ترجمه بیان السعاده فى مقامات العباده سلطان محمد گنابادی«سلطانعلیشاه»سوره الشعراء ۶۸-۱۵۱
[سوره الشعراء (۲۶): آیات ۶۸ تا ۸۹]
وَ إِنَّ رَبَّکَ لَهُوَ الْعَزِیزُ الرَّحِیمُ (۶۸) وَ اتْلُ عَلَیْهِمْ نَبَأَ إِبْراهِیمَ (۶۹) إِذْ قالَ لِأَبِیهِ وَ قَوْمِهِ ما تَعْبُدُونَ (۷۰) قالُوا نَعْبُدُ أَصْناماً فَنَظَلُّ لَها عاکِفِینَ (۷۱) قالَ هَلْ یَسْمَعُونَکُمْ إِذْ تَدْعُونَ (۷۲)
أَوْ یَنْفَعُونَکُمْ أَوْ یَضُرُّونَ (۷۳) قالُوا بَلْ وَجَدْنا آباءَنا کَذلِکَ یَفْعَلُونَ (۷۴) قالَ أَ فَرَأَیْتُمْ ما کُنْتُمْ تَعْبُدُونَ (۷۵) أَنْتُمْ وَ آباؤُکُمُ الْأَقْدَمُونَ (۷۶) فَإِنَّهُمْ عَدُوٌّ لِی إِلاَّ رَبَّ الْعالَمِینَ (۷۷)
الَّذِی خَلَقَنِی فَهُوَ یَهْدِینِ (۷۸) وَ الَّذِی هُوَ یُطْعِمُنِی وَ یَسْقِینِ (۷۹) وَ إِذا مَرِضْتُ فَهُوَ یَشْفِینِ (۸۰) وَ الَّذِی یُمِیتُنِی ثُمَّ یُحْیِینِ (۸۱) وَ الَّذِی أَطْمَعُ أَنْ یَغْفِرَ لِی خَطِیئَتِی یَوْمَ الدِّینِ (۸۲)
رَبِّ هَبْ لِی حُکْماً وَ أَلْحِقْنِی بِالصَّالِحِینَ (۸۳) وَ اجْعَلْ لِی لِسانَ صِدْقٍ فِی الْآخِرِینَ (۸۴) وَ اجْعَلْنِی مِنْ وَرَثَهِ جَنَّهِ النَّعِیمِ (۸۵) وَ اغْفِرْ لِأَبِی إِنَّهُ کانَ مِنَ الضَّالِّینَ (۸۶) وَ لا تُخْزِنِی یَوْمَ یُبْعَثُونَ (۸۷)
یَوْمَ لا یَنْفَعُ مالٌ وَ لا بَنُونَ (۸۸) إِلاَّ مَنْ أَتَى اللَّهَ بِقَلْبٍ سَلِیمٍ (۸۹)
ترجمه
(۲۶/ ۸۹- ۶۸)
و همانا پروردگارت پیروزمند مهربان است.
و بر آنان داستان ابراهیم را بخوان.
آنگاه که به پدرش و قومش گفت که: شما چه مى پرستید؟
گفتند: بتانى مىپرستیم و در خدمت آنها معتکفیم.
(ابراهیم) گفت: آیا چون آنان را به پرستش مىخوانید نداى شما را مىشنوند؟
یا براى شما سودى یا زیانى دارند.
گفتند: نه، ولى پدرانمان را یافتیم که چنین مىکردند.
(ابراهیم) گفت: آیا در آنچه مى پرستید تأمّل کرده اید؟
هم شما و هم نیاکان کهنتان.
(بدانید) که آنها دشمن منند، بر خلاف پروردگار جهانیان.
همان کسى که مرا آفریده است و همو که هدایتم مىکند.
و همان کسى که مرا سیر و سیراب مى سازد.
و چون بیمار شدم او مرا شفا مى بخشد.
و همان کسى که مرا مىمیراند و سپس (از نو) زنده ام مى سازد.
و همان کسى که امید دارم که در روز جزا خطاى مرا ببخشد.
پروردگارا به من حکمت ببخش و مرا به شایستگان بپیوند.
و براى من در میان امّتهاى آینده سخن. (گوى) نیک قرار ده.
و مرا از میراث بران بهشت پرنازونعمت بدار.
و پدرم را بیامرز که او از سرگشتگان بود.
و مرا در روزى که (مردم) برانگیخته شوند رسوا مساز.
(همان) روزى که مال و پسران سود ندهد.
مگر آنکه کسى دلى پاک و پیراسته از (شکّ و شرک) به نزد خداوند آورد.
تفسیر
وَ إِنَّ رَبَّکَ لَهُوَ الْعَزِیزُ الرَّحِیمُ وَ اتْلُ عَلَیْهِمْ و همانا پروردگارت پیروزمند مهربان است و بر آنان بخوان.
بر آنان یعنى بر مشرکان قومت.
نَبَأَ إِبْراهِیمَ داستان ابراهیم را بخوان تا قبح و بدى شرکورزى را بدانند و بدانند که ابراهیم علیه السّلام مشرک نبود و او را به شرکورزى نسبت ندهند و همانطور خودشان را هم به او نسبت ندهند و با وجود شرک بزرگى و ولایت بیت اللّه را به خود نسبت ندهند به واسطهى انتسابى که بر ابراهیم علیه السّلام نسبت مىدهند.
إِذْ قالَ لِأَبِیهِ وَ قَوْمِهِ ما تَعْبُدُونَ قالُوا نَعْبُدُ أَصْناماً فَنَظَلُّ لَها آنگاه که به پدرش و قومش گفت که:
شما چه مى پرستید؟ گفتند: بتانى مى پرستیم و در پناه و سایه آنها هستیم براى بندگى در برابرشان عاکِفِینَ قالَ و در خدمت آنها معتکفیم (ابراهیم) گفت:
هَلْ یَسْمَعُونَکُمْ آیا مى شنوند یعنى گفتار شما را إِذْ تَدْعُونَ آنگاه که مى خوانیدشان یعنى مى خوانید آنها یا چیزى از آنها یا غیر از آنها را به طور مطلق مى شنوند؟
أَوْ یَنْفَعُونَکُمْ یا با عبادتى که مىکنید آیا (بتها) براى شما سودى دارند؟
أَوْ یَضُرُّونَ یا زیانى دارند با ترک عبادتى که مى کنید؟
و در این احتجاج دلیلى وجود دارد بر اینکه هر کس که براى خود دینى را اخذ کرد لا بدّ براى خود دربارهى آن بایستى حجّت و دلیلى از برهان شهود و عیان برگزیند.
و جائز نیست که انسان از راه تقلید بدون دلیل مثل کورها دینى برگزیند که برهان و دلیلى بر آن نمىداند.
و مشرکان چون دلیل، حجّت و برهانى نداشتند به توسّل بر تقلید روى آوردند.
و قالُوا: گفتند: نه، این که گفتى؛ چنین نیست بَلْ وَجَدْنا آباءَنا کَذلِکَ یَفْعَلُونَ قالَ بلکه پدرانمان را یافتیم که چنین مى کردند.
