ترجمه مجمع البیان فی تفسیر القرآن فضل بن حسن طبرسی سوره الفرقان آیه ۱–۷۷
سوره الفرقان
این سوره بقول مجاهد و قتاده مکى است. ابن عباس گوید: سه آیه آن در مدینه نازل شده است: «وَ الَّذِینَ لا یَدْعُونَ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ … غَفُوراً رَحِیماً».
عدد آیات:
بدون خلاف ۷۷ آیه است.
فضیلت سوره:
از پیامبر خدا روایت شده که هر که سوره فرقان را بخواند روز قیامت مبعوث مى شود در حالى که ایمان دارد که قیامت بدون تردید فرا مى رسد و خدا مردگان را مبعوث مى کند و بدون حساب به بهشت مى رود.
در روایت است که امام هشتم (ع) به اسحاق بن عمار فرمود: قرائت سوره «تَبارَکَ الَّذِی نَزَّلَ الْفُرْقانَ عَلى عَبْدِهِ» را ترک نکن که هر که این سوره را هر شب بخواند خدا او را هرگز عذاب نمیکند و او را مورد محاسبه قرار نمیدهد و جایش فردوس برین است.
تفسیر سوره:
این سوره به سوره نور متصل است و اتصال نظیر به نظیر است. در پایان آن سوره این بود: «أَلا إِنَّ لِلَّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ …» در آغاز این سوره نیز چنین است:«لَهُ مُلْکُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ …»
[سوره الفرقان (۲۵): آیات ۱ تا ۱۰]
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ
تَبارَکَ الَّذِی نَزَّلَ الْفُرْقانَ عَلى عَبْدِهِ لِیَکُونَ لِلْعالَمِینَ نَذِیراً (۱)
الَّذِی لَهُ مُلْکُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ لَمْ یَتَّخِذْ وَلَداً وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ شَرِیکٌ فِی الْمُلْکِ وَ خَلَقَ کُلَّ شَیْءٍ فَقَدَّرَهُ تَقْدِیراً (۲)
وَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ آلِهَهً لا یَخْلُقُونَ شَیْئاً وَ هُمْ یُخْلَقُونَ وَ لا یَمْلِکُونَ لِأَنْفُسِهِمْ ضَرًّا وَ لا نَفْعاً وَ لا یَمْلِکُونَ مَوْتاً وَ لا حَیاهً وَ لا نُشُوراً (۳)
وَ قالَ الَّذِینَ کَفَرُوا إِنْ هَذا إِلاَّ إِفْکٌ افْتَراهُ وَ أَعانَهُ عَلَیْهِ قَوْمٌ آخَرُونَ فَقَدْ جاؤُ ظُلْماً وَ زُوراً (۴)
وَ قالُوا أَساطِیرُ الْأَوَّلِینَ اکْتَتَبَها فَهِیَ تُمْلى عَلَیْهِ بُکْرَهً وَ أَصِیلاً (۵)
قُلْ أَنْزَلَهُ الَّذِی یَعْلَمُ السِّرَّ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ إِنَّهُ کانَ غَفُوراً رَحِیماً (۶)
وَ قالُوا ما لِهذَا الرَّسُولِ یَأْکُلُ الطَّعامَ وَ یَمْشِی فِی الْأَسْواقِ لَوْ لا أُنْزِلَ إِلَیْهِ مَلَکٌ فَیَکُونَ مَعَهُ نَذِیراً (۷)
أَوْ یُلْقى إِلَیْهِ کَنْزٌ أَوْ تَکُونُ لَهُ جَنَّهٌ یَأْکُلُ مِنْها وَ قالَ الظَّالِمُونَ إِنْ تَتَّبِعُونَ إِلاَّ رَجُلاً مَسْحُوراً (۸)
انْظُرْ کَیْفَ ضَرَبُوا لَکَ الْأَمْثالَ فَضَلُّوا فَلا یَسْتَطِیعُونَ سَبِیلاً (۹)
تَبارَکَ الَّذِی إِنْ شاءَ جَعَلَ لَکَ خَیْراً مِنْ ذلِکَ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ وَ یَجْعَلْ لَکَ قُصُوراً (۱۰)
ترجمه:
بزرگ است خدایى که قرآن را بر بنده خویش نازل کرد تا براى جهانیان ترساننده باشد. خدایى که ملک آسمانها و زمین از اوست و فرزندى نگرفته و او را در ملک هستى شریکى نیست و هر چیزى را آفرید و اندازه داد. خدایان دیگرى اختیار کردند که هیچ چیز خلق نمیکنند و خود آفریده مىشوند و براى خود مالک سود و زیان نیستند و مرگ و زندگى و رستاخیز را در اختیار ندارند. مردم کافر گفتند: این نیست مگر دروغى که او افترا بسته و قوم دیگرى بر آن دروغ کمکش داده اند. اینها شرک و دروغ آورده اند. گفتند: اساطیر گذشتگان است که استنساخ کرده و صبح و شام بر او املاء میشود.
بگو: کسى نازل کرده است که راز را در آسمان و زمین میداند و او آمرزگار و رحیم است. گفتند: این چه پیغمبرى است که طعام میخورد و در بازارها راه مىرود؟ چرا ملکى بسوى او فرستاده نشد تا بهمراه او انذار کننده باشد؟ یا چرا گنجى به او داده نشد یا چرا باغى ندارد که از آن بخورد؟ ستمکاران گفتند: شما جز از مرد افسون شده اى پیروى نمی کنید. ببین چگونه براى تو مثلها زدند و گمراه شدند و به پیدا کردن راهى استطاعت ندارند؟ بزرگ است خدایى که اگر بخواهد بهشتهایى بهتر از آن که نهرها از زیر آنها جارى است براى تو قرار میدهد و قصرها در اختیار تو میگذارد.
قرائت:
نأکل: کوفیان- بجز عاصم- بنون و دیگران به یا خواندهاند.
و یجعل: ابن عامر و ابو بکر به رفع و دیگران به جزم خواندهاند. رفع بنا بر استیناف و جزم بنا بر عطف است بر محل «جعل».
اعراب:
اکتتبها: در محل نصب و حال از «اساطیر» به اضمار «قد» و «اساطیر» خبر مبتداء محذوف.
کیف: در محل نصب بنا بر مصدریت یا حال.
مقصود:
تَبارَکَ الَّذِی نَزَّلَ الْفُرْقانَ عَلى عَبْدِهِ: خدایى که قرآن را- که تمیز- دهنده حق و باطل و ثواب و خطاست- نازل کرد برکاتش بزرگ و بسیار است. برکت یعنى خیر بسیار. برخى گویند: یعنى بزرگ و مقدس است و هیچکس با او شریک نیست. برخى گویند: یعنى آورنده همه برکتها است.
لِیَکُونَ لِلْعالَمِینَ نَذِیراً: قرآن را بر او نازل کرد تا همه افراد مکلف را بترساند و آنها را دعوت به رشد کند. سپس در وصف خویش مىفرماید:
الَّذِی لَهُ مُلْکُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ لَمْ یَتَّخِذْ وَلَداً: ملک آسمانها و زمین از خداست و على رغم پندار پوچ یهودیان و مسیحیان و مشرکین او را فرزندى نیست.
وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ شَرِیکٌ فِی الْمُلْکِ: و کسى در عالم هستى شریک او نیست تا او را از مقاصدش باز دارد یا او را کمک کند.
وَ خَلَقَ کُلَّ شَیْءٍ فَقَدَّرَهُ تَقْدِیراً: همه مخلوقات را او آفریده و آنها را بمقتضاى حکمت اندازه گیرى کرده است. مقصود از تقدیر این است که آنها را در کتابى که فرشتگان مىنویسند، ثبت کرده است. برخى گویند: یعنى اشیاء را خلق کرده و طول و عرض و رنگ و صفات و مدت بقاى آنها را مقدر ساخت.
سپس در باره کفار مىفرماید:
وَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ آلِهَهً: بتها را خداى خود پنداشتند و آنها را پرستش کردند.
سپس در باره خدایان آنها مىفرماید:
لا یَخْلُقُونَ شَیْئاً وَ هُمْ یُخْلَقُونَ: این بتها خالق چیزى نیستند. بلکه مخلوقند.
وَ لا یَمْلِکُونَ لِأَنْفُسِهِمْ ضَرًّا وَ لا نَفْعاً: و قدرت اینکه ضررى را از خود دور کنند یا نفعى براى خود تحصیل کنند ندارند.
وَ لا یَمْلِکُونَ مَوْتاً وَ لا حَیاهً وَ لا نُشُوراً: و نیز قدرت ندارند که حیات ببخشند یا بمیرانند یا مردگان را زنده کنند. زیرا همه این کارها مخصوص خداست و بنا بر این هیچکس جز او لایق پرستش نیست.
وَ قالَ الَّذِینَ کَفَرُوا إِنْ هَذا إِلَّا إِفْکٌ افْتَراهُ: کافران گفتند: قرآن جز دروغى که محمد آن را آفریده و به خدا نسبت داده چیزى نیست.
وَ أَعانَهُ عَلَیْهِ قَوْمٌ آخَرُونَ: و افرادى مثل عداس و یسار و حبر- که هر سه برده و اهل کتابند- او را بر اینکار کمک کردهاند. برخى گویند: آنها مىگفتند: یهود او را کمک مىکنند.
فَقَدْ جاءُو ظُلْماً وَ زُوراً: اینان با این سخنشان مشرک گشته و دروغ گفته اند:
علت اینکه در پاسخ آنها به همین جواب احتمالى اکتفاء مىکند، این است که سابقاً اعجاز قرآن را ثابت کرده و بیان کرده است که آنها از آوردن مثل آن عاجزند.
وَ قالُوا أَساطِیرُ الْأَوَّلِینَ اکْتَتَبَها: گفتند: قرآن افسانههاى گذشتگان و نوشتههاى کهنهاى است که محمد از روى آنها استنساخ کرده است.
فَهِیَ تُمْلى عَلَیْهِ بُکْرَهً وَ أَصِیلًا: صبح و شام بر او املاء میکنند تا یاد بگیرد و بنویسد.
بدینترتیب آنها تناقض میگفتند: زیرا قبلا از آنها نقل شد که قرآن ساخته فکر خود پیامبر است و حالا از آنها نقل مىکند که: قرآن را اشخاص دیگرى به او یاد میدهند. با اینکه میدانستند که پیامبر خدا نوشتن را پیش کسى نیاموخته است.
قُلْ أَنْزَلَهُ الَّذِی یَعْلَمُ السِّرَّ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ: بگو: چنین نیست. قرآن را کسى نازل کرده است که به همه رازهایى که در آسمانها و زمین است، آگاه است و نزول قرآن مطابق مصلحت است نه هواى نفس.
إِنَّهُ کانَ غَفُوراً رَحِیماً: او آمرزگار و رحیم است. زیرا در عذاب آنها تعجیل نمیکند و بوسیله فرستادن پیامبر بر آنها اتمام حجت میکند.
وَ قالُوا ما لِهذَا الرَّسُولِ یَأْکُلُ الطَّعامَ وَ یَمْشِی فِی الْأَسْواقِ: گفتند، این چه پیامبرى است که مثل ما غذا میخورد و مثل ما در بازارها براى تحصیل معاش حرکت مىکند.
لَوْ لا أُنْزِلَ إِلَیْهِ مَلَکٌ فَیَکُونَ مَعَهُ نَذِیراً: چرا بهمراه او فرشتهاى فرستاده نشده تا او را در اداى رسالتش کمک کند؟! این مطلب هم از گفتارهاى ناپسند آنهاست.
گمان میکردند که اگر فرشته اى بکمکش مىآمد، بهتر بود. حال آنکه انسان با انسان که همجنس اوست، بهتر انس میگیرد تا فرشته که همجنس نیست.
أَوْ یُلْقى إِلَیْهِ کَنْزٌ: چرا خدا به او گنجى نداد یا مالى از آسمان برایش نفرستاد تا نیازى به تحصیل معاش نداشته باشد؟! أَوْ تَکُونُ لَهُ جَنَّهٌ یَأْکُلُ مِنْها: چرا باغى ندارد که از میوه آن بخورد؟
و قالَ الظَّالِمُونَ إِنْ تَتَّبِعُونَ إِلَّا رَجُلًا مَسْحُوراً: مشرکین به مؤمنین مىگفتند: شما از مردى پیروى میکنید که افسون شده و عقلش از او گرفته شده است.
انْظُرْ کَیْفَ ضَرَبُوا لَکَ الْأَمْثالَ: ببین در باره تو چه مثلهایى مىزنند! گاهى ترا مسحور و گاهى محتاج میشمارند و گاهى برایت آرزوى گنج مىکنند.
فَضَلُّوا فَلا یَسْتَطِیعُونَ سَبِیلًا: اینان گمراه شدهاند و نمىتوانند راهى پیدا کنند که ترا در برابر دلائل خود قانع سازند و راهى به ابطال تو ندارند و حق را گم کردهاند. زیرا گرفتار تقلید و عادت و تعصب شدهاند.
تَبارَکَ الَّذِی إِنْ شاءَ جَعَلَ لَکَ خَیْراً مِنْ ذلِکَ: بزرگ است خدایى که اگر بخواهد چیزى، بتو میدهد که از گنج و باغ بهتر است.
جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ وَ یَجْعَلْ لَکَ قُصُوراً: او مىتواند بتو بهشتهایى دهد که نهرها از زیر آن روان است و کاخهایى بتو ببخشد که زیبا و مستحکم است. مقصود این است که اینها را در آخرت بتو مىدهد. برخى گویند:
یعنى در همین دنیا مىدهد.
