الانفطار - ترجمه مجمع البیان

ترجمه مجمع البیان فی تفسیر القرآن فضل بن حسن طبرسی سوره الانفطار ۱ الی ۱۹

سوره انفطرت‏

سوره انفطار هم نامیده شده (۱۹) آیه است و در مکّه نازل شده.

فضیلت آن:

ابىّ بن کعب. از پیغمبر صلّى اللَّه علیه و آله روایت نموده که فرمود:

کسى که آن را قرائت نماید خداوند بعدد هر قبرى یک حسنه و بعدد هر قطره ‏اى صد حسنه باو عطا فرماید. و روز قیامت خداوند کار او را اصلاح فرماید.

حسن بن ابى العلاء از حضرت ابى عبد اللَّه صادق علیه السّلام روایت نموده که فرمود کسى که این دو سوره را (۱) اذا السماء انفطرت (۲) و اذا السماء انشقت را قرائت کند و در نماز واجب و نافله این دو را جلوى چشم خویش قرار دهد (یعنى مرتّب بخواند و تأمل در آیات آن دو کند) خداوند او را محجوب به حجاب و پرده‏ى نکند و چیزى او را مانع از خدا نشود و همواره بسوى خدا نظر و خدا باو نظر (رحمت) کند تا از حساب مردم فارغ شود.

توضیح و وجه ارتباط این سوره با سوره قبل:

چون سوره جلوتر در ذکر هولها و خطرهاى روز قیامت بود خداوند این سوره را هم بمثل آن افتتاح نمود تا متّصل بآن شود. اتّصال مانند بمانند. پس فرمود:

[سوره الانفطار (۸۲): آیات ۱ تا ۱۹]

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ‏

إِذَا السَّماءُ انْفَطَرَتْ (۱)

وَ إِذَا الْکَواکِبُ انْتَثَرَتْ (۲)

وَ إِذَا الْبِحارُ فُجِّرَتْ (۳)

وَ إِذَا الْقُبُورُ بُعْثِرَتْ (۴)

عَلِمَتْ نَفْسٌ ما قَدَّمَتْ وَ أَخَّرَتْ (۵)

یا أَیُّهَا الْإِنْسانُ ما غَرَّکَ بِرَبِّکَ الْکَرِیمِ (۶)

الَّذِی خَلَقَکَ فَسَوَّاکَ فَعَدَلَکَ (۷)

فِی أَیِّ صُورَهٍ ما شاءَ رَکَّبَکَ (۸)

کَلاَّ بَلْ تُکَذِّبُونَ بِالدِّینِ (۹)

وَ إِنَّ عَلَیْکُمْ لَحافِظِینَ (۱۰)

کِراماً کاتِبِینَ (۱۱)

یَعْلَمُونَ ما تَفْعَلُونَ (۱۲)

إِنَّ الْأَبْرارَ لَفِی نَعِیمٍ (۱۳)

وَ إِنَّ الْفُجَّارَ لَفِی جَحِیمٍ (۱۴)

یَصْلَوْنَها یَوْمَ الدِّینِ (۱۵)

وَ ما هُمْ عَنْها بِغائِبِینَ (۱۶)

وَ ما أَدْراکَ ما یَوْمُ الدِّینِ (۱

۷) ثُمَّ ما أَدْراکَ ما یَوْمُ الدِّینِ (۱۸)

یَوْمَ لا تَمْلِکُ نَفْسٌ لِنَفْسٍ شَیْئاً وَ الْأَمْرُ یَوْمَئِذٍ لِلَّهِ (۱۹)

ترجمه:

بنام خداوند بخشاینده مهربان:

۱- آن گاه که آسمان شکافته میشود.

۲- و آن گاه که ستارگان فرو ریزند.

۳- و آن گاه که دریاها روان گرده شوند (تا یک دریا گردند).

۴- آن گاه که گورها زیر و زبر شوند.

