تفسیر بیان السعادة-الروم

ترجمه بیان السعاده فى مقامات العباده سلطان محمد گنابادی«سلطانعلیشاه»سوره الروم ۳۰-۶۶۰

آیات ۴۰- ۳۰

[سوره الروم (۳۰): آیات ۳۰ تا ۴۰]

فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفاً فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْها لا تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَعْلَمُونَ (۳۰) مُنِیبِینَ إِلَیْهِ وَ اتَّقُوهُ وَ أَقِیمُوا الصَّلاهَ وَ لا تَکُونُوا مِنَ الْمُشْرِکِینَ (۳۱) مِنَ الَّذِینَ فَرَّقُوا دِینَهُمْ وَ کانُوا شِیَعاً کُلُّ حِزْبٍ بِما لَدَیْهِمْ فَرِحُونَ (۳۲) وَ إِذا مَسَّ النَّاسَ ضُرٌّ دَعَوْا رَبَّهُمْ مُنِیبِینَ إِلَیْهِ ثُمَّ إِذا أَذاقَهُمْ مِنْهُ رَحْمَهً إِذا فَرِیقٌ مِنْهُمْ بِرَبِّهِمْ یُشْرِکُونَ (۳۳) لِیَکْفُرُوا بِما آتَیْناهُمْ فَتَمَتَّعُوا فَسَوْفَ تَعْلَمُونَ (۳۴)

أَمْ أَنْزَلْنا عَلَیْهِمْ سُلْطاناً فَهُوَ یَتَکَلَّمُ بِما کانُوا بِهِ یُشْرِکُونَ (۳۵) وَ إِذا أَذَقْنَا النَّاسَ رَحْمَهً فَرِحُوا بِها وَ إِنْ تُصِبْهُمْ سَیِّئَهٌ بِما قَدَّمَتْ أَیْدِیهِمْ إِذا هُمْ یَقْنَطُونَ (۳۶) أَ وَ لَمْ یَرَوْا أَنَّ اللَّهَ یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ یَشاءُ وَ یَقْدِرُ إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ (۳۷) فَآتِ ذَا الْقُرْبى‏ حَقَّهُ وَ الْمِسْکِینَ وَ ابْنَ السَّبِیلِ ذلِکَ خَیْرٌ لِلَّذِینَ یُرِیدُونَ وَجْهَ اللَّهِ وَ أُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ (۳۸) وَ ما آتَیْتُمْ مِنْ رِباً لِیَرْبُوَا فِی أَمْوالِ النَّاسِ فَلا یَرْبُوا عِنْدَ اللَّهِ وَ ما آتَیْتُمْ مِنْ زَکاهٍ تُرِیدُونَ وَجْهَ اللَّهِ فَأُولئِکَ هُمُ الْمُضْعِفُونَ (۳۹)

اللَّهُ الَّذِی خَلَقَکُمْ ثُمَّ رَزَقَکُمْ ثُمَّ یُمِیتُکُمْ ثُمَّ یُحْیِیکُمْ هَلْ مِنْ شُرَکائِکُمْ مَنْ یَفْعَلُ مِنْ ذلِکُمْ مِنْ شَیْ‏ءٍ سُبْحانَهُ وَ تَعالى‏ عَمَّا یُشْرِکُونَ (۴۰)

ترجمه‏

(۳۰/ ۴۰- ۳۰)

پاک‏دلانه روى بدین بیاور، این فطرت الهى است که مردمان را بر وفق آن آفریده است، در آفرینش الهى تغییرى راه ندارد، این دین استوار است، ولى بیشترین مردم نمى ‏دانند.

رو به سوى او آورده و از او پروا کنید و نماز را بر پا دارید و از مشرکان مباشید.

از همان کسانى که دینشان را پاره پاره کردند و فرقه فرقه شدند، هر گروهى به آنچه دارند دلخوش هستند.

و چون بلایى به مردم رسد انابت کنان پروردگارشان را مى‏خوانند سپس چون رحمتى از سوى خویش به ایشان بچشاند آنگاه است که گروهى از آنان به پروردگارشان شرک مى ‏آورند.

تا سر انجام درباره آنچه به ایشان بخشیده ‏ایم کفران پیشه کنند، و (از ظواهر زندگى) بهره ورید، زودا که حقیقت را بدانید.

یا مگر بر ایشان حجّتى نازل کرده ‏ایم که درباره آنچه به آن شرک ورزیده ‏اند سخن مى‏ گوید.

و چون به مردم رحمتى بچشانیم به آن شادمان شوند و اگر به خاطر کار و کردار پیشینیان مکروهى به ایشان رسد آنگاه است که نومید مى‏ شوند.

آیا ندانسته ‏اند که خداوند روزى را براى هر کس که بخواهد گشاده و براى هر کس که بخواهد تنگ مى ‏دارد، بى‏شک در این امر براى اهل ایمان مایه‏ هاى عبرت است.

پس به خویشاوند حقّش را بده و نیز به بینوا و در راه مانده، این براى کسانى که در طلب خشنودى الهى هستند بهتر است و اینانند که رستگارند.

و هر ربایى که بدهى که بهره شما را از اموال مردم افزونتر کند در حقیقت نزد خداوند افزایش ندارد و هر زکاتى که در طلب خشنودى الهى بپردازى، اینان افزایش یاب هستند.

خداوند کسى است که شما را آفرید و سپس روزیتان بخشید، سپس شما را مى‏میراند، سپس زنده مى‏دارد، آیا از شریکانى که قائلید هیچ کدام هست که چیزى از این کارها انجام دهد؟ او از آنچه شریکش مى‏آورند، منزّه و فراتر است.

تفسیر

فَأَقِمْ‏ اگر تو نمى‏توانى کسى را که خدا گمراهش کرده هدایت کنى و نمى‏توانى به او یارى برسانى پس اندوهناک بر آن مباش و از اهتمام به آنها منصرف و از میل به آنها روى گردان و رویت را فقط به سوى خدا کن.

وَجْهَکَ لِلدِّینِ‏ راه به سوى خدا.

حَنِیفاً ظاهر و روش، یا خالص، آن حال از [وجه‏] یا از مضاف الیه [وجه‏] یا از [الدّین‏] است.

مقصود از دین راه تکوینى به سوى خداست که آن ولایت تکلیفى است و اقامه وجه براى دین یعنى بر پا داشتن صورت به سوى دین و آن به روى کردن در نماز به سوى قبله تفسیر شده است بدون توجه و التفات به راست و چپ و تفسیر به ولایت نیز شده است.

فِطْرَتَ اللَّهِ‏ منسوب به اغراء[۱۵] یا مدح یا به تقدیر [خذ] است، یا مصدر فعل محذوف است که فعل مذکور بعد از آن دلالت بر آن مى‏کند.

و فطرت عبارت از خلقتى است که مردم بلکه جمیع موجودات بر آن خلقت آفریده شده‏اند و آن ولایت تکوینى است که در همه موجودات سریان دارد و ولایت تکلیفى که همه مردم به آن مکلّف شده‏اند مطابق ولایت تکوینى است.

الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْها و تفسیرهاى مختلفى که از معصومین علیهم السّلام در مورد این آیه وارد شده به آنچه که ما ذکر کردیم بر مى ‏گردد.

