ترجمه مجمع البیان فی تفسیر القرآن فضل بن حسن طبرسی سوره یونس ۱۰ الی ۲۰
[سوره یونس (۱۰): آیات ۱۱ تا ۱۲]
وَ لَوْ یُعَجِّلُ اللَّهُ لِلنَّاسِ الشَّرَّ اسْتِعْجالَهُمْ بِالْخَیْرِ لَقُضِیَ إِلَیْهِمْ أَجَلُهُمْ فَنَذَرُ الَّذِینَ لا یَرْجُونَ لِقاءَنا فِی طُغْیانِهِمْ یَعْمَهُونَ (۱۱)
وَ إِذا مَسَّ الْإِنْسانَ الضُّرُّ دَعانا لِجَنْبِهِ أَوْ قاعِداً أَوْ قائِماً فَلَمَّا کَشَفْنا عَنْهُ ضُرَّهُ مَرَّ کَأَنْ لَمْ یَدْعُنا إِلى ضُرٍّ مَسَّهُ کَذلِکَ زُیِّنَ لِلْمُسْرِفِینَ ما کانُوا یَعْمَلُونَ (۱۲)
ترجمه:
و اگر خدا در مورد شتاب مردم در (استجابت) دعاى شر شتاب میفرمود همانند دعاى خیر محققاً عمرشان سر آمده بود (و نابود شده بودند) ولى ما کسانى را که انتظار قیامت را ندارند بحال خود وامیگذاریم که در سرکشى خود سرگردان باشند (۱۱)
و چون به انسان محنتى برسد در حال خفته یا نشسته یا ایستاده (در هر حالى که هست) ما را بخواند، و چون محنتش را برطرف کنیم براه خود برود چنان که گویى هیچگاه ما را براى محنتى که بدو رسیده بود نخوانده است این چنین براى اسرافگران کارهایشان جلوه گر شده است. (۱۲)
تفسیر:
باز سخن از علاقه مندان بدنیا و دلبستگان بدان و غافلان از آخرت بمیان آورده فرماید:
«وَ لَوْ یُعَجِّلُ اللَّهُ لِلنَّاسِ الشَّرَّ» یعنى اگر خداوند دعاى این مردم را در مورد شر مستجاب میفرمود و در آن شتاب میکرد، یعنى وقتى در اثر خشم و ناراحتى به خود و خاندانشان نفرین میکنند و در استجابت آن شتاب دارند، مثل اینکه میگوید: خدا مرا از میان شما ببرد، یا بفرزندش میگوید: خدا لعنت کند و برکتت ندهد …
«اسْتِعْجالَهُمْ بِالْخَیْرِ» یعنى همانطور که در مورد دعاى خیر وقتى اجابتش را زود میخواهند خدا نیز در اجابت آن تعجیل میکند.
«لَقُضِیَ إِلَیْهِمْ أَجَلُهُمْ» عمرشان بسر آمده بود و نابود شده بودند، ولى خداوند در هلاکتشان شتاب ننموده و بدانها مهلت میدهد تا توبه کنند. و برخى گفتهاند: معناى آیه این است: اگر خداوند در کیفرى که اینان سزاوارند شتاب کند چنانچه در مورد کار خیر شتاب میکند- و چه بسا در جایى که مصلحت اقتضاء کند دعاشان نیز به اجابت رسد. اینان یکسره نابود شده بودند، زیرا ساختمان بدن انسانى در دنیا تاب تحمل کیفر آخرت بلکه پائینتر آن را ندارد. ولى خداى سبحان آن کیفر را در وقت خود بدانها میرساند. و اینکه عقاب را شر خوانده بخاطر سختى و زیانى است که در آن وجود دارد، و فائدهاش آن است که اگر در کیفر شتاب کند تکلیف برداشته خواهد شد، و تکلیف نیز جز بوسیله مرگ برداشته نخواهد شد، و با آمدن و شتاب در مرگ، کسى باقى نخواهد ماند.
«فَنَذَرُ الَّذِینَ لا یَرْجُونَ لِقاءَنا فِی طُغْیانِهِمْ یَعْمَهُونَ» یعنى آن دسته مردمانى را که از روز قیامت و حساب و کتاب واهمه و باکى ندارند وامیگذاریم تا در کفر و عدولشان از حق بسوى باطل و سرکشى و تمردشان در ظلم و ستم سرگردان و متحیر باشند. و «عمه» بمعناى شدت تحیر و سرگردانى است.
