ترجمه بیان السعاده فى مقامات العباده سلطان محمد گنابادی«سلطانعلیشاه»سوره النحل۶۱-۷۵
آیات ۶۹- ۶۱
[سوره النحل (۱۶): آیات ۶۱ تا ۶۹]
وَ لَوْ یُؤاخِذُ اللَّهُ النَّاسَ بِظُلْمِهِمْ ما تَرَکَ عَلَیْها مِنْ دَابَّهٍ وَ لکِنْ یُؤَخِّرُهُمْ إِلى أَجَلٍ مُسَمًّى فَإِذا جاءَ أَجَلُهُمْ لا یَسْتَأْخِرُونَ ساعَهً وَ لا یَسْتَقْدِمُونَ (۶۱) وَ یَجْعَلُونَ لِلَّهِ ما یَکْرَهُونَ وَ تَصِفُ أَلْسِنَتُهُمُ الْکَذِبَ أَنَّ لَهُمُ الْحُسْنى لا جَرَمَ أَنَّ لَهُمُ النَّارَ وَ أَنَّهُمْ مُفْرَطُونَ (۶۲) تَاللَّهِ لَقَدْ أَرْسَلْنا إِلى أُمَمٍ مِنْ قَبْلِکَ فَزَیَّنَ لَهُمُ الشَّیْطانُ أَعْمالَهُمْ فَهُوَ وَلِیُّهُمُ الْیَوْمَ وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ (۶۳) وَ ما أَنْزَلْنا عَلَیْکَ الْکِتابَ إِلاَّ لِتُبَیِّنَ لَهُمُ الَّذِی اخْتَلَفُوا فِیهِ وَ هُدىً وَ رَحْمَهً لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ (۶۴) وَ اللَّهُ أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَأَحْیا بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَهً لِقَوْمٍ یَسْمَعُونَ (۶۵)
وَ إِنَّ لَکُمْ فِی الْأَنْعامِ لَعِبْرَهً نُسْقِیکُمْ مِمَّا فِی بُطُونِهِ مِنْ بَیْنِ فَرْثٍ وَ دَمٍ لَبَناً خالِصاً سائِغاً لِلشَّارِبِینَ (۶۶) وَ مِنْ ثَمَراتِ النَّخِیلِ وَ الْأَعْنابِ تَتَّخِذُونَ مِنْهُ سَکَراً وَ رِزْقاً حَسَناً إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَهً لِقَوْمٍ یَعْقِلُونَ (۶۷) وَ أَوْحى رَبُّکَ إِلَى النَّحْلِ أَنِ اتَّخِذِی مِنَ الْجِبالِ بُیُوتاً وَ مِنَ الشَّجَرِ وَ مِمَّا یَعْرِشُونَ (۶۸) ثُمَّ کُلِی مِنْ کُلِّ الثَّمَراتِ فَاسْلُکِی سُبُلَ رَبِّکِ ذُلُلاً یَخْرُجُ مِنْ بُطُونِها شَرابٌ مُخْتَلِفٌ أَلْوانُهُ فِیهِ شِفاءٌ لِلنَّاسِ إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَهً لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ (۶۹)
ترجمه:
(۱۶/ ۶۹- ۶۱)
«و اگر خداوند از ظلمت و ستمکاریهاى خلق انتقام بکشد جنبنده اى در زمین نخواهد گذاشت و لیکن از راه لطف تأخیر مىافکند تا وقتى معیّن ولى آنگاه که اجل آنها دررسد دیگر یک لحظه هم مقدّم و مؤخّر نخواهد شد.
و این مشرکان آنچه را که بر خود نمىپسندند از دروغ به خدا نسبت مىدهند و تصوّر مىکنند که باز عاقبت نیکو دارند در صورتى که محقّقا کیفر آنها آتش دوزخ است و زودتر از دیگران هم به دوزخ مى روند.
به خدا سوگند که ما رسولانى پیش از تو (بر امم گذشته فرستادیم تا سعادت یابند) ولى شیطان اعمال زشت آنها را در نظرشان زیبا جلوه داد پس امروز (روز محشر) شیطان یار آنهاست و به عذاب دردناک گرفتار خواهند بود،
و ما این قرآن بزرگ را بر تو نفرستادیم مگر براى این که حقیقت را در آنچه مردم اختلاف مىکنند روشن کنى و براى اهل ایمان هدایت و رحمت باشى، و خدا از آسمان باران را فرستاد تا زمین را پس از مرگ زنده کرد البتّه در این کار آیت قدرت و حکمت الهى بر آنان که سخن بشنوند پدیدار است.
و البتّه براى شما هوشمندان ملاحظه حال چهارپایان همه عبرت و حکمت است که ما از میان سرگین و خون شیر پاک بر شما مىنوشانیم که در طبع همهى نوشندگان گواراست،
و هم از میوه هاى نخل خرما و مو انگور که از آن نوشابههاى شیرین و رزق حلال نیکو به دست آورید در این کار نیز آیت حقّ براى خردمندان پدیدار است.
