ترجمه بیان السعاده فى مقامات العباده سلطان محمد گنابادی«سلطان علیشاه» سوره «ق»
سورهى «ق»
این سوره مکّى و داراى چهل و پنج آیه است، برخى از مفسّرین گفتهاند: تنها آیات ۳۸ و ۳۹ وَ لَقَدْ خَلَقْنَا السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ … قَبْلَ الْغُرُوبِ مدنى است.
آیات ۱- ۱۱
[سوره ق (۵۰): آیات ۱ تا ۱۱]
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ
ق وَ الْقُرْآنِ الْمَجِیدِ (۱) بَلْ عَجِبُوا أَنْ جاءَهُمْ مُنْذِرٌ مِنْهُمْ فَقالَ الْکافِرُونَ هذا شَیْءٌ عَجِیبٌ (۲) أَ إِذا مِتْنا وَ کُنَّا تُراباً ذلِکَ رَجْعٌ بَعِیدٌ (۳) قَدْ عَلِمْنا ما تَنْقُصُ الْأَرْضُ مِنْهُمْ وَ عِنْدَنا کِتابٌ حَفِیظٌ (۴)
بَلْ کَذَّبُوا بِالْحَقِّ لَمَّا جاءَهُمْ فَهُمْ فِی أَمْرٍ مَرِیجٍ (۵) أَ فَلَمْ یَنْظُرُوا إِلَى السَّماءِ فَوْقَهُمْ کَیْفَ بَنَیْناها وَ زَیَّنَّاها وَ ما لَها مِنْ فُرُوجٍ (۶) وَ الْأَرْضَ مَدَدْناها وَ أَلْقَیْنا فِیها رَواسِیَ وَ أَنْبَتْنا فِیها مِنْ کُلِّ زَوْجٍ بَهِیجٍ (۷) تَبْصِرَهً وَ ذِکْرى لِکُلِّ عَبْدٍ مُنِیبٍ (۸) وَ نَزَّلْنا مِنَ السَّماءِ ماءً مُبارَکاً فَأَنْبَتْنا بِهِ جَنَّاتٍ وَ حَبَّ الْحَصِیدِ (۹)
وَ النَّخْلَ باسِقاتٍ لَها طَلْعٌ نَضِیدٌ (۱۰) رِزْقاً لِلْعِبادِ وَ أَحْیَیْنا بِهِ بَلْدَهً مَیْتاً کَذلِکَ الْخُرُوجُ (۱۱)
ترجمه:
(۵۰/ ۱۱- ۱)
ق [قاف]؛ سوگند به قرآن مجید.
حقّ این است که [کافران] از اینکه از میان خودشان هشداردهندهاى به سراغ آنان آمده است، شگفت زده شده اند و کافران گویند این چیزى شگفت آور است.
آیا چون مردم و خاک شدیم [از نو زنده شویم؟]، این بازگشتى بعید است.
به راستى مى دانیم که زمین از ایشان چه مى کاهد، نزد ما کتابى است محفوظ.
حقّ این است که [دین و پیامبر] حقّ را چون فراز آمدشان دروغ شمردند و ایشان در کارى سردرگمند.
آیا به آسمان فرازشان ننگریسته اند، که چگونه آن را برافراشته ایم و آن را آراسته ایم و هیچ خللى ندارد.
و زمین را گسترانده ایم، در آن کوهها را در انداخته ایم و در آن از هر گونهى خرّمى رویانده ایم.
براى روشنگرى و یاد آورى هر بندهى اهل انابت.
و از آسمان آبى پربرکت فروفرستادیم، آنگاه بدان بوستانها و دانهى درونى رویانده ایم.
و درختان خرماى بلند بالا که میوهى تو بر تو دارد.
تا روزى بندگان باشد؛ و بدان سرزمینى پژمرده را زنده کردیم؛ رستاخیز هم همین گونه است.
تفسیر
[ق] (قسم به قدس قدرت) لفظ «ق» اسم خدا، یا نبىّ صلّى اللّه علیه و آله یا قرآن یا کوهى است که محیط به دنیا است و آن از کوههاى عالم برزخ یا عالم مثال، یا خود عالم برزخ مى باشد، چون پشت آن عالم مثال است.
[وَ الْقُرْآنِ الْمَجِیدِ] قرآنى که خودش فى نفسه عظیم و بزرگ است و مانع از تسلّط بر آن مى باشد.
و جواب قسم محذوف است، یعنى تو رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله قرآنى که خودش فى نفسه عظیم و بزرگ است و مانع از تسلّط بر آن مىباشد.
و جواب قسم محذوف است، یعنى تو رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله هستى، یا آنها برانگیخته و مبعوث مىشوند و قرینهى حذف قسم ما بعد آیه مى باشد.
[بَلْ عَجِبُوا أَنْ جاءَهُمْ مُنْذِرٌ مِنْهُمْ] بلکه این مشرکین از آن جهت تو را تکذیب نکردند که تو را دروغگو بیابند، بلکه از آن جهت تکذیب کردند که از رسالت بشر تعجّب مى کردند.
[فَقالَ الْکافِرُونَ] آنان که به رسالت تو کافر شدند گفتند:
[هذا شَیْءٌ عَجِیبٌ] این رسالت از خدا که پیامبر ادّعا مىکند چیز عجیبى است و شگفت آور است.
یا این مطلب که پیامبر صلّى اللّه علیه و آله مى گوید از قبیل زنده شدن بعد از مرگ و از هم پاشیده شدن نظام چیز شگفت و تعجّب آورى است.
[أَ إِذا مِتْنا وَ کُنَّا تُراباً] آیا وقتى مردیم و خاک شدیم زنده مى شویم و بر مى گردیم؟
[ذلِکَ] این زنده شدن بعد از مرگ [رَجْعٌ بَعِیدٌ] بازگشت بسیار بعیدست، چون ممکن نیست.
زیرا زنده شدن و بعث که عوام به آن قایل است، فیلسوف که خود را از حکما مى شمارد آن را انکار مى کند و آن را عقلا محال مى داند.
زیرا این معنا مستلزم ردّ فعلیّت به قوّه و استعداد و موجود به معدوم است، چنانچه در محلّ خود بیان شده است.
[قَدْ عَلِمْنا ما تَنْقُصُ الْأَرْضُ مِنْهُمْ] ما به آنچه زمین از آنها بکاهد کاملا آگاهیم.
جواب سؤال مقدّر است، گویى سؤال مى شود: چگونه مبعوث مى شوند در حالى که آنها با زمین مخلوط مى گردند؟
[وَ عِنْدَنا کِتابٌ حَفِیظٌ] و کتاب لوح محفوظ نزد ماست یعنى نزد ما کتابى است که همهى قوا، اعضا، اسماء و اعداد و اعمال خیر و شرّ آنها را حفظ مى کند، یا آن کتاب از تغییر و تبدیل مصون و محفوظ است.
