ترجمه بیان السعاده فى مقامات العباده سلطان محمد گنابادی«سلطانعلیشاه»سوره الإسراء۴۴-۷۰
آیات ۴۹- ۴۴
[سوره الإسراء (۱۷): آیات ۴۴ تا ۴۹]
تُسَبِّحُ لَهُ السَّماواتُ السَّبْعُ وَ الْأَرْضُ وَ مَنْ فِیهِنَّ وَ إِنْ مِنْ شَیْءٍ إِلاَّ یُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَ لکِنْ لا تَفْقَهُونَ تَسْبِیحَهُمْ إِنَّهُ کانَ حَلِیماً غَفُوراً (۴۴) وَ إِذا قَرَأْتَ الْقُرْآنَ جَعَلْنا بَیْنَکَ وَ بَیْنَ الَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَهِ حِجاباً مَسْتُوراً (۴۵) وَ جَعَلْنا عَلى قُلُوبِهِمْ أَکِنَّهً أَنْ یَفْقَهُوهُ وَ فِی آذانِهِمْ وَقْراً وَ إِذا ذَکَرْتَ رَبَّکَ فِی الْقُرْآنِ وَحْدَهُ وَلَّوْا عَلى أَدْبارِهِمْ نُفُوراً (۴۶) نَحْنُ أَعْلَمُ بِما یَسْتَمِعُونَ بِهِ إِذْ یَسْتَمِعُونَ إِلَیْکَ وَ إِذْ هُمْ نَجْوى إِذْ یَقُولُ الظَّالِمُونَ إِنْ تَتَّبِعُونَ إِلاَّ رَجُلاً مَسْحُوراً (۴۷) انْظُرْ کَیْفَ ضَرَبُوا لَکَ الْأَمْثالَ فَضَلُّوا فَلا یَسْتَطِیعُونَ سَبِیلاً (۴۸)
وَ قالُوا أَ إِذا کُنَّا عِظاماً وَ رُفاتاً أَ إِنَّا لَمَبْعُوثُونَ خَلْقاً جَدِیداً (۴۹)
ترجمه:
(۱۷/ ۴۹- ۴۴)
هفت آسمان و زمین و هر چه که در آنهاست همه به ستایش و تنزیه
خدا مشغولند و موجودى نیست جز آنکه ذکرش تسبیح و ستایش اوست و لیکن شما تبیح آنها را فهم نمىکنید، که همانا او بسیار بردبار و آمرزنده است،و چون تو قرآن را تلاوت کنى ما میان تو و آنها که (به خدا و قیامت) ایمان ندارند حجابى بداریم که انّه از فهم حقایق آن دور و مستور مانند،
و ما بر دلهاى (تیره) آن کافران پردهاى افکندیم که قرآن را فهم نمىکنند و گوشهایشان نیز از شنیدن سخن حقّ سنگین است و چون تو در قرآن خدا را به وحدانیّت و یگانگى یاد کنى آنان روى گردانیده و گریزان مىشوند،
ما به خیال باطلى که هنگام گفتار تو در دل خود مىکنند از خود آنان آگاهتریم که آن مردم ستمکار به مردم مىگویند که شما جز مفتون سحر و ساحرى را پیشواى خود قرار ندادهاید!،
بنگر تا چه نسبتهایى را از جهل خودشان بر تو مىدهند، که از گمراهى خود هیچ راه خلاصى نمىیابند،
و کافران به معاد گفتند: آیا ما که چون استخوان پوسیده مىشویم باز روزى از تو زنده و بر انگیخته خواهیم شد؟!
تفسیر
تُسَبِّحُ لَهُ السَّماواتُ السَّبْعُ وَ الْأَرْضُ آسمانهاى هفتگانه و زمین همه تسبیح خدا گویند، کلمه تُسَبِّحُ لَهُ به معناى (تسبحه) است که لام براى تقویت مىباشد، یا مقصود این است که: همهى آسمانها و زمین و آنچه که در آنها است، وجود خودشان را از شایبهى نقص و تعین تنزیه مىکنند تا به خدا نزدیک شوند.
وَ مَنْ فِیهِنَ آنچه که در آسمانهاى هفتگانه و زمین است، و لفظ (من) که براى عقلا است از باب تغلیب آمده است، یا از باب این که تسبیح از اوصاف عقلا است، و چون نسبت تسبیح به همهى موجودات داده شده ادا کردن آن لفظى که براى عقلا است مناسب است، یا مقصود فقط عقلا است.
وَ إِنْ مِنْ شَیْءٍ إِلَّا یُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ و هیچ چیزى وجود ندارد مگر این که به تسبیح او ستایشگر است، این عبارت که موهم تخصیص است، یا تعمیم بعد از تخصیص و حصر بعد از اطلاق است، و تقیید به حمد است بعد از مطلق بودن تسبیح، (علاوه بر منزّه داشتن خدا از هر نقص، سپاس و ستایش که لازمهى وجود).
وَ لکِنْ لا تَفْقَهُونَ تَسْبِیحَهُمْ اما شما تسبیح و منزّه انگارى آنان را در نمىیابید، بدان که همهى اشیا امکانى از نقایص خویش فرار مىکنند و طالب کمالاتند، و همهى اشیا به سوى آن کمالات در حرکت هستند و آن کمالات شئون حقّ اوّل و تجلّى او است؛ این فرار از نقص و طلب کمال تسبیح فطرى موجودات و تنزیه آنها نسبت به اسماى خداست که همان وجودات خودشان است، که از طرف حقّ افاضه شده است و چون تنزیه اسماى خدا نیز تنزیه خداى تعالى است پس همهى موجودات ضمن این که خدا را تنزیه مىکنند خودشان را نیز تنزیه کردهاند تا به خدا نزدیک شوند.
چرا که هر موجود امکانى زوج ترکیبى است از ماهیت امکانى و وجود تعلّقى فطرى؛ به عبارت دیگر چون هر موجود طبیعى داراى جهت ملکى این جهانى و جهت ملکوتى است.
بنابراین اشیاى طبیعى اگر ناگویا باشند و احساس با شعور ترکیبى نداشته باشند با همان جهت ملکى این جهانى که دارند سخن ملکوتیشان را مىگویند و با زبان فصیح به ملکوتشان ناطقند، بلکه از زبان ملکى انسان فصیحتر و روشنترند؛ چون به شعور ترکیبى آگاهند ادراکشان از ادراک انسان هم دقیقتر است.
پس اشیا با جهت ملکوتى خدا را با زبان فصیح ملکوتشان تسبیح مى گویند و بر اوامر و نواهى خداى تعالى آگاهند، باید و نبایدها را فرمان مىبرند بدون سرپیچى و سستى.
لکن صدایشان شنیده نمى شود و پردههاى گوش و چشم حیوانى انسان از ادراک آن عاجزند، چرا که شنیدن و ادراکشان چشم و گوش ملکوتى مى خواهد.
و لذا خداوند متعال مى فرماید: لا تَفْقَهُونَ تَسْبِیحَهُمْ که لا تفقهون به صورت مجهول نیز خوانده شده است که ضمیر بر مردم و اشیا بر مى گردد به این معناى که همهى آنها خدا را تسبیح مى گویند بدون این که بفهمند، لکن شما نمى فهمید، زیرا که اشیا فقط از جهت ملکى با شما در تماسند و شما آنها را با همان چشم ملکى مى بینید از این جهت که زیرپوستهى تعیّنات که امورى اعتبارى و گذرا هستند فرورفته اید.