سپس خداى سبحان از کم صبرى انسان در مقابل ضررها و سختیها خبر داده و میفرماید:
«وَ إِذا مَسَّ الْإِنْسانَ الضُّرُّ» و چون به انسان مشقت و بلا و محنتى از محنتهاى دنیا برسد.
«دَعانا لِجَنْبِهِ أَوْ قاعِداً أَوْ قائِماً» در حالى که بپهلو خفته یا در حال قیام یا قعود یعنى در هر حالى براى رفع آن ما را بخواند و در دعا بکوشد و دفع آن را بخواهد …
و هدفش از این دعا ثواب آخرتى نیست بلکه غرض او برطرف شدن همان درد و گرفتارى است. و برخى گفتهاند: تقدیر آیه این است «و اذا مس الانسان الضر مضطجعاً أو قاعداً أو قائماً دعانا لکشفه» یعنى وقتى به انسان در حال خفتن یا در حال قعود یا در حال قیام ناراحتى و زیانى برسد براى برطرف شدن آن ما را بخواند … و در لفظ تقدیم و تأخیر واقع شده ولى معنا همین است.
«فَلَمَّا کَشَفْنا عَنْهُ ضُرَّهُ» و چون ما این زیان و ناراحتى را از او برطرف کردیم و عافیت و سلامتیش را باز گرداندیم.
«مَرَّ» از سپاسگزارى ما رو گردان شده و بهمان رفتار سابق خود ادامه میدهد «کَأَنْ لَمْ یَدْعُنا إِلى ضُرٍّ مَسَّهُ» گویا هرگز ما را براى رفع گرفتارى خود نخوانده، و از ما درخواست برطرف کردن درد خود را نکرده.
«کَذلِکَ زُیِّنَ لِلْمُسْرِفِینَ ما کانُوا یَعْمَلُونَ» حسن گفته یعنى هم چنان که شیطان و همنوعان گمراهشان دست کشیدن از دعا را در وقت فراغت و آسایش براى آنها جلوه داده همچنین براى اسرافگران یعنى مشرکان کردارشان را جلوه و زینت داده.
و محتمل است معنى این باشد که اسرافگران براى یکدیگر کار خود را جلوه میدهند.
و خداى سبحان در این آیه مردمانى را که پس از سختى آسایش مى بینند و پس از بلاء بنعمت و خوشى میرسند وادار کرده که خدا را فراموش نکنند و مراتب سپاسگزارى او را بجا آرند، و از خداى تعالى دوام نعمت را بخواهند.
و نکته دیگرى که در این آیه است: امر به شکیبایى در وقت گرفتارى و محنت است، و خداى تعالى گوشزد فرموده که انسان بایستى براى رسیدن بثواب و اجر هنگام رسیدن بلا بیتابى نکند
.
[ آیات ۱۳ تا ۱۴]
وَ لَقَدْ أَهْلَکْنَا الْقُرُونَ مِنْ قَبْلِکُمْ لَمَّا ظَلَمُوا وَ جاءَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَیِّناتِ وَ ما کانُوا لِیُؤْمِنُوا کَذلِکَ نَجْزِی الْقَوْمَ الْمُجْرِمِینَ (۱۳)
ثُمَّ جَعَلْناکُمْ خَلائِفَ فِی الْأَرْضِ مِنْ بَعْدِهِمْ لِنَنْظُرَ کَیْفَ تَعْمَلُونَ (۱۴)
ترجمه:
و همانا پیش از شما ملتهایى را که ظلم کردند و پیمبرانشان با حجتها بسویشان آمدند و ایمان آوردنى نبودند نابود کردیم، و ما مردمان بزهکار را اینگونه کیفر دهیم (۱۳)
سپس شما را پس از آنها جانشینان در این زمین کردیم تا بنگریم چگونه رفتار میکنید (۱۴).
شرح لغات
قرون جمع قرن: مردم هر زمان.
تفسیر:
در این آیات خداى سبحان از بلاهایى که به امتهاى گذشته فرود آمده خبر میدهد و این امت را از نزول آن بلاها بر حذر میدارد.
«وَ لَقَدْ أَهْلَکْنَا الْقُرُونَ …» ما امتهاى پیشین را هنگامى که بخویشتن ستم کردند و شرک و عصیان ورزیدند و پس از آنکه پیمبرانشان با معجزات آشکار و حجتهاى واضح بنزدشان آمدند بانواع عذاب نابود کردیم.
