ترجمه بیان السعاده فى مقامات العباده سلطان محمد گنابادی«سلطان علیشاه» سوره النساء ۱۴۱ تا ۱۶۲
[سوره النساء (۴): آیه ۱۴۱]
الَّذِینَ یَتَرَبَّصُونَ بِکُمْ فَإِنْ کانَ لَکُمْ فَتْحٌ مِنَ اللَّهِ قالُوا أَ لَمْ نَکُنْ مَعَکُمْ وَ إِنْ کانَ لِلْکافِرِینَ نَصِیبٌ قالُوا أَ لَمْ نَسْتَحْوِذْ عَلَیْکُمْ وَ نَمْنَعْکُمْ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ فَاللَّهُ یَحْکُمُ بَیْنَکُمْ یَوْمَ الْقِیامَهِ وَ لَنْ یَجْعَلَ اللَّهُ لِلْکافِرِینَ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ سَبِیلاً (۱۴۱)
ترجمه:
منافقان پیوسته مراقب حال شما هستند که اگر براى شما پیروزى و فتحى پیش آید براى اخذ غنیمت گویند نه آخر ما با شما بودیم؟ و اگر کافران را پیروز ببینند گویند آخر نه ما شما را به اسرار و احوال مسلمانان آگاه کردیم و شما را از آسیب مؤمنان نگهدارى کردیم؟ پس خدا فرداى قیامت میان شما مؤمنان و آن گروه منافق حکم کند و شما را به بهشت و آنان را به دوزخ محکوم سازد و خدا هیچگاه براى کافران نسبت به اهل ایمان راه تسلّط باز نکرده است.
تفسیر:
الَّذِینَ یَتَرَبَّصُونَ بِکُمْ به سبب شما منتظرند یعنى منتظر وقوع امر خیر یا شرّى براى شما هستند گویا که وجود شما سبب انتظار آنها شده است.
فَإِنْ کانَ لَکُمْ فَتْحٌ مِنَ اللَّهِ قالُوا أَ لَمْ نَکُنْ مَعَکُمْ چون آنها طالب دنیا بودند، هرجا که دنیا را یافتند براى آن تملّق گفتند و بیان داشتند ما با شمائیم و هیچ ربطى به کفر و ایمان ندارند.
وَ إِنْ کانَ لِلْکافِرِینَ نَصِیبٌ و اگر براى کافران نصیبى باشد، علّت اینکه براى مؤمنان «فتح» و براى کافران «نصیب» آورد اشاره به این است که مقصود مؤمنین از پیروزى فقط براى اعزاز دین است ولى کافرین جز بهره دنیا قصدى ندارند.
قالُوا أَ لَمْ نَسْتَحْوِذْ گویند آیا ما مستولى نشدیم عَلَیْکُمْ بر شما و اگر بر شما مسلّط شدیم ولى جنگ با شما را ترک نمودیم پس با ما موافق باشید و دشمنى ما را نکنید. لفظ «استحواذ» از کلماتى است که طبق اصل آمده و اعلال[۱] نشده است.
وَ نَمْنَعْکُمْ آیا ما شما را منع نکردیم.
مِنَ الْمُؤْمِنِینَ بنظر مىآید که گفته شود: مؤمنین را از شما منع نکردیم، ولى وقتى گفته مىشود «منعته من الأسد» که او را از درندگى شیر حفظ کرده باشى گویا که مانع، از تعرّض شیر منع مىکند.
فَاللَّهُ یَحْکُمُ بَیْنَکُمْ یَوْمَ الْقِیامَهِ یا نفرین بر آنها است، یا اخبار است و خالى از تهدید نیست، مقصود این است که بین شما و بین آنها (به تقدیر «بینهم») خدا داورى مىکند که خطاب براى همه مؤمنین و کافرین مىباشد.
وَ لَنْ یَجْعَلَ اللَّهُ لِلْکافِرِینَ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ سَبِیلًا یعنى کافرین تسلّطى بر مؤمنین ندارند، و آن دعاست و اخبار، و مقصود این است که در آخرت، یا در حجّت و دلیل، کفار تسلّطى بر مؤمنین ندارند، یا اینکه مقصود غلبه در دنیاست و اینکه کفّار بر مؤمنین در دنیا غلبه ندارند از جهت مؤمن بودن آنهاست، چون کشته شدن مؤمنین به دست کافران و اسیر شدن و غارت شدن اموال آنان همه اینها نسبت به بدنهایشان است که به منزله زندان براى آنهاست نه نسبت به لطیفه ایمانشان و این ردّ انتظار آنها نسبت به نصیب کافرین است.
[سوره النساء (۴): آیه ۱۴۲]
إِنَّ الْمُنافِقِینَ یُخادِعُونَ اللَّهَ وَ هُوَ خادِعُهُمْ وَ إِذا قامُوا إِلَى الصَّلاهِ قامُوا کُسالى یُراؤُنَ النَّاسَ وَ لا یَذْکُرُونَ اللَّهَ إِلاَّ قَلِیلاً (۱۴۲)
ترجمه:
همانا منافقان با خدا مکر و حیله مىکنند و خدا نیز نسبت به آنها مکر مىکند یعنى مکرشان را باطل مىسازد و بر آن مکر و نفاق مجازاتشان نیز خواهد کرد و چون به نماز آیند با حال بى میلى و کسالت و براى ریاکارى مىآیند و جز تعداد کمى خدا را یاد نمىکنند.
تفسیر:
إِنَّ الْمُنافِقِینَ یُخادِعُونَ اللَّهَ وَ هُوَ خادِعُهُمْ این آیه به نظر مىآید که جواب آن چیزى باشد که از آن سؤال مىشود، و آن حال منافقین با خدا، و در عبادت با خداست، از این جهت در اینجا ادات وصل نیاورد و مقصود از مکر و حیله آنها نسبت به خدا، مکر و حیله آنان نسبت به مظاهر خداى تعالى است که اتمّ آن مظاهر، محمّد صلّى اللّه علیه و آله و علىّ (ع) است.
یا به این اعتبار به خدا حیله مىکنند که به زبانهایشان مىآورند و مىگویند ما مبدئى داریم که امر و نهى از آن مبدأ ناشى مىشود. وگرنه آنها خدا را نمىشناسند تا نسبت به او خدعه و حیله کنند.
«و» و راه عبادت آنان این است که:
إِذا قامُوا إِلَى الصَّلاهِ قامُوا کُسالى یُراؤُنَ النَّاسَ این قسمت آیه بیان حیله و خدعه آنهاست، یعنى در وجود آنان انگیزه و شوق عبادت نیست، گویا که آنها از روى اکراه و اجبار به نماز قیام مىکنند، نه براى عبادت خدا، بلکه عبادت آنها براى خدعه و حیله با خدا و نشان دادن به مردم است.
«و» به همین جهت لا یَذْکُرُونَ اللَّهَ إِلَّا قَلِیلًا خدا را جز اندکى به یاد نمىآورند یا جز جمع اندکى به یاد خدا نیستند و از امیر المؤمنین (ع) است که هر کس در پنهانى ذکر خدا کند، او خدا را بسیار ذکر کرده است، همانا منافقین خدا را آشکارا ذکر مىکردند، و در پنهان ذکر نمىکردند، پس خداى تعالى فرمود: یُراؤُنَ النَّاسَ وَ لا یَذْکُرُونَ اللَّهَ إِلَّا قَلِیلًا.