لا تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ‏ پس درباره آنچه که در وصىّ تو گفته ‏اند و او را از مقامش منع کرده ‏اند اندوهناک مباش که احدى بر تبدیل ولایت تکوینى و تکلیفى قادر نیست.

ذلِکَ‏ روى به سوى دین کردن، یا این دین حنیف، یا ولایت تکلیفى همان دین قیّم است.

الدِّینُ الْقَیِّمُ‏ نه غیر آن.

وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَعْلَمُونَ‏ بیشتر مردم نمى‏دانند که دین قیّم همان ولایت است، که آن طریق به سوى خداست و لذا تمسّک به صورت اسلام کرده و در همان‏جا توقّف نمودند و به آن اهمیّت دادند و از ولایت که دین حقیقى است اعراض کردند و صورت اسلام جز این نیست که هادى و راهنما به سوى ولایت باشد.

مُنِیبِینَ إِلَیْهِ‏ یعنى به سوى این دین برگردند که آن راه قلب به سوى خداست، که آنها دائما در حال بازگشت از کثرات به سوى خدا هستند و این بازگشت به سبب صنع خدا است که هر چیزى را آن چنان نموده است، که دائما در حال زکاه دادن هستند، که عبارت و از بین رفتن فعلیتهاى ناقص و بذل و بخشش تکوینى آنهاست.

و همچنین آنها دائما در حال نماز هستند که عبارت ازپوشش فعلیتهاى کامل است که آن بازگشت به قلب و راه آن است.

یا مقصود بازگشت به سوى خدا است، که بازگشت به طریق قلب، بازگشت به خدا و بازگشت به قلب هم یک چیز است، فرق بین آنها اعتبارى است.

و این جمله حال از فاعل‏ فَأَقِمْ‏ است به ضمیمه امّت به رسول صلى اللّه علیه و آله یا حال از النَّاسَ‏ است.

وَ اتَّقُوهُ‏ بترسید از دین یا از خدا.

وَ أَقِیمُوا الصَّلاهَ معنى نماز و اقامه آن در اول سوره بقره گذشت. از مشرکین به خدا در وجوب یا در عبادت یا در طاعت یا در دین یا در اقامه نماز نشوید.

مِنَ الَّذِینَ فَرَّقُوا دِینَهُمْ‏ یعنى کسانى که طریق توجّه خود را یا طاعت یا نماز یا ولایتشان را متفرّق و پراکنده ساختند بدین گونه که هر یک از آنان راهى یا اطاعتى یا نمازى براى خود گرفتند غیر از آنچه که دیگرى اتّخاذ کرده، پس هر یک با دیگرى اختلاف کرده است.

یا مقصود این است که هر کدام دین خود را پاره پاره کرده بدین گونه که براى خود راههاى متعدّد یا طاعتهاى متعدّد قرار داده یا هر یک دین خود را بر هواهاى متعدّد متفرّق نموده، مانند مردى که مردمان دیگر سر او دعوا کنند، فَرَّقُوا دِینَهُمْ‏ خوانده شده، یعنى از راه انسانى خودشان را که خداوند بر همان فطرت آنها را آفریده که عبارت از ولایت تکوینى است جدا شده‏اند، یا از ولایت تکلیفى خودشان دور شده‏اند که به آنچه که از ولىّ امرشان به آنها رسیده است یا از على علیه السّلام جدا شده ‏اند.

در آخر سوره انعام بیان کاملى از این آیه گذشت.

وَ کانُوا شِیَعاً کُلُّ حِزْبٍ بِما لَدَیْهِمْ فَرِحُونَ‏ جمله حالیّه، یا صفت [شیعا] یا مستأنفه است جهت بیان حال آنها، یا تعلیل تفرّق و پراکندگى آنانست.

بدان که انسان چون از ناحیه فطرت وابسته است و تعلّق دارد اگر بیدار و متنبّه شود و بداند که کمالات انسانى‏اش براى او حاصل نمى‏شود و آنچه که براى او حاصل شده است کمال کامل نیست، بلکه براى انسان کمالات مفقود نامتناهى وجود دارد.

پس اگر گم‏شده ‏اش را پیدا نکرد و گم ‏کننده ‏اى جز سالک الى اللّه با قدم صدق کسى نبود به آنچه که نزد او است خوشحال نخواهد شد، بلکه از آنچه که دارد منزجر است و پشت به آن مى‏ کند.

ولى اگر انسان گم‏شده‏اى نداشته باشد و خیال کند که کمالات همان مقدار است که او دارد، او وابستگى و تعلّق پیدا نمى ‏کند جز به همان کمالاتى که نزد او است و براى او حاصل شده است، مانند کمالات صورى از قبیل علوم و عقائد و صفات و اخلاق و مکاشفات و اموال و اولاد.

پس هر حزب و گروهى به آنچه که نزد او است خوشحال است، حتّى رفتگر خوشحال به کمالى است که در جارو کردن دارد، ساحر و جادوگر خوشحال به سحرش، تاجر به تجارتش و عالم به علمش و عابد به عبادتش و زاهد به زهدش و عارف به عرفانش و خلاصه هر کس به کار خودش خوشحال است.

وَ إِذا مَسَّ النَّاسَ ضُرٌّ دَعَوْا رَبَّهُمْ مُنِیبِینَ إِلَیْهِ‏ هرگاه به مردم رنج و المى برسد دعا مى‏کنند و خداى را مى‏خوانند چه در این موقع حجاب و پرده نفس و مانع رجوع و سلوک إلى اللّه برداشته مى‏شود و از بین مى‏ رود.

ثُمَّ إِذا أَذاقَهُمْ مِنْهُ رَحْمَهً پس از خلاصى از آن رنج و رسیدن به نعمت.

إِذا فَرِیقٌ مِنْهُمْ‏ ناگهان گروهى از آنان شرک مى‏آورند، نه همه آنها، چون قوّه واهمه بر همه آنان غلبه نمى‏کند و از شکر نعمت آنها مانع نمى‏شود، همان‏طور که در حال رنج و درد قوّه‏ى واهمه آنها را از پناه بردن به خدا و دعا جهت رفع زیان و بر طرف شدن درد و رنج مانع نمى ‏شود.

بِرَبِّهِمْ یُشْرِکُونَ‏ به پروردگار مطلق خویش شرک مى‏آورند که بت‏ها و ستارگان و هواها را مى‏پرستند و آنها را با خداى تعالى مساوى مى‏دانند، یا به ربّ مضاف شرک مى‏آورند که غیر ولىّ امرشان را با ولىّ امر مساوى مى‏ دانند.

لِیَکْفُرُوا کفران آنان حاصل شده است یا لام براى غایت است و داخل بر علّت غائى نیست، یعنى بعد از شرک آوردن کفران حاصل مى‏ شود.

بِما آتَیْناهُمْ‏ کفران نمایند به آنچه دادیم یعنى بر طرف کردن سختى و دادن نعمت.

فَتَمَتَّعُوا التفات جهت مبالغه در تهدید است.

فَسَوْفَ تَعْلَمُونَ‏ به زودى خواهید دانست که شرک‏ آوردن یا تمتّع و لذّت بردن شما وزر و وبال بر شما بوده است.