و خدا بر زنبور عسل وحى کرد که از کوهها و درختان و سقفهاى رفیع منزل گیرید،
و سپس از میوههاى شیرین تغذیه کنید و راه پروردگارتان را به اطاعت بپویید آنگاه از درون آنها شربت شیرینى به رنگهاى مختلف بیرون آید که در آن شفاى مردمانست در این کار نیز آیت قدرت خدا براى متفکران پیداست.
تفسیر
وَ لَوْ یُؤاخِذُ اللَّهُ النَّاسَ بِظُلْمِهِمْ از جملهى ظلم مردم این است که ملایکه را دخترانى فرض کرده و نسبت فرزند داشتن به خدا دادند و براى او مثلى زدند که مناسب و شایستهى شأن او نیست.
ما تَرَکَ عَلَیْها مِنْ دَابَّهٍ اگر مردم را به ظلم و ستمشان مؤاخذه مىکرد بر روى زمین هیچ جنبنده اى باقى نمى گذاشت زیرا ظلم و ستم آنان بر چهارپایان نیز سرایت کرده و با مجازات آنها چهارپایان نیز هلاک مى شوند.
وَ لکِنْ یُؤَخِّرُهُمْ إِلى أَجَلٍ مُسَمًّى و لکن مجازاتشان را به تأخیر مى اندازد تا بر آنچه که از شقاوت باید برسند برسند و توبه کننده توبه کند و کسى که مى خواهد خوشبخت شود به سعادت برسد.
فَإِذا جاءَ أَجَلُهُمْ لا یَسْتَأْخِرُونَ ساعَهً وَ لا یَسْتَقْدِمُونَ هم چنان که گذشت با اشاره بر مقدّر بودن آمدن اجلشان دفع دخل مقدّر نمود از یستقدمون تا اشکالى بر آن نباشد چرا که با توجّه بر این شرط است که آوردن کلمه «لا یستقدمون» اشکال نخواهد داشت.
وَ یَجْعَلُونَ لِلَّهِ ما یَکْرَهُونَ فرزندان دختر و شریک در ریاست و هم چنین فرومایه ترین اموال را براى خدا قرار مى دهند در حالى که خود از آن کراهت دارند.
وَ تَصِفُ أَلْسِنَتُهُمُ الْکَذِبَ اگر الْکَذِبَ با رفع خوانده شود صفت أَلْسِنَتُهُمُ مى باشد همانطورىکه الْکَذِبَ با دو ضمه به حالت رفع و جمع «کذوب» و صفت براى أَلْسِنَتُهُمُ خوانده شده است، اگر الْکَذِبَ با نصب خوانده شود چنان که مشهورست در این صورت مفعول «تصف» است و بنا بر احتمال اوّل که وصف باشد مؤیّد قول الهى أَنَّ لَهُمُ الْحُسْنى مفعول «تصف» مى شود.
و بنا بر احتمال دوّم بدل از «الکذب» است و معناى آن این است که آنها گفتند: اگر من به سوى پروردگارم برگردم براى من نزد او کارهاى نیک هست و ممکن است که أَنَّ لَهُمُ الْحُسْنى به تقدیر لام باشد تا بنا بر هر دو وجه تعلیل «تصف» قرار گیرد، که در این صورت معناى آیه چنین مىشود: آنها دروغ مىگویند و به خدا افترا مىبندند و خیال مىکنند که کار نیکویى در دنیا انجام مى دهند.
لا جَرَمَ أَنَّ لَهُمُ النَّارَ جاى هیچ گفتگو و چون و چرایى نیست که جاى آنها در آتش است، و این در واقع اثبات ضد آن چیزى است که آنان براى خودشان ثابت مىکردند، وَ أَنَّهُمْ مُفْرَطُونَ آنها در ادّعا براى خود و اعمالشان راه افراط رفته اند.
تَاللَّهِ لَقَدْ أَرْسَلْنا إِلى أُمَمٍ مِنْ قَبْلِکَ رسولانى بر امّتهاى پیشین فرستادیم چنان که تو را براى این امّت فرستادیم، فَزَیَّنَ لَهُمُ الشَّیْطانُ أَعْمالَهُمْ شیطان اعمال آنان را برایشان زینت داد همانطورىکه براى اینها چنین کرد، پس بر کار اینها محزون و اندوهناک مباش زیرا این کار چیز جدیدى که در زمان تو حادث شده باشد نیست.
فَهُوَ وَلِیُّهُمُ الْیَوْمَ پس شیطان امروز ولى امّتهاى پیشین در آتش است، یا این که شیطان امروز ولى بعضى از امّت تو است که کارهاى بد را براى آنها زینت مىدهد، چنان که پیش از این ولى امّتهاى پیشین بود، وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ عذابى دردناک براى امّتهاى پیشین یا براى امّت تو است، به هر تقدیر این جمله براى تهدید امّت پیغمبر است.