«وَ ما کانُوا لِیُؤْمِنُوا» این آیه خبر میدهد که سرّ اینکه هلاک شدند آن بود که مسلماً اگر باقى هم میماندند به پیمبران خود و کتابهایى که برایشان آمده بود ایمان نمیآوردند: و ابو على جبائى به این آیه استدلال کرده و گفته: در صورتى که از حال کافرى معلوم باشد که اگر باقى بماند ایمان میآورد نگهداشتن او واجب است.
«کَذلِکَ نَجْزِی الْقَوْمَ الْمُجْرِمِینَ» و ما مردمان مشرک را پس از اتمام حجت و علم به اینکه آنها ایمان نیاورده و اصلاح نمیگردند همچنین در آینده عذاب خواهیم کرد.
«ثُمَّ جَعَلْناکُمْ خَلائِفَ فِی الْأَرْضِ …» سپس اى امت محمد ما شما را پس از ملتهاى گذشته جانشینان در زمین گردانیدیم.
«لِنَنْظُرَ کَیْفَ تَعْمَلُونَ» تا ببینیم عمل شما نسبت بعمل آنها چگونه است، و آیا از آنها پیروى کرده و همانند آنها مستحق عذاب میگردید، یا ایمان آورده و شایسته ثواب و پاداش نیک میشوید؟
و منظور از نگریستن نه نگریستن بچشم و نه تفکر و اندیشه بقلب است زیرا اسناد هیچکدامیک از آن دو بر خداى تعالى صحیح نیست، بلکه منظور اینست که خداوند همانند کسى که در مقام آزمایش و امتحان است با بنده خود اینگونه رفتار میکند، و پاداش و کیفر خدا بسته بطرز رفتار و عمل بنده است
.
[ آیات ۱۵ تا ۱۷]
وَ إِذا تُتْلى عَلَیْهِمْ آیاتُنا بَیِّناتٍ قالَ الَّذِینَ لا یَرْجُونَ لِقاءَنَا ائْتِ بِقُرْآنٍ غَیْرِ هذا أَوْ بَدِّلْهُ قُلْ ما یَکُونُ لِی أَنْ أُبَدِّلَهُ مِنْ تِلْقاءِ نَفْسِی إِنْ أَتَّبِعُ إِلاَّ ما یُوحى إِلَیَّ إِنِّی أَخافُ إِنْ عَصَیْتُ رَبِّی عَذابَ یَوْمٍ عَظِیمٍ (۱۵)
قُلْ لَوْ شاءَ اللَّهُ ما تَلَوْتُهُ عَلَیْکُمْ وَ لا أَدْراکُمْ بِهِ فَقَدْ لَبِثْتُ فِیکُمْ عُمُراً مِنْ قَبْلِهِ أَ فَلا تَعْقِلُونَ (۱۶)
فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرى عَلَى اللَّهِ کَذِباً أَوْ کَذَّبَ بِآیاتِهِ إِنَّهُ لا یُفْلِحُ الْمُجْرِمُونَ (۱۷)
ترجمه
و چون آیه هاى روشن ما برایشان خوانده شود آن کسانى که انتظار دیدار ما (و روز قیامت) را ندارند گویند: قرآنى غیر از این بیاور یا آن را عوض کن، بگو مرا نرسد که آن را از پیش خود عوض کنم، و من جز آنچه را که بمن وحى میشود پیروى نمیکنم، که براستى من اگر نافرمانى پروردگارم را کنم از عذاب روزى بزرگ بر خود میترسم (۱۵)
بگو اگر خدا میخواست من آن را بر شما نمىخواندم و بدان آگاهتان نمىساختم، که من روزگار درازى پیش از این در میان شما زیستهام، آیا تعقل نمىکنید (۱۶)
پس چه کسى ستمکارتر است از آنکه بخدا دروغ ببندد یا آیههاى او را دروغ شمارد، براستى که بزهکاران رستگار نخواهند شد (۱۷).
شرح لغات:
تلقاء: جهت روبروى چیز.