البتّه بعضى از مفسّرین تأویلهاى از تسبیحهاى آنها آورده اند که نیازى بر آن نیست، از این رو مولوى قدّس سرّه گفته اند:
جملهى ذرّات عالم در نهان | با تو مىگویند روزان و شبان | |
ما سمیعیم و بصیریم و هشیم | با شما نامحرمان ما خامشیم | |
چون شما سوى جمادى مىروید | محرم جان جماد آن کى شوید | |
از جمادى در جهان جان روید | غلغل اجزاى عالم بشنوید | |
فاش تسبیح جمادات آیدت | وسوسه تأویلها بر بایدت | |
چون ندارد جان تو قندیلها | بهر بینش کرده اى تأویلها | |
که غرض تسبیح ظاهر کى بود | دعوى دیدن خیال وغى بود | |
پس چه از تسبیح یادت مىدهد | آن دلالت همچون گفتن مىشود | |
این بود تأویل اهل اعتزال | واى آن کس کو ندارد نور حال | |
با همین زبان بود که ستون ناله مىکرد و سنگریزه در دست حضرت محمّد صلّى اللّه علیه و آله تسبیح مىگفت و شهادت مىداد؛ آنچه که کوهها و پرندگان با آن به حضرت داود علیه السّلام پاسخ مىدادند … و چیزهاى دیگرى که در این خصوص ذکر شده است مانند: سخن گفتن سنگها، درختان، پرندگان و سخن گفتن کودکان نیز با همین زبان بود، لکن همهى اینها در قالب زبان گوشتى صورت گرفته است که با همین شعور و آگاهى جمادات توانستهاند بین اشیا تمیز داده و فرق بگذارند، مانند: تمیز دادن آتش بین ابراهیم علیه السّلام و نمرود و یارانش، تمیز دادن باد بین مؤمنین و کافرین، فرق گذاشتن رود نیل سبطى و قبطى که براى قبطى خون مىشود و بسته، و براى عبور سبطى باز مىشود.
إِنَّهُ کانَ حَلِیماً غَفُوراً همانا او (خدا) بردبار و آمرزنده است، با این عبارت تعلیل عدم تفقه و ندانستن تسبیح اشیا است.
زیرا که فهمیدن تسبیح موجودات مادامى که انسان به آن حدّ از رشد روحانى نرسیده باشد، یا موجب هلاکت است یا موجب دیوانگى و جنون حیوانى؛ چه فهمیدن تسبیح موجودات مقرّون به دیدن ملایکه و نزول آنها است و با نزول ملایکه اجل آنان فرا مىرسد چنانچه در قرآن است[۱].
و معناى آیه این است که تسبیح موجودات را نمىفهمید وگرنه هلاک یا دیوانه مىشدید، چون حلیم و بردبار است و در کیفر و به اجرا در آوردن خشم و غضب خویش به خاطر کارهاى بد شما عجله نمىکند، به موجب بخشش خود دیدن و مشاهدهى تسبیح موجودات را از شما که ناقص هستید مخفى مىکند (مىپوشاند) تا هلاک نشوید و باقى بمانید.
وَ إِذا قَرَأْتَ الْقُرْآنَ جَعَلْنا بَیْنَکَ وَ بَیْنَ الَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَهِ حِجاباً مَسْتُوراً چون تو قرآن تلاوت مىکنى میان تو و آنان (که ایمان نمىآورند) حجابى قرار دهیم که از انظار آنان که ایمان ندارد پوشیده باشد و آن حجاب را نبینند، یا حجابى قرار دهیم که تو را از نظر آنان پوشیده و مخفى نگه دارد.
معناى اوّل تأسیس و معناى دوّم تأکید است بر این معنا که جسم تو (خطاب بر پیامبر) را از نظر آنان مستور و پوشیده ساختیم که تو را نبینند.
چنانچه بعضى گفته اند که جمعى از قریش هنگام تلاوت قرآن حضرت محمّد صلّى اللّه علیه و آله را از انظار مخفى مىکردند به نحوى که آنها با این که از نزدیک آن حضرت عبور مى کردند او را نمى دیدند، و ما نیز حقیقت تو را از آنان پوشیده داشتیم، چه اگر مىدیدند تکذیبت نمىکردند و از قرآن نگریخته و نفرت نداشتند[۲].
وَ جَعَلْنا عَلى قُلُوبِهِمْ أَکِنَّهً أَنْ یَفْقَهُوهُ بر دلهاى ایشان چیزى نهادیم که مانع از این شود که بفهمند؛ لفظ «اکنه» جمع کنان است و به معناى چیزى است که با آن پوشیده و ستر مىشود.
وَ فِی آذانِهِمْ وَقْراً در گوشهاى ایشان سنگینى گذاشتیم که نتوانند مقصود قرآن را بفهمند، نه لفظ آن را، چون لفظ قرآن را مىشنوند و لذا فرمود:
وَ إِذا ذَکَرْتَ رَبَّکَ فِی الْقُرْآنِ وَحْدَهُ وَلَّوْا عَلى أَدْبارِهِمْ نُفُوراً و چون پروردگارت را در قرآن یاد کنى، از سر نفرت پشت مىکنند چه آنها لفظ ربّ را مىشنوند و مقصود را درک نمىکنند، مىبینند که با معتقدات خودشان مخالف است، ممکن است که مقصود قرآن، قرآن معهودى باشد که در ولایت على علیه السّلام است و مقصود از رَبَّکَ ربّ مضاف باشد که رب در ولایت است و آن على علیه السّلام مىباشد با علویّتش.
در اخبار تا حدودى بر آنچه که گفتیم اشاره شده است.
نُفُوراً جمع (نافر) حال از فاعل است، یا مصدر نفر (فعل) است و حال از فاعل، یا مفعول مطلق نوعى مىباشد که از لفظ فعلش گرفته نشده است[۳].
نَحْنُ أَعْلَمُ بِما یَسْتَمِعُونَ بِهِ ما بر استهزا، سختگیرى و اندیشه هاى باطل آنها آگاه تریم.
إِذْ یَسْتَمِعُونَ إِلَیْکَ وَ إِذْ هُمْ نَجْوى آنگاه بر تو گوش فرا دهند ما بر آنچه که در گوشى مى گویند ما مى دانیم که آنها صاحب (نجوى) جمع (نجى) است (آنان نجات یافته گانند).
إِذْ یَقُولُ الظَّالِمُونَ إِنْ تَتَّبِعُونَ إِلَّا رَجُلًا مَسْحُوراً ستمگران مىگویند که شما پیروى نمى کنید، مگر کسى را که سحر شده است یعنى ساحر و جادوگرى او را سحر کرده و او دیوانه شده و عقلى براى او باقى نمانده است.
انْظُرْ کَیْفَ ضَرَبُوا لَکَ الْأَمْثالَ ببین چگونه براى تو مثلها زدند آگاهى تو را سحر شده و گاهى شاعر، ساحر و کاهن نامیدند.
فَضَلُّوا پس راه معرفت تو را گم کردند و تو را نشناختند، حرف «فاء» براى سببیّت محض است، یعنى گمراهى آنها موجب گردید که براى تو مثل زده و نسبتهاى ناروا بدهند، مثل زدنها سبب گمراهى آنها از راه شناخت تو و کلامت گردید فَلا یَسْتَطِیعُونَ سَبِیلًا پس آنان توانایى راهیابى بر شناخت تو، آخرت و معاد ندارند.
وَ قالُوا أَ إِذا کُنَّا عِظاماً وَ رُفاتاً أَ إِنَّا لَمَبْعُوثُونَ خَلْقاً جَدِیداً و گفتند: آیا وقتى ما استخوان و خاک پوسیده شویم دوباره ما زنده خواهیم شد؟! این سخن را به طور انکار و استبعاد تعجّب گفتند، و لذا ادات استفهام جهت تأکید تکرار شده است.
