ترجمه مجمع البیان فی تفسیر القرآن فضل بن حسن طبرسی سوره الطارق ۱ الی ۱۷
سوره الطارق
مکّى و هفده آیه است.
فضیلت آن:
ابىّ بن کعب از پیامبر صلّى اللَّه علیه و آله روایت نموده که هر کس آن را قرائت کند خداوند بعدد هر ستاره که در آسمانست ده حسنه باو عطا فرماید.
معلى بن خنیس از حضرت ابى عبد اللَّه صادق علیه السلام روایت نموده که هر کس در نماز واجبش سوره و السماء و الطارق بخواند در روز قیامت در نزد خدا مقام و منزلتى دارد و از رفیقان پیامبران و اصحاب ایشان در بهشت خواهد بود.
توضیح و ارتباط این سوره با سوره قبل:
چون خداوند سبحان سوره گذشته را بوعید و تهدید پایان داد این سوره را بمثل آن شروع نمود و شدیدتر از آن به اینکه اعمال خلق محفوظ است، و فرمود:
[سوره الطارق (۸۶): آیات ۱ تا ۱۷]
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ
وَ السَّماءِ وَ الطَّارِقِ (۱)
وَ ما أَدْراکَ مَا الطَّارِقُ (۲)
النَّجْمُ الثَّاقِبُ (۳)
إِنْ کُلُّ نَفْسٍ لَمَّا عَلَیْها حافِظٌ (۴)
فَلْیَنْظُرِ الْإِنْسانُ مِمَّ خُلِقَ (۵)
خُلِقَ مِنْ ماءٍ دافِقٍ (۶)
یَخْرُجُ مِنْ بَیْنِ الصُّلْبِ وَ التَّرائِبِ (۷)
إِنَّهُ عَلى رَجْعِهِ لَقادِرٌ (۸)
یَوْمَ تُبْلَى السَّرائِرُ (۹)
فَما لَهُ مِنْ قُوَّهٍ وَ لا ناصِرٍ (۱۰)
وَ السَّماءِ ذاتِ الرَّجْعِ (۱۱)
وَ الْأَرْضِ ذاتِ الصَّدْعِ (۱۲)
إِنَّهُ لَقَوْلٌ فَصْلٌ (۱۳)
وَ ما هُوَ بِالْهَزْلِ (۱۴)
إِنَّهُمْ یَکِیدُونَ کَیْداً (۱۵)
وَ أَکِیدُ کَیْداً (۱۶)
فَمَهِّلِ الْکافِرِینَ أَمْهِلْهُمْ رُوَیْداً (۱۷)
ترجمه:
بنام خداوند بخشاینده مهربان
(۱) سوگند به پروردگار آسمان و آنچه در شب مى آید.
(۲) و نمیدانى آنچه در شب آید چیست
(۳) آن ستاره فروزانست
(۴) هیچ کس نیست مگر اینکه براى او نگهبانى است
(۵) هر آینه باید انسانى نگاه کند که از چى خلق شده
(۶) از آب جهندهى (بنام منى) ایجاد شده
(۷) که از میان کمر مرد و سینه زن بیرون آید
(۸) البته آن خدایى که (او را ایجاد کرد) بر زنده کردن و برگردانیدن او هر آینه توانا است
(۹) روزى که سریرهها و باطنها ظاهر خواهد شد
(۱۰) در آن روز براى انسان نیرویى و یاورى نیست
(۱۱) سوگند به آسمانى که صاحب باران است
(۱۲) و زمینى که داراى شکاف و گیاه است
(۱۳) البته قرآن سخن قطعى است (که بین حق و باطل جدا میکند
(۱۴) و آن شوخى و مزاح نیست
(۱۵) البته ایشان مکر میکنند حیله کردنى
(۱۶) و منهم براى آنها نقشهاى دارم ضد و خلاف مکر و حیله آنها حیله کردنى
(۱۷) پس تو اى محمد (ص) کافرها را مهلت بده مهلت اندکى.
قرائت:
ابو جعفر و ابن عامر و عاصم و حمزه (لما علیها) را بتشدید میم قرائت کرده و دیگران به تخفیف خوانده است، و در قرائت شواذ، ابن عباس مهلهم رویدا بدون الف خوانده است.