شأن نزول:
مقاتل گفته: این آیات درباره پنج تن بنامهاى: عبد اللَّه بن امیه مخزومى، و ولید بن مغیره، و مکرز بن حفص، و عمرو بن عبد اللَّه بن أبى قیس عامرى، و عاص بن عامر بن هاشم نازل شد که به پیغمبر اکرم- صلى اللَّه علیه و آله- گفتند: قرآنى براى ما بیاور که موضوع دست کشیدن از پرستش «لات» و «عزى» و «مناه» و «هبل» در آن نباشد و از آنها عیبجویى نکرده باشد، یا آن را تغییر و تبدیل داده از پیش خود سخنى در اینباره بگو.
و کلبى گوید: این آیات درباره مستهزءین (مسخره کنندگان) نازل گشت که گفتند اى محمد قرآنى جز این بیاور که مطابق طریقه و رفتار ما باشد.
تفسیر
«وَ إِذا تُتْلى عَلَیْهِمْ آیاتُنا بَیِّناتٍ» و چون آیه هاى ما که در قرآن نازل شده و حلال و حرام و سایر احکام را که بطور وضوح بیان داشته ایم بر آنها خوانده شود.
«قالَ الَّذِینَ لا یَرْجُونَ لِقاءَنَا» آنان که به قیامت و حشر و نشر ایمان نیاورده و از عتاب ما نمىترسند و پاداش نیک ما را خواهان نیستند، میگویند:
«ائْتِ بِقُرْآنٍ غَیْرِ هذا» قرآنى جز این که بر ما میخوانى براى ما بیاور.
«أَوْ بَدِّلْهُ» یا آن را بر خلاف آنچه قرائت میکنى بگردان. و برخى گفته اند: یعنى احکام حلال و حرام آن را تغییر ده، و منظورشان از این سخن آن بود که خطر از آنها زائل گشته و آزادانه هر چه میخواهند انجام دهند.
«قُلْ ما یَکُونُ لِی أَنْ أُبَدِّلَهُ مِنْ تِلْقاءِ نَفْسِی» بگو مرا نرسد که آن را از پیش خود تغییر دهم، و گذشته این آیهها معجزه است و من قدرت ندارم مانند آنها بیاورم.
«إِنْ أَتَّبِعُ إِلَّا ما یُوحى إِلَیَّ» جز آنچه را بر من وحى میشود پیروى نمیکنم.
«إِنِّی أَخافُ إِنْ عَصَیْتُ رَبِّی عَذابَ یَوْمٍ عَظِیمٍ» و من اگر نافرمانى پروردگار خود را بکنم و از دیگرى پیروى نمایم از عذاب روز قیامت میترسم، و کسى که خواسته است با این آیه استدلال کند که نسخ قرآن بسنت جایز نیست از راه صواب بدور رفته، زیرا کلامى را که پیغمبر بگوید از پیش خود نگفته و از اینرو قرآن نسخ نشده و هیچگاه پیغمبر از پیش خود قرآن را تغییر نخواهد داد و اگر سخنى در نسخ قرآن بگوید همان سخن از جانب خدا است منتهى بصورت قرآن نیست و دلیل بر این همان آیهاى است که خدا فرموده:
«وَ ما یَنْطِقُ عَنِ الْهَوى إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْیٌ یُوحى»[۱] پیغمبر از روى هوى و هوس سخن نگوید و هر چه بگوید از روى وحیى است که بدو شده.
«قُلْ لَوْ شاءَ اللَّهُ ما تَلَوْتُهُ عَلَیْکُمْ» یعنى اگر خدا میخواست آن را بر شما نمیخواندم یعنى آن را بر من نازل نمیکرد.
«وَ لا أَدْراکُمْ بِهِ» و خدا شما را بدان دانا نمیکرد، یعنى بر من نازل نمیکرد تا من بر شما بخوانم، و در نتیجه شما بدان دانا گردید.
«فَقَدْ لَبِثْتُ فِیکُمْ عُمُراً مِنْ قَبْلِهِ» و من پیش از نزول قرآن روزگار درازى در میان شما بودم و چیزى از آن بر شما نخواندم و ادعاى پیغمبرى نکردم تا وقتى که خدا مرا بنبوت مبعوث فرمود.
«أَ فَلا تَعْقِلُونَ» آیا بخردهاى خود در آن اندیشه نمیکنید تا بدانید که مصلحت در آنى است که خدا نازل فرموده نه آنچه شما آن را میخوانید. على بن عیسى گفته:
عقل آن علمى است که بتوان بوسیله آن از روى چیز موجود و حاضر بر چیزى که مخفى و غایب است استدلال کرد، و مردم در اینباره متفاوتند. برخى عاقلتر از دیگران هستند و قدرت بیشترى براى استدلال دارند.
«فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرى عَلَى اللَّهِ کَذِباً …» یعنى هیچکس ستمکارتر نیست از آنکه بر خدا افتراء بندد.
«إِنَّهُ لا یُفْلِحُ الْمُجْرِمُونَ» (و براستى که گروه مجرم رستگار نشوند) حسن گفته منظور از مجرمان مردمان مشرک هستند.
[ آیات ۱۸ تا ۲۰]
وَ یَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ ما لا یَضُرُّهُمْ وَ لا یَنْفَعُهُمْ وَ یَقُولُونَ هؤُلاءِ شُفَعاؤُنا عِنْدَ اللَّهِ قُلْ أَ تُنَبِّئُونَ اللَّهَ بِما لا یَعْلَمُ فِی السَّماواتِ وَ لا فِی الْأَرْضِ سُبْحانَهُ وَ تَعالى عَمَّا یُشْرِکُونَ (۱۸)
وَ ما کانَ النَّاسُ إِلاَّ أُمَّهً واحِدَهً فَاخْتَلَفُوا وَ لَوْ لا کَلِمَهٌ سَبَقَتْ مِنْ رَبِّکَ لَقُضِیَ بَیْنَهُمْ فِیما فِیهِ یَخْتَلِفُونَ (۱۹)
وَ یَقُولُونَ لَوْ لا أُنْزِلَ عَلَیْهِ آیَهٌ مِنْ رَبِّهِ فَقُلْ إِنَّمَا الْغَیْبُ لِلَّهِ فَانْتَظِرُوا إِنِّی مَعَکُمْ مِنَ الْمُنْتَظِرِینَ (۲۰)
ترجمه:
و غیر از خدا چیزهایى را مى پرستند که نه زیانشان رساند و نه سودشان دهد و میگویند: اینان شفیعان ما در نزد خدا هستند بگو آیا بخدا چیزى را که در آسمانها و زمینها علم بدان ندارد خبر میدهید، خدا منزه است و برتر است از آنچه شریک او سازند (۱۸)
مردم (در آغاز) جز یک امت نبودند آن گاه مختلف گشتند و اگر فرمان پروردگار تو از پیش نگذشته بود حتماً در میان آنها درباره چیزهایى که اختلاف میکنند داورى شده بود (۱۹)
گویند چرا معجزهاى (که در نتیجه آن مردم قهراً مطیع گردند) بر وى نازل نگردد، بگو غیب مخصوص خدا است، پس چشم براه باشید که من هم با شما چشم براه آن هستم (۲۰).
تفسیر:
«وَ یَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ» یعنى این مشرکان بتهایى را مى پرستند که اگر دست از پرستش آنها بردارند زیانشان نرسانند و اگر پرستششان کنند سودشان ندهند.
سؤال:
اگر کسى بگوید: چگونه خدا اینها را در مورد پرستش بتى که سود و زیان نرساند نکوهش فرموده در صورتى که اگر سود و زیان هم میرساندند باز هم پرستش آنها جایز نبود؟
پاسخ:
اینکه خداى تعالى آنان را در پرستش بتانى که قادر بسود و زیان نیستند بالخصوص مذمت فرموده بخاطر آن است که در صورتى که پرستش آن چیزى که نتواند بکسى نعمتى دهد اگر چه قدرت بر سود و زیانى داشته باشد قبیح و زشت باشد، در اینصورت پرستش آن جماد بىشعورى که به هیچ وجه قادر بر سود و زیانى نیست زشتتر خواهد بود، و از اینجهت است که خداى تعالى آن را بالخصوص ذکر فرموده و گرنه اصل پرستش غیر خدا بهیچ نحو جایز نیست.
«وَ یَقُولُونَ هؤُلاءِ شُفَعاؤُنا عِنْدَ اللَّهِ» این کافران میگویند: ما این بتان را پرستش میکنیم تا در پیشگاه خدا براى ما وساطت کنند، و خداوند بما اجازه پرستش آنها را داده و در روز قیامت شفاعتشان را مىپذیرد، و چنین گمان کردهاند که پرستش این بتان در تعظیم خداى تعالى مؤثر است، و با این توهم غلط هم سخنى زشت گفتند و هم عمل زشتى انجام دادند و هم توهم غلط و بیجایى کردند.