وَ ما أَنْزَلْنا عَلَیْکَ الْکِتابَ إِلَّا لِتُبَیِّنَ لَهُمُ الَّذِی اخْتَلَفُوا فِیهِ حال که دانستى که غایت نبوّت دلالت و راهنمایى بر ولایت است، و اگر ولایت نباشد نبوّت بدون هدف و غایت مىگردد، و نیز دانستى که ولایت چیز مهم و بزرگى است که در آن اختلاف کردهاند، و آن نبأ عظیمى است که مردم دربارهى آن اختلاف دارند حتما خواهى دانست که معناى آیه این است که براى آنان ولایت را بیان کنى یعنى مقصود از «الَّذِی اخْتَلَفُوا فِیهِ» همان ولایت است، وَ هُدىً وَ رَحْمَهً عطف بر فعلى است که به تأویل مصدر رفته باشد لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ هدایت و رحمت است بر قومى که اذعان به خدا و آخرت دارند یا با ایمان عام و بیعت نبوى ایمان مىآورند، و اطلاق تبین در لِتُبَیِّنَ براى این است که تبین عمومى و براى همه است تا هر کسى که هلاک مىشود از روى بیّنه و دلیل باشد، و تقیید هدایت و رحمت بر گروه مؤمنین براى این است که آن دو مختصّ کسان است که استحقاق آنها را داشته باشند.
وَ اللَّهُ أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَأَحْیا بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها خداوند از آسمان آب را فروفرستاد، پس با آن زمین را پس از مرگش زنده گردانید بدین نحو که دانهها و رگ و ریشه هایى که زیر خاک مدفون بودند همه را رویانید و همچنین شما را پیش از مردنتان در حالى که نطفه و جماد بودید زنده گردانید و نیز پس از مرگتان در آخرت زنده مى گرداند.
إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَهً در این زنده گردانیدن نشانهاى است که دلالت مىکند بر زنده گردانیدن شما (پس از مرگ) و علم و قدرت خداوند، لِقَوْمٍ یَسْمَعُونَ براى گروهى که تسلیمند چه شنیدن و تسلیم شدن اوّلین مرتبهى (از مراتب) ایمان است، سپس ایمان و بعد از آن عقل و فکر است و تذکّر و یادآورى در هر یک از این مراتب مىآید و مقصود از سماع و شنیدن تسلیم شدن و فرمانبردارى است چنانکه آیه: لِمَنْ کانَ لَهُ قَلْبٌ أَوْ أَلْقَى السَّمْعَ وَ هُوَ شَهِیدٌ[۱] همین معناى منظور است.
و چون دلالت فرو فرستادن آب و رویانیدن ریشه ها و دانه هاى زمین بر علم و قدرت خداى تعالى بر زنده گردانیدن مردگان جهت خروج از عناد و دخول در انقیاد و تسلیم کفایت مىکند در این مورد فقط به استماع و شنوایى اکتفا نمود.
وَ إِنَّ لَکُمْ خطاب بر مؤمنین یا مردم به معناى و به راستى که براى شما، فِی الْأَنْعامِ لَعِبْرَهً نُسْقِیکُمْ مِمَّا فِی بُطُونِهِ در چهار پایان عبرت و حکمت است این جمله استیناف یا حال است و مذکّر آوردن ضمیر و مفرد بودنش در اینجا براى این است که «انعام» مفرد است و در معناى جمع یا این که ضمیر به بعض برمىگردد، و در سورهى مؤمنون[۲] آن را مؤنّث آورده چون لفظ یا معناى هر دو قابل اعتبار است.
مِنْ بَیْنِ فَرْثٍ وَ دَمٍ لَبَناً خالِصاً سائِغاً لِلشَّارِبِینَ از بین سرگین و خون، شیر خالص بیرون آورد که هیچ کدام از آثار آن دو را ندارد، گواراى نوشندگان است.
از رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله روایت شده است که خوردن شیر گلوگیر کسى نمى شود، چون خداى متعال فرموده: لَبَناً خالِصاً سائِغاً لِلشَّارِبِینَ.
و خوانده شده است وَ إِنَّ لَکُمْ فِی الْأَنْعامِ لَعِبْرَهً خطاب بر مسلمانان یا همهى مردم است که همانند انّ فى ذلک لآیه لقوم یؤمنون (که به راستى که در این براى ایمانآورندگان نشانهاى است یا لقوم یشعرون یا براى قومى که با شعورند.
وَ مِنْ ثَمَراتِ النَّخِیلِ وَ الْأَعْنابِ تَتَّخِذُونَ مِنْهُ سَکَراً عبارت وَ مِنْ ثَمَراتِ النَّخِیلِ یا عطف است بر مِمَّا فِی بُطُونِهِ بدون تقدیر چیزى، اگر نُسْقِیکُمْ مستأنف باشد، یا عطف بر «نسقیکم» است به تقدیر «نسقیکم»، اگر «نسقیکم» حال باشد که در این صورت «تتّخذون» حال است یا مستأنف و جواب سؤال مقدّر.