أَمْ أَنْزَلْنا بلکه آیا ما انزال نمودیم؟

عَلَیْهِمْ سُلْطاناً حجّت و دلیلى، یا صاحب سلطنت از ملائکه بر آنان فرستادیم.

فَهُوَ یَتَکَلَّمُ بِما کانُوا بِهِ یُشْرِکُونَ‏ لفظ «ما» موصوله یا مصدریّه است، یعنى او از شرک آوردن سخن مى‏ گوید که شرک مى ‏آورند، یا او از شرک آوردن شریکى سخن مى‏ گوید که با او شرک مى ‏آورند، یا از شرک آوردنشان به خدا سخن مى‏ گویند.

یا آنها در ولایت به على علیه السّلام شرک مى‏آورند و همین معنا مقصود است.

وَ إِذا أَذَقْنَا النَّاسَ رَحْمَهً وقتى به مردم نعمت و وسعت در مال و اولاد دادیم، یا صحّت در جسم و اولاد دادیم.

فَرِحُوا بِها خوشحال مى‏شوند، چون تعلّق و وابستگى آنها به چیزى است که فعلا نزد آنها موجود است، یعنى نفس و قواى آن و ملایمات و سازگاریهاى آن.

وَ إِنْ تُصِبْهُمْ سَیِّئَهٌ بِما قَدَّمَتْ أَیْدِیهِمْ إِذا هُمْ یَقْنَطُونَ‏ اگر به آنها با دست خودشان بدى برسد از رحمت خدا مأیوس مى‏ شوند.

أَ وَ لَمْ یَرَوْا أَنَّ اللَّهَ یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ یَشاءُ وَ یَقْدِرُ آیا نمى ‏بینند که خداوند براى هر کس که بخواهد روزى را وسیع مى‏ کند و بر آن قادر است.

تا در حال راحتى و خوشحالى شکر نعمت به جاى آورند، درحال سختى از خدا بخواهند و درخواست گشایش کنند و تنها به آنچه که موجود است خوشحال نشوند، در هنگام فقدان آن از رحمت خدا نومید نشوند.

إِنَّ فِی ذلِکَ‏ در اختصاص بسط روزى و تقدیر به خداى تعالى که از شأن او این است که هر بیننده‏اى او را ببیند، زیرا که آثار خداى تعالى ظاهر و روشن است، چه دیده مى‏شود که صاحبان حیله‏ هاى دقیق و اشخاص زرنگ در تحصیل معیشت از وسعت در معیشت محروم هستند و صاحبان بلاهت و اشخاص ساده و کسانى که راه تحصیل معیشت را بلد نیستند روزى وسیع و زندگى خوبى دارند.

لَآیاتٍ‏ نشانه‏هاى متعدّدى است که دلالت بر علم خداى تعالى و عنایت او به خلقش، تدبیرش براى آنان و حکمت او در تدبیرش، عجز آنان از تحصیل آنچه را که مى‏خواهند و مسخّر شدن آنها براى غیر خودشان دارد.

لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ‏ نشانه‏ها و آیات براى گروهى است که با بیعت خاصّ ایمان بیاورند، زیرا با دین ایمان است که در قلب باز مى‏شود و با باز شدن در قلب آیات را از آن جهت که آیات و نشانه‏ها هستند درک مى‏ کند.

فَآتِ ذَا الْقُرْبى‏ حَقَّهُ وَ الْمِسْکِینَ وَ ابْنَ السَّبِیلِ‏ اگر بسط روزى و تقدیر به دست خداى تعالى است پس به آنچه که در دست تو است بخیل نباش و حقّ هر صاحب حقّى را بده و این آیه با تفصیل در تفسیر آن در اوّل سوره بنى اسرائیل گذشت.

ذلِکَ خَیْرٌ لِلَّذِینَ یُرِیدُونَ وَجْهَ اللَّهِ‏ دادن حقّ صاحب حقّ بهتر است براى کسانى که وجه خدا را مى‏خواهند و از جمله‏ى اعطاى حقّ براى صاحب حقّ است اعطاء امامت براى على علیه السّلام و اعطاى سعه‏ى صدر و قلب براى مستحقّین آن و این اعطاى حقّ صاحب حقّ براى سالکین الى اللّه و طالبین وجه خدا که همان ملکوت ولىّ امرشان است بهتر است، اگر چه براى منافقین که به زندگى دنیا راضى شدند و با آن آرامش یافتند خوب نباشد.

وَ أُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ‏ فلاح و رستگارى منحصر در بیعت‏کنندگان با بیعت خاصّ و سالکین الى اللّه و طالبین ظهور ملکوت ولىّ امرشان است.

وَ ما آتَیْتُمْ‏ این جمله خبر در معناى نهى است، لذا عطف آن به امر نیکو شده است.

چون نبىّ صلى اللّه علیه و آله اصل در خطاب اوّل بود، بلکه اصل حقوق عبارت از خلافت بود، اعطاى این حقّ منحصر در رسول خدا صلى اللّه علیه و آله او را خداى تعالى مخصوص به خطاب نمود.

و چون منظور از حکم دوّم امّت محمّد بود خداى تعالى امّت را با او در خطاب جمع کرد، یا خطاب را به امّت برگردانید.

مِنْ رِبًا ربا چیزى است که با زیادى برگردانده شود مانند قرض یا هدیه با قصد عوض، این در اخبار تخصیص خورده به هدیه‏اى که در آن عوض زیادتر متوقّع است.

از امام صادق علیه السّلام وارد شده که فرمود: ربا دو نوع است:

ربایى که خورده شود و ربایى که خورده نشود، اما رباى جائز هدیه‏ى تو به شخص است تا به ثواب برتر و بالاتر از آن برسى، پس این ربایى است که خورده مى‏شود و آن قول خداى تعالى است:

وَ ما آتَیْتُمْ مِنْ رِبًا … تا آخر و امّا ربایى که خورده نمى‏ شود آن است که خداوند از آن نهى کرده و وعده آتش بر آن داده است‏[۱۶].

و از امام باقر علیه السّلام آمده است: ربا آن است که شخص چیزى ببخشد، یا هدیه بدهد تا به ثواب بیشتر از آن برسد، که در آن نه اجر است و نه گناه‏[۱۷].

و لفظ آتَیْتُمْ‏ آتَیْتُمْ‏ با قصر خوانده شده، یعنى آنچه که آوردید تا به ربا داده شود.

لِیَرْبُوَا لفظ یَرْبُوا با یاء تحتانى به صورت مفرد از ثلاثى مجرّد و با تاء فوقانى به صورت جمع از باب افعال خوانده شده است.

فِی أَمْوالِ النَّاسِ فَلا یَرْبُوا عِنْدَ اللَّهِ وَ ما آتَیْتُمْ مِنْ زَکاهٍ هدیه یا صدقه یا قرض.

