ترجمه بیان السعاده فى مقامات العباده سلطان محمد گنابادی«سلطان علیشاه» سوره الصّافّات ۱۳۳-۱۸۲
آیات ۱۳۳- ۱۴۸
[سوره الصافات (۳۷): آیات ۱۳۳ تا ۱۴۸]
وَ إِنَّ لُوطاً لَمِنَ الْمُرْسَلِینَ (۱۳۳) إِذْ نَجَّیْناهُ وَ أَهْلَهُ أَجْمَعِینَ (۱۳۴) إِلاَّ عَجُوزاً فِی الْغابِرِینَ (۱۳۵) ثُمَّ دَمَّرْنَا الْآخَرِینَ (۱۳۶) وَ إِنَّکُمْ لَتَمُرُّونَ عَلَیْهِمْ مُصْبِحِینَ (۱۳۷)
وَ بِاللَّیْلِ أَ فَلا تَعْقِلُونَ (۱۳۸) وَ إِنَّ یُونُسَ لَمِنَ الْمُرْسَلِینَ (۱۳۹) إِذْ أَبَقَ إِلَى الْفُلْکِ الْمَشْحُونِ (۱۴۰) فَساهَمَ فَکانَ مِنَ الْمُدْحَضِینَ (۱۴۱) فَالْتَقَمَهُ الْحُوتُ وَ هُوَ مُلِیمٌ (۱۴۲)
فَلَوْ لا أَنَّهُ کانَ مِنَ الْمُسَبِّحِینَ (۱۴۳) لَلَبِثَ فِی بَطْنِهِ إِلى یَوْمِ یُبْعَثُونَ (۱۴۴) فَنَبَذْناهُ بِالْعَراءِ وَ هُوَ سَقِیمٌ (۱۴۵) وَ أَنْبَتْنا عَلَیْهِ شَجَرَهً مِنْ یَقْطِینٍ (۱۴۶) وَ أَرْسَلْناهُ إِلى مِائَهِ أَلْفٍ أَوْ یَزِیدُونَ (۱۴۷)
فَآمَنُوا فَمَتَّعْناهُمْ إِلى حِینٍ (۱۴۸)
ترجمه:
(۳۷/ ۱۴۸- ۱۳۳)
و همانا لوط از پیامبران بود.
چنین بود که او و خانواده اش، همگى را، رهایى دادیم.
مگر پیر زنى که جزو واپسماندگان (در عذاب بود).
سپس دیگران را نابود کردیم.
و خود شما بر (آثار) آنان بامدادان مىگذرید.
و نیز شامگاهان، پس آیا تعقّل نمىکنید؟
و بىگمان یونس از پیامبران بود.
آنگاه که به سوى کشتى گرانبار گریخت.
پس با آنان قرعه انداخت و او بیرون انداختنى شد
و ماهى (بزرگ/ نهنگ) او را فروبلعید و او در خور ملامت بود.
و اگر از تسبیحگویان نبود.
در شکم آن تا روزى که مردمان برانگیخته شوند به سر مى برد.
آنگاه او را به کرانه بایر افکندیم و او بیمار بود.
و بر سر او (براى سایه افکنى) گیاهى از (قسم) کدو رویاندیم.
و (سر انجام) او را به سوى صد هزار نفر یا بیشتر (به رسالت) فرستادیم.
آنگاه ایمان آوردند و ما نیز آنان را تا زمانى معیّن برخوردار ساختیم.
تفسیر
وَ إِنَّ لُوطاً لَمِنَ الْمُرْسَلِینَ داستان لوط در سوره هود و حجر و غیر آن دو گذشت.
إِذْ نَجَّیْناهُ وَ أَهْلَهُ أَجْمَعِینَ إِلَّا عَجُوزاً فِی الْغابِرِینَ ثُمَّ دَمَّرْنَا الْآخَرِینَ وَ إِنَّکُمْ لَتَمُرُّونَ عَلَیْهِمْ یعنى شما اى اهل مکّه بر آثار خراب شده پیشینیان مرور مىکنید و از آنجا مىگریزید، چه منزلهاى آنان در «سدوم» بود که در راه شام قرار گرفته است.
