تفسیر بیان السعادة-الرعد

ترجمه بیان السعاده فى مقامات العباده سلطان محمد گنابادی«سلطانعلیشاه»سوره الرعد۲۶-۴۳

آیات ۳۰- ۲۶

[سوره الرعد (۱۳): آیات ۲۶ تا ۳۰]

اللَّهُ یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ یَشاءُ وَ یَقْدِرُ وَ فَرِحُوا بِالْحَیاهِ الدُّنْیا وَ مَا الْحَیاهُ الدُّنْیا فِی الْآخِرَهِ إِلاَّ مَتاعٌ (۲۶) وَ یَقُولُ الَّذِینَ کَفَرُوا لَوْ لا أُنْزِلَ عَلَیْهِ آیَهٌ مِنْ رَبِّهِ قُلْ إِنَّ اللَّهَ یُضِلُّ مَنْ یَشاءُ وَ یَهْدِی إِلَیْهِ مَنْ أَنابَ (۲۷) الَّذِینَ آمَنُوا وَ تَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُمْ بِذِکْرِ اللَّهِ أَلا بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ (۲۸) الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ طُوبى‏ لَهُمْ وَ حُسْنُ مَآبٍ (۲۹) کَذلِکَ أَرْسَلْناکَ فِی أُمَّهٍ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِها أُمَمٌ لِتَتْلُوَا عَلَیْهِمُ الَّذِی أَوْحَیْنا إِلَیْکَ وَ هُمْ یَکْفُرُونَ بِالرَّحْمنِ قُلْ هُوَ رَبِّی لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ وَ إِلَیْهِ مَتابِ (۳۰)

 

ترجمه:

(۱۳/ ۳۰- ۲۶)

خدا هر که را خواهد فراخ روزى و هر که را خواهد تنگ روزى گرداند و (این مردم کافر) به زندگانى و متاع دنیا دلشادند در صورتى که دنیا در قبال آخرت متاع ناقابلى بیش نیست،

کافران مى‏گویند: چرا آیت و حجّت قاطعى از خدا بر (اثبات نبوّت) او نازل نشد (اى رسول ما) توبه آن‏ها بگو که (حجّت قاطعى مانند قرآن و معجزات دیگر آمد اکنون) خدا هر که را خواهد گمراه و هر که را که بدرگاه او تضرّع و انابه کند هدایت مى‏کند، (چه اشخاصى بدرگاه خدا تضرّع و انابه مى‏کنند؟)

آن‏ها که به خدا ایمان آورده دلهاشان به یاد خدا آرام مى‏گیرد (مردم) آگاه باشید که تنها یاد خدا آرام‏بخش دلهاست،

آنان که به خدا ایمان آورده به کارهاى نیکو پرداختند. خوشا بر احوال آن‏ها و مقام نیکوى آن‏ها،اى محمّد صلّى اللّه علیه و آله ما ترا به رسالت میان خلقى فرستادیم که پیش از این هم پیغمبران و امّتهاى دیگر به جایشان بوده و درگذشتند (امر تازه‏اى نیست که ترا به رسالت فرستادیم) هر چه از معارف الهى که از ما به وحى بر تو رسد تلاوت کنى، باز مردم به‏ خداى مهربان کافر مى‏شوند بگو او خداى من است و جز آن خدایى نیست و من بر او توکّل کرده‏ام و روى امیدم همه به سوى اوست.

 

 

تفسیر

اللَّهُ یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ یَشاءُ وَ یَقْدِرُ خداوند روزى نباتى و حیوانى و انسانى را به هر که بخواهد گسترش مى‏دهد و یا تنگ مى‏گرداند.

وَ فَرِحُوا بِالْحَیاهِ الدُّنْیا وَ مَا الْحَیاهُ الدُّنْیا فِی الْآخِرَهِ إِلَّا مَتاعٌ‏ و آنان (کافران) به زندگانى دنیا دلخوش شدند، در حالى که زندگانى دنیا در جنب آخرت، یا بین حیات آخرت چیزى نیست مگر چیز اندکى که تمتع و بهره‏ى اندکى نیز در بردارد.

وَ یَقُولُ الَّذِینَ کَفَرُوا لَوْ لا أُنْزِلَ عَلَیْهِ آیَهٌ مِنْ رَبِّهِ‏ کافران گویند: اگر نشانه‏اى از پروردگارت نازل مى‏شد، گویا که آن‏ها هیچ نشانه‏اى از نشانه‏ها را ندیده‏اند، چون آن‏ها کور بودند و آنچه را هم که مى‏دیدند یا حمل بر سحر مى‏کردند یا امرى جادو مى‏دانستند.

قُلْ إِنَّ اللَّهَ یُضِلُّ مَنْ یَشاءُ بگو خداوند هر که را بخواهد گمراه مى‏کند، بدین‏گونه که او را از نظر کردن در عواقب کار و نیز در دعوت دعوت‏کننده و در آیات و نشانه‏هاى او کور و نابینا قرار مى‏دهد، لذا هدایت و گمراهى به وجود آیه و نشانه و عدم آن مربوط نیست.

وَ یَهْدِی إِلَیْهِ مَنْ أَنابَ‏ خداوند کسى را که انابه کند و از جهنّم طبع باز گردد و از زندان نفس فرار کند هدایت مى‏کند.

الَّذِینَ آمَنُوا[۱] بدل از مَنْ أَنابَ‏ یا کلام مستأنف مبتدا است، و طُوبى‏ لَهُمْ‏ خبر آن است، یا خبر مبتداى محذوف است، و الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ‏ بدل از آن است، یا این که‏ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ‏ مبتداى دوم یا مبتداى اول است، و مقصود از ایمان ایمان خاصّ است که با بیعت خاصّ‏ ولوى حاصل مى‏شود.

وَ تَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُمْ بِذِکْرِ اللَّهِ‏ و با ذکر خدا[۲] دلهایشان آرامش مى‏یابد، زیرا پس از آن که انسان ایمان آورد، ذکرى به‏وسیله ولىّ خدا بر او القا شد، در نتیجه آن ایمان حقیقى براى او حاصل و محقّق مى‏شود، در قلب او داخل مى‏گردد و او را از حالت طلب به عشق مى‏رساند، با شدّت یافتن شور عشق آرامشى براى حاصل مى‏شود، در این حالت این امر بر او صادق است که با ذکرى که از ولىّ امرش گرفته است آرامش پیدا کرده است، و لیکن اطمینان به صورت تمام و کمال حاصل نمى‏شود مگر با حصول ملکوت امام در دل و قرار گرفتن با او.

