ترجمه بیان السعاده فى مقامات العباده سلطان محمد گنابادی«سلطان علیشاه» سوره الشّورى۱-۲۴
سوره الشّورى
این سوره داراى پنجاه و سه آیه است، بعضى گفتهاند: پنجاه آیه مکّى است، بعضى گفتهاند: همهى سوره مکّى است جز وَ الَّذِینَ اسْتَجابُوا … تا لا یُحِبُّ الظَّالِمِینَ و برخى معتقدند جز چهار آیه همهى آیات در مدینه نازل شده و آن چهار آیه عبارت است از قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّهَ فِی الْقُرْبى … تا وَ الْکافِرُونَ لَهُمْ عَذابٌ شَدِیدٌ آیات ۱- ۱۰
[سوره الشورى (۴۲): آیات ۱ تا ۱۰]
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ
حم (۱) عسق (۲) کَذلِکَ یُوحِی إِلَیْکَ وَ إِلَى الَّذِینَ مِنْ قَبْلِکَ اللَّهُ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ (۳) لَهُ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ وَ هُوَ الْعَلِیُّ الْعَظِیمُ (۴)
تَکادُ السَّماواتُ یَتَفَطَّرْنَ مِنْ فَوْقِهِنَّ وَ الْمَلائِکَهُ یُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ وَ یَسْتَغْفِرُونَ لِمَنْ فِی الْأَرْضِ أَلا إِنَّ اللَّهَ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ (۵) وَ الَّذِینَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ أَوْلِیاءَ اللَّهُ حَفِیظٌ عَلَیْهِمْ وَ ما أَنْتَ عَلَیْهِمْ بِوَکِیلٍ (۶) وَ کَذلِکَ أَوْحَیْنا إِلَیْکَ قُرْآناً عَرَبِیًّا لِتُنْذِرَ أُمَّ الْقُرى وَ مَنْ حَوْلَها وَ تُنْذِرَ یَوْمَ الْجَمْعِ لا رَیْبَ فِیهِ فَرِیقٌ فِی الْجَنَّهِ وَ فَرِیقٌ فِی السَّعِیرِ (۷) وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ لَجَعَلَهُمْ أُمَّهً واحِدَهً وَ لکِنْ یُدْخِلُ مَنْ یَشاءُ فِی رَحْمَتِهِ وَ الظَّالِمُونَ ما لَهُمْ مِنْ وَلِیٍّ وَ لا نَصِیرٍ (۸) أَمِ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ أَوْلِیاءَ فَاللَّهُ هُوَ الْوَلِیُّ وَ هُوَ یُحْیِ الْمَوْتى وَ هُوَ عَلى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ (۹)
وَ مَا اخْتَلَفْتُمْ فِیهِ مِنْ شَیْءٍ فَحُکْمُهُ إِلَى اللَّهِ ذلِکُمُ اللَّهُ رَبِّی عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ وَ إِلَیْهِ أُنِیبُ (۱۰)
ترجمه:
(۴۲/ ۱۰- ۱)
حم [حا. میم].
عسق [عین. سین. قاف].
بدینسان خداوند پیروزمند فرزانه به سوى تو و کسانى که پیش از تو [پیامبر] بودند، وحى مىفرستد.
آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است او راست؛ و او بلند مرتبهى بزرگ است.
نزدیک است که آسمانها [از ناروایى بهتان آنان] بر فرازشان پاره پاره شود، فرشتگان سپاسگزارانه پروردگارشان را تسبیح مىگویند و براى زمینیان آمرزش مىخواهند؛ هان همانا خداوند است که آمرزگار مهربان است.
و کسانى که به جاى او سرورانى را به پرستش مىگیرند، خداوند حاکم بر آنانست و تو نگهبان آنان نیستى.
و بدینسان قرآنى عربى [/ شیوا] بر تو وحى کردیم، تا [اهل] مکّه و پیرامونیان آن را هشدار دهى و از روز محشر که شکّى در آن نیست، هشدار دهى؛ که گروهى در بهشتند و گروهى در دوزخ.
و اگر خداوند مى خواست آنان را امّت یگانهاى قرار مىداد؛ ولى هر کس را که بخواهد در جوار رحمتش در مى آورد؛ و ستمکاران [مشرک] یار و یاورى ندارند.
آیا به جاى او سرورانى را به پرستش گرفته اند، حال آنکه خداوند سرور [راستین] است و اوست که مردگان را زندگى مىبخشد و او بر هر کارى تواناست.
و در هر آنچه اختلاف نظر پیدا کنید، حکمش با خداوند است؛ چنین است خداوند، پروردگار من که بر او توکّل کرده ام و به درگاهش روى آورده ام.
تفسیر
[حم عسق کَذلِکَ] این وحى که قبل از این هم به تو ابلاغ کردیم، چون اخبار غیبى و احکام و مواعظ بعد از این زمان [یُوحِی إِلَیْکَ] به تو وحى مىشود یا همچنین وحى به صورت رمز و حروف مقطّعه که پیش از این بر تو فرستادیم؛ پس از این نیز بر تو وحى خواهد شد. یا وحیى که با اذیّت و آزار قوم و انکار آنها همراه خواهد بوده همان طور که پیش از اینها بر تو وحى کردیم بعد از این نیز بر تو وحى خواهد شد، یا مقصود این است که همچنین درباره نابود شدن قوم و اسکان زمین بر تو وحى خواهد شد.
[وَ إِلَى الَّذِینَ مِنْ قَبْلِکَ] خداى تعالى بر پیامبران پیش از تو نیز وحى کرد در اینجا عطف را به صورت عطف مفرد آورد، چون در ثوانى و توابع بعضى چیزها بخشیده شده، یا لفظ معطوف به قرینهى معطوف علیه در تقدیر است.
و لفظ «یوحى» به صورت معلوم و مجهول خوانده شده و در صورتى که به صورت مجهول خوانده شود.
قول خداى تعالى: [اللَّهُ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ] فاعل فعل محذوف یا مبتداست، جمله مستأنف در موضع تعلیل است و خبر آن لفظ «العزیز» یا «الحکیم» مىباشد، یا خبر آن [لَهُ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ وَ هُوَ الْعَلِیُّ الْعَظِیمُ] است و معناى آیه این است که براى خداست آسمانها و زمین و آنچه که در آن دو وجود دارد.
[تَکادُ السَّماواتُ یَتَفَطَّرْنَ مِنْ فَوْقِهِنَ] نزدیک است که آسمانها از فراز آسمانها یا از بالاى زمینها از هم شکافته شود.
[وَ الْمَلائِکَهُ یُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ] این جمله عطف بر «السّماوات» است، به صورت عطف مفرد، لفظ «یسبّحون» مستأنف است یا این جمله با لفظ «یسبّحون» عطف بر اسم مقدّر و «تکاد» خبر آن مى باشد.
یا این جمله بر محلّ «تَکادُ السَّماواتُ … تا آخر آیه» معطوف است.
[وَ یَسْتَغْفِرُونَ لِمَنْ فِی الْأَرْضِ] و بر مؤمنین زمین از خدا آمرزش مى طلبند، که عقلاى حقیقى همان مؤمنین هستند و غیر مؤمنین ملحق به چهارپایان مى باشند چنانچه در سورهى مؤمن در ضمن آیهى وَ یَسْتَغْفِرُونَ لِلَّذِینَ آمَنُوا گذشت.
قمى گفته است: استغفار مخصوص مؤمنین از شیعه است که توبه کرده باشند، لفظ آیه عامّ ولى معنایش خاص مى باشد، شاید مقصود قمى از توبه کنندگان کسانى هستند که در ضمن بیعت خاصّ توبه کرده باشند.