و ممکن است که «من ثمرات النّخیل» مستأنف باشد و متعلّق به «تتّخذون» و لفظ «منه» در این صورت تأکید «من» اوّل مىباشد، و یا این که «من ثمرات النّخیل» مبتدا و «تتّخذون» خبر آن باشد، بدین گونه که چون در «من» تبعیضى معناى بعض بودن قوى است لذا توانسته است جانشین اسم مبتدا گردد بدون این که احتیاج به تقدیر باشد.
یا این که در تقدیر موصوف محذوف گرفته شود و ممکن است اصلا خود «من» را اسم مبتدا قرار داد، یعنى بعضى از ثمرات نخیل طورى است که شما از آن بعضى نوشیدنیهاى شیرین را درست مىکنید و مفرد آوردن ضمیر یا به اعتبار تقدیر مضاف قبل از «ثمرات» یا به لحاظ معناى بعض بودن در «من» باشد، و مقصود از «مسکر» خمر است و ذکر خمر در مقام امتنان منافاتى با حرمت آن ندارد، زیرا که حرمت آن شرعى است و نعمت بودن آن امر عرفى عقلى است.
علاوه بر این استعمال خمر بدون این که نوشیده شود داراى منافعى است، و چون ذکر آن در مقام امتنان دلالت بر اباحه و حلال بودن آن مىکرد در خبر آمده است که این آیه به موجب حرمت خمر منسوخ است.
و مطالب دیگرى نیز در این مورد گفته شده، ولى جملهى «و رزقا حسنا» که بعد از آن آمده است دلالت مىکند بر این که مقصود از سکر خمر است و آن خوب نیست، و روزى خوب چیز دیگرى است.
إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَهً لِقَوْمٍ یَعْقِلُونَ در این امور که گفته شد نشانهاى است بر وجود پروردگار براى گروهى که عقل داشته باشند، پس مجرّد شنیدن و ایمان کفایت نمىکند، اگر چه احتیاجى بر بکارگیرى قوّهى مفکّره نیست، ولى خردورزى ضرورى است.
وَ أَوْحى رَبُّکَ إِلَى النَّحْلِ مقصود از وحى به زنبور عسل الهام فطرى تکوینى است بدین معناى که خداى تعالى در وجود زنبور تدبیرى به ودیعت گذاشته که عقلا از انجام آن عاجزند.
زیرا ساختن خانههاى شش گوشه به هم چسبیده و منظّم به نحوى که هیچ فاصله و فرجهاى بین آنها نباشد، و نظام زنبورها در خروج و ورود کندو، اطاعت از ملکه و نخوردن چیزهاى کثیف و گندیده تکتکشان از جملهى امورى است که خردمندان در آن حیرانند.
و چون آیه شامل جمیع مراتب تنزیل و تأویل است وحى نسبت به انبیا بر همان معناى خودش مىباشد و آن به توسّط ملایکه است، و نسبت به امامان و اولیا حدیث کردن و سخن با خود گفتن و الهام است، و نسبت به زنبور عسل به طور صورى به ودیعت گذاشتن نیرویى است که این نوع از تدبیر با آن واقع مى شود.
أَنِ اتَّخِذِی مِنَ الْجِبالِ بُیُوتاً وَ مِنَ الشَّجَرِ وَ مِمَّا یَعْرِشُونَ از کوهها و از درختان مو (تاک انگور) آنچه که مى بافند و سایبان درست مى کنند و یا از سقف خانه ها بالا مى برند خانه بسازید.
ثُمَّ کُلِی مِنْ کُلِّ الثَّمَراتِ سپس از هر میوهاى بخور ، فَاسْلُکِی سُبُلَ رَبِّکِ پس راه پروردگارت را برو، راهى را که خداوند به تو الهام کرده تا با پیمودن آن (راه) بر آن خانه ها برسى یا مقصود این است که راهى را که خداوند براى تهیّهى عسل الهام کرده برو، یا راههاى پروردگارت را پیش گیر که همانها راه عسل آورى است.
ذُلُلًا در حالى که راه رفتن در آن راهها به سبب تسهیل خداوند آسان است، یا در حالى که تو مطیع امر پروردگارت هستى.
یَخْرُجُ مِنْ بُطُونِها شَرابٌ مُخْتَلِفٌ أَلْوانُهُ مقصود عسل است که به رنگهاى گوناگون سفید، زرد قرمز و سیاه مى باشد، فِیهِ شِفاءٌ لِلنَّاسِ عسل به تنهایى شفاست، یا در حالى که با غیر خودش ترکیب شود، عسل هم براى مزاج گرم و هم براى مزاج سرد شفاست.