[بَلْ کَذَّبُوا بِالْحَقِّ لَمَّا جاءَهُمْ] بلکه کافران چون رسول آمد (به جاى ایمان) حقّ را تکذیب کردند یعنى تکذیب آنها نسبت به زنده شدن بعد از مرگ از آن جهت نیست که برهان بر آن داشته باشند، بلکه از آن جهت است که این کافران باطل گشتهاند و باطل حقّ را تصدیق نمىکند، که از جمله حقّها رسالت تو و خلافت علىّ علیه السّلام و قرآن و بعث و زنده شدن بعد از مرگ است.
[فَهُمْ فِی أَمْرٍ مَرِیجٍ] و در کار بزرگ (رسالت و قرآن با عظمت) سرگردان، زند. آن مشرکین در مخلوطى از هواهاى حیوانى و برترىجویى ددمنشانه و حیله هاى شیطانى قرار دارند.
یا در حالت محمّد صلّى اللّه علیه و آله قاطى کرده اند، سخنهاى مختلفى مى گویند، مثلا مى گویند: او مجنون است، یا شاعر، یا ساحر، یا کاهن مى باشد.
[أَ] آیا از حدود نفسهایشان بیرون نیامده اند، از اعوجاج و کجى راست نشدند.
[فَلَمْ یَنْظُرُوا إِلَى السَّماءِ فَوْقَهُمْ کَیْفَ بَنَیْناها] به آسمان نگاه نمى کنند که چگونه آن را بنا کردیم به نحوى که موالید زمین بدون این بنا ممکن نیست باقى بمانند.
[وَ زَیَّنَّاها] و آسمان را با ستارگان زینت دادیم به نحوى که اثر آن ستارگان به زمین و موالیدش متّصل مى شود، اگر آثار آن ستارگان نبود بقاى زمین و موالیدش ممکن نبود.
[وَ ما لَها مِنْ فُرُوجٍ] بر حسب صورت و ظاهر- در بناى آسمان خلل و فرج نیست، یعنى بناى آسمان مانند بناهاى بشر نیست زیرا آنان نمى توانند بدون خلل و فرج بنا کنند.
و نیز در خلقت آن خلل و نقصى نیست تا کسى بتواند بگوید: اگر چنین بود بهتر مىشد.
[وَ الْأَرْضَ مَدَدْناها] زمین را بنگرید که چگونه گسترانیدیم که زندگى بر روى آن ممکن شد و توانستند با زراعت کردن و تجارت و ساختن عمارتها از آن بهرهمند شوند.
[وَ أَلْقَیْنا فِیها رَواسِیَ وَ أَنْبَتْنا فِیها مِنْ کُلِّ زَوْجٍ] و در آن کوههاى استوار بیفکندیم و هر نوع گیاه با حسن و طراوت از آنها برویاندیم.
[بَهِیجٍ] از نباتات و روییدنىها. و به وسیلهى همین روش زندگى براى شما و حیوانات شما آسان شد.
و این کارها آنطورى که دهریها و طبیعیّون مىگویند از طبیعت صرف نیست، بلکه ناشى از مبدأ دانا، توانا، رحیم، حکیم و مدبّر است، که همه را براى بنىآدم آفریده است، همچنانچه این مطلب مشهود و معلوم است.
و این خلقت همانطورىکه منکرین بعث و قیامت مىگویند تنها براى زندگى دنیا نیست، بلکه براى زندگى دنیا و کامل شدن در دنیاست تا در آخرت بهترین حالت را داشته باشند.
[تَبْصِرَهً وَ ذِکْرى لِکُلِّ عَبْدٍ مُنِیبٍ] این خلقت آسمانها و زمین به نحوى که گفته شد تبصره و یاد آورى است براى هر بندهاى که خواهد به سوى پروردگارش باز گردد، چه غیر او به جهت ابتلاء به حرص و آرزوهاى دراز آیات و نشانه هاى الهى را مى بینید و بر آنها مرور مىکند در حالى که غافل از آنهاست.
[وَ نَزَّلْنا مِنَ السَّماءِ ماءً مُبارَکاً] و ما از آسمان آب (باران) با برکت را نازل کردیم، چون همهى برکات زمین از آب است، هیچ آبى در زمین نیست مگر آنکه آب آسمان به آن مخلوط باشد، چنانچه از نبىّ صلّى اللّه علیه و آله روایت شده: هیچ آبى در زمین نیست مگر آنکه آب آسمان به آن مخلوط شده است[۱] و ممکن است مقصود از آسمان جهت علوّ باشد.
[فَأَنْبَتْنا بِهِ جَنَّاتٍ] و با آن باغها رویانیدیم، اینکه به جاى رویاندن درختان، باغها ذکر شده به اعتبار رویاندن درختان آنهاست که مجاز عقلى است (چه عقل به این مجاز حکم مى کند).
[وَ حَبَّ الْحَصِیدِ] با آب دانهى نبات را رویانیدیم که از شأن آن این است که درو شود.
[وَ النَّخْلَ باسِقاتٍ] و نخل بلند [لَها طَلْعٌ نَضِیدٌ] که میوهى آن منظّم روى هم چیده شده است [رِزْقاً لِلْعِبادِ] با این میوهى نخل بعد از رسیدن و به عمل آمدن، روزى بندگان را مىدهیم.
یا در حالى که این میوه روزى بندگان است.
[وَ أَحْیَیْنا بِهِ بَلْدَهً مَیْتاً] و با این آب سرزمین مرده زنده گردانیدیم.
[کَذلِکَ الْخُرُوجُ] همچنین است خروج از قبر پس از مرگ پس به شما چه شده است که این همه مردن درختان و زمینها از برگها و گیاه مىبینید و با این حال زنده کردن بشر را بعد از مرگ انکار مىکنید و این تشبیه و تمثیل جهت سهولت و آسان شدن تصویر بعث و زنده شدن بعد از مرگ است، یا تنبیه و آگاه ساختن بر بیّنهى وجدانى است.
آیات ۱۲- ۱۶
[سوره ق (۵۰): آیات ۱۲ تا ۱۶]
کَذَّبَتْ قَبْلَهُمْ قَوْمُ نُوحٍ وَ أَصْحابُ الرَّسِّ وَ ثَمُودُ (۱۲) وَ عادٌ وَ فِرْعَوْنُ وَ إِخْوانُ لُوطٍ (۱۳) وَ أَصْحابُ الْأَیْکَهِ وَ قَوْمُ تُبَّعٍ کُلٌّ کَذَّبَ الرُّسُلَ فَحَقَّ وَعِیدِ (۱۴) أَ فَعَیِینا بِالْخَلْقِ الْأَوَّلِ بَلْ هُمْ فِی لَبْسٍ مِنْ خَلْقٍ جَدِیدٍ (۱۵) وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ وَ نَعْلَمُ ما تُوَسْوِسُ بِهِ نَفْسُهُ وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِیدِ (۱۶)
ترجمه:
(۵۰/ ۱۶- ۱۲)
پیش از آنان قوم نوح و اصحاب رسّ و ثمود تکذیب پیشه کردند.
