ترجمه بیان السعاده فى مقامات العباده سلطان محمد گنابادی«سلطان علیشاه» سوره الأحقاف
سوره الأحقاف
همهى این سوره مکّى است، بعضى گفتهاند: تنها آیهى: قُلْ أَ رَأَیْتُمْ إِنْ کانَ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ مدنى است که آن در مدینه دربارهى عبد اللّه بن سلام نازل شده است.
آیات ۱- ۸
[سوره الأحقاف (۴۶): آیات ۱ تا ۸]
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ
حم (۱) تَنْزِیلُ الْکِتابِ مِنَ اللَّهِ الْعَزِیزِ الْحَکِیمِ (۲) ما خَلَقْنَا السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَیْنَهُما إِلاَّ بِالْحَقِّ وَ أَجَلٍ مُسَمًّى وَ الَّذِینَ کَفَرُوا عَمَّا أُنْذِرُوا مُعْرِضُونَ (۳) قُلْ أَ رَأَیْتُمْ ما تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَرُونِی ما ذا خَلَقُوا مِنَ الْأَرْضِ أَمْ لَهُمْ شِرْکٌ فِی السَّماواتِ ائْتُونِی بِکِتابٍ مِنْ قَبْلِ هذا أَوْ أَثارَهٍ مِنْ عِلْمٍ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ (۴)
وَ مَنْ أَضَلُّ مِمَّنْ یَدْعُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ مَنْ لا یَسْتَجِیبُ لَهُ إِلى یَوْمِ الْقِیامَهِ وَ هُمْ عَنْ دُعائِهِمْ غافِلُونَ (۵) وَ إِذا حُشِرَ النَّاسُ کانُوا لَهُمْ أَعْداءً وَ کانُوا بِعِبادَتِهِمْ کافِرِینَ (۶) وَ إِذا تُتْلى عَلَیْهِمْ آیاتُنا بَیِّناتٍ قالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لِلْحَقِّ لَمَّا جاءَهُمْ هذا سِحْرٌ مُبِینٌ (۷) أَمْ یَقُولُونَ افْتَراهُ قُلْ إِنِ افْتَرَیْتُهُ فَلا تَمْلِکُونَ لِی مِنَ اللَّهِ شَیْئاً هُوَ أَعْلَمُ بِما تُفِیضُونَ فِیهِ کَفى بِهِ شَهِیداً بَیْنِی وَ بَیْنَکُمْ وَ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ (۸)
ترجمه:
(۴۶/ ۸- ۱)
به نام خداوند بخشندهى مهربان
حم [حا. میم].
کتابى است فروفرستاده از سوى خداوند پیروزمند فرزانه.
ما آسمانها و زمین و آنچه در میان آنهاست، جز به حقّ و سر آمدى معیّن نیافریده ایم و کافران از آنچه هشدار مى یابند روى گردانند.
بگو آیا شریکانى را که به جاى خداوند قایل هستید، نگریستهاید، به من، بنمایانید که چه چیزى را در زمین آفریدهاند، یا آیا در [آفرینش] آسمانها شرکتى داشته اند، اگر راست مى گویید کتابى پیش از این [کتاب]، یا نشانهاى از علم براى من بیاورید.
و کیست گمراه تر از کسى که موجوداتى را به دعا خواند که تا روز قیامت پاسخش را ندهند و ایشان از دعاى آنان بى خبرند.
و چون مردم گرد آورده شوند، [آن معبودان باطل] دشمنان ایشان باشند و عبادتشان را منکر شوند.
و چون آیات ما روشنگرانه بر آنان خوانده شود، کافران دربارهى حقّ چون فراز آیدشان گویند، این جادویى آشکار است.
یا گویند آن را برساخته است. بگو اگر آن را برساخته باشم، در برابر خداوند چیزى به سود من ندارید، او به آنچه به آن مىپردازید آگاهتر است؛ او در میان من و شما گواه بس، او آمرزگار مهربان است.
تفسیر
[حم تَنْزِیلُ الْکِتابِ مِنَ اللَّهِ الْعَزِیزِ الْحَکِیمِ ما خَلَقْنَا السَّماواتِ] منظور از سماوات آسمانهاى عالم طبع و آسمانهاى عالم ارواح در عالم کبیر و صغیر است.
[وَ الْأَرْضَ] همان تعمیم که در آسمانها ذکر شد اینجا نیز جارى است [وَ ما بَیْنَهُما إِلَّا بِالْحَقِ] حقّى که بهوسیله حقّ آفریده شده است.
[وَ أَجَلٍ مُسَمًّى] اجل و مدّت معیّن براى آسمانهاى عالم صغیر و زمین آن، همچنین آسمانهاى عالم کبیر و زمین آن، چه آن نیز داراى حاصل و مدّتى است که تا اوّل عالم برزخ ادامه پیدا مى کند.
[وَ الَّذِینَ کَفَرُوا عَمَّا أُنْذِرُوا مُعْرِضُونَ] کفّار نسبت به آنچه که بیم داده شده اند اعراض مىکنند (یعنى توجّه به مورد انذار که زیانبخش است ندارند) چون گمان مى کنند ما ایشان را عبث و بیهوده آفریدیم، در حالى که ما انسان را براى کمال برتر به زمین آوردیم و آنچه که انذار شدهاند عبارت از عقوبتى است که از ترک پیروى ولایت مترتّب مى شود، اعراض آنان عبارت از این است که التفات و توجّه به آن (عقوبت) ندارند و تدبّر در دفع آن نمى کنند.
[قُلْ] به مشرکین به خدا و ولایت بگو: [أَ رَأَیْتُمْ ما تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ] آنچه را که جز خدا فرامى خوانید از قبیل بتها، ستارگان، هواها، شیاطین و ملایکه، یا آنچه را که جز خلفا و جانشینان خدا یا بدون اذن خدا فرامىخوانید از قبیل رؤساى ضلالت و گمراهى.
[أَرُونِی ما ذا خَلَقُوا مِنَ الْأَرْضِ أَمْ لَهُمْ شِرْکٌ فِی السَّماواتِ] آنان در خلق آسمانها هیچ شرکتى ندارند. بعضى در خلق هیچ یک از اجزاى زمین و هیچ یک از اجزاى آسمانها شرکت ندارند تا بدان وسیله مستحقّ عبادت شوند.
[ائْتُونِی بِکِتابٍ مِنْ قَبْلِ هذا] این جمله بدل از «أرونى» به صورت بدل اشتمال است، یعنى به من نشان بدهید چه چیز خلق کردند، نوشتهاى نشان دهید که در آن شرکت اینان در آفریدن زمین ثبت شده باشد.
البتّه این سخن بر سبیل تسلیم و تنزّل است، یعنى اگر شما دلیل عقلى ندارید از یک کتاب آسمانى یا غیر آسمانى دلیلى نقلى بیاورد که تقلید آن ممکن باشد.
[أَوْ أَثارَهٍ مِنْ عِلْمٍ] لفظ «اثاره» نقل کردن حدیث و روایت آن است یعنى نوشتهاى بیاورید که اعتماد بر آن ممکن باشد و در آن جواز شرکت داشتن شرکا در خلق آسمانها و زمین ثبت شده باشد، یا حدیث منقولى بیاورید که ناشى از علم باشد، تفسیر شده است به باقى ماندهاى از علم پیشینیان که اعتماد بر آن جائز و تقلید از آن ممکن است.
[إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ] اگر راست مىگویید چه گفتن مانند چنین سخنى و اعتقاد به آن جائز نیست مگر آنکه دلیلى عقلى صحّت آن را گواهى کند.
و اگر شما دلیل عقلى ندارید لااقلّ باید دلیل نقلى داشته باشید از نوشته یا روایتى که اعتماد و تقلید از آن خردمندانه باشد.
از امام باقر علیه السّلام از این آیه سؤال شد، فرمود: مقصود از کتاب تورات و انجیل است، امّا مقصود از «أثاره» علم جانشینان پیامبران علیهم السّلام است، پس از آنکه عجز و ناتوانى مشرکین را در آوردن دلیل عقلى یا نقلى ظاهر و آشکار نمود دلیل عقلى و نقلى آورد تا بطلان گفتارشان را ثابت کند، پس فرمود: [وَ مَنْ أَضَلُّ مِمَّنْ یَدْعُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ مَنْ لا یَسْتَجِیبُ لَهُ] آیا کسى گمراهتر از چنین شخصى وجود دارد که جز خدا کسى را فرا مى خواند که اگر دعا و فراخواندن او را بشنود نمى تواند پاسخ داده و او را مجاب نماید تا چه رسد به آنکه مصالحشان را مراعات کرده و بر ضمایر و اسرارشان آگاهى بیابد.
