ترجمه مجمع البیان فی تفسیر القرآن فضل بن حسن طبرسی سوره الشعراء آیه ۶۹– ۱۵۹
[سوره الشعراء (۲۶): آیات ۶۹ تا ۱۰۴]
وَ اتْلُ عَلَیْهِمْ نَبَأَ إِبْراهِیمَ (۶۹)
إِذْ قالَ لِأَبِیهِ وَ قَوْمِهِ ما تَعْبُدُونَ (۷۰)
قالُوا نَعْبُدُ أَصْناماً فَنَظَلُّ لَها عاکِفِینَ (۷۱)
قالَ هَلْ یَسْمَعُونَکُمْ إِذْ تَدْعُونَ (۷۲)
أَوْ یَنْفَعُونَکُمْ أَوْ یَضُرُّونَ (۷۳)
قالُوا بَلْ وَجَدْنا آباءَنا کَذلِکَ یَفْعَلُونَ (۷۴)
قالَ أَ فَرَأَیْتُمْ ما کُنْتُمْ تَعْبُدُونَ (۷۵)
أَنْتُمْ وَ آباؤُکُمُ الْأَقْدَمُونَ (۷۶)
فَإِنَّهُمْ عَدُوٌّ لِی إِلاَّ رَبَّ الْعالَمِینَ (۷۷)
الَّذِی خَلَقَنِی فَهُوَ یَهْدِینِ (۷۸)
وَ الَّذِی هُوَ یُطْعِمُنِی وَ یَسْقِینِ (۷۹)
وَ إِذا مَرِضْتُ فَهُوَ یَشْفِینِ (۸۰)
وَ الَّذِی یُمِیتُنِی ثُمَّ یُحْیِینِ (۸۱)
وَ الَّذِی أَطْمَعُ أَنْ یَغْفِرَ لِی خَطِیئَتِی یَوْمَ الدِّینِ (۸۲)
رَبِّ هَبْ لِی حُکْماً وَ أَلْحِقْنِی بِالصَّالِحِینَ (۸۳)
وَ اجْعَلْ لِی لِسانَ صِدْقٍ فِی الْآخِرِینَ (۸۴)
وَ اجْعَلْنِی مِنْ وَرَثَهِ جَنَّهِ النَّعِیمِ (۸۵)
وَ اغْفِرْ لِأَبِی إِنَّهُ کانَ مِنَ الضَّالِّینَ (۸۶)
وَ لا تُخْزِنِی یَوْمَ یُبْعَثُونَ (۸۷)
یَوْمَ لا یَنْفَعُ مالٌ وَ لا بَنُونَ (۸۸)
إِلاَّ مَنْ أَتَى اللَّهَ بِقَلْبٍ سَلِیمٍ (۸۹)
وَ أُزْلِفَتِ الْجَنَّهُ لِلْمُتَّقِینَ (۹۰)
وَ بُرِّزَتِ الْجَحِیمُ لِلْغاوِینَ (۹۱)
وَ قِیلَ لَهُمْ أَیْنَ ما کُنْتُمْ تَعْبُدُونَ (۹۲)
مِنْ دُونِ اللَّهِ هَلْ یَنْصُرُونَکُمْ أَوْ یَنْتَصِرُونَ (۹۳)
فَکُبْکِبُوا فِیها هُمْ وَ الْغاوُونَ (۹۴)
وَ جُنُودُ إِبْلِیسَ أَجْمَعُونَ (۹۵)
قالُوا وَ هُمْ فِیها یَخْتَصِمُونَ (۹۶)
تَاللَّهِ إِنْ کُنَّا لَفِی ضَلالٍ مُبِینٍ (۹۷)
إِذْ نُسَوِّیکُمْ بِرَبِّ الْعالَمِینَ (۹۸)
وَ ما أَضَلَّنا إِلاَّ الْمُجْرِمُونَ (۹۹)
فَما لَنا مِنْ شافِعِینَ (۱۰۰) وَ لا صَدِیقٍ حَمِیمٍ (۱۰۱)
فَلَوْ أَنَّ لَنا کَرَّهً فَنَکُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ (۱۰۲)
إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَهً وَ ما کانَ أَکْثَرُهُمْ مُؤْمِنِینَ (۱۰۳)
وَ إِنَّ رَبَّکَ لَهُوَ الْعَزِیزُ الرَّحِیمُ (۱۰۴)
ترجمه:
داستان ابراهیم را برایشان بخوان. آن گاه که بپدر و قومش گفت: چه مى- پرستید؟ گفتند بتهایى مى پرستیم و در پیشگاه ایشان نماز مىبریم. گفت آیا هنگامى که دعا میکنید، صداى شما را مىشنوند یا به شما سود و زیان مىرسانند؟
گفتند: بلکه پدرانمان را یافتیم که چنین میکنند. آیا شما و پدران اسبقتان دیدید آنچه را که پرستیدید؟ آنها همه دشمنان منند مگر خداى عالمین. که مرا آفرید و رهنمائیم میکند و مرا طعام و آب میدهد و چون بیمار شوم شفایم میدهد و کسى که مرا مىمیراند آن گاه زندهام میکند و کسى که طمع دارم که گناهم را در روز جزا بیامرزد. خدایا بمن حکمت بخش و مرا به صالحان ملحق گردان و براى من در میان پسینیان زبان راستى قرار ده و مرا از وارثان بهشت نعیم گردان و پدرم را بیامرز که از گمراهان بود و در روز بعث مردگان خوارم نکن. روزى که مال و فرزندان سود ندارد. جز آن که با قلب سالم بیاید و بهشت براى پرهیزگاران نزدیک گردد و جهنم براى گمراهان آشکار شود و به آنها گفته شود: جز خدا چه مىپرستیدید؟
آیا شما را یارى مىکنند یا از گرفتارى نگاه مىدارند؟ سپس بتها و گمراهان و همه لشکریان شیطان را روى هم میریزند. در حالى که با یکدیگر خصومت میکنند، مىگویند: بخدا، ما در گمراهى آشکار بودیم که شما را با خداى عالمین مساوى قرار دادیم و ما را کسى جز مجرمان گمراه نکرد. اکنون ما را شفاعت کننده و دوستى دلسوز و مهربان نیست. کاش ما را بازگشتى بود تا از مؤمنان مىشدیم. در آن آیتى است و بیشترشان مؤمن نبودند و خداى تو عزیز و رحیم است.
لغت:
اقدم: اول و اسبق تبریز: آشکار کردن غاوى: کسى که عملش موجب نومیدى از ثواب است کبکبوا: روى هم ریخته شدند.