۵- هر کس آنچه پیش فرستاد و آنچه پس گذاشته بداند.

۶- اى آدمى چه چیز مغرور کرد تو را بپروردگار کریمت.

۷- آن خدایى که آفرید ترا پس راست گردانید (اعضاى) تو را و معتدل ساخت تو را (در آفرینش) در هر صورتى که خواست ترکیب کرد.

۸- نه چنانست بلکه دروغ مى ‏پندارید روز پاداش را.

۹- و البتّه بر (کردار و گفتار) شما نگهبانانند.

۱۰- از فرشتگان بزرگانند (نزد خدا) نویسندگانند.

۱۱- اعمال شما را میدانند آنچه میکنید.

۱۲- بیشک نیکوکاران در بهشتند.

۱۳- و البتّه بدکاران (آنان که پیغمبر را تکذیب کردند) در دوزخند.

۱۴- در آیند بدوزخ روز جزا (روز قیامت).

۱۵- و نیستند بدکاران از دوزخ ناپدید (و گمشدگان).

۱۶- چه چیز دانا کرد تو را که چیست روز پاداش.

۱۷- ۱۸- ۱۹- و حکم در آن روز (پر وحشت) از آن خداست.

قرائت:

اهل کوفه و ابو جعفر (فعدلک) مخفّف بدون تشدید قرائت کرده و دیگران با تشدید خوانده ‏اند و ابو جعفر. بل یکذّبون قرائت کرده و دیگران با تاء خوانده‏ اند. ابن کثیر و اهل بصره. یوم لا تملک برفع خوانده و دیگران با نصب خوانده. و در شواذ. سعید بن جبیر ما اغرّک بربّک. قرائت کرده است‏

دلیل:

امّا عدلک با تشدید. معنایش اینست. خلقه تو را معتدل ساخت.

پس تو را در بهترین صوره بیرون آورد و ایجاد نمود. و امّا عدلک. بتخفیف پس معنایش اینست که بعضى از تو را معتدل به بعضى دیگر نمود پس خلقه تو معتدل شد متناسب آن و تفاوتى در آن نیست.

و قوله یکذّبون. با یاء خبر از کفّار است. و با تاء بنا بر خطاب بکفّار است.

و امّا جهت رفع در آیه. یَوْمَ لا تَمْلِکُ نَفْسٌ‏ آن البتّه خبر مبتداء محذوف است. اى (هو یوم لا تملک) یعنى روز قیامت روزى است که هیچ نفسى مالک‏ نیست. و امّا نصب. پس او وقتى گفت‏ (وَ ما أَدْراکَ ما یَوْمُ الدِّینِ) چه چیز تو را دانا کرد که روز پاداش و قیامت چیست و آن جزاء و پاداش است گوید روز جزا روزیست که نفسى مالک نیست. پس‏ یَوْمَ لا تَمْلِکُ‏ خبر جزاء مضمر شده است.

براى اینکه آن حدث است و اسماء زمان اخبار از حدث است. و جایز است منصوب بر وجه دیگر باشد و آن اینکه چون یوم در بیشتر چیزها جارى شده که ظرف باشد بر همان منوال که در اکثر امور است رها شده. و دلیل بر این اجتماع و اتّفاق قاریان و عرب است در قول خداى تعالى. وَ أَنَّا مِنَّا الصَّالِحُونَ وَ مِنَّا دُونَ ذلِکَ‏. و از آنچه تقویت و تأیید میکند نصب را در این آیه. وَ ما أَدْراکَ مَا الْقارِعَهُ یَوْمَ یَکُونُ النَّاسُ‏ و آیه‏ یَسْئَلُونَ أَیَّانَ یَوْمُ الدِّینِ یَوْمَ هُمْ عَلَى النَّارِ- یُفْتَنُونَ‏. پس نصب در یوم لا تملک نفس مانند این و مثل آن است.