از امام صادق علیه السّلام آمده است: ملایکه براى مؤمنین که در زمین هستند استغفار مىکنند، زیرا مؤمن وقتى به صورت بیعت خاصّ ولوى بیعت کرد در قلب او یک کیفیّت الهى حاصل مى شود که آن به منزلهى وزش بوى خوش است و همین گوهر الهى باعث مىشود که فرشتگان آسمان به او توجّه کنند، فرشتگان زمین دورش را گرفته و از خدا بخواهند که بدیها و عیبهایش را بپوشاند، خود ملایکه نیز عیبهاى او را مى پوشانند و از ظاهر شدن بدى ها و عیبها جلوگیرى مى کنند.
ولى در مورد غیر مؤمن ملایکهى آسمانى توجّه و التفاتى ندارند، همچنانکه ملایکهى زمین نیز متنفّرند و در نتیجه دورشان نمىگردند تا عیبهایشان را بپوشانند.
[أَلا إِنَّ اللَّهَ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ] این جمله جواب سؤال مقدّر است.
[وَ الَّذِینَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ أَوْلِیاءَ] کسانى که جز خدا را اولیا و دوستان خود قرار دادند در حالى که آن اولیا غیر از خدا باشند یا بدون اذن و اجازهى خدا ولىّ و راهبر برگزیدند.
به هر تقدیر مقصود از آنها کسانى هستند که در مقابل مؤمنین قرار گرفتهاند، زیرا مؤمنین علىّ علیه السّلام را که از طرف خدا ولایت دارد براى خدا ولىّ قرار دادهاند.
[اللَّهُ حَفِیظٌ عَلَیْهِمْ] این جمله در مقابل استغفار ملایکه نسبت به کسانى است که با علىّ علیه السّلام بیعت کرده اند، یا مقصود این است که خداوند بر همهى اعمال آنان حافظ و نگهبان است، حتّى آن اعمالى که به زبان آنانست و اگر خداوند حافظ و نگهبان عمل عکس باشد هیچ یک از اعمال صغیر و کبیرشان فوت نمىشود و همهى اعمال ثبت مىگردد.
[وَ ما أَنْتَ عَلَیْهِمْ بِوَکِیلٍ] و تو به سبب رسالت خود وکیل و نگهبان آنها نیستى تا به دلیل مخالفت با تو یا عنادشان به علىّ علیه السّلام اندوهناک گردى، یا بخواهى نسبت به عملهاى آنان حافظ و نگهبان باشى، یا آنان را از مخالفت با علىّ علیه السّلام حفظ کنى.
[وَ کَذلِکَ أَوْحَیْنا إِلَیْکَ قُرْآناً عَرَبِیًّا] همانند وحى که به صورت مطلق یا در مورد علىّ علیه السّلام بر تو مى کنیم.
قرآن را به زبان عربى بر تو وحى کردیم نه به زبان عجم، یا مقصود این است که قرآن را داراى حکمت، علم، پند، اندرز و احکام وحى نمودیم، نه آنکه قرآن اعرابى باشد بدون حکمت، موعظه و احکام.
[لِتُنْذِرَ أُمَّ الْقُرى] تا اینکه مردم مکّه را از کفر و بدکارى بیم دهى.
[وَ مَنْ حَوْلَها] کسانى که در دور و بر امّالقرى (مکّه) هستند از تمام اهل زمین که همهى زمین نسبت به عالم مثال اطراف مکّه حساب مىشود.
[وَ تُنْذِرَ یَوْمَ الْجَمْعِ] همهى خلق را از هر چیزى که باید از آن انذار شود از امور دنیا و آخرت انذار کنى و به خصوص مردم را از روز جمع که همان روز قیامت است بترسانى و روز قیامت روز جمع نامیده شده چون همهى خلایق در آن روز جمع مىشوند.
[لا رَیْبَ فِیهِ] که در آن شکّ و تردیدى نیست. بیان عدم شکّ و ریب در امثال این موارد در اوّل سورهى بقره ضمن تفسیر قول خداى تعالى: «لا رَیْبَ فِیهِ» گذشت.
[فَرِیقٌ فِی الْجَنَّهِ وَ فَرِیقٌ فِی السَّعِیرِ] گروهى از کسانى که در آنجا جمع شدهاند در بهشت جاى مىگیرند و گروهى در جهنّم.
[وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ لَجَعَلَهُمْ أُمَّهً واحِدَهً] اگر خدا مىخواست همهى خلایق را بر یک دین، یک مذهب و یک اراده که همان اراده طاعت است قرار مىداد، ولى چون مشیّت خدا بر حسب استعدادهاى خلایق است این چنین نخواسته است.
[وَ لکِنْ یُدْخِلُ مَنْ یَشاءُ فِی رَحْمَتِهِ] و لکن خداوند هر کس را که بخواهد بر حسب استعدادش در رحمت خود داخل مىکند.
[وَ الظَّالِمُونَ ما لَهُمْ مِنْ وَلِیٍ] ستمکاران ولىّ ندارند که متولّى و عهدهدار امورشان بوده و صلاح آنان را به سوى خودشان بکشاند.
[وَ لا نَصِیرٍ] و یار و مددکارى ندارند که ضرر را از آنان دفع کرده و در سختىها کمکشان کند، بارها این مطلب گذشته که نبىّ صلّى اللّه علیه و آله به سبب ولایتش ولىّ و به سبب رسالتش نصیر است.
و در این جمله اولش عبارت و اداى جمله را تغییر داد تا اشعار به این باشد که ورود در رحمت از اوصاف ذاتى خداى تعالى است، ولى عقوبت ظالم از عرضیّات رحمت رحمانى او است، نه از اوصاف ذاتى.
[أَمِ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ أَوْلِیاءَ] لفظ «أم» در اینجا به معناى «بل» با همزه یا بدون همزه است. یعنى آنان که جز خدا دوستانى گرفتند از آن سودى نمى برند.
[فَاللَّهُ هُوَ الْوَلِیُ] فقط خدا ولىّ است و ولیّى جز او نیست.
[وَ هُوَ یُحْیِ الْمَوْتى] و او است که مردگان از حیات حیوانى را زنده مى کند، یا مردگان از حیات انسانى را که عبارت از ولایت تکلیفى است زنده مى کند.
[وَ هُوَ عَلى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ وَ مَا اخْتَلَفْتُمْ فِیهِ مِنْ شَیْءٍ] در هر چیزى که اختلاف کردید آن را به خدا برگردانید، یعنى هر چیزى که اسم شیء و چیز بر آن صادق باشد از امر دین یا امر دنیا از معاملات یا معاشرتها یا نکاحها و ارثها.
[فَحُکْمُهُ إِلَى اللَّهِ] پس حکم آن چیز به خدا بر مىگردد یعنى حکم در آن چیز به اینکه حقّ باشد یا باطل، صحیح باشد یا فاسد باید در دنیا به خدا بر مىگردد بر حسب مظاهر خدا، یعنى کسانى که آنان مظهرهاى ولایت هستند و اصل همه علىّ علیه السّلام است؛ که هیچ یک از شما داراى حقّ نیستید و حقّ نزد هیچ یک از شما نیست مگر آنکه از آن خانه بیرون بیاید.
بشر به مقام غیب نمىرسد تا وقتى که خداوند خودش بین آنها حکم کند و حکم آن در آخرت به علىّ علیه السّلام منتهى مىشود، چه تمام خلق به سوى او بر مىگردند، که او قسیم و تقسیمکنندهى بهشت و جهنّم است و امّا رجوع مورد اختلاف به کتاب خدا بدین معنا که حکم مورد اختلاف از کتاب خدا استنباط شود هیچ حاصلى ندارد.