مُصْبِحِینَ وَ بِاللَّیْلِ أَ فَلا تَعْقِلُونَ وَ إِنَّ یُونُسَ لَمِنَ الْمُرْسَلِینَ إِذْ أَبَقَ إِلَى الْفُلْکِ الْمَشْحُونِ فَساهَمَ فَکانَ مِنَ الْمُدْحَضِینَ در سورهى یونس اشاره کردیم که داستان یونس و قومش، دعوت شدن او به سوى قومش و فرار او از میان آنها بعد از دفع عذاب از قومش، داخل شدن او در کشتى و گرفتار شدن او در شکم ماهى در کتابهاى مفصّل ذکر شده است، هر کسى بخواهد به کتابهاى مفصّل مراجعه نماید.
از امام باقر علیه السّلام آمده است که فرمود: وقتى یونس با قوم سوار کشتى شد کشتى در طوفان و امواج دریا ایستاد، پس قرعه کشى کردند که یکى از ساکنان را به دریا اندازند، که در سه مرتبه هر سه بار قرعه به نام یونس اصابت کرد، پس یونس علیه السّلام به سر کشتى رفت که ناگهان ماهى دهان باز کرده و یونس را بلعید.[۱] از امام صادق علیه السّلام آمده است: هیچ قومى قرعه نینداخت که امرشان را به خداى تعالى تفویض کنند مگر آنکه قرعه به محقّ اصابت کرد و فرمود: چه قضیّه اى و چه حکمى باعدالت تر از قرعه است اگر کار را به خدا واگذار کنند؟ آیا خداى تعالى نفرموده است:
«فَساهَمَ فَکانَ مِنَ الْمُدْحَضِینَ» یعنى از کسانى که در قرعه مغلوب شدند،[۲] «و حض برجله» یعنى تفحّص نمود و «و حض عن الأمر» یعنى بحث و تفتیش نمود و «و حض رجله» یعنى پایش لیز خورد، آفتاب زائل شد و حجّت باطل گشت.
فَالْتَقَمَهُ الْحُوتُ وَ هُوَ مُلِیمٌ لفظ «ملیم» از «الام» است یعنى عدول کرد، یا از «الام» است یعنى چیزى آورد که مورد سرزنش قرار گرفت، یا سرزنش کننده شده است.
فَلَوْ لا أَنَّهُ کانَ مِنَ الْمُسَبِّحِینَ لَلَبِثَ فِی بَطْنِهِ إِلى یَوْمِ یُبْعَثُونَ این کنایه از امّت است، یعنى هرگاه به بلایى گرفتار شدید تسبیح و تهلیل و ذکر خدا را زیاد کنید تا خداوند شما را از بلا نجات دهد.
فَنَبَذْناهُ بِالْعَراءِ او را به صحرا انداختیم، جایى که از هر پوشاننده و سایه اندازى خالى بود و هیچ درخت یا گیاه، یا بنا یا کوه در آنجا نبود.
وَ هُوَ سَقِیمٌ وَ أَنْبَتْنا عَلَیْهِ شَجَرَهً مِنْ یَقْطِینٍ در حالى که بیمار بود، براى او درخت یقطین رویاندیم و آن درختى است که از زمستان تا تابستان مىماند، ساقه هم ندارد و بعضى معتقدند مقصود بوتهى کدو است.
وَ أَرْسَلْناهُ إِلى مِائَهِ أَلْفٍ أَوْ یَزِیدُونَ او را به یکصدهزار، بلکه بیشتر فرستادیم.
از امام صادق علیه السّلام آمده است: اضافه بر یکصد، هزار و سى هزار تن بودند.[۳] فَآمَنُوا فَمَتَّعْناهُمْ إِلى حِینٍ تا وقت رسیدن اجلهایشان.