پس آنگاه که به ملکوت امام رسید و با او استقرار یافت بدون شایبه‏ى اضطراب و هیجان آرامش پیدا مى‏کند، و ملکوت امام ذکر حقیقى خداست.

بنابراین معناى آیه چنین مى‏شود: کسانى که ایمان آوردند و ذکر اخذ نمودند از کسانى هستند که به واسطه‏ى ذکر ایمان آوردند، و قلوب آن‏ها به سبب صورت آن ذکر یا به سبب حقیقت آن که همان‏ ملکوت شیخ است آرامش مى‏یابد.

و روى همین جهت است که‏ الَّذِینَ آمَنُوا به شیعه تفسیر شده یعنى کسانى که با بیعت خاصّ ولوى بیعت کرده‏اند، و ذکر خدا به امیر المؤمنین علیه السّلام و ائمه علیهم السّلام تفسیر شده، و ذکر خدا به حضرت محمّد صلّى اللّه علیه و آله نیز تفسیر شده است.

أَلا بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ‏ جمله‏ى معترضه است که براى تأکید آورده شده.

الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ‏ پس کسانى که ایمان آوردند و عمل صالح انجام دادند تا این که به ذکر حقیقى نائل شدند و به سبب آن آرامش و اطمینان پیدا کردند.

طُوبى‏ لَهُمْ وَ حُسْنُ مَآبٍ‏ پاکى و مقام زیبا و نیک بر آنان است، زیرا چه (طوبى) وصف است به معناى پاک و پاکیزه، یا مصدر (طاب) است، مانند (زلفى) و (بشرى) یا جمع (طیّبه) است چنانچه در قاموس آمده است، یا مؤنث (أطیب) است‏[۳] و در اخبار به درختى در بهشت تفسیر شده که موصوف به اوصاف متعدّدى است، و اصل آن درخت در خانه‏ى محمّد صلّى اللّه علیه و آله یا على علیه السّلام است.

(پس حیات طیّبه و آرامش در سراى ولایت که بهترین سر انجام است مخصوص آنان شد).

کَذلِکَ أَرْسَلْناکَ‏ تو را فرستاده ‏ایم فرستادنى که مانند آن فرستادن است، این از قبیل تشبیه و تمثیل کلى به جزیى است، یا این که (کذلک) خبر مبتداى محذوف است که اصل آن (الأمر کذلک) مى‏باشد یعنى مطلب چنین است، و (ارسلناک) مستأنف است.

فِی أُمَّهٍ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِها أُمَمٌ‏ تو را براى امتى فرستادیم که قبل از آن امّت‏ها و پیامبرانى در بین آن‏ها بوده‏اند.

بیان این سخن بدان جهت است که امّت‏هاى پیشین براى آن‏ها عبرت باشد، و تو در بین آن‏ها از رسولان گذشته در بین امّت‏هایشان به تصدیق و قبول نزدیکتر باشى.

لِتَتْلُوَا عَلَیْهِمُ الَّذِی أَوْحَیْنا إِلَیْکَ‏ تا آنچه را از قرآن و احکام و داستان‏هاى گذشتگان بلکه اصل آنچه را که ما به تو وحى‏[۴] کردیم که همان ولایت على علیه السّلام است بر آنان تلاوت کنى.

وَ هُمْ یَکْفُرُونَ بِالرَّحْمنِ‏ در حالى که آن‏ها به خداى بخشنده کافر هستند، با بیان آن ایشان را از کفرشان بازگردانى، یا مقصود این است که تو آنچه را که وحى کردیم تلاوت مى‏کنى و لکن آن‏ها به خداى بخشنده کفر مى‏ورزند.

قُلْ هُوَ رَبِّی لا إِلهَ إِلَّا هُوَ تعمیم بعد از تخصیص است، یعنى او پروردگار من و پروردگار هر چیز است، زیرا خدایى جز او نیست‏ عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ‏ در همه‏ى کارهایم به او توکّل نمودم.[۵] وَ إِلَیْهِ مَتابِ‏ در مبدأ و معادم و معاشم به غیر او نظر نمى‏کنم، بلکه به ربوبیّت و خدایى او براى خودم و براى هر چیز نظر مى‏افکنم، و به حفظ و یارى او در هر حال نظر مى‏کنم، و به همین جهت بر او توکّل کردم و براى خودم مرجع دیگرى نمى‏بینم.

 

 

آیات ۳۴- ۳۱

[سوره الرعد (۱۳): آیات ۳۱ تا ۳۴]

وَ لَوْ أَنَّ قُرْآناً سُیِّرَتْ بِهِ الْجِبالُ أَوْ قُطِّعَتْ بِهِ الْأَرْضُ أَوْ کُلِّمَ بِهِ الْمَوْتى‏ بَلْ لِلَّهِ الْأَمْرُ جَمِیعاً أَ فَلَمْ یَیْأَسِ الَّذِینَ آمَنُوا أَنْ لَوْ یَشاءُ اللَّهُ لَهَدَى النَّاسَ جَمِیعاً وَ لا یَزالُ الَّذِینَ کَفَرُوا تُصِیبُهُمْ بِما صَنَعُوا قارِعَهٌ أَوْ تَحُلُّ قَرِیباً مِنْ دارِهِمْ حَتَّى یَأْتِیَ وَعْدُ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ لا یُخْلِفُ الْمِیعادَ (۳۱) وَ لَقَدِ اسْتُهْزِئَ بِرُسُلٍ مِنْ قَبْلِکَ فَأَمْلَیْتُ لِلَّذِینَ کَفَرُوا ثُمَّ أَخَذْتُهُمْ فَکَیْفَ کانَ عِقابِ (۳۲) أَ فَمَنْ هُوَ قائِمٌ عَلى‏ کُلِّ نَفْسٍ بِما کَسَبَتْ وَ جَعَلُوا لِلَّهِ شُرَکاءَ قُلْ سَمُّوهُمْ أَمْ تُنَبِّئُونَهُ بِما لا یَعْلَمُ فِی الْأَرْضِ أَمْ بِظاهِرٍ مِنَ الْقَوْلِ بَلْ زُیِّنَ لِلَّذِینَ کَفَرُوا مَکْرُهُمْ وَ صُدُّوا عَنِ السَّبِیلِ وَ مَنْ یُضْلِلِ اللَّهُ فَما لَهُ مِنْ هادٍ (۳۳) لَهُمْ عَذابٌ فِی الْحَیاهِ الدُّنْیا وَ لَعَذابُ الْآخِرَهِ أَشَقُّ وَ ما لَهُمْ مِنَ اللَّهِ مِنْ واقٍ (۳۴)

