تفسیر بیان السعادة-الشورى

ترجمه بیان السعاده فى مقامات العباده سلطان محمد گنابادی«سلطان علیشاه» سوره الشّورى۲۵-۵۳

آیات ۲۵- ۳۶

[سوره الشورى (۴۲): آیات ۲۵ تا ۳۶]

وَ هُوَ الَّذِی یَقْبَلُ التَّوْبَهَ عَنْ عِبادِهِ وَ یَعْفُوا عَنِ السَّیِّئاتِ وَ یَعْلَمُ ما تَفْعَلُونَ (۲۵) وَ یَسْتَجِیبُ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ وَ یَزِیدُهُمْ مِنْ فَضْلِهِ وَ الْکافِرُونَ لَهُمْ عَذابٌ شَدِیدٌ (۲۶) وَ لَوْ بَسَطَ اللَّهُ الرِّزْقَ لِعِبادِهِ لَبَغَوْا فِی الْأَرْضِ وَ لکِنْ یُنَزِّلُ بِقَدَرٍ ما یَشاءُ إِنَّهُ بِعِبادِهِ خَبِیرٌ بَصِیرٌ (۲۷) وَ هُوَ الَّذِی یُنَزِّلُ الْغَیْثَ مِنْ بَعْدِ ما قَنَطُوا وَ یَنْشُرُ رَحْمَتَهُ وَ هُوَ الْوَلِیُّ الْحَمِیدُ (۲۸) وَ مِنْ آیاتِهِ خَلْقُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ ما بَثَّ فِیهِما مِنْ دابَّهٍ وَ هُوَ عَلى‏ جَمْعِهِمْ إِذا یَشاءُ قَدِیرٌ (۲۹)

وَ ما أَصابَکُمْ مِنْ مُصِیبَهٍ فَبِما کَسَبَتْ أَیْدِیکُمْ وَ یَعْفُوا عَنْ کَثِیرٍ (۳۰) وَ ما أَنْتُمْ بِمُعْجِزِینَ فِی الْأَرْضِ وَ ما لَکُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ مِنْ وَلِیٍّ وَ لا نَصِیرٍ (۳۱) وَ مِنْ آیاتِهِ الْجَوارِ فِی الْبَحْرِ کَالْأَعْلامِ (۳۲) إِنْ یَشَأْ یُسْکِنِ الرِّیحَ فَیَظْلَلْنَ رَواکِدَ عَلى‏ ظَهْرِهِ إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِکُلِّ صَبَّارٍ شَکُورٍ (۳۳) أَوْ یُوبِقْهُنَّ بِما کَسَبُوا وَ یَعْفُ عَنْ کَثِیرٍ (۳۴)

وَ یَعْلَمَ الَّذِینَ یُجادِلُونَ فِی آیاتِنا ما لَهُمْ مِنْ مَحِیصٍ (۳۵) فَما أُوتِیتُمْ مِنْ شَیْ‏ءٍ فَمَتاعُ الْحَیاهِ الدُّنْیا وَ ما عِنْدَ اللَّهِ خَیْرٌ وَ أَبْقى‏ لِلَّذِینَ آمَنُوا وَ عَلى‏ رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَ (۳۶)

ترجمه:

(۴۲/ ۳۶- ۲۵)

و اوست که توبه‏ى بندگانش را مى‏پذیرد و گناهان را مى‏بخشد و مى‏داند که چه مى‏کنید.

و [دعاى‏] کسانى را که ایمان آورده‏اید و کارهاى شایسته کرده‏اند، اجابت مى‏کند، بر جزاى آنان از فضل خویش مى‏افزاید؛ و کافران عذابى سهمگین [در پیش‏] دارند.

و اگر خداوند روزى را بر همه‏ى بندگانش گسترده مى‏داشت، در روى زمین فتنه و فساد مى‏کردند، ولى به اندازه‏اى که بخواهد مقرر مى‏دارد، که او به کار بندگانش آگاه و بیناست.

و هموست که باران را پس از آنکه نومید شده‏اند، فرومى‏فرستد، رحمتش را مى‏گسترد، او سرور ستوده است.

و از آیات او آفرینش‏ آسمانها و زمین و جانورانى است که در آنها پراکنده است؛ و او هرگاه بخواهد بر گرد آوردن آنها تواناست.

و هر مصیبتى که به شما برسد از کار و کردار خودتان است، او از بسیارى [گناهان‏] در مى‏گذرد.

و شما در روى زمین گزیر و گریزى ندارید، شما را در برابر خداوند یار و یاورى نیست.

و از پدیده‏هاى شگرف او کشتیهاست در دریا مانند کوهها.

اگر خواهد باد را نگه دارد، آنگاه آنها بر روى آن [دریا] راکد مانند؛ در این براى هر شکیبایى شاکرى مایه ‏هاى عبرت است.

یا آنان [اهل کشتى‏] را به خاطر کار و کردارشان نابود کند، او از بسیارى [گناهان‏] در مى‏گذرد.

و تا کسانى که در آیات ما مجادله مى‏کنند، بداند که گریزگاهى ندارند.

پس آنچه به شما داده شده است، بهره‏ى [گذارى‏] زندگانى دنیاست، براى کسانى که ایمان آورده‏اند و به پروردگارشان توکّل کرده‏اند، آنچه نزد خداوند است، بهتر و پایدارتر است.

 

تفسیر

[وَ هُوَ الَّذِی یَقْبَلُ التَّوْبَهَ عَنْ عِبادِهِ وَ یَعْفُوا عَنِ السَّیِّئاتِ‏] وجه نزول این آیه گذشت.

بدان که بیشتر آنچه که از ذکر توبه در قرآن وارد شده مقصود از آنها توبه‏اى است که به دست جانشینان خداى تعالى در ضمن میثاق و بیعت حاصل مى‏شود، کسى که در ظاهر قبول‏کننده‏ى آن توبه است خلیفه و جانشین خداست که بیعت با دست او صورت گرفته، لیکن چون خلیفه‏ى الهى مظهر صفات خداى تعالى و به خصوص هنگام اخذ بیعت از بندگان مى‏باشد قبول توبه را به طور منحصر به خودش نسبت داده است، چنانچه در قول خداى تعالى: فَلَمْ تَقْتُلُوهُمْ وَ لکِنَّ اللَّهَ قَتَلَهُمْ‏ چنین است.

[وَ یَعْلَمُ ما تَفْعَلُونَ‏] لفظ «تفعلون» به هر دو صورت خطاب و غیابى (مغایب) خوانده شده است.

[وَ یَسْتَجِیبُ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ‏] دعاى مؤمنین را خداوند مستجاب مى‏گرداند، دعاى مطلق آنها را، یا دعاى آنها در صورتى که براى خدا و لقاى او باشد، یا دعاى آنان را در مورد برادرانشان چنانچه در خبر آمده است.

و مقصود از ایمان اسلام یا ایمان خاصّ است.

بنا بر اوّل مقصود از عمل صالح بیعت خاصّ و ایمان خاصّ است.

یا معناى آیه این است که خداوند خواسته ‏هاى کسانى را که به خدا یا نبىّ صلّى اللّه علیه و آله در مودّت و دوستى به خویشاوندان پیامبر ایمان بیاورند، برى آورده.

[وَ یَزِیدُهُمْ مِنْ فَضْلِهِ‏] و افزون بر آنچه که خواسته ‏اند نیز عطا مى‏ کند.

[وَ الْکافِرُونَ‏] و کسانى که به ولایت علىّ علیه السّلام کافر شدند.

