ترجمه بیان السعاده فى مقامات العباده سلطان محمد گنابادی«سلطانعلیشاه»سوره إبراهیم۱-۳۰
سورهى إبراهیم
این سوره (سوره ابراهیم) مکى است بجز دو آیه که در کشته شدگان بدر از مشرکین نازل شده، و آن دو آیه عبارت است از قول خدا: أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذِینَ بَدَّلُوا نِعْمَتَ اللَّهِ کُفْراً … تا قول خدا: وَ بِئْسَ الْقَرارُ
[سوره إبراهیم (۱۴): آیه ۱]
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ
الر کِتابٌ أَنْزَلْناهُ إِلَیْکَ لِتُخْرِجَ النَّاسَ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ بِإِذْنِ رَبِّهِمْ إِلى صِراطِ الْعَزِیزِ الْحَمِیدِ (۱)
ترجمه:
(۱۴/ ۱)
(الر) از حروف مقطّعه اسرار الهى است) این قرآن کتابى است که ما بر تو فرستادیم تا مردم را به امر خدا از ظلمات (جهل و کفر) بیرون آرى و (با علم و ایمان) به عالم نور رسانى و به راه خداى مقتدر ستوده صفات رهسپار گردانى.
تفسیر
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ الر کِتابٌ أَنْزَلْناهُ إِلَیْکَ لِتُخْرِجَ النَّاسَ مِنَ الظُّلُماتِ[۱] مقصود از ظلمات ظلمات کفر است، و چون کفر داراى ظلمات و تاریکى هاى بسیار و متباینى است که از اختلاف محل انتزاع ظلمات ناشى مى شود.
و روى همین جهت لفظ (الظّلمات) به صورت جمع معرف به لام آمده است، به خلاف نور که آن یک حقیقت است و وحدت متکثّرات به وسیلهى آن امکان پذیر است، و لذا آن را به صورت مفرد آورد و فرمود:
إِلَى النُّورِ[۲] بِإِذْنِ رَبِّهِمْ تو مردم را با اذن پروردگارشان به سوى نور خارج مى سازى، تا این که اطاعت آنها از تو اطاعت خدا شود و شرک به خدا نشود، یا مقصود این است که در خروج آنها به سوى نور اذن پروردگار است که در این صورت خارج ساختن تو موافق اذن خدا و مسبّب از آن است.
إِلى صِراطِ الْعَزِیزِ الْحَمِیدِ[۳] بدل از إِلَى النُّورِ است.
بدان که انسان در آغاز خلقش طبیعت محض است که داراى قوّه و استعداد نبات شدن را دارد، سپس نبات بالفعل و حیوان بالقوّه مىشود، سپس حیوان بالفعل و انسان بالقوّه مى گردد، و همچنان این قوّه اشتداد پیدا مى کند تا به اوّل تمیز انسانى و استعداد ادراک کلیّات بدیهى مى رسد که سایر حیوانات آن را درک نمى کنند.
و در این هنگام براى او نوعى انسانیّت بالفعل حاصل مىشود به نحوى که اطلاق اسم انسان بر او صحیح مىشود، و این قوّه همچنان در اشتداد و قوى شدن است تا اوایل بلوغ و رشد و تعلّق تکلیف بر او که در این هنگام او انسانى مىشود که از حیوان ممتاز و جدا مىشود و امتیاز فعلى قوى تر از امتیاز سابق است.
زیرا او در این مرحله خیر و شرّ انسانى و راه تحصیل خیر و دفع شرّ را درک مىکند، ولى چون هنوز از تحت حکومت نفس خارج نشده، و نفس خیر را تنها در چیزى مىداند تا با قواى شهوى و غضبى و شیطانى سازگار باشد، و شرّ را تنها در چیزى مىداند که منافى با قواى مذکور باشد …
لذا انسان در این مرحله در ظلمت طبیعت و شهوت و غضب و شیطنت واقع مى شود و از هر یک از اینها ظلمتهایى ناشى مى شود که بعضى از ظلماتها و تاریکى ها فوق بعضى دیگر است.
پس اگر توفیق او را یارى کرد و با بیعت عام تحت حکومت نبى یا با بیعت خاص تحت حکومت ولى در آمد آن نبى یا ولى او را از حکومت نفس نجات مىدهد، و تدریجا از ظلمات نفس او را بیرون مى برد، ولى اگر تحت حکومت خلفاى خدا در نیامد در آن ظلمات تا ابد باقى مىماند که ما از آن به خدا پناه مى بریم.
پس ارسال رسولان و انزال وحى و احکام بر آنها علتى جز این ندارد که بندگان را از ظلماتشان که در آن بودند به تدریج به نور قلب خارج سازد، و از جهنّم نفسهایشان که از سنخ جهنّم آخرت است به اوج قلّهى قلب که از سنخ بهشت آخرت است برساند.
و اذن در اخراج عبارت از امر خداى تعالى به رسولان است که احکام را تبلیغ کنند، و اذن در خروج عبارت از استعداد مردم جهت پیمودن و خروج از این جهنّم به آن بهشت است.
و نیز اذن در خروج عبارت از امر تکوینى و تکلیفى خدا بر خروج است که بر زبان جانشینان خداوند جارى مى شود.
و چون قلب راه به سوى عقل، و عقل راه به سوى حق که عزیز است، دارد، لذا (إلى صراط العزیز الحمید) به صور تبدل (إلى النّور) آورده شده است.
آیات ۷- ۲
[سوره إبراهیم (۱۴): آیات ۲ تا ۷]
اللَّهِ الَّذِی لَهُ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ وَ وَیْلٌ لِلْکافِرِینَ مِنْ عَذابٍ شَدِیدٍ (۲) الَّذِینَ یَسْتَحِبُّونَ الْحَیاهَ الدُّنْیا عَلَى الْآخِرَهِ وَ یَصُدُّونَ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ وَ یَبْغُونَها عِوَجاً أُولئِکَ فِی ضَلالٍ بَعِیدٍ (۳) وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ رَسُولٍ إِلاَّ بِلِسانِ قَوْمِهِ لِیُبَیِّنَ لَهُمْ فَیُضِلُّ اللَّهُ مَنْ یَشاءُ وَ یَهْدِی مَنْ یَشاءُ وَ هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ (۴) وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا مُوسى بِآیاتِنا أَنْ أَخْرِجْ قَوْمَکَ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ وَ ذَکِّرْهُمْ بِأَیَّامِ اللَّهِ إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِکُلِّ صَبَّارٍ شَکُورٍ (۵) وَ إِذْ قالَ مُوسى لِقَوْمِهِ اذْکُرُوا نِعْمَهَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ إِذْ أَنْجاکُمْ مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ یَسُومُونَکُمْ سُوءَ الْعَذابِ وَ یُذَبِّحُونَ أَبْناءَکُمْ وَ یَسْتَحْیُونَ نِساءَکُمْ وَ فِی ذلِکُمْ بَلاءٌ مِنْ رَبِّکُمْ عَظِیمٌ (۶)
وَ إِذْ تَأَذَّنَ رَبُّکُمْ لَئِنْ شَکَرْتُمْ لَأَزِیدَنَّکُمْ وَ لَئِنْ کَفَرْتُمْ إِنَّ عَذابِی لَشَدِیدٌ (۷)
ترجمه:
(۱۴/ ۷- ۲)
این همان خدایى است که هر چه در آسمانها و زمین است همه ملک اوست و واى بر کافران از آتش قهر و عذاب سخت خدا.
کافران یعنى آنان که زندگانى دنیا را بر آخرت مقدّم و محبوبتر دارند و خلق را از راه خدا برگردانند و آن راه راست را به شک و شبهات کج کنند، آنان در گمراهى (و از سعادت و رحمت خدا) بسیار دورند.
و ما هیچ رسولى در میان قومى نفرستادیم مگر به زبان آن قوم تا بر آنها (معارف و احکام الهى را) بیان کند (و بر امّت اتمام حجّت شود) آنگاه خدا هر که را خواهد به ضلالت (وامى گذارد) و هر که را خواهد به مقام هدایت مى رساند و او خداى مقتدر و داناست (و همه کارش از روى حکمت و مصلحت است)
و ما موسى عمران را با آیات خود فرستادیم و به او دستور دادیم که قومت را از ظلمات جهل و گمراهى بیرون آور. و به عالم نور رسان و روزهاى خدا را به یاد آنها آر که این یادآورى بر هر شخصى که (در بلا و نعمت) صبور و شکرگذار است دلایل روشنى خواهد بود (مراد بایّام اللّه برخى ایّام عهد الست و روزگار عالم ذر و برخى ایّام ظهور پیغمبران و برخى حوادث عظیم لطف بر مؤمنان و بر کافران تفسیر کردهاند)،
اى رسول ما یاد کن روزى را که موسى به قوم خود گفت به خاطر آورید این نعمت بزرگ خدا را که شما را از بیداد فرعونیان نجات داد که آنها شما را به ظلم و شکنجه سخت مى افکندند و پسرانتان را مى کشتند دخترانتان را (به ذلّت و بیچارگى) ابقاء مىکردند و این ابتلاء امتحان بزرگى از جانب خدا بر شما بود،و باز به خاطر آرید وقتى را که خدا اعلام فرمود که شما بندگان اگر شکر نعمت بجاى آرید بر نعمت شما مىافزایم و اگر کفران کنید به عذاب شدید گرفتار مىکنم.
