ترجمه بیان السعاده فى مقامات العباده سلطان محمد گنابادی«سلطانعلیشاه»سوره النحل۷۶-۱۲۸
آیات ۸۷- ۷۶
[سوره النحل (۱۶): آیات ۷۶ تا ۸۷]
وَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً رَجُلَیْنِ أَحَدُهُما أَبْکَمُ لا یَقْدِرُ عَلى شَیْءٍ وَ هُوَ کَلٌّ عَلى مَوْلاهُ أَیْنَما یُوَجِّهْهُ لا یَأْتِ بِخَیْرٍ هَلْ یَسْتَوِی هُوَ وَ مَنْ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ هُوَ عَلى صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ (۷۶) وَ لِلَّهِ غَیْبُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ ما أَمْرُ السَّاعَهِ إِلاَّ کَلَمْحِ الْبَصَرِ أَوْ هُوَ أَقْرَبُ إِنَّ اللَّهَ عَلى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ (۷۷) وَ اللَّهُ أَخْرَجَکُمْ مِنْ بُطُونِ أُمَّهاتِکُمْ لا تَعْلَمُونَ شَیْئاً وَ جَعَلَ لَکُمُ السَّمْعَ وَ الْأَبْصارَ وَ الْأَفْئِدَهَ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ (۷۸) أَ لَمْ یَرَوْا إِلَى الطَّیْرِ مُسَخَّراتٍ فِی جَوِّ السَّماءِ ما یُمْسِکُهُنَّ إِلاَّ اللَّهُ إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ (۷۹) وَ اللَّهُ جَعَلَ لَکُمْ مِنْ بُیُوتِکُمْ سَکَناً وَ جَعَلَ لَکُمْ مِنْ جُلُودِ الْأَنْعامِ بُیُوتاً تَسْتَخِفُّونَها یَوْمَ ظَعْنِکُمْ وَ یَوْمَ إِقامَتِکُمْ وَ مِنْ أَصْوافِها وَ أَوْبارِها وَ أَشْعارِها أَثاثاً وَ مَتاعاً إِلى حِینٍ (۸۰)
وَ اللَّهُ جَعَلَ لَکُمْ مِمَّا خَلَقَ ظِلالاً وَ جَعَلَ لَکُمْ مِنَ الْجِبالِ أَکْناناً وَ جَعَلَ لَکُمْ سَرابِیلَ تَقِیکُمُ الْحَرَّ وَ سَرابِیلَ تَقِیکُمْ بَأْسَکُمْ کَذلِکَ یُتِمُّ نِعْمَتَهُ عَلَیْکُمْ لَعَلَّکُمْ تُسْلِمُونَ (۸۱) فَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّما عَلَیْکَ الْبَلاغُ الْمُبِینُ (۸۲) یَعْرِفُونَ نِعْمَتَ اللَّهِ ثُمَّ یُنْکِرُونَها وَ أَکْثَرُهُمُ الْکافِرُونَ (۸۳) وَ یَوْمَ نَبْعَثُ مِنْ کُلِّ أُمَّهٍ شَهِیداً ثُمَّ لا یُؤْذَنُ لِلَّذِینَ کَفَرُوا وَ لا هُمْ یُسْتَعْتَبُونَ (۸۴) وَ إِذا رَأَى الَّذِینَ ظَلَمُوا الْعَذابَ فَلا یُخَفَّفُ عَنْهُمْ وَ لا هُمْ یُنْظَرُونَ (۸۵)
وَ إِذا رَأَى الَّذِینَ أَشْرَکُوا شُرَکاءَهُمْ قالُوا رَبَّنا هؤُلاءِ شُرَکاؤُنَا الَّذِینَ کُنَّا نَدْعُوا مِنْ دُونِکَ فَأَلْقَوْا إِلَیْهِمُ الْقَوْلَ إِنَّکُمْ لَکاذِبُونَ (۸۶) وَ أَلْقَوْا إِلَى اللَّهِ یَوْمَئِذٍ السَّلَمَ وَ ضَلَّ عَنْهُمْ ما کانُوا یَفْتَرُونَ (۸۷)
ترجمه:
(۱۶/ ۸۷- ۷۶)
خدا مثلى زده (بشنوید) آیا بندهى مملوکى که قادر بر هیچ کارى (حتّى بر نفس خود) نیست با مردى آزاد که ما به او رزق نیکو عطا کردیم که پنهان و آشکار هر چه خواهد انفاق مىکند این دو یکسانند؟ هرگز یکسان نیستند ستایش مخصوص خداست و لیکن اکثر مردم آگاه نیستند،
خدا مثلى زده (بشنوید) دو نفر مرد یکى بندهاى باشد گنگ و از هر جهت عاجز و سربار مولاى خود و از هیچ راهى خیرى به مالک خود نرساند و دیگرى مردى آزاد و مقتدر که بر خلق به عدل و داد فرمان دهد و خود نیز به راه مستقیم باشد آیا این دو با هم یکسان هستند؟!
تنها خدا بر غیب آسمانها و زمین آگاه است و بس، و کار ساعت قیامت (در سرعت و آسانى) مانند چشم بر هم زدن یا نزدیکتر بیش نیست که خدا البتّه بر هر چیز تواناست
و خدا شما را از شکم مادر آن بیرون آورد در حالى که هیچ نمىدانستید و به شما چشم، گوش و قلب (به تدریج) اعطا کرد تا مگر شکر (این نعمتها را) بجاى آرید،
آیا مرغان هوا را نمى نگرند که جوّ آسمان مسخّر آنهاست و به جز خدا کسى نگهبانشان نیست در این امر براى اهل ایمان نشانى از قدرت حقّ پدیدار است
و خدا براى سکونت دایم شما منزلهایتان را و براى سکونت موقّت سفر از پوست چهارپایان خیمهها را براى شما قرار داد تا وقت حرکت و سکون سبک وزن و قابل انتقال باشد و از پشم و کرک و موى (گوسفند و شتر) اثاثیّه منزل، متاع، اسباب زندگانى و لباسهاى فاخر براى شما خلق فرمود تا در حیات دنیا از آن استفاده کنید،
و خدا براى آسایش شما از گرما سایه بانها از درختان و سقف و دیوار و کوهها مهیّا ساخت و از غارهاى کوه پوشش و اطاقها برایتان قرار داد تا از سرما و گرما پناهى گیرید و نیز لباس که شما را از گرماى آفتاب و سرماى زمستان بپوشاند خلق کرد و نیز براى این که در جنگ محفوظ بمانید لباس آهن مقرّر گردانید چنین نعمتهاى خود را بر شما تمام و کامل کرد تا مگر مطیع و تسلیم امر او باشید،
پس اگر باز روى از خدا بگردانند اى رسول ما بر تو تبلیغ رسالت و اتمام حجّتى بیش نیست،
نعمتهاى خدا را دانسته و شناخته باز انکار مىکنند و اکثر اینان کافرند،
و به یاد آور آن روزى را (که در قیامت) از هر امّتى شاهدى برانگیزیم آنگاه نه به کافران اجازهى سخن گفتن و اعتذار داده شود و نه انابه و توبه و عذرى از آنان پذیرند.
و روزى که ستمکاران عذاب خدا را به چشم ببینند دیگر نه تخفیف عذاب و نه مهلت آسایش خواهند یافت،
و چون مشرکان شریکان خود را در روز قیامت (ببینند از آنها پناه خواهند) شریکان جواب دهند که اى مشرکان شما البتّه دروغ مىگویید ما هرگز شما را بر پرستش خود نخوانده ایم
و در آن روز همهى کفّار و مشرکین تسلیم فرمان خدا شوند و هر چه غیر از خدا جعل کرده و مى پرستیدند همه از نظرشان محو و نابود شوند.
تفسیر
وَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا خداوند مثل زده است براى شرکا و خودش، یا براى کافر و مؤمن، یا براى على علیه السّلام و دشمنان و مخالفینش.
رَجُلَیْنِ أَحَدُهُما أَبْکَمُ لا یَقْدِرُ عَلى شَیْءٍ مثال دو مردى را زده است که یکى از آن دو أَبْکَمُ است گنگ (کر و لال) مادرزاد است که نمىتواند حرف بزند و سخن دیگرى را هم نمى فهمد.
بر هیچ چیز از قبیل سخن گفتن و سایر افعال توانایى ندارد همانند کسى که همهى حواس و قواى محرکهاش معطل و بیکار شده باشد.
وَ هُوَ کَلٌّ عَلى مَوْلاهُ أَیْنَما یُوَجِّهْهُ لا یَأْتِ بِخَیْرٍ هَلْ یَسْتَوِی هُوَ وَ مَنْ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ او سنگین است و سنگینىاش بر مولایش مىباشد، هر کجا که فرستاده مىشود خیرى به بار نمىآورد، آیا او و کسى که به عدل و داد فرمان دهد مساویند؟! آیا چنین شخص ضعیفى برابر است با آن که در همهى احوال، گفتارها و کردارها به عدل و داد متّصف است، عدل را با جمیع مواردش مى شناسد و دیگران را امر بر آن مىنماید.
چه امرکنندهى بر عدل لازمه اش متّصف بودن بر آن و شناختن جمیع مواردش مى باشد که جهت اشاره بر این مهم در ادامهى آیه فرمود:
وَ هُوَ عَلى صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ و او در راه میانه بین طرف افراط و تفریط است در جمیع آنچه که ذکر شد.
وَ لِلَّهِ غَیْبُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ و از آن خداست آنچه که از آسمانها و زمین پوشیده مانده است یا از جهت و سوى آن دو که از بندگان پنهان شده است.
و یا آنچه که از دگرگونىهاى آن دو به صورت مخفى و پنهانى از بندگان است همان طورى که ملازمهى پنهان بودن صاحبان خیر و شرّست.
پس شما نمىدانید که کدام یک از بندگان، آن که بر حسب سرشت باطنى اش همانند مملوک عاجز و ناتوانست و دیگرى توانمند، کدام یک امرکنندهى بر مبناى عدل است، در حالى که خداى تعالى آنان را مى شناسد.
این جمله به منزلهى جمله اى است که مى فرماید: إِنَّ اللَّهَ یَعْلَمُ وَ أَنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ و توضیح آن در آیه سابق گذشت، و مقصود این که:
چون بر احوال اشیا آگاه نیستید جائز نیست که از پیش خود شریکى براى خدا یا على علیه السّلام اختیار کنید.
و نیز شایسته نیست که کسى را براى هدایت، جلب نفع و دفع ضررتان برگزینید بلکه لازم است که این کار را بر خداى تعالى واگذارید، چه او مىداند که چه کسى شایسته است تا او را اختیار کنید و چه کسى شایسته نیست تا او را برنگزیند، پس در این مورد از فرمودهى خدا و نفس الهى بر زبان کسى که جانشینى او و خلافت الهىاش ثابت شده است.
و شما نیز آن را فهمیدهاید تجاوز نکنید.
وَ ما أَمْرُ السَّاعَهِ امر قیامت در سرعت آوردن آن و حساب خلایق در آن و پاداشهایشان بر کردهها همانند یک چشم بهم زدن است و بلکه نزدیکتر از آن إِلَّا کَلَمْحِ الْبَصَرِ أَوْ هُوَ أَقْرَبُ این جمله در مقام تهدید کسى است که در رأیش مستبد باشد و با امر خدا و نص فرامینش در احکام مخالفت نماید.
إِنَّ اللَّهَ عَلى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ خداوند بر هر چیزى از حساب خلایق در سریعترین زمان، عقوبت عاصى و ثواب مطیع توانا و قادر است.
وَ اللَّهُ أَخْرَجَکُمْ مِنْ بُطُونِ أُمَّهاتِکُمْ لا تَعْلَمُونَ شَیْئاً وَ جَعَلَ لَکُمُ السَّمْعَ وَ الْأَبْصارَ وَ الْأَفْئِدَهَ و خداوند در حالى شما را از شکم مادرانتان بیرون آورد که هیچ نمىدانستید و برایتان گوش، چشم و قلب قرار داد یعنى تمام آنچه را که در زندگى دنیوى و منافع اخروى مورد نیاز باشد قرار داد و نیز آنچه را که در حصول علم که مبدأ همهى اینهاست لازم بود لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ باشد که شکر آن نعمتها را به جاى آورید یعنى هر چیزى را در همان جهتى صرف کند که به خاطر آن آفریده شده است.
أَ لَمْ یَرَوْا إِلَى الطَّیْرِ مُسَخَّراتٍ فِی جَوِّ السَّماءِ ما یُمْسِکُهُنَّ إِلَّا اللَّهُ پرندگانى که در وسط آسمان پرواز مى کنند کسى جز خدا آنها را نگه نمى دارد یعنى خداوند آنها را طورى خلق مى کند که بتوانند خود را در وسط آسمان نگه دارند، زیرا خداى تعالى هر چیزى را آفرید آنچه را که لازمهى زندگى، حرکت و سکون آنست خلق نمود.
إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ در این موارد که ذکر شد نشانه هایى بر علم، قدرت و حکمت اوست، و نشانه هایى است بر این که خداوند هیچ چیزى را مهمل و بدون تهیّهى احتیاجات نمى گذارد.
لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ آن نشانه ها براى گروهى است که به آخرت ایمان بیاورند، چون آنها مى دانند که خداوندى که هیچ چیزى را مهمل نگذاشته و ما یحتاج همه را تأمین نموده است قطعا انسان را نیز که اشرف الأشیاء است مهمل نگذاشته و تأمین مایحتاجش را در شریفترین جهاتش که همان آخرت است ترک نمىکند.
بلکه برایش رهبرى قرار مى دهد تا به سوى آخرت رهنمون ساخته و از چیزهایى که به آخرتش لطمه مى زند جلوگیرى کند و امر کند بر چیزى که به آخرت منفعت مىرساند و اختیار این مطلب را به خود او (انسان) واگذار نکرده تا با رأى خود بر خدا شریک قرار دهد و یا براى خود در امر آخرت چیزى را (از نظر امام و رییس) اختیار کند که از وى غایب است و هیچگونه آگاهى ندارد.
وَ اللَّهُ جَعَلَ لَکُمْ مِنْ بُیُوتِکُمْ سَکَناً وَ جَعَلَ لَکُمْ مِنْ جُلُودِ الْأَنْعامِ بُیُوتاً و خداوند برایتان از خانههایى که دارید آرامش و از پوستهاى چهارپایان خانههاى مخصوص قرار داد که مقصود خیمه هایى است که از چرم، مو و پشم درست مى شود.
