كشف الاسرار و عدة الأبراریس - كشف الاسرار و عدة الأبرار

کشف الأسرار و عده الأبرار رشید الدین میبدى سوره یس آیه ۱ -۱۱

۳۶- سوره یس (مکیه)

۱- النوبه الاولى‏

(۳۶/ ۱۱- ۱)

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ‏ بنام خداوند فراخ بخشایش مهربان‏

یس (۱) اى سید.

وَ الْقُرْآنِ الْحَکِیمِ (۲) باین قرآن راست درست.

إِنَّکَ لَمِنَ الْمُرْسَلِینَ (۳) که تو از فرستادگانى.

عَلى‏ صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ (۴) بر راه راست.

تَنْزِیلَ الْعَزِیزِ الرَّحِیمِ‏ (۵) فرو فرستاده خداوند تواناى مهربان.

لِتُنْذِرَ تا آگاه کنى، قَوْماً ما أُنْذِرَ آباؤُهُمْ‏ گروهى که آگاه نکرده‏اند پدران ایشان را، فَهُمْ غافِلُونَ (۶) ایشان ناآگاه‏اند.

لَقَدْ حَقَّ الْقَوْلُ‏ درست شد سخن خداى، عَلى‏ أَکْثَرِهِمْ‏ بر بیشترین‏ فَهُمْ لا یُؤْمِنُونَ (۷) تا ایشان به نگرویدند.

إِنَّا جَعَلْنا فِی أَعْناقِهِمْ أَغْلالًا ما در گردنهاى ایشان زنجیرها کردیم‏ فَهِیَ إِلَى الْأَذْقانِ‏ تا دستهاى ایشان بزنجیرها بر گردن بستیم، فَهُمْ مُقْمَحُونَ (۸) تا سرهاى ایشان برداشته آمد بسرباز زدن و ابا کردن.

وَ جَعَلْنا مِنْ بَیْنِ أَیْدِیهِمْ سَدًّا و کردیم پیش ایشان دیوارى [تا فرا حق نبینند] وَ مِنْ خَلْفِهِمْ سَدًّا و از پس ایشان دیوارى [تا حقّ نشنوند]، فَأَغْشَیْناهُمْ فَهُمْ لا یُبْصِرُونَ (۹) پرده‏اى بر چشم و دل ایشان افکندیم‏[۱] تا بندیدند.

وَ سَواءٌ عَلَیْهِمْ‏ و یکسان است بر ایشان، أَ أَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ‏ که‏ ایشان را آگاه کنى یا نکنى، لا یُؤْمِنُونَ (۱۰) به نخواهند گروید.

إِنَّما تُنْذِرُ مَنِ اتَّبَعَ الذِّکْرَ تو کسى را آگاه توانى کرد که پى میبرد بسخن من، وَ خَشِیَ الرَّحْمنَ بِالْغَیْبِ‏ و از رحمن میترسد نادیده، فَبَشِّرْهُ بِمَغْفِرَهٍ وَ أَجْرٍ کَرِیمٍ (۱۱) و شاد کن او را و بشارت ده بآمرزش و مزد نیکو.

 

النوبه الثانیه

 

این سوره یس سه هزار حرف است و هفتصد و بیست و نه کلمت و هشتاد و سه آیت، جمله به مکه فرو آمد و در مکّیات شمرند، و درین سوره نه ناسخ است نه منسوخ.

روى عن ابى بکر الصدیق (رض) قال قال رسول اللَّه (ص): یس تدعى المعمه قیل: یا رسول اللَّه و ما المعمّه؟ قال: یعم صاحبها خیر الدنیا و خیر الآخره و تدعى الدافعه و القاضیه تدفع عنه کل سوء و تقضى له کل حاجه.

وعن عائشه قالت قال رسول اللَّه (ص): ان فى القرآن سوره یشفع قارئها و یغفر لمستمعها الا و هى سوره یس.

وروى عنه صلى اللَّه علیه و سلم قال: من قرأها عدلت له عشرین حجه و من سمعها کانت له الف دینار فى سبیل اللَّه و من کتبها ثم شربها ادخلت جوفه الف دواء و الف نور و الف برکه و الف رحمه و نزع منه کل داء.

وعن ابى هریره قال قال رسول اللَّه (ص): من قرأ سوره یس فى لیله اصبح مغفورا له.

وقال صلى اللَّه علیه و سلّم: من دخل المقابر و قرأ سوره یس خفف عنهم یومئذ و کان له بعدد من فیها حسنات.

