تفسیر بیان السعادة-الشعراء

ترجمه بیان السعاده فى مقامات العباده سلطان محمد گنابادی«سلطانعلیشاه»سوره الشعراء ۱۵۲-۲۲۷

آیات ۱۵۹- ۱۵۲

[سوره الشعراء (۲۶): آیات ۱۵۲ تا ۱۵۹]

الَّذِینَ یُفْسِدُونَ فِی الْأَرْضِ وَ لا یُصْلِحُونَ (۱۵۲) قالُوا إِنَّما أَنْتَ مِنَ الْمُسَحَّرِینَ (۱۵۳) ما أَنْتَ إِلاَّ بَشَرٌ مِثْلُنا فَأْتِ بِآیَهٍ إِنْ کُنْتَ مِنَ الصَّادِقِینَ (۱۵۴) قالَ هذِهِ ناقَهٌ لَها شِرْبٌ وَ لَکُمْ شِرْبُ یَوْمٍ مَعْلُومٍ (۱۵۵) وَ لا تَمَسُّوها بِسُوءٍ فَیَأْخُذَکُمْ عَذابُ یَوْمٍ عَظِیمٍ (۱۵۶)

فَعَقَرُوها فَأَصْبَحُوا نادِمِینَ (۱۵۷) فَأَخَذَهُمُ الْعَذابُ إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَهً وَ ما کانَ أَکْثَرُهُمْ مُؤْمِنِینَ (۱۵۸) وَ إِنَّ رَبَّکَ لَهُوَ الْعَزِیزُ الرَّحِیمُ (۱۵۹)

 

ترجمه‏

(۲۶/ ۱۵۹- ۱۵۲)

(همان) کسانى که در این سرزمین فتنه و فساد مى‏ کنند و در اصلاح نمى ‏کوشند.

گفتند جز این نیست که تو از جادوزدگانى.

تو جز بشرى همانند ما نیستى؛ اگر راست مى‏ گویى معجزه‏اى بیاور.

گفت: این مادّه شترى است که آبشخورى (معیّن) براى او و آبشخور روزى معیّن براى شماست.

و به آن آسیبى نرسانید که عذابى سهمگین گریبان‏گیرتان خواهد شد.

آنگاه آن را پى کردند و سپس پشیمان شدند.

و عذاب ایشان را فروگرفت؛ بى‏گمان در این مایه‏ى عبرتى هست و بیشترین آنان مؤمن نبودند.

و همانا پروردگارت پیروزمند مهربان است.

 

 

 

تفسیر

حکایت نوح، هود و صالح: در سوره‏ى الاعراف و سوره‏ى هود به طور مفصّل گذشت.[۱]

 

 

 

آیات ۱۷۵- ۱۶۰

[سوره الشعراء (۲۶): آیات ۱۶۰ تا ۱۷۵]

کَذَّبَتْ قَوْمُ لُوطٍ الْمُرْسَلِینَ (۱۶۰) إِذْ قالَ لَهُمْ أَخُوهُمْ لُوطٌ أَ لا تَتَّقُونَ (۱۶۱) إِنِّی لَکُمْ رَسُولٌ أَمِینٌ (۱۶۲) فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُونِ (۱۶۳) وَ ما أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ مِنْ أَجْرٍ إِنْ أَجْرِیَ إِلاَّ عَلى‏ رَبِّ الْعالَمِینَ (۱۶۴)

أَ تَأْتُونَ الذُّکْرانَ مِنَ الْعالَمِینَ (۱۶۵) وَ تَذَرُونَ ما خَلَقَ لَکُمْ رَبُّکُمْ مِنْ أَزْواجِکُمْ بَلْ أَنْتُمْ قَوْمٌ عادُونَ (۱۶۶) قالُوا لَئِنْ لَمْ تَنْتَهِ یا لُوطُ لَتَکُونَنَّ مِنَ الْمُخْرَجِینَ (۱۶۷) قالَ إِنِّی لِعَمَلِکُمْ مِنَ الْقالِینَ (۱۶۸) رَبِّ نَجِّنِی وَ أَهْلِی مِمَّا یَعْمَلُونَ (۱۶۹)

فَنَجَّیْناهُ وَ أَهْلَهُ أَجْمَعِینَ (۱۷۰) إِلاَّ عَجُوزاً فِی الْغابِرِینَ (۱۷۱) ثُمَّ دَمَّرْنَا الْآخَرِینَ (۱۷۲) وَ أَمْطَرْنا عَلَیْهِمْ مَطَراً فَساءَ مَطَرُ الْمُنْذَرِینَ (۱۷۳) إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَهً وَ ما کانَ أَکْثَرُهُمْ مُؤْمِنِینَ (۱۷۴)

وَ إِنَّ رَبَّکَ لَهُوَ الْعَزِیزُ الرَّحِیمُ (۱۷۵)

ترجمه‏

(۲۶/ ۱۷۵- ۱۶۰)

قوم لوط (هم) پیامبران را دروغگو انگاشتند.

چنین بود که برادرشان لوط به آنان گفت: آیا (از شرک) پروا نمى‏ کنید؟

من براى شما پیامبرى امینم.

پس، از خداوند پروا و از من پیروى کنید.

و براى آن از شما پاداشى نمى‏طلبم؛ پاداش من جز بر پروردگار جهانیان نیست.

آیا از میان مردم جهان با مردان مى ‏آمیزید؟

و همسرانتان را که پروردگارتان براى شما آفریده است رها مى‏ کنید، آرى شما قومى تجاوزکار هستید.

گفتند: اى لوط اگر دست بر ندارى از رانده‏ شدگان خواهى شد.

(لوط) گفت: من از دشمنان کار و کردار شما هستم.

پروردگارا مرا و خانواده‏ام را از شرّ کارى که مى‏ کنند رهایى ده.

آنگاه او و خانواده‏اش را رهانیدیم‏

مگر پیرزنى را که از بازپس‏ماندگان بود.

سپس دیگران را نابود کردیم.

و بر آنان بارانى (از سنگ) باریدیم، باران (بلاى) هشداریافتگان چه بد است.

بى‏گمان در این مایه‏ى عبرتى هست و بیشترین آنان مؤمن نبودند.

و همانا پروردگارت پیروزمند مهربان است.

 

 

 

تفسیر

کَذَّبَتْ قَوْمُ لُوطٍ الْمُرْسَلِینَ إِذْ قالَ لَهُمْ أَخُوهُمْ لُوطٌ أَ لا تَتَّقُونَ إِنِّی لَکُمْ رَسُولٌ أَمِینٌ فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُونِ وَ ما أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ مِنْ أَجْرٍ إِنْ أَجْرِیَ إِلَّا عَلى‏ رَبِّ الْعالَمِینَ أَ تَأْتُونَ الذُّکْرانَ مِنَ الْعالَمِینَ وَ تَذَرُونَ ما خَلَقَ لَکُمْ رَبُّکُمْ مِنْ أَزْواجِکُمْ بَلْ أَنْتُمْ‏ قوم لوط (هم) پیامبران را دروغگو انگاشتند. چنین بود که برادرشان لوط علیه السّلام به آنان گفت: آیا (از شرک) پروا نمى‏ کنید؟ من براى شما پیامبرى امینم.

پس، از خداوند پروا و از من پیروى کنید. و براى‏ آن از شما پاداشى نمى‏طلبم؛ پاداش من جز بر پروردگار جهانیان نیست. آیا از میان مردم جهان با مردان مى‏آمیزید؟ و همسرانتان را که پروردگارتان براى شما آفریده است رها مى‏کنید، و شما بر این اندازه از ظلم واقف نیستید براى اینکه شما قَوْمٌ عادُونَ‏ قومى تجاوزکار هستید.

قوم تجاوزکارى هستید در همه‏ى امورتان، «العادون» از «عدى» به معناى ستم، دزدى، صرف، وثب، تجاوز یا «عدوّ» ضدّ «صدیق» به معناى دشمن، یا از «عدى» بر وزن علم به معناى به خشم آوردن است.

 

 

 

مطابقت موجود بین تکالیف اختیارى‏

بدان که تکالیف اختیاریّه‏ى نبویّه یا ولویّه با آنچه که در عالم تکوینى الهى وجود دارد مطابقت دارد.

و خداوند متعال جنس حیوان را در اکثر انواعى که دارد مکلّف به زندگى اجتماعى کرده است تا به وسیله‏ى این زندگى اجتماعى که شهوات را در آن ترکیب داد و در «کشش» آن جنس مذکّر و مؤنث را قرار داده است که آنها را طورى کرده که هیچ‏کدام صبر و بردبارى بر نبود دیگرى ندارد به اقتضاى شهوت و میلى که در نهاد آنها قرار داده است.

و هیچ مقصودى از آفرینش شهوت جز بقاى نسل و نوع نبوده و در صورت نبودن شهوت هیچ مواقعه ‏اى که موجب پیدایش و بقاى نوع سایر حیوانات بود ممکن نبود.

و امّا انسان به موجب تکالیف نبویّه مواقعه ممکن بود لیکن در مواردى برخورد مى‏ شود بر افرادى که اعتنایى بر اوامر تکلیفیّه نمى‏ کنند در این صورت ممکن بود خللى در امور پدید آید بنابراین مطابق ساخت این اوامر را با اوامر تکوینى انسان.

که اگر چنین نبود ممکن بود مواقعه ‏اى بر مبناى اوامر اختیاریّه نبوى به محض امر تکلیفى صورت نگیرد.

و در این صورت بیم آن مى‏ رفت که نوع و جنس از بین برود یا کاهش یابد پس براى قصد تناسل خداوند تعالى در نر و ماده آلت و وسیله‏اى را براى قضاى حاجت (دفع شهوت) قرار داد که مادّه‏ى تشکیل‏ دهنده نطفه‏ى انسان در آن طورى قرار داده شده است که در جایگاه ویژه‏اى است (که با تحریک طرفین حرکت کرده و در رحم براى تشکیل جنین جاى مى‏ گیرد).