تَسْتَخِفُّونَها آن خانهها را سبک و خفیف مىشمارید که مانند خانههاى ساخته شده از گل و سنگ محکم نیستند.
یَوْمَ ظَعْنِکُمْ وَ یَوْمَ إِقامَتِکُمْ وَ مِنْ أَصْوافِها وَ أَوْبارِها وَ أَشْعارِها أَثاثاً وَ مَتاعاً إِلى حِینٍ مقصود اثاث خانههاى شما است از قبیل فرش، البسه، جاى کالاها و غیر اینها و چیزهایى برایتان قرار داد که از آن بهره مى برید تا وقتى که کهنه شود و از بین برود.
وَ اللَّهُ جَعَلَ لَکُمْ مِمَّا خَلَقَ ظِلالًا و خدا براى شما چیزهایى از قبیل: درخت، کوه و دیوار قرار داد تا براى شما سایه درست کند.
وَ جَعَلَ لَکُمْ مِنَ الْجِبالِ أَکْناناً در کوه غارهایى براى شما قرار داد که در آنجا مىتوانید خود را استتار پیدا کنید، یا از کوهها خانههایى را مىتراشید.
وَ جَعَلَ لَکُمْ سَرابِیلَ تَقِیکُمُ الْحَرَّ و قرار داد براى شما لباسى که شما را از گرما و سرما نگه مىدارد، چه «سربال» در هر پوشیدنى استعمال مىشود، و مقصود از سَرابِیلَ غیر از لباسى است که از پشم و مو و پوست درست مىشود.
یا این که از جهتى تعمیم بعد از تخصیص است و از جهتى دیگر تخصیص بعد از تعمیم[۱]، و به ذکر الْحَرَّ اکتفا کرد چون به قرینهى ذکر ضد و وضوح مطلب دیگر نیازى بر ذکر سرما نبود و از طرف ضرورتا قابل فهم است که نیاز به لباس در سرما بیشترست تا گرما، و نیز در بلاد عربى به محافظت از گرما بیشتر اهمیّت مىدهند.
وَ سَرابِیلَ تَقِیکُمْ بَأْسَکُمْ و نیز خداى تعالى لباسهایى را براى شما قرار داد که از ترس جلوگیرى نماید مانند زرهها.
چون تعداد نعمتهاى صورى جسمانى مقدّمهى تفهیم نعمتهاى اخروى روحى است، که آن عبارت از ارسال رسل جهت تبلیغ ولایت و آماده کردن مردم براى قبول ولایت و سیره و راه آن مىباشد و نیز منعم عالم اجسام را به حال وانگذاشته و اسباب قوام و بقاى آن را مهیّا نموده است، پس چگونه مىشود که عالم ارواح و جهت روحانیّت انسان را بدون آماده کردن اسباب کمال و بقا به حال خود وابگذارد؟! از سوى دیگر چون عمدهى اسباب کمال و بقاى آن ارسال رسل انذار این جهت است که باید به اجسام اعتماد کرد و بر طریق ولایت و فتح باب قلب راهنمایى جست و باید اولیا تأسّى و اقتدا کرد تا راه ولایت را یاد گرفت و آنچه را که باید بعد از گذشتن زمان رسالت براى فتح باب قلب تلقین کرد آموخت، روى همین جهات است که خداى تعالى به دنبال بیان همهى نعمتهاى مذکور فرمود:
کَذلِکَ یُتِمُّ نِعْمَتَهُ عَلَیْکُمْ همانطور که نعمتهاى جسمانى صورى را که با دردها، مرضها، خستگیها و سختیها همراه است تمام و کامل مىکند هم چنین نعمتهاى حقیقى را نیز تمام و کامل مى کند، نعمتهایى که نتیجهى ارسال رسل است که غایت آن ولایت است و در این جهت نیز بدون تهیّهى اسباب کمال و بقا شما را به خودتان وانگذاشته و مهمل نمى گذارد.
لَعَلَّکُمْ تُسْلِمُونَ باشد که شما تسلیم گشته و اطاعت کنید فَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّما عَلَیْکَ الْبَلاغُ الْمُبِینُ خطاب را به سوى محمّد صلّى اللّه علیه و آله برگردانیده و فرموده: اگر آنها از آن نعمت بزرگ روى گردانیدند، هراسى به دل راه نده که براى تو جز (تکلیف) رساندن پیام نیست و اما روى آوردن و روى گردانیدن ایشان بر عهدهى تو نیست.
در آیه وجوه دیگرى نیز بر حسب نعمتهاى اخروى و دنیوى جسمانى وجود دارد، و لکن آنچه که ذکر شد خلاصهى همهى احتمالات است و با یادآورى آنچه که بارها ذکر کردیم احتمالات دیگر را نیز خواهى فهمید.
یَعْرِفُونَ نِعْمَتَ اللَّهِ در اخبار متعدّد نعمت خدا در اینجا به على علیه السّلام تفسیر شده است و این تفسیر همان بود که ما از چکیدهى وجوه ذکر کردیم، وگرنه در مورد نعمت خدا بر حسب مراتب وجوه دیگرى نیز هست، در بعضى از اخبار آمده است که این آیه پس از آن نازل شد که گفتند:
ما مىدانیم محمّد صلّى اللّه علیه و آله راست مىگوید، و لکن در مورد على علیه السّلام از او اطاعت نمىکنیم و ولایت على علیه السّلام را نمىپذیریم.
ثُمَّ یُنْکِرُونَها وَ أَکْثَرُهُمُ الْکافِرُونَ بیشتر آنها در عین اسلامشان و با این که اسلام آورده و تسلیم تو گشتهاند کافرند، زیرا به على علیه السّلام کافر شدند یا به گفتهى تو کافر گشتند و یا از ابتداى اسلامشان کافر بودند،
چرا که اسلام اقتضا مىکند که شخص مسلم بسبت به قول و فعل رسول صلّى اللّه علیه و آله مطیع و تسلیم باشد و جمیع اوامر و نواهى او را اطاعت کند، لذا وقتى که قول رسول صلّى اللّه علیه و آله را انکار کند معلوم مىشود که آنها اصلا نیاورده است.
وَ یَوْمَ نَبْعَثُ این جمله عطف بر نِعْمَتَ اللَّهِ یا بر مفعول یُنْکِرُونَها است، یا متعلّق به محذوف است که خود آن محذوف عطف بر محذوف است که تقدیر جمله چنین است (فحذرهم و ذکرهم) یا تقدیر چنین است: (فاعذبهم الیوم و یوم نبعث).
مِنْ کُلِّ أُمَّهٍ شَهِیداً از آنجا که عنایت و لطف خداى تعالى بر این قرار گرفته که خلق را از نظر جهات اخروى تکمیل نماید، لذا در هر امّت که در طول زمان قرار گرفته و در هر فرقه و گروه، که در نواحى مختلف مکانى قرار گرفتهاند، از جانب خودش خلیفه و جانشینى قرار داده که شاهد بر آنها و مراتب اعمال و احوالشان باشد و هر کس را که مستعد و آماده باشد حقّ او را ادا کند از قبیل: آداب سلوک به آخرت و استعداد و آمادگى یافتن براى نعمتهاى بهشت عطا کند، و نیز آن خلیفه و جانشین با اقوال، افعال و احوالش میزان و ملاک براى همه باشد.
و روز قیامت خداوند هر امّتى را مبعوث مىکند و خلیفه و جانشین را نیز جهت شهادت و گواهى بر و حال آنان برمى انگیزد.
پس هر کسى که فى الجمله موافق خلیفه باشد به سوى بهشت خواهد رفت بر حسب مراتبى که آنان در مراتب و درجات بهشت دارند، و هر کسى که با خلیفهى خدا مخالفت نماید به جهنّم فرستاده مىشود که مراتب و درجات آنان نیز بر حسب مراتب مخصوص خودشان در مراتب و درجات جهنّم مختلف است.
و مقصود از این جمله تهدید کسانى از امّت محمّد صلّى اللّه علیه و آله است که با جانشین او حضرت على علیه السّلام مخالفت مى ورزند، همچنان که آیات گذشته به جهت ترغیب و تشویق آنها نسبت بر على علیه السّلام است.
ثُمَّ لا یُؤْذَنُ لِلَّذِینَ کَفَرُوا سپس به کافران اجازه تکلّم و عذر خواهى داده نمىشود، بلکه متکلّم فقط همان خلیفه و جانشین است و بس وَ لا هُمْ یُسْتَعْتَبُونَ بر ایشان اجازهى طلب رضایت و عذر خواهى داده نمىشود و یُسْتَعْتَبُونَ از (عتبى) به معناى راضى بودن و رضایت است، وَ إِذا رَأَى الَّذِینَ ظَلَمُوا الْعَذابَ فَلا یُخَفَّفُ عَنْهُمْ وَ لا هُمْ یُنْظَرُونَ بر آنها مهلت داده نمىشود، یا این که آنان مورد التفات و توجّه قرار نمىگیرند.
وَ إِذا رَأَى الَّذِینَ أَشْرَکُوا شُرَکاءَهُمْ هرگاه مشرکین شرکاى خود را از قبیل بتها، ستارگان، شیاطین و خلفاى جور ببینند مى گویند:
قالُوا رَبَّنا هؤُلاءِ شُرَکاؤُنَا الَّذِینَ کُنَّا نَدْعُوا مِنْ دُونِکَ فَأَلْقَوْا پروردگارا اینان شرکاى ما هستند که باعث شدند ما جز ترا بخوانیم پس شرکا به آنها مىگویند که شما دروغ مىگویید، إِلَیْهِمُ الْقَوْلَ إِنَّکُمْ لَکاذِبُونَ در این گفتارتان که ما موجب شرک شما شدیم دروغ مىگویید، بلکه شما هواها و خواسته هاى خود را مىپرستیدید و صورت پرستش ما را جلبکننده و برآورده سازندهى مقتضیّات هواهایتان قرار داده بودید.
وَ أَلْقَوْا إِلَى اللَّهِ یَوْمَئِذٍ السَّلَمَ در آن هنگام تسلیم و مطیع مىشوند، وَ ضَلَّ عَنْهُمْ ما کانُوا یَفْتَرُونَ و آن خدایان و شرکا با استحقاق عبادت و شفاعت کردن و یارى موهوم آنها از ایشان گم مىشود.
آیات ۹۳- ۸۸
[سوره النحل (۱۶): آیات ۸۸ تا ۹۳]
الَّذِینَ کَفَرُوا وَ صَدُّوا عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ زِدْناهُمْ عَذاباً فَوْقَ الْعَذابِ بِما کانُوا یُفْسِدُونَ (۸۸) وَ یَوْمَ نَبْعَثُ فِی کُلِّ أُمَّهٍ شَهِیداً عَلَیْهِمْ مِنْ أَنْفُسِهِمْ وَ جِئْنا بِکَ شَهِیداً عَلى هؤُلاءِ وَ نَزَّلْنا عَلَیْکَ الْکِتابَ تِبْیاناً لِکُلِّ شَیْءٍ وَ هُدىً وَ رَحْمَهً وَ بُشْرى لِلْمُسْلِمِینَ (۸۹) إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الْإِحْسانِ وَ إِیتاءِ ذِی الْقُرْبى وَ یَنْهى عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْکَرِ وَ الْبَغْیِ یَعِظُکُمْ لَعَلَّکُمْ تَذَکَّرُونَ (۹۰) وَ أَوْفُوا بِعَهْدِ اللَّهِ إِذا عاهَدْتُمْ وَ لا تَنْقُضُوا الْأَیْمانَ بَعْدَ تَوْکِیدِها وَ قَدْ جَعَلْتُمُ اللَّهَ عَلَیْکُمْ کَفِیلاً إِنَّ اللَّهَ یَعْلَمُ ما تَفْعَلُونَ (۹۱) وَ لا تَکُونُوا کَالَّتِی نَقَضَتْ غَزْلَها مِنْ بَعْدِ قُوَّهٍ أَنْکاثاً تَتَّخِذُونَ أَیْمانَکُمْ دَخَلاً بَیْنَکُمْ أَنْ تَکُونَ أُمَّهٌ هِیَ أَرْبى مِنْ أُمَّهٍ إِنَّما یَبْلُوکُمُ اللَّهُ بِهِ وَ لَیُبَیِّنَنَّ لَکُمْ یَوْمَ الْقِیامَهِ ما کُنْتُمْ فِیهِ تَخْتَلِفُونَ (۹۲)
وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ لَجَعَلَکُمْ أُمَّهً واحِدَهً وَ لکِنْ یُضِلُّ مَنْ یَشاءُ وَ یَهْدِی مَنْ یَشاءُ وَ لَتُسْئَلُنَّ عَمَّا کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ (۹۳)
ترجمه:
(۱۶/ ۹۳- ۸۸)
«آنان که کافر شدند و راه خدا را نیز بر روى خلق بستند ما آنان را به کیفر افساد و اخلال در خلق، عذابى فوق عذاب (کافران دیگر) بیفزاییم،
و روزى ما بر هر امّتى از (رسولان) خودشان گواهى برانگیزیم و تو را (اى محمّد) بر این امّت گواه آریم و ما بر تو این قرآن عظیم را فرستادیم تا حقیقت هر چیز را روشن کند (و راه دین حقّ را از راههاى باطل بنمایاند) و براى مسلمین هدایت و رحمت و بشارت باشد،
همانا خدا (خلق) را فرمان به عدل و احسان داده و به بذل و بخشش خویشاوندان امر مىکند و از افعال زشت و منکر و ظلم نهى مىکند و به شما از روى مهربانى پند مىدهد، باشد که موعظهى خدا را بپذیرید
و چون عهدى بستید بر آن وفادار بمانید و هرگز سوگند و پیمان را که مؤکّد و استوار کردید مشکنید چرا که خدا را بر خود ناظر و گواه گرفتهاید و خدا بر هر چه که مىکنید آگاه است
و در مثل همانند آن زنى که رشتهى خود را پس از تابیدن محکم واتابیده است نباشید که عهد و قسمهاى محکم خود را براى فریب یکدیگر و فسادکارى بگمارید تا آن که قومى بر قوم دیگر تفوّق یابد زیرا خدا شما بندگان را با این عهد و قسمها مىآزماید و در روز قیامت همهى تقلّبها و اختلافات شما را برملا خواهدساخت
و اگر خدا مى خواست همهى شما را یک امّت قرار مى داد و لیکن هر که را بخواهد گمراه و هر کس را که بخواهد هدایت مىکند و البتّه از آنچه که کردهاید پرسیده خواهید شد.
