ترجمه مجمع البیان فی تفسیر القرآن فضل بن حسن طبرسی سوره مبارکه و الطّور
سوره مبارکه و الطّور- ۵۲
تعداد آیات:
بنظر کوفى و شامى تعداد آیات سوره و الطور چهل و نه آیه است، و بنظر بصرى چهل و هشت آیه و بنظر حجازى چهل و هفت آیه.
اختلاف تعداد آیات:
در تعداد آیات دو آیه مورد اختلاف است که عراقى و شامى (و الطور) را یک آیه دانستهاند، و نیز کوفى و شامى (دعا) را آیه دانستهاند.
فضیلت سوره:
ابى بن کعب از پیامبر خدا (ص) روایت کرده است که فرمودند: هر کس سوره و الطور را بخواند بر خداوند لازم است که او را از عذاب خود امان بخشد، و در بهشت خود او را نعمت دهد.
از جبیر بن مطعم روایت شده است میگوید: از رسول خدا (ص) شنیدم که در مغرب سوره و الطور را قرائت میفرمودند.
محمد بن هشام از حضرت باقر (ع) روایت کرده است که فرمودند: هر کس سوره و الطور را بخواند خداوند خیر دنیا و آخرت را براى او جمع خواهد فرمود.
ارتباط سوره با ما قبل:
پس از آنکه خداوند سوره و الذاریات را با وعدههاى عذاب ختم فرمود، این سوره را به وقوع عذابها افتتاح کرده فرمود:
آیات ۱- ۱۶ طور ۵۲
[سوره الطور (۵۲): آیات ۱ تا ۱۶]
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ
وَ الطُّورِ (۱) وَ کِتابٍ مَسْطُورٍ (۲) فِی رَقٍّ مَنْشُورٍ (۳) وَ الْبَیْتِ الْمَعْمُورِ (۴)
وَ السَّقْفِ الْمَرْفُوعِ (۵) وَ الْبَحْرِ الْمَسْجُورِ (۶) إِنَّ عَذابَ رَبِّکَ لَواقِعٌ (۷) ما لَهُ مِنْ دافِعٍ (۸) یَوْمَ تَمُورُ السَّماءُ مَوْراً (۹)
وَ تَسِیرُ الْجِبالُ سَیْراً (۱۰) فَوَیْلٌ یَوْمَئِذٍ لِلْمُکَذِّبِینَ (۱۱) الَّذِینَ هُمْ فِی خَوْضٍ یَلْعَبُونَ (۱۲) یَوْمَ یُدَعُّونَ إِلى نارِ جَهَنَّمَ دَعًّا (۱۳) هذِهِ النَّارُ الَّتِی کُنْتُمْ بِها تُکَذِّبُونَ (۱۴)
أَ فَسِحْرٌ هذا أَمْ أَنْتُمْ لا تُبْصِرُونَ (۱۵) اصْلَوْها فَاصْبِرُوا أَوْ لا تَصْبِرُوا سَواءٌ عَلَیْکُمْ إِنَّما تُجْزَوْنَ ما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ (۱۶)
ترجمه آیات:
۱۰- سوگند به کوه طور.
۲- سوگند به کتاب نوشته شده.
۳- که در برگهاى است منشور.
۴- و سوگند به آن خانهاى که آباد است.
۵- و سوگند به آن سقف برافراشته شده.
۶- و سوگند به آن دریایى که شعلهور خواهد شد.
۷- که عذاب خداوندت حتما خواهد آمد.
۸- و احدى قدرت بر طرف کردن آن را ندارد.
۹- روزى که آسمان آن چنان گردشى نماید.
۱۰- و کوهها آن چنان از جا حرکت کنند.
۱۱- در آن روز واى به حال تکذیبکنندگان.
۱۲- آنان که در یک سخن باطلى بازیچه میشوند.
۱۳- روزى که به سوى آتش جهنم سخت افکنده میشوند.
۱۴- که این آن جهنمى است که آن را تکذیب مىنمودید.
۱۵- آیا این سحر است یا اینکه شما نمىبینید؟
۱۶- سختى آن را بچشید چه صبر کنید یا صبر نکنید براى شما یکسان است، پاداش اعمال خویشتن است که مىبینید.
لغات آیات:
الطور- مبرد گوید: عرب به هر کوهى (طور) گوید، اما هنگامى که الف و لام بر سر آن آوردند منظور از آن کوه معیّنى است.
الرق- رق پوستى است که روى آن مى نویسند و اصل آن از معناى لمعان و درخشش است، گفته میشود (ترقرق الشیء) آنجا که چیزى درخشش داشته باشد، و نیز میگویند: (ترقرق السراب) یعنى: (سراب برق زد).
المسجور- مسجور بمعنى مملو است، گفته میشود (سجرت التنور) یعنى:
آن را پر از آتش نمودم، و (عین سجراء) یعنى: چشمى که در آن سرخى راه یافته، گویى که در اثر آنچه که اطراف آنست سرخ شده است، مانند سجار براى تنور که بمعنى سفیدى آمیخته به سرخى است، لبید شاعر گوید:
(فتوسطا عرض السرى فصدعا | مسجوره متجاوز أقلامها) | |
المور- مور عبارتست از رفت و آمد اشیاء همانگونه که دود رفت و آمد میکند تا از بین میرود، و صرف آن عبارتست از (مار یمور مورا فهو مایر).
و اعشى در شعر خود گفته است:
(کان مشیّتها من بیت جارتها | مور السحابه لا ریث و لا عجل) | |
بعضى هم گفتهاند: (مرّ السحابه) یعنى: آسمان بسان ابرها در حرکت است.
خوض- عبارتست از وارد شدن با پا در آب، و اینجا وارد شدن در گفتار به آن تشبیه شده است.
دعّا- دع بمعنى دفع است در صرف آن گفته میشود: (دعّه یدعّه دعّا) مانند (صکّه یصکّه صکّا).
اعراب آیات:
و الطور- واو در آن براى قسم آمده است، و ما بعدش عطف بر آن شده است.
عامل در (یَوْمَ تَمُورُ السَّماءُ مَوْراً) قوله واقع است، یعنى: (یقع فى ذلک الیوم) و نیز جایز است یوم در اینجا بر تقدیر اذا باشد که عامل در آن جواب شرط خواهد بود که فاء و ما بعد آن باشد که (فَوَیْلٌ یَوْمَئِذٍ لِلْمُکَذِّبِینَ) است، همانگونه آمده است و (یَوْمَ یُحْشَرُ أَعْداءُ اللَّهِ إِلَى النَّارِ فَهُمْ یُوزَعُونَ)، و یَوْمَ یُدَعُّونَ بدل یَوْمَ تَمُورُ السَّماءُ است، و اگر هم بخواهى میتوانى تقدیر بگیرى (یوم یدعون الى نار جهنّم دعا یقال لهم هذه النار التی کنتم بها تکذّبون) که یقال در آن عمل کند.
أَ فَسِحْرٌ هذا، مبتدا است و خبرش أَمْ أَنْتُمْ است، یعنى: (بل انتم لا تبصرون).
معناى آیات:
«وَ الطُّورِ» از جبائى و جماعتى از مفسّرین نقل شده است که خداوند به آن کوهى سوگند یاد کرده است که در سرزمین مقدّس در آن با موسى هم سخن شد.
از مجاهد و کلبى نقل شده است منظور از طور هر کوهى است، زیرا خداوند انواع و اقسام نعمتهاى خود را در کوه بودیعت گذاشته است.
«وَ کِتابٍ مَسْطُورٍ» مسطور بمعنى مکتوب است، و آن کتابى است که خداوند آن را براى فرشتگانش در آسمان نوشته است که در آن آنچه را که شده است و خواهد شد میخوانند.
بعضى گفتهاند: کتاب مسطور قرآن مجید است که در لوح محفوظ در پیشگاه الهى نوشته شده است، و منظور از رق منشور هم همین کتاب است.
از فراء نقل شده است که کتاب مسطور نامههاى اعمال است که روز قیامت براى بندگان خدا بیرون آورده خواهد شد، که بعضى کتاب خود را به دست راست و بعضى به دست چپ گیرند، و این مانند آن آیه خواهد شد که میفرماید:(وَ نُخْرِجُ لَهُ یَوْمَ الْقِیامَهِ کِتاباً یَلْقاهُ مَنْشُوراً).