ابراهیم علیه السّلام گفت: أَ فَرَأَیْتُمْ ما کُنْتُمْ تَعْبُدُونَ أَنْتُمْ وَ آباؤُکُمُ الْأَقْدَمُونَ آیا در آنچه مىپرستید هم شما و هم نیاکان کهنتان تأمّل کرده اید؟!؛ کسانى که بر تقلیدشان دل بسته اید؟
فَإِنَّهُمْ پس به راستى که آنها (بتها) ضمیر عقلا را به لحاظ اینکه پرستیده شدهاند آورده است یا با ضمّ ابا نمودن بر آنها و غالب بودنشان بر غیر عقلا.
عَدُوٌّ لِی که آنها دشمن منند، مساوى است در دشمن مذکّر، مؤنّث، واحد و اکثر إِلَّا رَبَّ الْعالَمِینَ الَّذِی خَلَقَنِی فَهُوَ یَهْدِینِ وَ الَّذِی هُوَ یُطْعِمُنِی وَ یَسْقِینِ برخلاف پروردگار جهانیان. همان کسى که مرا آفریده است و همو که هدایتم مىکند و همان کسى که مرا سیر و سیراب مىسازد.
این امر اعمّ است از اینکه با تهیّهى اسباب خوردن و آشامیدن یا با الهام طریق تحصیل آن دو یا راحت ساختن بلع و شرب (خوردن و آشامیدن) باشد.
وَ إِذا مَرِضْتُ فَهُوَ یَشْفِینِ و چون بیمار شوم او مرا شفا مىبخشد از راه اسباب طبیعى یا بدون اسباب براى شفا سبب سازى مىکند.
وَ الَّذِی یُمِیتُنِی و همان کسى که مرا مىمیراند بعد از پایان یافتن اجل (عمر معیّن) ثُمَّ یُحْیِینِ و سپس (از نو) با نفخهى احیاى اموات زندهام مىسازد. یا او که مرا به طور مستمرّ (دائم) مىمیراند و زنده مى کند بعد از هر مرگى.
که توضیح این مطلب در اوّل سورهى بقره ذیل آیهى:
«و کنتم أمواتا فأحیاکم[۱]» گذشت که تحقیق تامّ و کاملى است پیرامون تکرار مرگ و زندگى براى انسان.
وَ الَّذِی أَطْمَعُ و همان کسى که امید دارم.
عدول کرد از رجا به لفظ اطمع براى اینکه ناظر به سبب، عمل یا تهیّهى حصول غفرانى از جانب خود نبوده است.
پس (در واقع) متبادر از رجا و امید این است که اسباب وصول مسبوق برخواسته مهیّا شده باشد بر خواسته اى که امید بر وصولش هست و امّا طمع بدون اینکه براى طمع کننده اسباب ویژهاى در این باب در اعمال و افعال یا بهانه اى وجود داشته باشد که (آن بهانه) سبب وصول تلقّى مى شود.
أَنْ یَغْفِرَ لِی خَطِیئَتِی یَوْمَ الدِّینِ که در روز جزا خطاى مرا ببخشد؛ از آنجا که براى رجوعکننده بر کثرات بعد از فناى فى اللّه تعالى این است که متوسّط در بین افراط و تفریط در توجّه به سوى حضرت حقّ و توجّه به سوى کثرات بوده و میانهرو باشد؛ به طورى که هیچ کدام از توجّه به کثرت و توجّه بر وحدت بر دیگرى پیشى نگیرد.
و خطایش خارج شدن از رعایت توسّط و میانه رو بودن با میل و گرایش بر یکى از دو جهت مى باشد[۲].
نسبت دادن خطا بر خودشان و تضرّع بر درگاه خداوند تعالى و تقاضاى مغفرت از او، پناه بردن بر خداوند از عذابش و اظهار ترس و خوف از او از انبیاء علیهم السّلام نیز صحیح است.
پس حاجتى براى اینکه در صدد توجیه آیهى شریفه و تصحیح و تأویل نسبت حضرت ابراهیم علیه السّلام در خصوص نسبت دادن خطا باشیم وجود ندارد.
چرا که هرگاه که محبّ از اوصاف محبوب خود یاد مىکند تصوّر شمایل او شدّت یافته و سوزشش بیشتر مى شود؛ قدرت تصوّرش به حدّى فزونى مىیابد که ممکن است خود را متمثّل محبوب یا محبوب را به شکل و شمایلى که دارد در پیش خود ببیند. غیبتش را به حضور مبدّل ساخته و مسافت یا سایر مقوله هاى مانع سر راه را درنوردد.
بنابراین آن حضرت علیه السّلام از غیبت به حضور ملتفت شده پس او را منادا قرار داده و مورد خطاب و استدعا قرار مىدهد.
پس گوید: رَبِّ هَبْ لِی حُکْماً پروردگارا به من حکمت ببخش؛ مراد از حکم: حکم قضایى نافذ، حکومت بین مردم، فرمانروایى بر آنها، دقّت در علم و عمل که هر کدام از اینها از همهى آنچه که گفتیم مناسب است و مقصود از حکم، رسالت کامله یا حکم باطنى است که آن از آثار ولایت مىباشد.
وَ أَلْحِقْنِی بِالصَّالِحِینَ و مرا به شایستگان بپیوند.
بر آنانى که در صالحین به صلاح مطلق متّصفند.
پس کسى که استعدادش را براى پذیرش اسلام باطل نمىکند صالح است بر حسب فطرت و استعدادش براى اسلام آوردن و مسلم براى استعدادش بر اینکه ایمان بیاورد صالح است و مؤمن براى عروج بر درجات «مراتب» ایمان به سوى فناى فى اللّه صالح است و فانى براى رجوع و بقاى باللّه صالح است و باقى براى نبوّت صالح است.
و نبىّ براى رسالت صالح است و رسول است به اینکه اولى العزم بوده باشد و صالح صاحب عزم براى دوستى و پیشوایى «امامت» که بالاتر از آن درجهاى نیست صالح است و امام براى خاتمیّت و جامعیّت بین کثرت و وحدت، همان طورى که شایسته است صالح است.
پس فرمود علیه السّلام: مرا ملحق بر صالحین فرما و الحاق غیر از ادخال «داخل کردن» است و نیز صالحین را بدون هر قیدى براى اشاره آورد بر این که متمکّن شود بر صلاح مطلق و آن صلاح صالحى است که استعداد خود را از جمیع جهات فعلیّت بخشیده، و قدرت و استعدادى که فعلیّت نیافته باشد در او باقى نمى ماند.
این دعا نیازى به تأویل و تفسیر ندارد.
وَ اجْعَلْ لِی لِسانَ صِدْقٍ فِی الْآخِرِینَ و براى من در میان امّتهاى آینده سخن (راست) نیک قرار ده.
لسان صدق در گفتار خوب و ثناى زیبا بکار مىرود و انسانى که از او تعبیر شخصى مى شود در حضور و غیاب، به ۸ تحقیق در هر دو در اینجا به طور کلّى تفسیر شده است.
