فاطر --ترجمه مجمع البيان

ترجمه مجمع البیان فی تفسیر القرآن فضل بن حسن طبرسی سوره فاطر(ملائکه)

سوره ملائکه یا فاطر

مکى است حسن گوید، مگر دو آیه، إِنَّ الَّذِینَ یَتْلُونَ کِتابَ اللَّهِ … و آیه‏ ثُمَّ أَوْرَثْنَا الْکِتابَ …

 

عدد آیات:

چهل و شش آیه شامى و مدنى اخیر است و ۴۵ آیه از نظر دیگران.

 

اختلاف آن:

در هفت آیه است، الَّذِینَ کَفَرُوا لَهُمْ عَذابٌ شَدِیدٌ بصرى و شامى جدید و آیه و البصیر و النور سه آیه غیر بصرى، مَنْ فِی الْقُبُورِ غیر شامى است‏ (أَنْ تَزُولا) بصرى (تبدیلا) بصرى و شامى و مدنى اخیر است.

 

فضیلت آن:

ابى بن کعب از پیامبر (ص) روایت کرده که فرمود هر کس سوره ملائکه را قرائت کند روز قیامت سه در از درهاى بهشت او را صدا میزند که از هر کدام از این سه در که خواستى وارد شو.

 

تفسیر آن:

چون خداوند سبحان سوره قبلى را پایان داد برد اهل شرک و شک و عناد این سوره را افتتاح نمود بذکر کمال قدرت و وحدانیّت و دلیلهاى- توحیدى و گفت:

 

 

[سوره فاطر (۳۵): آیات ۱ تا ۵]

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ‏

الْحَمْدُ لِلَّهِ فاطِرِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ جاعِلِ الْمَلائِکَهِ رُسُلاً أُولِی أَجْنِحَهٍ مَثْنى‏ وَ ثُلاثَ وَ رُباعَ یَزِیدُ فِی الْخَلْقِ ما یَشاءُ إِنَّ اللَّهَ عَلى‏ کُلِّ شَیْ‏ءٍ قَدِیرٌ (۱) ما یَفْتَحِ اللَّهُ لِلنَّاسِ مِنْ رَحْمَهٍ فَلا مُمْسِکَ لَها وَ ما یُمْسِکْ فَلا مُرْسِلَ لَهُ مِنْ بَعْدِهِ وَ هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ (۲) یا أَیُّهَا النَّاسُ اذْکُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ هَلْ مِنْ خالِقٍ غَیْرُ اللَّهِ یَرْزُقُکُمْ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ فَأَنَّى تُؤْفَکُونَ (۳) وَ إِنْ یُکَذِّبُوکَ فَقَدْ کُذِّبَتْ رُسُلٌ مِنْ قَبْلِکَ وَ إِلَى اللَّهِ تُرْجَعُ الْأُمُورُ (۴)

یا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ فَلا تَغُرَّنَّکُمُ الْحَیاهُ الدُّنْیا وَ لا یَغُرَّنَّکُمْ بِاللَّهِ الْغَرُورُ (۵)

 

ترجمه:

بنام خداوند بخشنده مهربان

۱- تمام سپاس و شکر مخصوص خدائیست که آفریننده آسمانها و زمین است، قرار دهنده فرشتگانست فرستادگانى که داراى دو بال دو دو و سه سه و چهار چهار است در آفرینش هر چه خواهد میافزاید زیرا که خدا بهر چیز توانا است.

۲- آنچه خدا از بخشایش براى مردم بگشاید پس آن را هیچ بازگیرنده نیست و آنچه خدا بازگیرد پس آن را از پس بازگرفتنش هیچ فرستنده‏اى نیست و او نیرومندى درست کردار است.

۳- اى مردم نعمت خداى را بر خویشتن یاد کنید، آیا هیچ آفریننده‏اى جز خدا هست که از آسمان و زمین شما را روزى دهد هیچ خدایى نیست، پس چگونه منصرف شده‏اید.

۴- اگر اهل مکه تو را (اى پیامبر) دروغگو شمردند بحقیقت پیش از تو پیغمبرانى تکذیب شده‏اند کارها بسوى خدا بازگشت خواهد کرد.

۵- اى مردم وعده خدا راست و درست است پس زندگانى دنیا شما را نفریبد و شیطان فریبنده شما را بکرم خدا مغرور نسازد.

 

قرائت:

اهل کوفه غیر عاصم و ابو جعفر (غیر اللَّه) را بجرّ خوانده و بقیّه از قاریان برفع خوانده‏اند.

 

دلیل:

ابو على گوید: کسى که (غیر اللَّه) بجرّ خوانده آن را صفت بر لفظ (من خالق) قرار داده و خبرش یرزقکم من السماء و الارض، و کسى که (غیر اللَّه) را برفع خوانده احتمال چند وجه داده: ۱- اینکه آن خبر مبتداء باشد

۲- اینکه صفت بر محلّ مبتداء باشد و خبرش مضمر باشد تقدیرش (هل خالق غیر اللَّه فى الوجود او العالم) آیا خالقى که غیر خدا باشد در وجود یا در عالم هست

۳- اینکه غیر استثناء باشد و خبرش مضمر مثل آنکه گوید، هل من خالق الّا اللَّه آیا نیست خالقى مگر خدا و دلالت میکند بر امکان استثناء قول خدا ما مِنْ إِلهٍ إِلَّا اللَّهُ‏، نیست خدایى مگر خدا.

 

لغت:

الفطر: پاره از چیز بظاهر شدن آن براى حسّ و فاطر السماوات یعنى خالق و آفریدگار آسمانها.

 

اعراب:

مَثْنى‏ وَ ثُلاثَ وَ رُباعَ‏ صفت براى اجنحه است که عدول از اثنین اثنین و ثلاثه ثلاثه و اربعه اربعه، ما یَفْتَحِ اللَّهُ‏ ما شرطیه است در محل نصب براى مفعول بودن آن فتحه داده میشود.

 

تفسیر:

الْحَمْدُ لِلَّهِ فاطِرِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ‏ ستایش از آن خدائیست که آفریدگار آسمانها و زمین است در حالى که اوّل است بنا بر اینکه مثالى براى او نیست، خودش سبقت و پیشى گرفت در حمد تا آنکه ما را تعلیم کند و آگاه نماید که چگونه سپاس کنیم او را، و براى آنکه براى ما بیان سازد که تمام حمد از آن او است.

جاعِلِ الْمَلائِکَهِ رُسُلًا فرشتگان را رسولان قرار داد بسوى پیامبران با کتابها و وحى.

أُولِی أَجْنِحَهٍ مَثْنى‏ وَ ثُلاثَ وَ رُباعَ‏ قتاده گوید: صاحبان بالها دو تا دو تا، و سه تا، سه تا، و چهار تا، چهار تا، و تفسیر آن گذشت، و فقط آنها را صاحبان بال قرار داد براى آنکه برایشان امکان بالا رفتن و پائین آمدن بسوى زمین باشد، پس بعضى از ایشان دو بال دارند و بعضى سه بال و برخى چهار بال، فرمود و زیاد میکند در آن بالها آنچه خواهد و آن قول اوست.

یَزِیدُ فِی الْخَلْقِ ما یَشاءُ مى‏افزاید در خلقت هر چه بخواهد.

ابن عباس گوید: پیغمبر (ص) شب معراج جبرئیل را دید که برایش ششصد بال بود، و این اختیار زجاج و فراء است.

زهرى و ابن جریح گویند: قصد کرده بقولش یزید فى الخلق ما یشاء خوش صدایى را. قتاده گوید: آن ملاحت و نمکین بودن دو چشم است.

و ابو هریره از پیامبر (ص) روایت کرده که فرمود آن زیبایى صورت و موى قشنگ و صداى خوب است.

إِنَّ اللَّهَ عَلى‏ کُلِّ شَیْ‏ءٍ قَدِیرٌ بدرستى که خدا بر هر چیزى تواناست هیچ چیزى نیست مگر آنکه او بر عین آن یا مثل آن تواناست، سپس خدا بیان کرد انعامش را بر خلقش و گفت:

ما یَفْتَحِ اللَّهُ لِلنَّاسِ مِنْ رَحْمَهٍ فَلا مُمْسِکَ لَها یعنى آنچه میآید ایشان را از باران و تندرستى یا هر نعمتى که خدا بخواهد هیچکس قدرت ندارد که جلوى آن را بگیرد. وَ ما یُمْسِکْ‏ و آنچه که امساک میکند از اعطاء آن.

فَلا مُرْسِلَ لَهُ مِنْ بَعْدِهِ‏ پس رساننده براى او بعد از آن نیست، یعنى هیچکس قدرت بر ارسال و اعطاء آن را ندارد.

حسن گوید: یعنى آنچه خدا میفرستد از پیامبران بسوى بندگانش در وقتى غیر وقت دیگر پس مانعى براى آن نیست براى آنکه رسول رحمت از خداست چنانچه فرمود: وَ ما أَرْسَلْناکَ إِلَّا رَحْمَهً لِلْعالَمِینَ‏ و آنچه امساک میکند در زمان فترت یا از کسانى که باو زخم میزدند از کفّار پس رساننده براى او نیست، و لفظ محتمل است براى همه باشد.

وَ هُوَ الْعَزِیزُ یعنى قادر چنانى که عاجز نمیشود (الْحَکِیمُ) در افعالش دانا و محکم کار است، چه انعام کند و چه امساک از رحمت نماید، براى آنکه او آنچه حکمتش اقتضا کند میکند، سپس مؤمنین را خطاب نموده و گفت:

یا أَیُّهَا النَّاسُ اذْکُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ‏ اى مردم یاد کنید نعمت خدا را بر خودتان نعمت ظاهرى و نعمت باطنى که از جمله آن شما را آفرید و ایجاد کرد و زنده نمود و شما را توانا نمود و اشتهاء شهوت در شما قرار داد و براى شما آفرید اقسام لذّتها و منافع را.

هَلْ مِنْ خالِقٍ غَیْرُ اللَّهِ یَرْزُقُکُمْ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ‏ آیا خالقى جز خدا هست که شما را از آسمان و زمین روزى دهد این استفهام تقدیریست براى ایشان، و معنایش نفى است تا آنکه اقرار کنند به اینکه خالقى نیست مگر خدا و روزى میدهد از آسمان بوسیله باران و از زمین بسبب روئیدنى‏ها، و آیا جایز است اطلاق لفظ خالقى بر غیر خداى سبحان، در آن دو وجه است:

۱- اینکه این لفظ بر احدى جز خدا اطلاق نمیشود، و فقط غیر خدا به لفظ خالق توصیف میشود بنا بر جهت تقیید اگر چه جایز است اطلاق لفظ صانع و فاعل و رازق و مثل آنها بر غیر خدا.

۲- یعنى خالقى نیست که روزى دهد و روزى را بوجود نمى‏آورد مگر خداى تعالى.

لا إِلهَ إِلَّا هُوَ یعنى معبودى جز او نیست که شایسته پرستش و عبادت باشد. فَأَنَّى تُؤْفَکُونَ‏ یعنى چگونه منصرف از راه حق بگمراهى میشوید.

و بعضى گفته‏اند: یعنى کجا عدول میکنید از این دلیلهایى که براى شما اقامه کردم بر توحید با وضوح و آشکارى آن، سپس تسلّى داد خدا پیامبرش‏ صلّى اللَّه علیه و آله را از تکذیب قومش او را و گفت:

وَ إِنْ یُکَذِّبُوکَ‏ و اگر تکذیب کردند تو را اى محمد. فَقَدْ کُذِّبَتْ رُسُلٌ مِنْ قَبْلِکَ وَ إِلَى اللَّهِ تُرْجَعُ الْأُمُورُ پس قطعا تکذیب شدند رسولان و پیامبرانى قبل از تو بودند، و بسوى خدا کارها برمیگردد، پس پاداش میدهد کسى را که پیامبران را تکذیب کند، و یارى کند پیامبرانى که تکذیب شدند، سپس مخلوق را خطاب کرده و گفت:

یا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ‏ اى مردم بدرستى که وعده خدا حق است از روز رستاخیز و قیامت و بهشت و دوزخ و پاداش و حساب‏ (حَقٌّ) راست است، لا محاله خواهد آمد.

فَلا تَغُرَّنَّکُمُ الْحَیاهُ الدُّنْیا پس زندگى دنیا شما را فریب ندهد که بلذتهاى آن و نعمتهاى آن فریب بخورید و گول نزند شما را حب ریاست، و حب زیاد ماندن در دنیا پس بدرستى که این از اندکى نابود و فانى میشود و گناه و وبال آن باقى میماند.

وَ لا یَغُرَّنَّکُمْ بِاللَّهِ الْغَرُورُ و فریب ندهد شما را فریب دهنده بخدا و او یعنى غرور عادتش اینست که غیر خود را مغرور میکند و دنیا و زینت آن موصوف باین صفتند براى آنکه مردم مغرور بآن میشوند.

مجاهد و حسن گفته‏اند: که غرور شیطان و او ابلیس است.

 

[سوره فاطر (۳۵): آیات ۶ تا ۱۰]

إِنَّ الشَّیْطانَ لَکُمْ عَدُوٌّ فَاتَّخِذُوهُ عَدُوًّا إِنَّما یَدْعُوا حِزْبَهُ لِیَکُونُوا مِنْ أَصْحابِ السَّعِیرِ (۶) الَّذِینَ کَفَرُوا لَهُمْ عَذابٌ شَدِیدٌ وَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَهُمْ مَغْفِرَهٌ وَ أَجْرٌ کَبِیرٌ (۷) أَ فَمَنْ زُیِّنَ لَهُ سُوءُ عَمَلِهِ فَرَآهُ حَسَناً فَإِنَّ اللَّهَ یُضِلُّ مَنْ یَشاءُ وَ یَهْدِی مَنْ یَشاءُ فَلا تَذْهَبْ نَفْسُکَ عَلَیْهِمْ حَسَراتٍ إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ بِما یَصْنَعُونَ (۸) وَ اللَّهُ الَّذِی أَرْسَلَ الرِّیاحَ فَتُثِیرُ سَحاباً فَسُقْناهُ إِلى‏ بَلَدٍ مَیِّتٍ فَأَحْیَیْنا بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها کَذلِکَ النُّشُورُ (۹) مَنْ کانَ یُرِیدُ الْعِزَّهَ فَلِلَّهِ الْعِزَّهُ جَمِیعاً إِلَیْهِ یَصْعَدُ الْکَلِمُ الطَّیِّبُ وَ الْعَمَلُ الصَّالِحُ یَرْفَعُهُ وَ الَّذِینَ یَمْکُرُونَ السَّیِّئاتِ لَهُمْ عَذابٌ شَدِیدٌ وَ مَکْرُ أُولئِکَ هُوَ یَبُورُ (۱۰)

 

ترجمه:

۶- البتّه شیطان شما را دشمنى است پس شما نیز او را دشمن گیرید بى گفتگو شیطان پیروانش را میخواند تا آنان از ملازمان آتش سوزان باشند.

