ترجمه بیان السعاده فى مقامات العباده سلطان محمد گنابادی«سلطان علیشاه» سوره الصّافّات۷۵-۱۳۲
آیات ۷۵- ۸۲
[سوره الصافات (۳۷): آیات ۷۵ تا ۸۲]
وَ لَقَدْ نادانا نُوحٌ فَلَنِعْمَ الْمُجِیبُونَ (۷۵) وَ نَجَّیْناهُ وَ أَهْلَهُ مِنَ الْکَرْبِ الْعَظِیمِ (۷۶) وَ جَعَلْنا ذُرِّیَّتَهُ هُمُ الْباقِینَ (۷۷) وَ تَرَکْنا عَلَیْهِ فِی الْآخِرِینَ (۷۸) سَلامٌ عَلى نُوحٍ فِی الْعالَمِینَ (۷۹)
إِنَّا کَذلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنِینَ (۸۰) إِنَّهُ مِنْ عِبادِنَا الْمُؤْمِنِینَ (۸۱) ثُمَّ أَغْرَقْنَا الْآخَرِینَ (۸۲)
ترجمه:
(۳۷/ ۸۲- ۷۵)
و به راستى نوح ما را ندا داد، چه نیکو پاسخدهندگانیم.
و او و خانوادهاش را از گرفتارى بزرگ رهانیدیم.
و تنها زاد و ولد او را ماندگار گردانیدیم.
و براى او در میان واپسینان، نام نیک نهادیم.
در میان جهانیان، سلام بر نوح.
ما بدینسان نیکوکاران را جزا مىدهیم.
که او از بندگان مؤمن ما بود.
سپس دیگران را غرقه ساختیم.
تفسیر
وَ لَقَدْ نادانا نُوحٌ شروع در بیان حال انذارکنندگان و انذارشوندگان است تا تهدید و دلدارى دادن به رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله تکمیل گردد، یعنى قوم نوح بعد از آنکه در تکذیب و انکار و ایذاء اصرار ورزیدند، ما نوح را ندا کردیم که بر قومش نفرین کند، نوح گفت: «رَبِّ لا تَذَرْ عَلَى الْأَرْضِ مِنَ الْکافِرِینَ دَیَّاراً» (یعنى: خدا بر زمین از کافران جنبندهاى مگذار).
فَلَنِعْمَ الْمُجِیبُونَ یعنى ما نوح را اجابت کردیم، پس به خدا سوگند چه خوب اجابتکننده ما هستیم.
وَ نَجَّیْناهُ وَ أَهْلَهُ مِنَ الْکَرْبِ الْعَظِیمِ نوح و اهلش را از آزار قومش و از غرق نجات دادیم.
وَ جَعَلْنا ذُرِّیَّتَهُ هُمُ الْباقِینَ و ذریّه و نسلش را باقى گذاردیم.
در تفسیر مجمع البیان از ابن عبّاس و قتاده آمده است: همه مردم بعد از نوح از اولاد نوح مىباشند، پس عرب و عجم از اولاد سام بن نوح، ترک و صقالبه و خزر و یأجوج و مأجوج از اولاد یافث بن نوح، سودان از اولاد حام بن نوح مىباشند.
کلبى گفته: وقتى که نوح از کشتى خارج شد همه مردان و زنانى که با او بودند مردند جز فرزندانش و زنان آنها.[۱] تا اینجا کلام مجمع تمام شد.
و لکن از امام باقر علیه السّلام درباره این آیه آمده است: حقّ و نبوّت و کتاب و ایمان در نسل نوح است، همه فرزندان آدم که در زمین هستند از اولاد نوح نیستند، خداى تعالى در کتابش فرمود: «احْمِلْ فِیها مِنْ کُلٍّ زَوْجَیْنِ اثْنَیْنِ وَ أَهْلَکَ إِلَّا مَنْ سَبَقَ عَلَیْهِ الْقَوْلُ وَ مَنْ آمَنَ وَ ما آمَنَ مَعَهُ إِلَّا قَلِیلٌ» و نیز فرموده: «ذُرِّیَّهَ مَنْ حَمَلْنا مَعَ نُوحٍ».[۲] من مىگویم: معناى آیه بنابراین چنین است: ذریّه نوح را با کتاب و نبوّت باقى قرار دادیم اگر چه غیر آنها نیز با حیات حیوانى باقى هستند.
وَ تَرَکْنا عَلَیْهِ فِی الْآخِرِینَ کسانى که بعد از نوح آمدند در حالى که بر زبان آنها چنین جارى شد: سَلامٌ عَلى نُوحٍ فِی الْعالَمِینَ جمله «سلام على نوح» مفعول «ترکنا» است، یا جمله مستأنف از جانب خداست، که مفعول «ترکنا» محذوف است.
اینچنین: «ترکنا علیه فى الآخرین المدح و الثّناء له» و لفظ «فى العالمین» متعلّق بقول خدا «على نوح» است، بنا بر آنکه خبر براى لفظ «سلام» باشد، یا متعلّق به «سلام» یا ظرف مستقرّ است و خبر «سلام» یا متعلّق به قول خدا «ترکنا علیه» یا بدل از قول خدا «فى الآخرین» است، معنى آن این است که در همه عوالم نام نیکو براى نوح گذاشتیم.
و این است معناى قول انبیا علیهم السّلام «اجْعَلْ لِی لِسانَ صِدْقٍ فِی الْآخِرِینَ».
از بعضى اخبار استفاده مىشود که خداوند تعالى مىگوید: بر نوح دولت جبّارها را واگذاردم، یعنى بعد از نوح بر ضرر او به اعتبار وصیّت و وصىّ او دولت جبّارین واگذاردیم که بر اوصیاى او سرکشى و ستم کردند و خداوند بدینوسیله به محمّد صلّى اللّه علیه و آله دلدارى مىدهد.