علاوه بر این مذکّر و مؤنّث را به نحوى عاشق فرزند و مربّیان او قرار داده است که هر کدام او را جزوى از خود مى‏ داند.

و غیر از انسان در حیوان نیز که توجّهى بر امر تکلیفى نیست شیطنت و ذکاوت ویژه‏اى قرار داده که اگر نبود ممکن نبود که رغبتى در جهیدن بر همدیگر نشان داده موجبات ازدیاد نسل را فراهم نمایند؛ که این در واقع به مقتضاى امر تکوینىّ انجام مى‏ گیرد و امر تکلیفى براى حیوان وجود ندارد.

امّا انسان که داراى قدرت تخیّل، زمینه‏ى وسوسه شدن به واسطه‏ى شیطان که به نحوى مى‏تواند تصرّف در امر قضاى شهوت نماید وجود دارد.

و گاهى انسان مخالفت مى ‏کند بر اساس تدبیر و شیطنتش با امر تکوینى و امر تکلیفى، خداوند او را به دلیل مخالفت با امر تکوینى و تکلیفى مورد عقاب و مؤاخذه قرار داده و حدّ و عقوبتى را برایش قرار مى ‏دهد.

و چون خروج از امر تکلیفى در این مورد افساد کلّى در زمین به قطع نسل را در پى داشت، طبیعت مرد و زن را بیرون از حیا و پست‏ تر از حیوان در قوّه‏ى حیوانى قرار داد و براى دفع شهوت مذکّر با مذکّر یا زن با زن (همجنس‏بازى) اشدّ عقوبت را وضع کرد.

قالُوا لَئِنْ لَمْ تَنْتَهِ یا لُوطُ گفتند: اى لوط اگر دست بر ندارى از آنچه که نهى از آن مى‏کنى.

لَتَکُونَنَّ مِنَ الْمُخْرَجِینَ‏ از رانده‏شدگان خواهى شد از روستاى ما.

قالَ إِنِّی لِعَمَلِکُمْ مِنَ الْقالِینَ‏ (لوط) گفت: من از دشمنان کار و کردار شما هستم؛ نه خود شما چرا که شما آفریده‏ى پروردگارم هستید و قادر نیستم شما را دست کم بگیرم (مورد بى ‏اعتنایى قرار دهم) لیکن عملتان مخالف با امور تکوینى و تکلیفى است که مورد غضب من است چه، مرا از روستایتان بیرون کنید و چه بیرون نکنید.

سپس از آنان روى گردانیده و در مقام التجا به خداوند متعال عرضه داشت: رَبِّ نَجِّنِی وَ أَهْلِی مِمَّا یَعْمَلُونَ فَنَجَّیْناهُ وَ أَهْلَهُ أَجْمَعِینَ إِلَّا عَجُوزاً پروردگارا مرا و خانواده ‏ام را از شرّ کارى که مى ‏کنند رهایى ده. آنگاه او و خانواده ‏اش را رهانیدیم مگر پیرزنى را از اهل او که همسر لوط بود.

فِی الْغابِرِینَ‏ که از بازپس‏ماندگان بود؛ از باقى‏ماندگانى که در قرا ماند و با لوط بیرون نیامد یا از باقیماندگان در عذاب است بنا بر آنچه که گفته شده‏[۲]: او نیز خارج شد ولى در راه با اصابت سنگى هلاک شد.

ثُمَّ دَمَّرْنَا سپس نابود کردیم‏ الْآخَرِینَ‏ دیگران را با پوشاندن و فرو بردن در زمین و دگرگون نمودن قرا پس از آن با بارش سنگ از آسمان قراى آنان را زیر و رو کردیم.

وَ أَمْطَرْنا عَلَیْهِمْ مَطَراً و بر آنان بارانى (از سنگ) باریدیم، بارش عجیبى از باران سنگ.

فَساءَ مَطَرُ الْمُنْذَرِینَ إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَهً وَ ما کانَ أَکْثَرُهُمْ مُؤْمِنِینَ وَ إِنَّ رَبَّکَ لَهُوَ الْعَزِیزُ الرَّحِیمُ‏ باران (بلاى) هشداریافتگان چه بد است. بى‏ گمان در این مایه‏ى عبرتى هست و بیشترین آنان مؤمن نبودند. و همانا پروردگارت پیروزمند مهربان است.

 

 

 

آیات ۱۹۱- ۱۷۶

[سوره الشعراء (۲۶): آیات ۱۷۶ تا ۱۹۱]

کَذَّبَ أَصْحابُ الْأَیْکَهِ الْمُرْسَلِینَ (۱۷۶) إِذْ قالَ لَهُمْ شُعَیْبٌ أَ لا تَتَّقُونَ (۱۷۷) إِنِّی لَکُمْ رَسُولٌ أَمِینٌ (۱۷۸) فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُونِ (۱۷۹) وَ ما أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ مِنْ أَجْرٍ إِنْ أَجْرِیَ إِلاَّ عَلى‏ رَبِّ الْعالَمِینَ (۱۸۰)

أَوْفُوا الْکَیْلَ وَ لا تَکُونُوا مِنَ الْمُخْسِرِینَ (۱۸۱) وَ زِنُوا بِالْقِسْطاسِ الْمُسْتَقِیمِ (۱۸۲) وَ لا تَبْخَسُوا النَّاسَ أَشْیاءَهُمْ وَ لا تَعْثَوْا فِی الْأَرْضِ مُفْسِدِینَ (۱۸۳) وَ اتَّقُوا الَّذِی خَلَقَکُمْ وَ الْجِبِلَّهَ الْأَوَّلِینَ (۱۸۴) قالُوا إِنَّما أَنْتَ مِنَ الْمُسَحَّرِینَ (۱۸۵)

وَ ما أَنْتَ إِلاَّ بَشَرٌ مِثْلُنا وَ إِنْ نَظُنُّکَ لَمِنَ الْکاذِبِینَ (۱۸۶) فَأَسْقِطْ عَلَیْنا کِسَفاً مِنَ السَّماءِ إِنْ کُنْتَ مِنَ الصَّادِقِینَ (۱۸۷) قالَ رَبِّی أَعْلَمُ بِما تَعْمَلُونَ (۱۸۸) فَکَذَّبُوهُ فَأَخَذَهُمْ عَذابُ یَوْمِ الظُّلَّهِ إِنَّهُ کانَ عَذابَ یَوْمٍ عَظِیمٍ (۱۸۹) إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَهً وَ ما کانَ أَکْثَرُهُمْ مُؤْمِنِینَ (۱۹۰)

وَ إِنَّ رَبَّکَ لَهُوَ الْعَزِیزُ الرَّحِیمُ (۱۹۱)

 

ترجمه‏

(۲۶/ ۱۹۱- ۱۷۶)

اهل ایکه (هم) پیامبران را دروغگو انگاشتند.

چنین بود که شعیب به ایشان گفت: آیا (از شرک) پروا نمى ‏کنید؟

من براى شما پیامبرى امینم.

پس، از خداوند پروا و از من پیروى کنید.

و براى آن از شما پاداشى نمى‏ طلبم؛ پاداش من جز بر پروردگار جهانیان نیست.

پیمانه را تمام دهید و از کم‏فروشان مباشید.

و با ترازوى درست بسنجید.

و به مردم کم مدهید و در این سرزمین فتنه و فساد بر پا مکنید.

و از کسى که شما و امّت پیشین را آفریده است پروا کنید.

گفتند: جز این نیست که تو از جادوزدگانى.

و تو جز بشرى همانند ما نیستى و ما تو را بى‏شبهه از دروغ‏گویان مى‏ دانیم.

پس اگر از راستگویانى، پاره‏اى از آسمان را بر (سر) ما بینداز.

(شعیب) گفت:پروردگار من به آنچه مى ‏کنید داناتر است.

آنگاه او را دروغگو انگاشتند و عذاب روز ابرى سایه‏افکن آنان را فروگرفت که آن عذاب روزى سهمگین بود.

بى‏ گمان در این مایه‏ى عبرتى هست و بیشترین آنان مؤمن نبودند.

و همانا پروردگارت پیروزمند مهربان است.

 

 

 

تفسیر

کَذَّبَ أَصْحابُ الْأَیْکَهِ الْمُرْسَلِینَ‏ اهل ایکه (هم) پیامبران را دروغگو انگاشتند.

«الایک» جایگاهى که با درختان به هم پیچ خورده و بافته شده زیاد پوشانده شده یا جماعتى از درختان که از هر درختى در آن وجود داشته باشد حتّى درخت خرما یک ایکه یا مجموعه‏ى انبوهى از درختان و مراد از اصحاب ایکه اهل مدین است. یا جماعتى که نزدیک به قریه‏ى مدین بودند و از قبیله‏ى شعیب نبودند؛ شعیب بر آنان مبعوث شد همان‏طورى‏که بر اهل مدین مبعوث شد آنها از قبیله‏ى او نبودند.

و براى اینکه آنان از قبیله‏ى او نبودند، خداوند تعالى فرمود: إِذْ قالَ لَهُمْ شُعَیْبٌ‏ چنین بود که شعیب به ایشان گفت:

و نگفت برادرشان شعیب‏ أَ لا تَتَّقُونَ إِنِّی لَکُمْ رَسُولٌ أَمِینٌ فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُونِ وَ ما أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ مِنْ أَجْرٍ إِنْ أَجْرِیَ إِلَّا عَلى‏ رَبِّ الْعالَمِینَ أَوْفُوا الْکَیْلَ وَ لا تَکُونُوا مِنَ الْمُخْسِرِینَ‏ آیا (از شرک) پروا نمى‏کنید؟ من براى شما پیامبرى امینم. پس، از خداوند پروا و از من پیروى کنید. و براى آن از شما پاداشى نمى‏طلبم؛ پاداش من جز بر پروردگار جهانیان نیست. پیمانه را تمام دهید و از کم‏فروشان مباشید، یعنى از هرچه که در ترازو موجب خسران و سبک بودن کیل و میزان‏ گردد، بپرهیزید.