و حسن گفته: معناى آیه این است که اینها میگفتند: این بتان شفیعان ما در دنیا هستند و زندگى دنیاى ما را اصلاح میکنند. وى گوید: و این بدانجهت بود که آنها بروز قیامت اعتقاد نداشتند چنانچه خداى تعالى از آنها حکایت کرده و فرموده:
«وَ أَقْسَمُوا بِاللَّهِ جَهْدَ أَیْمانِهِمْ لا یَبْعَثُ اللَّهُ مَنْ یَمُوتُ»[۲] (و بخدا قسمهاى مؤکد خوردند که هر که بمیرد خدا زنده اش نمیکند)، و از اینرو منظورشان از وساطت و شفاعت بتان یعنى و ساعت در دنیا و زندگى آن نه شفاعت در روز آخرت.
«قُلْ أَ تُنَبِّئُونَ اللَّهَ بِما لا یَعْلَمُ فِی السَّماواتِ وَ لا فِی الْأَرْضِ» خداى سبحان در این
آیه به پیغمبر خود دستور میدهد که اینان را ملزم ساخته و بدانها بگوید: آیا شما چیزى را که خدا آگاه نیست یعنى فایده پرستش بتان و مقام شفاعت آنها را به او گزارش میدهید، و منظور این است که اگر اینمطلب صحیح بود خداى تعالى بدان آگاه بود، و باصطلاح نفى علم خدا در اینجا بمعناى نفى معلوم است، یعنى چنین چیزى نیست، و در تمام آسمانها و زمین معبودى جز خداى یگانه وجود ندارد، و احدى نیست که در روز قیامت از شما شفاعت کند.
و برخى گفته اند معناى آیه این است که آیا بخدا گزارش شریک یا شفیعى را میدهید که هیچ نمیداند (که نفى علم منسوب به آن شریک یا شفیع باشد نه بخدا) چنانچه در آیه دیگرى فرموده: «وَ یَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ ما لا یَمْلِکُ لَهُمْ رِزْقاً مِنَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ»[۳] (و جز خدا چیزهایى را مىپرستند که از آسمانها و زمین مالک روزى براى آنان نیستند) و در اینجا هم منظور این است که این بتان- که اینها مىپرستند- از آسمانها و زمین هیچ نمیدانند.
«سُبْحانَهُ وَ تَعالى عَمَّا یُشْرِکُونَ» خدا منزه است از اینکه شریکى داشته باشد که شایسته پرستش باشد.
«وَ ما کانَ النَّاسُ إِلَّا أُمَّهً واحِدَهً» در معناى این آیه چند قول است:
۱- معناى آیه این است که مردم در آغاز همگى بر دین حق و بر یک مذهب بودند و سپس در آن دین همگانى اختلاف کردند، حالا چه وقت اختلاف کردند؟ ابن عباس و سدّى و مجاهد و جبائى و ابو مسلم گفته اند: در همان زمان آدم و فرزندان او این اختلاف پیدا شد.
و آیا چگونه اختلاف کردند؟
برخى گفته اند: در آن وقت که یکى از فرزندان آدم برادرش را کشت.
و ابو روق گفته: این اختلاف پس از مرگ آدم علیه السلام واقع شد، چون آنها تا زمان حضرت نوح که ده قرن بود همه تابع یک دین و آئین بودند، و در زمان او اختلاف کردند.
و عطا گفته: یعنى از زمان ابراهیم به بعد همه بر دین اسلام بودند تا اینکه عمرو بن لحى (یکى از بزرگان عرب) آمد و این دین را تغییر داد، و او نخستین کسى بود که در عرب دین ابراهیم علیه السلام را دگرگون کرده و پرستش بت کرد.
۲- از ابن عباس و حسن و کلبى و گروهى دیگر روایت شده که گفتهاند: مردم همه بر حال شرک و کفر بودند سپس اختلاف کردند.
قائلین این قول بدنبال آن اختلاف دیگرى کرده اند، کلبى گفته: اینان تا زمان ابراهیم علیه السلام کافر بودند آن گاه اختلاف کرده و پراکنده شدند گروهى مؤمن شدند و گروهى کافر. و حسن گفته: از زمان آدم علیه السلام تا زمان نوح به حال کفر بودند. و برخى دیگر گفته اند: منظور، اعراب پیش از بعثت رسول خدا- صلى اللَّه علیه- و آله- میباشند، که اینان تا وقت بعثت آن حضرت بحال شرک بودند و چون آن حضرت مبعوث گشت جمعى ایمان آورده و جمع دیگرى بحال شرک باقى ماندند.