از کلبى روایت شده است که منظور از آن تورات است که خداوند آن را براى موسى (ع) نوشته است، و اینکه طور را تنها یاد کرده است چون برکت آن بسیار است و در دنیا داراى منافع بسیار میباشد، و اینکه از کتاب یاد کرده است چون موقعیت آن در دین بزرگ است.
بعضى هم گفتهاند منظور از آن قرآن است که مؤمنین آن را مى نویسند.
«فِی رَقٍّ مَنْشُورٍ» یعنى: آن کتاب را باز کرده میگسترانند تا آن را بخوانند.
و رقّ صفحهاى است که روى آن چیزى را مىنویسند، ابى عبیده گفته است رق همان و رق است.
بعضى هم گفته اند اینکه رق در کلام آمده است چون رق از جمله بهترین چیزهایى است که روى آن کتاب نویسى میشده است، و هر گاه که سخنان حکیمانه را روى رق مىنوشتند جالبتر میشد.
منشور نیز بمعنى گسترده است.
«وَ الْبَیْتِ الْمَعْمُورِ» از مجاهد و ابن عباس روایت شده است که: بیت معمور خانهاى است در آسمان چهارم از راست خانه کعبه که فرشتگان با عباداتى که در آن انجام میدهند آن را آباد کردهاند.
و نیز از امیر المؤمنین (ع) روایت شده است که هر روز هفتاد هزار فرشته وارد بیت معمور میشوند که دیگر هیچگاه از آن بیرون نمىآیند.
از زهرى از سعید بن مسیّب از ابى هریره از پیامبر خدا (ص) روایت شده است که فرمودند: (بیت معمور در آسمان دنیا و در آسمان چهارم نهرى است که به آن حیوان گویند که هر روز که خورشید طلوع میکند جبرئیل وارد آن میشود و هر گاه خارج شد بخود تکانى میدهد که هفتاد هزار قطره از آن جدا میشود که خداوند از هر قطرهاى فرشتهاى مىآفریند که دستور دارند وارد بیت معمور شوند و در آن نماز گذارند، و این فرشتگان این عمل را انجام میدهند و دیگر هیچگاه باز نخواهند گشت).
و از ابن عباس روایت شده است که رسول خدا (ص) فرمودند: (بیت معمور خانهاى است که در آسمان دنیا است و به آن (صراخ) گفته میشود، و این خانه درست از راست همین خانه کعبه است بطورى که اگر بیفتد روى آن خواهد افتاد، که هر روز هزار فرشته وارد آن میشوند که هیچگاه باز نخواهند گشت).
و از حسن روایت شده است که (بیت معمور همان خانه کعبه و بیت اللَّه الحرام است که با حج و عمره معمور میگردد، و این همان اوّلین مسجدى است که در روى زمین براى عبادت نهاده شده است).
«وَ السَّقْفِ الْمَرْفُوعِ» بنقل از على (ع) و مجاهد و قتاده و ابن زید منظور از آن آسمان است، که گفتهاند این آسمان همانند سقف است براى زمین که خداوند آن را برافراشته است.
«وَ الْبَحْرِ الْمَسْجُورِ» از قتاده نقل شده است بحر مسجور یعنى دریاى پر از آب.
از مجاهد و ضحاک و اخفش و ابن زید نقل شده است که بحر مسجور بمعنى دریاى برافروخته و گداخته مانند تنور است، بعضى گفتهاند روز قیامت دریاها خواهد جوشید، و بصورت آتش در خواهد آمد، و قسمتى از آن از قسمت دیگر خواهد جوشید، آن گاه در آن خواهد جوشید، و حدیث بر طبق آن وارد شده است.
«إِنَّ عَذابَ رَبِّکَ لَواقِعٌ» این جمله جواب قسم است، و خداوند به این اشیاء سوگند یاد کرده است تا به اشاره کند به عظمت قدرتى که در آنها نهفته است، و اینکه عذاب مشرکین حقیقتى است که بناچار انجام خواهد گرفت.
«ما لَهُ مِنْ دافِعٍ» و کسى که این عذاب را از آنان دفع کند وجود ندارد، آن گاه خداوند زمان وقوع این عذاب را بیان کرده میفرماید:
«یَوْمَ تَمُورُ السَّماءُ مَوْراً» یعنى: روزى که آسمان دور زند و دوران پیدا کند، یا بهیجان در آید، یا موج زند، یا بحرکت در آید و بچرخد و همه این عبارتها در کلمات مفسّرین آمده است.
«وَ تَسِیرُ الْجِبالُ سَیْراً» یعنى: روزى که کوهها از جا کنده شوند تا با زمین یکسان شوند.
«فَوَیْلٌ یَوْمَئِذٍ لِلْمُکَذِّبِینَ» اینکه فاء در کلام وارد شده است چون در کلام معنى مجازات وجود دارد، و تقدیر چنین است (اذا کان هذا فویل لمن یکذب اللَّه و رسوله) یعنى: حال که چنین است پس واى بحال آن کسانى که خدا و رسول را تکذیب میکنند.
«الَّذِینَ هُمْ فِی خَوْضٍ» یعنى: آنان که سرگرم سخنان باطل میشوند، و آن سخنان باطل که کافران سرگرم آن میشوند عبارتست از انکار قیامت و تکذیب پیامبر صلى اللَّه علیه و آله و سلم.
«یَلْعَبُونَ» یعنى: با یادآورى این سخنان باطل به غفلت مىافتند.
«یَوْمَ یُدَعُّونَ» خیعنى: روزى که آنان خواهند افکند.
«إِلى نارِ جَهَنَّمَ دَعًّا» بسوى آتش جهنم، افکندنى با فشار و قدرت، مقاتل گفته است این شکل افکندن طورى است که دستهاى آنان را در گردنشان قفل نموده، سرهایشان بین پاهایشان قرار گیرد و آن گاه آنان را برو در جهنم اندازند، که خازنان جهنم آنان را صدا زنند و گویند:
«هذِهِ النَّارُ الَّتِی کُنْتُمْ بِها تُکَذِّبُونَ» بچشید این همان آتشى است که شما در دنیا آن را دروغ مىپنداشتید، آن گاه آنان را با همان آتشى که تکذیبش میکردند عذاب میکنند، و به آنان گویند:
«أَ فَسِحْرٌ هذا» اینکه مىبینید آیا سحر و جادو است؟
«أَمْ أَنْتُمْ لا تُبْصِرُونَ» چون مشرکان به حضرت محمد (ص) نسبت سحر و جادو میدادند، و میگفتند: با سحر چشم بندى میکند، پس از آنکه وعده هاى عذابى را که داده بود بچشم خود دیدند، آنان را توبیخ کردند، و سپس به آنان گفتند:
«اصْلَوْها» یعنى: شدّت عذاب آن را بچشید.
«فَاصْبِرُوا» چه بر عذاب صبر کنید.
«أَوْ لا تَصْبِرُوا» و چه بر عذاب صبر نکنید.
«سَواءٌ عَلَیْکُمْ» دیگر بحال شما فرقى ندارد.
«إِنَّما تُجْزَوْنَ ما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ» اینک به مکافات گناهانى خواهید رسید که در دنیا انجام میدادهاید، گناه کفر و تکذیب رسول.