دلیل:
ابو على گوید: کسى که «لمّا» را تخفیف داده، در نزد او (ان) مخففه انّ مشدّده ثقیله است و لام با آن همان لامیست که با ان مخففه داخل مى شود که آن را از (ان) نافیه جدا کند و «ما» مانند آن ما که در قول خدا، فَبِما رَحْمَهٍ مِنَ اللَّهِ و عَمَّا قَلِیلٍ، صله است و آن برخورد بر قسم میکند، چنان که انّ مثقّله برخورد نموده است، و کسى که لمّا را مشدّد دانسته ان را نافیه گرفته مثل: ان، که در آیه فِیما إِنْ مَکَّنَّاکُمْ فِیهِ، و لمّا را در معناى الّا و آن برخورد و متلقى براى قسم است چنان که (ماء) تلقّى و برخورد بقسم مینماید.
ابو الحسن گوید: لمّا ثقیله در معناى الّا است و عرب این معنى را نمى شناسد، کسایى گوید جهت ثقیل بودن لمّا را نمیدانم:
و ابن عوف گوید: نزد ابن سیرین خواندم، إِنْ کُلُّ نَفْسٍ لَمَّا … به تشدید، نه پسندید: زجاج گوید استعمال نشده لمّا در جایى مگر در دو مورد (۱) در اینجا و (۲) در باب قسم مىگویى سالتک لمّا فعلتک بمعناى الّا فعلت.
شرح لغات:
طرقنى فلان: یعنى آن گاه که شب نزد من آمد و اصل طرق دقّ، و کوبیدنست و از آنست مطرقه آلت کوبیدن.
و الطریق: راه است زیرا رونده آن را با پاى خود مى کوبد.
و الطارق: آنست که در شب آید که نیاز به کوبیدن در دارد براى آگاهانیدن، و پیامبر (ص) نهى فرمود که مرد شبى که از سفر رسیده با عیالش آمیزش کند مگر اینکه موى عانه خود را چیده (و خود را صاف و تمیز کرده باشد) و موى پریشان و غبار آلود خود را شانه زده باشد.
هند دختر عتبه (زن ابو سفیان و مادر معاویه معروف بهند جگرخوار) گوید (نحن بنات طارق نمشى على النمارق) ما دختران راه پیمایان و یا کوبندگان در شب هستیم که بر روى فرشتهاى زیبا و نرم راه میرویم، مقصودش اینست که پدر مادر شرافت و بلندى مانند ستاره است.
شاعرى گوید:
یا راقد اللیل مسرورا باوّله | انّ الحوادث قد یطرقن اسحارا | |
اى کسى که شب را در خواب و باوّل شب که بیدار بودهاى خوشحالى، البته حوادث و رویدادها در سحرها وارد میشود.
لا تأمننّ بلیل طاب اوّله | فربّ آخر لیل اجّج النارا | |
مأمون نباش البته به شبى که اوّلش خوش و پاک باشد، پس چه بسا شبى که آخرش آتشى را افروزد.
النجم: ستاره فروزانى است که در آسمان طلوع نماید، بهر کس که ظاهر شود ناجم میگویند براى شباهتش به نجم، و به گیاه هم نجم گفته مى شود، و نجم السن و نجم القرن هم میگویند.
الثاقب: ستاره روشن و نورانى است و ثقوب آن افروختن بنور آن مى باشد و ثاقب آن روشنایى عالى بسیار و سخت بلند است.
الدفق: ریختن آب فراوانست باعتماد قوى و مانند آنست دفع، پس آبى که فرزند از آن تولید میشود دافق و جهنده است، و آن قطرهاى است که ریخته میشود، و آن نطفهاى است که خدا فرزند را از آن خلق میکند.
و بعضى گفته اند ماء دافق یعنى مدفوق، آبى که بجهش ریخته میشود و مانند آنست شرکائهم و عیشه راضیه.
الترائب: اطراف سینه است مفرد آن تربیه و آن از تذلیل گرفته شده حرکت آن مانند تراب است.
مثقب گوید:
و من ذهب یسئف على تریب | کلون العاج لیس بذى غصون | |
و بعضى از طلاء ناب که آویخته بر روى سینه است که مثل رنگ عاج سفید و برّاق و مزاحم باجله نیست.