و نیز عاد و فرعون و قوم لوط.
و اهل ایکه، قوم تبّع همگان پیامبران را دروغزن شمردند، آنگاه عقاب من بر آنان تعلّق گرفت.
آیا در آفرینش نخستین درمانده بودیم؟
[هرگز]، بلکه ایشان از آفرینش جدید شک و شبهه دارند.
و به راستى که انسان را آفریدهایم و مىدانیم که نفسش چه وسوسه اى به او مى کند و ما به او از رگ جان نزدیکتریم.
تفسیر
[کَذَّبَتْ قَبْلَهُمْ قَوْمُ نُوحٍ وَ أَصْحابُ الرَّسِ] (اى رسول غمین مباش که) پیش از اینها هم قوم نوح و اصحاب رسّ راتکذیب کردند.
کسانى که پیامبرشان را در زمین پنهان کردند و داستان آنها و بیان «رسّ» در سورهى فرقان گذشت.
[وَ ثَمُودُ وَ عادٌ وَ فِرْعَوْنُ] قوم ثمود و عاد و فرعون مقصود از فرعون او و قومش مىباشد، چنانچه منظور از ثمود و عاد دو طایفه اى هستند که به آن دو اسم نامگذارى شده اند.
[وَ إِخْوانُ لُوطٍ] برادران در معاشرت با لوط.
[وَ أَصْحابُ الْأَیْکَهِ] و قوم شعیب، چنانچه مکرّر گذشته است.
[وَ قَوْمُ تُبَّعٍ] در سورهى دخان درباره این قوم سخن گفته شده.
[کُلٌّ کَذَّبَ الرُّسُلَ فَحَقَّ وَعِیدِ] همه آنها فرستادگان خدا را تکذیب کردند تا وعده عذاب بر آنها تحقّق یابد.
در این آیه دلدارى رسول صلّى اللّه علیه و آله و قوم او و تهدید کفّار به سبب وعید است.
[أَ فَعَیِینا بِالْخَلْقِ الْأَوَّلِ] آیا ما با خلقت و آفرینش اول خسته و ناتوان شدیم که از اعاده و زنده کردن دوباره عاجز باشیم؟
[بَلْ هُمْ فِی لَبْسٍ مِنْ خَلْقٍ جَدِیدٍ] بلکه این کافران در آفرینش جدید در اشتباه هستند و به همین جهت خلقت جدید را انکار کردند، نه آنکه آنان برهان و دلیل بر عدم اعاده داشته باشند چنانچه فلاسفه ادّعا مىکنند.
یا در اختلاط خلقت جدید در اشتباه مىباشند، یعنى خلقت قدیم آنها با خلقت جدیدشان مخلوط شده ولى آنها از این مطلب غافلاند.
یا مقصود لبس و پوشیدن لباس جدید است بنا بر آنکه «لبس» با
فتحهى لام به معناى «لبس» با ضمّه لام باشد.
در اوّل سورهى بقره در آیهى: الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ وَ یُقِیمُونَ الصَّلاهَ وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ یُنْفِقُونَ و در آیه: و کیف تکفرون بالله و کنتم امواتا … تا آخر» بیان خلقت جدید و اینکه بشر چگونه همیشه در خلق جدید است گذشت و در اینجا نیاز به بیان نیست.
و لفظ «خلق جدید» را به صورت نکره آورد، چه خلقت جدید براى آنها از قبیل حرکت است که آنها در هر آن در خلقتى هستند غیر از خلقت اوّل، پس هیچ فردى از افراد بقاء ندارد تا شناخت او ممکن گردد.
از امام باقر علیه السّلام در مورد این آیه سؤال شد آن حضرت علیه السّلام فرمود[۲]: تأویل این آیه این است که وقتى خداوند این خلق و آفرینش را فانى ساخت و این عالم را از بین برد و اهل بهشت در بهشت و اهل آتش در جهنّم سکنى گزیدند عالمى را تجدید و خلق مى کند غیر از این عالم و انسانهایى مى آفریند که مذکّر و مؤنّث ندارند و خدا را عبادت مى کنند و او را به وحدت یاد مى کنند و براى آنان زمینى خلق مى کند که حاصل آنهاست غیر از این آیه زمین و آسمانى خلق مى کند که سایه بر آنان مى اندازد غیر از این آسمان.
شاید تو مى بینى که خداوند فقط این یک عالم را آفریده یا گمان مى کنى خداوند بشرى غیر از شما نیافریده است، آرى به خدا سوگند، خداى تعالى هزار هزار عالم و هزار هزار آدم خلق کرده که تو در آخر آن عالمها و آدمها هستى.
[وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ] و ما انسان را خلق کردیم این آیه تمهید و مقدّمه علم و آگاهى خداى تعالى به امور پنهانى انسان است، نیز تعلیل قول خداى تعالى: قَدْ عَلِمْنا ما تَنْقُصُ الْأَرْضُ مِنْهُمْ مىباشد و مقصود از انسان جنس انسان است.
[وَ نَعْلَمُ ما تُوَسْوِسُ بِهِ نَفْسُهُ] در حالى که ما به آنچه در دل انسان مىگذرد آگاهیم.
[وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِیدِ] و ما از رگ گردن به او نزدیکتریم.
تعلیل علم خدا به امور پنهانى انسان است، مقصود از «ورید» (سرخ رگ) رگهایى است که از کبد بیرون مىآید و موجب جریان خون به اعضاى بدن مىشود که آن غذاى بدن است، همان طور که شرایین عبارت از رگهایى است که از قلب ناشى مىشود و به وسیلهى آنها روح حیوانى و روح دماغى به اعضا مىرسد و لفظ «حَبْلِ الْوَرِیدِ» مثل در قرب و نزدیکى شده است.