۷- البتّه آنان که کافر شدند براى ایشان شکنجه‏اى سخت است و آنان که ایمان آوردند و کارهاى شایسته کردند براى ایشان آمرزشى و مزدى بزرگست‏

۸- آیا کسى که زشتى عمل او برایش آراسته شد پس آن را نیکو دید البتّه خدا هر که را خواهد در گمراهى وا میگذارد و هر که را خواهد هدایت میکند پس جان خویش را براى حسرتها که بر گمراهى ایشان میخورى ضایع مکن زیرا که خدا بآنچه میکنند داناست.

۹- خداى یکتا آن ذاتیست که بادها را فرستاد پس آن بادها ابرها را برانگیختند، و آن را بر زمین مرده براندیم پس زمین را پس از مردگى آن به وسیله بارانى که از ابر فرود آمدند زنده گردانیدیم و زنده گردانیدن زمین مانند برانگیختن مردگانست.

۱۰- هر که براى خود عزّت میخواهد همه عزّتها از آن خداست سخنان پاک بسوى خدا بالا میرود و عمل شایسته سخنان پاکیزه را بالا میبرد و آنان که حیله‏هاى بد میکنند براى ایشان شکنجه‏اى سخت است و نیرنگ آن گروه فاسد میشود.

 

قرائت:

ابو جعفر (فلا تذهب) بضم تاء و نصب (نفسک) قرائت کرده و بقیّه از قرّاء (فلا تذهب نفسک) خوانده‏اند و دلیل در هر دو ظاهر است.

 

اعراب:

حسرات مصدر فعل محذوف است تقدیرش، فلا تذهب نفسک تتحسّر علیهم حسرات است، و جمیعا منصوب است بر حالیّت و عامل در آن چیزى است که لام از للَّه بآن متعلّق است، و هو در وَ مَکْرُ أُولئِکَ هُوَ یَبُورُ فاصله شده بین مبتداء و خبرش.

 

تفسیر:

سپس خداوند سبحان حذر داد ایشان را از شیطان و فرمود:

إِنَّ الشَّیْطانَ لَکُمْ عَدُوٌّ البتّه شیطان دشمن شماست میخواند شما را بکارهایى که در آن هلاکت و زیان دنیا و آخرت است و منصرف میکند شما را از کارهاى خوب و نیکو و میخواند شما را بکارهاى بد.

فَاتَّخِذُوهُ‏ یعنى پس او را دشمن بدانید و با او عداوت کنید و پیرویش نکنید به اینکه موافق مقصود او عمل کنید و اعتراف نمائید که تسلیم و منقاد او هستید.

إِنَّما یَدْعُوا حِزْبَهُ‏ فقط او پیروان و دوستان و یاران خود را میخواند لِیَکُونُوا مِنْ أَصْحابِ السَّعِیرِ تا آنکه از اصحاب و ملازمین آتش او باشند و سعیر آتش برافروخته و شعله‏ور است و معنایش اینست که براى سلطنت و تسلّطى بر مؤمنین نیست و لکن او یاران خود را دعوت میکند باعمالى که بسبب آن مستحق آتش شوند.

سپس بیان نمود خداى سبحان حال مردمى که او را اجابت نموده و پاسخ مثبت دادند و حال کسانى که مخالفت او را نمودند و گفت:

الَّذِینَ کَفَرُوا لَهُمْ عَذابٌ شَدِیدٌ کسانى که کافر شدند براى آنان عذاب سختى است بعنوان پاداش بر کفرشان.

وَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَهُمْ مَغْفِرَهٌ و آن کسانى که ایمان آوردند و کار شایسته کردند براى ایشان آمرزش از خداست براى گناهانشان.

وَ أَجْرٌ کَبِیرٌ یعنى ثواب بزرگیست، سپس فرمود بعنوان تقریر و بیان براى ایشان‏ أَ فَمَنْ زُیِّنَ لَهُ سُوءُ عَمَلِهِ فَرَآهُ حَسَناً یعنى کفّار نفوسشان اعمال‏ بدشان را برایشان زینت داده و تصوّر میکنند که آنها کارهاى خوبى هستند یا شیطان اعمالشان را برایشان زینت میدهد به اینکه آنها را بشبه گمراه کننده و ترک نظر و مطالعه در” دلیلها” واداشته و فریب میدهد تا اشتغال بکارهایى که در آن لذّت دنیاست نموده و تکلیف را زیر پا گذارند، و خبر قول او أ فمن زین له عمله محذوف است، یعنى، لا هو کمن علم الحسن و القبیح، و عمل بما علم، آیا او مثل آنست که زیبایى و زشت را دانسته و عمل بعلم خود کرده و.

عمل بدش براى او زینت داده نشده است.

و بعضى گفته‏اند: تقدیرش اینست کمن هداه اللَّه مثل آنست که خدا او را هدایت و راهنمایى کرده، و بعضى گفته‏اند: مثل کسیست که عمل خوبش- برایش زینت داده شده.

فَإِنَّ اللَّهَ یُضِلُّ مَنْ یَشاءُ وَ یَهْدِی مَنْ یَشاءُ پس البتّه خدا گمراه میکند هر که را بخواهد و هدایت میکند هر که را خواهد بیانش گذشت.

فَلا تَذْهَبْ نَفْسُکَ عَلَیْهِمْ حَسَراتٍ‏ یعنى اى محمد خود را براى حسرت خوردن بگمراهى ایشان هلاک نکن، و غصّه بحال ایشان نخور که کافر شدند و مستحق عقاب و عذاب گشته‏اند، و آن مثل قول اوست که میفرماید لَعَلَّکَ باخِعٌ نَفْسَکَ أَلَّا یَکُونُوا مُؤْمِنِینَ‏ شاید خودت را هلاک کنى که چرا ایمان نمى‏آورند، و حسرت غم و غصّه شدید است بر فوت و فقدان اعمال صالحه.

إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ بِما یَصْنَعُونَ‏ البتّه که خدا داناست بآنچه که میکردند پس ایشان را بر آن پاداش میدهد سپس برگشت خدا بذکر دلیلهاى توحید و فرمود: وَ اللَّهُ الَّذِی أَرْسَلَ الرِّیاحَ فَتُثِیرُ سَحاباً و خدا آن ذاتیست که‏ فرستاد باد را پس تحریک کرد و برانگیخت ابر را از هر جا که بود (فسقناه) پس سوق دادیم و راندیم ابر را إِلى‏ بَلَدٍ مَیِّتٍ‏ بزمین مرده‏اى که باران در آن نباریده و خشک است، پس میبارد بر این زمین‏ فَأَحْیَیْنا بِهِ‏ پس زنده کنیم بسبب باران و آب‏ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها زمین را بعد از مردگى به اینکه برویانیم در آن زراعت و علف و گیاه را بعد از آنکه چیزى از اینها در آن نبود.

کَذلِکَ النُّشُورُ همین طور است زنده شدن در قیامت، یعنى چنانچه باران چنین میکند بزمین خشک مرده از زنده کردن آن بسبب زراعت و گیاه مردم هم بعد از مردنشان زنده و محشور میشوند براى رسیدن بپاداش از ثواب و عقاب.

مَنْ کانَ یُرِیدُ الْعِزَّهَ فَلِلَّهِ الْعِزَّهُ جَمِیعاً هر که عزّت و ارجمندى میخواهد پس تمام عزّت از آن خداست.

 

اختلاف در معناى عزّت:

فراء گوید: یعنى هر کس علم عزّت میخواهد و آن قدرت و توان بر مقهور کردن و غلبه کردن بر کسى که عزت دارد، پس البتّه تمام عزت از آن خدا و مخصوص اوست.

قتاده گوید: یعنى هر کس قصد عزّت دارد پس خود را بسبب طاعت و فرمان برى از خدا عزیز کند زیرا خداى تعالى او را عزیز خواهد نمود، یعنى اینکه قول او فَلِلَّهِ الْعِزَّهُ جَمِیعاً معنایش دعوت بطاعت کسیست که عزت از آن اوست، چنان که میگویند هر که مال میخواهد پس مال مال فلانى است، پس از او بخواهد، و به صحّت این معنا دلالت میکند حدیثى را که انس از پیامبر صلّى اللَّه علیه و آله روایت کرده که فرمود، بدرستى که پروردگار شما هر روز میگوید

انا العزیز فمن اراد الدارین فلیطع العزیز

من عزیزم پس هر کس عزّت دنیا و آخرت را میخواهد، پس اطاعت کند عزیز را.

إِلَیْهِ یَصْعَدُ الْکَلِمُ الطَّیِّبُ‏ بسوى او بالا میرود سخن پاکیزه، و کلم جمع کلمه است، گفته میشود هذا کلم و هذه کلم پس مذکر میشود و مؤنث میگردد و هر دو آنها جمع است و بین آنها و مفردش چیزى جز هاء (کلمه) نیست، در آن تذکیر و تأنیث جایز است، و معناى صعود در اینجا قبول عمل از صاحب آن و ثواب دادن بر آنست و هر عملى را که خدا قبول کند از طاعت آن را برفع و صعود به بالا بردن توصیف میکند، براى آنکه فرشتگان مینویسند اعمال بنى آدم را و بالا میبرند تا جایى که خداى تعالى بخواهد و این مانند قول او است: إِنَّ کِتابَ الْأَبْرارِ لَفِی عِلِّیِّینَ‏ بدرستى که کتاب و پرونده نیکان هر آینه در مقامات بالاست.

و بعضى گفته‏اند: الیه یصعد، یعنى بآسمان بالا میرود و بجایى که جز او کسى مالک حکم نیست پس قرار داده بالا رفتن را صعود بسوى او تعالى چنانچه میگویند کارشان بسلطان و پادشاه بالا رفت، و کلمه طیّب، سخنان نیکو است از بزرگداشت خدا و تنزیه کردن او و بهترین کلمات، لا اله الّا اللَّه است‏ وَ الْعَمَلُ الصَّالِحُ یَرْفَعُهُ‏ و عمل صالح و شایسته آن را بالا میبرد.

در معناى این آیه چند قول است:

۱- حسن گوید، عمل صالح سخن پاکیزه را بالا میبرد بسوى خدا، پس هاء از یرفعه بسوى کلم برمیگردد.

۲- ابن عباس گوید: معکوس معناى اوّل یعنى عمل صالح را سخن پاکیزه‏ بالا میبرد و معنایش اینست که عمل صالح فایده ندارد مگر وقتى که توحید و اخلاص صادر میشود.

۳- قتاده گوید: یعنى عمل صالح را خدا بالا میبرد براى صاحبش یعنى قبول میکند و بنا بر این معنى پس اوّل خبر دادن است و تعلّق بماقبلش ندارد، سپس خداوند سبحان یاد کرد کسى را که توحید خدا را نپذیرفته است.

وَ الَّذِینَ یَمْکُرُونَ السَّیِّئاتِ‏ کلبى گوید: و آنهایى که کارهاى بد انجام مى دهند، و بعضى گفته‏اند: یمکرون یعنى آنهایى که مشرک بخدا میشوند.

ابى العالیه گوید به آنهایى که در دار الندوه به پیامبر خدا مکر کردند، و نقشه قتل پیغمبر (ص) را کشیدند، و آن قول خداست. وَ إِذْ یَمْکُرُ بِکَ الَّذِینَ کَفَرُوا … و هنگامى که آنهایى که کافر شدند بتو مکر نمودند لَهُمْ عَذابٌ شَدِیدٌ براى ایشانست عذاب دردناک در آخرت سپس خبر داد به اینکه مکر و نقشه ایشان باطل میشود و فرمود:

وَ مَکْرُ أُولئِکَ هُوَ یَبُورُ و مکر این گروه فاسد، و نابود میشود و چیزى نیست و آنچه اراده کرده‏اند نافذ و عملى نخواهد شد.