ابو الحسن گوید: و اگر همه اینها مرفوع گردد خوب است جز اینکه ما اختیار کردیم آنچه همه مردم بر آن هستند و امّا کسى که. ما اغرّک قرائت کرده- جایز است که معنایش این باشد.

(ما الّذی دعاک الى الاغترار به) چه چیز تو را به غرور به پروردگارت فرا خواند. و جایز است که تعجّب باشد. و گفته ‏اند: در آیه‏ فَما أَصْبَرَهُمْ عَلَى النَّارِ این دو وجه را. و اغرّک جایز است که از غرو غراره باشد. پس معنایش این باشد. ما اجهلک و ما اغفلک عمّا یراد بک چه تو را نادان نمود و چه تو را غافل کرد از آنچه اراده بتو شده. و ممکن است که از غرور بر غیر قیاس باشد چنانچه در مثل گفته‏اند. اشغل من ذاق النحیّین.[۱]

شرح لغات:

الانفطار: و الانشقاق: و الانصداد: مانند و مرادف در معنى یعنى شکافتن و پاره شدن است.

الانتثار: ریختن چیز است در جهات مختلف.

التّفجیر: سوراخ شدن و پاره شدن بعضى از جاهاى آب است بر بعضى دیگر بنا بر تکثیر و زیادى و از آنست فجور. براى سوراخ شدن و جارى شدن صاحبش به بیرون رفتن بسوى بسیارى از گناهان. و از آنست فجر براى شکافته شدن آن بروشنایى و بعثرت الحوض بعثرته آن گه که زیر و زبر شود و بعثره و بحثره وارونه و پشت و رو کردن چیز است.

و الغرور: ظاهر کردن امریست که از روى جهل و نادانى توهّم و خیال شده است میگویند غره غرورا. و اغتره اغترارا حارث بن حلزه گوید:

لم یغرّوکم غرورا و لکن‏ رفع الآل جمعهم و الضّحاء

این بیت از سبعه معلّقه است. گوید: نیامد شما را ناگهان بلکه شما ایشان را در موقع ظهر و روشنایى روز میدیدید و آل بمعناى سراب است، و سراب و آب نما در موقع بلند شدن روز بنظر میآید.

و شاهد این بیت لم یغرّوکم غرورا است.

اعراب:

قول خدا.

فِی أَیِّ صُورَهٍ ما شاءَ. جایز است که ما زایده براى تأکید باشد. و معنى اینست. در هر صورتى که خواهد تو را ترکیب نماید بلند قامت و یا کوتاه قد. زشت و یا زیبا. و رکبک عطف بر عدلک است. پس و او حذف شده و ممکن است. ما در معناى شرط و جزاء باشد. پس معنى این باشد. در هر صورتى که خواست تو را در آن صورت ترکیب کند. ترکیب نمود. و بنا بر این قول خدا فى اىّ صوره صله از رکبک نمیباشد. براى اینکه سیبویه گوید: ان تضرب زیدا اضرب عمرا. اگر تو زید را زدى من عمر را میزنم و جایز نیست تقدیم عمرو را بر آن (که گفته شود اضرب عمروا ان تضرب زیدا) پس واجب است که قول خدا. فِی أَیِّ صُورَهٍ صله مضمر باشد نه صله عدلک. براى اینکه آن استفهام است. پس ما قبلش در آن عمل نمیکند. یصلونها در محلّ نصب است بنا بر حالیّت. و ممکن است در محلّ رفع باشد. پس خبر باشد. براى اینکه آن خبر بعد از خبر است. و تقدیرش اینست. انّ الفجّار لفى جحیم صالون. البتّه بدکاران هر آینه در دوزخ خواهند بود.

