البقرة - كشف الاسرار و عدة الأبراركشف الاسرار و عدة الأبرار

کشف الأسرار و عده الأبرار رشید الدین میبدى سوره بقره آیه ۱۴۲-۱۳۵

النوبه الاولى‏

قوله تعالى: وَ کَذلِکَ‏- همچنین‏ جَعَلْناکُمْ أُمَّهً ۱۴۲شما را گروهى کردیم‏ وَسَطاً بهینه گزیده، لِتَکُونُوا شُهَداءَ تا گواهان باشید پیغامبران را، عَلَى النَّاسِ‏ بر مردمان از امّتان ایشان، وَ یَکُونَ الرَّسُولُ عَلَیْکُمْ شَهِیداً و رسول شما بر شما گواه، وَ ما جَعَلْنَا الْقِبْلَهَ و نکردیم ترا آن قبله‏ الَّتِی کُنْتَ عَلَیْها آنک تو اول بر آن بودى‏ إِلَّا لِنَعْلَمَ‏ مگر که بدانیم و به بینیم‏ مَنْ یَتَّبِعُ الرَّسُولَ‏ آن کیست که بر پى رسول میرود مِمَّنْ یَنْقَلِبُ عَلى‏ عَقِبَیْهِ‏ از آن کس به پس مى‏باز گردد و با پاشنه مى‏نشیند، وَ إِنْ کانَتْ لَکَبِیرَهً و آن از قبله بقبله گشتن کارى بزرگ و گران بود إِلَّا عَلَى الَّذِینَ هَدَى اللَّهُ‏ مگر بریشان که اللَّه دل ایشان را راه نمود و بر راستى بداشت، وَ ما کانَ اللَّهُ لِیُضِیعَ إِیمانَکُمْ‏ و اللَّه تباه کردن ایمان شما را نیست‏ إِنَّ اللَّهَ بِالنَّاسِ لَرَؤُفٌ رَحِیمٌ‏ ۱۴۳اللَّه بمردمان مهربان است بخشاینده سخت مهربان‏

 

النوبه الثانیه

– قوله تعالى: وَ کَذلِکَ جَعَلْناکُمْ أُمَّهً وَسَطاً …- گفته‏اند-این آیت عطف بر آن است که گفت‏ وَ لَقَدِ اصْطَفَیْناهُ فِی الدُّنْیا اى کما اصطفینا ابراهیم و ذریّته‏ کَذلِکَ جَعَلْناکُمْ أُمَّهً وَسَطاً- اى خیارا عدلا- و تحقیق آنست که این‏ کَذلِکَ‏ در جاى آفرین نهاده‏اند، چنانچه پارسى گویان گویند چیزى ستودنى را که «چنان است».

شما را گروهى کردیم اى امت محمد «وسطا»- بهینه و گزیده. و ازین گشاده‏تر آنست که گفت- کُنْتُمْ خَیْرَ أُمَّهٍ و عرب بهینه هر چیز را وسط خوانند، و میان مرغزار که آب و گیاه بیشتر بود و نیکوتر وسط گویند، و مرد بهینه‏تر را- وسیط- خوانند و- اوسط- خوانند قال اللَّه تعالى- قالَ أَوْسَطُهُمْ‏ اى خیرهم و اعدلهم.

لِتَکُونُوا شُهَداءَ عَلَى النَّاسِ‏- چون ایشان را اهل شهادت گردانید، صفت عدالت در پیش داشت که عدالت قرین شهادت است. یعنى- لتشهدوا على الامم بتبلیغ الرساله یوم القیمه، و یکون الرسول على صدقکم شهیدا، اى معدّلا مزکّیا لکم. گفت از آن شما را عدلا خواندیم و بهینه امت کردیم تا فرداى قیامت پیغامبران را گواهى دهید بر امتان ایشان، که ایشان پیغام حق رسانیدند و امت نپذیرفتند و براست نداشتند.

پس چون امت محمد پیغامبران را گواهى دهند بتبلیغ رسالت آن قوم که بریشان گواهى دهند گویند- بچه دانستید و شما از ما پس بودید؟ و ما را نیافتید و ندیدید؟ جواب دهند «باخبار اللَّه ایانا فى کتابه الناطق على لسان رسوله الصادق.» هر چند که معاینت شما را ندیده‏ایم، اما در کتاب خدا خوانده‏ایم و از رسول حق شنیده‏ایم، و از سنت وى دانسته‏ایم، که ایشان پیغام رسانیدند و شما نپذیرفتید- آن گه رسول خدا ایشان را تزکیت کند و بعدالت ایشان گواهى دهد.