 

[سوره فاطر (۳۵): آیات ۱۱ تا ۱۷]

وَ اللَّهُ خَلَقَکُمْ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ مِنْ نُطْفَهٍ ثُمَّ جَعَلَکُمْ أَزْواجاً وَ ما تَحْمِلُ مِنْ أُنْثى‏ وَ لا تَضَعُ إِلاَّ بِعِلْمِهِ وَ ما یُعَمَّرُ مِنْ مُعَمَّرٍ وَ لا یُنْقَصُ مِنْ عُمُرِهِ إِلاَّ فِی کِتابٍ إِنَّ ذلِکَ عَلَى اللَّهِ یَسِیرٌ (۱۱) وَ ما یَسْتَوِی الْبَحْرانِ هذا عَذْبٌ فُراتٌ سائِغٌ شَرابُهُ وَ هذا مِلْحٌ أُجاجٌ وَ مِنْ کُلٍّ تَأْکُلُونَ لَحْماً طَرِیًّا وَ تَسْتَخْرِجُونَ حِلْیَهً تَلْبَسُونَها وَ تَرَى الْفُلْکَ فِیهِ مَواخِرَ لِتَبْتَغُوا مِنْ فَضْلِهِ وَ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ (۱۲) یُولِجُ اللَّیْلَ فِی النَّهارِ وَ یُولِجُ النَّهارَ فِی اللَّیْلِ وَ سَخَّرَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ کُلٌّ یَجْرِی لِأَجَلٍ مُسَمًّى ذلِکُمُ اللَّهُ رَبُّکُمْ لَهُ الْمُلْکُ وَ الَّذِینَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ ما یَمْلِکُونَ مِنْ قِطْمِیرٍ (۱۳) إِنْ تَدْعُوهُمْ لا یَسْمَعُوا دُعاءَکُمْ وَ لَوْ سَمِعُوا مَا اسْتَجابُوا لَکُمْ وَ یَوْمَ الْقِیامَهِ یَکْفُرُونَ بِشِرْکِکُمْ وَ لا یُنَبِّئُکَ مِثْلُ خَبِیرٍ (۱۴) یا أَیُّهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَراءُ إِلَى اللَّهِ وَ اللَّهُ هُوَ الْغَنِیُّ الْحَمِیدُ (۱۵)

إِنْ یَشَأْ یُذْهِبْکُمْ وَ یَأْتِ بِخَلْقٍ جَدِیدٍ (۱۶) وَ ما ذلِکَ عَلَى اللَّهِ بِعَزِیزٍ (۱۷)

 

ترجمه‏

۱۱- و خداوند شما را از خاک آفریده آن گاه از نطفه سپس شما را جفت‏ها قرار داد و هیچ زنى آبستن نمیشود و نمى‏زاید مگر بعلم و اراده خداست و هیچ عمر کننده عمر نمیکند و از عمر کسى کوتاه نمیشود مگر آنکه در کتاب خداست البتّه‏ این بر خدا سهل و آسان است.

۱۲- دو دریا یکسان نیستند این آبى شیرین تسکین دهنده عطش است که آشامیدن آن خوشگوار است و آن دیگرى آبى شور که تلخست و از هر یک گوشتى تازه میخورید و زیورى بیرون میآورید که آن را میپوشند و کشتیها را در دریا شکافنده آب میبینى تا از بخشش او بجوئید که شما سپاس گزارید.

۱۳- شب را در روز در میآورد و روز را در شب داخل میگرداند و مهر و ماه را فرمان بردار سخت هر کدام تا مدّتى نامبرده میرود این خداى توانا پروردگار شماست پادشاهى از آن وى است و آنان را که سواى خدا میخوانید مقدار پوستى هم بر هسته خرما پیچیده است مالک نمیشوند.

۱۴- اگر بخوانید ایشان دعاى شما را نشنوند و اگر بشنوند شما را اجابت نکنند و روز قیامت انکار کنند شرک شما را و هیچ خبر دهنده‏اى تو را مانند داناى آگاه آگاهى ندهد.

۱۵- اى مردم شما نیازمند و محتاج بخدائید و خداوند خود بى‏نیازى ستوده صفاتست.

۱۶- اگر خواهد شما را ببرد و آفرینشى تازه بیاورد.

۱۷- و این کار بر خدا دشوار نیست.

 

قرائت:

روح و زید از یعقوب (و لا ینقص) بفتح یاء خوانده و آن قرائت حسن و ابن سیرین است و دیگران (و لا ینقص) بنا بر مفعول به خوانده‏اند.

و قتیبه از کسایى (و الذین یدعون) با یاء خوانده و باقى از قرّاء با تاء قرائت کرده‏اند، و در شواذ قرائت عیسى ثقفى، سیغ شرابه آمده است.

 

دلیل:

کسى که ینقص قرائت کرده پس تقدیرش را (و لا ینقص من عمره) فرض کرده و قرائت مشهور، (و لا ینقص) بهتر است براى آنچه گذشت از قول خدا وَ ما یُعَمَّرُ مِنْ مُعَمَّرٍ و همین طور قرائت (تدعون) بنا بر خطاب موافق‏تر بما تقدّم و ما تأخّر از کلام است، و” یدعون” با یاء بنا بر مغایب بودن است و کسى که سیغ شرابه خوانده پس آن بر تخفیف کسیست که سیغ با تشدید بر وزن فیعل گرفته و اصلش سیوغ مثل هین و هیّن و میت و میّت میباشد.

 

شرح لغات:

النطفه: آب کم و آب بسیار و آن از اضداد است و از آنست قول امیر- المؤمنین علیه السلام وقتى که گفته شد بآن حضرت که خوارج از پل نهروان گذشتند، فرمود محل کشته شدن و زمین افتادنشان پائین‏تر از آب است.

العمر: یعنى بقاء و زیستن و اصلش طول عمر است، و قول ایشان لعمر اللَّه بفتح نه غیر آن یعنى قسم بجان و ابدیّت خداوند.

القطمیر: پوست روى خرما، و بعضى گفته‏اند، که هسته خرماست.

الجدید: نزدیک و تازه عهد بسبب منقطع شدن عمل از او و اصلش از قطع و جدایى است.

 

اعراب:

لا یُنْقَصُ‏ تقدیرش، لا ینقص من عمره شی‏ء است، پس مفعولى که فاعلش ذکر نشده و یا نامش برده نشده محذوف است، و قول او إِلَّا فِی کِتابٍ‏ جار و مجرور در محل خبر است براى مبتداء محذوف تقدیرش (الا هو کان فى کتاب) میباشد (تلبسونها) جایز است که جمله منصوبه در محل حال از” تستخرجون” باشد و ممکنست که صفت براى حلیه یعنى حلیه ملبوسه باشد، و لام از قول او (لتبتغوا) متعلّق (بمواخر) باشد براى آنکه معنایش اینست، کشتیها آب را میشکافند براى طلب کردن فضل خدا، و قول او (مِنْ دُونِهِ) در محل حال است از ضمیر حذف شده از قول او (تدعون) و تقدیرش (و الذین تدعونهم) (کائنین من دونه) است.

 

تفسیر:

سپس خداوند بنا بر ترتیب آنچه گذشت از دلیلها فرمود:

وَ اللَّهُ خَلَقَکُمْ مِنْ تُرابٍ‏ خداوند شما را از خاک آفرید به اینکه پدر شما آدم را از خاک بوجود آورد زیرا که هر چیزى باصل خودش برمیگردد بعضى گفته‏اند: اراده کرده خود آدم را.

ثُمَّ مِنْ نُطْفَهٍ سپس از آب مرد و زن‏ (ثُمَّ جَعَلَکُمْ أَزْواجاً) سپس شما را مرد و زن قرار داد، و بعضى گفته‏اند: اقسام و صنفهایى.

وَ ما تَحْمِلُ مِنْ أُنْثى‏ وَ لا تَضَعُ إِلَّا بِعِلْمِهِ‏ یعنى هیچ زنى از زنها بچه خود را در شکمش برنمیدارد مگر بعلم و اراده خدا، و هیچگاه او را نمیزاید مگر آنکه آن نیز باراده و علم خداست، یعنى مگر آنکه او داناى باین حمل و وضع است.

وَ ما یُعَمَّرُ مِنْ مُعَمَّرٍ ابن مالک گوید: یعنى طولانى نمیکند در عمر هیچ کس‏ وَ لا یُنْقَصُ مِنْ عُمُرِهِ‏ و یا کم نمیشود از عمر این سالمند به سپرى شدن اوقات بر او، یعنى بعضى از عمرش نمیرود بگذشتن شب و روز.

حسن و ضحاک و ابن زید گویند: یعنى کم نمیشود از عمر این سالمند و پیر.

و بعضى گفته‏اند: یعنى او چیزیست که خداى تعالى آن را میداند که فلانى‏ اگر اطاعت میکرد تا فلان وقت میماند و اگر معصیت و گناه میکرد از عمرش کم میشد، پس باقى نمى‏ماند، پس نقصان عمر بر سه صورت است: یا از عمر سالمند کم میشود، یا از عمر سالمند دیگر، یا نقصانش مشروط بشرط خواهد بود.

إِلَّا فِی کِتابٍ‏ مگر آنکه این حمل و وضع طفل و طول عمر و نقصان او ثابت است در کتاب و آن کتاب محفوظ است، خداوند او را قبل از آنکه بوجود آید در آن کتاب ثبت کرده است.

سعید بن جبیر گوید: در امّ الکتاب نوشته شده که عمر فلانى چند سال خواهد بود، سپس در پائین آن نوشته شده یک روز یا دو روز یا سه روز رفت تا آخر عمرش.

إِنَّ ذلِکَ عَلَى اللَّهِ یَسِیرٌ یعنى این طولانى عمر و نقصان آن و اثبات آن در امّ الکتاب بر خداى تعالى سهل و غیر مشکل است، سپس فرمود:

وَ ما یَسْتَوِی الْبَحْرانِ‏ یعنى دریاى شیرین و شور مساوى و یکسان نیستند، آن گاه یاد کرد آنها را و فرمود: هذا عَذْبٌ فُراتٌ‏ ابن عباس گوید:

این آب شیرین پاکیزه و خنک‏ سائِغٌ شَرابُهُ‏ یعنى در گلو جارى شده و گوارا است.

وَ هذا مِلْحٌ أُجاجٌ‏ و این دیگرى شور و تلخ و سخت نمکى است، و ما بعد این آیه در سوره نحل تفسیرش گذشت تا آخر آیات‏ یُولِجُ اللَّیْلَ فِی النَّهارِ وَ یُولِجُ النَّهارَ یعنى داخل میکند یکى را در دیگرى به بلند کردن و کوتاه نمودن (به شبهاى زمستان بلند و روزهایش کوتاه و تابستان بالعکس‏ وَ سَخَّرَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ یعنى هر طورى که بخواهد آنها را به جریان‏ اندازد. کُلٌّ یَجْرِی لِأَجَلٍ مُسَمًّى‏ هر یک تا وقت معیّنى سیر میکند، و تفسیر آن گذشت‏ ذلِکُمُ اللَّهُ رَبُّکُمْ‏ یعنى این خدا پروردگار شما مدبّر این کارهاست و او خدائیست که شما را آفریده است.

لَهُ الْمُلْکُ‏ براى اوست سلطنت و شاهى در دنیا و آخرت‏ وَ الَّذِینَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ‏ آنهایى که غیر او را خدایان میخوانند از بتها و عبادت شما را متوجّه بآنها میدانند. ما یَمْلِکُونَ مِنْ قِطْمِیرٍ ابن عباس گوید: مالک هسته خرمایى نیستند یعنى قدرت و توان هسته و یا پوست خرمایى از زیاد و کم را ندارند.

إِنْ تَدْعُوهُمْ‏ اگر آنها را بخوانى براى دفع زیان و ضررى‏ لا یَسْمَعُوا دُعاءَکُمْ‏ صداى شما را نمیشنوند چون سنگ و جماد و بى روحى هستند نه سود میدهند و نه زیانى میرسانند.

وَ لَوْ سَمِعُوا و اگر خدا براى آنها گوشى میآفریند که بشنوند مَا اسْتَجابُوا لَکُمْ وَ یَوْمَ الْقِیامَهِ یَکْفُرُونَ بِشِرْکِکُمْ‏ اجابت نمیکردند شما را و از عبادت شما تبرّى و بیزارى میجستند، روز قیامت خدا براى توبیخ و سرزنش مشرکین آنها را به سخن آورد پس میگویند چرا ما را پرستیدید ما شما را باین کار دعوت نکردیم.

بلخى گوید: ممکنست که مقصود از آن خدایان و معبودها فرشتگان، و عیسى علیه السلام باشد و معناى قول او لا یَسْمَعُوا دُعاءَکُمْ‏ این باشد که ایشان بطورى هستند که نمیشنوند سخن ایشان را یا اینکه آنها چنان مشغول هستند از ایشان که توجه بایشان ندارند تا بشنوند کلام ایشان را.

و ممکنست مقصود بآن بتها باشد، و آنچه ظاهر میشود (از بطلان گمانى که برده‏اند) کفر و انکار باشد، بسبب شرک ایشان باو چنانچه آنچه‏ در جماد و سنگ هم حاصل میشود دلیل و برهان بر خداى تعالى تسبیح و ذکر از ایشانست.

وَ لا یُنَبِّئُکَ مِثْلُ خَبِیرٍ یعنى خبر نمیدهد تو را بآنچه در آنست از مصالح و مفاسد و منافع و مضرّات مانند خداى سبحانى که داناى بتمام چیزها است.

یا أَیُّهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَراءُ اى مردم همه شما محتاج و نیازمندید إِلَى اللَّهِ وَ اللَّهُ هُوَ الْغَنِیُ‏ بسوى خدا و خدا بینیاز است از عبادت شما و نیازى به چیزى ندارد. (الْحَمِیدُ) خدایى که مستحق و شایسته سپاس و حمد است بر تمام کارهایش، پس نمیکند آنچه را که بسبب آن مستحق سپاس و شکر است.

سپس خبر داد از کمال قدرتش و فرمود: إِنْ یَشَأْ یُذْهِبْکُمْ‏ اگر بخواهد شما را فانى و نابود میکند.

وَ یَأْتِ بِخَلْقٍ جَدِیدٍ و یک آفرینش تازه‏اى سواى شما میآورد و چنانچه شما را آفرید و چیزى نبودید.

وَ ما ذلِکَ عَلَى اللَّهِ بِعَزِیزٍ و این کار بردن شما و آوردن خلق دیگرى بر خدا ممتنع و مشکل نیست بلکه این کار بر او سهل و آسان است.