مقصود و تفسیر:

(إِذَا السَّماءُ انْفَطَرَتْ) آن گاه که آسمان شکافته و پاره پاره شد و مانند آنست‏ (یَوْمَ تَشَقَّقُ السَّماءُ بِالْغَمامِ) روزى که آسمان بسبب ابرها پاره پاره میشود (وَ إِذَا الْکَواکِبُ انْتَثَرَتْ) ابن عبّاس گوید: آن گاه که ستارگان ساقط شوند و فرو ریزند سیاهى که روشنایى برایشان نباشد.[۲]

(وَ إِذَا الْبِحارُ فُجِّرَتْ) قتاده و جبائى گویند آن گاه که بعضى از دریاها به بعضى دیگر باز میشوند. شیرینش در شور و شورش در آب شیرین. پس همه یک دریا شود. و بگفته حسن: یعنى آب دریاها بخشکد و تمام شود.

(وَ إِذَا الْقُبُورُ بُعْثِرَتْ) آن گاه که قبرها شکافته و زیر و زبر شود. یعنى خاکش وارونه و مردگانى که در آن هستند زنده برانگیخته شوند. و بگفته ابن عبّاس و مقاتل: یعنى خاک از روى مردگان کنار رود. پس از آن بیرون آیند در موقع بعث و روز قیامت.[۳] (عَلِمَتْ نَفْسٌ ما قَدَّمَتْ وَ أَخَّرَتْ) بداند هر نفسى آنچه جلو فرستاده و آنچه مؤخّر داشته. و این مانند قول خداى سبحانست. یُنَبَّؤُا الْإِنْسانُ- یَوْمَئِذٍ بِما قَدَّمَ وَ أَخَّرَ. خبر میدهد انسان را در این روز بآنچه مقدّم و یا مؤخّر داشته است و ذکر آن گذشت.

عبد اللَّه بن مسعود گوید: آنچه از خیر مقدّم دارد و از شرّ و آنچه مؤخّر دارد از سنّت نیکویى که بعد از آن مورد عمل قرار گیرد پس براى او اجر و پاداش‏ کسى خواهد بود که از آن سنّت و روش پیروى کرده است بدون اینکه چیزى از اجر و پاداش ایشان کم شود و یا سنت و روش بدى از خود گذارد چون (سینما و کاباره) پس هر کس از آن سنّت و بلکه بدعت بد (مانند بدعتهاى عمرى) پس براى او است وزر و گناه کسى که بآن عمل کرده است بدون اینکه چیزى از گناهان ایشان کم شود. و مؤیّد این است آنچه در حدیث آمده که سائلى در زمان رسول خدا صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم ایستاد و سؤال کرد. پس مردم ساکت ماندند آن گاه مردى چیزى باو داد پس مردم دیگر هم دادند. پس پیغمبر صلّى اللَّه علیه و آله فرمود: کسى که سنّت خیرى بگذارد. که مردم بآن سنّت و کار خیر عمل کنند براى اوست اجر و پاداش آن و مثل پاداش‏هاى کسانى که از آن پیروى کرده‏ اند بدون اینکه چیزى از پاداش ایشان کم شود. و کسى که یک سنّت و آئین و روش بدى بگذارد. پس براى او وزر و گناه آن کسانى است که پیروى از او کرده ‏اند خواهد بود و بدون اینکه از گناهان ایشان کم شود[۴] گوید: پس حذیقه بن‏ یمان تلاوت نمود. عَلِمَتْ نَفْسٌ ما قَدَّمَتْ وَ أَخَّرَتْ‏. میداند هر نفسى آنچه مقدّم و یا مؤخّر داشته است.

(یا أَیُّهَا الْإِنْسانُ ما غَرَّکَ بِرَبِّکَ الْکَرِیمِ) اى انسان چه چیز تو را مغرور به پروردگار کریمت کرده است. یعنى کدام چیز تو را مغرور نموده و تو را فریب داده و باطل را براى تو زیبا و حقّ جلوه داده تا او را مخالفت نموده و گناه نموده ‏اى. و روایت شده که پیغمبر صلّى اللَّه علیه و آله هر گاه این آیه را تلاوت میکرد. میفرمود: جهل و نادانى او او را فریب داده است. و مفسّرین در باره معناى کریم اختلاف کرده ‏اند.