[لَهُمْ عَذابٌ شَدِیدٌ] برایشان عذاب سختى است و براى اشاره به این مطلب که عذاب کفّار از لواحق و لوازم اعمال آنان و از توابع مشیّت عرضى الهى است اسلوب و روش را در اینجا تغییر داد.

[وَ لَوْ بَسَطَ اللَّهُ الرِّزْقَ لِعِبادِهِ لَبَغَوْا فِی الْأَرْضِ‏] بدان که ظلم و ستم و عداوت نفس انسانى با خلق خدا، عدول آن از حقّ جز از انانیّت و خودپسندى نفس ناشى نمى‏ شود.

زیرا هر اندازه از نیازمندى به حقّ را بکاهد و بر بى‏ نیازیش‏ فزونى بخشد، انانیّت او افزون مى‏ گردد، هر اندازه که انانیّت او افزون شود خودپسندى او افزون‏تر و لوازم خودپسندى نیز اضافه مى ‏شود و اعمالى از قبیل تحقیر بندگان و دشمنى با کسى که گمان مى‏ کند اراده‏ى برترى و استعلا بر او دارد.

و ظلم و ستم بر کسى که در مقابل او قرار مى‏ گیرد و سازگار با حال او نباشد، همه عدول از حقّ است، از او سر مى‏ زند و آنگاه که خداوند در روزى نباتى را بگشاید و خوردنیها و نوشیدنیهایش را فراهم سازد یا رزق حیوانى او را گسترش دهد و شهوات حیوانى، خویهاى درندگى، اعتبارات شیطانى او را وسعت بخشد.

یا در رزق انسانى را بسط دهد و در الهامات و علوم و حکمت‏ها و مکاشفات صورى و معنوى بر بندگان بگشاید، در این صورت است که برخى خودپسند شده بر بندگان تعدّى مى‏ ورزند، به آنها ظلم و ستم روا مى‏ دارند و آنان را تحقیر مى ‏کنند و از حقّ روى بر مى‏ گردانند، چه مادامى‏ که شایبه‏ اى از نفس در انسان باقى باشد علوم صورى و همچنین مشاهدات صورى و مکاشفات معنوى موجب افزونى انانیّت مى ‏گردد.

از این رو بیشتر مذاهب باطل از مشاهدات افراد ناقص پدید مى ‏آید، چنانچه تفصیل این مطلب از جانب ما گذشته است.

[وَ لکِنْ یُنَزِّلُ بِقَدَرٍ ما یَشاءُ] و لکن خداى تعالى روزى‏ هاى سه‏گانه را به قدر آنچه را که مى‏ خواهد نازل کند یعنى به قدر استحقاق شخص نازل مى ‏کند.

زیرا خداوند آنچه را که مى‏خواهد نمى‏خواهد مگر بر حسب حال کسى که براى او مى‏خواهد.

و قول خداى تعالى: لَوْ بَسَطَ اللَّهُ الرِّزْقَ … تا قول خدا:

«بصیر» جهت رفع توهّمى است که از قول خدا: یَسْتَجِیبُ الَّذِینَ آمَنُوا ناشى مى‏شود، چه این جمله موهم این است که اگر این سخن حقّ و راست باشد باید از مؤمنین کسى فقیر و محتاج نباشد در حالى که بیشتر مؤمنین در امر زندگى و معیشت محتاج هستند.

[إِنَّهُ بِعِبادِهِ خَبِیرٌ بَصِیرٌ] تعلیل جمله‏ى ما قبلش مى ‏باشد، یعنى خداوند اندازه‏ى استحقاق آنها را مى‏ داند و مقدارى را که آنها را اصلاح یا افساد مى‏ کند نیز مى ‏داند پس به مؤمنین به اندازه‏اى که آنها را اصلاح کند عطا مى‏ کند، به کافرین مقدارى مى‏ دهد که به صلاح عالم و نظام کلّى باشد، نیز به اندازه‏اى عطا مى‏کند که به صلاح مؤمنین باشد، چون به صلاح بعضى از بندگان جز فقر نیست و به صلاح بعضى دیگر جز غنا نیست، اگر مؤمن صبح بکند در حالى که مالک بین مشرق و مغرب باشد خیر و صلاح براى اوست و اگر صبح کند در حالى که قطعه قطعه مى‏شود خیر و صلاح او همان است.

[وَ هُوَ الَّذِی یُنَزِّلُ الْغَیْثَ‏] او باران نافع مى‏فرستد، بارانى که مردم را از خشکسالى نجات دهد و به داد مردم برسد، براى همین جهت باران «غیث» نامیده شده، یعنى به داد رسیدن، کلّا این جمله در معناى تعلیل قول خدا: یُنَزِّلُ بِقَدَرٍ مى ‏باشد.

[مِنْ بَعْدِ ما قَنَطُوا وَ یَنْشُرُ رَحْمَتَهُ‏] بیان فرو فرستادن باران‏ و نام گذاشتن باران به نام دیگرى «رحمت» است، چه در عرف باران «رحمت» نامیده مى‏شود، چون باران از جانب خداى تعالى رحمت بر بندگان و حیوان و نبات است.

و ممکن است مقصود مطلق رحمت باشد اعمّ از باران و غیر باران، که در این صورت تعمیم بعد از تخصیص است.

[وَ هُوَ الْوَلِیُ‏] و او کسى است که امور بندگان و سایر مخلوقاتش را تولّى و تصدّى مى‏کند و آنها را با بهترین تربیت تربیت مى ‏نماید.

[الْحَمِیدُ] و جز او هیچ کس شایسته حمد نیست و او خود در ذات خود محمود و پسندیده است.

[وَ مِنْ آیاتِهِ خَلْقُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ ما بَثَّ فِیهِما مِنْ دابَّهٍ] در آفریدن آسمانها با هیئت خاصّ و حرکت مخصوص و ستاره و مدار خاصّ، در آفریدن زمین به نحو پهن و گسترده که قابل انواع تصرّفات باشد از قبیل بناى بنّاها و کاشتن زراعت و درختان و جارى ساختن آب‏ها در مجراى صحیح زراعت‏ها و تحت تأثیر قرار گرفتن از آسمانها و آنچه در آسمانهاست و در آفریدن موالید بر وجه صحیح که هر یک به نحو خاصّ و مناسب با بقاى نوعش باشد … در همه‏ى این موارد آیات و نشانه‏هاى متعدّدى است که بر علم و احاطه خدا به جزیى و کلّى و قدرت و مهربانى او به خلقش دلالت مى‏کند.

[وَ هُوَ عَلى‏ جَمْعِهِمْ إِذا یَشاءُ قَدِیرٌ] این جمله به منزله‏ى نتیجه است، چه کسى که این موالید را از عدم خلق کرده و نشر نموده و به آنها وجود داده اگر بخواهد آنها را جمع کند مى‏ تواند جمع کند و جمع کردن آسان‏تر از خلق و نشر است.

[وَ ما أَصابَکُمْ مِنْ مُصِیبَهٍ فَبِما کَسَبَتْ أَیْدِیکُمْ‏] این جمله نیز عطف است و رفع توهّم، توهّم عبارت از این است که اگر خداوند رحمتش را نشر مى‏ کند و ولىّ بندگان خویش مى‏ باشد و در صفاتش حمید و محمود است پس نباید به بندگان مصیبت برسد.

و خداوند در این مورد پاسخ مى‏ دهد که مصیبت‏هایى که به شما مى‏ رسد نتیجه‏ى دستاوردهاى خودتان است.