آیات ۱۴۹- ۱۸۲
[سوره الصافات (۳۷): آیات ۱۴۹ تا ۱۸۲]
فَاسْتَفْتِهِمْ أَ لِرَبِّکَ الْبَناتُ وَ لَهُمُ الْبَنُونَ (۱۴۹) أَمْ خَلَقْنَا الْمَلائِکَهَ إِناثاً وَ هُمْ شاهِدُونَ (۱۵۰) أَلا إِنَّهُمْ مِنْ إِفْکِهِمْ لَیَقُولُونَ (۱۵۱) وَلَدَ اللَّهُ وَ إِنَّهُمْ لَکاذِبُونَ (۱۵۲) أَصْطَفَى الْبَناتِ عَلَى الْبَنِینَ (۱۵۳)
ما لَکُمْ کَیْفَ تَحْکُمُونَ (۱۵۴) أَ فَلا تَذَکَّرُونَ (۱۵۵) أَمْ لَکُمْ سُلْطانٌ مُبِینٌ (۱۵۶) فَأْتُوا بِکِتابِکُمْ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ (۱۵۷) وَ جَعَلُوا بَیْنَهُ وَ بَیْنَ الْجِنَّهِ نَسَباً وَ لَقَدْ عَلِمَتِ الْجِنَّهُ إِنَّهُمْ لَمُحْضَرُونَ (۱۵۸)
سُبْحانَ اللَّهِ عَمَّا یَصِفُونَ (۱۵۹) إِلاَّ عِبادَ اللَّهِ الْمُخْلَصِینَ (۱۶۰) فَإِنَّکُمْ وَ ما تَعْبُدُونَ (۱۶۱) ما أَنْتُمْ عَلَیْهِ بِفاتِنِینَ (۱۶۲) إِلاَّ مَنْ هُوَ صالِ الْجَحِیمِ (۱۶۳)
وَ ما مِنَّا إِلاَّ لَهُ مَقامٌ مَعْلُومٌ (۱۶۴) وَ إِنَّا لَنَحْنُ الصَّافُّونَ (۱۶۵) وَ إِنَّا لَنَحْنُ الْمُسَبِّحُونَ (۱۶۶) وَ إِنْ کانُوا لَیَقُولُونَ (۱۶۷) لَوْ أَنَّ عِنْدَنا ذِکْراً مِنَ الْأَوَّلِینَ (۱۶۸)
لَکُنَّا عِبادَ اللَّهِ الْمُخْلَصِینَ (۱۶۹) فَکَفَرُوا بِهِ فَسَوْفَ یَعْلَمُونَ (۱۷۰) وَ لَقَدْ سَبَقَتْ کَلِمَتُنا لِعِبادِنَا الْمُرْسَلِینَ (۱۷۱) إِنَّهُمْ لَهُمُ الْمَنْصُورُونَ (۱۷۲) وَ إِنَّ جُنْدَنا لَهُمُ الْغالِبُونَ (۱۷۳)
فَتَوَلَّ عَنْهُمْ حَتَّى حِینٍ (۱۷۴) وَ أَبْصِرْهُمْ فَسَوْفَ یُبْصِرُونَ (۱۷۵) أَ فَبِعَذابِنا یَسْتَعْجِلُونَ (۱۷۶) فَإِذا نَزَلَ بِساحَتِهِمْ فَساءَ صَباحُ الْمُنْذَرِینَ (۱۷۷) وَ تَوَلَّ عَنْهُمْ حَتَّى حِینٍ (۱۷۸)
وَ أَبْصِرْ فَسَوْفَ یُبْصِرُونَ (۱۷۹) سُبْحانَ رَبِّکَ رَبِّ الْعِزَّهِ عَمَّا یَصِفُونَ (۱۸۰) وَ سَلامٌ عَلَى الْمُرْسَلِینَ (۱۸۱) وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ (۱۸۲)
ترجمه:
(۳۷/ ۱۸۲- ۱۴۹)
از آنان بپرس که آیا پروردگار تو را دختران است و خود ایشان پسران؟
یا آنکه ما فرشتگان را مادینه آفریده ایم و ایشان شاهد بودهاند؟
حال ایشان از سر تهمتشان مى گویند:
خداوند فرزندى پدید آورده است؛ و ایشان دروغگو هستند.
آیا (خداوند) دختران را بر پسران ترجیح داده است؟
شما را چه مى شود، چگونه داورى مى کنید؟
آیا اندیشه نمى کنید؟
یا حجّتى آشکار در دست دارید؟
پس اگر راست مى گویید سندتان را بیاورید.
و بین او و جن پیوندى قایل شدند، جنّیان خود به خوبى مىدانند که ایشان (براى حساب)احضار مىشوند.
پاک و منزّه است خداوند از آنچه مىگویند.
مگر بندگان اخلاص یافتهى خداوند.
بدانید که شما و آنچه مى پرستید.
شما کسى را به گمراهى نمى کشید.
مگر کسى را که در آیندهى دوزخ است.
و فرشتگان گویند هیچ کس از ما نیست مگر آنکه پایگاهى معیّن دارد.