آیات ۱۷- ۳۷
[سوره ق (۵۰): آیات ۱۷ تا ۳۷]
إِذْ یَتَلَقَّى الْمُتَلَقِّیانِ عَنِ الْیَمِینِ وَ عَنِ الشِّمالِ قَعِیدٌ (۱۷) ما یَلْفِظُ مِنْ قَوْلٍ إِلاَّ لَدَیْهِ رَقِیبٌ عَتِیدٌ (۱۸) وَ جاءَتْ سَکْرَهُ الْمَوْتِ بِالْحَقِّ ذلِکَ ما کُنْتَ مِنْهُ تَحِیدُ (۱۹) وَ نُفِخَ فِی الصُّورِ ذلِکَ یَوْمُ الْوَعِیدِ (۲۰) وَ جاءَتْ کُلُّ نَفْسٍ مَعَها سائِقٌ وَ شَهِیدٌ (۲۱)
لَقَدْ کُنْتَ فِی غَفْلَهٍ مِنْ هذا فَکَشَفْنا عَنْکَ غِطاءَکَ فَبَصَرُکَ الْیَوْمَ حَدِیدٌ (۲۲) وَ قالَ قَرِینُهُ هذا ما لَدَیَّ عَتِیدٌ (۲۳) أَلْقِیا فِی جَهَنَّمَ کُلَّ کَفَّارٍ عَنِیدٍ (۲۴) مَنَّاعٍ لِلْخَیْرِ مُعْتَدٍ مُرِیبٍ (۲۵) الَّذِی جَعَلَ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ فَأَلْقِیاهُ فِی الْعَذابِ الشَّدِیدِ (۲۶)
قالَ قَرِینُهُ رَبَّنا ما أَطْغَیْتُهُ وَ لکِنْ کانَ فِی ضَلالٍ بَعِیدٍ (۲۷) قالَ لا تَخْتَصِمُوا لَدَیَّ وَ قَدْ قَدَّمْتُ إِلَیْکُمْ بِالْوَعِیدِ (۲۸) ما یُبَدَّلُ الْقَوْلُ لَدَیَّ وَ ما أَنَا بِظَلاَّمٍ لِلْعَبِیدِ (۲۹) یَوْمَ نَقُولُ لِجَهَنَّمَ هَلِ امْتَلَأْتِ وَ تَقُولُ هَلْ مِنْ مَزِیدٍ (۳۰) وَ أُزْلِفَتِ الْجَنَّهُ لِلْمُتَّقِینَ غَیْرَ بَعِیدٍ (۳۱)
هذا ما تُوعَدُونَ لِکُلِّ أَوَّابٍ حَفِیظٍ (۳۲) مَنْ خَشِیَ الرَّحْمنَ بِالْغَیْبِ وَ جاءَ بِقَلْبٍ مُنِیبٍ (۳۳) ادْخُلُوها بِسَلامٍ ذلِکَ یَوْمُ الْخُلُودِ (۳۴) لَهُمْ ما یَشاؤُنَ فِیها وَ لَدَیْنا مَزِیدٌ (۳۵) وَ کَمْ أَهْلَکْنا قَبْلَهُمْ مِنْ قَرْنٍ هُمْ أَشَدُّ مِنْهُمْ بَطْشاً فَنَقَّبُوا فِی الْبِلادِ هَلْ مِنْ مَحِیصٍ (۳۶)
إِنَّ فِی ذلِکَ لَذِکْرى لِمَنْ کانَ لَهُ قَلْبٌ أَوْ أَلْقَى السَّمْعَ وَ هُوَ شَهِیدٌ (۳۷)
ترجمه:
(۵۰/ ۳۷- ۱۷)
چون فراگیران که از راست و از چپ او کمین دار هستند، [کارها، سخنان او را] فراگیرند.
سخنى به زبان نمى آورد، مگر آنکه نگهبان حاضر و ناظرى نزد اوست.
و سکرات مرگ، حقیقت را پدید آورد؛ این همان است که از آن کناره مى گرفتى.
و در صور دمیده شود، این روز وعدهى عذاب است.
و همراه هر کسى راهبرى و شاهدى فراز آید.
[و به او گویند] به راستى که از این امر غافل بودى و حال پرده ات را از تو بر طرف ساخته ایم، امروز دیده ات تیزبین است.
و همنشین او گوید این همان است که نزد من آماده است.
هر کفر [ان] پیشهى ستیزهجویى را به جهنّم اندازید.
[همان که] بازدارندهى خیر و تجاوز کار شکاک است.
کسى که درجنب خداوند به خدایى دیگر قائل است، پس او را در [جایگاه] عذاب سهمگین بیندازید.
همنشین او گوید پروردگارا من او را طغیانگر نساخته ام، ولى خودش در گمراهى دور و دراز بود.
فرماید نزد من ستیزه جویى مکنید، که به راستى پیشاپیش وعدهى عذاب را [براى آگاهى شما] برایتان فرستاده بودم.
در نزد من آن حکم دیگرگون نشود و [در عین حال] من در حقّ بندگان ستمگر نیستم.
روزى که به جهنّم گوییم آیا پر شدى؟ و گوید آیا باز هم بیشتر هست؟
و بهشت براى پرهیزگاران نزدیک آورده شود و دور نباشد.
این همان است که به شما وعده داده شده است، [و] خاص هر توبه کار [ادب] نگاه دار.
همان کسى که به نادیده از خداوند رحمان بیمناک باشد، دلى پرانابت پیش آورد.
[گوییم] به سلامت [و امنوامان] وارد آن [بهشت] شوید، این روز [آغاز] جاودانگى است.
در آنجا ایشان راست هر چه خواهند و نزد ما افزونتر هم هست.
و چه بسیار پیش از آنان نسلهایى را نابود کردیم که آنان از ایشان دراز دست تر بودند؛ که در گوشه و کنار شهرها جستوجو کردند که آیا گریزگاهى هست.
بى گمان در این امر براى کسى که صاحب دل باشد یا سمع قبول داشته و شاهد باشد، پندآموزى است.
تفسیر
[إِذْ یَتَلَقَّى] این جمله ظرف «أقرب» یا ظرف «لنعلم» یا ظرف هر دو است یعنى ما نزدیکتر به او هستیم هنگامى که دو ملایکه نگهبان تمام افعال و گفتار انسان را مىگیرند.
[الْمُتَلَقِّیانِ] آنگاه که دو ملائکه نگهبان اقوال و افعال انسان را ضبط مىکنند، معناى آیه این است که هنگام ضبط اعمال و اقوال به وسیله دو کاتب و دو ملایکه ما به انسان نزدیکتر هستیم، پس احتیاجى به کاتب و نویسنده نیست که اعمال او را بنویسد.
[عَنِ الْیَمِینِ وَ عَنِ الشِّمالِ قَعِیدٌ ما یَلْفِظُ مِنْ قَوْلٍ إِلَّا لَدَیْهِ رَقِیبٌ] چون دو ملک (رقیب و عتید) از طرف راست و چپ به مراقبت او نشسته اند سختى از خیر و شرّ به زبان نیاورده و جز آنکه همان دم بر آن آماده اند رقیب و مراقب و مواظب بیشتر اعمال انسان است.