شگفت آور این که از محلّ سمّ چیزى که شفاست خارج مى شود، و در خبر است: ما به خدا قسم زنبورى هستیم که خداوند به او وحى کرد که از کوهها براى خود خانه اتّخاذ کند، به ما امر شده که از عرب شیعه اتّخاذ نماییم، و وَ مِنَ الشَّجَرِ از عجم و وَ مِمَّا یَعْرِشُونَ از موالى و بندگان، و مقصود از یَخْرُجُ مِنْ بُطُونِها شَرابٌ مُخْتَلِفٌ أَلْوانُهُ علمى است که از ما به سوى شما سرازیر مىشود.
و در روایت دیگر: مقصود از «النّاس» شیعه است و خداى تعالى بر حال غیر شیعه داناترست[۳] اگر مطلب از همین قرار باشد که گمان مىکنى و به مخیله ات گذشت مقصود از عسل همان چیزى باشد که مردم مى خورند باید هر مریضى که از آن مى خورد شفا یابد، چون خدا فرموده:
فِیهِ شِفاءٌ لِلنَّاسِ و قول خدا تخلّف نمى پذیرد.
البتّه مطلب جز این نیست که شفا در علم قرآن است کما این که خداى تعالى فرمود: وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ ما هُوَ شِفاءٌ وَ رَحْمَهٌ[۴] از قرآن چیزى فرود آریم که شفا و رحمت براى اهل آن مى باشد، و در این جاى هیچ شکّ و شبهه اى نیست که اهل قرآن ائمّهى هدى علیه السّلام هستند که خداوند متعال دربارهى ایشان فرمود:
ثُمَّ أَوْرَثْنَا الْکِتابَ الَّذِینَ اصْطَفَیْنا مِنْ عِبادِنا[۵] چون زنبور عسل، تدبیرش و شراب داخل شکم آن مظاهر ائمّه علیه السّلام و تربیت آنان نسبت به شیعیان و دانش ایشان است.
لذا تفسیر به زنبور و خانه هاى شش گوشه و عسل زنبور شایسته و صحیح خواهد بود، چون ایستادن در حدّ ظاهر آیه و منحصر نمودن مقصود در زنبور صورى و استقلال آن در قصد با مقصود اصلى آیه منافات دارد.
لذا انکار تفسیر فقط به زنبور صورى صحیح است، زیرا مقصود اصلى از زنبور مظهر بودن آن است و زنبور ظاهرى نمى تواند مقصود اصلى باشد بلکه آنچه که بالاستقلال و اصاله مقصود رؤساى دین است.
إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَهً لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ البتّه در این امر نشانهاى است براى تفکرکنندگان، چه در آنجا تنها شنیدن و ایمان کفایت نمى کند، و عقل و تذکّر هم کافى نیست، زیرا دقایق و نکات این نشانه بسیار و طریق انتقال به خالق و آفرینندهى آن و به آنچه که این نشانه مثال و راهنمایى خفى و پنهان آن است.
آیات ۷۵- ۷۰
[سوره النحل (۱۶): آیات ۷۰ تا ۷۵]
وَ اللَّهُ خَلَقَکُمْ ثُمَّ یَتَوَفَّاکُمْ وَ مِنْکُمْ مَنْ یُرَدُّ إِلى أَرْذَلِ الْعُمُرِ لِکَیْ لا یَعْلَمَ بَعْدَ عِلْمٍ شَیْئاً إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ قَدِیرٌ (۷۰) وَ اللَّهُ فَضَّلَ بَعْضَکُمْ عَلى بَعْضٍ فِی الرِّزْقِ فَمَا الَّذِینَ فُضِّلُوا بِرَادِّی رِزْقِهِمْ عَلى ما مَلَکَتْ أَیْمانُهُمْ فَهُمْ فِیهِ سَواءٌ أَ فَبِنِعْمَهِ اللَّهِ یَجْحَدُونَ (۷۱) وَ اللَّهُ جَعَلَ لَکُمْ مِنْ أَنْفُسِکُمْ أَزْواجاً وَ جَعَلَ لَکُمْ مِنْ أَزْواجِکُمْ بَنِینَ وَ حَفَدَهً وَ رَزَقَکُمْ مِنَ الطَّیِّباتِ أَ فَبِالْباطِلِ یُؤْمِنُونَ وَ بِنِعْمَتِ اللَّهِ هُمْ یَکْفُرُونَ (۷۲) وَ یَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ ما لا یَمْلِکُ لَهُمْ رِزْقاً مِنَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ شَیْئاً وَ لا یَسْتَطِیعُونَ (۷۳) فَلا تَضْرِبُوا لِلَّهِ الْأَمْثالَ إِنَّ اللَّهَ یَعْلَمُ وَ أَنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ (۷۴)
ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً عَبْداً مَمْلُوکاً لا یَقْدِرُ عَلى شَیْءٍ وَ مَنْ رَزَقْناهُ مِنَّا رِزْقاً حَسَناً فَهُوَ یُنْفِقُ مِنْهُ سِرًّا وَ جَهْراً هَلْ یَسْتَوُونَ الْحَمْدُ لِلَّهِ بَلْ أَکْثَرُهُمْ لا یَعْلَمُونَ (۷۵)
ترجمه:
(۱۶/ ۷۵- ۷۰)
و خدا شما را آفریده بعضى را به سنّ انحطاط پیرى مىرساند که هر چه دانسته اید همه را فراموش مى کنید همانا خداست که همیشه دانا و تواناست و خدا روزى بعضى از شما را بر بعضى دیگر فزونى داده آن که رزقش افزون شده به زیر دستان و غلامان نمى دهد تا با او مساوى شود (لیکن مقام خدایى را به بت و بشر مى دهد تا با خدا شریک و مساوى بداند زهى جهل و ناسپاسى) آیا نعمت ایمان به خدا را (به عصیان و شرک) باید انکار کنند؟
و خدا از جنس خودتان براى شما جفت آفرید (یعنى زنان را براى آسایش و آرامش مردان آفرید) و از آن جفتها پسران، دختران، دامادان و نوادگان برایتان خلق کرد و از نعمتهاى پاکیزهى لذیذ روزى داد، آیا مردم (با وجود این همه نعمتهاى بىشمار خدا) باز به باطل مى گروند و به نعمت خدا کافر مى شوند
و بت پرستان از جهل خدا را که نعمتهاى فراوان به آنها داده نمى پرستند و به جاى او بتهایى را پرستش مى کنند که در آسمان و زمین مالک چیزى که روزى به مشرکان بدهند اصلا نیستند و توانایى بر هیچ کارى ندارند
پس (شما مشرکان از جهل و نادانى) بتها را براى خدا مثل و مانند نشمارید (و به خداى یکتا بگروید) که خدا بر همه چیز داناست و شما نادانید
خدا مثلى زده (بشنوید) آیا بندهى مملوکى که قادر بر هیچ (حتّى بر نفس خود) نیست با مرد آزاد که ما به او رزق نیکو عطا کردیم که پنهان و آشکار هر چه خواهد انفاق مى کند یکسانند؟! هرگز یکسان نیستند ستایش مخصوص خداست و لیکن اکثر مردم آگاه نیستند.
تفسیر
وَ اللَّهُ خَلَقَکُمْ ثُمَّ یَتَوَفَّاکُمْ وَ مِنْکُمْ مَنْ یُرَدُّ إِلى أَرْذَلِ الْعُمُرِ لِکَیْ لا یَعْلَمَ بَعْدَ عِلْمٍ شَیْئاً إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ قَدِیرٌ و خداوند شما را آفرید، سپس با رسیدن اجلهایتان مى میراند.
و بعضى از شما به سنّ انحطاط پیرى رسانده مى شود، که آن هنگام پیرى و کهولت است.
در خبر است: «هنگامى که بنده یکصدساله شود همان «ارذل العمر» سنّ انحطاط پیرى است، و در خبر دیگرى است که عقل او در این هنگام کم مىشود و مثل عقل بچّه هفت ساله مى گردد»[۶].
لِکَیْ لا یَعْلَمَ بَعْدَ عِلْمٍ شَیْئاً تا آنچه را که قبلا مىدانسته فراموش کند و دیگر چیزى نداند.
و در خبر است که: «جمیع روحهاى او نقصان مىپذیرد (روح نباتى، روح حیوانى و روح بشرى) حتّى روح ایمانى اش نقص پیدا مىکند، لذا چیزى به او ضرر نمى زند»[۷] (زیرا مسئولیّت عقلانى او موجود نیست تا تکلیف دینى و اخلاقى داشته باشد).
إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ خداوند به آنچه که شایسته است و مى داند که مرگ از رسیدن به سنّ انحطاط و کهولت براى شما بهترست، و لذا بیشتر شما به سنّ پیرى زیاد نمى رسید، قَدِیرٌ خداوند بر رساندن به سنّ انحطاط پیرى قادر و تواناست.
وَ اللَّهُ فَضَّلَ بَعْضَکُمْ عَلى بَعْضٍ فِی الرِّزْقِ این جمله به همراه ما قبل و ما بعدش پیرامون اظهار نعمتهاى خداى تعالى است تا مقدّمه اى باشد براى ذمّ شرک، کفران نعمت، برترى بعضى بر بعضى و تفاوت بدین گونه است که خداوند بعضى را غنى و بعضى را فقیر، بعضى را مالک و بعضى را مملوک و بندهى غیر قرار مى دهد.