[سوره الفرقان (۲۵): آیات ۱۱ تا ۲۰]
بَلْ کَذَّبُوا بِالسَّاعَهِ وَ أَعْتَدْنا لِمَنْ کَذَّبَ بِالسَّاعَهِ سَعِیراً (۱۱)
إِذا رَأَتْهُمْ مِنْ مَکانٍ بَعِیدٍ سَمِعُوا لَها تَغَیُّظاً وَ زَفِیراً (۱۲)
وَ إِذا أُلْقُوا مِنْها مَکاناً ضَیِّقاً مُقَرَّنِینَ دَعَوْا هُنالِکَ ثُبُوراً (۱۳)
لا تَدْعُوا الْیَوْمَ ثُبُوراً واحِداً وَ ادْعُوا ثُبُوراً کَثِیراً (۱۴)
قُلْ أَ ذلِکَ خَیْرٌ أَمْ جَنَّهُ الْخُلْدِ الَّتِی وُعِدَ الْمُتَّقُونَ کانَتْ لَهُمْ جَزاءً وَ مَصِیراً (۱۵)
لَهُمْ فِیها ما یَشاؤُنَ خالِدِینَ کانَ عَلى رَبِّکَ وَعْداً مَسْؤُلاً (۱۶)
وَ یَوْمَ یَحْشُرُهُمْ وَ ما یَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ فَیَقُولُ أَ أَنْتُمْ أَضْلَلْتُمْ عِبادِی هؤُلاءِ أَمْ هُمْ ضَلُّوا السَّبِیلَ (۱۷)
قالُوا سُبْحانَکَ ما کانَ یَنْبَغِی لَنا أَنْ نَتَّخِذَ مِنْ دُونِکَ مِنْ أَوْلِیاءَ وَ لکِنْ مَتَّعْتَهُمْ وَ آباءَهُمْ حَتَّى نَسُوا الذِّکْرَ وَ کانُوا قَوْماً بُوراً (۱۸)
فَقَدْ کَذَّبُوکُمْ بِما تَقُولُونَ فَما تَسْتَطِیعُونَ صَرْفاً وَ لا نَصْراً وَ مَنْ یَظْلِمْ مِنْکُمْ نُذِقْهُ عَذاباً کَبِیراً (۱۹)
وَ ما أَرْسَلْنا قَبْلَکَ مِنَ الْمُرْسَلِینَ إِلاَّ إِنَّهُمْ لَیَأْکُلُونَ الطَّعامَ وَ یَمْشُونَ فِی الْأَسْواقِ وَ جَعَلْنا بَعْضَکُمْ لِبَعْضٍ فِتْنَهً أَ تَصْبِرُونَ وَ کانَ رَبُّکَ بَصِیراً (۲۰)
ترجمه:
بلکه قیامت را تکذیب کردند و براى کسى که قیامت را تکذیب کند، آتش آماده کردهایم. آتشى که چون آنها را از دور ببیند، فریاد خشم آمیزش را مىشنوند. و هنگامى که گرفتار غل هستند و در تنگنایى از آتش افتادهاند، درخواست مرگ مىکنند. امروز نه یک بار تقاضاى مرگ کنید، بلکه بارها تقاضا کنید. بگو: آیا این بهتر است یا بهشت جاودان که به متقین وعده داده شده و پاداش و سر انجام آنهاست؟
براى آنهاست در بهشت جاودان هر چه بخواهند و این همان وعدهاى است که وفاى به آن از خدا خواسته شده است. روزى که آنها و معبودهایشان را محشور کند و به معبودها بگویند: شما این بندگان مرا گمراه کردید یا خودشان گمراه شدند؟ گویند:
منزهى تو، ما را سزاوار نیست که جز تو ولیى بگیریم ولى تو آنها و پدرانشان را متمتع کردى تا ذکر را فراموش کردند و مردمى تبهکار بودند. شما را به آنچه مى گوئید، تکذیب کردند و قدرت ندارند که عذاب را از شما برگیرند یا شما را یارى کنند، هر که از شما ظلم کند، عذابى بزرگ او را مىچشانیم. پیش از تو پیامبرانى نفرستادیم جز اینکه طعام میخوردند و در بازارها راه مىرفتند و بعضى از شما مردم را براى بعضى فتنه قرار دادیم، آیا صبر مىکنید؟ پروردگار تو بیناست.
قرائت:
یحشرهم: ابن کثیر و ابو جعفر و حفص و یعقوب به یاء و دیگران به نون خواندهاند. بنا بر اول مرجع ضمیر «ربک» است.
نتخذ: ابو جعفر و زید- از یعقوب بضم نون و فتح تاء و دیگران بفتح نون خواندهاند.
یقولون: از ابن کثیر به یاء روایت شده و دیگران به تاء خوانده اند.
لغت:
سعیر: آتش شعلهور تغیظ: هیجان و جوشش مقرنین: افرادى که به بند کشیده شدهاند ثبور: هلاکت بور: هلاک شدگان. جمع بائر
اعراب:
مکانا: ظرف براى «القوا» مقرنین: حال ثبورا: مفعول مطلق براى فعل محذوف هنا لک: ظرف زمان یا ظرف مکان
کانَتْ لَهُمْ جَزاءً وَ مَصِیراً: حال به تقدیر «قد»
لَهُمْ فِیها ما یَشاؤُنَ: حال از «المتقون»
ما أَرْسَلْنا: مفعول آن محذوف. اى رسلا
إِنَّهُمْ لَیَأْکُلُونَ الطَّعامَ: مستثنى از «رسلا» یعنى «ما ارسلنا رسلا الا هم یأکلون».
مقصود:
اکنون در باره عقائد زشت آنها و کیفر اعمال و گفتارشان مىفرماید:
بَلْ کَذَّبُوا بِالسَّاعَهِ: اینها که ترا تکذیب مىکنند نه بخاطر این است که تو طعام میخورى و در بازارها راه مىروى بلکه بخاطر این است که قیامت و ثواب و عقاب را منکرند.
وَ أَعْتَدْنا لِمَنْ کَذَّبَ بِالسَّاعَهِ سَعِیراً: براى آنها که قیامت را تکذیب کنند، آتشى شعلهور مهیا کردهایم.
إِذا رَأَتْهُمْ مِنْ مَکانٍ بَعِیدٍ سَمِعُوا لَها تَغَیُّظاً وَ زَفِیراً: آتشى که هر گاه آنها را از فاصله صد سال یا یک سال راه بنگرد، به هیجان مىآید و فریاد خشمش بلند مىشود. در اینجا با اینکه آنها آتش را مىبینند، مىگوید: هر گاه آتش آنها را ببیند.
زیرا این تعبیر بلیغتر است. یعنى آتش با حالت خشم آنها را مىنگرد. البته، خشم شنیدنى نیست که آیه مىگوید: خشم آتش را مىشنوند. بلکه منظور این است که از وضع ظاهرى آن به خشمش پى مىبرند. گفتهاند: آتش جهنم چنان فریاد مىکشد که هر که صداى آن را بشنود بر زمین مىافتد. برخى گفتهاند: خشم از آتش و فریاد از اهل آتش است. یعنى خشم آتش را مىبینند و شیون و فریاد اهل آتش را مىشنوند.
وَ إِذا أُلْقُوا مِنْها مَکاناً ضَیِّقاً مُقَرَّنِینَ دَعَوْا هُنالِکَ ثُبُوراً: هنگامى که دست بسته در جایگاه تنگى از جهنم قرار مىگیرند، فریاد آنها بلند مىشود و براى خود درخواست مرگ مىکنند. در حدیث است که آنها در جهنم مثل میخ که در دیوار قرار گرفته، محدود و تحت فشارند.
آن گاه فرشتگان در جواب آنها مىگویند:
لا تَدْعُوا الْیَوْمَ ثُبُوراً واحِداً وَ ادْعُوا ثُبُوراً کَثِیراً: امروز یک بار طلب مرگ نکنید، بلکه فراوان آرزوى مرگ کنید. بهر صورت این نالهها براى شما بىفایده است. زجاج گوید: یعنى مرگ شما بزرگتر از این است که با یک بار درخواست کردن به آن برسید.
قُلْ أَ ذلِکَ خَیْرٌ أَمْ جَنَّهُ الْخُلْدِ الَّتِی وُعِدَ الْمُتَّقُونَ کانَتْ لَهُمْ جَزاءً وَ مَصِیراً:
بگو، این آتش بهتر است یا بهشت جاودان که به پرهیزکاران وعده داده شده و پاداش اعمال و سرانجام زندگى آنهاست؟
لَهُمْ فِیها ما یَشاؤُنَ خالِدِینَ: منافع و لذات براى آنها در بهشت فراوان است و فنا نمىپذیرند.
کانَ عَلى رَبِّکَ وَعْداً مَسْؤُلًا: این وعدهاى است که خدا داده و آنها از خدا درخواست کردهاند که بوعده خود وفا کند و وفا کرده است. برخى گویند: یعنى فرشتگان از خداوند خواسته اند که آنها را داخل بهشت کند و خدا هم وفا کرده است.
چنان که مىفرماید: «رَبَّنا وَ أَدْخِلْهُمْ جَنَّاتِ عَدْنٍ الَّتِی وَعَدْتَهُمْ» (خدایا، آنها را داخل بهشت هایى که آنها را وعده دادهاى کن: غافر ۸) وَ یَوْمَ یَحْشُرُهُمْ وَ ما یَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ: روزى فرا مىرسد که آنها را در صحراى محشر جمع مىکنیم و معبودهاى آنها یعنى عیسى و عزیر و فرشتگان- و بقولى بتها- را مىآوریم.
فَیَقُولُ أَ أَنْتُمْ أَضْلَلْتُمْ عِبادِی هؤُلاءِ أَمْ هُمْ ضَلُّوا السَّبِیلَ: در آن وقت خداوند به معبودهاى ایشان مىگوید: آیا شما اینها را گمراه کردید یا خودشان گمراه شدند؟
قالُوا سُبْحانَکَ ما کانَ یَنْبَغِی لَنا أَنْ نَتَّخِذَ مِنْ دُونِکَ مِنْ أَوْلِیاءَ: در جواب گویند: تو از داشتن شریک منزهى، براى ما سزاوار نبود که با دشمنان تو دوستى کنیم. بلکه تو ولى مایى. برخى گویند: یعنى براى ما و پرستندگان سزاوار نبود که به پرستش جز تو دعوت کنیم و اگر ما چنین کارى میکردیم، با آنها طریق دوستى سپرده بودیم ولى ما با کسانى که در برابر تو کفر مىورزند، طریق دوستى نمى سپریم.
وَ لکِنْ مَتَّعْتَهُمْ وَ آباءَهُمْ حَتَّى نَسُوا الذِّکْرَ: ولى تو بعد از رحلت پیامبران عمر آنها را طولانى کردى و مال و اولاد آنها را بسیار کردى تا کتاب ترا فراموش کردند و پشت سر انداختند.
وَ کانُوا قَوْماً بُوراً: و اینها مردمى هلاک شونده و فاسد بودند.
سپس در مقام تبرئه معبودهاى ایشان مىفرماید:
فَقَدْ کَذَّبُوکُمْ بِما تَقُولُونَ: اکنون معبودها شما مشرکین را تکذیب و گفتار شما را رد مىکنند. (بنا بر قرائت یاء یعنى آنها بگفتار خویش شما را تکذیب مىکنند.)
فَما تَسْتَطِیعُونَ صَرْفاً وَ لا نَصْراً: اکنون این معبودهاى شما قادر نیستند که عذاب را از شما دور کنند و شما را کمک دهند. (بنا بر قرائت تاء، یعنى شما نمیتوانید عذاب را از خود دور کنید و خود را کمک دهید.)
وَ مَنْ یَظْلِمْ مِنْکُمْ نُذِقْهُ عَذاباً کَبِیراً: کسى که بوسیله شرک و ارتکاب گناه، ظلم کند، در آخرت او را عذابى سخت مىچشانیم. اکنون روى سخن به پیامبر است.
وَ ما أَرْسَلْنا قَبْلَکَ مِنَ الْمُرْسَلِینَ إِلَّا إِنَّهُمْ لَیَأْکُلُونَ الطَّعامَ وَ یَمْشُونَ فِی- الْأَسْواقِ: پیش از تو هم هر پیامبرى فرستادیم، غذا میخورد و در بازارها راه مىرفت.
زجاج گوید: این آیه پاسخ به ایراد آنهاست که مىگفتند: چرا پیغمبر غذا میخورد و در بازار راه مىرود؟ یعنى در جواب آنها بگو: پیامبران پیشین نیز چنین بودهاند.
وَ جَعَلْنا بَعْضَکُمْ لِبَعْضٍ فِتْنَهً: ما بعضى از شما را وسیله آزمایش بعضى قرار دادهایم. یعنى فقیر به غنى امتحان مىشود. زیرا مىگوید: کاش خداوند مرا هم مثل او غنى کرده بود. و نابینا به بینا امتحان مىشود. زیرا مىگوید: کاش خدا مرا هم مثل او بینا کرده بود. همچنین بیمار به سالم. برخى گویند: منظور این است که مؤمنین فقیر گرفتار استهزاء قریش مىشوند. زیرا قریش مىگفتند: اینها افراد پست و بردگانند که به محمد ایمان آوردهاند. اکنون خداوند به مؤمنین مىگوید:
أَ تَصْبِرُونَ: آیا شما در برابر این آزارها صبر مىکنید؟
وَ کانَ رَبُّکَ بَصِیراً: خداوند بصیر است. شما صبر پیشه کنید. در جاى دیگر در باره مؤمنین مىفرماید: «إِنِّی جَزَیْتُهُمُ الْیَوْمَ بِما صَبَرُوا» (امروز آنها را بواسطه اینکه صبر کردند پاداش میدهم: مؤمنون ۱۱۱).
برخى گویند: یعنى اى فقرا، آیا بر فقر خود صبر مىکنید و آیا از ارتکاب کارهایى که مخالفت ماست خوددارى میکنید؟ اى ثروتمندان، آیا صبر مىکنید و شکر ما را بجاى مىآورید و از مخالفت ما خوددارى میکنید؟ بهر حال خداوند داناست و مطابق حکمت خود افرادى را غنى و افرادى را فقیر میکند و به شکیبایى و ناشکیبایى افراد آگاه است.