و دیگرى گوید:
و الزعفران على ترائبها | شرقا به اللبات و الصدر | |
و طلایى که برنگ زعفران است بر اطراف سینه او که به سبب آن سینه و صورتش روشن گردیده است.
الرجع: اصلش از رجوع است و آن آب فراوانى است که باد بر آن میگذرد آن را بر میگرداند.
منخل در صفت شمشیرش گوید:
ابیض کالرجع رسوب اذا | ما ثاخ فى محتفل یختلى | |
شمشیرى که مانند رجع در ضربتش برّان هر گاه فرو رود در عضوى قطع میکند زجاج گوید: رجع بارانست زیرا مىآید و قطع میشود و باز مىآید و بند میشود.
الصدع: شکاف است و صدع الارض شکاف خوردن آنست به سبب روئیدن گیاهان و اقسام آن زراعتها و درختانست.
اعراب:
مَا الطَّارِقُ، ما استفهامیه و جمله مبتداء و خبر آن متعلّق به ادریک در محلّ مفعول دوّم و سوّم است، و قول خدا، یَوْمَ تُبْلَى السَّرائِرُ عامل در آن فعل مضمر است که دلالت میکند بر آن قول خداى تعالى، على رجعه لقادر، و تقدیرش اینست یرجعه یوم ابلاء السرائر، بر میگرداند او را در روز ظاهر شدن سریرها و جایز نیست که مصدر در آن عمل کند زیرا که از صله آن میباشد، و فرق گذارده میان آنکه عاملش مصدر باشد و یا فعل مضمر بقول او … لَقادِرٌ، و جایز است که عامل در آن قول خدا القادر باشد، و رویدا صفت مصدر محذوف است، و تقدیرش امهالا رویدا میباشد.
تفسیر:
خداوند سبحان قسم یاد کرد، و فرمود (وَ السَّماءِ) یعنى سوگند به آسمان، و بعضى گفته اند به پروردگار آسمان، و ما در سوره قبل بیان کردیم قول در معنى سمارا (وَ الطَّارِقِ) و او کسى است شبانه مى آید.
(وَ ما أَدْراکَ مَا الطَّارِقُ) و این جهتش اینست که این نام اطلاق میشد بر هر کس که در شب وارد میشد.
و پیامبر صلّى اللَّه علیه و آله نمیدانست مقصودش چیست اگر بیان نکرده بود، سپس بیان کرد بقولش:
(النَّجْمُ الثَّاقِبُ) حسن گوید: یعنى آن ستاره روشنى است و اراده کرده بآن عموم را و آن جمع ستارگانست و ابن زید گوید: آن ستاره زحل و ثاقب بالاترین ستارگانست.
و بعضى گویند: از این نجم ثریّا را قصد کرده و عرب آن را نجم مینامند و فراء گوید: آن ماه است که در شب طلوع میکند و جواب قسم قول خدا است (إِنْ کُلُّ نَفْسٍ لَمَّا عَلَیْها حافِظٌ) (إِنْ کُلُّ نَفْسٍ لَمَّا عَلَیْها حافِظٌ) یعنى نیست هیچ نفسى مگر اینکه بر آن نگهبانست از فرشتگان که حفظ میکند عمل و قول و فعل او را و احصاء مینمایند آنچه از خیر و شرّث که اکتساب نموده است و کسى که (لما) بتخفیف قرائت کرده پس معنایش اینست بدرستى که هر نفسى برایش حافظ و نگهبانى است که آن را حفظ میکند.
قتاده گوید: حافظى از فرشتگانست که حفظ میکند عمل او و رزق و اجل او را، سپس خداوند سبحان روز بعث را اعلان فرموده بقولش:
(فَلْیَنْظُرِ الْإِنْسانُ) مقاتل گوید: پس آن انسانى که تکذیب روز قیامت میکند باید البته نگاه کند.
(مِمَّ خُلِقَ) یعنى پس هر آینه باید نظر کند نظر تفکّر و اندیشه و استدلال که از چه خدا او را آفریده و چگونه آفریده، او را ایجاد کرد تا بشناسد که آنکه او را در اوّل از نطفهاى خلق کرد قادر است بر اعاده او، سپس یاد کرد که از چه او را خلق کرده و فرمود:
(خُلِقَ مِنْ ماءٍ دافِقٍ) ابن عبّاس گوید: یعنى از آبى که موسوم بمنى است و در رحم زن ریخته میشود و فرزند از آن بوجود مى آید.
