ترجمه مجمع البیان فی تفسیر القرآن فضل بن حسن طبرسی سوره هود ۲۳ الی ۳۱
[سوره هود (۱۱): آیات ۲۳ تا ۲۴]
إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ وَ أَخْبَتُوا إِلى رَبِّهِمْ أُولئِکَ أَصْحابُ الْجَنَّهِ هُمْ فِیها خالِدُونَ (۲۳)
مَثَلُ الْفَرِیقَیْنِ کَالْأَعْمى وَ الْأَصَمِّ وَ الْبَصِیرِ وَ السَّمِیعِ هَلْ یَسْتَوِیانِ مَثَلاً أَ فَلا تَذَکَّرُونَ (۲۴)
ترجمه:
آنان که ایمان آورده و کارهاى شایسته کردند و بدرگاه پروردگار خود خاضع گشتند آنان اهل بهشتند و در آن جاویدانند (۲۳)
مثل این دو گروه همانند کور و کر و شنوا و بینا است آیا مثل آنها یکسان است؟ چرا متذکر نمىشوید! (۲۴).
شرح لغات:
اخبات: طمأنینه و آرامش است.
تفسیر:
چون در پیش سخن از کافران بمیان آمد و آنچه را خداوند براى آنان آماده کرده است ذکر شد، بدنبال آن حال مؤمنان را ذکر فرموده:
«إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ» آنان که خداى سبحان و پیغمبر او را تصدیق کرده و بیگانگى خدا ایمان آوردند، و کارهاى شایسته اى را که خدا دستور داده انجام دادند.
«وَ أَخْبَتُوا إِلى رَبِّهِمْ» ابن عباس گفته: یعنى انابه و تضرع بدرگاهش کردند.
و مجاهد گفته: یعنى بذکر و یاد خدا آرامش و اطمینان یافتند، و قتاده گفته: یعنى خضوع و خشوع بدرگاهش نمودند. و هر سه این معناها نزدیک بهم است.
«أُولئِکَ أَصْحابُ الْجَنَّهِ هُمْ فِیها خالِدُونَ» معناى آن واضح است. و بدنبال این جمله براى مؤمنان و کافران مثلى زده فرماید:
«مَثَلُ الْفَرِیقَیْنِ کَالْأَعْمى وَ الْأَصَمِّ وَ الْبَصِیرِ وَ السَّمِیعِ» یعنى مثل گروه مسلمانان مانند بینا و شنوا است و مثل گروه کافران مانند کور و کر است، زیرا شخص مؤمن از حواس خود سودمند شود چون آنها را در راه دین بکار اندازد، و شخص کافر از آنها بهرهمند نگردد و از اینرو مانند کسى است که اصلا حسّ بینایى و شنوایى ندارد.
«هَلْ یَسْتَوِیانِ مَثَلًا» آیا حال کور و کر با حال بیناى شنوا نزد شخص عاقل و خردمند یکسان است؟ و چنانچه نزد مردمان خردمند ایندو یکسان نیستند هم چنین حال شخص مؤمن و کافر نیز یکسان نیست.