[سوره الفرقان (۲۵): آیات ۲۱ تا ۳۰]
وَ قالَ الَّذِینَ لا یَرْجُونَ لِقاءَنا لَوْ لا أُنْزِلَ عَلَیْنَا الْمَلائِکَهُ أَوْ نَرى رَبَّنا لَقَدِ اسْتَکْبَرُوا فِی أَنْفُسِهِمْ وَ عَتَوْا عُتُوًّا کَبِیراً (۲۱)
یَوْمَ یَرَوْنَ الْمَلائِکَهَ لا بُشْرى یَوْمَئِذٍ لِلْمُجْرِمِینَ وَ یَقُولُونَ حِجْراً مَحْجُوراً (۲۲)
وَ قَدِمْنا إِلى ما عَمِلُوا مِنْ عَمَلٍ فَجَعَلْناهُ هَباءً مَنْثُوراً (۲۳)
أَصْحابُ الْجَنَّهِ یَوْمَئِذٍ خَیْرٌ مُسْتَقَرًّا وَ أَحْسَنُ مَقِیلاً (۲۴)
وَ یَوْمَ تَشَقَّقُ السَّماءُ بِالْغَمامِ وَ نُزِّلَ الْمَلائِکَهُ تَنْزِیلاً (۲۵)
الْمُلْکُ یَوْمَئِذٍ الْحَقُّ لِلرَّحْمنِ وَ کانَ یَوْماً عَلَى الْکافِرِینَ عَسِیراً (۲۶)
وَ یَوْمَ یَعَضُّ الظَّالِمُ عَلى یَدَیْهِ یَقُولُ یا لَیْتَنِی اتَّخَذْتُ مَعَ الرَّسُولِ سَبِیلاً (۲۷)
یا وَیْلَتى لَیْتَنِی لَمْ أَتَّخِذْ فُلاناً خَلِیلاً (۲۸)
لَقَدْ أَضَلَّنِی عَنِ الذِّکْرِ بَعْدَ إِذْ جاءَنِی وَ کانَ الشَّیْطانُ لِلْإِنْسانِ خَذُولاً (۲۹)
وَ قالَ الرَّسُولُ یا رَبِّ إِنَّ قَوْمِی اتَّخَذُوا هذَا الْقُرْآنَ مَهْجُوراً (۳۰)
ترجمه:
آنهایى که امید دیدار جزاى ما ندارند گفتند: چرا بر ما ملائکه نازل نشدند یا چرا خداى خود را نمىبینیم؟ اینها گرفتار کبر شدند و به سرکشى بزرگى روى آوردند. در آن روز که فرشتگان را مىبینند، مجرمین را بشارتى نیست و فرشتگان به آنها مىگویند: بهشت بر شما حرام شده است. و بکارهایى که انجام دادهاند، پرداخته، آنها را بصورت غبار پراکنده در مىآوریم. در آن روز جایگاه و آسایشگاه اهل بهشت، بهتر و نیکوتر است. و آن روز که آسمان که ابر آن را فرا گرفته شکافته شود و فرشتگان نازل گردند. در آن روز ملک حق از آن خداوند رحمان است و براى کافران روزى دشوار است. روزى که ستمکار دو دست خود را بگزد و بگوید: کاش بهمراه پیامبر راهى بسوى هدایت انتخاب کرده بودم. واى بر من، کاش فلانى را دوست نگزیده بودم. او مرا از قرآن بعد از آنکه مرا آمده بود گمراه کرد و شیطان خوار- کننده انسان است. پیامبر گفت: خدایا قوم من قرآن را متروک ساختند.
قرائت:
تشقق: کوفیان و ابو عمرو به تشدید شین و دیگران بدون تشدید خواندهاند.
ننزل: ابن کثیر بفعل مضارع و دیگران بصیغه ماضى مجهول خواندهاند.
لغت:
رجاء: امیدوارى.
لقاء: دیدار.
عتو: سرکشى.
حجر: منع و در تنگنا قرار دادن. به حرام «حجر» گفته شده، بخاطر اینکه انسان محدود میشود.
هباء: غبار که قابل گرفتن نیست.
فلان: کنایه از مرد و «فلانه» کنایه از زن و چون بحیوان گفته شود، الف و لام بر سرش در آید.
اعراب:
یَوْمَ یَرَوْنَ الْمَلائِکَهَ: عامل «یوم» معنى «لا بشرى یومئذ للمجرمین» زیرا دلالت بر «یحزنون» دارد. «یومئذ» تأکید یوم …
حجرا: مفعول دوم براى فعل مقدر. یعنى «جعل اللَّه علیکم الجنه حجراً محجورا».
یَوْمَئِذٍ خَیْرٌ: عامل «یومئذ» کلمه «خیر» است.
یَوْمَ تَشَقَّقُ: عامل «یوم» محذوف است.
الْمُلْکُ یَوْمَئِذٍ: کلمه «یومئذ» متعلق به «الملک» است و «الحق» صفت «الملک» است. و «للرحمان» خبر «الملک» است.
یَوْمَ یَعَضُ: کلمه «یوم» منصوب به فعل محذوف یا عطف به ما قبل است.
یقول: حال.
یا لَیْتَنِی: منادى محذوف است. یعنى «یا صاحبى».
یا وَیْلَتى: منادى مضاف به یاء متکلم بوده است.
شأن نزول:
ابن عباس گوید: «یَوْمَ یَعَضُّ …» در باره عقبه بن ابى معیط و ابى بن خلف نازل شده است که با یکدیگر دوست بودند.
جریان از اینقرار است که عقبه هر گاه از سفر مىآمد، اشراف قوم را به مهمانى مىطلبید و با پیامبر اسلام زیاد مجالست داشت. روزى از سفر برگشت و طعامى ترتیب داد و پیامبر خدا را با جمعى به طعام خویش دعوت کرد. هنگامى که طعام حاضر شد پیامبر فرمود: طعام ترا نمیخورم. مگر اینکه به یگانگى خدا و رسالت پیامبرش گواهى دهى. عقبه شهادتین بر زبان جارى کرد. این خبر به ابى رسید. به عقبه گفت:
تو هم شیفته او شدى؟! عقبه جواب داد: نه. لکن او بخانه من آمده بود و میخواست طعام مرا نخورد. من شرم کردم که او بدون خوردن طعام از خانه من بیرون رود. از اینرو شهادتین گفتم. تا او طعام مرا بخورد.
ابى گفت: من از تو راضى نمیشوم. مگر اینکه بروى و آب دهان بر صورتش بیفکنى. عقبه همین کار کرد و مرتد شد و شکمبه حیوانى را بر دوش پیامبر انداخت.
پیامبر فرمود: ترا در بیرون مکه نمى بینم مگر اینکه سرت با شمشیر برگیرم.
در جنگ بدر دست و پایش را بستند و سرش را بریدند.
ابى نیز در جنگ احد بدست خود پیامبر خدا بقتل رسید.
ضحاک گوید: وقتى عقبه آب دهان بصورت پیامبر خدا افکند. آب دهان بصورت خودش افتاد و گونه هایش را سوزانید. این اثر تا وقت مرگ با او بود.
برخى گویند: این آیه در باره هر کافر یا ظالمى که در کفر یا ظلم بروى دیگرى کند و امر خدا را اطاعت نکند، نازل شده است. امام صادق فرمود: هیچ مردى از قریش نیست، جز اینکه یک یا دو آیه در بارهاش نازل شده که او را به بهشت یا دوزخ سوق میدهد و در باره بعدیها نیز صادق است.
مقصود:
در باره معرفى وضع روحى کافران و گفتار ایشان مىفرماید:
وَ قالَ الَّذِینَ لا یَرْجُونَ لِقاءَنا لَوْ لا أُنْزِلَ عَلَیْنَا الْمَلائِکَهُ: آنان که امیدى به ملاقات پاداش ما ندارند و معاد را منکرند، گفتند: چرا فرشتگان بر ما نازل نشدند و رسالت محمد (ص) را بما خبر ندادند؟! بعضى گفتهاند: رجاء در لغت تهامه و هذیل بمعنى ترس است. زیرا کسى که به چیزى امید دارد، مىترسد که از او فوت شود.
أَوْ نَرى رَبَّنا: چرا خداى خود را نمىبینیم که بما دستور دهد محمد را تصدیق و اطاعت کنیم؟ جبائى مىگوید: این جمله دلالت دارد بر اینکه آنها خدا را جسم مىدانستند و میخواستند او را به چشم ببینند.
لَقَدِ اسْتَکْبَرُوا فِی أَنْفُسِهِمْ وَ عَتَوْا عُتُوًّا کَبِیراً: سوگند که اینان با این سخنانشان در پى کبر و خود پسندى برخاستهاند و سخت در پى طغیان و عنادند و فرمان خدا را تمرد کردهاند.
اکنون اعلام میکند که در روز قیامت، آنها فرشتگان را خواهند دید:
یَوْمَ یَرَوْنَ الْمَلائِکَهَ لا بُشْرى یَوْمَئِذٍ لِلْمُجْرِمِینَ: روزى فرشتگان را خواهند دید که هیچکس مردم مجرم را نوید به بهشت و پاداش نخواهد داد. مقصود از مجرم در اینجا کافر است.
وَ یَقُولُونَ حِجْراً مَحْجُوراً: فرشتگان در آن روز به آنها مىگویند: حرام است بر شما که کسى شما را نوید دهد.
برخى میگویند: در دوران جاهلیت رسم بود که هر گاه در ماههاى حرام کسى به کسى بر میخورد که از او مىترسید، به او میگفت: «حِجْراً مَحْجُوراً» یعنى به- احترام این ماه، بر تو حرام است که متعرض من شوى و بدینوسیله جلو تجاوز او را میگرفت. در روز قیامت همه مجرمین همین عبارت را در برابر ملائکه بر زبان مىآورند به امید اینکه برایشان نفعى داشته باشد.
برخى گویند: یعنى فرشتگان به آنها مىگویند: جز کسى که خدا را به یگانگى شناخته، نمىتواند وارد بهشت شود.
برخى گویند: یعنى فرشتگان به آنها مىگویند: حرام است بر شما که پناه بیاورید، هیچکس به شما پناه نخواهد داد.
وَ قَدِمْنا إِلى ما عَمِلُوا مِنْ عَمَلٍ فَجَعَلْناهُ هَباءً مَنْثُوراً: ما به کردار آنها مىپردازیم و آن را بصورت غبار پراکندهاى در مىآوریم که هیچ فایدهاى براى آنها نداشته باشد. این قسمت از نظر فن بلاغت عجیب است. زیرا میخواهد بگوید:
همچون کسى که بچیزى روى مىآورد که آن را نمىپسندد و قصدش دیگرگون ساختن آن است، ما نیز بکردار ناپسند و مکروه آنها روى مىآوریم و آن را بر باد میدهیم. مقصود این است که آنها در دنیا کارهایى کردهاند که از آنها امید فایده داشته اند. مثل: انصاف، کمک مظلوم، آزاد کردن بردگان و صدقات و کارهایى که بمنظور تقرب به بتها انجام دادهاند. در قیامت از اینگونه کارها، هیچ نتیجهاى نمیگیرند. زیرا هدفشان از این کارها ارضاء بتها بوده است.
منظور از «هباء» غبار و بقولى گرد و خاکى است که حیوانات بوجود مىآورند و بقولى گرد و خاکى است که بادها بوجود مىآورند. ابن عباس گوید: آبى است که ریخته شده است.
خلاصه اینکه میخواهد بگوید: اعمال آنها باطل و بیهوده خواهد شد.
أَصْحابُ الْجَنَّهِ یَوْمَئِذٍ خَیْرٌ مُسْتَقَرًّا وَ أَحْسَنُ مَقِیلًا: بدنبال بیان وضع کفار، اینک در باره اهل بهشت میفرماید: در روز قیامت مکان و استراحتگاه بهشتیان نیکوتر و بهتر است. مقصود این است که بهشت- فى نفسه- خوب و نیکوست.
قیلوله، استراحت نیمروز است و مقیل زمان استراحت است و لو اینکه توأم با خواب نباشد. مخصوصاً که اهل بهشت خواب ندارند.
صفت تفضیل در اینجا براى خوبى ذاتى بکار رفته است. مثل: «هُوَ أَهْوَنُ عَلَیْهِ» (روم ۲۷: این کار بر او آسان است) و مثل: «اللَّه اکبر» که معنى آن نیست که خدا از هر چیزى بزرگتر است زیرا خدا این قدر عظمت دارد که به هیچ چیز مقایسه نمىشود.
بس معنى آن این است که: خدا بزرگ است.
وَ یَوْمَ تَشَقَّقُ السَّماءُ بِالْغَمامِ: قیامت روزى است که آسمان به ابر پوشیده شده و از هم شکافته میشود. شکافته شدن آسمان بخاطر نزول فرشتگان است، چنان که مىفرماید:
وَ نُزِّلَ الْمَلائِکَهُ تَنْزِیلًا: ابن عباس گوید: آسمان اول شکافته میشود و اهل آن که از همه جن و انس بیشترند، فرود مىآیند. سپس آسمان دوم شکافته مىشود و اهل آن که از همه اهل آسمان اول و زمین بیشترند فرو مىآیند و همچنین تا آسمان هفتم …
الْمُلْکُ یَوْمَئِذٍ الْحَقُّ لِلرَّحْمنِ: ملک و سلطنت حقیقى در روز قیامت، همان ملک خداست. در آن روز تمام قدرتها و سلطه ها زوال مىپذیرد.
برخى گفتهاند: سه سلطنت داریم: سلطنت عظمت که مخصوص خداست و سلطنت دیانت که خدا میدهد و سلطنت جبر که از راه زور است.
وَ کانَ یَوْماً عَلَى الْکافِرِینَ عَسِیراً: قیامت روزى است که بر کافرین بسیار دشوار است. اما براى مؤمنین اینقدر سهل و زودگذر است که به اندازه یک نماز خواندن طول و زحمت بیشتر ندارد. این آیه، بشارتى است براى مؤمنین.
وَ یَوْمَ یَعَضُّ الظَّالِمُ عَلى یَدَیْهِ: قیامت روزى است که ظالم- همچون عقبه بن ابى معیط- از فرط ندامت انگشت خود را مىگزد. این است سرنوشت آنها که براى خود دوستانى غیر از خدا بگیرند. عطاء گوید: اینقدر دستهاى خود را نیش مىزنند که گوشت آن تا مرفق ریخته مىشود.
یَقُولُ یا لَیْتَنِی اتَّخَذْتُ مَعَ الرَّسُولِ سَبِیلًا: ظالم در آن روز مىگوید: کاش براه پیامبر رفته بودم و از هدایت او بهرهمند شده بودم.