[عَتِیدٌ] عتید یعنى آمادهى نوشتن عملهاست.
از امام صادق علیه السّلام آمده است: هیچ قلبى نیست مگر آنکه دو گوش دارد، که بر یکى از آن دو گوش ملایکهى مرشد و بر دیگرى شیطان فتنهگر است، آن یکى امر مىکند و این یکى باز مىدارد، شیطان امر به معاصى مىکند، ملایکه او را از معصیت باز مىدارد و همین معناى قول خدا است[۳]: عَنِ الْیَمِینِ وَ عَنِ الشِّمالِ قَعِیدٌ.
و در بعضى از اخبار اشاره به این است[۴] که صاحب یمین و صاحب شمال هر دو ملایکه هستند، که صاحب یمین امیر بر صاحب شمال است و کارهاى نیک و حسنات را مىنویسد، صاحب شمال بدىها و سیّئات را مىنویسد و این معنا از گستردگى وجوه قرآن است.
[وَ جاءَتْ سَکْرَهُ الْمَوْتِ] (و به هوش آیید که) هنگام بىهوش و سختى مرگ بحق و حقیقت فرارسید.
سکرهى مرگ کنایه از غشیه و از خود بىخود شدن هنگام مرگ است و فعل را به صورت ماضى آورد، چون وقوع آن محقّق و حتمى است.
[بِالْحَقِ] سکرات مرگ به حقّ مىآید، نه به غیر حقّ تا علامت کاذب باشد و جاءت سکره الحق بالموت نیز خوانده شده و بنا بر هر دو قرائت لفظ «باء» براى تعدیه است، یا به معنى «مع» یا براى سببیّت است.
[ذلِکَ ما کُنْتَ مِنْهُ تَحِیدُ] این مرگ همان است که تو از آن فرار مىکردى و جملهى حالیّه، یا جواب سؤال مقدّر به تقدیر قول است، خطاب براى مطلق انسان یا به کسانى است که بعث و روز قیامت را انکار مىکنند.
[وَ نُفِخَ فِی الصُّورِ ذلِکَ یَوْمُ الْوَعِیدِ] آنگاه که در صور بدمند (و ملایکه ندا کنند که) این است روز وعدهگاه خلق.
این جمله نیز حالیّه، یا مستأنفه و جواب سؤال مقدّر به تقدیر قول است، یعنى این مطلب در آن روز بزرگ و روز وعید به او گفته مىشود که آن روز را انکار مىکرد و مقصود از نفخه نفخهى دوّم است چنانچه مقصود از سکرهى مرگ نفخهى اوّل است.
[وَ جاءَتْ کُلُّ نَفْسٍ مَعَها سائِقٌ وَ شَهِیدٌ] و هر نفسى را فرشته است براى حساب به محشر کشاند و فرشته اى بر نیک و بدش گواهى دهد.
سائق فرشته اى است که بر انسان موکّل است و او را به محشر و به آخرت سوق مىدهد، او را از ایستادن در مواقف باز مىدارد، شهید ملایکهى موکّل است که در هرجا با او حاضر است و جمیع اعمال او را ضبط مىکند و شاهد آنها قرار مىگیرد زیرا همان طور که انسان در دنیا گرفتاریها و مصائبى دارد که او را از ایستادن در دنیا و اطمینان به آن باز مىدارد و حالتى دارد که در مناجات و طاعات با آن حالت لذّت مىبرد، همچنین است در آخرت، ملکى او را از ایستادن باز مىداد و به محشر سوق مىدهد و ملکى که با او در جمیع مواطن و مواقف حاضر است.
و این دو ملایکه در دنیا هم با او هستند ولى انسان در دنیا به آنها علم ندارد.
بعضى گفتهاند: مقصود از سائق فرشتهاى است که صاحب شمال است و مقصود از شهید صاحب یمین است[۵].
[لَقَدْ کُنْتَ فِی غَفْلَهٍ مِنْ هذا] و تو (اى نادان) از این روز سخت در غفلت بودى. جمله مستأنفه یا حالیّه به تقدیر قول است.
[فَکَشَفْنا عَنْکَ غِطاءَکَ] تا آنکه ما پرده از کارت بر انداختیم یعنى حالا دیگر چیزهایى مىبینى که در دنیا آنها را نمىدیدى.
[فَبَصَرُکَ الْیَوْمَ حَدِیدٌ] و چشم بصیرتت بیناتر گردید.
پس در این روز نکات و دقایقى مىبینى که در دنیا نمىتوانستى آنها را ببینى.
[وَ قالَ قَرِینُهُ] فرشتهى موکّل او مىگوید:
[هذا ما لَدَیَّ عَتِیدٌ] این نامهى عمل که من نوشتم آمادهى حضور و اظهار است و شیطان که این شخص گمراه را فریب داده است مىگوید: آنچه که نزد من است آماده براى جهنّم است.
[أَلْقِیا] این جمله از گفتار قرین است، یا استیناف کلام از جانب خدا به تقدیر قول است، خواه حال قرار داده شود، یا مستأنف و جواب سؤال مقدّر، خطاب به سائق و شهید، یا به محمّد صلّى اللّه علیه و آله و على علیه السّلام است، چنانچه در اخبار متعدّد از طریق خاصّه و عامّه وارد شده، در بعضى از اخبار این جمله نیز اضافه شده: شما دو نفر هر کس را دوست دارید داخل بهشت کنید[۶].
[فِی جَهَنَّمَ کُلَّ کَفَّارٍ عَنِیدٍ مَنَّاعٍ لِلْخَیْرِ مُعْتَدٍ] (خطاب رسد) هر کافر عنودى که همواره مانع کار خیر است و سرکش که از حدود خدا تجاوز کند، یا بر بندگان تعدّى و ستم مىکند، به دوزخ اندازید.
[مُرِیبٍ] آنکه درباره خدا یا رسول خدا، یا در خلافت خلیفه خدا شکّ کند (البته شکّ عنادانگیز نه شکّ سازنده) [الَّذِی جَعَلَ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ] آن کسى که با خداى تعالى خداى دیگرى را شریک قرار مىدهد، از قبیل بتها و ستارگان، هواها، یا علاوه بر مظاهر خدا خلیفهى دیگرى در زمین قرار داده، مانند نمرود و فرعون.
[فَأَلْقِیاهُ فِی الْعَذابِ الشَّدِیدِ قالَ قَرِینُهُ] امروز او را در عذاب سخت میافکنید.
شیطان که این عذاب را براى او آماده کرده مىگوید: [رَبَّنا ما أَطْغَیْتُهُ] پروردگارا من او را به طغیان و عصیان نکشیدم، گویا که او گفته باشد شیطان مرا به طغیان کشیده است.
