حکایات_تفسیرمجمع البیان

داستان ازدواج زینب با حضرت رسول اکرم (ص)

شأن نزول: قصه زید و زینب‏

این آیه در باره زینب دختر جحش اسدیه نازل شده، مادر زینب (امیمه) دختر عبد المطلب عمه رسول خدا (ص) بوده، پس پیغمبر خدا (ص) او را خطبه و خواستگارى براى آزاد کرده خود زید بن حارثه نمود، و او خیال میکرد که پیامبر او را براى خودش خطبه کرده و چون دانست که براى زید است امتناع و انکار کرد و گفت من دختر عمه شمایم، پس من موافق با این ازدواج نیستم و همین طور برادرش عبد اللَّه پسر جحش هم موافق با این وصلت ننمود، پس نازل شد آیه‏ وَ ما کانَ لِمُؤْمِنٍ وَ لا مُؤْمِنَهٍ یعنى نیست براى عبد اللَّه بن جحش و خواهر او، و چون آیه نازل شد زینب گفت راضى شدم یا رسول اللَّه، و اختیار کار خود را بدست رسول خدا گذارد و همین طور برادرش عبد اللَّه.

پس پیغمبر (ص) او را براى زید عقد بست، پس زید با زینب آمیزش کرد و پیغمبر (ص) بنا بر نقل ابن عباس و مجاهد و قتاده، ده دینار- و شصت درهم مهر او را با یک دست لباس از مقنعه و بالا پوش و پیراهن و بیرجامه و پنجاه کیلو گندم و سى من خرما فرستاد.

زینب گوید: عدّه‏اى از بزرگان قریش مرا خواستگارى کردند و من خواهر خود حمنه دختر جحش را خدمت پیامبر (ص) فرستادم تا با او مشورت کنم پس پیغمبر (ص) زید را معرّفى کرد، پس خواهرم خشمگین شده و گفت آیا دختر عمه ‏ات را به غلامت تزویج میکنى، سپس بمن خبر داد و من از خواهرم خشمناک‏تر شدم، پس آیه مذکور نازل شده، پس من نزد پیغمبر صلّى اللَّه علیه و آله فرستادم و گفتم مرا بهر کس میخواهى تزویج کن، پس مرا بزید کابین بست.

ابن زید گوید: آیه مذکوره در باره ام کلثوم دختر عقبه بن ابى معیط نازل شده و او خود را به پیغمبر هبه کرده بود، پس پیامبر قبول نمود و او را بزید بن حارثه تزویج نمود، پس او و برادرش خشمگین شدند گفتند ما- مقصودمان پیامبر بود و او مرا به غلامش تزویج کرد، پس آیه نازل شد.

و على بن ابراهیم در تفسیرش یاد کرده که رسول خدا (ص) زید بن حارثه را سخت دوست میداشت و هر گاه زید دیر میکرد پیغمبر (ص) به منزل او میرفت و از او پرسش مینمود، یک روز نیامد، پیامبر (ص) به منزل او آمد در حالى که زینب در میان حجره ‏اش نشسته و چیز خوش‏بویى را میسائید پس پیغمبر خدا در را باز کرد و چون نظرش بزینب افتاد گفت‏

سبحان اللَّه خالق النور تبارک اللَّه احسن الخالقین‏

و برگشت، پس زید آمد و زینب جریان را باو گفت.

پس زید گفت شاید محبّت تو در قلب پیامبر (ص) واقع شده، پس آیا مى خواهى تو را طلاق بدهم تا پیغمبر خدا (ص) تو را ازدواج کند، گفت من میترسم که تو مرا طلاق بدهى و پیغمبر (ص) مرا نگیرد، پس زید نزد رسول خدا آمد و قصه را تماما بیان کرد، پس نازل شد، وَ إِذْ تَقُولُ لِلَّذِی أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَیْهِ وَ أَنْعَمْتَ عَلَیْهِ‏.

داستان ازدواج زینب با پیامبر (ص)

ابو مسلم گوید: که عرب جاهلى پسر خوانده را نازل منزله فرزند صلبى خود قرار میدادند در احکام توارث و غیره، پس پیامبر (ص) خواست که این را بکلّى باطل کند و سنّت و آئین جاهلیت را نسخ نماید، پس تزویج زینب را در دل خود مخفى میداشت براى همین مقصود تا اینکه مردم نگویند زن پسر (عروس خود) خود را گرفته و به آن حضرت نسبت بدهند چیزى را که آن جناب از آن منزّه است و براى همین فرمود أَمْسِکْ عَلَیْکَ زَوْجَکَ‏ و گواهى بر این تأویل قول خدا در ما بعد آن که فرمود:

فَلَمَّا قَضى‏ زَیْدٌ مِنْها وَطَراً زَوَّجْناکَها لِکَیْ لا یَکُونَ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ حَرَجٌ فِی أَزْواجِ أَدْعِیائِهِمْ إِذا قَضَوْا مِنْهُنَّ وَطَراً یعنى چون زید حاجت و- خواسته خود را از ازدواج با زینب انجام داد، پس طلاقش داد و عدّه ‏اش منقضى شد و در دلش میلى بآن نبود و وحشتى هم از فراق و جدایى با او را نداشت.