آیات ۱۷- ۲۸ طور ۵۲
[سوره الطور (۵۲): آیات ۱۷ تا ۲۸]
إِنَّ الْمُتَّقِینَ فِی جَنَّاتٍ وَ نَعِیمٍ (۱۷) فاکِهِینَ بِما آتاهُمْ رَبُّهُمْ وَ وَقاهُمْ رَبُّهُمْ عَذابَ الْجَحِیمِ (۱۸) کُلُوا وَ اشْرَبُوا هَنِیئاً بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ (۱۹) مُتَّکِئِینَ عَلى سُرُرٍ مَصْفُوفَهٍ وَ زَوَّجْناهُمْ بِحُورٍ عِینٍ (۲۰) وَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ اتَّبَعَتْهُمْ ذُرِّیَّتُهُمْ بِإِیمانٍ أَلْحَقْنا بِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ وَ ما أَلَتْناهُمْ مِنْ عَمَلِهِمْ مِنْ شَیْءٍ کُلُّ امْرِئٍ بِما کَسَبَ رَهِینٌ (۲۱)
وَ أَمْدَدْناهُمْ بِفاکِهَهٍ وَ لَحْمٍ مِمَّا یَشْتَهُونَ (۲۲) یَتَنازَعُونَ فِیها کَأْساً لا لَغْوٌ فِیها وَ لا تَأْثِیمٌ (۲۳) وَ یَطُوفُ عَلَیْهِمْ غِلْمانٌ لَهُمْ کَأَنَّهُمْ لُؤْلُؤٌ مَکْنُونٌ (۲۴) وَ أَقْبَلَ بَعْضُهُمْ عَلى بَعْضٍ یَتَساءَلُونَ (۲۵) قالُوا إِنَّا کُنَّا قَبْلُ فِی أَهْلِنا مُشْفِقِینَ (۲۶)
فَمَنَّ اللَّهُ عَلَیْنا وَ وَقانا عَذابَ السَّمُومِ (۲۷) إِنَّا کُنَّا مِنْ قَبْلُ نَدْعُوهُ إِنَّهُ هُوَ الْبَرُّ الرَّحِیمُ (۲۸)
ترجمه آیات:
۱۷- تقوى پیشگان در بهشتها و نعمتها هستند.
۱۸- از نعمتهایى که خداوند به آنان عطا فرموده است بهرهمند بوده، خداوند آنان را از عذاب جهنم دور نگهداشته است.
۱۹- بخورید و بیاشامید، بپاداش اعمال نیکتان گوارایتان باد.
۲۰- بر تختهایى که بهم پیوسته تکیه زده، از حوریان بهشتى به ازدواجشان در آوردهایم.
۲۱- آنان که ایمان آوردهاند، و نسلشان در ایمان از آنان پیروى نمودهاند، فرزندانشان را نیز به آنان ملحق نمودیم، و از عمل آنان چیزى نکاستیم، هر فردى در گرو عملکرد خویشتن است.
۲۲- و پى در پى میوه و گوشتهایى که میل داشتند به آنان دادیم.
۲۳- در بهشت جامهاى شرابى را رد و بدل میکنند که در آن نه باطلى هست و نه گناهکارى.
۲۴- و گرداگرد آنان غلامانى از بهشت میچرخند که بسان درهاى داخل صدف سفید و نورانى هستند.
۲۵- بهشتیان به یکدیگر که میرسند از هم میپرسند:
۲۶- گویند: ما قبل از این در میان خویشاوندان خود از عذاب میترسیدیم.
۲۷- خداوند بر ما منت نهاد و ما را از عذاب جهنم حفظ کرد.
۲۸- ما از پیش در دنیا خداى را عبادت میکردیم، که او نیکو و مهربان است.
قرائت آیات:
و أتبعهم- ابو عمرو و أتبعناهم با نون و الف و همزه قطع و ذریاتهم با الف و کسر تاء و ألحقنا بهم ذریّاتهم نیز بهمین سبک قرائت نموده است.
و اهل مدینه و اتبعهم با تاء و همزه وصل و ذرّیتهم برفع تاء و ألحقنا بهم ذریّاتهم بصورت جمع قرائت کردهاند.
و ابن کثیر و اهل کوفه و أتبعتهم ذریتهم و ألحقنا بهم ذریتهم خواندهاند.
و ابن عامر و یعقوب و سهل أتبعتهم ذریاتهم و ألحقنا بهم ذریاتهم به جمع قرائت نمودهاند.
التناهم- ابن کثیر و ما التناهم بکسر لام و بقیه التناهم به فتح لام قرائت نمودهاند.
انه- اهل مدینه و کسایى أنه هو البر الرحیم بفتح انه و بقیه بکسر قرائت نمودهاند.
و زوّجناهم و در قرائت نادرها قرائت عبد اللَّه و ابراهیم و زوّجناهم بعیس عین آمده است.
و در قرائت اعرج و ما التناهم بر وزن أفعلناهم آمده است.
دلیل قرائت آیات:
ذرّیه- ابو على گوید: ذریّه به صغیر و کبیر گفته میشود، از نوع اول است (ذریّه طیّبه)[۱] و از نوع دوم است: (وَ مِنْ ذُرِّیَّتِهِ داوُدَ وَ سُلَیْمانَ)[۲].
اگر ذریّه در آیه حمل بر فرزندان کوچک شود جمله (بایمان) در موضع نصب خواهد بود بنا بر آنکه حال باشد از دو مفعول که تقدیر آن میشود: (أتبعتهم بایمان من الآباء ذریتهم) یعنى: فرزندان را در اینکه در حکم اسلام هستند به پدرانشان ملحق ساخته، آنان را در ارث بردن و ارث دادن و دفن در قبرستان مسلمانان به پدرانشان ملحق نمودهایم، و حکم آنان حکم پدران میباشد، مگر در آنچه که از فرزندان کوچک به خاطر صغیر بودنشان برداشته شده باشد.
و اگر ذرّیه در آیه حمل بر بزرگتران شود قوله (بایمان) حال خواهد بود از فاعلین که ذریتهم باشند، یعنى ذریه آنان را در احکام دنیا و ثواب آخرت به آنان ملحق ساختیم.
ألتناهم- وَ ما أَلَتْناهُمْ مِنْ عَمَلِهِمْ یعنى: ما از پاداش عمل آنان چیزى نکاستیم، همانگونه که گفته میشود (فَلا تُظْلَمُ نَفْسٌ شَیْئاً) یعنى: از عمل کسى نخواهیم کاست، و همانگونه که آمده است: (وَ مَنْ یَعْمَلْ مِنَ الصَّالِحاتِ وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلا یَخافُ ظُلْماً وَ لا هَضْماً).
ذریّتهم- و هر کس ذرّیتهم قرائت کرده و آن را مفرد خوانده است دلیلش آنست که ذریه در حالى که مفرد است به جماعت اطلاق میگردد، و لذا از جمع آوردن آن بىنیاز هستیم، و همین طور است سخن در (بِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ) و هر کس ذریّتهم را مفرد خوانده و تاء تأنیث در أتبعتهم آورده است دلیلش تأنیث اسم ذریّه است، و هر کس هم ذریّاتهم بصیغه جمع قرائت کرده است دلیلش آنست که گاهى مجموع نیز جمع بسته میشود مانند (أقوام و طرقات) و در حدیث آمده است:
(انکّن صواحبات یوسف)[۳].
و هر کس التناهم را بکسر لام خوانده است، مثل آنست که فعلناهم را نیز یک لغت گرفته است همانگونه که میگویند: (نقم ینقم و نقم ینقم).
و هر کس خوانده است (ندعوه أنّه) بفتح انّ معنایش آنست (ما خدا را میخوانیم چون او نیکو و مهربان است) و هر کس آن را بکسر خوانده است، کلام را از ما قبلش قطع کرده است و از سر نو شروع کرده است …
و گفته میشود: (ألته یألته ألتا، و آلته یولته ایلاتا، و لاته یلیته لیتا، و ولته یلته ولتا) یعنى: نقصه، حطیئه شاعر گفته است:
(أبلغ لدیک بنى سعد مغلغله | جهد الرساله لا ألتا و لا کذبا)[۴] | |
معناى آیات:
پس از آنکه وعدههاى عذاب براى کفّار بیان شد، به دنبال آن خداوند وعده بهشت و نعمتهاى آن را براى تقوى پیشگان بیان میکند و میفرماید:
«إِنَّ الْمُتَّقِینَ» یعنى: آنان که بخاطر ترس از عذاب الهى از نافرمانى خدا دورى میجویند.
«فِی جَنَّاتٍ» یعنى: در بستانهایى که درختان آن را پوشانیده بود.
«وَ نَعِیمٍ» یعنى: متّقین در باغها و در میان نعمتها هستند.