تفسیر
اللَّهِ[۴] الَّذِی لَهُ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ لفظ (اللّه) از لفظ (عزیز) بدل آورده شده تا این که با این توصیف اشعار به علّت عزیز و حمید بودن خدا شده باشد.
وَ وَیْلٌ لِلْکافِرِینَ مِنْ عَذابٍ شَدِیدٍ واى بر کسانى که به خدا یا به محمّد، یا به کتاب، یا به نور، یا به صراط کفر ورزیدند.
(ویل) به معناى هلاکت است، یا این که آن وادى در جهنّم است، یا به معناى چاه است.
الَّذِینَ یَسْتَحِبُّونَ الْحَیاهَ الدُّنْیا[۵] عَلَى الْآخِرَهِ وصف کافرین و بیان حال آنان است که زندگانى دنیوى را بر آخرت دوستتر دارند، بدان که انسان بین دنیا و آخرت واقع شده است، و به عبارت دیگر بین مراتب نفس و مدارج قلب واقع شده است، و تعلّق و وابستگى انسان فطرى و ربط او ذاتى است.
پس اگر به آخرت کافر شد به دنیا وابسته مىشود و اگر به دنیا کافر شد به آخرت وابسته مىشود، و هر چیزى که وابستهى به انسان شد آن را بر چیزى که وابستهى به او نیست ترجیح مىدهد.
بنابراین کافر به آخرت ناگزیر به دنیا وابسته است و آن را بر آخرت ترجیح مىدهد، و کسى که متمکن در کفر است اختیارش نسبت به دنیا استمرار پیدا مىکند.
هم چنان که متمکّن در ایمان به طور دایم و مستمرّ آخرت را اختیار مى کند، و آن کس که به رنگ هر دو درمى آید گاهى دنیا را اختیار مى کند و گاهى آخرت را.
و چون از لفظ (کافرین) بر حسب استعمال کسانى را که در کفر جایگیر شده اند، به ذهن مى آورد استحباب و اختیار را با صیغهى مضارع آورد که دلالت بر استمرار بکند.
و به دنبال آن این جمله را نیز وَ یَصُدُّونَ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ وَ یَبْغُونَها عِوَجاً به صورت مضارع آورد تا دلالت بر استمرار بکند، وگرنه آن کسى که به رنگ ایمان و کفر هر دو درمى آید.
بیشتر اوقات از راه خدا باز نمى گردد و راه راست را کج نمى کند بلکه آن را راست و پایدار مى خواهد.
أُولئِکَ فِی ضَلالٍ بَعِیدٍ نسبت بعد و دورى به گمراهى مجاز است.
وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ رَسُولٍ إِلَّا بِلِسانِ قَوْمِهِ گویا که آنان توهم نمودند که رسول از جانب خدا باید زبانش طورى باشد که کسى از اصحاب لغات آن را نداند، و شاید هم این توهم را آنان بر زبانشان جارى کرده باشند.
لذا خداى تعالى فرمود: (وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ رَسُولٍ إِلَّا بِلِسانِ قَوْمِهِ) لِیُبَیِّنَ لَهُمْ تا براى آنان بیان کند، زیرا که مقصود از ارسال رسول تبلیغ است، و تبلیغ ممکن نیست مگر با بیانى که بتواند مطلب را به امّت خود تفهیم کند، و این سخن که آیه دلالت مىکند که پیامبر صلّى اللّه علیه و آله مخصوص عرب و رسول آنان است و از عربها تجاوز نمىکند در نهایت بعد و دورى است.
زیرا فرق است بین این که گفته شود: ما رسولى را نفرستادیم مگر به زبان ملت و قوم خودش و بین این که گفته شود: ما رسولى را نفرستادیم مگر به سوى اهل لغت و زبان خودش[۶] (جمله اول عام است که همه رسولان به زبان قومى که از آن برخاسته بودند سخن گفتند، جمله دوم خاص است و تنها شامل هم زبانان یک قوم مىشود و اولى صحیح است).
فَیُضِلُّ اللَّهُ مَنْ یَشاءُ وَ یَهْدِی مَنْ یَشاءُ خداوند هر که را بخواهد با خوار کردن گمراهش مىکند و با توفیق دادن هدایتش مىنماید.
وَ هُوَ الْعَزِیزُ از چیزى که خدا مىخواهد هیچ چیز نمىتواند مانع شود، الْحَکِیمُ کسى را خوار یا موفق نمىکند مگراز روى حکمتى که آن را اقتضا کند.
وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا مُوسى بِآیاتِنا أَنْ أَخْرِجْ قَوْمَکَ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ وَ ذَکِّرْهُمْ بِأَیَّامِ اللَّهِ[۷] لفظ (یوم) اگر چه به معناى روز است ولى در عرف مردم به روزى که حادثه غریبى در آن اتّفاق افتاده باشد اختصاص یافته است.
بنابراین (ایّام اللّه) عبارت از حوادث و وقایعى است که بر امّتهاى پیشین واقع شده است، و در اخبار به نعمتهاى خدا تفسیر شده است، و این تفسیر از باب شرافت اضافه شدن به (اللّه) است، چون روزى که منسوب به خداست باید از شریفترین روزها باشد، و شرافت چنین روزى به سبب نعمت دادن خدا در آن روز است.
بنابراین (ایّام) در نعمتهایى استعمال شده که در آن روزها واقع شده اند.
این معنا بر حسب ظاهر است، و اما بنا بر تحقیق ایّام خدا عبارت از مراتب آخرت و مقام انسان است از عالم مثال و نفوس و عالم فرشتگان صف بسته، و فرشتگان مقرّب، و قلب و روح و عقل …تا آخر مراتب و عوالم.
و همچنین است مراتب نازل، مانند جهنّم نفس و درکات آن و جحیم و طبقات آن، و شاید تفسیر به حوادث و نقمتها و نعمتها جهت اشاره به چیزهایى است که در آن مراتب وجود دارد.
إِنَّ فِی ذلِکَ البته در این یادآورى لَآیاتٍ لِکُلِّ صَبَّارٍ[۸] نشانه هایى است براى هر کسى که بر بلا صبر کند، و شَکُورٍ بر نعمتها شکرگزار باشد.
وَ إِذْ قالَ مُوسى لِقَوْمِهِ و به یاد آور هنگامى را که موسى به قومش گفت: اذْکُرُوا نِعْمَهَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ إِذْ أَنْجاکُمْ مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ یَسُومُونَکُمْ سُوءَ الْعَذابِ نعمت خدا را بر شما که از آل فرعون که شما را به بردگى کشیده بودند نجات داد.
وَ یُذَبِّحُونَ أَبْناءَکُمْ وَ یَسْتَحْیُونَ نِساءَکُمْ این جمله بدل تفصیلى است.
(یعنى، نوع بردگى و شکنجه آنان این گونه بود که فرزندانتان را مىکشتند و زنانتان را زنده مىگذاشتند یا به آزرم مى کردند).
وَ فِی ذلِکُمْ بَلاءٌ مِنْ رَبِّکُمْ عَظِیمٌ و بدانید که در سوء عذاب (شکنجه هاى سخت) ابتلاء و آزمایش است، و در نجات دادن از آن نعمت است.
وَ إِذْ تَأَذَّنَ رَبُّکُمْ خدا این گونه اعلام کرد که لَئِنْ شَکَرْتُمْ[۹] لَأَزِیدَنَّکُمْ وَ لَئِنْ کَفَرْتُمْ اگر شکر نعمت نجات دادن را به جاى آورید نعمت را بر شما افزون مىکنم و اگر با طغیان و سرکشى و ترک عمل به طاعت خدا کفران نعمت کردید در این صورت عذاب من شدید است.
گاهى شکر تفسیر به این شده که قلب بداند که نعمت از جانب خدا است و بگوید: الْحَمْدُ لِلَّهِ[۱۰] (و کفر این کار را نکند) که در آن صورت إِنَّ عَذابِی لَشَدِیدٌ عذاب من سخت است.