«معناى کریم از نظر دانشمندان»

بعضى گفته ‏اند: کریم آن منعمى است که تمام افعال او احسان و انعام است که بسبب آن جز نفع و دفع زیان و ضرر نمیکند.

و بعضى گفته ‏اند: کریم آنست که اعطاء میکند آنچه براى اوست و آنچه براى او نیست و طلب نمیکند چیزى را که براى اوست.

و بعضى گفته ‏اند: کریم آنست که اندک پذیرفته و زیاد میدهد.

و بعضى گفته ‏اند: از کرم خداى سبحان اینست که راضى به بخشودن گناهان نشده تا آن را تبدیل و تعویض بحسنات نمود بفضیل بن عیّاض‏[۵] گفتند

اگر خداوند تو را در روز قیامت در برابر خود نگه داشته محاکمه و استیضاح کند و بگوید ما غَرَّکَ بِرَبِّکَ الْکَرِیمِ‏. چه چیز تو را به پروردگار کریمت مغرور کرد چه خواهى گفت بخدا. گفت میگویم مرا مغرور کرد پرده ‏هاى عفو و کرم آویخته تو.

یحیى بن معاذ گوید: اگر خداوند مرا در برابر خود نگاه داشته و بفرماید تو را چه چیز بمن مغرور کرد خواهم گفت مرا مغرور نمود احسان و نیکى تو در گذشته و حاضر. و بعضى از ایشان است که گوید. مرا حلم تو مغرور کرد ابى بکر و ردّاق گوید. کدام کریم مرا مغرور نمود. و البتّه خداوند سبحان فرمود (الکریم) اسماء و صفات دیگر خود را نفرمود. براى اینکه گویا او را تلقین نمود تا بگوید:

(غرّنى کرم الکریم).

عبد اللَّه بن مسعود گوید: هیچیک از شما نیست مگر اینکه خداوند او را در روز قیامت استیضاح کند و بگوید یا بن آدم یا بن آدم اى پسر آدم اى پسر آدم چه چیز تو را مغرور بمن نمود اى فرزند آدم. چرا آنچه را که دانستى عمل نکردى. اى فرزند آدم چرا پیامبران را اجابت ننمودى.

امیر المؤمنین علىّ بن ابى طالب علیه السّلام فرمود: چه اندازه مغرور است بستر کردن و پوشیدن بر آن و مستدرج است باحسان بر او یعنى بسبب‏ احسان حق باو توبه و رجوع بحقّ را تأخیر میاندازد.

(الَّذِی خَلَقَکَ) آن خدایى که تو را از نطفه ‏اى ایجاد کرد و حال آنکه تو چیزى نبودى‏ (فَسَوَّاکَ) پس تو را انسانى مستوى القامه گردانید که بشنوى و ببینى‏ (فَعَدَلَکَ) یعنى تو را معتدل قرار داد.

مقاتل گوید: یعنى خلقت تو را معتدل در دو چشم و دو گوش و دو دست و دو پا نمود. مقصود اینکه میان آنچه براى تو از اعضایى که براى انسانى آفریده و بعضى از آنها دو تایى است عدالت و برابرى قرار داد. دستى را بر دستى دیگر و پایى را بر پایى دیگر بلندتر نکرد و فزونى نداد.