و بنابراین قول خدا: «سلام على نوح» مستأنف از جانب خداست، که از امام صادق علیه السّلام در حدیثى وارد شده است: نوح قومش را به آمدن هود بشارت داد و امر کرد از او پیروى کنند و هر سال وصیّت را به پا دارند و در آن نظر کنند و آن روز براى آنان عید باشد، همانطور که آدم علیه السّلام به آنها امر کرده بود.
ولى از اولاد حام و یافث گروهى جبّار و ستمگر ظاهر شدند و اولاد سام آن علم و آگاهى را که داشتند مخفى کردند و بعد از نوح به ضرر سام دولت براى حام و یافث استقرار یافت، همین است معنى قول خداى تعالى: «وَ تَرَکْنا عَلَیْهِ فِی الْآخِرِینَ» یعنى دولت جبّارین و ستمگران را بر نوح واگذاردم و بدینوسیله محمّد صلّى اللّه علیه و آله را دلدارى مى دهد و این وصیّت را هر عالم از عالم قبلى به ارث مىبرد تا آنکه خداى تعالى: هود را فرستاد.[۳] إِنَّا کَذلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنِینَ ما نیکوکاران را اینچنین پاداش مى دهیم، که نام نیکو براى آنها مىگذاریم و علم و کتاب و نبوّت را در نسل آنها باقى مى داریم، به نسل آنها برکت مى دهیم.
إِنَّهُ مِنْ عِبادِنَا الْمُؤْمِنِینَ یعنى نوح از بندگان مؤمن ما است، یعنى از بندگانى است که شرافت اضافه بما را پیدا کرد.
ثُمَّ أَغْرَقْنَا الْآخَرِینَ عطف بر «نجّیناه» است یعنى دیگران را غرق کردیم.
آیات ۸۳- ۱۱۳
[سوره الصافات (۳۷): آیات ۸۳ تا ۱۱۳]
وَ إِنَّ مِنْ شِیعَتِهِ لَإِبْراهِیمَ (۸۳) إِذْ جاءَ رَبَّهُ بِقَلْبٍ سَلِیمٍ (۸۴) إِذْ قالَ لِأَبِیهِ وَ قَوْمِهِ ما ذا تَعْبُدُونَ (۸۵) أَ إِفْکاً آلِهَهً دُونَ اللَّهِ تُرِیدُونَ (۸۶) فَما ظَنُّکُمْ بِرَبِّ الْعالَمِینَ (۸۷)
فَنَظَرَ نَظْرَهً فِی النُّجُومِ (۸۸) فَقالَ إِنِّی سَقِیمٌ (۸۹) فَتَوَلَّوْا عَنْهُ مُدْبِرِینَ (۹۰) فَراغَ إِلى آلِهَتِهِمْ فَقالَ أَ لا تَأْکُلُونَ (۹۱) ما لَکُمْ لا تَنْطِقُونَ (۹۲)
فَراغَ عَلَیْهِمْ ضَرْباً بِالْیَمِینِ (۹۳) فَأَقْبَلُوا إِلَیْهِ یَزِفُّونَ (۹۴) قالَ أَ تَعْبُدُونَ ما تَنْحِتُونَ (۹۵) وَ اللَّهُ خَلَقَکُمْ وَ ما تَعْمَلُونَ (۹۶) قالُوا ابْنُوا لَهُ بُنْیاناً فَأَلْقُوهُ فِی الْجَحِیمِ (۹۷)
فَأَرادُوا بِهِ کَیْداً فَجَعَلْناهُمُ الْأَسْفَلِینَ (۹۸) وَ قالَ إِنِّی ذاهِبٌ إِلى رَبِّی سَیَهْدِینِ (۹۹) رَبِّ هَبْ لِی مِنَ الصَّالِحِینَ (۱۰۰) فَبَشَّرْناهُ بِغُلامٍ حَلِیمٍ (۱۰۱) فَلَمَّا بَلَغَ مَعَهُ السَّعْیَ قالَ یا بُنَیَّ إِنِّی أَرى فِی الْمَنامِ أَنِّی أَذْبَحُکَ فَانْظُرْ ما ذا تَرى قالَ یا أَبَتِ افْعَلْ ما تُؤْمَرُ سَتَجِدُنِی إِنْ شاءَ اللَّهُ مِنَ الصَّابِرِینَ (۱۰۲)
فَلَمَّا أَسْلَما وَ تَلَّهُ لِلْجَبِینِ (۱۰۳) وَ نادَیْناهُ أَنْ یا إِبْراهِیمُ (۱۰۴) قَدْ صَدَّقْتَ الرُّؤْیا إِنَّا کَذلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنِینَ (۱۰۵) إِنَّ هذا لَهُوَ الْبَلاءُ الْمُبِینُ (۱۰۶) وَ فَدَیْناهُ بِذِبْحٍ عَظِیمٍ (۱۰۷)
وَ تَرَکْنا عَلَیْهِ فِی الْآخِرِینَ (۱۰۸) سَلامٌ عَلى إِبْراهِیمَ (۱۰۹) کَذلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنِینَ (۱۱۰) إِنَّهُ مِنْ عِبادِنَا الْمُؤْمِنِینَ (۱۱۱) وَ بَشَّرْناهُ بِإِسْحاقَ نَبِیًّا مِنَ الصَّالِحِینَ (۱۱۲)
وَ بارَکْنا عَلَیْهِ وَ عَلى إِسْحاقَ وَ مِنْ ذُرِّیَّتِهِما مُحْسِنٌ وَ ظالِمٌ لِنَفْسِهِ مُبِینٌ (۱۱۳)
ترجمه:
(۳۷/ ۱۱۳- ۸۳)
و ابراهیم جزو پیروان او بود.
چنین بود که دل پاک و پیراسته (از شکّ و شرک) به درگاه پروردگارش آورد.