و عن یحیى بن ابى کثیر قال: بلغنا انّ من قرأ یس حین یصبح لم یزل فى فرح حتّى یمسى و من قرأها حین یمسى لم یزل فى فرح حتّى یصبح.

یس‏ باخفاء نون قراءت ابن عامر و کسایى و ابو بکر و نافع است و باماله یاء قراءت حمزه و کسایى و ابو بکر. مفسران گفتند: یس‏ معنى آنست که: یا انسان، یعنى محمدا صلى اللَّه علیه و سلّم. ابو العالیه گفت: معناه یا رجل. بو بکر و راق‏ گفت: یا سیّد البشر. ابن عباس گفت: تأویل این؛ تأویل حروف مقطّعه است در اوائل سور و شرح آن هر جاى در موضع خویش رفت.

وَ الْقُرْآنِ الْحَکِیمِ‏ قسم است که رب العزّه یاد میفرماید به قرآن. میگوید:

باین قرآن راست درست بى‏ غلط که تو اى محمد از فرستادگانى، یعنى تو یکى از پیغامبران مرسل، جواب بو جهل است و ولید مغیره که میگفتند: لست مرسلا. و حکیم اینجا صفت قرآن است بمعنى محکم، اى- احکمه اللَّه، کالسعید اسعده اللَّه؛ همانست که جاى دیگر فرمود: کِتابٌ أُحْکِمَتْ آیاتُهُ‏. و قیل: الحکیم- الحاکم.

عَلى‏ صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ‏- در موضع حال است و صفت مصطفى است، یعنى که تو از مرسلانى بر طریقى راست بر دینى درست و شریعتى پاک و سیرتى پسندیده، همانست که جایى دیگر فرمود: إِنَّکَ لَعَلى‏ هُدىً مُسْتَقِیمٍ‏. و روا باشد که صراط مستقیم صله مرسلین بود و المعنى: انّک لمن المرسلین الذى ارسلوا على صراط مستقیم و هو الاسلام تو از ان فرستادگانى که ایشان را بر راه راست و دین اسلام فرستادند.

تَنْزِیلَ الْعَزِیزِ الرَّحِیمِ‏- حمزه و کسایى و ابن عامر و حفص تنزیل بنصب خوانند بر مصدر یعنى نزل تنزیلا. باقى برفع خوانند بر خبر مبتداى محذوف کانّه قال: هو تنزیل العزیز الرّحیم. و قیل: المراد به المنزل و لهذا نظائر فى القرآن و تقول العرب: هذا الدّرهم ضرب الامیر، اى- مضروبه. و تنزیل بناء کثرت و مبالغت است، اشارت است که این قرآن نه بیکبار از آسمان فرو آمد بلکه بکرّات و مرّات فرو آمد بمدّت بیست و سه سال سیزده سال به مکه و ده سال به مدینه نجم نجم آیت آیت سوره سوره چنانک حاجت بود و لایق وقت بود. تَنْزِیلَ الْعَزِیزِ الرَّحِیمِ‏ اى- عزیز بالأعداء، رحیم بالمؤمنین. عزیزم تا دشمن در دنیا مرا نداند، رحیم‏ام تا مؤمن در عقبى مرا به بیند.

لِتُنْذِرَ قَوْماً- این سخن متّصل است بارسال، اى- ارسلت لتنذر قوما. ما أُنْذِرَ آباؤُهُمْ‏- قَوْماً درین موضع دو وجه دارد یکى آنکه صلت است و معنى آنست که ترا فرستادیم تا آگاه کنى قومى را که پدران ایشان را آگاه کرده‏اند، چنان که انبیا پدران‏ ایشان را آگاه کردند تو ایشان را آگاه کن. و قیل: معناه لتنذر قوما العذاب الّذى انذر آباؤهم، ذلک کقوله: إِنَّا أَنْذَرْناکُمْ عَذاباً قَرِیباً. وجه دیگر آنست که: این ماى نفى است یعنى: لم ینذر آباؤهم، کقوله: وَ ما أَرْسَلْنا إِلَیْهِمْ قَبْلَکَ مِنْ نَذِیرٍ یعنى العرب و المراد: آباؤهم الادنون و هم قریش فانّ آباءهم الاقدمین اتاهم المنذرین لا محاله.