حمیم: خویشاوندى که دوستى ورزد.
اعراب:
هَلْ یَسْمَعُونَکُمْ: هر گاه بدنبال این کلمه جوهر واقع شود دو مفعول میگیرد و مفعول دوم آن صوت است. در اینجا یک مفعول گرفته به تقدیر مضاف. یعنى «هل یسمعون دعائکم» و قرینه محذوف «إِذْ تَدْعُونَ» است.
إِلَّا رَبَّ الْعالَمِینَ: استثناء منقطع و ممکن است استثناء متصل باشد در صورتى که آنها هم بت پرستیده باشند و هم خدا.
إِلَّا مَنْ أَتَى اللَّهَ: منصوب و بدل از مفعول محذوف «ینفع» یعنى «لا ینفع احدا ..» و ممکن است منصوب باشد بنا بر استثناء.
هُمْ فِیها: مبتدا و خبر و «یختصمون» منصوب بر حالیت و ممکن است «یختصمون» خبر و «فیها» در محل نصب و متعلق به آن باشد.
فنکون: منصوب به تقدیر «ان» در جواب تمنى.
مقصود:
اکنون مىفرماید:
وَ اتْلُ عَلَیْهِمْ نَبَأَ إِبْراهِیمَ: اى محمد، داستان ابراهیم را که اصل پیامبران و افتخار عرب و مایه تسلى خاطر تو و اندرز مردم است براى ایشان بخوان.
إِذْ قالَ لِأَبِیهِ وَ قَوْمِهِ ما تَعْبُدُونَ: که از راه انکار به پدر و قوم خود گفت: چه مىپرستید؟
قالُوا نَعْبُدُ أَصْناماً فَنَظَلُّ لَها عاکِفِینَ: گفتند: بتهایى پرستش مىکنیم و در پیشگاه آنها نماز مىخوانیم. این معنى از ابن عباس است. برخى گویند: یعنى پیوسته آنها را عبادت مىکنیم.
قالَ هَلْ یَسْمَعُونَکُمْ إِذْ تَدْعُونَ: ابراهیم به آنها گفت: آیا هنگامى که آنها را میخوانید صداى شما را مىشنوند و دعاى شما را مستجاب میکنند؟
أَوْ یَنْفَعُونَکُمْ أَوْ یَضُرُّونَ: آیا اگر آنها را پرستش کنید به شما نفع مىرسانند و اگر نکنید به شما ضرر مىزنند؟
از اینجا استفاده مىشود که دین را باید با دلیل ثابت کرد و اگر چنین نبود ابراهیم با آنها بحث و مناظره نمیکرد.
قالُوا بَلْ وَجَدْنا آباءَنا کَذلِکَ یَفْعَلُونَ: آنها که جواب صحیحى نداشتند که به ابراهیم بدهند، گفتند: ما از پدران خود تقلید مىکنیم. زیرا دیدهایم که آنها نیز چنین میکنند.
قالَ أَ فَرَأَیْتُمْ ما کُنْتُمْ تَعْبُدُونَ أَنْتُمْ وَ آباؤُکُمُ الْأَقْدَمُونَ: ابراهیم براى اینکه تقلید آنها را مورد انکار قرار دهد، فرمود: آیا شما و پدرانتان چیزهایى را که پرستش کرده و میکنید، دیدهاید؟
فَإِنَّهُمْ عَدُوٌّ لِی: بتها و پرستش بتها همه دشمن منند و بقولى یعنى: بتها همه دشمن منند.
علت اینکه ضمیر جمع مذکر عاقل به بتها برگردانده، این است که به آنها نسبت عداوت داده است.
دشمنى بتها از این لحاظ است که عبادت آنها مضر است.
ممکن است منظور این باشد که بتها و پدران ایشان- که هم خدا را مىپرستیدند و هم بت را- دشمن منند و به همین جهت است که بدنبال آن مىگوید:
إِلَّا رَبَّ الْعالَمِینَ: یعنى همه معبودها دشمن منند، جز خداى عالمین.
فراء میگوید: در جمله قلب است. یعنى: من دشمن ایشانم.
اکنون در وصف خداى عالمین مىگوید:
الَّذِی خَلَقَنِی فَهُوَ یَهْدِینِ: او کسى است که مرا از نیستى به هستى آورد و راه نجات را به من نشان میدهد.برخى گویند: یعنى او کسى است که مرا براى طاعت خویش آفرید و مرا بسوى بهشت هدایت مىکند.
وَ الَّذِی هُوَ یُطْعِمُنِی وَ یَسْقِینِ وَ إِذا مَرِضْتُ فَهُوَ یَشْفِینِ: همو که به من روزى میدهد و تنم را از بیماریها سالم میگرداند.
وَ الَّذِی یُمِیتُنِی ثُمَّ یُحْیِینِ: و همو که مرا پس از این حیات مىمیراند و پس از مرگ در روز قیامت زنده مىسازد.
وَ الَّذِی أَطْمَعُ أَنْ یَغْفِرَ لِی خَطِیئَتِی یَوْمَ الدِّینِ: و همو که امیدوارم بروز جزا گناهم را ببخشاید.این جمله را بر سبیل انقطاع مىگوید و الا در نظر ما و همه عدلى مذهبان انبیاء معصومند و نیازى به بخشایش قیامت ندارند. اگر چه عدلى مذهبان- یعنى معتزله- براى انبیاء گناه صغیره را تجویز مىکنند، لکن مىگویند: در همین جهان صغائر ایشان حبط و تکفیر مىشود. بنا بر این گناهى بر آنها باقى نمىماند که در روز قیامت نیاز به مغفرت داشته باشند.
برخى گویند: یعنى امیدوارم که در روز قیامت هر که مرا شفیع خود سازد، خدا او را عفو کند. بنا بر این غفران خدا را مخصوص خود گردانیده است. در حالى که منظور، غفران شفاعت خواهندگان است. نظیر «لِیَغْفِرَ لَکَ اللَّهُ ما تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِکَ وَ ما تَأَخَّرَ» (تا گناهان گذشته و آینده ترا ببخشاید: فتح ۲) که مقصود آمرزش گناهان امت است.