وَ زِنُوا بِالْقِسْطاسِ الْمُسْتَقِیمِ وَ لا تَبْخَسُوا النَّاسَ‏ و با ترازوى درست بسنجید؛ نقصان از براى مردم پدید نیاورید.

أَشْیاءَهُمْ‏ و به مردم کم مدهید؛ یا اینکه در اشیا و چیزهایى که وزن مى‏کنید بر مردم ستم روا مدارید بنا بر اوّل بیانى است براى مفهوم مخالف «اوفوا» وفا کنید «وزنوا» بسنجید.

و بنا بر دوّم معناى اعمّ منظور است که در آنچه که به مردم مى‏دهید کم مگذارید و بر آنچه که مى‏ گیرید زیاده نکنید.

وَ لا تَعْثَوْا فِی الْأَرْضِ مُفْسِدِینَ‏ و در این سرزمین فتنه و فساد بر پا مکنید و این تعمیم بعد از تخصیص است.

وَ اتَّقُوا الَّذِی خَلَقَکُمْ وَ الْجِبِلَّهَ الْأَوَّلِینَ قالُوا إِنَّما أَنْتَ مِنَ الْمُسَحَّرِینَ‏ و از کسى که شما و امّت پیشین را آفریده است پروا کنید. گفتند: جز این نیست که تو از جادوزدگانى.

به معناى کسانى که (گرفتار) سحر شده و (حتّى) عقلهایشان را از دست داده‏اند و نمى‏فهمند چه مى‏گویند و نوعى تضعیف کردن زیادى در مبالغه است. و یا کسانى منظور است که برایشان فقط ریه براى کشیدن هوا، معده براى فرو بلعیدن غذا و نوشیدنى است و از انسانیّت دور افتاده‏اند.

وَ ما أَنْتَ إِلَّا بَشَرٌ مِثْلُنا وَ إِنْ نَظُنُّکَ‏ و تو جز بشرى‏ همانند ما نیستى و ما تو را بى‏شبهه از دروغ‏گویان مى‏دانیم، یعنى گمان مى‏کنیم‏ لَمِنَ الْکاذِبِینَ فَأَسْقِطْ عَلَیْنا کِسَفاً از دروغ‏گویانى؛ پس پاره‏اى از آسمان را بر سر ما بینداز؛ «کسفا» جمع «الکسفه» مثل «کسف» با کسره «کسف» با فتحه‏ مِنَ السَّماءِ إِنْ کُنْتَ مِنَ الصَّادِقِینَ قالَ‏ اگر از راستگویان هستى؛ بعد از اینکه نتوانست با محاجّه در ایشان مؤثّر واقع شود.

گفت: رَبِّی أَعْلَمُ بِما تَعْمَلُونَ‏ پروردگار من به آنچه مى‏کنید داناتر است. پس اگر ببیند که استحقاق عذاب و سقوط آسمان بر سرتان را دارید، چنین خواهد کرد و اگر ببیند که مستحقّ بازگشت و توبه‏اید و استعداد رحمت او را دارید، به شما توفیق خواهد داد.

فَکَذَّبُوهُ فَأَخَذَهُمْ عَذابُ یَوْمِ الظُّلَّهِ آنگاه او را دروغگو انگاشتند و عذاب روز ابرى سایه‏افکن آنان را فروگرفت؛ یعنى روز ابرى که بر آنان سایه افکند. پس به راستى که چنان گرمایى در هفت روز بر آنان رساند که باد را از آنان حبس کرد و سپس ابرها را بر آنان پوشانیده و آنگاه که پوشیده بر آن شده بودند، براى جست‏وجوى خنکى توفیق خارج شدند. پس بر ایشان بارانى از آتش بارانید و آنان را سوزانید و این از بزرگترین روزها و وقایع بود و براى این بود که خداوند تعالى‏ فرمود:

إِنَّهُ کانَ عَذابَ یَوْمٍ عَظِیمٍ إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَهً وَ ما کانَ أَکْثَرُهُمْ مُؤْمِنِینَ وَ إِنَّ رَبَّکَ لَهُوَ الْعَزِیزُ الرَّحِیمُ‏ که آن عذاب روزى سهمگین بود. بى‏گمان در این مایه‏ى عبرتى هست و بیشترین آنان مؤمن نبودند. و همانا پروردگارت پیروزمند مهربان است.

آنگاه که قصّه‏هاى پیامبران گذشته علیهم السّلام و هلاک ساختن قومهایشان را به دلیل تکذیبشان بیان کرد، تا تسلّى خاطرى براى رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله و تهدیدى براى قومش که انکارکننده‏اند بوده باشد قرآن و قرآن ولایه على علیه السّلام و دلایل و امارات صدقش را ذکر کرد تا نزدیکتر به قبول و انذار بوده باشد.

 

 

 

آیات ۲۱۲- ۱۹۲

[سوره الشعراء (۲۶): آیات ۱۹۲ تا ۲۱۲]

وَ إِنَّهُ لَتَنْزِیلُ رَبِّ الْعالَمِینَ (۱۹۲) نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِینُ (۱۹۳) عَلى‏ قَلْبِکَ لِتَکُونَ مِنَ الْمُنْذِرِینَ (۱۹۴) بِلِسانٍ عَرَبِیٍّ مُبِینٍ (۱۹۵) وَ إِنَّهُ لَفِی زُبُرِ الْأَوَّلِینَ (۱۹۶)

أَ وَ لَمْ یَکُنْ لَهُمْ آیَهً أَنْ یَعْلَمَهُ عُلَماءُ بَنِی إِسْرائِیلَ (۱۹۷) وَ لَوْ نَزَّلْناهُ عَلى‏ بَعْضِ الْأَعْجَمِینَ (۱۹۸) فَقَرَأَهُ عَلَیْهِمْ ما کانُوا بِهِ مُؤْمِنِینَ (۱۹۹) کَذلِکَ سَلَکْناهُ فِی قُلُوبِ الْمُجْرِمِینَ (۲۰۰) لا یُؤْمِنُونَ بِهِ حَتَّى یَرَوُا الْعَذابَ الْأَلِیمَ (۲۰۱)

فَیَأْتِیَهُمْ بَغْتَهً وَ هُمْ لا یَشْعُرُونَ (۲۰۲) فَیَقُولُوا هَلْ نَحْنُ مُنْظَرُونَ (۲۰۳) أَ فَبِعَذابِنا یَسْتَعْجِلُونَ (۲۰۴) أَ فَرَأَیْتَ إِنْ مَتَّعْناهُمْ سِنِینَ (۲۰۵) ثُمَّ جاءَهُمْ ما کانُوا یُوعَدُونَ (۲۰۶)

ما أَغْنى‏ عَنْهُمْ ما کانُوا یُمَتَّعُونَ (۲۰۷) وَ ما أَهْلَکْنا مِنْ قَرْیَهٍ إِلاَّ لَها مُنْذِرُونَ (۲۰۸) ذِکْرى‏ وَ ما کُنَّا ظالِمِینَ (۲۰۹) وَ ما تَنَزَّلَتْ بِهِ الشَّیاطِینُ (۲۱۰) وَ ما یَنْبَغِی لَهُمْ وَ ما یَسْتَطِیعُونَ (۲۱۱)

إِنَّهُمْ عَنِ السَّمْعِ لَمَعْزُولُونَ (۲۱۲)

 

ترجمه‏

(۲۶/ ۲۱۲- ۱۹۲)

و آن (قرآن) فروفرستاده‏ى پروردگار جهانیان است.

که روح الامین (جبرئیل)آن را بر دل تو فرود آورده است تا از هشدار دهندگان باشى.

به زبان عربى شیوا.

و (خبر) آن در صحف آسمانى پیشینیان هست.

آیا این براى آنان نشانه (ى صدق) نیست که علماى بنى اسرائیل آن را (از پیش) مى‏ شناسند.

و اگر آن را بر بعضى از مردم بیگانه زبان نازل کرده بودیم.

سپس آن را در دلهاى گناهکاران راه داده‏ایم.

که به آن ایمان نمى‏آورند مگر آنگاه که عذاب دردناک را بنگرند.

که ناگهان بر سر آنان آید و آنان آگاه نباشند.

آنگاه گویند آیا ما مهلت یافته خواهیم بود؟

پس آیا عذاب ما را به شتاب مى‏خواهند.

ملاحظه کن که اگر سالها برخوردارشان سازیم.

سپس آنچه از آن بیمشان داده‏ایم، به سراغ آنان آید.

آن‏ برخورداریشان به کار آنان نیاید.

و (اهل) هیچ شهرى را نابود نکردیم مگر آنکه هشداردهندگانى داشتند.

(براى) پندآموزى و ما ستمگر نبوده ‏ایم.

و آن را شیاطین نازل نکرده ‏اند.

و آنان را نرسد و چنین کارى نتوانند کرد.

چرا که ایشان از شنیدن (وحى) بر کنار هستند.

 

 

 

تفسیر

و قال: وَ إِنَّهُ لَتَنْزِیلُ رَبِّ الْعالَمِینَ‏ و آن (قرآن) فروفرستاده‏ى پروردگار جهانیان است.

این عبارت عطف است بر سابق خود به اعتبار.