 

[سوره فاطر (۳۵): آیات ۱۸ تا ۲۶]

وَ لا تَزِرُ وازِرَهٌ وِزْرَ أُخْرى‏ وَ إِنْ تَدْعُ مُثْقَلَهٌ إِلى‏ حِمْلِها لا یُحْمَلْ مِنْهُ شَیْ‏ءٌ وَ لَوْ کانَ ذا قُرْبى‏ إِنَّما تُنْذِرُ الَّذِینَ یَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ بِالْغَیْبِ وَ أَقامُوا الصَّلاهَ وَ مَنْ تَزَکَّى فَإِنَّما یَتَزَکَّى لِنَفْسِهِ وَ إِلَى اللَّهِ الْمَصِیرُ (۱۸) وَ ما یَسْتَوِی الْأَعْمى‏ وَ الْبَصِیرُ (۱۹) وَ لا الظُّلُماتُ وَ لا النُّورُ (۲۰) وَ لا الظِّلُّ وَ لا الْحَرُورُ (۲۱) وَ ما یَسْتَوِی الْأَحْیاءُ وَ لا الْأَمْواتُ إِنَّ اللَّهَ یُسْمِعُ مَنْ یَشاءُ وَ ما أَنْتَ بِمُسْمِعٍ مَنْ فِی الْقُبُورِ (۲۲)

إِنْ أَنْتَ إِلاَّ نَذِیرٌ (۲۳) إِنَّا أَرْسَلْناکَ بِالْحَقِّ بَشِیراً وَ نَذِیراً وَ إِنْ مِنْ أُمَّهٍ إِلاَّ خَلا فِیها نَذِیرٌ (۲۴) وَ إِنْ یُکَذِّبُوکَ فَقَدْ کَذَّبَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ جاءَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَیِّناتِ وَ بِالزُّبُرِ وَ بِالْکِتابِ الْمُنِیرِ (۲۵) ثُمَّ أَخَذْتُ الَّذِینَ کَفَرُوا فَکَیْفَ کانَ نَکِیرِ (۲۶)

 

ترجمه:

۱۸- هیچ گناه کارى بار گناه دیگرى را برندارد و اگر نفسى گران بار از گناه کسى را براى برداشتن گناهان خویش بخواند چیزى از گناهانش بر داشته نشود، و اگر چه آن کس خویشاوند باشد تو فقط آنان را که از پروردگار خویش میترسند در حالى که از عذاب آخرت غایب‏اند و نماز را بپاى داشته‏اند بیم میدهى و هر که پارسا باشد بى گفتگو براى خویشتن پارسا باشد و بازگشت همه بسوى خداست.

۱۹- و نابینا و بینا یکسان نیست.

۲۰- و تاریکیها و روشنایى‏ها برابر نیستند.

۲۱- و نه سایه و نه حرارتها.

۲۲- و زندگان و مردگان نیز با هم یکى نیستند، البتّه خدا هر که را خواهد میشنواند و تو (اى پیغمبر) شنواننده سخن بکسانى که در گورها باشند نیستى.

۲۳- تو جز بیم دهنده نیستى.

۲۴- ما ترا قطعا فرستادیم در حالى که مژده دهنده و بیم کننده‏اى و هیچ امّتى نبودند جز آنکه در میان ایشان بیم کننده‏اى گذشته.

۲۵- و اگر قریش ترا دروغگو شمردند حقا آنان که پیش از ایشان بودند بدروغ داشتند رسولان ایشان با معجزه‏ها هویدا و نامه‏ها و کتابى که معناى آن روشن بود بسویشان آمدند.

۲۶- بعد از آن تکذیب آنان را که نگرویدند گرفتیم پس انکار من چگونه بود.

 

شرح لغات:

الحرور: سموم و باد گرم است، فراء گوید: سموم نمیباشد مگر در روز و حرور باد گرم هم در شب میوزد و هم در روز.

الاستواء: حصول یکى از دو چیز است بر مقدار دیگرى و از آنست- استواء و مساوى بودن در چوب و راه (خلاف کجى) براى مرور کننده بر مقدارى‏ که براى او وضع شده بدون عدول کردن و منحرف شدن.

الاسماء: ایجاد شنیده شده است، بطورى که شنونده احساس و ادراک کند.

 

تفسیر:

سپس خداوند سبحان خبر داد از عدل در حکمت خود و گفت:

وَ لا تَزِرُ وازِرَهٌ وِزْرَ أُخْرى‏ یعنى هیچکس که خود حامل و گناهکار است گناه دیگرى را بر نمیدارد، یعنى احدى مؤاخذه بگناه دیگرى نمیشود و فقط هر کس بآنچه از گناهان مرتکب شده مؤاخذه میشود.

وَ إِنْ تَدْعُ مُثْقَلَهٌ إِلى‏ حِمْلِها و اگر نفسى گرانبار از گناه کسى را براى برداشتن گناهان خویش بخواند لا یُحْمَلْ مِنْهُ شَیْ‏ءٌ چیزى از گناهانش برداشته نشود.

وَ لَوْ کانَ ذا قُرْبى‏ اگر چه آن کس خویشاوند و از نزدیکترین مردم به او باشد چیزى از گناه او را برنمیدارد، پس هر کس در گرو عمل خودش میباشد ابن عباس گوید: پدر و مادر به پسرشان میگویند، پسرم بیا بار گناه مرا بردار، پس میگوید، گناه من مرا کافیست.

إِنَّما تُنْذِرُ الَّذِینَ یَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ بِالْغَیْبِ‏ فقط میترساند کسانى را که از غیب میترسند، یعنى ایشان غایب از احکام آخرت و هراسهاى آن و این مثل قول خداى سبحان است: إِنَّما أَنْتَ مُنْذِرُ مَنْ یَخْشاها فقط تو ترساننده هستى کسى را که از روز قیامت و احوال آن میترسند، و معنا اینست، که ترسانیدن تو سودى نمیدهد مگر آن کسانى را که از پروردگارشان‏ میترسند، پس مثل آنست که تو ایشان را ترسانیده‏اى نه غیر ایشان از کسانى که ترسانیدن سودى ندارد ایشان را.

و بعضى گفته‏اند: آن کسانى که میترسند پروردگارشان را در خلوتگاها و غایب بودن از دیدگاه مردم.

وَ أَقامُوا الصَّلاهَ یعنى آنهایى که نماز را ادامه داده و بشرایط و آداب آن را بجا میآورند، و فقط ماضى را عطف بر مستقبل و آینده نموده براى اعلان باختلاف معنى براى آنکه خشیت و ترس از خدا در هر وقت لازم است و براى نماز اوقات مخصوصى است‏.

وَ مَنْ تَزَکَّى‏ و کسى که طاعات را بجا آورد و قیام کند بآنچه از زکاه و غیر آن از واجبات است، و بعضى گفته‏اند” که خود را از گناهان پاک کند”.

فَإِنَّما یَتَزَکَّى لِنَفْسِهِ‏ پس البتّه خود را تزکیه و پاک نموده و پاداش آن بخودش میرسد نه بدیگرى.

وَ إِلَى اللَّهِ الْمَصِیرُ و بسوى خداست بازگشت تمام مردم چون که مالک حکومت و داورى نیست کسى مگر خداى سبحان پس او پاداش میدهد هر کس را باندازه عملش.

وَ ما یَسْتَوِی الْأَعْمى‏ وَ الْبَصِیرُ یعنى نابینا از طریق و راه حق مساوى و یکسان نیست هرگز با کسى که بسوى حق هدایت و رهنمونى شده، و بعضى گفته‏اند: هرگز مشرک و مؤمن با هم برابر نیستند.

وَ لَا الظُّلُماتُ‏ یعنى تاریکیهاى شرک و گمراهى. وَ لَا النُّورُ با نور ایمان و هدایت یکسان نیست و در قول خدا، وَ لَا النُّورُ و ما بعد آن از زیادى” لا” دو قول است: ۱- آن لا زایده و براى تأکید نفى است ۲- آن لا نافیه است براى یکسانى هر یک از آن با لنگه و صاحب خودش بنا بر تفصیل. وَ لَا الظِّلُّ وَ لَا الْحَرُورُ کلبى گوید: بهشت و دوزخ یکى نیستند و بعضى گفته‏اند: خنکى شب و گرمى روز برابر نیستند.

وَ ما یَسْتَوِی الْأَحْیاءُ وَ لَا الْأَمْواتُ‏ بعضى مؤمنین و کفّار یکسان نیستند و بعضى گفته‏اند: دانشمندان و نادانان مساوى نیستند، و بعضى گفته‏اند:

اراده کرده خود نابینا و بینا و برودت و حرارت و تاریکیها و روشنى را بر طریق و روش ضرب المثل یعنى چنانچه این چیزها با هم مساوى و مثل و شکل هم نیستند پس همین طور عبادت و پرستش خدا شباهت با عبادت غیر خدا و مؤمنین و کافر و حق و باطل و عالم و جاهل هم مساوى و برابر هم نیستند.

إِنَّ اللَّهَ یُسْمِعُ مَنْ یَشاءُ البتّه خدا میشنواند هر کس را بخواهد یعنى سود میدهد بشنیدن هر کس را که بخواهد که بر او لطف فرموده و او را موفّق بدارد، و باین اراده نکرده نفى حقیقت شنیدن را براى آنکه ایشان آیات خدا را میشنیدند.

وَ ما أَنْتَ بِمُسْمِعٍ مَنْ فِی الْقُبُورِ یعنى تو قدرت ندارى که کفّار را بشنوائیدن تو ایشان را سودى برسانى زیرا آنها قبول نکنند چنانچه نمیتوانى بشنوایى مردگانى که در گورهایند. إِنْ أَنْتَ إِلَّا نَذِیرٌ یعنى نیستى تو مگر ترساننده ایشان بخدا.

إِنَّا أَرْسَلْناکَ بِالْحَقِ‏ البتّه ما تو را فرستادیم بدین صحیح‏ بَشِیراً وَ نَذِیراً یعنى بشارت دهنده مؤمنین برحمت خدا و بهشت و ترساننده کفّار بدوزخ و عذاب‏ وَ إِنْ مِنْ أُمَّهٍ یعنى و نبود امّتى از امتهاى گذشته‏ إِلَّا خَلا فِیها نَذِیرٌ یعنى مگر آنکه گذشت در میان ترساننده‏اى بترساند و بیم دهد ایشان را و تو هم مانند ایشان ترساننده هستى براى هر کس انکار کند و مژده دهنده براى هر کس که موحّد باشد.

جبائى گوید: و در این دلالتى است بر اینکه هیچکس از مکلّفین نبوده مگر آنکه پیامبرى بسوى او آمده و اینکه خداى سبحان اقامه حجّت بر تمام امّتها نموده، سپس فرمود براى تسلیت و دلدارى از پیامبرش:

وَ إِنْ یُکَذِّبُوکَ‏ اى محمد و اگر تو را تکذیب نمودند و تصدیق نکردند فَقَدْ کَذَّبَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ‏ پس البته تکذیب کردند کفّار پیامبرانى که خدا بسوى ایشان فرستاد جاءَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَیِّناتِ‏ پیامبرانشان آمدند بسوى ایشان با معجزات آشکار او دلیلهاى روشن و هویدا وَ بِالزُّبُرِ یعنى و با کتابها وَ بِالْکِتابِ الْمُنِیرِ و بالکتاب صریح و آشکار، و البتّه ذکر کتاب را مکرّر نمود و آن را عطف کرد بر (زبر) براى اختلاف دو صفت، پس البتّه زبور در کتابت و نوشتن از کتاب ثابت است براى آنکه آن کنده و منقوش در آن است مثل کندن در سنگ.

ثُمَّ أَخَذْتُ الَّذِینَ کَفَرُوا فَکَیْفَ کانَ نَکِیرِ یعنى پس چون تکذیب کردند پیامبرانشان را و اعتراف به پیامبرى آنها نکردند آنها را گرفتیم بعذاب و شکنجه و هلاکشان کردیم و زیر و رو کردیم زمین را برایشان پس چگونه است سرزنش من و انکار من بر ایشان و نازل کردنم عقاب و بلا را بر ایشان.

 

[سوره فاطر (۳۵): آیات ۲۷ تا ۳۰]

أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَأَخْرَجْنا بِهِ ثَمَراتٍ مُخْتَلِفاً أَلْوانُها وَ مِنَ الْجِبالِ جُدَدٌ بِیضٌ وَ حُمْرٌ مُخْتَلِفٌ أَلْوانُها وَ غَرابِیبُ سُودٌ (۲۷) وَ مِنَ النَّاسِ وَ الدَّوَابِّ وَ الْأَنْعامِ مُخْتَلِفٌ أَلْوانُهُ کَذلِکَ إِنَّما یَخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبادِهِ الْعُلَماءُ إِنَّ اللَّهَ عَزِیزٌ غَفُورٌ (۲۸) إِنَّ الَّذِینَ یَتْلُونَ کِتابَ اللَّهِ وَ أَقامُوا الصَّلاهَ وَ أَنْفَقُوا مِمَّا رَزَقْناهُمْ سِرًّا وَ عَلانِیَهً یَرْجُونَ تِجارَهً لَنْ تَبُورَ (۲۹) لِیُوَفِّیَهُمْ أُجُورَهُمْ وَ یَزِیدَهُمْ مِنْ فَضْلِهِ إِنَّهُ غَفُورٌ شَکُورٌ (۳۰)

 

ترجمه:

۲۷- آیا نمى‏بینى که خداى تعالى از آسمان آبى فرو فرستاد، پس بوسیله آن میوه‏هایى که رنگهاى آنها گوناگونست بیرون آوردیم و از جمله کوه‏ها داراى راههاى سفید و قرمز است رنگهاى آنها گوناگونست و برخى از کوه‏ها در غایت سیاهى‏اند.

۲۸- و از جمله آدمیان و جنبندگان و چهار پایان رنگهاى آنها- گوناگونست، هم چنین فقط از بندگان خدا دانشمندان میترسند البتّه خدا عزتمندى آمرزنده است.

۲۹- آنان که کتاب خداى را میخوانند و نماز را بپاى میدارند و از آنچه ایشان را روزى داده‏ایم انفاق میکنند تجارتى را که هرگز تباه نگردد امیدوارند

۳۰- (این عملهاى نیکو را انجام داده‏اند) تا خدا مزد کردارشان را بدیشان بتمامى بپردازد و از بخشش خود ایشان بیفزاید زیرا که خدا آمرزنده‏اى سپاس پذیر است.

