ترجمه مجمع البیان فی تفسیر القرآن فضل بن حسن طبرسی سوره طه آیه ۱۰۸- ۱۳۵
[سوره طه (۲۰): آیات ۱۰۸ تا ۱۱۵]
یَوْمَئِذٍ یَتَّبِعُونَ الدَّاعِیَ لا عِوَجَ لَهُ وَ خَشَعَتِ الْأَصْواتُ لِلرَّحْمنِ فَلا تَسْمَعُ إِلاَّ هَمْساً (۱۰۸)
یَوْمَئِذٍ لا تَنْفَعُ الشَّفاعَهُ إِلاَّ مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمنُ وَ رَضِیَ لَهُ قَوْلاً (۱۰۹)
یَعْلَمُ ما بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَ ما خَلْفَهُمْ وَ لا یُحِیطُونَ بِهِ عِلْماً (۱۱۰)
وَ عَنَتِ الْوُجُوهُ لِلْحَیِّ الْقَیُّومِ وَ قَدْ خابَ مَنْ حَمَلَ ظُلْماً (۱۱۱)
وَ مَنْ یَعْمَلْ مِنَ الصَّالِحاتِ وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلا یَخافُ ظُلْماً وَ لا هَضْماً (۱۱۲)
وَ کَذلِکَ أَنْزَلْناهُ قُرْآناً عَرَبِیًّا وَ صَرَّفْنا فِیهِ مِنَ الْوَعِیدِ لَعَلَّهُمْ یَتَّقُونَ أَوْ یُحْدِثُ لَهُمْ ذِکْراً (۱۱۳)
فَتَعالَى اللَّهُ الْمَلِکُ الْحَقُّ وَ لا تَعْجَلْ بِالْقُرْآنِ مِنْ قَبْلِ أَنْ یُقْضى إِلَیْکَ وَحْیُهُ وَ قُلْ رَبِّ زِدْنِی عِلْماً (۱۱۴)
وَ لَقَدْ عَهِدْنا إِلى آدَمَ مِنْ قَبْلُ فَنَسِیَ وَ لَمْ نَجِدْ لَهُ عَزْماً (۱۱۵)
ترجمه:
در آن روز از پى دعوت کننده خدا که از هیچکس او را عدول نیست، مىروند و آهنگها در برابر خداوند خاشع مىگردند و هیچ صدایى جز صداى پاها نمیشنوى.
در آن روز شفاعت کسى سود ندارد مگر آنکه خدا او را اذن داده و بقول او راضى شده است.
خداوند به آنچه پیش روى آنها و پشتسر آنهاست، عالم است و به علم او احاطه ندارند.
و صورتها براى خداوند زنده پایدار خضوع مىکنند و زیانکار است کسى که بار ظلم بر دوش دارد و هر کس کار شایسته کند و مؤمن باشد، از ظلم و از کم شدن حسنات نمىترسد.
این چنین، این کتاب را قرآنى عربى نازل کردیم و تهدیدها را در آن تکرار کردیم.
شاید بپرهیزند یا قرآن تذکرى در آنها پدیدار کند. بزرگ است پادشاه حق. بقرآن شتاب نکن پیش از آنکه وحى آن بپایان برسد و بگو: خدایا علم را زیاد کن. از این پیش به آدم نیز امر کردیم. او فراموش کرد و برایش عزمى نیافتیم.
قرائت:
لا یخاف: ابن کثیر به جزم و دیگران به رفع خواندهاند. بنا بر اول فعل نهى است.
ان یقضى الیک وحیه: یعقوب فعل را بصیغه متکلم معلوم و «وحیه» را به- نصب خوانده است. از نظر معنى میان این قرائت و قرائت دیگران فرقى نیست.
لغت:
همس: مخفى داشتن سخن و صداى پنهان.
عنوه: خضوع و خوارى. چیزى که به عنوه گرفته شود، یعنى به غلبه. لازم نیست که همیشه خضوع و خوارى در مفهوم «عنوه» از روى قهر و غلبه باشد، بلکه گاه نیز ناشى از حالت تسلیم طرف است.
هضم: نقص. هضم غذا بوسیله معده نیز به معنى کم کردن غذاست.
عزم: اراده و تصمیم بر فعل.
اعراب:
یومئذ: ظرف متعلق به «یتبعون».
لا عِوَجَ لَهُ: جمله حالیه.
قرآنا: حال.
عربیا: صفت آن. در حقیقت حال همین کلمه است.
کذلک: کاف در محل نصب و صفت مصدر محذوف.
مقصود:
اکنون خداوند به وصف قیامت پرداخته، مىفرماید:
یَوْمَئِذٍ یَتَّبِعُونَ الدَّاعِیَ: در روز قیامت، مردم صداى دعوت کننده خدا را که در صور میدمد- یعنى اسرافیل- تبعیت مىکنند.
لا عِوَجَ لَهُ: این دعوت کننده از هیچکس صرف نظر نمیکند و همه را- بدون استثناء- محشور میکند. یا اینکه هیچکس از دعوت او سرپیچى نمیکند. بلکه همگان با شتاب، از پى او مىروند و توجهى براست و چپ نمیکنند.
وَ خَشَعَتِ الْأَصْواتُ لِلرَّحْمنِ فَلا تَسْمَعُ إِلَّا هَمْساً: بر اثر عظمت خداوند، همه صداها در سینه ها حبس شده اند و جز صداى پاها در موقع حرکت، صدایى بگوش نمىرسد، آنهم صدایى آهسته و بسیار ملایم.
برخى گویند: آن افراد خشنى که در این دنیا لحنه اى تند و آمرانه داشتند، در آنجا خاموش شده اند و دم برنمى آورند. فقط صداى پاهاى آنها شنیده مىشود و بس!
یَوْمَئِذٍ لا تَنْفَعُ الشَّفاعَهُ إِلَّا مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمنُ وَ رَضِیَ لَهُ قَوْلًا: در آن روز تنها کسانى حق دارند از دیگران شفاعت کنند که خداوند به آنها اذن داده و سخن ایشان را پسندیده است. یعنى انبیا و اولیا و صالحین و صدیقین و شهداء.