[سوره النساء (۴): آیه ۱۴۳]
مُذَبْذَبِینَ بَیْنَ ذلِکَ لا إِلى هؤُلاءِ وَ لا إِلى هؤُلاءِ وَ مَنْ یُضْلِلِ اللَّهُ فَلَنْ تَجِدَ لَهُ سَبِیلاً (۱۴۳)
ترجمه:
دو دل و مردّد باشند، نه بسوى مؤمنان یکدل مىروند و نه به جانب کافران و هر که را خدا گمراه کند پس هرگز براى او راهى نخواهى یافت.
تفسیر:
مُذَبْذَبِینَ بَیْنَ ذلِکَ بین ایمان و کفر مردّد هستند «ذبذبه» به معنى مضطرب شدن و اصل آن «ذبّ» است، و به صورت صیغه فاعل خوانده شده است، یعنى به قلوبشان تردید مى اندازند.
لا إِلى هؤُلاءِ وَ لا إِلى هؤُلاءِ آنها مانند (بعضى از زنان) و کودکان رأى ثابتى بر یک چیز ندارند، چون عقل آنان ضعیف و وهم آنان مسلّط بر عقلشان است زیرا خداوند آنها را گمراه کرده است.
وَ مَنْ یُضْلِلِ اللَّهُ فَلَنْ تَجِدَ لَهُ سَبِیلًا و کسى را که خدا گمراه کند، براى او راهى نمى یابى که بر آن راه مستقیم باشد، و هنگامى که حال کسانى از این امّت را که به آخر درجه کفر و نفاق رسیده اند ذکر نمود، و نیز حال کسانى را که در درجه پائین هستند یعنى منافقین که پیرو کافرین هستند ذکر نمود، بر سبیل لطف، مؤمنین را مورد ندا و خطاب قرار داد و آنها را از طریق منافقین نهى نمود و با ذکر حال منافقین تهدیدشان کرد، پس فرمود:
[سوره النساء (۴): آیه ۱۴۴]
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا الْکافِرِینَ أَوْلِیاءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِینَ أَ تُرِیدُونَ أَنْ تَجْعَلُوا لِلَّهِ عَلَیْکُمْ سُلْطاناً مُبِیناً (۱۴۴)
ترجمه:
اى اهل ایمان مبادا کافران را به دوستى گرفته مؤمنان را رها کنید آیا مىخواهید در پیشگاه خدا بر عقاب کفر و عصیان خود دلیلى آشکار داشته باشید.
تفسیر:
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا الْکافِرِینَ أَوْلِیاءَ اى مؤمنان مانند منافقین نباشید (که کافران را دوست گیرید) مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِینَ أَ تُرِیدُونَ أَنْ تَجْعَلُوا لِلَّهِ عَلَیْکُمْ سُلْطاناً مُبِیناً زیرا دوست گرفتن کافرین و منافقین، که دشمنان آل محمّد صلّى اللّه علیه و آله مى باشند با وجود اینکه خدا و رسولش به تعیین ولىّ پرداخته اند، دشمنى آنها با کسى که خدا و رسول به ولایتش تصریح نموده اند موجب ظهور حجّت و دلیل ظاهر و روشنى است که از جانب خدا بر شما آمده است.
[سوره النساء (۴): آیه ۱۴۵]
إِنَّ الْمُنافِقِینَ فِی الدَّرْکِ الْأَسْفَلِ مِنَ النَّارِ وَ لَنْ تَجِدَ لَهُمْ نَصِیراً (۱۴۵)
ترجمه:
البتّه منافقان را پستترین قسمت جهنّم، جایگاه است و براى آنان هرگز یاورى نخواهى یافت.
تفسیر:
إِنَّ الْمُنافِقِینَ فِی الدَّرْکِ الْأَسْفَلِ مِنَ النَّارِ استیناف است در موضع تعلیل نهى. باید دانست که عالم سفلى مانند عالم علوى داراى مراتبى است و کلیّات آن هفت مرتبه است و اراضى هفتگانه اشاره به همان است و آن طبقات و درکات نامیده مىشود، و چون بدترین اقسام کفر و زشت ترین آنها نفاق است سبب شد که صاحب آن به درک اسفل (پستترین و پائینترین قسمت) از آتش برود.
وَ لَنْ تَجِدَ لَهُمْ نَصِیراً نفرمود: «لن تجد لهم ولیّا و لا نصیرا» زیرا منافقین در دنیا در درک اسفل واقع شدند. و ولىّ محقّق نمى شود مگر از باب ولایت محمّد صلّى اللّه علیه و آله که باب رحمت خدا را بر بندگان باز مىکند و باز شدن در رحمت براى کسى که در درک اسفل است متصوّر نیست تا محتاج به این باشد که ولایت از آنها صریحا نفى شود. به خلاف نصیر که آن از رسالت محمّد صلّى اللّه علیه و آله ناشى مىشود، و چون رسالت ظهور رحمت رحمانى خداست تعلّق آن به هر کس متصوّر است، و با این حال براى منافق نصیر و یاورى نیست.
و آنچه که بین صوفیّه باقى مانده است که دو تن در حین توبه و تلقین به یکدیگر کمک مىکنند، به اعتبار مظهریّت رسالت و ولایت و به اعتبار نصرت و ولایت است.
[سوره النساء (۴): آیه ۱۴۶]
إِلاَّ الَّذِینَ تابُوا وَ أَصْلَحُوا وَ اعْتَصَمُوا بِاللَّهِ وَ أَخْلَصُوا دِینَهُمْ لِلَّهِ فَأُولئِکَ مَعَ الْمُؤْمِنِینَ وَ سَوْفَ یُؤْتِ اللَّهُ الْمُؤْمِنِینَ أَجْراً عَظِیماً (۱۴۶)
ترجمه:
مگر آنان که تائب شده تباهکارى خود را اصلاح کردند و به خدا و دین خدا در آویختند و به کتاب حقّ متوسّل شدند و دین خود را براى خدا خالص گردانیدند پس این گروه در زمره مؤمنانند، خدا مؤمنان را اجرى بزرگ خواهد داد.
تفسیر:
إِلَّا الَّذِینَ تابُوا مگر کسانى که از نفاقشان توبه کردند وَ أَصْلَحُوا و آنچه را که بانفاق فاسد کرده بودند اصلاح کردند، بدین گونه که رسالت و رسول و یا مظهر او را یارى نمودند.
وَ اعْتَصَمُوا بِاللَّهِ یعنى به مظهر خدا که عبارت از شیخ ارشاد است و آن علىّ (ع) است، (متوسّل شدند و با او بیعت کردند).
وَ أَخْلَصُوا دِینَهُمْ لِلَّهِ دین عبارت است از ولایت است و اخلاص آن این است که شریک نکنى کسى را در ولایت که اهلیّت و قابلیّت ولایت را ندارد، و اینکه با اغراض فاسد مخلوط نشده باشد.
فَأُولئِکَ مَعَ الْمُؤْمِنِینَ زیرا آنها با توبه شان به دست علىّ (ع) و چنگ زدنشان به بیعت خاصّ ولوى پس از نفاقشان مؤمن گشتند، و از پلیدى نفاق با توبه پاک شدند و لذا علىّ (ع) آنها را قبول کرد.
وَ سَوْفَ یُؤْتِ اللَّهُ الْمُؤْمِنِینَ أَجْراً عَظِیماً پس بر آنان غالب مىشوند (اجر بزرگ غلبه مؤمنان بر منافقان است).
[سوره النساء (۴): آیه ۱۴۷]
ما یَفْعَلُ اللَّهُ بِعَذابِکُمْ إِنْ شَکَرْتُمْ وَ آمَنْتُمْ وَ کانَ اللَّهُ شاکِراً عَلِیماً (۱۴۷)
ترجمه:
اگر شما از لطف خدا سپاسگزار بوده به او ایمان آورید خدا چه غرضى دارد که شما را عذاب کند که خدا در مقابل نعمت، شکر شما را مىپذیرد و علمش به صلاح خلق محیط است.