تفسیر
الَّذِینَ کَفَرُوا وَ صَدُّوا عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ آنان که بر خدا، رسول خدا یا بر ولایت کافر شدند و دیگران را آن منع کرده و خود نیز اعراض نمودند زِدْناهُمْ عَذاباً فَوْقَ الْعَذابِ به جهت کفر و جلوگیرىشان از ولایت عذابشان را زیاد مىکنیم بِما کانُوا یُفْسِدُونَ و آن از جهت فسادى بوده است که در زمین وجودشان و زمین عالم طبع مىکردند بدین گونه که نیروها و قوا را از بازگشت به قلب و مردم را از بازگشت به صاحب قلب جلوگیرى مى نمودند.
وَ یَوْمَ نَبْعَثُ فِی کُلِّ أُمَّهٍ شَهِیداً عَلَیْهِمْ مِنْ أَنْفُسِهِمْ وَ جِئْنا بِکَ شَهِیداً عَلى هؤُلاءِ چون این آیه تأکیدى بر آیه قبلى بوده آن را به صورت مفصّل آورده و آیهى اوّل را مجمل بیان نمود.
وَ نَزَّلْنا عَلَیْکَ الْکِتابَ کتاب نبوّت را بر تو نازل کردیم و قرآن صورت آن کتاب مىباشد و احکام قالبى و قلبى نیز صورت آن است، و چون نبوّت مقام جمع بعد از تفرّق و پراکندگى است.
و تفصیل وحدت اجمالى و اجمال کثرت مىباشد لذا بیان هر چیز و ظهورش در آن است کما این که فرمود: تِبْیاناً لِکُلِّ شَیْءٍ وَ هُدىً قرآن بیانگر و راهنماى همه است (هر چیزى است) به سوى ولایت و ایمان قلبى که با بیعت خاصّ ولوى حاصل مىشود.
وَ رَحْمَهً زیرا که نبوّت از باب این که صورت ولایت است رحمت است، و این بدان جهت است که ولایت رحمت است.
وَ بُشْرى این جمله بشارت به مراتب ولایت است لِلْمُسْلِمِینَ براى کسانى که با بیعت عام بیعت نمودهاند یا مقصود کسانى است که تسلیم و مطیع شدهاند که خداى تعالى با این گفتار: أَوْ أَلْقَى السَّمْعَ وَ هُوَ شَهِیدٌ به آنان اشاره کرده است.
بیان عدل
إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ عدل میانه و وسط قرار گرفتن و رعایت اعتدال بین دو طرف افراط و تفریط در همهى امور است، و به اعتبارى نهادن هر چیزى در جاى خودش، و هنگامى تحقّق مىیابد که تفاصیل اشیا با مراتب و مقامات ذى ربط و دقایق و نکات استحقاق هر کدام بر حسب تعییناتشان شناخته شود، و هر چیزى را بنا به آنچه که بر حسب اقتضاى طبیعتش در تکوینیات و مقتضیات افعالش در تکلیفیات استحقاقش را دارد عطا کند.
عدل مقتضى سیاستها، اجراى حدود، امر به معروف و نهى از منکر است و براى اعراض کننده تهدید است و براى روى آورندهى منقاد تشویق و ترغیب که این معناى شأن سینه و قلب از جهت خلق آنها مى باشد در حالى که به نور رسالت و نبوّت و به سبب اتصاف و اتّصال بر آن دو نور روشن شده باشد.
لذا در اخبار ما عدل به محمّد صلّى اللّه علیه و آله تفسیر شده است، چون نبوّت و رسالت در زمان تخاطب مخصوص آن حضرت صلّى اللّه علیه و آله بوده است از این رو تفسیر عدل به نبوّت و رسالت، نهادن هر چیزى در جاى خودش، اعتدال و میانه روى بین افراط و تفریط در همهى امور صحیح شده است.
وَ الْإِحْسانِ احسان یا به این معناى است که انسان صاحب نیکى گردد یا به معناى رساندن و ایصال نیکى است با قطع نظر از استحقاق، و مناسب اینجا همان معناى دوّم است، زیرا که در عدل و «ایتاى ذى القربى» اضافهى به غیر اعتبار شده است، و نیز مرتبهى احسان بعد از عدل است، و در عدل استحقاق در اعطاى اعتبار شده است.
وَ إِیتاءِ ذِی الْقُرْبى تخصیص بعد از تعمیم عدل و احسان به اعتبار متعلّق است، زیرا که ذى القربى به نوعى زیادتى و برترى مخصوص گشته اند و ذوى القربى یعنى خویشان پیامبر اعمّ از قرابت و خویشى روحانى و جسمانى، و اعمّ از عالم کبیر و صغیر است، چنانچه متعلّق عدل و احسان اعمّ است از چیزى که در عالم کبیر و عالم صغیر مى باشد، چون تنها کسى که مستحقّ اداى امانت خلافت است اصل ذوى القربى و خویشان پیامبر صلّى اللّه علیه و آله است، لذا در اخبار وارد شده که مقصود ادا کردن خلافت است از امامى به امامى دیگر، وَ یَنْهى عَنِ الْفَحْشاءِ فحشا عبارت از کارى است که عقلا یعنى اصحاب شرع آن را بد بدانند در مقابل عدل قرار گرفته و تعدّى و تجاوز بر حقّ غیر در آن اعتبار نشده است.
وَ الْمُنْکَرِ منکر کارى است که به موجب آن بر حقّ دیگرى تجاوز شود و اهل شرع آن را قبیح مىدانند، نوعا منکر ضد معروف است که مقابل احسان قرار دارد، وَ الْبَغْیِ بغى تجاوز و دست دراز کردن بر حقوق مردم یا خروج از اطاعت عقل و تسلیم نشدن بر خویشاوندان و ذوى القربى پیامبر صلّى اللّه علیه و آله است در مقابل ایتاى ذى القربى، خصوصا بنا بر تفسیر ذى القربى به ائمهى هدى علیه السّلام.
یَعِظُکُمْ شما را نصیحت کرده و آنچه را که نفع و ضررتان در آن است بیان مى کند، لَعَلَّکُمْ تَذَکَّرُونَ برخى فرموده اند: اگر در قرآن غیر از این آیه چیز دیگرى نبود بر قرآن صدق مى نمود که بیان هر چیزى است[۲].
وَ أَوْفُوا بِعَهْدِ اللَّهِ این جمله عطف بر جملهى إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ است زیرا که این جمله به معناى (اعدلوا) است.
و عهد خدا عبارت از همان عهدى است که در بیعت عام نبوى اسلامى اخذ شده یا بیعت خاصّ ولوى ایمانى است.
إِذا عاهَدْتُمْ هرگاه که عهدى با خدا بستید بدان وفا کنید، تقیید بر این جمله تصریح دارد بر این که غرض از آن عهدى است که در دار تکلیف واقع شده است نه آنچه که سابقا در عالم ذر گرفته شده است. هم چنان که عهدهایى را که در قرآن به صورت مطلق آمده بر همان عالم ذر تفسیر مىکنند، و نیز این تقیید اشاره است بر این که وفاى به عهد و پیمان مادامى که صورت عهد در دار تکلیف واقع نشود قابل تصوّر نیست، و مقصود از وفاى به عهد وفادار ماندن و بودن بر شروط عهد است که در هنگام بیعت از عهدکننده گرفته مى شود.
و مقصود از قول خدا: وَ أَوْفُوا بِعَهْدِ اللَّهِ همین عهد و پیمان و شروط آن است، این عهد و پیمان را عهد خدا نامیدن براى این است که با کسى بسته مىشود که خداوند بر او در گرفتن پیمان از بندگانش اجازه داده است و بر همین معناى اشاره کرده است آنجا که فرموده:
إِنَّ الَّذِینَ یُبایِعُونَکَ إِنَّما یُبایِعُونَ اللَّهَ یَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَیْدِیهِمْ[۳] که به صورت حصر فرموده: هر کس با تو بیعت مى کن جز این نیست که با خدا بیعت کرده است تا اشاره بر این مهم باشد که واسطه هیچ حکمى ندارد و حکم فقط براى صاحب واسطه است.
وَ لا تَنْقُضُوا الْأَیْمانَ مقصود از ایمان و یمینها هم همان عهد و پیمانهایى است که با بیعت گرفته مى شود، و یمین نامیدن این پیمانها بدان جهت است که این پیمانها نیز مانند سایر بیعتها با سوگند و یمین که جمع آن ایمان است حاصل مى شود.
بَعْدَ تَوْکِیدِها بیعت نبوى را بعد از تأکید آن به بیعت ولوى مشکنید، چه بیعت اسلامى آنگاه که با بیعت ایمانى مؤکّد نگردد در شکستن آن توبه پذیرفته مى شود.
زیرا که این گونه شکستن عهد غالبا کاشف از ارتداد ملّى[۴] است، ولى پس از بیعت ایمانى شکستن عهد اغلب کاشف از ارتداد فطرى[۵] است لذا توبهى شکننده بیعت پذیرفته نمى شود، و این مبالغه در نهى از نقض بیعت با على علیه السّلام است و نهى در مورد کسانى است که در روز غدیر با على علیه السّلام بیعت کردند پس از آن که با محمّد صلّى اللّه علیه و آله بیعت اسلامى نمودند، و خود بیعت با على علیه السّلام نیز در آن روز مؤکّد گردید بدین گونه که نبىّ اکرم صلّى اللّه علیه و آله مردم را در آن روز سه مرتبه امر به بیعت با على علیه السّلام نمود، و در خبر است که آن حضرت صلّى اللّه علیه و آله بیعت با على علیه السّلام را در ده جا منعقد نمود، و این آیه در اخبار به بیعت روز غدیر خم تفسیر شده است.
وَ قَدْ جَعَلْتُمُ اللَّهَ عَلَیْکُمْ کَفِیلًا متعدّى شدن فعل جَعَلْتُمُ متضمن معناى مراقبت است، یعنى خدا را مراقب خودتان قرار دادید بدان جهت که خداى تعالى کفیل امور شماست در آن بیعتى که با بیعت ولوى تأکید شده است و در این جمله اشاره بر این معناى که خداوند کفیل امور بیعتکننده بیعت ولوى است.
پس باید امور را به او واگذار نمود، چون خداوند رقیب و مراقب این بیعت است پس باید از نقض و فسوق بعد از بیعت بر حذر بود که خداى تعالى فرمود: «بِئْسَ الِاسْمُ الْفُسُوقُ بَعْدَ الْإِیمانِ»[۶] إِنَّ اللَّهَ یَعْلَمُ ما تَفْعَلُونَ جواب سؤال از حال خدا با آنان است که البتّه خدا بر آنچه که مىکنید آگاه است.
وَ لا تَکُونُوا کَالَّتِی نَقَضَتْ غَزْلَها مِنْ بَعْدِ قُوَّهٍ مانند آن زن نباشید که بافته هاى خود را پس از استحکام و بافتن دوباره باز مى کرد لفظ أَنْکاثاً جمع نَکَثَ با کسر نون است و آن یا حال از غَزْلَها است، چون غزل مصدر است به معناى مفعول و در معناى جمع است؛ یا این که (انکاث) جمع است و بر حسب استعمال در معناى مفرد است چه گفته مى شود: (حبل انکاث) که موصوف آن مفرد باشد، ممکن است که لفظ أَنْکاثاً مفعول دوّم نَقَضَتْ باشد بدینگونه که معناى «صیرت» در آن تضمین گردد، و این جمله از باب تشبیه تمثیلى، حال کسى است که داراى بیعت اسلامى باشد.
چرا که بیعت اسلامى مانند ریسمان و نخ بافته اى است که از جانب بیعت کننده به سوى کسى که با او بیعت کرده است بلکه در واقع به سوى خدا کشیده شده است، سپس آن بیعت اسلامى را با بیعت ایمانى مؤکّد نموده که مانند محکم کردن نخ بافته شده است با یک بافتن دیگر، سپس آن بیعت را نقض کرده است که نقض بیعت مانند گسستن و باز کردن ریسمان بافته شده است.
چنین شخصى را که بیعت محکم را نقض نموده خداى تعالى به زنى تشبیه کرده است که ریسمانى را بافته و بافت آن را محکم نموده و خودش را در بافت و استحکام آن به زحمت انداخته، سپس بافتهى خودش را گسسته و باز کرده، و شباهت چنان بیعت کننده اى به این زن در تحمّل سختیها و خستگى ها و بهره نبردن از بافتهى خودش مى باشد.
در خبر است: زنى که بافتهى خودش را باز مى کرد از قبیلهى بنى تمیم بود که او را «ریطه» مى نامیدند و آن قدر احمق بود که موى خود را مى بافت و محکم مى کرد و سپس آن را وا مى تابید و باز مى کرد، دوباره برمى گشت و آن را مى تابید. پس خداى تعالى فرمود: «کَالَّتِی نَقَضَتْ غَزْلَها».
تَتَّخِذُونَ أَیْمانَکُمْ عهد و پیمانهایتان را که در هر دو بیعت اسلامى و ایمانى از شما گرفته شده است براى فریبکارى و فساد به کار مىبرید.
دَخَلًا بَیْنَکُمْ این جمله حال از اسم لا تَکُونُوا یا استیناف و جواب سؤال مقدّر است، که مقصود ذمّ آنها بر این حالتى است که دارند، و (دخل) تحریک فساد در عقل و جسم و مکر و حیله است، نیز چیزى است که داخل در شىء باشد در حالى که جزء آن شىء نیست و به معناى ریبه نیز هست و همهى این معانى در اینجا مناسب است.
أَنْ تَکُونَ أُمَّهٌ هِیَ أَرْبى مِنْ أُمَّهٍ این کارها را مىکنید و نقض بیعت مىنمایید تا مبادا امّتى و قومى (على و پیروانش) بر امّت و قومى برترى یابند که مقصود مخالفین على علیه السّلام است.
یا مراد این است که مىخواهید امّت و قوم قریش بر امّت محمّد صلّى اللّه علیه و آله برترى یابند، و منظور از «اربى» برتر بودن است، خواه این برترى در عدد باشد یا مال و نیرو یا مقام.
إِنَّما یَبْلُوکُمُ اللَّهُ بِهِ وَ لَیُبَیِّنَنَّ لَکُمْ یَوْمَ الْقِیامَهِ ما کُنْتُمْ فِیهِ تَخْتَلِفُونَ خداوند شما را با این عهد و قسمها آزمایش مىکند یا این که با برتر بودن بعضى از بعضى دیگر مى آزماید تا ثبات کسى که بر ایمان ثابت قدم است ظاهر شود و کسى هم که عهد و پیمان را مىکند معلوم گردد.