در خبرى آمده: لسان صدق براى هر فردى براى او از مال و دارایى برتر است یعنى ذکر خیر، سخن نیکو و ثناى زیبا از مالى که مىخورد و به ارث مىگذارد بهتر است.
و نیز تفسیر شده به محمّد صلّى اللّه علیه و آله و على علیه السّلام و ائمّهى معصومین از اولاد ایشان علیهم السّلام.
وَ اجْعَلْنِی مِنْ وَرَثَهِ جَنَّهِ النَّعِیمِ وَ اغْفِرْ لِأَبِی و مرا از میراث بران بهشت پرنازونعمت قرار بده. و پدرم را بیامرز تا این که او را هم هدایت نمایى بر راه راست و محکم و استوار «اسلام» إِنَّهُ کانَ مِنَ الضَّالِّینَ که او از سرگشتگان بود؛ از طریق دعاى آن حضرت (حضرت ابراهیم علیه السّلام) موسى علیه السّلام براى وعدهاى جهت احتمال هدایت داده شده بود.
پس آنگاه که براى او روشن شد که از فطرتش به طور ذاتى منقطع شده است و پى برد که او «ذاتا و فطرتا» دشمن خداست از خودیت و نفس امّاره تبرّى جست.
وَ لا تُخْزِنِی و رسوایم مساز از «الخزى» به معناى بى آبرویى یا از «الخزایه» به معناى حیا و آزرم یَوْمَ یُبْعَثُونَ یَوْمَ لا یَنْفَعُ مالٌ وَ لا بَنُونَ در روزى که (مردم) برانگیخته شوند. (همان) روزى که مال و پسران سود ندهد.
پس به راستى که نسب اعتبارى براى انسان در این روز منقطع مى شود به دلیل انقطاع جسم و اعتبارات آن إِلَّا مَنْ أَتَى اللَّهَ بِقَلْبٍ سَلِیمٍ مگر آنکه کسى دلى پاک و پیراسته از (شکّ و شرک) به نزد خداوند آورد.
«الّا» از ادات استثنا است و این استثنا اینجا استثناى مفرّغ است یعنى مال و فرزندان نفع و سودى عاید کسى نکند مگر کسى را که با دلى پیراسته از شکّ و شرک به نزد پروردگار خویش آمده باشد؛ پس به راستى که سلیم بودن قلب از مال و فرزندانى است که در آخرت هم به همان اندازه اى که در دنیا سود مى رساندند سود مى رسانند.
این دو «مال و فرزند» وسیلهى آزمایش است از جانب خداوند براى بندگانش؛ پس هر کس که از امتحان الهى در این دو موفّق بیرون آمد از دنیا سلیم القلب بیرون آمده و از آنانى گشته است که خداوند دلش را بر ایمان آزموده و پر کرده و داخل شده است در زمرهى مؤمنینى که «ممتحن قلوبهم للإیمان» و بر سابقین پیوسته است.
و چقدر خوش سروده که:
مال را کز بهر دین باشى حمول | نعم مال صالح گفت آن رسول | |
چیست دنیا از خدا غافل شدن | نى قماش و نقره و فرزند و زن | |
آب در کشتى هلاک کشتى است | آب در بیرون کشتى پشتى است | |
و براى این است که خداوند از انفاق در غیر محلّش را منع کرده است و فرموده: و لا تؤتوا السّفهاء أموالکم الّتى جعل اللّه لکم قیاما[۳] اموالتان را که خداوند براى شما مایهى تعیّش قرار داده است به کمخردان ندهید.
و سروده شده است که:
منفق و ممسک محل بین به بود | چون محل باشد مؤثّر مىشود | |
اى بسا امساک کز انفاق به | مال حقّ را جز به امر حقّ مده | |
و جائز است که استثناى متّصل باشد از «من المال و البنون» با تقدیر داشتن مضاف یعنى مال و فرزند سود نبخشد مگر بر کسى که با قلب سلیم به سوى خدا آمده باشد و فرزندان او یا متّصل از «البنین» بدون تقدیر باشد.
جائز است که استثناى منقطع باشد؛ و سلامت قلب به این است که از آفات به وجود آمده از فرومایگى نفسانى سالم باشد.
و در خبر است: قلب سلیم قلبى است که از دوستى و حبّ دنیا سالم و در امان باشد[۴].
و در خبر دیگرى: قلب سلیم قلبى است که در حالى با خداى خود ملاقات مىکند که در آن غیر از خدا وجود ندارد، فرمود: و هر قلبى که در آن شرک و شکّ بوده باشد ساقط است[۵].
از این وصف جز این نیست که اراده کردهاند دل نبستن «زهد» در دنیا را جهت فارغ بودن قلبها براى سفر آخرت.
و در خبرى است: صاحب نیّت راستین صاحب قلب سلیم است براى اینکه سلامت قلب از آرزوهاى نفسانى مذکور فقط با نیّت خالص براى خدا امکانپذیر است در همهى امور و سپس این آیه را تلاوت فرمود.[۶]
آیات ۱۰۴- ۹۰
[سوره الشعراء (۲۶): آیات ۹۰ تا ۱۰۴]
وَ أُزْلِفَتِ الْجَنَّهُ لِلْمُتَّقِینَ (۹۰) وَ بُرِّزَتِ الْجَحِیمُ لِلْغاوِینَ (۹۱) وَ قِیلَ لَهُمْ أَیْنَ ما کُنْتُمْ تَعْبُدُونَ (۹۲) مِنْ دُونِ اللَّهِ هَلْ یَنْصُرُونَکُمْ أَوْ یَنْتَصِرُونَ (۹۳) فَکُبْکِبُوا فِیها هُمْ وَ الْغاوُونَ (۹۴)
وَ جُنُودُ إِبْلِیسَ أَجْمَعُونَ (۹۵) قالُوا وَ هُمْ فِیها یَخْتَصِمُونَ (۹۶) تَاللَّهِ إِنْ کُنَّا لَفِی ضَلالٍ مُبِینٍ (۹۷) إِذْ نُسَوِّیکُمْ بِرَبِّ الْعالَمِینَ (۹۸) وَ ما أَضَلَّنا إِلاَّ الْمُجْرِمُونَ (۹۹)
فَما لَنا مِنْ شافِعِینَ (۱۰۰) وَ لا صَدِیقٍ حَمِیمٍ (۱۰۱) فَلَوْ أَنَّ لَنا کَرَّهً فَنَکُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ (۱۰۲) إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَهً وَ ما کانَ أَکْثَرُهُمْ مُؤْمِنِینَ (۱۰۳) وَ إِنَّ رَبَّکَ لَهُوَ الْعَزِیزُ الرَّحِیمُ (۱۰۴)
ترجمه
(۲۶/ ۱۰۴- ۹۰)
و بهشت براى پرهیزگاران نزدیک شود.
و جهنّم براى گمراهان آشکار گردد
و به آنان گفته شود: آنچه به جاى خداوند مى پرستیدید کجاست؟.