تفسیر:
ما یَفْعَلُ اللَّهُ بِعَذابِکُمْ إِنْ شَکَرْتُمْ شکر، گاهى به تعظیم منعم به خاطر نعمت تفسیر مىشود. بنا بر این مقصود در اینجا تعظیم خداست، به خاطر نعمتى که آن علىّ (ع) است زیرا او اصل نعمتها بلکه فرع آنها نیز مىباشد.
پس نعمتى غیر از آن وجود ندارد، و قرینه تخصیص نعمت به علىّ (ع) تعقیب کلام است به این قول خداى تعالى:
وَ آمَنْتُمْ زیرا دانستى که ایمان حاصل نمىشود مگر با بیعت خاصّ ولوى که با دست علىّ (ع) انجام پذیرد.
علاوه بر این، اصلا کلام درباره آل محمّد صلّى اللّه علیه و آله و دشمنان آنهاست.
و گاهى شکر تفسیر مىشود به مصرف کردن نعمت در چیزى که به خاطر آن خلق شده است. بنا بر این مقصود از نعمتى که در شکر اخذ شده است، استعداد قبول ولایت و بیعت ولوى و آماده شدن براى عروج به ملکوت است، و در عالم صغیر نعمتى بزرگتر از آن نیست چنانکه در عالم کبیر نیز نعمتى بزرگتر از علىّ (ع) نیست.
و صرف کردن آن نعمت در وجه خودش، این است که آن را به علىّ (ع) تسلیم کند تا آنچه را که مستحقّ آن است علىّ (ع) به او اعطا کند، و قرینه آن نیز این قول خداى تعالى است که مىفرماید: وَ آمَنْتُمْ و تقدیر شکر براى این است که آن مقدّم بر حصول ایمان است، زیرا بیعت و قبول ولایت محقّق نمىشود مگر بعد از تعظیم و تسلیم، و تعمیم آیه نسبت به هر شکر و نعمت بر صاحبان درایت مخفى نیست.
وَ کانَ اللَّهُ شاکِراً جزاى شکر را زیادتى و فزونى نعمت قرار مىدهد پس چگونه شاکر را عذاب کند.
عَلِیماً شکر شما از او فوت نمىشود تا شما را از باب عدم آگاهى به شکرتان عذاب کند.
[سوره النساء (۴): آیه ۱۴۸]
لا یُحِبُّ اللَّهُ الْجَهْرَ بِالسُّوءِ مِنَ الْقَوْلِ إِلاَّ مَنْ ظُلِمَ وَ کانَ اللَّهُ سَمِیعاً عَلِیماً (۱۴۸)
ترجمه:
خدا دوست ندارد که کسى به عیب خلق صدا بلند کند، مگر آنکه ستمى به او رسیده باشد. که خدا شنوا به اقوال و دانا به احوال بندگان است.
تفسیر:
لا یُحِبُّ اللَّهُ الْجَهْرَ بِالسُّوءِ مِنَ الْقَوْلِ إِلَّا مَنْ ظُلِمَ استثناء از مفعول است به تقدیر «الّا جهر من ظلم» یا استثناء مفرّغ است به تقدیر «لا یحبّ اللّه الجهر بالسّوء من احد الّا ممّن ظلم» بنا بر این دو حالت، آشکار کردن بدى از مظلوم محبوب است، ولى آیا از همه مظلومین یا از بعضى از آنها هم محبوب است، و آیا در همه اقسام ظلم است یا در بعضى از آنها، و هر بدى و زشتى مقصود است یا بدى مخصوص؟ در مورد همه اینها آیه مجمل است و احتیاج به بیان دارد.
یا اینکه مستثناى منقطع است و تقدیر آن این است: «خداوند آشکارا کردن بدى را دوست ندارد»، لکن کسى که به او ظلم شده صدا را به زشتى و بدى بلند مىکند یا اینکه این کار براى او مباح مىشود. و این معنى با قرائت «ظلم» به صورت معلوم موافقتر است، و بیان نظم آیه به نحوى که قیدها در آن ظاهر شود چنین است: خدا دوست ندارد چیزى که با صداى بلند گفته شده است، بد و زشت باشد، یعنى چیزى از غیر زبان از سایر اعضا صادر مىشود این حکم را ندارد، و همچنین چیزى که از زبان صادر مىشود ولى با صداى بلند نیست، و نیز چیزى که با صداى بلند صادر شود ولى بد نباشد، شامل هیچکدام از این اقسام حکم را ندارد.
از سوى دیگر چون مفهوم مخالف و مفهوم قید معتبر نیست لازم نیست که این اقسام محبوب باشند، بلکه آیه درباره آنها ساکت است و باید با آیات دیگر و اخبار مربوط به احکام بیان شود.
این آیه که در بیان حکم صدا بلند کردن به بدى و زشتى است از احکام قالب و احکام ظاهر شریعت است. و امّا خطورات ذهنى و خیالات اگر چه که آنها نیز اقوال نفس است و بد آنها بد است و خوب آنها خوب، ولى در شریعت مؤاخذه اى بر آنها نیست، و از امّت مرحومه[۲] رفع شده است، امّا در طریقت بر آن مؤاخذه مىباشد، چنانکه به آن اشاره کرده اند و در جواب کسى که از خطورات ذهنى سؤال کرده است، فرموده اند: آیا بوى گندیده و بوى خوش هر دو مساوى هستند، یعنى بوى خوش پاداش دارد و بوى بد مؤاخذه.
بدى گفتار اعمّ از این است که دروغ و یا افترا و یا راستى که غیبت درباره چیزى باشد که جائز نیست، یا صدق و غیبت چیزى باشد که جائز است، یا صدق باشد بدون شنواندن به کسى که بدى را به او نسبت مىدهند، تا اینکه غیبت نباشد، یا با شنواندن غیر در حضور کسى که نسبت بدى به او داده مىشود، هیچ یک از این معانى و موارد محبوب خدا نیست و تنها بلند گفتن بدى از ناحیه مظلوم درست است. و لکن این معنى مجمل است و احتیاج به بیان دارد، زیرا قطعا همه شقوق آن جائز نیست. و موارد جائز را براى ما بیان کرده اند، مثل موارد جواز غیبت، و مانند بیان بدیهاى میزبان در مهمانى توسط مهمان، اگر مهمانى او خوب نباشد، و مثل تکذیب کردن کسى که به چیزى که در تو نیست، ترا مدح کند.
به علىّ (ع) نسبت داده شده است که فرمود: مقعدهایشان چاله ها را به اشتباه گرفته است.
و به خالد فرمود: این کار را کسى انجام مىدهد که مقعدش[۳] تنگتر از مقعد تو باشد.
ولى این مطلب و این سؤال باقى مىماند که آیا آن محبوب است چنانکه ظاهر استثنا نشان مىدهد یا اینکه صرفا مذموم نیست. پس مىگوئیم: که مطلق جهر به سوء محبوب خدا نیست، زیرا خداوند محبّت خود را، به احسان در مقابل بدى معلّق کرده است، آنجا که فرموده: وَ الْکاظِمِینَ الْغَیْظَ وَ الْعافِینَ عَنِ النَّاسِ وَ اللَّهُ یُحِبُّ الْمُحْسِنِینَ[۴].
این آیه و آیات دیگرى که امر به صبر در هنگام اسائه و بدى مىکند دلالت بر آن دارد که صبر، در برابر بدى محبوب است یا حدّ اقل بنا بر بعض وجوه، مبغوض نیست.