زیرا قرآن داراى مجمل و متشابه است و بازگشت به آن بدون بازگشت به امام که آن را بیان نماید هیچ فایدهاى ندارد.
[ذلِکُمُ اللَّهُ رَبِّی] حکایت قول رسول است، یعنى رسول به آنان، یا قول خداى تعالى است که به نبىّ صلّى اللّه علیه و آله امر کرده چنین بگوید که در این صورت فعل امر از مادّهى قول در تقدیر است، یعنى به آنان بگو:
کسى که داراى این اوصاف است پروردگار من است.
[عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ] در آنچه که مرا از آن مىترسانید بر خدا توکّل نمودم.
[وَ إِلَیْهِ أُنِیبُ] در همهى کارهایم به سوى خدا باز مىگردم، یا در آخر بالاخره ذات خودم به سوى خدا باز مى گردد.
آیات ۱۱- ۱۵
[سوره الشورى (۴۲): آیات ۱۱ تا ۱۵]
فاطِرُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ جَعَلَ لَکُمْ مِنْ أَنْفُسِکُمْ أَزْواجاً وَ مِنَ الْأَنْعامِ أَزْواجاً یَذْرَؤُکُمْ فِیهِ لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْءٌ وَ هُوَ السَّمِیعُ الْبَصِیرُ (۱۱) لَهُ مَقالِیدُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ یَشاءُ وَ یَقْدِرُ إِنَّهُ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ (۱۲) شَرَعَ لَکُمْ مِنَ الدِّینِ ما وَصَّى بِهِ نُوحاً وَ الَّذِی أَوْحَیْنا إِلَیْکَ وَ ما وَصَّیْنا بِهِ إِبْراهِیمَ وَ مُوسى وَ عِیسى أَنْ أَقِیمُوا الدِّینَ وَ لا تَتَفَرَّقُوا فِیهِ کَبُرَ عَلَى الْمُشْرِکِینَ ما تَدْعُوهُمْ إِلَیْهِ اللَّهُ یَجْتَبِی إِلَیْهِ مَنْ یَشاءُ وَ یَهْدِی إِلَیْهِ مَنْ یُنِیبُ (۱۳) وَ ما تَفَرَّقُوا إِلاَّ مِنْ بَعْدِ ما جاءَهُمُ الْعِلْمُ بَغْیاً بَیْنَهُمْ وَ لَوْ لا کَلِمَهٌ سَبَقَتْ مِنْ رَبِّکَ إِلى أَجَلٍ مُسَمًّى لَقُضِیَ بَیْنَهُمْ وَ إِنَّ الَّذِینَ أُورِثُوا الْکِتابَ مِنْ بَعْدِهِمْ لَفِی شَکٍّ مِنْهُ مُرِیبٍ (۱۴) فَلِذلِکَ فَادْعُ وَ اسْتَقِمْ کَما أُمِرْتَ وَ لا تَتَّبِعْ أَهْواءَهُمْ وَ قُلْ آمَنْتُ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ مِنْ کِتابٍ وَ أُمِرْتُ لِأَعْدِلَ بَیْنَکُمُ اللَّهُ رَبُّنا وَ رَبُّکُمْ لَنا أَعْمالُنا وَ لَکُمْ أَعْمالُکُمْ لا حُجَّهَ بَیْنَنا وَ بَیْنَکُمُ اللَّهُ یَجْمَعُ بَیْنَنا وَ إِلَیْهِ الْمَصِیرُ (۱۵)
ترجمه:
(۴۲/ ۱۵- ۱۱)
پدیدآورندهى آسمانها و زمین که براى شما از نوع خودتان همتایانى آفریده است، از چارپایان نیز انواعى [قرار داده است]؛ شما را در آن آفریده است؛همانند او چیزى نیست و اوست که شنواى بیناست.
او راست کلیدهاى آسمانها و زمین؛ روزى را براى هر کس که بخواهد گشاده یا فروبسته مىدارد، که او به هر کارى داناست.
در دین شما، هر آنچه به نوح سفارش کرده بود، مقرّر داشت، نیز آنچه به تو وحى کردهایم، آنچه به ابراهیم و موسى و عیسى سفارش کرده ایم، که دین را بر پا بدارید، در آن اختلاف نورزید؛ آنچه مشرکان را به آن مىخوانى، بر ایشان دشوار آید؛ خداوند است که هر کس را بخواهد به راه خویش بر مى گزیند و هر کس را که روى به درگاه او آورد، به سوى خویش هدایت مى کند.
و تفرقه پیدا نکردند مگر پس از آنکه علم [وحى] بر ایشان آمد، آن هم از روى رشک و رقابتى که در میانشان بود، اگر حکم پیشین پروردگارت تا سر آمدى معیّن تعلّق نگرفته بود، در میانشان داورى مىشد؛ و کسانى که پس از ایشان کتاب را فرا گرفتند از آن سخت در شکّاند.
پس براى این [امر] دعوت کن، چنانکه دستور یافتهاى پایدارى کن، از هوا و هوس آنان پیروى مکن و بگو به هر کتابى که خداوند فروفرستاده است، ایمان آوردهام، دستور یافتهام که در میان شما دادگرى کنم؛ خداوند پروردگار ما و پروردگار شماست، اعمال ما از آن ماست، اعمال شما از آن شما؛ در میان ما و شما گفت و گویى نیست، خداوند ما و شما را [براى داورى] گرد مىآورد و سیر و سر انجام به سوى اوست.
تفسیر
[فاطِرُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ جَعَلَ لَکُمْ مِنْ أَنْفُسِکُمْ أَزْواجاً] این آیه از گفتار رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله یا ابتداى کلامى است از جانب خدا.
[وَ مِنَ الْأَنْعامِ] مقصود چهارپایان هشتگانه است چنانچه در سورهى انعام گذشت.
[أَزْواجاً] از چهار پایان جفت آفرید، به صورت مذکّر و مؤنّث یا مقصود از جفت اهلى و وحشى است، یا مقصود این است که براى شما و به نفع شما حیوانات را به صورت جفت آفرید.
[یَذْرَؤُکُمْ فِیهِ] خود شماها و حیوانات را به صورت جفت آفرید تا نسل شما را زیاد کند.
و این جمله نیز از گفتار رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله یا از جانب خداى تعالى است.
[لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْءٌ] لفظ «کاف» در «کمثله» زایده یا اسمیّه است و جمله خبر «لیس» است، که در این صورت این کلام براى مبالغه در نفى مثل است نه اینکه مفاد جمله اثبات مثل براى خداى تعالى باشد.
و در اوّل سورهى بقره گذشت که خداى تعالى وجود محض و بسیط الحقیقه است، بسیط بودن او اقتضا مىکند که دوّم نداشته باشد وگرنه مرکّب مىشود و اگر دوّمى براى او نباشد داراى مثل و ضدّ نیز نمى شود.
[وَ هُوَ السَّمِیعُ الْبَصِیرُ] این جمله به منزلهى نتیجهى نفى مثل است، چون وقتى خداى تعالى داراى مثل نباشد پس هیچ شنوایى جز شنوایى او، هیچ بینایى جز چشم بینش او وجود نخواهد داشت. وگرنه غیر او نیز مانند او شنوا و بینا خواهد بود، پس شنوایى و بینایى منحصرا در خدا ثابت است.
[لَهُ مَقالِیدُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ] لفظ «مقلاد» بر وزن «مفتاح» و لفظ «قلّید» بر وزن «سکیت» به معناى خزانه است.
[یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ یَشاءُ وَ یَقْدِرُ] خداوند روزى را بر کسى که بخواهد گشایش مىدهد و به اندازهى استعداد شخص به او روزى مىدهد.