این آیت دلیل است که علم عین شهادت است، و اقامت آن بى اقرار مشهود علیه درست است. که رب العالمین شهادت این امت بر پیشینیان اثبات کرد بمجرد علم ایشان از کتاب و سنت، و ایشان را نادیده و اقرار ایشان ناشنیده و گفته‏اند- شهید- اینجا بمعنى- رئیس- است چنانک جاى دیگر گفت‏ وَ ادْعُوا شُهَداءَکُمْ‏ اى رؤسائکم- پس معنى آن باشد که درین گواهى دادن بر شما و مهتر شمامصطفى است، او با شما گواهى دهد- فذلک قوله‏ وَ یَکُونَ الرَّسُولُ عَلَیْکُمْ شَهِیداً و یشهد لذلک ما

روى عن ابى سعید الخدرى قال قال رسول اللَّه‏ یدعى نوح یوم القیمه فیقال هل بلّغت؟ فیقول نعم فیدعى قومه، فیقال هل بلّغکم؟ فیقولون ما أتانا من نذیر و ما اتانا من احد فیقال له من شهودک؟. فیقول محمد و امّته فیدعون و یشهدون انه قد بلّغ.

قال فذلک قوله‏ وَ کَذلِکَ جَعَلْناکُمْ أُمَّهً وَسَطاً

وروى جابر عن النبى انه قال« أنا و امتى یوم القیمه على کوم مشرفین على الخلائق، ما من الناس احد الّا ردّ انه منا، و ما من نبى کذّبه قومه الّا و نحن شهداؤه انه بلغ رسالات ربه»

قوله تعالى‏ وَ ما جَعَلْنَا الْقِبْلَهَ الَّتِی کُنْتَ عَلَیْها- نکردیم ترا آن قبله که اول بر آن بودى، یعنى صخره بیت المقدس- مگر آن را تا آنکه ترا از آن باز گردانید بقبله دیگر، تا بدانیم و به بینیم که آن کیست که بر پى رسول میرود چنانک او میرود و حق مى‏پذیرد چنانک حق میگردد. و آن کس را باز بینیم. از آن کس که به پس باز مى‏گردد.

و روا باشد که باین قبله کعبه خواهد، یعنى که نکردیم ترا آن قبله که امروز تو بر آنى، مگر تا به بینیم. علم اینجا در موضع رؤیت است. اهل معانى گفتند این کلمه تقریر راست نه استفادت را. میگوید- آن را کردیم تا آنچه معلوم ماست شما را مقرر شود، و پیدا گردد، این چنانست که کسى گوید- آتش هیزم را سوزد، دیگرى گوید نه سوزد، او جواب دهد که هیزم بیار و آتش در آن زن تا بدانیم که مى‏سوزد یا نه.

یعنى که تا آنچه من دانسته ‏ام بنزدیک تو مقرر شود. معنى دیگر گفته ‏اند- إِلَّا لِنَعْلَمَ‏ یعنى لنعلم محمد من یتبعه‏ مِمَّنْ یَنْقَلِبُ عَلى‏ عَقِبَیْهِ‏ فاضاف علمه الى نفسه تفضیلا له و تکریما، کقوله تعالى‏ فَلَمَّا آسَفُونا انْتَقَمْنا مِنْهُمْ‏ و کقوله- یُؤْذُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ‏ و نظائرهما.

قوله تعالى وَ إِنْ کانَتْ لَکَبِیرَهً إِلَّا عَلَى الَّذِینَ هَدَى اللَّهُ‏- رب العالمین گواهى بداد که ایشان بر پى رسول رفتند و بهر دو قبله نماز کردند، تحویل قبله بریشان گران نیامد، و در کار رسول در حیرت و تردد نیفتادند، گواهى داد اللَّه که‏ ایشان راست راهان‏اند و بحق راه بران، و ایشان را این فضیلتى بزرگوارست و کرامتى تمام.