وَ لَیُبَیِّنَنَّ لَکُمْ یَوْمَ الْقِیامَهِ این جمله عطف بر محذوف است خوشبخت بودن شخص خوشبخت و بدبخت بودن بدبخت ظاهر گردد و آنچه را که اختلاف داشتید بیان کند.
ما کُنْتُمْ فِیهِ تَخْتَلِفُونَ بزرگترین چیزى که در آن اختلاف دارید ولایت على علیه السّلام است، زیرا که ولایت على علیه السّلام نبأ عظیمى است که مردم در آن اختلاف مىکنند.
وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ لَجَعَلَکُمْ أُمَّهً واحِدَهً وَ لکِنْ یُضِلُّ مَنْ یَشاءُ وَ یَهْدِی مَنْ یَشاءُ وَ لَتُسْئَلُنَّ عَمَّا کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ این آیه تهدیدى بر کارهاى آنان و بر حذر داشتن از عداوت على علیه السّلام است که در دل دارند.
و چون قول خداى تعالى: وَ لکِنْ یُضِلُّ مَنْ یَشاءُ وَ یَهْدِی مَنْ یَشاءُ وَ لَتُسْئَلُنَّ عَمَّا کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ مشعر بر جبر و از بین رفتن عقوبت دارد لذا فرمود: وَ لَتُسْئَلُنَّ عَمَّا کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ تا مشعر بر اختیار و ثبوت عقوبت باشد.
آیات ۱۰۳- ۹۴
[سوره النحل (۱۶): آیات ۹۴ تا ۱۰۳]
وَ لا تَتَّخِذُوا أَیْمانَکُمْ دَخَلاً بَیْنَکُمْ فَتَزِلَّ قَدَمٌ بَعْدَ ثُبُوتِها وَ تَذُوقُوا السُّوءَ بِما صَدَدْتُمْ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ وَ لَکُمْ عَذابٌ عَظِیمٌ (۹۴) وَ لا تَشْتَرُوا بِعَهْدِ اللَّهِ ثَمَناً قَلِیلاً إِنَّما عِنْدَ اللَّهِ هُوَ خَیْرٌ لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ (۹۵) ما عِنْدَکُمْ یَنْفَدُ وَ ما عِنْدَ اللَّهِ باقٍ وَ لَنَجْزِیَنَّ الَّذِینَ صَبَرُوا أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ ما کانُوا یَعْمَلُونَ (۹۶) مَنْ عَمِلَ صالِحاً مِنْ ذَکَرٍ أَوْ أُنْثى وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیاهً طَیِّبَهً وَ لَنَجْزِیَنَّهُمْ أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ ما کانُوا یَعْمَلُونَ (۹۷) فَإِذا قَرَأْتَ الْقُرْآنَ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطانِ الرَّجِیمِ (۹۸)
إِنَّهُ لَیْسَ لَهُ سُلْطانٌ عَلَى الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَلى رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَ (۹۹) إِنَّما سُلْطانُهُ عَلَى الَّذِینَ یَتَوَلَّوْنَهُ وَ الَّذِینَ هُمْ بِهِ مُشْرِکُونَ (۱۰۰) وَ إِذا بَدَّلْنا آیَهً مَکانَ آیَهٍ وَ اللَّهُ أَعْلَمُ بِما یُنَزِّلُ قالُوا إِنَّما أَنْتَ مُفْتَرٍ بَلْ أَکْثَرُهُمْ لا یَعْلَمُونَ (۱۰۱) قُلْ نَزَّلَهُ رُوحُ الْقُدُسِ مِنْ رَبِّکَ بِالْحَقِّ لِیُثَبِّتَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ هُدىً وَ بُشْرى لِلْمُسْلِمِینَ (۱۰۲) وَ لَقَدْ نَعْلَمُ أَنَّهُمْ یَقُولُونَ إِنَّما یُعَلِّمُهُ بَشَرٌ لِسانُ الَّذِی یُلْحِدُونَ إِلَیْهِ أَعْجَمِیٌّ وَ هذا لِسانٌ عَرَبِیٌّ مُبِینٌ (۱۰۳)
ترجمه:
(۱۶/ ۱۰۳- ۹۴)
و عهد و سوگندهاى خود را براى فریب بین خود به کار مبرید تا آن که ثابت قدم است نیز (به فریب و سوگند دروغ) بلغزد و از این که راه خدا را بستید همه به سختى مبتلا شوید و به عذاب سخت گرفتار گردید
و عهد خدا را به بهایى اندک نفروشید که آنچه نزد خداست اگر بفهمید بسیار شما را بهتر است
آنچه نزد شما هست همه نابود خواهد شد و آنچه نزد خداست تا ابد باقى خواهد بود و البتّه اجرى که به صابر آن بدهیم اجرى است بسیار بهتر از عملى که بجاى آورند ما او را در زندگانى خوش و با سعادت زنده (ابد) مىگردانیم و اجرى بسیار بهتر از عمل نیکى که کرده به او عطا مىکنیم
(اى رسول ما) چون خواهى تلاوت قرآن کنى اوّل از شرّ وسوسهى شیطان مردود به خدا ایمان پناه ببر
که البته شیطان را هرگز بر کسى که به خدا ایمان آورده و بر او توکّل و اعتماد کرده تسلّط نخواهد بود
تنها تسلّط شیطان بر آن نفوسى است که او را دوست گرفتهاند و به اغواى او به خدا شرک آوردهاند
و ما هرگاه آیتى را از راه مصلحت نسخ کرده و به جاى آن آیتى دیگر آوریم در صورتى که خدا بهتر داند تا چه چیز نازل کند مىگویند تو (بر خدا) همیشه افترا مىبندى چنین نیست بلکه اکثر اینها نمى فهمند
تو بگو که این آیات را روح القدس از جانب پروردگار من به حقیقت و راستى نازل کرد تا اهل ایمان را در راه خدا ثابت قدم گرداند براى مسلمین هدایت و بشارت باشد
و ما کاملا آگاهیم که (کافران) مىگویند آن کس که مطالب این قرآن را به رسول مىآموزد بشرى است اعجمى غیر فصیح و این قرآن را خود به زبان عربى فصیح درآورده است.
تفسیر
وَ لا تَتَّخِذُوا أَیْمانَکُمْ دَخَلًا بَیْنَکُمْ بعد از اشاره بر نهى از بکار بردن عهد و سوگندها براى فریب بین خودتان صریحا از این کار نهى کرد تا مطلب را تایید کند و نیز اشعار به عظمت قبح و بدى این کار داشته باشد.
فَتَزِلَّ قَدَمٌ بَعْدَ ثُبُوتِها تا این که آن کس که بهوسیله بیعت ثابت قدم شده نلغزد و مفرد آوردن لفظ «قدم» با این که عبارت مقتضى جمع آن بوده جهت اشاره به این است که بیعتکننده داراى قدمهاى ثابت در مراقبت اسلام و ایمان است که اگر یک قدم از آنها بلغزد گویا همهى در قدمها لغزیده است وَ تَذُوقُوا السُّوءَ مبادا که قدم شما بلغزد و به سختى و بدى مبتلا شوید بِما صَدَدْتُمْ به این که راه خدا را براى اهل زمین و اهل مملکتتان بستید، زیرا که فاسد بالاخره غیر خودش را فاسد مىکند و کسى که عهد مىشکند جمیع مدارک و قوایش را از راه خدا باز مىدارد.
عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ از راه خدا اعمّ از راه تکوینى که همان طریق قلب است و راه تکلیفى که راه ولایت و آخرت است وَ لَکُمْ عَذابٌ عَظِیمٌ علاوه بر عذابهاى دنیوى براى شما عذاب بزرگى در آخرت است، و در تصویر آیههاى: وَ أَوْفُوا بِعَهْدِ اللَّهِ … تا قول خداى تعالى:
وَ لَنَجْزِیَنَّ الَّذِینَ صَبَرُوا أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ ما کانُوا یَعْمَلُونَ از طریق خاصّه: اخبار بسیارى وارد شده که آن آیهها را تفسیر به ولایت على علیه السّلام کرده است آیهها در وقتى نازل شد، که رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله فرمود:
به امیر المؤمنین و فرمانده بودن على علیه السّلام تسلیم شوید، و مردم را امر به بیعت با على علیه السّلام کرد.
وَ لا تَشْتَرُوا بِعَهْدِ اللَّهِ منظور از عهد خدا بیعت محمّد صلّى اللّه علیه و آله یا بیعت على علیه السّلام است.
ثَمَناً قَلِیلًا عهد خدا را به بهاى اندک نفروشید، منظور از بهاى اندک اعراض و اغراض دنیوى است، بدین ترتیب که از ترس از بین رفتن جاه و مقام، و طمع در ریاست بیعت با على علیه السّلام را بشکنید چنانچه حال رؤسا (کسانى که به دنبال ریاست بودند) چنین بوده یا از باب طمع در جیفه دنیا، هم چنان که حال مرئوسین آنان نیز چنین بوده است.
إِنَّما عِنْدَ اللَّهِ آنچه که نزد خدا است از چیزهاى که براى بندگانش ذخیره کرده، بندگانى که از نعمتهاى بهشتى برخوردار هستند هُوَ خَیْرٌ لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ مىدانید که آنچه نزد خدا است براى شما بهتر است.
ما عِنْدَکُمْ یَنْفَدُ آنچه که نزد شما است فانى مىشود این جمله تعلیل جمله قبلى است وَ ما عِنْدَ اللَّهِ باقٍ وَ لَنَجْزِیَنَّ الَّذِینَ صَبَرُوا کسانى که شکیبایى نمودند و بر عهد و پیمانشان ماندند و عهدشکنى نکردند، بر آنان پاداش مىدهیم.
أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ ما کانُوا یَعْمَلُونَ در مقابل همهى کارهاى ایشان پاداش بهترین عملهایشان را مىدهیم.
و بهترین عملها در این است که یادآور خدا و ولایت باشند با همهى مراتبى که تذکّر و یادآورى دارد، همانند: یادآورى زبانى، قلبى، صورى ملکوتى و حقیقى محقّقى، بلکه بهترین اعمال عبارت است از خود ولایت.
این آیه امیدوارکنندهترین آیهها براى بیعتکنندگان است، پس خوشا به حال کسى که بر بیعت خویش شکیبایى نموده و باقى بماند، و در اثناى آنچه که گذراندیم تحقیق پاداش در مقابل بهترین و بدترین عمل گذشت.
مَنْ عَمِلَ صالِحاً هر کس که یک عمل شایسته انجام بدهد هر عملى که مىخواهد باشد، و بارها این مطلب را متذکّر شدیم که عمل شایستهى حقیقى آن است که مرتبط بر ولایت باشد، و ممکن است مقصود از نکره آوردن تفخیم و بزرگداشت عمل باشد یعنى کسى که در صدد انجام عمل صالح بزرگى باشد که آن اصل جمیع اعمال صالح بوده باشد آن عمل خود ولایت است.
مِنْ ذَکَرٍ أَوْ أُنْثى وَ هُوَ مُؤْمِنٌ تقیید بر مؤمن بودن براى اشاره به این است که صورت عمل بدون ارتباط بر ولایت که همان ایمان است، در حکم مورد نظر اعتبارى ندارد، مانند تمامى اعمالى که منافقین امّت انجام مىدهند و ممکن است که مقصود از ایمان در اینجا اسلام باشد.
فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیاهً طَیِّبَهً به او حیات و زندگى پاکیزهاى خواهیم داد، مقصود از حیات طیّبه و زندگى پاکیزه آن است که از آمیختگى رنج و دردها در دنیا و آخرت خالى و دور باشد و در اخبار بر قناعت به آنچه که خدا روزى کرده است و راضى شدن بر آن تفسیر شده است.
وَ لَنَجْزِیَنَّهُمْ أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ ما کانُوا یَعْمَلُونَ چون پاداش دادن در مقابل بهترین اعمال مژده و بشارت کاملى براى بیعتکنندگان بود، لذا آن را به جهت تأکید تکرار نمود.
فَإِذا قَرَأْتَ الْقُرْآنَ جواب شرط محذوف است و تقدیر آن چنین است اگر عهد و سوگندها را سبب برترى و فساد قرار دادن موجب این باشد که قدم بلغزد و بدى و عذاب روى آورد، و اگر صدق در ایمان و ثابت قدم بودن بر آن موجب این باشد که خداوند پاداش همهى اعمال را پاداش و سزاى بهترین اعمال قرار دهد، اگر چنین است پس هرگاه قرآن خواندى که صورت شروط، عهدها، پیمانها و سوگندها مىباشد بر خدا پناه ببر.
فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ بر خدا پناه ببر، بنابراین که خطاب عام است و شامل هر کسى که خطاب در مورد او ممکن باشد، و نیز ممکن است خطاب خاصّ باشد و از این باب باشد که به تو مىگویم تا همسایه بشنود.
مِنَ الشَّیْطانِ الرَّجِیمِ استعاذه و پناه بردن از شر شیطان اثر بزرگى در جلوگیرى از شیطان دارد، مخصوصا اگر استعاذه در فعل و حال باشد، یا اگر در قول است مقرّون به فعل و حال نیز باشد، و کسى که قایل بر وجوب استعاذهى قولى یا استحباب آن در اوّل قرائت نماز شده است بر همین آیه تمسک کرده است و به همین دلیل در لفظ قَرَأْتَ معناى اردت اراده کردى تضمین شده است به این معناى که هرگاه اراده کردى و خواستى قرائت بخوانى استعاذه بکن و از شر شیطان به خدا پناه ببر. در اوّل سورهى فاتحه الکتاب تفصیل کاملى از استعاذه و چگونگى آن گذشت.
إِنَّهُ لَیْسَ لَهُ سُلْطانٌ عَلَى الَّذِینَ آمَنُوا شیطان را تسلّط و سلطنتى نیست بر کسانى که با بیعت عام یا خاصّ ایمان آوردهاند وَ عَلى رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَ با پناه بردن به خدا و توکّل بر او شیطان نمىتواند بر آنها تسلّط یابد، إِنَّما سُلْطانُهُ عَلَى الَّذِینَ یَتَوَلَّوْنَهُ تسلّط شیطان تنها بر کسانى است که دوستدار او هستند و به خدا ایمان ندارند.
وَ الَّذِینَ هُمْ بِهِ مُشْرِکُونَ و کسانى که بعد از ایمان به خدا شرک بیاورند، و ممکن است عطف در اینجا از قبیل اوصاف متعدّد بر ذات واحد باشد، و لفظ اللَّهُ اسم ذات خداى تعالى است بر حسب مقام معروفیت او، و مقام معروفیت به اعتبار وجههى غیبىاش «اللّه» نامیده مىشود، و به اعتبار وجههى خلقىاش على نامیده مىشود، در اخبار آمده است که شیطان بر بدن مؤمن تسلّط پیدا مىکند ولى بر دینش نمىتواند تسلّط یابد[۷].