«أَ فَلا تَذَکَّرُونَ» آیا در اینمطلب تفکر و اندیشه نمىکنید تا حقیقت را دریابید؟
[سوره هود (۱۱): آیات ۲۵ تا ۲۸]
وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا نُوحاً إِلى قَوْمِهِ إِنِّی لَکُمْ نَذِیرٌ مُبِینٌ (۲۵)
أَنْ لا تَعْبُدُوا إِلاَّ اللَّهَ إِنِّی أَخافُ عَلَیْکُمْ عَذابَ یَوْمٍ أَلِیمٍ (۲۶)
فَقالَ الْمَلَأُ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ قَوْمِهِ ما نَراکَ إِلاَّ بَشَراً مِثْلَنا وَ ما نَراکَ اتَّبَعَکَ إِلاَّ الَّذِینَ هُمْ أَراذِلُنا بادِیَ الرَّأْیِ وَ ما نَرى لَکُمْ عَلَیْنا مِنْ فَضْلٍ بَلْ نَظُنُّکُمْ کاذِبِینَ (۲۷)
قالَ یا قَوْمِ أَ رَأَیْتُمْ إِنْ کُنْتُ عَلى بَیِّنَهٍ مِنْ رَبِّی وَ آتانِی رَحْمَهً مِنْ عِنْدِهِ فَعُمِّیَتْ عَلَیْکُمْ أَ نُلْزِمُکُمُوها وَ أَنْتُمْ لَها کارِهُونَ (۲۸)
ترجمه:
و همانا ما نوح را بسوى قومش (با این پیام) فرستادیم که من بیم رسانى آشکارم (۲۵)
تا جز خداى یگانه را نپرستید که براستى من از عذاب دردناک روز قیامت بر شما بیمناکم (۲۶)
آن دسته از سران قوم او که کافر بودند (بدو) گفتند: ما تو را جز بشرى مانند خود نمىبینیم، و نمى بینمت که در آغاز کار جز جمعى فرو مایگان از ما پیرویت کرده اند، و از شما برترى و مزیتى نسبت بخود نمىبینیم بلکه شما را دروغگویانى مى پنداریم (۲۷)
نوح بدانها گفت اى مردم اگر به بینید که من با دلیل روشنى از جانب پروردگارم آمدهام و او رحمتى نیز از جانب خود بمن داده که بر شما پوشیده و پنهان مانده آیا من چگونه (با اینحال) مىتوانم شما را با تنفرى که از آن دارید بپذیرش و قبول آن وا دارم ! (۲۸).
شرح لغات:
رذل: بمعناى پست و ناچیز و جمع آن ارذل و جمع ارذل اراذل است مثل کلب و أکلب و أکالب و ممکن است جمع ارذل باشد مانند اکبر و اکابر.
رأى: بمعناى رؤیت آمده و هم بمعناى چیزى است که مورد نظر انسان در کار میباشد.
تفسیر:
چون در آیات پیشین از وعد و وعید و بیم و امید ذکرى بمیان آمد بدنبال آن خداى سبحان داستان پیمبران گذشته را براى تأکید مطلب و ترساندن مردمان کافر و دلدارى پیغمبر- صلى اللَّه علیه و آله- بیان فرموده و بداستان نوح سخن را آغاز کرد.
«وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا نُوحاً إِلى قَوْمِهِ … أَنْ لا تَعْبُدُوا إِلَّا اللَّهَ» نوح را بسوى قومش فرستادیم تا بدانها بگوید: من بیم رسانى آشکارم و شما را بیم دهم که جز خداى یگانه را پرستش نکنید، یعنى خداى را بیگانگى بشناسید و پرستش جز او را واگذارید، و دعوت خود را به اخلاص در عبادت و پرستش آغاز فرمود- و این معنایى است که زجاج گفته است- و برخى گفتهاند: حضرت نوح علیه السلام آنها را بتوحید دعوت کرد زیرا مهمترین چیزها همین بود، و هیچ عبادتى قبل از شناختن خداوند بیگانگى پذیرفته نیست.
«فَقالَ الْمَلَأُ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ قَوْمِهِ ما نَراکَ إِلَّا بَشَراً مِثْلَنا» بزرگان قوم او که کافر بودند از روى پندار باطلى که داشتند و خیال میکردند پیغمبر باید از غیر جنس بشر باشد بدو گفتند ما تو را جز بشرى مانند خود نمى بینیم، ولى نمىدانستند که فرستادن پیغمبر از جنس خود مردم چه بسا بصلاح آنها نزدیکتر بوده و موجب میشود تا شبهه و تردید درباره او کمتر گردد.
«وَ ما نَراکَ اتَّبَعَکَ إِلَّا الَّذِینَ هُمْ أَراذِلُنا» و نمىبینیم که اشراف و بزرگان و سران ما از تو پیروى کرده باشند بلکه پیروان تو طبقه پائین و پست ما هستند که مال و جاهى ندارند.