معنا مثل این است که گفته باشد: «به راستى که شعیب از مرسلین است و تو از مرسلین هستى و همانا قرآن یا قرآن ولایت علىّ فروفرستاده‏ى پروردگار عالمیان است».

نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِینُ‏ که روح الامین (جبرئیل) علیه السّلام پس به راستى که از جمله‏ى ارواح و امین است بر امر اللّه.

عَلى‏ قَلْبِکَ‏ یعنى بر سینه‏ى تو یا قلب حقیقى تو که در مقابل صدر است و نفس؛ پس به راستى که ولایت در قلب است همان‏طور که رسالت و احکام و کتبش در سینه است.

لِتَکُونَ مِنَ الْمُنْذِرِینَ‏ آن را بر دل تو فرود آورده است تا از هشدار دهندگان باشى.

یعنى از پیامبران که شأن آنان انذار (و هشدار دادن) است نه فقط از بشارت دهندگان، پس به راستى که بشارت منفکّ از انذار است و شأن ولایت جدا از شأن رسالت است.

قبل از اینکه تمام مغیّا[۳] یا کلامى را بیاورد که آن مفهوم در آن نباشد مطلب را با غایت آورد تا اشعار داشته باشد بر اینکه انذار جز این نیست که با خود قرآن است یا ولایت، به زبان عربى بودن آن (نیز) تقدیر است بر این سخنش.

بِلِسانٍ عَرَبِیٍّ مُبِینٍ‏ به زبان عربى شیوا.

که متعلّق است بر «نزل» و امّا هرگاه متعلّق بوده باشد بر «کونه من المنذرین» از اجزاى غایت شمرده مى‏شود نه مغیّا.

مراد از «بلسان عربى» لغت عرب است به طور مجازى براى اینکه استعمال لسان در گفتار زیاد است.

و مراد از «مبین» فصیح بودن ظاهر کلمات و حروف است، یا ظاهر معانى و آشکار بودن مقاصد.

یا روشنگر بودن بر مقاصد، یا روشنگر بودن بر زبانها، پس به راستى که او همان‏طور که در خبر نیز هست تبیین مى ‏نماید زبانها را و سایر زبانها نمى ‏تواند مبیّن آن باشد و این به دلیل وسعت‏ گسترده صرف در شکل کلماتش مى‏ باشد که با صرف در آن شکلها دلالت مى‏کند بر معناهاى متخالف که این امر با سایر زبانها (به این راحتى) ممکن نیست مگر با آوردن قیدهاى متعدّد.

مثل اینکه: «الضّرب» افاده‏ى معناى مصدرى مى‏کند یعنى زدن و شکل «ضرب» افاده‏ى معناى مصدرى را با زمانش، و توأم با نسبتى که بر فاعلش و مذکر بودن فاعلش و یک نفر غایب بود؛ همچنین است سایر متصرّفات آن و این خصوصیّت در سایر زبانها وجود ندارد پس در زبان عربى خود تصریف افعال زبانها را تبیین مى‏کند با کلمات خود ولى سایر زبانها چنین خصوصیّتى را در مورد این زبان ندارند مگر با ضمیمه نمودن قیدهایى بر کلماتش.

وَ إِنَّهُ‏ به راستى که او یعنى قرآن با اوصافش یا با معانى که دارد یا قرآن ولایت على علیه السّلام‏ لَفِی زُبُرِ الْأَوَّلِینَ‏ و (خبر) آن در صحف آسمانى پیشینیان یعنى در کتابهاى آسمانى‏ شان هست.

أَ وَ لَمْ یَکُنْ لَهُمْ آیَهً أَنْ یَعْلَمَهُ‏ یعنى قرآن با اوصافش یا با معانى و احکامى که دارد یا قرآن ولایت على علیه السّلام‏ عُلَماءُ بَنِی إِسْرائِیلَ‏ آیا این براى آنان نشانه (ى صدق) نیست که علماى بنى اسرائیل آن را (از پیش) مى‏شناسند.

براى اینکه پیامبران بنى اسرائیل در کتابهایشان ثبت‏ کرده ‏اند و امّتهاى خودشان را بر آمدن محمّد صلّى اللّه علیه و آله و کتابش و جانشینى وصیّش که او پسر عمو، داماد و خلیفه‏ اش مى ‏باشد خبر داده ‏اند؛ پس به راستى که علما خبر داده‏اند که در کتابشان چنین مسطور است و مژده آمدنش را داده ‏اند.

و یهود پیوسته از محمّد صلّى اللّه علیه و آله و اوصیایش علیهم السّلام بر دشمنانشان استفتا مى‏ نمودند.

و در حقیقت اخبار بى‏ شمارى هست که: این آیات در ولایت وصیّش علىّ بن ابى طالب علیه السّلام نازل شده است‏[۴].

و در خبر است که ولایت على علیه السّلام در جمیع کتابهاى (آسمانى) پیامبران نوشته شده است و هیچ پیامبرى به رسالت مبعوث نگردید؛ مگر به تصدیق رسالت محمّد صلّى اللّه علیه و آله و ولایت وصیّش على بن ابى طالب علیه السّلام‏[۵].

وَ لَوْ نَزَّلْناهُ‏ یعنى قرآن با اوصافش یا با معانى که دارد یا قرآن ولایت على علیه السّلام‏ عَلى‏ بَعْضِ الْأَعْجَمِینَ‏ و اگر آن را بر بعضى از مردم عجم (غیر عرب که بیگانه از زبان عربند) نازل کرده بودیم؛ کسانى که عاجز از فصاحت در کلام هستند یا کسانى که غیر عرب یا سایر افراد زنده‏ى عجم.

فَقَرَأَهُ عَلَیْهِمْ ما کانُوا بِهِ مُؤْمِنِینَ‏ سپس آن را در دلهاى گناهکاران راه داده ‏ایم؛ که به آن ایمان نمى‏ آورند.

به دلیل عدم فصاحتش از بیان کلمات و مقاصد؛ چرا که آنان با اینکه در اداى کلمات و بیان مقاصد فصیح بودى، بعد از نزول قرآن ایمان نیاوردند؛ پس اگر نازل مى‏ کردیم بر کسى که لکنت در زبان داشت ایمان نیاوردن براى آنان جزو خصوصیّاتشان مى‏ شد.

و براى اشاره بر این معنا بود که فرمود: «ما کانوا به مؤمنین» به واسطه‏ى خلل وارده از عدم فصاحت آن، او (که عجم بود) یا براى عنادورزى با علىّ علیه السّلام؛ یا معناى «لو انزلناه على عجمى ما کانوا لیؤمنوا» براى حمیّت و نژادگرایى چنانى که در عرب بود در رابطه با عجم، یا براى عجم بودن او و یا براى عناد با علىّ علیه السّلام ایمان نمى ‏آوردند.

یا معناى این گفتار، اینکه اگر نازل مى‏ کردیم آن را بر حیوانى غیر ناطق که به موجب اعجاز آن از جانب ما ناطق مى‏شد؛ ایمان نمى ‏آوردند با اینکه این امر مى‏ توانست دلیل صدقش بوده باشد و این به دلیل شدّت دورى ایشان و نفرتشان از حقّ بود براى آن حیوان یا به دلیل شدّت عنادشان با علىّ علیه السّلام.

روایت شده است از امام صادق علیه السّلام: که اگر قرآن را بر عجم نازل مى‏کردیم عرب به آن ایمان نمى ‏آورد و با اینکه بر عرب نازل شد عجم بر آن ایمان آورد و این در فضیلت عجم است (نسبت به عرب)[۶].

کَذلِکَ‏ یعنى همانند آنچه که کفر در دلهاى این‏ها کرده است؛ سَلَکْناهُ‏ یعنى با کفر فِی قُلُوبِ الْمُجْرِمِینَ‏ در دلهاى گناهکاران یا همانند نزول قرآن بر قلب تو که به زبان عربى فصیح انجام گرفت در دلهاى مجرمان (در این صورت به آن ایمان نمى‏ آورند)، یا مثل سیر و سلوک دادن قرآن در دلهاى این کفّار است در حالى که تنفّر از آن دارند و ایمان نمى ‏آورند؛ و قرآن ولایت را در دلهاى گناهکاران در حالى که متنفّر از آن بودند؛ سیر و سلوک دادیم.

لا یُؤْمِنُونَ بِهِ حَتَّى یَرَوُا الْعَذابَ الْأَلِیمَ‏ و با وجود این آنان به او ایمان نمى‏آورند مگر آنگاه که عذاب دردناک را بنگرند.

در این صورت ایمان کسى سودى به او نمى‏ رساند.

و در اخبار بسیارى اشاره شده است که مراد از مجرمین بنى‏امیّه‏اند و به راستى که آنان به على علیه السّلام ایمان نمى‏آورند تا اینکه عذاب دردناک‏[۷] را ببینند.

فَیَأْتِیَهُمْ‏ عذاب دردناکى که‏ بَغْتَهً وَ هُمْ لا یَشْعُرُونَ‏ ناگهان بر سر آنان آید و آنان بر آمدنش به دلیل نبود هر نشانه‏اى که مقدّم بر آن بوده باشد آگاه نباشند.

فَیَقُولُوا هَلْ نَحْنُ مُنْظَرُونَ‏ آنگاه گویند: آیا به ما مهلت داده مى‏شود؟

یعنى پیش از اینکه عذابى بیاید آن را به استهزا گرفته و بر آمدنش شتاب مى‏کنند؛ پس آنگاه که عذاب آمد تقاضاى مهلت مى‏کنند.

أَ فَبِعَذابِنا یَسْتَعْجِلُونَ‏ پس آیا عذاب ما را به شتاب مى‏خواهند؛ براى تهدید و به هول و هراس انداختن آنان است.