یا وَیْلَتى لَیْتَنِی لَمْ أَتَّخِذْ فُلاناً خَلِیلًا: کاش پیامبر را اطاعت مىکردم و ابى- یا شیطان- را بدوستى خود بر نمیگزیدم! اگر مقصود از ظالم، همه ظلمه باشد، مقصود هر دوستى است که انسان را از راه دین گمراه سازد. اگر میخواست همه گمراه کنندگان را- مثل فرعون و هامان و ابلیس و …- ذکر کند، سخن طولانى مىشد. از این جهت کلمه فلان را بکار برد که همه را شامل مىشود.
لَقَدْ أَضَلَّنِی عَنِ الذِّکْرِ بَعْدَ إِذْ جاءَنِی: او مرا از توجه بقرآن که بوسیله پیامبر خدا بدست من رسیده بود، گمراه کرد. در اینجا این مطلب تمام مىشود. بدنبال آن به بیان مطلب مهم دیگرى پرداخته، مىفرماید:
وَ کانَ الشَّیْطانُ لِلْإِنْسانِ خَذُولًا: شیطان انسان را خوار میکند. زیرا روز قیامت از او تبرى مىجوید و او را تسلیم کیفر مىکند.
وَ قالَ الرَّسُولُ یا رَبِّ إِنَّ قَوْمِی اتَّخَذُوا هذَا الْقُرْآنَ مَهْجُوراً: پیامبر خدا درپیشگاه حق لب به شکایت گشوده، عرض کرد: خدایا اینها قرآن را تکذیب کردند و از توجه به مضامین آن خوددارى کردند. برخى گفتهاند: فعل ماضى در اینجا به معنى مضارع است. یعنى در روز قیامت پیامبر خدا شکایت مىکند که اینها بقرآن مجید توجه نداشتند.
[سوره الفرقان (۲۵): آیات ۳۱ تا ۴۰]
وَ کَذلِکَ جَعَلْنا لِکُلِّ نَبِیٍّ عَدُوًّا مِنَ الْمُجْرِمِینَ وَ کَفى بِرَبِّکَ هادِیاً وَ نَصِیراً (۳۱)
وَ قالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لَوْ لا نُزِّلَ عَلَیْهِ الْقُرْآنُ جُمْلَهً واحِدَهً کَذلِکَ لِنُثَبِّتَ بِهِ فُؤادَکَ وَ رَتَّلْناهُ تَرْتِیلاً (۳۲)
وَ لا یَأْتُونَکَ بِمَثَلٍ إِلاَّ جِئْناکَ بِالْحَقِّ وَ أَحْسَنَ تَفْسِیراً (۳۳)
الَّذِینَ یُحْشَرُونَ عَلى وُجُوهِهِمْ إِلى جَهَنَّمَ أُوْلئِکَ شَرٌّ مَکاناً وَ أَضَلُّ سَبِیلاً (۳۴)
وَ لَقَدْ آتَیْنا مُوسَى الْکِتابَ وَ جَعَلْنا مَعَهُ أَخاهُ هارُونَ وَزِیراً (۳۵)
فَقُلْنَا اذْهَبا إِلَى الْقَوْمِ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا فَدَمَّرْناهُمْ تَدْمِیراً (۳۶)
وَ قَوْمَ نُوحٍ لَمَّا کَذَّبُوا الرُّسُلَ أَغْرَقْناهُمْ وَ جَعَلْناهُمْ لِلنَّاسِ آیَهً وَ أَعْتَدْنا لِلظَّالِمِینَ عَذاباً أَلِیماً (۳۷)
وَ عاداً وَ ثَمُودَ وَ أَصْحابَ الرَّسِّ وَ قُرُوناً بَیْنَ ذلِکَ کَثِیراً (۳۸)
وَ کُلاًّ ضَرَبْنا لَهُ الْأَمْثالَ وَ کُلاًّ تَبَّرْنا تَتْبِیراً (۳۹)
وَ لَقَدْ أَتَوْا عَلَى الْقَرْیَهِ الَّتِی أُمْطِرَتْ مَطَرَ السَّوْءِ أَ فَلَمْ یَکُونُوا یَرَوْنَها بَلْ کانُوا لا یَرْجُونَ نُشُوراً (۴۰)
ترجمه:
همچنین براى هر پیامبرى دشمنى از مجرمین قرار دادیم و هدایت و یارى خدا ترا بس است. آنها که کافر شدند، گفتند: چرا قرآن یکباره نازل نشد؟ قرآن را تدریجاً نازل کردیم براى اینکه قلب ترا استوار گردانیم و قطعات آن را بدنبال یکدیگر نازل کردیم و استوار گردانیدیم. هیچ مثلى در ابطال تو نمىآورند مگر اینکه ما در برابر آن حق و چیزى که تفسیر آن نیکوتر است بتو دادیم. آنها که بصورت به جهنم برده مىشوند، مکانشان بدتر و خود گمراهترند. ما به موسى کتاب دادیم و برادرش هارون را وزیرش ساختیم و گفتیم: بسوى قومى بروید که آیات ما را تکذیب کردند و ما آن قوم را هلاک کردیم. و قوم نوح را که تکذیب پیامبران کردند، غرق ساختیم و آنها را براى مردم نشانى قرار دادیم. و براى ستمکاران عذاب دردناکى مهیا کردیم. و عاد و ثمود و اصحاب رس و اقوام بسیارى در فاصله میان آن. همه را مثل زدهایم و همه را هلاک کردهایم. آنها بر قریهاى که باران بد بر آن بارید، گذشتهاند.
آیا آن قریه را نمیدیدند؟ ولى آنها امید قیامت ندارند.
لغت:
عدو: دشمن کینه توز.
ترتیل: بیان کردن با استوارى و فاصله تدمیر: هلاک کردن
رس: چاهى که سنگ چینى نشده باشد تتبیر: هلاک کردن
اعراب:
هادِیاً وَ نَصِیراً: حال یا تمیز جمله: حال احسن: مجرور و عطف بر «الحق»
عَلى وُجُوهِهِمْ: در محل نصب و حال
وَ عاداً وَ ثَمُودَ …: عطف بر «جعلناهم» یا بر «اعتدنا»
مَطَرَ السَّوْءِ: مفعول مطلق
مقصود:
اکنون در تسلیت خاطر پیامبر مىفرماید:
وَ کَذلِکَ جَعَلْنا لِکُلِّ نَبِیٍّ عَدُوًّا مِنَ الْمُجْرِمِینَ: همانطورى که مشرکین قوم ترا تکذیب میکنند و ما آنها را دشمن تو ساختهایم، پیامبران پیش از تو نیز تکذیب مىشدند و ما مجرمین را دشمن آنها ساخته بودیم. مقصود این است که پیامبران را وادار کردیم که آنها را دعوت به ایمان کنند و دین باطلشان را مذمت کنند. اینکار سبب دشمنى آنها مىشد. بنا بر این مثل این است که خدا آنها را بدشمنى با پیامبران واداشته است.
وَ کَفى بِرَبِّکَ هادِیاً وَ نَصِیراً: خداوند که ترا هدایت به حق و دوستان خود را یارى میکند، براى تو کافى است.
وَ قالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لَوْ لا نُزِّلَ عَلَیْهِ الْقُرْآنُ جُمْلَهً واحِدَهً: کفار به پیامبر خدا گفتند: چرا قرآن هم مثل تورات و انجیل و زبور یک جا نازل نشد؟
کَذلِکَ لِنُثَبِّتَ بِهِ فُؤادَکَ: قرآن را قطعه قطعه و بصورت متفرق بر تو نازل کردیم تا قلبت را قوى کنیم و بر بصیرت تو بیفزائیم. گویند: علت اینکه کتابهاى دیگر یک جا نازل مىشد این بود که پیامبران پیشین مىخواندند و مىنوشتند. از اینجهت بصورت مکتوب یک جا نازل مىشد. اما پیامبر اسلام امى بود، نمىخواند و نمینوشت از اینجهت قرآن تدریجاً بر او نازل شد. وانگهى قرآن ناسخ و منسوخ دارد و به سؤالات مختلفى که شده است، جواب داده و نیز وضعى را انکار میکند یا از جریانى خبر میدهد. همه اینها ایجاب میکرد که قرآن تدریجاً نازل شود.
وَ رَتَّلْناهُ تَرْتِیلًا: قرآن را بروشنى بیان کردیم و قطعات آن را قسمت قسمت بر تو نازل کردیم.
در روایت است که پیامبر خدا به ابن عباس فرمود: وقتى قرآن میخوانى به ترتیل بخوان. پرسید: ترتیل چیست؟ فرمود: آشکار و روشن بیان کن و مثل خرماى خشک و غیر قابل استفاده پراکندهاش نکن و مثل شعر تند مخوان. بر سر مطالب عجیبش توقف کنید و دلها را به جنبش در آورید و همّ شما این نباشد که به آخر سوره برسید.
وَ لا یَأْتُونَکَ بِمَثَلٍ إِلَّا جِئْناکَ بِالْحَقِّ وَ أَحْسَنَ تَفْسِیراً: هر مثلى مشرکین براى ابطال و دشمنى تو مىآورند، ما نیز کلام حقى بر تو نازل مىکنیم که مثل آنها را ابطال کند و از مثل آنها از لحاظ روشنى و تفسیر بهتر و نیکوتر باشد.
الَّذِینَ یُحْشَرُونَ عَلى وُجُوهِهِمْ إِلى جَهَنَّمَ: این کفار مکه، بصورت بسوى جهنم کشیده مىشوند. در باره پیامبر خدا و اصحابش مىگفتند: اینها بدترین خلق خدایند. خدا هم در باره آنها فرمود:
أُوْلئِکَ شَرٌّ مَکاناً وَ أَضَلُّ سَبِیلًا: جایگاه اینان بدتر و از لحاظ دین و طریقت گمراهترین مردمانند.
در روایت است که کسى از پیامبر خدا پرسید: چگونه کافر به پیشانى به جهنم برده میشود؟ فرمود: خدایى که او را بر دو پا راه مىبرد، قادر است که در قیامت او را بر صورت راه ببرد. اکنون در باره پیامبران و امم ایشان میفرماید:
وَ لَقَدْ آتَیْنا مُوسَى الْکِتابَ وَ جَعَلْنا مَعَهُ أَخاهُ هارُونَ وَزِیراً: ما به موسى تورات دادیم و برادرش هارون را مأمور کردیم که در کار تبلیغ رسالت و حمایت او با او باشد.
فَقُلْنَا اذْهَبا إِلَى الْقَوْمِ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا فَدَمَّرْناهُمْ تَدْمِیراً: آنها را بسوى فرعون و قومش که به تکذیب آیات ما پرداخته بودند، فرستادیم، موسى و هارون مأموریت خود را انجام دادند. ولى فرعون و قومش سخن آنها را نشنیدند و نبوت آنها را منکر شدند و ما آنها را بنحوى شگفت انگیز هلاک کردیم.
وَ قَوْمَ نُوحٍ لَمَّا کَذَّبُوا الرُّسُلَ أَغْرَقْناهُمْ: قوم نوح را به وسیله طوفان و آبى که از آسمان مىبارید و از زمین مىجوشید غرق کردیم و این بعد از آنى بود که پیامبران را تکذیب کرده بودند. زجاج گوید: تکذیب یک پیامبر تکذیب همه انبیاء است.
وَ جَعَلْناهُمْ لِلنَّاسِ آیَهً: و آنها را وسیله عبرت و اندرز مردم ساختیم.
وَ أَعْتَدْنا لِلظَّالِمِینَ عَذاباً أَلِیماً: براى ستمکاران غیر از عذاب دنیا عذابى دردناک در آخرت مهیا کردهایم.
وَ عاداً وَ ثَمُودَ وَ أَصْحابَ الرَّسِ: همچنین عاد و ثمود و قومى که پیامبر خود را در چاه افکندند هلاک کردیم.
برخى گویند: اصحاب رس گلهدار بودند و چاهى داشتند که از آب آن استفاده میکردند و بتها را مىپرستیدند. خداوند شعیب را بسوى آنها فرستاد و تکذیبش کردند. آب چاه فرو رفت و زمین آنها را بلعید. برخى گویند: رس قریهاى بود در یمامه که مردم آن پیامبر خود را کشتند. برخى گویند: پیامبرى داشتند بنام حنظله که او را کشتند و خدا هلاکشان کرد.
برخى گویند: رس چاهى بود در انطاکیه. مردم آن حبیب نجار را کشتند. از امام صادق روایت شده است که زنان این قوم مساحقه مىکردند.
وَ قُرُوناً بَیْنَ ذلِکَ کَثِیراً: در فاصله میان عاد و ثمود و اصحاب رس اقوام دیگرى هم بودند که بواسطه تکذیب انبیاء هلاک شدند. قرن ۷۰ یا ۴۰ سال است.
وَ کُلًّا ضَرَبْنا لَهُ الْأَمْثالَ: بهمه آنها گفتیم که اگر ایمان نیاورند عذاب بر آنها نازل مىشود. برخى گویند: یعنى احکام دین و دنیا را براى آنها بیان کردیم.
وَ کُلًّا تَبَّرْنا تَتْبِیراً: همه آنها را بواسطه تکذیب و انکارشان هلاک کردیم.زجاج گوید: تتبیر قطعه قطعه کردن است.
وَ لَقَدْ أَتَوْا عَلَى الْقَرْیَهِ الَّتِی أُمْطِرَتْ مَطَرَ السَّوْءِ: کفار مکه از قریه قوم لوط که سنگباران شد، عبور کردهاند.
أَ فَلَمْ یَکُونُوا یَرَوْنَها: آیا این قریه را در مسافرتها ندیدهاند که بترسند و عبرت بگیرند؟
بَلْ کانُوا لا یَرْجُونَ نُشُوراً: بلکه قریه را دیدهاند و عبرت نگرفتهاند.
زیرا از قیامت نمىترسند و امید پاداش ندارند و به نشئه بعد مؤمن نیستند تا از ارتکاب گناه خوددارى کنند.