سپس مى فرماید:
یَعْلَمُ ما بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَ ما خَلْفَهُمْ: خداوند به گفتار و کردار افرادى که محشور شدهاند چه پیش از خلقتشان و چه بعد از خلقتشان آگاه است و هیچ چیز از نظرش پنهان نیست.
برخى گویند: یعنى از آنچه پیش روى ایشان است در آخرت و از آنچه پشت سر ایشان است در دنیا، آگاهى دارد.
وَ لا یُحِیطُونَ بِهِ عِلْماً: اما آنها بمقدورات و معلومات خداوند آگاه نیستند. یا اینکه بکنه عظمت او آگاه نیستند.
برخى گویند: یعنى هیچکس بکردار گذشته و آینده ایشان آگاه نیست، مگر آنکه خدا آگاهش کرده است.
برخى گویند: یعنى خدا را به حواس درک نمیکنند تا به او احاطه علمى پیدا کنند.
وَ عَنَتِ الْوُجُوهُ لِلْحَیِّ الْقَیُّومِ: صورتها در برابر خداوند که زنده و پایدار است، همچون صورت اسیران بحال خضوع و خوارى درمىآیند و در برابر فرمان او تسلیم هستند. بدیهى است که اثر خوارى بر پیشانیها ظاهر مىشود.
برخى گویند: منظور از «وجوه» سران و زمامداران هستند که خوار و خفیف مىشوند و از اریکه قدرت سقوط مىکنند.
وَ قَدْ خابَ مَنْ حَمَلَ ظُلْماً: آنهایى که گرفتار شرک شدهاند، زیانکارند. یا اینکه آنهایى که ستمکار و کافر وارد محشر مىشوند، ثوابى نمىبرند.
وَ مَنْ یَعْمَلْ مِنَ الصَّالِحاتِ وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلا یَخافُ ظُلْماً وَ لا هَضْماً: کسانى که خدا را اطاعت کنند و خدا را بشناسند و دین و محتویات آن را تصدیق کنند، بیمى ندارند که به آنها ظلم شود و بر گناهان ایشان افزوده شود یا از حسنات ایشان کاسته گردد.
بنا بقرائت نهى، یعنى باید از ظلم و نقصان نترسد. بدیهى است که نهى از ترس، امر به ایمنى است.
این آیه، دلالت بر بطلان تحابط دارد.[۱]
وَ کَذلِکَ أَنْزَلْناهُ قُرْآناً عَرَبِیًّا وَ صَرَّفْنا فِیهِ مِنَ الْوَعِیدِ لَعَلَّهُمْ یَتَّقُونَ:همانطورى که ما اخبار قیامت را براى تو گفتیم، این کتاب خواندنى را بزبان عربى بر تو نازل کردیم و تهدیدهاى خود را نسبت بکجروان در آن بصورتها و الفاظ مختلف بیان کردیم، شاید از معصیت بپرهیزند.
برخى گویند: یعنى قرآن را نازل کردیم تا قوم عرب پیش از نزول عذاب، تقوى پیشه کنند.
أَوْ یُحْدِثُ لَهُمْ ذِکْراً: یا اینکه قرآن براى ایشان پند و عبرت را تجدید کند. یعنى بوسیله قرآن بیاد کیفر اقوام پیشین بیفتند و عبرت گیرند. بدیهى است که تذکر در موقع استماع و قرائت قرآن است.
چنان که میفرماید: «وَ إِذا تُلِیَتْ عَلَیْهِمْ آیاتُهُ زادَتْهُمْ إِیماناً» (انفال ۲) هنگامى که آیات قرآن بر ایشان خوانده شود، بر ایمانشان افزوده مىشود.
فَتَعالَى اللَّهُ الْمَلِکُ الْحَقُ: صفات خداوند بر صفات همه مخلوقات برترى دارد و در وهم و خیال نمىگنجد. او از همه کس داناتر و تواناتر است و هر دانا و توانایى محتاج اوست و او از همگان بىنیاز است. دیگران اگر بیک چیز توانا یا دانا هستند، به چیزهاى دیگر عاجز و نادانند. دانایان دیگر ممکن است دچار سهو و نسیان شوند اما خداوند همواره توانا و دانا بوده و هست.
ملک یعنى کسى که بر دنیا و آخرت حکومت و مالکیت دارد و حق یعنى کسى که سزاوار حکومت است. شاهان دیگر حکومت و مالکیتشان محدود است و سرانجام دستخوش فنا و زوال مىشود.
وَ لا تَعْجَلْ بِالْقُرْآنِ مِنْ قَبْلِ أَنْ یُقْضى إِلَیْکَ وَحْیُهُ: در اینباره چند وجه است:
۱- پیش از آنکه جبرئیل ابلاغ وحى را به پایان برساند، بتلاوت قرآن عجله مکن. معمولا پیامبر قرآن را. با جبرئیل میخواند و از ترس اینکه فراموش کند در تلاوت آن عجله میکرد. پس مقصود این است که پیامبر صبر کند تا وحى را بخوبى درک کند و از خواندن با فرشته وحى خوددارى کند. آن گاه بخواندن بپردازد.
پس این جمله، نظیر این است که مىفرماید: «لا تُحَرِّکْ بِهِ لِسانَکَ لِتَعْجَلَ بِهِ» (قیامه ۱۶) زبان خود را بخاطر شتاب کردن در قرائت قرآن بحرکت در نیاور. (از ابن عباس و حسن و جبائى).
۲- قرآن را براى اصحابت نخوان و براى آنها املاء نکن تا وقتى که معانى آن براى تو آشکار گردد. (از مجاهد و قتاده و عطیه و ابو مسلم).
۳- پیش از آنکه وحى بر تو نازل شود، درخواست نزول وحى نکن. زیرا خداوند متعال قرآن را بر حسب مصلحت نازل میفرماید.
وَ قُلْ رَبِّ زِدْنِی عِلْماً: از خداوند مسألت کن که بر علم تو بیفزاید.