أَ فَرَأَیْتَ‏ اى محمّد صلّى اللّه علیه و آله آیا ندیدى؟

یا خطاب عامّ است و عمومیّت دارد إِنْ مَتَّعْناهُمْ سِنِینَ‏ ملاحظه کن که اگر سالها برخوردارشان سازیم براى سالهاى بسیار طولانى.

ثُمَّ جاءَهُمْ ما کانُوا یُوعَدُونَ‏ سپس آنچه از آن بیمشان داده‏ایم، عذاب به سراغ آنان آید.

ما أَغْنى‏ عَنْهُمْ‏ چیزى آنان را از عذاب الهى بى‏نیاز نمى‏کند ما کانُوا یُمَتَّعُونَ‏ آنچه که در دنیا کامیاب بودند.

در اخبار زیادى تصریح شده است بر اینکه‏ أَ فَرَأَیْتَ‏ تا الى آخر در مورد بنى امیّه نازل شده و اینکه پیامبر خدا صلّى اللّه علیه و آله آنان را در خواب دیده بود که از منبرش بالا مى‏روند و مردم را به گمراهى مى‏ کشانند به سوى صراط قهقرا- و افسرده از خواب برخاست که جبرئیل علیه السّلام بر او نازل شد و از اندوهش پرسید پیامبر صلّى اللّه علیه و آله فرمود که در خواب چنین و چنان دیدم.

جبرئیل علیه السّلام عروج کرد و بعد با این آیه آمد که براى تسلّى خاطر رسول صلّى اللّه علیه و آله باشد و سوره‏ى انّا انزلناه براى تسلّى آن حضرت صلّى اللّه علیه و آله نازل شده است براى اینکه لیله القدر شبى است که در آن خیرى بیش از هزار ماه اعطا شده است و هزار ماه در حدود دوران حکومت بنى امیّه است‏[۸].

وَ ما أَهْلَکْنا مِنْ قَرْیَهٍ إِلَّا لَها مُنْذِرُونَ‏ و (اهل) هیچ شهرى را نابود نکردیم مگر آنکه هشداردهندگانى داشتند.

عطفى است که در آن «استدراک توهّم» از اینکه عذاب ناگهانى از مصادیق ظلم است مى‏باشد.

ذِکْرى‏ (براى) پندآموزى مفعول له و اسم براى یادآورى و تذکّر دادن است‏ وَ ما کُنَّا ظالِمِینَ‏ و ما ستمگر نبوده‏ایم که بدون استحقاق عذاب و بدون تذکّر بر ایشان مبتنى بر نزول عذاب؛ عذاب‏کننده باشیم.

وَ ما تَنَزَّلَتْ بِهِ‏ او یعنى قرآن با اوصافش یا با معانى که‏ دارد یا قرآن ولایت على علیه السّلام را الشَّیاطِینُ‏ و آن را شیاطین نازل نکرده ‏اند؛ همان‏طورى‏که مشرکان گمان کرده‏اند: نزول قرآن بر محمّد صلّى اللّه علیه و آله از قبیل القائاتى است که شیطان بر کاهنان و جادوگران القا مى‏ کند.

وَ ما یَنْبَغِی لَهُمْ وَ ما یَسْتَطِیعُونَ‏ و آنان را نرسد و چنین کارى نتوانند کرد؛ چرا که ایشان از شنیدن (وحى) بر کنار هستند؛ چه رسد به اینکه آن را نازل کنند؛ یعنى شأن قرآن جز این نیست که کلام خداوند است و آورنده‏ى آن فرشته‏اى «جبرئیل امین علیه السّلام» از جانب اوست بر محمّد صلّى اللّه علیه و آله؛ فرشته ‏اى که او برترین فرشتگان است و برتر است از اینکه او را شیاطین ملاقات کنند، که قادر بر گرفتن آن نیستند تا بتوانند نازل کنند.

براى اینکه عالم شیاطین عالم ظلمانى است که اسفل عوالم است ولى عالم قرآن، محمّد صلّى اللّه علیه و آله و ملائکه عالم نورانى است که برتر از همه‏ى عوالم است؛ پس اگر قرآن بر شیاطین برسد و آن را دریابند فرار مى‏کنند بلکه هلاک مى‏شوند؛ همان‏طورى‏که گفته شده است:

دیو بگریزد از آن قوم که قرآن خوانند إِنَّهُمْ عَنِ السَّمْعِ‏ یعنى از گوشى که بتوانند کلام قرآن، و کلام فرشته‏ى الهى را بشنوند لَمَعْزُولُونَ‏ بر کنار شده ‏اند (محرومند) براى اینکه کلام ملک و خطاب قرآن بسان شهابى سوزان، رادع (دورکننده‏ى) شیطان است.

 

 

 

آیات ۲۲۷- ۲۱۳

[سوره الشعراء (۲۶): آیات ۲۱۳ تا ۲۲۷]

فَلا تَدْعُ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ فَتَکُونَ مِنَ الْمُعَذَّبِینَ (۲۱۳) وَ أَنْذِرْ عَشِیرَتَکَ الْأَقْرَبِینَ (۲۱۴) وَ اخْفِضْ جَناحَکَ لِمَنِ اتَّبَعَکَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ (۲۱۵) فَإِنْ عَصَوْکَ فَقُلْ إِنِّی بَرِی‏ءٌ مِمَّا تَعْمَلُونَ (۲۱۶) وَ تَوَکَّلْ عَلَى الْعَزِیزِ الرَّحِیمِ (۲۱۷)

الَّذِی یَراکَ حِینَ تَقُومُ (۲۱۸) وَ تَقَلُّبَکَ فِی السَّاجِدِینَ (۲۱۹) إِنَّهُ هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ (۲۲۰) هَلْ أُنَبِّئُکُمْ عَلى‏ مَنْ تَنَزَّلُ الشَّیاطِینُ (۲۲۱) تَنَزَّلُ عَلى‏ کُلِّ أَفَّاکٍ أَثِیمٍ (۲۲۲)

یُلْقُونَ السَّمْعَ وَ أَکْثَرُهُمْ کاذِبُونَ (۲۲۳) وَ الشُّعَراءُ یَتَّبِعُهُمُ الْغاوُونَ (۲۲۴) أَ لَمْ تَرَ أَنَّهُمْ فِی کُلِّ وادٍ یَهِیمُونَ (۲۲۵) وَ أَنَّهُمْ یَقُولُونَ ما لا یَفْعَلُونَ (۲۲۶) إِلاَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ وَ ذَکَرُوا اللَّهَ کَثِیراً وَ انْتَصَرُوا مِنْ بَعْدِ ما ظُلِمُوا وَ سَیَعْلَمُ الَّذِینَ ظَلَمُوا أَیَّ مُنْقَلَبٍ یَنْقَلِبُونَ (۲۲۷)

 

 

ترجمه‏

(۲۶/ ۲۲۷- ۲۱۳)

پس در جنب خداوند خدایى دیگر (به نیایش) مخوان که از عذاب دیدگان خواهى شد.

و خاندان خویشاوندت را هشدار ده.

و در برابر مؤمنانى که از تو پیروى مى‏ کنند مهربان و فروتن باش.

پس اگر از تو سرپیچى کردند بگو که من از آنچه مى‏ کنید برى و بر کنارم.

و بر (خداوند) پیروزمند مهربان توکّل کن.

همان که تو را به هنگامى که (براى عبادت) برمى‏خیزى مى‏ بیند.

و نیز گشتن تو را در میان نمازگزاران.

چرا که او شنواى داناست.

آیا شما را آگاه کنم که شیاطین بر چه کسى فرود مى ‏آیند؟

بر هر تهمت زن گناهکارى فرود مى‏ آیند.

گوش فرا مى‏دهند و بیشترین آنان دروغگو هستند.

و شاعران (کافر) را گمراهان پیروى مى‏کنند.

آیا نمى‏نگرى که ایشان در هر وادى سرگشته ‏اند؟

و ایشان چیزهایى مى‏ گویند که خود انجام نمى ‏دهند.

مگر کسانى که ایمان آورده و کارهاى شایسته کرده‏اند و خداوند را بسیار یاد مى‏کنند و پس از آنکه ستم دیده‏اند انتقامشان را گرفته‏اند و کسانى که ستم کرده‏اند به زودى بدانند که به چه بازگشتگاهى راه خواهند برد.

 

 

 

تفسیر

فَلا تَدْعُ مَعَ اللَّهِ‏ پس در جنب خداوند خدایى دیگر (به نیایش) مخوان که از عذاب دیدگان خواهى شد.

یعنى به این دلیل که مى‏بینى، قرآن از جانب خداست بدون اینکه وجود دیگرى در آن شراکت داشته باشد هنگامى که ولایت‏ على علیه السّلام با اللّه است پس با خدا دیگرى را مخوان (به عنوان پرستش) و با على علیه السّلام کسى را به عنوان شرک بر او مخوان‏ إِلهاً یعنى معبودى یا صاحب ولایتى را آخَرَ و این از باب این مثل معروف عربى است که: «ایّاک اعنى و اسمعى یا جاره» به در مى‏گویم که دیوار بشنود.

فَتَکُونَ مِنَ الْمُعَذَّبِینَ‏ که «به واسطه‏ى این شرک» از عذاب‏شوندگان شوى مثل بنى امیّه؛ کسانى که از على علیه السّلام عدول کردند و (از او روى گرداندند به سوى غیر او) عذاب دردناک را براى خود حتمى و قطعى نمودند.

وَ أَنْذِرْ عَشِیرَتَکَ الْأَقْرَبِینَ‏ و خاندان خویشاوندت را هشدار ده.