آیات ۵۹- ۵۰
[سوره الإسراء (۱۷): آیات ۵۰ تا ۵۹]
قُلْ کُونُوا حِجارَهً أَوْ حَدِیداً (۵۰) أَوْ خَلْقاً مِمَّا یَکْبُرُ فِی صُدُورِکُمْ فَسَیَقُولُونَ مَنْ یُعِیدُنا قُلِ الَّذِی فَطَرَکُمْ أَوَّلَ مَرَّهٍ فَسَیُنْغِضُونَ إِلَیْکَ رُؤُسَهُمْ وَ یَقُولُونَ مَتى هُوَ قُلْ عَسى أَنْ یَکُونَ قَرِیباً (۵۱) یَوْمَ یَدْعُوکُمْ فَتَسْتَجِیبُونَ بِحَمْدِهِ وَ تَظُنُّونَ إِنْ لَبِثْتُمْ إِلاَّ قَلِیلاً (۵۲) وَ قُلْ لِعِبادِی یَقُولُوا الَّتِی هِیَ أَحْسَنُ إِنَّ الشَّیْطانَ یَنْزَغُ بَیْنَهُمْ إِنَّ الشَّیْطانَ کانَ لِلْإِنْسانِ عَدُوًّا مُبِیناً (۵۳) رَبُّکُمْ أَعْلَمُ بِکُمْ إِنْ یَشَأْ یَرْحَمْکُمْ أَوْ إِنْ یَشَأْ یُعَذِّبْکُمْ وَ ما أَرْسَلْناکَ عَلَیْهِمْ وَکِیلاً (۵۴)
وَ رَبُّکَ أَعْلَمُ بِمَنْ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ لَقَدْ فَضَّلْنا بَعْضَ النَّبِیِّینَ عَلى بَعْضٍ وَ آتَیْنا داوُدَ زَبُوراً (۵۵) قُلِ ادْعُوا الَّذِینَ زَعَمْتُمْ مِنْ دُونِهِ فَلا یَمْلِکُونَ کَشْفَ الضُّرِّ عَنْکُمْ وَ لا تَحْوِیلاً (۵۶) أُولئِکَ الَّذِینَ یَدْعُونَ یَبْتَغُونَ إِلى رَبِّهِمُ الْوَسِیلَهَ أَیُّهُمْ أَقْرَبُ وَ یَرْجُونَ رَحْمَتَهُ وَ یَخافُونَ عَذابَهُ إِنَّ عَذابَ رَبِّکَ کانَ مَحْذُوراً (۵۷) وَ إِنْ مِنْ قَرْیَهٍ إِلاَّ نَحْنُ مُهْلِکُوها قَبْلَ یَوْمِ الْقِیامَهِ أَوْ مُعَذِّبُوها عَذاباً شَدِیداً کانَ ذلِکَ فِی الْکِتابِ مَسْطُوراً (۵۸) وَ ما مَنَعَنا أَنْ نُرْسِلَ بِالْآیاتِ إِلاَّ أَنْ کَذَّبَ بِهَا الْأَوَّلُونَ وَ آتَیْنا ثَمُودَ النَّاقَهَ مُبْصِرَهً فَظَلَمُوا بِها وَ ما نُرْسِلُ بِالْآیاتِ إِلاَّ تَخْوِیفاً (۵۹)
ترجمه:
(۱۷/ ۵۹- ۵۰)
اى رسول بگو: سنگ یا آهن باشید،یا خلقتى سختتر از سنگ و آهن ، پس اگر گویند: که ما را زنده مىکند؟! بگو: همان خدایى که هم اوّل بار شما را آفرید آنگاه آنها سر را به زیر افکنده باز گویند: این وعده کى خواهد بود؟! بگو باشد که (این حادثهى بزرگ) از حوادث نزدیک باشد،
روزى را که خدا شما را فرا بخواند و شما سر از خاک بیرون کرده و با حمد و ستایش او را اجابت کنید (و با این که سالهاى بسیار از مرگ شما گذشته شما تصوّر مىکنید که جز اندک زمانى در گورها درنگ نکرده اید
واى محمّد بندگانم را بگو که همیشه سخن بهتر بر زبان آورید که شیطان چه بسیار میان شما دشمنى و فساد مىانگیزد، زیرا دشمنى او به آدمیان واضح و آشکار است،
خدا صلاح شما را بهتر از شما مىداند، اگر بخواهد (و صلاح بداند) بر شما مهربانى کند و اگر بخواهد (و مصلحت باشد) مجازات و عذاب فرماید و ما تو را (اى محمّد) وکیل و نگهبان مردم قرار ندادیم،
و خداى تو به آنچه در آسمانها و زمین است داناتر است و همانا ما بعضى از انبیا را بر بعضى دیگر برترى داده و به داود زبور عطا کردیم،
(اى رسول ما بر مشرکان) بگو از این بتها آن را که به جز خدا مؤثر مىپندارید در حوایج خود بخوانید تا ببینید که نه دفع ضررى از شما توانند کرد و نه تغییر حالى به شما توانند داد،
آنهایى را که کافران به خدایى مى خوانند آنان خود به درگاه خدا وسیلهى تقرّب مى جویند و هر که مقرّبتر است بیشتر امیدوار به رحمت و ترسان از عذاب خدا باید هراسان بود،
هیچ شهر و دیارى در روى زمین نیست جز آن که پیش از ظهور قیامت اهل آن شهر را هلاک کرده یا به عذاب سخت معذّب مىکنیم این حکم در کتاب علم ازلى مسطور است،
ما را از فرستادن آیات و معجزات جز تکذیب پیشینیان چیزى مانع نبود و به ثمود (قوم صالح) آیت ناقه را که همه مشاهده کردند بدادیم دربارهى آن ظلم کردند و آیات را جز براى آن که مردم (از خدا)بترسند نمى فرستیم.
تفسیر
قُلِ بر آنها از روى خیر خشم و غیظ بگو: قُلْ کُونُوا حِجارَهً أَوْ حَدِیداً أَوْ خَلْقاً مِمَّا یَکْبُرُ فِی صُدُورِکُمْ بر آنها از روى خشم و غیظ بگو: سنگ یا آهن شوید و یا چیزى که در نظرهایتان بزرگ بنماید، یعنى از نظر دورى از انسانیّت و پستى در رتبه! هر چه باشید خداوند شما را برمىگرداند، براى این که اعاده و برگشت دوبارهى زندگى را تقریر کنى بگو: سنگ شوید، که این جمله در معناى شرط است، یعنى اگر سنگ باشید که دور از حیات است خدا شما را دوباره زنده مىکند، تا چه رسد به این که استخوان باشید که نزدیک بر حیات و مأنوس با آن است.
فَسَیَقُولُونَ مَنْ یُعِیدُنا پس آنها بر سبیل انکار مىپرسند، و بعد از انکار اصل بازگشت مىگویند: چه کسى ما را باز مىگرداند؟ (زنده مىکند؟!) قُلِ الَّذِی فَطَرَکُمْ أَوَّلَ مَرَّهٍ بازگرداننده را تعیین کرده، بگو:
آن که نخست بار شما را آفرید؛ اینجا علاوه بر تعیین محلّ وعده آن را متّصف بر وصف آفرینش نمود تا برهانى بوده باشد بر بازگشت مجدّد.
فَسَیُنْغِضُونَ إِلَیْکَ رُؤُسَهُمْ به زودى حرکت نموده و سرشان را به عنوان انکار به سوى تو دراز مىکنند، تا از وقت باز گردانده شدن و اعاده بپرسند.
وَ یَقُولُونَ مَتى هُوَ قُلْ عَسى أَنْ یَکُونَ قَرِیباً و مى گویند: قیامت کى است؟! بگو: شاید که نزدیک بوده باشد (مذکّر آوردن ضمیر هو یا به اعتبار لفظ بعث است و یا به اعتبار موعد اعاده).
در حقیقت این پرسش آنها موضوعیّتى ندارد، چرا که قیامت در عرض زمان، داراى وقت ویژهاى نیست که تعیین آن ممکن باشد.
و لذا در جواب اکتفا بر اجمال کرده و پاسخگوى؛ آن را طورى ادا کن که نه تصریح بر نفى وقت زمانى کرده باشى و نه پاسخ را به سکوت برگزار نمایى تا سکوت تو را حمل بر عجز از جواب کنند، و از طرفى هم تصریح بر تعیین دهر نکرده باشى که از ادراک آنها فراترست.