عایشه روایت کرده است که پیامبر خدا فرمود: هر گاه روزى بیاید که در آن روز علم من افزوده نشود و بدرگاه خدا تقرب پیدا نکنم، طلوع خورشید آن روز بر من مبارک نیست.
وَ لَقَدْ عَهِدْنا إِلى آدَمَ مِنْ قَبْلُ فَنَسِیَ وَ لَمْ نَجِدْ لَهُ عَزْماً: قبلا به آدم امر کردیم که بدرخت نزدیک نشود و از آن نخورد ولى او فرمان را ترک کرد و تصمیم استوارى براى او نیافتیم.
برخى گویند: یعنى دچار خطا گردید و بدون اینکه قصد گناه داشته باشد، مرتکب خوردن از درخت ممنوعه گردید.
در هر حال آیه شریفه به آدم نسبت فراموشى داده است. آیا آدم همه چیز را فراموش کرده بود؟
۱- فراموش کرده بود که اگر از درخت ممنوع بخورد از بهشت اخراج مىشود.
۲- فراموش کرده بود که خداوند شیطان را دشمن خودش و زنش معرفى کرده بود.
۳- فراموش کرده بود که نهى از هر نوع درختى است و او تصور میکرد نهى از درخت خاصى است.
نظم آیات:
آیه «وَ کَذلِکَ أَنْزَلْناهُ قُرْآناً …» متصل است به «کَذلِکَ نَقُصُّ عَلَیْکَ» برخى گویند: متصل است به قصه موسى. یعنى همانطورى که تورات را بر موسى نازل کردیم، قرآن را هم بتو نازل کردیم.
وجه اتصال: «وَ لَقَدْ عَهِدْنا إِلى آدَمَ …» به ما قبل این است که چون تصریف آیات را در قرآن ذکر کرد و نشان داد که قرآن وسیله تذکر است، پیامبر را امر کرد که همچون آدم عهد را فراموش نکند.
برخى گویند: متصل است به «وَ لا تَعْجَلْ بِالْقُرْآنِ». یعنى از خوف فراموشى الفاظ قرآن شتاب نکن بلکه بخدا توکل کن و از او توفیق بخواه زیرا پدرت آدم عهد خدا را فراموش کرد.
برخى گویند: عطف است بر: «کَذلِکَ نَقُصُّ عَلَیْکَ …» یعنى پس از نقل داستان موسى بنقل داستان آدم پرداخت.
[سوره طه (۲۰): آیات ۱۱۶ تا ۱۲۵]
وَ إِذْ قُلْنا لِلْمَلائِکَهِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلاَّ إِبْلِیسَ أَبى (۱۱۶)
فَقُلْنا یا آدَمُ إِنَّ هذا عَدُوٌّ لَکَ وَ لِزَوْجِکَ فَلا یُخْرِجَنَّکُما مِنَ الْجَنَّهِ فَتَشْقى (۱۱۷)
إِنَّ لَکَ أَلاَّ تَجُوعَ فِیها وَ لا تَعْرى (۱۱۸)
وَ أَنَّکَ لا تَظْمَؤُا فِیها وَ لا تَضْحى (۱۱۹)
فَوَسْوَسَ إِلَیْهِ الشَّیْطانُ قالَ یا آدَمُ هَلْ أَدُلُّکَ عَلى شَجَرَهِ الْخُلْدِ وَ مُلْکٍ لا یَبْلى (۱۲۰)
فَأَکَلا مِنْها فَبَدَتْ لَهُما سَوْآتُهُما وَ طَفِقا یَخْصِفانِ عَلَیْهِما مِنْ وَرَقِ الْجَنَّهِ وَ عَصى آدَمُ رَبَّهُ فَغَوى (۱۲۱)
ثُمَّ اجْتَباهُ رَبُّهُ فَتابَ عَلَیْهِ وَ هَدى (۱۲۲)
قالَ اهْبِطا مِنْها جَمِیعاً بَعْضُکُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ فَإِمَّا یَأْتِیَنَّکُمْ مِنِّی هُدىً فَمَنِ اتَّبَعَ هُدایَ فَلا یَضِلُّ وَ لا یَشْقى (۱۲۳)
وَ مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِکْرِی فَإِنَّ لَهُ مَعِیشَهً ضَنْکاً وَ نَحْشُرُهُ یَوْمَ الْقِیامَهِ أَعْمى (۱۲۴)
قالَ رَبِّ لِمَ حَشَرْتَنِی أَعْمى وَ قَدْ کُنْتُ بَصِیراً (۱۲۵)
ترجمه:
هنگامى که بفرشتگان گفتیم: آدم را سجده کنید و سجده کردند. بجز ابلیس که خوددارى کرد. گفتیم: اى آدم، این دشمن تو و دشمن زن تست. شما را از بهشت خارج نکند که نگونبخت مىشوى. در آنجاست ترا که گرسنه و برهنه نشوى و تشنه و گرمازده نشوى. شیطان او را وسوسه کرده، گفت: اى آدم، آیا دلالت کنم ترا بدرخت جاودانى و سلطنتى که زوال ندارد؟ هر دو از آن درخت خوردند و زشتىهایشان بر ایشان آشکار گردید و از برگ درختان بهشت بر خود پوشیدند و آدم خداى خود را عصیان کرد و گمراه شد. آن گاه خدا او را برگزید و توبهاش را پذیرفت و هدایتش کرد فرمود: هر دو از بهشت فرو آیید و از یکدیگر کناره گیرى کنید. اگر هدایتى از جانب من براى شما آمد، هر کس که هدایتم را پیروى کند، گمراه و نگونبخت نمیشود و هر کس از یاد من اعراض کند، بیعتش ناگوار است و روز قیامت کور محشورش مىکنیم.
گوید: خدایا چرا کورم محشور کردى؟ حال آنکه من بینا بودم.
قرائت:
انک لا تظمؤ: همزه آن را نافع و ابو بکر به کسر و دیگران به فتح خواندهاند.
فتحه بنا بر عطف است بر اسم «ان لک الا تجوع» و کسره بنا بر استیناف است.