[سوره الفرقان (۲۵): آیات ۴۱ تا ۵۰]
وَ إِذا رَأَوْکَ إِنْ یَتَّخِذُونَکَ إِلاَّ هُزُواً أَ هذَا الَّذِی بَعَثَ اللَّهُ رَسُولاً (۴۱)
إِنْ کادَ لَیُضِلُّنا عَنْ آلِهَتِنا لَوْ لا أَنْ صَبَرْنا عَلَیْها وَ سَوْفَ یَعْلَمُونَ حِینَ یَرَوْنَ الْعَذابَ مَنْ أَضَلُّ سَبِیلاً (۴۲)
أَ رَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ أَ فَأَنْتَ تَکُونُ عَلَیْهِ وَکِیلاً (۴۳)
أَمْ تَحْسَبُ أَنَّ أَکْثَرَهُمْ یَسْمَعُونَ أَوْ یَعْقِلُونَ إِنْ هُمْ إِلاَّ کَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبِیلاً (۴۴)
أَ لَمْ تَرَ إِلى رَبِّکَ کَیْفَ مَدَّ الظِّلَّ وَ لَوْ شاءَ لَجَعَلَهُ ساکِناً ثُمَّ جَعَلْنَا الشَّمْسَ عَلَیْهِ دَلِیلاً (۴۵)
ثُمَّ قَبَضْناهُ إِلَیْنا قَبْضاً یَسِیراً (۴۶)
وَ هُوَ الَّذِی جَعَلَ لَکُمُ اللَّیْلَ لِباساً وَ النَّوْمَ سُباتاً وَ جَعَلَ النَّهارَ نُشُوراً (۴۷)
وَ هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ الرِّیاحَ بُشْراً بَیْنَ یَدَیْ رَحْمَتِهِ وَ أَنْزَلْنا مِنَ السَّماءِ ماءً طَهُوراً (۴۸)
لِنُحْیِیَ بِهِ بَلْدَهً مَیْتاً وَ نُسْقِیَهُ مِمَّا خَلَقْنا أَنْعاماً وَ أَناسِیَّ کَثِیراً (۴۹)
وَ لَقَدْ صَرَّفْناهُ بَیْنَهُمْ لِیَذَّکَّرُوا فَأَبى أَکْثَرُ النَّاسِ إِلاَّ کُفُوراً (۵۰)
ترجمه:
هنگامى که ترا ببینند، ترا استهزاء مىکنند، آیا این است کسى که خدا او را به رسالت برگزیده است؟ اگر در برابر او صبر نمیکردیم میخواست ما را از خدایانمان گمراه کند. هنگامى که عذاب را بنگرند، خواهند دانست که کى گمراهتر است؟ آیا کسى که هواى خود را خداى خود گرفت، دیدى؟ آیا تو وکیل اویى؟ آیا گمان میکنى که اکثر آنها مىشنوند یا تعقل مىکنند؟ نیستند مگر مثل چارپایان. بلکه گمراهترند.
آیا ندیدى که خدایت چگونه سایه را گسترش داد؟ اگر میخواست ساکنش میکرد.آن گاه خورشید را بر سایه دلیل ساختیم. آن گاه سایه را به آسانى کم کردیم. اوست که شب را پوشش شما و خواب را آسایش شما و روز را موقع پراکنده شدن شما قرار داد. اوست که بادها را در جلو رحمت خود بشارت دهنده قرار داد و از آسمان آب ظاهر کننده نازل کردیم تا سرزمین مرده را بوسیله آن زنده کنیم و چارپایان و انسانهاى بسیارى را بدان آب بنوشانیم و باران را در میان آنها مىگردانیم تا متذکر شوند و بیشتر مردم جز از کفران نعمت ابا کردند.
لغت:
قبض: جمع کردن یسیر: آسان سبات: استراحت نشر: پراکندن.
اناسى: جمع انسان (یاء عوض از نون است) اناسین هم گفتهاند. ممکن است جمع «انسى» باشد. مثل کرسى و کراسى.
اعراب:
أَ هذَا الَّذِی بَعَثَ اللَّهُ رَسُولًا: عائد موصول محذوف است. «رسولا» حال است.
إِنْ کادَ: مخففه از «ان» تقدیر ضمیر شان. لام در «لیضلنا» تأکید است.
کَیْفَ مَدَّ الظِّلَ: «کیف» حال از ضمیر «مد» یا منصوب بنا بر مصدریت.
أَ لَمْ تَرَ: رؤیت قلبى است یا رؤیت به چشم.
بشرا: حال از «الریاح».
مِمَّا خَلَقْنا: در محل نصب و حال.
مقصود:
در اینجا در وصف کفار که قبلا نیز در باره آنها گفتگو کرد، مىفرماید:
وَ إِذا رَأَوْکَ إِنْ یَتَّخِذُونَکَ إِلَّا هُزُواً: هنگامى که ترا مىبینند، مورد استهزاء قرارت میدهند و کوچکت شمرده، میگویند:
أَ هذَا الَّذِی بَعَثَ اللَّهُ رَسُولًا: که خدا او را به پیامبرى برگزیده است؟! آیا این است.
إِنْ کادَ لَیُضِلُّنا عَنْ آلِهَتِنا: میخواست ما را از پرستش خدایانمان باز دارد و گمراهمان کند و هلاکمان سازد.
لَوْ لا أَنْ صَبَرْنا عَلَیْها: اگر در راه پرستش خدایان صبر نمیکردیم، ما را منحرف میکرد.
وَ سَوْفَ یَعْلَمُونَ حِینَ یَرَوْنَ الْعَذابَ مَنْ أَضَلُّ سَبِیلًا: در اینجا آنها را تهدید کرده، مىگوید: هنگامى که عذاب آخرت را به چشم بنگرند، خواهند دانست که کى بیشتر گرفتار خطاست؟ آنها یا مؤمنین؟ پس از آن پیامبر خود را به تعجب واداشته، مىفرماید:
أَ رَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ: آیا دیدى کسى را که از نهایت جهل هوى و هوس خود را خداى خود پنداشت؟ برخى گویند: یعنى آیا دیدى کسى که عبادت خالق خود را ترک کرد و در برابر سنگى به نیایش پرداخت؟ بنظر تو او چگونه آدمى است؟ برخى گویند: کسى که اطاعت هواى نفس خود کند، هواى خود را خداى خود ساخته است.
أَ فَأَنْتَ تَکُونُ عَلَیْهِ وَکِیلًا: آیا تو کفیل و حافظ اویى و او را از پیروى هوى و هوس و پرستش بت باز میدارى؟ یعنى تو چنین نیستى. برخى گویند: یعنى آیا تو مىتوانى کسى را که فکر و تدبر نمیکند، هدایت کنى؟ یعنى نمیتوانى. چون وکیل کسى است که کفایت کند و کفایت کردن قدرت لازم دارد و قدرت کفایت، مخصوص خداست.
أَمْ تَحْسَبُ أَنَّ أَکْثَرَهُمْ یَسْمَعُونَ أَوْ یَعْقِلُونَ: آیا گمان میکنى اکثر آنها سخن ترا بقصد فهمیدن مىشنوند یا در باره گفتار و معجزات تو تعقل مىکنند؟ یعنى چنین گمانى در باره آنها نداشته باش.
إِنْ هُمْ إِلَّا کَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبِیلًا: آنها مثل چهار پایانند که مطالب را مىشنوند، اما تعقل نمیکنند. بلکه از چهارپایان هم گمراهترند. زیرا تمکن بر معرفت دارند و معرفت پیدا نمیکنند. اما چهارپایان تمکن ندارند. علاوه بر این حیوانات به الهام خدایى سود و زیان خود را تشخیص میدهند و کارى که برایشان زیان داشته باشد، انجام نمیدهند. اما اینها راه هلاک و نجات را شناختهاند و از راه نجات فرار میکنند و در پى گمراهیند. بنا بر این از حیوانات گمراهترند.
پس از آن تشویق مىکند که انسان در باره دلائل یگانگى و قدرت کامله خداوند بیندیشد، مىفرماید:
أَ لَمْ تَرَ إِلى رَبِّکَ کَیْفَ مَدَّ الظِّلَ: خطاب به پیامبر و مقصود همه مکلفین است. یعنى آیا بکار خداى خود نمینگرى که چگونه سایه را گسترش میدهد؟
مقصود تحولات سایه است از بامداد تا شام. گسترش سایه بهنگامى است که خورشید مخفى باشد. هم چنان که سایه بهشت بواسطه نبودن خورشید همیشه گسترده است.
ابو عبیده گوید: سایه آن چیزى است که بوسیله آفتاب برچیده شود. مثل سایه صبح. یا آفتاب را برچیند، مثل سایه عصر. اولى را «ظل» و دومى را «فىء» گویند.
برخى گویند: منظور از «ظل» سایه شب است که صحن گیتى را پوشانده است.
وَ لَوْ شاءَ لَجَعَلَهُ ساکِناً: اگر میخواست سایه را دائمى میکرد و بوسیله آفتاب سایه را از بین نمىبرد.
چنان که میفرماید: «قُلْ أَ رَأَیْتُمْ إِنْ جَعَلَ اللَّهُ عَلَیْکُمُ اللَّیْلَ سَرْمَداً إِلى یَوْمِ الْقِیامَهِ» (بگو: آیا دیدید؟ اگر خدا شب را تا روز قیامت بر سر شما ادامه میداد: قصص ۷۱) این آیه دلالت دارد بر اینکه اگر خدا بخواهد خورشید را از حرکت باز میدارد تا سایه همیشه ثابت بماند و این بر خلاف گفتار فلاسفه است[۱].
ثُمَّ جَعَلْنَا الشَّمْسَ عَلَیْهِ دَلِیلًا: آن گاه خورشید را بر سایه دلیل قرار دادیم.
ابن عباس گوید: خورشید دلیل سایه است. زیرا اگر آفتاب نبود، سایه شناخته نمیشد. همه چیز بضدش شناخته مىشود. برخى گویند: یعنى خورشید را دلیل سایه کردیم زیرا با آمدن خورشید سایه از بین مىرود. برخى گویند: دلیل بودن خورشید نسبت به سایه بخاطر این است که وقتى خورشید برآید، سایه کم میشود و وقتى خورشید در سراشیبى قرار میگیرد، سایه زیاد میشود. برخى گویند: «على» به معنى «مع» است. یعنى خورشید را با سایه دلیل یگانگى خود قرار دادیم.
ثُمَّ قَبَضْناهُ إِلَیْنا قَبْضاً یَسِیراً: آن گاه سایه را با بر آمدن آفتاب جمع کردیم.
زیرا با بالا آمدن خورشید، سایه کم میشود. در اینجا بیان میکند که این کار بر خداوند آسان است. برخى گویند: یعنى سایه را در نهان جمع مىکنیم. زیرا سایه یکباره از بین نمىرود، بلکه تدریجاً برچیده مىشود.
وَ هُوَ الَّذِی جَعَلَ لَکُمُ اللَّیْلَ لِباساً: خدا کسى است که شب را براى شماپوشش قرار داد تا از خستگى روز استراحت کنید. در جاى دیگر مىفرماید:«لِتَسْکُنُوا فِیهِ» (شب براى این است که در آن بیارامید: یونس ۶۷)
وَ النَّوْمَ سُباتاً: و خواب را وسیله راحت جسمانى شما قرار داد.
وَ جَعَلَ النَّهارَ نُشُوراً: و روز را براى پراکنده شدن شما در روى زمین و تحصیل معاش، قرار داد.
وَ هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ الرِّیاحَ بُشْراً بَیْنَ یَدَیْ رَحْمَتِهِ: و بادها را فرستاد تا شما را بشارت دهند به نزول باران رحمتش.
وَ أَنْزَلْنا مِنَ السَّماءِ ماءً طَهُوراً: و از آسمان آبى نازل کردیم که پاک است و پاک کننده و شما را از نجاست و حدث پاک مىسازد.
لِنُحْیِیَ بِهِ بَلْدَهً مَیْتاً: تا سرزمینهاى خشک را بوسیله رویش گیاهها و گلها حیات ببخشیم.
وَ نُسْقِیَهُ مِمَّا خَلَقْنا أَنْعاماً وَ أَناسِیَّ کَثِیراً: و نیز چهار پایان و بسیارى از انسانها را بوسیله آن سیرآب گردانیم.
وَ لَقَدْ صَرَّفْناهُ بَیْنَهُمْ لِیَذَّکَّرُوا: ما باران را در میان اهل زمین تقسیم مىکنیم و اجازه نمیدهیم که همیشه یک جا ببارد یا در یک جا هیچگاه نبارد. البته بر حسب مصلحت باران را نسبت به بعضى از مناطق کم و زیاد مىکنیم. هدف ما این است که مردم در اینباره فکر کنند و بر وسعت قدرت ما استدلال نمایند و بدانند که جز ما کسى سزاوار پرستش نیست.
فَأَبى أَکْثَرُ النَّاسِ إِلَّا کُفُوراً: بیشتر این مردم کفران نعمت مىکنند و راه انکار مىپیمایند.