«بادِیَ الرَّأْیِ» یعنى جز آنها که فقط ظاهر کار را مىبینند و تدبیر و تفکر در گفتار تو نمىکنند.
و زجاج گفته: یعنى اینها نیز در ظاهر بتو ایمان آورده و پیرویت مىکنند ولى در باطن و حقیقت ایمان ندارند. و برخى «بادئ الرأى» بهمزه قرائت کرده اند و روى این قرائت معناى آن چنین میشود که اینان در ظاهر که نگاه کردهاند پیروى تو را میکنند و اگر تفکر و اندیشه میکردند پیرویت نمىکردند. و برخى جمله «بادِیَ الرَّأْیِ» را مربوط به «أراذلنا» دانسته اند یعنى در همان ابتداى امر هر که آنها را به بیند میداند که اینها فرومایگان، و مردمانى پست هستند.
«وَ ما نَرى لَکُمْ عَلَیْنا مِنْ فَضْلٍ» و ما براى تو و همراهانت فضیلت و برترى بر خود نمى بینیم زیرا مزیت و برترى افراد بواسطه مال بسیار و منزلت و مقام و یا شرافت نسبى است … و اینکه آنان از این راه وارد شدند براى آن بود که نسبت بطریقه استدلال نادان و جاهل بودند، و اگر براستى از راه معجزاتى که دلیل بر نبوت و پیغمبرى آن حضرت بود وارد میشدند بخوبى مى دانستند که او پیغمبر خدا است و کسانى که بدو ایمان آورده بحقیقت مؤمن هستند، و هر که بمخالفت با آن حضرت برخاسته کافر است، و اساساً این طرز تفکر و استدلال دنیا داران است که همیشه دین داران را وقتى فقیر باشند کوچک شمرده و تحقیر میکنند و پست میشمارند اگر چه در پیشگاه خداى سبحان گرامى و محبوب باشند.
«بَلْ نَظُنُّکُمْ کاذِبِینَ» و این دنباله سخن سران قوم نوح بود که بآن حضرت میگفتند: بلکه ما شما را مردمانى دروغگو مىپنداریم.
«قالَ یا قَوْمِ أَ رَأَیْتُمْ إِنْ کُنْتُ عَلى بَیِّنَهٍ مِنْ رَبِّی» نوح بآنها فرمود: اى مردم اگر شما به بینید که من با برهانى روشن و داراى حجتى از جانب پروردگار خود هستم که بر صدق نبوت من گواهى دهد … و ابن عباس گفته: یعنى بر یقین و بصیرت و معرفتى از ربوبیت و عظمت پروردگار خود هستم …
و اختلاف است که آیا این گفتار نوح علیه السلام پاسخ کدامیک از سخنان آنها بوده است؟
برخى گفته اند: جواب این گفتارشان بوده که گفتند؟ «ما شما را دروغگویانى پنداریم» و مثل این است که آن حضرت در پاسخ آنها فرموده: اگر مرا از دروغگویان پندارید چه خواهید گفت اگر من بر خلاف پندار شما راستگو و داراى برهان و حجتى از جانب پروردگار خود باشم آیا در چنین وقتى باز هم مرا تصدیق نخواهید کرد؟
و دیگرى گفته: جواب از آن جمله گفتار آنها است که گفتند: «ما تو را جز بشرى مانند خود نمى بینیم» یعنى اگر چه من بشرى مانند شما هستم اما اگر برهان و حجتى بر صدق گفتار خود داشته باشم باز هم تصدیقم نخواهید کرد؟ و اینمطلب نیز از آن استفاده میشود که رسالت و نبوت بوسیله معجزه آشکار و معلوم گردد، و بشر بودن در آن مدخلیتى ندارد.