(فِی أَیِّ صُورَهٍ ما شاءَ رَکَّبَکَ) مجاهد گوید: یعنى در هر کدام شباهتى از پدر یا مادر یا عمو و دایى قرار داد از حضرت رضا علیه السّلام از پدران معصومش از پیامبر صلّى اللَّه علیه و آله روایت شده که آن حضرت بمردى فرمود فرزند براى تو نیست. گفت اى رسول خدا چه اندازه آرزو دارم که برایم فرزندى باشد یا پسر و یا دختر حضرت فرمود: میخواهى فرزندت شبیه که باشد. عرض کرد شبیه مادر و یا پدر. فرمود چنین نگو زیرا که نطفه چون در رحم قرار گرفت خداوند هر نسبتى که میان او و آدم است حاضر فرماید آیا نخوانده‏ اى این آیه را (فِی أَیِّ صُورَهٍ ما شاءَ رَکَّبَکَ) در هر صورتى که خواهد تو را بآنصورت ایجاد کند یعنى در ما بین تو و حضرت آدم علیه السّلام.

عکرمه و ابى صالح گویند: در هر صورتى که خواهد از صورت خلق خود تو را ترکیب و ایجاد کند اگر خواست در صورت انسان و اگر خواست در صورت الاغ و خر و اگر خواست در صورت میمون.

حضرت صادق علیه السّلام فرمود: اگر خواهد تو را بر غیر این صورت ایجاد نماید. یعنى خداوند سبحان قادر است که تو را هر گونه خواهد قرار دهد و لکن او تو را در بهترین صورتها و ارزیابى‏ ها آفرید تا گردیدى بر صورتى که تو بر آن هستى که هیچ حیوانى شبیه تو نیست.

و بعضى گفته ‏اند: در هر صورتى که خواهد از مرد و یا زن (نر و یا ماده) چاق و یا لاغر خوشگل و یا زشت دراز یا کوتاه‏ (کَلَّا) یعنى آن طور که شما خیال کردید نیست که بعثى و حسابى نباشد. و اینجا جاى انکار بعث و انگیزش نیست با روشنى و آشکارى امر در آن و قیام دلیل بر آن.

(بَلْ تُکَذِّبُونَ) مجاهد و قتاده گویند بلکه‏ اى گروه کفّار شما تکذیب مى ‏کنید (بِالدِّینِ) روز پاداشى که آن جزاء و کیفر است بر انکار شما بعث و نشورا. جبائى گوید: شما تکذیب میکنید دینى را که محمّد صلّى اللَّه علیه و آله براى شما آورده و آن اسلام است.

(وَ إِنَّ عَلَیْکُمْ لَحافِظِینَ) و البتّه نگهبانانى هستند از فرشتگان که آنچه شما عمل کنید از طاعات و معصیتها حفظ میکنند براى شما. آن گاه خداوند فرشتگان حافظ را توصیف نموده و فرمود:

(کِراماً) فرشتگانى که بر پروردگارشان بزرگوارانند (کاتِبِینَ) نویسندگانى که اعمال فرزندان آدم را مینویسند.

(یَعْلَمُونَ ما تَفْعَلُونَ) میدانند آنچه میکنید از خوبیها و بدیها. پس براى شما آن را مینویسند که چیزى از آنها بر شما مخفى نماند. و بعضى گفته ‏اند که فرشتگان میدانند آنچه بنده میکند یا باضطرار و یا باستدلال و بعضى گفته‏ اند میدانند آنچه در ظاهر میکند غیر باطن. و در این آیه دلالت است که افعال بنده حادث از طرف خود آنهاست و خود ایشان هم حادث هستند غیر خداى تعالى و گر نه قول خدا (تفعلون) صحیح نبود.

(إِنَّ الْأَبْرارَ لَفِی نَعِیمٍ) البتّه ابرار و نیکان در بهشت ‏اند و ابرار اولیاء مطیع خدایند در دنیا.

(وَ إِنَّ الْفُجَّارَ لَفِی جَحِیمٍ) و البتّه کفّار در دوزخ میباشند و آن کوه بزرگى از آتش است و مقصود از فجّار در اینجا کفّارى هستند که پیغمبر صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم را تکذیب نمودند. بدلیل قول خدا (یَصْلَوْنَها یَوْمَ الدِّینِ) یعنى ملازم آتش خواهند بود در روز قیامت براى اینکه در دوزخ میباشند.