گفته ‏اند: این در روزگار فترت بود میان رفع عیسى و بعثت محمد مصطفى علیهما السلام که در مکه مشرکان عرب بودند که نه کتاب داشتند و نه بایشان پیغامبرى آمد و هو المشار الیه بقوله عزّ و جلّ: هُوَ الَّذِی بَعَثَ فِی الْأُمِّیِّینَ رَسُولًا الى قوله: وَ إِنْ کانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِی ضَلالٍ مُبِینٍ‏.

فَهُمْ غافِلُونَ‏ عن الایمان و الرّشد کنایه عن القوم. و من جعله نفیا جاز ان یعود الى الآباء و الغفله ذهاب المعنى عن النفس و النّسیان ذهاب المعنى عن النفس بعد حضوره.

لَقَدْ حَقَّ الْقَوْلُ عَلى‏ أَکْثَرِهِمْ فَهُمْ لا یُؤْمِنُونَ‏ اى- وجب العذاب و السخط لانّهم لا یؤمنون، و القول حکم اللَّه عزّ و جلّ انّهم اهل النّار. و قیل: قوله‏ لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنَ الْجِنَّهِ وَ النَّاسِ أَجْمَعِینَ‏ نظیره قوله: وَ لکِنْ حَقَّتْ کَلِمَهُ الْعَذابِ عَلَى الْکافِرِینَ‏.

قول درین آیت قضیّت از لیست، میگوید: واجب شد و درست گشت سخن خداى در ازل که بیشترین کافران و بیگانگان ایمان نیارند، اى محمد تو ایشان را میخوان لکن پیش از خواندن تو هر کس که خشم من در وى رسید هرگز ایمان نیارد، و هم ازین باب است آنچه گفت: غَلَبَتْ عَلَیْنا شِقْوَتُنا، جاى دیگر فرمود: إِنَّ اللَّهَ قَدْ حَکَمَ بَیْنَ الْعِبادِ.

و فى الخبر الصحیح روى عبد اللَّه بن عمرو بن عاص قال: خرج رسول اللَّه (ص) و فى یده کتابان فقال للّذى فى یده الیمنى: هذا کتاب من ربّ العالمین فیه أسماء اهل الجنّه و أسماء آبائهم و قبائلهم ثمّ اجمل على آخرهم فلا یزاد فیهم و لا ینقص منهم ابدا ثمّ قال للّذى فى شماله: هذا کتاب من رب العالمین فیه اسماء اهل النار و أسماء آبائهم و قبائلهم ثمّ اجمل على آخرهم فلا یزاد فیهم و لا ینقص منهم ابدا، ثمّ قال‏ بیده فنبذاهما ثمّ قال: فرغ ربّکم من العباد فریق فى الجنّه و فریق فى السعیر.

قوله: إِنَّا جَعَلْنا فِی أَعْناقِهِمْ أَغْلالًا، التأویل: جعلنا فى ایدیهم اغلالا الى اعناقهم لانّ الغلّ لا یکون فى العنق دون الید. و فى قراءه ابن عباس و ابن مسعود: جَعَلْنا فِی أَعْناقِهِمْ أَغْلالًا فَهِیَ إِلَى الْأَذْقانِ‏- فهى راجعه الى الایمان المحذوفه فى الایه، یعنى فتلک الایمان مجموعه الى اذقانهم‏ فَهُمْ مُقْمَحُونَ‏ غاضوا الأبصار رافعو الرّؤس لانّ المغلول اذا ردّ یده الى ذقنه رفع رأسه، و اصل الاقماح غضّ البصر و رفع الرّأس یقال: بعیر مقمح و مقامح اذا روى من الماء فاقمح،

معنى آنست که مادر گردنهاى ایشان زنجیرها کردیم تا دستهاى ایشان بزنخها وا بر گردن بستیم، فَهُمْ مُقْمَحُونَ‏ تا سرهاى ایشان برداشته آمد یعنى که نتوانند که سر در پیش افکنند یا در پیش نگرند که هر آن کس که دست او بغلّ با گردن و زنخ بسته شود سرش برداشته بماند و از متحیّرى چشمش در آسمان خیره بماند. ابو عبید گفت: این مثلى است که ربّ العالمین زد از بهر آن بیگانگان ناگرویده، و معنى آنست که ما دستهاى ایشان از نفقه کردن در راه خداى و سعى کردن در تقرّب بخداى فرو بستیم استوار تا هیچ نتواند که دستى بخیر فرا کنند یا تقرّبى باللّه کنند.