آیات ۵۰- ۴۱

[سوره الروم (۳۰): آیات ۴۱ تا ۵۰]

ظَهَرَ الْفَسادُ فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ بِما کَسَبَتْ أَیْدِی النَّاسِ لِیُذِیقَهُمْ بَعْضَ الَّذِی عَمِلُوا لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ (۴۱) قُلْ سِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانْظُرُوا کَیْفَ کانَ عاقِبَهُ الَّذِینَ مِنْ قَبْلُ کانَ أَکْثَرُهُمْ مُشْرِکِینَ (۴۲) فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ الْقَیِّمِ مِنْ قَبْلِ أَنْ یَأْتِیَ یَوْمٌ لا مَرَدَّ لَهُ مِنَ اللَّهِ یَوْمَئِذٍ یَصَّدَّعُونَ (۴۳) مَنْ کَفَرَ فَعَلَیْهِ کُفْرُهُ وَ مَنْ عَمِلَ صالِحاً فَلِأَنْفُسِهِمْ یَمْهَدُونَ (۴۴) لِیَجْزِیَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ مِنْ فَضْلِهِ إِنَّهُ لا یُحِبُّ الْکافِرِینَ (۴۵)

وَ مِنْ آیاتِهِ أَنْ یُرْسِلَ الرِّیاحَ مُبَشِّراتٍ وَ لِیُذِیقَکُمْ مِنْ رَحْمَتِهِ وَ لِتَجْرِیَ الْفُلْکُ بِأَمْرِهِ وَ لِتَبْتَغُوا مِنْ فَضْلِهِ وَ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ (۴۶) وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِکَ رُسُلاً إِلى‏ قَوْمِهِمْ فَجاؤُهُمْ بِالْبَیِّناتِ فَانْتَقَمْنا مِنَ الَّذِینَ أَجْرَمُوا وَ کانَ حَقًّا عَلَیْنا نَصْرُ الْمُؤْمِنِینَ (۴۷) اللَّهُ الَّذِی یُرْسِلُ الرِّیاحَ فَتُثِیرُ سَحاباً فَیَبْسُطُهُ فِی السَّماءِ کَیْفَ یَشاءُ وَ یَجْعَلُهُ کِسَفاً فَتَرَى الْوَدْقَ یَخْرُجُ مِنْ خِلالِهِ فَإِذا أَصابَ بِهِ مَنْ یَشاءُ مِنْ عِبادِهِ إِذا هُمْ یَسْتَبْشِرُونَ (۴۸) وَ إِنْ کانُوا مِنْ قَبْلِ أَنْ یُنَزَّلَ عَلَیْهِمْ مِنْ قَبْلِهِ لَمُبْلِسِینَ (۴۹) فَانْظُرْ إِلى‏ آثارِ رَحْمَتِ اللَّهِ کَیْفَ یُحْیِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها إِنَّ ذلِکَ لَمُحْیِ الْمَوْتى‏ وَ هُوَ عَلى‏ کُلِّ شَیْ‏ءٍ قَدِیرٌ (۵۰)

ترجمه‏

به خاطر کار و کردار مردم تباهى در برّ و بحر فراگیر شده است تا خداوند جزاى بخشى از کار و کردارشان را به آنان بچشاند باشد که باز گردند و به خود آیند.

بگو در زمین سیر و سفر کنید آنگاه بنگرید سر انجام کسانى را که پیشتر بودند چگونه بوده است؟ که بیشترشان مشرک بودند.

پس روى دلت را پیش از آنکه روزى بى‏بازگشت از جانب خداوند فرارسد که در آن روز مردم از هم جدا شوند به سوى دین استوار بدار.

هر کس کفر ورزد کفرش به زیان اوست و کسانى که کردارى شایسته پیشه کنند براى خودشان پیش‏اندیشى کرده ‏اند.

تا کسانى را که ایمان آورده‏ اند و کارهاى شایسته کرده ‏اند، از فضل خویش جزا دهد، چرا که او کافران را دوست ندارد.

و از آیات او این است بادها را بشارت‏دهنده (باران رحمت) مى ‏فرستد تا به شما از رحمت خویش بچشاند و تا کشتیها به امر او جریان یابند و شما از فضل او در طلب روزى خود برآیید، باشد که سپاس بگزارید.

و به راستى پیش از تو پیامبرانى به سوى قومشان فرستادیم، آنگاه ایشان معجزات را به نزد آنان آوردند (و با انکار مواجه شدند) و ما از کسانى که گناه (و بدعملى) کرده بودند، انتقام گرفتیم، یارى رساندن به مؤمنان حقّى است که بر عهده ماست.

خداوند کسى است که بادها را مى‏ فرستد که ابرها بر مى ‏انگیزد و آن را در آسمان هر گونه که بخواهد مى‏ گستراند، آن را پاره پاره مى‏کند و باران درشت قطره را مى‏بینى که از لابه ‏لاى آن مى‏ تراود، چون آن را به هر یک از بندگانش که بخواهد برساند، آنگاه است که شادى مى‏ کنند.

و بى ‏شک پیش از آنکه بر ایشان فروفرستاده‏ شود (آرى) پیش از آن نومید بودند.

پس به آثار رحمت الهى بنگر که چگونه زمین را پس از پژمردنش زنده مى‏دارد، آرى او زندگى بخش مردگان است و او بر هر کارى تواناست.

تفسیر

ظَهَرَ الْفَسادُ فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ فساد ضدّ صلاح است، صلاح در هر چیزى عبارت از آن است که آن چیز طبق مقتضاى طبیعتش باشد، فساد آن است که خارج از مقتضاى طبیعتش باشد و گاهى فساد در اخذ مالى به صورت ظلم استعمال مى‏شود و در مورد خشکسالى نیز به کار مى‏رود.

و مقصود از ظهور فساد کثرت و زیادى فساد است به‏نحوى که نمى‏تواند مخفى باشد، یا فساد بر صلاح یا بر عدل یا بر فراوانى نعمت غالب باشد.

مقصود از دریا خود دریا یا قریه‏هایى است که در دریا و سواحل آن است.

بِما کَسَبَتْ أَیْدِی النَّاسِ‏ فساد در زمین جز سبب شوم بودن اعمال مردم و زشتى آنها در زمین نیست، اعمّ از آنکه مقصود از فساد خروج اشیا از مجراى طبیعى باشد یا مقصود ظلم و خشکسالى باشد.

امام صادق علیه السّلام فرمود:[۴] زندگى حیوانات دریایى به‏ وسیله باران است، هرگاه باران ایستاد فساد در خشکى و دریا ظاهر مى‏ شود، آن هنگامى است که گناهان و معاصى زیاد شود.

و امام باقر علیه السّلام فرمود:[۵] به خدا سوگند این همان وقتى است که انصار گفتند از ما امیرى باشد و از شما امیرى.

لِیُذِیقَهُمْ‏ بَعْضَ الَّذِی عَمِلُوا خداوند با فساد جزاى بعضى از اعمالشان را به آنها مى‏چشاند، چون جزاى همه اعمال جز در آخرت نمى‏ باشد.

لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ‏ شاید که آنها از گناهان برگردند.

قُلْ‏ بگو اى محمّد صلى اللّه علیه و آله.

سِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانْظُرُوا کَیْفَ کانَ عاقِبَهُ الَّذِینَ مِنْ قَبْلُ‏ در زمین سیر کنید ببینید عاقبت کسانى که قبل از شما بودند چگونه شد.