 

شرح لغات:

مفرد جدد جده و امّا جدد جمع جدید، مبرّد گوید جدد راه‏ها و خطوط است. امرء القیس گوید:

کانّ سراته و جده منته‏ کنائن یجرى بینهنّ دلیص‏

مثل آنکه اسب او و پشت آن مانند جعبه تیر برّاق بود که در بین آن جریان داشت. یعنى خطهاى سیاه در پشت گور خر وحشى، و هر راهى جده و جاده است، فراء گوید، آن راه‏هاى کوهستانى است که مانند رگهاى سفید و سیاه و سرخ بنظر میرسد، و مغرب سیاه سختى است که شبیه برنگ کلاغ سیاه است.

 

اعراب:

(مختلفا) صفت براى مثمرات و (أَلْوانُها) مرفوع است براى آنکه فاعل باشد، (مُخْتَلِفٌ أَلْوانُهُ) خبر براى مبتداء محذوف است، و تقدیرش ما هو مختلف الوانه است پس هاء در الوانه به هو بر میگردد و ممکنست که هاء- بموصوفى برگردد مختلف تقدیرش (جنس مختلف الوانه) است و آن صحیح‏تر است، سِرًّا وَ عَلانِیَهً ممکنست که بنا بر حالیت منصوب باشد بر تقدیر، انفقوا مسرّین و معلنین، انفاق کنید در پنهانى و در آشکارى، و ممکنست که منصوب باشد بنا بر صفت مصدر انفق و تقدیرش، انفقوا انفاقا سرا و معلنا، انفاق کنید انفاقى که پنهانى و یا علنى باشد، و یرجون در محل نصب است بنا بر حالیّت.

 

تفسیر:

سپس خداوند سبحان برگشت بذکر دلیلهاى توحید و گفت:

أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً آیا نمى‏بینى که خداوند نازل فرمود از آسمان باران را.

فَأَخْرَجْنا پس بیرون آوردیم، خبر داد خداى سبحان از ذات خود بثبوت کبریاء و بزرگوارى‏ (بِهِ) یعنى باین آب‏ (ثَمَراتٍ) جمع ثمره است و آن چیزیست که از درخت مى‏چینند مُخْتَلِفاً أَلْوانُها که رنگها و مزه‏ها و بوهایش مختلف و گوناگونست، خداوند اکتفاء کرد بذکر رنگها براى آنکه آن ظاهرتر و براى دلالت کلام بر مزه‏ها و بوى‏هاى آن.

وَ مِنَ الْجِبالِ جُدَدٌ یعنى و از آنچه آفریدیم از کوه‏ها و راهها.

بِیضٌ وَ حُمْرٌ یعنى راه‏هاى سفید و راه‏هاى- سرخ‏ مُخْتَلِفٌ أَلْوانُها وَ غَرابِیبُ سُودٌ یعنى و از کوه‏ها رنگهاى گوناگون و راه‏هاى خیلى سیاه بر یک رنگ که خطوطى در آن نیست، فراء گوید: و این بنا بر تقدیم و تأخیر است تقدیرش (و سود غرابیب) است براى آنکه گفته میشود اسود غریب و اسود حالک، و من میگویم شایسته است که سود عطف بیان باشد که غرابیب را بآن سود روشن نماید و بهتر آنست که تأکید باشد زیرا که غرابیب غراب‏ها نمیباشد مگر سیاه، پس مثل قول تو میشود که مى‏گویى رأیت زیدا زیدا او این بهتر است‏ از اینکه حمل بر تقدیم و تأخیر شود.

وَ مِنَ النَّاسِ‏ و نیز از مردم‏ (وَ الدَّوَابِّ) حیواناتى که بر روى زمین حرکت میکنند (و الانعام) مثل شتر و گوسفند و گاو آفریده شده‏ مُخْتَلِفٌ- أَلْوانُهُ کَذلِکَ‏ همچنین رنگهاى آنها گوناگونست مثل گوناگونى میوه‏ها و کوه‏ها و سخن خود را پایان داد سپس گفت:

إِنَّما یَخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبادِهِ الْعُلَماءُ فقط از بندگان خدا دانشمندان از خدا میترسند، یعنى از خدا نمى‏ترسد حق ترسیدن و دورى نمیکند از گناه از ترس عقوبت خدا مگر علماء آنهایى که میشناسند او را حق شناختن و از حضرت صادق علیه السلام روایت شده که فرمود قصد نموده از علماء کسى که قولش و فعلش را تصدیق نماید، پس کسى که فعلش مصدّق قولش نباشد عالم نیست.

و از ابن عباس روایت شده که گفت اراده نموده که فقط میترسد مرا از آفریدگان من کسى که جبروت و عزّت و سلطنت مرا دانسته و شناخته است و در حدیث از پیامبر (ص) رسیده که فرمود، داناتر شما بخدا ترسوتر شماست از خدا.

مسروق گوید: کافیست براى آدمى از دانش و علم که بترسد از خدا، و کافیست بجهل و نادانى انسانى که معجب و خودبین بعلمش شود، و فقط خداوند سبحان علماء را مخصوص بخشیت و ترس نمود براى آنکه عالم پروا و ترسش بعقاب و عذاب خدا از جاهل و نادان بیشتر است از جهتى که اختصاص بمعرفت توحید و عدل خدا دارد و تصدیق میکند بعث و حساب و بهشت و دوزخ را، و اگر گفته شود که ما گاهى مى‏بینیم از علماء را که از خدا نمى‏ترسند و مرتکب گناهان میشوند، جواب گفته میشود که او لا بد و ناچار است که با داشتن علم از خدا میترسد و اگر چه گاهى میشود که موقع غلبه و طغیان شهوت و غریزه براى لذّت آنى و دنیوى گناه و معصیت را اختیار و مرتکب مى شود.

إِنَّ اللَّهَ‏ بدرستى که خداى تعالى‏ (عَزِیزٌ) غالب است در انتقام از دشمنانش (غفور) بخشنده است لغزشهاى دوستانش را سپس خداوند سبحان علماء را توصیف و تعریف نموده و فرمود.

إِنَّ الَّذِینَ یَتْلُونَ کِتابَ اللَّهِ‏ البته آنهایى که کتاب خدا قرآن را در نماز و غیر آن قرائت میکنند، ستود آنان را و درود بر ایشان فرستاد بقرآن خواندن ایشان.

مطرف بن عبد اللَّه گوید: مشهور اینست که این آیه درباره قاریانست.

وَ أَقامُوا الصَّلاهَ وَ أَنْفَقُوا مِمَّا رَزَقْناهُمْ‏ و بپا میدارند نماز را و انفاق میکنند از آنچه را که ما تملیک نمودیم تصرّف ایشان را سِرًّا وَ عَلانِیَهً یعنى در حال پنهانى و در حال آشکار.

و از عبد اللَّه بن عبید اللَّه بن عمر لیثى روایت شده که گفت مردى برخاست در محضر پیامبر خدا (ص) و گفت اى رسول خدا (ص) چرا من مرگ را دوست ندارم، فرمود آیا مال دارى گفت بلى دارم فرمود، پس مالت را انفاق کن و مقدّم بدار، گفت توان آن را ندارم، فرمود پس البتّه قلب مرد با مال اوست اگر آن را مقدّم بدارد دوست دارد که بآن ملحق شود و اگر مؤخر بدارد، و ندهد دوست دارد که او هم با مالش در دنیا بماند.

یَرْجُونَ تِجارَهً لَنْ تَبُورَ یعنى امیدوارند باین انفاق در راه خدا تجارتى را که هرگز کساد و فاسد نشود و هیچگاه نابود نگردد.

لِیُوَفِّیَهُمْ أُجُورَهُمْ‏ یعنى اراده کردند باعمال صالحه خود و کارهاى خوبى که نمودند خداوند اجرت و مزد ایشان را ثواب قرار دهد و بیفزاید بر ایشان زیادتر بر قدر و استحقاقشان.

مِنْ فَضْلِهِ إِنَّهُ غَفُورٌ از فضل و رحمتش زیرا که اوست بخشنده گناهان ایشان‏ (شَکُورٌ) زجاج گوید: سپاسگزار حسنات ایشانست.

فراء گوید: خبر قول خدا یرجون تجاره لن تبور است، و ابن مسعود، از پیغمبر (ص) روایت کرده که فرمود، مقصود در قول خدا، وَ یَزِیدَهُمْ مِنْ فَضْلِهِ‏، شفاعت است براى کسى که آتش بر او واجب شده از کسانى که کار خوبى در دنیا از او سرزده است.

و از ضحاک: روایت شده که گفت قبورشان را بر ایشان وسیع و گشاده نمایند، و بعضى گفته‏اند: معناى (شکور) آنست که عمل اندک را پذیرفته و ثواب زیاد براى او ثبت فرماید.

عرب میگوید: اشکر من بروقه، و ما گمان میکنیم که آن درخت برهنه از برگ و ثمر است که آسمان از بالا بر آن ابر انداخته و سبز شده و برگ در آورده بدون آنکه بر او باریده باشد.

 

[سوره فاطر (۳۵): آیات ۳۱ تا ۳۵]

وَ الَّذِی أَوْحَیْنا إِلَیْکَ مِنَ الْکِتابِ هُوَ الْحَقُّ مُصَدِّقاً لِما بَیْنَ یَدَیْهِ إِنَّ اللَّهَ بِعِبادِهِ لَخَبِیرٌ بَصِیرٌ (۳۱) ثُمَّ أَوْرَثْنَا الْکِتابَ الَّذِینَ اصْطَفَیْنا مِنْ عِبادِنا فَمِنْهُمْ ظالِمٌ لِنَفْسِهِ وَ مِنْهُمْ مُقْتَصِدٌ وَ مِنْهُمْ سابِقٌ بِالْخَیْراتِ بِإِذْنِ اللَّهِ ذلِکَ هُوَ الْفَضْلُ الْکَبِیرُ (۳۲) جَنَّاتُ عَدْنٍ یَدْخُلُونَها یُحَلَّوْنَ فِیها مِنْ أَساوِرَ مِنْ ذَهَبٍ وَ لُؤْلُؤاً وَ لِباسُهُمْ فِیها حَرِیرٌ (۳۳) وَ قالُوا الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی أَذْهَبَ عَنَّا الْحَزَنَ إِنَّ رَبَّنا لَغَفُورٌ شَکُورٌ (۳۴) الَّذِی أَحَلَّنا دارَ الْمُقامَهِ مِنْ فَضْلِهِ لا یَمَسُّنا فِیها نَصَبٌ وَ لا یَمَسُّنا فِیها لُغُوبٌ (۳۵)

 

ترجمه:

۳۱- و آنچه از قرآن بسوى تو وحى کردیم حق است در حالى که کتابهایى را که پیش از آن بوده درست میشمرد البتّه خدا بحال بندگان خویش آگاهى بیناست.

۳۲- بعد از آن قرآن را بکسانى که از بندگان خویش برگزیدیم بمیراث دادیم، برخى از بندگان بنفس خویش ستم کننده‏اند و برخى از ایشان- معتدلند و برخى دیگر ایشان بدستور خدا به نیکویى‏ها پیشى گیرنده‏اند این خودبخود بخششى بزرگست.

۳۳- (آن بخشش بزرگ) بهشتهاى جاودانست که در آن داخل مى شوند در حالى که در آن بوستانها از دستبندهاى طلا و مروارید آراسته شوند و پوشش ایشان در آنجا ابریشم است.

۳۴- بهشتیان گویند ستایش از آن خدائیست که اندوه ما را از ما برد زیرا که پروردگار ما بس آمرزنده‏اى سپاسگزار است.

۳۵- آن خدایى که از بخشش خود ما را بسراى اقامت فرود آورد که در آنجا رنجى و زحمتى بما نمیرسد و در آنجا فرسودگى و ناتوانى بما نخواهید رسید

 

قرائت:

ابو عمرو، یدخلونها بضمّ یاء مبنى للمفعول و مجهول قرائت کرده براى آنکه شبیه یحلّون باشد، و دیگران بفتح یاء یدخلونها خوانده‏اند، براى آنکه وقتى ایشان را داخل کردند، پس قطعا داخل شده‏اند و ما اختلاف ایشان را درباره (لؤلؤا) در سوره حج یاد کردیم.

 

شرح لغات:

المقامه: بمعناى اقامه و محل اقامت و توقّف است و وقتى میم فتحه داده شود بمعناى قیام و محلّ قیام خواهد بود، شاعر گوید:

یومان یوم مقامات و اندیه و یوم سیر الى الاعداء تأویب‏

(این بیت از سلامه بن جندل است و در سوره سبا بیانش گذشت) و خلاصه‏اش اینست که عمر انسان دو روز است یک روز روز اقامت و با دوستان مجلس بزم و مشورت و مذاکره و انس داشتن، و روز دیگر حمله بدشمن و رزم نمودن است.

 

اعراب:

مِنَ الْکِتابِ‏ در محل حال از ضمیر منصوب محذوف از صله است، و تقدیرش اینست، و الذى اوحیناه الیک کائنا من الکتاب، و آنچه وحى کردیم ما بتو بوده است از قرآن، جَنَّاتُ عَدْنٍ یَدْخُلُونَها، خبر مبتداء محذوف، و ممکنست که بدل از قول خدا الْفَضْلُ الْکَبِیرُ باشد، یدخلونها در محل نصب است بنا بر حالیت و هم چنین‏ یُحَلَّوْنَ فِیها مِنْ أَساوِرَ من متعلّق به یحلون است، مِنْ ذَهَبٍ‏ در موضع صفت اساور است یعنى، اساور کائنه من ذهب، دستبندهایى که از طلا میباشد، لا یَمَسُّنا در محل نصب است بنا بر حالیت.

 

تفسیر:

سپس خداوند سبحان پیامبرش (ص) را خطاب نموده و گفت:

وَ الَّذِی أَوْحَیْنا إِلَیْکَ‏ و آنچه بتو وحى نمودیم اى محمد و نازل کردیم آن را، (مِنَ الْکِتابِ) که آن قرآنست، (هُوَ الْحَقُّ) آن صحیح و درست است آمیخته بفساد نیست و راستى که مخلوط به دروغ نیست، و عقل و خردى که دعوت بحق و منصرف از باطل میکند.

