الروم - ترجمه مجمع البیان

ترجمه مجمع البیان فی تفسیر القرآن فضل بن حسن طبرسی سوره روم آیه۱–۳۵

سوره روم‏

تمام این سوره بگفتار حسن در مکه نازل شده بجز یک آیه و آن‏ «فَسُبْحانَ اللَّهِ حِینَ تُمْسُونَ …» میباشد.

عدد آیات این سوره از نظر اهل مکه و پیشینیان اهل مدینه ۵۹ آیه و از نظر دیگران ۶۰ آیه است.

قراء کوفه «الم» را یک آیه و غیر کوفیان و پسینیان اهل مدینه‏ «غُلِبَتِ الرُّومُ» را یک آیه و نیز غیر کوفیان و پیشینیان مدینه‏ «فِی بِضْعِ سِنِینَ» را آیه‏اى و «یُقْسِمُ الْمُجْرِمُونَ» را نیز پیشینیان اهل مدینه آیه‏اى میدانند.

فضیلت این سوره:

ابى بن کعب از پیامبر (ص) روایت کرده که فرمود هر که این سوره را قرائت کند ده برابر اجر ملائکه‏ اى که بین آسمان و زمین مشغول تسبیح پروردگار بوده، باو اجر داده شده و آنچه را که در آن روز و شب از او ثواب فوت شده باشد باو داده خواهد شد.

تفسیر و توضیح:

در پایان سوره عنکبوت، خداوند از افرادى که در راه او جهاد نموده‏اند تقدیر نموده و باجمال و اختصار گذارده بود و اینک در آغاز این سوره بتفصیلش مى‏پردازد.

 

[سوره الروم (۳۰): آیات ۱ تا ۷]

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ‏

الم (۱) غُلِبَتِ الرُّومُ (۲) فِی أَدْنَى الْأَرْضِ وَ هُمْ مِنْ بَعْدِ غَلَبِهِمْ سَیَغْلِبُونَ (۳) فِی بِضْعِ سِنِینَ لِلَّهِ الْأَمْرُ مِنْ قَبْلُ وَ مِنْ بَعْدُ وَ یَوْمَئِذٍ یَفْرَحُ الْمُؤْمِنُونَ (۴)

بِنَصْرِ اللَّهِ یَنْصُرُ مَنْ یَشاءُ وَ هُوَ الْعَزِیزُ الرَّحِیمُ (۵) وَعْدَ اللَّهِ لا یُخْلِفُ اللَّهُ وَعْدَهُ وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَعْلَمُونَ (۶) یَعْلَمُونَ ظاهِراً مِنَ الْحَیاهِ الدُّنْیا وَ هُمْ عَنِ الْآخِرَهِ هُمْ غافِلُونَ (۷)

ترجمه:

شکست خوردند (سپاه) روم در نزدیکترین سرزمین و ایشان پس از شکست خوردن بزودى پیروز میشوند. در چند سالى، از براى خداست امر (هر چه خواهد) چه قبل (از پیروزى روم) و چه بعد و در آن روز (پیروزى روم) خرسند شوند مؤمنان.

بیارى خدا، یارى کند هر که را که خواهد و او غالب مهربان است. و (این پیروزى)وعده خدا است و نمى ‏شکند خدا وعده ‏اش را و لکن بیشتر مردم نمیدانند. میدانند ظاهرى از زندگانى دنیا را (از منفعتها و ضررها) و ایشان از آخرت غافلند.

شرح لغات:

غلبت: «زجاج» گوید که «الغلب و الغلبه» مصدر «غلبت» میباشد و هم وزن آنها «الجلب و الجلبه» است و معنى غلبه همان پیروزى بر دشمن است.

بضع: یعنى قسمتى از عدد که بین ۳ تا ۱۰ میباشد و «بضعته تبضیعا» بمعنى قطعه بوده- و قطعه همان قسمتى و مقدارى از شى‏ء است-.

و «بضاعه» هم بهمین معنى قطعه و مقدارى از مال را گویند که در تجارت در گردش است. مبرد گوید: که (بضع) عبارت است از اعدادى که ما بین (۱۰ تا ۲۰) و ما بین (۲۰ تا ۳۰) و …[۱] یفرح المؤمنون: فرح و سرور از نظر معنى مساوى بوده و در مقابل غم و اندوه بکار برده میشود.

اعراب:

مِنْ بَعْدِ غَلَبِهِمْ‏: در تقدیر «من بعد ان غلبوا» بوده و مصدر اضافه به مفعول گردیده است.

وَعْدَ اللَّهِ‏: مصدر و تأکید است زیرا جمله «سیغلبون» وعده خداوند بمؤمنین بود یعنى خداوند وعده داده بمؤمنین وعده‏اى.

مقصود:

الم‏: معنى و تفسیر آن قبلا گذشت.

غُلِبَتِ الرُّومُ‏: مفسرین گویند که یعنى «اهل فارس» بر رومیان غالب شدند و آن در زمان حیات رسول خدا (ص) بوده و بمنظور این پیروزى قریش خوشحال و ابراز احساسات مینمودند چون (فارس) در آن وقت کافر بودند و اما مسلمانان‏ اظهار تأثر مینمودند چون «بیت المقدس» قبله مؤمنین بوده و بدست کفار افتاده از این جهت ناراحت بودند چنان که کعبه قبله مسلمانان است.

فِی أَدْنَى الْأَرْضِ‏: «زجاج گوید» یعنى در نزدیک‏ترین سرزمین بزمینهاى عرب و گفته‏ اند: نزدیکترین شهر از شام بسوى فارس، و مقصود البته همان جزیره العرب است چنان که مجاهد گفته، و عکرمه گوید مراد اذرعات و کسکر مى‏باشد.

وَ هُمْ مِنْ بَعْدِ غَلَبِهِمْ سَیَغْلِبُونَ‏: و ایشان یعنى فارس پس از پیروزى بزودى مغلوب میگردند.

فِی بِضْعِ سِنِینَ‏: در چند سالى- در ظرف همین چند سال که بین ۳ تا ۱۰ باشد- و این از آیاتیست که دلالت دارد بر اینکه قرآن از نزد پروردگار نازل شده است زیرا در آن پیشگوییهایى است که جز خداوند بآن آگاه نیست.

لِلَّهِ الْأَمْرُ مِنْ قَبْلُ وَ مِنْ بَعْدُ: و از براى خداوند امر و اختیار است چه قبل از مغلوب شدن آنها و چه بعد از آن پس هر که را خداوند بخواهد غالب و پیروز بر دشمن نموده و یا هر دو را هلاک میگرداند.

وَ یَوْمَئِذٍ یَفْرَحُ الْمُؤْمِنُونَ بِنَصْرِ اللَّهِ‏: و در آن روز که سپاه روم بر سپاه فارس پیروز شود مؤمنین خوشحال گردند که رومیان سپاه فارس را از بیت المقدس بیرون نموده و شادمانى آنان از آن جهت بوده که سپاه فارس شکست خورده نه آنکه «بیت المقدس» بدست روم افتاده است. و شادمانى مؤمنین علل دیگرى نیز داشت از قبیل افسردگى مشرکین (مکه) از این جریان و دیگر صحت گفتار پیامبر که قبلا پیروزى آنان را خبر داده بود و دیگر آنکه این پیروزى مقدمه براى پیروزى مؤمنین است.

یَنْصُرُ مَنْ یَشاءُ: یارى مینماید خداوند هر کس را که خواهد- تا بدان وسیله حق را ظاهر فرماید- و بالنتیجه بندگان او مدد شوند.

وَ هُوَ الْعَزِیزُ: و آن خداوند عزیز و همیشه غالب و پیروز در انتقام از دشمنان خویش میباشد.

الرَّحِیمُ‏: رحیم است نسبت بآنکه- او را پرستش کند و- از او حاجات خود را بخواهد.

وَعْدَ اللَّهِ لا یُخْلِفُ اللَّهُ وَعْدَهُ‏: و این پیروزى وعده خداوند بود و خدا وعده خود را هرگز نمى‏شکند و روم را بر سپاه فارس پیروز مى ‏نماید.

وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَعْلَمُونَ‏: ولى بیشتر مردم از بت پرستان «مکه» نمى‏ دانند و به صحت اخبار ما اعتراف ندارند چون از خداوند جهان غافلند.

یَعْلَمُونَ ظاهِراً مِنَ الْحَیاهِ الدُّنْیا وَ هُمْ عَنِ الْآخِرَهِ هُمْ غافِلُونَ‏: (بلى) میدانند ظاهرى از زندگانى دنیا را یعنى منفعت‏ها و ضررهاى دنیایى را که در چه وقت کشت نموده و در چه زمانى درو کند و بچگونه اموال را گرد آورده و ساختمانها را بنا کند.

– ولى تمام اینها مربوط به دنیا است- و ایشان غافل از جهان بعدى و آخرت میباشند و بدین سبب دنیاى خود را ساخته و در امر آخرت بغفلت میگذرانند.

این معنى از «ابن عباس» نقل شده ولى «حسن» گوید مقصود آنست که آنان در امر دنیا آن چنان خبیر و عالمند که اگر (درهمى) را بروى پشت خویش بگذارند از وزن او هم اطلاع داشته و خبر میدهد، اما همین افراد به نماز- احکام و قرائت آن- آگاهى نداشته و فرا نمى‏گیرند تا انجام دهند.

از امام صادق (ع) سؤال شد که این آیه‏ «یَعْلَمُونَ ظاهِراً مِنَ الْحَیاهِ الدُّنْیا» مقصودش چیست؟ حضرت پاسخ فرمود: تفأل به بدیا خوب زدن و از روى ستاره سخن گفتن- و مقصود توجه بدنیا است-.

أما أصل داستان «زهرى» گوید: که مشرکین و بت‏پرستان مکه با مسلمانان بجدال پرداخته و میگفتند که دیدید، ملت روم اهل کتاب بوده و آئین آسمانى- مسیحیت- داشتند و ملت فارس بر آنان پیروز شد، اکنون شما مسلمانان که خود را اهل کتاب یعنى قرآن میدانید که بر پیامبر شما نازل آمده، بزودى ما بت‏پرستان مکه بر شما پیروز خواهیم شد همانطور که سپاه فارس بر سپاه روم پیروز شدند، در این وقت خداوند آیات‏ «الم غُلِبَتِ الرُّومُ فِی أَدْنَى الْأَرْضِ وَ هُمْ مِنْ بَعْدِ غَلَبِهِمْ سَیَغْلِبُونَ» را نازل فرمود.