مفسران گفتند: این آیت على الخصوص در شأن بو جهل فرو آمد و آن یا روى از قبیله مخزوم، و سبب آن بود که بو جهل سوگند یاد کرد به لات و عزى که بروم و چون محمد نماز کند سنگى بسر وى فروگذارم و عرب را ازو باز رهانم، رفت و سنگ برداشت و رسول خدا در نماز بود، بو جهل دست برداشت تا سنگ بیندازد بتقدیر الهى آن دست وى با سنگ در بر گردن وى بسته شد، بو جهل نومید بازگشت و با یاران خود بگفت آنچه دید و آن سنگ از دست وى بیفتاد، آن مخزومى گفت: انا اقتله بهذا الحجر. سنگ برداشت و رفت، چون نزدیک مصطفى (ص) رسید اللَّه چشم وى نابینا کرد تا حس و آواز مى‏شنید و کس را مى‏ندید، پس رب العالمین در شأن ایشان این آیت فرستاد.

ابن عباس گفت: رسول خدا در نماز قراءت بلند میخواند و مشرکان قریش را خوش نمى ‏آمد همه فراهم آمدند تا بیکبار بسر وى زخم برند و او را هلاک کنند، در آن حال‏ که قصد کردند دستهاشان و ابر گردن بسته شد و نابینا گشتند، پس همه از روى عجز پیش مصطفى (ص) آمدند، گفتند: اى محمد خدا ترا[۲] بر تو سوگند مى‏ نهیم و حرمت قرابت و حقّ رحم شفیع مى‏آریم دعا کن تا ما بحال خود باز شویم و نیز قصد تو نکنیم.

آن گه رب العالمین در بیان این قصّه آیت فرستاد و باز نمود که ایشان از ان ایمان مى‏ نیارند که ما ایشان را از راه هدى باز داشته ‏ایم و چشم دل ایشان از دیدن حق نابینا کرده ‏ایم و دست همّت ایشان از عروه اسلام دور داشته‏ ایم‏ وَ مَنْ یُرِدِ اللَّهُ فِتْنَتَهُ فَلَنْ تَمْلِکَ لَهُ مِنَ اللَّهِ شَیْئاً.

قوله: وَ جَعَلْنا مِنْ بَیْنِ أَیْدِیهِمْ سَدًّا وَ مِنْ خَلْفِهِمْ سَدًّا- قرا حمزه و الکسائى و حفص سدا بفتح السین، و الباقون بضمّها، و هما لغتان، و قیل: السدّ بالفتح ما کان معمولا من فعل بنى آدم، و بالضّم ما کان خلقه من فعل اللَّه. و قیل: بالفتح المصدر و بالضّم الاسم و هو معنى قوله عز و جل: جَعَلْنا بَیْنَکَ وَ بَیْنَ الَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَهِ حِجاباً مَسْتُوراً.

فَأَغْشَیْناهُمْ‏ اى- اعمیناهم، من التغشیه و هى التغطیه، فَهُمْ لا یُبْصِرُونَ‏ سبیل الهدى- این آیت هم در شأن ایشانست که قصد رسول خدا کردند یعنى که ایشان را بمنزلت کسى کرد که پس و پیش وى دیوارى برآرند و دو دست وى بغلّ با گردن بندند و نابینا گردانند تا چنانک این کس به هیچ چیز و هیچکس راه نبرد و درماند ایشان نیز درماندند و برسول خدا دست نیافتند.

و گفته ‏اند: این آیت حرزى نیکوست، کسى که از دشمن ترسد این آیت بر روى دشمن خواند، اللَّه تعالى شر ان دشمن از وى باز دارد و دشمن را از وى در حجاب کند چنانک با رسول خدا کرد آن شب که کافران قصد وى کردند بدر سراى وى آمدند تا بسر وى هجوم برند و رسول خداى على (ع) را بجاى خود خوابانید و بیرون آمد بایشان بر گذشت و این آیت میخواند: وَ جَعَلْنا مِنْ بَیْنِ أَیْدِیهِمْ سَدًّا … الى آخرها، و دشمنان او را ندیدند و در حجاب بماندند رسول برگذشت به ایشان و قصد مدینه کرد و آن ابتداى هجرت وى بود صلوات اللَّه و سلامه علیه.