در اینجا ابراهیم بیمارى را بخود نسبت داد. اگر چه بیمارى از جانب خداست و این از حسن ادب ابراهیم است و مقصود او شکر نعمت خداست و اگر مقصود بیان قدرت خداوند بود، البته به خدا نسبت میداد. نظیر آن کلام خضر است که وقتى راجع به معیوب کردن کشتى سخن مىگفت، معیوب کردن کشتى را بخود نسبت داد و گفت:
«فَأَرَدْتُ أَنْ أَعِیبَها» (خواستم کشتى را معیوب کنم: کهف ۷۹) و چون خواست راجع به تعمیر دیوارى که روى گنج دو یتیم قرار داشت، سخن بگوید، گفت: «فَأَرادَ رَبُّکَ أَنْ یَبْلُغا أَشُدَّهُما» (خدا میخواست که آنها به حد رشد برسند: کهف ۸۲) علت حذف یاءها در آخر افعال این است که در رأس آیاتند.
این سخن ابراهیم در مقام احتجاج است و منظور وى این است که تنها کسى لایق خدایى است که بتواند این کارها را انجام دهد.
اکنون خداوند متعال حکایت از دعاى ابراهیم میکند:
رَبِّ هَبْ لِی حُکْماً وَ أَلْحِقْنِی بِالصَّالِحِینَ: خدایا بمن حکمت و دانش- و بقولى نبوت- ببخش و مرا از لحاظ درجه و منزلت، به پیامبران پیش از من ملحق گردان.برخى گویند: یعنى چنان لطفى در باره ام کن که شایستگى پیوستن به انبیاء پیدا کنم.از این آیه اهمیت صلاح و صالح بودن به خوبى معلوم میشود. منظور از صلاح این است که انسان در راه اوامر الهى استقامت نشان دهد.
وَ اجْعَلْ لِی لِسانَ صِدْقٍ فِی الْآخِرِینَ: و مرا در میان امتهاى بعدى مورد قبول و ستایش ایشان قرار ده.این دعاى ابراهیم را خداوند مستجاب فرمود. از این جهت است که پیروان همه ادیان ابراهیم را ستایش میکنند و نبوت او را قبول دارند.عرب لسان را به جاى قول مىگذارد و همچنین به جاى لغت.
برخى گویند: یعنى در میان آخرین امت، فرزند خوبى بمن عطا کن که زبان به راستى گشاید و قیام به حق کند و منظور محمد (ص) است.
وَ اجْعَلْنِی مِنْ وَرَثَهِ جَنَّهِ النَّعِیمِ: و مرا از وارثان فردوس برین قرار ده.
وَ اغْفِرْ لِأَبِی إِنَّهُ کانَ مِنَ الضَّالِّینَ: و پدرم را بیامرز که از راه صواب دور و منحرف گردید.علت اینکه او را گمراه مىنامد این است که کفر او از روى جهالت است نه از روى عناد.در باره وجه استغفار ابراهیم براى پدر در سوره توبه سخن گفتهایم.[۱]
وَ لا تُخْزِنِی یَوْمَ یُبْعَثُونَ: و در روزى که خلائق محشور مىشوند، مرا رسوا مکن و بگناهم سرزنشم مکن.
این دعاى ابراهیم نیز از راه انقطاع است. زیرا همانطورى که گفتیم، انبیاء مرتکب عمل قبیح نمىشوند.[۲] اکنون در باره روز حشر خلائق مىگوید:
یَوْمَ لا یَنْفَعُ مالٌ وَ لا بَنُونَ: روزى که مال و اولاد براى احدى فایده ندارد.زیرا نمیتواند کسى بوسیله مال و اولاد از سختیها و دشواریهاى آن روز خلاصى یابد.
إِلَّا مَنْ أَتَى اللَّهَ بِقَلْبٍ سَلِیمٍ: مگر کسانى که با دلى خالى از شرک و شک به پیشگاه خداوند بار یابند.
برخى گویند: یعنى دلى پاک از فساد و معاصى. زیرا هر معصیتى با نیت قلبى صورت مىگیرد. بدیهى است که اگر قلب پاک باشد سایر اعضاء بدن هم پاکند. از امام صادق (ع) روایت شده است که منظور قلبى است که از حب دنیا سالم باشد. مؤید آن فرمایش پیامبر است که: دوستى دنیا رأس هر گناهى است.
وَ أُزْلِفَتِ الْجَنَّهُ لِلْمُتَّقِینَ: بهشت به پرهیزگاران نزدیک مىشود تا داخل شوند.
وَ بُرِّزَتِ الْجَحِیمُ لِلْغاوِینَ: و جهنم نیز در برابر گمراهان و منحرفین از حق و صواب آشکار میگردد.
وَ قِیلَ لَهُمْ أَیْنَ ما کُنْتُمْ تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ: به آنها گفته مىشود: بتها را در کجا مىپرستیدید؟ علت اینکه از آنها سؤال توبیخى مىشود این است که هر گونه جواب دهند، خودشان مفتضح مىشوند.
هَلْ یَنْصُرُونَکُمْ أَوْ یَنْتَصِرُونَ: آیا امروز عذاب را از شما دور میکنند یا اینکه در برابر کیفر به یارى شما مىآیند؟
فَکُبْکِبُوا فِیها هُمْ وَ الْغاوُونَ وَ جُنُودُ إِبْلِیسَ أَجْمَعُونَ: آن گاه بتها و پرستندگان آنها که مردمى گمراه بودهاند، و سپاهیان شیطان همه را جمع کرده، بر روى هم مىریزند.
قالُوا وَ هُمْ فِیها یَخْتَصِمُونَ تَاللَّهِ إِنْ کُنَّا لَفِی ضَلالٍ مُبِینٍ إِذْ نُسَوِّیکُمْ بِرَبِّ الْعالَمِینَ: در حالى که اینها در جهنم با یکدیگر نزاع مىکنند به بتها مىگویند:بخدا قسم، ما از طریق حق و جاده صواب دور افتاده بودیم که شما را در ردیف خداوند قرار دادیم و به پرستش شما پرداختیم.
وَ ما أَضَلَّنا إِلَّا الْمُجْرِمُونَ: جز گذشتگان که به آنها تأسى جستیم، ما را گمراه نکردند.
برخى گویند: منظور شیطان و برخى گویند: منظور کفار است.
سپس از روى حسرت مىگویند:
فَما لَنا مِنْ شافِعِینَ وَ لا صَدِیقٍ حَمِیمٍ: ما را کسى نیست که شفاعتمان کند و از حالمان بپرسد و خویشاوندى نداریم که از در دلسوزى و مهربانى و دوستى بیاد ما بیفتد.خلاصه اینکه نه از خویشاوندان و نه از بیگانگان دادرس و فریاد رسى نداریم.