زهرى گوید: «عبد اللَّه بن عتبه بن مسعود» براى من روایت کرد که «ابى بکر» قبل از نزول آیه تحریم قمار، با عده‏اى از مشرکین مکه شرط بست و چیزى را در نزد آنان گذارد که در ظرف هفت سال اگر سپاه فارس مغلوب نشده و رومیان پیروز نگردیدند از آن شما باشد، این خبر بگوش پیامبر (ص) رسید حضرت به «ابى بکر» فرمود: چرا چنین گفتى زیرا- در وعده خداوند فِی بِضْعِ سِنِینَ‏ داشت- و بضع سنین تا کمتر از ده سال را شامل میشود و اتفاقاً نه سال بعد از نزول این آیه سپاه روم بر سپاه فارس پیروز شده و آنان را از سرزمین بیت المقدس بیرون راندند، و آن سال جنگ حدیبیه بود.

«ابو عبد اللَّه حافظ» باسناد خود از «ابن عباس» در تفسیر این آیه شریفه‏ «الم غُلِبَتِ الرُّومُ» روایت کرده که سپاه فارس با رومیان بجنگ پرداخته پیروز شدند و پس چند سالى رومیان بر آنان پیروز گردیدند و آنان را از سرزمین خود بیرون نمودند و در همان هنگام بود که پیامبر (ص) و مسلمین با سپاه مشرکین مکه روبرو بوده و- جنگ سختى بین آنان در گرفته بود- اما خداوند سپاه اسلام را بر بت‏پرستان مکه پیروز نمود همانطور که سپاه اهل کتاب روم را بر فارسیان- که در آن وقت آتش پرست بودند- غالب گردانید. و با این پیروزى رومیان و سپاه اسلام، مسلمانان مسرور گشتند.

«عطیه» گوید از «ابى سعید خدرى» راجع به تفسیر و شأن نزول آیه سؤال کردم؟

پاسخ داد که سپاه اسلام و رسول خدا (ص) با لشکر مشرکین روبرو بودند و اتفاقاً در همان زمان رومیان با سپاه فارس درگیرى داشتند، و خداوند در حجاز مسلمانان را پیروز نمود و در روم، رومیان را فاتح گردانید و بدینجهت مسلمین خوشحال شدند، و این تفسیر آیه شریفه‏ «یَوْمَئِذٍ یَفْرَحُ الْمُؤْمِنُونَ بِنَصْرِ اللَّهِ» میباشد.

«سفیان ثورى» گوید شنیدم که پیروزى رومیان در روز «جنگ بدر» بود و «مقاتل» نقل کرده که در جنگ بدر چون مسلمانان بر لشکر بت پرستان مکه غالب شدند، همان وقت خبر رسید که رومیان هم بر سپاه فارس غالب شدند و روایت شده‏ که رومیان بیت المقدس را پس گرفتند و بشکرانه این پیروزى پادشاه روم پیاده بزیارت بیت المقدس آمد و بر سر راه او گل و ریاحین مفروش ساخته و روى گلها حرکت نمود.

«شعبى» گوید هنوز مدت معاهده و شرط بندى ابى بکر با مشرکین مکه (ابى بن خلف) بسر نرسیده بود که خبر پیروزى روم رسید و گفتند که سپاه و اسبان رومى وارد «مدائن» شدند اسبان خود را در مدائن بستند. و شهر «رومیه» را بنا نمودند، ابى بکر خوشحال شد و از ورثه ابى بن خلف، گروگان خود را گرفته بحضور رسول خدا (ص) آورد و صدقه داد.

نقل شده که «ابى بکر به ابى بن خلف» در معاهده خود فقط ضمانت کرده بود- نه اینکه گروگانى در نزد او بگذارد-، و ابى بن خلف فرزند ابى بکر را بنام «عبد اللَّه بن ابى بکر» ضامن گرفت چون ابى بکر عازم هجرت بسوى مدینه بود، مدتى گذشت تا جریان «جنگ احد» پیش آمد و ابى بن خلف با مشرکین عازم جنگ شدند، عبد اللَّه فرزند ابى بکر از ابى بن خلف براى معاهده‏اش ضامن خواست و او فرزند خود را ضامن قرار داده و بجنگ رفت و در میدان جنگ أحد رسول خدا (ص) بر او جراحتى وارد کرده و بهمان سبب پس از مراجعت وفات یافت.

از «رسول خدا (ص)» روایت شده که فرمود براى سپاه فارس یکى دو حمله بیش نبوده و سپس شکست خورده و بنابودى کشیده میشود.

 

[سوره الروم (۳۰): آیات ۸ تا ۱۰]

أَ وَ لَمْ یَتَفَکَّرُوا فِی أَنْفُسِهِمْ ما خَلَقَ اللَّهُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَیْنَهُما إِلاَّ بِالْحَقِّ وَ أَجَلٍ مُسَمًّى وَ إِنَّ کَثِیراً مِنَ النَّاسِ بِلِقاءِ رَبِّهِمْ لَکافِرُونَ (۸) أَ وَ لَمْ یَسِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَیَنْظُرُوا کَیْفَ کانَ عاقِبَهُ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ کانُوا أَشَدَّ مِنْهُمْ قُوَّهً وَ أَثارُوا الْأَرْضَ وَ عَمَرُوها أَکْثَرَ مِمَّا عَمَرُوها وَ جاءَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَیِّناتِ فَما کانَ اللَّهُ لِیَظْلِمَهُمْ وَ لکِنْ کانُوا أَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ (۹) ثُمَّ کانَ عاقِبَهَ الَّذِینَ أَساؤُا السُّواى‏ أَنْ کَذَّبُوا بِآیاتِ اللَّهِ وَ کانُوا بِها یَسْتَهْزِؤُنَ (۱۰)

ترجمه:

آیا در نزد خود فکر نمیکنند (با خود نمى‏اندیشند) که خداوند خلق نفرموده‏ آسمانها و زمین و آنچه را که در بین آنها میباشد مگر براستى (تا وسیله‏اى براى شناخت پروردگار شود) و مدتى نامیده (و معین) شده و البته بیشتر مردم بملاقات پروردگار (و آمدن قیامت) کافرند. آیا در روى زمین سیر نمیکنند تا (اطلاع تحصیل نموده) بنگرند چگونه بود عاقبت آنان که پیش از ایشان بوده و در قوت سخت‏تر از ایشان بودند، کاویدند زمین را و آبادانى نمودند بیشتر از آنچه را که ایشان آباد نموده‏اند و بسوى ایشان پیامبرانشان آمدند پس خداوند نخواسته بود تا بر آنان ستم کند اما آنان خود بخویشتن ستم نمودند. پس عاقبت آنان که بدى نموده جهنم گردید زیرا نشانهاى خدا را تکذیب نموده استهزاء میکردند.

قرائت:

عاقبه: تمامى «اهل کوفه» بجز «برجمى» و «شمونى» بنقل از ابى بکر آن را بنصب و دیگران برفع خوانده‏اند.

دلیل:

«ابو على» گوید آنکه بنصب خوانده آن را خبر «کان» و مقدم بر اسمش قرار داده مثل «وَ کانَ حَقًّا عَلَیْنا نَصْرُ الْمُؤْمِنِینَ‏ یارى مؤمنان بر ما لازم است»- که در اینجا بعد از (کان) منصوب واقع شده.

و اسم «کان» در اینصورت یکى از دو چیز است:

الف: ممکن است «السوأى» باشد و تقدیر «ثم کان السوأى عاقبه الذین اسائوا» خواهد بود و جمله «ان کذبوا» مفعول له «کان» میباشد. و ممکن نیست که متعلق به اسائوا بدانیم زیرا بین صله و موصولش باسم کان فاصله میشود.

ب: ممکن است که جمله ان کذبوا اسم کان بوده و تقدیر «ثم کان التکذیب عاقبه الذین اسائوا باشد و اسائوا مصدر فعل قبل خواهد بود. زیرا وزن فعلى یکى از بناهاى مصدر بشمار آمده و نظیر «رجعى، شورى، بشرى» است و گذشته از این در اصطلاح عرب در معنى مصدرى استعمال شده مانند شعر «ابو عمرو» که میگوید:

انى جزوا عامراً سوءاً بفعلهم‏ ام کیف یجزوننى السوأى من الحسن‏

در قبال تمام خوبیهاى عامر، چگونه مردم به بدى و رفتار ناجوانمردانه باو پاداش دادند آیا بمن بجاى خوبیهایم چه پاداش بدى خواهند داد؟

که السوأى در این بیت مصدر واقع شده است.

و اما کسى که آن را برفع خوانده، در اینصورت خبر (کان) یکى از دو چیز است:

الف: السوأى ب: ان کذبوا و با این ترتیب جمله اسائوا در معنى شرک استعمال شده و تقدیر «ثم کان عاقبه المسی‏ء التکذیب بآیات اللَّه» میباشد چون در کفر و شرک خویش چیزى بجز انکار یاد نگرفته- و بهر حقیقتى میرسند انکارش میکنند- و بنا بر این اگر خبر (کان) را ان کذبوا بدانیم «السوأى» منصوب است بنا بر مصدریه و یا صفه باشد براى موصوف محذوف.

مقصود:

پس از پایان آیات گذشته اکنون در باره تفکر در خلقت و تدبر در باره خالق آسمانها و زمین و در باره امم گذشته سخن میفرماید.

أَ وَ لَمْ یَتَفَکَّرُوا فِی أَنْفُسِهِمْ‏: آیا ایشان تفکر نمیکنند «و با خود نمى‏اندیشند» آن موقعى که در خلوت میباشند، زیرا در آن حال خلوت انسانى بیشتر مسلط بر عقل و درک خویشتن میباشد. و بعضى گفته‏اند که یعنى چرا تفکر در خلقت خود نمى‏نماید- که انسانى در بهترین نوع خلقت آفریده شده است- و بنا بر این جمله (فیعلموا) در تقدیر بوده و در حقیقت «أَ وَ لَمْ یَتَفَکَّرُوا فِی أَنْفُسِهِمْ‏ فیعلموا» میباشد.