قوله- وَ ما کانَ اللَّهُ لِیُضِیعَ إِیمانَکُمْ‏- اى صلواتکم الى القبله الاولى- سبب نزول این آیت آن بود که جهودان گفتند- اگر قبله حق کعبه است پس ایشان که نماز بیت المقدس کردند همه بر ضلالت‏اند، و ایشان که در آن روزگار فرو شدند چون اسعد بن زراره و براء بن معرور- بضلالت فرو شدند.

اللَّه تعالى گفت در جواب ایشان‏ وَ ما کانَ اللَّهُ لِیُضِیعَ إِیمانَکُمْ‏- اللَّه تعالى تباه کردن ایمان شما را نیست، که آنچه کردید از نماز بیت المقدس حق بود و راست، و به نزدیک اللَّه محفوظ و ثواب آن حاصل.

قال اهل المعانى- وَ ما کانَ اللَّهُ لِیُضِیعَ إِیمانَکُمْ‏ یعنى انصرافکم مع النبى حیث صرفکم لیمحص ایمانکم، فلا یضیّعه اللَّه دون ان یکون محفوظا عنده حتى یجزیکم به- گفت این فرمان بردارى شما و از قبله بقبله باز گشتن، بر متابعت رسول، اللَّه تعالى آن را ضایع نکند بل که آن را مى‏پسندد، و بنزدیک خویش میدارد تا فردا که شما را بآن ثواب دهد، وَ ما کانَ اللَّهُ لِیُضِیعَ إِیمانَکُمْ‏ ردّ است بر مرجئان که گفتند- عمل از ایمان نیست.

وجه دلالت آنست که رب العزه اینجا نماز را ایمان خواند، و نماز عمل بنده است، اگر از ایمان نبودى رب العزه آن را ایمان نخواندى، مذهب اهل حق آنست که ایمان یک اصل است از سه چیز مرکب:- از قول و عمل و نیت.

بر وفق سنت، تا این سه چیز بهم جمع نشود آن اصل ثابت نگردد، مثال این نفس آدمى است مرکب از سه چیز- از- سر و جوارح و دل- تا این سه چیز بهم نبود نفس تمام نخوانند، چون یکى از این سه بیفتاد اسم نفس از وى بیفتاد. قول از ایمان بمنزلت سرست از نفس، و عمل بمنزلت جوارح، و نیت بمنزلت دل.

چون این هر سه خصلت بر موافقت سنت بهم آمد اسم مؤمنى بحقیقت بر وى افتاد. اما چون از وى پرسند که مؤمنى تو؟ ادب سنت چنانست که گوید- انا مؤمن ان شاء اللَّه، انا مؤمن ارجو و این استثنا نه از بهر آنست که در ایمان و توحید وى شکّ است لکن خوف خاتمت راست، و اتباع سلف صالحین و ائمّه دین را، مصطفى ع گفت«من قال أنا مؤمن حقّا فهو منافق حقا»

و عمر خطاب گفت- «من قال أنا مؤمن حقّا فهو کافر حقا»- سفیان ثورى گفت- «الناس عندنا مؤمنون فى الاحکام و المواریث، و لا ندرى ما هم عند اللَّه» و در قرآن و در اخبار صحاح دلائل فراوانست که اعمال بنده از ایمانست، و در ایمان هم زیادت و هم نقصان است، و استثناء در آن شرط آنست. و مذهب مرجى باطل و طغیان است.

ابو ذر غفارى از رسول خدا پرسید که ایمان چیست؟ رسول این آیت برخواند- لَیْسَ الْبِرَّ أَنْ تُوَلُّوا وُجُوهَکُمْ قِبَلَ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ … الى آخر الآیه- درین آیت نماز و زکاه و نواخت درویشان و صلت رحم و وفاء عهد و صبر در بأساء و شدت از جمله ایمان شمرد، و جاى دیگر غزا کردن در مال و در نفس ایمان خواند و گفت‏ إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِینَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ ثُمَّ لَمْ یَرْتابُوا وَ جاهَدُوا بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ‏. جاى دیگر استیذان از رسول خداى از ایمان شمرد، فقال تعالى‏ إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِینَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ إِذا کانُوا مَعَهُ عَلى‏ أَمْرٍ جامِعٍ لَمْ یَذْهَبُوا حَتَّى یَسْتَأْذِنُوهُ‏

و مصطفى صلّى اللَّه علیه و آله و سلم گفت‏«الایمان بضع و سبعون بابا، ادناه اماطه الاذى عن الطریق، و ارفعه قول لا اله الا اللَّه»

وقال‏ «الوضوء شطر الایمان»

وقال- «انّ من تمام الایمان لحسن الخلق»

وسأله رجل- ما الایمان؟، فقال- «الصبر و السماحه».