ترجمه:

(۱۳/ ۳۴- ۳۱)

و اگر کتابى با اعجاز بیان کوهها را به رفتار و مردگان را به گفتار آورد و زمین را از هم بشکافد همین قرآن با عظمت است (که با وجود آن باز ایمان نمى‏آورند) آرى فرمان در همه‏ى عالم با خدا است (هر چه خواهد به مشیّت ازلى مى‏کند) آیا مؤمنان هنوز ندانسته‏اند که اگر خدا بخواهد همه‏ى مردم را (به الزام و جبر) هدایت مى‏کند؟ کافران باید پیوسته از کردار زشتشان به کیفر و سرکوبى برسند یا مصیبتى برد یار آن‏ها زود فرود آید تا آنگاه که در محشر هم وعده‏ى خدا (بر هلاک آن‏ها) فرارسد که خدا خلاف وعده نخواهد کرد،

(اى رسول تو از آزار و تکذیب امّت غمین مباش که) مردم به رسولان پیش از تو هم بسیار استهزاء کردند ما هم به آن‏ها فرصت دادیم تا آنگاه که ایشان را به عقوبت گرفته و با چه عقاب سخت به کیفر رسانیدیم،

آیا خدایى را که نگهبان همه‏ى نفوس عالم با آثارشان اوست (فراموش کردند) و براى‏ خدا شریکانى از پیش خود جعل کردند (اى رسول به آن‏ها) بگو که نام خدایان خود برگوئید یا این که مى‏خواهید خدا را به چیزى که در زمین از آن آگاه نیست آگه سازید؟ یا آن که ظاهر سخنى (که خود هم حقیقتى بر آن هائل نیستند) مى‏گویید؟ بلکه کافران را مکر و فسون در نظر زیبا آمده و از راه خدا باز ماندند و هر کس را خدا گمراه کند (یعنى از اتمام حجّت به گمراهى واندارد) دیگر هیچ کس وى را هدایت نخواهد کرد،

و چنین گمراهان هم در زندگى دنیا (به انواع بلا) معذّبند و هم در عالم آخرت به سخت‏ترین عذاب گرفتارند و هرگز از قهر خدا بازدارنده‏ى ندارند.

 

 

تفسیر

وَ لَوْ أَنَّ قُرْآناً سُیِّرَتْ بِهِ الْجِبالُ أَوْ قُطِّعَتْ بِهِ الْأَرْضُ أَوْ کُلِّمَ بِهِ الْمَوْتى‏ و اگر قرآنى بود که مى‏توانست کوهها را حرکت دهد و زمین را بشکافد و مردگان را به سخن در آورد همین کتاب قرآن بود.

چون بین مردم چنین معروف بود که بعضى‏ها ورد مى‏خوانند و در چیزى که مى‏خواهند فوت مى‏کنند و مى‏دمند و سنگ‏ها را به حرکت درمى‏آورند باران نازل مى‏کنند، و شهرها را نشان مى‏دهند، و غایب را احضار مى‏کنند، چنانچه این معنا در زمان ما از مرتاض‏هاى متشرّع و غیر آن‏ها معروف است …

لذا خداوند مى‏فرماید: اگر در عالم چیزى خوانده شود که کوهها را به حرکت در آورد … تا آخر آن چیز همان قرآن است نه‏ غیر قرآن، و این معنا با قول خداى تعالى: بَلْ لِلَّهِ الْأَمْرُ جَمِیعاً موافق‏تر است، چون این از تأثیر چیزى است که خوانده شده، و تأثیر را فقط منحصر به خداى تعالى مى‏داند.

گویا که گفته است: هر چیز خوانده شده‏اى که در عالم داراى اثر باشد منحصر در همین قرآن است به این معنا که از آن خارج نیست، چه هیچ تر و خشکى نیست مگر این که در قرآن است.

سپس قاطعانه فرمود: بلکه هیچ چیز داراى اثر نیست مگر خدا یعنى اثر هر مؤثّرى به سبب مؤثّر بودن خداى تعالى است، نه این که خودش مستقلا اثر داشته باشد.

أَ فَلَمْ یَیْأَسِ الَّذِینَ آمَنُوا لفظ (ییأس) بنا بر لغتى به (یعلم) تفسیر شده است، و در قرائت اهل بیت علیهم السّلام (یتبین) خوانده شده، اگر آن را طبق معناى مشهورش بگیریم مقصود این است آیا کسانى که ایمان آورده‏اند از ایمان آوردن مشرکین ناامید نشده‏اند.

و بنابراین جمله‏ى ما بعدش تعلیل آن مى‏شود، و جمله‏ى‏ أَنْ لَوْ یَشاءُ اللَّهُ‏ مفعول (أ فلم ییأس) مى‏شود.

یا معناى این جمله این است:

زیرا اگر خدا بخواهد لَهَدَى النَّاسَ جَمِیعاً وَ لا یَزالُ الَّذِینَ کَفَرُوا همه‏ى مردم را هدایت مى‏کند، در حالى که اسباب ایمان براى آن‏ها از انذارهاى رسا حاصل است چون همیشه به کفّار به دلیل کفرشان مصیبت و بلا رسیده است.

تُصِیبُهُمْ بِما صَنَعُوا به سبب کارهایى که در حال کفرشان انجام داده‏اند به آن‏ها.

قارِعَهٌ مصیبت و بلایى نازل مى‏شود.