لغت:
ضحى: گرم شدن در برابر خورشید.
ضنک: ناگوارى.
مقصود:
اکنون خداوند متعال به تفصیل داستان آدم پرداخته، میفرماید:
وَ إِذْ قُلْنا لِلْمَلائِکَهِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِیسَ أَبى: بفرشتگان دستور دادیم که آدم را سجده کنند. آنها همگى سجده کردند جز ابلیس که خوددارى کرد.
فَقُلْنا یا آدَمُ إِنَّ هذا عَدُوٌّ لَکَ وَ لِزَوْجِکَ فَلا یُخْرِجَنَّکُما مِنَ الْجَنَّهِ فَتَشْقى:
گفتیم: اى آدم، این دشمن تو و دشمن زن تو حواست. او را اطاعت نکنید تا با فریب و وسوسهاش شما را از بهشت اخراج نکند که دچار مشقت و زحمت تحصیل معاش و تأمین نفقه عیال خواهى شد، بهمین جهت است که گرفتارى را نسبت به آدم داده نه به آدم و بحوا.
سعید بن جبیر گوید: گاوى به آدم داده شد که بوسیله او زراعت میکرد و عرق مىریخت.
إِنَّ لَکَ أَلَّا تَجُوعَ فِیها وَ لا تَعْرى: در بهشت همه چیز فراوان است. برهنه و گرسنه نخواهى شد.
وَ أَنَّکَ لا تَظْمَؤُا فِیها وَ لا تَضْحى: در بهشت تشنگى پیدا نمیکنى و آفتاب بهشت ترا نمیسوزاند.
گویند: در بهشت خورشید نیست. فقط روشنایى و سایه است.
پرسش:
چرا میان گرسنگى و برهنگى از یک طرف و تشنگى و آفتابزدگى از طرف دیگر جمع کرده است. در حالى که تشنگى از جنس گرسنگى و آفتابزدگى از جنس برهنگى است؟
پاسخ:
۱- تشنگى بیشتر از شدت حرارت و حرارت از عریانى در برابر خورشید و آفتابزدگى است. بنا بر این در معنى بیکدیگر نزدیکند و با هم جمع شدهاند. نیز گرسنگى و برهنگى باطن و عریانى برهنگى ظاهر است و بنا بر این با یکدیگر متشابهند و با هم جمع مىشوند.
۲- عرب بواسطه اعتماد بفهم مخاطب و اینکه او مىتواند هر چیزى را در جاى خود قرار دهد و بفهمد، تعبیرات خود را بصورت مذکور در آیه مىآورد.
فَوَسْوَسَ إِلَیْهِ الشَّیْطانُ قالَ یا آدَمُ هَلْ أَدُلُّکَ عَلى شَجَرَهِ الْخُلْدِ وَ مُلْکٍ لا یَبْلى:شیطان او را وسوسه کرد، گفت: اى آدم، آیا ترا دلالت کنم بدرختى که هر کس بخورد هرگز نمیرد و آیا راهنمایى کنم ترا به سلطنتى که هرگز فنا نپذیرد. نظیر اینکه مىگوید: «ما نَهاکُما رَبُّکُما عَنْ هذِهِ الشَّجَرَهِ …» (اعراف ۲۰) شما را خدا از این درخت نهى نکرد مگر از بیم اینکه فرشته شوید یا جاویدان بمانید.
فَأَکَلا مِنْها فَبَدَتْ لَهُما سَوْآتُهُما وَ طَفِقا یَخْصِفانِ عَلَیْهِما مِنْ وَرَقِ الْجَنَّهِ:آدم و حوا از درخت ممنوع خوردند و عورتشان بر ایشان آشکار شد و از برگ درختان بهشت خود را پوشانیدند.
تفسیر این قسمت در سوره اعراف (آیه ۲۲) گذشته است.
وَ عَصى آدَمُ رَبَّهُ فَغَوى: آدم امر خدا را مخالفت کرد و از ثواب محروم شد.
معصیت یعنى مخالفت امر، اعم از اینکه امر واجب باشد یا امر مستحبّ. شاعر گوید:
امرتک امراً جازماً فعصیتنى |
ترا بطور جزم و حتم امر کردم و مرا معصیت کردى.
هیچ مانعى نیست که تارک مستحبات را هم عاصى بنامند. همانطورى که تارک واجبات هم عاصى نامیده مىشود. مىگویند: فلان را به چنین و چنان امر کردم و مرا معصیت و مخالفت کرد. اگر چه امر واجب نباشد. لفظ «غوى» احتمال محرومیت از ثواب میدهد. شاعر گوید:
فمن یلق خیراً یحمد الناس امره | و من یغولا یعدم على الغى لائماً |
هر کس به خیر برسد، مردم کارش را مىستایند و هر کس محروم شود، مردم او را ملامت مىکنند.
ممکن است مقصود از غوایت آدم محرومیت او از خلود در بهشت باشد. زیرا انتظار داشت که با خوردن درخت ممنوع براى همیشه در بهشت ماندگار شود.
ثُمَّ اجْتَباهُ رَبُّهُ فَتابَ عَلَیْهِ وَ هَدى: خداوند او را براى رسالت برگزید و توبهاش را پذیرفت و او را بذکر خویش هدایت کرد.
برخى گویند: هدایتش کرد براى کلماتى که از خداوند تلقى کرد.
قالَ اهْبِطا مِنْها جَمِیعاً بَعْضُکُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ فَإِمَّا یَأْتِیَنَّکُمْ مِنِّی هُدىً فَمَنِ اتَّبَعَ هُدایَ فَلا یَضِلُّ وَ لا یَشْقى: خداوند به آنها فرمود: از بهشت فرو آیید و از یکدیگر مانند دشمنان کناره گیرى کنید. اگر هدایتى از جانب من براى شما آید، هر کس که تبعیت کند، در دنیا گمراه و در آخرت نگونبخت نخواهد شد. (تفسیر این قسمت در سوره بقره ذیل آیه ۳۶ گذشته است).
