ازدواج حضرت موسی (ع) کشف الأسرار و عده الأبرار
مقاتل گفت موسى چون از مصر بیامد ترسان و حیران از بیم فرعون هیچ ندانست که کجا شود و راه نمىبرد تا جبرئیل آمد و عصا بوى داد آن عصا که آدم از بهشت آورده بود و او را گفت که سوى مدین شو بنزدیک شعیب.
موسى از آن که راه نمیدانست گفت: عَسى رَبِّی أَنْ یَهْدِیَنِی سَواءَ السَّبِیلِ، کار خود تفویض با اللَّه کرد و براه بردن توفیق ازو خواست تا ربّ العزّه فریشته فرستاد و راه بوى نمود. و گفته اند کسان فرعون در طلب او بر پى وى ایستادند و سه راه بود بمدین: دو در طرف و یکى در میان. ایشان گفتند با یکدیگر تا در راه طرف رویم که مرد ترسنده و گریزنده در شاهراه میان نرود.
ایشان در طرف برفتند و نیافتند و موسى در شاهراه هشت شبانروز بماند بى زاد و بى طعام، پاى برهنه و شکم گرسنه، و در آن هشت روز نمى خورد مگر برگ درختان، تا رسید بمدین. و کان مدین ارضا یسکنها شعیب. کان اتّخذها مدیان بن آزر لنفسه مسکنا قبل ذلک، فنسبت الیه. و بین مدین و مصر مسیره ثمانیه ایّام.
وَ لَمَّا وَرَدَ ماءَ مَدْیَنَ الورود اتیان الماء، و ضدّه الصّدور و هو الرجوع عنه.و ماء مدین آبار کان یشرب منها اهلها و یسقون انعامهم و مواشیهم. وَجَدَ عَلَیْهِ اى- على وجه الماء و حوله جماعه کثیره من النّاس یسقون مواشیهم. وَجَدَ مِنْ دُونِهِمُ امْرَأَتَیْنِ اى- من ورائهم و من اسفلهم امرأتین تَذُودانِ اى- تدفعان اغنامهما حتّى لا تختلط بغیرها، اشار الى تنحیهما عن الجماعه للورع و الصّیانه و کراهیّه الاختلاط بالرّجال. و قیل لضعفهما.
موسى بفراست بدانست که ایشان از ضعف و عجز گوسفندان خود را آب نمى دهند. گفت: ما شأنکما و ما بالکما لا تسقیان مواشیکما مع القوم؟ قالتا لا نمکن من السّقى حتّى یرجع الرّعا من الماء، یصدر بفتح یا و ضمّ دال قرائت ابن عامر و ابو عمرو است، جعلوا الفعل للرّعاء، یعنى- حتّى ینصرف الرّعاء عن السقى. فیخلوا الموضع فنسقى من فضل مائهم. باقى یصدر بضمّ یا و کسر دال خوانند، اى حتّى یصرف الرّعاء مواشیهم عن الماء. و الرّعاء جمع الرّاعى کما تقول صاحب و صحاب و صائم و صیام و تاجر و تجار.
و گفتهاند موسى چون ایشان را دید که بى محرم بیرون آمده بودند بچراگاه انکار کرد بر ایشان و گفت: ما خَطْبُکُما این چه کار شما است و چه حال شما ایشان عذر خود را و عذر پدر را گفتند: لا نَسْقِی حَتَّى یُصْدِرَ الرِّعاءُ وَ أَبُونا شَیْخٌ کَبِیرٌ پدر ما مردى پیر ضعیف است، رعى مواشى نتواند و مالى نیست که مزدور گیرد، و مابضرورت بیرون آمده ایم و گوشه اى گرفته ایم تا این شبانان بروند و جاى خالى شود آن گه ما گوسفندان خود را آب دهیم. و ابوهم شعیب بن نویب بن مدین بن ابراهیم الخلیل. و قال وهب هو یثرون بن اخى شعیب، و کان شعیب قد مات قبل ذلک، بعد ما کفّ بصره. و قیل قبره بین المقام و الزمزم.
