الحج - ترجمه مجمع البیان

ترجمه مجمع البیان فی تفسیر القرآن فضل بن حسن طبرسی سوره الحج آیه ۵۲–۷۸

جلد هفدهم‏

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ‏

[ادامه سوره حج‏]

[سوره الحج (۲۲): آیات ۵۲ تا ۵۵]

وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِکَ مِنْ رَسُولٍ وَ لا نَبِیٍّ إِلاَّ إِذا تَمَنَّى أَلْقَى الشَّیْطانُ فِی أُمْنِیَّتِهِ فَیَنْسَخُ اللَّهُ ما یُلْقِی الشَّیْطانُ ثُمَّ یُحْکِمُ اللَّهُ آیاتِهِ وَ اللَّهُ عَلِیمٌ حَکِیمٌ (۵۲)

لِیَجْعَلَ ما یُلْقِی الشَّیْطانُ فِتْنَهً لِلَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ وَ الْقاسِیَهِ قُلُوبُهُمْ وَ إِنَّ الظَّالِمِینَ لَفِی شِقاقٍ بَعِیدٍ (۵۳)

وَ لِیَعْلَمَ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّکَ فَیُؤْمِنُوا بِهِ فَتُخْبِتَ لَهُ قُلُوبُهُمْ وَ إِنَّ اللَّهَ لَهادِ الَّذِینَ آمَنُوا إِلى‏ صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ (۵۴)

وَ لا یَزالُ الَّذِینَ کَفَرُوا فِی مِرْیَهٍ مِنْهُ حَتَّى تَأْتِیَهُمُ السَّاعَهُ بَغْتَهً أَوْ یَأْتِیَهُمْ عَذابُ یَوْمٍ عَقِیمٍ (۵۵)

ترجمه:

هیچ رسول و نبیى نفرستادیم، جز اینکه هر گاه تلاوت میکرد، شیطان در تلاوت او القاء میکرد و خدا القاء شیطان را نسخ کرده، و آیات خود را احکام مى- بخشید و خدا دانا و حکیم است. تا القاء شیطان را آزمایشى قرار دهد براى کسانى که‏ در دلشان مرض است و سنگدلند و ستمکاران در مخالفتى دور (از حقند) و تا آنها که داراى علم شده‏اند، بدانند که قرآن حق و از جانب خداى تست و بر ایمانشان افزوده شود و دلهایشان براى قرآن خاشع گردد و خداوند مؤمنان را براه راست رهنماست.

و مردم کافر همواره در باره قرآن در تردیدند تا ناگهان، قیامت آنها را در رسد یا عذاب روزى بیمانند (یا بى ‏پایان) آنها را در گیرد.

 

 

 

شأن نزول:

از ابن عباس و دیگران روایت شده است که چون پیامبر خدا سوره «النجم» تلاوت کرد و به این آیه رسید: «أَ فَرَأَیْتُمُ اللَّاتَ وَ الْعُزَّى وَ مَناهَ الثَّالِثَهَ الْأُخْرى‏» شیطان در تلاوت رسول اکرم، این جمله را القاء کرد: «تلک الغرانیق العلى و ان شفاعتهن لترجى» (اینها نیکو رویانى بلند مقامند که به شفاعتشان امید است) با این القاء شیطانى، مشرکین شادى کردند و همین که رسول خدا به آیه سجده رسید، هم مسلمین و هم مشرکین سجده کردند.

این روایت، اگر صحیح باشد، محمول است بر اینکه رسول خدا مشغول قرائت قرآن بود، همین که به اینجا رسید و اسامى خدایان ایشان را یاد کرد (لات و عزى و منات) بعضى از مشرکین- از آنجا که میدانستند عادت پیامبر، عیبجویى از خدایان است- پیشدستى کرده، گفتند، «تلک الغرانیق …» و این جمله با تلاوت پیامبر خدا آمیخته شد و سایرین تصور کردند که اینهم از قرآن و مقدمه آشتى و سازش پیامبر با شرک است.

بدینجهت است که خداوند متعال در این آیه با ذکر جمله «القى الشیطان …» القاء را به شیطان نسبت میدهد. زیرا این القاء و اغواء و وسوسه او صورت گرفته است.

این تأویل را سید مرتضى در کتاب تنزیه ذکر فرموده و «ناصر للحق» که از پیشوایان مذهب زیدى است، بهمین وجه اعتماد کرده و وجه نیکویى است.