پس بحقیقت که معناى قضاء فراغت از چیز است بتمامه‏ زَوَّجْناکَها یعنى ما اذن دادیم در تزویج آن و فقط ما این کار را براى توسعه دادن بمؤمنین کردیم تا برایشان گناهى نباشد در اینکه همسران پسر خوانده‏ هاى خود را که بفرزندى خود برگزیده ‏اند تزویج کنند وقتى پسر خوانده حاجت خود را از آنها برطرف کرد و آنها را رها ساختند، پس خداوند سبحان بیان نمود که مقصود در این اینست که پسر خوانده در حکم پسر صلبى و رضاعى نیست که همسر گرفتن‏شان حرام باشد بر پدر وقتى او را طلاق داد.

وَ کانَ أَمْرُ اللَّهِ مَفْعُولًا یعنى امر خدا شدنى است البتّه.

و در حدیث آمده که زینب افتخار بر سایر زنان پیامبر (ص) مى‏کرد و میگفت خدا مرا به پیامبر تزویج کرد ولى شما را اولیائتان تزویج کرد.

و ثابت از انس بن مالک روایت کرده که گفت هنگامى که عدّه زینب سر آمد پیامبر (ص) بزید فرمود برو زینب را بگو که آماده باشد براى پیامبر” ص” زید گفت، پس بخانه زینب رفتم و گفتم اى زینب مژده بده که رسول خدا” ص” تو را یاد نمود و قرآن نازل شده و رسول خدا (ص) بدون اجازه وارد بر زینب شد و با او آمیزش کرد براى قول خدا زَوَّجْناکَها.

و در روایت دیگر، زید گوید، پس رفتم دیدم زینب مشغول خمیر کردنست‏ پس چون او را دیدم چنان بزرگ در نظرم جلوه کرد که نتوانستم باو نگاه کنم وقتى دانستم که رسول خدا (ص) او را یاد نمود، پس باو پشت کرده و گفتم اى زینب مژده بده که رسول خدا (ص) تو را خواستگارى نمود، پس مسرور و خوش حال شد و گفت من نمیتوانم کارى انجام دهم تا پروردگارم فرمان دهد، پس برخاست و براى عبادت و شکر این نعمت بمسجد خود رفت و نازل شد آیه:زَوَّجْناکَها.

پس پیامبر (ص) با او ازدواج کرد و آمیزش نمود و ولیمه ‏اى براى این عروسى داد که براى ازدواج هیچ کدام از همسرانش نداده بود، گوسفندى ذبح نمود و همه مردم مدینه را تا آخر روز نان و گوشت داد.

و از شعبى: روایت شده که گفت زینب (ع) به پیامبر (ص) میگفت من سه موضوع را بشما تذکر میدهم که هیچیک از زنان شما آنها را تذکر ندادند ۱- جدّ من و شما کیست (عبد المطلب) ۲- مرا خداوند متعال بشما در آسمان تزویج کرد ۳- واسطه این امر براى من حضرت جبرئیل (ع) بود.

و چون پیامبر (ص) با زینب دختر جحش ازدواج کرد، مردم گفتند که محمد زن پسرش را تزویج کرد، پس خداوند سبحان‏ فرمود:

ما کانَ مُحَمَّدٌ أَبا أَحَدٍ مِنْ رِجالِکُمْ‏ محمد پدر یکى از مردان شما نیست پدر آن کسى که او را فرزند میخوانید نیست و در این بیان و دلیل است که آن حضرت پدر زید نیست که زنش بر او حرام باشد، زیرا حرمت زن پسر (عروس) متعلّق بثبوت نسب است پس کسى که نسبت ندارد حرمتى براى تزویج زن او نیست و براى همین اشاره فرمود مِنْ رِجالِکُمْ‏.

 

ترجمه مجمع البیان فی تفسیر القرآن فضل بن حسن طبرسی سوره احزاب آیه ۳۶–۷۳

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
-+=