آیا شما را یارى مى دهند یا خود یارى مىیابند؟
آنگاه ایشان و گمراهان (دیگر) در آن سرنگون شوند
و سپاهیان ابلیس همگى.
در حالى که در آنجا با همدیگر ستیزه مى کنند گویند:
به خدا ما در گمراهى آشکار بودیم.
چرا که شما را با پروردگار جهانیان برابر مى شمردیم.
و جز گناهکاران کسى ما را گمراه نکرد.
حال هیچ شفیعى نداریم.
و نه دوستى مهربان. کاش براى ما بازگشتى بود،
تا آنگاه از مؤمنان مىشدیم.
بىگمان در این مایهى عبرتى هست و بیشترین آنان مؤمن نبودند.
و همانا پروردگارت پیروزمند مهربان است.
تفسیر
وَ أُزْلِفَتِ الْجَنَّهُ لِلْمُتَّقِینَ و بهشت براى پرهیزگاران نزدیک شود.
حال است با «قد» مقدّر یا عطف على است بر جملهى «یبعثون» و براى اشعار بر اینکه وقوع آن محقّق خواهد شد با فعل ماضى آمده است.
وَ بُرِّزَتِ الْجَحِیمُ لِلْغاوِینَ و جهنّم براى گمراهان آشکار گردد و در اختلاف دو فعل اشارتى بر شریف بودن متّقین است، براى اینکه جنّت بر ایشان نزدیک شده است؛ نه اینکه ایشان سوق داده بشوند به سوى جنّت و نیز اشارتى بر توهین گمراهان شده که جحیم (جهنّم) بر ایشان آشکار شده و سوق داده مىشوند به سوى آن جهنّم نه اینکه آن (جهنّم) به آنان نزدیک شده باشد.
وَ قِیلَ لَهُمْ أَیْنَ ما کُنْتُمْ تَعْبُدُونَ و به آنان گفته شود آنچه به جاى خداوند مىپرستیدید کجاست؟ لفظ «ما» در اینجا زاید یا موصوله است.
مِنْ دُونِ اللَّهِ بدون خداوند؛ جانشین مفعول است بنا بر قاعدهى اوّل و حال است بنا بر قاعدهى دوّم از عاید محذوف؛ یا ظرف لغو است که متعلّق به «تعبدون» و معناى آن این است که هر کجا که بودید بدون اذن خداوند «بر غیر او» بندگى نمودید.
هَلْ یَنْصُرُونَکُمْ آیا شما را یارى مى دهند در برطرف نمودن عذاب از شما و یا در نجات دادنتان از آنچه که شما را عذاب مى دهد؟
أَوْ یَنْتَصِرُونَ یا خود یارى مى یابند؟ از عذابدهندهى شما یا انتقام مى گیرند و یا از خودشان مى توانند عذاب را به واسطهى خود و یا غیر خود که بتوانند یارى دهنده باشند دور کنند. فَکُبْکِبُوا فِیها آنگاه سرنگون شوند در آن یعنى انداخته مى شوند آلهه (خدایانشان) با سرهایشان و چهرههایشان بر جهنّم هُمْ وَ الْغاوُونَ وَ جُنُودُ إِبْلِیسَ ایشان و گمراهان (دیگر) در آن سرنگون شوند و همچنین سپاهیان ابلیس همگى.
از فرزندان آدم و فرزندان جنّ؛ پس از قبیل ذکر عامّ است بعد از خاصّ یا از فرزندان جنّ عطف از قبیل عطف مباین است.
أَجْمَعُونَ قالُوا وَ هُمْ فِیها یَخْتَصِمُونَ یعنى پرستندگان، پرستیدهشدگان غیر خدا «الآلهه» و پیروان شیاطین در حالى که در آنجا با همدیگر ستیزه مىکنند گویند: تَاللَّهِ إِنْ کُنَّا لَفِی ضَلالٍ مُبِینٍ إِذْ نُسَوِّیکُمْ بِرَبِّ الْعالَمِینَ به خدا ما در گمراهى آشکار بودیم.
چرا که شما را با پروردگار جهانیان برابر مى شمردیم.
یعنى ربّ مضاف که او على علیه السّلام است بنابراین مراد از شرک، شرک به ولایت مى باشد.
وَ ما أَضَلَّنا إِلَّا الْمُجْرِمُونَ و جز گناهکاران کسى ما را گمراه نکرد؛ یعنى گذشتگانى ما بر آنان اقتدا کردیم، یا کسانى که همانند خودمان بودند ما را به خودشان مغرور کردند و یا خدایان دروغینى که ما را فریفتند یا شیاطین.
فَما لَنا مِنْ شافِعِینَ وَ لا صَدِیقٍ حَمِیمٍ حال هیچ شفیعى نداریم. و نه دوستى مهربان حمایت کننده.
براى اینکه تمامى نسبتها و دوستىها قطع مى شوند مگر نسبت و دوستى که براى خدا و با اذن او بوده باشد[۷] و هیچ شفاعت کنندهاى جز به اذن خداوند شفاعت نمى کند و هیچ نسبت، دوستى و جهت الهیّهى دروغینى باقى نمى ماند تا شفاعت کننده یا حمایت کننده و دوست براى ایشان باشد.
روایت شده از امام جعفر صادق علیه السّلام[۸] که فرمود: به خدا که ما شیعیانمان را شفاعت خواهیم کرد، به خدا ما شیعیانمان را شفاعت خواهیم کرد، به خدا ما شیعیانمان را شفاعت خواهیم کرد تا اینکه مردم گویند پس از براى ما از شفاعت کنندگان (شفاعت کنندهاى) نیست و دوست حامى نیز نداریم (تا این بیان) پس اى کاش باز مى گشتیم که ما هم از مؤمنان باشیم[۹].
فَلَوْ أَنَّ لَنا کَرَّهً کاش براى ما بازگشتى بود، «لو» براى تمنّى یا شرط آمده است. فَنَکُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ إِنَّ فِی ذلِکَ تا آنگاه از مؤمنان مىشدیم.
بى گمان در این قصّه هایى که از حضرت ابراهیم علیه السّلام و حجّت آوردنش یا گفتار مشرکین به خداوند یا مشرکین بر ولایت على علیه السّلام آوردیم لَآیَهً عبرتى هست براى کسى که تأمّل در آن نماید یا براى کسى که از حجاب مادّه منسلخ شده و مکاشفه نماید در دنیا حال مشرکان را در قیامت و این براى کسى محقّق نخواهد بود مگر اینکه قیامتش در حالى که متمکّن است در قیامت و یا رنگ آن را به خود گرفته است بر پا شده باشد.
وَ ما کانَ أَکْثَرُهُمْ مُؤْمِنِینَ و بیشترین آنان مؤمن نبودند که تفسیر این قبیل کلمات گذشت.
وَ إِنَّ رَبَّکَ لَهُوَ الْعَزِیزُ الرَّحِیمُ و همانا پروردگارت پیروزمند مهربان است؛ توضیح و تفسیر این مطلب نیز گذشت.