آنگاه که به پدرش و قومش گفت چه چیزى را مىپرستید؟
آیا به دروغ و دغل در هواى خدایانى به جاى خداوند هستید؟
پس گمانتان درباره پروردگار جهانیان چیست؟
سپس نگاهى به ستارگان انداخت.
و گفت من بیمارم.
آنگاه پشتکنان از او روى برتافتند.
رو به خدایانشان آورد و گفت چرا (چیزى) نمى خورید.
شما را چه مى شود که سخن نمى گویید؟
پس نهانى بر آنان ضربهاى به شدّت فرود آورد.
آنگاه شتابان رو به سوى او آوردند.
(ابراهیم) گفت: آیا چیزى را که با دست خود تراشیده اید مى پرستید؟
حال آنکه خداوند شما را و چیزهایى را که بر سر آنها کار مى کنید، آفریده است.
گفتند براى او بنایى برآورید، او را در آتش بیندازید.
آنگاه در حقّ او بدسگالیدند، ولى آنان را فرو دست گرداندیم.
و (ابراهیم) گفت: من رونده به سوى پروردگارم هستم، که بزودى مرا راهنمایى خواهد کرد.
پروردگارا به من از شایستگان فرزندى ببخش.
آنگاه او را به فرزندى بردبار مژده دادیم.
و چون در کار و کوشش به پاى او رسید، (ابراهیم) گفت: اى فرزندم من در خواب دیده ام که سر تو را مىبرم، بنگر در این کار چه مىبینى؟ (اسماعیل) گفت: پدر جان آنچه فرمانت دادهاند، انجام بده، که بزودى مرا به خواست خداوند، از شکیبایان خواهى یافت.
آنگاه چون هر دو بر این کار گردن نهادند و او را بر گونهاش به خاک افکند.
ندایش دادیم که اى ابراهیم.
رؤیایت را به حقیقت باور داشتى، ما بدینسان نیکوکاران را جزا مى دهیم.
بى گمان این آزمونى آشکار است.
و به جاى او قربانى بزرگى را فدیه پذیرفتیم.
و براى او در میان واپسینان نام نیک نهادیم.
سلام بر ابراهیم.
بدینسان نیکوکاران را جزا مىدهیم.
چرا که او از بندگان مؤمن ما بود.
او را به اسحاق که پیامبرى از شایستگان بود، بشارت دادیم.
و به او و به اسحاق برکت بخشیدیم؛ و از زاد و رود آنان، هم نیکوکار بود و هم آشکارا ستمگر در حقّ خویش.
تفسیر
وَ إِنَّ مِنْ شِیعَتِهِ از کسانى که در رسالت و اجراء احکام خدا بر بندگان و تحمّل آزار قوم و صبر بر ابتلاى به آنان از نوح پیروى کرد.
لَإِبْراهِیمَ ابراهیم است.
این معناى ظاهر آیه شریفه است و شیعه از مشایعت و اتّباع است، چنانچه لفظ شیعه را به آن تفسیر نمودیم.
و از امام باقر علیه السّلام آمده است: گوارا باد بر شما این اسم، گفته شد: آن اسم چیست؟ فرمود: شیعه، گفته شد: مردم ما را سرزنش مىکنند و با این کلمه بر ما عیب مىگیرند. فرمود: آیا قول خدا: «وَ إِنَّ مِنْ شِیعَتِهِ لَإِبْراهِیمَ» و قول خدا «فَاسْتَغاثَهُ الَّذِی مِنْ شِیعَتِهِ عَلَى الَّذِی مِنْ عَدُوِّهِ» را نشنیدى؟[۴] و لیکن از طریق خاصّه اخبار زیادى وارد شده مبنى بر اینکه مقصود این است که از شیعه على علیه السّلام ابراهیم علیه السّلام است، فهم این مطلب مخصوص کسى است که مخاطب به کتاب باشد.
و سرّ مطلب چنانچه از امام صادق علیه السّلام آمده این است که خداوند وقتى ابراهیم را خلق کرد پرده را از چشمش برداشت، انوار پنجگانه را دید، پس گفت: این انوار چه هستند؟
پس خداى تعالى فرمود: این نور محمّد صلّى اللّه علیه و آله و على علیه السّلام و فاطمه علیها السّلام و حسن علیه السّلام و حسین علیه السّلام است و نه نور دید که بر آنها احاطه کرده و گفت: نه نور مىبینم که به آنها احاطه نموده است؟
پس خداى تعالى فرمود: اینان امام از اولاد على علیه السّلام و فاطمه علیها السّلام هستند.
و نام همه را ذکر کرد، پس ابراهیم گفت: الهى و سیّدى من نورهایى مىبینم که آنها را احاطه کردهاند، عدد آنها را کسى جز تو نمىتواند بشمارد، گفته شد: یا ابراهیم اینان شیعیان آنها هستند، شیعیان امیر المؤمنین علیه السّلام و در این هنگام ابراهیم گفت: خدایا مرا از شیعه امیر المؤمنین علیه السّلام قرار بده.
امام صادق علیه السّلام فرمود: خداى تعالى فرمود: «وَ إِنَّ مِنْ شِیعَتِهِ لَإِبْراهِیمَ».[۵] بدان که جمیع انبیا، مرسلین، اولیا و صالحین علیهم السّلام از جمله شیعه امیر المؤمنین علیه السّلام هستند، زیرا على علیه السّلام با علویّت و مقام ولایت کلّىاش امام همه است، حتّى امام رسول ختمى مرتبت ما صلّى اللّه علیه و آله از جهت رسالتش مىباشد، نه از جهت ولایتش، که رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله با على علیه السّلام از حیث ولایتش متّحد است، چنانچه مکرّر گذشته که ولایت کلّى روح نبوّت و رسالت است چه کلّى باشد یا جزیى، همان روح همه ولایتهاى جزیى است.