یَوْمَ یَدْعُوکُمْ این جمله یا براى پاسخ گویى پرسش مقدّرى است که ناشى از اجمال جواب است، گویا این که گفته شود:
چه روزى است آن روز؟! پس فرمود: آن روز، روزى است که خداوند شما را (به واسطهى زبان فرشتگان) فرا مىخواند، فرشتگانى که موکّل بر نشر و جمع کردن خلایق براى حسابند، یا این که لفظ «یکون» در تقدیر است به این معناى که:
یَوْمَ یَدْعُوکُمْ و یا خبر بعد از خبر براى یَکُونَ است، فَتَسْتَجِیبُونَ پس دعوت خدا را بدون خوددارى و سرپیچى اجابت مىکنید در حالى که دعوت خدا را در دنیا که به واسطهى پیامبرانش صورت مىگرفت پاسخ نداده و اجابت نمىکردید، بِحَمْدِهِ اجابت شما با حمد زبانى صورت مىگیرد، همانطورىکه از نظر حال، فعل و وجود حمد خدا را مىکنید، چرا که همهى اوصاف پسندیده و اخلاق زیباى نیکو حمد خداى تعالى است.
هم چنان که قواى نفس و لشگریانش همگى از نظر وجود چنین است؛ انسان با جمیع اوصاف، اخلاق، قوا و لشگریانش بر انگیخته مىشود در حالى که مىگوید:
(سبحانک اللهم و بحمدک) چنان چه در اخبار وارد شده است.[۴] وَ تَظُنُّونَ إِنْ لَبِثْتُمْ إِلَّا قَلِیلًا و گمان مىکنید که در قبرها یا دنیا، و یا هر دو جز اندکى درنگ نکردهاید؛ وَ قُلْ لِعِبادِی یَقُولُوا الَّتِی هِیَ أَحْسَنُ بر بندگان شریف بگو: آنچه را که نیکوتر است بگویند؛ شرافت از اضافه «عباد» بر یاى متکلّم استفاده مىشود، زیرا خدا بندگان را به خود اضافه نموده و نسبت داده است، علاوه بر این به دلیل این که مفعول مورد خطاب ذکر نشده است.
کما این که پیش از این نیز گفته شد که تعلیق جواب بر صرف امر گفتن بدون ذکر مفعول آن اشاره بر بزرگداشت رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله است، گویا چنین گفته باشد که: توجّه به آنها در ایشان مؤثّر است به نحوى که اگر تو برایشان به سبب خطاب توجّه کنى حال آنها بر بهترین حالتها مبدّل شود به نحوى که از آنها گفتارى جز آنچه که نیکوتر است صادر نمىشود و به خلق از دید استهزا و غضب نگاه نمىکند.
إِنَّ الشَّیْطانَ یَنْزَغُ بَیْنَهُمْ شیطان آنان بر بدى تهییج و تحریک مى کند، و توجّه تو بر آنان شیطان را از آنها دور مىسازد و گفتار نیکوى آنها نیز خلق را به الفت و دورى از طاعت شیطان نزدیک مى کند.
إِنَّ الشَّیْطانَ کانَ لِلْإِنْسانِ عَدُوًّا مُبِیناً که البتّه شیطان دشمنى آشکار براى انسان است؛ جملهى اخیر بیان جملهى الَّتِی هِیَ أَحْسَنُ است و آنچه که بین این دو جمله واقع شده معترضه یا استیناف است، که خداى تعالى خطاب را از جهت وعده و وعید به بندگانش برگردانیده است.
رَبُّکُمْ أَعْلَمُ بِکُمْ پروردگارتان بر شما داناترست إِنْ یَشَأْ یَرْحَمْکُمْ أَوْ إِنْ یَشَأْ یُعَذِّبْکُمْ وَ ما أَرْسَلْناکَ عَلَیْهِمْ وَکِیلًا خطاب را به سوى پیغمبر صلّى اللّه علیه و آله برگردانید تا حرص آن حضرت را نسبت بر ایمان آنان تسکین ببخشد، و دلدارى حزن و اندوه بوى بر پشت کردن آنها باشد، البتّه این معناى در صورتى است که خطاب رَبُّکُمْ أَعْلَمُ بِکُمْ و ما بعدش از جانب خدا باشد.
وَ رَبُّکَ أَعْلَمُ بِمَنْ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ پروردگارت داناتر است بر هر کسى که در آسمانها و زمین است پس هدایت مىکند کسى را که قابل و اهل هدایت باشد، و گمراه مىکند کسى را که مستحقّ گمراهى است، پس نباید بر هدایت آنها حریص باشى و بر گمراهىشان اندوهگین، بلکه بر توست که اعتماد به خدا داشته و راضى بر خواست او باشى.
و نیز خدا مىداند که چه کسى قابلیّت و اهلیّت نبوّت را دارد و چه کسى ندارد؟! از انبیا علیهم السّلام چه کسى مستحقّ کمال نبوّت است و چه کسى مستحقّ آن نیست؟
و یا چه کسى اهلیّت و قابلیّت خلافت در ولایت را دارد و چه کسى ندارد؟
پس چرا آنها دربارهى نبوّت حرف مىزنند و ترا انکار مىکنند چون تو یتیم هستى و مال و ثروتى ندارى؟! و یا دربارهى خلافت حرف مىزنند و على علیه السّلام را انکار مىکنند؟! وَ آتَیْنا داوُدَ زَبُوراً ما به داود علیه السّلام زبور را دادیم، پس چرا آنها نزول قرآن را از جانب ما بر تو انکار مىکنند؟! از نبىّ صلّى اللّه علیه و آله روایت شده که خداوند پیامبران مرسل را بر ملایکه مقرّب برترى داده و مرا بر جمیع پیامبران و مرسلین، بعد از من فضل و برترى براى تو است یا على و نیز براى ائمّه علیهم السّلام از فرزندان تو، و فرشتگان خدمتگذار ما و دوستداران ما هستند.[۵]
قُلِ ادْعُوا الَّذِینَ زَعَمْتُمْ مِنْ دُونِهِ بگو فرا بخوانید کسانى را که گمان کردهاید شرکاى خدا در وجوب هستند، اى ثنوىها؛ یا کسانى را که گمان کردهاید شرکاى خدا در الوهیّت هستند بخوانید، اى ثنوىها و اى صابئىها؛ یا شرکاى در عبادت را! اى وثنىها و غیر وثنىها، یا شرکاى در ولایت را! اى کسانى که پیرو غیر ولى امر هستید یا شرکاى طاعت را فرا بخوانید، اى پیروان امر او سلاطین! اى پیروان علماى سوء و آنها که بر باطلاند؛ یا شرکاى در وجود و شهود که اغلب مردم هستند و جز اندکى از ایشان که انبیا، اولیاى کامل و مقرّبین درگاه الهىاند؛ و اینکه در عبارت مفعول را ذکر نکرده براى این است که ذهن شنونده همهى احتمالهاى ممکن را بدهد.
چنانکه ذکر شد معناى آیه این است: بگو فرا بخوانید کسانى را که گمان کردهاید آنها واجب الوجود، خدایان، پرستیدهشدگان، اولیاى خدا، اطاعتشدگان و یا مسقل ردّ وجودند از غیر او.
تقیید عبارت به مِنْ دُونِهِ براى اشعار بر این است که دعوت اولیایى که خداوند ایشان را مطاع قرار داده است صحیح است، چه آنها با اجازهى خداى تعالى است که مىتواند کشف ضرّ کرده و مشکل گشایى بکنند.
فَلا یَمْلِکُونَ کَشْفَ الضُّرِّ عَنْکُمْ وَ لا تَحْوِیلًا خدایان شما نه مىتوانند ضرر و زیان را از دوش شما بردارند و نه مىتوانند آن را به غیر منتقل نمایند.