ما خَلَقَ اللَّهُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَیْنَهُما إِلَّا بِالْحَقِ‏: نیافرید خداوند آسمان ها و زمین را مگر بحق. «زجاج» گوید: یعنى براى حق تا دلیلى باشد براى اثبات صانع و پروردگار جهان و ضمناً اشاره‏اى به ثواب انسانها.

وَ أَجَلٍ مُسَمًّى‏: و براى مدتى معین که با سر آمدنش هر فردى پاداش اعمال خود را در مى‏یابد. «جبائى» گوید: یعنى خداوند، آسمانها و زمین را در زمانهاى معین و براى منظورى که ایمان بخدا باشد- خلق نموده است.

سؤال:

انسان متفکر چگونه میتواند در یابد که خداوند تمام موجودات جهان را نیافریده مگر بحق هم و چگونه به روز واپسین یعنى قیامت یقین کند؟

پاسخ:

وقتى به خلقت زیباى خویشتن مینگرد با آنکه تازه آفریده شده و از عدم بوجود آمده، خواهد دریافت که موجودى قدیم قادر عالم زنده‏اى- که بتمام رموز خلقت با نظم بسیار دقیقى آگاهى دارد- او را آفریده و او پروردگارى است که تمام جهات خلقتش را بر اساس حکمت ایجاد نموده پس هرگز چیزى را عبث نیافریده است.

و البته چنین حکمت خود اقتضاى زمان پاداش اعمال انسان‏ها را داشته و تکمیل آن هم با داشتن برنامه‏ هاى دینى است که با دست پیامبر (ص) پى‏ریزى میشود و در برابر هر عملى از خیر یا شر البته پاداش میدهد چه در این جهان یا جهان واپسین باشد.

و میفهمد که آفریدن موجودات نفعى براى خالق ندارد پس غرض از خلقت انتفاع مخلوقات است.

وَ إِنَّ کَثِیراً مِنَ النَّاسِ بِلِقاءِ رَبِّهِمْ لَکافِرُونَ‏: و البته بسیارى از مردم برسیدن قیامت و پاداشهاى پروردگار اعتراف ننموده بلکه انکار مینمایند. سپس خداوند براى دفعه دوم هشدار داده میفرماید:

أَ وَ لَمْ یَسِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَیَنْظُرُوا کَیْفَ کانَ عاقِبَهُ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ‏:آیا نمى‏گردند و در روى زمین به تحقیق نمى‏پردازند تا بنگرند عاقبت کار ملتى که قبلا بودند، چگونه شد- و بر اثر کفر بر خداوند هستى گرفتار عذاب شدند-.

کانُوا أَشَدَّ مِنْهُمْ قُوَّهً: آنان در قوت و قدرت قوى‏تر و سخت‏تر از ایشان بودند اما بر اثر انکار خداوند و تکذیب رسل با عذابها نابود گردیدند.

وَ أَثارُوا الْأَرْضَ‏: «مجاهد» گوید: یعنى زمین را کاویده و قدرت کشاورزى‏ داشتند- و بدان وسیله ثروت‏ها اندوخته مینمودند-.

وَ عَمَرُوها أَکْثَرَ مِمَّا عَمَرُوها: و آنان بیش از این بت‏پرستان (مکه) به آبادانى زمین رسیده بودند زیرا آنان از نظر نفرات و زندگى و تجمع اموال بیش از ایشان بوده‏اند، چشمه‏هایى زده و درختانى غرس نموده و قصرهاى زیبایى ساخته و بهره‏مند مى‏شدند اما پس از اندک زمانى همه نابود شده و در قبرها منزل گرفتند.

وَ جاءَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَیِّناتِ‏: پیامبرانشان بسوى آنان با دلیلهایى- براى اثبات توحید- از خداوند آمدند اما آنان پیامبران را انکار نموده و بایشان نسبت دروغ میدادند و باین سبب خداوند عذاب فرستاد و همه را نابود نمود.

فَما کانَ اللَّهُ لِیَظْلِمَهُمْ‏: پس خداوند نخواسته بود که بر آنان ستم کند و بدون سبب نابودشان نماید.

وَ لکِنْ کانُوا أَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ‏: و لیکن آنان خود بخویشتن ستم نموده و با انکار پیامبران و تکذیب و عدم اعتراف بتوحید مستحق عذاب دو جهان گردیدند.

ثُمَّ کانَ عاقِبَهَ الَّذِینَ أَساؤُا: سپس عاقبت آنان که بر خویشتن بد نموده و با کافر شدن و انجام معصیتها و انکار پیامبران ستم روا داشتند.

السُّواى‏: خوى زشتى است که صاحبش را زیان رسانیده و بزشتیها مى‏کشاند.

«ابن عباس» و «قتاده» گویند مقصود عذاب دوزخ است.

أَنْ کَذَّبُوا بِآیاتِ اللَّهِ وَ کانُوا بِها یَسْتَهْزِؤُنَ‏: زیرا تکذیب نشانهاى خدا نموده، و آنها را به باد مسخره مى‏گرفتند.

[سوره الروم (۳۰): آیات ۱۱ تا ۲۰]

اللَّهُ یَبْدَؤُا الْخَلْقَ ثُمَّ یُعِیدُهُ ثُمَّ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ (۱۱) وَ یَوْمَ تَقُومُ السَّاعَهُ یُبْلِسُ الْمُجْرِمُونَ (۱۲) وَ لَمْ یَکُنْ لَهُمْ مِنْ شُرَکائِهِمْ شُفَعاءُ وَ کانُوا بِشُرَکائِهِمْ کافِرِینَ (۱۳) وَ یَوْمَ تَقُومُ السَّاعَهُ یَوْمَئِذٍ یَتَفَرَّقُونَ (۱۴) فَأَمَّا الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ فَهُمْ فِی رَوْضَهٍ یُحْبَرُونَ (۱۵)

وَ أَمَّا الَّذِینَ کَفَرُوا وَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا وَ لِقاءِ الْآخِرَهِ فَأُولئِکَ فِی الْعَذابِ مُحْضَرُونَ (۱۶) فَسُبْحانَ اللَّهِ حِینَ تُمْسُونَ وَ حِینَ تُصْبِحُونَ (۱۷) وَ لَهُ الْحَمْدُ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ عَشِیًّا وَ حِینَ تُظْهِرُونَ (۱۸) یُخْرِجُ الْحَیَّ مِنَ الْمَیِّتِ وَ یُخْرِجُ الْمَیِّتَ مِنَ الْحَیِّ وَ یُحْیِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها وَ کَذلِکَ تُخْرَجُونَ (۱۹) وَ مِنْ آیاتِهِ أَنْ خَلَقَکُمْ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ إِذا أَنْتُمْ بَشَرٌ تَنْتَشِرُونَ (۲۰)

 

ترجمه:

خداوند آغاز مى‏نماید آفرینش را پس باز میگرداند (بعد مرگ هم و، سپس بسوى او بازگشت مینمائید. و روزى که بپا شود قیامت مأیوس میشوند کافران. و نخواهد بود براى ایشان از شرکاء (بت‏ها) یشان شفاعت کننده‏گانى و ایشان به شرکائشان کافر شوند. و روزى که بپا شود قیامت در آن روز (مؤمنین از کافرین) جدا شوند.

پس آنان که ایمان آوردند و کارهاى شایسته انجام دادند ایشان در بهشت شادمانند. و اما آنان که کافر شده و تکذیب نمودند آیت‏هاى ما و رسیدن به آخرت (روز بازپسین) را ایشان در عذاب احضار شدگانند. پس منزه است خداوند هنگامى که شام کنید و هنگامى که صبح نمائید. و تنها براى او است سپاس در آسمانها و زمین و شامگاهان و هنگامى که ظهر مینمائید. بیرون آورد زنده را از مرده و بیرون آورد مرده را از زنده، و زنده کند زمین را پس از مردنش و اینچنین (براى حساب قیامت از زمین) بیرون میشوند. و از نشانه‏هاى وجود او آنست که شما را از خاک آفریده سپس شما افراد بشرى (انسانهایى) بروى زمین پراکنده مى‏باشید.

قرائت:

ترجعون: ابو عمرو، و أوقیه، و سهل «یرجعون» با یاء خوانده‏اند و از حماد و یحیى مختلف نقل شده است و دیگر قراء آن را با تاء «ترجعون» خوانده‏اند.

و کذلک تخرجون: «حمزه» و «کسایى» آن را بفتح «تاء» و دیگران بضم آن و فتح «راء» قرائت نموده، و گذشته از این بعضى آن را یخرجون استعمال کرده‏اند.

حین تمسون: «عکرمه» در قرائت بسیار کمى آن را «حیناً تمسون و حیناً تصبحون» استعمال کرده است.

دلیل:

ترجعون: «ابو على» گوید دلیل قرائت «یرجعون» اینست که چون جمله قبل بحال غیاب خوانده شده لذا او هم بطور غایب خوانده میشود و نظر به اینکه «خلق» لفظاً مفرد ولى در معنى جمع و بمعنى مخلوقون است لذا بعد از او «یعید» باعتبار لفظ آن مفرد و «ترجعون» باعتبار معنى او، جمع آورده شده و دلیل قرائت «ترجعون» آنست که جمله از غیاب به حال خطاب منتقل گردیده است.

تخرجون: آنکه بفتح و با «یاء» خوانده دلیلش آیه شریفه‏ «یَخْرُجُونَ مِنَ الْأَجْداثِ» و آیه شریفه «إِلى‏ رَبِّهِمْ یَنْسِلُونَ‏» میباشد و آنکه بضم با تاء خوانده دلیلش آیه شریفه‏ «مَنْ بَعَثَنا مِنْ مَرْقَدِنا» و آیه شریفه‏ «نُخْرِجُ الْمَوْتى‏ وَ إِلَیْهِ تُقْلَبُونَ» میباشد.

حین تمسون: در تقدیر «تمسون فیه» بوده و (فیه) براى تخفیف حذف شده نظیر آیه شریفه‏ «وَ اتَّقُوا یَوْماً لا تَجْزِی نَفْسٌ عَنْ نَفْسٍ شَیْئاً» بوده که در تقدیر لا تجزى فیه میباشد پس (فیه) حذف شده زیرا فعل دلالت بر او دارد. اما «ابو الحسن» گفته در اینجا دو حذف متوالى واقع شده اول (فى) حذف شده و ضمیر متصل به فعل گردید و سپس ضمیر محذوف گردید.