آیات ۱۲- ۸
[سوره إبراهیم (۱۴): آیات ۸ تا ۱۲]
وَ قالَ مُوسى إِنْ تَکْفُرُوا أَنْتُمْ وَ مَنْ فِی الْأَرْضِ جَمِیعاً فَإِنَّ اللَّهَ لَغَنِیٌّ حَمِیدٌ (۸) أَ لَمْ یَأْتِکُمْ نَبَؤُا الَّذِینَ مِنْ قَبْلِکُمْ قَوْمِ نُوحٍ وَ عادٍ وَ ثَمُودَ وَ الَّذِینَ مِنْ بَعْدِهِمْ لا یَعْلَمُهُمْ إِلاَّ اللَّهُ جاءَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَیِّناتِ فَرَدُّوا أَیْدِیَهُمْ فِی أَفْواهِهِمْ وَ قالُوا إِنَّا کَفَرْنا بِما أُرْسِلْتُمْ بِهِ وَ إِنَّا لَفِی شَکٍّ مِمَّا تَدْعُونَنا إِلَیْهِ مُرِیبٍ (۹) قالَتْ رُسُلُهُمْ أَ فِی اللَّهِ شَکٌّ فاطِرِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ یَدْعُوکُمْ لِیَغْفِرَ لَکُمْ مِنْ ذُنُوبِکُمْ وَ یُؤَخِّرَکُمْ إِلى أَجَلٍ مُسَمًّى قالُوا إِنْ أَنْتُمْ إِلاَّ بَشَرٌ مِثْلُنا تُرِیدُونَ أَنْ تَصُدُّونا عَمَّا کانَ یَعْبُدُ آباؤُنا فَأْتُونا بِسُلْطانٍ مُبِینٍ (۱۰) قالَتْ لَهُمْ رُسُلُهُمْ إِنْ نَحْنُ إِلاَّ بَشَرٌ مِثْلُکُمْ وَ لکِنَّ اللَّهَ یَمُنُّ عَلى مَنْ یَشاءُ مِنْ عِبادِهِ وَ ما کانَ لَنا أَنْ نَأْتِیَکُمْ بِسُلْطانٍ إِلاَّ بِإِذْنِ اللَّهِ وَ عَلَى اللَّهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُؤْمِنُونَ (۱۱) وَ ما لَنا أَلاَّ نَتَوَکَّلَ عَلَى اللَّهِ وَ قَدْ هَدانا سُبُلَنا وَ لَنَصْبِرَنَّ عَلى ما آذَیْتُمُونا وَ عَلَى اللَّهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُتَوَکِّلُونَ (۱۲)
ترجمه:
(۱۴/ ۱۲- ۸)
و باز موسى براى اتمام حجّت به قوم خود گفت اگر شما و همه اهل زمین یکمرتبه کافر شوید خدا از همه بىنیاز است، (او محتاج عبادت و شکر خلق نیست بلکه بندگان به طاعت و شکر خدا محتاجند تا بدینوسیله به کمال سعادت و نعمت برسند)
آیا به شما نرسیده اخبار پیشینیان شما مانند قوم عاد و ثمود و قوم بعد از اینها که همه در گذشتند، و جز خدا کسى به احوالشان آگاه نیست هنگامى که پیامبرانشان آیات و معجزات روشن بر آنها آوردند از تعجّب و خشم دست بدهان فروبرده مىگفتند که ما به هر چه شما پیامبران مأمور آن هستید کافریم و هم به آنچه شما دعوت مىکنید (از خدا و قیامت و بهشت و دوزخ و سایر گفتارتان) در همه شک داریم،رسولان در جواب آنها گفتند آیا (در هر چه شک کنید) در خدا هم که آفرینندهى آسمانها و زمین است شک توانید کرد (اى بیچارگان گمراه) خدا شما را به مغفرت و آمرزش از گناهانتان مى خواند و مى خواهد از تعجیل به عقوبت عصیانتان برهاند (و لایق لطف و رحمت خود گرداند) و به اجل معیّن (و عمر طبیعى) برساند باز کافران گفتند ما شما پیغمبران را مثل خود بشرى بیشتر نمى دانیم که بدعوى نبوّت مى خواهید ما را از آنچه پدران ما مى پرستیدند منع کنید (و اگر به راستى پیغمبر هستید) براى ما حجّت و معجزى بیاورید.
رسولان باز به کافران پاسخ دادند که، آرى ما هم مثل شما بشرى بیش نیستیم و لیکن خدا هر کس از بندگان را بخواهد به نعمت نبوّت منّت مىگذارد (و بوحى خود برمىگزیند) و ما را نرسد که آیت و معجزى الّا به اذن و دستور خدا بیاوریم. مؤمنان باید به خدا در هر حال توکّل کنند.
و چرا به خدا توکّل نکنیم؟ در صورتى که خدا ما را براه راست هدایت فرموده و البتّه به آزار و ستمهاى شما صبر خواهم کرد که ارباب توکّل همیشه در همه حال بر خدا توکّل کنند
تفسیر
وَ قالَ مُوسى إِنْ تَکْفُرُوا أَنْتُمْ وَ مَنْ فِی الْأَرْضِ جَمِیعاً فَإِنَّ اللَّهَ لَغَنِیٌّ حَمِیدٌ موسى گفت: اگر شما و هر چه در زمین است کفر ورزید، خدا حاجتى به آن ندارد، و با حمد نکردن شما ستوده بودن خداوند کاستى نپذیرد.
أَ لَمْ یَأْتِکُمْ نَبَؤُا الَّذِینَ مِنْ قَبْلِکُمْ آیا خبر آنان که پیش از شما بودند به شما نرسیده است؟
این سخن ضمن آن که از قول موسى بیان شده است، امّا در واقع خطابى است از جانب خدا بر امّت محمّد صلّى اللّه علیه و آله و به هر تقدیر این جمله یادآورى روزهاى گذشته است تا عبرت بگیرند و کارهاى چون آنان انجام ندهند.
قَوْمِ نُوحٍ وَ عادٍ وَ ثَمُودَ وَ الَّذِینَ مِنْ بَعْدِهِمْ مثل قوم نوح علیه السّلام، عاد، ثمود و کسانى که بعد از آنها هستند از رسولان و امّتهاى آنها.
لا یَعْلَمُهُمْ که راجع به آن رسولان و امّتهاى پیشین از نظر عده و آمادگى و زمان و مکان و داستان کسى جز خدا نمى داند.
إِلَّا اللَّهُ جاءَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَیِّناتِ رسولان امّتهاى پیشین براى اثبات نبوّت خود بینات و شواهد آوردند، بدینگونه که احکام نبوّت را آوردند که شاهد بر صدق آورندهى آن احکام گشت، و این مضمون این جمله است که مىگوید: رسول را با رسالت بشناسید.
فَرَدُّوا[۱۱] أَیْدِیَهُمْ فِی أَفْواهِهِمْ دستهایشان را به دهنهایشان بازگرداندند و این کنایه از شدّت خشم است، چون آدم خشمناک بر حسب طبعش دست را بدندان مىگیرد، مانند این گفتار:
عَضُّوا عَلَیْکُمُ الْأَنامِلَ مِنَ الْغَیْظِ (از خشم انگشتهاى خود را گاز گرفتند، که مترادف این ضرب المثل فارسى است که از غیظ پشت دست به دندان گزید) ممکن است کنایه از نهایت تعجّب و استهزا باشد، چون شخصى که تعجّب مىکند بر حسب طبع دستش را بر دهانش مى برد.
یا کنایه از اشاره به ساکت کردن انبیا است، چه کسى که مىخواهد غیر خودش را اشاره به سکوت بکند دستش را بر دهان خودش مىگذارد تا اشاره به ساکت شدن متکلّم بکند.
برخى در تفسیر این آیه گفتهاند: دستهایشان را در دهن پیامبران گذاشتند تا آنها را از سخن گفتن منع نمایند، و در این صورت محتمل است که جمله در معناى حقیقى استعمال شده باشد، و ممکن است از باب تمثیل باشد تا به منع کلام اشاره نماید.
وَ قالُوا إِنَّا کَفَرْنا بِما أُرْسِلْتُمْ بِهِ وَ إِنَّا لَفِی شَکٍّ مِمَّا تَدْعُونَنا إِلَیْهِ مُرِیبٍ قالَتْ رُسُلُهُمْ أَ فِی اللَّهِ شَکٌّ فاطِرِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ یَدْعُوکُمْ لِیَغْفِرَ لَکُمْ مِنْ ذُنُوبِکُمْ وَ یُؤَخِّرَکُمْ إِلى أَجَلٍ مُسَمًّى فرستادگان خدا وصف (فاطر) بودن و (خالق) بودن را ذکر کردند که دیگر با این وصف شکّى در خدا باقى نماند.
سپس ذکر کردند که دعوت به سوى خدا جهت مغفرت شما در آخرت و طول عمر شما در دنیا است تا در پذیرش دعوت رغبت پیدا کنند.
قالُوا إِنْ أَنْتُمْ إِلَّا بَشَرٌ مِثْلُنا تُرِیدُونَ أَنْ تَصُدُّونا عَمَّا کانَ یَعْبُدُ آباؤُنا شما جز بشرى مثل ما چیزى نیستید و فرقى با ما ندارید که با آن امتیاز این استحقاق را پیدا کنید که ما پیرو شما باشیم و از دعوت شما نیز چیزى جز روى گردانیدن از خدایان خود نمىبینیم، پس شما مىخواهید ما را از معبود پدرانمان بازدارید.
فَأْتُونا بِسُلْطانٍ مُبِینٍ پس حجّت و دلیلى که صدق شما را روشن و ثابت کند، یا حجّیّت آن واضح باشد تا ما به وسیلهى آن حجّت از شما پیروى کنیم، بیاورید.
قالَتْ لَهُمْ رُسُلُهُمْ إِنْ نَحْنُ إِلَّا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ[۱۲] رسولان گفتند ما هم مانند شما بشریم و مدعى نیستیم که بر حسب بشریّت امتیازى بر شما داریم.
وَ لکِنَّ اللَّهَ یَمُنُّ عَلى مَنْ یَشاءُ مِنْ عِبادِهِ وَ ما کانَ لَنا أَنْ نَأْتِیَکُمْ بِسُلْطانٍ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ وَ عَلَى اللَّهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُؤْمِنُونَ و ما را نرسد که حجّتى (معجزهاى) بیاوریم مگر به اذن و اجازه خدا و مؤمنان بر خدا توکّل مىکنند یعنى، بر خدا توکّل مىکنیم، و فرمان خدا را مىرسانیم، و به ردّ و قبول اهمیّت نمىدهیم.