«فاکِهِینَ بِما آتاهُمْ رَبُّهُمْ» یعنى: با انواع نعمتهایى که خداوند به آنان عطا فرموده است بهرهمند خواهند بود، و از زجاج و فراء روایت شده است که (فاکهین) یعنى از آنچه خداوند به آنان عطا فرموده است راضى و خوشحالند.
«وَ وَقاهُمْ رَبُّهُمْ عَذابَ الْجَحِیمِ» یعنى: و خداوند آنان را از عذاب دوزخ حفظ کرده است.
«کُلُوا وَ اشْرَبُوا هَنِیئاً بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ» یعنى: به آنان گفته میشود: بخورید و بیاشامید که گوارایتان باد، خوردنى و آشامیدنى که پى آمد سویى از بیمارى و غیره نخواهد داشت، آن گاه حالت آنان را در خوردن و آشامیدن یادآور شده میفرماید:
«مُتَّکِئِینَ عَلى سُرُرٍ مَصْفُوفَهٍ» سرر جمع سریر است، و مصفوفه بصف در آمده که پیوسته بیکدیگر باشد، بعضى گفتهاند: در جمله چیزى حذف شده است که تقدیرش چنین است: (متّکئین على نمارق موضوعه على سرر) لکین این جملات حذف شده است چون لفظ بر آن دلالت دارد، زیرا تکیه عبارتست از نشستن راحت و بىتکلّف، و این نمیشود مگر با نشستن روى تشک و تکیه بر پشتى.
«وَ زَوَّجْناهُمْ بِحُورٍ عِینٍ» حور عبارتست از سفید روى پاکیزه که در حسن و کمال نمونه است، و عین عبارتست از درشت چشمان که داراى چشمانى بزرگ و زیبا و با صفا هستند، بدین معنى که ما این تقوى پیشگان را با حور العین مقرون ساختیم تا از آنان بهرهمند شوند.
از زید بن ارقم روایت شده است که مردى از اهل کتاب خدمت رسول خدا (صلى اللَّه علیه و آله) آمده گفت: یا أبا القاسم! شما فکر میکنید که اهل بهشت میخورند و مىآشامند؟ حضرت فرمود: سوگند به کسى که جانم در دست قدرت او است یک نفر بهشتى داراى نیروى چهل نفر است در خوردن و آشامیدن و آمیزش، پرسید: کسى که میخورد و مىآشامد نیاز به تخلیه دارد؟
فرمودند: به صورت عرق از بدنش دفع میشود، و بویى مانند مشک که شکمش سبک میشود.
«وَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ اتَّبَعَتْهُمْ ذُرِّیَّتُهُمْ بِإِیمانٍ أَلْحَقْنا بِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ» یعنى: به ذریّه آنان فرزندان کوچک و بزرگشان را ملحق نمودیم، زیرا فرزندان کوچک و بزرگشان را ملحق نمودیم، زیرا فرزندان بزرگ با ایمان خودشان به پدران ملحق میشوند، و فرزندان کوچک با ایمان پدران به آنان ملحق میشوند، بنا بر این فرزند به تبع پدر مسلمان، حکم به اسلام او میشود.
و أتبع بمعنى تبع است، و کسانى که (و أتبعناهم) قرائت کردهاند منقول از تبع است که متعدى به دو مفعول شده است.
بعضى گفته اند: اتباع عبارتست از الحاق دومى به اول در آن معنى که اولى دارد، زیرا اگر دومى به اولى ملحق شود بدون آنکه الحاق در معنى اولى باشد به آن اتباع نخواهند گفت، بلکه الحاق خواهد بود.
ابن عباس و ضحاک و ابو زید گفتهاند معنى میشود ما فرزندان را در بهشت و درجه بهشتى به پدرانشان ملحق میکنیم به خاطر ایمان پدران تا پدران چشمشان بدیدار فرزندان در کنار خود روشن شود، همانگونه که در دنیا چشمشان به آنان روشن بود.
و در روایت دیگرى از ابن عباس نقل شده است که این فرزندان به سنّ بلوغ رسیده هر چند اعمالشان ناقص باشد بمنظور گرامى داشت پدرانشان به درجات آنان ملحق میشوند.
اگر گفته شود: چگونه ممکن است در ثواب به آنان ملحق بشوند با اینکه استحقاق آن را ندارند؟ جواب داده میشود فرزندان به پدرانشان در محل اجتماع ملحق میشوند نه در ثواب و رتبه.
زاذان از على (ع) روایت میکند که رسول خدا (ص) فرمودند: مؤمنین با فرزندانشان در بهشت خواهند بود، و سپس این آیه را تلاوت فرمودند.
از امام جعفر صادق (ع) نیز روایت شده است که فرمودند: روز قیامت فرزندان مؤمنین به سوى پدرانشان هدایت خواهند شد.
«وَ ما أَلَتْناهُمْ مِنْ عَمَلِهِمْ مِنْ شَیْءٍ» از مجاهد و ابن عباس روایت شده است یعنى: هنگامى که فرزندان را به پدران ملحق میسازیم از ثواب پدران چیزى نمیکاهیم، و در اینجا این سخن به پایان رسیده، آن گاه خداوند به یادآورى دوزخیان پرداخته میفرماید:
«کُلُّ امْرِئٍ بِما کَسَبَ رَهِینٌ» مقاتل گوید: یعنى: هر انسان کافرى در جهنّم در گرو اعمال شرک آمیزى است که انجام داده است.
و اما مؤمن در گرو نخواهد بود زیرا خداوند در جاى دیگر فرموده است:
(کُلُّ نَفْسٍ بِما کَسَبَتْ رَهِینَهٌ إِلَّا أَصْحابَ الْیَمِینِ)[۱] که در آن مؤمنین استثناء شده اند.
بعضى گفتهاند یعنى: با هر انسان آن گونه رفتار خواهد شد که استحقاق آن را دارد، و طبق آنچه که انجام داده است مجازات میشود، اگر عبادتى انجام داده است ثواب آن را مىبیند، و اگر گناهى کرده است به مجازات آن میرسد و هیچکس را بخاطر گناهى که دیگرى کرده است مجازات نخواهند نمود، آن گاه خداوند به یادآورى آنچه از نیکیها و نعمت که بر آنان خواهد افزود پرداخته میفرماید:
«وَ أَمْدَدْناهُمْ بِفاکِهَهٍ» یعنى: پشت سرهم به آنان کمک رساندیم، زیرا امداد بمعنى آوردن چیزى است پس از چیز دیگر، و فاکهه عبارتست از جنس میوه.
«وَ لَحْمٍ مِمَّا یَشْتَهُونَ» یعنى: به آنان عطا کردیم و یاریشان نمودیم با گوشت از جنسى که میل داشتند.
«یَتَنازَعُونَ فِیها کَأْساً» یعنى: میان خود جامهاى شراب را رد و بدل مىنمایند، آن گاه به توصیف جامهاى شراب پرداخته میفرماید:
«لا لَغْوٌ فِیها وَ لا تَأْثِیمٌ» که در اثر نوشیدن این شراب کارهاى زشت از آنان سر نمیزند، زیرا لغو بمعنى کارهاى باطل است، و نیز کارهایى گناه باشدانجام نمیدهند، همانگونه که در دنیا بهنگام شراب خوردن مرتکب میشوند، و تأثیم از باب تفعیل است از ماده اثم، گفته میشود (اثمه) هنگامى که او را صاحب گناه سازد، یعنى این جام شراب آنان را صاحب گناه نخواهد ساخت.
از مجاهد نقل شده است یعنى: به خاطر نوشیدن این شراب به یکدیگر دشنام نخواهند داد، و نیز یکدیگر را به گناه وادار نمیکنند.
«وَ یَطُوفُ عَلَیْهِمْ» و بمنظور خدمت نمودن به آنان اطرافشان گردش میکنند.
«غِلْمانٌ لَهُمْ کَأَنَّهُمْ لُؤْلُؤٌ مَکْنُونٌ» غلامانى که در خوبى و زیبایى و صفا و سفیدى بسان لؤلؤ درخشان هستند، و مکنون بمعنى محفوظ و مخزون است.