بنابراین ممکن است لفظ شیعه از «شاع» به معناى پیروى کرد باشد، ممکن است از «شعاع» باشد، که اصل آن «شعّه» با تشدید عین است و سپس با ابدال عین اوّل به یاء، چنانچه در «أحسست» و «أحسیت» شیعه شده است.
إِذْ جاءَ این جمله ظرف خبرست (که بقیه عبارت خبر آن است).
رَبَّهُ بِقَلْبٍ هنگامى که پروردگارش به قلب سلیم او وارد شد.
در سوره شعرا بیان قلب سلیم گذشت.
إِذْ قالَ لِأَبِیهِ لفظ «إذ» بدل از «اذ» اوّل، یا ظرف «جاء» یا «سلیم» است.
وَ قَوْمِهِ ما ذا تَعْبُدُونَ أَ إِفْکاً آلِهَهً دُونَ اللَّهِ تُرِیدُونَ فَما ظَنُّکُمْ بِرَبِّ الْعالَمِینَ چه گمان مىبرید به پروردگار عالمیان که از او روى برگرداندید و به چیزى روى آوردید که خودتان آن را ساخته اید.
فَنَظَرَ نَظْرَهً فِی النُّجُومِ ابراهیم علیه السّلام نگاهى به ستارگان افکند و گفت: فَقالَ إِنِّی سَقِیمٌ من مریضم و نمىتوانم با شما به جشن بیایم.
در خبر آمده است: ابراهیم سه دروغ گفت اوّل گفت: مریض هستم و دوّم گفت: شکستن بتها را بت بزرگ انجام داده است سوّم درباره ساره است که گفت او خواهر من است.[۶] مقصود این است که او در ظاهر دروغ گفت، در حقیقت دروغ نگفت،زیرا او مى خواست اصلاح کند و مصلح دروغگو نیست.
یا او در همه این موارد توریه کرد چون او به ستارگان و به حرکات و از بین رفتن هر حادثى با حرکت آنها نظر کرد گفت من به زودى مریض خواهم شد یعنى به زودى خواهم مرد.
و به ستارگان نظر کرد دید که نوبت تب کردنش نزدیک است، پس گفت: من مریض هستم یعنى نوبت تب من نزدیک است، یا نظر به ستارگان کرد تا موهم این باشد که ابراهیم مثل آنها محاسبه مىکند، به نظرها و مقتضیات ستارگان حکم مىکند، پس گفت: من سقیم و مریض هستم، مقصودش این بود که من سقیم هستم و هنوز در انسانیّت کامل نیستم.
چون هنوز ابراهیم علیه السّلام به مقام امامت که آخرین مقامات او است نرسیده بود، یا مقصودش این بود که من که قلب من سقیم و حزین اندوهناک است از کارى که شما انجام مىدهید، یعنى مىپرستید چیزى را که نه نفعى به شما مىرساند و نه ضرر.
از امام صادق علیه السّلام نقل شده که فرمود: او بر مبناى نجوم محاسبه کرد و آنچه به حسین علیه السّلام پیش مىآمد دید، از فرط ناراحتى گفت: من از این جریان که بر حسین وارد خواهد آمد بیمارم[۷] از امام صادق و باقر علیهما السّلام آمده است که فرمودند: به خدا سوگند ابراهیم علیه السّلام مریض نبود، دروغ هم نگفت.[۸] بعضى گفتهاند: بیشتر مرضهاى آنان طاعون بود و از سرایت آن مى ترسیدند، پس ابراهیم گفت: من مریض هستم، تا او را به مراسم عید نبرند که با خدایان تنها بماند و آنچه که مىخواهد از شکستن بتها انجام دهد.[۹] فَتَوَلَّوْا عَنْهُ مُدْبِرِینَ به ابراهیم پشت کردند و به مراسم عیدشان رفتند.
فَراغَ إِلى آلِهَتِهِمْ «راغ الرجل» یعنى میل پیدا کرد، یعنى به سوى خدایان آنها رفت.
فَقالَ پس به آنها از باب استهزا گفت: أَ لا تَأْکُلُونَ آیا غذایى که پیش شما هست نمىخورید؟! ما لَکُمْ لا تَنْطِقُونَ چرا حرف نمى زنید و جواب مرا نمىدهید؟! فَراغَ عَلَیْهِمْ ضَرْباً بِالْیَمِینِ لفظ «ضربا» مفعول له «راغ» یا مفعول مطلق فعل محذوف از جنس خودش مىباشد، یا حال از «راغ» است.
در حالى که با دستش ضربه مىزد، همهى آن بتها را شکست جز بزرگ آنها را، چنانچه در سورهى انبیا گذشت.
فَأَقْبَلُوا إِلَیْهِ یَزِفُّونَ آنان با شتاب به سوى ابراهیم علیه السّلام آمدند.
لفظ «یزفّون» به صورت معلوم خوانده شده از «زفّ» یعنى شتاب و عجله کرد و به صورت مجهول خوانده شده از «زفّ العروس الى زوجها» یعنى عروس را به همسرش هدیه کرد.
قالَ پس از آنکه قوم نزد ابراهیم رسیدند ابراهیم گفت:
أَ تَعْبُدُونَ ما تَنْحِتُونَ آیا آنچه را که خود مىتراشید عبادت مىکنید و خدا را که باید عبادت شود ترک مىکنید.
وَ اللَّهُ خَلَقَکُمْ وَ ما تَعْمَلُونَ درحالىکه شما آنچه را که از بتها مىسازید خدا آفریده، زیرا که موادّ آن با خلقت خدا و ساختن آن با قدرت دادن خداست.
قالُوا پس از آنکه با ابراهیم محاجّه کردند و او با آنها احتجاج نمود چنانچه در سورهى انبیا گذشت گفتند:
ابْنُوا لَهُ بُنْیاناً فَأَلْقُوهُ فِی الْجَحِیمِ یعنى او را در آتش شدید بیندازید.