و این که رسولان توکّل را معلّق بر ایمان کردند براى آن است تا نشان دهد که توکّل برخاسته از ایمان است و لازمه توکّل ایمان.
وَ ما لَنا أَلَّا نَتَوَکَّلَ عَلَى اللَّهِ وَ قَدْ هَدانا سُبُلَنا و ما را نرسد که جز به خدا توکّل کنیم که او به راههایمان ره نمود.
جمع آوردن (سبل) به اعتبار جمع بودن (رسل) است، یا به این اعتبار است که براى هر یک از آنان راههاى متعدّدى به خیرها و شرها وجود دارد.
وَ لَنَصْبِرَنَّ عَلى ما آذَیْتُمُونا وَ عَلَى اللَّهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُتَوَکِّلُونَ و ما بر آزار شما قطعا شکیبایى مىورزیم چون هر کس بخواهد توکّل کند جز بر خدا نباید توکّل نماید.
زیرا او سزاوارتر توکّل است، چه او به جمیع جهات مورد توکّل دانا و آگاه، و بر حفظ آن توانا است، و در مورد آنچه که به او توکیل شده وفا مىکند و خیانت نمىکند[۱۳].
آیات ۲۱- ۱۳
[سوره إبراهیم (۱۴): آیات ۱۳ تا ۲۱]
وَ قالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لِرُسُلِهِمْ لَنُخْرِجَنَّکُمْ مِنْ أَرْضِنا أَوْ لَتَعُودُنَّ فِی مِلَّتِنا فَأَوْحى إِلَیْهِمْ رَبُّهُمْ لَنُهْلِکَنَّ الظَّالِمِینَ (۱۳) وَ لَنُسْکِنَنَّکُمُ الْأَرْضَ مِنْ بَعْدِهِمْ ذلِکَ لِمَنْ خافَ مَقامِی وَ خافَ وَعِیدِ (۱۴) وَ اسْتَفْتَحُوا وَ خابَ کُلُّ جَبَّارٍ عَنِیدٍ (۱۵) مِنْ وَرائِهِ جَهَنَّمُ وَ یُسْقى مِنْ ماءٍ صَدِیدٍ (۱۶) یَتَجَرَّعُهُ وَ لا یَکادُ یُسِیغُهُ وَ یَأْتِیهِ الْمَوْتُ مِنْ کُلِّ مَکانٍ وَ ما هُوَ بِمَیِّتٍ وَ مِنْ وَرائِهِ عَذابٌ غَلِیظٌ (۱۷)
مَثَلُ الَّذِینَ کَفَرُوا بِرَبِّهِمْ أَعْمالُهُمْ کَرَمادٍ اشْتَدَّتْ بِهِ الرِّیحُ فِی یَوْمٍ عاصِفٍ لا یَقْدِرُونَ مِمَّا کَسَبُوا عَلى شَیْءٍ ذلِکَ هُوَ الضَّلالُ الْبَعِیدُ (۱۸) أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ بِالْحَقِّ إِنْ یَشَأْ یُذْهِبْکُمْ وَ یَأْتِ بِخَلْقٍ جَدِیدٍ (۱۹) وَ ما ذلِکَ عَلَى اللَّهِ بِعَزِیزٍ (۲۰) وَ بَرَزُوا لِلَّهِ جَمِیعاً فَقالَ الضُّعَفاءُ لِلَّذِینَ اسْتَکْبَرُوا إِنَّا کُنَّا لَکُمْ تَبَعاً فَهَلْ أَنْتُمْ مُغْنُونَ عَنَّا مِنْ عَذابِ اللَّهِ مِنْ شَیْءٍ قالُوا لَوْ هَدانَا اللَّهُ لَهَدَیْناکُمْ سَواءٌ عَلَیْنا أَ جَزِعْنا أَمْ صَبَرْنا ما لَنا مِنْ مَحِیصٍ (۲۱)
ترجمه:
(۱۴/ ۲۱- ۱۳)
باز کافران به رسولان پاسخ دادند (که دست از این دعویها بدارید) و به آیین ما برگردید و الّا ما البتّه شما را از شهر و دیار خود بیرون مىکنیم (در این حال که رسولان مأیوس از ایمان کافران شدند) خدا به آنها وحى فرمود که (غم مخورید) البتّه ما ستمکاران را هلاک خواهیم کرد،محقّقا ما شما رسولان و پیروانشان را در سرزمین کافران پس از هلاک آنها ساکن مىگردانیم و این آسایش و آرامش نصیب کسى است که خوف خدا در دل دارد و از وعدهى قهر و عذاب خدا مى ترسد،و البتّه فتح و پیروزى (بر حسب وعدهى ما) نصیب رسولان الهى است و نصیب هر ستمگر و جبّار هلاکت و حرمان است،از عقب هر گردنکش عنود آتش دوزخ خواهد بود و آبى که مىآشامد در دوزخ آب پلید چرکین است،که آن آب پلید را پیوسته مىآشامد و هیچ گواراى او نشود و از هر جانب مرگ به وى روى آور شود ولى نمیرد تا دایم در عذاب سخت معذّب باشد،مثل اعمال کسانى که به خدا کافر شدند به خاکسترى مىمانند که در روز تندباد شدید بباد فنا رود و از همهى کوشش خود هیچ نتیجه اى نبرند این همان ضلالت و حسرت دور از طریق نجات است،اى (بشر) ندانستى خدا آسمانها و زمین را به حقّ آفریده و براى مقصود بزرگى خلق کرده است و اگر بخواهد جنس بشر همه را در زمین نابود مىسازد و خلقى دیگر از نو مىآفریند.
و این کار اصلا بر خدا دشوار نیست،روزى که مردم از قبرها برانگیخته به پیشگاه خدا حاضر شوند در آن روز ضعیفان به گردنکشان گویند: ما در دنیا تابع رأى شما بودیم آیا امروز هم ما را از عذاب خدا کفایت خواهید کرد؟ جواب دهند: که اگر ما را از خدا سعادت هدایت بود ما هم شما را هدایت مىکردیم، اکنون هر چه جزع و التماس کنیم یا صبر و تحمّل یکسان است و هیچ از عذاب گریزگاهى نداریم.
تفسیر
وَ قالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لِرُسُلِهِمْ لَنُخْرِجَنَّکُمْ مِنْ أَرْضِنا أَوْ لَتَعُودُنَّ فِی مِلَّتِنا ذکر بازگشت به دین و ملّت آنان براى این است که آنها معتقد بودند که رسولان علیهم السّلام قبل از اظهار رسالت بر دین آنها بوده اند.
فَأَوْحى[۱۴] إِلَیْهِمْ رَبُّهُمْ پس پروردگارشان جهت تقویت توکّل و صبر آنها به آنان وحى کرد:
لَنُهْلِکَنَّ الظَّالِمِینَ وَ لَنُسْکِنَنَّکُمُ الْأَرْضَ مِنْ بَعْدِهِمْ ستمکاران را البته هلاک خواهیم کرد و شما را پس از آنان بر زمین اسکان خواهم داد این خطاب مربوط به جمیع رسولان در عوالم انسانیّت و اسکان آنها در زمین صغیر انسانیّت است، و براى بعضى از رسولان در عالم کبیر این هلاک کردن و نابودى وجود داشته است.
(ذلک) اشاره به هلاک گردانیدن و نابودى ستمکاران یا اشاره به اسکان رسولان است.
ذلِکَ لِمَنْ خافَ مَقامِی وَ خافَ وَعِیدِ لام در (لمن) براى انتفاع است.
یعنى، به سود کسى است که از آن اهلاک و امکان بترسد،چنانچه براى رسولان چنین اتّفاق مىافتد، پس آن ثابت است براى کسى که از مقام من بترسد و از موقف (ایستادنگاه) من براى حساب ترس داشته باشد[۱۵].
وَ اسْتَفْتَحُوا رسولان علیهم السّلام یا امّتهاى منکر یا همهى آنان از خدا خواستند که بر دشمنانشان پیروز شوند، یا این که از خدا خواستند که بین آنها و بین دشمنانشان داورى و حکومت کند.
وَ خابَ کُلُّ جَبَّارٍ[۱۶] عَنِیدٍ در این طلب فتح و حکومت هر متکبّر معاندى مأیوس و ناامید شد.
مِنْ وَرائِهِ جَهَنَّمُ وَ یُسْقى مِنْ ماءٍ صَدِیدٍ صدید عبارت از زردابه و خونى است که از پوست در اثر آتش خارج مىشود.
و در اخبار ما (صدید) خون و زردابهاى است که از فرج زنهاى زناکار در اثر آتش جارى مىشود، و توصیف آب صدید به این که صورتها را مىسوزاند و امعا و احشا را قطع کرده و از دبر وعقب صاحبش بیرون مى آورد در اخبار بسیار است.
یَتَجَرَّعُهُ وَ لا یَکادُ یُسِیغُهُ آن را به زحمت و جرعه و جرعه مى نوشد، چه از آن خیلى بدش مى آید و کراهت دارد، و هرگز از آن گوارایى نبرد.
وَ یَأْتِیهِ الْمَوْتُ مِنْ کُلِّ مَکانٍ مرگ از هر طرف به او روى مى آورد، زیرا که اسباب مرگ از جمیع جهات به او احاطه دارد.