شرح لغات:

یبلس المجرمون: ابلاس در اصطلاح عرب در ناامیدى از خیر استعمال میشود و گاهى بمعنى تحیر و بدست و پا افتادن در مقابل استدلال هم آمده است، چنان که «عجاج» بهمین معنى در شعر خود استعمال کرده.

یا صاح هل تعرف رسما مکرسا قال نعم اعرفه و ابلسا

اى صاحب آیا دیدى و فهمیدى رسم کسى که در نجاست فرو رود؟ پاسخ داد بلى هم او را دانستم و هم تحیرش را که سکوت با حالت غم زده‏گى بود.

– در اینجا «ابلس» که از همان ماده بلس و ابلاس آمده بمعنى تحیر استفاده شده- یحبرون: «حبر» بمعنى مسرت آمده و در اصطلاح عرب در مورد مسرت دانشمند از دانش و زیبایى شخص استعمال شده و در حدیث هم آمده که‏

«یخرج رجل من النار ذهب حبره و سبره»

– یعنى شخص از آتش- جهنم- خارج میشود در حالى که زیبایى و قیافه او دگرگون گشته است- و «تحبیر» که یکى از مشتقات همین ماده است بمعنى تحسین و بزرگداشتى است که موجب خوشنودى شخص میگردد.

باید دانست که در آیه از اینکه این لغت «روضه» استعمال شده براى آنست که «روضه» بمعنى باغستان و گلستان و در نزد عرب از هر چیز پسندیده‏تر است. «اعشى» در شعر خود گوید:

ما روضه من ریاض الحزن معشبه خضراء جاد علیها مسبل هطل‏
یضاحک الشمس منها کوکب شرق‏ موزر بعمیم النبت مکتهل‏
یوما باطیب منها نشر رائحه و لا باحسن منها اذ دنا الاصل‏

یعنى باغى از باغهاى «حزن» که تقسیم بندى شده بستانهایش و آن قدر باران فراوان بر آنها باریده که فوق العاده سر سبز و گویا گلهاى سیراب شده‏اش بخورشید مى‏خندند و از بسیارى ریاحین قباى سبز رنگ بلندى در بر گرفته است.

چنین گلستانى بپاى بستانهاى (هریره) حتى یک روز هم نخواهد رسید از نظر عطر گلها و زیبائیش بهنگام غروب.

اعراب:

وَ یَوْمَ تَقُومُ السَّاعَهُ یَوْمَئِذٍ یَتَفَرَّقُونَ‏: «یوم» ظرف براى یتفرقون بوده و «یومئذ» بدل از ظرف میباشد.

وَ کَذلِکَ تُخْرَجُونَ‏: کاف در «کذلک» بواسطه «یخرجون» منصوب است.

مقصود:

پس از پایان آیات گذشته خداوند از قدرت خود نسبت باعاده مخلوقات در قیامت، سخن بمیان آورده چنین میفرماید.

اللَّهُ یَبْدَؤُا الْخَلْقَ ثُمَّ یُعِیدُهُ‏: خداوند است که جهان موجودات را خلق میکند و بعد از مرگ باز آنان را برمیگرداند و بصورت اول زنده مینماید.

ثُمَّ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ‏: سپس بسوى خداوند بازگشت مینمائید تا او پاداش اعمال عباد را به شما بدهد.

وَ یَوْمَ تَقُومُ السَّاعَهُ یُبْلِسُ الْمُجْرِمُونَ‏: و روزى که قیامت بپا شود کافران از رحمت پروردگار و نعمتهاى او که بمؤمنین داده، مأیوسند. و بعضى گفته‏اند مقصود اینست که کافران متحیر میمانند چون با ظهور آن روز حجتها و دلائل آنان نسبت بانکار قیامت باطل میشود.

وَ لَمْ یَکُنْ لَهُمْ مِنْ شُرَکائِهِمْ شُفَعاءُ: و نخواهد بود براى ایشان از بت‏هایى که معبودشان بود هیچ شفیع و واسطه‏اى تا شفاعت کند و عذاب آخرت را از آنان دور نماید، چون ایشان بت‏ها را پرستش و عبادت میکردند بامید اینکه تا آنها وسائل تقربشان را بسوى خداوند جهان فراهم سازند.

وَ کانُوا بِشُرَکائِهِمْ کافِرِینَ‏: در آن روز مشرکین و کفار نسبت به بت‏هاى خود برائت جسته و انکار خدایى آنها را مینمایند و بنا بگفته «جبائى و ابى مسلم» اقرار خواهند نمود که خداوند جهان و خالق عالم بى‏شریک است.

وَ یَوْمَ تَقُومُ السَّاعَهُ یَوْمَئِذٍ یَتَفَرَّقُونَ‏: و روزى که قیامت ظاهر شود در آن روز از هم جدا میشوند پس مؤمنین در سمت راست و مشرکین در سمت چپ- پهنه قیامت- قرار میگیرند، و این آخرین جدایى بین آن دو دسته است که بعدش دیگر هرگز با هم یک گروه نخواهند گردید.

«حسن» گوید: یعنى اگر چه در دنیا آن دو گروه با هم زندگى میکردند، اما در قیامت جدا شده، مؤمنان در بهشت و کافران در عذاب جهنم پروردگار خواهند بود.

فَأَمَّا الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ فَهُمْ فِی رَوْضَهٍ یُحْبَرُونَ‏: پس آنان که ایمان آوردند و کارهاى شایسته انجام دادند در (باغستان) بهشت پذیرایى میشوند و بگفته «قتاده و مجاهد» آن چنان شادمانند که اثرش از چهره‏هاى‏شان ظاهر میگردد.

«الروضه» عبارت از باغستان محدودى است که خوش منظر و مسرت بخش باشد.

«ابن عباس» گوید: مقصود از یحبرون یعنى در آنجا مورد احترام و پذیرایى قرار میگیرند و یا بوسیله شنیدن (از نغمه‏هاى موزون) لذت میبرند.

«یحیى بن ابى کثیر و اوزاعى از ابو الحسن عبید اللَّه بن محمد بن احمد بیهقى و او از جدش امام ابو بکر احمد بن حسین بیهقى و او از ابو سعید عبد الملک بن ابى‏ عثمان زاهد و او از ابو الحسن على بن بندار و او از جعفر بن محمد بن حسن قربانى و او از سلیمان بن عبد الرحمن دمشقى و او از خالد بن یزید بن ابى مالک از پدرش و او از خالد بن معدان از ابى امامه الباهلى» از رسول خدا (ص) نقل نموده که حضرت فرمود: هیچ بنده‏اى نیست- که در بهشت- برود مگر در کنار او دو حور العین بهشتى مى‏نشینند و با بهترین صورت براى او نغمه سرایى نموده به بهترین صدایى که جن و انس شنیده باشند و این نغمه‏ ها به ساز و طنبور شیطانى نیست بلکه بالفاظ حمد و بزرگداشت پروردگار عالم است.

«ابى الدرداء» از رسول خدا (ص) روایت کند که حضرتش از بهشت و نعمتها و حوریان بهشتى سخن میفرمود، از بین جمعیت عربى خود را جمع و جور کرد و روى دو زانو نشست عرض کرد یا رسول اللَّه (ص) آیا از شنیدنیها هم در بهشت وجود دارد؟

– البته مقصودش نغمه‏ سرایى بود-.

پیامبر (ص) پاسخ فرمود: آرى، در بهشت نهرى وجود دارد که (در کنارش) دختران بکر دور از هر غم و غصه‏اى به نغمه‏ سرایى و آوازى که گوشها هرگز نشنیده باشد مشغولند و این از بهترین نعمت‏هاى بهشت است. در اینجا راوى از ابى درداء پرسید بچه نغمه‏ سرایى کنند؟ پاسخ داد به تسبیح و الفاظ تعظیم پروردگار.

«ابراهیم» گوید: در بهشت درختهایى غرس شده و بشاخه‏ هاى آن زنگ‏هایى از نقره آویزان است، هر زمان که بهشتیان خواسته باشند آواز و صداى خوشى بشنوند، خداوند از زیر عرش بادى خلق نموده و بر آن درختان مى‏وزد و زنگ‏ها را بصدا در میآورد اما آن چنان صدایش دلنشین و طرب انگیز است که اگر بگوش مردم دنیا برسد از طرب و شادى مى‏میرند. البته این حدیث در اکثر نسخه‏ها موجود است ولى در بعضى از نسخه‏ها ذکر نشده.

«ابى هریره» از رسول خدا (ص) روایت کند که حضرت فرمود: بهشت صد درجه (طبقه) بوده و بین هر یک بمقدار زمین تا آسمان فاصله موجود است، بالاترین درجه‏اش را فردوس و وسط را محله گویند و از آنجا رودهاى روان (بتمام بهشت)جارى است.

در اینوقت مردى سؤال کرد یا رسول اللَّه (ص) من آواز را دوست دارم آیا برایم در بهشت آواز زیبا وجود دارد؟ پیامبر (ص) پاسخ داد آرى، خداوند بدرختى که در بهشت است دستور داده تا براى عبادت‏گذاران که بیاد خدا مشغولند، بنوازد، پس (با حرکت مخصوص شاخه‏هاى درخت) چنان صداى موزونى در تسبیح پروردگار از او بگوش مردم برسد که تا کنون نشنیده باشند.

سپس خداوند از وضع کافران خبر میدهد و میفرماید:

وَ أَمَّا الَّذِینَ کَفَرُوا وَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا وَ لِقاءِ الْآخِرَهِ: و اما آنان که کافر شدند و تکذیب دلائل- توحید و خداوندى- ما را نموده و بروز قیامت انکار ورزیدند.

فَأُولئِکَ فِی الْعَذابِ مُحْضَرُونَ‏: پس ایشان در عذاب احضار شده و قرار گرفته باشند، و لفظ «احضار» تنها در مواردى استعمال میشود که انسان را با اکراه بآنجا برده باشند چنان که گویند مجرم را بدادگاه حاضر نمودند و یا گویند او بپیشگاه مرگ حاضر شد.

سپس خداوند آنچه که انسان را بسوى بهشت میبرد یاد فرموده بقولش:

فَسُبْحانَ اللَّهِ حِینَ تُمْسُونَ وَ حِینَ تُصْبِحُونَ وَ لَهُ الْحَمْدُ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ عَشِیًّا وَ حِینَ تُظْهِرُونَ‏: پس منزه میباشد خداوند هنگامى که شام کنید و صبح نمائید و براى او حمد و سپاس است چه در آسمانها و زمین و چه شامگاهان و هنگامى که بظهر در آئید.

