تفسیر بیان السعادة-محمد

ترجمه بیان السعاده فى مقامات العباده سلطان محمد گنابادی«سلطان علیشاه» سوره محمّد

سوره محمّد

این سوره که سوره‏ى قتال نیز نامیده شده، مدنى است، بعضى گفته‏اند: تنها یک آیه، در حالى که پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله و قصد مدینه داشت نظر به خانه‏ى خدا کرده و از شدّت غم و غصّه گریه مى‏کرد در مکّه نازل شد که این است: وَ کَأَیِّنْ مِنْ قَرْیَهٍ هِیَ أَشَدُّ … و شامل چهل آیه مى‏باشد.

آیات ۱- ۱۱

[سوره محمد (۴۷): آیات ۱ تا ۱۱]

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ‏

الَّذِینَ کَفَرُوا وَ صَدُّوا عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ أَضَلَّ أَعْمالَهُمْ (۱) وَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ وَ آمَنُوا بِما نُزِّلَ عَلى‏ مُحَمَّدٍ وَ هُوَ الْحَقُّ مِنْ رَبِّهِمْ کَفَّرَ عَنْهُمْ سَیِّئاتِهِمْ وَ أَصْلَحَ بالَهُمْ (۲) ذلِکَ بِأَنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا اتَّبَعُوا الْباطِلَ وَ أَنَّ الَّذِینَ آمَنُوا اتَّبَعُوا الْحَقَّ مِنْ رَبِّهِمْ کَذلِکَ یَضْرِبُ اللَّهُ لِلنَّاسِ أَمْثالَهُمْ (۳) فَإِذا لَقِیتُمُ الَّذِینَ کَفَرُوا فَضَرْبَ الرِّقابِ حَتَّى إِذا أَثْخَنْتُمُوهُمْ فَشُدُّوا الْوَثاقَ فَإِمَّا مَنًّا بَعْدُ وَ إِمَّا فِداءً حَتَّى تَضَعَ الْحَرْبُ أَوْزارَها ذلِکَ وَ لَوْ یَشاءُ اللَّهُ لانْتَصَرَ مِنْهُمْ وَ لکِنْ لِیَبْلُوَا بَعْضَکُمْ بِبَعْضٍ وَ الَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ فَلَنْ یُضِلَّ أَعْمالَهُمْ (۴)

سَیَهْدِیهِمْ وَ یُصْلِحُ بالَهُمْ (۵) وَ یُدْخِلُهُمُ الْجَنَّهَ عَرَّفَها لَهُمْ (۶) یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنْ تَنْصُرُوا اللَّهَ یَنْصُرْکُمْ وَ یُثَبِّتْ أَقْدامَکُمْ (۷) وَ الَّذِینَ کَفَرُوا فَتَعْساً لَهُمْ وَ أَضَلَّ أَعْمالَهُمْ (۸) ذلِکَ بِأَنَّهُمْ کَرِهُوا ما أَنْزَلَ اللَّهُ فَأَحْبَطَ أَعْمالَهُمْ (۹)

أَ فَلَمْ یَسِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَیَنْظُرُوا کَیْفَ کانَ عاقِبَهُ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ دَمَّرَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ وَ لِلْکافِرِینَ أَمْثالُها (۱۰) ذلِکَ بِأَنَّ اللَّهَ مَوْلَى الَّذِینَ آمَنُوا وَ أَنَّ الْکافِرِینَ لا مَوْلى‏ لَهُمْ (۱۱)

ترجمه:

(۴۷/ ۱۱- ۱)

کسانى که کفر ورزیدند و [مردمان را] از راه خدا باز داشتند، [خداوند] اعمالشان را تباه [و بى‏ارزش‏] کرد.

و کسانى که ایمان آوردند و کارهاى شایسته کردند، به آنچه بر محمد فروفرستاده‏شده- که آن حقّ است و از جانب پروردگارشان- باور داشتند، گناهانشان را از آنان زدود و کار و بار ایشان به صلاح آورد.

این از آن است که کافران از باطل پیروى کرده‏اند، [ولى‏] مؤمنان از حقّ پیروى کرده ‏اند که از جانب پروردگارشان است؛ بدین‏سان خداوند براى مردم مثلهایشان را مى‏زند.

پس چون با کافران [حربى‏] روبرو شوید، گردنهایشان را بزنید تا آنکه ایشان را به زانو درآورید [و در دست شما اسیر شوند] آنگاه بندها [یشان‏] را سخت استوار کنید؛ و پس از آن یا منت نهید [و رها کنید بدون فدیه‏] یا فدیه بستانید [و رها کنید]، تا اهل کارزار بارهاى [سلاح‏] خود را فروگذارد؛ چنین است [حکم الهى‏]؛ و اگر خداوند مى‏خواست از ایشان انتقام مى ‏کشید، ولى [چنین کرد] تا بعضى از شما را به بعضى دیگر بیازماید؛ و کسانى که در راه خدا کشته شده‏اند، هرگز [خداوند] اعمالشان را تباه نخواهد کرد.

به زودى ایشان را هدایت مى ‏کند و کار و بارشان را به صلاح مى‏ آورد.

و به بهشتى که به آنان شناسانده است، درمى‏ آوردشان.

اى کسانى که ایمان آورده‏اید اگر [دین‏] خدا را یارى دهید،شما را یارى مى‏دهد و گامهایتان را استوار مى‏ دارد.

و کسانى که کفر ورزیده‏اند بدا به حالشان، [خداوند] اعمالشان را تباه کرده است.

چرا که آنان [وحى‏] فروفرستاده‏ى الهى را ناخوش داشتند، پس اعمالشان را تباه [و بى‏ارزش‏] گرداند.

آیا در زمین سیر و سفر نکرده‏اند که بنگرند سر انجام کسانى که پیش از آنان بوده‏اند چگونه بود، که خداوند نابودشان کرد، سرنوشت کافران همانند آن است.

این از آن است که خداوند سرور مؤمنان است و کافران سرورى ندارند.

تفسیر

[الَّذِینَ کَفَرُوا وَ صَدُّوا عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ‏] بدان که در این سوره حال کسانى ذکر شده که به على علیه السّلام ایمان دارند یا ولایت او را منکر هستند، اگر چه ظاهر آیات عام است ولى منظور همین است، چنانچه در جاى خود به آن اشاره خواهیم کرد.

پس قول خداى تعالى: الَّذِینَ کَفَرُوا اعمّ از کفر به خدا یا به رسول، یا به آخرت یا به علىّ علیه السّلام و ولایت اوست، ولى مقصود کفر به ولایت است، قرینه‏ى آن قول خدا: وَ صَدُّوا عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ‏ مى ‏باشد، که سبیل خدا و راه خدا جز ولایت نیست، اعمّ از آنکه لفظ «صدّوا» به معناى اعراض کردند یا به معناى جلوگیرى کردند باشد.

[أَضَلَّ أَعْمالَهُمْ‏] کارهایى که در اسلام انجام داده‏اند تباه گردیده است، قمّى گفته است: این آیه درباره‏ى آن عدّه از اصحاب رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله نازل شده که بعد از آن حضرت صلّى اللّه علیه و آله مرتدّ شدند، حقّ اهل بیت او را غضب کردند و از ولایت ائمّه و امیر المؤمنین علیه السّلام جلوگیرى نمودند.

[وَ الَّذِینَ آمَنُوا] و کسانى که با بیعت عامّ ایمان آوردند، یعنى اسلام آوردند.

[وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ‏] و عمل صالحى انجام دادند که لازمه‏ى بیعت عامّ است.

[وَ آمَنُوا بِما نُزِّلَ عَلى‏ مُحَمَّدٍ] به آنچه که درباره‏ى على علیه السّلام بر محمّد صلّى اللّه علیه و آله نازل شده است ایمان آوردند بدین گونه که ولایت على علیه السّلام را قبول کردند و با او بیعت نمودند.

[وَ هُوَ الْحَقُّ مِنْ رَبِّهِمْ‏] در حالى که آن ولایتى که بر محمّد صلّى اللّه علیه و آله نازل شده همان حقّ است.

[کَفَّرَ عَنْهُمْ سَیِّئاتِهِمْ‏] سیّئات و بدى‏هایشان را زائل نمود.

[وَ أَصْلَحَ بالَهُمْ‏] و حال یا قلب آنان را اصلاح کرد، قمىّ گفته است: این آیه درباره‏ى ابى ذر و سلمان و عمّار و مقداد نازل شده که پیمان را نشکستند و به آنچه که بر محمّد صلّى اللّه علیه و آله نازل شده ایمان آوردند، یعنى بر ولایت که خداوند آن را نازل نموده، آن حقّ است یعنى امیر المؤمنین علیه السّلام ثابت ماندند.

[ذلِکَ‏] آن گمراهى و این از بین بردن بدیها و گناهان و اصلاح حال بدان جهت است که گروه اوّل کافر شدند و پیروى باطل کردند و گروه دوّم ایمان آوردند و پیروى حقّ نمودند.

[بِأَنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا] آنان که به ولایت کافر شدند.

[اتَّبَعُوا الْباطِلَ‏] از هواهایشان و از دشمنان امیر المؤمنین علیه السّلام پیروى نمودند.

[وَ أَنَّ الَّذِینَ آمَنُوا اتَّبَعُوا الْحَقَّ مِنْ رَبِّهِمْ‏] و آنان که‏ ولایت و امیر المؤمنین علیه السّلام ایمان آوردند از حقّ که همان ولایت است پیروى کردند.

[کَذلِکَ‏] یعنى این‏ چنین خداوند براى مردم مثال مى‏ زند، یعنى براى علىّ و دشمنانش مثال مى‏زند به نحو عموم بگونه‏اى که دشمنان آن محمّد صلّى اللّه علیه و آله نفهمند تا آن را اسقاط نمایند.