آیات ۱۲۰- ۱۰۵
[سوره الشعراء (۲۶): آیات ۱۰۵ تا ۱۲۰]
کَذَّبَتْ قَوْمُ نُوحٍ الْمُرْسَلِینَ (۱۰۵) إِذْ قالَ لَهُمْ أَخُوهُمْ نُوحٌ أَ لا تَتَّقُونَ (۱۰۶) إِنِّی لَکُمْ رَسُولٌ أَمِینٌ (۱۰۷) فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُونِ (۱۰۸) وَ ما أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ مِنْ أَجْرٍ إِنْ أَجْرِیَ إِلاَّ عَلى رَبِّ الْعالَمِینَ (۱۰۹)
فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُونِ (۱۱۰) قالُوا أَ نُؤْمِنُ لَکَ وَ اتَّبَعَکَ الْأَرْذَلُونَ (۱۱۱) قالَ وَ ما عِلْمِی بِما کانُوا یَعْمَلُونَ (۱۱۲) إِنْ حِسابُهُمْ إِلاَّ عَلى رَبِّی لَوْ تَشْعُرُونَ (۱۱۳) وَ ما أَنَا بِطارِدِ الْمُؤْمِنِینَ (۱۱۴)
إِنْ أَنَا إِلاَّ نَذِیرٌ مُبِینٌ (۱۱۵) قالُوا لَئِنْ لَمْ تَنْتَهِ یا نُوحُ لَتَکُونَنَّ مِنَ الْمَرْجُومِینَ (۱۱۶) قالَ رَبِّ إِنَّ قَوْمِی کَذَّبُونِ (۱۱۷) فَافْتَحْ بَیْنِی وَ بَیْنَهُمْ فَتْحاً وَ نَجِّنِی وَ مَنْ مَعِیَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ (۱۱۸) فَأَنْجَیْناهُ وَ مَنْ مَعَهُ فِی الْفُلْکِ الْمَشْحُونِ (۱۱۹)
ثُمَّ أَغْرَقْنا بَعْدُ الْباقِینَ (۱۲۰)
ترجمه
(۲۶/ ۱۲۰- ۱۰۵)
قوم نوح پیامبران را دروغگو مى انگاشتند.
چنین بود که برادرشان نوح به ایشان گفت: آیا (از شرک) پروا نمى کنید؟
من براى شما پیامبرى امین هستم.
پس، از خدا پروا و از من پیروى کنید.
و براى آن از شما پاداشى نمى طلبم، پاداش من جز بر پروردگار جهانیان نیست.
پس از خداوند پروا و از من پیروى کنید.
گفتند: آیا به تو ایمان بیاوریم، حال آنکه فرومایگان از تو پیروى مى کنند.
(نوح) گفت: من از (حقیقت) آنچه ایشان کردهاند آگاهى ندارم.
اگر دریابید، حساب ایشان جز بر پروردگار من نیست.
و من طردکنندهى مؤمنان نیستم.
من جز هشداردهندهاى روشنگر نیستم.
گفتند: اى نوح اگر دست برندارى از سنگسارشدگان خواهى شد.
(نوح) گفت: پروردگارا قوم من مرا دروغگو انگاشتند.
پس در میان من و ایشان، چنانکه باید و شاید، داورى کن
و مرا و همراهان مؤمنم را رهایى ده.
آنگاه او و همراهانش را در کشتى پر و گرانبار رهایى دادیم. سپس در پى آن بازماندگان را غرقه ساختیم.
تفسیر
کَذَّبَتْ قَوْمُ نُوحٍ الْمُرْسَلِینَ قوم نوح پیامبران را دروغگو مىانگاشتند؛ پاسخ است براى پرسش مقدّر.
مثل این است که بعد از حکایت ابراهیم علیه السّلام و قومش گفته شود: چه کار کردند قوم نوح علیه السّلام؟ که قصّهى آنها معروف است.
پس پاسخ داده که پیامبران را تکذیب کردند و نسبت دادن تکذیب جمیع مرسلین بر ایشان در سورهى فرقان گذشت.
إِذْ قالَ لَهُمْ أَخُوهُمْ نُوحٌ أَ لا تَتَّقُونَ چنین بود که برادرشان نوح به ایشان گفت: آیا (از شرک) پروا نمى کنید؟
«الا» براى عرض یا تخصیص است إِنِّی لَکُمْ رَسُولٌ من براى شما پیامبرى هستم از جانب خداوند.
أَمِینٌ امین که به امانت دارى بین شما معروف هستم؛ پس قول مرا بپذیرید و نسبت دروغ و خیانت به من ندهید.
فَاتَّقُوا اللَّهَ پس، از خدا پروا و از من پیروى کنید.
یعنى بعد از اینکه مرا به امانت دارى شناخته اید از خدا بترسید دربارهى مخالفت با من وَ أَطِیعُونِ و از من اطاعت کنید در آنچه که مىگویم و مرا تکذیب نکنید.
همان طورى که بارها بیان این مطلب گذشت؛ انسان فطرى التّعلق است و اگر تعلّق به خلیفهى الهى نداشته باشد دل به دیگران مىبندد از مظاهر شیطان و هواهاى نفسانى، آرزوهاى دراز؛ و دین در واقع با بیعت و اقتدا و فرمانبرى تعلّق به خلیفه اللّه دارد.
و هر کس که به خلیفهى الهى تعلّق داشته باشد لامحاله رهایى یافته؛ و غیر او داخل در امیدواران امر الهى اند و لذاست که همهى انبیا علیهم السّلام در ابتداى تبلیغشان امّت را به اطاعت و فرمانبرى خود امر مى فرمودند.
وَ ما أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ براى تبلیغ چیزى به عنوان مِنْ أَجْرٍ پاداش و مزد نمىخواهم تا مرا متّهم کنید بر آن و به واسطهى آن مرا تکذیب نمایید.
پس به راستى که کار اگر براى خدا نباشد در جهت نفسانىّ خواهد بود که امر نفسانى خالى از خواستهاى نفسانى و شهوات دنیایى نخواهد بود.
إِنْ أَجْرِیَ إِلَّا عَلى رَبِّ الْعالَمِینَ فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُونِ پاداش من جز بر پروردگار جهانیان نیست. پس از خداوند پروا و از من پیروى کنید.
دستور به تقوا و طاعت را براى اهتمام بر این امر که هیچ غایتى براى رسالت بلکه براى انسانیّت جز آن نیست تکرار نمود.
و به دلیل اینکه اوّلا مترتّب بودن اطاعت و تقوا بر شناخت امانت در اینجا مبتنى بر نخواستن اجرت بر تبلیغ از آنان است.
قالُوا أَ نُؤْمِنُ لَکَ وَ اتَّبَعَکَ الْأَرْذَلُونَ گفتند: آیا به تو ایمان بیاوریم، حال آنکه فرومایگان از تو پیروى مىکنند.
و خوانده شده «اتّباعک الارذلون» همانند این است که امانت و استغناى او و طمع نداشتنش را بر اموالشان تکذیب نکرده اند؛ لیکن آنان تبعیّت اراذل را مانع قبول نمودن رسالتش دانسته اند، اراذل را نسبت به رذالت دادهاند که تابعین رذالت شأنیّتى با رسالت ندارند.