[وَ یَعْفُوا عَنْ کَثِیرٍ] و خداوند به دلیل رحمت خویش و تربیت شما، بسیارى از گناهانتان را مى‏بخشد، یعنى بسیارى از گناهانى را که با دستهاى خویش کسب کردید.

آیا این مطلب عام است و شامل همه کسانى است که به مصیبتى گرفتار مى‏ شوند، یا مخصوص بعضى افراد است، گرفتارى و مصیبت بعضى دیگر از جهت گناه نیست بلکه جهت بالا بردن درجه ‏اش گرفتارى پیش مى آورد چنانچه در اخبار آمده است.

ممکن است این امر تعمیم داده شود، بدین گونه که گناه تعمیم داده شود و شامل گناهانى بشود که در شریعت گناه است و نیز شامل گناهانى شود که در طریقت گناه است، گناهانى که از مقرّبین گناه محسوب مى‏ گردد، چه، خطورات ذهنى و خطورات دلها نسبت به اولیا علیهم السّلام گناه شمرده مى‏شود.

و التفات و توجّه به غیر خدا از انبیا علیهم السّلام گناه است با اینکه آنان‏ مأمور به توجّه به کثرت‏ها بودند.

و از امام صادق علیه السّلام آمده است که از او درباره‏ى مصیبت‏هایى که به علىّ علیه السّلام و اهل بیتش پس از او رسیده است سؤال شد؟ آیا آن مصیبت‏ها در اثر گناهان بوده است؟ در حالى که آنان اهل بیت طهارت و معصوم هستند؟ امام صادق علیه السّلام فرمود: رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله در هر شبانه روز صد مرتبه استغفار و توبه مى‏کرد بدون آنکه مرتکب گناهى شده باشد، خداى تعالى اولیاء خودش را مخصوص مصیبت‏ها مى‏گرداند تا به آنها اجر بدهد بدون آنکه گناهى از آنان صادر شده باشد.

و از علىّ علیه السّلام آمده است: رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله فرمود: بهترین آیه در کتاب خدا همین آیه است و سپس فرمود: یا علىّ هیچ خراش چوبى یا هیچ جراحت قدمى نیست مگر آنکه از گناه ناشى مى‏شود، آنچه که خداى تعالى در دنیا از آن عفو نموده و بخشیده پس او برتر و بالاتر از آن است که دوباره برگردد و آنچه که در دنیا مورد عقاب قرار مى‏گیرد او عادل‏تر از آن است که آن عقاب را بر بنده‏اش تکرار کند.

[وَ ما أَنْتُمْ بِمُعْجِزِینَ فِی الْأَرْضِ‏] و شما هیچ قدرتى در زمین ندارید.

[مِنْ وَلِیٍّ وَ لا نَصِیرٍ] مکرّر بیان ولىّ و نصیر گذشته است.

[وَ مِنْ آیاتِهِ الْجَوارِ فِی الْبَحْرِ] لفظ «الجوار» با حذف یاء در وصل و وقف خوانده شده تا وصل به نیّت وقف جارى شود، در هر دو حالت با اثبات یاء خوانده شده و نیز در حالت وصل با حذف یاء خوانده شده، نه در حالت وقف.

[کَالْأَعْلامِ‏] لفظ «علم» با حرکت به معناى کوه بلند یا به معنى عامّ است.

[إِنْ یَشَأْ یُسْکِنِ الرِّیحَ فَیَظْلَلْنَ رَواکِدَ] اگر خدا بخواهد باد را ساکن کند تا کشتى‏ها ثابت بمانند.

[عَلى‏ ظَهْرِهِ‏] بر پشت آب‏ [إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِکُلِّ صَبَّارٍ شَکُورٍ] در این امور نشانه‏ ها و آیاتى است براى هر مؤمن صبرکننده و سپاسگزار، یعنى براى هر مؤمنى که ایمانش کامل باشد، چه ایمان دو نصف است، نصف آن صبر و نصف دیگرش شکر و سپاسگزارى است، چون دلالت کشتى ‏ها بر علم و قدرت و حکمت خدا از توجّه به خلق خفى است و این دلالت احتیاج به تأمّل کامل و توجّه تامّ به حقّ اول دارد به نحوى که همه‏ى نعمت‏ها را از او ببیند و در دادن نعمت خدا را ببیند لذا خداى تعالى فرمود: لِکُلِّ صَبَّارٍ شَکُورٍ براى هر بردبارى که شکرگزار است.

[أَوْ یُوبِقْهُنَ‏] اگر خدا بخواهد آنها با غرق کردن کشتى‏ هایشان یا غرق کردن اهل کشتى هلاک و نابود مى‏ سازد.

[بِما کَسَبُوا وَ یَعْفُ عَنْ کَثِیرٍ] لفظ «یعف» با جزم خوانده شده تا عطف بر «یوبقهنّ» باشد، یعنى اگر خداوند بخواهد با فرستادن باد تند آنها را هلاک مى‏ کند و اگر بخواهد مى ‏بخشد.

و لفظ «یعف» «یعفو» با رفع خوانده شده بنا بر آنکه جمله‏ى مستأنف و به معناى استدراک باشد، یعنى لکن خداوند خیلى از گناهان را مى ‏بخشد.

[وَ یَعْلَمَ الَّذِینَ یُجادِلُونَ فِی آیاتِنا] لفظ «یعلم» با جزم و رفع‏ خوانده شده و آن واضح و روشن است، با نصب نیز خوانده شده بدین گونه که لفظ «واو» به معناى «مع» باشد و فعل بعد از آن منصوب گردد.

[ما لَهُمْ مِنْ مَحِیصٍ‏] هیچ راه نجات از عذاب را ندارند.

[فَما أُوتِیتُمْ‏] این جمله عطف و تعقیب باعتبار اخبار است، یعنى وقتى دانستید که هیچ راه نجاتى از عذاب نیست بدانید که هر چه به شما داده شود متاع حیات دنیاست.

[مِنْ شَیْ‏ءٍ] از آن جهت که شما از فرزندان و ابناى دنیا هستید هر آنچه که به شما داده شود.

[فَمَتاعُ الْحَیاهِ الدُّنْیا] متاع حیات دنیاست که بقا و دوامى ندارد و از آمیختگى با آلام و رنج‏ها و ترس از زوال خالص و جدا نیست.

[وَ ما عِنْدَ اللَّهِ خَیْرٌ] آنچه که نزد خدا است بهتر است، چون شایبه‏ى رنج و ترس زوال در آن نیست.

[وَ أَبْقى‏ لِلَّذِینَ آمَنُوا] آنچه که نزد خدا است براى مؤمنین باقى ماندنى‏ تر و جاودانه‏ تر است، لفظ لِلَّذِینَ آمَنُوا متعلّق به لفظ «خیر» و «أبقى» است، یا خبر مبتداى محذوف است، یعنى این مطلب براى کسانى است که ایمان آورند.

[وَ عَلى‏ رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَ‏] مقصود از ایمان اسلامى است که با بیعت عام و قبول دعوت ظاهرى حاصل مى‏ شود، که در این صورت قول خدا: وَ عَلى‏ رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَ‏ اشاره به ایمان خاصّ است که با بیعت خاصّ و قبول دعوت باطنى حاصل مى‏ گردد.