فَأَرادُوا بِهِ کَیْداً خواستند دربارهى او حیله به کار ببرند و با آتش او را بسوزانند.
فَجَعَلْناهُمُ الْأَسْفَلِینَ کید آنها را باطل کردیم و او را حجّت بر دیگران قرار دادیم.
وَ قالَ إِنِّی ذاهِبٌ إِلى رَبِّی سَیَهْدِینِ از امام صادق علیه السّلام آمده است: که مقصود بیت المقدس است.[۱۰] و از امیر المؤمنین علیه السّلام در بیان آن آمده است: رفتن به سوى پروردگارش توجّه او به پروردگارش از جهت عبادت و اجتهاد و تقرّب به سوى خداست.[۱۱] و بعید نیست که مقصودش رفتن به سوى پروردگار بشرىاش در دین و ایمان باشد، یا رفتن به مقام حضور نزد پروردگار ملکوتىاش مىباشد که از آن تعبیر به فکر و سکینه و حضور مىشود.
رَبِّ هَبْ لِی مِنَ الصَّالِحِینَ بار پروردگارا بعضى از صالحین را به من بخشش ده تا انیس تنهایى من، کمک عبادت و دعوت من باشد و منظور ابراهیم علیه السّلام طلب فرزند بود.
فَبَشَّرْناهُ و ما درخواست او را پس از ناامیدى همسرش از فرزند اجابت کردیم.
بِغُلامٍ حَلِیمٍ فَلَمَّا بَلَغَ مَعَهُ السَّعْیَ وقتى به او فرزند دادیم و به سنّ بلوغ و به حدّ مردان رسید در خواب دید که خداوند امر به ذبح او مىکند.
قالَ یا بُنَیَّ إِنِّی أَرى فِی الْمَنامِ به فرزندش گفت: اى فرزندم من در خواب چنین دیدم، چون خوابش تکرار شد گفت: مىبینم.
أَنِّی أَذْبَحُکَ فَانْظُرْ ما ذا تَرى که تو را ذبح مىکنم، بنگر چه مىبینى (نظرت چیست؟) لفظ «ترى» با فتحهى تاء و راء و با ضمهى تاء و کسرهى راء خوانده شده است.
قالَ یا أَبَتِ افْعَلْ ما تُؤْمَرُ آوردن لفظ «بنىّ» به صورت تصغیر و ملحق کردن «تاء» به «أب» براى اظهار شفقت است.
اسماعیل گفت: اى پدر عزیز آنچه را که بدان امر شدهاى انجام بده، نگفت: آنچه را که دیدهاى یا مى بینى، چون معتقد بود که خواب جز از جانب خدا نمى شود، جز امر به آنچه که در خواب دیده است نیست.
سَتَجِدُنِی إِنْ شاءَ اللَّهُ مِنَ الصَّابِرِینَ و اگر خدا بخواهد، مرا از شکیبایان خواهى یافت.
فَلَمَّا أَسْلَما وقتى تسلیم امر خدا شد، یا اسماعیل خودش را و ابراهیم فرزندش را تسلیم نمودند.
و امام على علیه السّلام و امام صادق علیه السّلام «فلمّا سلّما» خواندهاند از تسلیم[۱۲].
وَ تَلَّهُ لِلْجَبِینِ ابراهیم علیه السّلام اسماعیل را براى کشتن به روى خاک درافکند.
وَ نادَیْناهُ أَنْ یا إِبْراهِیمُ قَدْ صَدَّقْتَ الرُّؤْیا به ابراهیم علیه السّلام گفتیم: تو خواب و رؤیا را به سبب عزم و تصمیم و آوردن آنچه که به آن امر شدهاى محقّق ساختى. و جواب «لمّا» محذوف است، یعنى واقع شد آنچه که واقع شد از خوشحالى و استبشار و بالا بردن درجات، صدور مکالمات و حدوث حزن و اندوه به جهت منع شدن او از آن ریاضت بزرگ و فیض عظیم و پاسخ خداى تعالى از این موضوع به ابراهیم علیه السّلام چنانچه در اخبار وارد شده است مفصّل مى باشد.
إِنَّا کَذلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنِینَ إِنَّ هذا لَهُوَ الْبَلاءُ الْمُبِینُ که البتّه ما اینگونه به نیکوکاران پاداش مىدهیم و این امتحان و امر به ذبح فرزند امتحان بزرگى است، یا این مصیبت که همان ذبح فرزند است، یا این صبر و توفیق جهت فرمانبردارى از این امر بزرگ نعمت بزرگى از جانب خداى تعالى است.
وَ فَدَیْناهُ بِذِبْحٍ عَظِیمٍ و بر او ذبح بزرگى فدا ساختیم،که جثّه آن بزرگ بود یا قدر و منزلتش.
اخبار دربارهى اینکه ذبح اسماعیل بوده یا اسحاق مختلف است.
مشهور از اخبار اسماعیل اینکه او جدّ نبىّ ما محمّد صلّى اللّه علیه و آله است، سلطنت در اولاد اسماعیل بوده و نبوّت در اولاد اسحاق، بشارت به ابراهیم نخست دربارهى اسماعیل از هاجر بوده است.
و سپس در مورد اسحاق از ساره و هاجر کنیز ساره بوده که او را به ابراهیم بخشیده بود و هاجر وقتى به اسماعیل حامله شد و او را به دنیا آورد ساره بر آن غبطه خورد، چون در آن هنگام فرزند نداشت و ابراهیم علیه السّلام را اذیّت مىکرد، پس ابراهیم شکایت به سوى خدا برد، خداى تعالى فرمود: زن مانند استخوان دنده است که اگر آن را راست کنى مىشکنى، اگر باقى بگذارى از او بهرهمند مىشوى، هاجر و اسماعیل از نزد ساره دور شدند، پس ابراهیم با هاجر و فرزندش و دلالت جبرئیل به سوى مکّه رفت که در آنجا آب و آبادانى و احدى هم نبود.