[إِلى یَوْمِ الْقِیامَهِ] آنان معبودها تا چندى که در دنیا هستند دعاى عبادتکنندگانشان نشان را نمىشنوند، اگر بشنوند هم نمىتوانند استجابت کنند و اگر قادر بر پاسخ بوده باشد بر اصلاحشان قادر نیستند؛ولى در روز قیامت نداى عبادت کنندگان را شنیده و به آنان جواب مى دهند، پاسخشان این است که عبادت مشرکین را انکار مى کنند.
[وَ هُمْ عَنْ دُعائِهِمْ غافِلُونَ] آن معبودها از اینکه کسانى آنها را عبادت مى کرده اند غافل بودهاند، تا چه رسد به اینکه بشوند و اجابت نمایند، این خود دلیل عقلى است که دلالت بر عدم جواز عبادت و فراخواند آن معبودها مى کند.
[وَ إِذا حُشِرَ النَّاسُ کانُوا لَهُمْ أَعْداءً وَ کانُوا بِعِبادَتِهِمْ کافِرِینَ] آنگاه که مردم در روز قیامت محشور شوند دشمن معبودهاى خویش گشته و نسبت به عبادتشان کفر مىورزند. و این دلیل نقلى است که از انبیا و اوصیا علیهم السلام نقل شده و در کتابهاى آسمانى و غیر آنها ثبت شده است.
[وَ إِذا تُتْلى عَلَیْهِمْ آیاتُنا بَیِّناتٍ] و چون بر آنان آیاتى که دلالت آن آیات روشن است یا روشنىکننده مىباشد، خوانده مىشود.
[قالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لِلْحَقِّ لَمَّا جاءَهُمْ] آن کافران هنگامى که حقّ بودن آیات و نشانهها ظاهر شد گفتند.
(از این جهت اسم ظاهر به جاى ضمیر گذاشته شد تا مورد اشاره مشخص باشد: [هذا سِحْرٌ مُبِینٌ] که این جادوست و باطل بودنش ظاهر و آشکارست.
[أَمْ یَقُولُونَ افْتَراهُ] چون سحر و جادو تا حدودى شأن و مقامى پیش مردم داشته و در دلهایشان مىنشیند، از این گفتار استدراک نموده و فرمود: بلکه مىگویند: حقّ و حقیقت بودن آن ساخته پیامبر است که او به افترا به آن نام حقیقت داده است.
[قُلْ] در جوابشان بگو: [إِنِ افْتَرَیْتُهُ فَلا تَمْلِکُونَ لِی مِنَ اللَّهِ شَیْئاً] اگر من افترا بستم شما چیزى از عذاب خدا را از من دفع نکنید (چیزى از گناهان مرا تحمّل ننمایید)، چون شما چیزى از عذاب خدا را مالک نیستید، تا بتوانید آن را از من دفع نمایید.
یا مقصود این است که اگر من افترا، بسته باشم عاقل نیستم و باید سفیه باشم، چون افترا چیزى جز در معرض و خشم خدا قرار گرفتن نیست و اگر بخواهم در معرض خشم خدا قرار گیرم تا پیش شما مورد قبول باشم سفاهت است و من باید سفیه باشم، چون مقبول بودن نزد شما به حال من سودى نمىرساند، زیرا شما هیچ توانایى ندارید که عذاب خدا را از من بردارید.
و بعد از باطل کردن افترا آنان را تهدید کرده و فرموده:
[هُوَ أَعْلَمُ بِما تُفِیضُونَ] خداوند داناترست به آنچه که شما دفع مىکنید [فِیهِ] مقصود همین گفتار آنان است که گفتند: قرآن سحر و افترا است.
[کَفى بِهِ شَهِیداً بَیْنِی وَ بَیْنَکُمْ] و خدا خود براى شهادت من و شما کافى است. این جمله تهدید دیگرى براى آنان است.
[وَ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ] بین تهدید و امیدوارى را جمع کرده است همانطور که شأن یک نصیحت کنندهى کامل چنین است.
آیات ۹- ۱۴
[سوره الأحقاف (۴۶): آیات ۹ تا ۱۴]
قُلْ ما کُنْتُ بِدْعاً مِنَ الرُّسُلِ وَ ما أَدْرِی ما یُفْعَلُ بِی وَ لا بِکُمْ إِنْ أَتَّبِعُ إِلاَّ ما یُوحى إِلَیَّ وَ ما أَنَا إِلاَّ نَذِیرٌ مُبِینٌ (۹) قُلْ أَ رَأَیْتُمْ إِنْ کانَ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ وَ کَفَرْتُمْ بِهِ وَ شَهِدَ شاهِدٌ مِنْ بَنِی إِسْرائِیلَ عَلى مِثْلِهِ فَآمَنَ وَ اسْتَکْبَرْتُمْ إِنَّ اللَّهَ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ (۱۰) وَ قالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لِلَّذِینَ آمَنُوا لَوْ کانَ خَیْراً ما سَبَقُونا إِلَیْهِ وَ إِذْ لَمْ یَهْتَدُوا بِهِ فَسَیَقُولُونَ هذا إِفْکٌ قَدِیمٌ (۱۱) وَ مِنْ قَبْلِهِ کِتابُ مُوسى إِماماً وَ رَحْمَهً وَ هذا کِتابٌ مُصَدِّقٌ لِساناً عَرَبِیًّا لِیُنْذِرَ الَّذِینَ ظَلَمُوا وَ بُشْرى لِلْمُحْسِنِینَ (۱۲) إِنَّ الَّذِینَ قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا فَلا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ (۱۳)
أُولئِکَ أَصْحابُ الْجَنَّهِ خالِدِینَ فِیها جَزاءً بِما کانُوا یَعْمَلُونَ (۱۴)
ترجمه:
(۴۶/ ۱۴- ۹)
بگو [من] پدیدهاى نوظهور در میان پیامبران نیستم، نمىدانم بر من و بر شما چه خواهد رفت؛ تنها از وحیى که به من مىشود، پیروى مىکنم، من جز هشداردهندهاى آشکار نیستم.
بگو بیندیشید اگر [قرآن] از سوى خداوند باشد، سپس منکرش شوید، [آیا ستمگر نیستید؟] و گواهى از بنى اسرائیل بر همانند آن گواهى داده است، آنگاه او ایمان آورده و شما استکبار ورزیدید، بى گمان خداوند ستم پیشگان را هدایت نمى کند.
و کافران در حقّ مؤمنان گویند اگر [اسلام/ ایمان] خیر بود آنان بر ما در زمینه آن پیشى نمىگرفتند؛ و چون به آن راهیاب نشدند، گویند این بر ساختهاى کهن است.
و پیش از آن کتاب موسى رهنما و رحمت بود، این کتابى است همخوان [با آن]، به زبان عربى [شیوا]، تا ستمپیشگان [مشرک] را هشدار دهد، بشارتى براى نیکوکاران باشد.
بىگمان کسانى که گفتند پروردگار ما خداوند است، سپس پایدارى ورزیدند، نه بیمى بر آنان است و نه اندوهگین مىشوند.
اینان بهشتیانند که جاودانه در آنند، به پاداش کارى که کرده اند.
تفسیر
[قُلْ] به آنان بگو: چرا رسالت مرا غریب مى شمارید؟ من هم مانند سایر رسولان و فرستادگان بودم.
[ما کُنْتُ بِدْعاً مِنَ الرُّسُلِ] من یک پدیدهى جدیدى از فرستادگان نیستم.
یا مقصود این است که من نیز از زمرهى همان فرستادگانى هستم، مانند من بشر بودند و مى خوردند، مى آشامیدند، نکاح مى کردند و در بازارها راه مى رفتند در عین حال از جانب خدا احکام مى آورده و مردم را به توحید فرا مى خواندند.
[وَ ما أَدْرِی ما یُفْعَلُ بِی وَ لا بِکُمْ] بر حسب مقتضاى بشر بودنم نمى دانم بر سر من و شما چه خواهد آمد؟ پس شما چرا از من علم غیب طلب مى کنید؟
[إِنْ أَتَّبِعُ إِلَّا ما یُوحى إِلَیَ] جز از آنچه که بر من وحى مىشود فراتر نرفته از خواستههاى شما و خودم پیروى نمى کنم.
[وَ ما أَنَا إِلَّا نَذِیرٌ] و من بر حسب رسالتم هیچ شأن و مقامى جز انذار ندارم؛ اگر چه بر حسب ولایتى که دارم هادى و رهبر شما هستم و بر چیزهایى قدرت دارم که شما ندارید، چیزهایى را مى دانم که شما نمى دانید.