[سوره الفرقان (۲۵): آیات ۵۱ تا ۶۰]
وَ لَوْ شِئْنا لَبَعَثْنا فِی کُلِّ قَرْیَهٍ نَذِیراً (۵۱)
فَلا تُطِعِ الْکافِرِینَ وَ جاهِدْهُمْ بِهِ جِهاداً کَبِیراً (۵۲)
وَ هُوَ الَّذِی مَرَجَ الْبَحْرَیْنِ هذا عَذْبٌ فُراتٌ وَ هذا مِلْحٌ أُجاجٌ وَ جَعَلَ بَیْنَهُما بَرْزَخاً وَ حِجْراً مَحْجُوراً (۵۳)
وَ هُوَ الَّذِی خَلَقَ مِنَ الْماءِ بَشَراً فَجَعَلَهُ نَسَباً وَ صِهْراً وَ کانَ رَبُّکَ قَدِیراً (۵۴)
وَ یَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ ما لا یَنْفَعُهُمْ وَ لا یَضُرُّهُمْ وَ کانَ الْکافِرُ عَلى رَبِّهِ ظَهِیراً (۵۵)
وَ ما أَرْسَلْناکَ إِلاَّ مُبَشِّراً وَ نَذِیراً (۵۶)
قُلْ ما أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ مِنْ أَجْرٍ إِلاَّ مَنْ شاءَ أَنْ یَتَّخِذَ إِلى رَبِّهِ سَبِیلاً (۵۷)
وَ تَوَکَّلْ عَلَى الْحَیِّ الَّذِی لا یَمُوتُ وَ سَبِّحْ بِحَمْدِهِ وَ کَفى بِهِ بِذُنُوبِ عِبادِهِ خَبِیراً (۵۸)
الَّذِی خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَیْنَهُما فِی سِتَّهِ أَیَّامٍ ثُمَّ اسْتَوى عَلَى الْعَرْشِ الرَّحْمنُ فَسْئَلْ بِهِ خَبِیراً (۵۹)
وَ إِذا قِیلَ لَهُمُ اسْجُدُوا لِلرَّحْمنِ قالُوا وَ مَا الرَّحْمنُ أَ نَسْجُدُ لِما تَأْمُرُنا وَ زادَهُمْ نُفُوراً (۶۰)
ترجمه:
اگر بخواهیم در هر قریهاى ترسانندهاى مبعوث مىکنیم. کافرین را اطاعت مکن و با آنها جهادى بزرگ کن. اوست که دو دریا را در یک مسیر به جریان در آورد.
این است آب شیرین خوشگوار و این است آب شور نمکین و میان آنها برزخى قرار داد و آنها را از آمیختن بیکدیگر محروم گردانید. اوست که از آب بشرى آفرید و او را خویشاوندى و دامادى قرار داد و خدایت قادر است. جز خدا چیزى را پرستش مىکنند که آنها را نفع و ضرر نمىرساند و کافر مخالف خداست. ما ترا نفرستادیم مگر بشارت دهنده و ترساننده. بگو: بر اینکار، اجرى از شما نمیخواهم مگر کسى که بخواهد با دادن مال راهى بسوى خدایش اتخاذ کند. بر زندهاى که نمیمیرد، توکل کن و او را به ستایشش تسبیح کن و کافى است که خدا به گناهان بندگانش آگاه است. او که آسمانها و زمین و آنچه ما بین آنهاست در شش روز آفرید. آن گاه خداوند بر عرش مستولى شد. پس از خداوند که خبیر است، سؤال کن. هنگامى که به آنها گفته شود، براى رحمان سجده کنید، گویند: رحمان چیست؟ آیا بخاطر اینکه تو ما را امر میکنى، سجده کنیم؟ این دعوت بر تنفر آنها افزود.
قرائت:
تأمرنا: حمزه و کسایى به یاء و دیگران به تاء خواندهاند. بنا بر قرائت اول ضمیر فعل به «الرحمن» بر میگردد.
لغت:
مرج: خلط:
عذب: گوارا.
فرات: گواراترین آب.
ملح اجاج: شورى زیاد.
نسب: خویشاوندى.
صهر: دامادى.
اعراب:
هذا عَذْبٌ فُراتٌ: مبتداء و خبر در محل نصب و حال و همچنین «مِلْحٌ أُجاجٌ» ذو الحال «مَرَجَ الْبَحْرَیْنِ» است.
مُبَشِّراً وَ نَذِیراً: حال.
مَنْ شاءَ: مستثنى است و مستثنى منه «کم» است.
أَنْ یَتَّخِذَ: در محل نصب و مفعول «شاء».
الَّذِی لا یَمُوتُ: در محل جر یا نصب.
الرحمن: مبتداء (خبر آن فاسأل) یا خبر مبتداء محذوف یا بدل از ضمیر «استوى» یا فاعل «استوى».
مقصود:
وَ لَوْ شِئْنا لَبَعَثْنا فِی کُلِّ قَرْیَهٍ نَذِیراً: اگر میخواستیم در هر قریه اى ترساننده اى مبعوث مىکردیم تا آنها را بترساند. ولى ما ترا که منزلتت بزرگ است براى همه قریه ها برگزیدیم. برخى گویند: یعنى ما قدرت داریم که ترسانندگان را میان آنها تقسیم کنیم، هم چنان که باران را تقسیم مىکنیم. لکن کارهاى ما مطابق عالیترین مصلحتهاست. از این جهت ترا بسوى همه مردم مبعوث کردیم.
فَلا تُطِعِ الْکافِرِینَ: کافران را در آنچه از تو میخواهند که با آنها نرمى کنى و در برابرشان تسلیم شوى، اطاعت نکن.
وَ جاهِدْهُمْ بِهِ جِهاداً کَبِیراً: و در راه خدا بوسیله قرآن با آنها جهادى شدید کن. از این آیه بر مىآید که بهترین و بزرگترین جهاد در پیشگاه خدا، جهاد کسانى است که شبهه هاى دشمنان دین را باطل میکنند. ممکن است این حدیث:
«رجعنا من الجهاد الاصغر فعلیکم بالجهاد الاکبر»(از جهاد کوچکتر برگشتیم. بر شما باد به جهاد بزرگتر) ناظر به همین حقیقت باشد.
وَ هُوَ الَّذِی مَرَجَ الْبَحْرَیْنِ: خداست که دو دریا را در مجرایشان به حرکت در آورد. با اینکه آب این دو دریا با یکدیگر برخورد دارند، اما مخلوط نمىشوند.
آب شور جداست. آب شیرین هم جداست.
هذا عَذْبٌ فُراتٌ وَ هذا مِلْحٌ أُجاجٌ: یکى از دو دریا شیرین و گوارا و دیگرى شور و بد طعم است.
وَ جَعَلَ بَیْنَهُما بَرْزَخاً وَ حِجْراً مَحْجُوراً: در میان آنها از قدرت خویش فاصلهاى قرار داد که هیچکدام با یکدیگر مخلوط نمیشوند و آب شور آب شیرین را فاسد نمیکند.
وَ هُوَ الَّذِی خَلَقَ مِنَ الْماءِ بَشَراً: اوست که از نطفه انسان را آفرید. برخى گویند: مقصود آدم است که از خاک آفریده شده و خاک هم از آب.
فَجَعَلَهُ نَسَباً وَ صِهْراً: و این بشر را صاحب خویشاوندى و دامادى قرار داد.
برخى گویند: نسب کسى است که نشود با او ازدواج کرد و صهر کسى است که بشود با او ازدواج کرد. مثل دختر عمو و دختر دایى. برخى گویند: نسب هفت قسم و صهر پنج قسم است. اینها را خداوند در آیه: «حُرِّمَتْ عَلَیْکُمْ أُمَّهاتُکُمْ …» (نساء ۲۳) بیان کرده است. برخى گویند: نسب پسر و صهر دختر است. یعنى از نطفه پسر و دختر آفرید.
ابن سیرین گوید: این آیه در باره پیامبر (ص) و على (ع) نازل شده است که دختر خود فاطمه را بعلى داد. على هم پسر عموى اوست و هم دامادش. بنا بر این هم نسب است و هم صهر.
وَ کانَ رَبُّکَ قَدِیراً: خدا بر هر چه اراده کند قادر است.
وَ یَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ ما لا یَنْفَعُهُمْ وَ لا یَضُرُّهُمْ: چیزهایى غیر خدا پرستش میکنند که براى آنها سود و زیانى ندارند.
وَ کانَ الْکافِرُ عَلى رَبِّهِ ظَهِیراً: کافر مخالف خدا و پشتیبان شیطان است در راه معصیت. زیرا بت پرستى آنها کمک شیطان است، برخى گویند: یعنى کافر خدا را کوچک مى شمارد و او را پشت سر مىاندازد. نظیر: «وَ اتَّخَذْتُمُوهُ وَراءَکُمْ ظِهْرِیًّا» (خدا را پشت سر انداختید و کوچک شمردید: هود ۹۲) معنى اول بهتر است. گویند:منظور از کافر ابو جهل است.
وَ ما أَرْسَلْناکَ إِلَّا مُبَشِّراً وَ نَذِیراً: ترا نفرستادیم مگر براى اینکه مردم را نوید به بهشت دهى و از جهنم بترسانى.
قُلْ ما أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ مِنْ أَجْرٍ: من در مقابل قرآن و تبلیغ وحى از شما مزدى نمیخواهم.
إِلَّا مَنْ شاءَ أَنْ یَتَّخِذَ إِلى رَبِّهِ سَبِیلًا: لکن مانع شما نیستم که مال خود را در راه رضاى خدا انفاق کنید. بلکه شما را بر اینکار تشویق مىکنم. این مطلب دلیل صدق پیامبر است. زیرا اگر مزدى از آنها میخواست، مىگفتند: میخواهد مال ما را از ما بگیرد.
وَ تَوَکَّلْ عَلَى الْحَیِّ الَّذِی لا یَمُوتُ: امور خود را بخدایى تفویض کن که نمیمیرد و انتقام ترا مىگیرد و لو مدتها بگذرد.
وَ سَبِّحْ بِحَمْدِهِ: خدا را ستایش کن و از عیب و نقص منزه بشناس. یعنى بگو:
«الحمد للَّه رب العالمین الحمد للَّه على نعمه و احسانه الذى لا یقدر علیه غیره الحمد للَّه حمداً یکافئ نعمه فى عظیم المنزله و علو الرتبه» و غیر از آن. برخى گویند: یعنى خدا را پرستش کن و در برابرش نماز بگزار و شکر نعمتهایش را بجاى آور.
وَ کَفى بِهِ بِذُنُوبِ عِبادِهِ خَبِیراً: کافى است که خدا بگناه بندگان داناست و آنها را محاسبه میکند و کیفر میدهد. پس سزاوار است که از او بترسند.
الَّذِی خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَیْنَهُما فِی سِتَّهِ أَیَّامٍ ثُمَّ اسْتَوى عَلَى الْعَرْشِ الرَّحْمنُ: خدایى که آسمانها و زمین و آنچه ما بین آنهاست در شش روز آفرید و بر عرش مستولى گشت. (تفسیر این قسمت در سوره اعراف گذشت)
فَسْئَلْ بِهِ خَبِیراً: در باره معنى آن اختلاف است. برخى گویند: یعنى از خدا بپرس که خبیر است (باء به معنى عن). برخى گویند. یعنى در باره خدا از محمد (ص) بپرس که عالم و آگاه است. برخى گویند: یعنى با سؤال خود از کسى بخواه که ترا از حق آگاه گرداند.
وَ إِذا قِیلَ لَهُمُ اسْجُدُوا لِلرَّحْمنِ قالُوا وَ مَا الرَّحْمنُ: هنگامى که به آنها گفته شود در برابر خداوند رحمان سجده کنید، گویند: رحمان چیست؟ یعنى ما رحمان را نمى شناسیم.
زجاج گوید: رحمان یکى از اسماء خداست که در کتاب پیشین ذکر شده و عرب آن را نمیشناخته است. این کلمه مبالغه در صفت رحمت است. یعنى کسى که هیچ رحمتى فوق رحمت او نیست.
أَ نَسْجُدُ لِما تَأْمُرُنا: آیا در برابر کسى سجده کنیم که تو ما را امر مىکنى؟
وَ زادَهُمْ نُفُوراً: آنها با شنیدن نام رحمان بر نفرتشان نسبت به حق افزوده شد و از قبول قول پیامبر خوددارى کردند.
نظم آیات:
در این آیات، این نکته را بیان کرد که بواسطه مراعات حسن تدبیر و اکرام و اجلال پیامبر، او را به تنهایى به رسالت خود برگزید. زیرا در این کار حکمت و مصالحى بود که تنها خودش میدانست. بنا بر این ارتباط این آیات با آیه: «وَ لَقَدْ صَرَّفْنا» محرز است. نکته دیگرى که با تصریف آیات ارتباط دارد، این است که دو دریا را در یک مجرى به جریان در آورده، بدون اینکه با یکدیگر مخلوط شوند و این دلیل است بر یگانگى خداوند و کمال قدرتش. بدنبال این مطالب به اعراض آنها از آیات و دلایل به دیده تعجب مى نگرد و میگوید: «وَ یَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ …» پس از آن بیان کرد که منظور از تصریف آیات، خیر و احسان است: «وَ ما أَرْسَلْناکَ …» بخصوص که رسول از مردم مزد نمیخواهد و بنا بر این نباید از او تنفر جویند. او کسى است که به خدا توکل مىکند و علم به مصالح را به او محول مى سازد. به دنبال این مطالب به تهدید پرداخت و فرمود: «وَ کَفى بِهِ بِذُنُوبِ عِبادِهِ خَبِیراً» زیرا وقتى که از گناهان آنها غافل نباشد، از کیفرشان نیز غافل نیست.