أَوْ تَحُلُّ قَرِیباً مِنْ دارِهِمْ‏ یا بلا و مصیبت به نزدیک خانه آنان و به امثال آنان نازل مى‏شود که آن‏ها را نیز مى‏ترساند و اثر بلا به آن‏ها نیز مى‏رسد.[۶] حَتَّى یَأْتِیَ وَعْدُ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ لا یُخْلِفُ الْمِیعادَ تا وقتى که وعده‏ى خدا به عذاب در دنیا از قبیل کشته شدن و اسارت و غارت برسد، و ممکن است مقصود از وعده‏ى خدا قبض ارواح آنان باشد، به هر حال خدا هرگز خلاف وعده نمى‏کند.

وَ لَقَدِ اسْتُهْزِئَ بِرُسُلٍ مِنْ قَبْلِکَ‏ این گفتار از باب دلدارى پیامبر صلّى اللّه علیه و آله است که تنها تو نیستى که مورد استهزا قرار مى‏گیرى پیامبران پیش از تو نیز چنین بوده‏اند.

فَأَمْلَیْتُ لِلَّذِینَ کَفَرُوا ثُمَّ أَخَذْتُهُمْ‏ تهدید به استهزاکنندگان است، که ما در اول به آن‏ها مهلت دادیم و چون از کار خود پشیمان نگشتند، آن‏ها را به عقوبت گرفتم.

فَکَیْفَ کانَ عِقابِ‏ استفهام براى ترسانیدن و طولانى‏ کردن کلام در مقام تهدید است، یعنى و چه عذاب سختى! أَ فَمَنْ هُوَ قائِمٌ عَلى‏ کُلِّ نَفْسٍ‏ آیا کسى که نگهبان و مراقب هر نفس و حافظ اعمال آن است، که چه کسب کرده است (خدا) با کسى که چنین نیست برابر است؟

وَ جَعَلُوا لِلَّهِ شُرَکاءَ قُلْ سَمُّوهُمْ‏ آن‏ها را که شریک خدا قرار داده ‏اید نام ببرید، آیا در بین مسمّیات نامى دارند، یا این که آن‏ها را از پیش خودتان اختراع کرده‏اید و نامهایى براى آن‏ها ساخته ‏اید.

و ممکن است مقصود این باشد که آن‏ها را توصیف کنید تا معلوم شود که آیا چیزى دارند که مستحقّ پرستش باشند؟! أَمْ تُنَبِّئُونَهُ بِما لا یَعْلَمُ فِی الْأَرْضِ‏ یا شما مى‏خواهید خدا را آگاه کنید؟ یعنى مى‏پندارید چیزهایى در زمین هست که خدا نمى‏داند و شما باید او را آگاه سازید.

در حالى که خداوند عالم به هر چیز است، یا این که مى‏خواهید او را از استحقاق شراکت شرکا آگاه سازید؟ از شرکایى که خداوند در روى زمین از آن آگاه نیست! و این جمله نهایت سفیه کردن و سفیه دانستن آن‏هاست.

أَمْ بِظاهِرٍ مِنَ الْقَوْلِ‏ آیا خبر از یک چیز مخفى مى‏دهید که خدا آن را نمى‏داند یا از یک امر آشکار خبر مى‏دهید که همه آن را مى‏دانند؟

و تقیید به (قول) و گفتار براى این است که خبر دادن و آگاه کردن به قضایا و نسبت‏ها مربوط مى‏شود که آن‏ها اقوال و گفتارهاى نفسانى‏اند.

بعضى گفته‏اند: معناى آیه این است که آیا آن‏ها را با گفتار و قول ظاهرى شرکا مى‏دانید بدون این که حقیقتى براى او اعتبار کنید، چنانچه زنگى را کافورى مى‏نامید[۷]، ولى آنچه را که شما شریک قرار داده‏اید هیچ یک از صفات مذکور را ندارد.

بَلْ زُیِّنَ لِلَّذِینَ کَفَرُوا مَکْرُهُمْ‏ بلکه مکر و حیله‏ى رؤسا و بزرگان کفّار براى کافران زینت داده شده، رؤسایى که براى آن‏ها عبادت و پرستش شرکا را وضع کردند، و با فریب و مکر و حیله به آن‏ها چنین وانمود کردند که شرکا بر ضرر یا نفع قدرت و توانایى دارند، چنانچه پیامبران را با شرکا و بت‏ها مى‏ترسانیدند.

وَ صُدُّوا عَنِ السَّبِیلِ‏ آن‏ها از راه مکر و فریب رؤسا و بزرگانشان مردم را از راه حقّ بازداشتند.

که راه حقّ همان راه قلب است و به وسیله‏ى آن ولایت تکوینى ظاهر و ولایت تکلیفى حاصل مى‏شود.

وَ مَنْ یُضْلِلِ اللَّهُ فَما لَهُ مِنْ هادٍ زیرا هدایت هر هادى و راهنمایى جز هدایت خدا نیست، پس نمى‏تواند با گمراه کردن خدامعارضه کند.

لَهُمْ عَذابٌ فِی الْحَیاهِ الدُّنْیا در زندگى دنیا براى آن‏ها انواع بلاها و عذاب‏ها است.

وَ لَعَذابُ الْآخِرَهِ أَشَقُّ وَ ما لَهُمْ مِنَ اللَّهِ مِنْ واقٍ‏ آن‏ها کسى در دنیا و آخرت نگهدار آن‏ها از عذاب نیست.