مُصَدِّقاً لِما بَیْنَ یَدَیْهِ‏ تصدیق کننده است بآنچه که پیش از آن کتابها (چون صحف و تورات و زبور و انجیل) بوده زیرا آن قرآن موافق آمده با بشاراتى که کتب مزبوره داده از حال آن و حال کسى که آن را آورده است.

إِنَّ اللَّهَ بِعِبادِهِ لَخَبِیرٌ البتّه خدا به بندگانش عالم است (بصیر) بینا باحوال ایشانست. ثُمَّ أَوْرَثْنَا الْکِتابَ‏ بعد از آن ما میراث دادیم قرآن را.

ابى مسلم گوید: تورات را، جبائى گوید: مقصود تمام کتابهاست براى‏ آنکه کتاب اطلاق میشود و از آن جنس کتاب قصد میشود، و صحیح قول اوّلست براى آنکه ظاهر لفظ کتاب اطلاق نمیشود مگر بر قرآن.

الَّذِینَ اصْطَفَیْنا مِنْ عِبادِنا بکسانى که اختیار کردیم و برگزیدیم ایشان را از بندگانمان و معناى ارث منتهى شدن حکم است بسوى ایشان و گردانیدن بآنان چنانچه فرمود: وَ تِلْکَ الْجَنَّهُ الَّتِی أُورِثْتُمُوها و بعضى گفته ‏اند: که معنایش اورثناهم الایمان است یعنى بایشان ارث دادیم بکتابهاى گذشته زیرا میراث انتقال چیزى از قومى بقوم دیگر است، و قول اوّل صحیح‏تر است‏

برگزیدگان از بندگان کیانند؟

علماء و مفسّرین اختلاف کرده‏اند در کسانى که خداى تعالى ایشان را برگزیده از بندگانش در آیه مذکوره.

جبائى گوید: مقصود پیامبران هستند که خدا ایشان را به پیامبرى و نازل کردن کتابهایش بایشان برگزیده است.

ابى مسلم گوید: ایشان برگزیدگان داخل در قول خدا إِنَّ اللَّهَ- اصْطَفى‏ آدَمَ‏ تا قول او وَ آلَ إِبْراهِیمَ وَ آلَ عِمْرانَ‏ میباشد اراده کرده بنى اسرائیل را، گوید، براى آنکه پیامبران کتب را ارث نمیگذارند بلکه علمشان را ارث مى‏گذارند.

ابن عباس گوید: ایشان امّت محمد (ص) هستند که خدا ارث داده به ایشان هر کتابى را که نازل نموده است.

و بعضى گفته‏اند: ایشان علماء و دانشمندان امّت محمد (ص) هستند براى آنکه وارد شده در حدیث‏

” العلماء ورثه الانبیاء” علماء وارث پیامبرانند.

از حضرت باقر و حضرت صادق علیهما السلام روایت شده که فرمودند آن آیه مخصوص ما خاندانست و ما را قصد نموده است، و این نزدیکترین اقوال و گفته‏هاست، براى آنکه ایشان شایسته‏ترین و سزاوارترین مردمند که توصیف باصطفاء و اجتباء و برگزیدگى و وارث علم پیغمبران شوند، زیرا ایشان متعبّد و پایبند بحفظ قرآن و بیان حقایق آن بوده و عارف بحقایق و محکمات و متشابهات آن میباشند، فَمِنْهُمْ ظالِمٌ لِنَفْسِهِ وَ مِنْهُمْ مُقْتَصِدٌ وَ مِنْهُمْ سابِقٌ بِالْخَیْراتِ‏ پس برخى از ایشان ستمکار بخود و بعضى از ایشان معتدل و میانه‏رو و برخى از ایشان پیشى گیرنده در کارهاى خیرند.

 

مقصود از این سه طایفه چه کسانیست؟

مفسّرین و دانشمندان درباره ضمیر در منهم اختلاف کرده‏اند که بچه کسى برمیگردد، بر دو قول …

۱- اینکه برمیگردد بعباد و تقدیرش (فمن العباد ظالم لنفسه) پس برخى از بندگان بخود ستمکار است و مثل این از ابن عباس و حسن و قتاده روایت شده و سید مرتضى قدس اللَّه سره، از اصحاب ما هم همین را اختیار کرده است، گوید، و دلیل در آن اینکه چون ارث بردن را متعلّق کرد بکسانى که بر گزیده از بندگانش بیان کرد در تعقیب آن که فقط وراثت کتاب متعلّق به بعضى از بندگانست نه بعضى دیگر براى آنکه در میان ایشان کسیست که ستم کار بخویش است، و کسیست که معتدل است، و کسیست که پیشى و سبقت به کارهاى خوب میگیرد.

۲- ضمیر برمیگردد به برگزیدگان از بندگان خدا، و این از بیشتر مفسّرین است.

این سه طایفه اهل نجاتند:

سپس در احوال این گروه بر دو قول اختلاف کرده ‏اند:

۱- اینکه تمام ایشان ناجى و رستگارند و مؤید این حدیث ابو الدرداء است، گوید: شنیدم که پیغمبر خدا (ص) درباره این آیه میفرمود: امّا سابق بدون حساب داخل بهشت میشود، و امّا معتدل پس محاسبه میشود حساب آسان و سریع، و امّا ستمکار و ظالم بنفس خود، پس حبس میشود در جاى خود سپس داخل بهشت میشود و ایشانند آنهایى که میگویند سپاس و شکر خدایى را سزد که غم و غصّه را از ما برد.

و از عایشه روایت شده که تمام آنها در بهشتند، امّا سابق آن کسى است که در زمان رسول خدا (ص) از دنیا رفته و پیامبر گواهى داده بر او که در بهشت است، و امّا معتدل، آن کسى است که پیروى اثر و خط پیامبر را نموده از اصحابش تا باو ملحق شده، و امّا ظالم و ستمکار بخود پس مثل او و مثل شماست، و نیز از او روایت شده که گفت، سابق آنست که قبل از هجرت اسلام آورده و معتدل آنست که بعد از هجرت مسلمان شده، و ظالم ما هستیم.

و از عمر بن خطاب روایت شده که گفت آنکه از ما سبقت گرفت به بهشت هم سبقت گیرد، و معتدل ما رستگار و رستگار ما آمرزیده است.

و بعضى گفته‏اند: که ظالم آنست که ظاهرش بهتر از باطنش باشد و معتدل آنست که ظاهر و باطنش یکسان باشد و سابق آنست که باطنش از- ظاهرش بهتر باشد.

و جعفر بن حرب گوید: بعضى از ایشان بسبب گناهان صغیره بخود ستم میکنند و برخى از ایشان بسبب طاعات و عبادات در درجه وسط و میانه‏ هستند و بعضى از ایشان که پیشى و سبقت در کارهاى خیر میگیرند در درجه بالا هستند.

و اصحاب ما از میسر بن عبد العزیز از حضرت صادق (ع) روایت کرده ‏اند که فرمود ظالم و ستمکار، از ما بخود آنست که حق امام را نشناخته است، و مقتصد و معتدل از ما آنست که عارف بحق امام است و سابق بالخیرات امام است و هر سه این گروه آمرزیده‏اند.

و از زیاد بن منذر از حضرت امام محمد باقر علیه السلام روایت شده که فرمود ظالم بنفس از ما آنست که عمل صالح و کارهاى بد و گناه انجام دهد و امّا مقتصد و معتدل، پس او متعبّد و مجتهد در عبادت است، و امّا سابق به خیرات، و على و حسن و حسین علیهم السلام و کسانى از آل محمد (ع) هستند که شهید و کشته شده ‏اند.

۲- و قول دوّم اینکه گروهى که ظلم و ستم بخود کرده‏اند رستگار نیستند.

قتاده گوید: ظالم بنفس اصحاب و یاران دست چپ و معتدل اصحاب دست راست، و سابق بالخیرات، ایشان پیش تازان و مقرّبین از تمام مردمند چنانچه خداوند سبحان فرمود: کُنْتُمْ أَزْواجاً ثَلاثَهً بودید شما جفتهاى سه گانه.

و عکرمه از ابن عباس روایت کرده که ظالم بنفس منافق، و معتدل و سابق از همه مردم بکارهاى خوب.

حسن گوید: سابقون اصحاب پیغمبر (ص) و معتدلین پیروان و ظالمین منافقین میباشند، پس اگر کسى بگوید چرا ظالم را مقدّم داشت و سابق را مؤخّر و حال آنکه باید افضل مقدم باشد، جواب آنست که ایشان گاهى ادنى و پائین‏تر را در ذکر بر افضل و بالاتر مقدّم میدارند، خداوند سبحان گوید: یُولِجُ اللَّیْلَ فِی النَّهارِ شب را داخل در روز میکند، و فرمود، یَهَبُ لِمَنْ یَشاءُ إِناثاً، وَ یَهَبُ لِمَنْ یَشاءُ الذُّکُورَ مى ‏بخشد بهر کس خواهد دختر و میدهد بهر کس که خواهد پسر، و فرمود، خَلَقَ الْمَوْتَ وَ الْحَیاهَ ایجاد کرد مرگ و زندگى را، و فرمود، فَمِنْکُمْ کافِرٌ وَ مِنْکُمْ مُؤْمِنٌ‏ پس بعضى از شما کافر و برخى هم مؤمنین است.

و بعضى گفته‏اند: ظالم را مقدّم داشت براى آنکه مأیوس و ناامید از رحمت حق نشود، و سابق را مؤخّر انداخت براى آنکه معجب و مغرور بعلمش نگردد و بعضى گفته‏اند: فقط ایشان را باین ترتیب و نظم مرتّب فرمود بنا بر مقامات و حالات مردم براى آنکه ایشان بر سه حالتند: ۱- معصیت ۲- غفلت ۳- توبه و تقرّب، پس هر گاه گناه کند او ظالم و ستمکار بخویش است و چون توبه نمود مقتصد و معتدل خواهد بود و هر گاه توبه‏اش درست و جهادش با نفس زیاد شد متصل بخدا شده و از جمله سابقین خواهد بود

بِإِذْنِ اللَّهِ‏ یعنى بامر و توفیق و لطف او ذلِکَ هُوَ الْفَضْلُ الْکَبِیرُ یعنى وارث شدن کتاب و برگزیدن خدا ایشان را آن فضل بزرگى از خدا بر ایشان است.

جَنَّاتُ عَدْنٍ یَدْخُلُونَها بهشتهاى عدنى که داخل آن میشوند، این تفسیر فضل خداست مثل آنکه گفته شده این فضل چیست، پس گفته میشود آن جنّات است، یعنى پاداش او بهشتها یا دخول بهشتهاست، و ممکنست که بدل از فضل باشد مثل آنکه گفته است دخول جنّات.

یُحَلَّوْنَ فِیها مِنْ أَساوِرَ آراسته میشوند در آن از دستبندها، اساور جمع اسوره و آن جمع سوار بمعناى دستبند است. مِنْ ذَهَبٍ وَ لُؤْلُؤاً از طلا و لؤلؤ و کسى که لؤلؤا قرائت کرده پس معنایش در یحلون فیها لؤلؤا، است‏ وَ لِباسُهُمْ فِیها حَرِیرٌ و پوشش ایشان در آن بهشتها ابریشم است، و هر گاه ما گفتیم که مقصود از آن گروه سه گانه است، پس ظالم لنفسه بفضل خدا و یا شفاعت پیغمبر (ص) و ائمه علیهم السلام داخل بهشت میشوند.

وَ قالُوا الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی أَذْهَبَ عَنَّا الْحَزَنَ‏ خداوند سبحان خبر از حال ایشان داده که وقتى ایشان داخل بهشت میشوند میگویند الحمد للَّه و این سپاس اعترافیست از ایشان بنعمت خدا نه بر وجه تکلیف و شکریست براى حق تعالى که غم و غصّه‏اى را که در دنیا براى آن داشتند برده است.

و بعضى گفته‏اند: قصد کرده‏اند حزن و اندوهى که پیش از دخول بهشت بایشان رسیده زیرا که ایشان میترسیدند دخول آتش را که مستحق آن بودند پس چون خداوند تفضّل بر ایشان نمود باسقاط عقاب از ایشان و داخل کردن ایشان بهشت را شکر خدا کنند بر این عنایت و سپاس گویند.

إِنَّ رَبَّنا لَغَفُورٌ البته پروردگار ما آمرزنده گناهان بندگان و افعال زشت آنهاست (شَکُورٌ) سپاسگزار است عمل کم را پذیرفته از اعمال حسنه‏ و کارهاى خوب را، و بعضى گفته‏اند: که شکر خداى سبحان تلافى شکر ایشانست براى خدا و قیام بطاعت او و اگر چه حقیقت شکر بر خداى سبحان جایز نیست از جهتى که اعتراف بنعمت است و صحیح نیست که خداى سبحان متنعّم بر آن باشد.

الَّذِی أَحَلَّنا دارَ الْمُقامَهِ آن خدایى که نازل کرد ما را بخانه جاودان که براى همیشه در آن اقامت کنند، نمى‏میرند و از آنجا بجاى دیگر نمیروند.

(مِنْ فَضْلِهِ) یعنى این دخول بهشت به تفضّل و کرم اوست.

لا یَمَسُّنا فِیها نَصَبٌ‏ نمیرسد ما را در بهشت زحمت و رنجى‏ وَ لا یَمَسُّنا فِیها لُغُوبٌ‏ یعنى نمى‏رسد ما را در آن فرسودگى و واماندگى در طلب معاش و غیر آن.