ابن عباس مىگفت: خداوند تضمین کرده است که هر کس قرآن بخواند و بدستور آن عمل کند، در دنیا گمراه و در آخرت بدبخت نشود. سپس همین آیه را میخواند.
وَ مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِکْرِی فَإِنَّ لَهُ مَعِیشَهً ضَنْکاً: کسى که از قرآن و دلالتهاى آن اعراض کند و در آن دقت نکند، گرفتار معیشت تنگ خواهد شد. یعنى خدا روزى او را به سختى میدهد و این کیفر اعراض اوست. اگر هم به او رزق فراوان دهد، معیشت را از این راه بر او سخت مىگیرد که امساک کند و از آن استفاده نگیرد و اگر هم استفاده گیرد، حرص و تلاش زیاد، زندگى را بر او دشوار مىسازد. برخى گویند: یعنى گرفتار عذاب قبر مىشود. برخى گویند: یعنى گرفتار طعام ضریع و زقوم جهنم مىشود.
زیرا سرانجام به همانجا مىرسد. گو اینکه در این جهان در فراخ و آسایش باشد.
برخى گویند: یعنى زندگیش ناگوار است زیرا همیشه از آینده بیمناک است. برخى گویند: یعنى گرفتار روزى حرام مىشود و نتیجه آن کیفر اخروى است. برخى گویند:
یعنى گرفتار زندگى کوتاه و ناگواریهاى این جهان مىشود و از زندگى آسوده و لذائذ بهشت محروم مىگردد.
وَ نَحْشُرُهُ یَوْمَ الْقِیامَهِ أَعْمى: روز قیامت هم کور محشورش مىکنیم و بقولى یعنى چنان محشورش مىکنیم که نسبت بدلیل و حجت، کور خواهد بود. اما مانعى نیست که مراد همان کورى چشم باشد.
قالَ رَبِّ لِمَ حَشَرْتَنِی أَعْمى وَ قَدْ کُنْتُ بَصِیراً: گوید: خدایا من بینا بودم.
چرا کور محشورم کردى؟
فراء گوید: هنگامى که از قبر خارج مىشود، بیناست اما در صحراى محشر نابیناست.
معاویه بن عمار گوید: از امام صادق (ع) در باره مردى سؤال کردم که حج نکرده و داراى ثروت است.
فرمود: او از کسانى است که خدا در بارهشان مىفرماید: «وَ نَحْشُرُهُ یَوْمَ الْقِیامَهِ أَعْمى».
گفتم: سبحان اللَّه! اعمى است؟! فرمود: خدا او را از راه حق نابینا کرده است.
این روایت مؤید قول کسانى است که مىگویند کورى آنها از جهات خیر و راه نیافتن بسوى آنهاست.
[سوره طه (۲۰): آیات ۱۲۶ تا ۱۳۰]
قالَ کَذلِکَ أَتَتْکَ آیاتُنا فَنَسِیتَها وَ کَذلِکَ الْیَوْمَ تُنْسى (۱۲۶)
وَ کَذلِکَ نَجْزِی مَنْ أَسْرَفَ وَ لَمْ یُؤْمِنْ بِآیاتِ رَبِّهِ وَ لَعَذابُ الْآخِرَهِ أَشَدُّ وَ أَبْقى (۱۲۷)
أَ فَلَمْ یَهْدِ لَهُمْ کَمْ أَهْلَکْنا قَبْلَهُمْ مِنَ الْقُرُونِ یَمْشُونَ فِی مَساکِنِهِمْ إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِأُولِی النُّهى (۱۲۸)
وَ لَوْ لا کَلِمَهٌ سَبَقَتْ مِنْ رَبِّکَ لَکانَ لِزاماً وَ أَجَلٌ مُسَمًّى (۱۲۹)
فَاصْبِرْ عَلى ما یَقُولُونَ وَ سَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ قَبْلَ طُلُوعِ الشَّمْسِ وَ قَبْلَ غُرُوبِها وَ مِنْ آناءِ اللَّیْلِ فَسَبِّحْ وَ أَطْرافَ النَّهارِ لَعَلَّکَ تَرْضى (۱۳۰)
ترجمه:
خداوند گوید: همین طور آیات ما بسوى تو آمد و فراموش کردى. امروز نیز فراموش مىشوى، کسى که زیاده روى کند و ایمان به آیات خدایش نیاورد، اینطور کیفر میدهیم و عذاب آخرت شدیدتر و باقى تر است. آیا مردم بسیارى که پیش از ایشان هلاک کردیم اهل مکه را که در مساکن آنها عبور مىکنند، هدایت نکرد؟ در این حوادث، براى خردمندان آیاتى است. اگر گفتار پروردگارت بر این نرفته بود و مدتى معین نبود، عذاب قرین ایشان بود. صبر کن بر آنچه مىگویند و خدایت را پیش از طلوع خورشید و پیش از غروب آن و در تمام لحظات شب و روز تسبیح کن.
شاید خشنود شوى.
قرائت:
ترضى: کسایى و ابو بکر بضم تاء و دیگران بفتح خواندهاند.
مؤید قرائت فتح «وَ لَسَوْفَ یُعْطِیکَ رَبُّکَ فَتَرْضى» (ضحى ۵) است و مؤید قرائت ضم این است که در وصف بعضى از انبیا آمده است «وَ کانَ عِنْدَ رَبِّهِ مَرْضِیًّا» (مریم ۵۵).
لغت:
آناء اللیل: ساعات شب. مفرد آن «انى» است.
اعراب:
کَمْ أَهْلَکْنا: در اینجا فاعل «یهد» مقدر و مفسر آن همین «کم اهلکنا» است.
مقصود:
قالَ کَذلِکَ أَتَتْکَ آیاتُنا فَنَسِیتَها: در اینجا خداوند در پاسخ کسى که مىگفت:
خدایا چرا کور محشورم کردى؟ میفرماید: همانطورى که امروز کور محشورت کردهایم، محمد (ص) و قرآن و دلائل روشن آن در دنیا بسوى تو آمدند و تو با خیره- سرى همه را پشت سر انداختى و خود را در معرض فراموشى قرار دادى، چه فراموشى فعل اختیارى انسان نیست تا کیفر داشته باشد.