 

 

آیات ۴۳- ۳۵

[سوره الرعد (۱۳): آیات ۳۵ تا ۴۳]

مَثَلُ الْجَنَّهِ الَّتِی وُعِدَ الْمُتَّقُونَ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ أُکُلُها دائِمٌ وَ ظِلُّها تِلْکَ عُقْبَى الَّذِینَ اتَّقَوْا وَ عُقْبَى الْکافِرِینَ النَّارُ (۳۵) وَ الَّذِینَ آتَیْناهُمُ الْکِتابَ یَفْرَحُونَ بِما أُنْزِلَ إِلَیْکَ وَ مِنَ الْأَحْزابِ مَنْ یُنْکِرُ بَعْضَهُ قُلْ إِنَّما أُمِرْتُ أَنْ أَعْبُدَ اللَّهَ وَ لا أُشْرِکَ بِهِ إِلَیْهِ أَدْعُوا وَ إِلَیْهِ مَآبِ (۳۶) وَ کَذلِکَ أَنْزَلْناهُ حُکْماً عَرَبِیًّا وَ لَئِنِ اتَّبَعْتَ أَهْواءَهُمْ بَعْدَ ما جاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ ما لَکَ مِنَ اللَّهِ مِنْ وَلِیٍّ وَ لا واقٍ (۳۷) وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلاً مِنْ قَبْلِکَ وَ جَعَلْنا لَهُمْ أَزْواجاً وَ ذُرِّیَّهً وَ ما کانَ لِرَسُولٍ أَنْ یَأْتِیَ بِآیَهٍ إِلاَّ بِإِذْنِ اللَّهِ لِکُلِّ أَجَلٍ کِتابٌ (۳۸) یَمْحُوا اللَّهُ ما یَشاءُ وَ یُثْبِتُ وَ عِنْدَهُ أُمُّ الْکِتابِ (۳۹)

وَ إِنْ ما نُرِیَنَّکَ بَعْضَ الَّذِی نَعِدُهُمْ أَوْ نَتَوَفَّیَنَّکَ فَإِنَّما عَلَیْکَ الْبَلاغُ وَ عَلَیْنَا الْحِسابُ (۴۰) أَ وَ لَمْ یَرَوْا أَنَّا نَأْتِی الْأَرْضَ نَنْقُصُها مِنْ أَطْرافِها وَ اللَّهُ یَحْکُمُ لا مُعَقِّبَ لِحُکْمِهِ وَ هُوَ سَرِیعُ الْحِسابِ (۴۱) وَ قَدْ مَکَرَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَلِلَّهِ الْمَکْرُ جَمِیعاً یَعْلَمُ ما تَکْسِبُ کُلُّ نَفْسٍ وَ سَیَعْلَمُ الْکُفَّارُ لِمَنْ عُقْبَى الدَّارِ (۴۲) وَ یَقُولُ الَّذِینَ کَفَرُوا لَسْتَ مُرْسَلاً قُلْ کَفى‏ بِاللَّهِ شَهِیداً بَیْنِی وَ بَیْنَکُمْ وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْکِتابِ (۴۳)

 

ترجمه:

(۱۳/ ۴۳- ۳۵)

مثل بهشتى که پرهیزگاران را وعده داده شده است آن چنان است که نهرها در زیر درختانش جارى است و خوردنیهایش همیشه و سایه آن همواره برقرار است. این بهشت سر انجام پرهیزگاران است و دوزخ سر انجام کافران است.

و این کسانى که بر ایشان کتاب فرستادیم از این کتاب که بر تو فروفرستاده‏شده بسیار شادمانند. در حالى که بعضى از احزاب (مانند کافران و اهل کتاب و مشرکان) برخى از آیات خدا را انکار مى‏کنند. بگو من مأمورم خداى یکتا را بپرستم و هرگز با او شریک نیاورم، و مردم را به سوى خدا دعوت کنم و (بگویم که) بازگشت ما به سوى اوست.

و ما قرآن را با حکمت و فصاحت عربى فرستادیم. با وجود این کتاب علم و دانش، اگر از خواسته‏هاى آن‏ها پیروى کنى از خدایا رو نگهبانى نخواهى داشت.

و ما رسولانى پیش از تو به خلق فرستادیم و بر همه (مانند تو) زنان و فرزندان مقرّر داشتیم و هیچ پیغمبرى نبوده که بى‏اذن خدا آیت و معجزى آورد که هر امرى را وقتى معیّن (در کتاب قضاى حق) مرقوم‏ است.

خدا هر چه را خواهد (از احکام یا حوادث عالم) محو و هر چه را خواهد اثبات مى‏کند و اصل کتاب (آفرینش) مشیّت او است،

و هرگاه ما در حیات تو بر آن وعده‏ى عذابى که بر کافران دادیم برخى را پدیدار کنیم یا آن که پیش از وقت ترا به دار آخرت بریم بهر حال بر تو تبلیغ حکم خدا و بر ما حساب خلق است (وقت عذاب و حساب با عفو بندگان از وظایف نبوّت نیست)،

آیا مردم ندیدند که ما به (فرستادن رسولان) عزم سرزمین (کافران جاهل) کرده و از هر طرف مى‏کاهیم و بر قدرت اهل ایمان مى‏افزائیم؟ و تنها خدا است که در جهان فرمان دهد و هیچ کس بر رد حکمش قادر نیست و اوست که در یک لحظه به حساب همه‏ى خلق رسیدگى مى‏کند،

پیش از اینان هم بسیارى کافران مکر مى‏کردند (و عاقبت همه هلاک شدند) پس همه‏ى مکر و تدبیرها نزد خدا است (و او به خلق مکر و سیاست آموخته) و او مى‏داند هر کس به چه کار و اندیشه است و کافران به زودى خواهند یافت که عاقبت خوش و منزل سعادت براى کیست؟

و کافران بر تو اعتراض کنند که تو رسول خدا نیستى بگو تنها بین من و شما خدا و عالمان حقیقى به کتاب خدا به عنوان گواه کافى خواهد بود.

 

 

تفسیر

مَثَلُ الْجَنَّهِ الَّتِی وُعِدَ الْمُتَّقُونَ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ چون کلمه‏ مَثَلُ‏ در این عبارت یک امر ترکیبى است (و به تنهایى نیامده) خبر آن جمله‏اى قرار داده شده (که با الّتى شروع‏ مى‏ شود) بدون ضمیرى که به مبتدا برمى‏گردد (ضمیر هى نیامده است) زیرا خبر عین مبتداست.

أُکُلُها دائِمٌ وَ ظِلُّها بهشت آخرت مانند بهشت‏هاى دنیا نیست که از جهت خوردن و سایه منقطع شود و تابستان و زمستانش فرق کند.

تِلْکَ عُقْبَى الَّذِینَ اتَّقَوْا وَ عُقْبَى الْکافِرِینَ النَّارُ وَ الَّذِینَ آتَیْناهُمُ الْکِتابَ‏ مقصود کتاب نبوّت و احکام آن است که به سبب توبه به دست تو و قبول احکام از توبه آن‏ها داده ‏ایم.

