صبح دمیده و هوا روشن گردد و تاریکى شبش بر طرف و روز اقبال و شب ادبار نماید در این شعر تعریف غارى که مخفى گاه و یا منزل او بوده است مینماید.
شاهد این بیت عسعسا است که براى اقبال روز و ادبار شب آمده است.
العس: خواستن چیز است در شب و از آنست شبگرد (و عسس) گرفتن میگویند. عسعس اللّیل و سعسع شبگردى کرد.
اعراب:
إِنَّهُ لَقَوْلُ رَسُولٍ کَرِیمٍ. جواب قسم است. سپس رسول را توصیف فرمود:
تا قول خودش امین آن گاه فرمود: وَ ما صاحِبُکُمْ بِمَجْنُونٍ و آن عطف بر جواب قسم است. و همین طور ما بعدش. و قول او:
(فَأَیْنَ تَذْهَبُونَ) اعتراض است. فرّاء گوید: عرب میگوید الى این تذهب. و این تذهب تا کجا میروى. و کجا میروى و میگویند. ذهبت الشّام و خرجت الشّام. تا شام (سوریا) رفتم. و از شام بیرون آمدم. و انطلقت السّوق. و ببازار رفتم گوید ما از عرب این سه حرف و مثال را شنیدیم.
فرّاء انشاد کرده و گفت:
تصیح بنا حنیفه اذ رأتنا | و اىّ الارض تذهب للصّباح | |
قبیله حنیفه وقتى ما را ببینند بر سر ما فریاد کند و هر زمینى که براى صبحگاهان بروند. با فریاد و داد خواهند رفت.
شاهد این بیت کلمه تذهب میباشد. مقصود اراده کرده (الى اىّ الارض) را و سیبویه از این سه مثال حکایت نکرده مگر. ذهبت الشّام را و بنا بر این معنى آمده (فَأَیْنَ تَذْهَبُونَ) و معنایش. فالى این تذهبون است و قول خدا. إِنْ هُوَ إِلَّا ذِکْرٌ لِلْعالَمِینَ نیز جواب قسم است. و قول خدا. وَ ماتَشاؤُنَ هم نیز داخل در جواب قسم است. و قول او لِمَنْ شاءَ مِنْکُمْ بدل از قول او للعالمین. بدل بعض از کلّ است. پس تمام این مرکب از فعل و فاعل و از قسم و جوابهاى آنست.
مقصود و تفسیر:
سپس خداوند سبحان آنچه در پیش فرمود مؤکّد نمود بقسم و فرمود:
(فَلا أُقْسِمُ) یعنى فاقسم. پس سوگند یاد میکنم ولاء زاید است و ما یاد کردیم اختلاف علماء را در باره لا در آیه (لا أُقْسِمُ بِیَوْمِ الْقِیامَهِ) (بِالْخُنَّسِ) و آنها ستارگانى هستند که روز پنهان میشوند و شب ظاهر میشوند. (الْجَوارِ) صفت خنّس است زیرا آنها در مدار و افلاک خود سیر میکنند (الْکُنَّسِ) نیز از صفات آن ستارگان است که متوارى و پنهان در بروج خود میشوند چنان که، آهوان در لانه هاى خود پنهان میشوند. حضرت على علیه السّلام میفرماید آنها پنج ستاره هستند: ۱- زحل ۲- مشترى ۳- مریخ ۴- زهره- ۵- عطارد[۱] و بعضى گفته اند: یعنى آنها در روز غایب و مخفى میشوند و دیده نمیشوند و در وقت غروبشان متوارى میگردند. و اینست خنوس و کنوس آنها و بگفته ابن مسعود آنها گاو وحشى است و بگفته ابن جبیر آنها آهوان هستند.
(وَ اللَّیْلِ إِذا عَسْعَسَ) حضرت على علیه السّلام و ابن عبّاس و مجاهد و قتاده گویند: یعنى آن گاه که به تاریکى خود ادبار نمود و بگفته حسن آن گاه که بتاریکیش اقبال نمود. و بگفته جبائى آن گاه که به پرده خود جهان را تاریک نمود.
وَ الصُّبْحِ إِذا تَنَفَّسَ) یعنى آن گاه که صبح پرده از چهره خود بر گرفت و روشن نمود و مقصود اینکه روشنایى آن کشیده شد تا روز گردید.
(إِنَّهُ لَقَوْلُ رَسُولٍ کَرِیمٍ) حسن و قتاده گویند: این جواب قسم است.
