**مطالب بيان السعادة

بیان ترقّى ارواح در برزخ ترجمه بیان السعاده فى مقامات العباده

 

برزخ عبارت از حاجز و پرده‏ى بین دو چیز است، ما بین عالم طبع و عالم مثال برزخ نامیده مى‏شود، چون بین دنیا و آخرت است، زیرا که دنیا دار ابتلا و امتحان است، آخرت دار راحت و قرار؛ برزخ بین آن دو آن است که انسان بعد از مرگ داخل مى‏شود، در برزخ انسان استقرار پیدا نمى ‏کند بلکه ازآنجا مى‏ گذرد؛ با سرعت یا به کندى، با خستگى یا با راحتى؛ برزخ همان است که «هور قولیا» نامیده مى‏شود، بعد از برزخ جابلساقبل از آن جابلقا است و آن شهرى است که هزار هزار در دارد، هر روز خلق خدا آن‏قدر وارد آنجا مى‏شوند که به شمارش نمى‏آیند، همان مقدار نیز از آنجا خارج مى‏شوند، در سوره‏ى بقره در قول خداى تعالى: فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِیسَ‏ و غیر آن به آن اشاره شد.

قول در این که انسان پس از مرگ ترقّى یا تنزّل دارد مختلف است، بعضى گفته ‏اند: ترقّى، تنزّل و خروج از قوّه به فعل جز در دنیا نمى ‏شود، زیرا حاصل قوّه که همان مادّه است جز در دنیا نمى ‏باشد، بعد از مرگ و انفصال از مادّه دیگر قوّه ‏اى نیست تا خروج از قوّه به فعلیّت علیا یا سفلى محقّق شود، پس ترقّى و تنزّل وجود پیدا نمى‏ کند.

آنچه که از انبیاء علیهم السّلام و پیروان آنان روایت شده این است که عالم برزخ عالمى است که نفوس در آن از شایبه‏ هاى غریب و بیگانه خالص مى ‏شوند.

پس اگر نفوس جهنّمى باشند از شایبه‏ ها و آمیختگى علیّین پاک و خالص مى‏ شوند تا وقتى که به اعراف برسند هیچ از علیّین بر آنها نمى‏ ماند، اگر نفوس بهشتى و علیّینى باشند از آلودگى‏ هاى سجّینى پاک مى‏ شوند که وقتى به اعراف رسیدند از شایبه‏ هاى غریب و بیگانه به طور کلّى پاک مى‏ شوند، هر یک از نفوس به مقرّ اصلى خود از جهنّم و بهشت داخل مى‏ شوند، این در حقیقت دور ریختن غریبه ‏ها و ظاهر شدن ذاتیّات نفوس است، از قوّه به فعلیّت خارج شدن نیست، بلکه ظهور فعلیّت حاصل است.

پس منافاتى بین آنچه که در شرایع الهى وارد شده و بین آنچه که حکما از طریق موازین عقلى گفته ‏اند وجود ندارد.

ایستادن و وقوف در برزخ‏ها براى هر کس نیست، بلکه دو طایفه بدون وقوف پس از مرگ داخل مقرّ اصلى خویش مى‏ شوند، یکى آن گروه که به سوى فعلیّات سفلى خارج شده ‏اند و هیچ اثرى از فعلیّت‏هاى علیا در آنان باقى نمانده است، دیگرى آن گروه که به فعلیّات علیا رسیده ‏اند و هیچ اثرى از فعلیّت‏هاى سفلى در آنان باقى نمانده است.

و آنچه که وارد شده که بعضى از مردم بر صراط آن چنان سریع مى‏ گذارند مانند برق خاطف اشاره به این دو گروه است.

و غیر از این دو گروه، بقیّه مردم در برزخ کم یا زیاد، معذّب یا غیر معذّب مى ‏ایستند تا از شایبه‏ هاى غیر ذاتى خالص و پاک گردند، آن وقت به مقرّ اصلى خود داخل مى‏ شوند، شکّى نیست که مؤمن گاهى داراى برزخ است.

امّا مؤمنى که با بیعت خاص بیعت کرده و ولایت را قبول نموده و ایمان در قلبش داخل شده، او در امر ائمّه علیهم السّلام داخل گشته‏ بنا بر بیشتر اخبار او را برزخى نیست و رهایى و پاک شدن او از شایبه‏ ها قبل از مرگ انجام مى‏ شود.

و هنگام مرگ هیچ آلودگى و آمیختگى ندارد تا احتیاج به وقوف در برزخ پیدا کند و بعضى اخبار دلالت دارد بر این که مؤمن نیز گاهى در برزخ‏ها نگه داشته مى‏ شود، شهود اهل شهود نیز بر این معنا دلالت دارد، لیکن این وقوف براى آن دسته از مؤمنین است که ایمانشان ضعیف باشد، بیشتر مؤمنین در برزخ‏ها وقوف ندارند.