آنها گناه مى‏کردند و کارهاى زشت انجام مى‏ دادند، پس خداوند بعضى از جزاى اعمالشان را به آنها چشانید، تا شما عبرت بگیرید و یقین کنید که اعمال بدون پاداش و جزا نمى‏ماند، نه در دنیا و نه در آخرت، مکرّر تفسیر زمین به زمین عالم صغیر و عالم کبیر، زمین قرآن و اخبار و سیرتهاى گذشته در این تفسیر بیان شده است.

کانَ أَکْثَرُهُمْ مُشْرِکِینَ‏ بیشتر آنان مشرک بودند، یعنى شرک آنها را به سوء عاقبت در دنیا و آخرت مبتلا کرد. پس از شرک دست شسته و از بدى سر انجام آن بترسید و بر حذر باشید.

فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ الْقَیِّمِ‏ این جمله را تکرار کرد، چون هر یک از دو جمله شاخه‏ اى از مطلبى است، نیز تأکیدى است تا راهرو به دین خدا اهتمام نماید، دیگر آنکه جمله اول تنها خطاب به نبىّ صلى اللّه علیه و آله است، در حالى که این جمله خطاب به او و کنایه از امّتش مى ‏باشد.

مِنْ قَبْلِ أَنْ یَأْتِیَ یَوْمٌ لا مَرَدَّ لَهُ مِنَ اللَّهِ‏ یعنى قبل از آنکه روزى بیاید که خداوند آن روز را بر نمى‏گرداند، یا آن روز را بر نمى‏ گرداند، کس هم نمى‏ تواند خدا را از تصرّف باز دارد.

یَوْمَئِذٍ یَصَّدَّعُونَ‏ یعنى آن روز متفرّق و پراکنده مى‏شوند، بیان این جمله در همین سوره در تفسیر قول خدا: وَ یَوْمَ تَقُومُ السَّاعَهُ یَوْمَئِذٍ یَتَفَرَّقُونَ‏ بیان مى‏شود.

مَنْ کَفَرَ بیان تفرّق و پراکندگى آنها یا بیان علّت تفرّق آنهاست.

فَعَلَیْهِ کُفْرُهُ وَ مَنْ عَمِلَ صالِحاً فَلِأَنْفُسِهِمْ یَمْهَدُونَ‏ یعنى کسى که عمل صالح انجام مى‏دهد منزل خود را در بهشت درست مى‏ کند، با عملهایشان آن منزلها را براى خودشان اصلاح مى ‏کنند، نه براى دیگران.

لذا حضرت صادق علیه السّلام فرمود:[۶] عمل صالح، صاحبش را به بهشت پیش مى ‏برد و براى او خدمتگزار تهیّه مى‏ کند، چنانچه یکى از شما خدمتگزارانى براى خود مى‏ گمارید.

لِیَجْزِیَ الَّذِینَ آمَنُوا این جمله علّت قول خدا: فَأَقِمْ وَجْهَکَ‏ یا الْقَیِّمِ‏ یا یَأْتِیَ یَوْمٌ‏ یا (لا مرد له) یا یَصَّدَّعُونَ‏ است و مقصود از ایمان ایمان عامّ است که با بیعت عامّ نبوى و قبول دعوت ظاهرى حاصل مى‏ شود.

و مقصود از عمل صالح ایمان خاصّ است که با بیعت خاصّ ولوى و قبول دعوت باطنى پدید مى‏آید، یا مقصود از ایمان ایمان خاصّ است که با بیعت ولوى حاصل مى‏گردد، که در این صورت:

وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ‏ اشاره به عمل به چیزى است که در عهد و بیعت با او گرفته شده است.

مِنْ فَضْلِهِ‏ جزاى آنان به سبب اعمالشان نیست زیرا کسى به‏وسیله عمل خویش داخل بهشت نمى‏شود، بلکه به محض فضل و کرم خداست.

إِنَّهُ لا یُحِبُّ الْکافِرِینَ‏ سیاق عبارت مقتضى بود که بگوید: (و یجزى الذین کفروا) ولى به این عبارت عدول کرد تا اشاره به این باشد که جزاى کافران را غایت‏هاى ذاتى نیست، بلکه آن از تبعات و لوازم اعمال و کفر آنهاست و مکرّر این مطلب گذشته است که امثال این عبارت در معناى مبغوض بودن آنان استعمال مى‏شود اگر چه مفهوم جمله اعمّ است.

وَ مِنْ آیاتِهِ‏ این جمله عطف بر جمله‏ اللَّهُ الَّذِی خَلَقَکُمْ‏ است، چه معطوف علیه در معناى این است: (من آیاته أن خلقکم ثم رزقکم ثم أماتکم) … تا آخر أَنْ یُرْسِلَ الرِّیاحَ مُبَشِّراتٍ‏ از آیات خدا این است که باد را جهت حمل ابرها و حرکت دادن آنها هرجا که بخواهد مى‏فرستد، سپس با راندن باران و توسعه روزى بر شما از جمله آیات خدا است که دلالت بر مبدأ دانا و حکیم و مرید و رئوف و مهربان مى‏کند.

وَ لِیُذِیقَکُمْ مِنْ رَحْمَتِهِ‏ این جمله عطف بر مُبَشِّراتٍ‏ است که آن در معناى (لیبشرکم به) مى‏ باشد.

وَ لِتَجْرِیَ الْفُلْکُ بِأَمْرِهِ‏ و تا کشتى را بادها به امر خدا به حرکت در آورند، چه اگر بادها نباشند کشتى بر روى آب حرکت نمى‏ کند، خواه آن بادها به امر خدا باشد، یا ساختگى به دست مردم، مانند کشتى‏هایى که با بخارهاى مصنوعى حرکت مى ‏کنند.

وَ لِتَبْتَغُوا مِنْ فَضْلِهِ‏ تا از فضل خدا روزى طلب کنید، این طلب روزى با جریان کشتى در دریا حاصل مى ‏شود، یا با مطلق چیزهایى که از باران و باد پدید مى‏آید.

وَ لَعَلَّکُمْ‏ شاید شما متنبّه شوید به اینکه آن نعمت‏ها از جانب خدا است و هیچ کس بر امثال آن نعمت‏ها قدرت ندارد.

تَشْکُرُونَ‏ پس شما نعمت‏هاى خدا را شکرگزار باشید.

وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِکَ رُسُلًا إِلى‏ قَوْمِهِمْ فَجاؤُهُمْ بِالْبَیِّناتِ‏ قبل از تو رسولانى را به سوى قومشان فرستادیم و بیّنات و دلیل‏هاى روشنى با خود آورده بودند، چنانچه تو را به سوى قومت فرستادیم و دلیل‏هاى روشنى را خود آوردى، پس همچنان‏که آن اقوام پیشین رسولان خود را تکذیب کردند، قوم تو نیز تو را تکذیب نمود.

فَانْتَقَمْنا مِنَ الَّذِینَ أَجْرَمُوا و ما از اقوام رسولان پیشین که مرتکب جرم شدند انتقام گرفتیم، پس قوم تو هم باید از تکذیب تو و انتقام ما بترسند، تو و مؤمنین بر آزار آنها صبر کنید، که ما شما را یارى خواهیم کرد و از مجرمین انتقام خواهیم گرفت.