وَ سَواءٌ عَلَیْهِمْ أَ أَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لا یُؤْمِنُونَ‏ اى- من اضلّه اللَّه هذا الضّلال لم ینفعه الانذار روى انّ عمر بن عبد العزیز دعا غیلان القدرى فقال: یا غیلان بلغنى انّک تکلّم فى القدر فقال: یا امیر المؤمنین انهم یکذّبون علىّ. قال: یا غیلان اقرأ اوّل سوره یس فقرأ: یس وَ الْقُرْآنِ الْحَکِیمِ … الى قوله: وَ سَواءٌ عَلَیْهِمْ أَ أَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لا یُؤْمِنُونَ‏، فقال غیلان: یا امیر المؤمنین و اللَّه لکأنّى لم اقرأها قطّ قبل الیوم اشهدک یا امیر المؤمنین انّى تائب ممّا کنت اقول فى القدر، فقال عمر بن عبد العزیز: اللّهم ان کان صادقا فتب علیه و ثبّته و ان کان کاذبا فسلّط علیه من لا یرحمه و اجعله آیه للمؤمنین، قال فاخذه هشام فقطع یدیه و رجلیه، قال ابن عون: انا رأیته مصلوبا على باب دمشق.

إِنَّما تُنْذِرُ مَنِ اتَّبَعَ الذِّکْرَ اى- انّما ینفع انذارک من اتّبع الذّکر یعنى القرآن فعمل بما فیه، وَ خَشِیَ الرَّحْمنَ بِالْغَیْبِ‏ اى- و خاف عقاب اللَّه و لم یره.

و قیل: بالغیب فى سریرته، فَبَشِّرْهُ بِمَغْفِرَهٍ وَ أَجْرٍ کَرِیمٍ‏ حسن و هو الجنّه، نظیره قوله: إِنَّ الَّذِینَ یَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ بِالْغَیْبِ لَهُمْ مَغْفِرَهٌ وَ أَجْرٌ کَبِیرٌ.

 

النوبه الثالثه

 

قوله تعالى: بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ‏ اسم عزیز من اشتاق الى لقیاه استعذب فیه ما یلقاه من بلواه فان طلب مونسا فى دنیاه او عقباه ضلّ من یدعو الّا ایاه- بنام او که خرد را باو راه نیست و هیچکس از حقیقت جلال او آگاه نیست، بنام او که مفلسان را جز حضرت او پناه نیست و عاصیان را جز درگاه او درگاه نیست، بنام او که جهانیان را چو او پادشاه نیست و در آسمان و زمین جز او اللَّه نیست. اى خداوندى که دستگیر- درماندگان جز توقیع جلال تو نیست: اى مهربانى که رهنماى متحیّریان جز منشور رحمت تو نیست، اى کریمى که آرام سوختگان جز از حضرت جمال و لطف تو نیست، اى عزیزى که عربده مستان عشق جز از جام شراب و شربت نوشاگین تو نیست، اى لطیفى که انس جان مشتاقان جز در انتظار دیدار و رضاى تو نیست، و اللَّه الموفق و المعین‏

گر پاى من از عجز طلبکار تو نیست‏ تا ظنّ نبرى که دل گرفتار تو نیست‏
نه زان نایم که جان خریدار تو نیست‏ خود دیده ما محرم دیدار تو نیست‏

قوله تعالى: یس‏- گفته ‏اند که‏ یس‏ نام سوره است بدلیل آن خبر که مصطفى علیه الصلاه و السلام فرمود:

«انّ اللَّه تعالى قرأ یس و طه قبل ان خلق آدم بالفى عام فلمّا سمعت الملائکه قالوا طوبى لامّه ینزل علیهم هذا و طوبى لالسن تکلّم بهذا و طوبى لأجواف تحمل هذا»

حقّ جل جلاله و تقدّست أسماؤه پیش از آفرینش آدم بدو هزار سال طه و یس برخواند، ملائکه ملکوت چون آن بشنیدند گفتند:

خنک مران امّتى را که این کلام پاک بایشان فروآید، خنک مران زبانها را که این خواند، خنک مران سینه‏ ها را که صدف این جوهر مکنون بود. و در خبر است که چون دوستان و مؤمنان در ان بوستان سعادت روند و بآن ناز و نعیم بهشت رسند از جناب جبروت ندا آید که از دیگران بسیار شنیدید وقت آن آمد که از ما شنوید فیسمعهم سوره الفاتحه و طه و یس. مصطفى علیه الصلاه و السلام فرمود:«کانّ الناس لم یسمعوا القرآن حین سمعوه من فى الرحمن یتلوه علیهم»، گل باید که از درخت خود بازکنى تا بوى آن بشرط یابى.