[وَ لکِنْ کانَ فِی ضَلالٍ بَعِیدٍ] و لکن او در گمراهى و دور از حقّ بود، یعنى او فطرتا گمراه بود، من به گمراهى او کمک کردم، نه آنکه گمراهى را من به وجود آورده باشم.
[قالَ] آنگاه خداى تعالى به عتاب مىفرماید:
[لا تَخْتَصِمُوا لَدَیَّ وَ قَدْ قَدَّمْتُ إِلَیْکُمْ بِالْوَعِیدِ] نزد من مجادله نکنید و من قبلا شما را با وعید از گناه برحذر داشته بودم پس دیگر شما حجّتى نزد ما ندارید.
[ما یُبَدَّلُ الْقَوْلُ لَدَیَ] و گفتار من تغییر و تبدیل پیدا نمىکند، بر کسى که عذاب بر او مسجّل کرده ام عذاب ثابت است و قابل تغییر نیست، امّا عفو و بخشیدن پس آن نیز از قبیل تبدیل قول و تغییر نیست، بلکه آن هم جزء وعده هایى است تخلّف در آن راه ندارد، عفو یک چیز گزاف نیست تا هر گناهکارى بگوید خدا مرا باید ببخشد.
[وَ ما أَنَا بِظَلَّامٍ لِلْعَبِیدِ] و هیچ در کیفر ستمى به بندگان نخواهم کرد.
بدون علّت کسى را عذاب نمى کنم و بدون داعى و انگیزه کسى را نمى بخشم [یَوْمَ نَقُولُ] این جمله ظرف «ظلّام» یا «لیبدّل» است، یعنى روزى که خدا مىگوید.
و لفظ «یقول» به صورت متکلّم وحده نیز خوانده شده (یعنى، روزى که بگویم).
[لِجَهَنَّمَ هَلِ امْتَلَأْتِ] به جهنّم که آیا پر شدهاى؟ به صورت سؤال تقریر است تا قول خداى تعالى: لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنَ الْجِنَّهِ وَ النَّاسِ أَجْمَعِینَ تغییر پیدا نکند، یا سؤال استفهامى است که منظور تنبیه گناهکاران و تهدید آنها است.
[وَ تَقُولُ] جهنّم در جواب مىگوید:
[هَلْ مِنْ مَزِیدٍ] آیا باز هم گناهکار هست (آیا دوزخیان بیش ازاین هم هستند)؟ که استفهام یا جهت طلب زیادى است یا تعجّب از زیادتر از آنچه که موجود است و انکار زیادى است.
و چون جمیع اجزاى عالم آخرت داراى علم و اراده و نطق است دیگر ما احتیاج نداریم که سؤال و جواب را در اینجا تأویل نماییم.
[وَ أُزْلِفَتِ الْجَنَّهُ لِلْمُتَّقِینَ] و آن روز بهشت را براى اهل تقوا نزدیک آرند.
در قول خدا: أَلْقِیا فِی جَهَنَّمَ و در قول خدا: أُزْلِفَتِ الْجَنَّهُ لِلْمُتَّقِینَ توهین و سبک شمردن گناهکاران و بزرگداشت و احترام پرهیزکاران است و متّقین نیستند مگر کسانى که ولایت را قبول کرده باشند و آنها شیعیان آل محمّد صلّى اللّه علیه و آله مى باشند.
[غَیْرَ بَعِیدٍ] جایى که دور نیست، یا آماده کردن بهشت براى متّقین دور نیست، یا در حالى که آن بهشت دور نیست، در این صورت اسقاط لفظ «تاء» از «بعید» از قبیل اسقاط تاء از «قریب» مى باشد در قول خداى تعالى: إِنَّ رَحْمَتَ اللَّهِ قَرِیبٌ مِنَ الْمُحْسِنِینَ و این معناى تأکید نزدیک بودن رحمت خداست.
[هذا ما تُوعَدُونَ لِکُلِّ أَوَّابٍ] این بهشت همان است که وعده شده بر همه بندگانى که بدرگاه خدا پناه برده.
لفظ «أوّاب» بدل از قول خدا «للمتّقین» مى باشد، یا خبر مبتداى محذوف است، اوّاب کسى است که رجوع و بازگشت او به سوى خدا بسیار است.
[حَفِیظٍ] و خودش را از آلوده شدن به پلیدى گناهان حفظ مىکند، یا از معاصى و گناهان محفوظ است.
[مَنْ خَشِیَ الرَّحْمنَ بِالْغَیْبِ] آن کس که در نهان از خدا ترسد.
این جمله بدل از «أوّاب» یا خبرى است که مبتداى آن محذوف است، یا مبتداء است و خبر آن «ادخلوها» مىباشد.
[وَ جاءَ بِقَلْبٍ مُنِیبٍ] و با قلب خاشع و نالان بدرگاه او باز آمد.
[ادْخُلُوها] لفظ «ادخلوها» خبر «من خشى» یا حال یا مستأنف است، در همهى آنها لفظ «قول» در تقدیر است (یعنى، گفته مىشود: او را داخل کنید) [بِسَلامٍ] به طورى که سالم از هر آفت باشد.
[ذلِکَ یَوْمُ الْخُلُودِ لَهُمْ ما یَشاؤُنَ فِیها] امروز روز جاودانگى است به آنچه مى خواهند بر ایشان آماده است.
لفظ «فیها» متعلّق به «یشاءون» یا به «لهم» است.
[وَ لَدَیْنا مَزِیدٌ] و نزد ما چیزهایى است که به ذهن و دل آنها خطور نمى کند تا آن را بخواهند، سپس کفّار را تهدید نموده، بر عقوبت آنها عطف کرده و فرمود:
[وَ کَمْ أَهْلَکْنا قَبْلَهُمْ مِنْ قَرْنٍ] و چه بسا طوایفى را قبل از قریش یا قبل از اهل مکّه، آنها را هلاک کردیم.
[هُمْ أَشَدُّ مِنْهُمْ بَطْشاً فَنَقَّبُوا فِی الْبِلادِ] که با قهر و قوت از اینان بودند و در هر دیار راه جستند.
لفظ «نقب فى الأرض» از ثلاثى مجرّد، «نقّب» از باب تفعیل، «أنقب» از باب افعال یعنى در زمین سیر کرد و «نقّب عن الأخبار» یعنى از خبرها تفحّص کرد و خبر داد، مقصود این است که شهرها را فتح کردند، یا در شهرها سیر کردند با منفعتهاى فراوان و کارهاى دقیق، یا در شهرها سیر کردند براى تفحّص و تجسّس اخبار.