وَ کانَ حَقًّا عَلَیْنا نَصْرُ الْمُؤْمِنِینَ‏ و یارى رساندن بر مؤمنین بر ما حقّ و حتمى است و کسى که یارى او و پیروز گردانیدن او بر دشمنانش حقّ و حتمى باشد نباید از دشمنى کسى اندوهناک باشد.

و این آیه دلدارى کاملى براى مؤمنین و تقویت قلوب آنها و بزرگداشت شأن آنهاست، از آن جهت که خداى تعالى آنها را بر خود صاحب حقّ قرار داده است.

از نبىّ صلى اللّه علیه و آله آمده است:[۷] هیچ مرد مسلمانى نیست که از ناموس برادرش دفاع کند مگر آنکه بر خدا حتم و واجب شود که آتش جهنّم را در روز قیامت از او بردارد.

سپس رسول خدا صلى اللّه علیه و آله این آیه را تلاوت نمود: وَ کانَ حَقًّا عَلَیْنا نَصْرُ الْمُؤْمِنِینَ‏ و از امام صادق علیه السّلام آمده است:[۸] در یارى مؤمن همین بس است که ببیند دشمنش گناه مى‏ کند.

اللَّهُ الَّذِی یُرْسِلُ الرِّیاحَ‏ این جمله مستأنفه و در مقام تعلیل است.

فَتُثِیرُ سَحاباً فَیَبْسُطُهُ‏ خداوند باد را مى‏فرستد تا ابرها را در فضا برانگیزد.

فِی السَّماءِ کَیْفَ یَشاءُ هر طور که بخواهد، یعنى در حال حرکت و ایستاده، کند و تند، غلیظ و رقیق، داراى باران و برف و تگرگ، خالى از همه این‏ها.

وَ یَجْعَلُهُ کِسَفاً بعد از بسط آنها را قطعه ‏هاى متراکم قرار مى‏ دهد، یا گاهى آنها را بسط مى‏ دهد و پهن و باز مى ‏کند، گاهى آنها را فشرده و متراکم قرار مى‏ دهد.

فَتَرَى الْوَدْقَ‏ پس باران را مى‏ بینى.

یَخْرُجُ مِنْ خِلالِهِ فَإِذا أَصابَ بِهِ مَنْ یَشاءُ مِنْ عِبادِهِ‏ هرگاه باران به سرزمین بندگانش برسد.

إِذا هُمْ یَسْتَبْشِرُونَ‏ با آمدن باران و برف یکدیگر بشارت مى ‏دادند.

وَ إِنْ کانُوا مِنْ قَبْلِ أَنْ یُنَزَّلَ عَلَیْهِمْ مِنْ قَبْلِهِ لَمُبْلِسِینَ‏ و آنها قبل از آنکه باران بیاید از آمدن باران و روییدن گیاهان ناامید بودند.

فَانْظُرْ إِلى‏ آثارِ رَحْمَتِ اللَّهِ کَیْفَ یُحْیِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها إِنَّ ذلِکَ لَمُحْیِ الْمَوْتى‏ وَ هُوَ عَلى‏ کُلِّ شَیْ‏ءٍ قَدِیرٌ این جمله تعمیم بعد از تخصیص است جهت تأکید زنده شدن زمین پس از مرگ که نشانه عمومى زندگى پس از مرگ است.

آیات ۵۱- ۶۰

[سوره الروم (۳۰): آیات ۵۱ تا ۶۰]

وَ لَئِنْ أَرْسَلْنا رِیحاً فَرَأَوْهُ مُصْفَرًّا لَظَلُّوا مِنْ بَعْدِهِ یَکْفُرُونَ (۵۱) فَإِنَّکَ لا تُسْمِعُ الْمَوْتى‏ وَ لا تُسْمِعُ الصُّمَّ الدُّعاءَ إِذا وَلَّوْا مُدْبِرِینَ (۵۲) وَ ما أَنْتَ بِهادِ الْعُمْیِ عَنْ ضَلالَتِهِمْ إِنْ تُسْمِعُ إِلاَّ مَنْ یُؤْمِنُ بِآیاتِنا فَهُمْ مُسْلِمُونَ (۵۳) اللَّهُ الَّذِی خَلَقَکُمْ مِنْ ضَعْفٍ ثُمَّ جَعَلَ مِنْ بَعْدِ ضَعْفٍ قُوَّهً ثُمَّ جَعَلَ مِنْ بَعْدِ قُوَّهٍ ضَعْفاً وَ شَیْبَهً یَخْلُقُ ما یَشاءُ وَ هُوَ الْعَلِیمُ الْقَدِیرُ (۵۴) وَ یَوْمَ تَقُومُ السَّاعَهُ یُقْسِمُ الْمُجْرِمُونَ ما لَبِثُوا غَیْرَ ساعَهٍ کَذلِکَ کانُوا یُؤْفَکُونَ (۵۵)

وَ قالَ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَ الْإِیمانَ لَقَدْ لَبِثْتُمْ فِی کِتابِ اللَّهِ إِلى‏ یَوْمِ الْبَعْثِ فَهذا یَوْمُ الْبَعْثِ وَ لکِنَّکُمْ کُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ (۵۶) فَیَوْمَئِذٍ لا یَنْفَعُ الَّذِینَ ظَلَمُوا مَعْذِرَتُهُمْ وَ لا هُمْ یُسْتَعْتَبُونَ (۵۷) وَ لَقَدْ ضَرَبْنا لِلنَّاسِ فِی هذَا الْقُرْآنِ مِنْ کُلِّ مَثَلٍ وَ لَئِنْ جِئْتَهُمْ بِآیَهٍ لَیَقُولَنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا إِنْ أَنْتُمْ إِلاَّ مُبْطِلُونَ (۵۸) کَذلِکَ یَطْبَعُ اللَّهُ عَلى‏ قُلُوبِ الَّذِینَ لا یَعْلَمُونَ (۵۹) فَاصْبِرْ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَ لا یَسْتَخِفَّنَّکَ الَّذِینَ لا یُوقِنُونَ (۶۰)

 

ترجمه‏

و اگر بادى بفرستى و آن (کشتزار) را زرد شده بینند، بعد از آن کفر (انکار) پیشه کنند.

بدان که تو مردگان را سخن نشنوانى و به ناشنوایان چون پشت کنند آوایى نشنوانى.

و تو به راه‏آورنده نابینایان از گمراهیشان نیستى، تو سخنى نشنوانى جز به کسانى که به آیات ما ایمان دارند و خود اهل تسلیم‏اند.

خداوند کسى است که شما را از حالت ناتوانى آفرید، سپس بعد از آن ناتوانى، توانایى پدید آورد، سپس دوباره پس از توانایى پیرى و ناتوانى قرار داد، هر آنچه خواهد مى‏آفریند و او داناى تواناست.

و روزى که قیامت بر پا شود گناهکاران سوگند خورند که (در دنیا یا گور) جز ساعتى درنگ نکرده‏اند، بدین‏سان بیراه مى‏ رفتند.

و کسانى که از دانش و ایمان برخوردار شده ‏اند گویند بر وفق کتاب الهى تا روز رستاخیز درنگ کرده‏ اید، پس این روز رستاخیز است، ولى شما به هیچ وجه نمى ‏دانستید.