[یَضْرِبُ اللَّهُ لِلنَّاسِ أَمْثالَهُمْ‏] و اوصاف یا حکایت‏ها یا مثال‏هایى که شبیه احوال آنانست مى‏آورد.

[فَإِذا لَقِیتُمُ الَّذِینَ کَفَرُوا فَضَرْبَ الرِّقابِ‏] پس آنگاه که با کافران ملاقات کردید گردن آنان را بزنید.

[حَتَّى إِذا أَثْخَنْتُمُوهُمْ فَشُدُّوا الْوَثاقَ‏] تا آنجا که اگر آنان را بگیرید باید با وثیقه و به نحو مطمئن نگهدارى کنید (که فرار نکنند) لفظ «وثاق» با کسره و فتحه به معناى چیزى است که سبب وثیقه و اطمینان شود.

[فَإِمَّا مَنًّا بَعْدُ] یا منّت بر آنها مى‏گذارید منّت گذارد من (یعنى منّت آزادى بر آنهاى بنهید).

[وَ إِمَّا فِداءً] و یا فدا (باز خرید از زندان یا قتل) مى ‏پذیرید.

این جمله یا تخییر بین ملّت و فدا را مى‏رساند، یا بیان فایده‏ى حکم سابق است بدون آنکه متعرّض حکم منّت نهادن و فدا باشد.

[حَتَّى تَضَعَ الْحَرْبُ أَوْزارَها] تا اینکه جنگ فروکش کند بیان غایت و نهایت گردن زدن و وثیقه گرفتن و محکم نگهداشتن است، یعنى گردن زدن و اسیر نمودن مردان تا وقتى است که جنگ وجود داشته باشد و آنگاه که جنگ به پایان رسد دیگر متعرّض آنان نشوید، یا مقصود این است تا وقتى که محارب و حرب در شهرهاى شما باقى نماند و در این صورت رفع جنگ و از بین رفتن جنگ علّت غایى جنگ و محاربه است.

از امام صادق علیه السّلام آمده است که فرمود: پدرم مى‏ فرمود: جنگ داراى دو حکم است.

۱- اگر در حال جنگ اسیر گرفته شود اختیار آن با امام است اگر بخواهد گردنش را مى ‏زند و اگر بخواهد دست و پایش را از پشت قطع مى‏ کند بدون آنکه خون او را بند بیاورد و او را در همین حال رها مى‏سازد که در خون خود رنگین شود تا بمیرد، همین است معناى قول خداى تعالى: إِنَّما جَزاءُ الَّذِینَ یُحارِبُونَ اللَّهَ … تا آخر آیه»

2- حکم دوّم این است که جنگ تمام شود و بعد از جنگ کسى اسیر شده باشد در اینجا نیز اسیر در دست مسلمانها مى‏ ماند تا امام تصمیم بگیرد و اختیار با امام است اگر خواست بر او منّت مى‏ گذارد و آزادش مى‏ کند و اگر خواست خود او را فدیه قرار مى‏ دهد و اگر خواست آنها را به صورت بنده در مى‏ آورد.

[ذلِکَ‏] این مطلب و این سنّت که گفته شد بر حسب اسباب طبیعى است، یا این حکم خدا بر حسب اسباب است، یا این مطلب را بگیرید و به آن ملزم باشید بر حسب اسباب وگرنه اگر خدا بخواهد شما را بدون جنگ پیروز مى‏ گرداند.

[وَ لَوْ یَشاءُ اللَّهُ لَانْتَصَرَ مِنْهُمْ‏] و لیکن خداوند اگر بخواهد شما را بدون دستور جنگ پیروز مى ‏گرداند.

[وَ لکِنْ لِیَبْلُوَا بَعْضَکُمْ بِبَعْضٍ‏] و لکن خداوند دستور جنگ مى‏دهد تا بعض از شما را به‏ وسیله بعضى دیگر آزمایش کند، چه در جهاد و جنگ خصلت‏ها و صفت‏هاى مهم و بزرگ حاصل مى‏ شود که جز در جنگ تحصیل آنان مى‏ کنى نیست و در عین حال جنگ تهدید بزرگى نسبت به کفّار مى‏ شود تا قبل از درماندگى و استیصال به تو به راغب شوند و به آن و روى آورند.

[وَ الَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ‏] لفظ «قتلوا» به صورت مجرّد و مجهول خوانده شده، «قاتلوا» نیز خوانده شده است.

[فَلَنْ یُضِلَّ أَعْمالَهُمْ سَیَهْدِیهِمْ‏] خداوند کردارهایشان را به گمراهى نمى‏ کشاند بلکه آنها را به آنچه که سزاوار است که هدایت شوند، هدایت مى‏ کند، مانند کمالات انسانى و درجات بهشت.

[وَ یُصْلِحُ بالَهُمْ‏] و امورشان را اصلاح مى‏گرداند تا هنگام لذّت‏هاى انسانى چیزى نگران‏ کننده وجود نداشته باشد که حال آنان را تغییر دهد.

[وَ یُدْخِلُهُمُ الْجَنَّهَ عَرَّفَها لَهُمْ‏] این جمله جواب سؤال مقدّر یا حال است، یعنى خداوند بهشت را به آنها معرّفى کرده و شناسانده که در آن، هر چه که دل بخواهد و نگاه و چشم از آن لذّت ببرد موجود است، در بهشت چیزى است که بر قلب بشر خطور نکرده است.

[یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنْ تَنْصُرُوا اللَّهَ یَنْصُرْکُمْ‏] در سوره‏ى حجّ بیان این آیه گذشت.

[وَ یُثَبِّتْ أَقْدامَکُمْ‏] و قدمهاى شما را در دینتان ثابت نگه‏ مى‏ دارد، که مقصود ولایت علىّ علیه السّلام است.

[وَ الَّذِینَ کَفَرُوا فَتَعْساً لَهُمْ‏] «تعسوا تعسا» و لفظ «تعس» به معناى هلاکت، نابودى، لغزش، سقوط، شرّ، دورى و انحطاط است و فعل آن مانند «منع»و «سمع» به طور متعدّى نیز استعمال مى‏ شود و گفته مى‏ شود: «تعسه اللّه» مانند «أتعسه اللّه».

[وَ أَضَلَّ أَعْمالَهُمْ ذلِکَ بِأَنَّهُمْ کَرِهُوا ما أَنْزَلَ اللَّهُ فَأَحْبَطَ أَعْمالَهُمْ‏] طبق روایت امام باقر یعنى آن کفّار را آنچه را خداوند درباره‏ى على علیه السّلام نازل کرده خوش نداشتند از این رو خدا اعمالشان را تباه ساخت. سپس فرمود، که روى اسم على علیه السّلام را خط کشیده ‏اند. (و لکن عبارت أنزل اللّه فى حقّ على، بوده است).

[أَ فَلَمْ یَسِیرُوا فِی الْأَرْضِ‏] آیا اینان در زمین طبع یا زمین قرآن یا زمین اخبار یا سیره‏ هاى، یا زمین عالم صغیر سیر نکردند؟! [فَیَنْظُرُوا کَیْفَ کانَ عاقِبَهُ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ‏] یعنى ببینند عاقبت و سر انجام کسانى که قبل از آنها بودند چگونه بود، کسانى که آیات خدا را تکذیب کردند و جانشینان خدا را تصدیق ننمودند، تا متنبّه شوند و بدى و زشتى کار و تکذیب و عقوبت آن را بفهمند.

[دَمَّرَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ‏] لفظ «دمر» مانند «نصر» و «دمّر» از باب تفعیل به معناى هلاک کرد مى ‏باشد و «دمر دمورا» یعنى به طرز بد و ناپسند و بدون اجازه هجوم آورد.

[وَ لِلْکافِرِینَ‏] و براى کافران به ولایت.

[أَمْثالُها ذلِکَ‏] این گونه واژگونى و نابود کردن مى‏ باشد.

[بِأَنَّ اللَّهَ مَوْلَى الَّذِینَ آمَنُوا] زیرا خدا مولاى کسانى است که به ولایت ایمان آوردند، نه کسانى که به ولایت کافر شدند.

[وَ أَنَّ الْکافِرِینَ لا مَوْلى‏ لَهُمْ‏] و کافران به ولایت، مولا و دوستى ندارند.