و البته این جمله اگر چه بظاهر بشکل خبر استعمال شده ولى در حقیقت در معنى امر است و مقصود آنست که حتماً باید- براى رسیدن به بهشت- پروردگار را تسبیح نموده و از آنچه شایسته مقام او نباشد منزه بدانید و با صفات عظمت او را یاد نمائید.

«تمسون» امساء بمعنى داخل شدن در شب است.

«تصبحون» اصباح در مقابل امساء بوده و بمعنى ورود در صبح است. یعنى وقت طلوع فجر صادق.

و تنها خداوند استحقاق مدح و ثناء را دارد چه در آسمانها و چه در زمین زیرا او نعمت‏ها را عنایت فرموده است.

«عشیا» وقت عشى یعنى شامگاهان.

«حِینَ تُظْهِرُونَ» هنگام ظهر که نصف روز است.

و از اینکه خداوند براى تسبیح اوقات مذکور را مخصوصاً یاد نموده براى آنست که اوقات تجدید نعمت پروردگار بوده و نعمتى چون روز تمام گشته و با غروب آفتاب شب که زمان آسایش است سر رسیده. و بر اساس وقتى که مؤمنین از دنیا فارق شده و در آخرت وارد بهشت پروردگار میشوند بهنگام این انتقال حمد پروردگار و تسبیح او مینمایند «وَ آخِرُ دَعْواهُمْ أَنِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ».

و بعضى گویند آیه مذکور دلالت بر اوقات نمازهاى پنجگانه دارد زیرا «حِینَ تُمْسُونَ» بر نماز مغرب و عشاء و «حِینَ تُصْبِحُونَ» بر نماز صبح و «عشیا» بر نماز عصر و «حِینَ تُظْهِرُونَ» بر نماز ظهر دلالت مینماید. و البته این تفسیر بهتر و با اوقات نماز که وقت ذکر است مناسب‏تر بنظر میرسد.

یُخْرِجُ الْحَیَّ مِنَ الْمَیِّتِ وَ یُخْرِجُ الْمَیِّتَ مِنَ الْحَیِ‏: خارج کند زنده را از مرده و مرده را از زنده یعنى انسان متحرک زنده را از نطفه آفریده و نطفه بى جان را از انسان با اراده بیرون کشیده است و این تفسیر بنا بقول «ابن عباس و ابن مسعود» است لکن بعضى گفته‏اند که مقصود فرزند مسلمان از نطفه پدرى کافر و فرزندى کافر از نطفه پدرى مسلمان پدید آید و در گذشته همین قول را از «مجاهد» روایت نمودیم.

وَ یُحْیِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها: و با روئیدن گیاهان زمین را زنده کند پس از مردن و خشکیده شدنش.

وَ کَذلِکَ تُخْرَجُونَ‏: و همانگونه که زمین مرده را زنده میکند شما انسانها در قیامت از زمین بیرون کشیده شده و از قبرها خارج میگردید (زیرا خداوند شما را براى حساب و پاداش عمل زنده خواهد نمود).

و من آیاته ان خلقکم من تراب: از جمله چیزهایى که بر وحدانیت و قدرت کامله پروردگار دلالت میکند خلقت پدر شما و ریشه اصلى‏تان است که از خاک آفریده شده و سپس شما از نطفه او خلق شدید.

ثُمَّ إِذا أَنْتُمْ بَشَرٌ تَنْتَشِرُونَ‏: سپس شما انسانى از گوشت و خون ترکیب یافته و بروى زمین پراکنده شده زندگى مى‏کنید آیا، این- نظم و تدبیر حکیمانه- خود شما را رهبرى نکند که غیر خدا احدى بر آن قادر نبوده و تنها او براى عبادت شایستگى دارد.

 

[سوره الروم (۳۰): آیات ۲۱ تا ۲۵]

وَ مِنْ آیاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَکُمْ مِنْ أَنْفُسِکُمْ أَزْواجاً لِتَسْکُنُوا إِلَیْها وَ جَعَلَ بَیْنَکُمْ مَوَدَّهً وَ رَحْمَهً إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ (۲۱) وَ مِنْ آیاتِهِ خَلْقُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ اخْتِلافُ أَلْسِنَتِکُمْ وَ أَلْوانِکُمْ إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِلْعالِمِینَ (۲۲) وَ مِنْ آیاتِهِ مَنامُکُمْ بِاللَّیْلِ وَ النَّهارِ وَ ابْتِغاؤُکُمْ مِنْ فَضْلِهِ إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یَسْمَعُونَ (۲۳) وَ مِنْ آیاتِهِ یُرِیکُمُ الْبَرْقَ خَوْفاً وَ طَمَعاً وَ یُنَزِّلُ مِنَ السَّماءِ ماءً فَیُحْیِی بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یَعْقِلُونَ (۲۴) وَ مِنْ آیاتِهِ أَنْ تَقُومَ السَّماءُ وَ الْأَرْضُ بِأَمْرِهِ ثُمَّ إِذا دَعاکُمْ دَعْوَهً مِنَ الْأَرْضِ إِذا أَنْتُمْ تَخْرُجُونَ (۲۵)

ترجمه:

و از آیت‏هاى او است که آفرید برایتان از نوع شما جفت‏هایى تا بیارمید بدانان و قرار داد ما بین شما دوستى و مهربانى البته در این کار نشانه‏هایى (از خدا- شناسى) براى گروه اندیشمندان است. و از آیت‏هاى او آفرینش آسمانها و زمین و گوناگونى زبانها و رنگهاى شما (بر اساس محیط زیست) بوده البته در این کار نشانه- هاى (خدا شناسى) براى دانایان است. و از آیت‏هاى او خوابیدن شما در شب و روز و تهیه روزى و معیشت شما از فضل او بوده که البته در این نشانه ‏هاى (خدا شناسى) براى گروه شنوندگان است. و از آیت‏هاى او اینکه مى‏نماید بشما برق را بیمى و امیدى و میفرستد از آسمان آبى را که زنده سازد بدان زمین را پس از مردنش البته در این نشانه‏هایى براى گروه با خردان است. و از آیت‏هاى او آنکه بپا بایستد آسمان و زمین بامر او سپس هنگامى که بخواند شما را که خواندن از زمین (و قبر) است در آن گاه بیرون بیائید.

قرائت:

للعالمین: «حفص» لام آخرین او را بکسر و دیگران با فتحه قرائت نموده‏اند.

دلیل:

«ابو على» گوید که دلیل «حفص» در کسره لام و اختصاص آیه به عالم و دانشمندان از آن نظر است که دانشمند وقتى در خلقت آسمان‏ها و زمین و اختلاف زبانها نظر افکنده با همین مشاهدات براى خداشناسى استدلالى کند که از قدرت جاهل خارج است، ولى دیگران که با فتحه خوانده‏اند چون این نشانه در حقیقت براى تمامى جهانیان و انسانها است تا از این راه بخدا شناسى برسند، اگرچه از آن غفلت ورزند.

اعراب:

وَ مِنْ آیاتِهِ یُرِیکُمُ الْبَرْقَ‏: در آن چند قول است:

الف: تقدیر (ان) و در اصل «ان یریکم البرق» بوده و چون (ان) حذف شد فعل مرفوع گردید.

«طرفه» گوید:

الا اى هذا الزاجرى احضر الوغى‏ و ان اشهد اللذات هل انت مخلدى‏

آگاه باش ایکه منع مى‏نمایى مرا از حضور در میدان جنگ و امر میکنى برسیدن لذتهاى زندگى، آیا تو میتوانى ضمانت کنى که مرا در دنیا تا ابد نگهدارى یا خیر.

و مقصود اینست که در اصل (ان احضر) بوده و (ان) حذف گردیده و فعل برفع خوانده شده است. در مثل گویند «اسم معیدى را بشنوى بهتر از آنست که تا او را ببینى» ب: تقدیر (آیه) است و در اصل «من آیاته آیه یریکم البرق» بوده اما چون در کلام دلالت بود او حذف گردید.

ابن مقبل گوید:

و ما الدهر الا تارتان فمنهما اموت و اخرى ابتغى العیش اکدح‏

در جهان جز دو مرحله بیش نیست یا مى‏میرم و یا خوش گذرانى نموده و کوشش کنم در آن.

ج: یک جمله با تقدیر (واو) فرض کنیم و جمله بعد را مستقل بدانیم و در اصل «و یریکم البرق خوفا و طمعا، و من آیاته …» که عطف جمله بر جمله خواهد بود و «خَوْفاً وَ طَمَعاً» مفعول له با تقدیر لام میباشند.

ثُمَّ إِذا دَعاکُمْ دَعْوَهً مِنَ الْأَرْضِ‏: جار و مجرور متعلق بمحذوف ایکه حال براى «کم» بوده، میباشد و تقدیر «اذا دعاکم خارجین من الارض» است و ممکن است محذوف صفه «دعوه» بوده، و تقدیر «دعوه ثابته من الارض» باشد.

پس جار به «یخرجون» متعلق نبوده چون ما بعد «اذا» در ما قبلش عمل نکند.

مقصود:

بدنبال آیات قبل در باره آگاهى بندگان به خداشناسى، چنین فرمود:

وَ مِنْ آیاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَکُمْ مِنْ أَنْفُسِکُمْ أَزْواجاً: و از آیت‏هاى پروردگار آنکه قرار داده برایتان از نوع شکل و جنس شما جفتها (زنها) یى و این خود منتى است زیرا بگفته «ابى مسلم» انسان بهم شکل خود گرایش بیشترى دارد. اما «قتاده» گفته مقصود آنکه «حوا» را از استخوان پهلوى «آدم» گرفتیم و سپس خلق نمودیم، ولى بعضى گفته‏اند که اصولا جنس زن از نطفه مرد گرفته شد و معنى آیه اینست.

لِتَسْکُنُوا إِلَیْها: تا بسوى آنان و در آغوششان بآسایش و آرامش بوده و بیکدیگر انس بگیرید.

وَ جَعَلَ بَیْنَکُمْ مَوَدَّهً وَ رَحْمَهً: و قرار داده بینتان دوستى و مهربانى و مقصود بین زن و شوهر است که آن چنان بهم دوستى و مهر مى‏ورزند که هر یک دومى را بیش از هر چیز دوست میدارد و «سدى» گوید محبت و رحمه همان مهربانى و شفقت است.

إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ‏: البته در این خلقت زنان هم شکل مردان دلالت روشنى براى ملت متفکر بوده- تا بدان وسیله خداوند و خالق موجودات را بشناسند-.

وَ مِنْ آیاتِهِ خَلْقُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ‏: و از جمله نشانه‏هاى توحید پروردگار خلقت آسمانها و زمین و آنچه را که در بین آنها از عجائب مخلوقات است میباشد مانند ستارگان درخشان و آفتاب و ماه و حرکت آنها بر اصول و نظام معین و آنچه از عجائب که روى زمین بوده از انواع جماد و نبات و حیوان همه دلیل بر توحید پروردگار است.

وَ اخْتِلافُ أَلْسِنَتِکُمْ‏: گوناگونى زبانها «السنه» جمع لسان و بمعنى زبانها میباشد و مراد از اختلاف زبانها اینست که خداوند آنها را از نظر شکل و اندازه و ترکیب بنحوى آفریده که نغمه‏ها و صداهاى گوناگونى دارند تا آنجا که صداى دو برادر بیکدیگر مشتبه نمى‏گردد، و نیز گفته شده مراد اختلاف در لهجه‏ها و لغات است مانند- عربى، فارسى، ترکى- و نحو آن، و هیچ یک از نوع حیوانات باندازه نوع انسانى متفاوت سخن نمیگویند. پس اگر این لغات توقیفى- از طرف پروردگار- باشد پس او از ابتداء چنین کرده است، و اگر از طرف بندگان باشد نیز او اسبابش را فراهم نموده.

وَ أَلْوانِکُمْ‏: و رنگهایتان را نیز مختلف خلق نموده لذا ملتى سفید پوست و ملت دیگر زرد و سومى برنگ سفید تیره و دیگر اقوام و ملل که هر یک بر اساس نظام خلقت برنگى خلق شده‏اند و این از نشانه‏هاى خلقت بدیع پروردگار و از عجائب قدرت و حکمت او میباشد تا جایى که با آن همه کثرت افراد انسانها حتى دو نفر از یک آب و خاک بشکل هم نمى‏باشند.

إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِلْعالِمِینَ‏: البته در این خلقت نشانه‏ها و دلیل‏هاى روشنى براى تمامى مردم خواهد بود.

وَ مِنْ آیاتِهِ‏: و باز از دلائل بر توحید پروردگار و لزوم اخلاص عباد نسبت باو.

مَنامُکُمْ بِاللَّیْلِ وَ النَّهارِ وَ ابْتِغاؤُکُمْ مِنْ فَضْلِهِ‏: خوابیدنتان در شب و روز و فعالیت و کار و کوشش براى روزى در روز که از فضل پروردگار میباشد، در اینجا بعضى گفته‏اند شب و روز هر دو زمان خواب و کار است زیرا برخى از مردم بشب مشغول کار و در روز استراحت مینمایند و برخى بعکس‏اند، و حقیقتاً خواب از نشانه‏هاى عجیب قدرت پروردگار است تا بدن انرژیهاى از دست رفته را تجدید کرده و براى کار دیگر باره آماده شوند.

إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یَسْمَعُونَ‏: البته در آن نشانه‏هایى براى ملت شنوا است تا بپذیرند و در باره‏اش تفکر کنند زیرا بى آنکه فکر کنند بهرمند نشده و گویا مطلبى نشنیده‏اند.

وَ مِنْ آیاتِهِ یُرِیکُمُ الْبَرْقَ خَوْفاً وَ طَمَعاً: از نشانهاى او آنکه مى‏نمایاند برق (آتش) ایکه از برخورد ابرها پدیدار و بالنتیجه مسافرى که عزم سفر دارد- از ریزش باران و توفان- بترسد و آنکه در شهر و آبادى خود مقیم است خوشحال است، البته این تفسیر از «قتاده» بوده اما «ضحاک» گوید یعنى ترس از صاعقه سوزان دارند و از طرفى امیدوار ریزش باران، و در مقابل قول سومى است و او از «ابى مسلم» نقل شده که میترسند از آنکه ابر بگذرد و باران نبارد و از طرفى دیگر امیدوارند.

وَ یُنَزِّلُ مِنَ السَّماءِ ماءً فَیُحْیِی بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها: و میفرستد از آسمان آب را تا زنده کند بوسیله او زمین را بعد مرگش- که همچون مرده خشک شده و با ریزش باران تر و تازه میگردد و بستانها و اشجار بر پشت آن تربیت میشوند-.

إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یَعْقِلُونَ‏: البته در این کار نشانه‏هایى براى ملتى است که مى‏اندیشند.

وَ مِنْ آیاتِهِ أَنْ تَقُومَ السَّماءُ وَ الْأَرْضُ بِأَمْرِهِ‏: و از نشانه ‏هاى- قدرت وتوحید- او آنکه آسمان و زمین- بروى پاى خود- بامر پروردگار ایستاده بدون آنکه ستونى داشته و روى آن مستقر شود، فقط با امر خداوند هستى است چنان که در آیه شریفه گوید «إِنَّما قَوْلُنا لِشَیْ‏ءٍ إِذا أَرَدْناهُ أَنْ نَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ» اما بعضى دیگر گفته‏اند که با امساک خداوند آسمانها و زمین نگه داشته شده زیرا تمام افعال پروردگار با لفظ امر اداء شده و باو نسبت داده میشود زیرا این لغت ابلغ در اقتدار است زیرا لغت «اراده و امر کرد پس شد» بلیغ‏تر از «انجام داد پس شد» میباشد.

«تقوم» قیام بمعنى ثبات و استوارى است.

ثُمَّ إِذا دَعاکُمْ دَعْوَهً مِنَ الْأَرْضِ‏: سپس هنگامى که بخواند شما را خواندنى که از زمین یعنى از قبر خارج شوید و بیرون آئید.

«ابن عباس» گوید خداوند به اسرافیل امر کند تا صور بدمد بعد از صور اول پس تمام ملل از قبرهاى خود سر بیرون میآورند و خارج میگردند.

إِذا أَنْتُمْ تَخْرُجُونَ‏: در آن هنگام شما از زمین و قبرهاى خود زنده شده بیرون مى‏آیید.

گفته شده که مقصود از نفخ صور (دمیدن در صور) دعوت پروردگار براى حشر قیامت است زیرا اسرافیل- با صداى بلند- گوید دعوت پروردگار را بپذیرید «أَجِیبُوا داعِیَ اللَّهِ» و بعضى دیگر گفته‏اند که مقصود آنست که شما را از قبرها خارج کند بعد از آنکه مردگانى در قبر بودید و از این مطلب تعبیر به «دعوت پروردگار» شده زیرا او بمنزله دعوت و بمنزله‏ «کُنْ فَیَکُونُ» است بس که سریع انجام میشود و براى هیچکس امکان تمرد نیست.

باید دانست که خداوند از آنچه گفته شد بدان منظور یادآورى فرموده تا انسانها بدانند که او قادر قاهرى است که ذره‏اى از عوالم طبیعت از سیطره قدرت و دید او خارج نخواهد بود.

و این آیات دلالت دارد بر فساد و تباهى سخن کسانى که میگویند معارف دینى ضرورى و روشن است زیرا بر مطلب روشن و ضرورى استدلال نمیشود.

 

[سوره الروم (۳۰): آیات ۲۶ تا ۳۰]

وَ لَهُ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ کُلٌّ لَهُ قانِتُونَ (۲۶) وَ هُوَ الَّذِی یَبْدَؤُا الْخَلْقَ ثُمَّ یُعِیدُهُ وَ هُوَ أَهْوَنُ عَلَیْهِ وَ لَهُ الْمَثَلُ الْأَعْلى‏ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ (۲۷) ضَرَبَ لَکُمْ مَثَلاً مِنْ أَنْفُسِکُمْ هَلْ لَکُمْ مِنْ ما مَلَکَتْ أَیْمانُکُمْ مِنْ شُرَکاءَ فِی ما رَزَقْناکُمْ فَأَنْتُمْ فِیهِ سَواءٌ تَخافُونَهُمْ کَخِیفَتِکُمْ أَنْفُسَکُمْ کَذلِکَ نُفَصِّلُ الْآیاتِ لِقَوْمٍ یَعْقِلُونَ (۲۸) بَلِ اتَّبَعَ الَّذِینَ ظَلَمُوا أَهْواءَهُمْ بِغَیْرِ عِلْمٍ فَمَنْ یَهْدِی مَنْ أَضَلَّ اللَّهُ وَ ما لَهُمْ مِنْ ناصِرِینَ (۲۹) فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفاً فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْها لا تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَعْلَمُونَ (۳۰)

 

ترجمه:

و از براى او است آنکه در آسمانها و زمین بوده همگان براى او مطیع‏اند. و او کسى است که آغاز آفرینش کرده سپس باز میگرداندش و آن (باز گردانیدن) برایش آسانتر است و براى او مثل برترى در آسمانها و زمین بوده (یعنى خداوند موصوف بصفات برجسته در آسمانها و زمین بوده) و او غالب و درست کردار است. مثلى زده براى شما از خودتان (و آن اینکه) آیا براى شما از آنچه مالک شده دستهایتان (از غلامان و کنیزان) شریکهایى هستند در آنچه روزیتان دادیم پس شما (و ایشان) در آن برابرید از آنها (در این شرکت) مى‏ترسید مانند ترسیدن از خویشتن اینگونه تفصیل میدهیم آیت‏ها را براى گروهى که بخرد یابند. بلکه آنان که ستم نمودند پیروى هوسهاى خویش نموده بى آنکه بدانند پس چه کسى راهنمایى کند کسى را که خدا گمراه ساخت (زیرا او خود نخواست تا از هدایت خدا بهره گیرد) و نخواهد بود براى ایشان یاورانى. پس استوار گردان عزم خود را براى دین، ثابت باش، آفرینش خداست که سرشت مردم را بر آن نهاده، نباشد دگرگونى براى آفرینش خدا، اینست دین استوار و لیکن بیشترین مردم نمیدانند.