زیرا که انسان از اوّل اسلامش تا ایمان کامل، مراتب و درجاتى دارد، و هر مرتبه اى حکم مخصوص به خود را دارد، پس حکم یک مرتبه در مرتبه دیگر جریان ندارد. و این مطلب یکى از دو معنى نسخ در آیات و اخبار است.
پس صاحب مرتبه اوّل از اسلام که در مقابل یک بدى به ده بدى قانع نشده و تندى غضبش جز با صد بدى شکسته نمىشود اگر امر خدا را امتثال کرد و در مقابل یک بدى به یک بدى اکتفا نمود این کار او محبوب خداست، و خداوند در مورد صاحب همین مرتبه فرموده است:
فَاعْتَدُوا عَلَیْهِ بِمِثْلِ مَا اعْتَدى عَلَیْکُمْ ولى همین کار از صاحب درجه دوّم مذموم است … و به همین ترتیب.
لذا وارد شده است که «حسنات ابرار سیّئات مقرّبین است» و صبر و کظم غیظ براى صاحب درجه دوّم است، و عفو و تطهیر قلب براى صاحب درجه سوّم است و احسان به بدکار براى کسى است که آخرین درجه ایمان را دارا باشد.
و ممکن است که استثناء از لازم آیه باشد، و آن چیزى است از نفى محبوبیّت که از آشکارا نمودن بدى استفاده مىشود، گویا که گفته شده است: هر کس که چنین کند مذموم است جز کسى که به او ستم شده است.
وَ کانَ اللَّهُ سَمِیعاً عَلِیماً پس کار کسى را که به شما ظلم کرده است، به خدا واگذارید، و به گفتار بدصدا، را بلند نکنید، اتّکال بر خدا و شرم از او داشته باشید، یا اینکه مقصود منع مظلوم است از زیادتر از مقدارى که به او ظلم شده است. یعنى نسبت به کسى که به شما ظلم کرده است، تجاوز نکنید. که در این صورت شما ظالم مىشوید، زیرا که خدا شنواست، و قول ظالم و مظلوم را مىشنود، و به مقدار هر یک عالم است.
[سوره النساء (۴): آیه ۱۴۹]
إِنْ تُبْدُوا خَیْراً أَوْ تُخْفُوهُ أَوْ تَعْفُوا عَنْ سُوءٍ فَإِنَّ اللَّهَ کانَ عَفُوًّا قَدِیراً (۱۴۹)
ترجمه:
اگر درباره مردم آشکارا یا پنهان نیکى کنید یا از بدى دیگران درگذرید بسیار محبوب خداست که خدا همیشه با آنکه بر انتقام بدیها توانا است، از بدیها در مىگذرد.
تفسیر:
إِنْ تُبْدُوا خَیْراً یعنى نسبت به کسى که به شما ظلم کرده است، آشکارا نیکى کنید.
أَوْ تُخْفُوهُ أَوْ تَعْفُوا عَنْ سُوءٍ یعنى اگر براى شما آن دوتاى اوّلى (نیکى کردن آشکارا یا پنهان) میسّر نشد عفو از بدى بکنید که مقامى بالاتر از مقام عفو نیست، و مقصود از عفو اعمّ از گذشت و صفح (بخشایش) است و آن پاکیزه کردن قلب است از کینه بدى کننده، و لذا آن را ذکر نکرد که اگر این کار را انجام دهید متخلّق به اخلاق خدا و متّصف به صفات او مىشوید، و در نتیجه مستحقّ عفو و احسان او مى گردید.
فَإِنَّ اللَّهَ کانَ عَفُوًّا قَدِیراً به سبب آنکه خدا توانا به احسان است، سبب جانشین جزا شده است، و در اینجا احسان را مقدّم داشت و در آیه کظم غیظ را مؤخّر نمود، زیرا در اینجا احسان را به صورت شرط و فرض در اوّلى آورد و مناسب آن ترتیب از بالا به پائین است، ولى در آنجا احسان را بر سبیل تحقّق مراتب رجال ذکر کرده، چنانکه قول خداى تعالى عَفُوًّا قَدِیراً بر سبیل ترتیب صفات است، زیرا مراد از قدرت، قدرت بر احسان به مسىء (بدکننده) است و احسان به مسىء بعد از عفو کردن از کار بد او است.
و ممکن است مقصود قدرت بر انتقام باشد، و در این صورت معنى آیه این مىشود که خداوند در حالى که قدرت بر انتقام دارد عفوکننده است تا اینکه ترغیب در عفو باشد.
[سوره النساء (۴): آیه ۱۵۰]
إِنَّ الَّذِینَ یَکْفُرُونَ بِاللَّهِ وَ رُسُلِهِ وَ یُرِیدُونَ أَنْ یُفَرِّقُوا بَیْنَ اللَّهِ وَ رُسُلِهِ وَ یَقُولُونَ نُؤْمِنُ بِبَعْضٍ وَ نَکْفُرُ بِبَعْضٍ وَ یُرِیدُونَ أَنْ یَتَّخِذُوا بَیْنَ ذلِکَ سَبِیلاً (۱۵۰)
ترجمه:
آنان که به خدا و پیامبران او کافر شوند، و خواهند که میان خدا و پیامبرانش جدائى اندازند و گویند که ما به برخى از انبیا گرویده و به پاره اى دیگر کافر شویم و خواهند که میان کفر و ایمان راهى اختیار کنند.
تفسیر:
إِنَّ الَّذِینَ یَکْفُرُونَ بعد از آنکه ادبى از آداب را ذکر کرد، ذکر محبوب و دشمنان محبوبش را تجدید نمود که:
از هر چه مىرود سخن دوست خوشتر است.
و آن را تعمیم داد بدین گونه که آن را به طریق عموم ادا نمود چنانکه روش و سنّت خداى تعالى چنین است.
خوشتر آن باشد که سرّ دلبران | گفته آید در حدیث دیگران | |
پس فرمود: إِنَّ الَّذِینَ یَکْفُرُونَ بِاللَّهِ وَ رُسُلِهِ وَ یُرِیدُونَ أَنْ یُفَرِّقُوا بَیْنَ اللَّهِ وَ رُسُلِهِ بدین گونه، آنان که به خدا ایمان آوردند و به رسول خدا کافر شدند.
وَ یَقُولُونَ نُؤْمِنُ بِبَعْضٍ مىگویند به بعضى (مانند خدا) ایمان آوردیم وَ نَکْفُرُ بِبَعْضٍ و به بعضى مانند رسولان، کافر شدیم، یا اینکه به بعضى از رسولان ایمان مىآوریم مانند محمّد صلّى اللّه علیه و آله و به بعضى دیگر کافر مى شویم مانند اوصیاء و جانشینان محمّد صلّى اللّه علیه و آله.
وَ یُرِیدُونَ أَنْ یَتَّخِذُوا بَیْنَ ذلِکَ یعنى بین ایمان به محمّد صلّى اللّه علیه و آله و کفر به جانشینانش سَبِیلًا راهى پیش گیرند و ممکن است مقصود از «سبیل» مظاهر او باشد مانند علىّ (ع) زیرا مرتبه علىّ (ع) با علویّتش مرتبه مشیّت است، و آن ظهور خدا بر بندگان و مقام معروفیّت و تجلّى خدا با اسم بلند و والایش مىباشد نهایت اینکه علىّ (ع) اسم آن مرتبه است به اعتبار نسبت آن مرتبه به خلق، و در «تفسیر قمى» آمده است:
آنان کسانى هستند که به رسول خدا اقرار کردند، و امیر المؤمنین (ع) را انکار نمودند[۵].