وقال‏ «الایمان نصفان- نصف صبر و نصف شکر»

وجاء رجل الى رسول اللَّه بأمه له سوداء فقال- یا رسول اللَّه علىّ رقبه مؤمنه تجزى هذه عنّى قال- تشهدین ان لا اله الا اللَّه. و انى عبد اللَّه و رسوله و تصلّین الخمس و تصومین شهر رمضان؟ قالت نعم، قال- اعتقها فانها تجزى عنک.

درین آیات و اخبار دلالت روشن است که اعمال بنده عین ایمانست و اجزاء آنست، ایمان خود نه یک جزء است تنها چنانک مرجى گفت، بلکه جزؤهاست و آن را شاخهاست از اعمال و طاعات بنده، چنانک در اعمال مى‏افزاید ایمان وى مى افزاید، و چنانک معصیت مى‏افزاید ایمان وى مى‏کاهد.

و مرجى که گفت ایمان یک جزء است و آن قولست بى عمل، لا جرم گوید میان خلق در ایمان تفاضل نیست، و گوید- ایمان فریشتگان و پیغامبران و ایمان اهل فسق و فساد یکسانست. که در آن تفاوت نیست، و در آن زیادت و نقصان نیست، و اگر کسى نماز و روزه و زکاه و حج بگذارد و زنا ودزدى کند و خمر خورد، چون کلمه شهادت گفت بزبان، و ایمان بغیب داد بدل، مرجى میگوید- ایمان این کس تمام است، و اگر گوید- انا مؤمن حقا- این سخن از وى راست است. و بدانک این معتقد بر خلاف قول خدا و رسول است، و مکابره اسلام است و تهاون در دین است. و مرجى بر زبان هفتاد پیغامبر ملعونست و از شفاعت مصطفى محروم است:

و بذلک‏ یقول النبى« المرجئه ملعونه على لسان سبعین نبیّا»

و قال‏- صنفان من امتى لا تنالهما شفاعتى یوم القیمه المرجئه و القدریه.

و قال سعید بن جبیر- المرجئه یهود هذه الملّه.

ثم قال فى آخر الآیه- إِنَّ اللَّهَ بِالنَّاسِ لَرَؤُفٌ رَحِیمٌ‏- حجازى و شامى و حفص- رءوف- باشباع همزه بر وزن فعول خوانند و به یقول الشاعر-:

نطیع رسولنا و نطیع ربّا هو الرّحمن کان بنا رءوفا

باقى بتخفیف همز خوانند رءوف و به قال جریر-

ترى للمسلمین علیک حقّا کفعل الوالد الرّءوف الرّحیم‏

رءوف و رحیم دو نام‏اند خداى را عز و جل بمعنى رحمت وى بر آفریدگان و مهربانى وى بریشان، و رءوف بناء مبالغت است و در معنى رحمت بلیغ‏تر، یعنى سخت مهربانست و بخشاینده بر بندگان، و معنى رحمت نه ارادت نعمت است- چنانک اهل تأویل گفته‏اند بل که ارادت نعمت صفتى دیگر است، و رحمت و مهربانى صفتى دیگر، و اللَّه تعالى بهر دو موصوف و بهر دو صفت باینده.

قال النبى‏ «ان اللَّه سبحانه ارحم بعبده من الوالده بولدها»

 

النوبه الثالثه

– قوله تعالى: وَ کَذلِکَ جَعَلْناکُمْ أُمَّهً وَسَطاً- خداوند حکیم پادشاه علیم، که حدوث کائنات بقدرت و ایجاد اوست، وجود حادثات بعزت و اظهار اوست، قوام زمین و سماوات، بداشت اوست، محدثات را بیافرید، و از محدثات جانوران را برگزید و از جانوران آدمیان را برگزید، و از آدمیان مؤمنان را برگزید، و از مؤمنان پیغامبران را برگزید، و از پیغامبران مصطفى را برگزید و امت وى را بر امتهاى پیشینه برگزید.