یَفْرَحُونَ بِما أُنْزِلَ إِلَیْکَ‏ به آنچه که از صورت کتاب که همان قرآن است به تو نازل شده خوشحال مى‏شوند به خصوص بر آنچه که از ولایت على علیه السّلام در قرآن نازل شده است.

وَ مِنَ الْأَحْزابِ‏ از گروه و حزب‏هاى مختلف که به تو ایمان آوردند یا ایمان نیاوردند.

مَنْ یُنْکِرُ بَعْضَهُ‏ بعضى از چیزهایى را که بر تو نازل شده انکار مى‏کنند و آن چیزهایى است که موافق هواها و غرض‏هاى آنان نیست مخصوصا ولایت على علیه السّلام.

قُلْ إِنَّما أُمِرْتُ أَنْ أَعْبُدَ اللَّهَ‏ بگو که من مأمور شده‏ام که از خدا اطاعت کنم.

وَ لا أُشْرِکَ‏[۸] بِهِ‏ در طاعت به او شرک نورزم، پس چگونه صحیح است که من مطیع هواى شما باشم و بعضى از آنچه را که به من نازل شده و موافق هواهاى شما نیست ترک کنم.

إِلَیْهِ أَدْعُوا من به سوى خدا دعوت مى‏کنم نه به سوى غیر او، پس به هواهاى شما نظر ندارم چه موافق باشد و چه مخالف.

وَ إِلَیْهِ مَآبِ‏ پس من نظرى جز به سوى او نمى‏کنم، و نظر به هواهاى نفسانى شما نمى‏اندازم.

وَ کَذلِکَ أَنْزَلْناهُ‏ همچنین آنچه را که ذکر شد از عبادت خدا و شرک نیاوردن به او و دعوت و بازگشت به سوى او … همه‏ى این‏ها چیزى است که آن را نازل کردیم.

در حالى که آن مثل همان امورى است که ذکر شد یعنى اگر چه همه آن‏ها به طور صریح نیست، و لیکن همه‏ى آن‏ها به چیزى بر مى‏گردد که ما آن را نازل کردیم.

حُکْماً عَرَبِیًّا[۹] حکم عربى است که از یک حکمت‏ رسایى ناشى شده است و در عالم عقول داراى حقیقت است، مقصود این نیست که اعرابى‏[۱۰] است و حقیقت و حکمتى در آن نیست، و حُکْماً عَرَبِیًّا حال از «ذلک» یا از مفعول‏ أَنْزَلْناهُ‏ است.

وَ لَئِنِ اتَّبَعْتَ أَهْواءَهُمْ‏ اگر در مخفى کردن آنچه که ناخوشایند آن‏ها است مخصوصا در مورد ولایت على علیه السّلام از هواهاى نفسانى آن‏ها پیروى کنى‏ بَعْدَ ما جاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ‏ پس از آن که علم به حقّ بودن آن پیدا کردى و مأموریّت اظهار آن را یافتى و یقین نمودى در این صورت‏ ما لَکَ مِنَ اللَّهِ مِنْ وَلِیٍ‏ کسى متصدى تربیت تو نمى‏ شود.

وَ لا واقٍ‏ و نیز کسى تو را در سختى‏ها یارى نمى‏ کند، و بارها تفسیر ولى و نصیر گذشت و گفتیم که آن دو عبارت از مظهر ولایت و رسالت است.

وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلًا مِنْ قَبْلِکَ‏ رسولانى قبل از تو فرستاده‏ایم و تو جدید و نخستین از فرستادگان نیستى.

وَ جَعَلْنا لَهُمْ أَزْواجاً وَ ذُرِّیَّهً و پیامبران پیشین نیز همسر و ذرّیّه داشته‏اند، پس شایسته نیست که تو را به خاطر تزویج و ذرّیّه سرزنش کنند.

وَ ما کانَ لِرَسُولٍ‏ هیچ رسولى از گذشتگان چنین نبود و حقّ نداشت‏ أَنْ یَأْتِیَ بِآیَهٍ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ‏ که نشانه و آیتى جز به اذن خدا بیاورد.

بنابراین آن‏ها نباید تو را سرزنش کنند که چرا پیشنهاد آن‏ها را اجابت نمى‏کنى یا اندوهناک شوى چون نشانه‏ى پیشنهادى آن‏ها را نیاوردى.

لِکُلِّ أَجَلٍ کِتابٌ‏ براى هر وقتى حکمى نوشته شده، لذا ممکن نیست که تو نشانه‏ى پیشنهادى آن‏ها را در غیر وقت خودش بیاورى و چون ظاهر این جمله بر حسب تعمیم اجل و کتاب با آنچه که خداوند به آن امر کرده مانند دعا و صدقه و صله‏ى رحم جهت دفع دردها و مرض‏ها و طول عمر منافات دارد.

لذا خداوند به دنبال آن فرمود:یَمْحُوا اللَّهُ ما یَشاءُ وَ یُثْبِتُ‏ خداوند آنچه را که بخواهد محو مى‏کند یا ثابت مى‏کند.

بنابراین دعا و صدقه و صله‏ى رحم را ترک نکنید وَ عِنْدَهُ أُمُّ الْکِتابِ‏ و نزد او ام الکتاب است که در آن همه چیز موجود است بدون تغییر حتّى محو آنچه که ثابت شده و اثبات آنچه که نبوده است.

کتاب محو و اثبات در مقام علم عبارت از نفوس جزیى است که با اشباح نورى اندازه‏ گیرى مى‏ شود و از آن به عالم مثال تعبیر مى‏ گردد، و کتاب محو و اثبات عینى همان عالم طبع است‏[۱۱].

وَ إِنْ ما نُرِیَنَّکَ بَعْضَ الَّذِی نَعِدُهُمْ أَوْ نَتَوَفَّیَنَّکَ‏ اگر بعضى از چیزهایى که به آن‏ها وعده دادیم به تو نشان دهیم، یا در نظرت آمد، ترسى بر تو نیست و بر آن اندوهناک مباش.

فَإِنَّما عَلَیْکَ الْبَلاغُ‏ که در حقیقت وظیفه تو پیام رساندن است که رساندى.