یعنى اینکه قرآن گفته فرستاده بزرگواریست بر پروردگارش و او جبرئیل علیه السّلام است. و آن کلام خداى تعالى است که بر لسان او نازل کرده یعنى آن را محمّد صلّى اللَّه علیه و آله از جبرئیل علیه السّلام شنیده و از قبل و طرف خود نگفته است. و بعضى گفته اند: که آن را اضافه بجبرئیل علیه السّلام نموده براى اینکه خداوند تبارک و تعالى بجبرئیل فرمود برو خدمت محمّد صلّى اللَّه علیه و آله و باو چنین بگو. سپس جبرئیل (ع) را تعریف و فرمود:
(ذِی قُوَّهٍ) یعنى در آنچه تکلیف باو شده و بآن مأمور گردیده از علم و عمل و تبلیغ رسالت.
و بعضى گفته اند: صاحب قدرت در نفس خود میباشد و از نیرو و توانایى او بود که شهرهاى قوم لوط را با جلوى بالش کنده و تا آسمان رسانیده و آن گاه وارونه کرد.
(عِنْدَ ذِی الْعَرْشِ مَکِینٍ) یعنى متمکّن است نزد خدا صاحب عرش و آفریدگار عرش بلند مرتبه و بزرگ مقام و مرتبه است نزد او. چنانچه میگویند:
فلانى پیش پادشاه متمکّن و داراى نفوذ و قدرت است. و مکان بمعناى تقرّب و نزدیکى مقام است.
(مُطاعٍ ثَمَّ) یعنى در آسمانها اطاعت شده است. فرشتگان آسمان او را اطاعت میکنند. گویند: از اطاعت فرشتگان بجبرئیل علیه السّلام اینست که او خازن بهشت را شب معراج امر کرد تا درهاى بهشت را براى محمّد صلّى اللَّه علیه و آله باز کرد تا داخل آن شده و دید آنچه در بهشت است از طوبى و کوثر و انهار جاریه و حور العین و غیره را. و امر کرد مالک دوزخ را پس براى او گشود در جهنّم را تا بآن نظر فرموده.
(أَمِینٍ) یعنى بروحى و رسالات خدا بسوى انبیاء و پیامبران امینست.
و در حدیث آمده که رسول خدا صلّى اللَّه علیه و آله بجبرئیل علیه السّلام فرمود: چه اندازه نیکو خدا تو را ستوده.
(ذِی قُوَّهٍ عِنْدَ ذِی الْعَرْشِ مَکِینٍ مُطاعٍ ثَمَّ أَمِینٍ) پس قوّه و نیروى تو چه اندازه و امانت تو چه بوده گفت امّا قوّه من اینکه مرا خدا بر انگیخت به سوى شهرهاى قوم لوط و آن چهار شهر بود که در هر شهر چهار صد هزار جنگجو بود غیر از بچّه ها و زنها. پس آن را از پائینترین زمین (یعنى از اعماق زمین) کنده و برداشتم تا اهل آسمان صداى خروس و مرغان و زوزه سگان آنها را شنیدند.
پس آنها را سرنگون و وارونه افکندم. و امّا امانت اینکه من امر بچیزى نشدم که آن را بغیر از اهلش و صاحبش بدهم و بگویم.
سپس خداوند سبحان جماعت کفّار را مخاطب ساخته و فرمود: (وَ ما صاحِبُکُمْ) نیست صاحب شما که شما را دعوت بخدا و اخلاص طاعت و عبادت او نموده (بِمَجْنُونٍ) دیوانه. و مجنون آنست که بر عقلش پرده اى باشد که درک و احساس امور را بر آنچه هست نکند. براى آفتى که او را فرو گرفته و براى فرو گرفتن آفت است که از شخص خواب ممتاز و مشخّص است. براى اینکه خواب آفت نیست. و این نیز جواب قسم است خداوند سوگند یاد کرده که قرآن را جبرئیل بآن حضرت نازل کرد و البتّه حضرت محمّد صلّى اللَّه علیه و آله. آن طور که اهل مکّه باو نسبت جنون میدهند نیست.
(وَ لَقَدْ رَآهُ بِالْأُفُقِ الْمُبِینِ) قتاده و مجاهد و حسن گویند: یعنى محمّد صلّى اللَّه علیه و آله جبرئیل علیه السّلام را دید بر صورتى که خداى تعالى او را به آن آفریده در جایى که خورشید طلوع میکند و آن افق اعلى از طرف مشرق است (وَ ما هُوَ عَلَى الْغَیْبِ بِضَنِینٍ) ابن عبّاس و سعید بن جبیر و ابراهیم و ضحّاک گویند: یعنى بروحى خداى تعالى و آنچه او را از اخبار غیبى خبر میدهد متّهم نیست. زیرا احوال او ناطق و گویاى بصداقت و امانت اوست.
و کسى که آن را با ضاد (ضنین) خوانده. مقصود و معنایش اینست که او در رسانیدن آنچه از خدا باو اعلام شده بخیل نیست چنانچه خداوند او را تعلیم نمود.