اعراب:

هَلْ لَکُمْ مِنْ ما مَلَکَتْ أَیْمانُکُمْ مِنْ شُرَکاءَ: «لکم» جار و مجرور در محل رفع و خبر براى مبتدا «من شرکاء» میباشد و «من» زایده بوده و «مِنْ ما مَلَکَتْ أَیْمانُکُمْ» متعلق بچیزى است که (لکم) باو تعلق گرفته و ممکن است متعلق به محذوف بوده و بنا بر حالیت منصوب باشد و عامل در حال همان متعلق لام است.

فَأَنْتُمْ فِیهِ سَواءٌ: جمله در محل نصب و جواب از جمله‏ «هَلْ لَکُمْ مِنْ ما مَلَکَتْ» بوده و در تقدیر «فتستووا» خواهد بود.

تخافونهم: یعنى میترسید که آنان- کنیزان و غلامان با شما برابر شوند مانند آنکه میترسید بعضى از شما با بعض دیگر- در مال- برابر شوید.

حنیفا: منصوب و حال است.

فِطْرَتَ اللَّهِ‏: منصوب است بمعناى آنکه متابعت فطره پروردگار کن زیرا معنى این آیه- که شرحش بعداً خواهد آمد- چنین است «استوار گردان عزم خود را براى دینى که پادار بوده و تابع آن باش، بنا بر این (فطره) در معنى بدل از (وجهک) خواهد بود.

مقصود:

پس از پایان آیات داله بر توحید، چنین میفرماید:

وَ لَهُ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ‏: و براى او است آنکه در آسمانها و زمین بوده از صاحبان عقل که او مالک و متصرف همه آنان است و از اینکه فقط از عقلاء یاد کرده براى آنکه وقتى صاحبان عقل چون انسانها در حکومت پروردگار باشند غیر آنان از حیوان و نبات و جماد مسلم محکوم او خواهند بود زیرا آنها در حکم پیروان انسانند، لذا در آخر بطور جمع از همه چنین اخبار فرمود:

کُلٌّ لَهُ قانِتُونَ‏: همگان مطیع اویند چه در حیات و مرگ و چه در قیامت اگر چه گناهکار بوده باشند و این تفسیر از «ابن عباس» نقل شده.

وَ هُوَ الَّذِی یَبْدَؤُا الْخَلْقَ ثُمَّ یُعِیدُهُ‏: و آن خداوند کسى است که زنده کند بنا بر این در این آیه خداوند خواسته آفرینش این جهان را دلیل براى آفرینش جهان آخرت قرار داده و باصطلاح شاهد را دلیل غایب گرداند.

وَ هُوَ أَهْوَنُ عَلَیْهِ‏: و آن اعاده بر خداوند آسانتر است. گفته شده چند معنى در اینجا متصور است:

الف: اعاده مخلوقات در قیامت بر خدا آسان است. نظیر قولش که فرموده «اللَّه اکبر» و در معنى «اللَّه کبیر» است:

و نظیر کلام شاعر که میگوید:

لعمرک ما ادرى و انى لاوجل‏ على اینا تغدو المنیه اول‏

بجان تو قسم نمى‏دانم- در آینده چه خواهد شد- ولى میترسم که مرگ بسوى کدام یک از ما زودتر رسیده و هنوز کارى نکرده باشیم. و در این شعر (اوجل) گفته‏ شده و مقصود (وجل) بمعنى ترسان است.

فرزدق در شعر خود گوید:

ان الذى سمک السماء بنى لنا بیتاً دعائمه اعز و اطول‏

آن کسى که بلند نموده و بنا کرده آسمان با آن عظمت را، براى ما خانه‏اى ساخته که ستونهایش محکم و بلند است. در اینجا نیز «اعز و اطول» بمعنى «عزیز و طویل» استعمال شده است.

شاعر دیگرى گوید:

تمنى رجال ان اموت و ان امت‏ فتلک سبیل لست فیها باوحد

مردم خواستار مرگ من هستند و حال آنکه اگر بمیرم این راهى نیست که من در او تنها قدم بگذارم. در اینجا نیز «اوحد» گفته و مقصودش «واحد» است.

ب: اعاده چیزى در متعارف مردم معمولا آسانتر از ابداء او است و گویا گفته شما که اصل خلقت (انسان) را اقرار دارید که از خداوند بوده پس چگونه اعاده آن را پس از مرگ انکار میکنید با اینکه اصل خلقت از اعاده سخت‏تر است.

ج: اعاده و حیات بعد از مرگ براى مخلوقات آسانتر از ابتداء خلقت آنها است زیرا در اعاده خداوند گوید «کُنْ فَیَکُونُ» چنین بوده باش پس خواهد شد بخلاف ابتداء که اول باید علقه شود سپس مضغه و سپس عظام و بعد گوشت روئیده شود سپس روح دمیده شود و تا این مراحل در رحم مادر نگذرد هرگز فرزند بدنیا نخواهد آمد و بر این تفسیر، نحویین رأى داده و «ابن عباس» نیز آن را پذیرفته است و تفسیر اول که از «مجاهد» هم نقل شده مورد توجه نخواهد بود زیرا صحیح نیست که خلقت موجودى براى خداوند آسانتر از موجود دیگر باشد.

وَ لَهُ الْمَثَلُ الْأَعْلى‏ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ‏: و صفات برترى در آسمانها و زمین فقط براى خداوند بوده زیرا او خداوندى واحد و بدون شریک در تمام ازمنه بوده است. این تفسیر از «قتاده» نقل شده ولى «ابن عباس» گوید: یعنى براى او شریک نباشد در آسمانها و زمین و اما دیگران گفته‏اند که مقصود یعنى تمام صفات کمال و جمال و جلال و اسماء حسنى که نشاندهنده‏ى تعظیم پروردگار است مثل قاهر و اله همگى براى خدا خواهد بود.

وَ هُوَ الْعَزِیزُ: او غالب در مملکت خویش بوده.

الْحَکِیمُ‏: درست کردار در خلقت میباشد که با نظامى عالمانه و دقیق آن را آفریده است.

سپس خداوند به بت پرستان گوید:

ضَرَبَ لَکُمْ مَثَلًا مِنْ أَنْفُسِکُمْ‏: مثلى براى شما مشرکین بیان کرده تا وضع شما را تشبیه به آن کند.

هَلْ لَکُمْ مِنْ ما مَلَکَتْ أَیْمانُکُمْ‏: آیا براى شما است از غلامان و کنیزان که مالک آنها هستید.

مِنْ شُرَکاءَ فِی ما رَزَقْناکُمْ‏: شریکان در روزى شمایند و با شما شریک در اموال و املاکتان هستند.

فَأَنْتُمْ فِیهِ سَواءٌ: پس شما و ایشان در بهره بردارى آن برابرید.

تَخافُونَهُمْ‏: میترسید آنان در اموالى که بارث بشما رسیده شرکت نمایند.

کَخِیفَتِکُمْ أَنْفُسَکُمْ‏: همانند ترسى که شما از شرکاء آزاده خودتان دارید، تا مبادا با شما شریک شده یا مالى منحصر بشریک گردد چنان که این ترس بین وارث میت بسیار دیده میشود.

و خلاصه معنى آیه چنین شد که شما به مملوکین خود از غلامان و کنیزان اجازه نمیدهید که شریک در اموالتان گردند پس چگونه بخود اجازه میدهید که براى خداوند هستى که خالق تمام جهانیان است بت را شریک او گردانید.

«سعید بن جبیر» گوید: این آیه اشاره به تلبیه کفار قریش است که در (تلبیه حج) میگفتند «اللهم لبیک، لا شریک لک، الا شریکاً هو لک، تملکه و ما ملک» که براى خداوند بت‏ها را شریک مى‏دانستند لذا بمنظور بطلان اعتقاد آنان آیه مذکور نازل شد.

کَذلِکَ نُفَصِّلُ الْآیاتِ‏: اینگونه- با بیان مثل‏ها- توضیح میدهیم دلائل‏ توحید پروردگار را.

لِقَوْمٍ یَعْقِلُونَ‏: براى ملتى که میاندیشند.

سپس خداوند وضع مشرکین را که تابع هواهاى نفسانى شده و خود را سرگرم بت‏ها نموده‏اند، تذکر داده است.

بَلِ اتَّبَعَ الَّذِینَ ظَلَمُوا أَهْواءَهُمْ‏: بلکه افرادى که ظلم بنفسهاى خویش نموده و بخداوند هستى شرک ورزیدند، متابعت از هواهاى نفس خود نموده ‏اند.

بِغَیْرِ عِلْمٍ‏: بى آنکه بدانند دستورى از خداوند آمده باشد.

فَمَنْ یَهْدِی مَنْ أَضَلَّ اللَّهُ‏: پس کیست که ببهشت و پاداش آخرت هدایت کند کسى را که خدا او را- بر اثر انحرافات عمل خودش- از آن همه ثواب گمراه نموده و دور داشته است و این تفسیر از «جبائى» نقل شده و بعضى مقصود را چنین شرح داده‏اند که کسى که خود را از خداوند منحرف نموده و دور داشته است با آن همه دلائل روشن بر توحید پروردگار، پس این شخص را چه کسى میتواند هدایت کند. و در اینجا «اضل» بمعنى «ضل» آمده است نظیر کلام شاعر که میگوید:

هبونى امرءاً منکم اضل بعیره‏ له ذمه ان الذمام کثیر

ببخشید بمن مردى را که شترش گم شده و دیوانه‏وار در جستجوى او است و بدوش او مسئولیت حفظ شتر افتاده اگر اشتباهى کرده او را بمن ببخشید البته مسئولیت‏ها بسیار است. در اینجا (اضل) گفته و مقصود (ضل) بمعنى گم شدن است.

وَ ما لَهُمْ مِنْ ناصِرِینَ‏: و نیست براى آنان یارانى تا یارى کند و عذاب خدا را از ایشان دور بدارد.

سپس خداوند بپیامبر (ص) خطاب فرموده و مقصودش تمام مکلفین‏اند.

فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ‏: پس استوار گردان تصمیم اعتقاد خود را براى دین (ایمان بخدا) و مقصود استقامت و استوارى در آن است ولى از سعید بن جبیر نقل شده که گفت:

یعنى دین خود را خالص بدار و بعضى دیگر گفته‏اند: مقصود اینکه عمل خویش را براى خداوند استوار بدار. زیرا وجه بمعناى چیزیست که انسان باو توجه میکند و عمل‏ انسان و دین او از چیزهاییست که انسان براى بپا داشتن و استحکامش باو توجه دارد.