وَ کَذلِکَ الْیَوْمَ تُنْسى: امروز هم بمنزله فراموش شدگان هستى و در عذاب همیشگى گرفتارى.
برخى گویند: همانطورى که ترا کور محشور کردم تا رسوا گردى و همانطورى که کور دل بودى و آیات مرا ترک کردى و در آن نیندیشیدى و همانطورى که اوامر ما را زیر پا گذاشتى و بمنزله چیزهاى فراموش شده قرارش دادى، امروز نیز گرفتار عذاب مىشوى و بمنزله چیزهاى فراموش شده هستى.
وَ کَذلِکَ نَجْزِی مَنْ أَسْرَفَ وَ لَمْ یُؤْمِنْ بِآیاتِ رَبِّهِ: همانطورى که گفتیم کسى را که مشرک است و از حد خود تجاوز میکند و ایمان به آیات نمىآورد و حجج و کتب و رسل خدا را نمى پذیرد، کیفر مى دهیم.
وَ لَعَذابُ الْآخِرَهِ أَشَدُّ وَ أَبْقى: عذاب آخرت از عذاب دنیا و عذاب قبر سختتر و با دوامتر است زیرا این عذاب، قطع نمیشود ولى عذاب دنیا و قبر قطع مىشود.
أَ فَلَمْ یَهْدِ لَهُمْ کَمْ أَهْلَکْنا قَبْلَهُمْ مِنَ الْقُرُونِ: آیا براى کفار مکه، هلاک مردم گذشته که تکذیب پیامبران میکردند، وسیله هدایت و تنبه و بیدارى و ایمان نشده است؟
یَمْشُونَ فِی مَساکِنِهِمْ: مردم مکه در سفرهاى تجارتى خود به شام از سرزمینها و شهرهاى ویران شده عاد و ثمود مىگذشتند و علامات هلاک آنها را مىدیدند. بهتر بود با دیدن این صحنه ها بیدار شوند و براه راست آیند. و بترسند از اینکه خودشان نیز بهمان سرنوشت شوم گرفتار گردند.
إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِأُولِی النُّهى: در این هلاکت گذشتگان، عبرتها و دلالاتى است براى خردمندانى که در حالات آنها بیندیشند.
وَ لَوْ لا کَلِمَهٌ سَبَقَتْ مِنْ رَبِّکَ لَکانَ لِزاماً وَ أَجَلٌ مُسَمًّى: اگر سخن خدا نبود که عذاب را تا روز قیامت از این کافران به تأخیر افکند، هم اکنون عذاب دامنگیرشان مىشد.
لزام مصدرى است به معناى صفت و عذاب را توصیف میکند. قتاده گوید:
«أَجَلٌ مُسَمًّى» قیامت است. دیگران گویند: مدتى است که انسان باید در این جهان بماند. برخى گویند: عذاب لزام، شکستى است که در بدر خوردند و سرهایشان بریده شد. و اگر براى مردم ناسپاس زمانى مقرر و مقدر نشده بود که در این دنیا زیست کنند، همان عذاب بدر، در زمانهاى دیگر نیز دامنگیر ایشان مىشد.
اکنون پیامبر گرامى خود را امر به صبر کرده، مىفرماید:
فَاصْبِرْ عَلى ما یَقُولُونَ: در برابر تکذیب و آزارهاى ناجوانمردانه ایشان صبر کن.
وَ سَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ قَبْلَ طُلُوعِ الشَّمْسِ وَ قَبْلَ غُرُوبِها: در پیشگاه خداوند نماز بگزار و او را حمد و ثنا گوى پیش از طلوع خورشید نماز فجر را و پیش از غروب نماز عصر را.
وَ مِنْ آناءِ اللَّیْلِ فَسَبِّحْ وَ أَطْرافَ النَّهارِ: در ساعات شب و اطراف روز خداى را تسبیح کن.
ابن عباس گوید: مقصود از تسبیح در ساعات شب، نماز شب است.
مقصود از اطراف روز، ظهر است که در این وقت باید نماز ظهر خوانده شود و علت اینکه وقت ظهر را اطراف روز مىنامد، این است که: وقت ظهر، وقت زوال خورشید است. این وقت هم طرف نصف اول روز است و هم طرف نصف آخر آن.
آنها که تسبیح را حمل بر ظاهر کردهاند، میگویند: مراد مداومت بر حمد و تسبیح است در همه اوقات.
لَعَلَّکَ تَرْضى: اگر این کارها را بکنى، مقام شفاعت پیدا میکنى و بدرجه رفیع نائل مىشوى و خشنود خواهى شد.
برخى گویند: نتیجه این کارها این است که خدا بوعده هاى خود نسبت بتو وفا میکند و دین را عزت مى بخشد و در آخرت بتو اجازه شفاعت مى دهد و تو خشنود خواهى شد.