علت این است که شفاعت پیامبران و فرشتگان و مؤمنان در آن روز شامل حالشان نمیشود. جابر بن عبد اللَّه انصارى از پیامبر خدا روایت کرده است که: شخص در بهشت است و از حال دوستش که در جهنم است، سؤال مىکند. خداوند مىفرماید: دوستش را به بهشت ببرید. آن گاه کسانى که در جهنم مىمانند مىگویند: ما را شفاعت کنندهاى و خویشاوند مهربانى نیست. عیاشى از امام صادق (ع) روایت کرده است که فرمود:
بخدا، شیعیان خود را شفاعت مىکنیم. بخدا شیعیان خود را شفاعت مىکنیم. تا آنجا که مردم میگویند: ما را شفاعت کنندهاى و خویشاوندى مهربان نیست. کاش بدنیا بر میگشتیم تا از مؤمنان مىشدیم. در روایت دیگر بجاى مردم «دشمن ما» دارد.
ابان بن تغلب میگوید: مؤمن در روز قیامت خانواده خود را شفاعت میکند تا اینکه خدمتکارش باقى مىماند و در حالى که انگشت سبابه خود را بلند کرده، مىگوید:
خدایا خدمتگزارم مرا از سرما و گرما حفظ میکرد و او را شفاعت مىکند. در روایت دیگر از امام باقر (ع) است که: مؤمن همسایه خود را که هیچ حسنهاى ندارد شفاعت کرده، گوید: خدایا همسایهام جلو اذیت مرا مىگرفت و شفاعتش میکند حد اقل افرادى که هر مؤمنى شفاعت مىکند سى نفر است.
فَلَوْ أَنَّ لَنا کَرَّهً فَنَکُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ: آن گاه مىگویند: کاش بدنیا بر مىگشتیم و از اهل ایمان مىشدیم تا امروز شفاعت مىیافتیم.
إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَهً وَ ما کانَ أَکْثَرُهُمْ مُؤْمِنِینَ: در این داستان آیتى و دلالتى است براى آن کسانى که به دیده عبرت در آن بنگرند. اما بیشتر آنها ایمان نیاوردند.
منظور از این گفتار تسلیت خاطر پیامبر و اعلام است به اینکه بدى از قدیم بوده است.
وَ إِنَّ رَبَّکَ لَهُوَ الْعَزِیزُ الرَّحِیمُ: معناى آن گذشت.
[سوره الشعراء (۲۶): آیات ۱۰۵ تا ۱۲۲]
کَذَّبَتْ قَوْمُ نُوحٍ الْمُرْسَلِینَ (۱۰۵)
إِذْ قالَ لَهُمْ أَخُوهُمْ نُوحٌ أَ لا تَتَّقُونَ (۱۰۶)
إِنِّی لَکُمْ رَسُولٌ أَمِینٌ (۱۰۷)
فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُونِ (۱۰۸)
وَ ما أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ مِنْ أَجْرٍ إِنْ أَجْرِیَ إِلاَّ عَلى رَبِّ الْعالَمِینَ (۱۰۹)
فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُونِ (۱۱۰)
قالُوا أَ نُؤْمِنُ لَکَ وَ اتَّبَعَکَ الْأَرْذَلُونَ (۱۱۱)
قالَ وَ ما عِلْمِی بِما کانُوا یَعْمَلُونَ (۱۱۲)
إِنْ حِسابُهُمْ إِلاَّ عَلى رَبِّی لَوْ تَشْعُرُونَ (۱۱۳)
وَ ما أَنَا بِطارِدِ الْمُؤْمِنِینَ (۱۱۴)
إِنْ أَنَا إِلاَّ نَذِیرٌ مُبِینٌ (۱۱۵)
قالُوا لَئِنْ لَمْ تَنْتَهِ یا نُوحُ لَتَکُونَنَّ مِنَ الْمَرْجُومِینَ (۱۱۶)
قالَ رَبِّ إِنَّ قَوْمِی کَذَّبُونِ (۱۱۷)
فَافْتَحْ بَیْنِی وَ بَیْنَهُمْ فَتْحاً وَ نَجِّنِی وَ مَنْ مَعِیَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ (۱۱۸)
فَأَنْجَیْناهُ وَ مَنْ مَعَهُ فِی الْفُلْکِ الْمَشْحُونِ (۱۱۹)
ثُمَّ أَغْرَقْنا بَعْدُ الْباقِینَ (۱۲۰)
إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَهً وَ ما کانَ أَکْثَرُهُمْ مُؤْمِنِینَ (۱۲۱)
وَ إِنَّ رَبَّکَ لَهُوَ الْعَزِیزُ الرَّحِیمُ (۱۲۲)
ترجمه:
قوم نوح، رسولان را تکذیب کردند. برادرشان نوح بدیشان گفت: آیا تقوى پیشه نمیکنید؟ من براى شما رسولى امینم. از خدا بپرهیزید و مرا اطاعت کنید.
من از شما اجرى نمیخواهم. اجرم جز بر خداى عالمین نیست. از خدا بپرهیزید و اطاعتم کنید. گفتند: بتو ایمان آوریم و حال آنکه مردم دونپایه از تو پیروى کردهاند؟ گفت: مرا به کردار ایشان دانشى نیست. حساب آنها بر خداى من است، اگر بدانید. من مؤمنان را طرد نمیکنم. من جز ترسانندهاى آشکار نیستم. گفتند:
اى نوح، اگر باز نگشتى از سنگسار شدگان خواهى بود. گفت: خدایا، قومم تکذیبم کردند. میان من و ایشان در فتحى بگشاى و مرا و مؤمنانى که با منند از ایشان رها کن. او را و کسانى که در آن کشتى که پر از انسان و موجودات دیگر بود نجات دادیم.
بعد باقى را غرق کردیم. در این آیتى است و بیشترشان ایمان نیاوردند. خداى تو مقتدر و رحیم است.
قرائت:
و اتبعک: یعقوب «و اتباعک» خوانده است و در این صورت، مبتداست براى «الارذلون» یا عطف است بر ضمیر «نؤمن».
لغت:
ارذلون و اراذل: مردم است.
طرد: دور کردن.
رجم: سنگسار کردن.
انتهاء: بازگشتن.
فتح: حکم.
فلک: کشتى. مفرد و جمع این کلمه یکسان است.
مشحون: پر.
اعراب:
ما عِلْمِی: «ما» حرف نفى «علمى» مبتدا «بِما کانُوا یَعْمَلُونَ» جار و مجرور و خبر و متعلق بمحذوف.