[مُبِینٌ] و این صدق در انذار واضح و آشکار است، یا واضح کنندهى انذار و راستى است.
[قُلْ أَ رَأَیْتُمْ] بگو آیا دیدید؟ (آیا دانستید؟) [إِنْ کانَ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ وَ کَفَرْتُمْ] که اگر این قرآن، یا قرآن ولایت علىّ علیه السّلام و وحى که بر من مىشود، یا همین رسالت یا ولایت على علیه السّلام که مدّعى آن هستم: از جانب خدا باشد و شما به آن کافر شدهاید.
[بِهِ وَ شَهِدَ شاهِدٌ مِنْ بَنِی إِسْرائِیلَ] و شاهدى از بنى اسرائیل گواهى بود که این کتاب وحى است؟ چه مىگویید.
برخى گفته اند: مقصود عبد اللّه بن سلام است که علما بنى اسرائیل بود و اسلام آورد، بعضى گفته اند: مقصود از شاهد موسى علیه السّلام است زیرا در کتابش تورات آمدن پیامبرى را ثابت نموده و آن شاهدى است.
[عَلى مِثْلِهِ] بر این گونه که بر مثل باشد شهادت داده است، نه شهادت بر خود او، زیرا شاهد بنى اسرائیل شهادت نداد که محمّد صلّى اللّه علیه و آله رسول است، این قرآن کتاب او، على علیه السّلام جانشین اوست.
بلکه شهادت داد که نبىّ موعود همین شمایل و قیافه را دارد و به چنین چیزى دعوت مىکند، کتاب او چنین است، جانشین او داماد و پسر عموى اوست.
[فَآمَنَ] شاهد ایمان آورد.
[وَ اسْتَکْبَرْتُمْ] و شما از ایمان به آن استکبار ورزیدید.
جواب شرط در اینجا محذوف است، یعنى آیا شما ظالم نبودید؟
و یا آیا مؤاخذه نمىشوید؟
[إِنَّ اللَّهَ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ] این جمله جواب محذوف و دلیل آن است، یا جواب به تقدیر لفظ «فاء» است [وَ قالَ الَّذِینَ کَفَرُوا] آنان که به خدا و به رسولش یا به ولایت کافر شدند.
[لِلَّذِینَ آمَنُوا] به آنان که ایمان آوردند گفتند:
[لَوْ کانَ] اگر رسول یا قرآن یا این امر از رسالت یا ولایت خوب بود مسلمانان بر ما در این کار سبقت نمى گرفتند.
[خَیْراً ما سَبَقُونا إِلَیْهِ] و علّت این گفتار آنان این بود که نظرشان به دنیا بود و تنها چیزى را خیر (کار خوب) مىدیدند که محسوس باشد و در انظار حتى خیر باشد، مؤمنین در نظرشان از اراذل و اشخاص پست بودند، مؤمنین را از خودشان بدتر مى دانستند، امر آخرت را بر امر دنیا قیاس مى کردند و چنین نتیجه مىگرفتند که اگر قبول رسالت و ولایت کار خوبى بود ما که سزاوارتر و از مؤمنین بهتر بودیم.
[وَ إِذْ لَمْ یَهْتَدُوا بِهِ فَسَیَقُولُونَ هذا إِفْکٌ قَدِیمٌ وَ مِنْ قَبْلِهِ کِتابُ مُوسى] این جملهى اخیر جملهى حالیّه و در مقام ردّ بر کفّار است، یعنى مىگویند: این سخنان دروغ است و قبلا نیز مانند آن گفته شده است، درحالىکه قبل از آن کتاب موسى است که آنها به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله اعتراف دارند و این خود شاهد بر صدق رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله است.
[إِماماً] در حالى که آن کتاب موسى بر همهى امّت موسى بلکه بر همهى مردم امام و پیشواست.
[وَ رَحْمَهً] و سبب رحمت است.
[وَ هذا کِتابٌ] و این قرآن مخالف و منافى کتاب موسى نیست تا به کتاب موسى اقرار کرده و قرآن را منکر شوند.
[مُصَدِّقٌ] و این قرآن تصدیقکنندهى کتاب موسى علیه السّلام است.
[لِساناً عَرَبِیًّا لِیُنْذِرَ الَّذِینَ ظَلَمُوا وَ بُشْرى لِلْمُحْسِنِینَ] امّا به زبان عربى، ستمکاران را بیم و نیکوکاران را بشارت که این انذار و آن بشارت دلیل صدق قرآن است.
[إِنَّ الَّذِینَ قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا] تفسیر: این آیه و بیان آن در سورهى سجده گذشت، این آیه ردّ بر این سخن مشرکین است که گفتند اگر این رسالت خوب بود که مسلمانان بر ما سبقت نمى گرفتند.
این آیه در عین حال قیاس فاسد آنان را باطل مى کند.
[فَلا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ] و مىگوید: آنان که خدا را ربّ خود دانسته و استقامت ورزیدند، ترس و اندوهى ندارند در سورهى بقره بیان اختلاف این دو فقره از عبارت گذشت.
[أُولئِکَ أَصْحابُ الْجَنَّهِ خالِدِینَ فِیها جَزاءً بِما کانُوا یَعْمَلُونَ] آنان جاودانه بهشتىاند و آن پاداش کردار آنان است.
آیات ۱۵- ۲۸
[سوره الأحقاف (۴۶): آیات ۱۵ تا ۲۸]
وَ وَصَّیْنَا الْإِنْسانَ بِوالِدَیْهِ إِحْساناً حَمَلَتْهُ أُمُّهُ کُرْهاً وَ وَضَعَتْهُ کُرْهاً وَ حَمْلُهُ وَ فِصالُهُ ثَلاثُونَ شَهْراً حَتَّى إِذا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَ بَلَغَ أَرْبَعِینَ سَنَهً قالَ رَبِّ أَوْزِعْنِی أَنْ أَشْکُرَ نِعْمَتَکَ الَّتِی أَنْعَمْتَ عَلَیَّ وَ عَلى والِدَیَّ وَ أَنْ أَعْمَلَ صالِحاً تَرْضاهُ وَ أَصْلِحْ لِی فِی ذُرِّیَّتِی إِنِّی تُبْتُ إِلَیْکَ وَ إِنِّی مِنَ الْمُسْلِمِینَ (۱۵) أُولئِکَ الَّذِینَ نَتَقَبَّلُ عَنْهُمْ أَحْسَنَ ما عَمِلُوا وَ نَتَجاوَزُ عَنْ سَیِّئاتِهِمْ فِی أَصْحابِ الْجَنَّهِ وَعْدَ الصِّدْقِ الَّذِی کانُوا یُوعَدُونَ (۱۶) وَ الَّذِی قالَ لِوالِدَیْهِ أُفٍّ لَکُما أَ تَعِدانِنِی أَنْ أُخْرَجَ وَ قَدْ خَلَتِ الْقُرُونُ مِنْ قَبْلِی وَ هُما یَسْتَغِیثانِ اللَّهَ وَیْلَکَ آمِنْ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ فَیَقُولُ ما هذا إِلاَّ أَساطِیرُ الْأَوَّلِینَ (۱۷) أُولئِکَ الَّذِینَ حَقَّ عَلَیْهِمُ الْقَوْلُ فِی أُمَمٍ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِمْ مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ إِنَّهُمْ کانُوا خاسِرِینَ (۱۸) وَ لِکُلٍّ دَرَجاتٌ مِمَّا عَمِلُوا وَ لِیُوَفِّیَهُمْ أَعْمالَهُمْ وَ هُمْ لا یُظْلَمُونَ (۱۹)
وَ یَوْمَ یُعْرَضُ الَّذِینَ کَفَرُوا عَلَى النَّارِ أَذْهَبْتُمْ طَیِّباتِکُمْ فِی حَیاتِکُمُ الدُّنْیا وَ اسْتَمْتَعْتُمْ بِها فَالْیَوْمَ تُجْزَوْنَ عَذابَ الْهُونِ بِما کُنْتُمْ تَسْتَکْبِرُونَ فِی الْأَرْضِ بِغَیْرِ الْحَقِّ وَ بِما کُنْتُمْ تَفْسُقُونَ (۲۰) وَ اذْکُرْ أَخا عادٍ إِذْ أَنْذَرَ قَوْمَهُ بِالْأَحْقافِ وَ قَدْ خَلَتِ النُّذُرُ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ أَلاَّ تَعْبُدُوا إِلاَّ اللَّهَ إِنِّی أَخافُ عَلَیْکُمْ عَذابَ یَوْمٍ عَظِیمٍ (۲۱) قالُوا أَ جِئْتَنا لِتَأْفِکَنا عَنْ آلِهَتِنا فَأْتِنا بِما تَعِدُنا إِنْ کُنْتَ مِنَ الصَّادِقِینَ (۲۲) قالَ إِنَّمَا الْعِلْمُ عِنْدَ اللَّهِ وَ أُبَلِّغُکُمْ ما أُرْسِلْتُ بِهِ وَ لکِنِّی أَراکُمْ قَوْماً تَجْهَلُونَ (۲۳) فَلَمَّا رَأَوْهُ عارِضاً مُسْتَقْبِلَ أَوْدِیَتِهِمْ قالُوا هذا عارِضٌ مُمْطِرُنا بَلْ هُوَ مَا اسْتَعْجَلْتُمْ بِهِ رِیحٌ فِیها عَذابٌ أَلِیمٌ (۲۴)