(وَ ما هُوَ بِقَوْلِ شَیْطانٍ رَجِیمٍ) و آن قول شیطان بگفته حسن که خدا او را رجم بلعنت و نفرین کرده نیست و بنا بر گفته بعضى دیگر آن قول شیطانى که به سبب تیر شهاب از آسمان رانده شده است نیست. و مقصود اینست که قرآن گفته و قول شیطان رجیم که القاء باو کرده باشد نیست چنانچه مشرکین میگویند که شیطان باو القاء میکند همانطورى که بکاهنان و جادوگران القاء میکند سپس خداوند ایشان را توبیخ و ملامت کرده و میفرماید:
(فَأَیْنَ تَذْهَبُونَ) زجاج گوید: پس کدام راه را که از این راه روشنتر باشد و براى شما بیان کردم مى پیمائید.
و بعضى گفته اند: یعنى شما از این قرآن که شفاء بیماریها و هدایت است بکجا عدول میکنید.
(إِنْ هُوَ إِلَّا ذِکْرٌ لِلْعالَمِینَ) یعنى نیست قرآن مگر موعظه و تذکّر براى مردم که ممکن است ایشان بسبب آن بحقّ برسند و ذکر ضدّ سهو و نسیانست و ذاکر از چهار صورت خالى نیست. یا عالم است یا جاهل است یا مقلّد است یا شاکّ و یا سهو هیچ یک از اینها درست نیست زیرا آن ضدّ ذکر و یاد بود است.
(لِمَنْ شاءَ مِنْکُمْ أَنْ یَسْتَقِیمَ) براى کسى که از شما میخواهد بر امر خدا و طاعت او مستقیم باشد. خداوند سبحان یاد نمود که آن براى تمام خلق خدا بنحو عموم ذکر است. سپس تخصیص داد اهل استقامت را. براى اینکه برگشت منفعت به ایشانست چنانچه فرمود: إِنَّما تُنْذِرُ مَنِ اتَّبَعَ الذِّکْرَ وَ خَشِیَ الرَّحْمنَ بِالْغَیْبِ. البتّه میترساند کسى را که پیروى از قرآن نموده و خدا را در پنهانى به ترسد. (سوره یس) (وَ ما تَشاؤُنَ إِلَّا أَنْ یَشاءَ اللَّهُ رَبُّ الْعالَمِینَ) و نمیخواهند مگر اینکه- بخواهد. خدایى که پروردگار عالمیانست. در آیه چند قول است :
(۱) جبائى گوید: یعنى نمیخواهند استقامت بر حقّ را مگر اینکه خدا این را از پیش خواسته باشد از جهتى که خدا شما را آفریده براى آن و تکلیف کرده شما را بآن پس مشیّت او در مقابل و برابر خواست شماست
(۲) ابى مسلم گوید: این خطاب بکفّار است. و مقصود اینست که شما اسلام را نمیخواهید مگر اینکه خدا بخواهد، و شما را بر آن مجبور نموده و ناچار بآن نماید و لکن این کار را نمیکند براى اینکه- خدا اراده نموده که شما در حال اختیار ایمان آورید تا مستحقّ ثواب شوید و اراده نکرده که شما را بر آن تحمیل کند.
(۳) اینکه مقصود این باشد و شما اسلام را نمیخواهید مگر اینکه خدا بخواهد در استقامت بشما لطف و محبّت مخصوص نماید. براى آنچه در کلام است از معناى نعمت.
______________________________________________________________
[۱] این پنج ستاره در عرف منجّمین و ستاره شناسان ستارگان پنجگانه متحیّر و سر گردان نامیده میشوند براى اینکه سیر آنها شباهت بسیر ماه و خورشید ندارد بلکه مثلا از برج حمل به برج ثور سیر میکند و چند روزى در جاى خود بى حرکت توقّف میکنند سپس بر میگردند در مسیر خود دو مرتبه تا داخل برج حمل میشوند از آخرش پس باز چند روز از حرکت میمانند سپس در سیر خود مستقیم میشوند و همچنین تا اینکه مشترى در یک دور یازده مرتبه رجعت و برگشت دارد و زحل بیست و نه رجعت و این بنظم و قدر معیّن و مرتّب مانند سایر حرکات فلکیه است و منجّمین قدیم این را نسبت میدادند بافلاک صغیرى که محیط بزمین نیستند هر گاه ستاره اى در پائین خود سیر میکرد آن را میدیدى بر گشته است و هر گاه در بالا سیر میکرد آن را مستقیم میدیدى و آنها را فلک( تدویر مینامیدند. و امّا امروز آنها را نسبت میدهند بامتزاج حرکت زمین با حرکت این ستارگان و شرح این بسیار مفصّل رجوع بکتب هیئت و نجوم شود. فخر رازى گوید: رجوع این ستارگان خنوس و کنوسشان مخفى شدن آنهاست در زیر نور خورشید. یعنى موقع سوختن یا در روز.( شعرایى)
ترجمه تفسیر مجمع البیان، ج۲۶، ص: ۳۴۲