و خبر دیگرى است که شیطان نمىتواند ولایت را از مؤمنین بزداید و آن را از آنان بگیرد، ولى به گناهان و شبیه گناهان دست رسى دارد و مىتواند مؤمنین را هم به گناه بکشاند همانطور که غیر مؤمن را به گناه مىکشاند[۸].
وَ إِذا بَدَّلْنا آیَهً مَکانَ آیَهٍ هرگاه آیه اى از قرآن را نسخ کنیم آیهى دیگرى جاى آن مىگذاریم، یا حکمى از احکام را به جاى حکم دیگر گذاریم چه همهى احکام آیه هاى لطف و علم خدا در نظام کلّ هستى است.
یا مقصود این است که آیهاى را جاى آیهى دیگرى که قبلا خبر آن را دادهایم بدین گونه که در آن آیه بدا به کار برده و آن را محو کرده و آیهى دیگرى را اثبات مىنماییم، یا آیه اى از آیه هاى بزرگ و نشانهاى از نشانه هاى عظیم الهى را جاى گزین نشانهاى دیگر مى کنیم بدین نحو که على علیه السّلام را به جاى تو بر مىگزینیم و بایستى آنان را از این مطلب آگاه سازى.
وَ اللَّهُ أَعْلَمُ بِما یُنَزِّلُ و خداوند از جهت حکمت و مصالح خویش به آنچه که نازل مى شود داناتر است.
قالُوا إِنَّما أَنْتَ مُفْتَرٍ کفّار یا منافقین امّت تو گفتند: تو افترا مى بندى و این مطلب به سبب اخبار و وحى از جانب خدا نیست بَلْ أَکْثَرُهُمْ لا یَعْلَمُونَ بلکه بیشتر جواز نسخ و تبدیل را نمىدانند هم چنان که وقوف بر و مصلحت آن ندارند.
قُلْ نَزَّلَهُ رُوحُ الْقُدُسِ بگو آن را جبریل نازل کرده، چه او از ارواح است و اضافه روح به قدس از جهت قداست او است که از آلودگى به نقص و کاستى منزّه است، و ممکن است که مقصود از روح القدس فرشته اى باشد که از جبریل بزرگتر است و با هیچ یک از انبیا جز محمّد صلّى اللّه علیه و آله نبوده، و در گذشته گفتیم که آن ربّ النّوع انسان است.
مِنْ رَبِّکَ حقّ تعبیر این است که گفته شود: «من ربّى» با یاى متکلّم یعنى از جانب پروردگار من، ولى از این تعبیر به خطاب عدول کرد یا از آن جهت که این جمله مستأنفه است از جانب خداى تعالى که گفتار پیامبر را حکایت نمىکند.
تقدیر آن این است که: «نزّله من ربّک» خداوند از سوى پروردگارت آن را نازل نمود، یا از باب این است که بیانگر گفته او باشد و حکایت گفتار را غیر از آنچه که هست فرض کنیم یعنى فرض کنیم که محکى بالقول نباشد، و در محکى بالقول این چنین فرض بسیار است.
یا از باب این است که خطاب مِنْ رَبِّکَ مخصوص محمّد صلّى اللّه علیه و آله نیست، بلکه براى هر کسى است که خطاب در مورد او ممکن باشد، یا خطاب به شیطان است، به شیطان منکر ولایت بگو که آن را جبرئیل از سوى پروردگارت نازل کرده است.
بِالْحَقِ ضمیر در لفظ نَزَّلَهُ براى تبدیل است و برگرداندن آن ضمیر بر خصوص امر ولایت على علیه السّلام مؤید تفسیر اخیر در مورد آیه و نشانهاى است که تبدیل به آیه و نشانهاى است که تبدیل به آیه و نشانهى دیگر مىشود، لِیُثَبِّتَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ هُدىً وَ بُشْرى لِلْمُسْلِمِینَ این جمله نیز مؤید تفسیر اخیر آیه است، چون ولایت است که ایمان مؤمنین را ثابت مىکند، و ولایت است که هدایت و مژده براى مسلمین است.
وَ لَقَدْ نَعْلَمُ أَنَّهُمْ یَقُولُونَ إِنَّما یُعَلِّمُهُ بَشَرٌ لِسانُ الَّذِی یُلْحِدُونَ إِلَیْهِ آنها مىگویند که بشرى او را تعلیم مىدهد و گفتار تو را نیز به تعلیم آن بشر اضافه مى کنند.
أَعْجَمِیٌّ وَ هذا لِسانٌ عَرَبِیٌّ مُبِینٌ معتقدند که پیامبر را ابو فکیهه مولاى ابن خضرمى تعلیم مىداده که زبان عجمى داشته و از اهل کتاب بوده و به رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله ایمان آورده است.
و برخى گفتهاند: شخصى به نام بلعام پیامبر را تعلیم مىداده که بنده و از اهل روم و نصرانى بوده است، برخى گفتهاند: مقصود سلمان فارسى قدّس سرّه است و بعضى دیگر مقصود از آن را غلام نصرانى مىدانند.
آیات ۱۱۰- ۱۰۴
[سوره النحل (۱۶): آیات ۱۰۴ تا ۱۱۰]
إِنَّ الَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِآیاتِ اللَّهِ لا یَهْدِیهِمُ اللَّهُ وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ (۱۰۴) إِنَّما یَفْتَرِی الْکَذِبَ الَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِآیاتِ اللَّهِ وَ أُولئِکَ هُمُ الْکاذِبُونَ (۱۰۵) مَنْ کَفَرَ بِاللَّهِ مِنْ بَعْدِ إِیمانِهِ إِلاَّ مَنْ أُکْرِهَ وَ قَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالْإِیمانِ وَ لکِنْ مَنْ شَرَحَ بِالْکُفْرِ صَدْراً فَعَلَیْهِمْ غَضَبٌ مِنَ اللَّهِ وَ لَهُمْ عَذابٌ عَظِیمٌ (۱۰۶) ذلِکَ بِأَنَّهُمُ اسْتَحَبُّوا الْحَیاهَ الدُّنْیا عَلَى الْآخِرَهِ وَ أَنَّ اللَّهَ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الْکافِرِینَ (۱۰۷) أُولئِکَ الَّذِینَ طَبَعَ اللَّهُ عَلى قُلُوبِهِمْ وَ سَمْعِهِمْ وَ أَبْصارِهِمْ وَ أُولئِکَ هُمُ الْغافِلُونَ (۱۰۸)
لا جَرَمَ أَنَّهُمْ فِی الْآخِرَهِ هُمُ الْخاسِرُونَ (۱۰۹) ثُمَّ إِنَّ رَبَّکَ لِلَّذِینَ هاجَرُوا مِنْ بَعْدِ ما فُتِنُوا ثُمَّ جاهَدُوا وَ صَبَرُوا إِنَّ رَبَّکَ مِنْ بَعْدِها لَغَفُورٌ رَحِیمٌ (۱۱۰)
ترجمه:
(۱۶/ ۱۱۰- ۱۰۴)
«البتّه آنان که به آیات خدا ایمان نمى آورند خدا هرگز هدایت نخواهد کرد و آنها را عذاب دردناک خواهد رسید،
دروغ را آنکس به خدا مى بندد که ایمان به آیات خدا نیاورد و این کافران البتّه مردمى دروغگو هستند،
هر آن کسى که بعد از ایمان آوردنش باز کافر گردید آن که به زبان از روى اجبار کافر شود و دلش در ایمان ثابت باشد (مانند عمّار یاسر) یا با اختیار و هواى نفس دلش آکنده به ظلمت کفر گشت بر آنها خشم و غضب خدا و عذاب سخت دوزخ خواهد بود،
این غضب و عذاب بر آنها بدین سبب است که حیات فانى دنیا را بر حیات ابدى آخرت برگزیدند (آخرت را فداى دنیا کردند و کلّل کافر به آخرت شدند) و خدا هرگز کافران را هدایت نخواهد کرد،
همینها هستند که خدا بر دلها، گوش و چشمهایشان مهر قهر زده است و اینها همان مردم غافلند،
بدین جهت است که آنان در عالم آخرت بسیار (محروم) و زیانکارند،
آنگاه محقّقا بدان که خدا با مؤمنانى که از شهر و دیار خود چون به شرّ و فتنه مبتلا شدند ناگزیر هجرت کردند و در راه دین کوشش و صبر (شکیبایى) فراوان نمودند خدا با آن مؤمنان یار و یاور است و از این پس بر آنها بسیار بخشاینده و مهربان خواهد بود»
تفسیر
إِنَّ الَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِآیاتِ اللَّهِ لا یَهْدِیهِمُ اللَّهُ وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ جواب سؤال مقدّر است گویا که گفته شده: چرا آنها نمى فهمند و قرآن را که زبان عربى آشکار و واضحى است به سوى عجمى مایل مى کنند؟! خداى تعالى در پاسخ این پرسش آنها فرمود: چون آنها ایمان به آیات خدا ندارند و خدا کسى را که ایمان به آیات خدا نداشته باشد هدایت و راهنمایى نمىکند که بتواند دقایق گفتار و مفاسد آن را بفهمد و بر ایشان عذابى دردناک است.
إِنَّما یَفْتَرِی الْکَذِبَ الَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِآیاتِ اللَّهِ جز این نیست که آنهایى افترا مى بندند که ایمان به آیات خدا ندارند نه تو که ایمان دارى این جمله ردّ بر گفتار آنهایى است که مى گفتند:
إِنَّما أَنْتَ مُفْتَرٍ جز این نیست که تو افترا مىبندى وَ أُولئِکَ هُمُ الْکاذِبُونَ تنها آنهایند که دروغگو هستند نه تو.
مَنْ کَفَرَ بِاللَّهِ مِنْ بَعْدِ إِیمانِهِ آن کسى که بعد از اسلام آوردن و ایمان خاصّ بر خدا کافر شود، إِلَّا مَنْ أُکْرِهَ وَ قَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالْإِیمانِ جز آن کسى که بر کفر قولى و زبانى ناچار و مجبور شود در حالى که دلش با ایمان مطمئن و آرام است.
وَ لکِنْ مَنْ شَرَحَ بِالْکُفْرِ صَدْراً اما کسى که اذعان بر کفر داشته و دل را بر آن واداشته باشد.
فَعَلَیْهِمْ غَضَبٌ مِنَ اللَّهِ وَ لَهُمْ عَذابٌ عَظِیمٌ پس بر ایشان است خشم خدا و عذابى بزرگ.
روایت شده است که این آیه در مورد عمّار قدّس سرّه نازل شده است که مشرکین او را وادار بر کفر زبانى کردند، و مشرکین پدر عمّار را نیز مجبور به کفر و برائت از محمّد صلّى اللّه علیه و آله کردند که پدر و مادرش از کفر گفتن امتناع نمودند و لذا آن دو را کشتند ولى عمّار با زبانش از محمّد صلّى اللّه علیه و آله تبرى جست، و در اخبار تحسین و تمجید از هر دو وارد شده، تحسین از پدر و مادرش که کشته شدن را اختیار کردند و تحسین خود عمّار که برائت زبانى از محمّد صلّى اللّه علیه و آله را بر کشته شدن ترجیح داد.
ذلِکَ این ارتداد بعد از اسلام یا ایمان بدان جهت است که آنها: بِأَنَّهُمُ اسْتَحَبُّوا الْحَیاهَ الدُّنْیا عَلَى الْآخِرَهِ زندگى دنیا را بر آخرت ترجیح دادند پس آنچه را که گمان مىکردند براى زندگى دنیایشان بامنفعتتر است اختیار کرده و بر وجههى اخروى کافر شدند.
وَ أَنَّ اللَّهَ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الْکافِرِینَ و خداوند گروه کافران را به ثبات در ایمان راهنمایى نمى کند.
أُولئِکَ الَّذِینَ طَبَعَ اللَّهُ عَلى قُلُوبِهِمْ وَ سَمْعِهِمْ وَ أَبْصارِهِمْ آنها کسانى هستند که از خردورزیها، شنیدهها و دیدنیها و آنچه که بایستى ادراک کنند محروم شده و ادراک نمى کنند[۹].
وَ أُولئِکَ هُمُ الْغافِلُونَ آنان در غفلت کامل هستند چون از آن چیزى که همهى یادآوریها به خاطر آن است غفلت دارند و آن خدا و آخرت است بر خلاف غفلتهاى مؤمنین و مسلمین، لا جَرَمَ أَنَّهُمْ فِی الْآخِرَهِ هُمُ الْخاسِرُونَ آنها در آخرت حتما از زیانکارانند، زیرا که آنها لطیفهى انسانى خود را که کالاى آنان بود تا تحصیل نعمتهاى ابدى و دایمى بکنند داده و در مقابل متاع فانى دنیا را تحصیل نمودند که به دنبال آن عذاب ابدى است، و بیان معناى لفظ لا جَرَمَ قبلا بیان شد و گذشت.
ثُمَّ إِنَّ رَبَّکَ لِلَّذِینَ هاجَرُوا مِنْ بَعْدِ ما فُتِنُوا این جمله در مقابل مَنْ کَفَرَ بِاللَّهِ … تا آخر است و لفظ ثُمَ براى اشاره به تفاوت دو داستان و جدایى آن دو است، و معناى آیه این که پروردگار تو براى کسانى که پس از ایمان بر تو و یا قبل از آن و پس از آن که آزمایش شدند هجرت کردند و سپس جهاد نموده و شکیبایى کردند بخشنده و مهربان است و هجرت اعمّ است از هجرت صورى و هجرت حقیقى، کسانى که از دار نفس به بالاترین مرتبهى آن که سینه است و از دار اسلام به دار قلب که همان دار ایمان است هجرت کردند.
ثُمَّ جاهَدُوا وَ صَبَرُوا در راه خدا جهاد کردند که این نیز اعمّ از جهاد صورى که همان مبارزه ظاهرى است و جهاد معنوى که جهاد در راه ولایت و راه قلب است، بر جهاد شکیبایى نمودند و از دشمنان ظاهر و باطن نگریختند.
إِنَّ رَبَّکَ مِنْ بَعْدِها لَغَفُورٌ رَحِیمٌ پس از مهاجرت و فایدهى تأکید تصریح بر این مطلب است که بخشش و رحمت تنها بعد از هجرت است.