تُدَمِّرُ کُلَّ شَیْءٍ بِأَمْرِ رَبِّها فَأَصْبَحُوا لا یُرى إِلاَّ مَساکِنُهُمْ کَذلِکَ نَجْزِی الْقَوْمَ الْمُجْرِمِینَ (۲۵) وَ لَقَدْ مَکَّنَّاهُمْ فِیما إِنْ مَکَّنَّاکُمْ فِیهِ وَ جَعَلْنا لَهُمْ سَمْعاً وَ أَبْصاراً وَ أَفْئِدَهً فَما أَغْنى عَنْهُمْ سَمْعُهُمْ وَ لا أَبْصارُهُمْ وَ لا أَفْئِدَتُهُمْ مِنْ شَیْءٍ إِذْ کانُوا یَجْحَدُونَ بِآیاتِ اللَّهِ وَ حاقَ بِهِمْ ما کانُوا بِهِ یَسْتَهْزِؤُنَ (۲۶) وَ لَقَدْ أَهْلَکْنا ما حَوْلَکُمْ مِنَ الْقُرى وَ صَرَّفْنَا الْآیاتِ لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ (۲۷) فَلَوْ لا نَصَرَهُمُ الَّذِینَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ قُرْباناً آلِهَهً بَلْ ضَلُّوا عَنْهُمْ وَ ذلِکَ إِفْکُهُمْ وَ ما کانُوا یَفْتَرُونَ (۲۸)
ترجمه:
(۴۶/ ۲۸- ۱۵)
و به انسان سفارش کردهایم که در حقّ پدر و مادرش نیکى کند [چرا که] مادرش به دشوارى او را آبستن بوده و به دشوارى او را زاده است، [دوران] بار گرفتن و از شیر گرفتن او سى ماه است، تا آنکه به کمال رشدش برسد و به چهل سالگى برسد گوید پروردگارا مرا توفیق ده که بر نعمتت که بر من و بر پدر و مادرم ارزانى داشتى سپاس بگزارم و کارى نیک کنم که آن را بپسندى؛ و زاد و رود مرا نیز به صلاح آور؛ من به درگاه تو توبه کردهام و من از مسلمانانم.
اینانند که نیکوترین کارى را که کردهاند، از ایشان مىپذیریم، در زمرهى بهشتیان از گناهانشان در مىگذریم؛ [این همان] وعدهى راستینى است که به آنان نوید داده شده است.
و کسى که به پدر و مادرش مىگفت اف بر شما آیا به من وعده مىدهید که [از گور زنده] بیرون آورده خواهم شد، حال آنکه نسلهاى [بسیارى] پیش از من بودهاند [و زنده نشدهاند]، آن دو به درگاه خداوند استغاثه مىکردند [و به او مىگفتند] واى بر تو، ایمان بیاور بى گمان وعدهى الهى راست است؛ و [او] گوید این جز افسانه هاى پیشینیان نیست.
اینانند که در میان امّتهاى جنّ و انس که پیش از ایشان بوده اند، حکم [عذاب] بر آنان تعلّق گرفته است؛ هم اینانند که زیانکارند.
و هر یک را بر حسب آنچه کرده اند درجاتى است، تا سر انجام جزاى اعمالشان را به تمام و کمال بدهد و بر ایشان ستم نرود.
و روزى که کافران را به نزدیک آتش [دوزخ] بدارند [و گویند] خیر و خوشیهایتان را در زندگانى دنیویتان به پایان بردید و از آن بهرهمند شدید؛ پس امروز به خاطر آنکه در روى زمین به ناحقّ استکبار مى ورزیدید و به خاطر آنکه نافرمانى مى کردید، عذاب خوارکننده را کیفر مى برید.
و از برادر عادیان [هود] یاد کن که قومش را در احقاف هشدار داد؛ و پیشاپیش وى و پس از وى هشداردهندگانى به میان آمده بودند [و گفت]جز خداوند را مپرستید، که من بر شما از عذاب روزى سهمگین مى ترسم.
گفتند آیا به سراغ ما آمدهاى که ما را از خدایانمان بازدارى؛ پس اگر از راستگویان هستى، آنچه [از عذاب] به ما وعده مىدهى هم اکنون [بر سر ما] بیاور.
گفت همانا علم نزد خداوند است و من رسالتم را به شما مى رسانم، ولى شما را قومى مى بینم که نادانى مى کنید.
آنگاه چون آن [عذاب] را به هیئت ابرى دیدند که رو به [دشت و] درههایشان نهاده بود، گفتند این ابرى است بارنده بر ما؛ نه بلکه آن چیزى است که به شتابش مى خواستید، بادى است که در آن عذاب دردناک است.
که به فرمان پروردگارش همه چیز را نابود مى کند؛ و چنان شدند که چیزى جز خانه هایشان دیده نمى شد؛ بدینسان گناهکاران را کیفر مى دهیم.
و به راستى به آنان در چیزهایى تمکّن داده بودیم که شما را آن تمکّن نداده بودیم؛ و براى آنان گوشها و چشمها و دلها آفریده بودیم؛ امّا گوشها و چشمها و دلهایشان سودى به حالشان نداد؛ چرا که آیات الهى را انکار مى کردند و آنچه ریشخندش مى کردند، ایشان را فروگرفت.
و به راستى چه بسیار از شهرهایى را که پیرامونتان بود، نابود کردیم و آیات [خود] را گونهگون بیان کردیم، باشد که بازآیند.
پس چرا کسانى که به جاى خداوند به پرستش گرفته بودند، که مایهى تقرّبشان شود، یعنى آن خدایان یاریشان ندادند؟ بلکه از دید آنان گموگور شدند، این است افتراى ایشان و آنچه بر مى ساختند.
تفسیر
[وَ وَصَّیْنَا الْإِنْسانَ[۱] بِوالِدَیْهِ إِحْساناً] این جمله از ما قبلش منقطع و بیان حال اشخاص یا شخص مخصوصى است، آوردن ادات عطف و لفظ «واو» بدان جهت است که موهم اتّصال به ما قبل باشد، گویا که چنین گفته باشد:
کسانى که گفتند پروردگار ما خداست، سپس استقامت نمودند بر آنچه که به آن توصیه کردیم و امر نمودیم و به انسان توصیه کردیم که نسبت به پدر و مادرش نیکوکار باشد.
[حَمَلَتْهُ أُمُّهُ کُرْهاً وَ وَضَعَتْهُ کُرْهاً وَ حَمْلُهُ وَ فِصالُهُ ثَلاثُونَ شَهْراً] چون خداى تعالى خواست در حقّ ما در بیشتر توصیه و سفارش نماید آنچه را که مادر از زحمات فرزند متحمّل مىشود ذکر نمود.
[حَتَّى إِذا بَلَغَ أَشُدَّهُ] ذکر معناى «اشدّ» در سورهى انعام و سورهى یوسف و غیر آن دو گذشت و بیان این مطلب نیز در همانجا گذشت.
[وَ بَلَغَ أَرْبَعِینَ سَنَهً قالَ] و به چهل سالگى که کمال قوّت عقلانى است رسید، گفت: یعنى شایسته است بگوید: بنا بر آنکه آیه عام باشد یا حتما مى گوید، که در این صورت آیه مخصوص به حسین علیه السّلام است، چنانچه در اخبار ما آمده است.
[رَبِّ أَوْزِعْنِی] خدایا به من الهام نما یا مرا در شکر نعمت ولع و حرص قسمت کن و ارزانى دار.
[أَنْ أَشْکُرَ نِعْمَتَکَ الَّتِی أَنْعَمْتَ عَلَیَ وَ عَلى والِدَیَ] تا به نعمتى که بر من و پدرم بخشیدى سپاس گویم این کلمه دلالت مىکند بر اینکه این آیه مخصوص به حسین علیه السّلام است.
(زیرا خدا به او و پدرش على علیه السّلام نعمت ولایت بخشید).