[سوره النساء (۴): آیه ۱۵۱]
أُولئِکَ هُمُ الْکافِرُونَ حَقًّا وَ أَعْتَدْنا لِلْکافِرِینَ عَذاباً مُهِیناً (۱۵۱)
ترجمه:
به حقیقت کافر هم اینهایند و ما براى کافران عذابى خوارکننده مهیّا داشته ایم.
تفسیر:
أُولئِکَ هُمُ الْکافِرُونَ حَقًّا زیرا آنان در کفر کامل هستند که نفاق را به کفرشان منضمّ کرده اند و با اظهار اسلام، بسیارى را از ایمان منع کردند، …
[سوره النساء (۴): آیه ۱۵۲]
وَ الَّذِینَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَ رُسُلِهِ وَ لَمْ یُفَرِّقُوا بَیْنَ أَحَدٍ مِنْهُمْ أُولئِکَ سَوْفَ یُؤْتِیهِمْ أُجُورَهُمْ وَ کانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحِیماً (۱۵۲)
ترجمه:
و خدا آنان را که به خدا و رسولان او ایمان آوردند و میان هیچ یک از پیامبران تفرقه نینداختند به زودى اجر عطا کند و خدا پیوسته در حقّ بندگان بخشنده و مهربان است.
تفسیر:
وَ الَّذِینَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَ رُسُلِهِ وَ لَمْ یُفَرِّقُوا بَیْنَ أَحَدٍ مِنْهُمْ مانند سلمان و نظایر او.
أُولئِکَ سَوْفَ یُؤْتِیهِمْ أُجُورَهُمْ به صورت تکلّم و غیبت هر دو خوانده شده است، یعنى ما اجر آنان را بر حسب عملشان مىدهیم و لغزشهاى آنان را مىبخشیم، و بر آنها با رحمت خاصّ بر حسب شأن ما از مغفرت و رحمت تفضّل مىکنیم. و لذا خداوند بعد از ذکر دادن پاداش به آنها فرمود:
وَ کانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحِیماً خداوند غفور و رحیم است.
[سوره النساء (۴): آیه ۱۵۳]
یَسْئَلُکَ أَهْلُ الْکِتابِ أَنْ تُنَزِّلَ عَلَیْهِمْ کِتاباً مِنَ السَّماءِ فَقَدْ سَأَلُوا مُوسى أَکْبَرَ مِنْ ذلِکَ فَقالُوا أَرِنَا اللَّهَ جَهْرَهً فَأَخَذَتْهُمُ الصَّاعِقَهُ بِظُلْمِهِمْ ثُمَّ اتَّخَذُوا الْعِجْلَ مِنْ بَعْدِ ما جاءَتْهُمُ الْبَیِّناتُ فَعَفَوْنا عَنْ ذلِکَ وَ آتَیْنا مُوسى سُلْطاناً مُبِیناً (۱۵۳)
ترجمه:
اى پیامبر، اهل کتاب از تو درخواست کنند که از آسمان کتابى (یک دفعه) بر آنان فرود آرى (از تقاضاى بیجا و عادت جاهلانه آنها دلتنگ مباش)، از موسى نیز درخواستى بالاتر از این کردند که گفتند خدا را به چشم ما آشکار نما پس آنها را به سبب این تقاضا که از روى جهل و سرکشى کردند صاعقه سوزان درگرفت و پس از آن همه آیات و معجزات موسى، باز گوساله پرستى اختیار کردند؛ باز ما به لطف خود از این کار زشت آنها نیز درگذشتیم و بر موسى حجّت و برهانى آشکار بخشیدیم.
تفسیر:
یَسْئَلُکَ أَهْلُ الْکِتابِ أَنْ تُنَزِّلَ عَلَیْهِمْ کِتاباً مِنَ السَّماءِ جمله استینافیّه است و از جهت لفظ و معنى از سابقش منقطع است و لذا ادات وصل نیاورده است، روایت شده که کعب بن اشرف و جماعتى از یهود گفتند: اى محمّد صلّى اللّه علیه و آله اگر تو نبىّ هستى کتابى از آسمان یک مرتبه براى ما بیاور، چنانکه موسى تورات را یک دفعه آورد، پس این آیه نازل شد، و خداوند جهت دلدارى رسولش فرمود: از درخواست آنان تعجّب نکن و آن را بزرگ نشمار که این عادت آنان است[۶].
فَقَدْ سَأَلُوا مُوسى أَکْبَرَ مِنْ ذلِکَ یعنى پدران آنها که از سنخ اینان بودند، از موسى (ع) در خواست بزرگترى را کردند.
فَقالُوا أَرِنَا اللَّهَ جَهْرَهً پس گفتند: به عیان و آشکار خدا را به ما نشان بده فَأَخَذَتْهُمُ الصَّاعِقَهُ بِظُلْمِهِمْ و آن درخواست چیزى است که حقّ آنها نیست و تجاوز از حدّ خودشان است، (لذا ظلم کردند و صاعقه هم آنها را در ربود).
ثُمَّ اتَّخَذُوا الْعِجْلَ سپس گوساله را معبود خود قرار دادند.
مِنْ بَعْدِ ما جاءَتْهُمُ الْبَیِّناتُ پس از معجزاتى که از جانب موسى آمد فَعَفَوْنا عَنْ ذلِکَ یا وجود این محض رحمت، ما آنها را بخشیدیم.
وَ آتَیْنا مُوسى سُلْطاناً مُبِیناً یعنى دلیل روشن یا دلیلى که روشن کننده راستى اوست به موسى دادیم، یا اینکه به موسى سلطنت و تسلّط ظاهرى دادیم که براى آنها تخلّف از آن ممکن نبود.
[سوره النساء (۴): آیه ۱۵۴]
وَ رَفَعْنا فَوْقَهُمُ الطُّورَ بِمِیثاقِهِمْ وَ قُلْنا لَهُمُ ادْخُلُوا الْبابَ سُجَّداً وَ قُلْنا لَهُمْ لا تَعْدُوا فِی السَّبْتِ وَ أَخَذْنا مِنْهُمْ مِیثاقاً غَلِیظاً (۱۵۴)
ترجمه:
و کوه طور را براى اتمام حجّت و اخذ پیمان بر فراز سر آنها بلند گردانیدیم و آنها را گفتیم که به حال سجده بدین درگاه درآئید و نیز گفتیم که از حکم روز شنبه تعدّى نکنید و از آنها پیمانى سخت گرفتیم.
تفسیر:
وَ رَفَعْنا فَوْقَهُمُ الطُّورَ بیان سلطنت است بهر معنى که باشد.
بِمِیثاقِهِمْ یعنى به سبب تحصیل پیمان و عهد از آنان.
وَ قُلْنا لَهُمُ بر زبان مظهر و خلیفه ما به آنها گفتیم.
ادْخُلُوا الْبابَ سُجَّداً جهت ریختن گناهان سجده کنان از در داخل شوید.
وَ قُلْنا لَهُمْ لا تَعْدُوا فِی السَّبْتِ شنبه را براى آنها محترم قرار دادیم، و در آن روز از بعض چیزهائى که در روزهاى دیگر مباح کرده بودیم، مانند صید، منع کردیم.
وَ أَخَذْنا مِنْهُمْ مِیثاقاً غَلِیظاً پیمان محکم از آنها گرفتیم، و چون مقصود خداى تعالى از هر داستان و حکایت ذکر علىّ (ع) و ترغیب در ولایت است بعد از این حکایت ذکر علىّ (ع) را اظهار نمود، گویا که گفته است: اى امّت محمّد ما از شما به ولایت پیمان گرفتیم، پس به یاد آرید امّت موسى را تا به سبب نقض این پیمان مانند آنها، مورد عقوبت قرار نگیرید.