آیات ۱۲- ۱۹

[سوره محمد (۴۷): آیات ۱۲ تا ۱۹]

إِنَّ اللَّهَ یُدْخِلُ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ وَ الَّذِینَ کَفَرُوا یَتَمَتَّعُونَ وَ یَأْکُلُونَ کَما تَأْکُلُ الْأَنْعامُ وَ النَّارُ مَثْوىً لَهُمْ (۱۲) وَ کَأَیِّنْ مِنْ قَرْیَهٍ هِیَ أَشَدُّ قُوَّهً مِنْ قَرْیَتِکَ الَّتِی أَخْرَجَتْکَ أَهْلَکْناهُمْ فَلا ناصِرَ لَهُمْ (۱۳) أَ فَمَنْ کانَ عَلى‏ بَیِّنَهٍ مِنْ رَبِّهِ کَمَنْ زُیِّنَ لَهُ سُوءُ عَمَلِهِ وَ اتَّبَعُوا أَهْواءَهُمْ (۱۴) مَثَلُ الْجَنَّهِ الَّتِی وُعِدَ الْمُتَّقُونَ فِیها أَنْهارٌ مِنْ ماءٍ غَیْرِ آسِنٍ وَ أَنْهارٌ مِنْ لَبَنٍ لَمْ یَتَغَیَّرْ طَعْمُهُ وَ أَنْهارٌ مِنْ خَمْرٍ لَذَّهٍ لِلشَّارِبِینَ وَ أَنْهارٌ مِنْ عَسَلٍ مُصَفًّى وَ لَهُمْ فِیها مِنْ کُلِّ الثَّمَراتِ وَ مَغْفِرَهٌ مِنْ رَبِّهِمْ کَمَنْ هُوَ خالِدٌ فِی النَّارِ وَ سُقُوا ماءً حَمِیماً فَقَطَّعَ أَمْعاءَهُمْ (۱۵) وَ مِنْهُمْ مَنْ یَسْتَمِعُ إِلَیْکَ حَتَّى إِذا خَرَجُوا مِنْ عِنْدِکَ قالُوا لِلَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ ما ذا قالَ آنِفاً أُولئِکَ الَّذِینَ طَبَعَ اللَّهُ عَلى‏ قُلُوبِهِمْ وَ اتَّبَعُوا أَهْواءَهُمْ (۱۶)

وَ الَّذِینَ اهْتَدَوْا زادَهُمْ هُدىً وَ آتاهُمْ تَقْواهُمْ (۱۷) فَهَلْ یَنْظُرُونَ إِلاَّ السَّاعَهَ أَنْ تَأْتِیَهُمْ بَغْتَهً فَقَدْ جاءَ أَشْراطُها فَأَنَّى لَهُمْ إِذا جاءَتْهُمْ ذِکْراهُمْ (۱۸) فَاعْلَمْ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ اللَّهُ وَ اسْتَغْفِرْ لِذَنْبِکَ وَ لِلْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُؤْمِناتِ وَ اللَّهُ یَعْلَمُ مُتَقَلَّبَکُمْ وَ مَثْواکُمْ (۱۹)

ترجمه:

(۴۷/ ۱۹- ۱۲)

بى‏گمان خداوند کسانى را که ایمان آورده‏ اند و کارهاى شایسته کرده ‏اند، به بوستانهایى درمى‏ آورد که جویباران از فرو دست آن جارى است؛ و کافران [از ظواهر زندگى‏] بهره برمى ‏گیرند و همان گونه که چارپایان مى‏ خورند، [و مى‏ خوابند] و آتش [دوزخ‏] جایگاه ایشان است.

و چه بسیار [مردم‏] شهرها که از شهر تو که آواره ‏ات کردند نیرومندتر بودند، نابودشان کردیم، یاورى نداشتند.

آیا کسى که به طریقه‏ى روشنى از جانب پروردگار خویش است، همانند کسى است که بدعملى ‏اش در نظرش آراسته جلوه داده شده و از هوا و هوسهایشان پیروى مى ‏کنند.

وصف بهشتى که به پرهیزگاران وعده داده شده است [چنین است که‏] در آن جویهایى از آب ناگندا، جویهایى از شیرى که مزه‏اش تغییرناپذیر است، جویهایى از شراب لذّت‏بخش آشامندگان، جویهایى از عسل پالوده [روان‏] است، برایشان در آنجا همه گونه میوه هست، نیز آمرزشى از جانب پروردگارشان؛ [آیا چنین کسى‏] همانند کسى است که جاودانه در آتش [دوزخ‏] است؟ و به آنان آبى جوشان نوشانده مى‏ شود که دل و روده‏هایشان را پاره پاره مى ‏کند.

و از ایشان کسانى هستند که [ظاهرا] به تو گوش مى ‏سپارند، تا آنگاه که از نزدت بیرون مى‏ روند، به دانش‏یافتگان گویند هم اکنون چه گفت؟ اینان کسانى هستند که خداوند به دلهایشان مهر نهاده است و از هوا و هوسهایشان پیروى کرده ‏اند.

و رهیافتگان را هدایت افزود و [راه و رسم‏] پارساییشان آموخت.

پس انتظار ندارند مگر قیامت را که به ناگهان به سراغشان آید؛ که به راستى نشانه‏هاى آن ظاهر شده است، پس آنگاه که فراز آیدشان، چه پندى مى‏ خواهند بگیرند؟

بدان که در حقیقت خدایى جز خداوند نیست؛ و براى گناهت، نیز براى مردان و زنان مؤمن آمرزش بخواه؛ و خداوند [جاى‏] جنب و جوش و آرام و قرارتان را مى ‏داند.

تفسیر

[إِنَّ اللَّهَ یُدْخِلُ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ] این جمله مستأنفه و جواب سؤال مقدّر است، گویا که گفته شده: خداى تعالى که مولاى مؤمنین است با آنها چه مى‏کند، با کفّار که مولا ندارند چه مى‏کند؟ و مقصود از ایمان بیعت خاصّ ولوى یا حالتى است که از آن بیعت حاصل مى‏شود، ممکن است مقصود بیعت عامّ نبوى باشد و مقصود از عمل صالح بیعت خاصّ.

[وَ الَّذِینَ کَفَرُوا] آنان که به ولایت ولىّ امرشان کافر شدند.

[یَتَمَتَّعُونَ وَ یَأْکُلُونَ کَما تَأْکُلُ الْأَنْعامُ وَ النَّارُ مَثْوىً لَهُمْ‏] مانند چهارپایان مى‏خورند و بهره‏مند مى‏شوند و لذّت مى‏برند بدون آنکه به عاقبت خویش و عاقبت لذّت خویش نظر نماید.

[وَ کَأَیِّنْ مِنْ قَرْیَهٍ هِیَ أَشَدُّ قُوَّهً مِنْ قَرْیَتِکَ الَّتِی أَخْرَجَتْکَ أَهْلَکْناهُمْ فَلا ناصِرَ لَهُمْ‏] مقصود از قریه‏ى تو شهر مکّه است یعنى، چه بسا شهرها که از شهر مکّه قوى‏تر بودند و هلاکشان کردیم، که باورى بر ایشان نبود. آیا ما داراى تمیز و تشخیص نبودیم؟

[أَ فَمَنْ کانَ عَلى‏ بَیِّنَهٍ مِنْ رَبِّهِ‏] آیا کسى که داراى بیّنه و دلیل از جانب پروردگارش باشد- که مقصود علىّ علیه السّلام است چنانچه در سوره‏ى هود گذشت.

[کَمَنْ زُیِّنَ لَهُ سُوءُ عَمَلِهِ وَ اتَّبَعُوا أَهْواءَهُمْ‏] مانند کسى است که کردار بد او به نظرش جلوه کرد و از خواسته‏ هایشان پیروى کردند؟!

از امام باقر علیه السّلام آمده است که مقصود منافقین مى‏ باشند.

[مَثَلُ الْجَنَّهِ] این جمله سؤال مقدّر است، گویا گفته شده: بهشتى که به مؤمنین وعده داده شده چه اوصافى دارد و حکایت آن چگونه است؟

پس در وصف بهشت فرمود: [الَّتِی وُعِدَ الْمُتَّقُونَ فِیها أَنْهارٌ مِنْ ماءٍ غَیْرِ آسِنٍ‏] آن نهرها بر حسب طعم و بو و رنگ تغییر پیدا نمى‏ کنند.

این جمله خبر لفظ «مثل» است و چون خبر عین مبتداست از رابط بى‏ نیاز شده است.

[وَ أَنْهارٌ مِنْ لَبَنٍ لَمْ یَتَغَیَّرْ طَعْمُهُ وَ أَنْهارٌ مِنْ خَمْرٍ لَذَّهٍ لِلشَّارِبِینَ‏] لفظ «لذّه» مصدر است به معنى وصف، یا وصف است، شراب بهشت حرام و نجس نیست، آن مست نمى‏کند و بوى بد و طعم تلخ ندارد و روى همین جهت آن را به لفظ «لذّه» توصیف نمود.

[وَ أَنْهارٌ مِنْ عَسَلٍ مُصَفًّى‏] عسل صاف و خالص که هیچ عسل دنیوى به آن مخلوط نشده باشد.

[وَ لَهُمْ فِیها مِنْ کُلِّ الثَّمَراتِ‏] از همه‏ى میوه‏هاى دنیوى و اخروى از قبیل میوه‏هاى علوم و مشاهدات و تسبیح و تمجید.

[وَ مَغْفِرَهٌ مِنْ رَبِّهِمْ‏] و بالاتر از همه‏ى این‏ها بخشش و مغفرت پروردگار است.

[کَمَنْ هُوَ خالِدٌ فِی النَّارِ] این جمله خبر مبتداى محذوف است، یعنى آیا کسى که در بهشت در میان آن نعمت‏هاست مانند کسى است که همیشه در آتش است.

[وَ سُقُوا ماءً حَمِیماً] به دوزخیان آب گرم و داغ خورانیده مى‏شود و لفظ «حمیم» گاهى به معناى سرد مى‏آید، ولى در اینجا مقصود آب گرم است.

[فَقَطَّعَ أَمْعاءَهُمْ‏] که از فرط گرمى و حرارت امعا و احشاى آنان را تکّه پاره مى‏کند و این در مقابل نهرهایى است که به متّقین وعده داده شده است.

[وَ مِنْهُمْ‏] و از منافقین‏ [مَنْ یَسْتَمِعُ إِلَیْکَ حَتَّى إِذا خَرَجُوا مِنْ عِنْدِکَ‏] کسانى هستند که مقصود آنان از استماع و گوش فرادادن استهزاى تو مى‏باشد، یا معناى آیه این است: از منافقین کسانى هستند که مهر بر قلبشان نهاده شده، پس به سخنان تو گوش فرامى‏دهند ولى آن را نمى‏فهمند تا از پیش تو خارج شوند.

[قالُوا لِلَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ ما ذا قالَ آنِفاً أُولئِکَ الَّذِینَ طَبَعَ اللَّهُ عَلى‏ قُلُوبِهِمْ وَ اتَّبَعُوا أَهْواءَهُمْ‏] به آنان که علم و فهم داده شده مى ‏گویند: چه گفت؟! آنها کسانى هستند که بر دلهایشان مهر نهاده شده و از هوا و هوس خود پیروى مى‏کنند.