تحقیق مطلب این است که اگر مؤمن از حدود نفس خودش خارج شود، یا خارج نشود ولى در او نیرویى باشد که او را تحریک بر خروج نماید در برزخ‏ها نگه داشته نمى‏ شود، اگر از حدود نفسش خارج نشود؛ نیروى تحریک‏ کننده‏ى بر خروج هم نداشته باشد، به خانه‏ى نفس خود رضایت دهد، به زمین طبعش مطمئن و آرام باشد به طور قطعى در برزخ نگه داشته مى‏ شود، این وقوف در برزخ بر حسب تفاوت غرایب و مقدار آمیختگى و آلودگى متفاوت مى‏ شود، براى بعضى از مؤمنین تکرار مرگ و جان کندن در برزخ مشاهده شده است.

پس اى برادران من از وقوفهاى برزخ و مرگ‏هاى آن بترسید، هر کسى بنگرد که براى فردا چه پیش فرستاده است.

پس آنچه که وارد شده مبنى بر این که مؤمن از دنیا بیرون نمى‏رود مگر بعد از پاکى و طهارت از گناهان در مورد کسى است که از حدود نفس خود خارج شده باشد، یا نیروى محرّک بر خروج داشته باشد.

و آنچه که اشعار به وقوف در برزخ دارد در مورد کسى است که از حدود نفس خویش خارج نشده و نیروى محرّک بر خروج هم نداشته باشد.

فَإِذا نُفِخَ فِی الصُّورِ فَلا أَنْسابَ بَیْنَهُمْ‏ کلمه‏ى «صور» با ضمّ صاد و سکون واو شاخى است که در آن دمیده مى‏شود، در اخبار وارد شده که آن شاخى از نور است که اسرافیل در آن مى‏دمد، آن داراى یک سر و دو طرف است، پس اسرافیل در آن مى‏دمد، صدا از طرفى که به سوى زمین است در مى‏آید و در نتیجه همه‏ى اهل زمین مى‏میرند.

از طرفى که به سوى آسمان‏هاست صدایى بیرون مى‏آید؛ پس اهل آسمانها مى‏ میرند، سپس زمین و آسمانهاى خالى از اهل و سکّان هر چقدر که خدا بخواهد مى ‏ماند پس از آن که خداوند جبرئیل و میکاییل و اسرافیل و عزراییل را نیز مى‏ میراند.

سپس خداوند در صور مى‏دمد، یا اسرافیل را زنده مى‏ کند و به او امر مى‏کند که بار دیگر در صور بدمد.

صور داراى سوراخهایى است به عدد ارواح خلایق، پس صدا از یکى از دو طرفش که به سوى آسمانهاست خارج مى‏ شود.

پس در آسمانها کسى نمى‏ ماند مگر آن که زنده مى‏ شود و مى ‏ایستد و به حالت اوّلى برمى‏ گردد، حاملین عرش برمى‏ گردند و بهشت و جهنّم حاضر مى ‏شوند، خلایق براى حساب حشر مى‏شوند.

بعضى گفته‏ اند: لفظ «صور» در اینجا و در امثال آیه هرجا که ذکر شده جمع صورت به معناى هیئت و شکل است.

و به امام سجّاد علیه السّلام نسبت داده شده که از او از دو نفخ و دوباره دمیدن سؤال شد، این که مدّت بین دو دم چقدرست؟ فرمود:

مدّت بین دو دم مقدارى است که خدا بخواهد.

عرض شد اى فرزند رسول خدا به من خبر بده چگونه در صور نفخ مى‏ شود؟

فرمود: امّا دمیدن اوّل چنین است که خداى تعالى به اسرافیل امر مى‏کند که به دنیا هبوط کند، در حالى که صور همراه اوست، صور یک سر و دو طرف دارد، فاصله بین سر هر طرف تا طرف دیگر همانند ما بین آسمان و زمین است، پس وقتى ملایکه دیدند اسرافیل با صور به دنیا هبوط کرده مى ‏گویند: خداوند اذن داده که اهل زمین و آسمان بمیرند.