(وَ ما هُمْ عَنْها بِغائِبِینَ) یعنى غایب از آتش نیستند بلکه براى همیشه در آنند و حال آنکه یقینا بموجب دلائل اهل کبائر از مسلمین مخلّد در آتش نخواهند بود و براى اینکه خداوند سبحان یاد کرد (مکذبین بالدین) را قبل از این آیه. پس بهتر اینست که لفظ فجّار مخصوص و اختصاص بایشان باشد و نیز وقتى در کلام احتمال این معنى باشد تعلّق اهل وعید بلفظ عموم باطل است سپس خداوند سبحان براى بزرگ داشت روز قیامت فرمود:

(وَ ما أَدْراکَ ما یَوْمُ الدِّینِ) و چه تو را دانا نمود که روز قیامت چیست براى شدتش آن را بزرگداشته و براى آگاهیدن بر بزرگى حال و بسیارى خطرها و بیمهاى آن باز فرمود (ثُمَّ ما أَدْراکَ ما یَوْمُ الدِّینِ) مکرّر نمود این جمله را براى تأکید عظمت آن.

جبائى گوید: اراده نمود از (ما أَدْراکَ ما یَوْمُ الدِّینِ) اول نعمتهایى را که براى اهل بهشت است و از (ما أَدْراکَ ….) دوّم آنچه عذاب براى اهل آتش است.

(یَوْمَ لا تَمْلِکُ نَفْسٌ لِنَفْسٍ شَیْئاً) روزى که نفسى مالک نمیشود چیزى را براى نفسى. یعنى احدى مالک دفاع از غیر خودش از کسانى که مستحق عقاب‏ هستند نیست چنانچه بسیارى از مردم در دار دنیا مالک آن بودند.

(وَ الْأَمْرُ یَوْمَئِذٍ لِلَّهِ) و کار در آن روز براى خداست فقط. یعنى حکم در پاداش و ثواب و بخشودن و انتقام گرفتن منحصرا براى اوست. عمر بن شمر از جابر از حضرت ابى جعفر علیه السّلام روایت نموده که فرمود: البتّه در آن روز و تمام روز براى خداست. اى جابر آن گاه که روز قیامت شد تمام حکّام نابود میشوند و نمیماند حاکمى جز خدا.

مقاتل گوید: یعنى روزى که نفسى مالک چیزى از براى منفعت انسان کافرى نیست و معناى صحیح در آیه اینست که خداوند سبحان در دنیا بسیارى از مردم را مالک امور و احکامى نمود ولى در قیامت امر و حکمى براى غیر خدا نیست.

و بنا بر این اگر گفته شود. پس واجب است که شفاعت پیغمبر (ص) (و ائمّه- علیهم السّلام و علماء و دیگران) درست نباشد. جواب و پاسخ این است که شفاعت نمیشود مگر بامر و اذن خدا و آن از تدابیر پروردگار است.

____________________________________________________________________

[۱] النّحى بکسر نون مشک و خیک روغن است. و ذات النحیّین زنى بود که شغلش روغن فروشى بود. پس مردى آمد از او روغن بخرد. پس( سرخیکى را باز کرد پس مرد باو گفت نگاه دار تا خیک دیگر را به بینم بهتر است پس سر آن مشک باز را در دست گرفت پس آن مرد مشک دیگر را گشود و بزن گفت سر این را هم نگهدار بدستت پس چون هر دو دست آن زن بآن دو مشک روغن بند شد پس آن مرد از این فرصت سوء استفاده نموده عازم شد با آن زن مشغول کار شود پس آمد پشت سر زن در حالى که زن منحنى و دولا و هر دو دستش مشغول به مشکها بود پس پیراهن آن را از عقب بالا زده و کار او را ساخت و چون شهوت خود را آن طور که میخواست اعمال کرد سپس مسلمان شده و توبه نمود و او همان مردیست که- پیغمبر( ص) باو فرمود یا خوات خرید تو چگونه بود و تبسّم فرمود( و خوات اسم آن مرد است).( مترجم)