فَمَا الَّذِینَ فُضِّلُوا بِرَادِّی رِزْقِهِمْ عَلى ما مَلَکَتْ أَیْمانُهُمْ نخست نعمت برترى و تفاوت در روزى را ذکر کرده و این که آن که این نعمتها را مى دهد فقط خداى تعالى است، نه غیر او، سپس از باب مقدّمهى ابطال شرک این مطلب را بیان فرمود که شما در آنچه که خدا برترى داده و به شما تفضّل نموده، به تساوى مملوکهاى مجازى خود راضى نمى شوید پس چگونه راضى مى شوید که خدا مملوکهاى حقیقى خود را در آنچه که مختصّ بر ذات اوست مساوى نماید؟! به بیان دیگر این معناى از آیه که: «بعضى را بر بعض دیگر در روزى برترى داده»، برترى داده شدگان از این که روزى از خودشان برگردد و بر مملوکهایشان داده شود تا با آنان در روزى که مخصوص خودشان است مساوى شوند راضى نیستند.
یا مقصود اظهار این نکته است که بر آنها و مملوکهایشان به طور مساوى نعمت داده شده است و منعم از جهت کمال انعامش بین آنان و مملوکهایشان فرقى نمى گذارد.
پس از آیه مستفاد مى شود که: خداوند بعضى از شما را بر بعضى در روزى برترى داد و روزى مملوکها را نیز به دست خودش قرار داده نه به دست مالکین.
بنابراین کسانى که برترى داده شده اند به مملوکها روزى نمى دهند بلکه در حقیقت خداوند روزى دهندهى آنهاست.
بنا بر معناى اوّل معناى قول خداى تعالى فَهُمْ فِیهِ سَواءٌ این است که آنها راضى نمى شوند با مملوکهاى در روزى مساوى باشند و بنا بر معناى دوّم: مالکها و مملوکها در روزى گرفتن از خدا مساوى هستند، و مالکها در اصل روزى بر مملوکها برترى ندارند، بلکه روزى همه به دست خداست که در مورد همهى آنها به طور مساوى جریان پیدا مى کند.
و آنچه که از ابو ذر قدّس سرّه نقل شده است همین معناى را تأیید مى کند و این است که: «أبو ذر از پیامبر صلّى اللّه علیه و آله شنید که فرمود: بردگان و مملوکها برادران شما هستند، پس بپوشانید آنها را از آنچه که خود مى پوشید و از آنچه که مى خورید اطعام کنید بعد از این قضیه هیچگاه دیده نشد که بردهى ابو ذر لباسى غیر از لباس او را پوشیده باشد».
أَ فَبِنِعْمَهِ اللَّهِ یَجْحَدُونَ بنابراین قول خداى تعالى آنان در صدد انکار تساوى خود و مملوکهایشان هستند، و اثبات تساوى از راه انکار است، ولى بنا بر معناى اوّل این جمله انکار، منکر شدن نعمت برترى و غفلت کردن از آن است و نیز انکار این مطلب است که بندگان خداى تعالى را با او شریک قرار مىدهند، و در الوهیّت با او مساوى مىکنند در حالى که خود آنها براى خودشان به این مطلب راضى نیستند.
وَ اللَّهُ جَعَلَ لَکُمْ مِنْ أَنْفُسِکُمْ أَزْواجاً و خدا جفتهاى شما را از جنس خودتان قرار داد تا با آنها انس پیدا کنید و به آنها رغبت داشته باشید و به آنها مىرسید احساس راحتى کن و این نعمت دیگرى است.
وَ جَعَلَ لَکُمْ مِنْ أَزْواجِکُمْ بَنِینَ وَ حَفَدَهً لفظ حَفَدَهً در اخبار به نوهى دخترى و نوادگان تفسیر شده است که در این صورت از قبیل عطف اوصاف متعدّد بر شىء واحد مى شود، و نیز به داماد، پدر زن، برادر زن و مادر زن نیز تفسیر شده است، زیرا حافد به معناى کسى است که در خدمت کردن سرعت و شتاب به خرج دهد و همهى اینها در خدمت کردن سریع هستند (همهى نعمتهاى بزرگ).
وَ رَزَقَکُمْ مِنَ الطَّیِّباتِ به شما از طیبات و پاکیزهها از قبیل مرکب (سوارى)، مسکن، خوردنیها و نوشیدنیها عطا کرده است، یا مقصود این است که از روزى هاى پاکیزه اعمّ از خوردنیها و نوشیدنىها به شما روزى کرده است، أَ فَبِالْباطِلِ یُؤْمِنُونَ آیا آنها به شریکهاى باطل ایمان مى آوردند؟! یا این نعمتها را به شرکا نسبت مى دهند!
وَ بِنِعْمَتِ اللَّهِ هُمْ یَکْفُرُونَ از آن جهت که نعمتهاى خدا را مخفى مى کنند و آن را به (شریکها) غیر خدا نسبت مىدهند!! وَ یَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ ما لا یَمْلِکُ لَهُمْ رِزْقاً مِنَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ شَیْئاً لفظ شَیْئاً بدل از لفظ رِزْقاً است که براى تأکید در آن بر خدایان دروغین مىباشد که از نکره بودن آن استفاده مىشود و یا براى اشاره بر تعمیمش و نیز اشاره بر این که «رزق» به معناى نصیب شده است، و مقصود از روزى آسمانها روزىهاى انسان از جهت انسانیّت و حیوانیّت، و مقصود از روزى زمین روزىهاى انسان از جهت نبات و حیوان بودن اوست، یا مقصود از روزى آسمانها و زمین روزى هر یک از مراتب است، بدین گونه که روزى تعمیم داده مىشود نسبت به خود و اسباب آن.