وَ عَلَیْنَا الْحِسابُ‏ و محاسبه آن حتما بر عهده ما است.

أَ وَ لَمْ یَرَوْا أَنَّا نَأْتِی الْأَرْضَ نَنْقُصُها مِنْ أَطْرافِها مقصود از آوردن زمین آوردن فرشتگانى مأمور یا آوردن امر خداى‏ تعالى است، و نقص از اطراف زمین رفتن تدریجى اهل زمین است.

و بعضى آن را به فقد علما تفسیر کرده‏اند، و این یا بدان جهت است که علما از عالم ارواح هستند و به زمین فرود آمده‏اند که با رفتن آن‏ها در زمین نقص پدید مى‏آید ولى غیر علماى چون مخلّد در زمین هستند با رفتن آن‏ها چیزى از زمین کم نمى‏شود.

و یا از آن جهت است که (اطراف) جمع (طرف) با حرکت یا جمع (طرف) با سکون به معناى شریف است.

و آیه در عالم صغیر جارى مى‏شود، و نقصان عالم صغیر روشن‏تر و ظاهرتر از عالم کبیر است یعنى، آیا نمى‏بینى وجود انسان از هر طرف نقصانى پدید مى‏آوریم؟

وَ اللَّهُ یَحْکُمُ لا مُعَقِّبَ لِحُکْمِهِ وَ هُوَ سَرِیعُ الْحِسابِ‏ و خدا حکم مى‏کند و هیچ ردکننده و دفع‏کننده‏ى حکم خدا نیست که او به حساب هر کس سریعا رسیدگى مى‏کند.

وَ قَدْ مَکَرَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ‏ قبل از این امّت نیز مردم نسبت به پیامبرانشان و مؤمنین مکر و حیله نمودند، چنانچه قوم تو مکر و حیله مى‏کنند، پس با مکر عذاب آن‏ها کم نمى‏گردد.

فَلِلَّهِ الْمَکْرُ جَمِیعاً پس همه‏ى مکر مال خدا است، چه او قدرت بر همه‏ى اسباب مکر دارد، و قدرت بر اجراء آن نیز بر حسب خواست خودش دارد.

زیرا که غیر خدا اگر بعضى از اسباب مکر را مهیّا و آماده‏ سازد بعضى دیگر از او فوت مى‏شود و اگر تا حدودى مکر خویش را اجرا کند همه‏ى مکرش را وفق مرادش نمى‏تواند اجرا نماید، و مکر از جانب خداى تعالى ابراز بدى و اسائه در صورت احسان است به صورت تدریجى و اندک اندک‏[۱۲].

یَعْلَمُ ما تَکْسِبُ کُلُّ نَفْسٍ‏ این جمله در مقام تعلیل تهدیدى است که از قول خدا فَلِلَّهِ الْمَکْرُ جَمِیعاً استفاده مى‏شود یا تاکید آن است.

وَ سَیَعْلَمُ الْکُفَّارُ لِمَنْ عُقْبَى الدَّارِ کافران به زودى مى‏فهمند که عاقبت و سر انجام براى مکرکننده است یا براى مؤمن مخلص، و این جمله تهدید کفّار به سوء عاقبت است، چنانچه جمله‏ى سابق تهدید به مؤاخذه فعلى است.

وَ یَقُولُ الَّذِینَ کَفَرُوا لَسْتَ مُرْسَلًا کافران مى‏گویند تو رسول نیستى و رسالت تو را انکار مى ‏کنند.

قُلْ کَفى‏ بِاللَّهِ شَهِیداً بَیْنِی وَ بَیْنَکُمْ وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْکِتابِ‏ بدان که خلیفه‏ى خدا چون داراى دو جهت است، یکى جهت الهى که بدان وسیله از خدا مى‏گیرد، و یکى جهت خلقى که بدان وسیله آنچه را گرفته به مردم مى‏رساند.

پس هرگاه حتّى یک نفر پیدا شود که از او بگیرد و جهت‏ خلقى محقّق مى‏ شود، و همین کافى است که خلافت الهى صادق آید.

و لذا خداوند فرمود: بگو من رسول خدا هستم و در رسالت من خداى دهنده کتاب و آن که علم کتاب را از من گرفته و نزد اوست، کافى است، و شهادت (خدا و على) آن دو براى من بس است، و در صدق رسالت و تبلیغ من احتیاجى به شما نیست، انکار کنید، یا اقرار نمایید.

و کسى که علم کتاب نزد اوست نمى‏تواند غیر از على علیه السّلام باشد اگر چه به غیر على علیه السّلام تفسیر کرده‏اند، زیرا علم مضاف بدون عهد مفید استغراق و عموم است‏[۱۳]، و کسى از امّت ادّعاى جمیع علم کتاب را جز على علیه السّلام و اولاد معصومین علیهم السّلام او نکرده است.

از على علیه السّلام آمده است: بدانید علمى که به وسیله‏ى آن آدم از آسمان به زمین هبوط نمود و جمیع آنچه که موجب برترى پیامبران تا خاتم آن‏ها صلّى اللّه علیه و آله شد در عترت خاتم النّبیّین صلّى اللّه علیه و آله است.

و اخبار در این معنا و در تخصیص علم کتاب به على علیه السّلام یا به او و ائمه علیهم السّلام بسیار است‏[۱۴].


[۱] ایمان- اعتقاد قلبى به کسى یا چیزى است. خواجه نصیر الدین گوید: ایمان در لغت تصدیق باشد، یعنى باور داشتن- اوصاف الاشراف، ص ۵۳، ایمان، فعل بنده باشد به هدایت حق.

عطار گوید:

نور ایمان از بیاض روى اوست‏ ظلمت کفر از سر یک موى اوست‏

مغربى گوید:

آنچه کفر است بر خلق بر ما آن دین است‏ تلخ و ترش همه عالم، بر ما شیرین است‏

مولوى گوید:

آن که ایمان یافت رفت اندر امان‏ کفرهاى باقیان شد در گمان‏

اهل حدیث گویند: ایمان داراى مراتب شدّت و ضعف است و قابل و زیادت و کم است از جهت شدّت و ضعف و نقصان و کمال عمل.