موسى چون ایشان را بر ان صفت دید بر ایشان ببخشود و شفقت کرد.گوسفندان ایشان فراپیش گرفت و بسر چاه برد و بر سر چاه سنگى عظیم بود که ده مرد با قوّت آن سنگ نمى توانستند برداشت. موسى بتنها آن سنگ برداشت و بیفکند و دلو بخواست او را دلوى دادند که ده مرد و بروایتى چهل مرد- آن دلو از چاه بر مى کشیدند. موسى تنها آن دلو از چاه برکشید، و گوسفندان ایشان را آب داد.
روایت کرده اند از عمر که گفت: لم یستق الّا ذنوبا واحدا حتّى رویت الغنم.
ازینجا گفته اند که هر پیغامبرى را بچهل مرد نیروى بود. و پیغامبر ما را (ص) بچهل پیغامبر نیروى بود.
فَسَقى لَهُما اى- سقى موسى مواشیهما لاجلهما. ثُمَّ تَوَلَّى إِلَى الظِّلِ اى- اعرض و جعل ظهره یلى ما کان یلیه وجهه. و الظّل- ما لم یقع علیه شعاع الشّمس- و قیل الى ظلّ شجره و کانت هناک سمره و قیل الى ظلّ جدار لا سقف له. فَقالَ رَبِّ إِنِّی لِما أَنْزَلْتَ إِلَیَّ مِنْ خَیْرٍ فَقِیرٌ. قال ابن عباس ما سأله الّا کسره من خبز، و لم یکن مع موسى شقّ تمره انّما قال ذلک و خضره البقل تتراءى فى بطنه من الهزال فَجاءَتْهُ إِحْداهُما تَمْشِی عَلَى اسْتِحْیاءٍ. مفسران گفتند آن دختران زودتر بخانه بازگشتند آن روز. و پدر گفت چونست که امروز زودتر آمدید؟ گفتند وجدنا رجلا صالحا رحیما فسقى لنا اغنامنا، مردى پارساى مشفق مهربان بما رسید و گوسفندان ما را آب داد. پدر گفت چه سخن از وى شنیدید؟ گفتند از وى شنیدیم که مىگفت:رَبِّ إِنِّی لِما أَنْزَلْتَ إِلَیَّ مِنْ خَیْرٍ فَقِیرٌ شعیب گفت نیست او مگر مردى گرسنه محتاج طعام.
آن گه دختر کهین را فرستاد تا او را بخواند نام وى صفورا- هى الّتى تزوّجها موسى. اینست که ربّ العالمین گفت: فَجاءَتْهُ إِحْداهُما تَمْشِی عَلَى اسْتِحْیاءٍ اى جاءته ماشیه مستحییه مستتره بکم درعها. قال الحسن فو اللّه ما کانت ولاجه و لا خرّاجه و لکنّها کانت من الخفرات اللاتى لا یحسن المشى بین ایدى الرّجال، و الکلام معهم. و روى عن بعض القرّاء الوقف على تَمْشِی ثمّ ابتدا، فقال: عَلَى اسْتِحْیاءٍ قالت: إِنَّ أَبِی یَدْعُوکَ و ذلک لانّ الحیاء فى الکلام اکثر منه فى المشى و احسن.
قالَتْ إِنَّ أَبِی یَدْعُوکَ لِیَجْزِیَکَ أَجْرَ ما سَقَیْتَ لَنا فقام معها فتقدّمته فهبّت الرّیح و الزقت ثوبها بجسد ها، فکره، موسى ان یرى ذلک منها، فقال لها امشى ورائى و دلّینى على الطّریق ان اخطأت، فانّا بنى یعقوب لا ننظر الى اعجاز النّساء.