[سوره النساء (۴): آیه ۱۵۵]
فَبِما نَقْضِهِمْ مِیثاقَهُمْ وَ کُفْرِهِمْ بِآیاتِ اللَّهِ وَ قَتْلِهِمُ الْأَنْبِیاءَ بِغَیْرِ حَقٍّ وَ قَوْلِهِمْ قُلُوبُنا غُلْفٌ بَلْ طَبَعَ اللَّهُ عَلَیْها بِکُفْرِهِمْ فَلا یُؤْمِنُونَ إِلاَّ قَلِیلاً (۱۵۵)
ترجمه:
پس چون پیمان شکستند و به آیات خدا کافر شدند و پیامبران را بنا حقّ کشتند و بدین عذر: که دلهاى ما، در پرده است همه این قبایح را بجاى آوردند لذا خدا به سبب کفر آنها، مهر بر دل آنان نهاد.
تفسیر:
فَبِما نَقْضِهِمْ مِیثاقَهُمْ نسبت به آنها همانطور رفتار کردیم که اکنون در میان شما و به زبان شما مثل بوده و مشهور است و احتیاج به ذکر آن نیست از قبیل مسخ و عقوبتهاى دیگر آنان.
وَ کُفْرِهِمْ بِآیاتِ اللَّهِ پس شما متنبّه و آگاه باشید تا اینکه به علىّ (ع) کافر نشوید.
وَ قَتْلِهِمُ الْأَنْبِیاءَ بِغَیْرِ حَقٍ پس بترسید از اینکه علىّ (ع) و حسن (ع) و حسین (ع) را بکشید چون شأن آنها شأن انبیا بلکه بالاتر است چنانکه نبىّ شما براى شما حدیث کرده است.
وَ قَوْلِهِمْ قُلُوبُنا غُلْفٌ و از باب استکبار و خودپسندى گفتند دلهاى ما ظرفهاى علوم است، یا در پرده است و آن از باب استهزاء به انبیاست. پس بترسید از اینکه در مقابل آنان خود رأى باشید.
بَلْ طَبَعَ اللَّهُ عَلَیْها بِکُفْرِهِمْ اینکه خداوند بر دلهاى آنان به علّت کفرشان مهر نهاد جهت آنان ابطال چیزى است که گفته اند و براى اثبات ضدّ آن است، یعنى در دلهایشان علم نیست، یا دلهایشان در پرده نیست بلکه خداوند بر دلهایشان مهر زده است.
فَلا یُؤْمِنُونَ إِلَّا قَلِیلًا و جز تعدادى اندک ایمان نمىآورند و آن ایمان عامّ نبوى است.
[سوره النساء (۴): آیات ۱۵۶ تا ۱۵۷]
وَ بِکُفْرِهِمْ وَ قَوْلِهِمْ عَلى مَرْیَمَ بُهْتاناً عَظِیماً (۱۵۶) وَ قَوْلِهِمْ إِنَّا قَتَلْنَا الْمَسِیحَ عِیسَى ابْنَ مَرْیَمَ رَسُولَ اللَّهِ وَ ما قَتَلُوهُ وَ ما صَلَبُوهُ وَ لکِنْ شُبِّهَ لَهُمْ وَ إِنَّ الَّذِینَ اخْتَلَفُوا فِیهِ لَفِی شَکٍّ مِنْهُ ما لَهُمْ بِهِ مِنْ عِلْمٍ إِلاَّ اتِّباعَ الظَّنِّ وَ ما قَتَلُوهُ یَقِیناً (۱۵۷)
ترجمه:
و هم به سبب کفرشان و بهتان بزرگشان بر مریم و هم از این رو که گفتند ما مسیح بن مریم عیسى رسول خدا را کشتیم در صورتى که نه او را کشتند و نه به دار کشیدند لکن امر بر آنها مشتبه شد و همانا آنان که درباره عقاید مختلف اظهار داشتند از روى شکّ و تردید سخنى گفتند و عالم به آن نبودند جز آنکه از پى گمان خود مىرفتند و به طور یقین شما مؤمنان بدانید که مسیح را نکشتند.
تفسیر:
وَ بِکُفْرِهِمْ به سبب کفرشان به عیسى (ع) وَ قَوْلِهِمْ عَلى مَرْیَمَ بُهْتاناً عَظِیماً پس شما بترسید که بر مریم این امّت، بهتان بزنید و حدیثى وضع نکنید که فدک را از او بگیرید.
وَ قَوْلِهِمْ إِنَّا قَتَلْنَا الْمَسِیحَ عِیسَى ابْنَ مَرْیَمَ رَسُولَ اللَّهِ رسول اللّه را از باب استهزا ذکر کردند وگرنه اعتقاد به رسالت او نداشتند، مقصود این است که به سبب تجرّى آنان بر اینکه کشتن عیسى (ع) را به خودشان نسبت مىدهند و به سبب این گفتارشان، آنها را ما لعن نمودیم و عقابشان کردیم. پس بر حذر باشید که مسیح این امّت را بکشید، و اینکه بجاى آورید آنچه را که امّت عیسى در حقّ عیسى گفتند و در حقیقت بجا نیاوردند بلکه فقط ادّعاى قتل او را داشتند.
وَ ما قَتَلُوهُ عطف به اعتبار معنى یا حال است.
وَ ما صَلَبُوهُ وَ لکِنْ شُبِّهَ لَهُمْ در سوره آل عمران در قول خدا: وَ مَکَرُوا وَ مَکَرَ اللَّهُ وَ اللَّهُ خَیْرُ الْماکِرِینَ داستان عیسى و قتل و دار کشیدن او گذشت.
وَ إِنَّ الَّذِینَ اخْتَلَفُوا فِیهِ لَفِی شَکٍّ مِنْهُ عطف بر «ما قتلوه» یا بر «شبّه لله» است، یا حال است از ضمیر مجرور، یا از فاعل «ما قتلوه».
بعضى گفته اند: بعد از وقوع این قضیّه یهود و نصارى اختلاف کردند و بعضى گفتند: عیسى دروغگو بود و ما او را کشتیم، و برخى گفتند: اگر مقتول عیسى بود پس دوست ما (مقصود یهودا اسخریوطى است) که مىخواست عیسى (ع) را لو بدهد) کجا است؟، و بعضى گفتند: صورت، صورت عیسى (ع) بود و بدن، بدن دوست ما بود.
و بعضى گفتند عیسى (ع): به آسمان بالا برده شد، چون خود او خبر داده بود که وى را به آسمان بالا مىبرند.
بعضى گفته اند: ملکوت او بالا برده شد و ناسوت او، به دار آویخته شد.
بعضى گفته اند: شبیه او بر جمیع حواریّون القاء شد و آنان هفده نفر در خانه اى بودند، و هنگامى که یهود به آنها احاطه کردند همه را بر مثال عیسى (ع) دیدند، و گفتند: شما ما را سحر و جادو کردهاید، عیسى به سوى ما خارج شود وگرنه همه شما را خواهیم کشت پس یکى از آنها را گرفتند و گفتند: این عیسى است و مطلب بر آنها مشتبه شد، پس اختلاف کردند.
و بعضى گفته اند: رؤساى یهود شخصى را گرفتند و او را کشتند و در جاى بلندى بدار آویختند و کسى را نگذاشتند به آن دسترسى پیدا کند تا اینکه پیکر او تغییر کرد، پس گفتند: ما مسیح را گرفتیم تا مطلب بر عوام مشتبه شود، زیرا وقتى آنها، آن خانه را احاطه کردند. و خداوند عیسى را بالا برد، ترسیدند که عامّه مردم به او ایمان آورند.