مقصود:
اکنون به شرح داستان نوح پرداخته، مىفرماید:
کَذَّبَتْ قَوْمُ نُوحٍ الْمُرْسَلِینَ: قوم نوح رسولان را تکذیب کردند. بدیهى است که اگر کسى یکى از انبیاء را تکذیب کند، همه آنها را تکذیب کرده است.
زیرا هر پیامبرى که از جانب خدا بیاید مردم را امر میکند که همه انبیاء را تصدیق کنند. امام باقر (ع) مىفرماید: منظور از رسولان نوح و پیامبرانى است که میان نوح و آدم بودند.
إِذْ قالَ لَهُمْ أَخُوهُمْ نُوحٌ أَ لا تَتَّقُونَ: نوح که برادر نسبى آنها بود نه برادر دینى، به آنها گفت: چرا با تکذیب من از عذاب خداوند نمیپرهیزید؟
إِنِّی لَکُمْ رَسُولٌ أَمِینٌ: من رسولى هستم که میان شما و خدا امینم و خیانت نمیکنم.
فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُونِ: باطاعت و عبادت خویش از خدا بپرهیزید و مرا در ایمان و توحید مطیع باشید.
وَ ما أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ مِنْ أَجْرٍ إِنْ أَجْرِیَ إِلَّا عَلى رَبِّ الْعالَمِینَ: من در برابر دعوتم بتوحید از شما مزدى نمیخواهم. مزد من بر آن خداوندى است که همه موجودات را آفریده است.
فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُونِ: باز هم سخن پیش را تکرار کرده، مىگوید: تقوى پیشه کنید و مرا مطیع باشید. زیرا از شما مزد نمیخواهم تا از مال خویش بترسید.
قبلا گفته بود: چون رسول امینم، از خدا بپرهیزید و مرا مطیع باشید. بنا بر این، اینها با یکدیگر مغایرت دارند و در هر دو صورت، سوء ظن و تهمت را زایل مىسازد.
قالُوا أَ نُؤْمِنُ لَکَ وَ اتَّبَعَکَ الْأَرْذَلُونَ: گفتند: چگونه بتو ایمان آوریم و حال آنکه مشتى مردم پست و فرومایه از تو تبعیت کردهاند؟ برخى گویند: منظور مستمندان و تهیدستان است. برخى گویند: منظور بافندگان و کفاشان است. بهر حال میخواهند بگویند: اطرافیان و پیروان تو افراد پست و زبون هستند و اگر ما بتو ایمان آوریم در ردیف آنها قرار میگیریم. بدیهى است که این سخن حاکى از جهل ایشان است. زیرا ایمان این طبقه، موجب این نمیشود که آنها نوح را تکذیب کنند.
همینها بخاطر ایمانشان بدرگاه خدا تقرب پیدا میکنند، ولى اشرافى گنهکار، پیش خدا قرب و منزلتى ندارد.
قالَ وَ ما عِلْمِی بِما کانُوا یَعْمَلُونَ: نوح گفت: من به کارها و رفتار آنها آگاه نیستم. تکلیفى هم در اینباره ندارم. تکلیف من این است که آنها را بسوى خدا دعوت کنم. آنها دعوت مرا اجابت کردهاند.
إِنْ حِسابُهُمْ إِلَّا عَلى رَبِّی لَوْ تَشْعُرُونَ: حساب آنها بر آن خداوندى است که خالق من و آنهاست. اگر شما آگاه بودید بر آنها خرده نمیگرفتید.
وَ ما أَنَا بِطارِدِ الْمُؤْمِنِینَ إِنْ أَنَا إِلَّا نَذِیرٌ مُبِینٌ: من ترساننده از معصیت و دعوت کننده آشکارى بسوى طاعت خدایم و مؤمنین را از خود طرد نمیکنم.
قالُوا لَئِنْ لَمْ تَنْتَهِ یا نُوحُ لَتَکُونَنَّ مِنَ الْمَرْجُومِینَ: گفتندش: اى نوح، اگر از گفته خود دست بر ندارى ترا سنگسار خواهیم کرد. ضحاک گوید: یعنى بتو فحاشى مىکنیم.
قالَ رَبِّ إِنَّ قَوْمِی کَذَّبُونِ فَافْتَحْ بَیْنِی وَ بَیْنَهُمْ فَتْحاً وَ نَجِّنِی وَ مَنْ مَعِیَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ: نوح گفت: پروردگارا، قومم تکذیبم کردند، میان ما و آنها به عذاب حکم فرما و مرا و مؤمنانى که با منند از عذاب نجات ده.
فَأَنْجَیْناهُ وَ مَنْ مَعَهُ فِی الْفُلْکِ الْمَشْحُونِ: نوح و کسانى را که در آن کشتى مملو از انسان و حیوانات با او بودند، نجات بخشیدیم.
ثُمَّ أَغْرَقْنا بَعْدُ الْباقِینَ: پس از نجات نوح و همراهانش بقیه را که در کشتى نبودند غرق کردیم.
إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَهً وَ ما کانَ أَکْثَرُهُمْ مُؤْمِنِینَ: در این داستان دلالتى روشن بر یگانگى خداست و بیشترشان ایمان نیاوردند. تکرار این جمله مانعى ندارد.زیرا هر بار که بدنبال یکى از داستانها ذکر مىشود، مقصود تازهاى را افاده میکند.
وقتى که بدنبال قصه موسى مىآید و آن گاه که بدنبال داستان ابراهیم ذکر مىشود و اکنون که پس از سرگذشت نوح مىآید، در هر کجا آیت و دلالت تازهاى را بیان میدارد.
وَ إِنَّ رَبَّکَ لَهُوَ الْعَزِیزُ الرَّحِیمُ: خداى تو به هلاک قوم نوح مقتدر و به نجات نوح و همراهانش رحیم است.