[وَ الَّذِینَ اهْتَدَوْا زادَهُمْ هُدىً‏] امّت آنان که به ولایت علىّ راهنمایى شدند خداوند یا محمّد صلّى اللّه علیه و آله هدایت آنان را زیاد کرد، یا سخنان محمّد صلّى اللّه علیه و آله یا استهزا و منافقین سبب زیادى هدایت آنان گردید.

[وَ آتاهُمْ‏] ضمیر فاعل در «آتاهم» به یکى از احتمالات فوق برمى ‏گردد.

[تَقْواهُمْ‏] خدا با سخنان محمّد صلّى اللّه علیه و آله یا استهزا منافقین سبب اتّصاف مؤمنین به تقوى شد که لایق شأن آنانست.یا خداوند سبب تقوایشان را به آنان داد از قبیل علم و ذکاوت.

[فَهَلْ یَنْظُرُونَ إِلَّا السَّاعَهَ أَنْ تَأْتِیَهُمْ بَغْتَهً] آیا منتظرتان ساعتى هستند که ناگاه بر ایشان پیش آید؟

لفظ «أن تأتیهم» بدل از «الساعه» است به صورت بدل اشتمال، یا لام در تقدیر است و تعلیل انتظار آنانست.

[فَقَدْ جاءَ أَشْراطُها] لفظ «أشراط» جمع «شرط» با حرکت است و به معناى علامت مى‏باشد، چه از علامات قیامت در عالم کبیر مبعوث شدن محمّد صلّى اللّه علیه و آله و انشقاق قمر و نزول آخرین کتاب آسمانى است.

و در عالم صغیر اوّلین علامت نزول عقل از عالم علوى است، سپس تغییراتى است که در آن محقّق مى‏شود، سپس امراضى است که بر او وارد مى‏شود، غیر این‏ها از چیزهایى که دلالت بر زوال و از بین رفتن آن مى‏کند.

لفظ «أن تأتیهم» با کسره‏ى «إن» و جزم «تأتهم» خوانده شده و لفظ «فقد جاء أشراطها» جواب آن مى‏باشد، یعنى اگر قیامت ناگهان برسد تعجّبى در آن نیست، چون علاماتش آمده است.

ممکن است جواب شرط قول خداى تعالى‏ [فَأَنَّى لَهُمْ إِذا جاءَتْهُمْ‏] باشد.

[ذِکْراهُمْ‏] یاد آورى آنان آنگاه که قیامت برسد نفعى ندارد و ممکن است فاعل «جاءتهم» لفظ «ذکراهم» باشد.

از نبىّ صلّى اللّه علیه و آله آمده است: از علامات ساعت این است که علم برداشته شود و جهل و نادانى ظاهر گردد، خمر خورده شود، زنا آشکار گردد، مردان کم و اندک شوند و زنان بیشتر شوند تا آنجا که در بین پنجاه زن یک مرد باشد.

حدیثى در احوال مردم در آخر زمان‏

قمّى گفته: ابن عبّاس گفت: ما با رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله حجّ گزاردیم، آن حجّه الوداع بود، پس حلقه‏ى درب کعبه را گرفت، سپس رویش را به سوى ما گردانید و فرمود: آیا به شما از علامت قیامت خبر ندهم، در آن روز نزدیکترین مردم سلمان قدّس سرّه بود، که گفت: بلى یا رسول اللّه صلّى اللّه علیه و آله.

رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله فرمود: از علامات قیامت است از بین رفتن نمازها، پیروى از شهوات، تمایل به هوا و هوس‏ها، تعظیم صاحبان ثروت و فروختن دین به دنیا، در آن هنگام است که قلب مؤمن در داخل بدنش ذوب مى‏شود، همان‏طور که نمک در آب ذوب مى‏شود، این بدان جهت است که مؤمن منکر را مى ‏بیند و نمى ‏تواند آن را تغییر دهد.

سلمان عرض کرد: یا رسول اللّه این مطلب محقّق خواهد شد؟

فرمود: بلى، سوگند به کسى که جانم به دست او است یا سلمان این مطلب محقّق شدنى است.

اى سلمان در آن هنگام است که امیران و پادشاهانى ستمگر بر مردم مسلّط مى‏ شوند، وزیران فاسق، عارفانى ظالم و ستمگر و امانت‏دارهاى خاین بوجود مى‏ آیند.

سلمان عرض کرد: یا رسول اللّه این مطلب محقّق شدنى است؟

فرمود: بلى، سوگند به کسى که جانم به دست او است.

یا سلمان در آن هنگام است که منکر معروف و معروف منکر مى‏شود، خائن امین محسوب شده و امین خیانت مى‏کند، راستگو مورد تکذیب و دروغگو مورد تصدیق قرار مى‏گیرد.

سلمان عرض کرد: یا رسول اللّه این امور حتما محقّق مى‏شود؟

فرمود: بلى سوگند به کسى که جانم در دست او است. یا سلمان در آن هنگام است که زنها امارت و حکومت مى‏کنند، کنیزان مورد مشورت قرار مى‏گیرند، کودکان بر منبرها مى‏نشینند، دروغ ظرافت و خوب شمرده مى‏شود، زکات غرامت و ضرر و مال خدا غنیمت به حساب مى‏آید.

و مرد بر پدر و مادرش ستم مى‏کند و به دوستش خوبى مى‏کند و ستاره‏ى دنباله‏دار طلوع مى‏نماید.

سلمان عرض کرد: این امور حتما واقع مى‏شوند؟ رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله فرمود: قسم به کسى که جانم در دست قدرت او است بلى واقع مى‏شود.

یا سلمان در آن وقت است که زن در تجارت با همسرش مشارکت مى‏کند، باران کم مى‏شود و خشکسالى پیش مى‏آید، کریمان به غیظ و غضب مى‏آیند، مرد تهى دست مورد تحقیر قرار مى‏گیرد پس در آن هنگام بازارها نزدیک هم مى‏شوند، چه این یکى مى‏گوید من چیزى نفروخته‏ام، آن دیگرى مى‏گوید: من چیزى سود نبرده ‏ام، پس نمى ‏بینى مردم را مگر در حال مذمّت کردن خدا.

سلمان عرض کرد: این مطلب محقّق مى‏شود یا رسول اللّه؟

رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله فرمود: سوگند به کسى که جانم به دست او است آرى.

یا سلمان در آن هنگام اقوامى پدید مى‏آیند که اگر سخن بگویند کشته مى‏شوند، اگر سکوت کنند آنها را از بیخ و بن مى‏ کنند و خونشان را حلال مى ‏شمارند تا به اموال آنها دست یازند و مصادره کنند، به ناموس آنها تجاوز نمایند، خون آنها را بریزند، دلهاى آنان را از رعب و هراس‏ پر کنند، پس آن اقوام را نمى‏ بینى مگر در حال ترس و رعب و وحشت.

سلمان عرض کرد: این مورد محقّق مى‏ شود یا رسول اللّه؟ فرمود:

بلى سوگند به کسى که جانم در دست قدرت اوست.

یا سلمان در آن هنگام چیزى از مشرق و چیزى از مغرب پشت سر امّت من مى ‏آفریند، پس واى بر ضعیفان امّت من از دست آنها، واى بر آنها از جانب خدا، که اینان نه به صغیر رحم مى‏کنند، نه به بزرگ احترام مى‏گذارند، از هیچ کار بد و بدکار نمى ‏ترسند، هیکل و قیافه‏ى آنان قیافه‏ى آدمیان ولى دلهاى آنها دلهاى شیاطین است، سلمان عرض کرد: یا رسول اللّه این مطلب محقّق مى‏شود؟ فرمود: آرى سوگند به خدایى که جانم در دست قدرت او است.

اى سلمان در آن هنگام مردها به مردها اکتفا مى‏کنند، زنها به زنها، با پسران ازدواج مى‏کنند همان‏طور که با کنیز در خانه‏ى پدر و مادرش ازدواج مى‏کنند، مردان به زنان شبیه مى‏شوند و زنان به مردان، صاحبان فرج و زنان سوار بر اسبان مى ‏شوند، پس لعنت خدا بر این‏گونه زنان از امّت من باد.

سلمان عرض کرد: آیا این مطلب محقّق شدنى است یا رسول اللّه؟

رسول خدا فرمود: آرى سوگند به کسى که جانم در قبضه‏ى قدرت او است.

یا سلمان در آن زمان مسجدها را زینت مى‏کنند همان‏طور که دیرها و کنیسه ‏ها را زینت مى ‏کنند، قرآن‏ها به زیور آراسته مى‏ شوند، مناره‏ها بلند مى‏ شوند، صف‏ها زیاد مى‏ شوند با دلهایى که نسبت به هم کینه و بغض دارند و زبانهاى مختلف.

سلمان عرض کرد: یا رسول اللّه این معنا حتما واقع مى‏شود؟

فرمود: بلى سوگند به کسى که جانم در دست قدرت او است، یا سلمان در آن زمان مردان امّت من با طلا خود را زینت مى‏دهند، حریر و دیبا مى‏پوشند، از پوست پلنگ لباس درست مى‏کنند.

سلمان عرض کرد: یا رسول اللّه این معنا محقّق مى‏شود؟ فرمود:

آرى به خدا سوگند اى سلمان در آن زمان ربا آشکار مى‏شود و معامله‏ ها به صورت مدّت‏ دار به زیادتر از قیمت واقعى کالا و با رشوه واقع مى‏ شود.