بعضى گفتهاند: غلامان در خدمت اهل بهشت احساس هیچنوع رنج و مشقّتى نمیکنند، بلکه در خدمت نمودن به اهل بهشت احساس لذّت و شادمانى میکنند، زیرا آنجا جاى درد و رنج نیست.
از حسن روایت شده است که گفتند: یا رسول اللَّه وقتى در بهشت خادمان بهشتیان مانند لؤلؤ زیبا و درخشان باشند خود بهشتیان چه حالتى خواهند داشت؟ حضرت فرمودند: سوگند به آن خداوندى که جان من در کف قدرت او است برترى زیبایى بهشتیان بر غلامانشان مانند برترى ماه در شب چهاردهم است.
بر ستارگان.
«وَ أَقْبَلَ بَعْضُهُمْ عَلى بَعْضٍ یَتَساءَلُونَ» از ابن عباس نقل شده است یعنى:
بهشتیان از ترس و درد و رنجهایى که در دنیا داشتهاند یاد میکنند، که آیه بعدى آن را تفسیر کرده میفرماید:
«قالُوا إِنَّا کُنَّا قَبْلُ فِی أَهْلِنا مُشْفِقِینَ» یعنى: ما پیش از این در دنیا که بودیم از عذاب آخرت ترس داشتیم.
«فَمَنَّ اللَّهُ عَلَیْنا وَ وَقانا عَذابَ السَّمُومِ» یعنى: خدا بر ما منّت نهاد و ما را از عذاب جهنّم نجات داد.
حسن گفته است: سموم اسمى است از اسماء جهنّم، و بعضى گفتهاند:
معنى آنست که بعضى از بهشتیان از دیگران میپرسند که شما در دنیا چه کار- هایى انجام دادید که با آن استحقاق یافتید امروز به این پاداش نیک و بودن در بهشت دست یابید؟ در جواب میگویند: ما در دار تکلیف از عذاب خدا میترسیدیم، و قلبمان نازک بود، زیرا إشفاق بمعنى رقّت قلب است، در موردى که انسان از چیزى بترسد، و شفقت ضد غلظت است و اصل آن ناشى از ضعف است، از قول عرب که میگوید: (ثوب شفق أى ضعیف النسج) یعنى: پیراهن نازک بافت و نیز از آن قبیل است (شفق) که به سرخى دم غروب خورشید گفته میشود، زیرا این شفق یک سرخى ضعیف است.
منظور از (فِی أَهْلِنا مُشْفِقِینَ) کسانى است که از نزدیکان هستند، و اهل کسى است که وابستگى به کسى دارد از راهى که نسبت به او اولى باشد، و سموم حرارتى را گویند که از راه سوراخهاى بدن نفوذ کند و انسان را آزار دهد، و اصل آن (سم) است که در زبان عرب به محل بیرون آمدن نفس گویند، بنا بر این هر سوراخى سم است، یا از (سمّ) گرفته شده است به معنى زهر کشنده.
زجاج گوید: منظور از آن عذاب سموم جهنّم است و آن عبارتست از شعله آتش و حرارت آن.
«إِنَّا کُنَّا مِنْ قَبْلُ» یعنى: در دنیا:
«نَدْعُوهُ» یعنى: خداوند را خوانده، یکتا دانسته پرستش میکنیم.
«إِنَّهُ هُوَ الْبَرُّ» یعنى: خداوند لطیف است، و اصل معناى (بر) لطف است با عظمت شأن، و از این باب است (بره) بخاطر لطف آن با عظمت سود آن، و بعضى گفتهاند (بر) کسى است که در وعده خود راستگو باشد.
«الرَّحِیمُ» یعنى: مهربان نسبت به بندگانش.
آیات ۲۹- ۴۰ طور ۵۲
[سوره الطور (۵۲): آیات ۲۹ تا ۴۰]
فَذَکِّرْ فَما أَنْتَ بِنِعْمَهِ رَبِّکَ بِکاهِنٍ وَ لا مَجْنُونٍ (۲۹) أَمْ یَقُولُونَ شاعِرٌ نَتَرَبَّصُ بِهِ رَیْبَ الْمَنُونِ (۳۰) قُلْ تَرَبَّصُوا فَإِنِّی مَعَکُمْ مِنَ الْمُتَرَبِّصِینَ (۳۱) أَمْ تَأْمُرُهُمْ أَحْلامُهُمْ بِهذا أَمْ هُمْ قَوْمٌ طاغُونَ (۳۲) أَمْ یَقُولُونَ تَقَوَّلَهُ بَلْ لا یُؤْمِنُونَ (۳۳)
فَلْیَأْتُوا بِحَدِیثٍ مِثْلِهِ إِنْ کانُوا صادِقِینَ (۳۴) أَمْ خُلِقُوا مِنْ غَیْرِ شَیْءٍ أَمْ هُمُ الْخالِقُونَ (۳۵) أَمْ خَلَقُوا السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ بَلْ لا یُوقِنُونَ (۳۶) أَمْ عِنْدَهُمْ خَزائِنُ رَبِّکَ أَمْ هُمُ الْمُصَیْطِرُونَ (۳۷) أَمْ لَهُمْ سُلَّمٌ یَسْتَمِعُونَ فِیهِ فَلْیَأْتِ مُسْتَمِعُهُمْ بِسُلْطانٍ مُبِینٍ (۳۸)
أَمْ لَهُ الْبَناتُ وَ لَکُمُ الْبَنُونَ (۳۹) أَمْ تَسْئَلُهُمْ أَجْراً فَهُمْ مِنْ مَغْرَمٍ مُثْقَلُونَ (۴۰)
ترجمه آیات:
۲۹- یادآورى کن که از لطف پروردگارت نه جادوگرى و نه دیوانه.
۳۰- یا آنکه گویند شاعرى است که در انتظار مرگ او هستیم؟!
31- بگو در انتظار باشید که من نیز همراه شما منتظر مىمانم.
۳۲- آیا عقلهایشان به این کارها وادارشان میکند یا آنها مردمى سرکشند؟
۳۳- آیا میگویند پیامبر قرآن را از پیش خود ساخته و به خدا نسبت میدهد؟ یا اینکه ایمان نمىآورند.
۳۴- اگر راست میگویند گفتارى مانند قرآن بیاورند.
۳۵- آیا آنان بدون هیچ علتى آفریده شدهاند، یا آنکه خود آفریدگار خویشتن هستند؟
۳۶- یا آنکه آسمانها و زمین را آفریدهاند، بلکه به یقین نرسیدهاند.
۳۷- یا گنجهاى پروردگارت نزد آنان است یا ایشان تسلّطى دارند؟
۳۸- یا نردبانى بسوى آسمان دارند که از راه آن گفتار فرشتگان را مى- شنوند، پس شنونده ایشان دلیل روشنى آرد.
۳۹- یا او داراى دختران است و شما پسران دارید؟
۴۰- یا آنکه از آنان مزدى میخواهى که از پرداخت آن گران بارند؟
قرائت آیات:
مصیطرون- ابن کثیر مسیطرون با سین قرائت کرده است، و در سوره غاشیه بمصیطر با صاد آمده است[۲] و ابن عامر در هر دو مورد آن را با سین قرائت نموده است، و نیز در هر دو مورد حمزه راء را اشمام نموده است، اما عجلى هر دو مورد را با صاد قرائت کرده، و دیگران از قرّاء نیز با صاد قرائت نمودهاند.
دلیل قرائت:
ابو عبیده گوید: مسیطرون به اربابان گویند، گفته میشود (تسیطرت علىّ) یعنى مرا از خدم و حشم خود ساخت، و اصل در آن سین است، و طبق قاعده هر سینى که بعد از آن طاء باشد جایز است که منقلب به صاد گردد، مىگویى:
صطر و سطر و بیان آن در تفسیر سوره فاتحه گذشت[۳].
لغات آیات:
کاهن- کاهن کسى است که مىگویند از طریق خواندن وردها و دعاها خبر از واقعیتها میدهد، و کهانت حرفه کاهن میباشد.
منون- عبارت است از مرگ، و ریبه آن عبارت است از حوادثى که بهنگام آمدنش انسان را به شک مىافکند، شاعر گفته است:
(تربص بها ریب المنون لعلّها | سیهلک عنها لعلها أو یسجنح) | |
تربص- و تربص عبارتست از انتظار در مورد چیزى که حالت آن بحالت خلافش تغییر یابد.