و ماییم که تسبیحگویانیم.
و آنان ادعا مى کردند،
که اگر در دست ما کتابى از (کتابهاى آسمانى) پیشینیان بود.
بىشک از بندگان اخلاص یافتهى خداوند مى شدیم.
ولى آن (کتاب آسمانى/ قرآن) را انکار کردند، زودا که بدانند.
و حکم ما در حقّ بندگان به رسالت فرستادهمان از پیش معیّن شده است.
ایشانند که نصرت یافتگانند.
و سپاه ماست که ایشان پیروزند.
پس تا مدّتى از آنان روى بگردان.
و بنگر ایشان را، که زودا به دیده بصیرت بنگرند.
آیا عذاب ما را به شتاب مى خواهند
آنگاه که به سراى ایشان فرود آید، بد است بامداد (عذاب) هشداریافتگان.
و تا مدّتى از آنان روى بگردان.
و بنگر زودا که به دیده بصیرت بنگرند.
پاک و منزّه است پروردگارت، که پروردگار پیروزمند است، از آنچه مى گویند.
و درود بر پیامبران باد.
و سپاس خداوند را که پروردگار جهانیان است.
تفسیر
فَاسْتَفْتِهِمْ پس از آنکه این داستانها را براى آنها ذکر کردى که در آنها عبرت براى هر عبرتگیرندهاى است از آنان بپرس: أَ لِرَبِّکَ اى پیامبر به این امّت که ملایکه را دختران خدا مىخوانند بگو: آیا براى پروردگار تو که در مورد امّتهاى گذشته و تکذیبکنندگان و راست پنداران و ابناى آنان علیهم السّلام این همه کارها انجام داده است.
الْبَناتُ دختران هستند که به نظر شما پستترین اولادند؟!
وَ لَهُمُ الْبَنُونَ و براى خودشان پسران باشند که به نظر آنان شریفترین اولاد مىباشند، که بدانند که آنان در این نسبت خطا کردهاند، بیدار شوند و بدانند که در نسبت دادن فرزند به سوى خداى تعالى اشتباه کردهاند (و همچنین در برترى پس بر دختر در اشتباهند).
أَمْ خَلَقْنَا الْمَلائِکَهَ یا ما ملایکه را که شریفترین مخلوقات هستند و از نقایص مذکّر و مؤنّث بودن مبرّا هستند.
إِناثاً مؤنّث آفریدیم که به انواع نقایص مبتلا باشد.
وَ هُمْ شاهِدُونَ یعنى آیا آنها دیدند که ما ملایکه را دختر آفریدیم؟! تا متنبّه شوند که این گفتار آنان جز حدس و تخمین نیست، فکر و اندیشه کنند که عاقل نباید در مثل این مطلب مهمّ با حدس و تخمین سخن بگوید.
أَلا إِنَّهُمْ مِنْ إِفْکِهِمْ لَیَقُولُونَ آنان از جهل و نادانى بر خدا دروغ بسته و این سخنان مهمّ و بزرگ را مىگویند که نباید گفته شود، مىگویند که:
وَلَدَ اللَّهُ وَ إِنَّهُمْ لَکاذِبُونَ خدا را فرزند مىباشد البتّه دروغ مىگویند و هیچ احتمال و صدق در گفتار آنان نیست.
أَصْطَفَى الْبَناتِ عَلَى الْبَنِینَ ما لَکُمْ کَیْفَ تَحْکُمُونَ أَ فَلا تَذَکَّرُونَ آیا متذکّر نمىشوید قبح و زشتى آنچه را که مىگویند و نسبت فرزند به خدا مىدهید.
زیرا چنین نسبتى خداى تعالى را از وجوب به امکان، از بىنیازى به احتیاج، از تنزّه به تدنّس، از تجرّد به مادّى بودن و غیر اینها از نقایص مىکشاند، بعد از نسبت فرزند به خدا متذکّر زشتى و قبح گفتارتان نمى شوید و مى گویید فرزندان خدا دختران هستند، نه پسران.
أَمْ لَکُمْ سُلْطانٌ مُبِینٌ یا شما دلیل و حجّتى آشکار، یا آشکارکننده دارید.