 

 

مقصود:

وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِکَ مِنْ رَسُولٍ وَ لا نَبِیٍ‏: کلمه «من» زائده است. اینکه رسول و نبى را با هم آورده، بخاطر این است که میان آنها فرقى است: رسول کسى است که فرستاده خداست و اگر بطور اطلاق گفته شود، مقصود پیامبر اسلام است.

نبى کسى است که به سبب رسالت، داراى رفعت و درجه عظیم است.

برخى فرق آن دو را اینطور ذکر کرده‏اند که: رسول کسى است که ملائکه بر او وحى نازل میکند و نبى کسى است که در خواب بر او وحى میشود. بنا بر این هر رسولى، نبى است ولى هر نبیى رسول نیست.

برخى گفته ‏اند: رسول کسى است که بسوى امتى مبعوث شده و نبى کسى است که مبعوث بسوى امتى نیست. (از قطرب) برخى گفته‏اند: رسول کسى است که بوضع شریعت و احکام پرداخته و نبى کسى است که نگهبان شریعت دیگرى است. (از جاحظ) وجه اول صحیح است. زیرا خداوند گاهى پیامبر را نبى میخواند و گاهى رسول. هم‏ «یا أَیُّهَا النَّبِیُّ …» میگوید و هم‏ «یا أَیُّهَا الرَّسُولُ.» بنا بر این رسول و نبى یکى است. جز اینکه رسول هم شامل ملائکه میشود و هم شامل بشر و نبى مخصوص بشر است.

بهمین جهت است که در اینجا و در آیه‏ «وَ کانَ رَسُولًا نَبِیًّا» میان آنها جمع کرده است.

إِلَّا إِذا تَمَنَّى أَلْقَى الشَّیْطانُ فِی أُمْنِیَّتِهِ‏: سید مرتضى مى‏گوید: کلمه تمنى معنى تلاوت را در بر دارد. چنان که حسان بن ثابت مى‏گوید:

تمنى کتاب اللَّه اول لیله و آخره لاقى حمام المقادر

در آغاز شب، کتاب خدا را تلاوت کرد و در آخر شب مرگ را دیدار کرد.

یا اینکه مقصود از تمنى همان آرزوى قلبى است. اگر مراد تلاوت باشد، مقصود این است که: هر گاه پیامبران پیشین آیات خدا را تلاوت میکردند، مردم سخنش را تحریف میکردند و چیزهایى بر گفتارش مى‏افزودند و میکاستند. چنان که یهود کردند. علت اینکه این عمل را نسبت به شیطان داده، این است که منشأ اصلى‏ و فریب دهنده واقعى شیطان است.

فَیَنْسَخُ اللَّهُ ما یُلْقِی الشَّیْطانُ‏: خداوند بوسیله حجت‏هاى خود القاء شیطان را زایل میکند.

این جمله براى تسلى خاطر پیامبر گرامى اسلام است. تا از تکذیب مشرکین و جمله‏اى که در مدح خدایان بتلاوتش افزودند، ناراحت نشود.

اما اگر مقصود، آرزوى قلبى باشد، معنى آیه این است که چون پیامبر بعضى از امور را در قلب خود آرزو کند، شیطان در دلش وسوسه میکند و او را بباطل میخواند.

لکن خداوند وسوسه و دعوت شیطان را باطل میکند و او را ارشاد میکند که:بمخالفت شیطان پرداخته، فریبکارى ‏هاى او را نشنود.

مرحوم سید مرتضى بدنبال این مطالب میگوید: اما احادیثى که در این باب روایت شده (و خلاف معنى فوق افاده میکند) مورد طعن و از نظر علماء حدیث ضعیف است. وانگهى روایات دیگر مقام انبیاء را از هر گونه نقصى منزه شمرده‏اند. آیا ممکن است گفته شود که پیامبر خدا (ص) جمله «تلک الغرانیق …» را بقرآن اضافه کرده باشد، حال آنکه خداوند متعال در خود قرآن میگوید: «کَذلِکَ لِنُثَبِّتَ بِهِ فُؤادَکَ» (چنین است که قلب ترا بقرآن ثابت و استوار میگردانیم: فرقان ۳۲) «سَنُقْرِئُکَ فَلا تَنْسى‏» (بزودى ترا بقرائت قرآن و امیداریم که فراموش نکنى: الاعلى ۶) ممکن است کسى بگوید: پیامبر بزرگ اسلام این جملات را سهواً گفته است.