أُولئِکَ الَّذِینَ یَدْعُونَ لفظ یَدْعُونَ در اینجا به معناى (یعبدون) است، یعنى آنها که عبادت مىکنند؛ ممکن است که «یدعون» همان معناى حقیقى خودش را داشته باشد، و لفظ «اولئک» مبتدا و موصول خبر آن باشد.
که در واقع اشاره بر خدایان دروغین مشرکین و یا خود آنان دارد (با تصریح بر عجز و ناتوانى تکتک آنچه که خدا نامیدهاند).
یا مقصود آیه عاجزها و ناتوانهایى است که مشرکین آنها را فرا مىخوانند و یا مقصود خود مشرکین است که این عاجزها آنها را فرا مىخوانند.
یا آن عاجزها که خودشان نیز مثل شما خدا را فرا مىخوانند، پس چرا شما آنها را فرا مىخوانید؟! به هر تقدیر که بگیریم قول خداى تعالى:
یَبْتَغُونَ إِلى رَبِّهِمُ الْوَسِیلَهَ وجوهى که جهت تبین معانى ارزشمند آیه شریف وجود دارد اجمالا عبارتند از: الف: جملهى مستأنفه بوده و فاعل یَبْتَغُونَ مشرکین باشد یا خدایان؛ ب: جمله حال بوده باشد از فاعل یا مفعول و یا از هر دو، که در این صورت فاعل هم بر حسب تناسب با معناى مشخّص مى شود، أَیُّهُمْ أَقْرَبُ وجوه محتمل این که:
الف): بدل از أُولئِکَ یا فاعل براى فعل یَدْعُونَ یا یَبْتَغُونَ باشد.
ب): بدل از الْوَسِیلَهَ بوده و حرف «اى» موصوله باشد، ضمه آن بنا بر اخیر به جهت حذف[۶] صدر صله است.
ج): (و نیز این احتمال وجود دارد) که جملهى حالیه یا مستأنفه باشد و لفظ «اى» استفهامیه، و در صورت موصوله بودن خبرش محذوف است.
د): أُولئِکَ مبتدا و الَّذِینَ صفت یا بدل از آن و یَبْتَغُونَ خبرش بوده باشد اگر چه یَبْتَغُونَ حال و معترضه هم که بوده باشد بر هر دو تقدیر خبر أَیُّهُمْ أَقْرَبُ خواهد بود بدین گونه که «اىّ» استفهامیّه باشد و قول در تقدیر گرفته شود.[۷] مقصود از «رب» یا ربّ مطلق است از باب این که: ملایکه، مسیح، عزیز و ستارگان همه طلب وسیله به سوى خدا مىکنند. یا مقصود از آن ربّ مضاف است که آن ربّ آنها در ولایت است، همچون مخالفین حضرت على علیه السّلام که آنان نیز طلب وسیله به سوى آن حضرت مى کردند.
وَ یَرْجُونَ رَحْمَتَهُ وَ یَخافُونَ عَذابَهُ پس آنان و سایر بندگان در احتیاج به وسیله، و خوف و رجا مساوى هستند، پس چگونه وسیله هایى براى غیر خودشان مىشوند، إِنَّ عَذابَ رَبِّکَ کانَ مَحْذُوراً این جمله در موضع تعلیل است، یعنى بیان علّت مطالب قبلى است.
وَ إِنْ مِنْ قَرْیَهٍ إِلَّا نَحْنُ مُهْلِکُوها قَبْلَ یَوْمِ الْقِیامَهِ أَوْ مُعَذِّبُوها عَذاباً شَدِیداً بدان که: انسان اگر به وسیلهى ریسمان محکم ولایت، با نفس و قوایش به خدا متّصل نشود قبل از روز قیامت هلاک مىشود و از حیات انسانى مىبرد، و با حیات درندگى، همانند چهارپایان و یا شیطانى توأم مىشود و در زمرهى آنها محشور مىشود و اگر با نفس و جمیع قوا به خدا اتّصال پیدا کند هلاک نمىشود، چون متصل به خدا هلاک نمىشود، بلکه با حیات انسانى زنده باقى مىماند ولى معذّب، تا این که از خلیط جهنّمى خلاص شده و به سوى علیّین ترقى نماید.
پس مقصود این است که هیچ قریه اى از قریه هاى عالم کبیر یا قریه هاى عالم صغیر نیست، مگر این که ما آن را با تمام اهلش یا بعضى از آنها قبل از روز قیامت هلاک یا عذاب مى کنیم.
کانَ ذلِکَ فِی الْکِتابِ مَسْطُوراً این مطلب که گفته شد در کتاب مسطور است، اگر گفته شود هلاک کردن و عذاب کردن نسبت به انبیا و اولیا که خداوند آنها را براى خودش خالص گردانیده تصوّر نمىشود، جواب داده مىشود که انبیا و اولیا در دنیا آنچه که شایبهى سبحین بوده هلاک کردند، یا به خودشان با ریاضت کشیدنها و مجاهدات اختیارى و بلاهاى الهى شکنجه و عذاب مى دادند، پس مطلب بالا در مورد آنان نیز صدق مىکند.
وَ ما مَنَعَنا أَنْ نُرْسِلَ بِالْآیاتِ چه چیزى ما را مانع شد که آیاتى را بفرستیم که قریش پیشنهاد مىکند جز این که پیشینیان آنها را تکذیب کردند، إِلَّا أَنْ کَذَّبَ بِهَا الْأَوَّلُونَ پس آنها به سبب تکذیبشان هلاک و در مانده شدند، و ما امّت محمّد صلّى اللّه علیه و آله هلاک نمىکنیم در حالى که آن حضرت در میان آنان است تا رحمت و مهربانى بر آنان بوده باشد.
یا معناى آیه این است که تکذیب امّتهاى پیشین موجب نزول آیات (جهت اتمام حجّت) شده و اینها نیز از سنخ امّتهاى پیشین هستند؛ آیا به قوم ثمود نگاه نمى کنند؟! «و» لفظ «قد» در تقدیر است.
وَ آتَیْنا ثَمُودَ النَّاقَهَ مُبْصِرَهً فَظَلَمُوا بِها وَ ما نُرْسِلُ بِالْآیاتِ إِلَّا تَخْوِیفاً ما به ثمود ناقه را دادیم که پیشنهاد کرده بودند.
مُبْصِرَهً از «بصر» او را صاحب بصیرت قرار داد یا از «ابصر» به معناى واضح و روشن شد، یا صاحب بصر (بصیرت) گردید، چرا که ناقه با چشم ظاهر و باطن (هر دو) مىدید، چون از نوبت خودش در آب خوردن روز معیّن تجاوز نمىکرد.
فَظَلَمُوا بِها به سبب پى کردن ناقه بر آن ستم کردند وَ ما نُرْسِلُ بِالْآیاتِ إِلَّا تَخْوِیفاً ما آیات را جز براى ترساندن نمىفرستیم، آنها چرا جرأت بر پیشنهاد پیدا مىکنند؟!