وَ ما هُوَ بِمَیِّتٍ در حالى که او مرده نیست که از درد و رنج راحت شود.
وَ مِنْ وَرائِهِ عَذابٌ غَلِیظٌ و از پشت سر این عذابها و شکنجه ها عذاب سختى در پیش است که ما به من و فضل و احسان قدیم خدا پناه مىبریم و عذاب غلیظ که بعد از آن عذاب پیش روى آنها است تفسیر به آب داغى شده که به وسیلهى آن جهنّم از اوّل خلقتش مى جوشد همانند آهن گداخته که صورتها را کباب کند، چه بد نوشیدنى است و چه بد منزلگاهى است.
مَثَلُ الَّذِینَ کَفَرُوا بِرَبِّهِمْ حکایت و شأن کافران در احوال و اعمالشان و قبول و رد آن اعمال أَعْمالُهُمْ کَرَمادٍ اشْتَدَّتْ بِهِ الرِّیحُ همانند خاکسترى است که باد تندى بطرف آن وزیدن گرفته و به سرعت آن را از بین ببرد.
فِی یَوْمٍ عاصِفٍ[۱۷] در روزى که بادش تند باشد، چه (عصف) عبارت از باد شدید است.
و این کنایه از منافقین امّت است که به آنچه که در اسلام عمل کردند از قبیل عبادتها و انفاقها و بنده آزادکردنها مغرور شدند و ولایت را ترک کرده و به آن کافر شدند، و در نتیجه به محمّد صلّى اللّه علیه و آله و به خدا کافر شدند.
و اگر کلمهى (ربهم) به رب مضاف تفسیر شود معناى آیه واضح و روشن است. (کفر به ولایت على).
لا یَقْدِرُونَ مِمَّا کَسَبُوا آنچه را که در اسلام کسب کردند چیزى نیست.
عَلى شَیْءٍ به پاداش چیزى از آنها نمىرسند، چون سلب قدرت بیشتر اوقات در جایى استعمال مىشود که دسترسى به آن نباشد.
ذلِکَ هُوَ الضَّلالُ الْبَعِیدُ این خستگى عمل و عدم دسترسى به هیچ یک از پاداش آن با این گمان که کار خوبى انجام مىدهند همان گمراهى دور است، و البته نسبت دورى به گمراهى مجازى است.
أَ لَمْ تَرَ[۱۸] آیا نمىبینى اى محمّد صلّى اللّه علیه و آله یا اى کسى که دیدن براى تو ممکن است؟! أَنَّ اللَّهَ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ بِالْحَقِ که خدا آسمانها و زمین را به حق آفرید، این که آنها متلبس به حق است چون باطل در آن نیست، یا بواسطهى حق که همان ولایت مطلقه است، پس باکى به انکار آنها نیست، و ولایت با این انکار ناقص نمى شود.
إِنْ یَشَأْ یُذْهِبْکُمْ وَ یَأْتِ بِخَلْقٍ جَدِیدٍ که گر بخواهد شما را مىبرد و خلق جدیدى مىآورد، از این که امر محقّق و حتمى را در معرض یک امر مشکوک قرار داد (اگر بخواهد …) براى آن است که تا تهدیدى بر آنها باشد، چه این جملهى شرطیّه این گونه پنداشته مىشود که الآن و در حال حاضر آنان را مىبرد و خلق جدید مىآورد، وگرنه بردن و آوردن خلق جدید شأن خداى تعالى است.
وَ ما ذلِکَ عَلَى اللَّهِ بِعَزِیزٍ[۱۹] و براى خدا این کار محال و مشکل نیست، زیرا که آن واقع شده است.
وَ بَرَزُوا لِلَّهِ جَمِیعاً و روز قیامت که همه حاضر مىشوند، این که به صورت فعل ماضى مطلب را بیان کرد (برزوا) براى آن است تا دلالت بر حتمى بودن و تحقّق وقوع آن بکند، یا از باب این است که خطاب به محمّد صلّى اللّه علیه و آله است، و امر قیامت براى او مشهود و محسوس است. (همانطور که دیدى قیامت را که هم حاضر شدند).
فَقالَ الضُّعَفاءُ پیروان و مقلّدین گفتند:لِلَّذِینَ اسْتَکْبَرُوا به رؤسا و متبوعین که ما از شما پیروى کردیم و به این روز افتادیم، و گاهى استکبار تفسیر به ترک اطاعت از کسى شده است که مأمور به اطاعت از او گشتهاند، و سرپیچى از متابعت کسى کردهاند که به متابعت او دعوت شدهاند.
إِنَّا کُنَّا لَکُمْ تَبَعاً از رؤسا و متبوعین خود طلب اغاثه و کمک کردند، چنانچه در دنیا گمان مىکردند که آنها در آخرت به کمکشان خواهند آمد.
چه مقصود از رؤسا کسانى هستند که خود را در امور دین به صورت رییس درآوردهاند و مقصود رؤساى دنیا نیست، و مىخواهند با این گفتار که ما در دنیا پیرو شما بودیم عواطف آنها را تحریک کرده و جلب توجّه آنها نمایند، فَهَلْ أَنْتُمْ مُغْنُونَ عَنَّا مِنْ عَذابِ اللَّهِ مِنْ شَیْءٍ آیا شما چیزى از عذاب خدا را از ما دفع مى کنید؟
قالُوا آن رؤساء در پاسخ گفتند: لَوْ هَدانَا اللَّهُ اگر خدا در دنیا و در اینجا ما را هدایت مىکرد و ما را به راه نجات مىرسانید ما هم شما را نجات مىدادیم، یعنى تقصیر و کوتاهى خودشان را بر عدم هدایت خدا معلق کردند، چنانچه آن عادت زنان است که وقتى که به کار بدشان اعتراف مىکنند، آن را به گردن دیگرى مى اندازند.
و ممکن است مقصود از این شرط شرط استقبالى باشد، یعنى اگر خداوند ما را در اینجا به راه خلاص و نجات هدایت کند ما هم شما را نجات خواهیم داد، لَهَدَیْناکُمْ سَواءٌ عَلَیْنا در این صورت ما شما را نجات مىدادیم و هدایت مىکردیم، و فرقى بحال ما و شما نمىکند که أَ جَزِعْنا أَمْ صَبَرْنا ما لَنا مِنْ مَحِیصٍ بى تابى کنیم یا صبر پیش گیریم، ما راه نجات و فرارى نداریم.
آیات ۳۰- ۲۲
[سوره إبراهیم (۱۴): آیات ۲۲ تا ۳۰]
وَ قالَ الشَّیْطانُ لَمَّا قُضِیَ الْأَمْرُ إِنَّ اللَّهَ وَعَدَکُمْ وَعْدَ الْحَقِّ وَ وَعَدْتُکُمْ فَأَخْلَفْتُکُمْ وَ ما کانَ لِی عَلَیْکُمْ مِنْ سُلْطانٍ إِلاَّ أَنْ دَعَوْتُکُمْ فَاسْتَجَبْتُمْ لِی فَلا تَلُومُونِی وَ لُومُوا أَنْفُسَکُمْ ما أَنَا بِمُصْرِخِکُمْ وَ ما أَنْتُمْ بِمُصْرِخِیَّ إِنِّی کَفَرْتُ بِما أَشْرَکْتُمُونِ مِنْ قَبْلُ إِنَّ الظَّالِمِینَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ (۲۲) وَ أُدْخِلَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدِینَ فِیها بِإِذْنِ رَبِّهِمْ تَحِیَّتُهُمْ فِیها سَلامٌ (۲۳) أَ لَمْ تَرَ کَیْفَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً کَلِمَهً طَیِّبَهً کَشَجَرَهٍ طَیِّبَهٍ أَصْلُها ثابِتٌ وَ فَرْعُها فِی السَّماءِ (۲۴) تُؤْتِی أُکُلَها کُلَّ حِینٍ بِإِذْنِ رَبِّها وَ یَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثالَ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ یَتَذَکَّرُونَ (۲۵) وَ مَثَلُ کَلِمَهٍ خَبِیثَهٍ کَشَجَرَهٍ خَبِیثَهٍ اجْتُثَّتْ مِنْ فَوْقِ الْأَرْضِ ما لَها مِنْ قَرارٍ (۲۶)
یُثَبِّتُ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا بِالْقَوْلِ الثَّابِتِ فِی الْحَیاهِ الدُّنْیا وَ فِی الْآخِرَهِ وَ یُضِلُّ اللَّهُ الظَّالِمِینَ وَ یَفْعَلُ اللَّهُ ما یَشاءُ (۲۷) أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذِینَ بَدَّلُوا نِعْمَتَ اللَّهِ کُفْراً وَ أَحَلُّوا قَوْمَهُمْ دارَ الْبَوارِ (۲۸) جَهَنَّمَ یَصْلَوْنَها وَ بِئْسَ الْقَرارُ (۲۹) وَ جَعَلُوا لِلَّهِ أَنْداداً لِیُضِلُّوا عَنْ سَبِیلِهِ قُلْ تَمَتَّعُوا فَإِنَّ مَصِیرَکُمْ إِلَى النَّارِ (۳۰)
ترجمه:
(۱۴/ ۳۰- ۲۲)
و چون حکم به پایان رسید (و اهل بهشت از اهل دوزخ جدا شدند) در آن حال شیطان (براى نکوهش و تمسخر کافران) گوید: خدا به شما به حقّ و راستى وعده داد و من بخلاف حقیقت و بر شما (براى وعده دروغ خود) هیچ حجّت و دلیل قاطعى نیاوردم (و تنها شما را به وعدههاى دروغى فریفتم) پس امروز شما ابلهان که سخن بىدلیل مرا پذیرفتید مرا ملامت نکنید بلکه نفس پرطمع خود را ملامت کنید که امروز نه من فریادرس شما توانم بود نه شما فریادرس من، من به شرکى که شما به اغواى من آوردید معتقد نیستم.