اگر چه بعد از شروع در آن باشد، و اما قبل از هجرت نتیجتا جز بصیرت پیدا کردن و دیدن معایب خویش و انزجار از آثار و نتایج بد و بوى گندیدهى آن خود پندارى نیست، و باعث هجرت است و هجرت موجب مغفرت و رحمت، و خداوند غفور است به این معناى که آن جیفهى گندیده را که در وقت اقامت مهاجرت در دار نفس مشرکش بوده از نظر ناظرین مىپوشاند و این که پس از مغفرت با تفضّل بر او و تبدیل کردن جیفهها به صورتهاى پاکیزه از نعمتهاى بهشت و حور و غلمان آن رحیم و مهربان است.
آیات ۱۱۹- ۱۱۱
[سوره النحل (۱۶): آیات ۱۱۱ تا ۱۱۹]
یَوْمَ تَأْتِی کُلُّ نَفْسٍ تُجادِلُ عَنْ نَفْسِها وَ تُوَفَّى کُلُّ نَفْسٍ ما عَمِلَتْ وَ هُمْ لا یُظْلَمُونَ (۱۱۱) وَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً قَرْیَهً کانَتْ آمِنَهً مُطْمَئِنَّهً یَأْتِیها رِزْقُها رَغَداً مِنْ کُلِّ مَکانٍ فَکَفَرَتْ بِأَنْعُمِ اللَّهِ فَأَذاقَهَا اللَّهُ لِباسَ الْجُوعِ وَ الْخَوْفِ بِما کانُوا یَصْنَعُونَ (۱۱۲) وَ لَقَدْ جاءَهُمْ رَسُولٌ مِنْهُمْ فَکَذَّبُوهُ فَأَخَذَهُمُ الْعَذابُ وَ هُمْ ظالِمُونَ (۱۱۳) فَکُلُوا مِمَّا رَزَقَکُمُ اللَّهُ حَلالاً طَیِّباً وَ اشْکُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ إِنْ کُنْتُمْ إِیَّاهُ تَعْبُدُونَ (۱۱۴) إِنَّما حَرَّمَ عَلَیْکُمُ الْمَیْتَهَ وَ الدَّمَ وَ لَحْمَ الْخِنْزِیرِ وَ ما أُهِلَّ لِغَیْرِ اللَّهِ بِهِ فَمَنِ اضْطُرَّ غَیْرَ باغٍ وَ لا عادٍ فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ (۱۱۵)
وَ لا تَقُولُوا لِما تَصِفُ أَلْسِنَتُکُمُ الْکَذِبَ هذا حَلالٌ وَ هذا حَرامٌ لِتَفْتَرُوا عَلَى اللَّهِ الْکَذِبَ إِنَّ الَّذِینَ یَفْتَرُونَ عَلَى اللَّهِ الْکَذِبَ لا یُفْلِحُونَ (۱۱۶) مَتاعٌ قَلِیلٌ وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ (۱۱۷) وَ عَلَى الَّذِینَ هادُوا حَرَّمْنا ما قَصَصْنا عَلَیْکَ مِنْ قَبْلُ وَ ما ظَلَمْناهُمْ وَ لکِنْ کانُوا أَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ (۱۱۸) ثُمَّ إِنَّ رَبَّکَ لِلَّذِینَ عَمِلُوا السُّوءَ بِجَهالَهٍ ثُمَّ تابُوا مِنْ بَعْدِ ذلِکَ وَ أَصْلَحُوا إِنَّ رَبَّکَ مِنْ بَعْدِها لَغَفُورٌ رَحِیمٌ (۱۱۹)
ترجمه:
(۱۶/ ۱۱۹- ۱۱۱)
«یاد کن آن روزى را که هر نفسى براى رفع عذاب از خود به جدل و دفاع برخیزد و هر کس را به جزاى عمل (نیک و بد) او کاملا مى رسانند و بر آنها ستم نمى کنند،
و خدا بر شما مثل شهرى را (چون شهر مکّه) که در آن امنیّت کامل حکمفرما بود و اهلش در آسایش و اطمینان زندگى مىکردند و از هر جانب روزى فراوان به آنها مىرسید تا آن که اهل آن شهر نعمت خدا را کفران کردند و خدا هم به موجب آن کفران و معصیت طعم گرسنگى و بیمناکى را به آنها چشانید،
و رسولى از خود آنها آمد او را تکذیب کردند پس چون ستم کردند عذاب بر آنها فرا رسید،
پس شما مؤمنان از آنچه که خدا روزى حلال و طیّب قرار داده تناول کنید و شکر نعمتش را به جاى آریداگر حقیقتا خدا را مىپرستید،
خدا بر شما بندگان تنها مردار، خون و گوشت خوک و آنچه را که به غیر نام خدا ذبح کنند حرام گردانید و باز همین حرامها نیز اگر کسى مضطر و ناچار شود بىآن که قصد تجاوز و تعدّى از حکم خدا نماید به قدر ضرورت تناول کند خدا البتّه غفور و مهربان است،
و شما نباید از پیش خود به دروغ چیزى را حلال یا حرام کرده و به خدا نسبت دهید تا بر خداى خود دروغ ببندید که آنان که بر خداى دروغ بستند هرگز رستگارى نخواهند دید،
اندوختهى اندک دنیا فانى و نابود شود و عذابى دردناک (آخرت) خواهد ماند،
و ما همان چیزها که از پیش بر تو شرح دادیم بر یهود حرام کردیم و بر آنان ستم نکردیم لیکن خود آنها بر خویش ستم کردند،
و باز هم خدا بر آنان که از روى نادانى عمل زشتى انجام داده و سپس بر درگاه خدا توبه کرده و اصلاح کنند بعد از توبه خدا آمرزنده و مهربان است (و تائبان را) مى بخشد.
تفسیر
یَوْمَ تَأْتِی کُلُّ نَفْسٍ این جمله ظرف غَفُورٌ یا رَحِیمٌ منفردا و یا هر دو است بر سبیل تنازع، یا ظرف رَحِیمٌ است از آن جهت که مغفرت پیش از وصول قیامت مىباشد، و ممکن است جمله مستأنفه باشد که لفظ (اذکر) در تقدیر است تُجادِلُ عَنْ نَفْسِها از خودش دفاع و براى خلاص و نجات از هلاکت عذر خواهى نموده و مقام ابرار و نیکان را طلب مىکند، وَ تُوَفَّى کُلُّ نَفْسٍ ما عَمِلَتْ و هر نفسى عین آنچه را که عمل کرده بنا بر تجسّم اعمال یا پاداش آنچه که کرده است مىیابد، وَ هُمْ لا یُظْلَمُونَ و با کم کردن ثواب یا زیاد کردن عذاب
مورد ستم واقع نمىشوند.
وَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا قَرْیَهً کانَتْ آمِنَهً مُطْمَئِنَّهً و خداى تعالى جهت آگاهى و تنبیه کافرانى که متنعّم از نعمتهاى الهىاند حال قریهاى را مثال مىزند که در امنوامان بود یعنى از تمامى آنچه که باعث ترس و واهمه با از قبیل حملهى دشمنان، تنگى معیشت، رنجش بدنها و غصّه و اندوه نفوس در امنوامان بود و مطمئن از این که هیچ چیز ناراحتکنندهاى بر اهل آن قریه نمىرسید.
یَأْتِیها رِزْقُها رَغَداً مِنْ کُلِّ مَکانٍ از هر جایى که روزى در آن یافت مىشود روزىاش به طور گسترده و وسیع مىرسید.
فَکَفَرَتْ بِأَنْعُمِ اللَّهِ بر نعمتهاى الهى ناسپاسى و کفران پیشه نموده و از منعم غافل شد و به جاى کرنشش او بر خود نعمتها پرداخت و ناشکرى کرد.
فَأَذاقَهَا اللَّهُ لِباسَ الْجُوعِ وَ الْخَوْفِ بِما کانُوا یَصْنَعُونَ پس خداوند لباس گرسنگى ورس را بر آن پوشاند به جهت آنچه که از کفران نعمت و ناسپاسى پیشهى خود قرار داده بودند، که این کیفر و جزاى آن اعمال ناشایست بود، لفظ (جوع) به معناى گرسنگى استعارهى کنایى یا قرینهى استعارهى تحقیقى در لباس است[۱۰]، یا تشبیه از قبیل (لجین الماء)، و هم چنین (اذاقه) به معناى چشاندن یا استعارهى تحقیقى و ترشیح است.
در اخبار وارد شده که این روستا داراى نعمتهاى فراوانى بوده تا جایى که با خمیر نان استنجا مىکردند و مىگفتند که خمیر نرمتر است، مبتلا بر قحطى شدیدى شدند تا جایى که به ناچار محتاج خوردن خمیرهاى استنجا شده گردیدند.
وَ لَقَدْ جاءَهُمْ رَسُولٌ مِنْهُمْ فَکَذَّبُوهُ فَأَخَذَهُمُ الْعَذابُ وَ هُمْ ظالِمُونَ فَکُلُوا مِمَّا رَزَقَکُمُ اللَّهُ حَلالًا طَیِّباً وَ اشْکُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ إِنْ کُنْتُمْ إِیَّاهُ تَعْبُدُونَ ما حصل سخن این که پیامبرى از ایشان آمد تکذیب کردند پس عذاب در حالى که ستمکار بودند در برشان گرفت، شکر نعمت و روزى را که خداوند به طور حلال و طیّب ارزانىتان داشته است به جاى بیاورید و ناسپاسى نکنید همان طورى که اهل قریه کردند اگر فقط او را بندگى و عبادت مىکنید.
إِنَّما حَرَّمَ عَلَیْکُمُ الْمَیْتَهَ وَ الدَّمَ وَ لَحْمَ الْخِنْزِیرِ وَ ما أُهِلَّ لِغَیْرِ اللَّهِ بِهِ فَمَنِ اضْطُرَّ غَیْرَ باغٍ وَ لا عادٍ فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ تفسیر این آیه در سورهى بقره و غیر آن گذشت و گفتیم که حصر محرّمات در چند چیزى که در آیهى شریفه ذکر شده نسبت بر حرمت بحیره، سائبه و غیر آنها است و مقصود مطلق محرّمات نیست تا این اشکال وارد شود که بنا بر حصر لازم مىآید محرمات دیگر حلال شوند.
وَ لا تَقُولُوا لِما تَصِفُ أَلْسِنَتُکُمُ الْکَذِبَ لفظ (الکذب) با رفع خوانده شده تا صفت (ألسنتکم) باشد و با نصب خوانده شده تا مفعول قول خداى تعالى (و لا تقولوا) یا مفعول (تصف) باشد و لفظ ما موصول اسمى یا حرفى یا موصوف است، و قول خداى تعالى: هذا حَلالٌ وَ هذا حَرامٌ بنا بر بعضى از وجوه، یا مفعول (تصف) است بنا بر بعضى وجوه.
لِتَفْتَرُوا عَلَى اللَّهِ الْکَذِبَ چنین نگویید تا منتهى بر افترا و دروغ بستن بر خداى تعالى گردد.
إِنَّ الَّذِینَ یَفْتَرُونَ عَلَى اللَّهِ الْکَذِبَ لا یُفْلِحُونَ آنان که افترا و دروغ بر خدا مىبندند رستگار نخواهند شد.
مَتاعٌ قَلِیلٌ وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ آنچه که از این ترفندها به زعم باطل خود عاید مىکنند متاع و کالاى اندکى است و برایشان عذابى دردناک، که براى عاقل سزاوار نیست متاع اندک را به قیمت چنین عذاب جانفرسایى بخواهد.
به امام صادق علیه السّلام نسبت داده شده که فرمود: هرگاه بندهى خدا گناه کبیرهاى مرتکب شود یا گناه صغیرهاى را که خدا نهى کرده انجام دهد از ایمان خارج گشته و اسم ایمان از او ساقط مىگردد، و فقط اسم اسلام بر او ثابت است.
پس اگر توبه و استغفار کرد به ایمان بر مىگردد و این کار او را بر کفر، انکار و حلال کردن حرام خدا خارج نمىکند و به این ترتیب کافر نمىشود.
پس اگر بر حلال خدا بگوید حرام است و بر حرام خدا بگوید حلال و بر گفتهى خویش معتقد هم باشد به اعتقاد ما از ایمان و اسلام به سوى کفر خارج شده و همانند شخصى است که داخل حرم و سپس کعبه گردد و از او حدثى سر بزند که در این صورت او را از کعبه و حرم بیرون آورده و گردنش را مىزنند و آخر کارش به آتش است.
وَ عَلَى الَّذِینَ هادُوا حَرَّمْنا ما قَصَصْنا عَلَیْکَ مِنْ قَبْلُ منظور یادآورى داستانى است که قبلا گفته شد و على الّذین هادوا حرّمنا کلّ ذى ظفر …[۱۱] وَ ما ظَلَمْناهُمْ وَ لکِنْ کانُوا أَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ ما به موجب تحریم آنچه را که حرام کردیم بر ایشان ظلم نکردیم بلکه خودشان مستحقّ منع و تحریم شدند.
چنانچه قول خداى تعالى: فَبِظُلْمٍ مِنَ الَّذِینَ هادُوا حَرَّمْنا …[۱۲] نیز این چنین مستفادست.
ثُمَّ إِنَّ رَبَّکَ آوردن لفظ ثُمَ جهت نشان دادن تفاوت دو جمله است که از آن جهت که جملهى اوّل براى تشدید و تلغیظ است و جملهى دوّم براى تلطف و اظهار رحمت.
لِلَّذِینَ عَمِلُوا السُّوءَ بِجَهالَهٍ ثُمَّ تابُوا کسانى که به موجب نادانى مرتکب کار بد و ناشایست شده (از آن جهت که از دار علم منصرف و به حکم جهل تن در دادهاند) سپس توبه نموده و از جهالت و نادانى برگشتند و بر آنچه که از آنها سر زده است پشیمان شدند.
مِنْ بَعْدِ ذلِکَ وَ أَصْلَحُوا و آنچه را که از حقوق مردم ملزم شدهاند تدارک نمودند یا آنچه را که از حقوق خدا بدان ملزم شده و یا از آنها فوت شده بجاى آوردند، إِنَّ رَبَّکَ مِنْ بَعْدِها لَغَفُورٌ رَحِیمٌ البتّه که بعد از توبه پروردگارت آمرزندهاى مهربان است (تکرار إِنَ اینجا نیز همانند گذشته است).