خداى تعالى این گفتار آنان را که: «لربّنا البنات، الملائکه بنات اللّه» انکار نمود، سپس نسبت مؤنّث بودن ملایکه را انکار کرد، که آنها از پلیدى مذکّر و مؤنث بودن منزّه هستند سپس شاهد بودن مشرکین خلقت ملایکه را انکار نمود.
چون مؤنّث و مذکّر بودن جز با شهود و دیدن دانسته نمى شود، سپس نسبت فرزند به خدا را انکار کرد، تصریح نمود که این نسبت از جمله دروغهاى آنها است و تصریح کرد که مشرکین اکیدا دروغ مىگویند.
سپس آنها را سرزنش کرد که چرا دختران را به خدا نسبت مىدهند و پسران را به خود شان، با اینکه هرگاه نسبت دختر به آنها داده شود روى آنها سیاه مىشود، سپس آنها را سرزنش کرد که چرا قبح و زشتى این مطلب را متذکّر نمىشوند، در حالى که قبح امثال آن را هر صاحب عقل و شعورى متذکّر مىگردد، سپس آنان را سرزنش کرد که بدون دلیل و برهان سخن مىگویند، به خصوص در امثال این گفتارها.
سپس از آنها درخواست دلیل و حجّت کرد تا آنان را ملزم به اقرار بر دلیل نداشتن بکند، همهى این مطالب جهت تأکید زشتى این گفتار و تأکید سرزنش کردن گوینده اش مى باشد.
فَأْتُوا بِکِتابِکُمْ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ اگر شما در این گفتار و نسبت فرزند به خدا راستگو هستید دلیل و حجّت خود را بیاورید، که راستگو باید بر ادّعاى خودش حجّت و برهان داشته باشد، یا اگر در ادّعاى حجّت و کتاب راست مىگویید کتاب خود را بیاورید.
وَ جَعَلُوا بَیْنَهُ وَ بَیْنَ الْجِنَّهِ نَسَباً آنان بین خداى تعالى و بین جنّ نسبت قایل شدند، یعنى مشرکین گاهى مى گویند: ملایکه دختران خدا هستند، گاهى مى گویند: جنّ دختران خدا هستند، یا بعضى جنّ را مى گویند، بعضى ملایکه را، بعضى گفته اند: مقصود آنها از جنّ ملایکه است، ولى چون دیده نمى شوند ملایکه نامیده اند.
و بعضى گفتهاند: مشرکین گفتند: خداوند با جنّ تزویج کرد و فرزند ملایکه به دنیا آوردند، بعضى گفتهاند: مشرکین گفتند: خدا و شیطان برادرند و خدا آفریننده خیر و نور و شیطان خالق شرّ و تاریکى است.
و بعضى گفتهاند: مقصود از نسبت نسبت در عبادت است، چون بعضى از آنان ابلیس را عبادت مىکنند و مىگویند او به عبادت از خدا سزاوارتر است، یا در عبادت مثل او است.[۴] وَ لَقَدْ عَلِمَتِ الْجِنَّهُ إِنَّهُمْ لَمُحْضَرُونَ در حساب، یا در آتش حاضر مىشوند، ضمیر «انّهم» به جنّ، یا به مشرکین، یا به مجموع برمىگردد.
سُبْحانَ اللَّهِ عَمَّا یَصِفُونَ منزّه است خداى تعالى از آنچه که در حقّ او توصیف مىکنند از قبیل فرزند، نسبت و دامادى و تزویج جنّ.
إِلَّا عِبادَ اللَّهِ الْمُخْلَصِینَ استثنا از فاعل «یصفون» یا از مرفوع «لمحضرون» یا استثناى منقطع است (یعنى غیر از بندگان پاک و خالص شده در اشتباهند).
فَإِنَّکُمْ وَ ما تَعْبُدُونَ شما و آنچه که مىپرستید از ملایکه و جنّ و شیاطین و غیر اینها از معبودها.
ما أَنْتُمْ عَلَیْهِ آن حالتى که شما بر آن حالت هستید، یعنى بر آنچه که عبادت مى کنید، اعتقادى که به خدا دارید، یا بر این وصف که هستید.
بِفاتِنِینَ نمى توانید مردم را فاسد و گمراه سازید، جمله جز او شرط محذوف است، یعنى وقتى خداوند از آنچه که بدون تحقیق مىگویید منزّه است و اگر امر مادّى نمىتواند تصرّف در چیزى بکند که منزّه ار مادّه است، پس شما و معبودهایتان نمى توانید مردم را بر خلاف امر تکوینى خدا فاسد و گمراه کرده و در فتنه بیندازید.