دلیل اینکه خداوند متعال اقربین از عشیره‏ى پیامبر را براى شروع دعوت مخصوص گردانید در حالى که پیامبر گرامى براى انذار همه‏ى خلایق مأمور بود؛ یا از این جهت بود که آنان از قرابت و نزدیکى که برخوردار بودند اقرب به قبول بودند از دیگران، چرا که بیش از دیگران بر ویژگیهاى پیامبر صلّى اللّه علیه و آله واقف بودند و این از باب مداهنه نبوده و پیامبر خدا در پى طلب دنیا نبوده؛ بلکه براى این بود که اگر ایشان ایمان مى‏آوردند کار براى پیامبر خدا صلّى اللّه علیه و آله نسبت به دعوت دیگران در پذیرش دعوت آسان‏تر مى‏شد که این امر، چه با این فرض که در مقام یارى حضرت مى‏شتافتند و به دلیل اشرافى که بر اطّلاع شخصى از پیامبر داشتند؛ دیگران هم با دیدن ایشان رغبت بیشترى نشان مى ‏دادند.

طبیعى است با در افتادن آنان با پیامبر خدا صلّى اللّه علیه و آله کار مخالفت دیگران با اسلام در تنفّر بالا مى‏گرفت؛ با استدلال بر اینکه اگر حقّ بود بایستى اقارب و فامیل زودتر از دیگران بر او مى‏ گرویدند.

علاوه بر این دعوت عشیره و اقربا پیش از سایرین الهى بودن نیّت و قصد رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله را بیشتر نمایان ساخت که دیگران نگویند چرا از اقربا و خویشان شروع نکرد.

از طریق عامّه و خاصّه نقل شده است که پیامبر بعد از نزول این آیه به على علیه السّلام فرمود: اى على، غذایى براى آنان درست کن؛ پس على علیه السّلام غذاى اندکى نسبت به (نفرات) درست کرد.

پیامبر خدا صلّى اللّه علیه و آله آنان را جمع کرد، پس همه از آن غذاى کم خوردند و سیر شدند و أبو لهب (با مبادرت بر پیش دستى در هتّاکى) گفت: این بود سحر و جادویى که این مرد «رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله» کرد! پس رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله سکوت اختیار کرد و چیزى نگفت.

پس از آن یک بار دیگر آنان را براى چنین طعامى دعوت کرد و سپس در مقام انذار فرمود: اى فرزندان عبد المطّلب به راستى که من پیامبرى «نذیر» هشداردهنده هستم از جانب پروردگار عزّ و جلّ به سوى شما و پیامبرى بشارت‏ دهنده؛ پس اسلام بیاورید و مرا اطاعت کنید که هدایت شوید.

سپس فرمود صلّى اللّه علیه و آله: کیست که براى من برادرى کند که وزیر من باشد؟ و ولى و وصى من باشد بعد از من و جانشین من باشد در میان اهل و خویشانم و دینم را ادا نماید؟

قوم ساکت شدند و پاسخى ندادند؛ سه بار این مطالب را بیان کرد و آن قوم ساکت بودند و على علیه السّلام پاسخ مى ‏داد: انا (من)، پس پیامبر خدا صلّى اللّه علیه و آله براى سوّمین بار که مطالب را فرمود؛ على علیه السّلام پاسخ داد: من؛ پیامبر خدا فرمود: تو.

پس قوم برخاستند در حالى که به أبو طالب مى‏ گفتند:

پسرت را اطاعت کن که امیر تو شد! و در روایت عامّه آمده است: کدامیک از شما برمى ‏خیزد که با من بیعت کند؟ و سه بار این جمله را تکرار کرد و همه‏ى قوم سکوت کردند. سپس فرمود: آیا از شما کسى به پا مى‏ خیزد؟ یا کسى غیر از شما به پا خواهد خاست که شما خودتان پشیمان شوید (از برنخاستن)؛ پس علىّ علیه السّلام به پا خاست و با او بیعت کرد و او را اجابت کرد؛ پس پیامبر خدا صلّى اللّه علیه و آله فرمود: بر من نزدیک شو پس نزدیک‏تر آمد دهان على علیه السّلام را باز کرد و آب دهانش را بر آن انداخت، سپس؛ بین دو کتف‏ها و پستانش را از بزاق دهانش‏ انداخت. أبو لهب گفت: چه بد حمایت کردى پسر عمویت را که تو را اجابت کرد که دهان و صورتش را آب دهان و بزاق انداختى؟! فرمود صلّى اللّه علیه و آله: پر کردم آن را از حکمت و دانش.

و از طریق عامّه و خاصّه: «و أنذر عشیرتک الأقربین و رهطک منهم المخلصین» از رضا علیه السّلام: «و أنذر عشیرتک الأقربین» و رهطک منهم المخلصین» که فرمود: در قرائت ابىّ بن کعب این‏چنین آمده است و همچنین در مصحف عبد اللّه بن مسعود نیز این‏طور ثبت شده است و فرمود: این جایگاه و منزلت بالا و فضیلت بزرگى است و شرف عالى که خداوند این‏چنین عنوان کرده است محمّد صلّى اللّه علیه و آله و یادآورى فرمود براى رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله‏[۹].

و جائز است که بگوییم مراد از «عشیره الاقربین» کسانى بودند که به حسب مرتبه‏ى روحانى خود به مقام عشیره‏ى پیامبر رسیده و اقرب از او گردیده ‏اند.

و معناى «انذر» بیم ده در واقع این مى‏شود که به دلیل داشتن مقام برتر و عالى که دارى بیم ده آنان را که عشیره و نزدیکان تو هستند و تنزّل نموده و فرود آى از مقام عالى که دارى تا مقام تابعین‏[۱۰].

وَ اخْفِضْ جَناحَکَ‏ مهربان و فروتن باش و خفض جناح استعاره است از فروتنى و تواضع در اظهار محبّتى که به جمع کردن پرهاى پرندگان براى زوجهایشان شباهت دارد؛ یعنى تنزّل کن با تواضع از مقام والایى که دارى.

لِمَنِ اتَّبَعَکَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ‏ و در برابر مؤمنانى که از تو پیروى مى‏ کنند.

چرا که ایشان قادر بر درک کلام تو به حسب مقام عالى که دارى نیستند و انذار بایستى با مقام مؤمنان و تابعان مناسب باشد.

فَإِنْ عَصَوْکَ‏ پس اگر از تو سرپیچى کردند یعنى عشیره و تابعین تو که مؤمنون هستند جز این نیست که این سرپیچى‏شان به حسب مقام و تعیّنات نازله‏ى آنان است.

فَقُلْ إِنِّی بَرِی‏ءٌ مِمَّا تَعْمَلُونَ‏ بگو که من از آنچه مى‏کنید برى و بر کنارم؛ و نگو که از شما برى‏ام براى اینکه اگر آنان از تابعین تو باشند برائت تو از آنان برائت از لطیفه‏ى الهیّه است.

همان‏طور که بارها توضیح این مطلب گذشت که اسما و احکام اسما بر فعلیّت اخیر از اشیا جارى مى‏شود؛ پس مخاطب‏ کردن پیروانت و برائت و بى‏زارى از آنان در واقع برائت از فعلیّت اخیرشان است که فعلیّت رسالت یا فعلیّت ولایت مى‏باشد که این دو فعلیّت نیز جز فعلیّت الهیّه نیستند.

و اگر جزو پیروان تو نباشند و در عین حال از مرتدّها نیز نباشند که از فطرتشان با ابطال فطرت انسانى برگشته‏اند؛ فعلیّت اخیرشان فعلیّت انسانیّت است اگر چه پوشیده شده باشد تحت غیر از آن؛ برائت از آن در واقع برائت از انسانیّت که آن هم لطیفه‏ى الهیّه است مى‏ باشد.

آرى اگر کسى فطرت را نیز منقطع کرده باشد صحیح است که گفته شود: بیزار (برى) ام از تو همان‏طور که خداوند متعال از ابراهیم علیه السّلام با این فرمایش حکایت کرده است که: «فلمّا تبیّن له أنّه عدوّ للّه تبرّأ منه‏[۱۱]» یعنى از مقام والایى که دارى تنزّل نموده و با آنان در مقام نازله‏اى که دارند شراکت کن و اگر در تقیید (مقیّد کردن) بر حدود با تو مخالفت کردند (در حدّ مقامشان) منزّه بودن ذاتت را از آن حدود آشکار نما و برایشان بگو: من به حسب مرتبه‏ى عالى که دارم از حدود این مقامات و تعیّناتشان منزّهم و اگر در بعضى از لوازم آن شرکت نمودم براى این بود که‏ از من وحشت ننمایید؛ تا این توهّم برایشان پیش نیاید که تو هم مثل آنان هستى.

وَ تَوَکَّلْ‏[۱۲] عَلَى الْعَزِیزِ و توکّل کن بر (خداوند) پیروزمند؛ خدایى که در ملکش جز آنچه که مشیّت و خواست اوست واقع نشود؛ یعنى دیدن و رؤیت افعال را از فاعلین بیرون ساخته؛ و در جمله‏ى افعال براى فاعل حقّ آشکار نموده است تا اینکه مشاهده نمایند که عامل دست خداست؛ پس کار خود و امور ایشان را به خدا واگذار و بر عصیان آنان غمگین مباش.

الرَّحِیمِ‏ مهربان؛ خداى مهربانى که براى بندگانش جز صلاحشان را نمى ‏خواهد و براى دشمنانش نمى‏ خواهد مگر آنچه را که به صلاح بندگان مؤمنش یا صلاح نظام عالم باشد.

پس محزون مباش بر آنچه که صلاح مؤمنین یا صلاح نظام کلّى در آن است.

الَّذِی یَراکَ حِینَ تَقُومُ‏ همان که تو را به هنگامى که (براى عبادت) برمى‏خیزى مى‏بیند؛ براى نماز به تنهایى، همان‏طور که در خبر است یا با به پا داشتن تمامى مراتب خود براى حضور در پیشگاه پروردگارت براى نماز در شب قیام مى‏کنى یا در بین مردم؛ یا براى عروج از مقام کثرات و خارج شدن از بین آنها قیام مى ‏کنى.