آرى در این روز ستمکاران عالم را عذاب دردناک خواهد بود،
و آنان را که به خدا ایمان آوردند و عمل صالح کردند در بهشتهایى برند که از زیر درختانش نهرها جارى است و همیشه به فرمان خدا با تحیّت و سلام و احترام در آن بهشت مخلّدند.
اى رسول ما، ندانستى که چگونه خدا کلمهى پاکیزه (و روح پاک) را به درخت زیبایى مثل زده که اصل ساقهى آن برقرار باشد و شاخهى آن به آسمان بر شود،و آن درخت زیبا به اذن خدا همهى اوقات میوههاى مأکول و خوش دهد (مثل جان پاک با دانش و معرفت و افکار و کردار نیکو در منفعت دائم براى خود و دیگران بدان درخت زیباى شما پرثمر ماند خدا اینگونه مثلهاى واضح براى تذکّر مردم مىآورد،و مثل کلمهى کفر (و روح پلید) مانند درخت پلیدى است که ریشهاش به قلب زمین فرونرود بلکه بالاى زمین افتد و زود خشک شود و هیچ ثبات و بقایى نخواهد یافت،خدا اهل ایمان را با عقیدهى ثابت در دنیا و آخرت پایدار مىدارد و ستمکاران را گمراه مىگرداند (به حال گمراهى مىگذارد) و خدا هر چه بخواهد با اختیار مطلق مىکند،هیچ ندیدى حال مردمى را که نعمت خدا را به کفر مبدّل ساخته و قوم خود را به دیار هلاک رهسپار کردند،و به دوزخ که بدترین جایگاه است در افتادند،و در مقابل خدا امثال و اضدادى (مانند فرعونان و بتان) جعل کردند که خود و خلق را از راه خدا گمراه کنند (اى رسول ما به این امّت بتپرست) بگو به لذّات دنیوى مشغول شوید که بازگشت شما به آتش دوزخ خواهد بود.
تفسیر
وَ قالَ الشَّیْطانُ لَمَّا قُضِیَ الْأَمْرُ[۲۰] وقتى که امر دنیا به اتمام رسید شیطان گفت:
إِنَّ اللَّهَ وَعَدَکُمْ وَعْدَ الْحَقِ خداوند به زبان مظهر خودش محمّد صلّى اللّه علیه و آله و على علیه السّلام وعدهى حق و راستى بشما داده است.
وَ وَعَدْتُکُمْ فَأَخْلَفْتُکُمْ وَ ما کانَ لِی عَلَیْکُمْ مِنْ سُلْطانٍ و او به شما آن وعده را داد و شما خلاف کردید، و من نسبت به شما تسلّط و اجبارى نداشتم.
إِلَّا أَنْ دَعَوْتُکُمْ استثناء منقطع است، یعنى من کار مهمى نکردم بلکه تنها شما را فرا خوانده و کفر و عصیان را برایتان زینت دادم.
فَاسْتَجَبْتُمْ لِی فَلا تَلُومُونِی شما مرا اجابت کردید، پس مرا سرزنش نکنید، چه من دشمن شما بودم، و دشمنى من با شما چیز پنهانى نبود، و هر کس گفتهى دشمن را بپذیرد او سرزنش مىشود، نه این که دشمن، علاوه بر این آن کسى که به بدى یا به چیزى که ضرر و نفعش را نمىداند فرا خوانده شده سرزنش مىشود که چرا اجابت کرده و به حرف دشمن گوش فرا داده است.
وَ لُومُوا أَنْفُسَکُمْ ما أَنَا بِمُصْرِخِکُمْ وَ ما أَنْتُمْ بِمُصْرِخِیَّ إِنِّی کَفَرْتُ بِما أَشْرَکْتُمُونِ مِنْ قَبْلُ خود را سرزنش کنید، نه مرا، که نه من امروز مصرخ (دادرس) شمایم و نه شما دادرس من.
و از این که شما مرا در طاعت با خدا شریک قرار مىدهید یا مرا با على علیه السّلام در ولایت شریک مىسازید بىزارم و از کار شما برترى مىجویم.
إِنَّ الظَّالِمِینَ[۲۱] لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ این جمله از تتمّهى کلام شیطان، یا استیناف از جانب خداست.
و حکایت امثال این موارد جهت تنبیه بر این است که ظالمین، یعنى اهل دنیا در حقیقت اهل آتش هستند، زیرا آنها هر اندازه که بر امرى اتّفاق داشته باشند وقتى به آرزو و هدفشان نرسند همدیگر را لعن مىکنند و هر یک از دیگرى تبرّى مىجوید، و شکست در آن کار را هر کدام به دیگرى نسبت مىدهد.
وَ أُدْخِلَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ جَنَّاتٍ[۲۲] تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدِینَ فِیها بِإِذْنِ رَبِّهِمْ تَحِیَّتُهُمْ فِیها سَلامٌ و آنان که ایمان آوردهاند و کارهاى شایسته کردهاند، به باغهاى بهشتى درآیند جاودانه به اذن پروردگارشان که از زیر آن نهرها جارى شود و درودشان سلام است[۲۳] أَ لَمْ تَرَ کَیْفَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا کَلِمَهً طَیِّبَهً على علیه السّلام و دعوت او عبارت از کلمهى طیّبه است.
کَشَجَرَهٍ طَیِّبَهٍ کلمهى طیّبه مانند درخت پاک و طیّب است از جهت میوه که هیچ کس از میوهى آن ضرر نمىبیند، و نیز از جهت بو، سایه و منظره.
أَصْلُها[۲۴] ثابِتٌ وَ فَرْعُها فِی السَّماءِ اصل آن ثابت است و حرکت نمىکند و از جاى خودش منتقل نمىشود، در حالى که تا آسمان کشیده شده است.
تُؤْتِی أُکُلَها کُلَّ حِینٍ بِإِذْنِ رَبِّها در تابستان و زمستان و پائیز و بهار و در هر حال بر و میوه اش با اذن رب او در دسترس است (زمخشرى اکل (خوردن) و طبرى و سورآبادى و ابو الفتوح (میوه) و میبدى و نسفى (بر) نفى کرده اند).
وَ یَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثالَ لِلنَّاسِ زیرا مردم معقولات را جز با صورتهاى محسوس درک نمى کنند.
لَعَلَّهُمْ یَتَذَکَّرُونَ باشد که شما به یاد آرید (پیمان رسالت و ولایت را) از امام صادق علیه السّلام وارد شده که وقتى از درخت در این آیه سؤال شد فرمود: رسول خدا اصل آن درخت و امیر المؤمنین علیه السّلام فرع آن است، و ائمه علیهم السّلام از ذریهى آن دو شاخههاى آن درخت و علم ائمه علیهم السّلام ثمر به و میوهى آن و شیعیان مؤمن برگ آن درخت هستند[۲۵] و به همین مضمون اخبار بسیار است.
وَ مَثَلُ کَلِمَهٍ خَبِیثَهٍ کَشَجَرَهٍ خَبِیثَهٍ در اینجا اسلوب و روش[۲۶] بیان را تغییر داد تا بفهماند که مقصود اصلى از زدن مثلها نیکان و خوبانند، و اما بدان و اشرار جز به صورت تبعى مقصود نیستند (زیرا کلمه طیّبه را به عنوان ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا آورده است) که به خدا منسوب شده است.
اجْتُثَّتْ مِنْ فَوْقِ الْأَرْضِ کلمهى ناپاک و پلید مانند درخت پلید است که ریشه ندارد (ریشه آن را بکنده باشند تفسیر سورآبادى) و بر روى زمین قرار گرفته و پایدار نیست، و آن مانند بعضى از زنان (یا مردان آنگونه زن صفت) مىباشد، که بر هیچ یک از آراء و اقوال و پیمانهایش ثابت و استوار نیستند.
ما لَها مِنْ قَرارٍ یُثَبِّتُ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا بِالْقَوْلِ الثَّابِتِ این جمله همانند نتیجهى ما قبلش مىباشد، یعنى پس از آن که معلوم شد محمّد صلّى اللّه علیه و آله و على علیه السّلام درخت پاک و طیّب و ثابت و استوار هستند پس هر کس به آن دو ایمان آورد خداوند او را به وسیلهى آن دو ثابت و استوار مىدارد که آن دو قول ثابت هستند، یا این که خداوند او را به سبب ایمانش ثابت و استوار مىسازد که ایمان نیز قول ثابت است[۲۷].
فِی الْحَیاهِ الدُّنْیا که در حیات دنیوى ثابت و استوارند یعنى در دینشان و در آخر حیات دنیا شک نمىکنند، پس دیگر براى شیطان ممکن نیست که هنگام مرگ فتنه انگیزى کند.
