اجابت و عدم اجابت خداى تعالى بندگان را _ ترجمه بیان السعاده فى مقامات العباده سلطان محمد گنابادی«سلطانعلیشاه»
تحقیق اجابت و عدم اجابت خداى تعالى بندگان را
«أُجِیبُ دَعْوَهَ الدَّاعِ إِذا دَعانِ»: «اجیب» خبر بعد از خبر است، یا جمله استینافیه و پاسخ از پرسش مقدّر است، و «الدّعوه» یا به معنى مصدرى است، و یا به معنى آن چیزى است که به خاطر و براى او دعا مىشود. «الدّاع» وصل است به نیّت وقف، و انداختن یاء از «دعان» براى اشاره به این است که دعاى هر دعاکننده از رسیدن به مقام ذات قاصر است، به این نحو که دعوت شونده عبارت از ذات است، بى آنکه عنوانى براى او باشد.
جمله «اذا دعان» شرط است که جزایش به قرینه جمله قبلى حذف شده است و اسقاط یاء متکلّم و اکتفا کردن به نون[۶] وقایه و کسره آن براى همان اشعار و اشارهاى است که گفتیم.
«إذا» ظرف اجابت نیست، خواه متضمّن معنى شرط باشد، به این نحو که «اجیب» پاسخ آن فرض شود، خواه چنین نباشد به اینکه متعلّق به «اجیب» باشد که یاد شده، زیرا در اخبارى که دلالت بر تأخّر اجابت از وقت دعا مىکند، «إذا» منصوب است به «دعان» یا اینکه مىگوییم: آن ظرف اجابت است و لیکن مقصود این است که اگر دعاکننده مرا بخواند نه غیر مرا، خواه آن غیر، از نامهاى من باشد یا از غیر نامهاى من، حتما بدون مهلت و تأخیر پاسخ او را مى دهم. زیرا انسان وقتى که مظهر شیطان باشد، آن را مى خواند، خواه دعاى او با لفظ اللّه و رحمن و رحیم باشد یا با غیر آن الفاظ، و اگر انسان مظهر شیطان نباشد و متوجّه به سوى رحمن شود، در این صورت اگر در یک مقام خاص توقّف کرد و خود را به حدّى محدود نمود، دعاى او از آن حدّ تجاوز نمى کند، بلکه خدا را مى خواند به عنوان ظهور خدا در آن مقام، و نامى که خداوند به سبب آن بر او ظاهر شده، مسمّایى در همان مقام است، بنابراین، دعاکننده اسم را مىخواند نه مسمّى را. و اگر در حدّى محدود نباشد و در مقامى توقّف نکند، دیگر عنوانى که خدا را به آن عنوان مىخواند مسمّى نیست، بلکه اسم است و دعاکننده مسمّى را مىخواند، به این نحو که نامها را بر آن واقع مىکند، و در این هنگام، اجابت خدا از وقت دعا تأخیر پیدا نمى کند، بلکه مىگوییم در این صورت خدا دعاکننده است.
و در این مورد مولوى (ره) گفته است:
چون خدا از خود سؤال وکد کند | پس دعاى خویش را چون ردّ کند | |
شرطهاى استجابت دعا که از اخبار زیادى استفاده مىشود، بر این معنى دلالت مىکند و خداوند دعاى دعاکننده را اجابت مىکند در صورتى که ذات خدا را بخواند نه غیر ذاتش را، یعنى اینکه دعاکننده الهى شود نه شیطانى، و نه اینکه بر حدّى توقف نماید.
از امام صادق (ع) روایت شده است که او آیه «أَمَّنْ یُجِیبُ الْمُضْطَرَّ إِذا دَعاهُ …» را خواند[۷]، پس از او پرسیدند، چه شده که ما دعا مىکنیم ولى استجابت براى ما حاصل نمىشود؟ پس فرمود: جهت عدم استجابت دعا این است که شما مى خوانید کسى را که نمى شناسید، درخواست مى کنید چیزى را که نمى فهمید، پس اضطرار عین دین است، و زیادى دعا همراه با کورى از خدا، از نشانه هاى خوارى است. کسى که نفس را در برابر خدا خوار ندارد و قلب و سرّش را تحت قدرت خدا قرار ندهد، با پرسش خویش بر خدا فرمان رانده و گمان کرده است که درخواستش دعاست، این چنین حکم و امر بر خدا، مانند جرأت و جسارت بر خداست.
پس قول امام (ع)، «کسى را مى خوانید که نمى شناسید[۸]»، اشاره به احتجاب از خداست به سبب حدود، و قول او «اضطرار عین دین است» اشاره به این است که متدیّن کسى است که از وسایل دنیا منقطع شده و در توسّل به خدا مضطرّ باشد، و این معنى تحقّق نمى یابد مگر وقتى که از انانیّت و حدود آن کاملا خارج شود. طبق قول امام (ع)، «زیادى دعا با عدم شناخت و کورى از خدا از علایم خوارى است». اشاره به این است که در این صورت مظهر شیطان مىشود نه مظهر رحمان و امام (ع)، با این گفتار که «کسى خوارى خود را تحت قدرت خدا نیاورد … تا آخر حدیث»، خواسته استشهاد کند بر اینکه کثرت دعا با کورى از خدا، نشانه این است که دعاکننده مظهر شیطان شده است، و به حکم شیطان بر خدا حکم مىکند.