چنین روز ستم‏پیشگان را عذرخواهیشان سود ندهد، عذرشان را نپذیرند.

و به راستى در این قرآن براى مردم هر گونه مثلى زده‏ایم و اگر معجزه‏اى براى آنان بیاوریم، کافران گویند شما جز باطل‏اندیش نیستید.

بدین‏سان خداوند بر دلهاى کسانى که حق را در نمى‏ یابند مهر مى ‏زند.

شکیبایى پیشه کن و بدان که وعده الهى حق است و مبادا نامؤمنان تو را از راه بدر برند.

 

تفسیر

وَ لَئِنْ أَرْسَلْنا اگر ما بر زراعت‏ها و سایر نباتات و درختان که آثار رحمت خداست و احیاى زمین به ‏وسیله آنهاست.

رِیحاً فَرَأَوْهُ مُصْفَرًّا بادى مى ‏فرستادیم که اثر رحمت خدا یا ابر را مى‏ دیدند.

مُصْفَرًّا که چگونه به ‏وسیله باد گرم یا ابر خالى از باران همه برگ‏ها زرد مى‏ شوند.

لَظَلُّوا مِنْ بَعْدِهِ یَکْفُرُونَ‏ آنها پس از آن به کفر به خدا و نعمت دادن او را از سر مى‏گیرند، چون آنها فکر نمى‏کنند که خداى تعالى به بندگانش مهربان است، کارى که درباره آنها انجام مى‏دهد به غایتى بر مى‏ گردد که به خود آنها بر مى‏ گردد، از خداى تعالى جز رحمت چیزى نیست، ولى در بعضى قابل‏ها گاهى رحمت قهر و درد سر مى‏ شود، این جز از جانب قابل نیست.

«ف» پس اینان با حیات انسانى زنده نیستند، با چشم و گوش انسانى نمى‏ بینند و نمى‏ شوند.

إنک‏ لا تُسْمِعُ الْمَوْتى‏ تو نمى‏توانى مردگان از حیات انسانیّت بشنوانى، بر نشنیدن آنها اندوهناک مباش، در عدم هدایت آنها خودت را سرزنش نکن.

وَ لا تُسْمِعُ الصُّمَّ الدُّعاءَ یعنى حیات آنها حیات حیوانى است و آنها نسبت به گوش انسانى کر هستند.

إِذا وَلَّوْا مُدْبِرِینَ‏ یعنى اگر کر روى به تو آورد بالاخره با اشاره مى‏ شود به او مطلب را فهماند، ولى اینان کر هستند و پشت به تو و به حقّ کرده ‏اند، اگر آنها روى به تو مى‏کردند خداوند آنها را مى‏ فهمانید. چنانچه گفته شده:

نى غلط گفتم که گر کر سر نهد پیش وحى کبریا سمعش دهد

وَ ما أَنْتَ بِهادِ الْعُمْیِ عَنْ ضَلالَتِهِمْ إِنْ تُسْمِعُ إِلَّا مَنْ یُؤْمِنُ‏ تو نمى‏توانى بشنوانى مگر کسى را که اذعان کند، با بیعت عامّ یا خاصّ ایمان آورد.

بِآیاتِنا و بزرگترین آیات انبیا و اولیا علیهم السّلام و اصل همه على علیه السّلام است.

فَهُمْ مُسْلِمُونَ‏ آنان که ایمان به آیات ما آوردند مطیع تو هستند، یا با بیعت اسلامى تسلیم تو هستند.

اللَّهُ الَّذِی خَلَقَکُمْ‏ جمله مستأنفه، در مقام امتنان و اظهار آیات و نشانه‏هاست، گویا که گفته است: خداى تعالى، نه غیر او شما را آفریده است، مِنْ ضَعْفٍ‏ از ماده ضعیف، که این خود از جمله آیات خداست، پس چرا از او به سوى غیر او روى بر مى‏گردانید، یعنى شما را از ماده ضعیفى آفریده تا آنجا که شما نیرومند و قوى و خصم همدیگر شدید، ممکن است ضعف را به‏منزله مادّه انسان قرار داده باشد تا مبالغه در ضعف مادّه‏ى او باشد، در همه‏ى این معانى با ضمّه [ضاد] و فتحه‏ى آن خوانده شده و معناى همه یکى است.

ثُمَّ جَعَلَ مِنْ بَعْدِ ضَعْفٍ قُوَّهً ثُمَّ جَعَلَ مِنْ بَعْدِ قُوَّهٍ ضَعْفاً و پس از ضعف و ناتوانى توانا کرد و بعد از توانایى و جوانى به ضعف و سنّ میانسالى و کهولت برگردانید.

وَ شَیْبَهً یعنى سنّ پیرى که موى سفید مى‏شود، ممکن است مقصود هم ضعف و هم سفید شدن مو در پیرى باشد.

یَخْلُقُ ما یَشاءُ خداوند ضعف و توانایى و پیرى و جوانى را مى‏آفریند، چنین نیست که آفریدنش هر چه را که بخواهد منوط به حکمت نباشد، چه خداوند جز آنچه را که به حال خلقش شایسته‏ تر باشد، نمى‏ خواهد.

وَ هُوَ الْعَلِیمُ‏ و خداوند به خلقش و آنچه که در آن صلاح آنهاست داناست.

الْقَدِیرُ بر آنچه که مى ‏خواهد تواناست، پس جز آنچه را که صلاح خلقش در آن است، نمى‏ خواهد.

وَ یَوْمَ تَقُومُ‏ عطف بر قول خدا: اللَّهُ الَّذِی خَلَقَکُمْ‏ است، یا حال است به تقدیر مبتدا یعنى این است چگونگى خلقت آنها و امتداد مدّت و امر آنها.

السَّاعَهُ و روزى که قیامت صغرى، یا کبرى بر پا مى‏ شود.

یُقْسِمُ الْمُجْرِمُونَ‏ مجرمین قسم یاد مى ‏کنند، یعنى از غایت وحشت و ترس و اختلال مدارکشان سوگند مى‏ خورند.

ما لَبِثُوا که در دنیا جز ساعتى درنگ نکردند، یعنى در دنیا درنگ نکردند اگر مقصود از ساعت ساعت احتضار باشد، یا در دنیا و برزخ‏ها اگر منظور قیامت کبرى بعد از برزخ‏ها باشد.

غَیْرَ ساعَهٍ کَذلِکَ‏ آنها این چنین بودند در دنیایشان، یعنى از حقّ و آنچه که براى آنها معلوم و مشهود بود و غائب نبود روى مى‏ گردانیدند.

کانُوا یُؤْفَکُونَ‏ از حقّ که براى آنها مشهود بود مثل امر آخرت و صحّت رسالت و صدق امامت و خلافت روى برمى گردانند و به ناحقّ به دروغ روى مى ‏آورند.

وَ قالَ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ‏ این جمله عطف بر جمله‏ى‏ کَذلِکَ کانُوا یُؤْفَکُونَ‏ و آوردن لفظ ماضى براى اشاره به تحقّق وقوع آن است، یا براى اشاره به این است که قضیّه نسبت به مقام مخاطب که عبارت از محمّد صلى اللّه علیه و آله است، ایمان عبارت از اذعان و انقیاد است، یا مقصود از علم، علم به احکام رسالت و قبول آن است، چه لفظ علم زیاد در قبول احکام رسالت و علم تقلیدى یا تحقیقى به آن احکام استعمال مى‏ شود.