آیات ۱۲۴- ۱۲۰
[سوره النحل (۱۶): آیات ۱۲۰ تا ۱۲۴]
إِنَّ إِبْراهِیمَ کانَ أُمَّهً قانِتاً لِلَّهِ حَنِیفاً وَ لَمْ یَکُ مِنَ الْمُشْرِکِینَ (۱۲۰) شاکِراً لِأَنْعُمِهِ اجْتَباهُ وَ هَداهُ إِلى صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ (۱۲۱) وَ آتَیْناهُ فِی الدُّنْیا حَسَنَهً وَ إِنَّهُ فِی الْآخِرَهِ لَمِنَ الصَّالِحِینَ (۱۲۲) ثُمَّ أَوْحَیْنا إِلَیْکَ أَنِ اتَّبِعْ مِلَّهَ إِبْراهِیمَ حَنِیفاً وَ ما کانَ مِنَ الْمُشْرِکِینَ (۱۲۳) إِنَّما جُعِلَ السَّبْتُ عَلَى الَّذِینَ اخْتَلَفُوا فِیهِ وَ إِنَّ رَبَّکَ لَیَحْکُمُ بَیْنَهُمْ یَوْمَ الْقِیامَهِ فِیما کانُوا فِیهِ یَخْتَلِفُونَ (۱۲۴)
ترجمه:
(۱۶/ ۱۲۴- ۱۲۰)
«همانا ابراهیم (خلیل) تنها شخص موحّدى بود بین امّتى که مطیع و فرمانبردار خدا بود و هرگز بر خداى یکتا شرک نیاورد،
همیشه شکرگذار نعمتهاى خدا بود که خدا او را (به رسالت) برگزید و به راه مستقیم هدایت فرمود،
و او را در دنیا نیکویى (و سعادت) عطا کردیم و در آخرت از صالحان قرار دادیم،
آنگاه بر تو وحى کردیم از آیین پاک ابراهیم تعقیب کن که او هرگز به خداى یکتا شرک نیاورد،
روز شنبه بر یهود محترم مقرّر گردید که در آن راه اختلاف پیمودند و خداى تو البتّه روز قیامت در آنچه که (خلق) در آن اختلاف و نزاع بر پا مىکنند حکم خواهد کرد.
تفسیر
إِنَّ إِبْراهِیمَ کانَ أُمَّهً لفظ أُمَّهً بر واحد، جماعت، مأموم و امام اطلاق مىشود، هم چنان که پیش از این گفته شد که ابراهیم علیه السّلام خود یک امّت بود، قانِتاً لِلَّهِ در پیشگاه خدا فروتن و خاضع بود حَنِیفاً مسلم یا خالص بود، و در اخبار ذکر شده که ابراهیم علیه السلام دارى دینى بود که غیر او بر آن نبود، پس در آن دین ماند به همان اندازهاى که خدا خواست، تا این که خداى تعالى او را با اسماعیل و اسحاق مأنوس ساخت، و در نتیجه سه نفر شدند، و لذا خداى تعالى فرمود که: ابراهیم علیه السّلام یک امّت بود، اگر کسى دیگر با ابراهیم بود خداوند او را هم نام مىبرد.
وَ لَمْ یَکُ مِنَ الْمُشْرِکِینَ ابراهیم علیه السّلام از مشرکین نبود و این کنایه و طعنه به قریش است که گمان مىکردند بر دین ابراهیم علیه السّلام هستند شاکِراً لِأَنْعُمِهِ اجْتَباهُ وَ هَداهُ إِلى صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ وَ آتَیْناهُ فِی الدُّنْیا حَسَنَهً حسنه و کار خوب در دنیا آرام شدن با ذکر خدا و انس گرفتن بر آن است به نحوى که هیچ یک از قضاى الهى پیش او مکروه نباشد و نتیجهى این آسان شدن خروج به سوى خدا و لذت بردن در راه او، محبّت مردم، شهرت و آوازهى خوب، زندگى پاک، تمتع و بهرهمندى از اولاد و برکت، فراوانى و سلامتى از آفتهاى آخرت در نسلها مىباشد و همهى این اوصاف براى ابراهیم علیه السّلام بود.
وَ إِنَّهُ فِی الْآخِرَهِ لَمِنَ الصَّالِحِینَ و او در آخرت از صالحان است، یعنى از کسانى که فسادى در وجودشان نیست و آنان کسانى هستند که همهى کمالات ممکن براى انسان را به دست آورده اند.
ثُمَّ أَوْحَیْنا إِلَیْکَ سپس اى محمّد صلّى اللّه علیه و آله به تو وحى کردیم.
أَنِ اتَّبِعْ مِلَّهَ إِبْراهِیمَ حَنِیفاً وَ ما کانَ مِنَ الْمُشْرِکِینَ که از آیین ابراهیم علیه السّلام که حقّگرا بود و از مشرکان نبود پیروى کنى ملت عبارتست از صورت احکام قالبى در حالى که مرتبط به احکام قلب و مأخوذ از صاحب احکام قلب و قالب باشد، چنانچه «نحله» همان صورت است در حالى که از صاحب صورت با شرایطى که نزد آنها مقرّر است گرفته نشده است.
از لحاظ عبارت آوردن ثُمَ براى این است که زمان وحى از زمان ابراهیم علیه السّلام متأخّرست، و نیز براى اشاره بر این که پیروى محمّد صلّى اللّه علیه و آله شرف براى ابراهیم علیه السّلام است که وصفى و صفتى شریفتر از آن وجود ندارد، و نیز براى اشاره بر این که حکایت حال محمّد صلّى اللّه علیه و آله در درجهاى بالاتر از حکایت حال ابراهیم علیه السّلام است.
از امام صادق علیه السّلام است که براى مؤمنین زرنگ و فهمیده راهى سالمتر از اقتدا نیست چرا که اقتدا است که راه و منهج واضحتر است.
خداى تعالى فرمود:
ثُمَّ أَوْحَیْنا إِلَیْکَ أَنِ اتَّبِعْ مِلَّهَ إِبْراهِیمَ حَنِیفاً پس اگر راهى محکمتر از اقتدا و پیروى بود خداوند اولیا و پیامبرانش را بر آن راه دعوت مىکرد و فرا مى خواند.
إِنَّما جُعِلَ السَّبْتُ عَلَى الَّذِینَ اخْتَلَفُوا فِیهِ وَ إِنَّ رَبَّکَ لَیَحْکُمُ بَیْنَهُمْ یَوْمَ الْقِیامَهِ فِیما کانُوا فِیهِ یَخْتَلِفُونَ جز این نیست که روز شنبه محترم قرار داده شد بر کسانى که در آن اختلاف کردهاند، گویا که در قلب مبارک رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله یا کسانى که بر او ایمان آورده بود در مورد پیروى از ملّت ابراهیم علیه السّلام شک پیدا شده و آیهى در مقام رفع شبهه:
محترم شمرده نشدن روز شنبه بدان جهت بود که به دستور حضرت موسى علیه السّلام آن روز عید یهودیها بود هم چنان که بعد از آنان روز یکشنبه عید نصارى شد.
پس خداى تعالى فرمود:
إِنَّما جُعِلَ السَّبْتُ عَلَى الَّذِینَ اخْتَلَفُوا فِیهِ تا تسکین و آرامشى بوده باشد براى محمّد صلّى اللّه علیه و آله یا براى مؤمنین.
إِنَّ رَبَّکَ لَیَحْکُمُ بَیْنَهُمْ یَوْمَ الْقِیامَهِ فِیما کانُوا فِیهِ یَخْتَلِفُونَ منظور از اختلاف این است که یهود در روز شنبه اختلاف کردند، بدین نحو که ابتدا آن را تحریم کردند و سپس حلال شمردند، پس خداوند آنان را لعنت کرده و مسخ نمود. و بعضى گفته اند که: مقصود از کسانى که در روز شنبه اختلاف کردند یهود و نصارى است که اختلاف آنها به این صورت بود که یهود گفتند: روز شنبه بزرگترین روزهاست چون خداى تعالى در این روز (در روز شنبه) از آفرینش عالم فارغ شده و استراحت کرده و نصارى گفتند: روز یکشنبه بزرگترین روزهاست چون آغاز آفرینش عالم در آن روز بوده است.
آیات ۱۲۸- ۱۲۵
[سوره النحل (۱۶): آیات ۱۲۵ تا ۱۲۸]
ادْعُ إِلى سَبِیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَهِ وَ الْمَوْعِظَهِ الْحَسَنَهِ وَ جادِلْهُمْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ إِنَّ رَبَّکَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنْ ضَلَّ عَنْ سَبِیلِهِ وَ هُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِینَ (۱۲۵) وَ إِنْ عاقَبْتُمْ فَعاقِبُوا بِمِثْلِ ما عُوقِبْتُمْ بِهِ وَ لَئِنْ صَبَرْتُمْ لَهُوَ خَیْرٌ لِلصَّابِرِینَ (۱۲۶) وَ اصْبِرْ وَ ما صَبْرُکَ إِلاَّ بِاللَّهِ وَ لا تَحْزَنْ عَلَیْهِمْ وَ لا تَکُ فِی ضَیْقٍ مِمَّا یَمْکُرُونَ (۱۲۷) إِنَّ اللَّهَ مَعَ الَّذِینَ اتَّقَوْا وَ الَّذِینَ هُمْ مُحْسِنُونَ (۱۲۸)
ترجمه:
(۱۶/ ۱۲۸- ۱۲۵)
« (اى رسول) خلق را به حکمت و برهان و پند نیکو به راه خدا فرا بخوان و با بهترین طریق مناظره کن که البتّه خدا (عاقبت حال) کسى که از راه گمراه شد و آن که هدایت یافته است بهتر مىداند،
و اگر کسى بر شما مسلمانان عقوبت و ستمى رساند شما باید به قدر آن در مقابل انتقام بکشید و اگر بردبارى کنید البتّه که براى صابران اجرى بهتر (از انتقام) خواهد بود
و (تو اى رسول) براى رضاى خدا به رنج تربیت امت صبر و تحمّل پیشه کن و بر آنان غمگین مباش و از مکر و حیلهى ایشان دلتنگ مشو (که خدا از مکر خلق، تو و دین تو را محفوظ مىدارد)،همانا خدا یار و یاور متّقیان و نیکوکاران عالم است.»
تفسیر
ادْعُ إِلى سَبِیلِ رَبِّکَ این جمله حاوى کلامى است که از ما قبلش منقطع است و لذا ادات وصل نیاورده است و مقصود از سبیل ربّ دین اسلام یا بزرگترین رکن آن ولایت است مى باشد.
بِالْحِکْمَهِ وَ الْمَوْعِظَهِ الْحَسَنَهِ وَ جادِلْهُمْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ حکمت از نظر علم و عمل به معناى خدا گونه شدن (تشبّه به اله) تفسیر شده است و معناى آن اطّلاع بر دقایق علوم است که بشر از مانند آن عاجز است و نیز توانمندى بر دقایق اعمالى که امثالش از آوردن آنها عاجز باشد، و در فارسى بر آن «خرده بینى و خردهکارى» مىگویند و شأن آن در کار ولایت است.
و مقصود از حکمت در اینجا دعوت از طریق باطن است بدین گونه که در مدعو بر حسب استعدادش تصرّف نماید، و دعوت از طریق ظاهرست بر حسب اقتضاى حال مدعو بدین گونه که معجزاتى از خود ظاهر سازد و او را با خطورات ذهنى و خیالات مشغول نماید تا بدین وسیله او را به سوى حقّ برگرداند.
موعظه حسنه: عبارت از اظهار کردن چیزى است که براى شخص مدعو نافع باشد تا آن را طلب کند، و نیز آنچه را که ضرر و زیان دارد اظهار نموده و موجبات اجتناب او را فراهم سازد که این اظهار کردن مىبایست طورى باشد که مدعو ببیند و بداند که دعوتکننده و ناصح خیرخواه اوست و این شأن کار نبوّت است.
مجادلهى حسنه: عبارت است از ملزم کردن خصم با حجّت و برهان یا چیزى که پیش او مسلّم و قطعى مىباشد اعمّ از این که موافق با برهان باشد یا نباشد، در اخبار نیز پیرامون تفسیر مجادله بر همین معناى اشاره شده است.
بنابراین مجادله اعمّ از آن چیزى است که منطقیّین آن را اصطلاح کردهاند و این شأن رسالت است؛ زیرا که رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله مأمور است مردم را وادار بر قبول دین بکند اگر چه با شمشیر باشد.
براى این که آن حضرت صلّى اللّه علیه و آله صاحب هر سه شأن و هر سه کار (حکمت، موعظه و مجادله) است و مردم نیز بر سه طبقهاند:
- آمادهى تصرّف ولى.
- قبول کنندهى نصیحت نبىّ.
- معاندى که نیازمند الزام است.
از سوى دیگر براى هر شخصى از طبقه هاى یاد شده حالتهاى خاصّى متصوّرست، لذا خداوند متعال نبىّ اکرم صلّى اللّه علیه و آله را بر دعوتهاى سه گانه امر کرد، مجادلهى غیر حسنه بنا بر آنچه که در اخبار آمده این است که حقّى را که دشمن ادّعا مى کند انکار کنى، یا آن را به صورت باطل تلقى کنى تا او راملزم سازى و یا این که نتوانى با حجّت و برهان مقاومت و ایستادگى در مقابل دشمن داشته و حقّ را برملا سازى و در نتیجه با او به جدال پرداخته و به موجب ضعف و ناتوانى خصم را بر اهل دین خودت جسور و با جرأت کنى و با این کار قلوب مسلمین و عقایدشان را سست کنى.
إِنَّ رَبَّکَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنْ ضَلَّ عَنْ سَبِیلِهِ وَ هُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِینَ اى پیامبر صلّى اللّه علیه و آله تو مأمور دعوت عام هستى، پس این اندیشه که آیا دعوت فایده مىبخشد یا نه؟ موجب سستىات در دعوت نگردد.
وَ إِنْ عاقَبْتُمْ فَعاقِبُوا بِمِثْلِ ما عُوقِبْتُمْ بِهِ اگر را جهت قصاص عقاب کردید همان طورى که عقاب شدید مورد عقاب قرار دهید، لفظ إِنْ آورد که دلالت بر شک و تردید مى کند تا مشعر بر این باشد که براى مؤمن قصاص کردن شایسته و سزاوار نیست، بلکه شأن مؤمن عفو است و اقدام بر قصاص همانند امر مشکوک است، قصاص براى کسى است که ارز مرتبهى نفس بالاتر نرفته است.