فاصله بین بشارت ابراهیم علیه السّلام به اسماعیل و بین بشارت او به اسحاق پنج سال بود.
و از امام صادق علیه السّلام روایت شده که از او سؤال شد بین بشارت ابراهیم به اسماعیل، بین بشارت او به اسحاق چقدر فاصله بود؟
فرمود بین دو بشارت پنج سال فاصله بود، خداى تعالى فرموده: «فَبَشَّرْناهُ بِغُلامٍ حَلِیمٍ» یعنى اسماعیل، آن نخستین بشارتى بود دربارهى فرزند که خداى تعالى به ابراهیم داد، آنگاه که اسحاق براى ابراهیم از ساره به دنیا آمد و به سه سالگى رسید اسماعیل به سوى اسحاق آمد در حالى که اسحاق در دامن ابراهیم بود اسماعیل او را کنار زد و خود در جاى او نشست، ساره که این منظره را دید گفت: اى ابراهیم فرزند هاجر فرزند مرا از دامن تو دور سازد و خود در جاى او بنشیند!! نه، به خدا سوگند: در شهرى که هاجر و فرزندش هستند مرا با آنان مجاور و همسایه نساز، آن دو را از من دور ساز، ابراهیم به ساره احترام و اکرام مىکرد، او را عزیز مىداشت و حقّ او را مىشناخت و این بدان جهت بود که ساره از اولاد انبیا و دختر خالهى او بود.
پس دور کردن هاجر و فرزندش بر ابراهیم سخت شد و از فراق اسماعیل غمناک گشت، شب که فرا رسید از جانب پروردگار کسى آمد خواب را در مورد ذبح فرزندش اسماعیل در موسم مکّه به او ارایه کرد، ابراهیم به خاطر خوابى که دیده بود اندوهناک شد، وقتى در موسم حجّ آن سال حضور پیدا کرد ابراهیم هاجر و اسماعیل را در ماه ذىحجّه حرکت داد و به مکّه برد تا در موسم حجّ اسماعیل را ذبح کند، پس ابتدا به ساختن ستونهاى بیت الحرام نمود، وقتى پایه هاى آن را بالا برد به سوى «منى» خارج شد در حالى که حجّ کرد و مناسکش را انجام داد، سپس به مکّه بازگشت، یک هفته طواف بیت نمود، سپس رفتند و وقتى مشغول سعى شدند، ابراهیم علیه السّلام به اسماعیل علیه السّلام گفت: اى فرزندم من در خواب مىبینم که تو را در موسم حجّ در همین امسال ذبح مىکنم، نظر تو دراینباره چیست؟ گفت: پدر آنچه که مأمور شده اى انجام بده، وقتى سعى خود را تمام کردند.
ابراهیم علیه السّلام او را به «منا» برد که آن یوم نحر و قربانى است، وقتى به جمره وسطى رسیدند ابراهیم اسماعیل را بر پهلوى راست خواباند و کارد به دست گرفت تا او را ذبح کند که ندا آمد یا ابراهیم … تا آخر آیه.[۱۳] و چگونگى ذبح او و آمدن فدیه در کتابهاى مفصّل ذکر شده و همچنین ذکر اخبار مختلف دراینباره در کتابهاى مفصّل ذکر شده که هر کس بخواهد مىتواند به آنها مراجعه نماید.
وَ تَرَکْنا عَلَیْهِ فِی الْآخِرِینَ سَلامٌ عَلى إِبْراهِیمَ بیان این آیه قبل از این گذشت.
کَذلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنِینَ چون این جمله در این داستان قبلا گذشت، گویا که شنونده آن را تلقّى به قبول نموده، حالت شکّ و سؤال براى او باقى نمانده جمله را در اینجا بدون تأکید آورد.
إِنَّهُ مِنْ عِبادِنَا الْمُؤْمِنِینَ وَ بَشَّرْناهُ بِإِسْحاقَ نَبِیًّا مِنَ الصَّالِحِینَ وَ بارَکْنا عَلَیْهِ وَ عَلى إِسْحاقَ وَ مِنْ ذُرِّیَّتِهِما مُحْسِنٌ وَ ظالِمٌ لِنَفْسِهِ مُبِینٌ در این آیه و در قول خداى تعالى:
«ثُمَّ أَوْرَثْنَا الْکِتابَ الَّذِینَ اصْطَفَیْنا مِنْ عِبادِنا …» تا قول خدا: «فَمِنْهُمْ ظالِمٌ لِنَفْسِهِ … تا آخر» اشعار به این مطلب است که گاهى در نسلهاى انبیا ظالم وجود دارد، ظلم آنان عیب بر پدرانشان نیست و بیان ظلم نفس در آنجا ذکر شد.
آیات ۱۱۴- ۱۲۲
[سوره الصافات (۳۷): آیات ۱۱۴ تا ۱۲۲]
وَ لَقَدْ مَنَنَّا عَلى مُوسى وَ هارُونَ (۱۱۴) وَ نَجَّیْناهُما وَ قَوْمَهُما مِنَ الْکَرْبِ الْعَظِیمِ (۱۱۵) وَ نَصَرْناهُمْ فَکانُوا هُمُ الْغالِبِینَ (۱۱۶) وَ آتَیْناهُمَا الْکِتابَ الْمُسْتَبِینَ (۱۱۷) وَ هَدَیْناهُمَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِیمَ (۱۱۸)
وَ تَرَکْنا عَلَیْهِما فِی الْآخِرِینَ (۱۱۹) سَلامٌ عَلى مُوسى وَ هارُونَ (۱۲۰) إِنَّا کَذلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنِینَ (۱۲۱) إِنَّهُما مِنْ عِبادِنَا الْمُؤْمِنِینَ (۱۲۲)
ترجمه:
(۳۷/ ۱۲۲- ۱۱۴)
و به راستى بر موسى و هارون منّت نهادیم (و نعمت دادیم).