[سوره الشعراء (۲۶): آیات ۱۲۳ تا ۱۴۰]
کَذَّبَتْ عادٌ الْمُرْسَلِینَ (۱۲۳)
إِذْ قالَ لَهُمْ أَخُوهُمْ هُودٌ أَ لا تَتَّقُونَ (۱۲۴)
إِنِّی لَکُمْ رَسُولٌ أَمِینٌ (۱۲۵)
فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُونِ (۱۲۶)
وَ ما أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ مِنْ أَجْرٍ إِنْ أَجْرِیَ إِلاَّ عَلى رَبِّ الْعالَمِینَ (۱۲۷)
أَ تَبْنُونَ بِکُلِّ رِیعٍ آیَهً تَعْبَثُونَ (۱۲۸)
وَ تَتَّخِذُونَ مَصانِعَ لَعَلَّکُمْ تَخْلُدُونَ (۱۲۹)
وَ إِذا بَطَشْتُمْ بَطَشْتُمْ جَبَّارِینَ (۱۳۰)
فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُونِ (۱۳۱)
وَ اتَّقُوا الَّذِی أَمَدَّکُمْ بِما تَعْلَمُونَ (۱۳۲)
أَمَدَّکُمْ بِأَنْعامٍ وَ بَنِینَ (۱۳۳)
وَ جَنَّاتٍ وَ عُیُونٍ (۱۳۴)
إِنِّی أَخافُ عَلَیْکُمْ عَذابَ یَوْمٍ عَظِیمٍ (۱۳۵)
قالُوا سَواءٌ عَلَیْنا أَ وَعَظْتَ أَمْ لَمْ تَکُنْ مِنَ الْواعِظِینَ (۱۳۶)
إِنْ هذا إِلاَّ خُلُقُ الْأَوَّلِینَ (۱۳۷)
وَ ما نَحْنُ بِمُعَذَّبِینَ (۱۳۸)
فَکَذَّبُوهُ فَأَهْلَکْناهُمْ إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَهً وَ ما کانَ أَکْثَرُهُمْ مُؤْمِنِینَ (۱۳۹)
وَ إِنَّ رَبَّکَ لَهُوَ الْعَزِیزُ الرَّحِیمُ (۱۴۰)
ترجمه:
قوم عاد رسولان را تکذیب کردند. آن گاه که برادرشان هود، آنها را گفت:آیا تقوى پیشه نمیکنید؟ من براى شما رسولى امینم. از خدا بپرهیزید و مرا اطاعت کنید. من بر اینکار از شما مزدى نمىخواهم. مزد من جز بر خداى عالمین نیست.
آیا در هر محل مرتفعى بنائى بیهوده مىسازید؟ و قصرهایى محکم مىسازید که شاید جاودان بمانید و هنگامى که کیفر میدهید، جبارانه کیفر میدهید؟ از خدا بپرهیزید و اطاعتم کنید. از خدایى بپرهیزید که شما را به آنچه میدانید، امداد کرد. امداد کرد شما را به چارپایان و فرزندان و بوستانها و چشمه ها. بر شما از عذاب روزى بزرگ مىترسم. گفتند: ما را یکسان است که پند بدهى یا از پند دهندگان نباشى.
این نیست مگر خلق و عادت پیشینیان. و ما معذب نیستیم. تکذیبش کردند و هلاکشان کردیم. در این، آیتى است و بیشترشان مؤمن نبودند. خدایت عزیز و رحیم است.
قرائت:
خلق: ابن کثیر و اهل بصره و ابو جعفر و کسایى بفتح خاء و دیگران بضم خاء و لام خواندهاند. اولى به معنى دروغ پردازى و دومى به معناى خلق و خوى و عادت است.
لغت:
ریع: زمین مرتفع.
مصانع: آبگیرها، ساختمانها.
بطش: کشتن به شمشیر و زدن به شلاق.
جبار: زورمند. این صفت در مورد خدا مدح و در مورد دیگران ذم است.
زیرا آنها زورمندى را به خود مىبندند.
مقصود:
اکنون در باره قوم عاد مىفرماید:
کَذَّبَتْ عادٌ الْمُرْسَلِینَ: قبیله عاد رسولان را تکذیب کردند.
إِذْ قالَ لَهُمْ أَخُوهُمْ هُودٌ أَ لا تَتَّقُونَ: هود که برادر نسبى ایشان بود نه برادر دینى، به ایشان گفت: آیا به اجتناب از معاصى، از خدا نمىپرهیزید إِنِّی لَکُمْ رَسُولٌ أَمِینٌ …. رَبِّ الْعالَمِینَ: تفسیرش گذشت.
أَ تَبْنُونَ بِکُلِّ رِیعٍ آیَهً تَعْبَثُونَ: آیا در هر نقطه مرتفعى بنائى مىسازید که براى سکونت، مورد احتیاجتان نیست؟ بلکه منظور شما لهو و لعب و بیهودگى است. ساختمانى که مورد نیاز نباشد. بیهوده است. برخى «ریع» را به معنى شرف و برخى به معنى راه گرفتهاند.
در روایت است که پیامبر گرامى اسلام (ص) بیرون آمد و قبهاى بلند مشاهده کرد. پرسید: این چیست؟ گفتند: از یکى از انصاریان است. صبر کرد تا صاحب قبه آمد. سلام کرد و پیامبر خدا از او اعراض کرد و چندین بار اعراض خود را تکرار کرد تا آن مرد آثار خشم و اعراض را از پیامبر متوجه شد. به اصحاب شکایت برد و گفت: آثار انکار را در نظر رسول خدا مىبینم، نمیدانم چه کردهام؟ گفتند: پیامبر خارج شد و قبه تو را دید و پرسید: از کیست؟ و ما به او اطلاع دادیم. آن مرد رفت و قبه را با زمین یکسان کرد. روزى پیامبر خدا بیرون آمد و قبه را ندید.
فرمود:قبهاى که در اینجا بود چه شد؟ گفتند: صاحب آن از اعراض شما پیش ما شکایت کرد و ما او را مطلع ساختیم و او خرابش کرد. فرمود: هر بنائى که بر سر پا آید بر صاحبش وبالى دارد، مگر اینکه مورد احتیاجش باشد.
برخى گویند: خانهها را در جاهاى بلند مىساختند تا راهگذران و گدایان را از بالا مورد مسخره قرار دهند.
برخى گویند: براى حمامها برج مىساختند و هود این کارشان را مورد انکار قرار داد.
وَ تَتَّخِذُونَ مَصانِعَ لَعَلَّکُمْ تَخْلُدُونَ: ساختمانها و کاخهاى محکمى مىسازید یا آبگیرهایى درست مىکنید که گویا هرگز نمیمیرید. این بناهاى محکم براى کسى خوب است که طمع حیات ابدى داشته باشد.
برخى گویند: یعنى بفکر زندگى ابدى دنیا هستید و در باره مرگ فکر نمیکنید.
وَ إِذا بَطَشْتُمْ بَطَشْتُمْ جَبَّارِینَ: هنگامى که میخواهید کسى را تنبیه و مجازات کنید، نهایت سختگیرى را در باره او مرتکب شوید. برخى گویند: یعنى وقتى کیفر میدهید، بناحق مىکشید.
فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُونِ: معنایش گذشت.
وَ اتَّقُوا الَّذِی أَمَدَّکُمْ بِما تَعْلَمُونَ: از خدایى بپرهیزید که به نعمتهایى که میدانید پیاپى براى شما مدد و کمک مىفرستد.
أَمَدَّکُمْ بِأَنْعامٍ وَ بَنِینَ وَ جَنَّاتٍ وَ عُیُونٍ: شما را به چارپایان و فرزندان و باغها و چشمهها کمک کرده و على الدوام براى شما کمک مىفرستد.
إِنِّی أَخافُ عَلَیْکُمْ عَذابَ یَوْمٍ عَظِیمٍ: مىترسم که در آن روز بزرگ یعنى قیامت، گرفتار عذاب شوید.
قیامت را روز بزرگ خوانده، زیرا ترسهاى آن بزرگ است.
قالُوا سَواءٌ عَلَیْنا أَ وَعَظْتَ أَمْ لَمْ تَکُنْ مِنَ الْواعِظِینَ: گفتند: چه ما را نهى کنى چه نکنى یکسان است. بهر حال ما گفتار ترا نمیپذیریم. یعنى موعظه و ترک موعظه براى ما یکسان است.
إِنْ هذا إِلَّا خُلُقُ الْأَوَّلِینَ: اینها که تو مىگویى دروغهاى مردم قدیم است که بیهوده ادعاى نبوت میکردند و پیامبر نبودند. تو هم مثل آنهایى.
بنا بر اینکه بضم خاء خوانده شود، یعنى: اینها که ما ساختهایم، بنا بر سنت و رویهاى است که از گذشتگان بیادگار مانده است.
برخى گویند: یعنى زندگى ما هم مثل زندگى گذشتگان است که بدنبال آن مرگ است و قیامت و حسابى بدنبال آن نیست و برخى گویند: یعنى این ادعاى تو مطابق عادت گذشتگان است.
وَ ما نَحْنُ بِمُعَذَّبِینَ: این ادعاى تو بى اساس است. ما نه در دنیا عذاب مىشویم، نه در آخرت.
فَکَذَّبُوهُ فَأَهْلَکْناهُمْ: هود را تکذیب کردند و ما آنها را بوسیله عذاب دچار استیصال کردیم.
إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَهً وَ ما کانَ أَکْثَرُهُمْ مُؤْمِنِینَ وَ إِنَّ رَبَّکَ لَهُوَ الْعَزِیزُ الرَّحِیمُ:تفسیر آن گذشت.
[سوره الشعراء (۲۶): آیات ۱۴۱ تا ۱۵۹]
کَذَّبَتْ ثَمُودُ الْمُرْسَلِینَ (۱۴۱)
إِذْ قالَ لَهُمْ أَخُوهُمْ صالِحٌ أَ لا تَتَّقُونَ (۱۴۲)
إِنِّی لَکُمْ رَسُولٌ أَمِینٌ (۱۴۳)
فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُونِ (۱۴۴)
وَ ما أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ مِنْ أَجْرٍ إِنْ أَجْرِیَ إِلاَّ عَلى رَبِّ الْعالَمِینَ (۱۴۵)
أَ تُتْرَکُونَ فِی ما هاهُنا آمِنِینَ (۱۴۶)
فِی جَنَّاتٍ وَ عُیُونٍ (۱۴۷)
وَ زُرُوعٍ وَ نَخْلٍ طَلْعُها هَضِیمٌ (۱۴۸)
وَ تَنْحِتُونَ مِنَ الْجِبالِ بُیُوتاً فارِهِینَ (۱۴۹)
فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُونِ (۱۵۰)
وَ لا تُطِیعُوا أَمْرَ الْمُسْرِفِینَ (۱۵۱)
الَّذِینَ یُفْسِدُونَ فِی الْأَرْضِ وَ لا یُصْلِحُونَ (۱۵۲) قالُوا إِنَّما أَنْتَ مِنَ الْمُسَحَّرِینَ (۱۵۳)
ما أَنْتَ إِلاَّ بَشَرٌ مِثْلُنا فَأْتِ بِآیَهٍ إِنْ کُنْتَ مِنَ الصَّادِقِینَ (۱۵۴)
قالَ هذِهِ ناقَهٌ لَها شِرْبٌ وَ لَکُمْ شِرْبُ یَوْمٍ مَعْلُومٍ (۱۵۵)
وَ لا تَمَسُّوها بِسُوءٍ فَیَأْخُذَکُمْ عَذابُ یَوْمٍ عَظِیمٍ (۱۵۶)
فَعَقَرُوها فَأَصْبَحُوا نادِمِینَ (۱۵۷)
فَأَخَذَهُمُ الْعَذابُ إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَهً وَ ما کانَ أَکْثَرُهُمْ مُؤْمِنِینَ (۱۵۸)
وَ إِنَّ رَبَّکَ لَهُوَ الْعَزِیزُ الرَّحِیمُ (۱۵۹)
ترجمه:
قوم ثمود رسولان را تکذیب کردند آن گاه که برادرشان صالح، بدیشان گفت:
آیا تقوى پیشه نمیکنید؟ من براى شما رسولى امینم. از خدا بپرهیزید و مرا اطاعت کنید. از شما اجرى در خواست نمیکنم. اجرم بر خداى عالمین است. آیا با ایمنى در آنچه در اینجاست، متروک مىمانید؟ در باغها و چشمهها و زراعتها و نخلهایى که طلع آن لطیف است؟ و از کوهها خانههایى مىتراشید در حالى که در اینکار مهارت دارید. از خدا بپرهیزید و مرا اطاعت کنید. و امر مسرفان را اطاعت نکنید. آنها که در زمین فساد میکنند و اصلاح نمیکنند. گفتند: همانا تو از مسحور شدگانى. تو نیستى مگر بشرى مثل ما. آیتى بیار، اگر از راستگویانى. گفت: این است شترى که قسمتى از آب براى اوست و قسمتى در روز معلوم براى شما. و او را به بدى مس نکنید که عذاب روزى بزرگ دامنگیر شما مىشود. شتر را آسیب زدند و دچار ندامت گشتند. و گرفتار عذاب شدند که در این آیتى است و بیشترشان ایمان ندارند. خدایت مقتدر و رحیم است.