و قول خداى تعالى: وَ لْیَعْفُوا وَ لْیَصْفَحُوا[۱۳] براى کسى است که از مرتبهى نفس عروج کرده باشد و نیز این قول خداوند که: وَ اللَّهُ یُحِبُّ الْمُحْسِنِینَ[۱۴] در مورد کسى است که متّصف بر صفات روح باشد، یا به عبارت دیگر: اوّلى پیرامون کسى است که رسالت را پذیرفته باشد و دوّمى دربارهى شخصى که نبوّت را پذیرفته و سوّمى کسى که ولایت را قبول کرده باشد.
وَ لَئِنْ صَبَرْتُمْ لَهُوَ خَیْرٌ لِلصَّابِرِینَ اگر در مورد قصاص صبر کنید بهتر است، مقصود از صبر عفو و فرو بردن غضب است که در آیات دیگر نیز ذکر شده است همان گونه که راضى بودن به منزلهى صفح و گذشت است، و فوق جمیع مراتب احسان نسبت بر کسى که بدى کرده است.
نزول آیه هم چنان که در اخبار آمده است در مورد غزوهى احد است که مشرکین کشته هاى مسلمانان را مثله کردند، پس مسلمانان گفتند اگر خداوند ما را بر آنان مسلّط کرد بهترین آنان را مثله خواهیم کرد.
یا این که وقتى رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله بر جنازهى حمزه علیه السّلام حاضر شد و دید آنچه را که در مورد او انجام دادهاند گریه کرد و فرمود: اگر خداوند مرا بر قریش پیروز کرده و مسلّط سازد من هفتاد مرد از آنها را مثله خواهم کرد، پس جبرئیل علیه السّلام بر آن حضرت نازل شده و این آیه را آورد که: وَ إِنْ عاقَبْتُمْ … ولى با همهى آنچه که بیان گردید مضمون آیه عام است و مورد خاصّى ندارد.
وَ اصْبِرْ چون مؤمنینى که از دار نفس خارج نشده اند طاقت تحمّل اذیّت را ندارند و زود بر قصاص رو مى آورند لذا خداوند به طریق مدارا و نرمش فرمود: وَ لَئِنْ صَبَرْتُمْ مگر حضرت محمّد صلّى اللّه علیه و آله که او را صریحا بر صبر امر فرمود، (ثم) براى اشعار بر این معناى است که تمکّن از صبر نعمتى است از جانب خدا، چون حس بشرى مقتضى انتقام است فرمود: وَ ما صَبْرُکَ إِلَّا بِاللَّهِ وَ لا تَحْزَنْ عَلَیْهِمْ و نیست شکیبایى بردبارى ات مگر براى خدا پس بر یارانت که مورد مثله شدن واقع شده اند اندوهگین مباش، یا مقصود این است که (اى محمّد صلّى اللّه علیه و آله) بر گمراهان مکر کنندهى بر خودت یا على علیه السّلام و مؤمنین اندوهگین مباش.
وَ لا تَکُ فِی ضَیْقٍ مِمَّا یَمْکُرُونَ و از آنچه که در حقّ خودت و یارانت، یا در حقّ على علیه السّلام مکر مى کنند در تنگى مباش. و این اشاره به گذشت و پاک نمودن دل از کینه ورزى بر مکّاران و بدکاران است.
إِنَّ اللَّهَ مَعَ الَّذِینَ اتَّقَوْا همانا که خداوند با کسانى است که متّقى باشند، و آنها یاران تو هستند، یا تو و پیروانت هستید یا على علیه السّلام و پیروانش هستند پس تو در تنگنا و اندوه نباش از آنچه که در حقّ تو و اصحابت روا داشتند، چرا که شما پرهیزکار آن را نزد خدا تقرّب و مقامى است، یا از حیله هاى آنان در تنگى مباش که بر تو و یا على علیه السّلام یا بر پیروانش نمى توانند صدمه بزنند.
یا این جمله در مقام تعلیل جملهى سابق است که در این صورت معناى آیه این است که: خداوند با کسانى است که از تنگى، اندوه، کینه و حقد بر بدکار پرهیز کنند، یا اشاره بر آخرین مرتبهى عبودیّت و تقواى حقیقى است که عبارت از فناى تام و کامل در خدا و سفر به سوى حقّ در حقّ است.
طىّ آنچه که گذشت بارها متذکّر شدیم که خداى تعالى با بندگان و مخلوقات دو معیّت دارد: یک معیّت که از صفات رحمت رحمنى است و آن عام است و معیّت دیگر از صفات رحمت رحیمى که خاصّ است و آنچه که در امثال این مقام مقصود است همین نوع اخیر از معیّت است.
وَ الَّذِینَ هُمْ مُحْسِنُونَ آنانى که داراى حسن و کار نیکند، که همان ولایت است، یا مقصود کسانى است که بر بدکنندگان خودشان هم خوبى مىکنند، این آیه همانطورىکه ذیل تفسیر تنزیل نیز اشاره شد بر مراتب انسان از اوّل مقام اسلام تا کمال انسان توجّه دارد.
زیرا از قول خداى تعالى: وَ إِنْ عاقَبْتُمْ فَعاقِبُوا بِمِثْلِ ما عُوقِبْتُمْ بِهِ اشاره بر اوّلین مرتبهى او در اسلام دارد، و از وَ لَئِنْ صَبَرْتُمْ لَهُوَ خَیْرٌ لِلصَّابِرِینَ بر دوّمین مراتب که از قبیل عفو، فرو بردن خشم و … از قول وَ لا تَحْزَنْ عَلَیْهِمْ تا مِمَّا یَمْکُرُونَ اشاره بر سومین مرتبه است که مقام گذشت و پاک کردن قلب از کینه و حقد بدکاران مى باشد.
و قول خداى: إِنَّ اللَّهَ مَعَ الَّذِینَ اتَّقَوْا اشاره بر آخرین مقام تقوى است که آن مقام فناى تام است و آن فانى شدن از فنا است و قول:
وَ الَّذِینَ هُمْ مُحْسِنُونَ اشاره بر بالاترین و برترین مقامات انسان است که مقام بقاى بعد از فناست.
اگر آنچه را که در اسفار اربعه براى سالکین و اصطلاح صوفى صافى طىّ مباحث گذشته بیان کردیم به خاطر بیاورى براى تو امکان هوشیارى بر مضامین آیه فراهم مىشود بفهمى آیه اشاره بر اسفار اربعه (سفرهاى چهارگانه) دارد.
(و الله ولى التوفیق) و خداوند ولى توفیق است.
[۱] . از این لحاظ که معناى اعمّ با قصد همهى آنچه که مىتوان خود را با آن پوشاند افادهى معناى عموم مىکند که« تقیکم الحرّ» در مقام تخصیص، خاصّى را که از گرما نگه مىدارد تعیین مىنماید و این در واقع معناى تخصیص بعد از تعمیم است، و لحاظ کردن عکس این موضوع تعمیم بعد از تخصیص.
[۲] . اشاره بر آیهى شریفهى ۸۹ همین سورهى که مىفرماید: وَ نَزَّلْنا عَلَیْکَ الْکِتابَ تِبْیاناً لِکُلِّ شَیْءٍ
[۳] . سورهى الفتح آیهى ۱۰
[۴] . علاقمندان مىتوانند جهت کسب اطلاعات بیشتر بر جلدهاى پیشین همین تفسیر مراجعه فرمایند.
[۵] . بحث ارتداد فطرى نیز به طور مفصّل طىّ مباحث جلدهاى پیشین توضیح داده شده است که امید است کافى بوده باشد.
[۶] . سورهى الحجرات آیه ۱۱.
[۷] . تفسیر الصافى ج ۳ ص ۱۵۵
[۸] تفسیر العیاشى ج ۲ ص ۲۶۹ حدیث ۶۶
[۹] در اوّل سورهى بقره تحقیق تام و کاملى پیرامون مهر نهادن قلب و گوش و چشم ایشان گذشت که علاقمند آن محترم مىتوانند جهت یادآورى و تعمّق مراجعه فرمایند.
[۱۰] استعاره عبارتست از این که: واژهاى را به طور مجازى( در معناى غیر موضوع له) بر مبناى علاقهى مشابهت یا همانندى به کار ببرند تقسیمبندى انواع گوناگون آن معمولا از سبکهاى متعدّدى بهرهگیرى شده است که بنا بر رأى صاحب نظران علم معانى بیان جهت روشنتر شدن مطلب با رعایت اختصار بر شمردن اقسام مبتنى بر هر کدام از آنها را لازم دیده و تقدیم خوانندگان گرامى مىنماید با این امید که کوشش مفیدى بوده باشد در جهت فهم عبارات دلنشین مؤلف ارجمند قدس سرّه:
سبک یکم: لحاظ نمودن تناسب کلّى آن در دلالت بر استعاره از جمیع جهات و بر اساس آن، بر دو قسم است: کنایى و تصریحى؛ استعارهى کنایى عبارتست از بیان کردن مشبّه و ارادهى مشبّه به، مانند این شعر غضائرى رازى:
هوا که بزم تو بیند برآیدش دندان | قضا که تیغ تو بیند بریزدش چنگال | |
و چنانچه در این شعر ناصر خسرو:
بریخت چنگش و فرسوده گشت دندانش | چو تیز کرد بر او مرگ چنگ و دندان را | |
اسناد چنگ و دندان به مرگ خطاست مگر این که بگوییم مرگ را در ذهن خود به درّندهاى تشبیه کرده و چنگ و دندان براى آن آورده است.
و استعارهى تصریحى عبارتست از: بیان کردن مشبّه به و ارادهى مشبّه، مانند: رأیت اسدا فى الحمام و مانند این شعر:
ژاله از نرگس چکید و برگ گل را آب داد | وز تگرگ نازپرور مالش عنّاب داد | |
اشک را به ژاله چشم را به نرگس صورت را به برگ گل دندان را به تگرگ لب را به عناب تشبیه کرده است.
سبک دوّم: بر مبناى لحاظ نمودن برداشت خاصّ دانشمندان علم بلاغت از استعاره و تأویل آن، در تعریفى که آوردیم اتّفاق نظر وجود دارد، لیکن در تأویل از مجاز عدّهاى آن را از قسم مجاز عقلى و عدّهاى از قسم مجاز لغوى دانستهاند، دلیل جماعتى که استعاره را مجاز لغوى مىدانند آن است که در جملهى: رأیت اسدا یرمى، مراد از اسد مرد شجاع است، ولى لفظ اسد در اصل لغت براى درندهى مخصوص وضع شده که در اینجا مشبّه به است نه براى مشبّه که مرد شجاع است، در این صورت استعمال این لفظ بر حسب لغت در غیر موضوع له شده و این معناى مجاز لغوى است.
امّا دلیل گروهى که استعاره را از قسم مجاز عقلى مىشمارند این است که لفظ اسد را بر مشبّه که مرد شجاع است وقتى اطلاق مىکنیم که او را عین مشبّه به یعنى سبع مخصوص ادّعا مىنماییم و در این صورت استعمال لفظ در موضوع له مىشود نه غیر موضوع له، و چون این تصرّف یعنى ادّعاى بیان شده تعلّق به عقل دارد نه به لغت، پس استعاره مجاز عقلى است، یعنى عقل بر مجاز بودن آن حکم مىکند نه لغت، در این شعر ابن عمید:
قامت تظلّلنى من الشّمس | نفس اعزّ على من نفسى | |
قامت تظلّلنى و من عجب | شمس تظلّلنى من الشّمس | |
مقصود از این مثال آن است که اگر شاعر معشوقه خود را عین آفتاب نمىشمرد معناى تعجب در اینجا صحیح نبود بعضى گفتهاند که ادّعا در اینجا مقتضى این نیست که شمس در موضوع له استعمال شود زیرا به یقین مىدانیم که آدمى از جنس آفتاب نیست.
استعارهى تحقیقیّه آن است که مشبّه به را ذکر کنند و مشبّه را اراده نمایند به جهت مبالغه در تشبیه و این استعاره را از آن جهت تحقیقیّه گفتهاند تا این که با استعارهى تخیلیّه اشتباه نشود و بر دو قسم است: حسّى و عقلى.
استعارهى تحقیقیّه حسیّه مانند قول زهیر بن ابى سلمى المرى:
لدى اسد شاکى السّلاح مقذف | له لبد اظفاره لم تقلم | |
اسد در اینجا مستعارست براى مرد شجاع و آن امر متحقّق حسّى است.
استعارهى تحقیقیّه عقلیّه در آن نیز از مشبّه، به مشبه به تعبیر مىنمایند مانند: اهدنا الصراط المستقیم که در این آیه از دین اسلام به راه مستقیم که مشبّه به است تعبیر مبالغهاى است در استقامت دین.
سبک سوّم: استعاره به اعتبار دیگر بر سه قسم است: مطلقه، مجرّده و مرشّحه.
استعارهى مطلقه آن است که هیچ یک از ملایمات طرفین در کلام ذکر نشده باشد مانند: رأیت اسدا و عندى اسد و مانند این شعر عبد الواسع جبلى:
شکوفه بر سر شاخ است چون رخسارهى جانان | بنفشه بر لب جوى است چون جرّاره دلبر | |
عقرب جرّاره را براى زلف استعاره نموده و ملایمات مستعار له در کلام ذکر شود و از این قبیل است قول کثیر غره: غمر الرداء اذا تبسم ضاحکا غلقت بضحکته رقاب المال رداء را براى عطاء استعاره آورده زیرا عطا مانند رداست در صیانت عرض و غمر از ملایمات مستعار له یعنى عطا مىباشد.
و مانند این بیت از شعر فردوسى: دو بیجاده بگشاد و آواز داد.
بیجاده را براى لب استعاره آورده و آواز از ملایمات لب یعنى مستعار له مىباشد.
استعارهى مرشحه آن است که یکى از ملایمات مستعار منه در کلام ذکر شود مانند: آیهى شریفه« أُولئِکَ الَّذِینَ اشْتَرَوُا الضَّلالَهَ بِالْهُدى فَما رَبِحَتْ تِجارَتُهُمْ( سورهى بقره آیه ۱۵)، اشترا را استعاره آورده است از استبدال حقّ بر ضلالت، استبدال حقّ به ضلالت مستعار له و اشترا مستعار منه و ربح از ملایمات اشترا مىباشد.( به نقل از کتاب معانى بیان تألیف آقاى غلامحسین آهنى چاپ دوّم ص ۱۷۰. ۱۵۳).
[۱۱] . سورهى الانعام آیه ۱۴۶
[۱۲] . سوره نساء آیه ۱۶۰
[۱۳] سورهى نور آیه ۲۲
[۱۴] سورهى آل عمران آیه۳۴
ترجمه تفسیر بیان السعاده فى مقامات العباده، ج۸، ص: ۲۱۹