آن دو و قومشان را از گرفتارى بزرگ رهانیدیم.
و آنان را یارى دادیم پس آنان بودند که پیروز شدند.
و به آن دو، کتاب روشنگر بخشیدیم.
و آن دو را به راه راست هدایت کردیم.
و براى آنان در میان واپسینان نام نیک نهادیم.
سلام بر موسى و هارون.
ما بدینسان نیکوکاران را جزا مىدهیم.
که آن دو از بندگان مؤمن ما بودند.
تفسیر
وَ لَقَدْ مَنَنَّا عَلى مُوسى وَ هارُونَ به موسى و هارون منّت گذاردیم که آن دو را با قومشان از شدّت بردگى نجات دادیم و آن دو را یارى نمودیم و کتاب و نبوّت دادیم و نام نیک براى آنها گذاشتیم و غیر اینها.
بنابراین تفسیر، قول خداى تعالى: وَ نَجَّیْناهُما تا آخر …
عطف است که آن تفسیر «منّنا» است.
وَ قَوْمَهُما مِنَ الْکَرْبِ الْعَظِیمِ آنها را از غم و ناراحتى بزرگ نجات دادیم، کرب عظیم عبارت بود از بردهکشى و کشتن اولاد، جدا کردن زنان از مردان، تجسّس از مورد حیا و شرم زنان از جهت عیب یا فرزند، ترس از کشته شدن به دست فرعون پس از خروج آنها از مصر و دستگیر شدن و دوباره مورد بردهکشى قرار گرفتن و ترس از غرق شدن پس از ورود به دریا.
وَ نَصَرْناهُمْ آنها را یارى کردیم بدین گونه که از دشمنانشان نجات دادیم و دشمنشان را غرق کردیم.
فَکانُوا هُمُ الْغالِبِینَ وَ آتَیْناهُمَا الْکِتابَ الْمُسْتَبِینَ کتابى که در ظهور صدق رسا و ظاهر است و صاحب و آورندهى آن صادق است و مقصود از آن نبوّت و رسالت و احکام آن دو و تورات صورت آن دو است.
وَ هَدَیْناهُمَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِیمَ آن دو را به راه راست هدایت نمودیم و آن راه انسانى است که فطرى آن راه ولایت فطرى است و تکلیفى آن راه ولایت تکلیفى است و خلاصه راه مستقیم اشاره به ولایت است، چنانچه کتاب اشاره به نبوّت و رسالت است.
وَ تَرَکْنا عَلَیْهِما فِی الْآخِرِینَ سَلامٌ عَلى مُوسى وَ هارُونَ إِنَّا کَذلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنِینَ إِنَّهُما مِنْ عِبادِنَا الْمُؤْمِنِینَ سلام بر موسى و هارون. ما بدینسان نیکوکاران را جزا مىدهیم که آن دو از بندگان مؤمن ما بودند.
آیات ۱۲۳- ۱۳۲
[سوره الصافات (۳۷): آیات ۱۲۳ تا ۱۳۲]
وَ إِنَّ إِلْیاسَ لَمِنَ الْمُرْسَلِینَ (۱۲۳) إِذْ قالَ لِقَوْمِهِ أَ لا تَتَّقُونَ (۱۲۴) أَ تَدْعُونَ بَعْلاً وَ تَذَرُونَ أَحْسَنَ الْخالِقِینَ (۱۲۵) اللَّهَ رَبَّکُمْ وَ رَبَّ آبائِکُمُ الْأَوَّلِینَ (۱۲۶) فَکَذَّبُوهُ فَإِنَّهُمْ لَمُحْضَرُونَ (۱۲۷)
إِلاَّ عِبادَ اللَّهِ الْمُخْلَصِینَ (۱۲۸) وَ تَرَکْنا عَلَیْهِ فِی الْآخِرِینَ (۱۲۹) سَلامٌ عَلى إِلْیاسِینَ (۱۳۰) إِنَّا کَذلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنِینَ (۱۳۱) إِنَّهُ مِنْ عِبادِنَا الْمُؤْمِنِینَ (۱۳۲)
ترجمه:
(۳۷/ ۱۳۲- ۱۲۳)
و همانا الیاس از پیامبران بود.
چنین بود که به قومش گفت آیا پروا نمىکنید.
آیا بعل را مىپرستید و بهترین آفریدگاران را رها مىکنید؟
خداوند را، که پروردگار شما و پروردگار نیاکان شماست؟
پس او را دروغگو شمردند و ایشان (براى حساب و عذاب) احضار مىشوند.
مگر بندگان اخلاص یافته خداوند.
و براى او در میان واپسینان نام نیک نهادیم.
و سلام بر ال یاسین.
ما بدینسان نیکوکاران را جزا مىدهیم.
او از بندگان مؤمن ما بود.
تفسیر
وَ إِنَّ إِلْیاسَ لَمِنَ الْمُرْسَلِینَ بعضى گفتهاند: الیاس همان ادریس نبىّ است[۱۴] و بعضى گفتهاند: پیامبرى از پیامبران بنى اسرائیل از اولاد هارون فرزند عمران پسر عموى یسع بود که بعد از حزقیل مبعوث شده بود.
وقتى یوشع شام را فتح کرد بنى اسرائیل در آنجا اقامت نمودند و آنجا را بین خودشان تقسیم کردند و یک گروه از آنان در بعلبک اقامت کرد که آنها نوادگان و طایفه الیاس بودند[۱۵].
و بعضى گفتهاند: الیاس صاحب خشکىها و صحراها است، خضر صاحب جزیرههاست، هر دو در روز عرفه در عرفات اجتماع مىکنند[۱۶] و بعضى الیاس را ذو الکفل دانسته اند.