[إِنَّهُ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ] خداوند بر همه چیز آگاه و عالم است، پس مقدار استحقاق و استعداد هر کس را مىداند.
[شَرَعَ لَکُمْ] خداوند براى شما راه و جادّه قرار داده.
[مِنَ الدِّینِ ما وَصَّى بِهِ نُوحاً] در هر یک از جمله هاى قبلى احتمال داده مى شود از قول رسول صلّى اللّه علیه و آله باشد یا آغاز کلام از جانب خدا باشد، چنانچه به آن اشاره کردیم. و قول خداى تعالى:
[وَ الَّذِی أَوْحَیْنا إِلَیْکَ] عطف بر «ما وَصَّى بِهِ نُوحاً» است به صورت عطف مفرد.
و ممکن است جمله مستأنف از جانب خدا باشد، خواه جملههاى گذشته از جانب خدا باشد یا از جانب رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله.
و در این صورت این جمله مبتداء مىشود، خبر آن جملهى «أَنْ أَقِیمُوا الدِّینَ» یا «کَبُرَ عَلَى الْمُشْرِکِینَ» مىباشد.
و ضمیرى که به مبتداء بر مىگردد در لفظ «کبر» مستتر است و لفظ «ما تَدْعُوهُمْ إِلَیْهِ» بدل از آن مىباشد.
[وَ ما وَصَّیْنا بِهِ إِبْراهِیمَ وَ مُوسى وَ عِیسى أَنْ أَقِیمُوا الدِّینَ] لفظ «أن» تفسیرى یا مصدرى است، لفظ «الدّین» بر طریق به سوى خدا اطلاق مىشود، راه به سوى خدا از نظر تکوین ولایت تکوینى و از جهت تکلیف ولایت تکلیفى است و گاهى به علىّ علیه السّلام تفسیر شده است.
و نیز لفظ «دین» بر اعمالى اطلاق مىشود که سالک را در سیرش کمک مىکند و لذا ملّت نیز دین نامیده شده است.
و اقامه نمودن و به پا داشتن دین بدین گونه است که هر مرتبه اى از راه و طریق به مرتبهى دیگر وصل شود و اعمال هر مرتبه به اعمال مرتبهى دیگر متّصل گردد، نظیر اقامه و به پاداشتن نماز، تفصیل اقامهى نماز در اوّل سورهى بقره گذشت.
[وَ لا تَتَفَرَّقُوا فِیهِ] در دین متفرّق و پراکنده نشوید. یعنى در اعمالى که لازمه راه و طریق است، یا در خود طریق، یا در علىّ علیه السّلام و ولایت او متفرّق نشوید، بدین گونه که هر یک عمل و طریقى را اختیار کند که مغایر با عمل و راه دیگرى باشد، یا مقصود این است که چنین نباشد که هر یک راههاى متعدّد و عملهاى مختلفى انجام دهید، یا هر یک در عمل خویش هواهاى نفسانى متعدد و غرضهاى فراوانى داشته باشد.
[کَبُرَ عَلَى الْمُشْرِکِینَ] مقصود، مشرکین به خدا یا به ولایت است.
[ما تَدْعُوهُمْ إِلَیْهِ] مقصود از چیزى که پیامبر صلّى اللّه علیه و آله مشرکین را به آن چیز دعوت مى کند توحید و حصر عبادت در خدا یا ولایت است.
[اللَّهُ یَجْتَبِی] خداوند هر که را بخواهد براى رسالت انتخاب مىکند.
إِلَیْهِ مَنْ یَشاءُ پس تو از پشت کردن آنها به خدا یا به علىّ علیه السّلام اندوهناک مباش.
[وَ یَهْدِی] مى رساند، یا راه را نشان مىدهد [إِلَیْهِ مَنْ یُنِیبُ] به هر کس که به سوى خدا روى کند.
از امام صادق علیه السّلام آمده است: «أَنْ أَقِیمُوا» و «لا تَتَفَرَّقُوا فِیهِ» کنایه از امیر المؤمنین علیه السّلام و «ما تَدْعُوهُمْ إِلَیْهِ» یعنى ولایت على علیه السّلام و لفظ «من یشاء» کنایه از علىّ علیه السّلام است.
اخبار فراوانى با این مضمون یا نزدیک به این مضمون وارد شده است و چون قرآن داراى وجوه بسیارى است این وجه بهترین وجوه به حساب مى آید.
وَ ما تَفَرَّقُوا إِلَّا مِنْ بَعْدِ ما جاءَهُمُ الْعِلْمُ بَغْیاً بَیْنَهُمْ پس از آنکه علم به صحّت دینشان پیدا کردند، یا علم به صدق و راستى خلافت علىّ علیه السّلام پیدا کردند، بعضى آن را از روى علم قبول و بعضى نیز از روى حسد انکار نمودند.
[وَ لَوْ لا کَلِمَهٌ سَبَقَتْ مِنْ رَبِّکَ إِلى أَجَلٍ مُسَمًّى] اگر مشیّت و قضاى حتمى الهى نبود که همان موجب مهلت تا مدّت معیّنى بود.
[لَقُضِیَ بَیْنَهُمْ] منکران را نابود و هلاک مى ساخت، پذیرفتگان را از بین منکرین راحت و خلاص مى کرد.
[وَ إِنَّ الَّذِینَ أُورِثُوا الْکِتابَ مِنْ بَعْدِهِمْ] و آنان که بعد از پیامبران و امّتهاى آنها وارث کتاب شوند.
[لَفِی شَکٍّ مِنْهُ مُرِیبٍ] پیش از این عبارت «بَغْیاً بَیْنَهُمْ» بود به معناى ظلم و ستم روا داشتن بعضى بر بعضى و آن هنگامى بود که برترى امیر المؤمنین علیه السّلام را مىدیدند، اکنون: «لَفِی شَکٍّ مِنْهُ مُرِیبٍ» آمده است که کنایه از کسانى است که امر و دستور رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله را شکستند و نقض کردند.
[فَلِذلِکَ فَادْعُ] مردم را به دین و برپاداشتن آن، یا به علىّ علیه السّلام و ولایت او فراخوان.
و لفظ «لام» در «فلذلک» به معناى «إلى» یا براى تعلیل است و معنى آن این است که جمیع مردم را به دین و شریعتى که براى تو به خاطر ولایت تأسیس کردهام فراخوان، که اسلام به معناى شریعت تنها براى هدایت به ولایت است و اگر ولایت نبود اسلام فایدهاى نداشت.
از امام صادق علیه السّلام آمده است که مقصود ولایت امیر المؤمنین علیه السّلام است.
[وَ اسْتَقِمْ] پس در دین اعتدال و استقامت ورز.
[کَما أُمِرْتَ] آن گونه پایدارى که به آن مأمور شدهاى و آن استقامت در جمیع مقامات و در چیزى است که فوق امکان است و آن حقیقت ولایت است، چون در اینجا امّت به رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله منضمّ نشده است آنچه که در سورهى هود وارد شده اینجا وارد نشده است، در سورهى هود از رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله وارد شده است که فرمود: سورهى هود مرا پیر کرد.
[وَ لا تَتَّبِعْ أَهْواءَهُمْ] در دین یا در ولایت امیر المؤمنین علیه السّلام از هواهاى آنان پیروى نکن.
[وَ قُلْ آمَنْتُ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ مِنْ کِتابٍ] و بگو: من به آنچه که خداوند نازل کرده است از کتاب امّتهاى پیشین و کتاب این زمان ایمان آوردم تا کنایه از ایمان به کتاب ولایت علىّ علیه السّلام باشد و کنایه از کسانى باشد که ایمان به ولایت علىّ علیه السّلام نداشتند.