احلام- و احلام جمع حلم است و آن عبارتست از مهلتهایى که عقل و حکمت انسان را بدان فرا میخواند.
مسیطر- و مسیطر بمعنى الزام و اجبار کننده دیگرى به کارى است، و از سطر گرفته شده است.
مثقل- کسى را گویند که چیزى بر او بار شده است که برداشتن آن بر او سخت است.
معناى آیات:
آن گاه خداوند بزرگ به پیامبرش خطاب کرده میفرماید:
«فَذَکِّرْ» یعنى: اى محمد این مکلفین را پند و اندرز ده، و دست از دعوت آنان بر مدار هر چند که در بارهات بدگویى کرده باشند.
«فَما أَنْتَ بِنِعْمَهِ رَبِّکَ» یعنى: تو با لطفى که خداوند در بارهات نموده است که یک قسم آن نبوّت است.
«بِکاهِنٍ» کاهن کسى است که مردم در بارهاش بغلط تصوّر میکنند که از راه بخدمت گرفتن جنّیان علم غیب دارد.
«وَ لا مَجْنُونٍ» مجنون آفت زدهاى است که عقلش را از دست داده باشد، البته کفار بخوبى آگاه بودند که پیامبر خدا (ص) نه جادوگر است و نه دیوانه، و لکن این سخنان را بمنظور تکذیب او میگفتهاند تا به آن دل خوش کنند، همانگونه که سفهاء سعى میکنند تا با تکذیب دشمنان خود عقده خالى کنند.
«أَمْ یَقُولُونَ» یعنى: بلکه میگویند:
«شاعِرٌ نَتَرَبَّصُ بِهِ رَیْبَ الْمَنُونِ» ما در مورد محمد منتظر حوادثى مانند مرگ و دیگر حوادث روزگار هستیم تا همانگونه که شاعران پیش از او هلاک شدهاند به هلاکت برسد، منون بمنون دهر و روزگار است، و نیز بمعنى مرگ و اجل هم مىآید.
و حرف (ام) در اینجا منقطعه است و بمعنى ترک و تحوّل است مانند گفتار علقمه[۴]:
(هل ما علمت و ما استودعت مکتوم | أم حبلها اذ نأتک الیوم مصروم) | |
که گویا گفته است: (حبلها مصروم) زیرا بعد از آن آمده است:
(أم هل کبیر بکى لم یقض عبرته | اثر الأحبه یوم البین مشکوم) | |
سپس خداوند بزرگ میفرماید:
«قُلْ» یعنى: اى محمد به آنان بگو:
«تَرَبَّصُوا فَإِنِّی مَعَکُمْ مِنَ الْمُتَرَبِّصِینَ» یعنى: اگر شما منتظر مرگ و حوادثى براى من هستید، من نیز براى شما انتظار مرگ و حوادث روزگار را دارم، البته با این فرق که انتظار کفار نسبت به مرگ پیامبر و مؤمنین عملى است زشت و نابجا، اما از آن طرف انتظار پیامبر نسبت به وقوع حوادثى براى کفار انتظارى پسندیده و بمورد است، و قوله (فتربّصوا) گر چه بصیغه امر است ولى منظور از آن تهدید کفّار است.
«أَمْ تَأْمُرُهُمْ أَحْلامُهُمْ بِهذا»؟ یعنى: و آیا این عقلهاى آنان است که به آنان فرمان میدهد اینگونه حرفهایى بزنند و در انتظار مرگ تو باشند؟ مفسرین گویند بزرگان قریش به (احلام و عقول) توصیف میشدند، و لذا خداوند این عقول و احلام را مورد تحقیر و ملامت قرار داده است، زیرا که براى آنان نتوانستهاند این خاصیت را داشته باشند که بین حق و باطل را تمیز دهند، آن گاه خداوند خبر از سرکشى آنان داده میفرماید:
«أَمْ هُمْ قَوْمٌ طاغُونَ» مجاهد آن را (بل هم قوم طاغون) خوانده است، و اینجا بل در معنى به ام نزدیک است، با این فرق که ما بعد بل متیقن است، ولى ما بعد أم مشکوک میباشد، و باین معنى است که عقلهاى آنان ایشان را به این عمل فرمان نداده است بلکه سرکش و طغیان آنان را وادار به تکذیب تو نموده است.
«أَمْ یَقُولُونَ تَقَوَّلَهُ»؟ یعنى: یا آنکه میگویند: پیامبر از پیش خود قرآن را ساخته است، و از پیش خود آن را بدروغ بخدا نسبت داده است.
و تقوّل عبارتست از گفتار تحمیلى، و این لغت جز در مورد دروغ استعمال نمیشود.
«بَلْ لا یُؤْمِنُونَ» یعنى: ولى جریان آن طور که اینان فکر میکنند نیست، بلکه براى آنان نیز ثابت شده است که این قرآن از سوى خداوند است، و لکن آنان از روى عناد و حسادت و استکبار آن را تصدیق نمیکنند، سپس خداوند آنان را ملزم به آوردن دلیل فرموده آنان را به میدان بحث و استدلال فرا خوانده میفرماید «فَلْیَأْتُوا بِحَدِیثٍ مِثْلِهِ» یعنى: اگر راست میگویند پس بروند گفتارى بفصاحت و نظم و حسن بیان و زیبایى قرآن یا سخنى نزدیک آن بیاورند.
«إِنْ کانُوا صادِقِینَ» یعنى: اگر راست میگویند که محمد قرآن را از پیش خود ساخته است، حال که توانایى آوردن سخنى مانند قرآن را ندارند پس بدانند که محمد این قرآن را از پیش خود ساخته، بلکه این قرآن از جانب خداوند نازل شده است، آن گاه خداوند بر آنان به ابتداى آفرینش استدلال کرده میفرماید:
«أَمْ خُلِقُوا مِنْ غَیْرِ شَیْءٍ» یعنى: آیا اینان فکر میکنند که بیهوده آفریده شدهاند؟ و خلقت آنان عبث بوده است، و حساب و کتابى در کار نخواهد بود، و کسى به آنان امر و نهى نخواهد کرد، و نظیر این معنا از زجاج نقل شده است.
از ابن کیسان نقل شده است یعنى: آیا اینان بیهوده آفریده شدهاند؟
و آنان را رها نمودهاند، و این معنى مانند معناى اولى است.
بعضى هم گفتهاند یعنى: آیا اینان بدون آنکه آفریدگار و مدبّرى داشته باشند که آفرینش آنان را تدبیر نموده باشد خلق شدهاند؟
«أَمْ هُمُ الْخالِقُونَ»؟ ابن عباس گوید یعنى: آیا آنان خویشتن را خود آفریدهاند و فکر میکنند که دیگر از طرف خداوند فرمانى بر آنان واجب نمیشود؟
«أَمْ خَلَقُوا السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ»؟ یا آنکه آسمانها و زمین را آنان آفریدهاند و بدین جهت است که به وجود خدا اقرار نمیکنند، و خداوند را آفریدگار خود نمیشناسند.
«بَلْ لا یُوقِنُونَ» بلکه اینان یقین ندارند که براى آنان خداوندى است که تنها او شایسته پرستش است، و اینکه تو از طرف خداوند پیامبر هستى.
«أَمْ عِنْدَهُمْ خَزائِنُ رَبِّکَ» مقاتل و عکرمه گویند یعنى: آیا کلیدهاى رسالت پروردگارت در دست آنان است که هر جا بخواهند رسالت را قرار دهند؟
از کلبى و ابن عباس روایت شده است که منظور از خزائن در آیه خزائن باران و رزق است.
جبائى[۵] گوید: خزائن الهى عبارتست از آنچه تحت قدرت او است، یعنى:
خیال میکنند که هیچ پیش آمدى براى آنان نخواهد شد مگر آنکه بدلخواهشان باشد.
«أَمْ هُمُ الْمُصَیْطِرُونَ»؟ یعنى: خیال میکنند که ارباب و صاحب سلطه هستند بر مردم و کسى بر آنان سلطهاى ندارد، و کسى نیست که نسبت به آنان امر و نهى کند و موجب قوام آنان باشد.