[وَ أَنْ أَعْمَلَ صالِحاً تَرْضاهُ وَ أَصْلِحْ لِی فِی ذُرِّیَّتِی] و آن عمل شایستهاى انجام دهم که بدان راضى باشى و در سالهاى پس از من نیز.
در خبرى آمده است که اگر نمى گفت: فِی ذُرِّیَّتِی همهى ذریّهى امام حسین علیه السّلام ائمّه مى شدند.
[إِنِّی تُبْتُ إِلَیْکَ] من به سوى تو از هر چیزى که مرا از تو باز دارد، توبه مىکنم.
[وَ إِنِّی مِنَ الْمُسْلِمِینَ] و من از مخلصین و فرمانبرداران هستم.
[أُولئِکَ الَّذِینَ نَتَقَبَّلُ عَنْهُمْ أَحْسَنَ ما عَمِلُوا] آنان کسانى هستند که نیکترین عملشان را مى پذیریم.
در اینجا با لفظ جمع آورد تا آیه تعمیم داده شود.
[وَ نَتَجاوَزُ عَنْ سَیِّئاتِهِمْ فِی أَصْحابِ الْجَنَّهِ وَعْدَ الصِّدْقِ] و از بدیهایشان مىگذریم و با وعده راست از زمره بهشتیاناند.
[الَّذِی کانُوا یُوعَدُونَ] که این گونه به آنها وعده داده شده است.
امام صادق علیه السّلام فرمود: هنگامى که فاطمه علیها السّلام به حسین علیه السّلام حامله شد، جبرئیل خدمت رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله رسید و عرض کرد: فاطمه علیها السّلام به زودى پسرى به دنیا مىآورد که امّت تو بعد از تو او را مىکشند، لذا آنگاه که فاطمه علیها السّلام به حسین علیه السّلام حامله گشت، حمل او را خوش نداشت و هنگام وضع حمل نیز خوش نداشت.
سپس امام صادق علیه السّلام فرمود: در دنیا مادرى دیده نشده است که پسرى به دنیا آورد و او را خوش نداشته باشد، و لکن فاطمه علیها السّلام را این وضع حمل خوشایند نبود، چون مىدانست که فرزندش کشته خواهد شد، فرمود: در همین باره این آیه نازل شده است[۲].
در روایت دیگرى آمده است: جبرئیل به سوى زمین فرود آمد و عرض کرد: یا محمّد صلّى اللّه علیه و آله پروردگار تو سلام مىرساند و به تو مژده مىدهد که او در ذریّهاش امامت و ولایت و جانشینى قرار داده است، پس رسول خدا فرمود: من راضى شدم، سپس به فاطمه علیها السّلام بشارت داد و او نیز راضى شد.
امام صادق علیه السّلام فرمود: اگر نگفته بود: «أَصْلِحْ لِی فِی ذُرِّیَّتِی» همهى ذریّه امام حسین علیه السّلام امام مى شدند، فرمود: امام حسین علیه السّلام از فاطمه علیها السّلام و از هیچ زنى شیر نخورد، بلکه رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله مىآمد و انگشت شست خویش را در دهن او مى گذاشت، امام حسین علیه السّلام آن را مى مکید، همین تا دو و سه روز کفایت مى کرد.
و بدین ترتیب گوشت امام حسین علیه السّلام از گوشت رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله روییده … و خون او از خون رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله بود و هیچ فرزندى شش ماهه به دنیا نیامده جز عیسى بن مریم و حسین علیه السّلام. و در نزول این آیه دربارهى امام حسین علیه السّلام قریب به این مضمون اخبار دیگرى نیز آمده است.
[وَ الَّذِی قالَ] این جمله عطف بر «الانسان» یا به تقدیر «اذکر» و عطف به اعتبار معناست، گویا گفته است: به یاد آور کسى را که بعد از رسیدن به چهل سالگى گفت: «أوزعنى» و همچنین به یاد آور کسى را که به پدر و مادرش کلمهى «أفّ» گفت.
[لِوالِدَیْهِ أُفٍّ لَکُما] لفظ «أفّ» اسم به صورت و کلمهى ناراحتى و دلتنگى است، یعنى این را هم به یاد آور، در مقابل اوّلى قرار بده تا خوب اوّلى و زشتى دوّمى آشکار و روشن گردد.
و ممکن است مبتدا باشد و لفظ «اولئک» خبر آن و جمله عطف شده باشد.
[أَ تَعِدانِنِی أَنْ أُخْرَجَ] از قبرم به صورت زنده خارج شوم [وَ قَدْ خَلَتِ الْقُرُونُ] امّتهاى پیشین [مِنْ قَبْلِی] احدى از امّتهاى پیشین برنگشت و از قبرش زنده خارج نشد.
[وَ هُما یَسْتَغِیثانِ اللَّهَ وَیْلَکَ] لفظ «ویل» در اصل «وى» و «لک» است، لفظ «وى» کلمهى تعجّب است، گویا که گفته است: تعجّب براى توست، ممکن است لفظ «ویل» اضافه به «کاف» شده و معناى آن این است که تعجّب را بگیر، با مخفّف «ویل» و «لک» است، یعنى واى بر تو.
[آمِنْ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ فَیَقُولُ ما هذا إِلَّا أَساطِیرُ الْأَوَّلِینَ] این کلمه در سورهى انعام و انفال و نحل و غیر آن سورهها با بیان آنها گذشت.
قمىّ گفته است: این آیه دربارهى عبد الرحمن بن ابى بکر نازل شده است.
[أُولئِکَ الَّذِینَ حَقَّ عَلَیْهِمُ الْقَوْلُ فِی أُمَمٍ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِمْ مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ إِنَّهُمْ کانُوا خاسِرِینَ] بر آنان حتم شده است که اهل آتش مىباشند [وَ لِکُلٍ] و براى هر یک از دو گروه، یا هر یک از افراد دو گروه [دَرَجاتٌ مِمَّا عَمِلُوا] درجاتى که ناشى از عملهاى آنانست، یا به خاطر آنچه که عمل کردند.
یا آن درجات عبارت از جزا و پاداش عملهاى آنان است، یا عبارت از خود اعمال آنان است بنا بر تجسّم اعمال و مقصود از درجات اعمّ از درجات (مراتب برتر) و درکات (مراتب پستتر) است.
[وَ لِیُوَفِّیَهُمْ أَعْمالَهُمْ] لفظ «لیوفّیهم» به صورت غایب و متکلّم خوانده شده، آن عطف بر محذوف است، یعنى به آنان به علّت اعمالشان پاداش مى دهد و عملشان را به طور کامل پاداش مى دهد.
[وَ هُمْ لا یُظْلَمُونَ وَ یَوْمَ یُعْرَضُ الَّذِینَ کَفَرُوا عَلَى النَّارِ] این جمله عطف بر محذوف است، یعنى در دنیا یا در برزخ اعمال آنها را کامل مىدهد یا در دنیا یا در برزخ مورد ظلم و ستم واقع نمىشوند، همچنین روزى که کفّار عرضه مىشوند و ممکن «یوم» متعلّق به لفظ «یقال» محذوف باشد، تقدیر آیه چنین است: یوم یعرض الذین کفروا على النار یقال لهم روزى که کافران را بر آتش عرضه نمایند به آنان گفته مىشود: [أَذْهَبْتُمْ طَیِّباتِکُمْ] آیا شما نبودید که جهات الهى را که پاکیزهتر از هر پاکیزهاى است از بین بردید؟! [فِی حَیاتِکُمُ الدُّنْیا] و به سبب اشتغال به دنیا و پیروى از هواهاى نفسانى جهات الهى را از بین بردید تا جایى که شیطان بر شما تسلّط یافت، هر کس که شیطان بر او مسلّط شود جهات الهى از او فرار مىکند.
[وَ اسْتَمْتَعْتُمْ بِها] در دنیا یا به سبب دنیا بهرههاى این جهان گرفتید.
[فَالْیَوْمَ تُجْزَوْنَ عَذابَ الْهُونِ] امروز پاداش شما عذابى است که سبب خوارى مى شود، که آن عذاب مضاعف است، چون عذاب جسم و نفس است.
[بِما کُنْتُمْ تَسْتَکْبِرُونَ فِی الْأَرْضِ بِغَیْرِ الْحَقِّ وَ بِما کُنْتُمْ تَفْسُقُونَ] مقصود از استکبار ظاهر شدن با انانیّت و تحقیر خلق است و منظور از فسق خروج از طاعت کسى است که باید مورد اطاعت قرار گیرد.
[وَ اذْکُرْ أَخا عادٍ] به یاد آور برادر قوم عاد را که هود باشد.