پس بنابراین به انبیا علیهم السّلام جنون، خبط و مورد وسوسه شیاطین شدن و امثال اینها را نسبت داده اند.
قالَ وَ ما عِلْمِی بِما کانُوا یَعْمَلُونَ (نوح) گفت: من از (حقیقت) آنچه ایشان کردهاند آگاهى ندارم.
و براى چه آنان را از اراذل نام گذاشتهاید در حالى که حسن و قبح عملشان بر دست من نیست و جز این نیست که من از ایشان بیعتى براى خدا گرفته ام.
إِنْ حِسابُهُمْ و در حالى که حسابشان در عملى که انجام مىدهند إِلَّا عَلى رَبِّی جز براى پروردگارم نیست.
و حساب آنان با من نیست تا مراقب آنان باشم در اعمالى که انجام مىدهند لَوْ تَشْعُرُونَ اگر دریافته باشید این که پیروى آنان را دلیل انکار من مىدانید؛ یا «لو» براى تمنّى است که در این صورت معناى آن اى کاش دریافته باشید.
وَ ما أَنَا بِطارِدِ الْمُؤْمِنِینَ و من طردکنندهى مؤمنان نیستم؛ مثل اینکه آنان متعرّض این گفتار شدند که: از تو اراذل تبعیّت مى کنند تا پیامبر آنان را از خود براند که ایمان بیاورند إِنْ أَنَا إِلَّا نَذِیرٌ مُبِینٌ من جز هشداردهندهاى روشنگر نیستم.
و در شأن من نیست که کسى را طرد کنم یا مراقب عمل کسى باشم و این دو (طرد و مراقبه) از شأن ولایت است.
قالُوا بعد از اینکه دیدند او از پیروان خود حمایت مىکند و آنان را از خود نمىراند گفتند:
لَئِنْ لَمْ تَنْتَهِ یا نُوحُ لَتَکُونَنَّ مِنَ الْمَرْجُومِینَ اى نوح اگر دست بر ندارى از سنگسارشدگان خواهى شد.
پس از اینکه از احتجاج با او عاجز شدند او را تهدید به مرگ کردند با بدترین نوع آن همانطورىکه این روش هر عاجز غالبى است که از راه محاجّه عاجز شده باشد.
قالَ (نوح علیه السّلام) بعد از اینکه مدّت نهصد و پنجاه سال یا کمى کمتر از آن؛ با آنان مدارا کرد در مقام درخواست از خدا و به عنوان شکایت گفت: رَبِّ إِنَّ قَوْمِی کَذَّبُونِ فَافْتَحْ پروردگارا قوم من مرا دروغگو انگاشتند؛ قضاوت یا داورى نما بَیْنِی وَ بَیْنَهُمْ فَتْحاً وَ نَجِّنِی وَ مَنْ مَعِیَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ پس در میان من و ایشان، چنانکه باید و شاید، داورى کن و مرا و همراهان مؤمنم را رهایى ده؛ یعنى از «شرّ» آنان یا از عذابى که آنان مسئول آنند.
فَأَنْجَیْناهُ آوردن فا پشت سر دعا براى اشعار بر این است که عذاب بعد از دعا بدون مهلت آمده تا در مقام تهدید بلاغت بیشترى داشته باشد وگرنه بین دعاى او و تحقّق وعدهى اجابت و غرق شدن آنان مدّت طولانى بوده است.
وَ مَنْ مَعَهُ فِی الْفُلْکِ الْمَشْحُونِ آنگاه او و همراهانش را در کشتى پر و گرانبار رهایى دادیم با مردم و تعدادى از حیوانات.
ثُمَّ أَغْرَقْنا بَعْدُ الْباقِینَ سپس در پى آن بازماندگان را غرقه ساختیم؛ در حالى که حقّ مطلب اقتضا مىکرد که عبارت با فا مىآمد یا ثمّ آورد تا تفاوتى بین دو خبر باشد.
آیات ۱۵۱- ۱۲۱
[سوره الشعراء (۲۶): آیات ۱۲۱ تا ۱۵۱]
إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَهً وَ ما کانَ أَکْثَرُهُمْ مُؤْمِنِینَ (۱۲۱) وَ إِنَّ رَبَّکَ لَهُوَ الْعَزِیزُ الرَّحِیمُ (۱۲۲) کَذَّبَتْ عادٌ الْمُرْسَلِینَ (۱۲۳) إِذْ قالَ لَهُمْ أَخُوهُمْ هُودٌ أَ لا تَتَّقُونَ (۱۲۴) إِنِّی لَکُمْ رَسُولٌ أَمِینٌ (۱۲۵)
فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُونِ (۱۲۶) وَ ما أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ مِنْ أَجْرٍ إِنْ أَجْرِیَ إِلاَّ عَلى رَبِّ الْعالَمِینَ (۱۲۷) أَ تَبْنُونَ بِکُلِّ رِیعٍ آیَهً تَعْبَثُونَ (۱۲۸) وَ تَتَّخِذُونَ مَصانِعَ لَعَلَّکُمْ تَخْلُدُونَ (۱۲۹) وَ إِذا بَطَشْتُمْ بَطَشْتُمْ جَبَّارِینَ (۱۳۰)
فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُونِ (۱۳۱) وَ اتَّقُوا الَّذِی أَمَدَّکُمْ بِما تَعْلَمُونَ (۱۳۲) أَمَدَّکُمْ بِأَنْعامٍ وَ بَنِینَ (۱۳۳) وَ جَنَّاتٍ وَ عُیُونٍ (۱۳۴) إِنِّی أَخافُ عَلَیْکُمْ عَذابَ یَوْمٍ عَظِیمٍ (۱۳۵)
قالُوا سَواءٌ عَلَیْنا أَ وَعَظْتَ أَمْ لَمْ تَکُنْ مِنَ الْواعِظِینَ (۱۳۶) إِنْ هذا إِلاَّ خُلُقُ الْأَوَّلِینَ (۱۳۷) وَ ما نَحْنُ بِمُعَذَّبِینَ (۱۳۸) فَکَذَّبُوهُ فَأَهْلَکْناهُمْ إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَهً وَ ما کانَ أَکْثَرُهُمْ مُؤْمِنِینَ (۱۳۹) وَ إِنَّ رَبَّکَ لَهُوَ الْعَزِیزُ الرَّحِیمُ (۱۴۰)
کَذَّبَتْ ثَمُودُ الْمُرْسَلِینَ (۱۴۱) إِذْ قالَ لَهُمْ أَخُوهُمْ صالِحٌ أَ لا تَتَّقُونَ (۱۴۲) إِنِّی لَکُمْ رَسُولٌ أَمِینٌ (۱۴۳) فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُونِ (۱۴۴) وَ ما أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ مِنْ أَجْرٍ إِنْ أَجْرِیَ إِلاَّ عَلى رَبِّ الْعالَمِینَ (۱۴۵)
أَ تُتْرَکُونَ فِی ما هاهُنا آمِنِینَ (۱۴۶) فِی جَنَّاتٍ وَ عُیُونٍ (۱۴۷) وَ زُرُوعٍ وَ نَخْلٍ طَلْعُها هَضِیمٌ (۱۴۸) وَ تَنْحِتُونَ مِنَ الْجِبالِ بُیُوتاً فارِهِینَ (۱۴۹) فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُونِ (۱۵۰)
وَ لا تُطِیعُوا أَمْرَ الْمُسْرِفِینَ (۱۵۱)
ترجمه
(۲۶/ ۱۵۱- ۱۲۱)
بىگمان در این مایهى عبرتى هست و بیشترین آنان مؤمن نبودند.