و برخى گویند: این گفتار حضرت نوح علیه السلام پاسخ سخن آنها است که مى گفتند: «ما تو را نمىبینیم جز آنکه جمعى از فرومایگان و دونان ما از تو پیروى کرده اند …» و گویا آن حضرت در پاسخ آنان فرموده: بخدا پناه ببرید و به آن برهان و رحمتى که خدا بآنها داده است چنگ زنید و بدینوسیله بمقام و رفعت و فضیلتى برسید نه اینکه به این دنیاى پست و فانى قانع و دلخوش گردید، پس در حقیقت اراذل و فرو مایه شما هستید که بجاى توسل ببرهان و رحمت حق بدنیاى ناپایدار قانع شده اید نه آنها.
و دیگرى گوید: جواب از سخن دیگر آنها است که گفتند: «ما براى شما فضیلتى نسبت بخود نمىبینیم» و نوح در پاسخ این سخن میفرمود: پیرو مال و جاه نباشید بلکه باید از حجت و دلیل پیروى کرد … و ممکن است پاسخ از همه این سخنان باشد.
«وَ آتانِی رَحْمَهً مِنْ عِنْدِهِ» و خدا رحمتى از جانب خود بمن عطا کرده که منظور همان مقام نبوت است.
«فَعُمِّیَتْ عَلَیْکُمْ» و بخاطر تدبر نکردنتان بر شما پوشیده و مخفى مانده است.
«أَ نُلْزِمُکُمُوها وَ أَنْتُمْ لَها کارِهُونَ» آیا شما میخواهید تا من شما را بمعرفت خداى تعالى و دین اجبار کنم؟ این کار مقدور من نیست. و ممکن است معناى آیه آن باشد که آیا میخواهید من شما را بقبول و پذیرش نبوت و دین یا «بینه» و برهان اجبار کنم … و شاید منظور این باشد که وظیفه من تنها همانست که شما را به «بینه» و برهان راهنمایى و دلالت کنم، ولى اجبار بمعرفت آن در عهده من نیست.
[سوره هود (۱۱): آیات ۲۹ تا ۳۱]
وَ یا قَوْمِ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ مالاً إِنْ أَجرِیَ إِلاَّ عَلَى اللَّهِ وَ ما أَنَا بِطارِدِ الَّذِینَ آمَنُوا إِنَّهُمْ مُلاقُوا رَبِّهِمْ وَ لکِنِّی أَراکُمْ قَوْماً تَجْهَلُونَ (۲۹)
وَ یا قَوْمِ مَنْ یَنْصُرُنِی مِنَ اللَّهِ إِنْ طَرَدْتُهُمْ أَ فَلا تَذَکَّرُونَ (۳۰)
وَ لا أَقُولُ لَکُمْ عِنْدِی خَزائِنُ اللَّهِ وَ لا أَعْلَمُ الْغَیْبَ وَ لا أَقُولُ إِنِّی مَلَکٌ وَ لا أَقُولُ لِلَّذِینَ تَزْدَرِی أَعْیُنُکُمْ لَنْ یُؤْتِیَهُمُ اللَّهُ خَیْراً اللَّهُ أَعْلَمُ بِما فِی أَنْفُسِهِمْ إِنِّی إِذاً لَمِنَ الظَّالِمِینَ (۳۱)
ترجمه:
و اى مردم من براى اینکار خود (که دعوت و هدایت شما باشد) مالى (و پاداشى) نمیخواهم که مزد من جز بر خدا نیست، و من چنان نیستم که مردمى را که ایمان آوردهاند از خود دور کنم اینان خداى را دیدار میکنند، ولى من شما را مردمى مىبینم که نادانى مىکنید (۲۹)
واى مردم اگر من آنها را از خود دور گردانم کیست که مرا (از خشم و عذاب خدا در اینکار ناهنجار) یارى کند چرا پند نمیگیرید؟ (۳۰)
و من نه میگویم که خزینه هاى خدا (و مقدرات وى) نزد من است، و نه غیب میدانم، و نه میگویم که فرشته ام، و نه نسبت بآنها که در چشم شما خوار و پست مىآیند میگویم که خدا خیرى بآنها نمیدهد، خدا بهتر میداند در ضمیر و دلهاى ایشان چیست، و گرنه (در غیر این صورت) من از ستمگران خواهم بود(۳۱).