جبائى گوید: یعنى: آیا آنان مالک مردم و مسلط بر آنان هستند؟
«أَمْ لَهُمْ سُلَّمٌ» یعنى: آیا نردبانى براى صعود به آسمان دارند؟
«یَسْتَمِعُونَ فِیهِ»؟ که با آن نردبان میتوانند وحى را از آسمان بشنوند، زیرا اینان بر اعتقاد باطل خود ایستادگى میکنند و هر چیز دیگرى را رد مىنمایند؟
«فَلْیَأْتِ مُسْتَمِعُهُمْ بِسُلْطانٍ مُبِینٍ» یعنى: آن کس که وحى را مىشنود دلیل روشنى ارائه کند، و تقدیر (یستمعون علیه) است[۶].
که مانند قوله (وَ لَأُصَلِّبَنَّکُمْ فِی جُذُوعِ النَّخْلِ) است[۷] و اینکه خداوند به آنان چنین فرموده است، براى آنست که هر کس ادعاى مطلبى را بنماید که ابتداء با عقل قابل فهم نباشد، باید دلیل و برهان ارائه دهد.
«أَمْ لَهُ الْبَناتُ وَ لَکُمُ الْبَنُونَ»؟ و این یک نوع تحقیر است نسبت به عقلهاى آنان زیرا چیزى را بخداوند نسبت دادهاند که خودشان آن را دوست ندارند، و این دلیل نهایت نادانى آنان است، که براى خداوند داشتن فرزند را تجویز نموده آن گاه مدعى شدهاند که خداوند براى خود دختر انتخاب کرده است، با اینکه پسر بنظرشان بهتر از دختر است.
«أَمْ تَسْئَلُهُمْ أَجْراً» یا آنکه از آنان در مقابل آوردن دین و شریعت و اداى رسالت الهى مزدى مطالبه کردهاى؟
«فَهُمْ مِنْ مَغْرَمٍ مُثْقَلُونَ»؟ و پرداخت این مزد که از آنان مطالبه کردهاى بر دوش آنان سنگینى، مانع ایمان آوردنشان گردیده است.
آیات ۴۱- ۴۹ طور ۵۲
[سوره الطور (۵۲): آیات ۴۱ تا ۴۹]
أَمْ عِنْدَهُمُ الْغَیْبُ فَهُمْ یَکْتُبُونَ (۴۱) أَمْ یُرِیدُونَ کَیْداً فَالَّذِینَ کَفَرُوا هُمُ الْمَکِیدُونَ (۴۲) أَمْ لَهُمْ إِلهٌ غَیْرُ اللَّهِ سُبْحانَ اللَّهِ عَمَّا یُشْرِکُونَ (۴۳) وَ إِنْ یَرَوْا کِسْفاً مِنَ السَّماءِ ساقِطاً یَقُولُوا سَحابٌ مَرْکُومٌ (۴۴) فَذَرْهُمْ حَتَّى یُلاقُوا یَوْمَهُمُ الَّذِی فِیهِ یُصْعَقُونَ (۴۵)
یَوْمَ لا یُغْنِی عَنْهُمْ کَیْدُهُمْ شَیْئاً وَ لا هُمْ یُنْصَرُونَ (۴۶) وَ إِنَّ لِلَّذِینَ ظَلَمُوا عَذاباً دُونَ ذلِکَ وَ لکِنَّ أَکْثَرَهُمْ لا یَعْلَمُونَ (۴۷) وَ اصْبِرْ لِحُکْمِ رَبِّکَ فَإِنَّکَ بِأَعْیُنِنا وَ سَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ حِینَ تَقُومُ (۴۸) وَ مِنَ اللَّیْلِ فَسَبِّحْهُ وَ إِدْبارَ النُّجُومِ (۴۹)
ترجمه آیات:
۴۱- یا آنکه علم غیب دارند، و آن را مىنویسند.
۴۲- یا آنکه قصد مکرى دارند، ولى کافران دچار مکر میشوند.
۴۳- یا خدایى دارند بجز خدا، منزّه است از آنچه آنان شرک میورزند.
۴۴- و اگر ببینند قطعهاى از آسمان در حال سقوط است میگویند ابرى است متراکم.
۴۵- پس آنان را رها کن تا بروزگار هلاکتشان گرفتار شوند.
۴۶- روزى که مکرشان بدردشان نمیخورد، و یارى نخواهند شد.
۴۷- و براى ستمگران گذشته از آن نیز عذابى هست، و لکن بیشتر آنان نمیدانند.
۴۸- براى فرمان پروردگارت صبر کن که تو در چشم ما هستى، و بهنگام برخاستن پروردگارت را تسبیح کن.
۴۹- و پاسى از شب و بهنگام پشت کردن ستارگان تسبیح خدا کن.
قرائت آیات:
یصقعون- ابن عامر و عاصم (یصقعون) بضم یاء و بقیه بفتح قرائت نمودهاند.
أدبار النجوم- زید از طرف یعقوب (و أدبار النجوم) بفتح الف قرائت نموده است، و بقیه به کسر قرائت نمودهاند.
دلیل قرائت:
یصقعون- گفته میشود: صعق الرجل یصقع، و هر کس یصقعون بضم یاء خوانده است بنا بر نقل فعل است به باب افعال که صعقهم، و أصعقهم غیرهم گفته میشود.
و ابو الحسن از قول عرب (صعق) نقل نموده است، بنا بر این میشود (یصقع) از این باب باشد.
أدبار النجوم- و هر کس که ادبار النجوم بفتح الف قرائت کرده است مانند قول آنان است و اعقاب النجوم، شاعر عرب گفته است:
(فأصبحت من لیلى الغداه کناظر | مع الصبح فى أعقاب نجم مغرّب)[۸] | |
لغات آیات:
کیدهم- کید عبارتست از مکر، بعضى گفتهاند: کید عبارتست از انجام عملى که مخفیانه موجب خشم شود.
کسف- جمع کسفه است و مانند (سدره و سدر) است، و کسفه عبارتست از پارهاى از ابر به قدرى که بتواند موجب پنهان شدن نور خورشید گردد.
مرکوم- مرکوم عبارتست از چیزى که بعضى از آن روى بعض دیگر گذاشته شده است.
معناى آیات:
آن گاه خداوند میفرماید:
«أَمْ عِنْدَهُمُ الْغَیْبُ فَهُمْ یَکْتُبُونَ» بقول قتاده یعنى: آیا اینان از عذاب آگاه بودند که بدانند محمد (ص) پیش از آنان خواهد مرد، و این پاسخ آن گفتارى است که میگفتند: (نَتَرَبَّصُ بِهِ رَیْبَ الْمَنُونِ).
ابن عباس گفته است: یعنى: آیا لوح محفوظ در اختیار آنان است، و از روى آن نوشته، و به مردم خبر میدهند؟
حسن گفته است: این قسمت جواب گفتار آنان است که اگر جریان آخرت آن طور که شما مىگویید حق باشد بهشت بماه نیز خواهد رسید، و مانند آنست آیه:
(وَ لَئِنْ رُجِعْتُ إِلى رَبِّی إِنَّ لِی عِنْدَهُ لَلْحُسْنى).
و آن غیب که بجز خدا کسى از آن آگاه نیست، آن چیزهایى است که افراد عاقل بطور ضرورت آن را نمیدانند، و هیچ دلیلى بر آن وجود ندارد، و تنها خداوند از آن آگاه است، زیرا خداوند آن آگاهى را لنفسه دارد، و عالم لنفسه از جمیع معلومات آگاه است، و چیزى بر او پوشیده نمیباشد.
«أَمْ یُرِیدُونَ کَیْداً» یعنى: نسبت به تو مکرى و سوء قصدى بکار بندند و این سوء قصد نقشهاش در دار الندوه طرح شده است.
«فَالَّذِینَ کَفَرُوا هُمُ الْمَکِیدُونَ» و این کافران به مکافات مکر خود خواهند رسید، و ضرر آن به خودشان باز خواهد گشت، و مکرشان گریبان گیرشان خواهد شد، همانگونه که خداوند توطئهگران دار الندوه را بخاطر مکرشان مجازات فرمود و آنان را در جریان جنگ بدر به قتل رسانید.