إِلَّا مَنْ هُوَ صالِ الْجَحِیمِ مگر کسى که داخل در جهنّم باشد و در آنجا بسوزد، یعنى کسى که بالفعل در آتش جهنّم است و خودش آن را احساس نمى کند، چون مدارکش بىحسّ است و از سوختن در آتش متأثّر نمى شود.
وَ ما مِنَّا إِلَّا لَهُ مَقامٌ مَعْلُومٌ هیچ یک از ما فرشتگان نیست جز آنکه مقامى معیّن و معلوم دارند، این سخن ملایکه است در ردّ بر عبادت کنندگانشان.
و جمله حالیّه به تقدیر قول یا معطوفه است، معناى آن این است که ملایکه مىگویند: هر یک از ما در مقام بندگى خدا مقامى معیّن و معلوم دارد.
و بعضى گفته اند: این سخن قول جبرئیل علیه السّلام به نبىّ صلّى اللّه علیه و آله است.
و از امام صادق علیه السّلام آمده است که فرمود: این آیه درباره ائمّه و اوصیا از آل محمّد صلّى اللّه علیه و آله نازل شده است و معناى آن این است که هر یک از ما در عبودیّت مقام خاصّى دارد که از آن فراتر نمىرویم، پس چگونه ما مىتوانیم معبود بشویم و مراقب عبادت کنندگانمان باشیم و حافظ و یارى دهنده آنها باشیم؟![۵] وَ إِنَّا لَنَحْنُ الصَّافُّونَ ما همه به عبادت و خدمت حقّ صف بسته ایم، نه آنکه بندگان براى ما صف ببندند.
وَ إِنَّا لَنَحْنُ الْمُسَبِّحُونَ و ما تسبیحکنندگان خدا هستیم، نه این که جائز باشد کسى ما را تسبیح کند.
از امام صادق علیه السّلام آمده است: ما نورهایى بودیم در اطراف عرش صف بسته و تسبیح مىکردیم، اهل آسمان به سبب تسبیح ما تسبیح مىگفتند تا آنکه به زمین هبوط کردیم و تسبیح گفتیم، پس اهل زمین با تسبیح ما تسبیح گفتند، ما هستیم صف بستگان و ما هستیم تسبیحگویان.[۶] وَ إِنْ کانُوا لَیَقُولُونَ مشرکین هم اگر چه چنین مىگفتند که:
لَوْ أَنَّ عِنْدَنا ذِکْراً مِنَ الْأَوَّلِینَ اگر نزد ما هم کتابى از کتب پیشینیان، یا شریعتى از شرایع آنان، یا پیامبرى از پیامبران آنان بود ما هم بندگان مخلص خدا بودیم.
لَکُنَّا عِبادَ اللَّهِ الْمُخْلَصِینَ فَکَفَرُوا بِهِ آنها به ذکر که عبارت از محمّد صلّى اللّه علیه و آله است، یا به قرآن، یا به شریعت محمّد صلّى اللّه علیه و آله یا ولایت على علیه السّلام است، کافر شدند.
فَسَوْفَ یَعْلَمُونَ به زودى عاقبت کفرشان را خواهند دانست.
وَ لَقَدْ سَبَقَتْ کَلِمَتُنا لِعِبادِنَا الْمُرْسَلِینَ در حالى که کلمه و عهد ما به وعده و یارى رسولان ما از پیش مقرّر شده است.
یعنى کلمه ما که عبارت از فعلیّت انسانى است دلیل هر خیر، طریق هر مطلوب و فعلیّت هر کمالى است، یا کلمه ما که ولایت است بر کلمه شیطان سبقت گرفته و کلمه شیطان مغلوب شده است.
و اگر کلمه شیطان مغلوب شود همه لشگریان داخلى و خارجى شیطان مغلوب مىشوند، همه لشگریان داخلى و خارجى حقّ غالب مىگردند و آیه دلدارى دادن به رسول و مؤمنین و تهدید کافرین است که:
إِنَّهُمْ لَهُمُ الْمَنْصُورُونَ وَ إِنَّ جُنْدَنا لَهُمُ الْغالِبُونَ آن پاکان یارى شده خدایند و لشگریان ما پیروزمندند.