[۲] قدماء از حکماء و فلاسفه نظرشان این بود که آسمانها هرگز( از بین نمیروند و شکافته نمیشوند. و لکن حقّ اینست که کرات آسمانى مانند کرات خاکى و زمینى در معرض زوال و از بین رفتن هستند و خورشید و ماه روشنایى و نورشان از بین میرود و آنها مانند سایر ابر اجسام میمیرند چنانچه خداى تعالى خبر داده است پس در هر روز دست فعّال خدا در کار است.

[۳] بعثرت القبور: کنایه از زنده شدن مردگانست. چون معهود در ذهن اینست که مرده در قبر است پس از این ملزوم ذهن منتقل بلازمش میشود مانند مثال زید کثیر الرّماد. زید خاکسترش زیاد است. زیرا از این جود و کرم زید فهمیده میشود گر چه خاکستر هم نداشته باشد و همین طور در اینجا زنده شدن فهمیده میشود گر چه مرده در قبر نباشد در دریا غرق شده و یا طعمه درنده گان صحرا و پرندگان شده و یا در حریق سوخته و ذغال شده باشد.( مترجم)

[۴] مثلا کسى مسجد بسازد و یا مدرسه علمیّه‏اى بنا کند پس هر کس در آن نماز و عبادت کند و یا درس بخواند براى مؤسّس و بانى آن ثواب آن عمل و ثواب اعمال مردمى خواهد بود که در آن عبادت کرده‏اند و همین طور اگر مرکز فساد و گناهى چون سینما و کاباره و مثل آن بنا و تأسیس کند براى او گناه آن و گناهان مردمى است که در آن مرکز و مؤسّسه مرتکب شده‏اند بدون اینکه از گناهان- آنها کم شود.

[۵] فضیل بن عیّاض از راهزنان معروف خراسان بود که سلب امنیّت از مردم مخصوص مسافرین نموده بود شبى براى ربودن دخترى که معشوقه او بود و کسان او حاضر نبودن که دختر خود را براهزن بدهند. پس او عازم شد شبانه بخانه معشوقه رود و او را با خود به برد از بام مجاور منزل مقصود خواست عبور کند در نیمه شب صداى تلاوت قرآن شنید. که کسى میخواند أَ لَمْ یَأْنِ لِلَّذِینَ آمَنُوا أَنْ تَخْشَعَ قُلُوبُهُمْ لِذِکْرِ اللَّهِ … آیا وقت آن نشده که کسانى که ایمان بخدا( آورده‏اند قلوبشان از یاد خدا بترسد. فضیل تا شنید بدنش لرزید و گریست گفت چرا الآن وقته حالا وقت آن شد برگشت و با حالت عجیبى هوا را کشت و بخرابه‏اى پناه و بتوبه و انابه پرداخت در همین حال قافله و کاروانى رسید شنید کسى فریاد زد اینجا نمانید زود بگذرید که میترسم فضیل رسیده و بر ما شبیخون زند و ما را غارت و بقتل رساند. ناله فضیل بلند و با خود گفت واى بر تو که بندگان خدا از تو در وحشت و مصونیت ندارند پس با حالى پریش از خراسان منطقه گناه و تجاوز خود بمکّه مهاجرت و در آنجا معتکف بتدارک و جبران ما فات پرداخت تا نامش از دفتر اشقیاء و تبه کاران محو و در دفتر نیکان و ابرار و عارفان و عابدان ثبت و از بزرگان روزگار گردید.( مترجم)

ترجمه تفسیر مجمع البیان، ج‏۲۶، ص: ۳۵۷

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
-+=