ما لَهُمْ بِهِ مِنْ عِلْمٍ إِلَّا اتِّباعَ الظَّنِ و این جمله استثناء منقطع است وَ ما قَتَلُوهُ یَقِیناً جمله مفعول مطلق بوده در عین حال تأکیدکننده مطلب دیگر، یعنى یقین پیدا کردند به کشته نشدن یقین پیداکردنى و امّا اینکه آن را یا مضاف الیه براى مفعول مطلق محذوف که تقدیرش «قتل یقین» باشد فرض کنیم از نظر معنى بعید است، زیرا این معنى مفید نفى قتل در حالت یقین و اثبات آن در حالت شکّ است و این معنى مقصود نیست.
[سوره النساء (۴): آیات ۱۵۸ تا ۱۵۹]
بَلْ رَفَعَهُ اللَّهُ إِلَیْهِ وَ کانَ اللَّهُ عَزِیزاً حَکِیماً (۱۵۸) وَ إِنْ مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ إِلاَّ لَیُؤْمِنَنَّ بِهِ قَبْلَ مَوْتِهِ وَ یَوْمَ الْقِیامَهِ یَکُونُ عَلَیْهِمْ شَهِیداً (۱۵۹)
ترجمه:
بلکه خدا او را به سوى خود بالا برد و پیوسته خدا مقتدر و کارش همه از روى حکمت است.
هیچکس از اهل کتاب نیست مگر آنکه پیش از مرگ، به او (به عیسى روح اللّه) ایمان خواهد آورد و روز قیامت او بر نیک و بد آنان گواه خواهد بود.
تفسیر:
بَلْ رَفَعَهُ اللَّهُ إِلَیْهِ اختلاف یهود و نصارى در مولد عیسى (ع) و در کشتن و به دار آویختن و بالا بردن به آسمان و پائین آمدن او از آسمان علاوه بر آنچه که در اینجا و در سوره آل عمران ذکر شد معروف و در تواریخ ثبت شده است.
و هیچ غرابت و تعجّبى در بالا بردن بدن عنصرى عیسى (ع) نیست، زیرا که ملکوت بر ملک غلبه مىکند، و انکار فلسفى و طبیعى در مقابل آنچه که مشاهده مىشود مسموع نیست، و تأویل به اینکه مقتول و مصلوب همان بدن دنیوى آن حضرت است و لکن از آن جهت که آن بدن عیسى (ع) نباشد بلکه متشبّه به او باشد نیز غرابتى ندارد. آنچه که بالا برده شده بدن ملکوتى و روح عیسى (ع) باشد در بین آنان معروف است ولى بعد از امکان غلبه ملکوت بر ملک احتیاجى به این تأویل، که حکم جداگانه اى در مورد بالا بردن بدن ملکى آن حضرت داده شود نداریم، بلکه به آنچه که در قرآن نازل شده و در اخبار آمده است اکتفا مىکنیم.
وَ کانَ اللَّهُ عَزِیزاً یعنى خدا عزیز است و مغلوب واقع نمىشود تا پیامبرش بر خلاف اراده او کشته شود، یا در مظاهر خلفاى خود مغلوب نمىشود. و آنچه که به نظر مىرسد از قتل و اذیّت پیامبران نسبت به بدن عنصرى آنان است، که براى آنها به منزله زندان بوده و چون لباسى است که بر روح آنها پوشانده شده است. و قول خداى تعالى: حَکِیماً اشاره به همان معنى است، یعنى اگر تصرّفى از دشمنان نسبت به زندان و لباس روانهایشان واقع شود آن نیز به سبب حکمت خداست.
وَ إِنْ مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ إِلَّا لَیُؤْمِنَنَّ بِهِ قَبْلَ مَوْتِهِ یعنى هیچ یک از اهل کتاب نیست مگر اینکه به عیسى (ع) قبل از مرگش و در حین احتضار، ایمان مىآورد، یا قبل از مرگ عیسى (ع)، یا قبل از مرگ خودش در حین نزول عیسى (ع) از آسمان با مهدى این امّت ایمان مىآورد.
و لکن ما در بیان آنچه که مقصود است مىگوئیم: خداى تعالى سخن را از حکایت حال اهل کتاب برگردانید و به مقصود اصلى متوجّه ساخت و حبیبش محمّد صلّى اللّه علیه و آله را در مورد حبیبش علىّ (ع) مخاطب ساخت تا دلدارى پیامبر باشد و فرمود:
اگر بجاى آورند هر چه را که مىتوانند به جاى آورند، تو اندوهناک مباش، چون همه اهل کتاب و همه افراد روى زمین قبل از مرگشان به او ایمان مىآورند، چون کسى نمىمیرد مگر اینکه علىّ (ع) را در حین مرگش مىبیند، و دیدن علىّ (ع) راحتى و یا نقمت براى آنان است و به علىّ (ع) نسبت داده شده است که فرمود:
اى حار همدان هر کس بمیرد مرا مىبیند، مؤمن باشد یا منافق و چشمش مرا مىشناسد و من او را به شخص و اسم مىشناسم و هر چه را که انجام داده است، به آن آگاهم[۷].
و سرّ مطلب این است که در حال احتضار حجاب برداشته مىشود و محتضر ملکوت را مشاهده مىکند، و اوّلین چیزى که از ملکوت ظاهر مىشود عبارت از ولایت است که سریان دارد و مقوّم همه اشیاء است و اصل در آن علىّ (ع) است و همه انبیا و اولیا گذشته و آینده سایه هاى او مىباشند. پس اوّل چیزى که ظاهر مىشود عبارت از ولایت مطلقه است که همه به آن ایمان مىآورند، و اخبار در این که مقصود از آیه این است که هیچ یک از اهل کتاب نیست مگر اینکه قبل از مرگش به محمّد صلّى اللّه علیه و آله و علىّ (ع) ایمان آورد، فراوان است.
و در خبر دیگرى است: این آیه در خصوص ما نازل شده است، و حاصل آن خبر این است که از اولاد فاطمه کسى نمىمیرد مگر اینکه به امامت امام اقرار مىکند.
و آنچه که در تفسیر آیه، از ایمان به محمّد صلّى اللّه علیه و آله یا به عیسى (ع) یا به مهدى (ع) وارد شده است، همه آنها به ایمان به علىّ (ع) بر مىگردد، زیرا که همه آنها ظهور ولایت کلّى است و همه آنها به سبب ولایت محقّق مىشود.
وَ یَوْمَ الْقِیامَهِ یَکُونُ عَلَیْهِمْ شَهِیداً یعنى عیسى (ع) بر آنها شاهد است یا اینکه منظور از آن دلدارى دیگرى براى محمّد صلّى اللّه علیه و آله است بدین نحو که علىّ (ع) روز قیامت شاهد بر اهل کتاب و بر منافقین امّت است.
پس شهادت مىدهد بر آنها به آنچه که انجام داده اند.