حَنِیفاً: مائل بهمان یگانه پرستى و توحید پروردگار باش.

فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْها: خلقت و خواسته خداوند دین و اسلام و یکتا پرستى است که جهانیان را بر اساس آن خلق فرموده تا بسوى او رفته و خدا- پرست باشند چنان که در آیه شریفه گوید «وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلَّا لِیَعْبُدُونِ» و پیامبر اسلام (ص) فرمود «هر فرزندى در اصل خلقت بر اساس یکتا پرستى خلق شده و اگر آن را بحال خود بگذارند مسلمان و ایمان بخدا خواهد داشت- و تنها ریشه خانواده از پدر و مادر است که او را بمسلک یهود یا مسیحى یا مجوس مى‏کشاند.

و از ابى مسلم نقل شده که معناى آیه اینست: پیروى کن از دین بآنچه «فطرت خدا» ترا باو راهنمایى میکند، زیرا خداوند موجودات را بنحوى آفریده و ترکیب و صورت بندى نموده که بر وجود صانعى توانا و دانا وحى و قیوم و قدیم و یگانه‏اى که بهیچ چیز شبیه نبوده و چیزى همانند او نیست، دلالت دارد.

لا تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ‏: تغییرى در خلقت پروردگار نبوده و آنچه را اراده فرموده از توحید و عدل و خلوص عبادت براى پروردگار جهان همان خواهد شد چنان که از «ضحاک و مجاهد و قتاده و سعید بن جبیر و ابراهیم و ابن زید» نقل شده و گفته‏اند که بنا بر این (لا) بمعنى نهى بوده یعنى شما نباید جامعه را از مسیر اولى اصلى خود که خدا پرستى است بسوى شرک منحرف سازید. از ابن عباس و عکرمه نقل شده که مراد منع از أخته نمودن غلامان است. و از ابى مسلم روایت شده که مقصود از فطرت نظام خلقت است که تمام موجودات و صنایع حکیمانه پروردگار دلالت بر توحید او نموده و احدى جلو این فطرت را نتواند بگیرد.

ذلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ‏: و آن خدا پرستى تنها دین استوار و مستقیمى است که واجب الاتباع میباشد.

وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَعْلَمُونَ‏: لکن بیشتر مردم آگاهى بآن نداشته و بصحت آن معترف نمى‏باشند زیرا در آن فکر نکرده و چشم پوشى نموده‏اند.

 

[سوره الروم (۳۰): آیات ۳۱ تا ۳۵]

مُنِیبِینَ إِلَیْهِ وَ اتَّقُوهُ وَ أَقِیمُوا الصَّلاهَ وَ لا تَکُونُوا مِنَ الْمُشْرِکِینَ (۳۱) مِنَ الَّذِینَ فَرَّقُوا دِینَهُمْ وَ کانُوا شِیَعاً کُلُّ حِزْبٍ بِما لَدَیْهِمْ فَرِحُونَ (۳۲) وَ إِذا مَسَّ النَّاسَ ضُرٌّ دَعَوْا رَبَّهُمْ مُنِیبِینَ إِلَیْهِ ثُمَّ إِذا أَذاقَهُمْ مِنْهُ رَحْمَهً إِذا فَرِیقٌ مِنْهُمْ بِرَبِّهِمْ یُشْرِکُونَ (۳۳) لِیَکْفُرُوا بِما آتَیْناهُمْ فَتَمَتَّعُوا فَسَوْفَ تَعْلَمُونَ (۳۴) أَمْ أَنْزَلْنا عَلَیْهِمْ سُلْطاناً فَهُوَ یَتَکَلَّمُ بِما کانُوا بِهِ یُشْرِکُونَ (۳۵)

ترجمه:

بازگشته‏گان بسویش بوده و بترسیدش (از انحرافات) و بپایدارید نماز را و از مشرکین نباشید. از آن مردمى که دین خود را پراکنده نموده و گروه‏هایى گشتند و هر یک باعتقادات خود راضى و خوشنود بودند. و اما به هنگامى که بمردم رنجى رسد خداوند خود را خوانده و بسوى او شکوه و زارى مینمایند سپس زمانى که از او رحمتى بسویشان آمد ناگاه گروهى بپروردگار شرک مى‏ورزند، تا به نعمتهایى که دادیمشان کافر شده کامیاب شوند پس بزودى خواهید دانست. آیا ما بر ایشان فرمانى‏ (دلیلى و حجتى) فرستادیم تا (بنفع ایشان سخن گفته) بآنچه را که شرک مى‏ورزند گواهى دهد.

قرائت:

فرقوا: «حمزه و کسایى» آن را «فارقوا» و دیگران «فرقوا» خوانده‏اند و در سوره انعام بآن اشاره نمودیم.

فتمتعوا فسوف تعلمون: (ابى عالیه) در یکى از قرائتهاى نادره و کم استعمال خود که «فیمتعوا فسوف یعلمون» خوانده یعنى کامیابى بسیارى نموده اما بزودى عاقبت کار را خواهند دانست.

شرح لغات:

منیبین: از «ناب ینیب» گرفته شده و بمعنى امید از همه جا بریدن و بخدا متوصل شدن است و ممکن است از ماده «ناب ینوب» باشد که بمعنى پى در پى برگشتن است چنان که صد بار هم توبه بشکند باز هم باز میگردد.

شیعا: شیعه بمعنى فرقه و شیع جمع و در معنى فرقه‏ها خواهد بود و از این نظر بآنان شیع گفته شده که بعضى از آن فرقه‏ها تابع بعض دیگر شده و عقیده او را میگرفتند و بهمین معنى «شیعه على (ع)» استعمال شده که تابع على (ع) و بدنبال او کنار حق گرد میآیند.

مقصود:

مُنِیبِینَ إِلَیْهِ‏: بازگشت کنندگان بسوى پروردگار.

«زجاج» گوید: نحویین تصور کرده‏اند حکم این آیه خطاب بتمام مؤمنین است زیرا هر وقت خطاب بشخص پیامبر میشود دیگران نیز در آن شریکند نظیر آیه شریفه‏ «یا أَیُّهَا النَّبِیُّ إِذا طَلَّقْتُمُ النِّساءَ» در خصوص طلاق بپیامبر امر شده ولى سایرین با او شریکند پس آیه شریفه‏ «فَأَقِمْ وَجْهَکَ» مقصود «اقیموا وجوهکم منیبین الیه» است که باید تنها از خداوند امید داشته و بفرائض و احکام او عمل نمود.

وَ اتَّقُوهُ وَ أَقِیمُوا الصَّلاهَ: و باید او را ترسیده- از گناهان دورى کنید-

و نماز را بپاى دارید و تمامى آنها را باید خالص براى خدا بدون هیچ نوعى شرکى انجام دهید لذا فرمود:

وَ لا تَکُونُوا مِنَ الْمُشْرِکِینَ مِنَ الَّذِینَ فَرَّقُوا دِینَهُمْ‏: و نباشید از شریک آورندگان از آنان که دین خود را پراکنده نموده- و در هر قسمتى با مرام مخصوصى دور از امر حق انجام میدادند- چنان که از «فراء» نقل شده و ممکن است خود آنان در دین تفرق پیدا کرده باشند.

وَ کانُوا شِیَعاً: و بوده‏اند گروه‏هاى مختلفه و بر اثر همین اختلاف ادیان متعدده‏اى پیدا شد که بعضى بت پرست و بعضى آتش پرست و بعضى آفتاب پرست و غیر ذلک بودند.

کُلُّ حِزْبٍ بِما لَدَیْهِمْ فَرِحُونَ‏: هر گروهى با عقائدى که در نزدش بوده شادمان بودند. این تفسیر بنا بنقل «مقاتل» است و در مقابل گفته شده شاید مقصود تعجب و گمان افراد باشد که هر گروهى مبهوت بدین خود شده و او را حق میدانست.

وَ إِذا مَسَّ النَّاسَ ضُرٌّ دَعَوْا رَبَّهُمْ‏: و زمانى که بمردم رنجى رسد و مرض یا فقر و سایر گرفتاریها بآنان متوجه شود خدا را مى‏خوانند.

مُنِیبِینَ إِلَیْهِ‏: از همه جا منقطع شده بسوى او توجه کنند و دست بدعا بردارند.

ثُمَّ إِذا أَذاقَهُمْ مِنْهُ رَحْمَهً: سپس زمانى که رحمتى از خدا بایشان رسد و مریض شفا پیدا کرده فقر و گرفتارى بر طرف شود.

إِذا فَرِیقٌ مِنْهُمْ بِرَبِّهِمْ یُشْرِکُونَ‏: در این گاه گروهى از آنان به پروردگار خویش شرک ورزیده و بآنچه را که قبلا پرستش مى‏نمودند بر میگردند در حالى که این مخالف با منطق عقل و بر خلاف مقتضاى شکر نعمت است.

لِیَکْفُرُوا بِما آتَیْناهُمْ‏: و مقصودشان کفران به نعمتهایى است که دادیمشان زیرا مقصود از شرک ورزیدن جز این نخواهد بود.

بعضى گویند: لام در «لیکفروا» براى امر است بمعناى تهدید نظیر آیه شریفه‏ «فَمَنْ شاءَ فَلْیُؤْمِنْ وَ مَنْ شاءَ فَلْیَکْفُرْ».

فَتَمَتَّعُوا فَسَوْفَ تَعْلَمُونَ‏: پس در دنیا و نعمتهاى زودگذرش کامیاب شوید و بعد عاقبت کار خود را خواهید دانست.

أَمْ أَنْزَلْنا عَلَیْهِمْ سُلْطاناً: آیا براى ایشان دلیل و برهانى فرستادیم تا بتوانند بر صحت رفتار خود، در شرک و بت پرستى استدلال نمایند؟

فَهُوَ یَتَکَلَّمُ بِما کانُوا بِهِ یُشْرِکُونَ‏: پس آن دلیل، حجتى بر صحت مدعاى آنان بوده و تصحیح کند آنچه را که شریک خدا دانسته و بجاى اطاعت پروردگار از او پیروى مى‏نمایند؟

ترجمه تفسیر مجمع البیان، ج‏۱۹، ص: ۱۳۱


[۱] – توضیح: لغت بضع در اصطلاح عرب بجاى کلمه( اندى) که فارسى زبانان میگویند، استعمال میشود.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
-+=