و دین پست مى‏ شود و دنیا بالا مى‏ رود. سلمان عرض کرد: یا رسول اللّه این امور محقّق مى ‏شود؟ فرمود: آرى سوگند به کسى که جانم در دست اوست، در آن زمان طلاق زیاد مى ‏شود و حدّى براى خدا اقامه نمى‏ گردد، مردم در آن زمان به خدا ضرر نمى ‏زنند، بلکه خود ضرر مى‏کنند.

سلمان عرض کرد: یا رسول اللّه این مطلب حتما واقع مى‏شود؟

فرمود: آرى سوگند به خدایى که جانم در دست اوست.

اى سلمان در آن موقع خواننده‏ها و آلات طرب و موسیقى آشکار مى‏شود و بدترین امّت من پشت سر آنها مى‏ آیند و دنباله‏ رو آنان مى‏ شوند.

سلمان عرض کرد: این مطلب حتمى است یا رسول اللّه؟

فرمود: آرى سوگند به خدایى که جانم در دست قدرت اوست، اى سلمان در آن زمان ثروتمندان امّت من براى تفریح به حجّ مى‏روند و متوسّطین آنان براى تجارت به حجّ مى‏روند.

فقراى امّت براى ریا و شهرت، در آن زمان اقوامى پدید مى‏آیند که قرآن را براى غیر خدا مى‏ آموزند و آن را به صورت غنا مى‏ خوانند، اقوامى دنبال فقه و علم براى خدا مى‏ روند و اولاد زنا زیاد مى‏ شود، قرآن را با غنا مى‏ خوانند، در طلب دنیا مسابقه مى ‏گذارند و به آن تفاخر مى‏ کنند.

سلمان عرض کرد: این امور واقع مى‏ شود یا رسول اللّه؟ فرمود:

آرى سوگند به کسى که جانم در دست او است، اى سلمان این امور در زمانى است که پرده‏ى حرمت‏ها دریده شود، گناهان کسب و تحصیل گردد، اشرار و بدان بر خوبان مسلّط شوند، دروغ آشکار گردد، لجاجت و عناد ظاهر شود، فقر بسیار شود و مردم در لباس به همدیگر مباهات و فخر نمایند، باران در غیر وقتش بخواهند، نرد و شطرنج و آلات موسیقى را نیکو شمارند.

امر به معروف و نهى از منکر را بد بدانند تا جایى که مؤمن در آن زمان ذلیل‏ تر از کنیز گردد، خوانندگان قرآن و عبادت‏ کنندگان همدیگر را ملامت کنند، که اینان در ملکوت آسمانها بنام پلیدى‏ها و نجس‏ها خوانده شوند.

سلمان عرض کرد: این امور حتما واقع مى‏ شوند یا رسول اللّه؟

فرمود: آرى سوگند به کسى که جانم در دست اوست؛ اى سلمان در آن زمان ثروتمند جز از فقر نمى ‏ترسد تا جایى که سایل ما بین دو جمعه سؤال و درخواست مى‏ کند کسى را پیدا نمى‏ کند در دست او چیزى بگذارد، سلمان عرض کرد: یا رسول اللّه این مطلب واقع مى‏ شود؟ فرمود:

بلى سوگند به کسى که جانم در دست اوست.

اى سلمان در آن زمان «رویبضه» سخن مى‏گوید، سلمان عرض کرد: یا رسول اللّه «رویبضه» چیست؟ پدر و مادرم فداى تو باد؟

رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله فرمود: او کسى است که تاکنون سخن نمى‏ گفت و در این زمان در امر عموم سخن گوید، آن وقت است که مردم درنگ نمى ‏کنند مگر اندک تا وقتى که زمین فرو رود فرو رفتنى و هر قوم و گروهى گمان مى‏ کند زمین فقط در ناحیه‏ى آنان فرورفته است.

پس آن مقدار که خدا خواهد درنگ مى‏ کنند تا درنگ آنان تمام مى‏ شود و آن وقت زمین گنج‏هایش را یعنى طلا و نقره‏هایش را بیرون مى ‏ریزد، سپس رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله با دستش به ستون‏ها اشاره کرد و فرمود:

مانند این، سپس در آن روز دیگر طلا و نقره نفعى نمى‏رساند.

سپس این است معناى قول خدا: فَقَدْ جاءَ أَشْراطُها.

[فَاعْلَمْ‏] یعنى حال که این مطلب را دانستى پس بدان که: [أَنَّهُ لا إِلهَ إِلَّا اللَّهُ وَ اسْتَغْفِرْ لِذَنْبِکَ وَ لِلْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُؤْمِناتِ وَ اللَّهُ یَعْلَمُ مُتَقَلَّبَکُمْ‏] تغییر و تحوّل و انتقالات شما را خداى تعالى مى‏داند، که شما از اوّل استقرار نطفه و موادّتان در رحم‏ها تا آخر دنیا داراى نقل و انتقالات و تغییرات و تحوّلات هستند.

و همچنین در برزخ‏ها تا اعراف یا خداوند جاى تحوّل و دگرگونى شما را در مراتب دنیا و برزخ‏ها مى‏داند.

[وَ مَثْواکُمْ‏] جاى شما را در مراتب آخرت مى‏داند و آن مراتب بر حسب مراتب مردم بسیارست.

آیات ۲۰- ۳۰

[سوره محمد (۴۷): آیات ۲۰ تا ۳۰]

وَ یَقُولُ الَّذِینَ آمَنُوا لَوْ لا نُزِّلَتْ سُورَهٌ فَإِذا أُنْزِلَتْ سُورَهٌ مُحْکَمَهٌ وَ ذُکِرَ فِیهَا الْقِتالُ رَأَیْتَ الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ یَنْظُرُونَ إِلَیْکَ نَظَرَ الْمَغْشِیِّ عَلَیْهِ مِنَ الْمَوْتِ فَأَوْلى‏ لَهُمْ (۲۰) طاعَهٌ وَ قَوْلٌ مَعْرُوفٌ فَإِذا عَزَمَ الْأَمْرُ فَلَوْ صَدَقُوا اللَّهَ لَکانَ خَیْراً لَهُمْ (۲۱) فَهَلْ عَسَیْتُمْ إِنْ تَوَلَّیْتُمْ أَنْ تُفْسِدُوا فِی الْأَرْضِ وَ تُقَطِّعُوا أَرْحامَکُمْ (۲۲) أُولئِکَ الَّذِینَ لَعَنَهُمُ اللَّهُ فَأَصَمَّهُمْ وَ أَعْمى‏ أَبْصارَهُمْ (۲۳) أَ فَلا یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلى‏ قُلُوبٍ أَقْفالُها (۲۴)

إِنَّ الَّذِینَ ارْتَدُّوا عَلى‏ أَدْبارِهِمْ مِنْ بَعْدِ ما تَبَیَّنَ لَهُمُ الْهُدَى الشَّیْطانُ سَوَّلَ لَهُمْ وَ أَمْلى‏ لَهُمْ (۲۵) ذلِکَ بِأَنَّهُمْ قالُوا لِلَّذِینَ کَرِهُوا ما نَزَّلَ اللَّهُ سَنُطِیعُکُمْ فِی بَعْضِ الْأَمْرِ وَ اللَّهُ یَعْلَمُ إِسْرارَهُمْ (۲۶) فَکَیْفَ إِذا تَوَفَّتْهُمُ الْمَلائِکَهُ یَضْرِبُونَ وُجُوهَهُمْ وَ أَدْبارَهُمْ (۲۷) ذلِکَ بِأَنَّهُمُ اتَّبَعُوا ما أَسْخَطَ اللَّهَ وَ کَرِهُوا رِضْوانَهُ فَأَحْبَطَ أَعْمالَهُمْ (۲۸) أَمْ حَسِبَ الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ أَنْ لَنْ یُخْرِجَ اللَّهُ أَضْغانَهُمْ (۲۹)

وَ لَوْ نَشاءُ لَأَرَیْناکَهُمْ فَلَعَرَفْتَهُمْ بِسِیماهُمْ وَ لَتَعْرِفَنَّهُمْ فِی لَحْنِ الْقَوْلِ وَ اللَّهُ یَعْلَمُ أَعْمالَکُمْ (۳۰)

ترجمه:

(۴۷/ ۳۰- ۲۰)

و [بعضى از] مؤمنان گویند چرا سوره‏اى [شامل حکم جهاد] فروفرستاده‏نمى‏شود، آنگاه چون سوره‏اى از محکمات فروفرستاده‏ مى ‏شود و در آن کارزار [با مشرکان‏] یاد مى‏ شود، بیمار دلان را بینى که به تو با نگاه کسى که از [سکرات‏] مرگ بى‏هوش شده باشد، مى‏نگرند؛ بدا به حال ایشان.

اطاعت باید و سخنى نیک؛ آنگاه چون کار قطعى شود، اگر با خداوند صادق باشند، بى‏شک بر ایشان بهتر است.

چه بسا چون دست یابید در این سرزمین فتنه و فساد کنید و پیوند خویشاوندانتان را بگسلید.

اینان کسانى هستند که خداوند لعنتشان کرده و [از شنیدن و دیدن حقّ‏] ناشنوا و چشمهایشان را نابینا ساخته است.

آیا در [معانى‏] قرآن نمى‏اندیشند، یا بر دلها قفلها [ى غفلت‏] شان افتاده است؟

بى‏گمان کسانى که پس از آنکه [حقّ و] هدایت بر آنان روشن شده است، به آن پشت کردند [و به گذشته برگشتند]، شیطان آن را در چشمشان آراسته است و به آنان مهلت و میدان داده است.

این از آن است که به کسانى که [وحى‏] فروفرستاده‏ى الهى را ناخوش داشته‏اند، گویند که در بعضى کارها از شما اطاعت خواهیم کرد؛ و خداوند پنهان‏کاریشان را مى‏ داند.