فراء گوید: اهل حجاز در بسیارى از سخنانشان فاعل را بمعناى مفعول قرار میدهند مثل سرّ کاتم یعنى راز مکتوم و مخفى، و همّ ناصب غصه و لیل نائم و ما قبلا اینها را یاد کردیم، سپس خداوند سبحان این آیات را یاد کرده و فرمود:
(یَخْرُجُ مِنْ بَیْنِ الصُّلْبِ وَ التَّرائِبِ) بیرون مى آید آن آب از میان کمر و اطراف سینه.
ابن عباس گوید: آن موضوع گلوبند است از سینه، عطاء گوید: اراده کرده کمر مرد و سینه زن را، و فرزند نمیشود مگر از هر دو آب.
ضحاک گوید: ترائب دو دست و دو پا و دو چشم است.
از عکرمه پرسیدند ترائب کدام است؟ گفت: این است و دستش را روى سینه میان دو پستانش گذارد.
مجاهد گوید: میان دو شانه و سینه است، و مشهور در کلام عرب اینست که آن استخوان سینه و گودى گلو است.
(إِنَّهُ عَلى رَجْعِهِ لَقادِرٌ) حسن و قتاده و جبائى گویند: آن خدایى که او را ابتداء از این آب خلق کرد قادر است که او را بعد از مرگ زنده بر گرداند.
عکرمه و مجاهد گویند: که البته خداى تعالى بر برگردانیدن آب را در صلب قادر و توانا است.
ضحاک گوید: که خداى تعالى برگردانیدن انسانى را آب چنانچه بوده است قادر است، و مقاتل بن حیّان گوید: میفرماید اگر میخواستم او را از پیرى بجوانى و از جوانى بکودکى و از کودکى به نطفه برگردانم مى توانم، و بهترین اقوال قول اوّل گفته جبائى و رفقاى اوست.
(یَوْمَ تُبْلَى السَّرائِرُ) یعنى خداى تعالى قادرست بر بعث، و انگیختن او در روز قیامت، و معناى الرجع برگردانیدن چیزى است به صورت اوّلش.
و السرائر: اعمال بنى آدم و واجباتى است بر ایشان که واجب شده و آن اسرار بین خدا و بنده است، و تبلى یعنى این اسرار آزمایش میشود در روز قیامت تا خیرش از شرّش و صحیحش از باطلش شناخته شود و معلوم گردد چه کسى درست بجا آورده و کى آن را ضایع و فاسد نموده است.
و این با سند مرفوع از ابو درداء از پیغمبر (ص) روایت شده که فرمود خداوند چهار فضیلت را براى خلقش ضمانت کرده است (۱) نماز (۲) زکات (۳) روزه ماه رمضان (۴) غسل از جنابت را و آن سرائریست که خداوند فرمود (یَوْمَ تُبْلَى السَّرائِرُ).
و از معاذ بن جبل روایت شده که گفت سؤال کردم رسول خدا (ص) را که این سرائرى که بندگان در روز قیامت بآن آزمایش میشوند چیست؟
فرمود: سرائر کم اعمال شماست از نماز و روزه و زکات و وضو و غسل از جنابت و هر واجبى، براى اینکه تمام اعمال اسرار مخفى است پس اگر بخواهد مرد میگوید: نماز خواندم و حال آنکه نخوانده و اگر خواست گوید، وضو گرفتم و حال آنکه نکرده، پس اینست قول خدا، یَوْمَ تُبْلَى السَّرائِرُ.
و بعضى گفته اند: خداوند اعمال هر کس را براى اهل قیامت ظاهر سازد تا بدانند بواسطه چه عملى خدا او را ثواب داده و براى مزید خوشحالى باشد، و اگر اهل عقوبت است عمل و گناهش را ظاهر سازد تا اینکه همه مردم بدانند به چه علّت عذاب شده است و این براى مزید عقوبت و غم و غصّه باشد، و سرائر آن چیزیست که پنهان داشته از خیر و شرّ و یا چیزیست که در دل خود پنهان داشته از ایمان و کفر.