شرح لغات:
طرد: دور کردن از روى خوارى.
ازدراء: کوچک و حقیر شمردن.
تفسیر:
نوح پیغمبر علیه السلام براى آنکه خیال آنها را از درخواست مال و مزدى براى کار خود آسوده سازد و عذر آنها را در نپذیرفتن دعوت از نظر مخارج و بودجه مالى قطع کند فرمود:
«وَ یا قَوْمِ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ مالًا» اى مردم من براى این دعوتى که بسوى خداوند میکنم از شما مزدى نمیخواهم که از ترس پرداخت مال از پذیرفتن دعوتم خود دارى کنید.
«إِنْ أَجرِیَ إِلَّا عَلَى اللَّهِ» که ثواب و مزد من در اینکار جز بر خدا نیست.
«وَ ما أَنَا بِطارِدِ الَّذِینَ آمَنُوا» و من مردمان با ایمان را از پیش خود نمیرانم و از روى اهانت آنها را از خود دور نخواهم کرد. و زجاج و ابن جریج گفته اند: اینان از نوح خواسته بودند آنها را از خود دور کند تا بدو ایمان آورند، و بشخصیتشان بر میخورد که در ردیف آنها قرار گیرند.
«إِنَّهُمْ مُلاقُوا رَبِّهِمْ» با این جمله پاسخ درخواستشان را داده و آنها را آگاه کرده که اینان پروردگار خود را دیدار میکنند، و اگر من آنها را طرد کنم بکیفر این عمل دچار عذاب خدا خواهم گشت.
– و این معنایى است که زجاج کرده- و جبائى گفته: یعنى اینان ثواب و پاداش پروردگار خود را دیدار خواهند کرد و با اینحال چگونه فرو مایه و اراذل هستند، و چگونه ممکن است مستحق طرد باشند و کسى آنها را از خود طرد کند.
«وَ لکِنِّی أَراکُمْ قَوْماً تَجْهَلُونَ» و من شما را مردمى مى بینم که در مورد حق و اهل حق نادانى مى کنید، و یا در مورد اینمطلب که فضیلت و برترى مردم بوسیله دین است نه بسبب دنیا نادانى مىکنید، و معناى سومى که گفته اند: آنست که شما در این درخواست که من مؤمنان را از خود دور کنم نادانى مى کنید.
«وَ یا قَوْمِ مَنْ یَنْصُرُنِی مِنَ اللَّهِ إِنْ طَرَدْتُهُمْ» اى مردم اگر من این مردمان با ایمان را طرد کنم در نتیجه اینان در آخرت در پیشگاه خداوند خصم من گردند کیست که در آن وقت مرا از عذاب خدا حفظ کند؟
«أَ فَلا تَذَکَّرُونَ» آیا اندیشه نمى کنید تا بدانید که حقیقت همانست که من میگویم و اینکه بعضى خواسته اند این آیه را دلیل بر نفى شفاعت از گنهکاران بگیرند صحیح نیست، زیرا نصرت و یارى (که در این آیه هست) بمعناى دفاع از روى قهر و غلبه است، و شفاعت بمعناى درخواست از روى خضوع و خواهش است، و ارتباطى بهم ندارد.[۱] «وَ لا أَقُولُ لَکُمْ عِنْدِی خَزائِنُ اللَّهِ» و من بیش از آن حدى که هستم و زیاده از مقدار، خود را بالا نبرم که ادعا کنم مقدرات خدا در نزد من است و من هر چه خواهم میتوانم انجام دهم و بهر که خواهم بدهم و از هر که خواهم بازگیرم … و برخى گفته اند: منظور از خزینه هاى خدا کلیدهاى روزى بندگان او است، و این جمله پاسخ گفتار آنها است که مى گفتند: ما تو را جز بشرى مانند خود نمى بینیم، یا پاسخ گفتار دیگرشان است که مى گفتند: براى شما مزیتى بر خود نمى بینیم …
«وَ لا أَعْلَمُ الْغَیْبَ» و مدعى نیستم که علم غیب دارم تا شما را بر سود و زیانتان دلالت و راهنمایى کنم. و ممکن است معناى این جمله آن باشد که من علم غیب ندارم تا از ضمائر و اسرار درونى شما آگاه باشم، و بنا بر این معناى این جمله پاسخ گفتار آنها است که میگفتند: اینان که مىبینى پیرویت میکنند در صورت ظاهر بتو ایمان آوردهاند ولى در دل ایمانى بتو ندارند. و معناى گفتار آن حضرت روى این معنى آن است که من جز ظاهر کار آنها را نمیدانم و جز خداى تعالى کسى از درون و ضمائر دل آنها خبر ندارد.