[سوره الفرقان (۲۵): آیات ۶۱ تا ۷۰]
تَبارَکَ الَّذِی جَعَلَ فِی السَّماءِ بُرُوجاً وَ جَعَلَ فِیها سِراجاً وَ قَمَراً مُنِیراً (۶۱)
وَ هُوَ الَّذِی جَعَلَ اللَّیْلَ وَ النَّهارَ خِلْفَهً لِمَنْ أَرادَ أَنْ یَذَّکَّرَ أَوْ أَرادَ شُکُوراً (۶۲)
وَ عِبادُ الرَّحْمنِ الَّذِینَ یَمْشُونَ عَلَى الْأَرْضِ هَوْناً وَ إِذا خاطَبَهُمُ الْجاهِلُونَ قالُوا سَلاماً (۶۳)
وَ الَّذِینَ یَبِیتُونَ لِرَبِّهِمْ سُجَّداً وَ قِیاماً (۶۴)
وَ الَّذِینَ یَقُولُونَ رَبَّنَا اصْرِفْ عَنَّا عَذابَ جَهَنَّمَ إِنَّ عَذابَها کانَ غَراماً (۶۵)
إِنَّها ساءَتْ مُسْتَقَرًّا وَ مُقاماً (۶۶)
وَ الَّذِینَ إِذا أَنْفَقُوا لَمْ یُسْرِفُوا وَ لَمْ یَقْتُرُوا وَ کانَ بَیْنَ ذلِکَ قَواماً (۶۷)
وَ الَّذِینَ لا یَدْعُونَ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ وَ لا یَقْتُلُونَ النَّفْسَ الَّتِی حَرَّمَ اللَّهُ إِلاَّ بِالْحَقِّ وَ لا یَزْنُونَ وَ مَنْ یَفْعَلْ ذلِکَ یَلْقَ أَثاماً (۶۸)
یُضاعَفْ لَهُ الْعَذابُ یَوْمَ الْقِیامَهِ وَ یَخْلُدْ فِیهِ مُهاناً (۶۹)
إِلاَّ مَنْ تابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ عَمَلاً صالِحاً فَأُوْلئِکَ یُبَدِّلُ اللَّهُ سَیِّئاتِهِمْ حَسَناتٍ وَ کانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحِیماً (۷۰)
ترجمه:
بزرگ است خدایى که در آسمان برجها قرار داد و در آن چراغى و ماهى نور- بخش آفرید، اوست که شب و روز را جانشین یکدیگر قرار داد، براى کسى که بخواهد متذکر شود یا سپاسگزار باشد. بندگان خدا آنهایند که در روى زمین با وقار راه مىروند و هر گاه جاهلان آنها را خطاب کنند، گویند: سلام. و آنها که شب را به سجده و قیام در پیشگاه خدا میگذرانند و آنها که مىگویند: خدایا، عذاب جهنم را از ما بگردان که عذاب آن همیشگى است. جهنم بد جایگاهى است. و آنها که چون انفاق کنند، زیاده روى و امساک نمیکنند و انفاق آنها در حد میانه اسراف و امساک است. و آنها که با خدا، خداى دیگرى نمیخوانند و نفسى را که خدا حرام کرده، جز به حق نمىکشند و زنا نمیکنند و کسى که چنین کارى کند، کیفر مىبیند، روز قیامت عذابش دو چندان مىشود و با خوارى و بدبختى در آن جاودانند. مگر کسى که توبه کند و ایمان آورد و کار صالح انجام دهد. اینان را خداوند گناهانشان به حسنات تبدیل میکند و خداوند آمرزگار و رحیم است.
قرائت:
سراجا: اهل کوفه- جز عاصم- «سُرجاً» خواندهاند. شاهد این قرائت آیه «وَ لَقَدْ زَیَّنَّا السَّماءَ الدُّنْیا بِمَصابِیحَ» (ملک ۵) است و مصابیح تشبیه به چراغها شده و شاهد قرائت دیگران «و جعل فیها سراجا» است (فرقان ۶۱) یذکر: حمزه و خلف «یَذْکُرَ» خواندهاند.
یقتروا: اهل مدینه و ابن عامر بضم یاء و اهل کوفه بفتح یاء و ضم تاء و اهل بصره و ابن کثیر بفتح یاء و کسر تاء خواندهاند.
یضاعف: ابو جعفر و ابن عامر و سهل و یعقوب از باب تفعیل و به جزم (همچنین در یخلد) و ابن عامر به رفع (و همچنین یخلد) و ابو بکر به باب مفاعله و رفع (همچنین در یخلد) و نافع و ابو عمرو و اهل کوفه- جز ابو بکر- به باب مفاعله و جزم (و جزم در یخلد) خواندهاند. جزم بنا بر بدل بودن از «یلق» و رفع بنا بر استیناف است. اما باب تفعیل و مفاعله از لحاظ معنى یکى هستند.
لغت:
خلفه: جانشین هون: سکینه و وقار غرام: شدیدترین عذاب که جدا نشود.
اعراب:
الَّذِینَ یَمْشُونَ: خبر براى «عباد» ممکن است خبر آن «أُوْلئِکَ یُجْزَوْنَ الْغُرْفَهَ» باشد. در این صورت «الَّذِینَ یَمْشُونَ» صفت است.
هونا: حال.
سلاما: مفعول مطلق فعل محذوف.
مُسْتَقَرًّا وَ مُقاماً: تمیز. مخصوص به ذم حذف شده است.
مقصود:
اکنون خداوند به ستایش ذات بی همتاى خود پرداخته، مىفرماید:
تَبارَکَ الَّذِی جَعَلَ فِی السَّماءِ بُرُوجاً: بزرگ است خدایى که براى ستارگان سیار در آسمان منازل و برجهایى قرار داد، این منازل دوازده تاست: حمل، ثور، جوزا، سرطان، اسد، سنبله، میزان، عقرب، قوس، جدى، دلو و حوت. برخى گویند:
منظور ستارگان بزرگ است. اینکه اینها برج نامیده شدهاند، بخاطر ظهور آنهاست.
وَ جَعَلَ فِیها سِراجاً وَ قَمَراً مُنِیراً: و در آسمان خورشید و ماه روشن آفرید تا شبها که خورشید در آسمان نیست از نور آن بهره گیرند.
وَ هُوَ الَّذِی جَعَلَ اللَّیْلَ وَ النَّهارَ خِلْفَهً: خداوند شب و روز را جانشین یکدیگر قرار داد تا اگر کسى کارهاى خود را در یکى از آنها نتوانست انجام دهد، در دیگرى انجام دهد. امام صادق (ع) فرمود: نماز شب را در روز و نماز روز را در شب قضا مىکنى. برخى گویند: یعنى هر کدام از آنها را مخالف دیگرى قرار داد. شب تاریک و سیاه و روز روشن است.
لِمَنْ أَرادَ أَنْ یَذَّکَّرَ أَوْ أَرادَ شُکُوراً: براى کسى که بخواهد فکر کند و بوسیله اختلاف شب و روز، بر تدبیر و قدرت خداوند استدلال کند و بخواهد شکر نعمت او را بجا آورد. یا اعمالى که ترک کرده، جبران کند.
وَ عِبادُ الرَّحْمنِ الَّذِینَ یَمْشُونَ عَلَى الْأَرْضِ هَوْناً: بهترین و شایسته ترین بندگان خدا آنها هستند که با وقار روى زمین راه مىروند و از تکبر و فساد و معصیت خوددارى میکنند. اینکه «بندگان خدا» مىگوید: براى تشریف است. یعنى از بندگان خدا انتظارى جز این نیست. چنان که پدرى بگوید: فرزند من کسى است که من از او راضى هستم و مرا اطاعت کند. بدینوسیله فرزندان متخلف را توبیخ مىکند.
امام صادق (ع) فرمود: منظور کسى است که بر طبیعت خویش حرکت کند و از تبختر و تکبر خوددارى نماید. برخى گویند: یعنى با حلم و دانش گام برمیدارند و در برابر جهل و خیره سرى دیگران متانت خود را از دست نمیدهند.
وَ إِذا خاطَبَهُمُ الْجاهِلُونَ قالُوا سَلاماً: هر گاه جاهلان به آنها سخنى زشت و ناپسند بگویند، جواب آنها را بزشتى نمیدهند و زبان خود را به حرفهاى زشت و ناپسند نمىآلایند و در پاسخ آنها مرتکب گناه نمیشوند. یا اینکه به جاهلان سلام میکنند. چنان که در جاى دیگر مىفرماید: «وَ إِذا سَمِعُوا اللَّغْوَ أَعْرَضُوا عَنْهُ وَ قالُوا لَنا أَعْمالُنا وَ لَکُمْ أَعْمالُکُمْ سَلامٌ عَلَیْکُمْ» (هر گاه سخن لغو بشنوند، از آن اعتراض کرده، گویند: اعمال ما براى ما و اعمال شما براى شماست. سلام بر شما: قصص ۵۵) قتاده گوید: اخلاق مسلمین این بود که با جاهلان سرسرى نمیکردند. ابن عباس مىگوید: در برابر کسى که جهالت میکرد، جهالت نمیکردند. حسن گوید: روزها که در میان مردم منتشر مىشدند، اخلاقشان این بود. اما شب آنها هم بهترین شبها بود. با خداى خود خلوت مىکردند و براز و نیاز مىپرداختند. چنان که میفرماید:
وَ الَّذِینَ یَبِیتُونَ لِرَبِّهِمْ سُجَّداً وَ قِیاماً: شبها بیدار مىمانند و در پیشگاه خداى خود گاه در حال قیامند و گاه در حال سجود و از خداى خود درخواست پاداش مىکنند.
وَ الَّذِینَ یَقُولُونَ رَبَّنَا اصْرِفْ عَنَّا عَذابَ جَهَنَّمَ إِنَّ عَذابَها کانَ غَراماً: و میگویند: خدایا عذاب جهنم که دائمى و همیشگى و جدا نشدنى است، از ما دور گردان.
إِنَّها ساءَتْ مُسْتَقَرًّا وَ مُقاماً: جهنم براى استقرار و اقامت، بد جایگاهى است.
وَ الَّذِینَ إِذا أَنْفَقُوا لَمْ یُسْرِفُوا وَ لَمْ یَقْتُرُوا: برخى گفتهاند: اسراف، خرج کردن مال است در راه معاصى و اقتار امساک از خرج کردن مال است در راه حق.
پس مقصود این است که بندگان خدا مال خود را در راه حق صرف میکنند. نه از این کار امساک مىکنند و نه مال خود را در راه معصیت صرف مىکنند.
برخى گفتهاند: اسراف زیادهروى و اقتار امساک از اداى حق خداست. پس مقصود از آیه این است که: مال خود را به زیاده روى و بخل و امساک خرج نمیکنند.بلکه بطور صحیح انفاق مىکنند.
در روایت است که رسول گرامى اسلام فرمود: هر کس مال را در راه ناحق بدهد اسراف کرده و هر کس مال را از راه حق منع کند، مرتکب «قتر» شده است. على (ع) فرمود: صرف کردن مال در راه خوردنیها و آشامیدنیها اسراف نیست. گو اینکه زیاد باشد.
وَ کانَ بَیْنَ ذلِکَ قَواماً: بلکه خرج کردن مال، ما بین اسراف و امساک است.
نه اسراف مىکنند و نه تنگ چشمى بخرج میدهند و این روش بسیار پسندیده است.
مقصود از قوام زندگى آن چیزى است که انسان را بىنیاز کرده، استوار دارد. برخى گفتهاند: «قُوام» عدل و استقامت است و «قِوام» چیزى است که زندگى را بپا دارد و استقرار بخشد. امام صادق (ع) فرمود: «قَوام» حد میانه است و فرمود: دعاى چهار کس مستجاب نمیشود: مردى که در خانه بنشیند و بگوید: خدایا مرا روزى ده، در جوابش مىگوید: آیا ترا امر بطلب روزى نکرده ام؟ و مردى که در باره زن خود نفرین کند و بگوید:خدایا مرا از دست او راحت کن. خداوند به او مىگوید: آیا کار او را بدست تو ندادهام؟
و مردى که مال خود را تباه کند و بگوید: خدایا روزیم ده. به او میگوید: آیا ترا امر به میانهروى نکردم؟ و مردى که مال خود را بدون مدرک قرض دهد. خداوند به او میگوید:آیا به تو امر نکردم که شاهد بگیر.
وَ الَّذِینَ لا یَدْعُونَ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ: بندگان خدا کسانى هستند که براى خدا شریک قرار نمىدهند. بلکه عبادت خود را متوجه خداى یکتا مىکنند.
وَ لا یَقْتُلُونَ النَّفْسَ الَّتِی حَرَّمَ اللَّهُ إِلَّا بِالْحَقِ: کشتن مسلمانان و اهل کتاب که با مسلمانان هم پیمانند، روا نیست اما کشتن کافر حربى و کسانى که مرتکب قتل عمد یا ارتداد یا زنا محصنه شده یا در روى زمین فساد میکنند، رواست بندگان خدا تنها در صورتى اقدام به قتل دیگرى میکنند که از نظر شرع کشتن جایز و حلال باشد.
وَ لا یَزْنُونَ: بندگان خدا از زنا خوددارى میکنند. از اینجا استفاده میشود که بزرگترین گناهان بعد از شرک و قتل نفس، زناست. ابن مسعود گوید: از پیامبر خدا پرسیدم: چه گناهى بزرگتر است؟ فرمود: اینکه براى خدایى که آفریدگار تست شریک قرار دهى. پرسیدم: دیگر چه؟ فرمود: اینکه فرزند خود را بکشى از ترس اینکه از عهده نانش بر نیایى. پرسیدم: دیگر چه؟ فرمود: اینکه با زن همسایه خود زنا کنى. خداوند در تصدیق گفتار پیامبر خود این آیه را نازل کرد.
وَ مَنْ یَفْعَلْ ذلِکَ یَلْقَ أَثاماً: کسى که مرتکب این کارها نشود، گرفتار کیفر خواهد شد.
اثام به معنى جز است. شاعر گوید:
و هل یاثمنى اللَّه فى ان ذکرتها | و عللت اصحابى بها لیله النفر |
آیا بواسطه اینکه آن زن را یاد کردم و شب حرکت، همراهانم را مشغول کردم.خدا کیفرم میدهد؟
برخى گفتهاند: «اثام» نام وادیى است در جهنم. اکنون در تفسیر اثام است که مىفرماید:
یُضاعَفْ لَهُ الْعَذابُ یَوْمَ الْقِیامَهِ: در روز قیامت خداوند اجزاء کیفر او را چند برابر میکند، نه اینکه استحقاق او را چند برابر میکند زیرا خداوند ظلم نمىکند و کسى را بیشتر از استحقاق کیفر نمیدهد. برخى گفتهاند: مقصود این است که کیفر هر گناهى را جداگانه مىبیند. و برخى گفتهاند: منظور این است که هم در دنیا عذاب مىبیند و هم در آخرت.
وَ یَخْلُدْ فِیهِ مُهاناً: و براى همیشه در جهنم گرفتار خوارى و ذلت خواهد بود.
اینکه مىگوید: گرفتار خوارى است، بخاطر این است، که گاهى بعضى از دردها و گرفتاریها به بعضى از افراد مىرسد و مقصود اهانت به آنها نیست. مىخواهد بفرماید:
آنچه این افراد در جهنم مىبینند از روى اهانت است.