پس چگونه باشد حالشان آنگاه که فرشتگان جانشان را بگیرند در حالى که چهره‏ها و پشتهایشان را فروکوبند؟

این از آن است که از آنچه خداوند را به خشم آورد پیروى مى‏کردند و خشنودى او را ناخوش داشتند، پس [خداوند] اعمالشان را تباه کرد.

آیا بیمار دلان پنداشته‏اند که خداوند هرگز حقد و حسدهایشان را آشکار نمى ‏سازد؟

و اگر بخواهیم آنان را به تو مى‏نمایانیم، آنگاه ایشان را به سیمایشان مى‏شناسى و آنان را از آهنگ سخنشان مى‏شناسى؛ و خداوند [ظاهر و باطن‏] اعمالتان را مى‏داند.

تفسیر

[وَ یَقُولُ الَّذِینَ آمَنُوا لَوْ لا نُزِّلَتْ سُورَهٌ] مؤمنین مى گویند چرا سوره‏اى در امر جهاد یا به صورت مطلق نازل نمى ‏شود.

ترجمه تفسیر بیان السعاده فى مقامات العباده، ج‏۱۳، ص: ۲۶۵

و مقصود از مؤمنین مطلق مسلمانها یا خصوص منافقین از آنهاست و ممکن است مقصود کسانى باشد که با بیعت خاصّ ولوى ایمان آورده ‏اند.

[فَإِذا أُنْزِلَتْ سُورَهٌ مُحْکَمَهٌ] و چون سوره‏اى که معناى و مقصود آن روشن است، یا سوره‏اى که نسخ در آن راه نداشته باشد، یا احکام آن لازم العمل و واجب باشد که رخصت در آن نباشد، نازل شود.

[وَ ذُکِرَ فِیهَا الْقِتالُ‏] و حکم جهاد و قتال در آن به صورت حتم و وجوب باشد.

[رَأَیْتَ الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ‏] آنان که در دلهایشان مرض است و خود آنها نیز از سؤال ‏کنندگان و درخواست‏ کنندگان سوره‏ى محکم مى ‏باشند.

و ممکن است مقصود همان سؤال‏ کنندگان باشد ولى اسم ظاهر به جاى ضمیر آمده تا آنها را ذمّ نموده و علّت حکم را بیان کند.

و ممکن است کسانى که دلهایشان مریض است غیر از کسانى باشند که سؤال و درخواست کردند.

[یَنْظُرُونَ إِلَیْکَ نَظَرَ الْمَغْشِیِّ عَلَیْهِ مِنَ الْمَوْتِ‏] آنان از شدّت ترس و وحشت مانند کسى نگاه مى‏کنند که از ترس مرگ به حالت غشّ و بى‏ هوشى افتاد باشد.

[فَأَوْلى‏ لَهُمْ‏] که آرى مرگ بر آنان سزاوارتر است.

این جمله کلمه‏ى تهدید و زجر است گویا که از اصل خود نقل شده و از قبیل اسماى اصوات گشته است، یا از قبیل مثل است که تغییرپذیر نیست، در اصل فعل بوده از «ولى» به معناى نزدیک بودن، یا از «آل» به معناى بازگشتن‏ به صورت معکوس، یا وصف از هر دو معناى یا وصف از «ویل» است، یا به معناى سزاوارتر بودن است و تفضیل آن در سوره‏ى قیامت خواهد آمد.

و بنابراین این جمله خبر است و قول خداى تعالى: [طاعَهٌ وَ قَوْلٌ مَعْرُوفٌ‏] مبتداى آن مى ‏باشد یا لفظ «طاعه» مبتدا و خبر آن محذوف است و آن کلمه‏ى «خیر» مى ‏باشد.

و «یقولون طاعه» خوانده شده که در این صورت معناى آیه چنین مى‏ شود: آنها مى‏گویند ما داراى طاعت و گفتار معروف و نیکو هستیم.

[فَإِذا عَزَمَ الْأَمْرُ] عزموا على الأمر در کار جدیّت کردند و بر آن کار قطع و یقین نمودند.

و عزم الأمر بر کارى عازم شدن است.

[فَلَوْ صَدَقُوا اللَّهَ‏] اگر در آنچه گفتند لَوْ لا نُزِّلَتْ سُورَهٌ تصدیق خدا مى‏کردند براى آنان بهتر بود، یعنى در آنچه از این گفتار استفاده مى‏ شود، که حرص بر جهاد باشد، یا در مطلق آنچه گفتند و باز با نشان به آن اقرار کردند مانند ایمان و تصدیق به خدا و رسول صلّى اللّه علیه و آله و قبول احکام، یا در آنچه که به آن اقرار کردند از قبیل امارت على علیه السّلام و تسلیم بر امیر المؤمنین بودن او.

[لَکانَ خَیْراً لَهُمْ‏] آرى تصدیق خدا در موارد فوق از آنچه که آنها خیال مى‏ کنند خوب‏ترست، مانند ایّام دنیا و لذّت‏هاى آن، برایشان بهترست.

[فَهَلْ عَسَیْتُمْ إِنْ تَوَلَّیْتُمْ‏] اگر شما از على علیه السّلام روى بگردانید، یا از امور مردم روى بگردانید، در اینجا لفظ «إن تولّیتم» به صورت مجهول نیز خوانده شده که در این صورت معناى آن چنین مى‏شود: اگر مردم از شما روى بگردانند.

[أَنْ تُفْسِدُوا فِی الْأَرْضِ‏] که اگر شما از امر خدا روى بگردانید کارى جز افساد نخواهید داشت پس باید در حین روى گردانیدن امیدى جز فساد کردن نداشته باشید.

[وَ تُقَطِّعُوا أَرْحامَکُمْ‏] در آن حالت قطع رحم صورى و معنوى مى‏کنید.

[أُولئِکَ‏] در اینجا التفات از خطاب به غیبت است، یعنى آنان چنین‏اند.

[الَّذِینَ لَعَنَهُمُ اللَّهُ فَأَصَمَّهُمْ وَ أَعْمى‏ أَبْصارَهُمْ‏] خداوند گوشهاى آنها را از ادراک جهت اخروى در مسموعات کر نمود، چشمانشان را نابینا کرد.

[أَ] یعنى آیا مى‏توانند در آیات و قرآن تدبّر و تأمّل کنند.

[فَلا یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ‏] بر دلهاى آنان قفل زده شده و در نتیجه قدرت بر تدبّر ندارند. در اینجا لفظ «قلوب» را به صورت نکرده آورد در حالى که مناسب بود بگوید [أَمْ عَلى‏ قُلُوبٍ أَقْفالُها] تا اشعار به این باشد که دلهاى قفل شده گویا که دلهاى انسان نیستند، در نتیجه اضافه به انسانها نمى‏شود.

یا آن دلها از جهت نهایت حقارت و پستى گویى که ممکن نیست شناخته شوند و اضافه «اقفال» به قلوب براى اشاره به این است که قفل‏هاى دلها از سنخ همان دلها است، نه از جنس قفل‏هاى صورى.

و در اوّل سوره‏ى گذشت هر یک از دلها داراى روزنه‏اى است به ملکوت علیا و روزنه‏اى به ملکوت سفلى، به یک اعتبار هر یک از دلها یک در به ملکوت علیا دارند و یک در به ملکوت سفلى و هر یک از دو در باز شود آن دیگرى بسته مى‏ شود.

[إِنَّ الَّذِینَ ارْتَدُّوا عَلى‏ أَدْبارِهِمْ‏] سالک بر طریق دین را تشبیه به کسى کرده که راهى را مى‏پیماید، بازگشت از دین را به کسى تشبیه کرده که راهى را در پشت سرش مى‏گذارد و بر مى‏گردد.

و این حالت مسلمانانى است که به دست محمّد صلّى اللّه علیه و آله اسلام آوردند، سپس دستورات او را مخالفت کردند.

[مِنْ بَعْدِ ما تَبَیَّنَ لَهُمُ الْهُدَى‏] پس از آنکه با گفتار خدا و گفتار رسولش راه هدایت روشن شد، مقصود از هدایت ولایت و طریق آن است، خداوند آن را در آیات متعدّد بیان نموده و رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله نیز در جاهاى متعدّد به بیان آن پرداخته است.

و در خبرى آمده است که رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله از مردم در ده جا بیعت گرفت.

و در خبر دیگرى است: رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله در روز غدیر سه مرتبه از مردم بیعت گرفت.

[الشَّیْطانُ سَوَّلَ لَهُمْ وَ أَمْلى‏ لَهُمْ‏] «املیت له فى غیه» یعنى گمراهى او را طولانى کرده است و «أملیت للبعیر» یعنى دربند و قید او وسیع و گشاد شد «و أملى اللّه له» یعنى خدا به او مهلت داد.

[ذلِکَ بِأَنَّهُمْ قالُوا لِلَّذِینَ کَرِهُوا ما نَزَّلَ اللَّهُ‏] یعنى خوش نداشتند آنچه را که درباره‏ى على علیه السّلام و خلافت او نازل شده است.

[ذلِکَ بِأَنَّهُمْ قالُوا لِلَّذِینَ کَرِهُوا ما نَزَّلَ اللَّهُ سَنُطِیعُکُمْ فِی بَعْضِ الْأَمْرِ وَ اللَّهُ یَعْلَمُ إِسْرارَهُمْ‏] لفظ «اسرارهم» به صورت مصدر جمع خوانده شده است.