این جمله به اعتبار معنا عطف شده است، گویا که گفته است: به یاد آور کسى را که مادرش حمل او را خوش نداشت و به یاد آور کسى را که به پدر و مادرش «افّ» گفت و به یاد آور برادر عاد را.
[إِذْ أَنْذَرَ قَوْمَهُ بِالْأَحْقافِ] لفظ «أحقاف» جمع «حقف» با کسره شنى است باد آن را به صورت کوهى مستطیل و بلند در آورده باشد، یا شن بزرگ که به صورت کوه دایرهاى یا کج مىباشد و «احقاف» اسم شهرهاى قوم هود است و در تعیین آن اختلاف شده است.
قمى گفته است: شهرهاى احقاف از «شقوق» تا «اجفر» که آن چهار منزل بوده است.
و در مجمع آمده است: احقاف صحرایى است بین «عمان» و «مهره» و برخى گفته اند: شنزارى است بین عمان تا حضرموت، بعضى گفته اند: شنزارى است که مشرف بر دریاست در جانب یمن و داراى درخت است.
برخى گفته اند: زمینى است که در خلال آن شن است.
[وَ قَدْ خَلَتِ النُّذُرُ] که در آنجا رسولان و انذارکنندگان چندى بودند.
[مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ] پیش از (هود) و پس از او.
[أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا اللَّهَ إِنِّی أَخافُ عَلَیْکُمْ عَذابَ یَوْمٍ عَظِیمٍ] عذابى که مقدار روز آن بزرگ است، یا بلاى آن بزرگ است.
[قالُوا أَ جِئْتَنا لِتَأْفِکَنا عَنْ آلِهَتِنا] گفتند: آمدى که ما را از خدایان خویش منصرف سازى.
[فَأْتِنا بِما تَعِدُنا] اگر راست مىگویى آنچه را که از عذاب خدا وعده مى دهى بیاور.
[إِنْ کُنْتَ مِنَ الصَّادِقِینَ] که اگر در ادّعاى رسالت و وحى و نازل شدن عذاب از راستگویان هستى.
[قالَ] آن انذارکننده یا هود گفت:
[إِنَّمَا الْعِلْمُ عِنْدَ اللَّهِ] علم به وقت عذاب فقط نزد خداى تعالى است و من علم به وقت عذاب ندارم تا به شما خبر بدهم یا در آن عجله کنم، این کنایه از آن است که عذاب با قدرت خداست نه به قدرت رسول خدا بر حسب رسالتش.
[وَ أُبَلِّغُکُمْ ما أُرْسِلْتُ بِهِ] این گفتار و مانند آن خروج از انانیّت و اظهار عجز از تصرّف در ملک خدا و به بندگانش مىباشد، این معنا عادت و خوى انبیا و اولیا علیهم السّلام است.
[وَ لکِنِّی أَراکُمْ قَوْماً تَجْهَلُونَ] و لکن مى بینم شما را قومى که در جهل و نادانى فرورفته اید یا متّصف به جهل هستید، یا نمى دانید که رسولان به رحمت مبعوث شدهاند نه به عذاب، لذا وعده مى دهند و در آنچه که وعده مىدهند سستى و تأمّل به خرج مى دهند.
[فَلَمَّا رَأَوْهُ] پس وقتى که دیدند آنچه را که وعده داده شده بودند.
[عارِضاً] ابرى که بر افق ظاهر و عارض مىشود.
[مُسْتَقْبِلَ أَوْدِیَتِهِمْ قالُوا هذا عارِضٌ مُمْطِرُنا] ملایکه یا هود یا خداى تعالى فرمود:
[بَلْ هُوَ مَا اسْتَعْجَلْتُمْ بِهِ] بلکه این عذاب چیزى است که خودتان به آن تعجیل کردید.
[رِیحٌ] این لفظ بدل از لفظ «ما» مى باشد.
[فِیها عَذابٌ أَلِیمٌ تُدَمِّرُ] لفظ «تدمّر» از تدمیر است، آن به معناى مبالغه در نابودى است.
[کُلَّ شَیْءٍ] هر چیزى از نفسها و مالها.
[بِأَمْرِ رَبِّها فَأَصْبَحُوا لا یُرى إِلَّا مَساکِنُهُمْ] لفظ «یرى» با تا فوقانى به صورت معلوم و مجهول و با یا تحتانى به صورت مجهول خوانده شده، لفظ «مساکنهم» از نظر اعراب تابع فعل و بر حسب قرائت آن مى باشد.
و معناى آیه این است: نمى بینى مگر سکون یا محلّ سکونت آنان را.
[کَذلِکَ نَجْزِی الْقَوْمَ الْمُجْرِمِینَ] آرى این چنین به بزهکاران جزا مى دهیم.
داستان آنان در سورهى اعراف و سورهى هود گذشت.
[وَ لَقَدْ مَکَّنَّاهُمْ فِیما إِنْ مَکَّنَّاکُمْ فِیهِ] لفظ «إن» نافیه یا شرطیّه است که جواب آن محذوف است.
[وَ جَعَلْنا لَهُمْ سَمْعاً وَ أَبْصاراً وَ أَفْئِدَهً] و براى آنان گوش و چشم و قلب قرار دادیم همانطور که براى شما قرار دادیم.
[فَما أَغْنى عَنْهُمْ سَمْعُهُمْ وَ لا أَبْصارُهُمْ وَ لا أَفْئِدَتُهُمْ مِنْ شَیْءٍ] گوش و چشم و قلب آنها نتوانست آنها را از عذاب خدا بى نیاز کند، یا هیچ نوع بى نیازى نتوانست بیاورد، پس شما به گوش و چشم و دلها و دقّت تدبیر خود مغرور نشوید.
[إِذْ کانُوا یَجْحَدُونَ بِآیاتِ اللَّهِ] و آنها نیز آیات خدا را انکار مى کردند همانطور که شما امروز انکار مى کنید.
[وَ حاقَ بِهِمْ ما کانُوا بِهِ یَسْتَهْزِؤُنَ] وزر و وبال گفتار و عمل که مورد استهزا قرار مى دادند آنان را گرفت، یا عذابى که آن را به مسخره مى گرفتند آنان را احاطه کرد.
[وَ لَقَدْ أَهْلَکْنا ما حَوْلَکُمْ] مانند قریههاى قوم ثمود و قوم لوط و شعیب.
[مِنَ الْقُرى وَ صَرَّفْنَا الْآیاتِ لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ] آیات و نشانه هاى لفظى و کتبى در الفاظ و نقوش مختلف، آیات تکوینى آفاقى و انفسى در زمانهاى مختلف و مکانهاى متعدد و صورتهاى گوناگون بر اینان آوردیم تا بدان وسیله به ما بازگشت کنید.
[فَلَوْ لا نَصَرَهُمُ الَّذِینَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ قُرْباناً آلِهَهً] خدایان آنها که بدان وسیله تقرّب به خدا مىجویند و مى گویند:
این بتها و خدایان شفیعان ما نزد خدا مى باشند، یعنى اگر این خدایان شفیعان شما باشند و شما را یارى نمایند و از عذاب خدا برهانند پس چرا در مورد پیشینیان خدا یا نشان نتوانستند عذاب را از آنها دفع کنند.
[بَلْ ضَلُّوا عَنْهُمْ] بلکه خدایانشان از آنها گم شده و ثابت نماندند.
[وَ ذلِکَ] و این گونه خدایان دیگر گرفتن.
[إِفْکُهُمْ وَ ما کانُوا یَفْتَرُونَ] دروغ و افتراى آنان و منصرف کردنشان از راه حقّ است.