سپس توبه کنندگان را استثنا کرده، مىفرماید:
إِلَّا مَنْ تابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ عَمَلًا صالِحاً فَأُوْلئِکَ یُبَدِّلُ اللَّهُ سَیِّئاتِهِمْ حَسَناتٍ:مگر کسانى که از گناهان خود توبه کنند و بخداى خود ایمان آوردند و بین خود و خداى خود به عمل صالح پردازند، اینها کسانیند که خداوند توفیقشان میدهد که پس از معصیت اطاعت کنند و پس از فراموشى خدا را یاد کنند و پس از بدى نیکى کنند.
برخى گویند: یعنى پس از توبه خداوند کارهاى بد ایشان را در ایام شرک، تبدیل بکارهاى خوبى میکند که در ایام ایمان انجام میدهند. شرک آنها تبدیل به ایمان مىشود و کشتن ایشان مؤمنین را تبدیل مىکند به کشتن ایشان مشرکین را و زناى آنها را تبدیل به عفت و پاکدامنى مىکند.
برخى گویند: مقصود این است که گناه را از بنده محو مىکند و به جاى آن حسنه براى او ثبت میکند. دلیل این قول روایتى است که از پیامبر خدا نقل شده است.
فرمود: روز قیامت شخص را مىآورند و مىگویند: گناهان صغیره او را به او عرضه کنید و گناهان کبیرهاش را از او دور سازید. به او مىگویند: در فلان روز این کار را کردى و در فلان روز این کار را. او اقرار میکند و در دلش از گناهان کبیره مىترسد.
آن گاه گفته مىشود: بجاى هر بدى که مرتکب شده، حسنهاى به او بدهید. مىگوید:
گناهانى کردهام که در اینجا نمىبینم. راوى میگوید: دیدم پیامبر خدا اینقدر خندید که دندانهایش پیدا شد[۲].
وَ کانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحِیماً: خداوند پوشنده گناهان بندگان است و برحمت او فضل خویش به آنها انعام میکند.
[سوره الفرقان (۲۵): آیات ۷۱ تا ۷۷]
وَ مَنْ تابَ وَ عَمِلَ صالِحاً فَإِنَّهُ یَتُوبُ إِلَى اللَّهِ مَتاباً (۷۱)
وَ الَّذِینَ لا یَشْهَدُونَ الزُّورَ وَ إِذا مَرُّوا بِاللَّغْوِ مَرُّوا کِراماً (۷۲)
وَ الَّذِینَ إِذا ذُکِّرُوا بِآیاتِ رَبِّهِمْ لَمْ یَخِرُّوا عَلَیْها صُمًّا وَ عُمْیاناً (۷۳)
وَ الَّذِینَ یَقُولُونَ رَبَّنا هَبْ لَنا مِنْ أَزْواجِنا وَ ذُرِّیَّاتِنا قُرَّهَ أَعْیُنٍ وَ اجْعَلْنا لِلْمُتَّقِینَ إِماماً (۷۴)
أُوْلئِکَ یُجْزَوْنَ الْغُرْفَهَ بِما صَبَرُوا وَ یُلَقَّوْنَ فِیها تَحِیَّهً وَ سَلاماً (۷۵)
خالِدِینَ فِیها حَسُنَتْ مُسْتَقَرًّا وَ مُقاماً (۷۶) قُلْ ما یَعْبَؤُا بِکُمْ رَبِّی لَوْ لا دُعاؤُکُمْ فَقَدْ کَذَّبْتُمْ فَسَوْفَ یَکُونُ لِزاماً (۷۷)
ترجمه:
و کسى که توبه و عمل صالح کند، به سوى خدا بازگشت مىکند. و کسانى که در مجالس باطل حاضر نمىشوند و چون به لغو گذر کنند، بزرگوارانه مىگذرند و هنگامى که به آیات خدا تذکر داده شوند، وضع کوران و کران ندارند. و مىگویند:
پروردگارا، از زنان و فرزندان ما، چشم روشنى بما عطا کن و ما را پیشواى پرهیزکاران گردان. به اینها بخاطر صبرشان بالاترین طبقه بهشت داده مىشود و در آنجا با تحیت و سلام ملاقات مىشوند. بهشت خانه جاودانى آنهاست و قرارگاه و اقامتگاه خوبى است.
بگو، اگر دعاى شما نبود، خداوند به شما عنایتى نداشت. شما تکذیب کردید و بزودى تکذیب شما دامنگیر شما مىشود.
قرائت:
و ذریاتنا: این کلمه را کوفیان و ابو بکر به صیغه مفرد و دیگران به صیغه جمع خواندهاند. علت اینکه مفرد خواندهاند این است که در این حالت هم معنى مفرد دارد و هم معنى جمع.
یلقون: این کلمه را کوفیان- بجز حفص- به فتح یاء و سکون لام و دیگران به ضم یاء و فتح لام و تشدید قاف خواندهاند. نمونه هر دو قرائت در قرآن کریم موجود است. نمونه قرائت دوم این آیه است: «لَقَّاهُمْ نَضْرَهً وَ سُرُوراً» (انسان ۷۶) و نمونه قرائت اول این آیه: «فَسَوْفَ یَلْقَوْنَ غَیًّا» (مریم ۵۹)
لغت:
قره: قرار و آرامش و خنکى چشم در وقت شادى.
مقصود:
وَ مَنْ تابَ وَ عَمِلَ صالِحاً فَإِنَّهُ یَتُوبُ إِلَى اللَّهِ مَتاباً: آنان که از معصیتها دور و نادم شوند و کردار شایسته انجام دهند، بازگشتشان بسوى خدا، بازگشتى عظیم و پسندیده است.
على بن عیسى میان بازگشت بسوى خدا و بازگشت از زشتىها فرق گذاشته، گوید: بازگشت بسوى خدا مقتضى طلب ثواب است ولى بازگشت از زشتىها چنین اقتضایى ندارد. بنا بر این مقصود از آیه شریفه این است که هر کس میخواهد از گناهان بازگشت کند، باید بازگشت بسوى خدا کند و مقصودش از توبه، تحصیل پاداش و خشنودى او باشد.
برخى گفتهاند: منظور این است که توبه و عمل صالح، بریدن از همه چیز و پیوستن به خداست. ملاحظه کنید کسى که تن به خدمت یکى از پادشاهان میدهد،چگونه پیش او عزیز و گرامى مىشود؟ آیا کسانى که از همه دل بر میکنند و مهر برمىدارند و به سوى خدا مىروند، چگونه خواهند بود؟
اکنون مجدداً به وصف بندگان مخلص پرداخته، مىفرماید:
وَ الَّذِینَ لا یَشْهَدُونَ الزُّورَ: کسانى که در مجالس باطل حاضر نمىشوند.مجالس باطل شامل مجالس غنا و فحش هم مىشود.
برخى گفتهاند: «زور» به معنى شرک است. برخى گفتهاند به معنى دروغ است و دروغى بالاتر از شرک وجود ندارد. برخى گفتهاند: مقصود از روز، اعیاد یهود و مسیحیان است.
مجاهد مىگوید: «زور» غناست و از امام باقر و امام صادق (ع) نیز چنین نقل شده است.
برخى گفتهاند: «زور» شهادت دروغ است. پس مقصود از آیه این است که اینها شهادت دروغ نمیدهند. عمر شهادت دهنده دروغ را چهل تازیانه مىزد و صورتش را سیاه میکرد و او را در بازار مىگرداند.
اصل زور، به معنى تزویر و جلوه دادن باطل به صورت حق است.
وَ إِذا مَرُّوا بِاللَّغْوِ مَرُّوا کِراماً: هنگامى که از کارهاى زشت و معصیتها مىگذرند بزرگوارانه مىگذرند و نشان میدهند که به این کارها راضى نیستند. زیرا بالاتر از اینند که در این کارها داخل شوند و با مردمى که به این کارها دست مىزنند، اختلاط و آمیزش پیدا کنند.
بدیهى است که بزرگوارى و بزرگمنشى افراد، به آنها اجازه نمیدهد که شؤونات اجتماعى و دینى خود را زیر پا گذارند و با هر کس و ناکسى آمیزش پیدا کنند.
برخى گفتهاند: مقصود از اینکه بزرگوارانه مىگذرند، این است که وقتى به کسى مىرسند که به آنها سخن زشت مىگوید، چشمپوشى مىکنند و وقتى به کسى مىرسند که از آنها کمک میخواهد، یاریش مىکنند.
امام باقر (ع) مىفرماید: منظور این است که نام اعضاى قبیحه را به کنایه یادمیکنند.
اصل لغو، به کارهاى بى فایده اطلاق مىشود. اعم از اینکه باطل باشد یا نباشد.
از اینرو به کار آدم ساهى و غافل نیز لغو گفته مىشود. حال آنکه کار چنین آدمى نه خوب است نه بد. الا اینکه ضرر آن به غیر برسد که در این صورت، مورد اختلاف است که آیا نیک است یا بد؟
وَ الَّذِینَ إِذا ذُکِّرُوا بِآیاتِ رَبِّهِمْ لَمْ یَخِرُّوا عَلَیْها صُمًّا وَ عُمْیاناً: هنگامى که به قرآن و ادلهاى که خداوند اقامه کرده است، موعظه شوند، دقت و تأمل مىکنند و همچون کران و کوران نیستند که گویى چیزى نشنیده و ندیدهاند. بلکه چشم و گوش خود را باز میکنند و نفع معنوى مىبرند.حسن مىگوید: چه بسیار کسانى که قرآن میخوانند ولى همچون کور و کر مىمانند!
وَ الَّذِینَ یَقُولُونَ رَبَّنا هَبْ لَنا مِنْ أَزْواجِنا وَ ذُرِّیَّاتِنا قُرَّهَ أَعْیُنٍ: مىگویند:پروردگارا، زنان و فرزندانى بما بده که به پرستش تو ما را شاد گردانند. در دنیا اهل صلاح باشند و در آخرت، اهل بهشت.
وَ اجْعَلْنا لِلْمُتَّقِینَ إِماماً: پروردگارا، ما را از کسانى قرار ده، که اهل تقوى به آنها تأسى میجویند.ممکن است که منظور این باشد که پروردگارا، اهل تقوى را پیشواى ما قرار ده.بنا بر این آیه شریفه در اصل بوده است: «و اجعل المتقین لنا اماما»
أُوْلئِکَ یُجْزَوْنَ الْغُرْفَهَ بِما صَبَرُوا: مردمى که این اوصاف را دارند، پاداششان در درجه اعلاى بهشت است. بخاطر اینکه به طاعت خدا و رسول و سختى هاى دنیا صبر کرده اند.
اصل غرفه، بنائى است که روى بناى دیگرى ساخته شده است. برخى گویند:غرفه، نام بالاترین منزلهاى بهشت است. هم چنان که در دنیا نیز غرفه بالاترین مسکن است.
وَ یُلَقَّوْنَ فِیها تَحِیَّهً وَ سَلاماً: فرشتگان در بهشت آنها را به سخنان سرور- آمیز و نوید به پاداش عظیم، ملاقات مىکنند.
خالِدِینَ فِیها حَسُنَتْ مُسْتَقَرًّا وَ مُقاماً: آنان در بهشت که جایگاهى نیکو و پسندیده است، جاودانى هستند و گرفتار مرگ و زوال نمیشوند.
قُلْ ما یَعْبَؤُا بِکُمْ رَبِّی لَوْ لا دُعاؤُکُمْ: بگو: اگر بخاطر دعوت شما به اسلام نبود، خداوند توجهى و عنایتى به شما نداشت. بدیهى است که چیزى که مورد توجه و عنایت نباشد، وجود و عدمش یکسان است.
مقصود این است که به مشرکین گفته شود که نیکى و بدى ایشان سود و زیانى براى خداوند ندارد تا خدا بخاطر سود و زیان خود ایشان را دعوت بدین کند.
بلکه این مقتضاى حکمت است که خداوند بندگان خود را بوسیله پیامبران دعوت به دین کند.
ممکن است منظور این باشد که اگر دعا و عبادت شما نبود، خداوند به شما عنایت و توجهى نداشت. یعنى کسى که عبادت نکند، پیش خدا قدر و منزلتى ندارد.
یزید بن معاویه عجلى از امام باقر (ع) مى پرسد: قرائت افضل است یا دعاى بسیار؟ مىفرماید: دعاى بسیار بهتر است و همین آیه را مىخواند.
فَقَدْ کَذَّبْتُمْ فَسَوْفَ یَکُونُ لِزاماً: شما مردم مکه، دعوت خدا و پیغمبر را تکذیب کردید و دیرى نمىپاید که کیفر آن دامنگیر شما خواهد شد.
برخى گویند: منظور این است که این تکذیب شما دامنگیر شما خواهد شد و راه توبه را به روى شما مىبندد.
برخى گویند: منظور کشته شدن در جنگ بدر یا عذاب آخرت است.
[۱] – مؤلف بر حسب هیئت بطلمیوسى که زمین را مرکز و خورشید را متحرک میداند، سخن گفته است. لکن بر حسب هیئت جدید زمین متحرک و برگرد خورشید مىچرخد. البته اصل مطلب صحیح است. یعنى اگر خدا بخواهد زمین را از حرکت وضعى باز میدارد و در نتیجه شب یا سایه ثابت مىماند.
[۲] – سیئه به فعلى گفته مىشود که مخالف امر خدا و حسنه به فعلى گفته مىشود که موافق امر خداست. مثلا آمیزش با یک زن، اگر طبق موازین شرعى است، حسنه و اگر مخالف است سیئه و زناست. اشخاص مشرک، پیش از توبه بخاطر خباثت باطنى که داشتند کارهاى ایشان سیئه بود. پس از آنکه توبه کردند، بواسطه طهارت باطنى اعمالشان حسنه است. پس فعل تابع ذات و صبغه باطنى افراد است. هنگامى که باطن پاک شد و ذات بوسیله توبه و ایمان و عمل صالح، خباثت خود را از دست داد، چه مانعى دارد که آثار هم به تبع ذات، پاک و شسته شود؟ زیرا توبه که این قدرت را دارد که نهاد شخص را از خباثت به طهارت تبدیل کند و ذات را که منشأ آثار و افعال است. دیگرگون سازد، این قدرت را دارد که آثار را نیز عوض کند و سیئهها را تبدیل به حسنات نماید. روایتى هم که در متن آمده، مؤید همین معنى است.
ترجمه تفسیر مجمع البیان ج ۱۷