[وَ أُمِرْتُ لِأَعْدِلَ بَیْنَکُمُ] من مأمور شدم که بین شما عدالت برقرار کنم و از جملهى عدالت بین شما این است که مردى از شما را براى شما امام قرار دهم تا بعد از وفات من اختلاف بین شما مرتفع گشته و کجى شما راست گردد.
[اللَّهُ رَبُّنا وَ رَبُّکُمْ لَنا أَعْمالُنا وَ لَکُمْ أَعْمالُکُمْ] پس آنچه که از امر و نهى به شما مىگویم به حال شما سودبخش است و سودش به شما مىرسد، ضرر آن نیز به شما بر مىگردد و هیچ نفع و ضررى از امر و نهى به خود من بر نمىگردد تا در این مورد مرا متّهم کنید.
[لا حُجَّهَ بَیْنَنا وَ بَیْنَکُمُ] بین ما و شما احتجاج و محاجّه لازم نیست. زیرا حقّ و برهان آن ظاهر و روشن است و احتیاج به احتجاج نیست، این جمله به منزلهى متارکه و جدا شدن از آنانست.
[اللَّهُ یَجْمَعُ بَیْنَنا] این جمله تهدید آنانست به اینکه خداوند بین شان داورى و حکم خواهد کرد.
[وَ إِلَیْهِ الْمَصِیرُ] پس هم او به خدا بر مىگردد و او به نفع محق و بر ضرر مبطل حکم مىکند.
آیات ۱۶- ۲۴
[سوره الشورى (۴۲): آیات ۱۶ تا ۲۴]
وَ الَّذِینَ یُحَاجُّونَ فِی اللَّهِ مِنْ بَعْدِ ما اسْتُجِیبَ لَهُ حُجَّتُهُمْ داحِضَهٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَ عَلَیْهِمْ غَضَبٌ وَ لَهُمْ عَذابٌ شَدِیدٌ (۱۶) اللَّهُ الَّذِی أَنْزَلَ الْکِتابَ بِالْحَقِّ وَ الْمِیزانَ وَ ما یُدْرِیکَ لَعَلَّ السَّاعَهَ قَرِیبٌ (۱۷) یَسْتَعْجِلُ بِهَا الَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِها وَ الَّذِینَ آمَنُوا مُشْفِقُونَ مِنْها وَ یَعْلَمُونَ أَنَّهَا الْحَقُّ أَلا إِنَّ الَّذِینَ یُمارُونَ فِی السَّاعَهِ لَفِی ضَلالٍ بَعِیدٍ (۱۸) اللَّهُ لَطِیفٌ بِعِبادِهِ یَرْزُقُ مَنْ یَشاءُ وَ هُوَ الْقَوِیُّ الْعَزِیزُ (۱۹) مَنْ کانَ یُرِیدُ حَرْثَ الْآخِرَهِ نَزِدْ لَهُ فِی حَرْثِهِ وَ مَنْ کانَ یُرِیدُ حَرْثَ الدُّنْیا نُؤْتِهِ مِنْها وَ ما لَهُ فِی الْآخِرَهِ مِنْ نَصِیبٍ (۲۰)
أَمْ لَهُمْ شُرَکاءُ شَرَعُوا لَهُمْ مِنَ الدِّینِ ما لَمْ یَأْذَنْ بِهِ اللَّهُ وَ لَوْ لا کَلِمَهُ الْفَصْلِ لَقُضِیَ بَیْنَهُمْ وَ إِنَّ الظَّالِمِینَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ (۲۱) تَرَى الظَّالِمِینَ مُشْفِقِینَ مِمَّا کَسَبُوا وَ هُوَ واقِعٌ بِهِمْ وَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ فِی رَوْضاتِ الْجَنَّاتِ لَهُمْ ما یَشاؤُنَ عِنْدَ رَبِّهِمْ ذلِکَ هُوَ الْفَضْلُ الْکَبِیرُ (۲۲) ذلِکَ الَّذِی یُبَشِّرُ اللَّهُ عِبادَهُ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّهَ فِی الْقُرْبى وَ مَنْ یَقْتَرِفْ حَسَنَهً نَزِدْ لَهُ فِیها حُسْناً إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ شَکُورٌ (۲۳) أَمْ یَقُولُونَ افْتَرى عَلَى اللَّهِ کَذِباً فَإِنْ یَشَإِ اللَّهُ یَخْتِمْ عَلى قَلْبِکَ وَ یَمْحُ اللَّهُ الْباطِلَ وَ یُحِقُّ الْحَقَّ بِکَلِماتِهِ إِنَّهُ عَلِیمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ (۲۴)
ترجمه:
(۴۲/ ۲۴- ۱۶)
و کسانى که دربارهى خداوند پس از پذیرفته شدن دعوت او محاجّه مىکنند، احتجاجشان در نزد پروردگارشان باطل است، بر آنان خشمى [از جانب خداوند] است و عذابى سهمگین [در پیش] دارند.
خداوند کسى است که کتاب آسمانى و سنجه را به حقّ نازل کرده است و چه دانى چه بسا قیامت نزدیک باشد.
کسانى که آن را باور ندارند دربارهى آن شتاب مىورزند؛ و کسانى که ایمان آوردهاند، از آن ترسانند، مىدانند که آن حقّ است، بدانید کسانى که دربارهى قیامت شک و شبههاى دارند، در گمراهى دور و درازند.
خداوند در کار بندگانش باریک بین است؛ هر کس را که بخواهد روزى مىدهد و اوست تواناى پیروزمند.
هر کس که [بهرهى] کشت اخروى را خواسته باشد، براى او مىافزاییم، هر کس [بهرهى] کشت دنیوى را خواسته باشد، از آن به او مىبخشیم و براى او در آخرت بهرهاى نیست.
یا مگر براى آنان شریکان [/ معبودان ناحقّ] ى است که براى آنان احکامى دینى مقرّر داشتهاند که خداوند آن را اجازه نداده است؟ و اگر حکم فیصله بخش [پیشین] نبود، در میان آنان داورى مىشد، براى ستمکاران [مشرک] عذابى دردناک [در پیش] است.
[آنگاه] ستمکاران [مشرک] را از کار و کردارشان هراسان بینى و [کیفر] آن به ایشان فرا مىرسد؛ و کسانى که ایمان آوردهاند و کارهاى شایسته کردهاند، در سرا بستانها باشند؛ آنچه بخواهند براى ایشان نزد پروردگارشان فراهم است، آن همان نعمت بزرگ است.
این همان است که خداوند به بندگانش که ایمان آوردهاند و کارهاى شایسته کردهاند، مژده مىدهد؛ بگو براى آن کار از شما مزدى نمىطلبم، مگر دوستدارى در حقّ نزدیکان [/ اهل بیتم]؛ و هر کس کار نیکى کند، در آن برایش جزاى نیک بیفزاییم؛ چرا که خداوند آمرزگار قدردان است.
یا مىگویند [پیامبر] بر خداوند دروغ بسته است؛ [بدان که] اگر خداوند بخواهد بر دل تو مهر مىگذارد؛ و خداوند باطل را مىزداید، با کلمات خویش [دین] حقّ را استوار مىدارد؛ که او داناى راز دلهاست.
تفسیر
[وَ الَّذِینَ یُحَاجُّونَ فِی اللَّهِ] کسانى که دربارهى علىّ علیه السّلام پس از مرگ یا در قیامت احتجاج مىکنند، یا در عبادت و معصیت خدا بعد از مرگ یا در قیامت با خدا احتجاج مىکنند.