[هَلْ مِنْ مَحِیصٍ] آیا هیچ چاره و راه نجات از هلاکت هست، جمله حالیّه، یا مستأنفه به تقدیر «قول» است، یعنى آن قرنها مىگویند، یا ما به آنها مىگوییم: آیا راه نجاتى هست؟
[إِنَّ فِی ذلِکَ] در این اخبار، یا در این هلاک کردن.
[لَذِکْرى لِمَنْ کانَ لَهُ قَلْبٌ أَوْ أَلْقَى السَّمْعَ] پندى است براى آنکه قلب هشیار و گوش حقّ داشته باشد.
بدان علمى که نور است و خداوند در قلب هر کس که بخواهد مى تاباند در اوّل ظهورش موجب تحیّر و سکوت مىشود، در این حال کسى را طلب مى کند که او را از تحیّر و سرگردانى اش بیرون آورد، آنگاه که آن شخص را یافت و تسلیم و مطیع او شد هیچ شأنى ندارد و هیچ کارى ندارد جز اینکه به گفته آن شخصى که فرمانده و امام است گوش فرادهد.
پس آن علم در مرحلهى دوّم موجب گوش فرادادن و فرمانبردار بودن مى شود، آن مقام تقلید است، که در این مقام از امام و پیشوا مىگیرد و بدون تحقیق گرفته هاى خود او را تصدیق مىکند، یا تحقیق گرفته ها را معتبر نمى داند و این صاحب سینه است که به اسلام گشوده شده است.
پس آنگاه که این مقلّد نمونه هاى گرفته هایش را با وجدان یا شهود یافت از حدود سینه خارج گشته و به حدود قلب و دل مىرسد و این همان است تحقیق را با تقلید ممزوج کرده است.
یا از تقلید خارج شده و به تحقیق رسیده است و این صاحب دل است خواه در خانهى قلب داخل شود، یا هنوز داخل نشده باشد، ولى مشرف به دخول است و این دو صنف از مردم همانها هستند که هر چه مى شنود اسباب تذکّر و عبرت آنها مى شود و امّا غیر از این دو صفّ از صاحبان نفوس پس بر آیات مى گذرند و درحالى که از آنها روى بر مى گردانند.
[وَ هُوَ شَهِیدٌ] نزد گوینده حاضر الذّهن است، این جمله تقیید القاى سمع و گوش فرادادن است.
آیات ۳۸- ۴۵
[سوره ق (۵۰): آیات ۳۸ تا ۴۵]
وَ لَقَدْ خَلَقْنَا السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَیْنَهُما فِی سِتَّهِ أَیَّامٍ وَ ما مَسَّنا مِنْ لُغُوبٍ (۳۸) فَاصْبِرْ عَلى ما یَقُولُونَ وَ سَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ قَبْلَ طُلُوعِ الشَّمْسِ وَ قَبْلَ الْغُرُوبِ (۳۹) وَ مِنَ اللَّیْلِ فَسَبِّحْهُ وَ أَدْبارَ السُّجُودِ (۴۰) وَ اسْتَمِعْ یَوْمَ یُنادِ الْمُنادِ مِنْ مَکانٍ قَرِیبٍ (۴۱) یَوْمَ یَسْمَعُونَ الصَّیْحَهَ بِالْحَقِّ ذلِکَ یَوْمُ الْخُرُوجِ (۴۲)
إِنَّا نَحْنُ نُحْیِی وَ نُمِیتُ وَ إِلَیْنَا الْمَصِیرُ (۴۳) یَوْمَ تَشَقَّقُ الْأَرْضُ عَنْهُمْ سِراعاً ذلِکَ حَشْرٌ عَلَیْنا یَسِیرٌ (۴۴) نَحْنُ أَعْلَمُ بِما یَقُولُونَ وَ ما أَنْتَ عَلَیْهِمْ بِجَبَّارٍ فَذَکِّرْ بِالْقُرْآنِ مَنْ یَخافُ وَعِیدِ (۴۵)
ترجمه:
(۵۰/ ۴۵- ۳۸)
و به راستى که آسمانها و زمین و ما بین آنها را در شش روز آفریدیم و به ما هیچ ماندگى اى نرسید.
پس بر آنچه مىگویند شکیبایى ورز و سپاسگزارانه پروردگارت را پیش از طلوع خورشید و پیش از غروب [آن] تسبیح گوى.
و در بخشهایى از شب و به دنبالهى سجده [و نماز واجب] نیز او را نیایش کن.
و گوش بدار روزى را که منادى از جایى نزدیک ندا در دهد.
روزى که صیحه را به حقّ بشنوند، آنگاه روز رستاخیز است.
بى گمان ماییم که زنده مى داریم و مى میرانیم و سر انجام [همه چیز] به سوى ماست.
روزى که زمین شتابان بر آنان بشکافد [و از گورها بیرون آیند] این [هنگام] حشر است که [اقامهى آن] بر ما آسان است.
ما به آنچه مى گویند آگاهتریم و تو زورگوى بر آنان نیستى؛ پس هر کس را که از وعدهى عذاب من مى ترسد، به قرآن پند بده.
تفسیر
[وَ لَقَدْ خَلَقْنَا السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَیْنَهُما فِی سِتَّهِ أَیَّامٍ] و ما زمین و آسمانها و آنچه بین آنهاست همه را در شش روز آفریدیم.
در سورهى اعراف بیان خلق آسمانها و زمین در شش روز گذشت.
[وَ ما مَسَّنا مِنْ لُغُوبٍ] هیچ رنج و خستگى در خلق آسمانها و زمین بما نرسید تا احتیاج به استراحت پیدا کنیم، چنانچه یهود قایل شده اند، این مطلب ردّ بر یهود است که مىگفتند: خداوند روز یکشنبه آفرینش عالم را آغاز کرد و روز جمعه به پایان رسانید، روز شنبه استراحت کرد و خود را بر عرش انداخت.
روایت شده: یهود خدمت نبىّ صلّى اللّه علیه و آله رسیدند و از خلقت آسمانها و زمین پرسیدند، رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله فرمود: خداوند زمین را روز یکشنبه و دوشنبه آفرید، کوهها و آنچه را که در آنهاست روز سه شنبه آفرید و روز چهار شنبه درخت و شهرها و آبادیها و خرابیها را آفرید، روز پنجشنبه آسمان را خلق کرد، روز جمعه ستارگان و خورشید و ماه و ملایکه را آفرید. یهود گفتند: سپس چه چیز یا محمّد صلّى اللّه علیه و آله؟ حضرت فرمود: سپس بر عرش استیلاء یافت، یهود گفتند: اگر تمام کنى و مطلب را تا آخر برسانى کار درستى انجام دادهاى. یهود گفتند: سپس خداوند استراحت کرد. پس نبىّ صلّى اللّه علیه و آله به شدّت خشمناک گشت که آیه نازل شد[۷].