آیات ۷۰- ۶۰
[سوره الإسراء (۱۷): آیات ۶۰ تا ۷۰]
وَ إِذْ قُلْنا لَکَ إِنَّ رَبَّکَ أَحاطَ بِالنَّاسِ وَ ما جَعَلْنَا الرُّؤْیَا الَّتِی أَرَیْناکَ إِلاَّ فِتْنَهً لِلنَّاسِ وَ الشَّجَرَهَ الْمَلْعُونَهَ فِی الْقُرْآنِ وَ نُخَوِّفُهُمْ فَما یَزِیدُهُمْ إِلاَّ طُغْیاناً کَبِیراً (۶۰) وَ إِذْ قُلْنا لِلْمَلائِکَهِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلاَّ إِبْلِیسَ قالَ أَ أَسْجُدُ لِمَنْ خَلَقْتَ طِیناً (۶۱) قالَ أَ رَأَیْتَکَ هذَا الَّذِی کَرَّمْتَ عَلَیَّ لَئِنْ أَخَّرْتَنِ إِلى یَوْمِ الْقِیامَهِ لَأَحْتَنِکَنَّ ذُرِّیَّتَهُ إِلاَّ قَلِیلاً (۶۲) قالَ اذْهَبْ فَمَنْ تَبِعَکَ مِنْهُمْ فَإِنَّ جَهَنَّمَ جَزاؤُکُمْ جَزاءً مَوْفُوراً (۶۳) وَ اسْتَفْزِزْ مَنِ اسْتَطَعْتَ مِنْهُمْ بِصَوْتِکَ وَ أَجْلِبْ عَلَیْهِمْ بِخَیْلِکَ وَ رَجِلِکَ وَ شارِکْهُمْ فِی الْأَمْوالِ وَ الْأَوْلادِ وَ عِدْهُمْ وَ ما یَعِدُهُمُ الشَّیْطانُ إِلاَّ غُرُوراً (۶۴)
إِنَّ عِبادِی لَیْسَ لَکَ عَلَیْهِمْ سُلْطانٌ وَ کَفى بِرَبِّکَ وَکِیلاً (۶۵) رَبُّکُمُ الَّذِی یُزْجِی لَکُمُ الْفُلْکَ فِی الْبَحْرِ لِتَبْتَغُوا مِنْ فَضْلِهِ إِنَّهُ کانَ بِکُمْ رَحِیماً (۶۶) وَ إِذا مَسَّکُمُ الضُّرُّ فِی الْبَحْرِ ضَلَّ مَنْ تَدْعُونَ إِلاَّ إِیَّاهُ فَلَمَّا نَجَّاکُمْ إِلَى الْبَرِّ أَعْرَضْتُمْ وَ کانَ الْإِنْسانُ کَفُوراً (۶۷) أَ فَأَمِنْتُمْ أَنْ یَخْسِفَ بِکُمْ جانِبَ الْبَرِّ أَوْ یُرْسِلَ عَلَیْکُمْ حاصِباً ثُمَّ لا تَجِدُوا لَکُمْ وَکِیلاً (۶۸) أَمْ أَمِنْتُمْ أَنْ یُعِیدَکُمْ فِیهِ تارَهً أُخْرى فَیُرْسِلَ عَلَیْکُمْ قاصِفاً مِنَ الرِّیحِ فَیُغْرِقَکُمْ بِما کَفَرْتُمْ ثُمَّ لا تَجِدُوا لَکُمْ عَلَیْنا بِهِ تَبِیعاً (۶۹)
وَ لَقَدْ کَرَّمْنا بَنِی آدَمَ وَ حَمَلْناهُمْ فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ وَ رَزَقْناهُمْ مِنَ الطَّیِّباتِ وَ فَضَّلْناهُمْ عَلى کَثِیرٍ مِمَّنْ خَلَقْنا تَفْضِیلاً (۷۰)
ترجمه:
(۱۷/ ۷۰- ۶۰)
اى رسول به یاد آر وقتى را که به تو گفتیم خدا البتّه به همهى افعال و افکار مردم محیط است و ما رؤیایى که به تو دادیم نبود جز براى آزمایش و امتحان مردم و درختى که به لعن در قرآن یاد شد و ما به ذکر این آیات عظیم آنها را (از خدا) مىترسانیم و لیکن بر آنها جز طغیان و کفر و انکار شدید چیزى نیافزاید،
و یاد آر وقتى را که فرشتگان را امر به سجده کردم پس همه سجده کردند جز شیطان که گفت: آیا من سر طاعت به آدمى که از خاک آفریدى فرود آرم،
آنگاه با من بگو آیا این آدم را بر من فضیلت و برترى دادى؟ اى خدا اگر اجل مرا به تأخیر افکنى به جز قلیلى همه اولاد آدم را مهار کرده و به دار مى کشانم،
خدا به شیطان گفت: برو که هر کس از اولاد آدم پیروى تو کرد با تو به دوزخ که پاداش کامل شماست کیفر خواهد شد،
برو و با جملهى لشکر سوار و پیاده ات بر آنها احاطه کن و در اموال و اولاد هم با ایشان شریک شود و به وعده هاى دروغ آنها را به فریب و مغرور ساز، آرى وعدهى شیطان چیزى جز غرور و فریب نخواهد بود،
همانا ترا بر بندگان من تسلّط نیست و تنها محافظت و نگهبانى خدا (آنها را) کافى است،
پروردگار شماست آن که به دریا براى شما کشتیها را به حرکت مى آورد تا از فضل خدا روزى طلبید که او دربارهى شما بسیار مهربان است،
و چون در دریا به شما خوف و خطرى رسد در آن حال جز خدا همه را فراموش مى کنید آنگاه که شما را نجات داد باز از خدا روى مى گردانید، و انسان بسیار کفر کیش و ناسپاس است.
آیا پس از نجات از دریا باز ایمنید که زمین شما را فروبرد یا بر سرتان سنگ ببارد آنگاه از آن بلاى الهى بر خود پناه و نگهبانى نیابید؟
آیا از آن ایمنید که بار دیگر خدا شما را به دریا برگرداند و تند بادى بفرستد تا همه به کیفر کفر به دریا غرق شوید؟ آنگاه کسى را از قهر ما دادخواه و فریادرس نیابید
و ما فرزندان آدم را گرامى داشتیم و آنها را به مرکب برّ و بحر سوار کردیم و از هر غذاى لذیذ و پاکیزه آنها را روزى دادیم و بر بسیارى از مخلوقات خود برترى و فضیلت بزرگ بخشیدیم.
تفسیر
وَ إِذْ قُلْنا لَکَ به یاد آور وقتى را که به سبب وحى بر تو گفتیم إِنَّ رَبَّکَ أَحاطَ بِالنَّاسِ همانا پروردگارت بر مردم احاطه دارد، همان طور که آنها را هلاک گردانید، به یاد آور بشارت هلاک گردانیدن آنها را که بر تو دادیم، و آن بشارت و وعده ها را در جنگ بدر و غیر آن وفا نمود، و ادا کردن مطلب با فعل ماضى «احاط» براى اشاره به این است که وقوع مطلب حتمى و محقّق است؛ و ممکن است که معناى أَحاطَ بِهِمْ این باشد که قدرت بر آنها محیط است آنچنانکه نمىتوانند از قدرت و حکومت خداوند خارج شوند.
وَ ما جَعَلْنَا الرُّؤْیَا الَّتِی أَرَیْناکَ إِلَّا فِتْنَهً لِلنَّاسِ وَ الشَّجَرَهَ الْمَلْعُونَهَ فِی الْقُرْآنِ و قرار ندادیم هیچ رویتى را که بر تو نمایاندیم مگر براى آزمایش مردم و شجرهى ملعونه در قرآن را جز براى آزمایش مردم قرار ندادیم، و اخبار فراوانى از عامه و خاصه، با اختلاف الفاظشان وارد شده که رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله در خواب دید، که مردانى یا بوزینههایى از بنى تیم و عدى یا از بنى امیّه و عدى و زریق و زفر اسم نیاوردند و چیزى ذکر نکردند.
شجرهى ملعونه (درخت لعنتشده) در اخبار ما گاهى بر عموم بنى امیّه و گاهى بر بنى مروان و گاهى به مروان و فرزندان او تفسیر شده است.
بدان که قرآن گاهى بر همین کتابى که بر حضرت محمّد صلّى اللّه علیه و آله نازل شده است اطلاق مى شود و گاهى هم بر مقام جمع که شامل همهى مراتب عالم مسبّحین و اهلش را هم در بر مى گیرد، و در این صورت «فى القرآن» متعلّق به «جعلنا» است، یعنى این که مقصود از آزاد گذاشتن و ول کردن عنان اشقیا و کمک کردن و امدادشان در غصب حقّ آل محمّد صلّى اللّه علیه و آله و از قرار دادن جهنّم سبحین و اهلش در عالم این است که مردم به سبب آن چیزها آزمایش شوند، و محقّ از مبطل جدا شود و خالص گردد، و حقّ از باطل.