 

[سوره فاطر (۳۵): آیات ۳۶ تا ۴۰]

وَ الَّذِینَ کَفَرُوا لَهُمْ نارُ جَهَنَّمَ لا یُقْضى‏ عَلَیْهِمْ فَیَمُوتُوا وَ لا یُخَفَّفُ عَنْهُمْ مِنْ عَذابِها کَذلِکَ نَجْزِی کُلَّ کَفُورٍ (۳۶) وَ هُمْ یَصْطَرِخُونَ فِیها رَبَّنا أَخْرِجْنا نَعْمَلْ صالِحاً غَیْرَ الَّذِی کُنَّا نَعْمَلُ أَ وَ لَمْ نُعَمِّرْکُمْ ما یَتَذَکَّرُ فِیهِ مَنْ تَذَکَّرَ وَ جاءَکُمُ النَّذِیرُ فَذُوقُوا فَما لِلظَّالِمِینَ مِنْ نَصِیرٍ (۳۷) إِنَّ اللَّهَ عالِمُ غَیْبِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ إِنَّهُ عَلِیمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ (۳۸) هُوَ الَّذِی جَعَلَکُمْ خَلائِفَ فِی الْأَرْضِ فَمَنْ کَفَرَ فَعَلَیْهِ کُفْرُهُ وَ لا یَزِیدُ الْکافِرِینَ کُفْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ إِلاَّ مَقْتاً وَ لا یَزِیدُ الْکافِرِینَ کُفْرُهُمْ إِلاَّ خَساراً (۳۹) قُلْ أَ رَأَیْتُمْ شُرَکاءَکُمُ الَّذِینَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَرُونِی ما ذا خَلَقُوا مِنَ الْأَرْضِ أَمْ لَهُمْ شِرْکٌ فِی السَّماواتِ أَمْ آتَیْناهُمْ کِتاباً فَهُمْ عَلى‏ بَیِّنَهٍ مِنْهُ بَلْ إِنْ یَعِدُ الظَّالِمُونَ بَعْضُهُمْ بَعْضاً إِلاَّ غُرُوراً (۴۰)

 

ترجمه:

۳۶- و آنان که کافر شدند براى ایشان آتش دوزخ است حکم بمرگ ایشان نشود تا بمیرند، و نه عذاب دوزخ را برایشان تخفیف دهند مانند این کیفر هر ناسپاسى را جزا میدهیم.

۳۷- و کافران در دوزخ فریاد خواهند کرد پروردگارا ما را از (دوزخ) بیرون آور، تا کردارى شایسته غیر آن عملى را که میکردیم بکنیم، آیا شما را- چندان عمر ندادیم که در آن پندگیرید، هر که خواهد پند گیرد و بیم دهنده‏اى بسوى شما آید، پس (عذاب دوزخ را) بچشید در نتیجه ستمکاران را هیچ یارى نیست.

۳۸- البته خدا داننده نهان آسمانها و زمین است زیرا که او باسرار دلها داناست.

۳۹- و او آن خداییست که شما را در زمین جانشین گردانید، پس هر که ناسپاسى کند کفرش بزیان اوست و ناگرویدگان را کفرشان نزد پروردگارشان جز خشمى نیفزاید و کافران را کفر ایشان جز زیانى نیفزاید.

۴۰- بگو (اى پیغمبر” ص”) شریکان خویش را که جز خدا را مپرستید به من نشان دهید که این شریکان از زمین چه چیز بیافریدند یا ایشان را در آفریدن آسمانها شرکتى است، آیا شریکان را کتابى دادیم؟ در نتیجه ایشان از آن کتاب حجّتى روشن دارند بلکه مشرکان برخى از ایشان به برخى دیگر خبر از روى فریب و وعده نمیدهند.

 

قرائت:

ابو عمرو تنها (یجزى کل کفور) مبنى للمفعول و مجهول خوانده، و دیگرى (نجزى) با نون و نصب (کلّ) خوانده است، و ابن کثیر و ابو عمرو و حفص و حمزه و خلف (على بیّنت) مفرد خوانده و دیگران بیّنات بجمع قرائت کرده‏اند.

 

دلیل:

کسى که نجزى با نون خوانده پس او بر طریق اخبار از خداى تعالى از ذات خودش میباشد، و کسى که فعل را بناء مفعول به و مجهول (یجزى) خوانده پس دلیل او اینست که ما قبل آن لا یقضى علیهم و لا یخفف عنهم مجهول است، و دلیل در قرائت بیّنه بلفظ مفرد اینست که قرار میدهد آنچه در کتاب یا پیغمبر (ص) آن را میآورد بیّنه باشد چنانچه فرمود: قالَ‏ … أَ رَأَیْتُمْ إِنْ کُنْتُ عَلى‏ بَیِّنَهٍ مِنْ رَبِّی، بگو آیا دیدید شما اگر بر من بیّنه و حجتى از طرف خدا پروردگارم بود، و قول او قَدْ جاءَتْکُمْ بَیِّنَهٌ مِنْ رَبِّکُمْ‏ و قطعا آورد بسوى شما بینه‏اى از پروردگار شما، و کسى که بجمع بیّنات خوانده پس براى پیغمبرى بیّنه و برهانى بوده پس هر گاه جمع شدند بیّنه آنها هم جمع شود بسبب جمع شدن آنها بنا بر اینکه در هر کتاب اقسامى از بیّنه هست، پس براى این جمع شده است.

 

شرح لغات:

اصطراخ: بمعناى فریاد کردن و صدا زدن بکمک خواستن از باب افتعال از صراخ تاء قلب بطاء شده براى صاد ساکنه قبل از آن و فقط این کار را کردند براى تعدیل معروف بحرف وسط بین دو حرفى که موافق صاد است در استعلا و تطبیق کردن و موافق تاء است در جرح.

مقت: و مقت بمعناى بغض است و مقته بمقته و هو ممقوت و مقیت.

 

اعراب:

فیموتوا جواب نفى‏ (لا یُقْضى‏) است و یموتوا منصوب باضمار ان ناصبه است‏ و علامت نصب سقوط نون (یمقّون) است، ما یَتَذَکَّرُ فِیهِ مَنْ تَذَکَّرَ، موصول و صله در محل نصب است بنا بر آنکه آن ظرف زمان است، براى آنکه معنایش او لم نعمرکم زمانا طویلا یتذکر فیه من تذکر است، آیا بشما زمان درازى عمر ندادیم که در آن متذکر شود هر کس که متذکر میشود و هاء در” فیه” عود میکند به ما و کم است که ما در معناى ظرف میآید و آن اسم است و البتّه حرف مصدرى هم میآید.

 

تفسیر:

چون خداوند سبحان مقدّم داشت ذکر آنچه براى اهل بهشت از انواع ثوابها مهیّا کرده در تعقیب آن یاد نمود آنچه براى کفّار از شکنجه‏ها و- عقوبتها آماده کرده و گفت:

وَ الَّذِینَ کَفَرُوا و آنهایى که کافر شدند بیگانگى و وحدانیّت خدا و انکار کردند پیغمبرى پیامبرش را.

لَهُمْ نارُ جَهَنَّمَ‏ براى ایشانست آتش دوزخ پاداشى بر کیفرشان‏ لا یُقْضى‏ عَلَیْهِمْ‏ حکم بر مرگ ایشان نشود (فَیَمُوتُوا) تا بمیرند و راحت شوند وَ لا یُخَفَّفُ عَنْهُمْ مِنْ عَذابِها تخفیف داده نشود از عذاب ایشان یعنى عذاب آتش بر ایشان آسان نمیشود (کَذلِکَ‏) یعنى و مثل این عذاب و مانند آن را. نَجْزِی کُلَّ کَفُورٍ پاداش میدهیم هر ناسپاس منکرى را که زیاد کفران کند و پیامبران خدا را تکذیب نماید.

وَ هُمْ یَصْطَرِخُونَ فِیها و ایشان در آتش فریاد نموده و دادرسى مى کنند و میگویند رَبَّنا أَخْرِجْنا پروردگارا بیرون آور ما را از عذاب آتش.

نَعْمَلْ صالِحاً تا عمل شایسته انجام دهیم، یعنى عوض کفرمان ایمان‏ آوریم و بجاى گناهانمان اطاعت کنیم، مقصود ما را بدنیا برگردان تا اطاعت نمائیم بآنچه فرمانمان میدهى‏ غَیْرَ الَّذِی کُنَّا نَعْمَلُ‏ غیر از آن کارهایى را که کردیم از گناهان پس خداى تعالى توبیخشان فرموده و گفت: أَ وَ لَمْ نُعَمِّرْکُمْ ما یَتَذَکَّرُ فِیهِ مَنْ تَذَکَّرَ یعنى آیا ما بشما از عمر آن قدر ندادیم که امکان فکر کردن و عبرت گرفتن برایتان باشد و نظرى در امور دینى کرده و عواقب حال کسى را که میخواهد فکر و اندیشه نموده و بیاد خدا افتد به بینید.

 

زمان مهلت براى فکر و اندیشه چقدر است؟

علماء تفسیر و اخلاق درباره مقدار و اندازه زمان فکر اختلاف کرده‏اند بعضى گفته‏اند: شصت سال است، و آن از حضرت امیر المؤمنین (ع) روایت شده، فرمودند عمرى که خدا اتمام حجّت بر فرزند آدم در آن نموده- شصت سالست و آن یکى از دو روایت از ابن عباس است و از پیامبر (ص)- نیز روایت شده (مرفوعا) که فرمود هر کس را که خدا شصت سال عمر داد پس قطعا حجّت را بر او تمام کرده.

ابن عباس و مسروق گویند: چهل سالست.

وهب و قتاده گویند: این آیه توبیخ است براى پسر هیجده ساله و از حضرت صادق علیه السلام هم همین روایت شده‏ وَ جاءَکُمُ النَّذِیرُ ابن زید و جبائى و جماعتى گویند: و آمد شما را ترساننده‏اى از عذاب خدا و او محمد” ص” بود و زید بن على (ع) گوید: مقصود از نذیر قرآن است.

عکرمه و سفیان بن عبید گویند: مراد از نذیر پیرى و سفیدى موست و از این جهت گفته شده:

رأیت الشیب من نذر المنایا لصاحبه و حسبک من نذیر

دیدم سفیدى موى را از بیم دهنده‏هاى مرگ براى آنکه مویش سفید شده و بس است تو را از چنین بیم دهنده‏اى.

و قائله تبیّض و الغوالى‏ نوافر عن معاینه القشیر

یعنى، زنها از موى سفید فرار میکنند، پس چرا بسبب خضاب و رنگ کردن سفیدى موى را تغییر نمیدهى.

فقلت لها المشیب نذیر عمرى‏ و لست مسودا وجه النذیر

پس بآن زن گفتم که سفیدى مو بیم دهنده عمر من است و من نیستم که صورت نذیر و بیم دهنده را سیاه کنم. و عدى بن زید گوید:

و ابیضاض السواد من نذر المو ت و هل بعده یجی‏ء نذیر

سفید شدن موى سیاه از پیامها و آگهى‏هاى مرگ است، و آیا بعد از آن بیم دهنده‏اى میآید؟ جواب نه.

و بعضى گفته‏اند: که نذیر تب است، و بعضى گفته‏اند: که مرگ خویشان و نزدیکانست، و بعضى گفته که آن عقل کامل است.

فَذُوقُوا یعنى بچشید عذاب و افسوس ندامت و پشیمانى را فَما لِلظَّالِمِینَ مِنْ نَصِیرٍ پس براى ستمکاران یار و یاورى نیست که عذاب را از ایشان دفع و برطرف کند.

إِنَّ اللَّهَ عالِمُ غَیْبِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ‏ البته خدا داناى نهان آسمانها و زمین است، پس بر او چیزى از آنچه بر خلایق علمش نهانست مخفى و پوشیده نیست‏ إِنَّهُ عَلِیمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ البتّه او داناى به خاطره و اندیشه‏هایى است که در سینه‏ها مستور است، یعنى پس در ضمیر و باطن خودتان قرار ندهید چیزى را که او مکروه دارد، پس او البتّه داناى بآنست.

هُوَ الَّذِی جَعَلَکُمْ خَلائِفَ فِی الْأَرْضِ‏ قتاده گوید: یعنى آن خدایى که شما را معاشر کفّار قرار داد امّتى بعد از امّت دیگر و قرنى بعد از قرن دیگر و بعضى گفته: که شما را جانشینان قرون گذشته قرار داد به اینکه شما را بعد از ایشان آفرید میراث شما نمود آنچه در دست آنها بود.

فَمَنْ کَفَرَ فَعَلَیْهِ کُفْرُهُ‏ پس هر کس کافر شود بر زیان اوست کفر او و عذاب کفران او وَ لا یَزِیدُ الْکافِرِینَ کُفْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ إِلَّا مَقْتاً و نیفزاید کفّار را کفرشان در نزد خدا مگر خشم یعنى شدیدترین خشم‏ها و غضبها.

وَ لا یَزِیدُ الْکافِرِینَ کُفْرُهُمْ إِلَّا خَساراً و نیفزاید کافرین را کفرشان مگر زیان و نابودى.

(قُلْ‏) بگو اى محمد أَ رَأَیْتُمْ شُرَکاءَکُمُ الَّذِینَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ- أَرُونِی ما ذا خَلَقُوا مِنَ الْأَرْضِ‏ یعنى اى مشرکین مرا خبر دهید از بتهایى را که شریک قرار دادید در عبادت بمن نشان بدهید آیا چیزى از زمین ایجاد کرده و آفریده‏اند، یعنى بچه چیز لازم دانستید که آنها انبازها و شریکهاى خدا باشند در عبادت، آیا بچیزى که از زمین آفریده‏اند شایسته پرستش شدند أَمْ لَهُمْ شِرْکٌ فِی السَّماواتِ‏ آیا براى ایشان شرکتى در ایجاد آسمانها است، سپس این ترتیب را ترک، و فرمود: أَمْ آتَیْناهُمْ کِتاباً آیا ما برایشان کتابى فرستادیم، که تصدیق کند دعواى ایشان را در آنچه را که ایشان از شرک بودند. فَهُمْ عَلى‏ بَیِّنَهٍ آیا ایشان بر دلیلهاى آشکار بودند، (مِنْهُ‏) یعنى از این کتاب، پس البتّه تمام اینها محال و غیر ممکن بود، براى آنها امکان اقامه حجّت نبود و امکان وجود شبه‏اى هم بر چیزى از آن نبود.