لکن باید دانست که این جملات از نظر وزن با آیات دیگر سوره هماهنگ است و بسیار بعید است که کسى از روى سهو این چنین سخن بگوید. وانگهى از نظر ارتباط معنوى این جملات با آیات دیگر هم انسان اطمینان حاصل میکند که نمیتواند از روى سهو باشد. زیرا ما میدانیم که اگر قصیده‏اى خوانده شود ممکن نیست که کسى سهو کند و شعرى بوزن ابیات قصیده و متناسب با معنى آنها بر زبان آورد.

ممکن است همانطورى که در باره شأن نزول. گفتیم، مشرکین این جمله‏هاى اضافى را در حین قرائت پیامبر یا در حین نمازش القاء کرده باشند، تا او را بغلط بیندازند.

برخى گفته‏اند: پیامبر خدا وقتى قرآن میخواند بین آیات مکث میکرد و با اهل شرک سخن میگفت و عقیده ایشان را ابطال میکرد و هنگامى که آیه‏ «أَ فَرَأَیْتُمُ اللَّاتَ وَ الْعُزَّى …» را خواند، از راه انکار و ابطال به آنها فرمود: «تلک الغرانیق …» آیا باین اشکال و صور زیبا، امید شفاعت هست؟ یعنى آنچه شما مى‏گویید، پندارى غلط و باطل بیش نیست. گفتن این جمله در نماز هم مانعى نداشت. زیرا در آن زمان هنوز از سخن گفتن در نماز نهى نشده بود.

برخى گفته‏اند: مقصود از غرانیق فرشتگان است. چنان که در بعضى از احادیث هم آمده است. اما مشرکین خیال کردند که منظور خدایان ایشان است.

برخى گفته‏اند: جمله «تلک الغرانیق …» از قرآن و در وصف فرشتگان بود.

اما چون مشرکین تصور کردند که در باره خدایان ایشان است، نسخ شد.

بلخى گوید: ممکن است پیامبر. «تلک الغرانیق …» را از مشرکین شنیده و بخاطر سپرده و در وقت قرائت قرآن شیطان جمله را بخاطرش آورده و خواسته باشد بر زبانش جارى کند. ولى خداوند او را حفظ کرد و آگاه ساخت و وسواس شیطان را نسخ کرد و آیات خود را احکام بخشید تا پیامبر آنها را محکم و سالم از القاء شیطان قرائت فرماید.

ممکن است بهنگام قرائت قرآن، شیطان جمله «تلک الغرانیق …» را با صداى بلند خوانده باشد و مردم تصور کرده باشند که خواننده آن پیامبر است و سجده کرده باشند.

غرانیق جمع غرنوق، یعنى نیکو و زیبا «شاب غرنوق» یعنى جوان زیبا و خوش اندام.

ثُمَّ یُحْکِمُ اللَّهُ آیاتِهِ‏: آن گاه خداوند آیات و دلائل و اوامر خود را بدون سهو و غلط باقى میگذارد.

وَ اللَّهُ عَلِیمٌ حَکِیمٌ‏: خداوند بهر چیزى داناست و هر چیزى را در جاى خود قرار میدهد.

لِیَجْعَلَ ما یُلْقِی الشَّیْطانُ فِتْنَهً لِلَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ وَ الْقاسِیَهِ قُلُوبُهُمْ‏:

جبائى گوید: اینکار بمنظور سختگیرى در عبادت و امتحان است. یعنى: خداوند تکلیف را بر آنهایى که در دلشان شک بود و سنگدل شده بودند، سخت گرفت و ناچار شدند فرق میان سخن محکم خدا و القاء شیطان را بپذیرند.

وَ إِنَّ الظَّالِمِینَ لَفِی شِقاقٍ بَعِیدٍ: ستمکاران سرگرم دشمنى و گرفتار مخالفتى هستند که دور از حق است.

وَ لِیَعْلَمَ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّکَ‏: تا آنها که بخدا و توحید و حکمتش علم دارند، بدانند که قرآن حق است و قابل تغییر و تبدیل و زیاد و کم نیست.

فَیُؤْمِنُوا بِهِ‏: تا ایمان آنها استوار بماند، و بقولى یعنى: برایمان آنها افزوده شود.

فَتُخْبِتَ لَهُ قُلُوبُهُمْ‏: و بر اثر قوت ایمان، در پیشگاه قرآن خشوع و تواضع پیدا کنند.

وَ إِنَّ اللَّهَ لَهادِ الَّذِینَ آمَنُوا إِلى‏ صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ‏: خدا مردم مؤمن را براهى روشن و بى‏پیچ و خم هدایت میکند. منظور این است که آنها را بر دین حق استوار میدارد. برخى گویند: یعنى آنها را بسبب ایمان براه بهشت هدایت میکند.