وَ نُخَوِّفُهُمْ و آنها را با انواع ترسیدنىها مىترسانیم فَما یَزِیدُهُمْ إِلَّا طُغْیاناً کَبِیراً که ایشان را جز طغیان و شورش در پى ندارد (فقط بر طغیانشان مىافزاید)، لفظ طِیناً با تقدیر لفظ «من» است تا موافق سایر آیهها باشد، یا حال از مفعول است.
قالَ أَ رَأَیْتَکَ حرف «ک» براى تأکید ضمیر مرفوع است و مثل آن در کلام عرب بسیارست، هذَا الَّذِی کَرَّمْتَ عَلَیَّ لَئِنْ أَخَّرْتَنِ إِلى یَوْمِ الْقِیامَهِ لَأَحْتَنِکَنَ اگر مرا تا روز قیامت مهلت دهى و تأخیر بیندازى، ذریّهى آدم را از حیات انسانى ریشه کن مى کنم.
ذُرِّیَّتَهُ إِلَّا قَلِیلًا جز اندکى از بنىآدم؛ و این اندک افراد کسانى هستند که خودشان را براى تو خالص گردانیدند، یا کسانى که تو آنها را براى خودت خالص گردانیدى.
قالَ اذْهَبْ این جمله طرد و منع شیطان است، یا جواب خواست شیطان و تخلیهى بین او و بین آن چیزى است که شیطان مىخواهد.
فَمَنْ تَبِعَکَ مِنْهُمْ فَإِنَّ جَهَنَّمَ جَزاؤُکُمْ جَزاءً مَوْفُوراً کیفر شما کیفر کامل و فراوان که هیچ نقصى نداشته باشد جهنّم است.
وَ اسْتَفْزِزْ مَنِ اسْتَطَعْتَ مِنْهُمْ خوار و ذلیل نماى هر کسى را که از ایشان مىتوانى جلب کنى، چون این کار نهایت حماقت و بىخردى آنان را مىرساند که از تو پیروى نمایند، بِصَوْتِکَ آنها با شنیدن صداى تو به سویت جلب مىشوند و احتیاج به فرا خواندن نیست، وَ أَجْلِبْ عَلَیْهِمْ بِخَیْلِکَ وَ رَجِلِکَ کسانى را که به آوازت نتوانستى جلب کنى با لشکریان سواره و پیادهات جلب کن.
وَ شارِکْهُمْ فِی الْأَمْوالِ وَ الْأَوْلادِ با آنان در اموال و اولاد مشارکت کن.
بدان که انسان چنانچه کرارا یادآور شده ایم بین دو عالم نور و زور، حقّ و باطل قرار گرفته و هر دو عالم در او حاکم است؛ پس اگر با کمک و توفیق الهى از حکومت عالم سفلى که رییس آن شیطان است خارج شود نجات یافته و در حکومت عالم علیا داخل مى شود که رییس آن رحمن است، در این صورت است که اموال و اولادش را از شراکت شیطان خالص گردانیده است؛ اگر انسان نتوانست از شر شیطان خلاصى یافته و در حکومت رحمن داخل شود؛ یا از حکومت رحمن خارج شده و در طرف شیطان داخل شد در این صورت گاهى اتّفاق مى افتد که مال و فرزندش خالص براى خدا مى شود، و این هنگامى است که انسانیّت باقى و شیطانیّت عرضى باشد، کسب و نطفه اش تحت تأثیر امر عرضى قرار نگیرد هم چنان که گفته شده: فرزند سرّ پدرش مى باشد.
گاهى شیطان در مال و اولاد شریک مى شود، و گاهى هم خود شیطان منفرد و تنها مى شود، چون کسب، کار و هم بسترى همسر اگر با امر شیطان صورت بگیرد و از امر رحمن دور باشد شیطان بر مال و فرزند منفرد مى شود خصوصا اگر شیطان توانسته باشد انسانیّت او را باطل کرده باشد.
ولى کسى که به امر رحمن و شیطان عمل مى کند و انسانیّت هم در او باقى است شیطان در مال و فرزندش شریک مى شود و آنچه که ما ذکر کردیم در اخبار با تصریح و اشاره ذکر شده است.
وَ عِدْهُمْ وعده هایى به آنها بده (که آنان را مغرور سازى)، مانند: وعدهى مغفرت از جانب خدا، این که خدا کریم است، آنان مى مانند و توبه مىکنند … و وعده هایى که موجب طولانى شدن آرزوهاى آنانست.
وَ ما یَعِدُهُمُ الشَّیْطانُ إِلَّا غُرُوراً شیطان جز غرور و فریب بر آنان وعده نمىدهد بدین گونه که باطل را در صورت حقّ، و خطا را در صورت صواب زینت مىدهد.
إِنَّ عِبادِی لَیْسَ لَکَ عَلَیْهِمْ سُلْطانٌ وَ کَفى بِرَبِّکَ وَکِیلًا به راستى که بندگان مرا که از بندگىات خارج شدهاند تسلّطى از جانب تو نیست و کفایت مىکند توکّل بر پروردگارت و کافى است که وکیل حفظ بندهاش که بندگىاش را با توکّل بر او ثابت کرده باشد.
اى شیطان نمىتوانى بر ایشان مسلّط شوى چون من از شرت آنها را کفایت مىکنم.
یادآورى این بیان بر نبىّ اکرم صلّى اللّه علیه و آله نوعى اطمینان دادن است که بر امّت خود اندوهگین نباشد، و «عباد» در این آیه طىّ بیانى که اخبار دارد[۸] به حضرت على بن ابى طالب علیه السّلام تفسیر شده است، چرا که آن حضرت اصل عباد است و غیر او به سبب عبودیّت او بندگان خدا مى شوند.
رَبُّکُمُ الَّذِی یُزْجِی لَکُمُ الْفُلْکَ پروردگار شماست آن که کشتى را براى شما به جریان مىاندازد، چون خداست که چوبهاى کشتى را داراى منافذ قرار داده تا هوا داخل آن شده و از تهنشین شدنش که غرق شدن را در پى دارد جلوگیرى نماید.
هوا را قرار داده تا به جاهاى خالى برود چه خلأ ممتنع است، که این نیز به نوبهى خود از غرق شدن جلوگیرى مىکند، علاوه بر اینها که بر شمردیم هوا را به صورت تودهى امواج قرار داد تا کشتى را بر روى آب حرکت دهد.
هم چنین شما را طورى آفرید که بتوانید بر کم کیف ساختن کشتى پى ببرید و برایتان راه روشن قرار داد تا به سوى مقصدهاى خود رهنمون شوید به شما قدرت و توانى داد که بتوانید هوا را با اختیار خود به صورت موج در آورده و بهرههایى از آن ببرید به طورى که با شناخت و استعداد خدادادى کشتى بخار اختراع گردید.
فِی الْبَحْرِ لِتَبْتَغُوا مِنْ فَضْلِهِ با حرکت کردن کشتىها در دریا مىتوانید کالاهاى خود را به کشورهاى دور منتقل کرده و تجارتهاى پرسودى بنمایید، إِنَّهُ کانَ بِکُمْ رَحِیماً خداوند به شما مهربان است، این جمله در موضع تعلیل است.
وَ إِذا مَسَّکُمُ الضُّرُّ فِی الْبَحْرِ ضَلَّ مَنْ تَدْعُونَ و چون در دریا به خوف و خطرى رسد در آن جز خدا همه را فراموش مىکنید، از قبیل: اجرام علیا و سفلى از بتها و طاغوتهاى بشرى و غیر آنها.