وَ تَقَلُّبَکَ فِی السَّاجِدِینَ‏ و نیز دگرگون شدن تو را در میان سجده ‏کنندگان؛ در وقتى که نماز جماعت مى‏ گزارى از قیام و خم شدنت به رکوع در رکوع‏کنندگان و نگونسار شدنت را در گرفتارشدگان کثرات، یا حرکت تو را در خضوع کنندگان متواضع براى خداوند یا قرار گرفتنت را در صلب پدران و رحمهاى پاکى که سجده ‏گزاران خدا بودند؛ پس به راستى که این محقّق نخواهد بود مگر از نکاح صحیح از نزد آدم علیه السّلام؛ و همه‏ى پدران او که از موحّدین (یکتاپرستان) بودند.

إِنَّهُ هُوَ السَّمِیعُ‏ چرا که او شنوایى است که شنوایى جز او نیست‏ الْعَلِیمُ‏ دانایى است که جز او دانایى نیست؛ پس به راستى که شنوایى هر شنوا و دانش هر دانشمندى (شنوایى و دانش او) در مرتبه ‏اى بسیار پایین ‏تر از اوست.

و در خبر است: فرمود رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله: قبل از من بلند نشوید و پیش از من خم نشوید؛ پس به راستى که شما را پشت سر خود آن‏چنان مى‏بینم که از روبرو و سپس این آیه را تلاوت کرد: یعنى هرگاه در نماز بودید سرهایتان را از سجده بلند نکنید و پیش از من‏ به سجده نروید[۱۳].

این آیه دلالت مى‏ کند بر اینکه امر به توکّل از جانب خداوند متعال است و مأمور به توکّل هم خود اوست به اعتبار مقام خودش، همانا توکّل‏کننده نیز خود اوست و همچنین بر حسب روح (خداوند) که همان مقام ولایت است نیز بر خود اوست (هو الأوّل و الأخر و الظّاهر و الباطن‏[۱۴] و او به عزّت، رحمت و رؤیت در همه‏ى احوال موصوف است.

هَلْ أُنَبِّئُکُمْ‏ آیا شما را آگاه کنم؟ پس از اینکه بیان کرد که قرآن از القائات شیطان نیست اشتیاق و علاقه‏ى شنوندگان براى شنیدن این خبر که شیاطین بر چه کسانى و براى چه چیزى نازل مى‏ شوند بیشتر شده؛ پس فرمود خداى تعالى: هل انبّئکم‏ عَلى‏ مَنْ تَنَزَّلُ الشَّیاطِینُ‏ آیا شما را آگاه کنم که شیاطین بر چه کسى فرود مى‏ آیند؟

«من» موصوله و ظرف متعلّق به «انبّئکم» یا استفهامیّه و ظرف متعلّق به تنزّل است.

تَنَزَّلُ عَلى‏ کُلِّ أَفَّاکٍ‏ بر هر تهمت زن گناهکارى فرود مى‏آیند. أَفَّاکٍ‏ از ریشه‏ى «افک» مانند «ضرب» و «علم» افکا با فتح و کسر و تحریک به معناى دروغ، یا از «افکه عنه» که مثل‏ «ضرب» صرفش یعنى دگرگون کرد او را و یا رأیش را، یا از «افک فلانا» یعنى او را دروغگو قرار داد.

أَثِیمٍ‏ گناهکار یعنى شیاطین با توجّه بر وفق وجود و ذاتى که دارند دروغ‏گو و از راه مستقیم منحرفند و وارونه سران دگرگون گشته و تنزّل یافته از مقام انسانى که نازل نمى‏شوند (شیاطین) جز بر دروغ‏گوى گناهکار که بیرون از وجود خود بر فطرتش قواى وجودیش را صرف مى‏کند از حقّ و استقامت براى لزوم سنخیّت بین نازل و منزول و گناهکار «اثیم» افعالى را انجام مى‏دهد که بر مقتضاى صراط مستقیم انسانى نیست.

یُلْقُونَ‏ شیاطین القا مى‏کنند فرا مى‏دهند السَّمْعَ‏ گوش را؛ یعنى صعود مى‏کنند به سوى آسمان براى استراق سمع از ملائکه و از ایشان مى‏شنوند و سپس بر هم سنخها و هم جنسهاى خودشان از انس و جنّ نازل مى‏ شوند و آنها را باخبر مى‏ سازند.

وَ لیکن‏ أَکْثَرُهُمْ کاذِبُونَ‏ و بیشترین آنان دروغگو هستند. پس آنچه که مى‏شنوند، اگر چه ظاهرى شبیه به حقّ داشته باشد وقتى که سخن حقّ به آنها و گوشهایشان رسید و موقعى که در آن گوشهاى آنها داخل شده و ریشه یابى کنى مى‏بینى که از وجهه‏ى حقّانى برخوردار نیست و باطل است؛ پس وجود آنها همانند آیینه‏ى معوّجى هست که هر چه در آن دیده شود خلاف‏ واقعیّتشان است.

یا شیاطین شنیده‏هاى خود را بر هم سنخها و هم جنسهاى انسان خود یا افّاکان القا کرده و آنان را منقاد مى‏کنند بر اکاذیب خودشان و ضمیر بیشتر آنان متوجّه شیاطین یا افّاکین است؛ پس هر کدام از آنها در حالى هستند که هرگاه چیز راستى هم که بر آنها برسد دروغ مى‏شود.

و این واقعیّت در بیشتر آنها صدق مى‏کند و عدّه‏ى اندکى از آنها (شیاطین و افّاکین) فطرتشان باقى است و استقامت نموده است و حقّ در وجودشان باطل نمى‏شود و صدق در وجودشان صادق مى‏ماند.

وَ الشُّعَراءُ و شاعران (کافر) جمع شاعر و شاعر کسى است که شعر بگوید «شعر» مانند «نصر» و «کرم» شعرا با کسره و شعرا با فتح به معناى «علم به» یعنى آگاه و هوشیار شد بر آن و عقلش را براى آن به کار گرفت و شاعر کسى است که با زیرکى تمام کلام موزون را با الفاظ و معانى متناسب و دقیق آراسته نموده و ارائه مى‏دهد که در عرف بر آن اسم شعر به دلیل موزون بودن کلام گفته شده است.

و اسم شاعر را بر پدیدآورنده‏ى کلام موزون گفته‏اند لیکن از آنجا که اغلب شاعران در سروده‏هاى خود باطل و اکاذیب را به‏ صورت حقّ جلوه داده ‏اند با هنر نوپردازى و تزیینات نقل شعرى بنابراین اسم شعر و شاعر تداعى همان معنا را در ذهن به بار مى ‏آورد.

و از انواع آن است قیاسات شعرى و وهمى براى قیاسهاى وهمیّه‏ى باطله که با آرایش ظاهر کلام آن را به صورت حقّ صادق در انظار جلوه‏گر نموده ‏اند.

و از آنجا که قرآن داراى وجوه گوناگون به حسب طبقات مردم است و اراده مى‏شود از آن هر وجهى به حسب طبقات مردم و مراد از حمل بر وجوه احسن همان‏طور که در بحث مقدّمات حمل بر احسن وجوه الاضافىّ گذشت تفسیر این قول خداى تعالى: و الشّعراء یَتَّبِعُهُمُ الْغاوُونَ‏ شاعران را گمراهان پیروى مى‏کنند؛ به کسانى که کلام منظوم مى ‏آورند؛ صحیح خواهد بود.

همان طور که نقل شده است مراد شعراى عرب است که با آوردن اباطیل و کذب، پیامبر صلّى اللّه علیه و آله را هجو مى‏نمودند[۱۵] در حالى که‏ عدّه ‏اى از گمراهان هم براى شنیدن سروده‏هاى آنان اجتماع مى‏کردند که اسمها و عدد آنها را ذکر کرده ‏اند.

و همچنین صحیح است تفسیرش بر نقّالها و قصّه ‏پردازان که در کوچه و بازار محافلى تشکیل داده و قصّه‏ ها و حکایات را که خیلى از آنها اصل و حقیقتى هم نداشتند نقل مى‏ کردند[۱۶].

و صحیح است تفسیرش به وعّاظ؛ که پند و اندرز به مردم مى‏دادند بدون اینکه خودشان بر آن عمل نمایند.

فقیهان و قاضى‏هایى که فتوا و رأى مى‏دادند بین مردم بدون اینکه از جانب خداوند یا خلفا و جانشینان بر حقّ اولیاى الهى مجاز بر این امر باشند. و مثل فقهاى عامّه و قضات آنان که مى‏گویند و عمل نمى‏کنند به آنچه که مى‏گویند.

و از امام صادق علیه السّلام آنان قصّه‏ گوها هستند[۱۷].

و از امام صادق علیه السّلام: ایشان قومى هستند که بدون داشتن علم (و دانش فقهى)؛ تفقّه کنند، پس خود گمراه شده و دیگران را نیز گمراه نمودند[۱۸].

و از امام صادق علیه السّلام: نازل شده است درباره‏ى کسانى که دین خدا را تغییر داده و امر الهى را مخالفت نمودند آیا دیده‏اى کسى را که شاعر باشد و مردم از او تبعیّت نمایند؟ جز این نیست اینکه آنان کسانى ‏اند که دینى را به باطل با آراى خود وضع کردند و در این مورد مردم از آنان تبعیّت کردند[۱۹].

و از امام باقر علیه السّلام: آیا شاعرى را دیده ‏اى که کسى از او پیروى کند؟ جز این نیست که آنان قومى هستند که براى غیر دین دانش آموختند و در نتیجه هم خود گمراه شدند و هم دیگران را گمراه کردند[۲۰].