یا با خلفاى خدا و مؤمنین در حقّ خدا یعنى در دین خدا احتجاج مىکنند، یعنى در حقّ بودن و ثبوت خدا یا در عبادت او، یا در شرک آورى او، یا در سلوک به سوى او، یا در توحید، یا در مظاهر او یعنى در نبوت و خلافت انبیا و به خصوص در خلافت على علیه السّلام، یا در اعاده و بازگرداندن و زنده کردن خدا در روز قیامت احتجاج مىکنند و خلاصه در همهى صفات حقیقى و اضافى و در همهى افعال و مظاهر الهى احتجاج و محاجّه مىکنند.
[مِنْ بَعْدِ ما اسْتُجِیبَ لَهُ] پس از آنکه مردم دعوت الهى را پذیرفتند، یعنى نداى الهى و نداى ملایکهاش را براى مرگ پذیرفتند، یا مقصود نداى خدا در قیامت جهت حساب است، یا مقصود نداى جانشینان الهى و دعوت و ظهور حجّت و برهان آنهاست به طورى که در حقّ بودن آنها اشتباهى باقى نماند.
یا مقصود استجابت دعاى رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله است در مورد کافرین و مشرکین که در روز بدر کشته شوند و به اهل مکّه و بنى مضر قحطى برسد.
یا استجابت خواست نبىّ صلّى اللّه علیه و آله در اعطاى معجزات یا مقصود این است که استجابت به خاطر نبىّ صلّى اللّه علیه و آله انجام گرفت، چون یهودیان با محمّد صلّى اللّه علیه و آله استفتاح مىکردند و کارهایشان با نام محمّد صلّى اللّه علیه و آله شروع مىکردند و در این مورد استجابت نیز مىشدند.
[حُجَّتُهُمْ داحِضَهٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ] حجّت و برهان آنها نزد پروردگارشان باطل است.
[وَ عَلَیْهِمْ غَضَبٌ وَ لَهُمْ عَذابٌ شَدِیدٌ] غضب خدا و عذاب شدید بر آنانست، چون در جدل و احتجاجشان ظالم و ستمگرند.
[اللَّهُ الَّذِی أَنْزَلَ الْکِتابَ] خدایى که کتاب نبوّت و رسالت یا کتاب ولایت فروفرستاد که قرآن صورت همهى آنانست.
[بِالْحَقِ] به سبب حقّ که قرآن آفریدهشدهى اوست، یا متلبّس به حقّ و جمله مستأنف است و جواب سؤال مقدّر و دلدارى رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله است در احتجاج آنها، گویا که گفته شده: آیا آنان مىتوانند قرآن را باطل نمایند یا علىّ علیه السّلام را از مقامش منع کنند یا دین را باطل سازند؟ پس خداى تعالى فرمود: تنها خداست که کتاب را به حقّ نازل کرده، نه غیر خدا، پس بطلان به آن راه ندارد.
[وَ الْمِیزانَ] در اوّل سورهى اعراف، در سورهى انبیاء بیان اجمالى وزن و میزان گذشت.
و چون مقصود از کتاب نبوّت یا رسالت یا ولایت یا کتاب تدوینى است که صورت همهى اینهاست یا احکام دینى است که آن نیز صورت همهى اینهاست و از سوى دیگر همهى آنها که گفته شد میزان وجود بندگان و احوال و اخلاق و اقوال آنانست … لذا فقط «المیزان» را بر لفظ «الکتاب» عطف کرد.
[وَ ما یُدْرِیکَ لَعَلَّ السَّاعَهَ قَرِیبٌ] تو چه مىدانى شاید قیامت نزدیک باشد، پس تو نباید بر عدم مؤاخذهى فعلى آنها اندوهناک شوى.
و خطاب عامّ یا مخصوص نبىّ صلّى اللّه علیه و آله و کنایه از امّت و تهدید کفّار و منافقین امّت است، چون لفظ «قریب» شبیه به «فعیل» به معناى مفعول است که گاهى مذکّر و مؤنّث آن در لفظ یکسان است.
[یَسْتَعْجِلُ بِهَا الَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِها] کسانى به عذاب عجله مىکنند که ایمان به روز قیامت ندارند، قیامت را به استهزا مىگیرند و دربارهاش شتاب مىورزند.
[وَ الَّذِینَ آمَنُوا] کسانى که اذعان و یقین به قیامت نمودند، کسانى که با بیعت عام اسلام آوردند و با بیعت خاصّ ایمان آوردند.
[مُشْفِقُونَ مِنْها] اینان از قیامت مىترسند، چون مىدانند در مورد خرد و درشت، پست و شریف، کوچک و بزرگ باید مؤاخذه شوند.
[وَ یَعْلَمُونَ أَنَّهَا الْحَقُ] مىدانند که قیامت امرى حقّ و ثابت است.
[أَلا إِنَّ الَّذِینَ یُمارُونَ فِی السَّاعَهِ لَفِی ضَلالٍ بَعِیدٍ] آگاه باشید آنها که در مورد خواه مقصود از ساعت ساعت ظهور قائم علیه السّلام باشد، یا ساعت قیامت، یا ساعت رجعت، یا ساعت مرگ.
برخى گفتهاند: کفّار به رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله مىگفتند: قیامت را براى ما بر پا ساز و اگر راست مىگویى آنچه را که بما وعده دادى بیاور، پس خداى تعالى آنان را این چنین ردّ کرد.
[اللَّهُ لَطِیفٌ بِعِبادِهِ] خداوند به بندگانش نیکوکار است [یَرْزُقُ مَنْ یَشاءُ] به هر کس که بخواهد علم و فهم و ایمان مىدهد، قیامت را تأخیر مىاندازد که شاید توبه کنند و متذکّر شوند و در نتیجه اعتراف نمایند.
[وَ هُوَ الْقَوِیُ] و خداوند تواناست و بر هر چیزى که بخواهد قادرست.
[الْعَزِیزُ] هیچ مانعى از کار خدا منع نمىکند، پس تأخیر در مؤاخذهى آنها از جهت عجز و ناتوانى نیست، نیز از آن جهت نیست که مانعى او را از این کار منع کند، بلکه از باب لطف به بندگان است.
[مَنْ کانَ یُرِیدُ حَرْثَ الْآخِرَهِ] این جمله جواب سؤال مقدّر است، گویا گفته شده: بنابراین کسى که براى آخرت یا دنیا کوششى انجام دهد از سعى و کوشش خود هیچ بهرهاى نمىبرد، پس خداى تعالى در جواب فرمود: کسى که در سعى خودش دنبال آخرت باشد ما هم بر کاشتهى او مىافزاییم.
[نَزِدْ لَهُ فِی حَرْثِهِ] و به مقدار سعى و کوشش او به او عطا مىکنیم و بیش از مقدار سعى نیز افزون مىکنیم.
[وَ مَنْ کانَ یُرِیدُ حَرْثَ الدُّنْیا نُؤْتِهِ مِنْها] کسى که طالب دنیا باشد ما به مقدار تخمى که کاشته یا کمتر از آن را به او مىدهیم، که این جمله در مقابل جملهى نَزِدْ لَهُ فِی حَرْثِهِ بیش از این افاده نمىکند.
[وَ ما لَهُ فِی الْآخِرَهِ مِنْ نَصِیبٍ] و بهرهاى از آخرت ندارد، چه که او براى آخرت کشت نکرده است.
از امام صادق علیه السّلام آمده است: مال و اولاد کشت دنیا است، عمل صالح کشت آخرت است، که گاهى خداوند همهى آنها را براى گروهها و ملّتهایى جمع مىکند.
از امام صادق علیه السّلام آمده است: مال و اولاد کشت دنیا است، عمل صالح کشت آخرت است، که گاهى خداوند همهى آنها را براى گروهها و ملّتهایى جمع مىکند.