آیات ۳۷- ۴۸

[سوره الشورى (۴۲): آیات ۳۷ تا ۴۸]

وَ الَّذِینَ یَجْتَنِبُونَ کَبائِرَ الْإِثْمِ وَ الْفَواحِشَ وَ إِذا ما غَضِبُوا هُمْ یَغْفِرُونَ (۳۷) وَ الَّذِینَ اسْتَجابُوا لِرَبِّهِمْ وَ أَقامُوا الصَّلاهَ وَ أَمْرُهُمْ شُورى‏ بَیْنَهُمْ وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ یُنْفِقُونَ (۳۸) وَ الَّذِینَ إِذا أَصابَهُمُ الْبَغْیُ هُمْ یَنْتَصِرُونَ (۳۹) وَ جَزاءُ سَیِّئَهٍ سَیِّئَهٌ مِثْلُها فَمَنْ عَفا وَ أَصْلَحَ فَأَجْرُهُ عَلَى اللَّهِ إِنَّهُ لا یُحِبُّ الظَّالِمِینَ (۴۰) وَ لَمَنِ انْتَصَرَ بَعْدَ ظُلْمِهِ فَأُولئِکَ ما عَلَیْهِمْ مِنْ سَبِیلٍ (۴۱)

إِنَّمَا السَّبِیلُ عَلَى الَّذِینَ یَظْلِمُونَ النَّاسَ وَ یَبْغُونَ فِی الْأَرْضِ بِغَیْرِ الْحَقِّ أُولئِکَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ (۴۲) وَ لَمَنْ صَبَرَ وَ غَفَرَ إِنَّ ذلِکَ لَمِنْ عَزْمِ الْأُمُورِ (۴۳) وَ مَنْ یُضْلِلِ اللَّهُ فَما لَهُ مِنْ وَلِیٍّ مِنْ بَعْدِهِ وَ تَرَى الظَّالِمِینَ لَمَّا رَأَوُا الْعَذابَ یَقُولُونَ هَلْ إِلى‏ مَرَدٍّ مِنْ سَبِیلٍ (۴۴) وَ تَراهُمْ یُعْرَضُونَ عَلَیْها خاشِعِینَ مِنَ الذُّلِّ یَنْظُرُونَ مِنْ طَرْفٍ خَفِیٍّ وَ قالَ الَّذِینَ آمَنُوا إِنَّ الْخاسِرِینَ الَّذِینَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ وَ أَهْلِیهِمْ یَوْمَ الْقِیامَهِ أَلا إِنَّ الظَّالِمِینَ فِی عَذابٍ مُقِیمٍ (۴۵) وَ ما کانَ لَهُمْ مِنْ أَوْلِیاءَ یَنْصُرُونَهُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ مَنْ یُضْلِلِ اللَّهُ فَما لَهُ مِنْ سَبِیلٍ (۴۶)

اسْتَجِیبُوا لِرَبِّکُمْ مِنْ قَبْلِ أَنْ یَأْتِیَ یَوْمٌ لا مَرَدَّ لَهُ مِنَ اللَّهِ ما لَکُمْ مِنْ مَلْجَإٍ یَوْمَئِذٍ وَ ما لَکُمْ مِنْ نَکِیرٍ (۴۷) فَإِنْ أَعْرَضُوا فَما أَرْسَلْناکَ عَلَیْهِمْ حَفِیظاً إِنْ عَلَیْکَ إِلاَّ الْبَلاغُ وَ إِنَّا إِذا أَذَقْنَا الْإِنْسانَ مِنَّا رَحْمَهً فَرِحَ بِها وَ إِنْ تُصِبْهُمْ سَیِّئَهٌ بِما قَدَّمَتْ أَیْدِیهِمْ فَإِنَّ الْإِنْسانَ کَفُورٌ (۴۸)

ترجمه:

(۴۲/ ۴۸- ۳۷)

و همچنین [براى‏] کسانى که از گناهان کبیره و ناشایستی ها پرهیز مى‏کنند، چون خشمگین شوند، گذشت مى‏ کنند.

و کسانى که نداى پروردگارشان را استجابت کرده ‏اند، نماز را بر پا داشته ‏اند و کارشان رایزنى با همدیگر است، از آنچه روزیشان داده‏ ایم، مى ‏بخشند،

و کسانى که چون به آنان تعدّى رسد، آنان انتقام مى‏ گیرند.

و جزاى هر بدى، بدى‏ اى همانند آن است، پس هر که عفو و درستکارى پیشه کند، پاداش او بر خداوند است، که ستمکاران را دوست ندارد.

و هر کس بعد از ستمى که دیده است، انتقام گیرد، اینانند که بر آنان ایرادى نیست.

ایراد تنها بر کسانى است که به مردم ستم مى‏کنند و در روى زمین به ناحقّ سرکشى مى‏ نمایند، اینانند که عذابى دردناک در پیش دارند.

و هر کس که خداوند در بیراهى گذارده باشد، دیگر پس از او سرورى ندارد و ستمکاران [مشرک‏] را بینى که چون عذاب را بنگرند، گویند آیا راهى براى بازگشت [به دنیا] هست.

و آنان را بینى که بر آن [آتش دوزخ‏] عرضه دارندشان، در حالى که از خوارى زبونند، به گوشه‏ى چشم نیم گشاده مى ‏نگرند و مؤمنان گویند بى ‏گمان زیانکاران کسانى هستند که در روز [حساب و] قیامت به خویشتن و خانواده‏ شان زیان رسانده ‏اند، بدانید که ستمکاران [مشرک‏] در عذابى پاینده ‏اند.

و آنان را دوستانى نیست که در برابر خداوند یاریشان کنند؛ و هر کس را که خداوند در بیراهى گذارده باشد، براى او بیرون شدى نیست.

نداى پروردگارتان را، پیش از آنکه روزى بیاید که در برابر امر الهى بازگشتى نداشته باشد، بپذیرید، در چنین روزى شما را پناهگاهى نیست، شما را مجال انکارى نیست.

پس اگر روى‏ گردان شدند [بدان که‏] تو را نگهبان ایشان نفرستاده‏ ایم؛ بر تو جز پیام‏رسانى نیست؛ و ما چون از جانب خویش به انسان رحمتى بچشانیم، به آن شاد شود و اگر به خاطر کار و کردار پیشینشان به ایشان بلایى رسد، آنگاه است که انسان ناسپاس است.

 

تفسیر

[وَ الَّذِینَ یَجْتَنِبُونَ کَبائِرَ الْإِثْمِ وَ الْفَواحِشَ‏] لفظ «الفواحش» جمع «فاحشه» به معناى اختصاصا زناست، یا به معنى هر گناهى است که قبح و زشتى آن شدید باشد، یا به معنى هر چیزى است که خداى تعالى از آن نهى کرده باشد.

و بنا بر دو معناى اوّل از قبیل ذکر خاصّ بعد از عامّ است که به جهت اهتمام به آن ذکر شده است.

و ممکن است لفظ «الفواحش» عطف بر «الإثم» و بر «کبائر الإثم» باشد، بنا بر احتمال سوّم لفظ «الفواحش» مرادف با اثم، عطف بر آن و تأکید به حساب مى ‏آید و در سوره‏ى نساء بیان گناه کبیره و صغیره در تفسیر آیه‏ى‏ إِنْ تَجْتَنِبُوا کَبائِرَ ما تُنْهَوْنَ عَنْهُ‏ گذشت.