و مقصود از ایمان، ایمان خاصّ است که با بیعت خاصّ ولوى و قبول دعوت باطنى حاصل مى‏شود، که در این صورت معناى آیه چنین مى‏شود: کسانى که با قبول دعوت ظاهرى اسلام آوردند و با قبول دعوت باطنى ایمان آوردند چنین گفتند …

ممکن است مقصود از علم، علم تحقیقى و مقصود از ایمان، ایمان شهودى باشد که آن دو جمع نمى‏شوند مگر در کسى که خلیفه خدا شده باشد.

چنانچه امام رضا علیه السّلام در وصف امامت مى‏گوید:[۹] پس على علیه السّلام امامت را به امر خداى تعالى قبول کرد بر طبق آنچه که‏ خداى تعالى واجب کرده است، پس امامت در ذریّه‏ى برگزیده او فرض گشت، ذریّه‏اى که خداوند به آنها علم و ایمان داده است، آنجا که فرموده: وَ قالَ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَ الْإِیمانَ‏.

وَ الْإِیمانَ لَقَدْ لَبِثْتُمْ فِی کِتابِ اللَّهِ‏ در مکتوب خدا، آن عبارت است از عالم طبع، عالم برزخ‏ها، عالم بدن طبیعى و بدن برزخى، که همه این‏ها کتاب خدا است که خداوند آن را با دست خودش نوشته است.

إِلى‏ یَوْمِ الْبَعْثِ‏ از اول خلقت و در عالم طبع و برزخ‏ها تا روز قیامت کبرى در همان حال ماندید.

فَهذا یَوْمُ الْبَعْثِ‏ پس این روز بعث است و زمان فرا رسیدن و مدّت آن را جز خدا کسى نمى‏داند، در شما به جهت نهایت وحشتى که دارید دیگر شعور و احساس به آن مدّت طولانى نمانده است.

وَ لکِنَّکُمْ کُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ‏ و لیکن شما به آمدن طولانى علم پیدا نکردید، چون حیران و سرگردان هستید و شعورى براى شما باقى نمانده به روز بعث و برانگیخته شدن نیز علم ندارید و طبق آنچه که ما آیه را تفسیر و بیان نمودیم دیگر احتیاجى به تکلّفات و زحماتى که مفسّرین مرتکب آنها شده ‏اند نیست.

فَیَوْمَئِذٍ این کلمه از جمله‏ى قول کسانى است که به آنان علم داده شده، یا آن از قول خداى تعالى است.

لا یَنْفَعُ الَّذِینَ ظَلَمُوا مَعْذِرَتُهُمْ وَ لا هُمْ یُسْتَعْتَبُونَ‏ معذرت خواهى ستمگران فایده‏اى به حال آنان ندارد، نه با آنها طورى رفتار مى‏شود که راضى شوند، که لفظ یُسْتَعْتَبُونَ‏ از (عتبى) به معناى رضایت است نه از (عتب) به معناى امر کریه و زشت، به معناى این است که آن ظالمین حتّى ملامت هم نمى‏ شوند، بنا بر اینکه از عتاب به معناى ملامت باشد، یعنى به جهت اسقاط آنها از درجه ملامت و سرزنش، دیگر ملامت نمى‏ شوند.

وَ لَقَدْ ضَرَبْنا لِلنَّاسِ فِی هذَا الْقُرْآنِ مِنْ کُلِّ مَثَلٍ‏ در این قرآن براى مردم از هر مثلى زدیم که از آن پند گیرند و موجب انذار و بشارت آنها شود، لیکن آنها پند نمى ‏گیرند، انذار نمى ‏شوند.

وَ لَئِنْ جِئْتَهُمْ بِآیَهٍ لَیَقُولَنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا إِنْ أَنْتُمْ إِلَّا مُبْطِلُونَ‏ و عطف یا حالیّه است، آیه خطاب به رسول صلى اللّه علیه و آله و مؤمنین مى‏باشد یعنى آنها به علّت شقاوتى که دارند این مثل‏ها و بیم دادنها عناد آنها را اضافه مى ‏کند، به نحوى که وقتى آیت و نشانه‏اى از تو ببیند که دلالت بر صدق تو کند آن را انکار مى‏ کنند، تو را به باطل نسبت مى‏ دهند.

کَذلِکَ یَطْبَعُ اللَّهُ عَلى‏ قُلُوبِ الَّذِینَ لا یَعْلَمُونَ‏ این‏چنین خداوند بر دلهاى کسانى که نمى‏دانند مهر مى ‏زند یعنى، کسانى که به نخستین مرتبه علم متّصف نیستند، نخستین مرتبه علم عبارت از نورى است که خداوند در قلب هر کس که مى‏ خواهد مى‏ تاباند، کسى که داراى این مرتبه از علم نباشد بر دلش مهر زده شده اگر چه از مقدارى از مدرکات کسبى پر شده باشد.

فَاصْبِرْ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ‏ وعده خدا به یارى تو و غالب کردن دین تو بر دین‏ها، یا وعده یارى خلیفه تو و احقاق حقّ او حَقٌ‏ حقّ است و تغییر نمى‏پذیرد وَ لا یَسْتَخِفَّنَّکَ الَّذِینَ لا یُوقِنُونَ‏ آنان که ایمان و ایقان ندارند تو را وادار بر جهل کنند، امّا نمى ‏توانند تو را از حقّى که بر آن هستى برگردانند.


[۱۵] . اغراء: برانگیختن، أداء کردن، آزمند گردانیدن.( فرهنگ عمید)

[۱۶] . صافى: ج ۱، ص ۱۳۴. کافى: ج ۵، ص ۱۴۵، ح ۶.

[۱۷] . صافى: ج ۴، ص ۱۳۴. مجمع البیان: ج ۷ و ۸ ص ۳۰۶.

[۱] . اغراء: برانگیختن، أداء کردن، آزمند گردانیدن.( فرهنگ عمید)

[۲] . صافى: ج ۱، ص ۱۳۴. کافى: ج ۵، ص ۱۴۵، ح ۶.

[۳] . صافى: ج ۴، ص ۱۳۴. مجمع البیان: ج ۷ و ۸ ص ۳۰۶.

[۴] . تفسیر قمى: ج ۲، ص ۱۶۰.

[۵] . صافى: ج ۴، ص ۱۳۵. تفسیر قمى: ج ۲، ص ۱۶۰.

[۶] . صافى: ج ۴، ص ۱۳۵. مجمع البیان: ج ۷ و ۸، ص ۳۰۷.

[۷] . صافى: ج ۴، ص ۱۳۶. مجمع البیان: ج ۷ و ۸ ص ۳۰۹.

[۸] . صافى: ج ۴، ص ۱۳۶. من لا یحضره الفقیه: ج ۴، ص ۳۹۸، ح ۵۸۵۱.

[۹] . صافى: ج ۴، ص ۱۳۷، عیون اخبار الرّضا: ج ۱، ص ۱۷۲، باب ۲۰، ح ۱. الکافى: ج ۱، ص ۱۹۹، ح ۱.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
-+=