و بالاترین ایمانها، آن انبیاى عظام است به آنچه بر آن‏ها نازل شده است.

آمَنَ الرَّسُولُ بِما أُنْزِلَ إِلَیْهِ مِنْ رَبِّهِ وَ الْمُؤْمِنُونَ کُلٌّ آمَنَ بِاللَّهِ وَ مَلائِکَتِهِ وَ کُتُبِهِ وَ رُسُلِهِ‏.

آل عمران/ ۲۸۴، ۲۸۵، در تفسیر کشف الاسرار آمده است:

اى عزیز آدمیان که تصدیق انبیا نکردند اگر چه صورت آدمیان دارند، معناى آدمیان ندارند و آن که به مقام ایمان نرسید بازگشت وى به آسمان نخواهد بود.

[۲] ذکر: در کلمات عارفان به معانى: یاد کردن، مواظبت بر عمل، حفظ، طاعت، نماز، بیان، قرآن، حلم، شرف، شکر؛ نیز گفته‏اند: ذکر به معناى استیلاى مذکور بر دل است. یا ذکر یعنى توجّه به محبوب و غفلت به ما سوى.

اذکروا اللّه کار هر اوباش نیست‏ ارجعى بر پاى هر قلّاش نیست‏

[۳] زمخشرى و قاضى بیضاوى همین معنا را گرفته و طوبى را به خوشى و خرمى معنا کرده‏اند ولى طبرى و ابو الفتوح رازى و میبدى هم به همین معناى لفظى گرفته‏اند و هم آن را درخت معجزه آسایى در بهشت دانسته‏اند، و اهل ولایت آن را، ولایت على علیه السّلام دانسته‏اند و گفته‏اند شجره طوباى ولایت

[۴] وحى: آنچه از سوى حقّ تعالى بر رسول او نازل شود و از خواصّ نبوّت است.

مولوى گوید:

پس محل وحى باشد گوش و جان‏ وحى چبود گفتن از حسّ نهان‏

[۵] توکّل: واگذار کردن کار است به کسى که بدان اعتماد باشد؛ نیز به معناى واگذارى امور شخص است به مالک خود و اعتماد بر وکالت او؛ و مالک شی‏ء کسى است که مقتدر باشد بر آن در جهات مصالح او و در اصطلاح سالکان واگذارى امور است بر مالک على الاطلاق، گفته شده: توکّل، توسّل به خداست و عارفى دیگر مى‏فرماید: نخستین مرحله توکّل آن است که بنده در برابر خدا، چون مرده باشد در دست غسال که هر طور خواهد او را زیر و رو کند و حرکت و اراده‏اى از خود نداشته باشد.

[۶] طبرى مى‏گوید: منظور وعده‏ى فتح مکّه است در آن صورت معناى آن، این است: به زودى به خانه( شهر) آن‏ها وارد مى‏شوى.

[۷] مفهوم این ضرب المثل است که، بر عکس نهند نام زنگى کافور یعنى سیاه زنگى را نام کافور مى‏نهند که بسیار سفید است.

[۸] شرک- چند خدایى، اعتقاد به ربّ‏النّوع‏ها. خواجه عبد اللّه انصارى شرک را به جلى و خفى تقسیم کرده است. و در جاى دیگر به عامّ و خاصّ تقسیم کرده است. شرک عامّ، شرک اکبر است که کردگار عظیم و صانع قدیم را شریک و انباز گویند، و یا او را نظیر و همتا دانند.

و اما شرک خاصّ، شرک اصغر است که ریاء در عمل است و ترک اخلاص است در آن مؤمنان را، و عارفان را التفات است. کشف الاسرار، ۲/ ۵۴۱

[۹] اعرابى به معناى بادیه‏نشین و جاهل و بى‏حقیقت است. در حالى که عربى به زبان فصیح عرب که مى‏تواند بیانگر عقل و حکمت باشد، اطلاق مى‏شود.

[۱۰] همگان منع کنندم که مده دل به عرب( یعنى اعرابى) من چگونه ندهم دل که نگارم محمّد صلّى اللّه علیه و آله عرب است

[۱۱] درباره شرح بیشتر به سوره بقره آیه ۱۰۶( ترجمه همین تفسیر جلد دوم) مراجعه شود و نیز به کلمه( بداء) در دائره المعارف شیعه مراجعه شود که بداء که برگرفته از همین آیه است و مفهوم آن این است که دست خدا باز است، در گناهکارى گناه را محو و ثواب اثبات کند کلا خوف و رجا بر اساس همین محو و اثبات است. در غیر آن صورت هیچ امیدى براى نجات بدکاران نخواهد بود. مسئله نسخ آیات و جایگزین کردن آیه دیگر نیز مستلزم وجود محو و اثبات است. تغییر حالات و مقامات هم مبتنى بر این زمینه است که عارف از حالتى یا مقامى محو مى‏شود و در حالتى یا مقامى اثبات مى‏گردد. اهل سنّت که مخالف بداء و نسخ هستند خلاف قانون تکوین سخن مى‏گویند، چون چه در عالم کبیر و چه در عالم صغیر محو و اثبات هر لحظه مشاهده مى‏شود و خلع و لبس مدام مفهوم دیگر آن است. حالات روحى هر کسى گواه محو و اثبات خاطره‏ها و ادراکها و انفعالات و افعال اوست لذا به قدرى مسئله روشن است که احتیاج به اثبات نیست. از همین رو خداوند مى‏گوید: عده‏اى گفتند خدا دستش بسته است، خدا لعنتشان کند، دست خدا باز است. به قول مولانا

کیمیا دارى که تبدیلش کنى‏ گرچه جوى خون بود نیلش کنى‏

[۱۲] مکر- حیله، نیرنگ. در اصطلاح عارفان، مکر از جانب خدا( ارداف) نعمت و القاء حال است. وجود مخالفت و سوء ادب از جانب بنده.

[۱۳] در علم ال نیامده لذا عمومیّت پیدا کرده است.

[۱۴] تفسیر الصافى ۳: ص ۷۷، تفسیر القمى ۱: ص۳۶۷

 

ترجمه تفسیر بیان السعاده فى مقامات العباده، ج‏۷، ص: ۶۷۵

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
-+=