[سوره النساء (۴): آیات ۱۶۰ تا ۱۶۱]
فَبِظُلْمٍ مِنَ الَّذِینَ هادُوا حَرَّمْنا عَلَیْهِمْ طَیِّباتٍ أُحِلَّتْ لَهُمْ وَ بِصَدِّهِمْ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ کَثِیراً (۱۶۰) وَ أَخْذِهِمُ الرِّبَوا وَ قَدْ نُهُوا عَنْهُ وَ أَکْلِهِمْ أَمْوالَ النَّاسِ بِالْباطِلِ وَ أَعْتَدْنا لِلْکافِرِینَ مِنْهُمْ عَذاباً أَلِیماً (۱۶۱)
ترجمه:
پس به جهت ظلمى که یهود (درباره پیامبران و عیسى و در حقّ خود) کردند و هم بدین جهت که بسیارى از مردم را از راه خدا منع نمودند، ما نعمتهاى پاکیزه خود را که بر آنان حلال بود حرام کردیم؛
و هم بدین جهت که ربا مى گرفتند در حالى که از آن نهى شده بودند، و نیز از این رو که اموال مردم را به باطل (مانند رشوه، خیانت و سرقت) مى خوردند، براى کافران آنها (نه آنهائى که توبه کردند) عذابى دردناک مهیّا ساخته ایم.
تفسیر:
فَبِظُلْمٍ مِنَ الَّذِینَ هادُوا حَرَّمْنا عَلَیْهِمْ طَیِّباتٍ أُحِلَّتْ لَهُمْ طیّبات رزق صورى، یا طیّبات بزرگى که آن رزق روح انسانى است از قبیل علوم کسبى یا لدنّى، و مشاهدات و معاینات. و آیه[۸] با تمام اجزائش کنایه از منافقین امّت است که از ولایت رو گردان و مانع مردمند و ربا و رشوه مىخورند و نیز سایرین غیر از منافقین امّت که این چنین هستند.
یعنى وقتى دانستى که هر چه به یهود رسید به سبب اعمال بدشان بود خواهى دانست که تحریم طیّبات حلال نیز براى آنها به سبب یکى از آن اعمال بد بود، پس بر حذر باشید و مانند کارهاى آنها انجام ندهید، یا مقصود این است که آن تحریم به سبب ظلم بزرگى بود از انواع ظلمهایشان، و آن این بود که از ولایت اعراض کردند، به قرینه قول خداى تعالى وَ بِصَدِّهِمْ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ و راه خدا عبارت از امامى است که در قلب را باز مىکند، پس سالک به سبب توسّل به آن، به سوى خدا سیر مىکند، و هر عملى که تو را به این امام راهنمائى کند راه خداست، زیرا که راه به سوى راه (امام) خود به منزله راه است.
کَثِیراً یعنى منع کردن زیاد، یا جمع زیاد.
وَ أَخْذِهِمُ الرِّبَوا وَ قَدْ نُهُوا عَنْهُ وَ أَکْلِهِمْ أَمْوالَ النَّاسِ بِالْباطِلِ معنى باطل و حقّ که در مقابل آن است گذشت.
وَ أَعْتَدْنا لِلْکافِرِینَ مِنْهُمْ یعنى نه آنهائى که توبه کردند و نه آنهائى که گناه کردند و به گناهشان اعتراف نمودند.
عَذاباً أَلِیماً چون از نسبت درخواست کتاب از موسى و نقض میثاق، و جلوگیرى مردم از راه خدا و غیر اینها به صورت عموم براى آنان این توهّم پیش آمد که همه مخالف پیامبر صلّى اللّه علیه و آله بودند و به او ایمان نداشتند خداى تعالى این توهّم را رفع نمود و فرمود:
[سوره النساء (۴): آیه ۱۶۲]
لکِنِ الرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ مِنْهُمْ وَ الْمُؤْمِنُونَ یُؤْمِنُونَ بِما أُنْزِلَ إِلَیْکَ وَ ما أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِکَ وَ الْمُقِیمِینَ الصَّلاهَ وَ الْمُؤْتُونَ الزَّکاهَ وَ الْمُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ أُولئِکَ سَنُؤْتِیهِمْ أَجْراً عَظِیماً (۱۶۲)
ترجمه:
لیکن کسانى از آنها که در علم، قدمى ثابت و نظرى عمیق دارند با ایمان هستند و به آنچه به تو و پیغمبران پیش از تو نازل شده است، ایمان آورند و نماز بپا مىدارند و زکات مىدهند و به خدا و روز قیامت ایمان مىآورند به زودى خدا آنان را اجر و ثواب عظیم عطا خواهد کرد.
تفسیر:
لکِنِ الرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ مِنْهُمْ وَ الْمُؤْمِنُونَ یعنى ایمان آورندگان از آنها، پس مقصود این است که آنان که مطیع و تسلیم انبیا و جانشینان آنها شدهاند، یا مقصود این است که مؤمنین از امّت تو، پس معنى آیه این است: کسانى که از امّت تو، یا از اهل کتاب و امّت تو مطیع و تسلیم تو هستند.
یُؤْمِنُونَ بِما أُنْزِلَ إِلَیْکَ یعنى به صورت عموم که ولایت، جزئى از آن است یا مقصود تنها ولایت علىّ (ع) است، زیرا هرجا که ذکر شود بِما أُنْزِلَ إِلَیْکَ وَ ما أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِکَ مقصود فقط ولایت علىّ (ع) است.
وَ ما أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِکَ در مورد علىّ (ع) است، یا بطور عموم.
وَ الْمُقِیمِینَ الصَّلاهَ یعنى نسبت بهپادارندگان نماز ایمان مى آورند، وقتى خداى تعالى علىّ (ع) را مقیم الصّلاه و مؤتى الزّکاه نامید آنجا که فرمود: الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاهَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاهَ وَ هُمْ راکِعُونَ آن را آشکار کرد و در اینجا بالفظ الْمُقِیمِینَ الصَّلاهَ و الْمُؤْتُونَ الزَّکاهَ را با رفع آورد تا نمایش و نمود دیگرى از علىّ (ع) باشد تا آن اسم را اسقاط نکنند، چنانکه در سایر موارد، این کار را کرده اند.
بنا بر این، قول خداى تعالى: وَ الْمُؤْتُونَ الزَّکاهَ خبر مبتداى محذوف است، گویا که گفته است: آنان شناخته شده و معهود هستند و معروفند به اینکه زکات در رکوع مىدهند. گرچه عامّه وجوهى براى اعراب آیه ذکر کرده اند، امّا چون در بیان آنها فایده اى نیست، صرف نظر شد، اگر چه بر حسب لفظ محتمل است.
وَ الْمُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ و آن کسانى که ثابت قدم و مؤمن هستند.
أُولئِکَ سَنُؤْتِیهِمْ أَجْراً عَظِیماً جهت ایمان آنها نسبت به آنچه که درباره علىّ (ع) نازل شده است، پاداش بزرگى به آنها خواهیم داد.
_________________________________
[۱] طبق قاعده اعلال باید استحوذ به« استحاذ» قلب مىشد ولى چنین نشده است.
[۲] منظور از امّت مرحومه، امت اسلام است که مورد رحمت و عنایت خداوند قرار گرفتهاند.
[۳] منظور این است که کسى که آن کار را انجام مىدهد آمادگى بیشترى دارد.
[۴] سوره آل عمران( ۳)، آیه ۱۳۴
[۵] تفسیر صافى: ۱، ص ۵۱۶، تفسیر قمى: ۱، ص ۱۵۷
[۶] تفسیر صافى: ۱، ص ۵۱۶، مجمع البیان: ۲، ص ۱۳۳
یا حار همدان من یمت یرنى | من مؤمن او منافق قبلا | |
یعرفنى طرفه و اعرفه | بعینه و اسمه و ما فعلا | |
[۸] آیه: منظور همین آیه مبارکه است که تفسیر فرمودهاند فَبِظُلْمٍ مِنَ الَّذِینَ ….
ترجمه تفسیر بیان السعاده فى مقامات العباده، ج۴،