پس معرفت خدا و فهمیدن آنچه را که مىپرسد و قطع شدن وسایل که عبارت از همان دین است، و غلبه کردن سلطنت خدا بر انانیّت عبد، از شرطهاى استجابت دعاست که از این خبر استفاده مىشود، و همه اینها دلالت مىکند بر اینکه، اگر عبد از انانیت (من بودن- خودخواهى) خارج نشود، خدا را نمىخواند، بلکه بر خدا حکم مىکند، یا غیر او را مىخواند.
در خبر دیگر از امام صادق (ع) است که هر کس اطاعت خداى را در آنچه که به آن امر کرده بنماید، سپس او را بخواند، از جهت دعا خداوند دعاى او را اجابت مىکند. گفته شد: جهت دعا چیست؟ فرمود:
نخست حمد خدا را مىکنى و نعمتهایى را که خدا به تو داده یادآور مىشوى، پس از آن شکر مى کنى، سپس صلوات بر نبىّ صلّى اللّه علیه و آله مىفرستى، بعد گناهانت را یادآور مىشوى و به آنها اقرار و اعتراف مىکنى، و سر انجام از گناهانت به خدا پناه مى برى، پس این جهت دعاى او است[۹].
در خبر دیگر از امام صادق (ع) است در پاسخ کسى که پرسش از مستجاب نشدن دعا نمود، فرمود: چون شما به عهد و پیمانى که با خدا بستید وفا نمى کنید[۱۰].
در خبر دیگرى از امام صادق (ع) است: کسى که از استجابت دعایش خوشحال مىشود، باید محل کسب خویش را پاکیزه کند (یعنى کسب حلال داشته باشد)[۱۱].
در خبر دیگر از امام صادق (ع) است: باید از همه مردم نومید شوند و جز امید به خدا برایشان باقى نماند[۱۲].
همه اینها دلالت مىکند بر اینکه شرط دعا، خروج از انانیّت و ذلیل بودن تحت قدرت خداست، و این امر تا زمانى ادامه مىیابد که دیگر خدا مورد دعاست. یا مىگوییم: «اذا» ظرف اجابت است، اما مقصود این است که دعاکننده وقتى که مرا بخواند، یعنى مطلوب از خواندن من ذات من باشد نه چیز دیگر از امور دنیا و آخرت.
یا مقصود این است که دعاکننده وقتى که مرا بخواند- نه غیر مرا، که در آن صورت، چون مظهر شیطان شده در حال خواندن من، او را مىخواند- آنچه که از من خواسته است در صورتى که صلاح او باشد یا براى او ذخیره مىکنم یا به او مىرسانم، و اگر صلاح او نباشد با چیز دیگرى دعاى او را اجابت مىکنم که صلاح او باشد.
در خبر است که[۱۳] عبد دعا مىکند، پس خداوند به دو ملایکه مىگوید: دعاى او را اجابت کردم، ولى او را به همان حاجتش حبس نمایید.
در خبر دیگرى است که هیچ کس خدا را نمى خواند، مگر اینکه خداوند اجابت مى کند او را، اما ظالم و ستمکار دعایش مردود است تا توبه کند. و اما کسى که دعایش به حق است خداوند دعاى او را مستجاب کرده و بلا را از او برمى گرداند، به نحوى که خودش هم خبردار نمىشود. یا اینکه ثواب زیادى را براى موقعى که او به آن محتاج است، ذخیره مىکند و اگر آنچه که عبد درخواست کرده به صلاح و خیر او نیست که داده شود، خداوند نمى دهد و امساک مى کند.
__________________________________________________________
[۶] نون وقایه نونى است که در موقع اتّصال فعل به ضمیر متّصل یا( ى) به آخر فعل و قبل از ضمیر مىآید، مانند دعانى که دعا فعل و ن نون وقایه، ى متکلّم است.
[۷] تفسیر صافى، ج ۱، ص ۱۶۸.
[۸] تفسیر صافى، ج ۱، ص ۱۶۸.
[۹] برهان، ج ۱، ص ۱۸۵.
[۱۰] صافى، ج ۱، ص ۲۰۵.
[۱۱] صافى، ج ۱، ص ۲۰۵.
[۱۲] صافى، ج ۱، ص ۲۰۵.
[۱۳] صافى، ج ۱، ص ۲۰۵.
ترجمه بیان السعاده فى مقامات العباده سلطان محمد گنابادی«سلطانعلیشاه» سوره بقره ۱۸۶