«وَ لا أَقُولُ إِنِّی مَلَکٌ» و نمیگویم که من فرشته هستم تا از پیش خود از آسمان بشما خبر دهم بلکه من بشرى هستم که جز از راه تعلیم خداوند چیزى نمیدانم، و برخى گفتهاند: یعنى من نمیگویم از مرد و زن خلق نشده و از روحانیان عالم دیگرى هستم بلکه من هم مانند شما بشرى هستم که خداى یگانه برسالت خویش مخصوصم داشته است.
«وَ لا أَقُولُ لِلَّذِینَ تَزْدَرِی أَعْیُنُکُمْ لَنْ یُؤْتِیَهُمُ اللَّهُ خَیْراً» و درباره این مردان با ایمانى که شما کوچکشان میشمارید و خوارشان میدانید و بخاطر اینکه آنها را در جامه فقیران مشاهده میکنید در چشمتان خوار آیند نمى گویم: خداوند در آینده پاداش اعمالشان را نمیدهد و ثوابى در نزد او ندارند، بلکه هر چه خیر است خدا بدانها میدهد، اما در دنیا توفیقشان دهد، و اما در آخرت نیز با ثوابهایى که بدانها عطا میکند همه خیرها را به ایشان میدهد.
«اللَّهُ أَعْلَمُ بِما فِی أَنْفُسِهِمْ» و خدا بدانچه آنها از اخلاص و غیره در دل دارند داناتر خواهد بود.
«إِنِّی إِذاً لَمِنَ الظَّالِمِینَ» که اگر آنها را بخاطر ایمان ظاهریشان از خود طرد کنم و یا چیزى جز آنچه میدانم دربارهشان بگویم در این هنگام از ستمگران خواهم بود
______________________________
[۱] – خلاصه استدلال آن کس که میخواهد براى نفى شفاعت به این آیه تمسک جوید این است که نوح علیه السلام میفرماید: اگر من چنین عمل خلافى را مرتکب شوم کسى در قیامت نیست که مرا یارى کند … و از این جمله معلوم میشود که در قیامت کسى نیست که دیگرى را یارى و شفاعت کند، و با این جمله خداى تعالى نفى شفاعت را در قیامت بیان فرموده؟ چنانچه نوح پیغمبر نیز از خود نفى کرده و گفته: من در قیامت شفیعى ندارم.
و خلاصه پاسخى که مؤلف بزرگوار از این حرف داده این است که فرق است میان شفاعت و میان نصرت، این آیه میگوید: کسى نیست که در قیامت یارى و نصرت دیگرى را در مقابل عذاب خدا بنماید، و یارى و نصرت در جایى اطلاق میگردد که کسى بخواهد از روى قهر و غلبه دیگرى را مقهور خویش سازد، اما در معناى شفاعت قهر و غلبه نیست بلکه شفاعت بصورت درخواست و خواهش است، و بنا بر این آیه شریفه ارتباطى بمسئله شفاعت و نفى آن ندارد.
ترجمه تفسیر مجمع البیان، ج۱۲، ص: ۴۶