إِذْ قالَ لِقَوْمِهِ الیاس به قومش در حالى که آنها را از راه شفقت و دلسوزى اندرز مى داد گفت:
أَ لا تَتَّقُونَ أَ تَدْعُونَ بَعْلًا از خدا نمىترسید و بعل را فرا مىخوانید، بعل اسم بت آنان بوده از طلا، بعضى آن را در لغت یمن اسم پروردگار دانستهاند، مقصود این است که پروردگارى غیر از خدا را فرا مىخوانید؟![۱۷] وَ تَذَرُونَ أَحْسَنَ الْخالِقِینَ و بهترین آفرینندگان را وامىگذارید؟! بیان بهترین خالق بودن خداى تعالى گذشت.
اللَّهَ رَبَّکُمْ وَ رَبَّ آبائِکُمُ الْأَوَّلِینَ که خداى شما و پیشینیان نیاکان شماست.
فَکَذَّبُوهُ فَإِنَّهُمْ لَمُحْضَرُونَ آنان تکذیب کردند، غافل از اینکه براى حساب در آتش باید حاضر شوند.
إِلَّا عِبادَ اللَّهِ الْمُخْلَصِینَ وَ تَرَکْنا عَلَیْهِ فِی الْآخِرِینَ سَلامٌ عَلى إِلْیاسِینَ مگر بندگان خلاصى یافته که او را براى آیندگان بگذاشتیم. پس سلام بر آل یس.
از طریق خاصّه اخبار زیادى روایت شده که قرائت «آل یس» با فتحه الف و مدّ آن و کسره لام است، مقصود از آل یس آل محمّد صلّى اللّه علیه و آله است[۱۸] و «یس» از اسمهاى رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله است و محاجّه آنها با علماى عامّه به این قرائت در اخبار ذکر شده، به نحوى که عامّه آن را انکار نمىکردند، به صحّت قرائت مذکور اعتراف مىکردند، «یس» از نامهاى رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله مىباشد: از طریق عامّه نیز این قرائت روایت شده است، در بعضى از قرآنهاى آنان لفظ «آل» از «یس» با فاصله نوشته شده است.[۱۹] و گویا که منظور از آوردن آل محمّد صلّى اللّه علیه و آله با این لفظ در ذیل داستان الیاس این بوده که آل را ساقط نکنند، چه اگر مىگفت:
«سلام على آل محمّد» لفظ «آل» را ساقط مىکردند.
چون محمّد و اهل بیت او شرف هر صاحب شرف، فخر هر صاحب فخر، مقام هر صاحب مقام است لذا اسلام بر آل محمّد صلّى اللّه علیه و آله سلام بر هر صاحب سلام و شرف است براى هر صاحب شرف، لسان صدق و نام نیک براى هر صادق است، پس صحیح است گفته شود:
بر الیاس نام نیک در بین مردم گذاشتیم که آن سلام بر آل محمّد صلّى اللّه علیه و آله است.
و «الیاسین» با وصل لام در نوشتن خوانده شده، بعضى گفتهاند: آن اسم الیاس است، مانند «سینا» و «سینین»[۲۰].
بعضى گفتهاند: جمع الیاس است، ولى آن بعید است، زیرا لفظ علم هرگاه جمع بسته شود به صورت معرفه با لام آورده مىشود.[۲۱] إِنَّا کَذلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنِینَ إِنَّهُ مِنْ عِبادِنَا الْمُؤْمِنِینَ.
[۱] مجمع البیان: ج ۷ و ۸، ص ۴۴۷.
[۲] تفسیر صافى: ج ۴، ص ۲۷۱، تفسیر قمى: ج ۲، ص ۲۲۳.
[۳] اکمال الدّین: ج ۱، ص ۱۳۴، ضمیمه ح ۳.
[۴] تفسیر قمى: ج ۲، ص ۲۲۳، مجمع البیان: ج ۷ و ۸، ص ۴۴۸.
[۵] تأویل الآیات الظاهره: ص ۴۸۵.
[۶] معانى الاخبار: ص ۲۱۰ ذیل حدیث.
[۷] تفسیر صافى: ج ۴، ص ۳۳. کافى: ج ۱، ص ۴۶۵، ح ۵.
[۸] کافى: ج ۸، ص ۳۶۸ قسمتى از حدیث ۵۵۹.
[۹] تفسیر صافى: ج ۴، ص ۲۷۳.
[۱۰] تفسیر صافى ج ۴، ص ۲۷۴. کافى: ج، ص ۳۷۰، ضمن حدیث ۶۵.
[۱۱] تفسیر صافى: ج ۴، ص ۲۷۴. التوحید: ص ۲۶۶، باب ۳۶، ح ۵.
[۱۲] تفسیر صافى: ج ۴، ص ۲۷۵. مجمع البیان: ج ۷ و ۸، ص ۴۵۱.
[۱۳] مجمع البیان: ج ۷ و ۸، ص ۴۵۵.
[۱۴] مجمع البیان: ج ۷ و ۸، ص ۴۵۷.
[۱۵] ( ۱، ۲) مجمع البیان: ج ۷ و ۸، ص ۴۵۷.
[۱۶] ( ۱، ۲) مجمع البیان: ج ۷ و ۸، ص ۴۵۷.
[۱۷] تفسیر بیضاوى: ج ۲، ص ۲۹۹.
[۱۸] تأویل الآیات الظّاهره: ص ۴۹۰.
[۱۹] تفسیر بیضاوى: ج ۲، ص ۲۹۹.
[۲۰] ( ۱، ۲) مجمع البیان: ج ۷ و ۸، ص ۴۵۶.
[۲۱] ( ۱، ۲) مجمع البیان: ج ۷ و ۸، ص ۴۵۶.
ترجمه تفسیر بیان السعاده فى مقامات العباده، ج۱۲، ص: ۲۴۹