امام صادق علیه السّلام فرمود: فلانى و فلانى ولایت امیر المؤمنین علیه السّلام را ترک کردند و از ایمان مرتدّ شدند، فرمود: به خدا سوگند آیه درباره‏ى آن دو نفر و طرفدارانشان نازل شده است، آن آیه قول خداى تعالى است که جبرئیل بر محمّد نازل نموده است: ذلک بأنهم قالوا للذین کرهوا ما نزل الله فى على علیه السلام سنطیعکم فى بعض الأمر امام صادق فرمود: آن دو نفر پیروانشان بنى امیّه را دعوت کردند که با هم پیمان ببندند که بعد از نبىّ صلّى اللّه علیه و آله امر خلافت در بین ما نباشد و از خمس چیزى به ما ندهند و بنى امیّه گفتند: اگر خمس را به آنان بدهیم به چیزى محتاج نمى‏ شوند و قبول کردند که در مسئله خمس هم پیمان شوند ولى دیگر اهمیّت ندادند که خلافت در میان آن دو نفر و طرفدارانشان باشد و لذا گفتند: ما بعضى از چیزهایى که ما را بسوى آن چیز دعوت کردید قبول داریم، آن قسمت خمس است که چیزى از خمس به آنها نمى‏ دهیم و آنچه که خداوند نازل کرده چیزى است که بر خلقش واجب گردانیده و آن ولایت امیر المؤمنین على علیه السّلام است.

و ابو عبیده از آن افراد و کاتبشان بود، پس خداى تعالى این آیه را نازل فرمود: أَمْ أَبْرَمُوا أَمْراً فَإِنَّا مُبْرِمُونَ أَمْ یَحْسَبُونَ أَنَّا لا نَسْمَعُ سِرَّهُمْ وَ نَجْواهُمْ … تا آخر آیه» از امام باقر و امام صادق علیهما السّلام آمده است: آنان که خویش نداشتند آنچه را درباره‏ى ولایت على علیه السّلام نازل شده است بنى امیّه بودند.

[فَکَیْفَ‏] پس چگونه خواهد بود حال آنها، یا چگونه احتیاج پیدا مى‏ کنند.

[إِذا تَوَفَّتْهُمُ الْمَلائِکَهُ یَضْرِبُونَ وُجُوهَهُمْ وَ أَدْبارَهُمْ‏]

چون فرشتگان جان آنان را بگیرند، بر رو و پشت آنان مى‏زنند.

[ذلِکَ بِأَنَّهُمُ اتَّبَعُوا ما أَسْخَطَ اللَّهَ وَ کَرِهُوا رِضْوانَهُ‏] چون آنها از چیزى پیروى کردند که خدا را به خشم آورده، رضا و رضوان او را خوش نداشتند، که مقصود ولایت على علیه السّلام است، که رحمت و رضا و رضوان و نعمت همه‏ى این‏ها ولایت على علیه السّلام است.

[فَأَحْبَطَ أَعْمالَهُمْ‏] همان پیروى کردن از آنچه موجب خشم خدا بود، یا ناخوشایند از ولایت علىّ علیه السّلام اعمال آنان را حبط مى‏ کند و از بین مى‏ برد.

از امام باقر علیه السّلام آمده است که فرمود اینان خوش نداشتند على علیه السّلام را، در حالى که خداوند امر به ولایت او نموده است در روز بدر، روز حنین، در بطن نخله و روز ترویه و روز عرفه، در این امور پانزده آیه در حجّ نازل شده است در حجّى که رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله را از رفتن به مسجد الحرام منع کردند و در جحفه و در خم.

و مقصود از حبط اعمال حبط کارهایى است که در اسلام انجام داده‏اند.

[أَمْ حَسِبَ الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ أَنْ لَنْ یُخْرِجَ اللَّهُ‏] آنان که بیمارى دارند گمان کردند خداوند کینه‏ورزى آنان را آشکار نمى‏کند.

[أَضْغانَهُمْ‏] کینه‏ى درونى آنان نسبت به رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله و مؤمنین، یعنى این گمان فاسدست و ما کینه‏ى درونى آنان را ظاهر مى‏ سازیم.

[وَ لَوْ نَشاءُ لَأَرَیْناکَهُمْ فَلَعَرَفْتَهُمْ بِسِیماهُمْ‏] اگر ما مى‏خواستیم آنان را به تو بشناسانیم خود آنان را به تو نشان مى‏دادیم تا آنان را با سیما و قیافه و نفاق درونی شان مى‏ شناختى.

[وَ لَتَعْرِفَنَّهُمْ فِی لَحْنِ الْقَوْلِ‏] و اگر از سیما و قیافه‏شان نشناختى از طرز گفتارشان آنها را مى‏ شناختى.

و ممکن است خطاب به محمّد صلّى اللّه علیه و آله باشد و ممکن است خطاب عامّ باشد و غیر معیّن؛ و مقصود از «لحن القول» فحوا و مقصود از گفتار است، مانند کنایه و توریه و تعریض، یا مقصود برگرداندن و مایل کردن کلام است به جهت کنایه و توریه.

از ابى سعید خدرى روایت شده است که گفت: «لحن القول» بغض و کینه‏ى آنان نسبت به علىّ بن ابى طالب علیه السّلام است، گفت: مادر زمان رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله منافقین را به وسیله‏ى کینه و بغض آنان نسبت به علىّ بن ابى طالب علیه السّلام مى‏ شناختیم.

و از انس روایت شده که بعد از نزول این آیه هیچ منافقى در زمان رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله مخفى نبود (زیرا از نحوه بیان و گوشه و کنایه زدن آنها شناخته مى‏ شدند).

[وَ اللَّهُ یَعْلَمُ أَعْمالَکُمْ‏] خداوند به اعمال شما آگاه است، چه آن را کتمان کنید یا مخفى نمایید.

آیات ۳۱- ۳۸

[سوره محمد (۴۷): آیات ۳۱ تا ۳۸]

وَ لَنَبْلُوَنَّکُمْ حَتَّى نَعْلَمَ الْمُجاهِدِینَ مِنْکُمْ وَ الصَّابِرِینَ وَ نَبْلُوَا أَخْبارَکُمْ (۳۱) إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا وَ صَدُّوا عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ وَ شَاقُّوا الرَّسُولَ مِنْ بَعْدِ ما تَبَیَّنَ لَهُمُ الْهُدى‏ لَنْ یَضُرُّوا اللَّهَ شَیْئاً وَ سَیُحْبِطُ أَعْمالَهُمْ (۳۲) یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ لا تُبْطِلُوا أَعْمالَکُمْ (۳۳) إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا وَ صَدُّوا عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ ثُمَّ ماتُوا وَ هُمْ کُفَّارٌ فَلَنْ یَغْفِرَ اللَّهُ لَهُمْ (۳۴) فَلا تَهِنُوا وَ تَدْعُوا إِلَى السَّلْمِ وَ أَنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ وَ اللَّهُ مَعَکُمْ وَ لَنْ یَتِرَکُمْ أَعْمالَکُمْ (۳۵)

إِنَّمَا الْحَیاهُ الدُّنْیا لَعِبٌ وَ لَهْوٌ وَ إِنْ تُؤْمِنُوا وَ تَتَّقُوا یُؤْتِکُمْ أُجُورَکُمْ وَ لا یَسْئَلْکُمْ أَمْوالَکُمْ (۳۶) إِنْ یَسْئَلْکُمُوها فَیُحْفِکُمْ تَبْخَلُوا وَ یُخْرِجْ أَضْغانَکُمْ (۳۷) ها أَنْتُمْ هؤُلاءِ تُدْعَوْنَ لِتُنْفِقُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ فَمِنْکُمْ مَنْ یَبْخَلُ وَ مَنْ یَبْخَلْ فَإِنَّما یَبْخَلُ عَنْ نَفْسِهِ وَ اللَّهُ الْغَنِیُّ وَ أَنْتُمُ الْفُقَراءُ وَ إِنْ تَتَوَلَّوْا یَسْتَبْدِلْ قَوْماً غَیْرَکُمْ ثُمَّ لا یَکُونُوا أَمْثالَکُمْ (۳۸)

ترجمه:

(۴۷/ ۳۸- ۳۱)

و همه گونه مى‏ آزماییم تان تا از میان شما مجاهدان و صابران را معلوم بداریم، احوالتان را بشناسانیم.

بى‏گمان کسانى که کفر ورزیده‏ اند [و مردم را] از راه خدا باز داشته‏اند، پس از آنکه [حقّ و] هدایت بر آنان روشن شده است، با پیامبر مخالفت ورزیده‏ اند، هرگز به خداوند زیانى نمى‏ رسانند و زودا که [خداوند] اعمالشان را تباه [و بى‏ارزش‏] گرداند.

اى کسانى که ایمان آورده اید از خداوند و از پیامبر اطاعت کنید و اعمالتان را باطل مگردانید.

بى‏گمان کسانى که کفر ورزیده‏اند و [مردم را] از راه خدا باز داشته‏اند، سپس در حال کفر مرده ‏اند هرگز خداوند آنان را نمى‏ آمرزد.

پس سستى نورزید و از در صلح و سازش در نیایید که شما برتر [و چیره‏] اید و خداوند با شماست و [پاداش‏] اعمال شما را نمى‏ کاهد.

همانا زندگانى دنیا [مانند] بازیچه و سرگرمى است و اگر ایمان داشته‏ باشید و پروا و پرهیز بورزید، پاداشهایتان را به شما مى‏ پردازد و [همه‏ى‏] اموال شما را از شما نمى‏ طلبد.

اگر آن را از شما بطلبد و بر شما خشم بگیرد [چه بسا] بخل ورزید و ناهمدلى شما را آشکار سازد.

هان شما هستید که از شما خواسته مى‏ شود که در راه خدا انفاق کنید، آنگاه بعضى از شما هستند که بخل مى‏ ورزند و هر کس بخل ورزد همانا از خود دریغ مى ‏ورزد؛ و خداوند بى‏نیاز است و شما نیازمندانید؛ و اگر روى بگردانید قومى غیر شما را جانشین [شما] مى‏ سازد، آنگاه آنان مانند شما نخواهند بود.