و همانا پروردگارت پیروزمند مهربان است.
قوم عاد پیامبران را دروغگو انگاشتند.
چنین بود که برادرشان هود به آنان گفت: آیا (از شرک) پروا نمى کنید؟
من براى شما پیامبرى امینم.
پس، از پروردگار پروا و از من پیروى کنید.
و براى آن پاداشى از شما نمى طلبم، پاداش من جز بر پروردگار جهانیان نیست.
آیا در هر بلندى بنایى از سر بازیچه مى سازید.
و کوشکها (ى استوار) مىسازید به امید آنکه جاویدان بمانید؟.
چون دست گشایید همچون زورگویان دست مى گشایید.
پس از پروردگار پروا و از من پیروى کنید.
و از کسى که شما را به آنچه مى دانید یاریتان داد، پروا کنید.
شما را با (بخشیدن) چارپایان و پسران یارى داد.
و (نیز) باغها و چشمه سارها.
من از عذاب سهمگین بر شما بیمناکم.
گفتند: براى ما یکسان است، چه پند دهى چه از پند دهندگان نباشى.
این جز شیوهى پیشینیان نیست.
و ما عذاب شوندگان نیستیم.
بدینسان او را دروغگو انگاشتند، آنگاه آنان را نابود کردیم؛ بى گمان در این مایهى عبرتى هست و بیشترین آنان مؤمن نبودند.
و همانا خداوند پیروزمند مهربان است.
قوم ثمود (هم) پیامبران را دروغگو انگاشتند.
چنین بود که برادرشان صالح علیه السّلام به آنان گفت: آیا (از شرک) پروا نمى کنید؟
من براى شما پیامبرى امینم.
پس از خداوند پروا و از من پیروى کنید.
و براى آن از شما پاداشى نمى طلبم؛ پاداش من جز بر پروردگار جهانیان نیست.
آیا شما را به حالتى که در اینجا هست در امنوامان رها مى کنند؟
در باغها و چشمه سارها.
و کشتزارها و خرمابنانى که میوهى آنها لطیف است.
و از کوهها، ماهرانه (براى خود) خانه هایى مىتراشید.
پس، از خداوند پروا و از من پیروى کنید.
و از فرمان گزافکاران اطاعت مکنید.
تفسیر
إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَهً وَ ما کانَ أَکْثَرُهُمْ مُؤْمِنِینَ وَ إِنَّ رَبَّکَ لَهُوَ الْعَزِیزُ الرَّحِیمُ کَذَّبَتْ عادٌ الْمُرْسَلِینَ إِذْ قالَ لَهُمْ أَخُوهُمْ هُودٌ أَ لا تَتَّقُونَ إِنِّی لَکُمْ رَسُولٌ أَمِینٌ فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُونِ وَ ما أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ مِنْ أَجْرٍ إِنْ أَجْرِیَ إِلَّا عَلى رَبِّ الْعالَمِینَ أَ تَبْنُونَ بِکُلِّ رِیعٍ بىگمان در این مایهى عبرتى هست و بیشترین آنان مؤمن نبودند.
و همانا پروردگارت پیروزمند مهربان است.
قوم عاد پیامبران را دروغگو انگاشتند. چنین بود که برادرشان هود به آنان گفت: آیا (از شرک) پروا نمىکنید؟ من براى شما پیامبرى امینم. پس، از پروردگار پروا و از من پیروى کنید. و براى آن پاداشى از شما نمىطلبم، پاداش من جز بر پروردگار جهانیان نیست. آیا در هر بلندى بنایى از سر بازیچه مى سازید.
«الرّیع» با کسره و فتحه به معناى جاى مرتفع از زمین یا هر فجّ یا هر طریق یا طریق منفرج در کوه، کوه مرتفع و برج کبوتر که براى آنکه در آن مأوى گزیند ساخته اند.
آیَهً علامت تَعْبَثُونَ که به بیهودگى ایجاد مى کنید و مراد از آن قصرهاى بلند یا قلعههاى ساخته شده بر روى کوهها و زمینهاى مرتفع است، یا برجهاى دیدبانى بر سر راهها بدون اینکه نیازى به وجود آنها داشته باشند، یا ابنیهاى که براى اشراف بر رهگذران و مسخره کردنشان بنا مى کنند، یا داشتند بنا مى کردند براى بازیهاى بیهوده و اجتماع در آنها به بطالت و هرزگى.
وَ تَتَّخِذُونَ مَصانِعَ و کوشکها (ى استوار) مى سازید؛ «مصانع» جمع «المصنعه» یا «المصنع» به معناى حوض و آبنما، یا میهمانخانه هایى که در آنها از میهمانان براى میهمانى دعوت مىشود یا روستاهایى که براى زراعت و انتفاع و بهرهورى ساخته مى شود، یا بناهایى از قصرها و چهاردیواریهایى که ساخته مىشود.
لَعَلَّکُمْ تَخْلُدُونَ به امید آنکه جاویدان بمانید؟ یعنى گمان مى کنید که جاودانهاید و این چنین بنیانها را محکم و استوار مىکنید وَ إِذا بَطَشْتُمْ بَطَشْتُمْ جَبَّارِینَ چون دست گشایید همچون زورگویان دست مى گشایید؛ بدون اینکه ادب را رعایت نمایید یعنى شما جمع کردید بین افراط در قوّهى شهوت را باافراط در قوّهى غضبیّه.
فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُونِ پس از پروردگار پروا و از من پیروى کنید که بیان وجه تکرار این عبارت گذشت.
وَ اتَّقُوا الَّذِی أَمَدَّکُمْ بِما تَعْلَمُونَ و از کسى که شما را به آنچه مىدانید یاریتان داد، پروا کنید.
یعنى دانسته اید و مى دانید که جز با امداد الهى (چنین یاریى) امکان پذیر نیست؛ «اتّقوا» پروا داشته باشید را تکرار نمود براى اینکه مقدّمه اى باشد جهت تنبّه بر بعضى از نعمتهایى که مى شناسند از خداوند است تا بپذیرند و بخواهند از او که فراوان گردد و بترسند از زائل شدنش و مخالفت با او «پیامبر» نکنند.
أَمَدَّکُمْ بِأَنْعامٍ وَ بَنِینَ وَ جَنَّاتٍ وَ عُیُونٍ شما را با (بخشیدن) چارپایان، پسران و (نیز) باغها و چشمه سارها یارى داد؛ تعدادى نعمتهایش را که عرب از شریفترین و بهترینهاى نعمتها مىشمارد بر شمرده است.