آیات ۲۹- ۳۵
[سوره الأحقاف (۴۶): آیات ۲۹ تا ۳۵]
وَ إِذْ صَرَفْنا إِلَیْکَ نَفَراً مِنَ الْجِنِّ یَسْتَمِعُونَ الْقُرْآنَ فَلَمَّا حَضَرُوهُ قالُوا أَنْصِتُوا فَلَمَّا قُضِیَ وَلَّوْا إِلى قَوْمِهِمْ مُنْذِرِینَ (۲۹) قالُوا یا قَوْمَنا إِنَّا سَمِعْنا کِتاباً أُنْزِلَ مِنْ بَعْدِ مُوسى مُصَدِّقاً لِما بَیْنَ یَدَیْهِ یَهْدِی إِلَى الْحَقِّ وَ إِلى طَرِیقٍ مُسْتَقِیمٍ (۳۰) یا قَوْمَنا أَجِیبُوا داعِیَ اللَّهِ وَ آمِنُوا بِهِ یَغْفِرْ لَکُمْ مِنْ ذُنُوبِکُمْ وَ یُجِرْکُمْ مِنْ عَذابٍ أَلِیمٍ (۳۱) وَ مَنْ لا یُجِبْ داعِیَ اللَّهِ فَلَیْسَ بِمُعْجِزٍ فِی الْأَرْضِ وَ لَیْسَ لَهُ مِنْ دُونِهِ أَوْلِیاءُ أُولئِکَ فِی ضَلالٍ مُبِینٍ (۳۲) أَ وَ لَمْ یَرَوْا أَنَّ اللَّهَ الَّذِی خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ لَمْ یَعْیَ بِخَلْقِهِنَّ بِقادِرٍ عَلى أَنْ یُحْیِیَ الْمَوْتى بَلى إِنَّهُ عَلى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ (۳۳)
وَ یَوْمَ یُعْرَضُ الَّذِینَ کَفَرُوا عَلَى النَّارِ أَ لَیْسَ هذا بِالْحَقِّ قالُوا بَلى وَ رَبِّنا قالَ فَذُوقُوا الْعَذابَ بِما کُنْتُمْ تَکْفُرُونَ (۳۴) فَاصْبِرْ کَما صَبَرَ أُولُوا الْعَزْمِ مِنَ الرُّسُلِ وَ لا تَسْتَعْجِلْ لَهُمْ کَأَنَّهُمْ یَوْمَ یَرَوْنَ ما یُوعَدُونَ لَمْ یَلْبَثُوا إِلاَّ ساعَهً مِنْ نَهارٍ بَلاغٌ فَهَلْ یُهْلَکُ إِلاَّ الْقَوْمُ الْفاسِقُونَ (۳۵)
ترجمه:
(۴۶/ ۳۵- ۲۹)
و چنین بود که گروهى از جنّ را متوجّه تو ساختیم که به قرآن گوش سپردند؛ و چون نزد او حضور یافتند گفتند خاموش باشید [و گوش دهید]؛ و چون سپرى شد، هشدارگر به سوى قومشان بازگشتند.
گفتند اى قوم ما، ما [آیات] کتابى را شنیدیم که پس از موسى فروفرستاده شده، [و] همخوان [کتابهاى]پیشاپیش خویش است، به حقّ و راهى است رهنمون است.
اى قوم ما دعوتگر الهى را بپذیرید و به او ایمان آورید، تا گناهانتان را براى شما بیامرزد و شما را از عذابى دردناک در امان دارد.
و هر کس دعوتگر الهى را نپذیرد، [بداند که] در [این سر] زمین گزیر و گریزى ندارند و در برابر او سرورانى ندارند، اینانند که در گمراهى آشکارند.
آیا نیندیشیده اند که خداوند که آسمانها و زمین را آفریده است، در آفرینش آنها در نمانده است، تواناى آن است که مردگان را زنده بدارد، آرى او بر هر کارى تواناست.
و روزى که کافران را به نزدیک آتش [دوزخ] بدارند [و از ایشان بپرسند] آیا این [وعده] حقّ نیست؟ گویند چرا سوگند به پروردگارمان. گوید پس عذاب را به خاطر کفرى که مىورزیدید بچشید.
پس همان گونه که پیامبران نستوه، صبر کردند، صبر کن؛ و براى آنان [عذاب را] به شتاب مخواه. [زیرا] روزى که آنچه وعده شان داده شده است، بنگرند، گویى آنان جز ساعتى از یک روز بر سر نبردهاند؛ [این] پیامى است، پس آیا [قومى] جز قوم ستمکار [مشرک] به نابودى کشانده مى شوند؟
تفسیر
[وَ إِذْ صَرَفْنا إِلَیْکَ نَفَراً مِنَ الْجِنِّ یَسْتَمِعُونَ الْقُرْآنَ] به یاد آور، یا قومت را یادآورى کن که ما گروهى از جنّ را موفّق نمودیم و از مکان و جاى خودشان به سوى تو روانه ساختیم، بعضى گفته اند: جنّیان را از استراق سمع به وسیله زدن با شهابهاى آسمانى به سوى تو برگردانیدیم و بعد از عیسى علیه السّلام تا کنون از استراق سمع برنگشته بودند و آنان گفتند: این مطلب که یعنى شهابهاى آسمانى که در آسمان پدید آمده حادث نمى شود مگر به خاطر چیزى که در زمین حادث گشته است.
پس به زمین آمدند و بر امر نبىّ صلّى اللّه علیه و آله واقف شدند و دیدند که او نماز فجر مىخواند پس قرآن را شنیدند.
[فَلَمَّا حَضَرُوهُ] وقتى به حضور رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله رسیدند یا نزد قرآن حاضر شدند.
[قالُوا] یعنى جنّیان به همدیگر گفتند: [أَنْصِتُوا] ساکت شوید تا قرائت قرآن را بدون مانع بشنویم.
[فَلَمَّا قُضِیَ] وقتى خواندن قرآن را تمام کرد.
[وَلَّوْا إِلى قَوْمِهِمْ مُنْذِرِینَ قالُوا] لفظ «قالوا» بدل از لفظ «منذرین» یا حال، یا مستأنف است که جوال سؤال مقدّر مى باشد.
[یا قَوْمَنا إِنَّا سَمِعْنا کِتاباً أُنْزِلَ مِنْ بَعْدِ مُوسى مُصَدِّقاً لِما بَیْنَ یَدَیْهِ] مقصود کتابهاى سایر پیامبران است.
[یَهْدِی إِلَى الْحَقِّ وَ إِلى طَرِیقٍ مُسْتَقِیمٍ] مقصود از حقّ احکام و شریعت، مقصود از راه مستقیم ولایت یا بر عکس است و ممکن است مقصود از هر دو ولایت باشد، از قبیل عطف اوصاف متعدّد بر یک چیز.
نقل شده است هنگامى که ابو طالب وفات نمود بلاها بر رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله شدیدتر شد پس خواست در طائف بایستد به امید آنکه به او پناه دهند، سه نفر را دید که هر سه بزرگ قوم و برادر هم بودند، رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله رسالت خود را به آنان عرضه داشت، پس یکى از آنان گفت: من جامهى کعبه را مى دزدم اگر خدا تو را به چیزى مبعوث کرده باشد.
و دیگرى گفت: آیا خداوند عاجز بود که غیر تو را براى رسالت بفرستد؟ سوّمى گفت: به خدا سوگند بعد از این مجلس با تو هرگز سخن نخواهم گفت.
اگر تو فرستادهى خدا باشى همانطور که مىگویى خطر تو بزرگتر از آن است که جواب تو داده شود و اگر بر خدا دروغ مى بندى پس شایسته نیست که من با تو سخن بگویم.
و او را به استهزا گرفتند و هنگامى که برگشتند آنچه را که واقع شده بود افشا کردند و مردم در دو صف در راه رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله نشستند، پس آنگاه که رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله از بین آنها عبور مى کرد پاهاى مبارکش را بلند نمى کرد مگر آنکه آنها را با سنگ مى زدند.
تا جایى که پاهاى مبارک را خون آلود نمودند، وقتى پیامبر صلّى اللّه علیه و آله از میان آنان رفت در حالى که از پاهایش خون جارى مىشود خود را به دیوارى رسانید، در سایهى دیوار پناه گرفت در حالى که اندوهناک بود که از پاهایش خون جارى بود.
در همان حال در کنار دیوار عتبه بن ربیعه و شیبه بن ربیعه را دید رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله از ایستادن در جاى آنها خوشش نیامد، چون مى دانست که آن دو با خدا و رسولش دشمنى دارند، وقتى آن دو نفر رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله را دیدند.
غلامى به نام «عداس» داشتند و او را نزد رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله فرستادند عداس نصرانى و از اهل نینوا بود و انگور به همراه داشت.
وقتى غلام خدمت رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله رسید، رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله فرمود: از کدام سرزمین هستى؟ غلام گفت: از اهل نینوا، رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله فرمود: از شهر عبد صالح خدا یونس بن متى؟ عداس گفت: از یونس بن متى تو چه مى دانى؟ حضرت فرمود: من رسول خدا هستم و خداى تعالى خبر یونس بن متى را به من داده است، سپس آنچه را که درباره یونس بن متى به او وحى شده بود به عداس خبر داد، عداس به پاى رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله افتاد و او را سجده نمود و در پاى مبارک را مى بوسید در حالى که از آن دو خون مى آمد. وقتى عتبه و شیبه کار غلام خویش را دیدند چیزى نگفتند تا غلام برگشت به او گفتند: این چه کارى بود که تو کردى و چرا به محمّد صلّى اللّه علیه و آله سجده کردى و دو پاى او را بوسیدى؟
ندیده ایم تاکنون تو با کسى چنین کارى بکنى …؟! عداس گفت:
این شخص مرد صالحى است او مرا به چیزى خبر داده است که فهمیدم این اخبار از شأن رسولى است که خداوند او را به سوى ما فرستاده است و نام آن رسول یونس بن متى مى باشد.