[سوره طه (۲۰): آیات ۱۳۱ تا ۱۳۵]
وَ لا تَمُدَّنَّ عَیْنَیْکَ إِلى ما مَتَّعْنا بِهِ أَزْواجاً مِنْهُمْ زَهْرَهَ الْحَیاهِ الدُّنْیا لِنَفْتِنَهُمْ فِیهِ وَ رِزْقُ رَبِّکَ خَیْرٌ وَ أَبْقى (۱۳۱)
وَ أْمُرْ أَهْلَکَ بِالصَّلاهِ وَ اصْطَبِرْ عَلَیْها لا نَسْئَلُکَ رِزْقاً نَحْنُ نَرْزُقُکَ وَ الْعاقِبَهُ لِلتَّقْوى (۱۳۲)
وَ قالُوا لَوْ لا یَأْتِینا بِآیَهٍ مِنْ رَبِّهِ أَ وَ لَمْ تَأْتِهِمْ بَیِّنَهُ ما فِی الصُّحُفِ الْأُولى (۱۳۳)
وَ لَوْ أَنَّا أَهْلَکْناهُمْ بِعَذابٍ مِنْ قَبْلِهِ لَقالُوا رَبَّنا لَوْ لا أَرْسَلْتَ إِلَیْنا رَسُولاً فَنَتَّبِعَ آیاتِکَ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَذِلَّ وَ نَخْزى (۱۳۴)
قُلْ کُلٌّ مُتَرَبِّصٌ فَتَرَبَّصُوا فَسَتَعْلَمُونَ مَنْ أَصْحابُ الصِّراطِ السَّوِیِّ وَ مَنِ اهْتَدى (۱۳۵)
ترجمه:
دیدگان خود را به آن چیزهایى که رونق زندگى دنیاست و به بعضى از ایشان دادهایم که آنها را آزمایش کنیم، خیره نساز که روزى پروردگارت بهتر و پایدارتر است، کسان خود را بنماز امر کن و براى نماز صابر باش که از تو روزى نمیخواهیم. ما ترا روزى مىدهیم و سرانجام نیک براى پرهیزکارى است. گویند: چرا معجزهاى از پیش پروردگارش براى ما نیاورد؟ مگر توضیح آنچه در کتب پیشینیان است، براى ایشان نیامده است؟ اگر پیش از نزول قرآن هلاکشان میکردیم میگفتند: پروردگارا چرا رسولى بسوى ما نفرستادى تا پیش از آنکه ذلیل و درمانده شویم آیات ترا پیروى کنیم؟ بگو: همه منتظرند. شما هم منتظر باشید. خواهید دانست که اهل راه راست و اهل هدایت چه کسانى هستند؟
قرائت:
زهره: یعقوب و سهل بفتح هاء و دیگران به سکون خواندهاند. زهره بمعنى نیکى است و فتح هاء آن نیز جایز است.
ا و لم تأتهم: اهل مدینه و بصره و نیز قتیبه و حفص به تاء و دیگران به یاء خواندهاند.
اعراب:
زهره: منصوب است به معنى «متعنا» یعنى «جعلنا لهم زهره …» ممکن است حال از هاء «به» باشد.
– لَوْ أَنَّا أَهْلَکْناهُمْ: یعنى «لو ثبت اهلاکهم» زیرا «لو» فعل مىخواهد. پس «أَنَّا أَهْلَکْناهُمْ» در محل رفع و فاعل فعل مقدر است.
مَنْ أَصْحابُ الصِّراطِ: مبتدا و خبر است و فعل «تعلمون» تعلیق شده است.
شأن نزول:
ابو رافع گوید: براى پیامبر مهمان رسید. مرا پیش یهودى فرستاد و فرمود: بگو پیامبر خدا مىگوید مقدارى آرد بمن بفروش یا تا اول ماه رجب بمن قرض بده. من نزد یهودى رفتم و پیغام را رساندم. گفت: بخدا به او نمیفروشم و قرض نمیدهم. من برگشتم و سخن او را بعرض پیامبر رساندم. فرمود: بخدا، اگر بمن میفروخت یا قرض میداد، به او میدادم. من در آسمان و زمین امینم. اکنون زره آهنین مرا نزد او ببر.
آیه: «وَ لا تَمُدَّنَّ …» بهمین مناسبت نازل گردید تا تسلیتى باشد براى پیامبر نسبت بدنیا.
مقصود:
وَ لا تَمُدَّنَّ عَیْنَیْکَ إِلى ما مَتَّعْنا بِهِ أَزْواجاً مِنْهُمْ: دیدگانت را به آنچه به بعضى دادهایم خیره مساز. تفسیر این آیه در سوره حجر (ذیل آیه ۸۸) آمده است.
ابى بن کعب گوید: از این آیه برمىآید که هر کس بخدا دل نبندد، حسرت دنیا او را از پاى درمىآورد و هر کس چشم از مال و ثروت مردم برندارد، حزنش طولانى است و خشمش فرو نمىنشیند و هر کس نعمت خدا را تنها در خوردنیها و نوشیدنیها ببیند، دانشش کم و عذابش نزدیک است.
اصحاب ما از امام صادق (ع) نقل کردهاند که چون این آیه نازل شد، پیامبر راست نشست و سخن بالا را بر زبان آورد.
زَهْرَهَ الْحَیاهِ الدُّنْیا: خرمى و تازگى و منظره هاى جالب و دیدنى زندگى دنیا، نباید ترا مشغول و خیره گرداند.
ابن عباس و قتاده گویند: مقصود زینت زندگى دنیاست.
لِنَفْتِنَهُمْ فِیهِ: این نعمتهاى گوناگون و جالب و خیره کننده را به ایشان دادهایم که آنها را در معرض امتحان قرار دهیم. و آنچه هستند در مورد عمل به حق و اداى حقوق، آشکار شوند.
برخى گویند: یعنى با دادن این ثروتها میخواهیم بر آنها سخت بگیریم و ببینیم آیا با اینهمه ثروت، از تو اطاعت مىکنند یا نه؟
برخى گویند: یعنى میخواهیم آنها را عذاب کنیم. زیرا گاهى توسعه روزى براى عذاب است. از اینرو امام (ع) میفرماید: اگر دنیا بقدر بال مگسى پیش خدا ارزش داشت، بکافر شربت آبى از آن نمیداد.
وَ رِزْقُ رَبِّکَ خَیْرٌ وَ أَبْقى: رزق خدا که در آخرت بتو وعده داده، از این روزیهاى دنیوى که به اینها دادهایم بهتر و با دوامتر است.
وَ أْمُرْ أَهْلَکَ بِالصَّلاهِ: اهل خانه و اهل دینت را به نماز امر کن.
ابو سعید خدرى گوید: چون این آیه نازل شد، پیامبر تا نه ماه، وقت نماز در خانه زهرا و على مىآمد و مىفرمود:
«الصلاه رحمکم اللَّه! إِنَّما یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً». ابن عقده این روایت را بطرق بسیارى از ائمه اهل بیت و دیگران مثل ابو برزه و ابو رافع نقل کرده است.
امام باقر (ع) فرماید: خدا پیامبر را مأمور کرد که تنها اهل بیتش را امر کند تا بدانند که اهل بیت را پیش خدا منزلتى است که براى دیگران نیست. پیامبر نخست آنها را با همه مردم مأمور به نماز کرد. سپس به تنهایى.