[فَاصْبِرْ عَلى ما یَقُولُونَ] پس تو اى رسول بر آنچه (که دربارهى خدا) مىگویند (که لایق و مناسب ساحت او نیست، بر آنچه که در حقّ تو و علىّ علیه السّلام مىگویند) صبر کن.
[وَ سَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ] و به حمد و ستایش خدا تسبیحگو. در اوّل سورهى حمد بیان این مطلب که تسبیح خداى تعالى جز به وسیله حمد او نیست شرحى ذکر شد.
لذا در بیشتر وقتها تسبیح مفید به حمد شده، یا حمد همراه تسبیح آمده، یا همراه چیزى آمده که مفید تسبیح است.
[قَبْلَ طُلُوعِ الشَّمْسِ وَ قَبْلَ الْغُرُوبِ] پیش از طلوع خورشید (به نماز صبح) و پیش از غروب آن (بعد از نماز ظهر و عصر) یعنى در همهى وقتها، چون بیشتر اوقات مطلب مقیّد به دو طرف روز مى شود ولى مقصود استغراق اوقات و همهى وقتها است.
یا مقصود خصوص این دو وقت است از آن جهت که این دو وقت شرافت دارند، آنچه که در فضیلت ما بین الطّلوعین وارد شد بیشتر از حدّ احصاست، در فضیلت عصر نیز اخبار متعدّدى وارد شده یا مقصود اشاره به نماز ظهر و عصر است.
[وَ مِنَ اللَّیْلِ فَسَبِّحْهُ] و قسمتى از شب را تسبیح بگوى، چون شب و به خصوص آخر شب وقت شریفى است که نفوس در آن وقت توجّه به خدا و توجه به اصل خویش پیدا مىکنند، چه آن وقت نفوس از موانع خیالى رها مىشود و ممکن است اشاره به نماز مغرب و عشا، یا به نماز شب باشد.
[وَ أَدْبارَ السُّجُودِ] و هم در عقب سجدهها به تسبیح خدا پرداز به صورت مصدر و جمع خوانده شده و مقصود از سجود کمال خضوع نسبت به عظمت پروردگار است، یعنى پس از آنکه کمال کمال توجّه به خدا خضوع به درگاه او حاصل شد، یا اشاره به یک رکعت وتر: یا دو رکعت یا چهار رکعت بعد از مغرب یا نماز مىباشد.
[وَ اسْتَمِعْ] و گوش دار تو در حال حاضر نداى منادى روز قیامت یا روز ظهور قائم علیه السّلام را بشنو، چون تو الآن نداى آن منادى را مى شنوى، زیرا تو از مرقد خویش خارج شدى و قیامت یا ظهور قائم علیه السّلام را مشاهده مىکنى.
[یَوْمَ یُنادِ الْمُنادِ] در روزى که منادى روز حساب و بعث ندا کند، یا منادى به اسم قائم علیه السّلام و اسم پدرش ندا کند چنانچه در خبر آمده است.
و اسقاط «یاء» از لفظ «المنادى» بدان جهت است که وصل به منزلهى وقف گردد، آن عربى نیکو و فصیح است.
[مِنْ مَکانٍ قَرِیبٍ] از جایى که براى همه به طور مساوى نزدیک است، چون نسبت منادى در روز قیامت یا در ظهور قائم علیه السّلام به همهى مردم مساوى است.
[یَوْمَ یَسْمَعُونَ الصَّیْحَهَ بِالْحَقِ] روزى که صیحهى حساب و قیامت نزد خدا با صیحهى قائم، یا صیحه و صدا زدن به خروج قائم علیه السّلام را مىشنوند.
[ذلِکَ یَوْمُ الْخُرُوجِ] آن روز روز خارج شدن از قبرهاست.
از امام صادق علیه السّلام آمده است: آن روز (یوم الخروج) روز رجعت است[۸].
[إِنَّا نَحْنُ نُحْیِی وَ نُمِیتُ] که ما زنده مىکنیم و در دنیا مىمیرانیم، این جمله جواب سؤال مقدّر است، گویا که گفته شده: چه کسى این کار را انجام مىدهد و چه کسى مردگان را از قبرها بیرون مىآورد؟ پس فرمود: ما زنده مى کنیم و ما مى میرانیم.
[وَ إِلَیْنَا الْمَصِیرُ] و در آخرت برگشت همه به سوى ما است.
[یَوْمَ تَشَقَّقُ الْأَرْضُ عَنْهُمْ سِراعاً] روز که به سرعت زمین از احاطه بر آنها بشکافد این جمله ظرف «المصیر» یا بدل از «یَوْمَ یَسْمَعُونَ الصَّیْحَهَ» مىباشد.
[ذلِکَ حَشْرٌ عَلَیْنا یَسِیرٌ] و این حشر و زنده کردن در رجعت یا در قیامت بر ما آسان است.
[نَحْنُ أَعْلَمُ بِما یَقُولُونَ] ما به آنچه که در حقّ ما یا در حقّ تو یا در حقّ على علیه السّلام مى گویند داناتریم، این دلدارى رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله و تهدید قوم منافق یا مشرک مى باشد.
[وَ ما أَنْتَ عَلَیْهِمْ بِجَبَّارٍ] و تو بر آنها مسلّط نیستى که آنها را مجبور کنى، تو فقط بیمدهنده و یادآورنده هستى.
[فَذَکِّرْ بِالْقُرْآنِ] پس مطلق قرآن را یا قرآن ولایت علىّ علیه السّلام را یاد آورى نما [مَنْ یَخافُ وَعِیدِ] به آن کس که از بیم دادن بیمناک شود.
ترجمه تفسیر بیان السعاده فى مقامات العباده، ج۱۳، ص: ۳۹۱
[۱] کافى- نور الثقلین ج ۵ ص ۱۰۵.
[۲] کتاب التّوحید- تفسیر نور الثّقلین ج ۵ ص ۱۰۸
[۳] ( ۱، ۲) تفسیر نور الثقلین ج ۵ ص ۱۱۰
[۴] ( ۱، ۲) تفسیر نور الثقلین ج ۵ ص ۱۱۰
[۵] در تفسیر برهان ج ۴ ص ۲۲ بنا به روایت از جابر بن یزید از امام صادق علیه السّلام نقل مىکند که، سائق امیر المؤمنین علىّ علیه السّلام است و شهید رسول اللّه صلّى اللّه علیه و آله.
[۶] تفسیر نور الثقلین ج ۵ ص ۱۱۲
[۷] نور الثقلین ج ۵ ص ۱۱۶
[۸] نور الثقلین ج ۵ ص ۱۱۸