و بعضى گفته: که‏” أَمْ آتَیْناهُمْ کِتاباً” آیا براى آنها نوشته و سندى آمده که‏ خدا ایشان را بر کفرشان عذاب نمیکند، و آنها اطمینان بآن دارند بَلْ إِنْ یَعِدُ الظَّالِمُونَ بَعْضُهُمْ بَعْضاً إِلَّا غُرُوراً یعنى هیچ چیزى از اینها نیست- لکن برخى از ستمکاران برخى دیگر را وعده نمیدهند مگر فریب و وعده دروغ که حقیقتى براى آن نیست، گفته میشود، غره، یغره، غرورا، فریب داد او را و فریب میدهد او را فریب دادنى، هر گاه او را تطمیع کند در چیزى که طمع در آن نمیشود.

 

[سوره فاطر (۳۵): آیات ۴۱ تا ۴۵]

إِنَّ اللَّهَ یُمْسِکُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ أَنْ تَزُولا وَ لَئِنْ زالَتا إِنْ أَمْسَکَهُما مِنْ أَحَدٍ مِنْ بَعْدِهِ إِنَّهُ کانَ حَلِیماً غَفُوراً (۴۱) وَ أَقْسَمُوا بِاللَّهِ جَهْدَ أَیْمانِهِمْ لَئِنْ جاءَهُمْ نَذِیرٌ لَیَکُونُنَّ أَهْدى‏ مِنْ إِحْدَى الْأُمَمِ فَلَمَّا جاءَهُمْ نَذِیرٌ ما زادَهُمْ إِلاَّ نُفُوراً (۴۲) اسْتِکْباراً فِی الْأَرْضِ وَ مَکْرَ السَّیِّئِ وَ لا یَحِیقُ الْمَکْرُ السَّیِّئُ إِلاَّ بِأَهْلِهِ فَهَلْ یَنْظُرُونَ إِلاَّ سُنَّتَ الْأَوَّلِینَ فَلَنْ تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَبْدِیلاً وَ لَنْ تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَحْوِیلاً (۴۳) أَ وَ لَمْ یَسِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَیَنْظُرُوا کَیْفَ کانَ عاقِبَهُ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَ کانُوا أَشَدَّ مِنْهُمْ قُوَّهً وَ ما کانَ اللَّهُ لِیُعْجِزَهُ مِنْ شَیْ‏ءٍ فِی السَّماواتِ وَ لا فِی الْأَرْضِ إِنَّهُ کانَ عَلِیماً قَدِیراً (۴۴) وَ لَوْ یُؤاخِذُ اللَّهُ النَّاسَ بِما کَسَبُوا ما تَرَکَ عَلى‏ ظَهْرِها مِنْ دَابَّهٍ وَ لکِنْ یُؤَخِّرُهُمْ إِلى‏ أَجَلٍ مُسَمًّى فَإِذا جاءَ أَجَلُهُمْ فَإِنَّ اللَّهَ کانَ بِعِبادِهِ بَصِیراً (۴۵)

 

ترجمه:

۴۱- البتّه خدا آسمانها و زمین را نگه میدارد از اینکه بیفتند به خدا سوگند اگر بیفتند هیچکس بعد از خدا نگهشان نمیدارد البتّه خدا بردبارى آمرزنده است.

۴۲- بخدا سوگند یاد کردند غایت سوگندشان که اگر ترساننده‏اى سوى ایشان آمد حتما از یکى از امّتان راه یافته باشند، پس آن هنگام که بیم کننده‏اى سویشان آمد آمدن وى ایشان را جز رمیدن نیفزود.

۴۳- براى گردن کشى در زمین و براى نیرنگ بد جز نیرنگ بد به صاحبش احاطه نمیکند اهل نیرنگ جز شیوه درباره پیشینیان انتظار نمى برند، پس هرگز روش خداى تعالى را تغییرى نیابى و هرگز براى طریقه خدا تبدیلى نخواهى یافت.

۴۴- آیا در زمین سیر نمیکنید تا بنگرند که سرانجام آنانى که پیش از این بوده‏اند چگونه بود و آنان از نظر توانایى سخت‏تر از ایشان بودند و هیچ چیز در آسمانها نیست و نه در زمین که خداى را عاجز گرداند زیرا که او دانایى تواناست.

۴۵- و اگر خداى تعالى مردم را بجزاى کارهایى که میکنند مؤاخذه کردى هیچ جنبنده‏اى را بر پشت زمین نگذاشتى و لکن هلاکت ایشان را تا وقت نامبرده پس میاندازد و چون وقت هلاک ایشان بیاید البتّه خداى تعالى بحال بندگان خویش بیناست.

 

قرائت:

حمزه تنهایى (و مکر السیئ) بسکون همزه خوانده و دیگران بجز آن قرائت کرده‏اند.

 

دلیل:

زجاج گوید: سکون این همزه نزد بصرى‏ها غلط است و فقط در ضرورت شعرى در حال اضطرار جایز میدانند، و انشاد کرده‏اند

اذا اعوجن قلت‏ صاحب قوم‏

هنگامى که منحرف و از راه راست عدول کردند گفتم اى صاحب قوم را که در اصل یا صاحب قوم لکن ضرورت شعرى آن را حذف نموده و نیز انشاد کرده‏اند:

فالیوم اشرب غیر مستحقب‏ انّما من اللَّه و لا واغل‏

پس امروز مینوشم بدون آنکه مرتکب گناهى شوم از خداى تعالى و نه داخل در گناهى باشم و ابو العباس مبرّد سروده‏

اذا اعوججن‏ قلت صاخ قوم‏

 

ضرورت شعر

ایجاب کرده صاحب را توخیم و صاب قوم، یعنى صاحب قوم گفته: و الیوم فاشرب، فالیوم اشرب، بسکون باء گفته است، و ابو على در اسکان همزه گوید در وصل اجراء کرده مجراى آن در وقف پس آن مثل قول شاعر است که گفته:

ببازل‏ وجناء او عیهل‏

و قول او

” مثل الحریق‏ و افق القصباء”

شاهد این دو بیت حرف آخر عیّهل و قصباء است که با وقف با تشدید آمده و اضطرار شعرى چنین ایجاب کرده است، یعنى جایز است در وقف تشدید حرف آخر را با سکون آن.

 

اعراب:

أَنْ تَزُولا مفعول له یعنى کراهه ان تزولا یا (لئلا تزولا) (و استکبارا) مفعول له است و مکر السیئ معطوف علیه و جایز است که مصدر باشد بنا بر تقدیر استکبروا استکبار فى الارض، و ممکن است که نیز حال باشد، یعنى مستکبرین فى الارض، و ممکن است که بدل از نفورا باشد، یعنى آمدن نذیر و پیامبر نیفزود ایشان را مگر بلندى در روى زمین، من شی‏ء فاعل یعجز و من هم زاید است‏ (مِنْ دَابَّهٍ) در محل نصب است براى آنکه آن مفعول” ترک” (و من) نیز زایده است.

 

تفسیر:

سپس خداوند سبحان خبر داد از بزرگى قدرت و وسعت ملکش و گفت:

إِنَّ اللَّهَ یُمْسِکُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ‏ یعنى خدا نگه میدارد آسمانها را بدون آنکه به بالا بسته و یا ستون و استوانه و پایه‏اى در زیرش باشد و همین طور زمین را نگه میدارد أَنْ تَزُولا تا آنکه نیفتند.

وَ لَئِنْ زالَتا إِنْ أَمْسَکَهُما مِنْ أَحَدٍ یعنى و اگر تقدیر شده باشد که از مراکز و مدار خود سقوط کند هیچکس نیست که بتواند آنها را نگه دارد و توان‏ نگاهدارى آن را احدى ندارد (مِنْ بَعْدِهِ) یعنى بعد از خداى تعالى، و بعضى گفته‏اند: از بعد از افتادن و سقوط کردن.

إِنَّهُ کانَ حَلِیماً البتّه او خداى بردبار توانایى است که عجله و شتاب در عقوبت مستحق عقاب را نمیکند (غَفُوراً) یعنى پوشنده و آمرزنده گناهان است، و بسیار آمرزنده است، آن گاه حکایت از کفّار نموده و گفت:

وَ أَقْسَمُوا بِاللَّهِ جَهْدَ أَیْمانِهِمْ‏ یعنى کفّار مکّه سوگند بخدا خوردند پیش از آنکه محمد (ص) ایمان برایشان بیاورد قسم سخت و نهایت توان و طاقتشان‏ لَئِنْ جاءَهُمْ نَذِیرٌ هر آینه اگر پیامبر ترسانده‏اى از طرف خداى تعالى بیاید بر ایشان‏ لَیَکُونُنَّ أَهْدى‏ هر آینه بوده باشند راه یافته‏تر باشند به پذیرفتن قول او و پیروى‏ مِنْ إِحْدَى الْأُمَمِ‏ از یکى از امتان گذشته از یهود و نصارى و صابئین.

فَلَمَّا جاءَهُمْ نَذِیرٌ پس چون محمد (ص) آمد بسوى ایشان (ما زادَهُمْ‏) نیفزود آمدن آن پیامبر ایشان را إِلَّا نُفُوراً مگر نفرت و دورى از هدایت و فرار از حق، یعنى ایشان افزودند موقع آمدن او نفرت را (اسْتِکْباراً) یعنى از روى تکبّر و جبّارى و سرکشى بر خداى تعالى و نخوت و غرور اینکه پیرو دیگرى باشند.

فِی الْأَرْضِ وَ مَکْرَ السَّیِّئِ‏ در روى زمین یعنى و قصد زیان زدن به مؤمنین،” و مکر السیّئ” هر مکر و فریبى است که ریشه‏اش دروغ و نیرنگ، و بنیاد و پایه‏اش بر تباهى باشد، براى آنکه بعضى از مکرها و نقشه‏ها نیکو است و آن مکر مؤمنین بکفّار است هر گاه با آنها پیکار کردند، خوبست که با آنها مکر کنند و آنها را فریب داده و مغلوب نمایند، و مقصود در اینجا مکر و خدعه برسول خدا و باهل دین و مسلمین است، و مصدر، بصفت مصدر اضافه شده، و تقدیرش و مکروا کمکر السیئ است و مکر کردند مکر بدى بدلالت قول خدا:

وَ لا یَحِیقُ الْمَکْرُ السَّیِّئُ إِلَّا بِأَهْلِهِ‏ یعنى نتیجه مکر بد برنمیگردد مگر بکسى که مکر نموده‏ فَهَلْ یَنْظُرُونَ إِلَّا سُنَّتَ الْأَوَّلِینَ‏ یعنى پس آیا انتظار ندارند مگر روش خداى تعالى را در امّت‏هاى گذشته که هلاکشان کند هر گاه تکذیب کردند پیامبران او را که عذاب بر ایشان نازل شود و بلا بر ایشان بیاید بجهت پاداش و کیفر کفر و تکذیبشان، پس اگر انتظار چنین روزى را، دارند فَلَنْ تَجِدَ اى محمد هرگز نیابى‏ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَبْدِیلًا یعنى عادت و روش خدایى از عقوبت کسانى که کفران نعمت او کرده و انکار خدایى او نموده تغییر و دگرگون نمیشود وَ لَنْ تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَحْوِیلًا و هرگز براى روش خدا دگرگونى نخواهى یافت، پس تبدیل گردیدن چیز است بر خلاف آنچه بوده.

أَ وَ لَمْ یَسِیرُوا فِی الْأَرْضِ‏ یعنى آیا این کفّارى که انکار هلاک شدن امتهاى گذشته را کردند در روزى زمین سیر و گردش نمیکنند فَیَنْظُرُوا کَیْفَ کانَ عاقِبَهُ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ‏ یعنى پس به بینید چگونه خدا هلاک و نابود نمود، تکذیب کنندگان قبل از ایشان مانند قوم لوط و عاد و ثمود را، پس عبرت و پند بگیرند بسبب ایشان.

وَ کانُوا و بودند ایشان‏ أَشَدَّ مِنْهُمْ‏ سخت‏تر بودند از ایشان‏ قُوَّهً وَ ما کانَ اللَّهُ لِیُعْجِزَهُ مِنْ شَیْ‏ءٍ یعنى با آنکه آنها نیرومندتر بودند نبود خدا که چیزى از او فوت شود.

فِی السَّماواتِ وَ لا فِی الْأَرْضِ إِنَّهُ کانَ عَلِیماً در آسمانها و نه در زمین البتّه او داناى بتمام چیزهاست (قَدِیراً) تواناست بر آن مقدارى که براى آن حدّ و نهایتى نیست، سپس خداوند سبحان منّت گذاشت بر خلقش بتأخیر عقاب از ایشان و گفت‏ وَ لَوْ یُؤاخِذُ اللَّهُ النَّاسَ بِما کَسَبُوا و اگر خداوند مردم را بآنچه مرتکب شدند از شرک و تکذیب ایشان مؤاخذه کند و تعجیل عقوبت ایشان را و آن قول اوست:

ما تَرَکَ عَلى‏ ظَهْرِها مِنْ دَابَّهٍ باقى نماند بر روى زمین جنبنده‏اى و ضمیر بارض برمیگردد و اگر چه ذکرى از آن نشده براى دلالت کلام بر آن و علم به اینکه جنبنده‏ها در روى زمین زندگى میکنند.

وَ لکِنْ یُؤَخِّرُهُمْ إِلى‏ أَجَلٍ مُسَمًّى‏ و لکن خدا آنها را بتأخیر انداخته تا اجل نامبرده و آیه در سوره نحل تفسیر شده.

فَإِذا جاءَ أَجَلُهُمْ فَإِنَّ اللَّهَ کانَ بِعِبادِهِ بَصِیراً پس هر گاه اجلشان آمد، پس البتّه خدا به بندگانش بیناست، یعنى خدا بیناى به مکان ایشان است، پس آنها را هر طورى که خواهد مؤاخذه میکند.

و بعضى گفته ‏اند: بیناى باعمال ایشانست، پس آنها را بر آن پاداش مى‏دهد.

 

ترجمه تفسیر مجمع البیان، ج‏۲۰، ص: ۳۵۸

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
-+=