از عبد اللَّه بن عمر روایت شده که گفت خدا در روز قیامت هر سر و راز نهانى را ظاهر میکند پس براى عدّه اى خوشحالى خواهد بود و از چهرشان نمایان میباشد، و در چهره بعضى دیگر ناراحتى نمایان خواهد بود.
(فَما لَهُ) یعنى پس نیست براى این انسان منکر بعث و حشر.
(مِنْ قُوَّهٍ) نیرویى که او را از عذاب خدا منع کند.
(وَ لا ناصِرٍ) و نه یاورى که او را یارى کند از خدا، و القوّه یعنى قدرت و نیرو، سپس خداوند سبحان براى امر قیامت سوگند دیگرى یاد کرد و فرمود (وَ السَّماءِ ذاتِ الرَّجْعِ) سوگند به آسمانى که صاحب بارانست و این قول از اکثر مفسّرین است.
ابن زید گوید: مقصود از رجع، خورشید و ماه و ستارگان آسمانست که غروب میکند سپس طلوع مینماید.
و بعضى گفته اند: رجع السماء دادن او نعمتهایى است که از طرف آسمان حالا بصد حال بر مرور و گذشت زمانها میرسد پس بر میگردد به بارندگى و ارزاق بندگان و غیر از اینها.
(وَ الْأَرْضِ ذاتِ الصَّدْعِ) و سوگند بزمینى که صاحب شکاف است به سبب گیاهان و درختها شکافته و از آن گیاه و درختان بیرون مى آید.
(إِنَّهُ لَقَوْلٌ فَصْلٌ) این جواب قسم است، یعنى البته قرآن بین حق و باطل را جدا میکند بواسطه بیان کردن هر یک از آن دو، و از حضرت صادق علیه السلام هم همین روایت شده است.
و بعضى گفته اند: یعنى وعده بروز بعث و قیامت و زنده شدن بعد از مرگ قول فصل و گفته قطعى است که خلاف و شکّى در آن نیست.
(وَ ما هُوَ بِالْهَزْلِ) یعنى آن جدّى است و شوخى نیست، و بگفته بعضى یعنى قرآن براى بازى نازل نشده است سپس خداوند سبحان خبر داد از مشرکین قریش و فرمود:
(إِنَّهُمْ یَکِیدُونَ کَیْداً) البته ایشان نقشه میکشند براى تو و مؤمنان بتو و قصد دارند که نور تو را خاموش کنند.
(وَ أَکِیدُ کَیْداً) یعنى من اراده میکنم امر دیگرى بر ضدّ آنچه اراده مینمایند و تدبیر میکنم چیزى را که نقشه هاى آنها را نقش بر آب کند، پس این را کید نامیده از جهتى که برایشان مخفى میباشد.
(فَمَهِّلِ الْکافِرِینَ) یعنى اى محمد مهلت بده کافرها را و عجله در هلاکت آنها نکن و راضى باش تدبیر خدا را در باره ایشان.
(أَمْهِلْهُمْ رُوَیْداً) قتاده گوید: یعنى مهلت کمى، و مهلت دادن را اندک و قلیل قرار داده است، زیرا آنچه شدنى بدون شک اندک و کم است، و مقصود بآن روز قیامت است.
و بعضى گفته اند: مقصود روز بدر است، و مقصود اینست که عجله و شتاب بر من در خواستن هلاک ایشان نکن بلکه کمى صبر کن که خداوند بدون شک آنها را کیفر خواهد داد یا بکشتن و ذلّت و خوارى در دنیا یا بعذاب در آخرت.
ابن جنّى گوید: فَمَهِّلِ الْکافِرِینَ، تغییر داد لفظ را براى اینکه خدا خواست تأکید کند مهلت دادن را و مکروه داشت تکرار همان لفظ را پس چون اعاده لفظ دشوار بود از آن منحرف شد، از آن بعضى بتغییر دادن مثال و منتقل شد از لفظ فعّل بلفظ افعل و فرمود امهلهم (و نفرمود مهّلهم) و چون تکرار سوّم مشقّت داشت ترک لفظ نموده و معنى را آورد و گفت رویدا، (و نفرمود امهلهم امهالا).
ترجمه تفسیر مجمع البیان، ج۲۷