و اشکالى که بر این قول- یعنى قول به اینکه مردم در حال کفر بودند و سپس مؤمن شدند- میشود این است که چگونه ممکن است مردم همگى در حال کفر باشند و کسى در میان آنها بحال ایمان نباشد که بر آنها گواه باشد در صورتى که خداى تعالى فرموده: «فَکَیْفَ إِذا جِئْنا مِنْ کُلِّ أُمَّهٍ بِشَهِیدٍ»[۴] (چگونه باشد آن زمان که از هر أمتى گواهى بیاوریم)؟
و پاسخى که از این اشکال داده شده آن است که منظور همه مردم نیستند بلکه حکم کفر و ایمان روى عموم مردم رفته، و از اینرو گفته میشود «دار الاسلام» و «دار الکفر» و این منافات ندارد با اینکه افراد مؤمنى هم بندرت در آنها یافت شوند. و از اینرو در تفسیر حسن آمده که مردم عموماً تا زمان نوح بحال کفر بسر میبردند مگر اندکى از خواص، زیرا زمین هیچگاه خالى از حجت خدا نخواهد بود.
۳- مقصود از آیه این است که مردم بر فطرت اسلام آفریده شدهاند سپس بدین هاى دیگر میگروند.
«وَ لَوْ لا کَلِمَهٌ سَبَقَتْ مِنْ رَبِّکَ» و اگر کلمه پروردگارت نگذشته بود که خدا از روى لطفى که دارد در عقاب گنهکاران شتاب نمیکند.
«لَقُضِیَ بَیْنَهُمْ فِیما فِیهِ یَخْتَلِفُونَ» کار آنها را فیصله داده بود، و نافرمانان را نابود کرده و مؤمنان را نجات میداد، و لکن از روى لطف و فضلى که نسبت بدانها دارد کیفرشان را بقیامت انداخت.
«وَ یَقُولُونَ لَوْ لا أُنْزِلَ عَلَیْهِ آیَهٌ مِنْ رَبِّهِ» و گویند چرا بر محمد آیهاى نازل نشود که مردم بدانوسیله بناچار صدق گفتار او را بدانند، و احتیاجى بفکر و استدلال نباشد، و براى صدق گفتارش از وى معجزه نخواهند! و پاسخ این گفتار کافران آن است که اضطرار منافات با تکلیف دارد. زیرا غرض از تکلیف آن است که آنها با فکر و اختیار خود او را بشناسند و بدرک ثواب نائل آیند. و اگر بنا شد معرفت آنها اضطرارى باشد و از اختیار آنها بیرون باشد مستحق ثواب نگردند، و گذشته از آنکه با هدف از تکلیف نیز منافات دارد و نقض غرض لازم آید.
«فَقُلْ إِنَّمَا الْغَیْبُ لِلَّهِ» یعنى اى محمد بگو: آن کس که از غیب آگاه است و مصلحت کارها را پیش از انجام آنها میداند او خدایى است که هر چیز را قبل از وجود و پس از وجود آن میداند، و چیزى بر او پنهان نیست، و هر چه را بداند که در وجود و آمدنش مصلحت است نازل گرداند، و هر چه را بداند که در آوردنش مصلحت نیست نازل نکند، و از اینرو آنچه را اینان میخواهند خدا روى مصلحت نخواهد آورد.
«فَانْتَظِرُوا إِنِّی مَعَکُمْ مِنَ الْمُنْتَظِرِینَ» یعنى شما چشم براه عقاب خدا باشید که در دنیا مغلوب شده و کشته شوید و در آخرت نیز بعقاب الهى گرفتار شوید، و من هم چشم براه وعده خدا هستم که مرا بر شما نصرت و پیروزى دهد.
و برخى گفته اند: معناى آیه این است که شما چشم براه خوارى کافران باشید که من هم چشم براه عزت و سربلندى مؤمنان هستم.
________________________________________________
[۱] – سوره نجم آیه ۳- ۴.
[۲] – سوره نحل آیه ۳۸.
[۳] – سوره نخل آیه ۷۳.
[۴] – سوره نساء آیه ۴۱
ترجمه تفسیر مجمع البیان، ج۱۱