[وَ إِذا ما غَضِبُوا هُمْ یَغْفِرُونَ‏] لفظ «هم» مبتدا، لفظ «یغفرون» خبر آن، جمله جواب است، که لفظ «فاء» در جواب حذف شده، یا لفظ «اذا» از معناى شرط خالى است، یا چون معنى شرط بودن در «اذا» ضعیف است احتیاج به لفظ «فاء» نیست، یا لفظ «هم» تأکید ضمیر متّصل است، یا فاعل «غضبوا» به «ناس» یعنى به مردم بر مى‏ گردد، لفظ «هم» مفعول «غضبوا» که خافض حذف شده و معناى آیه این است که هرگاه مردم بر آنها غضب کنند آنها مى‏ بخشند و عفو مى‏ کنند و ممکن است لفظ «هم» فاعل فعل محذوف باشد که فعل مذکور آن را تفسیر مى ‏کند.

[وَ الَّذِینَ اسْتَجابُوا لِرَبِّهِمْ‏] کسانى که در دعوت خلفا و جانشینان خداوند نداى پروردگارشان را اجابت کردند خواه دعوت عام اسلامى مقصود باشد، یا دعوت خاصّ ایمانى، یا مقصود کسانى هستند که نسبت به پروردگار و ربّ مضاف خود استجابت نمودند، که آن پروردگار و ربّ در ولایت است، که اینان دعوت باطنى ربّ به ولایت را استجابت نمودند.

[وَ أَقامُوا الصَّلاهَ] پس از قبول ولایت نماز را بر پا داشتند، که اقامه‏ى نماز بدون قبول ولایت براى هیچ کس میّسر نیست.

[وَ أَمْرُهُمْ شُورى‏ بَیْنَهُمْ‏] در واقع «أمرهم ذو شورى» است که لفظ «ذو» در تقدیر است، یعنى مؤمنین در امور خویش مشورت مى‏کنند و استبداد در رأى ندارند، چه از انانیّت خود خارج شده‏اند، همه به یکدیگر در کلّ خیر و بیان آن اعتماد دارند.

[وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ یُنْفِقُونَ‏] در اوّل سوره‏ى بقره بیان اقامه‏ى نماز و کیفیّت انفاق و در سوره‏ى نساء در ضمن قول خدا: لا تَقْرَبُوا الصَّلاهَ وَ أَنْتُمْ سُکارى‏ بیان معانى نماز گذشت.

[وَ الَّذِینَ إِذا أَصابَهُمُ الْبَغْیُ هُمْ یَنْتَصِرُونَ‏] لفظ «هم» تأکید ضمیر منصوب یا مبتدا است، مانند «هم یغفرون» و چون قبول ظلم و مورد ستم قرار گرفتن ناپسند و از جمله‏ى رذایل به شمار مى‏آید خداى تعالى آنان را با وصف انتصار ذکر نمود، یعنى شأن و رسم آنها یارى‏ طلبیدن است، ولى عفو و بخشش در مورد بدکار و ترک انتقام با وجود قوّه‏ى دفاع در مظلوم نمى‏ تواند از جمله‏ى رذایل باشد، بلکه آن عفو و بخششى است ممدوح.

انظلام این است که در مظلوم هنگامى که مورد ظلم و ستم قرار مى‏ گیرد غضب قوى نشده و اوج نگیرد، چون نفس یارى شده به اندازه‏ى ظلمى که بر او شده قانع نمى‏ شود، بلکه در مورد ظلم و جنایت فزونى مى‏ طلبد لذا خداى تعالى جهت تأدیب و آموختن بندگانش مى‏ فرماید:

[وَ جَزاءُ سَیِّئَهٍ سَیِّئَهٌ مِثْلُها] کیفر هر بدى یک بدى است همانند بدى آن، بدى دوّم که جزا به حساب مى ‏آید از جهت مشاکلت بدى نامیده شده، یا اینکه آن بدى نسبت به جنایتکار اسائه و بدى است، یعنى در طلب یارى و هنگامى که یارى شدید از مقابله به مثل تجاوز نکنید و فزونى نطلبید.

[فَمَنْ عَفا] هر کس عفو نماید و بعد از تسلّط و اقتدار بر ظالم و مسیئى او را ببخشد اجر و پاداش او بر عهده خداوند است.

این جمله عطف بر جمله‏ى‏ جَزاءُ سَیِّئَهٍ سَیِّئَهٌ مى‏باشد، لفظ «فاء» جهت ترتیب در اخبار است.

یعنى حال که دانستى که فراتر از مقابله‏ى به مثل و فزون طلبى در این مورد جزاى بدى نیست، بلکه آن خود ظلم و ستم است پس بدان که هر کس عفو نماید.

[وَ أَصْلَحَ‏] و اسائه‏ى مسى‏ء و بدکار را با عفو و بخشش اصلاح نماید اجر و پاداش او بر عهده‏ى خداوند است.

[فَأَجْرُهُ عَلَى اللَّهِ‏] این نهایت بزرگداشت و بزرگ شمردن عفو است، چه اجر و پاداشت عفو و بخشش را به غیر خودش واگذار نکرده است.

[إِنَّهُ لا یُحِبُّ الظَّالِمِینَ‏] این جمله جواب سؤال مقدّر است، گویا که گفته شده، آیا خداوند ظالم و ستمگر را دوست دارد که امر به عفو از او مى‏ کند؟

پس فرمود: خداوند ظالمین را دوست ندارد، ترغیب به عفو و بخشش به خاطر دوست داشتن ظالمین نیست، بلکه از جهت دوست داشتن مؤمنین است که در معرض ثواب جزیل قرار بگیرند، یا این جمله تعلیل قول خدا «ینتصرون» یا تعلیل قول خدا: جَزاءُ سَیِّئَهٍ سَیِّئَهٌ یا تعلیل قول خدا: فَمَنْ عَفا وَ أَصْلَحَ فَأَجْرُهُ عَلَى اللَّهِ‏ مى‏ باشد.

یعنى تعلیل ترغیب بر عفو که از این جمله استفاده مى‏شود، گویا که فرموده است: انتقام نسبت به قوّه‏ى عاقله که شأن آن عفوست نوعى ظلم مى‏باشد، که شأن قوّه‏ى عاقله شأن خداى بخشنده‏ى مهربان است.

[وَ لَمَنِ انْتَصَرَ بَعْدَ ظُلْمِهِ‏] این جمله عطف است، در آن رفع این توهّم است که شاید پنداشته شود آن کس که مظلوم واقع شده و یارى طلب مى ‏کند، ظالم و ستمگر است و استحقاق مؤاخذه‏ى دنیوى و عقوبت اخروى دارد، لذا مى‏فرماید:

[فَأُولئِکَ ما عَلَیْهِمْ مِنْ سَبِیلٍ‏] بر آنان هیچ مؤاخذه‏اى نیست، نه در دنیا و نه در آخرت.

[إِنَّمَا السَّبِیلُ عَلَى الَّذِینَ‏] مؤاخذه‏ى دنیوى و عقوبت اخروى تنها بر کسانى است که:

[یَظْلِمُونَ النَّاسَ وَ یَبْغُونَ فِی الْأَرْضِ بِغَیْرِ الْحَقِّ أُولئِکَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ‏] آنها بر مردم ظلم و ستم مى‏ کنند و در زمین به ناحقّ شرارت مى‏ کنند، یعنى در زمین عالم صغیر و یا کبیر براى آنها عذاب دردناکى است و منظور از غیر حقّ این است که مظلوم که جهت انتقام یارى مى‏طلبد اگر چه از جهتى بر بدکار و قوّه‏ى عاقله ظلم مى‏کند، لیکن آن ظلمى به حقّ است (نه باطل)، (یعنى براى احقاق حق است).

[وَ لَمَنْ صَبَرَ] و لکن کسى که از انتقام خوددارى کرده و صبر پیشه کند.

[وَ غَفَرَ] و ببخشد، بدین گونه که قلبش را از کینه‏ى بدکار پاک سازد.