إِلَّا إِیَّاهُ استثنا از مَنْ تَدْعُونَ است، هر کسى را که شما فرا بخوانید گمراه است جز خداى تعالى و آوردن ضمیر منصوب براى این است که استثنا در کلام موجب آن شده است، و گمراهى بدان جهت است که هر کسى غیر خدا فرا خوانده شود به سبب اغوا (فریب) شیطان و تصرّف خیال بوده و در هنگام اضطرار و نهایت وحشت شیطان گریخته و تصرّف خیال قطع مىشود و عقل بدون معارض مىماند که در آن هنگام خدا را به مقتضاى فطرتش فرا مىخواند.
فَلَمَّا نَجَّاکُمْ إِلَى الْبَرِّ أَعْرَضْتُمْ هنگامى که شما را از غرق شدن نجات داد و بر خشکى رساند از خدا روى مىگردانید، چون شیطان برمىگردد و خیال در او تصرّف نموده و با عقل معارضه مىکند.
مگر کسى که در حمایت (امان) خدا داخل شده و از شر شیطان به خداى پناه ببرد، خیال و قوایش را تسلیم عقل و مطیع او سازد.
وَ کانَ الْإِنْسانُ کَفُوراً انسان کفر کیش و ناسپاس است، زیرا که در سرشت انسان نفس است که جز کفران نعمتها کارى ندارد؛ این جملهى عطف است در مقام تعلیل.
أَ فَأَمِنْتُمْ أَنْ یَخْسِفَ بِکُمْ جانِبَ الْبَرِّ آیا پس از نجات یافتن که خدا شما را بر خشکى رسانده است ایمنى یافتهاید؟! از این که خداوند در خشکى شما را غرق کرده و بپوشاند؟! که خداوند بر این کار تواناست اگر چه خارج از عادت است، و ذکر کلمهى «جانب» براى اشاره بر این است که آنان به محض رسیدن بر ساحل اقدام به کفران نعمت مىکنند.
أَوْ یُرْسِلَ عَلَیْکُمْ حاصِباً یا مگر ایمن هستید از این که خداوند بر شما سنگریزه را بفرستد و آن را غالب نماید؟ در حالى که بر این کار تواناست اگر چه وقوعش نادر است.
ثُمَّ لا تَجِدُوا لَکُمْ وَکِیلًا همان طورى که در دریا هنگام اضطرار پناه و نگهبانى جز خدا نمى یافتید الآن نیز همانطور است، أَمْ أَمِنْتُمْ أَنْ یُعِیدَکُمْ فِیهِ تارَهً أُخْرى آیا ایمن شدید از این که خداوند حرص و طمع را بر شما مسلّط سازد و درماندگى و اضطرار دریا را فراموش کنید؟ و شما را دوباره به دریا برگرداند؟
فَیُرْسِلَ عَلَیْکُمْ قاصِفاً مِنَ الرِّیحِ تندبادى بفرستد و کشتى شما را بشکند.
فَیُغْرِقَکُمْ بِما کَفَرْتُمْ ثُمَّ لا تَجِدُوا لَکُمْ عَلَیْنا بِهِ تَبِیعاً و به کیفر کفران نعمت نجات قبلى شما را غرق کند، آن وقت دیگر از خدایانى که فرا خواندهاید فریادرس و کمکى براى رهایى تندباد و غرق شدن پیدا نمىکنید.
وَ لَقَدْ کَرَّمْنا بَنِی آدَمَ بنىآدم را بر حسب ذاتش تکریم نموده و گرامیش ساختیم، چون او را بر صورت خودمان خلق کردیم و کرامتى بالاتر از آن نیست.
پس سعه و گستردگى مراتبى در وجودش نهادیم و از حیث قوّه و فعل احاطه بر هر چیزى را برایش میسر کردیم و هر یک از آنان را زنده، عالم، شنوا، بینا، مدرک، متکلّم و مرید قرار دادیم که هرگاه چیزى را از مخلوقات ذهنى و آلات و قواى نفسىاش اراده کند به او بگوید وجود پیدا کن، چنین باش، بشود و وجود پیدا کند، یا نسبت به جمیع موجودات چنین شود، اگر قوّهى پیروى و متابعت به حدّ کمال رسیده باشد.
وَ حَمَلْناهُمْ فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ و آنها را در خشکى بر مرکب خشکى مانند: قاطر، اسب، شتر و الاغ سوار کردیم و نیز بر غیر چهار پایان تسلّط داده و حمل کردیم، و آنگاه که اهلیّت یافتند بر قدرت و مرکبهاى ملکوتى نیز سوار کردیم.
و این کرامت دیگرى خارج از ذات انسان و بر مرکبهاى دریایى مانند: کشتى و قدرت و مرکبهاى ملکوتى اگر اهلیّت آن را پیدا کردند در دریا حمل کردیم.
وَ رَزَقْناهُمْ مِنَ الطَّیِّباتِ مقصود از پاکیزههاى روزىشدهى نباتى، حیوانى و انسانى مى باشد.
وَ فَضَّلْناهُمْ عَلى کَثِیرٍ مِمَّنْ خَلَقْنا تَفْضِیلًا و انسان را بر همهى موجودات عالم طبع و خیلى از موجودات ملکوت سفلى و بعضى از ملایکه برترى دادیم، اما ملایکه مقرّبین و متوسّط از آنان برترند البتّه این در صورتى است که بنىآدم از قوّه به فعل نرسیده باشد و آنگاه که از قوّه به فعل رسید برتر از همهى مخلوقات مى شود.
مانند نبىّ ما صلّى اللّه علیه و آله که او را وقتى با خداست که هیچ ملک مقرّب و نبىّ مرسلى گنجایش آن را ندارد که تفصیل برترى و مراتب و دقایق آن گذشت.
ممکن است گفته شود که: از سیاق اضافه شدن بنى بر آدم برمىآید که مقصود کسى است که هنوز از جمیع جهات از قوّه به فعل نرسیده است[۹].
بنابراین مىتوان گفت که برترى بنى آدم بر بیشتر مخلوقات صحیح است نه همهى آنها.
[۱] سورهى انفال آیه ۵۰
[۲] تصوّر مترجم این است که از آن جهت حقیقت حضرت محمّد صلّى اللّه علیه و آله مخفى بود که اوّلا: فوق درک آنها بود، و آنان را آن گونه ادراکى نبود؛ ثانیا: حقیقت آن حضرت در واقع همان حقیقت خداست که لا یدرک و لا یوصف است. ثالثا: ممکن بود بعضى به جاى خداپرستى محمّد صلّى اللّه علیه و آله پرستى پیشه کنند. رابعا: حضرت محمّد صلّى اللّه علیه و آله را از حقیقت وجودى خود نشان نبود هم چنان که النَّبِیُّ أَوْلى بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ( سوره الاحزاب آیه ۶).
[۳] « نفر نفورا» پشت مىکند چه پشتکردنى.
[۴] قریب همین مضمون در کتب معتبر اخبار موجود است خوانندگان محترم مىتوانند مراجعه فرمایند.
[۵] بحار الانوار
[۶] بنا بر آنچه که در قواعد علم نحو معمول نحویّین است در صورتى که صدر صلهى موصوله حذف شده باشد.
[۷] احتمالات فاعل و« ایهم اقرب» هم در صورتى که خبر نبوده باشد مانند سابق است.
[۸] تفسیر صافى ملا محسن فیض کاشانى.
[۹] استعداد و قابلیّتهاى موجود در انسان که هنوز به عرصهى ظهور نرسیده به عنوان امتیازات و موقعیتهاى بالقوّه محسوب مىشود تا با تلاشهاى پىگیر یا افاضه و امثال آن که زمینهى استحقاقش را فراهم نموده و بر آن تحقّق فعلى ببخشد، مثلا تقوى و خیلى از کرایم اخلاقى و فضیلتها که توانایى احراز آن در بشر وجود دارد لیکن فعلیّتیافتنش مستلزم تلاش در جهت کسب استحقاق مىباشد.
ترجمه تفسیر بیان السعاده فى مقامات العباده، ج۸، ص: ۳۱۴