«أَمْ لَهُمْ إِلهٌ غَیْرُ اللَّهِ» یعنى: آیا آنان خدایى دارند غیر از اللَّه که آنان روزى داده و حفظشان میکند و یاریشان میدهد؟ یعنى: این افرادى را که اینان خدا گرفتهاند براى آنان نمیتوانند مفید باشند، و نیز قدرت دفاع از آنان هم نخواهند داشت، آن گاه خداوند خویشتن را تنزیه کرده میفرماید:
«سُبْحانَ اللَّهِ عَمَّا یُشْرِکُونَ» یعنى: خداوند از این شریکان که میپندارند منزّه است، سپس خداوند عناد و قساوت قلب آنان را یادآور شده میفرماید:
«وَ إِنْ یَرَوْا کِسْفاً مِنَ السَّماءِ ساقِطاً» یعنى: اگر آنان را با فرو فرستادن قطعههایى از آسمان بخواهیم عذاب کنیم دست از کفر و عناد خود بر نداشته، میگویند این پارهاى است از ابرهاى آسمان که میگویند:
«یَقُولُوا سَحابٌ مَرْکُومٌ» ابرهایى متراکم که بر روى هم انباشته شده است، و تمام این امور که پس از (أم) در این سوره آمده است نوعى محکوم ساختن بتپرستان است که با قرآن مخالفت میکنند، آن گاه خداوند بزرگ پیامبر (ص) را مورد خطاب قرار داده میفرماید:
«فَذَرْهُمْ» یعنى: اى محمد آنان را رها کن.
«حَتَّى یُلاقُوا یَوْمَهُمُ الَّذِی فِیهِ یُصْعَقُونَ» یعنى: با افتادن صاعقه روى آنان بهلاکت میرسند.
بعضى گفتهاند: صعقهاى که در اینجا آمده است منظور از آن نفخه اولى است که تمامى خلایق با آن به هلاکت میرسند، سپس خداوند به توصیف این روز پرداخته میفرماید:
«یَوْمَ لا یُغْنِی عَنْهُمْ کَیْدُهُمْ شَیْئاً» یعنى: مکر آنان به حالشان مفید نبوده، و چیزى از آنان دفع نخواهد ساخت.
«وَ لا هُمْ یُنْصَرُونَ، وَ إِنَّ لِلَّذِینَ ظَلَمُوا» منظور از این ظالمان کفار مکه هستند.
«عَذاباً دُونَ ذلِکَ» ابن عباس گفته است: منظور از عذاب غیر از عذاب آخرت کشته شدن این کافران در جنگ بدر است، و جاى دیگر از ابن عباس و براء بن عازب روایت شده میگویند: منظور از آن عذاب قبر است.
مجاهد گفته است: منظور از آن گرسنگى و قحطى در هفت سال است، ابن زید گفته است: این عذاب عبارتست از مصائب دنیا.
بعضى هم گفتهاند: این عذاب دانستن همه اینها است.
«وَ لکِنَّ أَکْثَرَهُمْ لا یَعْلَمُونَ» و لکن آنان نمیدانند چه بر سرشان آمده است، «وَ اصْبِرْ» اى محمد صبر کن.
«لِحُکْمِ رَبِّکَ» نسبت به حکمى که خداوند فرموده و تو را به اجراى آن ملزم ساخته است صبر کن، تا عذابى که به آن محکوم شدهاند بر آنان نازل شود.
بعضى گفتهاند: یعنى بر اذیت آنان صبر کن تا فرمان خدا براى رهائیت از دستشان بیاید.
«فَإِنَّکَ بِأَعْیُنِنا» یعنى: تو زیر نظر ما خواهى بود، و تو را کنترل خواهیم نمود، و چیزى از کار تو بر ما مخفى نخواهد بود، و تو را حفظ کرده تا بکار تو دسترسى پیدا نکنند، تو را نگهدارى میکنیم تا نتوانند به تو آزار رسانند.
«وَ سَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ حِینَ تَقُومُ» بنظر ابى الاحوص منظور بهنگام برخاستن از خواب است.
ضحاک گوید: یعنى هنگامى که براى خواندن نماز واجب بپا میخیزى بگو:
(سبحانک اللَّهمّ و بحمدک).
ابن زید گوید: یعنى: هنگامى که از جایت برمیخیزى به فرمان خدایت نماز بخوان.
ابن عباس و حسن گویند: منظور از آن دو رکعت قبل از نماز صبح است.
از زید بن اسلم نقل شده است یعنى: هنگامى که از خواب قیلوله بر میخیزى که نماز ظهر باشد.
از عطاء و سعید بن جبیر روایت شده است یعنى: بهنگام برخاستن از مجلس بگو: (سبحانک اللّهم و بحمدک لا اله الّا أنت اغفر لى و تب علىّ).
بعضى گفتهاند: منظور از آن کفاره مجلس است.
از کلبى ضمن روایت مرفوعهاى نقل شده است یعنى: هنگامى که براى نماز بر میخیزى تا وقتى که وارد نماز میشوى خداوند را یاد کن.
این بود هفت قول در این مورد.
«وَ مِنَ اللَّیْلِ فَسَبِّحْهُ» یعنى: نماز شب بخوان.
(زراره و حمران و محمد بن مسلم از امام باقر و امام صادق (ع) در مورد این آیه روایت کرده است که: رسول خدا (ص) شبها سه مرتبه بیدار میشد، و به آفاق آسمان مینگریست، و پنج آیه از آخر سوره آل عمران را تا آخر آن (انک لا تخلف المیعاد) قرائت میفرمود، و سپس شروع بنماز شب میکرد …).
مقاتل گفته است یعنى: نماز مغرب و عشاء را بخوان.
«وَ إِدْبارَ النُّجُومِ» از ابن عباس و قتاده و امام باقر و امام صادق (ع) روایت شده است منظور از آن دو رکعت قبل از نماز صبح است، و این هنگامى است که با روشنایى صبح ستارگان پنهان میشوند.
ضحاک گفته است یعنى: نماز صبح واجب.
بعضى گفتهاند: معنى آنست که از یاد خدایت صبح و شام غفلت نکن، و در تمامى احوال شب و روزت خداوند را از عیب منزّه بخوان، زیرا خداوند از تو و نگهداریت غافل نیست.
و در این آیه دلالت است بر اینکه خداوند سبحان حفاظت و نگهدارى از پیامبر (ص) را تا تبلیغ رسالتش تضمین فرموده است.
[۱] – آل عمران، آیه ۳۸.
[۲] – انعام، آیه ۸۴.
[۳] – شاهد بر سر آنست که صواحب جمع است و با الف و تاء جمع آورده شده است.
[۴] – که التا بمعنى نقصا است.
[۱] – سوره مدثر، آیه ۳۸ یعنى:( هر انسانى در گرو اعمال خویشتن است جز اصحاب یمین.
[۲] – سوره غاشیه آیه ۲۲( إِنَّما أَنْتَ مُذَکِّرٌ لَسْتَ عَلَیْهِمْ بِمُصَیْطِرٍ)
[۳] – در دلیل قرائت( اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِیمَ) که صراط در اصل سراط بوده و بخاطر مواخاه بین صاد و طاء در استعلاء و پرهیز از تسفل به سین و سپس تصعد به طاء صاد قرائت شده است( مترجم)
[۴] – و در دو نسخه آمده است:( علقمه بن عبده)
[۵] – در نسخهاى بجاى جبائى ابن عباس آمده است.
[۶] – یعنى:( بسلطان مبین یستمعون علیه)
[۷] – که تقدیر آن چنین است:( و لأصلبنکم فى جذوع النخل أصلبنکم)
[۸] – حال شاعر در وصال لیلى و هجران آن و یأس از وصال شباهت دارد به کسى که صبحگاهان، مأیوسانه بدنبال ستارهاى که در حال غروب است نظاره میکند.
ترجمه تفسیر مجمع البیان، ج۲۳، ص: ۳۶۹