وَ فِی الْآخِرَهِ و در آخرت نیز ثابت قدم هستند یعنى به سوى آتش نمى روند.
وَ یُضِلُّ اللَّهُ الظَّالِمِینَ و خداوند ظالمین را گمراه مىکند، یعنى کسانى که از شجرهى طیّبه (درخت پاکیزه ولایت) روى گردانده و به شجرهى خبیثه (درخت ناپاک دشمن ولایت) روى آوردند، که آنها به نفسهایشان ستم کردند، یعنى نفس را از حق خودش که پیروى از شجرهى طیّبه بود بازداشتند، و به آل محمّد صلّى اللّه علیه و آله نیز ستم کردند که آنان را از حقشان که پیروى و اطاعت مردم از آنها است منع کردند.
و گمراه ساختن خدا این است که آنها را از راه بهشت گمراه کرده به سوى جهنّم مىکشاند همانطورى که در دنیا صاحب بهشت را گم کردند و به سوى صاحب جهنّم روى آوردند.
وَ یَفْعَلُ اللَّهُ ما یَشاءُ این جمله یا از قبیل این است که خداوند از کارى که مىکند مورد سؤال و بازخواست واقع نمىشود، یا مقصود از بین بردن غرور مؤمنین و برداشتن یأس و ناامیدى از کافرین است که تبدیل و عوض شدن ممکن است.
أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذِینَ بَدَّلُوا نِعْمَتَ اللَّهِ کُفْراً وَ أَحَلُّوا قَوْمَهُمْ دارَ الْبَوارِ جَهَنَّمَ یَصْلَوْنَها وَ بِئْسَ الْقَرارُ[۲۸] آیا ندیدى کسانى را که نعمت خدا را به کفر تبدیل کردند و قوم خود را به دار هلاکت و نیستى فرستادند، چه در عالم صغیر و چه در عالم کبیر.
کسانى که نعمت خدا را تبدیل کردند در اخبار به بنى امیّه و بنى مغیره تفسیر شده، و نیز نعمت خدا به محمّد صلّى اللّه علیه و آله تفسیر شده، و همچنین تبدیلکنندگان به همهى قریش و نعمت خدا به محمّد صلّى اللّه علیه و آله تفسیر شده، و نعمت خدا به على علیه السّلام و تبدیلکنندگان به روى گردانندگان از على علیه السّلام تفسیر شده است.
وَ جَعَلُوا لِلَّهِ أَنْداداً و براى خدا امثال و اضداد قرار دادند مانند بتها و ستارگان و غیر آنها؛ یا مقصود این است که براى خدا در عالم صغیر امثال و اضداد از انانیّت خودشان قرار دادند.
چه مبدأ امثال و اضداد در خارج همان بتهاى داخلى است یا مقصود این است که براى خدا بر حسب مظاهرش امثال قرار دادند.
یعنى براى محمّد صلّى اللّه علیه و آله و على علیه السّلام امثال و اضداد قرار دادند.
لِیُضِلُّوا عَنْ سَبِیلِهِ تا مردم را از راه خدا که عبارت از على علیه السّلام و طریق ولایت است گمراه سازند.
قُلْ تَمَتَّعُوا فَإِنَّ مَصِیرَکُمْ إِلَى النَّارِ این جمله تهدید است در صورت صیغهى امر (از آنچه کشته اید که دوزخ باشد بهره ببرید که به اصل خود که دوزخ است و ریشه در دلتان داشت بر مىگردید).
[۱] ظلمات- مطابق افسانه هاى تاریخى محل چشمههاى آب زندگانى است که اسکندر براى به دست آوردن آن بدانجا رفت. از این رو ظلمات و آب حیات در ادبیات عرفانى جنبهى رمزى یافته است. مثلا گفتهاند: مراد از ظلمات دنیا است که ظلمانى است. و مراد از کوشش اسکندر براى بدست آوردن آن زندگانى، مجاهد، با نفس است که سائرین الى اللّه و اهل سیر و سلوک چنان مىکنند.
شیخ اشراق نیز این اصطلاح را به کار برده و ظاهرا از آن ماهیات و اجسام ظلمانى یعنى طبایع جهان ناسوت را اراده کرده است.
تنویر المقیاس: یعنى من خدایم که مىبینم آنچه مىگویید و مىدانید؛ و گفتهاند: سوگندى است از سوى خدا.
کشف نو: اى محمّد این چراغ قران که در دست توست افروزندهى آن ماییم راهبر به وى آن کس بود که ما خواهیم.
فى ظلال: یعنى این حروف نامهاى است که ما آن را به سوى تو فرستادیم نه تو خود آن را ساخته باشى و براى هدفى فرستادیم تا از تیرگىهاى نفس و عقل و وهم و خرافه و تقلید و سرگردانى مردم را برون برى به سوى روشنى اندیشه و تفکّر و عالم ضمیر و دل.
[۲] – نور- بنیاد عرفان و حکمت مشرق زمین است و در قرآن مجید نیز بارها به نور اشاره شده و حق تعالى را نور حقیقى و مطلق دانسته است.
به همین سبب عارفان به نور اهمیّت بسیار دادهاند.
در شرح گلشن راز آمده است: نور به حکم\i اللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ\E اسمى از اسماء اللّه، و تجلّى او به اسم الظّاهر، در لباس صورتهاى جسمانى و روحانى است. لاهیجى، شرح گلشن راز، ص ۵.
[۳] حمید: ممکن است به معناى فاعل باشد یعنى ستاینده و ممکن است به معنى مفعول باشد یعنى ستوده، و آن از اسماى حسنى است و هفده بار در قرآن مجید آمده است. تفسیر جامع
[۴] اللّه- خداوند، ذات جامع تمام کمالات- اللّه اسم ذات واجب الوجود، به اعتبار جامعیت صفات ذاتیه و نعوت کمالیه در حضرت علم و عین و در مرتبت افعال و آثار است. خواجه عبد اللّه انصارى گوید: الهى در الهیّت یکتایى و در احدیّت بىهمتایى و در ذات و صفات از خلق جدایى. متّصف به بهایى. متّحد به کبریایى. مایهى هر بینوا و پناه هر گدایى، همه را خدایى. تا دوست که رایى.
در چشم منى روى بمن ننمایى | اى جان و دل و دیده و اى بینایى | |
و اندر دلمى و هیچ بمن نگرایى | چون از دل و دیده در کنارم نایى | |
کشف الاسرار، ۱۰/ ۲۴۳
[۵] دنیا به دیدهى عارفان دلبستگى به آن از جملهى مهالک است. دنیا را دنایت بىنهایت است و عوارض نمایان دارد.
حقیقت دنیا نمونهى حجیم است و عوارض آن مشتهیات نفسانى و مقتضیّات شیطانى، که فریبدهندهى مردم است.
[۶] میبدى در تفسیر کشف الاسرار از قول عکرمه از ابن عباس، نقل مىکند که خداوند هر پیامبرى را فقط به رسالت نزد همزبانانش فرستاده است. مگر حضرت محمّد صلّى اللّه علیه و آله که به او صریحا فرموده است: وَ ما أَرْسَلْناکَ إِلَّا کَافَّهً لِلنَّاسِ بَشِیراً وَ نَذِیراً( سبأ: ۲۸)( یعنى تو را جز مژدهآورنده هشداردهنده براى همگى مردم نفرستادیم).
و از زبان او فرموده:\i یا أَیُّهَا النَّاسُ إِنِّی رَسُولُ اللَّهِ إِلَیْکُمْ جَمِیعاً\E( اعراف: ۱۵۸)( اى مردم من پیامبر خدا براى همگى شما هستم) براى شرح بیشتر به سوره اعراف آیه ۱۵۸( جلد پنجم ترجمه مراجعه شود).
[۷] یوم: از طلوع فجر تا غروب آفتاب. و نیز مدتى از زمان و وقت را یوم گویند.
مراد از ایّام اللّه ظاهرا روزهایى است که قدرت خدا در آنها بیشتر ظاهر شده و قدرت مقاومت از دست بشر رفته و خواهد رفت مانند بلاهایى که قوم نوح علیه السّلام، هود، صالح و غیر هم علیهم السّلام گرفتار گشتند و مانند روز مرگ و روز آخرت.
در تفسیر المیزان از معانى الاخبار صدوق منقول است که امام باقر و صادق علیهم السلام فرمودهاند:( ایّام اللّه ثلاثه: یوم القائم و یوم الکره و یوم القیامه) روزهاى خدا سه تا است روز قیام قائم علیه السّلام، روز رجعت و روز قیامت.
[۸] صبّار: مبالغه است یعنى شدید الصبر، راغب گوید: آن به کسى گفته مىشود که نوعى تکلف و مجاهدت( در صبر) داشته باشد.
[۹] شکر- سپاس، نعمت. شکر یعنى اعتراف به نعمتها به دل و زبان. شکر یعنى غیبت از شکر( یعنى حتّى به خود شکر متوجّه نشود و یکسره به حق تعالى روى کند).