سپس آن دو خندیدند و گفتند: او تو را از نصرانیّت خویش برنگردانید؟ او مردى حیلهگر است؛ آنگاه رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله به مکّه بازگشت تا به «نحله» رسید و در وسط شب به نماز ایستاد.
در آن حال گروهى از جنّ اهل نصیبین از یمن عبورشان به آنجا افتاد، رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله را دیدند نماز ظهر مىخواند و قرآن تلاوت مىکند، آن را شنیدند و به آن گوش فرادادند و در داستان تمایل جنّ به رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله غیر از این مطالب چیزهاى دیگر روایت شده، که هر کس بخواهد مىتواند به کتابهاى مفصّل مراجعه کند.
[یا قَوْمَنا أَجِیبُوا داعِیَ اللَّهِ وَ آمِنُوا بِهِ یَغْفِرْ لَکُمْ مِنْ ذُنُوبِکُمْ وَ یُجِرْکُمْ مِنْ عَذابٍ أَلِیمٍ] گفتند: شما اى گروه ما پاسخگوى دعوت کننده به خدا باشید و به او ایمان آورید تا خداوند شما را ببخشاید و از گناهانتان در گذرد و از عذاب دردناک پناهتان دهد.
[وَ مَنْ لا یُجِبْ داعِیَ اللَّهِ] ابتداى کلام از جانب خداى تعالى یا جزیى از کلام گروهى از جنّ است یعنى هر که دعوت خواهنده الهى را پذیرا نشود و پاسخ ندهد.
[فَلَیْسَ بِمُعْجِزٍ فِی الْأَرْضِ وَ لَیْسَ لَهُ مِنْ دُونِهِ أَوْلِیاءُ أُولئِکَ فِی ضَلالٍ مُبِینٍ] نمىتواند کسى را در زمین عاجز کند چه غیر از او اولیا و دوستانى نیست و آن غیرها خود در گمراهى آشکارند.
أَ وَ لَمْ یَرَوْا این جمله نیز یا ابتداى کلام از جانب خدا یا جزئى از کلام جنّ است؛ یعنى، آیا نمى بینید (درک نمى کنید)؟
[أَنَّ اللَّهَ الَّذِی خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ لَمْ یَعْیَ بِخَلْقِهِنَّ بِقادِرٍ عَلى أَنْ یُحْیِیَ الْمَوْتى بَلى إِنَّهُ عَلى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ] که خدا آفریننده آسمانها و زمین است و آنکه از آفرینش آنها خسته نشد قادر به زنده کردن مردگان است، بلکه او به هر چیزى تواناست.
[وَ یَوْمَ یُعْرَضُ الَّذِینَ کَفَرُوا عَلَى النَّارِ] این جمله عطف بر «إذ صرفنا» به صورت عطف مفرد است، یا لفظ «اذکر» مقدّر است، یا متعلّق به «یقال» یا به «قالوا» است و عطف در این صورت به نحو عطف جمله است.
یعنى، علاوه بر آفرینش، آنها کافرند به آتش عرضه شان مى دارد.
[أَ لَیْسَ هذا بِالْحَقِّ قالُوا بَلى وَ رَبِّنا قالَ فَذُوقُوا الْعَذابَ بِما کُنْتُمْ تَکْفُرُونَ] در اینجا نیز «قول» مقدّر است، آیا این گفته و این خلقت جزا حقّ نیست؟ گفتند: بلى، به خدا که همین طور است پس خداى گوید: پس اکنون عذاب را به سبب کفر (کفر عمدى) تان بچشید، یعنى به خدا و رسول کافر مى شدید یا به ولایت یا به آخرت (در حالى که به آن اذعان داشتید) پس اگر کار اینان همانطور باشد که ذکر شد اى رسول صبر پیشه ساز.
[فَاصْبِرْ] پس شکیبایى نما در برابر اذیّت آنها بى تابى نکن و بر عذاب آنان تعجیل ننما.
[کَما صَبَرَ أُولُوا الْعَزْمِ مِنَ الرُّسُلِ] همانطور که پیامبران اولوالعزم صبر کردند، مشهور از اخبار ما این است که رسولان اولوالعزم پنج نفرند، نوح و ابراهیم و موسى و عیسى علیه السّلام و محمّد صلّى اللّه علیه و آله و بدان جهت اولوالعزم نامیده شدهاند که شریعت آنها ناسخ شریعتهاى گذشته بوده و شریعت آنها تکلیفى بر همهى مردم بوده است بر خلاف سایر انبیا که شریعت آنان همان شریعت پیامبر پیشین.
و در میان قومى مخصوص بودهاند: بنابراین لفظ «من» در قول خداى تعالى مِنَ الرُّسُلِ براى تبعیض است.
بعضى گفته اند: همهى رسولان اولوالعزم بوده اند، چه هیچکدام در امر خویش مردّد نبودهاند که در این صورت لفظ «من» بیانیّه و براى تبیین مىباشد.
بعضى گفته اند: اولوالعزم عبارت از شش نفر مىباشد.
نوح که بر اذیّت قومش صبر نمود و ابراهیم بر آتش صبر کرد و اسحاق بر ذبح؛ یعقوب بر فقد فرزند و از بین رفتن چشم صبر نمود و یوسف در چاه و ایّوب بر ضرر و بلا.
و بعضى گفته اند: اولوالعزم کسانى هستند که امر به جهاد و قتال شده اند و از آنها مکاشفه ظاهر شده است، در راه دین جهاد کرده اند و بعضى گفتهاند: آنان ابراهیم، هود و نوح علیه السّلام هستند که چهارمین آنان محمّد صلّى اللّه علیه و آله مىباشد.
[وَ لا تَسْتَعْجِلْ لَهُمْ] تعجیل در عذاب آنها نکن که عذاب حتمى به زودى خواهد آمد [کَأَنَّهُمْ یَوْمَ یَرَوْنَ ما یُوعَدُونَ] آنچه که از عذاب وعده داده مىشوند [لَمْ یَلْبَثُوا] گویا که در نعمت و دنیا درنگ نکرد نه مگر ساعتى از روز؛ [إِلَّا ساعَهً مِنْ نَهارٍ] مکث در دنیا هر چند هم که زمان طولانى باشد جز همانند ساعتى از روز نیست؛ پس چرا تو در عذابى که نزدیک است بر آنها وارد شود عجله مى کنى؟
[بَلاغٌ] لفظ «بلاغ» خبر مبتداى محذوف، جمله صفت لفظ «ساعه» است، یا جواب سؤال مقدّر مىباشد، یعنى این ساعت براى بهره بردن و تمتّع آنان نیست، بلکه آن ساعت تبلیغ و اتمام حجّت است تا روزى که عذاب را ببینند.
پس این جمله دلدارى دیگرى نسبت به رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله و علّت دیگرى براى نهى از به شتاب خواستن عذاب است.
ممکن است مقصود این باشد که این درنگ کردن در عذاب اتمام حجّت براى آنهاست تا امروز و ممکن است مبتداى خبر محذوف باشد، یعنى براى آنها تبلیغى است تا امروز، پس تو در عذاب آنها شتاب نکن.
یا براى آنها تبلیغى است تا الآن پس نظر کن تا ببینى، که همهى این معانى در نظر شخص بینا و بصیر در قیامت و روز حساب است.
و ممکن است معناى آیه این باشد که این قرآن یا این موعظه ها و تهدیدها یا ولایت علىّ علیه السّلام تبلیغ رسالت تو از جانب تو است. پس براى آنان اندوهناک مباش، خواه قبول کنند و خواه ردّ نمایند.
[فَهَلْ یُهْلَکُ إِلَّا الْقَوْمُ الْفاسِقُونَ] آیا جز فاسقین یعنى کسانى که از اطاعت ولىّ امر خارج شوند کسان دیگر هم هلاک مىشوند؟! پس بر هلاکشوندهها ناراحت مباش، یعنى گفتهاند درباره امید نجات (مخصوصا براى اهل و لا) از این آیه قوى تر آیه اى نیست.
[۱] شاه نعمت اللّه گوید، انسان، اسم مردمک چشم است، که چون انسان کامل همه بین است اما، خود بین نیست. در ریاض العارفین است که: انسان مرد کامل را گویند، نه صورت انسانیت.
هدایت، ریاض العارفین ص ۳۷
[۲] برهان ج ۲ ص ۱۷۲