مصطفى ع ازینجا گفت.«بعثت من خیر قرون بنى آدم قرنا فقرنا حتى‏ کنت من القرن الذى کنت فیه»

وقال صلى اللَّه علیه و آله و سلّم‏ «ان اللَّه عز و جل، اختار اصحابى على جمیع العالمین سوى النبیّین و المرسلین. و اختار من اصحابى اربعه فجعلهم خیر اصحابى و فى کل اصحابى خیر- أبا بکر و عمر و عثمان و علیا- و اختار امتى على سائر الامم فبعثنى فى خیر قرن. ثم الثانى ثم الثالث تترى، ثم الرابع فرادى،مفهوم خبر آنست که مصطفى ع بهینه آدمیان است، و گزیده جهانیان است، و پیش رو خلقان، آرایش جهان، و زین زمان، چراغ زمین و بدر آسمان.

پناه عاصیان، و شفیع مجرمان، سید همه رسولان، و خاتم ایشان. پس از مصطفى بهینه همه خلق ابو بکر صدیق است که رب العالمین مسند امامت او بر تخت شریعت مصطفى نهاد، و اخلاص و صدق مستقر عبودیت او گردانید، و توکل و یقین مرتبت دار ولایت او ساخت، و پس ازو بهینه خلق عمر خطاب است، که رب العالمین عنان انخفاض و ارتفاع احکام در کف کفایت او نهاد، و طراز ولایت او بر ناصیه ملت کشید، و از سیاست و هیبت او دود شرک واطى ادبار خود شد.

و پس از عمر خطاب بهینه خلق عثمان عفان است، که رب العالمین بساط توقیر و حرمت او بهفت آسمان نشر کرد، و در عهد دولت او انوار اسلام در مشارق و مغارب ارتفاع گرفت، و پس از عثمان بهینه خلق على مرتضى علیه السّلام است که رب العالمین حقائق شریعت و شواهد طریقت بسیرت و سیرت او مکشوف کرد، و توکل و تقوى شعار و دثار او گردانید مصطفى هر یکى را ازین سادات و خلفا مرتبتى نهاد، و خاصیتى داد صدیق را گفت

«یا ابا بکر اعطاک اللَّه الرضوان الاکبر- قیل یا رسول اللَّه و ما الرضوان الاکبر؟ قال یتجلى اللَّه عز و جل یوم القیمه لعباده المؤمنین عامه و یتجلى لابى بکر خاصه»

وفاروق را گفت«لو کان بعدى نبى لکان عمر بن الخطاب»

وعثمان را گفت«لکل نبى رفیق و رفیقى فى الجنه عثمان»

وعلى را گفت علیه السّلام‏«انت منّى بمنزله هارون من موسى الّا انّه لا نبى بعدى»«انت منّى و انا منک»

و جمله یاران را بر عموم گفت‏«ما من احد من اصحابى یموت بارض الّا بعث قائدا و نورا لهم یوم القیمه»

وقال‏ «مثل اصحابى فى امتى کالملح فى الطعام لا یصلح الطعام الا الملح»

وقال‏ اللَّه اللَّه فى اصحابى اللَّه اللَّه فى اصحابى! لا تتخذوهم عرضا من بعدى فمن احبّهم فبحبّى احبّهم، و من ابغضهم‏ فببغضى ابغضهم، و من آذاهم فقد آذانى، و من آذانى فقد آذى اللَّه و من آذى اللَّه فیوشک ان یأخذه»

وقال صلى اللَّه علیه و آله و سلّم:«لا تسبّوا اصحابى فو الذى نفسى بیده لو انّ احدکم انفق مثل احد ذهبا ما بلغ مد احدهم و لا نصفا»

این خود صحابه را گفت على الخصوص، و جمله امت را گفت:«ما من امه الا و بعضها فى النار و بعضها فى الجنه و امّتى کلّها فى الجنّه».

وقال: «الجنه حرمت على الانبیاء حتى ادخلها و حرمت على الامم حتى تدخلها امتى»

وقال: «ان امتى امه مرحومه، اذا کان یوم القیمه اعطى اللَّه لکلّ رجل من هذه الامه رجلا من الکفار، فیقول هذا فداؤک من النار»

وعن انس قال- «خرجت مع رسول اللَّه فاذا بصوت یجی‏ء من شعب فقال یا انس انطلق فانظر ما هذا الصوت؟ قال- فانطلقت فاذا برجل یصلى الى شجره و یقول اللهم اجعلنى من امه محمد المرحومه المغفور لها، المستجاب لها، المثاب علیها، فانیت رسول اللَّه فاعلمته ذلک، فقال- انطلق فقل له ان رسول اللَّه یقرئک السلام و یقول من انت؟ فاتیته فاعلمته ما قال رسول اللَّه.