[إِنَّ ذلِکَ لَمِنْ عَزْمِ الْأُمُورِ] این مطلب از چیزهایى است که شایسته است عزم جزم بر آن داشته باشد که از والاترین و بهترین خصلت‏هاست.

[إِنَّ ذلِکَ لَمِنْ عَزْمِ الْأُمُورِ] این مطلب از چیزهایى است که شایسته است عزم جزم بر آن داشته باشد که از والاترین و بهترین خصلت‏هاست.

[وَ مَنْ یُضْلِلِ اللَّهُ فَما لَهُ مِنْ وَلِیٍّ مِنْ بَعْدِهِ‏] این جمله استدراک است، یعنى کسى که خداوند او را از این دو خصلت صبر و عفو دور نماید و اقدام به قصاص و انتقام کند دیگر بعد از خداى براى او هیچ یاورى نیست.

در این آیه خداى تعالى نرسیدن به آن دو خصلت و راه نیافتن به آن دو را گمراهى و ضلالت نامید، زیرا کمال نرسیدن به آن دو خصلت انحراف از کمال انسانى است، زیرا کمال انسانى است که راه به سوى خدا را هموار مى‏کند.

یا معناى آیه این است که خداوند هر کس را که با جنایت و ظلم بر بندگان آنان را به ناحقّ گمراه سازد دیگر یاورى نخواهد داشت.

[وَ تَرَى الظَّالِمِینَ‏] خطاب مخصوص محمّد صلّى اللّه علیه و آله مى‏باشد که در این صورت جائز است لفظ «ترى» براى استقبال باشد همان طور که جائز است براى حال باشد که رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله حال آنها را در زمان حال مى‏بیند.

و ممکن است خطاب عامّ باشد که در این صورت نیز لفظ «ترى» براى استقبال و حال مى‏تواند باشد، یعنى شایسته است که ستمکاران را ببینى که:

[لَمَّا رَأَوُا الْعَذابَ یَقُولُونَ هَلْ إِلى‏ مَرَدٍّ مِنْ سَبِیلٍ وَ تَراهُمْ یُعْرَضُونَ عَلَیْها] که چون عذاب را بینند گویند، آیا راهى گذرى هست؟ و تو پیش از آنکه آتش بر آنها عرضه شود مى‏ بینى که‏ [خاشِعِینَ مِنَ الذُّلِ‏] در حالى هستند که از ذلّت و خوارى به خشوع افتاده‏ اند و خشوع ناشى از ذلّت فایده ‏اى ندارد بر خلاف خشوع ناشى از حبّ که هر وقت پدید آید نافع و مفید است.

[یَنْظُرُونَ مِنْ طَرْفٍ خَفِیٍ‏] لفظ «طرف» به معناى چشم یا حرکت پلک‏هاى آن است.

پس اگر به معناى چشم باشد (در واقع) شامل نگاه کردن مخفى است و اگر به معناى حرکت پلک‏ها باشد شامل نگاه کردن ناشى از حرکت پنهانى پلک‏ها و مقصود این است که آنها از شدّت خوف و وحشت نمى‏توانند نظر کامل به آتش بیندازند.

[وَ قالَ الَّذِینَ آمَنُوا] ادا کردن مطلب به صورت فعل ماضى به جهت حتمى بودن وقوع آن است.

در صورتى که مقصود این باشد که مؤمنین پس از دیدن عذاب ستمکاران در روز قیامت این چنین مى‏گویند، یا آنکه مطلب نسبت به محمّد صلّى اللّه علیه و آله در زبان گذشته است، یا معناى آیه این است که مؤمنین در حال زندگى دنیا بعد از آنکه به حال ظالمین و سر انجام بد آنها آگاه شدند چنین گفتند.

[إِنَّ الْخاسِرِینَ الَّذِینَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ وَ أَهْلِیهِمْ یَوْمَ الْقِیامَهِ] این زیانکاران همان ظالمین هستند که از نظر خود و اهلشان در روز قیامت خسارت و زیان دیده ‏اند.

[أَلا إِنَّ الظَّالِمِینَ فِی عَذابٍ مُقِیمٍ‏] این جمله از قول مؤمنین یا از قول خدا است که: هان آگاه باشید که ستمگران در عذاب جاى گرفته ‏اند.

[وَ ما کانَ لَهُمْ مِنْ أَوْلِیاءَ یَنْصُرُونَهُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ‏] این جمله نیز از قول مؤمنین یا از جانب خداى تعالى است.

[وَ مَنْ یُضْلِلِ اللَّهُ فَما لَهُ مِنْ سَبِیلٍ‏] کسى را که خدا گمراه کند هیچ راهى به سوى خیر و نجات ندارد.

[اسْتَجِیبُوا لِرَبِّکُمْ‏] این جمله به منزله‏ى نتیجه و جواب سؤال مقدّر است، گویا که گفته شده: پس چه کنیم تا ظالم و ستمکار نباشیم؟

خداى تعالى جواب داده: پروردگار مطلق خویش را در مورد دعوت مظاهر و خلفاى او پاسخ دهید، یا پروردگار مضاف خویش را اجابت نمایید که آن پروردگار شما در ولایت است.

[مِنْ قَبْلِ أَنْ یَأْتِیَ یَوْمٌ لا مَرَدَّ لَهُ مِنَ اللَّهِ‏] مقصود از «یوم» بلا و عذاب است چه بیشتر اوقات لفظ «یوم» در این معناى استعمال مى‏شود، یا مقصود روز مرگ یا روز قیامت است و ضمیر مجرور «له» به صاحب آن روز یا به عذاب او بر مى‏گردد، یعنى صاحب آن روز هیچ برگشتى به دنیا ندارد، یا هیچ نمى‏تواند عذاب را از اهل خویش دفع کند، یا هیچ چاره‏اى ندارد و نمى‏تواند آن را به تأخیر اندازد.

[ما لَکُمْ مِنْ مَلْجَإٍ یَوْمَئِذٍ وَ ما لَکُمْ مِنْ نَکِیرٍ] در آن روز هیچ پناهگاهى ندارید و هیچ نمى‏توانید آن را انکار نمایید.

یا کسى نمى‏تواند آن عذاب و بلا را که شما در آن گرفتار هستید انکار نماید و عذاب را از شما دفع کند یا شما را در این مورد یارى دهد.

[فَإِنْ أَعْرَضُوا] خطاب را از سوى کفّار به سوى محمّد صلّى اللّه علیه و آله برگردانید و فرمود: اى رسول خدا اگر آنان روى برگردانند.

[فَما أَرْسَلْناکَ عَلَیْهِمْ حَفِیظاً] از اعراض و روى گردانیدن آنان اندوهناک مباش که تو را براى نگهبانى و حفاظت آنان نفرستادیم.

[إِنْ عَلَیْکَ إِلَّا الْبَلاغُ‏] بر تو جز رساندن پیام چیزى نیست و پیام را نیز رساندى.

[وَ إِنَّا إِذا أَذَقْنَا الْإِنْسانَ مِنَّا رَحْمَهً] مقصود از رحمت، نعمت دنیوى یا نعمت اخروى است از قبیل علوم و الهام‏ها و مکاشفه‏هاست. یعنى اگر به انسان این‏گونه نعمتها را بچشانیم.

[فَرِحَ بِها] به آن نعمت خوشحال مى‏شود، خوشحالى او از جهت صورت نعمت است، نه از جهت نعمت دادن ما.