وَ لا یَسْتَطِیعُونَ نمى توانند مالک روزى شوند یا این که استطاعت و قدرت ندارند.
فَلا تَضْرِبُوا لِلَّهِ الْأَمْثالَ براى خدا مثل و شبیه قرار ندهید، که آن را به جهت عبادت خداى تعالى بپرستید، یا مقصود این است که براى خدا این چنین مثلها را نزنید که حال او را به حال ملوک و پادشاهان تشبیه کنید، که با خدمت کردن بندگان و نزدیکانشان و با اجراى روزى هاى لشکر و سرباز آن به دست وزرا و امنا خشنود مى شوند، و نیز این گونه نباشید که بگویید خدمت کردن نزدیکان سلطان در تعظیم مؤثرترست.
امثال این مطالب را دربارهى خداى تعالى نگویید که خدا بالاتر از آن است که او را بشناسید، و به کیفیّت اوصاف و افعال او پى ببرید تا بتوانید برایش مثلها بزنید.
إِنَّ اللَّهَ یَعْلَمُ خداوند مىداند، پس بگویید آنچه را که به شما یاد داده است وَ أَنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ در حالى که نمىدانید، پس از پیش خودتان چیزى را دربارهى چیزى نگویید تا چه رسد به این که براى خداى تعالى مثل بزنید.
ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا خداوند براى شریکان و براى خودش یا براى کافر و مؤمن مثل زده است.
عَبْداً مَمْلُوکاً لا یَقْدِرُ عَلى شَیْءٍ وَ مَنْ رَزَقْناهُ مِنَّا رِزْقاً حَسَناً فَهُوَ یُنْفِقُ مِنْهُ سِرًّا وَ جَهْراً مقصود از روزى نیکو علم، حکمت، اعیان و تصرّف در ملک و ملکوت است.
و انفاق سر آن است که به برکت او و از طریق سر و خفا به ملک برسد، و انفاق جهر و علنى آن است که بر حسب ظاهر دیگرى او را تلقین و تعلیم داده باشد.
و حاصل مرام و نهایت مقصود از آیات سابق و لاحق تمثیل حال على علیه السّلام است، چه نعمت حقیقى همان على علیه السّلام و ولایت اوست و باطل حقیقى عبارت از دشمنى اش، و در اصل کسى که خداى تعالى بر او روزى نیکو داده على علیه السّلام است و غیر از آن حضرت هر کس که باشد به توسّط او روزى مى خورد و مملوکى که توانایى هیچ کارى را ندارد دشمنان على علیه السّلام است.
هَلْ یَسْتَوُونَ الْحَمْدُ لِلَّهِ حمد خداى را که آن دو مساوى نیستند، در حقیقت حمد و سپاس بر نعمت عدم تساوى و بر حکمت، عطا کردن حقّ هر صاحب حقى مىباشد و این جمله تعلیم بندگان است که در مقابل همهى نعمتها حمد و سپاس گویند.
بَلْ أَکْثَرُهُمْ لا یَعْلَمُونَ بیشتر مردم بر حال مملوک عاجز و انفاقکنندهى توانا واقف نیستند و لذا آن دو را با هم مساوى مىدانند یا این که نمىدانند که برابر دانستن آن دو جائز نیست، یا از مقام جهل و نادانى به مقام علم ارتقا پیدا نمىکنند و به همین دلیل بین آن دو بر تساوى حکم مىکنند و عاجز را بر قادر و توانا ترجیح مىدهند.
[۱] . سورهى ق آیهى ۳۷: براى کسى که صاحب دل باشد و گوش شنوا داشته باشد و شهود باطنى.
[۲] . سورهى مؤمنون آیه ۲۱ وَ إِنَّ لَکُمْ فِی الْأَنْعامِ لَعِبْرَهً نُسْقِیکُمْ مِمَّا فِی بُطُونِها وَ لَکُمْ فِیها مَنافِعُ کَثِیرَهٌ وَ مِنْها تَأْکُلُونَ( و به راستى که عبرتست شما را در چهار پایان که مىنوشانیمتان از آنچه که در شکمش وجود دارد و نیز برایتان سودهاى فراوان است و از آن مىخورید.
[۳] . تفسیر شریف الصافى تألیف: ملّا محسن فیض کاشانى قدّس سرّه چاپ اوّل.
[۴] . سورهى الإسراء آیهى ۸۲.
[۵] . سورهى ۳۲ فاطر آیهى ۳۵.
[۶] . تفسیر الصافى ملا محسن فیض کاشانى ره چاپ ۱
[۷] . تفسیر الصافى ملا محسن فیض کاشانى