امام سجّاد علیه السّلام فرمود: پس اسرافیل به حظیره‏ى بیت المقدّس هبوط مى‏کند در حالى که او روبه‏روى کعبه است، وقتى اهل زمین او را دیدند مى‏گویند: خداوند به مرگ اهل زمین اجازه داده، پس اسرافیل یک بار در صور مى‏دمد، صدا از طرفى بیرون مى‏آید که رو به زمین است، پس در زمین صاحب روحى باقى نمى‏ ماند مگر آن که صیحه کشیده و مى ‏میرد، بار دیگر صدا از طرفى بیرون مى‏آید که رو به آسمان‏هاست، پس در آسمان‏ها صاحب روحى نمى‏ ماند مگر آن که صیحه کشیده و مى ‏میرد، فقط اسرافیل زنده مى ‏ماند امام سجّاد علیه السّلام ادامه داد: پس خداوند به اسرافیل مى ‏فرماید: اى اسرافیل بمیر، پس اسرافیل مى‏ میرد، همه در همین حالت مرگ به مقدارى که خدا بخواهد مى‏ مانند، سپس خداوند به آسمانها امر مى‏ کند که به جریان بیافتند، به کوهها امر مى‏کند که حرکت کنند، این است معناى قول خدا که فرمود: «یوم تمور السّماء مورا و تسیر الجبال سیرا».

یعنى زمین گسترش پیدا مى‏کند و تبدیل به زمینى غیر از این زمین مى‏شود، یعنى زمینى مى‏شود که بر روى آن گناه نشده است، کوه و گیاه در آن نیست، همان‏طور که زمین را بار اوّل گسترش داد، عرش خود را بر آب برمى‏گرداند همان‏طور که بار اوّل چنان بود در حالى که خداى تعالى مستقلّ به عظمت و قدرت‏ خویش است.

امام سجّاد علیه السّلام ادامه داد: در این هنگام جبّار تبارک و تعالى با صداى بلندى از جانب خودش ندا مى‏کند به طورى که همه‏ى اقطار آسمانها و زمین‏ها مى‏ شنوند: امروز ملک و پادشاهى از آن کیست؟ پس هیچ کس جواب نمى‏دهد، در این هنگام جبّار عزّ و جلّ به خودش جواب مى ‏دهد و مى‏ گوید: «للّه الواحد القهّار» و من بر همه‏ى خلایق غالب هستم و همه را من میراندم، به درستى که من خدا هستم و جز من هیچ پرستیده و خدایى نیست، من داراى شریک و وزیر نیستم، خلقم را با دست خود آفریدم، آنان را با مشیّت خود میراندم، آنان را با قدرت خود زنده مى‏کنم.

امام سجّاد علیه السّلام فرمود: پس جبّار تبارک و تعالى بار دیگر در صور مى‏دمد، از آن طرف که رو به آسمان‏هاست صدایى بیرون مى‏آید، پس در آسمانها کسى نمى‏ماند جز این که زنده شده و مى‏ایستد همان‏طور که پیش از آن بوده است، حاملین عرش برمى‏گردند، بهشت و جهنّم حاضر مى‏شود، خلایق براى حساب فراهم مى‏آیند.

و اخبار دیگرى در این زمینه غیر از این خبر به طور مفصّل وارد شده که هر کس بخواهد به کتابهاى مفصّل مراجعه کند.

و چون نسبت‏هاى جسمانى از قبیل مناسبت‏ها (نسبى)،دامادى (سببى) و همچنین ولاى عتق جز به توسّط مادّه‏ى جسمانى و اعتبارات آن حاصل نمى‏ شود اعمّ از این که تناسب بین دو نفس با همان نسبت جسمانى حاصل بشود یا نشود، با دمیدن و نفخ اوّل نفوس از مادّه‏ى جرمانى خالص و پاک مى‏ شوند اعمّ از اینکه به بدن‏هاى مثالى متعلّق باشند یا مجرّد از آن باشند، با نفحه‏ى دوّم موادّ برنمى‏ گردند، بلکه اجسام در حال تجرّد از موادّشان بر مى‏ گردند … لذا هر نوع نسبت و دوستى جسمانى در هر دو نفخ منقطع مى‏ شود غیر از نسبت‏هاى روحانى که براى انسان با یکى از دو بیعت یا با سنخیّت و توادد بین متناسبین حاصل مى‏ شود، پس دیگر نسبت‏هاى جسمانى بین آنان باقى نمى‏ ماند.

یَوْمَئِذٍ وَ لا یَتَساءَلُونَ‏ در آن روز کسى حال کسى را نپرسد، امّا در نفخ اوّل که واضح است، امّا در نفخ دوّم پس مقصود موقف حساب است، نه جمیع مواقف؛ زیرا در بعضى مواقف بعضى بر بعضى روى آورده و حال همدیگر را مى‏ پرسند.

فَمَنْ ثَقُلَتْ مَوازِینُهُ فَأُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ‏ پس آنان که میزان (کردارهاى پسندیده و شایسته ‏شان) سنگینى کند رستگارند.تحقیق وزن، میزان و بیان موازین در نظیر این آیه (اوّل سوره‏ى اعراف) گذشت.

ترجمه بیان السعاده فى مقامات العباده سلطان محمد گنابادی«سلطانعلیشاه»سوره المؤمنون۷۸-۱۱۸

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
-+=