قرائت:
فارهین: کوفیان و شامیان بدون الف و دیگران با الف خواندهاند. بنا بر قرائت اول معنى مهارت و بنا بر قرائت ثانى، معنى طغیان و اعتماد به نفس را میدهد.
بعضى هر دو را بیک معنى گرفته اند.
لغت:
هضیم: لطیف مسحر: کسى که چند بار مسحور شده باشد.
شرب: بهرهاى از آب سوء: بدى عقر: قطع قسمتى از بدن که هر گاه زیاد باشد موجب مرگ مىشود.
مقصود:
اکنون خداوند در باره قوم ثمود مىگوید:
کَذَّبَتْ ثَمُودُ الْمُرْسَلِینَ … إِلَّا عَلى رَبِّ الْعالَمِینَ: این قسمت در همین سوره تفسیر شده است.
أَ تُتْرَکُونَ فِی ما هاهُنا آمِنِینَ: آیا گمان میکنید که در نیکیهایى که خدا در این جهان به شما داده است میمانید و گرفتار مرگ و عذاب نمىشوید؟
در حقیقت این جمله خبر از این است که نعمتهاى آنها دوام نمىپذیرد و سر انجام از آنها سلب مىشود.
سپس بذکر آن نعمتها پرداخته، مىفرماید:
فِی جَنَّاتٍ وَ عُیُونٍ وَ زُرُوعٍ وَ نَخْلٍ طَلْعُها هَضِیمٌ: در باغهاى انبوه از درخت و چشمه هاى جارى و زراعتها و نخلهایى که طلع آن رسیده و پخته است. عکرمه گوید: یعنى طلع آنها تر و نرم است. برخى گویند: یعنى طلع آن لاغر است. و بعضى گویند: یعنى اگر به طلع آن دست زده شود متلاشى مىشود. حسن گوید: یعنى در داخل آن هسته نیست.
وَ تَنْحِتُونَ مِنَ الْجِبالِ بُیُوتاً فارِهِینَ: و با استادى و مهارت از کوهها خانه مىتراشید. ابن عباس گوید: بنا بر قرائت دیگر یعنى با طغیان و سرکشى به تراشیدن خانه هاى سنگى مىپردازید.
فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُونِ: از مخالفت خداوند بپرهیزید و دستورات مرا اطاعت کنید.
وَ لا تُطِیعُوا أَمْرَ الْمُسْرِفِینَ: و امر رؤساء مسرف و تبهکار را اطاعت نکنید.
مقصود از مسرفین، آن نه قبیلهاى است از ثمود که اقدام به کشتن شتر کردند.
سپس در وصف مسرفان مىفرماید:
الَّذِینَ یُفْسِدُونَ فِی الْأَرْضِ وَ لا یُصْلِحُونَ: کسانى که در زمین فساد میکنند و به اصلاح اقدام نمیکنند.
قالُوا إِنَّما أَنْتَ مِنَ الْمُسَحَّرِینَ: در جوابش گفتند: تو از مسحور شدگانى و عقلت فاسد شده و چیزى نمیفهمى، یعنى چندین بار مسحور شدهاى. برخى گویند:
یعنى دچار خدعه شدهاى و برخى گویند: یعنى تو از کسانى هستى که به بیمارى دستگاه گوارش مبتلایند. برخى گویند: یعنى تو هم مثل ما میخورى و مىآشامى. چگونه براى نبوت بر ما اولویت پیدا کردهاى.
ما أَنْتَ إِلَّا بَشَرٌ مِثْلُنا فَأْتِ بِآیَهٍ إِنْ کُنْتَ مِنَ الصَّادِقِینَ: تو هم بشرى هستى مثل ما. معجزهاى بیاور که اگر راست مىگویى گواه بر صدقت باشد.
قالَ هذِهِ ناقَهٌ لَها شِرْبٌ وَ لَکُمْ شِرْبُ یَوْمٍ مَعْلُومٍ: صالح گفت: این است شترى که خدا او را از سنگ بیرون آورده و ده ماهه آبستن است و باید آب را تقسیم کنید، قسمتى براى شما و قسمتى براى او و هیچیک نباید مزاحم یکدیگر شوید، از على (ع) است که: اولین چشمهاى که در زمین جوشید، همان بود که خداوند براى صالح ظاهر کرد و صالح گفت: یک روز براى او و یک روز براى شما.
وَ لا تَمَسُّوها بِسُوءٍ فَیَأْخُذَکُمْ عَذابُ یَوْمٍ عَظِیمٍ … لَهُوَ الْعَزِیزُ الرَّحِیمُ:این قسمت در سوره اعراف تفسیر شده و شرح داستان نیز در همانجاست.
[۱] – آزر پدر حقیقى ابراهیم نیست. زیرا انبیاء باید از نسل پاکان و نیکان باشند. از آنجا که ابراهیم به آزر وعده طلب مغفرت داده بود( سَلامٌ عَلَیْکَ سَأَسْتَغْفِرُ لَکَ رَبِّی، مریم ۴۹) در اینجا برایش طلب مغفرت مىکند و لذا در آیه دیگر مىگوید:« وَ ما کانَ اسْتِغْفارُ إِبْراهِیمَ لِأَبِیهِ إِلَّا عَنْ( مَوْعِدَهٍ وَعَدَها إِیَّاهُ فَلَمَّا تَبَیَّنَ لَهُ أَنَّهُ عَدُوٌّ لِلَّهِ تَبَرَّأَ مِنْهُ( توبه ۱۱۴) یعنى استغفار ابراهیم براى پدر بواسطه وعدهاى بود که به او داده بود و چون براى ابراهیم معلوم شد که او دشمن خداست از او تبرى جست.
[۲] – عقیده ما بر این است که انبیاء ترک واجب نمیکنند و مرتکب حرام نمیشوند زیرا با عصمت آنها منافى است. ولى ترک اولى یعنى ترک مستحبّ یا فعل مکروه بر آنها رواست. از آنجا که مقام قرب ایشان در حد اعلى است، طلب مغفرتهاى ایشان براى این است که مبادا تنزلى از درجه و مقام شامخ خود پیدا کنند و در درجهاى نازلتر قرار گیرند که البته بر ایشان دشوار است، زیرا هر کس از یک درجهاى تنزل کند و لو گرفتار عذاب هم نشود، برایش سخت است.
بقول سعدى:
اى دوست ترا نان جوین خوش ننماید | معشوق من است آنکه به نزدیک تو زشت است |
حوران بهشتى را دوزخ بود اعراف | از دوزخیان پرس که اعراف بهشت است |
ترجمه تفسیر مجمع البیان ج۱۸