تفسیر

[وَ لَنَبْلُوَنَّکُمْ‏] و شما را با امر به جهاد، یا با مطلق تکلیف، یا با بلاها و حوادث دهر، یا با خطورات قلبى و وسوسه‏ى شیطان و القاى شبهه از ناحیه‏ى شیطان در دلهایتان امتحان و آزمایش مى‏ کنیم.

[حَتَّى نَعْلَمَ الْمُجاهِدِینَ مِنْکُمْ وَ الصَّابِرِینَ‏] تا علم ما ظاهر و آشکار شود، یا بدانیم در مظاهر خویش که کدام مجاهدند و کدام شکیبا.

[وَ نَبْلُوَا أَخْبارَکُمْ‏] و اخبار شما را امتحان کنیم، یعنى خبرهایى که از خودتان مى‏دهید و مى‏گویید به خدا و رسولش ایمان آوردید و رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله را در آنچه که آورده تصدیق کرده‏ اید.

یا مقصود این است که اخبارى را که دیگران از جانب شما مى‏دهند امتحان کنیم، چه دیگران از شما خبر مى‏دهند که شما برخلاف آنچه که رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله درباره‏ى على علیه السّلام فرموده تدبّر و اندیشه مى‏کنید، یا اخبار شما را که از دیگران خبر مى‏دهید آزمایش کنیم و هر سه فعل «لنبلونّکم» و «نعلم» و «نبلو» به صورت غایب نیز خوانده شده است.

[إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا] کسانى که به ولایت کافر شدند.

[وَ صَدُّوا عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ‏] اعراض کردند، یا دیگران را از راه خدا که عبارت از على علیه السّلام و ولایت اوست منع کردند.

[وَ شَاقُّوا الرَّسُولَ‏] و با رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله مخالفت کردند، یا او را در مورد اهل بیتش بعد از پیمان گرفتن بر ولایت آنها خسته کردند.

[مِنْ بَعْدِ ما تَبَیَّنَ لَهُمُ الْهُدى‏ لَنْ یَضُرُّوا اللَّهَ شَیْئاً] پس از آنکه راه هدایت بر آنان روشن و واضع شد هرگز به خدا ضررى نتوانند زد، یا به تو یا به على علیه السّلام ضرر نمى‏زنند.

[وَ سَیُحْبِطُ أَعْمالَهُمْ‏] اعمال آنان را که در اسلام بجاى آوردند به زودى حبط خواهد نمود.

[یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا] پس از آنکه احوال آن کسانى را که خلافت على علیه السّلام از رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله اطاعت نمى‏کنند ذکر کرد، مؤمنین را از باب لطف مورد ندا و خطاب قرار داد، فرمود:

[أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ‏] خدا و رسولش را در آنچه که به آن امر کردند از ولایت على علیه السّلام اطاعت کنید تا اعمال شما باطل نشود.

[وَ لا تُبْطِلُوا أَعْمالَکُمْ‏] و با ترک طاعت خدا و رسول عمل‏هایتان را باطل نکنید.

[إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا] کسانى که به ولایت کافر شدند.

[وَ صَدُّوا عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ‏] و از راه خدا جلوگیرى مى‏کردند، راه خدا همان ولایت است، تکرار «سبیل اللّه» بدان جهت است که مقصود از سوره‏ى مبارک همین معنى است.

[ثُمَّ ماتُوا وَ هُمْ کُفَّارٌ فَلَنْ یَغْفِرَ اللَّهُ لَهُمْ‏] و در همین حالت‏ مردند خداوند این کفّار را هرگز نخواهد بخشید.

[فَلا تَهِنُوا] اى مؤمنین از جهاد و جنگ با کفّار دچار ضعف و سستى نشوید، یا از احتجاج و جهد با منافقین که با على علیه السّلام خصومت و دشمنى دارند خسته نشوید.

[وَ تَدْعُوا إِلَى السَّلْمِ‏] و به علّت ضعف از خصومت با کفّار آنان را به صلح دعوت نکنید.

ممکن است لفظ «واو» به معناى «مع» باشد و بعد از آن لفظ «ان» در تقدیر بوده باشد.

[وَ أَنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ‏] سست نشوید و دعوت به صلح نکنید در حالى که شما برتر از آنها هستید، یا ممکن است مقصود تقیید نهى بحال برترى و علوّ نباشد بلکه علوّ و برترى حال است، در معناى تعلیل، نه تقیید.

[وَ اللَّهُ مَعَکُمْ‏] این جمله معناى دوّم در «وَ أَنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ» را تأیید مى‏کند یعنى به علّت اینکه خدا با شماست، شما برتر هستید.

[وَ لَنْ یَتِرَکُمْ أَعْمالَکُمْ‏] اعمال شما هرگز ضایع نمى ‏شود.

[إِنَّمَا الْحَیاهُ الدُّنْیا لَعِبٌ وَ لَهْوٌ] در گذشته بیان لعب و لهو گذشت، اگر دنیا بازى اطفال و کودکان است پس چرا شما در آن تعقّل و اندیشه نمى‏ کنید و به خاطر دنیا از جنگ یا احتجاج با کفّار ضعیف و سست مى‏ شوید.

[وَ إِنْ تُؤْمِنُوا] اگر به على علیه السّلام ایمان آورید.

[وَ تَتَّقُوا یُؤْتِکُمْ أُجُورَکُمْ‏] و از مخالفت او بپرهیزید اجر شما را خداوند مى‏دهد.

[وَ لا یَسْئَلْکُمْ أَمْوالَکُمْ‏] اگر به على علیه السّلام ایمان نیاورید و از

ترجمه تفسیر بیان السعاده فى مقامات العباده، ج‏۱۳، ص: ۲۷۶

مخالفت او نترسیدید، در مورد اموالتان مورد سؤال قرار مى‏گیرید: این معنا از مفهوم مخالفت استفاده مى‏شود.

یا معناى آیه این است که اگر به على علیه السّلام ایمان آورید عوض اعمال شما را مى‏دهد و از اموال شما سؤال نمى‏کند تا ایمان به او بر شما سنگین باشد.

و ضمیر در «یؤتکم» و «یسألکم» به خدایا به محمّد صلّى اللّه علیه و آله یا به علىّ علیه السّلام بر مى‏گردد.

[إِنْ یَسْئَلْکُمُوها فَیُحْفِکُمْ تَبْخَلُوا] سؤال از اموال شما را به سختى و مشقّت مى‏اندازد.

[وَ یُخْرِجْ أَضْغانَکُمْ‏] کینه و بغض درونى شما را ظاهر مى‏سازد.

[ها أَنْتُمْ هؤُلاءِ] این دو کلمه در سوره‏ى آل عمران گذشت و در مورد هر دو بیان داشتیم.

[تُدْعَوْنَ لِتُنْفِقُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ‏] شما دعوت مى‏شوید در راه خدا انفاق کنید نه آنکه به رسول ما چیزى بدهید و دعوت مى‏شوید که اندکى از اموال خود را در راه خدا انفاق کنید، نه آنکه بسیارى از اموالتان را بدهید.

[فَمِنْکُمْ مَنْ یَبْخَلُ‏] بعضى از شما در انفاق واجب و غیر واجب بخل مى‏ورزد.

[وَ مَنْ یَبْخَلْ فَإِنَّما یَبْخَلُ عَنْ نَفْسِهِ‏] و هر کس بخل ورزد در حقیقت از خیر خودش گذشته و (به خودش) بخل کرده است، چنانچه در اوّل سوره‏ى بقره گذشت انفاق موجب گرفتن اشرف و اولى است و نیز در آنجا گذشت که انفاق اعمّ از انفاق مال، قوا، جاه و انانیّت است.

[وَ اللَّهُ الْغَنِیُ‏] خداوند بى‏نیازست و شما را از ناحیه‏ى احتیاج به انفاق امر نمى‏کند.

[وَ أَنْتُمُ الْفُقَراءُ] و شما نیازمندید و در طلب کمال احتیاج به انفاق دارید و لذا خداوند شما را امر به انفاق کرد.

[وَ إِنْ تَتَوَلَّوْا یَسْتَبْدِلْ قَوْماً غَیْرَکُمْ‏] اگر از ایمان به على علیه السّلام با از طاعت رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله در آنچه که شما را به آن امر کرد، روى برگردانید قومى دیگر را جایگزین شما مى‏کنم.

قمّى گفته است: یعنى آنها را در این امر ایمان داخل مى‏سازد.

[ثُمَّ لا یَکُونُوا أَمْثالَکُمْ‏] آن قوم دیگر مثل شما نیستند که با زبانشان چیزى گویند که در دلهایشان نیست و گاهى قوم دیگر در بعضى از اخبار تفسیر به بندگان شده است.

در مجمع البیان ابو هریره روایت کرده که عدّه‏اى از اصحاب رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله گفتند: یا رسول اللّه، آن قوم دیگر که خداوند در کتابش ذکر کرده چه کسانى هستند؟ در این هنگام سلمان پهلوى رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله نشسته بود، رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله دستش را بر ران سلمان زد و فرمود: این شخص و قومش هستند.

سوگند به کسى که جانم در دست او است اگر ایمان به ثریّا بسته شده باشد مردانى از فارس به آن دست مى‏یابند.

و از امام صادق علیه السّلام آمده است: هر کس بخواهد حال ما و حال دشمنان ما را بشناسد سوره‏ى محمّد را بخواند که در این سوره آیه‏اى درباره‏ى ما و آیه‏اى درباره‏ى مخالفین ما مى‏بیند.

ترجمه تفسیر بیان السعاده فى مقامات العباده، ج‏۱۳، ص: ۲۷۷

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
-+=