زیرا تا چندى که نفس انسانى در وجود انسان حاکم است نظر به‏ منعم نمى‏ اندازد و به انعام منعم درباره‏ى نعمت توجّه نمى‏ کند، بلکه نظر و توجّه او به صورت نعمت است و آن را به خودش نسبت مى ‏دهد، به نسبت دادن نعمت به منعم توجّه نمى‏ کند و اگر به منعم و نعمت دادن او توجّه مى‏ کرد با صورت نعمت خوشحال نمى‏ شد و با صورت نعمت اندوهناک نمى‏ گشت، زیرا احتمال آن مى‏ رود که خداى تعالى نعمت را از او بگیرد.

[وَ إِنْ تُصِبْهُمْ سَیِّئَهٌ بِما قَدَّمَتْ أَیْدِیهِمْ فَإِنَّ الْإِنْسانَ کَفُورٌ] انسان نسبت به نعمت گذشته نیز کفران مى‏کند و متذکّر و یاد آور آن نعمت‏ها نمى‏شود و شکر آن را به‏جا نمى‏آورد.

و تکرار کلمه‏ى انسان براى اشاره به این است که مطلب مذکور از مقتضاى خلقت انسان است و وجه تخالف دو فقره‏ى عبارت مخفى نماند.

زیرا چون رحمت ذاتى مشیّت خداى تعالى است در آنجا تأکیدهاى متعدّد و ادات تأکید آورد، چشاندن نعمت را به خودش نسبت داد و خود نعمت را نیز به خودش نسبت داد، ولى در جانب مصیبت و بلا ادات شکّ آورد و آن را تأکید نکرد و به خودش نسبت نداد، سبب رسیدن مصیبت به مردم را خود آنان قرار داد که با دست خودشان کسب کرده ‏اند.

 

آیات ۴۹- ۵۲

[سوره الشورى (۴۲): آیات ۴۹ تا ۵۳]

لِلَّهِ مُلْکُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ یَخْلُقُ ما یَشاءُ یَهَبُ لِمَنْ یَشاءُ إِناثاً وَ یَهَبُ لِمَنْ یَشاءُ الذُّکُورَ (۴۹) أَوْ یُزَوِّجُهُمْ ذُکْراناً وَ إِناثاً وَ یَجْعَلُ مَنْ یَشاءُ عَقِیماً إِنَّهُ عَلِیمٌ قَدِیرٌ (۵۰) وَ ما کانَ لِبَشَرٍ أَنْ یُکَلِّمَهُ اللَّهُ إِلاَّ وَحْیاً أَوْ مِنْ وَراءِ حِجابٍ أَوْ یُرْسِلَ رَسُولاً فَیُوحِیَ بِإِذْنِهِ ما یَشاءُ إِنَّهُ عَلِیٌّ حَکِیمٌ (۵۱) وَ کَذلِکَ أَوْحَیْنا إِلَیْکَ رُوحاً مِنْ أَمْرِنا ما کُنْتَ تَدْرِی مَا الْکِتابُ وَ لا الْإِیمانُ وَ لکِنْ جَعَلْناهُ نُوراً نَهْدِی بِهِ مَنْ نَشاءُ مِنْ عِبادِنا وَ إِنَّکَ لَتَهْدِی إِلى‏ صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ (۵۲) صِراطِ اللَّهِ الَّذِی لَهُ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ أَلا إِلَى اللَّهِ تَصِیرُ الْأُمُورُ (۵۳)

ترجمه:

(۴۲/ ۵۳- ۴۹)

فرمانروایى آسمانها و زمین از آن خداوند است؛ هر چه مى‏ خواهد مى‏ آفریند؛ به هر کس که خواهد [فرزند] دختر بخشد، به هر کس که خواهد [فرزند] پسر بخشد.

یا به آنان هم پسر و هم دختر دهد، هر کس را که خواهد سترون گرداند، که او داناى تواناست.

و هیچ بشرى را نرسد که خداوند با او سخن گوید مگر از راه وحى، یا از پشت پرده‏اى؛ یا فرشته ‏اى بفرستد و آنچه مى‏ خواهد به اذن خویش وحى کند که او بلند مرتبه‏ى فرزانه است.

و بدین‏سان [پیام و کتاب‏] روح‏ بخشى از امر خویش به تو وحى کردیم؛ و تو پیشتر نمى‏دانستى کتاب چیست و ایمان چیست؟ ولى آن را همچون نورى گرداندیم که هر کس را از بندگان خویش که بخواهیم با آن هدایت مى‏ کنیم. و بى‏گمان تو به راهى راست هدایت مى ‏کنى.

راه خداوند که آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است، او راست؛ بدانید که کارها به سوى خداوند باز مى‏گردد.

 

تفسیر

[لِلَّهِ مُلْکُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ‏] جواب سؤال مقدّر است، گویا که گفته شده: براى خداوند در مورد مصیبت‏ها و بلاها چه کار و صنع و آفرینشى هست؟ جواب مى‏دهد: [یَخْلُقُ ما یَشاءُ] هر چه را که‏ بخواهد از خیر و شرّ و از رحمت و مصیبت مى ‏آفریند.

[یَهَبُ لِمَنْ یَشاءُ إِناثاً وَ یَهَبُ لِمَنْ یَشاءُ الذُّکُورَ] لفظ «اناث» را به صورت نکره و لفظ «الذکور» را به صورت معرفه آورد تا اشاره به این باشد که چون مردم از جنس مؤنّث نفرت دارند گویى که آنها نزد مردم شناخته شده نیستند ولى چون جنس مذکّر را دوست دارند گویى که آنان را مى‏ شناسند و اینان در اذهانشان حضور دارند.

[أَوْ یُزَوِّجُهُمْ ذُکْراناً وَ إِناثاً] براى بعضى فقط مؤنّث عطا مى‏ کند، براى بعضى فقط مذکّر و درباره‏ى بعضى دیگر هر دو را جمع مى ‏کند.

[وَ یَجْعَلُ مَنْ یَشاءُ عَقِیماً] و هر کس را که مى‏خواهد عقیم قرار دهد عقیم قرار مى ‏دهد پس در همه‏ى این مراحل عطا کردن و منع خدا اصل است، نه اسباب طبیعى همان طور که طبیعى‏ها و کسانى که به اسباب طبیعى نظر مى‏کنند عقیده دارند.

[إِنَّهُ عَلِیمٌ‏] خداوند صلاح همه را مى‏داند و مى‏داند آنچه را که انسان را اصلاح مى‏کند، آنچه را که انسان را فاسد مى‏ کند، پس آنچه که به صلاح انسان است آن را عطا مى‏ کند و آنچه را که فاسد مى‏سازد منع مى‏ نماید و نمى‏ دهد.

[قَدِیرٌ] خداوند بر همه‏ى آنچه که گفته شد قادر است، خواه اسباب طبیعى با آن موافق باشد یا موافق نباشد.

[وَ ما کانَ لِبَشَرٍ أَنْ یُکَلِّمَهُ اللَّهُ‏] شایسته نیست و در سرشت و طبیعت انسان چنین نیست که بتواند خدا با او سخن بگوید.

زیرا بشریّت محدود به حدود سفلى بسیارى است که اگر کلام‏ خدا را بشنود بدون آنکه کلام خدا به مقام بشریّت محدود تنزّل کند فانى و هلاک مى‏شود که کلام خدا مانند خورشید و بشریّت مانند سایه است.