موسى آمد بسراى شعیب و شعیب طعام در پیش نهاده، گفت اى جوان این طعام بکار بر که از بهر تو ساخته ام. موسى ظنّ برد که آن طعام عوض آب دادن گلّه است. گفت اعوذ باللّه ما نه از آن خاندانیم که دین خود بدنیا بفروشیم. شعیب گفت نه آنست که تو پنداشتى و اللَّه، لیکن عادت من و عادت پدران من اینست که مردمان را طعام دهیم و مهمان را گرامى کنیم. پس موسى آن طعام بخورد و قصّه خویش با شعیب بگفت که چه سبب را از زمین مصر بیرون آمد. شعیب گفت مترس که تو از فرعون و قوم وى رستى که فرعون را بر مدین دست نیست.
قالَتْ إِحْداهُما- و هى الصّغرى و اسمها صفورا یا أَبَتِ اسْتَأْجِرْهُ لرعى الغنم إِنَّ خَیْرَ مَنِ اسْتَأْجَرْتَ الْقَوِیُّ الْأَمِینُ و قد جرّبنا قوّته برفعه الحجر و نزحه الدّلو و جرّبت امانته حیث منعنى من المشى قدّامه، و قیل الْقَوِیُ فى بدنه الْأَمِینُ فى عفافه.
قالَ شعیب لموسى إِنِّی أُرِیدُ أَنْ أُنْکِحَکَ إِحْدَى ابْنَتَیَّ هاتَیْنِ عَلى أَنْ تَأْجُرَنِی ثَمانِیَ حِجَجٍ اى- تأجرنى نفسک مدّه ثمانى حجج، و الاجر هاهنا هو الصّداق و قیل معناه تکون اجیرا لى، یقال اجرت الغلام فهو مأجور و آجرته فهو موجر و آجرته فهو مؤاجر، على وزن فاعلته و کلّه بمعنى واحد.
و قیل معناه ان تثیبنى من تزویجى ایّاک رعى ماشیتى ثمانى حجج من قولهم آجرک اللَّه اى اثابک و الحجه السّنه و الحجج جمعها، فَإِنْ أَتْمَمْتَ عَشْراً اى اتممت العقد عشرا فَمِنْ عِنْدِکَ تفضّلا منک وَ ما أُرِیدُ أَنْ أَشُقَّ عَلَیْکَ اى لا اکلفک ما یصعب علیک فى هذه المدّه و قیل ما ارید ان اشقّ علیک بان آخذک باتمام عشر سنین و تجدنى ان شاء اللَّه من اهل الصّلاح فى معاملتک و مخالطتک، و الوفاء بعهدک. و قیل هذا شرط للاب و لیس بصداق. و قیل هو صداق و الاوّل اظهر لقوله تأجرنى. و لم یقل تأجرها.
روى عن ابن عباس عن النّبی (ص): قال سألت جبرئیل (ع): اىّ الاجلین قضى موسى؟ قال اتمها و اکملها- یعنى العشره-.
وعن ابى سعید الخدرى انّ رجلا سأله: اىّ الاجلین قضى موسى؟ قال لا ادرى حتى اسأل رسول اللَّه (ص) فسأل الخدرى رسول اللَّه (ص) فقال لا ادرى حتّى اسأل جبرئیل فسأل النبى (ص) جبرئیل فقال لا ادرى حتّى اسأل میکائیل فسال جبرئیل میکائیل فقال لا ادرى حتّى اسأل الرفیع فسأل الرفیع فقال لا ادرى حتّى اسأل اسرافیل فسأل الرفیع اسرافیل اسأل فقال لا ادرى حتّى اسأل ذا العزّه. قال فنادى اسرافیل بصوته الاشدّ یا ذا العزّه اىّ الاجلین قضى موسى؟ فقال اتمّ الاجلین و اطیبهما عشر سنین.
وروى عنه (ص) قال تزوج صغراهما و قضى اوفاهما.