إِنِّی أَخافُ عَلَیْکُمْ عَذابَ یَوْمٍ عَظِیمٍ من از عذاب سهمگین روز قیامت بر شما بیمناکم.
مثل این است که فرمود: امر کردم شما را بر تقوا چون از زائل شدن این نعمتها با مخالفت شما بر شما مىترسم و همچنین واهمه دارم بر شما بزرگتر از آن عذاب روز بزرگ «قیامت» را.
قالُوا در جوابش جهت اظهار هیچ شمردنشان به او گفتند: سَواءٌ عَلَیْنا أَ وَعَظْتَ أَمْ لَمْ تَکُنْ مِنَ الْواعِظِینَ براى ما یکسان است، چه پند دهى چه از پند دهندگان نباشى؛ براى اینکه بهتر بتوانند قصدشان در بى توجّهى شان را بر موعظهى او برسانند نگفتند: اگر موعظه کنى یا موعظه نکنى براى ما مساوى است چه پند دهى و چه از پند دهندگان نباشى.
إِنْ هذا إِلَّا خُلُقُ الْأَوَّلِینَ این جز شیوهى پیشینیان نیست؛ یعنى مى دانستند که آن جز با امداد الهى نیست و تکرار کرده، خلق با فتحه و سکون خوانده شده که به معناى افترا یا فطرت و طبع مىباشد و نیز با دو ضمّه خوانده شده است که به معناى سجیّه و طبع مىباشد و معناى آن این است که آنچه که پیامبر ادّعا مىکند جز آنچه که پیامبران پیشین ادّعا مىکردند نیست؛ که پیشینیان نیز مثل تو ادّعاى نبوّت کردند! یا این حیات و مماتى که در حال جریان دارد جز آنچه که تا به حال بوده نیست که مدّتى عیش و گذران زندگى است و بعد از مدّتى مرگ و نیستى یعنى زمان بر مرگ و زندگى همان است که از قدیم «پیش» بوده است.
یا آنچه که تو اى پیامبر ادّعا مىکنى؛ نیست جز آنچه که بر مبناى عادت پیشینیان بوده از پیامبران علیهم السّلام یا هر کسى که ادّعاى نبوّت کرده است از مدّعیان نبوّت.
یا آنچه که ما به عنوان دین بر آن هستیم نیست مگر عادت دیرینهاى که پیشینیان داشته اند و ما بر آنان اقتدا کرده ایم.
وَ ما نَحْنُ بِمُعَذَّبِینَ و ما از عذاب شوندگان نیستیم؛ براى اینکه قیامت، حساب و عقابى در کار نیست یا از این جهت که ما بر حقّیم به طورى که استحقاق ثواب داریم نه عقاب (عذاب).
فَکَذَّبُوهُ فَأَهْلَکْناهُمْ بدینسان او را دروغگو انگاشتند، آنگاه آنان را نابود کردیم؛ وجه اینکه پس از تکذیب که با «فا» آورده بود باز هم با «فا» آورده «اهلکناهم» را پیش از این (در سابق) گذشت.
إِنَّ فِی ذلِکَ به راستى که در این حکایتهاى ذکر شده هود علیه السّلام و قومش یا آنچه که از هلاک کردن قومش به دلیل دستیابى اخبار بدان ظفر یافتیم.
لَآیَهً وَ ما کانَ أَکْثَرُهُمْ مُؤْمِنِینَ وَ إِنَّ رَبَّکَ لَهُوَ الْعَزِیزُ الرَّحِیمُ کَذَّبَتْ ثَمُودُ الْمُرْسَلِینَ إِذْ قالَ لَهُمْ أَخُوهُمْ صالِحٌ أَ لا تَتَّقُونَ إِنِّی لَکُمْ رَسُولٌ أَمِینٌ فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُونِ وَ ما أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ مِنْ أَجْرٍ إِنْ أَجْرِیَ إِلَّا عَلى رَبِّ الْعالَمِینَ أَ تُتْرَکُونَ فِی ما هاهُنا آمِنِینَ بعد از اینکه براى صدق ادّعایش از آنچه که آنان مى شناختند اقامهى بیّنه نمود و از خود طمع را که مورّث اتّهام بود نفى کرده و آنان را تهدید کرد بر مرگ و خارج شدن از دنیا و خانه هایشان.
فِی جَنَّاتٍ وَ عُیُونٍ وَ زُرُوعٍ وَ نَخْلٍ طَلْعُها هَضِیمٌ در باغها و چشمه سارها. و کشتزارها و خرمابنانى که میوهى آنها لطیف است.
یعنى شیره یا رطب نرم خرما که رسیده یا نضید یا سریع الهضم و گفته شده خرمایى است که در آن سفتى نباشد.
وَ تَنْحِتُونَ مِنَ الْجِبالِ بُیُوتاً فارِهِینَ و از کوهها، ماهرانه (براى خود) خانههایى مىتراشید. و استاد هستید در تراشیدن کوه فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُونِ وَ لا تُطِیعُوا أَمْرَ الْمُسْرِفِینَ پس، از خداوند پروا و از من پیروى کنید و از فرمان گزافکاران اطاعت مکنید. (یعنى) آنهایى (را) که از حدّ خود در مشتهیّات و خشم پا را فراتر مىگذارند (اطاعت و پیروى مکنید).
[۱] . سورهى بقره آیهى ۲۸ کیف تکفرون باللّه و کنتم أمواتا فأحیاکم ثمّ یمیتکم ثمّ یحییکم ثمّ إلیه ترجعون( ۲۸)
[۲] . از آن در اصطلاح به عنوان ترک اولى یاد مىشود و این ترک اولى از پیامبران الهى نیز سر مىزند.
[۳] . سوره نساء آیه ۴
[۴] . نور الثّقلین ۱۴/ ۵۸/ ۵۰ و ح ۵۱
[۵] . الکافى ۲/ ۱۶/ ۵
[۶] . نور الثّقلین ۱۴/ ۵۸/ ۵۰ و ح ۵۱
[۷] . قال رسول اللّه صلّى اللّه علیه و آله: شفاعتى لامّتى من أحبّ اهل بیتى( پیامبر خدا صلّى اللّه علیه و آله فرمود: شفاعت من شامل آن کس از امّتم مىشود که اهل بیت مرا دوست داشته باشد.) کنز العمّال
[۸] . مجمع البیان ج ۸- ۷ ص ۱۹۵
[۹] . قال رسول اللّه صلّى اللّه علیه و آله: لأشفعنّ یوم القیامه لمن کان فى قلبه جناح بعوضه ایمان( پیامبر خدا صلّى اللّه علیه و آله فرمود: من در روز قیامت کسى را که در دلش به اندازهى بال پشّهاى ایمان باشد قطعا شفاعت خواهم کرد.) کنز العمّال
ترجمه تفسیر بیان السعاده فى مقامات العباده، ضمیمهج۱۰، ص: ۷۹