از امام صادق علیه السّلام است: کسى که به جهت نفع دنیوى حدیث بخواهد در آخرت بهرهاى نخواهد داشت، کسى که خیر آخرت بخواهد خداوند خیر دنیا و آخرت را به او اعطا خواهد کرد.
و اخبار زیادى وارد شده در اینکه هر کس با اعمال و اقوالش همهى همّتش دنیا باشد خداوند کار او را متفرّق و پراکنده خواهد ساخت و فقر را جلو چشم او قرار خواهد داد، در حالى که دنیا هم به او روى نخواهد آورد مگر آنچه که براى او نوشته شده و هر کس که همّ خود را آخرت قرار دهد خداوند تفرّق و پراکندگى او را جمع کرده و غنا و بىنیازى را در قلب او قرار خواهد داد، دنیا به او روى خواهد آورد در حالى که او دنیا را نمىخواهد.
از امام صادق علیه السّلام در مورد «اللَّهُ لَطِیفٌ بِعِبادِهِ یَرْزُقُ مَنْ یَشاءُ» سؤال شده فرمود: مقصود ولایت امیر المؤمنین علیه السّلام است و از مَنْ کانَ یُرِیدُ حَرْثَ الْآخِرَهِ سؤال شد، فرمود: مقصود شناخت امیر المؤمنین و ائمّه علیهم السّلام است، از «نزد له فى حرثه» سؤال شد، فرمود:
یعنى از سهم و نصیب آخرت مىافزاییم و او از دولت ائمّه علیهم السّلام بهره و نصیب خود را استیفا مىکند و در مورد وَ مَنْ کانَ یُرِیدُ حَرْثَ الدُّنْیا نُؤْتِهِ مِنْها وَ ما لَهُ فِی الْآخِرَهِ مِنْ نَصِیبٍ فرمود: یعنى او در دولت حقّ با امام علیه السّلام هیچ بهره و نصیبى ندارد[۱].
[أَمْ لَهُمْ شُرَکاءُ] یا آنها براى خدا شریکانى قرار مى دهند که براى آنها دستورى بر خلاف دستور خدا صادر مىکنند.
[شَرَعُوا لَهُمْ مِنَ الدِّینِ ما لَمْ یَأْذَنْ بِهِ اللَّهُ] آن شرکا که در دین چیزهایى بر خلاف دین خدا مىآوردند مانند بحیره و مانند.
[وَ لَوْ لا کَلِمَهُ الْفَصْلِ لَقُضِیَ بَیْنَهُمْ] کلمهى فصل عبارت از لطیفهى انسانى است که او را از سایر حیوانات جدا مىکند و آن عبارت از ولایت تکوینى است و آن چیزى است که به وسیلهى آن عنایت و تکریم الهى حقّ جلّ و اعلى نسبت به انسان تحقّق یافته است و خداوند به انسان مهلت مىدهد تا آن لطیفه ظاهر گشته و تکمیل شود، یا از بین برود و انسان ملحق به چهارپایان گردد، بلکه از چهار پایان نیز گمراهتر شود، آنگاه که آن لطیفه از انسان خارج شود و از او منقطع گردد انسان مرتدّ فطرى مىشود و توبهاش دیگر مورد قبول قرار نمىگیرد و بر حسب احکام شرع کشتن او واجب مىشود.
و آنچه که از امام باقر علیه السّلام در تفسیر آیه وارد شده گفتار ما را در کلمهى فصل تأیید مىکند.
او فرمود، اگر نبود آنچه که از جانب خداوند و در قضاء الهى دربارهى مردم گذشته ثابت شده قائم هیچ یک از آنها را باقى نمىگذاشت، شاید مقصود از قائم جانشین و خلیفهى خدا باشد که امر الهى را در بین بندگان بپا مىدارد.
[وَ إِنَّ الظَّالِمِینَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ] این جمله حالیّه است و معناى آن این است که در وجود ظالمین و ستمگران به آل محمّد صلّى اللّه علیه و آله وهم و خیال آن لطیفه است (نه خود آن لطیفه) و هر کس که از آن لطیفهى وهمى متولّد شود خواه در خارج ظالم به آل محمّد صلّى اللّه علیه و آله باشد و خواه نباشد در دنیا و در حال حاضر عذابى دردناک همراه آنانست، لیکن به جهت تخدیر اعضا آنان دیگر آن عذاب را احساس نمىکنند.
یا در آخرت عذابى دردناک منتظر آنانست و لیکن چون یقین به عذاب اخروى نداشتند به آل محمّد صلّى اللّه علیه و آله ستم روا داشتند.
[تَرَى] الآن مىبینى یا در آخرت خواهى دید، خطاب مخصوص به محمّد صلّى اللّه علیه و آله یا عامّ است.
[الظَّالِمِینَ مُشْفِقِینَ] ستمگران را ترسان و خایف مىبینى.
[مِمَّا کَسَبُوا] ترس ستمگران از کیفر کارهایى است که انجام دادهاند، یا از خود اعمال است بنا بر تجسّم اعمال در دنیا چنانچه حال بعضى از گناهکاران چنین است، یا در آخرت چنانچه حال همه است.
[وَ هُوَ واقِعٌ بِهِمْ] در دنیا عذاب آنها حتمى است ولى احساس نمىکنند، یا عذاب آخرت مقصود است.
[وَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ فِی رَوْضاتِ الْجَنَّاتِ] این جمله عطف بر دو مفعول «ترى» است، یعنى مىبینى کسانى را که ایمان آوردهاند … تا آخر، یا عطف بر اسم «انّ» و خبر آن، یا عطف بر جملهى «إِنَّ الظَّالِمِینَ … تا آخر آیه، یا عطف بر جملهى «تَرَى الظَّالِمِینَ» یا بر جملهى «هُوَ واقِعٌ بِهِمْ» مىباشد.
[لَهُمْ ما یَشاؤُنَ عِنْدَ رَبِّهِمْ] ظرف «عند ربّهم» ظرف مستقرّ و حال از فاعل «یشاءون» یا از موصول، یا از مجرور «لهم» یا از ضمیر متن در آن، یا خبر بعد از خبر یا خبر مبتداى محذوف، یا متعلّق به «یشاءون» یا «بل هم» مىباشد.
[ذلِکَ هُوَ الْفَضْلُ الْکَبِیرُ] اینکه گفته شد فضل بزرگى است/ [ذلِکَ] لفظ «ذلک» اشاره به همان چیزى است که ذکر شد که قدر آن عظیم و منزلت و مقام آن بالا است.
[الَّذِی یُبَشِّرُ اللَّهُ عِبادَهُ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ] مکرّر این مطلب گذشت که مقصود از ایمان در امثال این عبارات اسلام است که با بیعت عامّ حاصل مىشود.
یا مقصود خود بیعت عامّ است، مراد از عمل صالح ایمان است که با بیعت خاصّ حاصل مىشود یا خود بیعت خاصّ است، یا مقصود از ایمان ایمان خاصّ است که با بیعت خاصّ حاصل مىشود یا خود همان بیعت مقصود است، مقصود از عمل صالح عمل کردن به شروط آن بیعت است.
[قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً] بگو: بر این کارى که من انجام مىدهم از تبلیغ رسالت الهى و فرا خواندن شما به ایمان به خدا مزد و اجرى طلب نمىکنم تا مرا مّتهم به دنیا خواهى در ادّعاهایم بکنید.
[إِلَّا الْمَوَدَّهَ فِی الْقُرْبى] هیچ مزد و اجرى نمىخواهم مگر دوستى و مودّت اهل بیت.