این جمله بدل از «کلمتنا» یا جواب سؤال مقدّر در مقام بیان «کلمه» یا در مقام تعلیل است.
فَتَوَلَّ عَنْهُمْ از گفتگو و جنگ با مشرکین اعراض کن.
حَتَّى حِینٍ تا موعد یارى تو و کشتن آنها برسد.
وَ أَبْصِرْهُمْ و آنها را بینا کن و چون چشم بصیرت تو باز شده مىتوانى آنها را نیز بر حال بدشان آگاه و بینا سازى و بینند که این حالت آنان را به جهنّم و به عذاب دردناک مىکشاند یا آنها را بر حالتى که در قیامت و نزد حساب یا در جهنّم و نزد عذاب بر آن حالت هستند آگاه و بینا کن؛ چه تو احتیاج ندارى که قیامت بیاید، زیرا قیامت حال تو است و تو آن را مىبینى.
فَسَوْفَ یُبْصِرُونَ و آنان به زودى حال خودشان را در قیامت مىبینند، چون هنوز از تنگناى طبع و زندان نفوس و پردههاى هواهایشان خارج نشده اند.
أَ فَبِعَذابِنا یَسْتَعْجِلُونَ این جمله تهدید آنها است.
روایت شده وقتى «فَسَوْفَ یُبْصِرُونَ» نازل شد گفتند: قیامت چه وقت است، ما چه وقت حال خود را خواهیم دید؟ پس خداى تعالى در مقام تهدید آنان فرمود: «أَ فَبِعَذابِنا یَسْتَعْجِلُونَ» آیا به عذاب ما عجله و شتاب مى کنند؟
فَإِذا نَزَلَ بِساحَتِهِمْ فَساءَ صَباحُ الْمُنْذَرِینَ که چون عذاب پیرامون آنها فرارسد، هنگام بدى برایشان فرا مىرسد چه صباح به وقت انذارشده ها گفته مى شود، زیرا بیشتر اوقات لفظ «صباح» در مطلق وقت استعمال و استعاره مى شود.
وَ تَوَلَّ عَنْهُمْ حَتَّى حِینٍ وَ أَبْصِرْ فَسَوْفَ یُبْصِرُونَ تأکید آیه اوّل و به دنبال هم بودن وعد و وعید است تا هر دو طرف وعد و وعید کامل شود.
سُبْحانَ رَبِّکَ منزّه است پروردگار تو از هر چیزى که وصف کنندگان او را وصف مى کنند، مخصوصا از چیزى که مشرکین او را وصف مىکنند.
رَبِّ الْعِزَّهِ عَمَّا یَصِفُونَ او پروردگار عزّت است، زیرا هیچ کمال و وصفى نیست مگر آنکه خداى تعالى خالق و پروردگار آن است.
وَ سَلامٌ سلام نام خداست و نیز به معناى سلامت یا تحیّت و سلام عَلَى الْمُرْسَلِینَ گویا که خداى تعالى فرموده است:
نقمت بر مشرکین و سلام بر مسلمین باد، چه قول خدا: «سُبْحانَ رَبِّکَ رَبِّ الْعِزَّهِ» در مقام این است که گفته شود: نقمت و عذاب بزرگى بر مشرکین است بدون آنکه کسى بتواند آن را دفع کند و سلام بر موحّدین.
وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ این جمله تعلیم بندگان است یا انشاى حمد است که خداى تعالى جهت تعظیم خودش فرموده است.
یا اخبار از این است که هر کمال و هر صفت صفت کمال مخصوص خداست، پس چگونه براى او در ملکش شریک مىتواند باشد؟!
[۱] تفسیر بیضاوى: ج ۲، ص ۳۰۰.
[۲] من لا یحضره الفقیه: ج ۳، ص ۹۲، حدیث ۳۳۹۰ و ۳۳۹۱.
[۳] کافى: ج ۱، ص ۱۷۴، ح ۱.
[۴] مجمع البیان: ج ۷ و ۸، ص ۴۶۰.
[۵] تفسیر صافى: ج ۴، ص ۲۸۶.
[۶] تأویل الآیات الظّاهره: ص ۴۸۷.
ترجمه تفسیر بیان السعاده فى مقامات العباده، ج۱۲، ص: ۲۶۳