اسمعه ممّن قاله تزدد به‏ شعفا فطیب الورد من اغصانه‏

پس یک قول آنست که «یا انسان»، و این خطاب با صورت و بشریّت مصطفى است چنانک جاى دیگر فرمود: قُلْ إِنَّما أَنَا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ‏. از آنجا که انسانیّت و جنسیّت او مشاکل خلق است، و این خطاب با انسان بر وفق آنست و از آنجا که شرف نبوّت است و تخصیص رسالت خطاب با وى اینست که‏ یا أَیُّهَا النَّبِیُ‏، یا أَیُّهَا الرَّسُولُ‏، و این خطاب که با صورت و بشریّت است از بهر آن رفت تا نقاب غیرت سازند و هر نامحرمى را بر جمال و کمال وى اطلاع ندهند، این چنانست که گویند: ارسلانم خوان تا کس به نداند که که‏ام.

دریغ بود آن چنان جمالى و کمالى که پر ماس دیده بو جهل و عتبه و شیبه گردد وَ تَراهُمْ یَنْظُرُونَ إِلَیْکَ وَ هُمْ لا یُبْصِرُونَ‏ دیده بو جهل که خیره‏ شده انکارست از وى جز انسانیّت و بشریّت نبیند، دیده صدیق اکبر باید ز دوده استغفار تا جمال نبوت و کمال رسالت وى ببیند، دیده عتبه و شیبه که حجاب افکنده شب ردّ از لست جز نسبت عبد المطلب نبیند، دیده صدیق و فاروق باید روشن کرده صبح قبول ازل تا شرف و نواخت محمد رسول اللَّه ببیند. آرى حرم را بنا محرم نمودن شرط نیست کسى باید محرم شریعت و طریقت شده و گرد متابعت سید صلوات اللَّه و سلامه علیه در دیده طلب وى توتیاى حرمت گشته تا اهلیّت آن دارد که آن جمال ببیند.

و قیل:یس‏، الیاء اشاره الى یوم المیثاق؛ و السین اشاره الى سرّه مع الاحباب فکانّه قال بحق یوم المیثاق و بسرّى مع الاحباب و بالقرآن الحکیم‏ إِنَّکَ لَمِنَ الْمُرْسَلِینَ، عَلى‏ صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ‏.

قوله: تَنْزِیلَ الْعَزِیزِ الرَّحِیمِ‏- این قرآن فرو فرستاده خداوندیست که نام وى عزیزست و رحیم، عزیز اوست که دشخوارست دریافتن او، اللَّه تعالى عزیز است بآن معنى که دریافت وى نیست و افهام و اوهام را رسیدن بکنه جلال وى نیست.

پیر طریقت گفت: اى نادر یافته یافته و نادیده عیان، اى در نهانى پیدا و در پیدایى نهان، یافت تو روز است که خود برآید ناگاهان، یاونده تو نه بشادى پردازد نه باندوهان، بسر بر ما را کارى که از آن عبارت نتوان. تَنْزِیلَ الْعَزِیزِ الرَّحِیمِ‏ هم عزیز است هم رحیم، عزیز به بیگانگان رحیم بمؤمنان، اگر عزیز بود بى‏رحیم هرگز کس او را نیابد و اگر رحیم بود بى‏عزیز همه کس او را یابد، عزیزست تا کافران در دنیا او را ندانند، رحیم است در عقبى تا مؤمنان او را به بینند.

لِتُنْذِرَ قَوْماً ما أُنْذِرَ آباؤُهُمْ فَهُمْ غافِلُونَ‏- غافلان دواند یکى از کار دین غافل و از طلب صلاح خود بیخبر، سر بدنیا در نهاده و مست شهوت گشته و دیده فکرت و عبرت بر هم نهاده حاصل وى آنست که رب العزّه فرمود: وَ الَّذِینَ هُمْ عَنْ آیاتِنا غافِلُونَ، أُولئِکَ مَأْواهُمُ النَّارُ بِما کانُوا یَکْسِبُونَ‏

وفى الخبر: عجبت لغافل و لیس بمغفول عنه‏ دیگر غافلى است پسندیده از کار دنیا و ترتیب معاش غافل، سلطان حقیقت بر باطن وى‏ استیلا نموده، در مکاشفه جلال احدیّت چنان مستهلک شده که از خود غائب گشته، نه از دنیا خبر دارد نه از عقبى، بزبان حال میگوید:

این جهان در دست عقلست آن جهان در دست روح‏ پاى همّت بر قفاى هر دو دیه سالار زن‏

_____________________________

[۱] ( ۱)- نسخه الف: اوکندیم.

[۲] ( ۱)- نسخه الف: خداى را.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
-+=