استثناء در اینجا متّصل است، سود دولتى اهل بیت و نزدیکان پیامبر اگر چه به خود مردم باز مىگردد و تکمیل نفوس آنها است، لکن با استکمال مردم، پیامبر نیز بهرهمند مىشود، چه آن مردم اجزاء پیامبر و سعه و گستردگى وجود او مىشوند.
پس قول خداى تعالى: قُلْ ما سَأَلْتُکُمْ مِنْ أَجْرٍ فَهُوَ لَکُمْ اشاره به هر دو جهت نفع است، زیرا در این آیه مودّت اهل بیت اجر و مزد پیامبر صلّى اللّه علیه و آله قرار داده شده از آن جهت که پیامبر صلّى اللّه علیه و آله از مودّت آنان بهرهمند مىشود، که با مودّت کامل مىشوند و با کامل شدن رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله داراى وجودى گستردهتر مىگردد.
بنابراین آنچه که گفته شده که استثنا منقطع است صحیح نیست، لفظ «قربى» مصدر «قرب» است و مقصود مودّت در تقرّب به سوى خدا است، یا مقصود حالت نزدیکى شما به خداست، که به معناى حبّ و دوستى فى اللّه مىشود.
یا معناى آیه دوست داشتن اعمالى است که انسان را به خدا نزدیک مىسازد، یا معناى آیه این است که من از شما اجرى نمىخواهم جز اینکه مرا به خاطر نزدیکىام با شما دوست داشته باشید بعضى آیه را این چنین تفسیر کردهاند.
و لکن آنچه که از ائمّهى ما علیهم السّلام در ضمن اخبار زیاد به ما رسیده است معناى آیه را چنین مىرساند: من از شما مزد و اجرى طلب نمىکنم جز اینکه نزدیکان مرا دوست داشته باشید.
و بنابراین لفظ «القربى» مصدر به معناى اسم فاعل مىشود و تعبیر به مصدر جهت اشعار به این است که دوست داشتن نزدیکان و اقربا من از آن جهت که نزدیکان من هستند به نفع خود شماست خواه مقصود از قرابت جسمانى باشد یا روحانى.
روایت شده که رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله هنگامى که وارد مدینه شد و اسلام را محکم نمود انصار بین خودشان گفتند: ما خدمت رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله برسیم و به او بگوییم: تو تهى دست هستى و بعضى چیزها را ندارى، این اموال ماست و تو مىتوانى هر طور بخواهى در اموال ما حکم و تصرّف کنى بدون آنکه بر تو حرج و منعى باشد.
پس این آیه نازل شد: «قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّهَ فِی الْقُرْبى» رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله این آیه را بر انصار خواند و فرمود: بعد از من نیز نزدیکان مرا دوست داشته باشید، انصار از پیش رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله در حالى که تسلیم گفتار او شده بودند بیرون آمدند.
پس منافقین گفتند: این سخن پیامبر چیزى است که خود ساخته است و مقصودش این است که ما را بعد از خودش ذلیل نزدیکان خود سازد، پس این آیه نازل شد: أَمْ یَقُولُونَ افْتَرى عَلَى اللَّهِ کَذِباً پس رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله به دنبال انصار فرستاد و آیه را بر آنان خواند، انصار گریه کردند و مطلب بر آنها سنگین و سخت شد، سپس خداى تعالى این آیه را نازل فرمود: وَ هُوَ الَّذِی یَقْبَلُ التَّوْبَهَ عَنْ عِبادِهِ رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله انصار را فرا خواند و آنها را با این آیه مژده داد.
و به این مضمون و نزدیک به آن اخبار زیادى وارد شده است.
[وَ مَنْ یَقْتَرِفْ حَسَنَهً] این مطلب مکرّر از جانب ما گذشته است که حسن و حسنهى حقیقى فقط ولایت است، نه چیز دیگر و هر نوع گفتار و فعل، حالت، اخلاق، علم، شهود و عیان که متعلّق به ولایت باشد با حسن ولایت زیبا و حسن مىشود و هر چه که متعلّق به ولایت نباشد قبیح محسوب مىگردد.
و لذا در اخبار زیادى فرو رفتن در حسنه و انجام آن به ولایت و مودّت اهل بیت علیهم السّلام تفسیر شده است.
خواه تنکیر لفظ «حسنه» براى تفخیم باشد یا تحقیر.
[نَزِدْ لَهُ فِیها حُسْناً] یعنى در آن حسنه خوى و حسن دیگرى اضافه مىکنیم، چه وقتى از حسنه و خوبى فعلیّت خوبى براى نفس حاصل شد، فاعل بر آن فعلیّت باقى ماند و آن را باطل نکرد و آن را نسوزانید خداى تعالى آن حسنه را افزون مىسازد، زیرا که کون و هستى بر حسب اقتضاى ذاتش در ترقّى است.
[إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ] خداوند قبل از حسنه هر سیّئهاى را که کسب شده است مىبخشد.
[شَکُورٌ] و خداوند شکور و سپاسگزار است، این معنا اقتضاء مىکند که آن حسنه را تا ده برابر و هر چند برابر که بخواهد افزون نماید.
[أَمْ یَقُولُونَ افْتَرى عَلَى اللَّهِ کَذِباً] وجه نزول این آیه گذشت.
[فَإِنْ یَشَإِ اللَّهُ یَخْتِمْ عَلى قَلْبِکَ] اگر خدا بخواهد مهر بر قلب تو مىگذارد تا تو نیز بر خدا افتراء ببندى، پس نعمت مهر نکردن و وحى کردن به تو را شکرگزار باش.
بنابراین این آیه اظهار منّت گزاردن بر رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله است به اینکه سینهى او را گشوده و مهر بر دل او ننهاده است.
یا معناى آیه این است که اگر خداوند مىخواست فضیلت و برترى اهل بیت تو را اظهار نکند بر قلب تو مهر مىنهاد تا فضل اهل بیت تو بر تو وحى نمىشد، پس فضل و برترى اهل بیت خودت را ظاهر ساز، از ردّ و قبول آنان باکى نداشته باش، که خدا حافظ اهل بیت تو و ظاهرکنندهى فضل آنانست.
و این آیه بنابراین دلدارى رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله در مورد انکار قولش مىباشد.
[وَ یَمْحُ اللَّهُ الْباطِلَ] خداوند باطل را محو مىسازد، پس اگر قول محمّد افترا و باطل بود خداوند آن را از روزگار محو مىکرد، در حالى که قول محمّد صلّى اللّه علیه و آله در روزگار رو به فزونى ثبوت است.
[وَ یُحِقُّ الْحَقَ] و خداوند احقاق حقّ مىکند، پس اگر قول محمّد صلّى اللّه علیه و آله حقّ نبود خداوند با کلمات تکوینىاش که همان افراد بشر است آن را حقّ نمىساخت.
یا معناى آیه این است که خداوند باطل را از دلها محو مىکند، که آن شکّ و ریب در اهل بیت توست، حقّ را که ولایت اهل بیت توست در دلها در طول زمان زنده مىسازد.
یا معناى آیه این است که خداوند باطل را از صفحهى روزگار پاک مىکند و حقّ را که علىّ علیه السّلام و ائمّه علیهم السّلام و ولایت آنان است زنده نگه مىدارد.
[بِکَلِماتِهِ] با کلمات خود که همان جانشینان تو بعد از تو هستند.
[إِنَّهُ عَلِیمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ] خداوند بر سینه ها آگاه است، مىداند آنچه را که در دلهاى منافقین مى گذرد، مانند دشمنى با تو و دشمنى با اهل بیت تو.
[۱] رجوع شود به تفسیر سوره مائده آیه ۱۰۳ از همین تفسیر.
ترجمه تفسیر بیان السعاده فى مقامات العباده، ج۱۳، ص: ۶۸