[۱۰] عبد الرّزاق کاشانى گوید: شکر در واقع شناخت نعمت و اثر منعم است، قرآن مجید، اسلام و ایمان را هم شکر دانسته است، بنابراین شناخت نعمت و نعمتدهنده خود سپاس و شکر است شکر را سه درجه است: الف: شکر به دل یعنى ادراک نعمت منعم. ب- شکر به زبان یعنى ستایش منعم. ج- شکر به جوارح و اعضاء یعنى اطاعت از منعم.( شرح منازل السائرین، ص ۹۳ به بعد) قشیرى در تعریف شکر گوید: حقیقت شکر نزدیک اهل تحقیق مقر آمدن باشد به نعمت منعم، بر وجه فروتن( ترجمهى رسالهى قشیریه، ص ۲۶۲).
ولى مشیلى بهترین سخن را گفته است که( شکر دیدن منعم بود، نه دیدن نعمت).
لذا هر چه منعم( خدا) را با جان و دل بیش ببینیم، قدرت شهود بیشتر و افزون گردد تا جایى که سجیات جلال و هستى موهوم را بسوزاند و این است نهایت شکر و افزونى آن.
[۱۱] مقام رسالت به نزد اهل اللّه، فوق مقام نبوّت است و نبوّت خبر دادن از حق تعالى و احکام او به خلق را گویند. فرهنگ اصطلاحات عرفانى دکتر سجادى
[۱۲] امام فخر: مراتب تکامل انسان را بیان کرده است که این پرورش انسان کار پیغمبر است و خلاصهى سخن امام این است: افراد انسان در قوّهى نظرى و عملى بسیار متفاوت هستند و آن که در هر دو به مرتبهى کمال باشد و بتواند دیگران را رهبرى به آن کند پیغمبرست و این استعلا و شخصیّت نمىرساند که معجزهى لازم باشد؛ فطرت سلیم و وجدان صحیح و تشنگى به حقّ مجال بحث و معارضه نمىدهد.
راغب اصفهانى: از وسایل تصدیق نبوّت شخص به نسب عالى است و نور چهره و اخلاق و صفات که دلها را مسخّر کند، تقریر و بیان او موجب آرامش دل شنونده و پذیرش سخن گوینده باشد، در سورههاى یونس، رعد، انبیاء، انعام، اعراف، بنى اسرائیل مطالبه معجزه و جواب آنها گفته شده است الذّریعه.
[۱۳] توکّل یعنى رها کردن ارادهى نفس، و از دست نهادن حول و قوّت خود، توکّل آن است که چنان خود را در حق تعالى فانى کنى که گویا وجود ندارى و همواره خدا از آن توست.
توکّل، از دست نهادن و منخلع شدن از حول و قدرت خداست.
فرهنگ اصطلاحات عرفانى دکتر سجّادى طبرسى فرموده: توکّل به معناى اظهار عجز و اعتماد به غیرست و توکّل على اللّه واگذار کرده کار به خدا و اطمینان به تدبیر اوست. مجمع البیان توکّل، توسل به خداست.
[۱۴] وحى آنچه از سوى حق تعالى بر رسول او نازل شود و از خواص نبوّت است، عارفان گویند: وحى بر دوگونه است: یکى کلام الهى و دیگرى حدیث نبوى؛ چه اقوال پیامبر همه وحى است و کلام الهى به واسطهى جبرئیل بر دل رسول فرود شده است. فرهنگ اصطلاحات عرفانى دکتر سجّادى مولوى گوید:
پس محل وحى باشد گوش جان | وحى چه بود گفتن از حس نهان | |
[۱۵] این معنا مورد تأیید شیخ طبرسى در مجمع البیان و امام فخر رازى در تفسیر کبیر و شیخ طوسى در تبیان و ابو الفتوح رازى و نسفى و میبدى مىباشد که همه( مقام) را ایستادن در پیشگاه خدا در موقف قیامت داشتهاند. مترجمین
[۱۶] جبّار اگر در انسان به کار رود معنایش ظالم و تحمیلکنندهى ارادهى خود بر دیگرى به ناحق مىباشد ولى جبّار در خدا به معناى مصلح است، مصلحى که بر اصلاح تواناست و یا به معناى مقتدرى است که مشیّت او در عالم جارى است و در او ظلم نیست و یا به معناى بسیار ترمیم و جبرانکننده است. قاموس قرآن سیّد على اکبر قریشى
[۱۷] عصف: شدّت، برگ، کاه، یعنى اعمال کافران یا منافقان همچون خاکسترى است که باد در آن روز طوفانى به شدّت وزیده.
عصف: بالفتح سبزه و برگ کشت و کاه و منه قوله تعالى کعصف مأکول اى کزرع قد اکل حبّه و بقى تبنه او کورق اکلته البهائم او کحطام النّبت المنکسر منه. منتهى الارب فى لغه العرب صفىپور
[۱۸] رؤیت در اینجا به معناى علم است و آیه در ظاهر خطاب به پیغمبر ولى مراد امّت است مترجمین
[۱۹] عزیز از اسماى حسنى است به معناى توانا و قادر در مجمع البیان فرموده: عزیز توانایى است که مغلوب نمىشود گاهى به معناى سخت و دشوارست مثل همین آیهى مورد بحث. مترجمین
[۲۰] امام صادق علیه السّلام در تفسیر جامع مىفرماید: شیطان در روز قیامت از دوستان دنیایى خود بیزارى مىجوید.
[۲۱] اى عزیز ظلم خروج از حدّ اعتدال است، به نزد عارفان، ظلم در حدّ کفر است زیرا موجب ستر عبد از حقّ است. اخلاق ناصرى خواجه نصیر الدین طوسى ص ۸۴
[۲۲] جنّت باغ. بهشت جمع آن جنّات است.
گفته شده: چون انسانها به درجه حکما رسیدند از دوزخ گذشتند و به درجات بهشت رسیدند. و چون به درجهى اولیا رسیدند از درجات بهشت گذشتند و به بهشت خاصّ رسیدند.
و چون به درجهى انبیا رسیدند از بهشت خاص گذشتند و به خداى رسیدند که\i إِنَّ الْمُتَّقِینَ فِی جَنَّاتٍ وَ نَهَرٍ فِی مَقْعَدِ صِدْقٍ عِنْدَ مَلِیکٍ مُقْتَدِرٍ\E علما و حکما در جنّات و نهراسند و اولیا در مقعد صدقاند و انبیا عند ملیک مقتدراند. و رهایى از دوزخ را، پاک کردن اخلاق بد مىداند.
جنّت اعمال- عبارت از جنّت صوریه است از جنس مطاعم سازگار و مشارب خوشگوار\i جَزاءً بِما کانُوا یَعْمَلُونَ\E.
جنّت اعمال این جنّت بود | جنّت محسوس پرنعمت بود | |
جنّت ذات- جبروت و مشاهد جمال احدیّت یعنى جنّت روح است.
این جنّت روح عارفان است | خود راحت روح عارفان است | |
[۲۳] در سوره نساء آیه ۸۶ و سوره یونس آیه ۱۰ و انعام: ۵۴ و اعراف: ۴۶ شرح تحیّت و سلام ذکر شد و کلّا به معناى سلامت و برائت و بهبود مسالمت و تحیت و در امان بودن است. و این کلمه قبل از اسلام هم بوده و نشانه مسالمت بود.( دائره المعارف اسلام مقاله سلام) سلام: یک دفعه سلام خارجى است به معناى سلامست مثل: ادْخُلُوها بِسَلامٍ ق: ۳۴ و یک دفعه سلام قولى است مثل وَ نادَوْا أَصْحابَ الْجَنَّهِ أَنْ سَلامٌ عَلَیْکُمْ … الاعراف: ۴۶
[۲۴] عمرو بن حریث روایت کرده و گفت: سؤال کرد از حضرت صادق علیه السّلام معناى آیهى کشجره طیّبه … را فرمود رسول اکرم اصل و ریشهى درخت است و امیر المؤمنین علیه السّلام فرع و تنهى آن و ائمّه علیهم السّلام از فرزندان آن حضرت شاخها و علم و دانش ائمّه میوهى درخت و شیعیان برگ آن( درخت) مىباشند. کافى. ثقه الاسلام کلینى ره
[۲۵] تفسیر الصافى ۳: ص ۸۵. الکافى ۱: ص ۴۲۸/ ج ۸۰
[۲۶] خبیث به معناى پلید است و خبث نقره و آهن همان است که بعد از گداختن از نقره و آهن جدا مىشود، اصل آن رذالت( پلیدى) است.
بنابراین خبیث آن است که ناپاک، پلید و تنفرآور باشد اعم از انسان و کلام و قانون و طعام و غیره و ضد آن طیّب است که به معناى پاک و دلچسب است.
[۲۷] گرچه طبرى و میبدى قول ثابت را شهادتین مىدانند و شیخ طوسى و طبرسى، توحید و ایمان ولى چون اساس شهادت و توحید و ایمان رسالت و ولایت است پس نظر مفسّر محترم جامع همه آن و فراگیر و کامل است.
[۲۸] در تفسیر على بن ابراهیم نیز بعد از دو واسطه از عثمان بن عیسى او از امام صادق علیه السّلام روایت شده که گوید درباره این آیه از امام سؤال کردم فرمود: دربارهى دو طایفه از قریش نازل شده:
یکى بنى مغیره و دیگرى بنى امیّه. و در تفسیر جامع البیان از عطاء بن یسار نقل گردیده که این آیه جهت کفّارى نازل شده که در جنگ بدر به دست مسلمین کشته شدند.