أَ لَمْ تَرَ أَنَّهُمْ‏ آیا نمى‏بینى که آنان یعنى شعرا فِی کُلِّ وادٍ در هر وادى از وادیهاى نفس و خیال‏ یَهِیمُونَ‏ سرگشته‏ اند؟- همانند تخیّلات خودشان که هیچ گونه ثباتى ندارد سرگردانند و هیچ حقّى را نمى ‏بینند از آن و معتقد بر صدقش نمى‏ شوند در وادیهایى همچون درّه‏هاى بین وادى کوهها و تپّه ‏هایى که اطراف آن دیده نمى‏ شود گیر افتاده‏ اند که به سبب ارتفاع کوهها و تپّه ‏هایى که بر آنان محیط هستند و در آن طریقى هم که راهرو را رهایى بخش سلوک باشد دیده نمى‏ شود و سالک نمى‏ داند که راه رهایى ‏اش کجاست؟

خواه مراد شعراى قایل بر شعر یا قصّه‏ گویان، وعّاظ یا فقیهان و قضات (غیر مأذون) باشد.

وَ أَنَّهُمْ یَقُولُونَ ما لا یَفْعَلُونَ‏ و ایشان چیزهایى مى‏گویند که خود انجام نمى ‏دهند؛ پس به راستى که حال هر کدام از آنان چنین است: شعرایى هستند که در تمام گفته‏ هاى خود غرق شده ‏اند.

همان‏طور که گفته شده: «که از اکذب اوست احسن او» و قصّه‏گوها و واعظان، شأن و شغلشان در این است که کلام را زینت دهند تا نشاط نوى را براى استماع حکایات جدید و ساخته ‏هایشان که تا به حال کسى نشنیده است از دروغ و غیر دروغ که عامل بر آن بوده باشند یا نبوده باشند و فقهاى عامّه که شغلشان فتوا دادن است بدون اینکه خود عامل بر آن باشند به وجود آورند.

إِلَّا الَّذِینَ آمَنُوا[۲۱] مگر کسانى که ایمان آورده‏اند؛ با بیعت عامّه یا خاصّه‏ وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ‏ و کارهاى شایسته کرده‏اند؛ با رعایت کلیه‏ى شرطها و کیفیّتى که اخذ شده است از حقّ. پس به راستى که شاعر از ایشان نمى‏گوید آنچه را که در آن رضاى الهى نباشد، نقل‏کننده و واعظ همچنین آنچه را که مى‏گوید عمل مى‏کند اوّلا پس از آن مى‏ گوید، ثانیا فقیه ایشان بدون اجازه سخن نمى‏ گوید و فتوا نمى‏دهد و بعد از اجازه است که باطلش صحیح و دروغش راست و ظنّش یقین خواهد بود.

وَ ذَکَرُوا اللَّهَ کَثِیراً و خداوند را بسیار یاد مى‏کنند در شعرشان و قصّه‏ها و موعظه‏ها و مسائل فقهىّ‏شان‏ وَ انْتَصَرُوا انتقام مى‏گیرند از آنچه که برایشان اتّفاق افتاده است.

مِنْ بَعْدِ ما ظُلِمُوا وَ سَیَعْلَمُ الَّذِینَ ظَلَمُوا و پس از آنکه ستم دیده‏اند انتقامشان را گرفته‏اند در مقام و امّا کسانى که ستم نمودند از شعرا به این که بگویند و عمل نکنند و ظاهرشان بر خلاف باطنشان باشد پس به زودى خواهند دانست که‏ أَیَّ مُنْقَلَبٍ یَنْقَلِبُونَ‏ و کسانى که ستم کرده‏اند به زودى بدانند که به چه بازگشتگاهى راه خواهند برد؛ این تهدید است براى ایشان (کافران).


[۱] بنابراین علاقمندان محترم مى‏توانند جهت اطّلاع بیشتر به جلد مربوطه همین تفسیر مراجعه نمایند

[۲] . مجمع البیان ج ۸- ۷ ص ۲۰۲

[۳] . المغى: مصدر: گفتن چیزى درباره‏ى کسى که آن چیز در او نیست خواه شوخى باشد خواه جدّى:( فرهنگ لاروس)

[۴] . الصّافى ج ۴ ص ۵۰

[۵] البرهان ج ۳ ص ۱۸۸

[۶] . نور الثّقلین ج ۴ ح ۸۶ ص ۶۵

[۷] . البرهان ج ۳ ص ۱۸۹

[۸] . البرهان ج ۳ ص ۱۸۹.

[۹] عیون اخبار الرّضا علیه السّلام ج ۱ ص ۱۸۱ باب ۲۳ ح ۱

[۱۰] غرض از این امر این است که با این اقدام پیامبر گرامى صلّى اللّه علیه و آله زمینه‏ى مناسب را براى تعالى بخشیدن بر پیشرفت معنوى افراد فراهم نموده و با آنان همگام شود که بتوانند خیلى از مفاهیم بالا را ادراک نمایند؛ این امر بر تنزّل براى ساختن افراد امّت است و مصداق این شعر که:

چون که با کودک سر و کارت فتاد پس زبان کودکى باید گشاد

[۱۱] سوره‏ى التوبه آیه‏ى ۱۱۴: و ما کان استغفار إبراهیم لأبیه إلّا عن موعده وعدها إیّاه فلمّا تبیّن له أنّه عدوّ للّه تبرّأ منه إنّ إبراهیم لأوّاه حلیم( ۱۱۴)

[۱۲] قال علىّ علیه السّلام فى التّوکّل حقیقه الایقان( حقیقت یقین در توکل است) غرر الحکم ۵۸۰۲، ۶۴۸۴.

[۱۳] مجمع البیان ج ۸- ۷ ص ۲۰۷

[۱۴] سوره‏ى حدید آیه‏ى ۳

[۱۵] البراء بن عازب: قیل: یا رسول اللّه ان أبا سفیان بن الحرث بن عبد المطلب یهجوک فقام ابن رواحه فقال یا رسول اللّه ائذن لى، قال انت الّذى تقول ثبّت اللّه؟ قال: نعم یا رسول اللّه قلت:

ثبّت اللّه ما اعطاک من حسن‏ تثبیت موسى و نصرا مثل ما نصرا

قال صلّى اللّه علیه و آله: و انت یفعل اللّه بک مثل ذلک.

براء بن عازب مى‏گوید: به رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله عرض شد که أبو سفیان بن حرث بن عبد المطلب شما را هجو مى‏کند؛ پس ابن رواحه برخاست و عرض کرد: اى رسول خدا عبد المطلب شما را هجو مى‏کند؛ پس ابن رواحه برخاست و عرض کرد: اى رسول خدا اجازه مى‏دهید پاسخ دهم. حضرت فرمود: تویى که گفته‏اى ثبّت اللّه عرض کرد: آرى اى رسول خدا، من گفته‏ام: خدا آن نیکویى را که به تو داده استوار گرداند همچنان که موسى فرا پایدار کرد و پیروزت کند همچنان‏که او را پیروز گردانید. پیامبر فرمود: خدا با تو نیز چنین کند.

الدرّ المنثور ۶/ ۳۳۶.

[۱۶] . عن الامام الصّادق علیه السّلام: انّ امیر المؤمنین علیه السّلام رأى قاصّا فى المسجد فضربه بالدّرّه و طرده( امام صادق علیه السّلام: امیر المؤمنین علیه السّلام نقل گویى را در مسجد دید او را با دوال زد و بیرونش کرد.) تفسیر المیزان ۱۱/ ۷۵.

[۱۷] الصّافى ج ۴ ص ۵۵، الاعتقادات شرح باب الحادی عشر ص ۱۰۵ و بحار الانوار ۷۲/ ۲۶۴/ ۱

[۱۸] الصّافى ج ۴ ص ۵۵ و مجمع البیان ج ۸- ۷ ص ۲۰۸

[۱۹] البرهان ج ۳ ص ۱۹۴ و تفسیر القمّى ج ۲ ص ۱۲۵

[۲۰] الصّافى ج ۴ ص ۵۵ و تفسیر مجمع البیان ۷/ ۳۲۵

[۲۱] أبو الحسن مولى بنى نوفل: انّ عبد اللّه بن رواحه و حسان بن ثابت اتیا رسول اللّه حین نزلت« الشّعراء» یبکیان و هو یقرأ« الشّعراء یتّبعهم الغاوون» حتّى بلغ« الّا الّذین آمنوا و عملوا الصّالحات قال: انتم« و ذکروا اللّه کثیرا» قال: انتم« و انتصروا من بعد ما ظلموا» قال: انتم« و سیعلم الّذین ظلموا اىّ منقلب ینقلبون» قال: الکفّار.( أبو الحسن وابسته‏ى بنى نوفل مى‏گوید: هنگامى که سوره‏ى شعراء نازل شد، عبد اللّه بن رواحه و حسان بن ثابت با چشم گریان خدمت رسول خدا آمدند و آن حضرت:« و شاعران را گمراهان پیروى مى‏کنند» را مى‏خواند تا که به« مگر آنان که ایمان آوردند و کار شایسته کردند» رسید فرمود: شما هستید« و خدا را بسیار یاد مى‏کنند» فرمود: شما هستید« و بعد از آنکه مورد ستم واقع شدند یارى خواستند» فرمود: شما هستید« و کسانى که ستم کردند بزودى خواهند دانست که به چه مکانى باز مى‏گردند» فرمود: کافران هستند. الدرّ المنثور ۶/ ۳۳۴

 

ترجمه تفسیر بیان السعاده فى مقامات العباده، ضمیمه‏ج‏۱۰، ص: ۱۲۱

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Back to top button
-+=