[إِلَّا وَحْیاً] لفظ وحى در لغت به معنى اشاره و نوشتن و نوشته و رسالت و الهام و کلام خفى و به معناى هر چیزى است که به غیر خودت القا کنى، لیکن مقصود در اینجا اعمّ از الهام و کتابت و رسالت است، کتابت یعنى نوشتن در الواح غیبى و مقصود از رسالت رسالت ملایکه مانند جبرئیل است.

[أَوْ مِنْ وَراءِ حِجابٍ‏] سخن گفتن خدا از پشت حجاب مانند سخن گفتن او با موسى از درخت و مانند سخن گفتن او با محمد صلّى اللّه علیه و آله در شب معراج: از پشت حجاب و ستر مى‏باشد.

[أَوْ یُرْسِلَ رَسُولًا] مگر آنکه رسولى از جنس بشر بفرستد.

[فَیُوحِیَ‏] آن رسول بشرى‏ [بِإِذْنِهِ‏] با اذن خدا با سایر به شکر تکلّم کند و سخن گوید، سخن او آن چنان باشد که باطن آن خفى و پنهان و ظاهر آن آشکار و واضح باشد، چه کلام آن رسول بشرى چون نایب خداى تعالى و مظهر اوست کلام خداى تعالى است.

و طبق آنچه که در اخبار فراوان وارد شده مبنى بر اینکه حدیث انبیا و ائمّه علیهم السّلام بسیار سخت و دشوار و سرّ پوشیده شده است کلام آنها داراى بطن‏ها خفى است که در نهایت خفاست، داراى ظاهرى آشکار در نهایت ظهور و آشکارى است.

و لفظ «یرسل» و «یوحى» با نصب خوانده شده تا عطف بر کلمه‏ى «وحیا» باشد.

بدین گونه که آن را تمیز یا مفعول مطلق قرار دهیم بدون آنکه از لفظ فعل گرفته شده باشد و با رفع خوانده شده تا عطف بر «وحیا» باشد که آن را حال به معناى فاعل قرار دهیم.

[ما یَشاءُ] آنچه را که رسول یا خداى تعالى بخواهد، یا آنچه را که آن رسول بشرى بخواهد، یعنى آن بشرى که خداوند رسول را به سوى او به وسیله‏ى زبان استعدادش فرستاده است.

[إِنَّهُ عَلِیٌ‏] او بلند مرتبه و والا است که بشر دانى و پایین قدرت بر شنیدن کلام او ندارد.

[حَکِیمٌ‏] آنان را بدون تکلّم با آنها وانمى‏گذارد، زیرا که حکمت او اقتضا مى‏کند حکمت‏ها و مصالح را به مردم القا کند و این معنا مقتضى قرار دادن واسطه‏ ها در القا مى ‏باشد تا هنگام القا هلاک نشوند.

[وَ کَذلِکَ‏] همچنین است تکلّم و سخن گفتن با روش سه‏گانه.

[أَوْحَیْنا إِلَیْکَ‏] روح بزرگى را فرستادیم.

[رُوحاً مِنْ أَمْرِنا] روح بزرگى که ناشى از مجرّد امر و دستور ماست بدون آنکه مادّه‏اى در آن دخالت نماید.

یا مقصود این است که آن روح بعضى از عالم امر ما است، مقصود از آن جبرئیل یا روح القدس است که از جبرئیل و میکائیل باعظمت‏تر است.

[ما کُنْتَ تَدْرِی مَا الْکِتابُ وَ لَا الْإِیمانُ‏] مقصود از کتاب نبوّت و رسالت و احکام آن دو است، مقصود از ایمان ولایت و آثار آن و قرآن صورت هر سه مى‏باشد.

[وَ لکِنْ جَعَلْناهُ نُوراً] مقصود از نور کتاب یا ایمان یا آنچه‏ که از آن دو ذکر شده است مى‏باشد، یا مقصود روحى است که به سوى تو وحى آورده است.

و آن نور به علىّ علیه السّلام تفسیر شده است.

از امام باقر علیه السّلام آمده است: «وَ لکِنْ جَعَلْناهُ نُوراً» یعنى علىّ علیه السّلام و علىّ علیه السّلام نورى است که به وسیله‏ى او هدایت یافته است از خلق خدا هر آن‏کس که هدایت یافته است.

[نَهْدِی بِهِ مَنْ نَشاءُ مِنْ عِبادِنا] از امام صادق علیه السّلام از علم سؤال شد که آیا علم چیزى است که عالم از دهان مردم یاد مى‏گیرد، یا در کتاب نزد شماست و آن را مى‏خوانید و یاد مى‏گیرید؟

فرمود: مطلب مهم‏تر، بالاتر و واجب‏تر از اینهاست، آیا نشنیدى قول خداى تعالى را که فرمود:

وَ کَذلِکَ أَوْحَیْنا إِلَیْکَ رُوحاً مِنْ أَمْرِنا ما کُنْتَ تَدْرِی مَا الْکِتابُ وَ لَا الْإِیمانُ‏ سپس فرمود: بلى سابقا در حالتى بود که نمى‏دانست کتاب و ایمان چیست، تا آنکه خداى تعالى آن روح را مبعوث نمود که در قرآن ذکر نموده است.

پس وقتى آن روح وحى آورد بدان وسیله علم و فهم آموخت و آن روح روحى است که خداى تعالى به هر کس که بخواهد مى‏دهد، پس بر هر بنده‏اى که آن روح را عطا کند به او فهم مى‏آموزد.

[وَ إِنَّکَ لَتَهْدِی إِلى‏ صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ‏] تو با رسالت خویش به سوى ولایت هدایت راهنمایى مى‏کنى، چه رسالت و قبول آن هدایت به ایمان و ولایت است، چنانچه خداى تعالى فرموده:

قُلْ لا تَمُنُّوا عَلَیَّ إِسْلامَکُمْ بَلِ اللَّهُ یَمُنُّ عَلَیْکُمْ أَنْ هَداکُمْ لِلْإِیمانِ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ‏[۱].

از امام باقر علیه السّلام روایت شده که معناى آیه این است که تو امر به ولایت على علیه السّلام مى‏کنى و به ولایت دعوت مى‏نمایى، على علیه السّلام همان راه راست و صراط مستقیم است.

[صِراطِ اللَّهِ الَّذِی لَهُ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ‏] و از امام باقر علیه السّلام آمده است که مقصود علىّ علیه السّلام است، که خداوند او را خازن خویش قرار داده است بر آنچه که در آسمانها و آنچه که در زمین است، او را امانت‏دار آنها قرار داده است.

و شاید امام باقر علیه السّلام ضمیر مجرور را به لفظ «صراط» برگردانده، یا صراط را به علىّ علیه السّلام تفسیر نموده است.

[أَلا إِلَى اللَّهِ تَصِیرُ الْأُمُورُ] همه کارها و همه‏ى امور در واقع به خداى تعالى منتهى مى‏شود.

یا مقصود این است که به لحاظ کسى که خدا را لحاظ کند کارها به او منتهى مى‏شود.

یعنى آنگاه که به فردى از افراد وجود نظر مى‏اندازد و مصدر آن و مصدر مصدر آن را ملاحظه مى‏کند مى‏بیند که همه‏ى مصدرها به خدا منتهى مى‏شود، در نتیجه خداى تعالى مصدر همه چیز قرار مى‏گیرد.


سوره زخرف‏

[۱] سوره حجرات: آیه ۱۷ بگو: منّت ننهید بر اسلام آوردنتان، بلکه خدا است که منّت مى‏نهد بر شما که هدایتتان کرد اگر راستگو یابند.

ترجمه تفسیر بیان السعاده فى مقامات العباده، ج‏۱۳، ص: ۹۶

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
-+=