وَ اصْطَبِرْ عَلَیْها: بر فعل نماز و امر ایشان به نماز، صبر کن.
لا نَسْئَلُکَ رِزْقاً: ما رزق تو و مخلوقات را از تو نمیخواهیم. بلکه از تو خواستهایم که عبادت کنى و رسالت ما را انجام دهى. ما ضامن روزى همگان هستیم.
نَحْنُ نَرْزُقُکَ: خطاب به پیامبر و مقصود همه خلق است. یعنى ما بهمه روزى میدهیم و از کسى روزى نمیخواهیم. به همه سود میرسانیم و از کسى سود نمیخواهیم.
بنا بر این در اظهار امتنان بر مردم رساتر است.
وَ الْعاقِبَهُ لِلتَّقْوى: سر انجام نیز، مخصوص اهل تقوى است.
ابن عباس مىگوید: یعنى کسانى که ترا تصدیق کنند و از من بپرهیزند، سرانجام نیک دارند.
در خبر است که عروه بن زبیر وقتى سلطانى میدید، داخل خانه مىشد و مىخواند: «وَ لا تَمُدَّنَّ عَیْنَیْکَ إِلى ما مَتَّعْنا بِهِ أَزْواجاً مِنْهُمْ زَهْرَهَ الْحَیاهِ الدُّنْیا وَ رِزْقُ رَبِّکَ خَیْرٌ وَ أَبْقى» سپس به اهل خانه مىگفت: «الصلاه! الصلاه! رحمکم اللَّه!» وَ قالُوا لَوْ لا یَأْتِینا بِآیَهٍ مِنْ رَبِّهِ: گفتند: چرا همانطورى که صالح نبى ناقه آورد، این پیامبر آیتى و معجزهاى نمىآورد که ما عبرت بگیریم؟
أَ وَ لَمْ تَأْتِهِمْ بَیِّنَهُ ما فِی الصُّحُفِ الْأُولى: آیا در قرآن بیان مطالب کتب پیشین و اخبار اممى که آیت و معجز خواستند و بر اثر کفر، هلاک شدند، نیامده است؟
آیا چه چیز آنها را ایمنى بخشیده است که آیت مىطلبند؟ آیا نمیترسند که به سرنوشت آنها گرفتار شوند؟
وَ لَوْ أَنَّا أَهْلَکْناهُمْ بِعَذابٍ مِنْ قَبْلِهِ لَقالُوا رَبَّنا لَوْ لا أَرْسَلْتَ إِلَیْنا رَسُولًا:اگر کفار قریش را پیش از بعثت محمد (ص) و نزول قرآن هلاک میکردیم، روز قیامت مى گفتند: خدایا چرا پیامبرى بسوى ما نفرستادى که ما را بطاعت تو دعوت و بدین تو ارشاد کند.
فَنَتَّبِعَ آیاتِکَ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَذِلَّ وَ نَخْزى: و ما بدستورات تو عمل مىکردیم، پیش از آنکه بعذاب خوار گردیم و در جهنم گرفتار شویم. یا اینکه گرفتار قتل و اسیرى دنیا و عذاب آخرت شویم. ولى ما عذر آنها را قطع کردیم و با فرستادن پیامبر خود دستاویزى براى آنها باقى نگذاشتیم.
اکنون به پیامبر خود دستور میدهد:قُلْ کُلٌّ مُتَرَبِّصٌ: بگو ما و شما منتظریم. ما منتظریم که وعده خدا درباره شما فرا رسد و شما منتظرید که ما گرفتار شکست و حادثه هاى دیگر شویم.
فتربصوا: انتظار بکشید. این جمله براى تهدید است.
فَسَتَعْلَمُونَ مَنْ أَصْحابُ الصِّراطِ السَّوِیِّ وَ مَنِ اهْتَدى: بعداً خواهید دانست که پیروان راه راست و آئین راستین و هدایت یافتگان براه حق مائیم یا شما؟
دلالت:
آیه «وَ لَوْ أَنَّا أَهْلَکْناهُمْ …» دلالت بر وجوب لطف دارد. زیرا خداوند بیان میکند که پیامبر را بخاطر وجوب لطف بسوى ایشان فرستاده است و اگر نمیفرستاد، آنها حق داشتند اعتراض کنند. لکن با بعثت پیامبر دیگر حق اعتراض براى آنها نمانده و بهانهاى ندارند. توفیق با خداست.
____________________________________
[۱] – مرحوم طبرسى در اینجا مطلب را بطور سربسته گفته و گذشته است. با مراجعه به آیات قرآنى معلوم میشود که حبط عبارت است از باطل شدن عمل خوب، بواسطه کفر و شرک و …( چنان که مىفرماید:« وَ مَنْ یَکْفُرْ بِالْإِیمانِ فَقَدْ حَبِطَ عَمَلُهُ»( مائده ۵) کسى که به ایمان کفر بورزد، عملش باطل مىشود. اما در مورد افراد مؤمن- که در آیه بالا به آن اشاره شده است وَ مَنْ یَعْمَلْ مِنَ الصَّالِحاتِ …- حبط یعنى باطل شدن عمل وجود ندارد. زیرا چنان که گفتیم، کفر و … موجب حبط عمل است و افراد مؤمن از کفر و شرک و تکذیب و … منزه هستند.
اما کلمه تحابط در متن به این معنى است که عمل نیک و بد هیچکدام دیگرى را باطل نمیکند. زیرا از جمله« فَلا یَخافُ …» همین مطلب برمىآید و این مطلب منافات با این ندارد که قرآن مىفرماید:« إِلَّا مَنْ تابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ عَمَلًا صالِحاً فَأُوْلئِکَ یُبَدِّلُ اللَّهُ سَیِّئاتِهِمْ حَسَناتٍ»( فرقان ۷۰) یعنى کسانى که توبه کنند و ایمان آورند و کار شایسته کنند، خداوند بدیهایشان را تبدیل به- نیکى مىکند.