فقال: اقرأ رسول اللَّه منى السلام و قل اخوک الخضر یقول- ادع اللَّه ان یجعلنى من امتک المرحومه المغفور لها المستجاب لها، المثاب علیها» «و قیل لعیسى یا روح اللَّه هل بعد هذه الامه امه؟ قال نعم. قیل- و ایه امه؟ قال امه احمد. قیل: یا روح اللَّه و ما امّه احمد؟ قال علماء حکماء ابرار اتقیاء کأنّهم من العلم انبیاء، یرضون من اللَّه بالیسیر من الرزق و یرضى اللَّه منهم بالیسیر من العمل، یدخلهم الجنه بشهاده ان لا اله الا اللَّه.»

این شرفها و کرامتها که رب العزه امت احمد را داد نه از آنست که ایشان را سابقه طاعتى است یا حق خدمتى، که ازیشان خود آن خدمت نیاید که اللَّه را بشاید، و نه نیز خداوندى و پادشاهى اللَّه را از طاعت ایشان پیوندى در مى‏یابد، هر نواخت که کرد بفضل خود کرد، هر چه داد بکرم خود داد، هر چه ساخت برحمت و مهربانى خود ساخت، که او خداوندى است به بنده نوازى معروف، و بمهربانى موصوف اینست که گفت تعالى و تقدس در آخر آیت، ورد إِنَّ اللَّهَ بِالنَّاسِ لَرَؤُفٌ رَحِیمٌ‏ اللَّه بر بندگان بزرگ بخشایش است و همیشه مهربان، بخشایش خلق گاه گاه است و بخشایش حق جاودان، و نشان بخشایش و مهربانى حق آنست که بنده را توانایى معصیت ندهد و فرا سر گناهش نگذارد، تا بنده مستوجب عقوبت نگردد.

و این درباب رحمت بلیغ تر است از غفران معصیت، یا پس بنده را فرا معصیت گذارد و آثار ذلّت در ظاهر وى بگذارد، تا خلق از وى نفرت گیرند آن گه سابقه رحمت در حکمت ازلیت در رسد، و او را دست گیرد.

و درین معنى حکایت آرند از ایوب سختیانى که گفت- در همسایه من مردى شریر بود آثار زلت و معصیت بر ظاهر وى پیدا، و من از وى بغایت نفور بودم، تا بعاقبت از دنیا بیرون شد. گفتا- چون جنازه وى برداشتند من بگوشه باز شدم، نمیخواستم که بروى نماز کنم، پس مردى دیگر آن شریر را بخواب دید بر حالتى نیکو و بر هیئتى پسندیده، پرسید که- اللَّه با توجه کرد؟ گفت- برحمت خود بیامرزید، و از من آن ناهمواریها در گذشت.

آن گه گفت- ایوب عابد را بگو «لو انتم تملکون خزائن رحمه ربى اذا لامسکتم خشیه الانفاق»- و باشد که اسباب محنت گرد بنده در آرد، و درهاى راحت و سلوت بر وى فرو بندد، تا بنده را چون نومیدى پدید آید آن گه در رحمت و رأفت بوى بر گشاید، چنانک رب العزه گفت- وَ هُوَ الَّذِی یُنَزِّلُ الْغَیْثَ مِنْ بَعْدِ ما قَنَطُوا وَ یَنْشُرُ رَحْمَتَهُ‏. و فى هذا المعنى یحکى عن بعض الصالحین قال- رأیت بعضهم فى المنام فقلت له ما فعل اللَّه بک؟ فقال وزنت حسناتى و سیآتى فرجحت فحلّت السّیئات على الحسنات، فجاءت صرّه من السماء و سقطت فى کفه الحسنات فرجحت فحلّت الصّرّه فاذا فیها کفّ تراب القیته فى قبر مسلم، سبحانه ما ارأفه بعبده!

کشف الأسرار و عده الأبرار// ابو الفضل رشید الدین میبدى جلد اول

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
-+=