وَ لا یَزالُ الَّذِینَ کَفَرُوا فِی مِرْیَهٍ مِنْهُ‏: مردم کافر همواره در باره قرآن گرفتار شکند. این جمله، مخصوص کسانى است که خدا میداند که هیچگاه ایمان نمى‏ آورند.

حَتَّى تَأْتِیَهُمُ السَّاعَهُ بَغْتَهً: تا در حین غفلت و بطور ناگهانى، قیامت، ایشان را فرا رسد.

أَوْ یَأْتِیَهُمْ عَذابُ یَوْمٍ عَقِیمٍ‏: یا اینکه عذاب روزى بیمانند. که بقول قتاده و مجاهد همان روز جنگ بدر است. آنها را گرفتار سازد. اینکه روز بدر را عقیم مى‏نامد، بخاطر این است که آن روز بخاطر جنگ فرشتگان و دشوارى کار، روزى بیمانند بوده است. نظیر آن شعر زیر است:

عقم النساء فلا یلدن شبیهه‏ ان النساء بمثله لعقیم‏

زنان عقیم شدند و شبیه او را نمى‏زایند. زیرا زنان بزائیدن مثل او عقیمند.

ضحاک و زجاج گفته‏اند: روز بدر عقیم نامیده شده است. زیرا آن روز براى کفار خیرى نداشت. هم چنان که باد عقیم به آن بادى گفته میشود که خیر و فایده‏اى ندارد.

عکرمه و جبائى گویند: منظور از روز عقیم، روز قیامت است و علت اینکه آن روز عقیم نامیده شده، این است که شب بدنبال ندارد.

 

 

 

نظم آیات:

آیه نخستین متصل است به آیات سابق که در باره تمتعات و تنعم کفار بود.

هنگامى که پیامبر فقر و تنگدستى اصحاب خود را مشاهده کرد، براى آنها آرزوى دنیا کرد. خداوند هم بیان فرمود که این آرزو از وساوس شیطان است و نعمتهاى آخرت براى یاران رسول بهتر از دنیاست.

برخى گفته‏اند: متصل است به‏ «إِنَّما أَنَا لَکُمْ نَذِیرٌ مُبِینٌ» بدنبال این جمله بیان کرد که خاتم پیامبران نیز بشر است و حال او با حال دیگر پیامبران یکى است.

 

 

 

 

[سوره الحج (۲۲): آیات ۵۶ تا ۶۰]

الْمُلْکُ یَوْمَئِذٍ لِلَّهِ یَحْکُمُ بَیْنَهُمْ فَالَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ فِی جَنَّاتِ النَّعِیمِ (۵۶)

وَ الَّذِینَ کَفَرُوا وَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا فَأُولئِکَ لَهُمْ عَذابٌ مُهِینٌ (۵۷)

وَ الَّذِینَ هاجَرُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ ثُمَّ قُتِلُوا أَوْ ماتُوا لَیَرْزُقَنَّهُمُ اللَّهُ رِزْقاً حَسَناً وَ إِنَّ اللَّهَ لَهُوَ خَیْرُ الرَّازِقِینَ (۵۸)

لَیُدْخِلَنَّهُمْ مُدْخَلاً یَرْضَوْنَهُ وَ إِنَّ اللَّهَ لَعَلِیمٌ حَلِیمٌ (۵۹)

ذلِکَ وَ مَنْ عاقَبَ بِمِثْلِ ما عُوقِبَ بِهِ ثُمَّ بُغِیَ عَلَیْهِ لَیَنْصُرَنَّهُ اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ لَعَفُوٌّ غَفُورٌ (۶۰)

ترجمه:

در آن روز حکومت از آن خداست که میان ایشان حکم میکند. مردم مؤمن و نیکوکار را در بهشت‏هاى نعمت مى‏برد و مردم کافر و تکذیب کننده آیات را گرفتار عذاب خوار کنند مى‏سازد. کسانى که در راه خدا مهاجرت کردند، آن گاه کشته شدند یا مردند، خدا آنها را روزى نیکو میدهد و خدا بهترین روزى دهندگان است. آنها را به جایى مى‏برد که خشنود باشند و خدا دانا و حلیم است. چنین است و هر کس بمثل آنچه عقوبت شده، عقوبت کند آن گاه بر او ظلم شود، خدا یاریش میکند. خداوند بخشاینده و آمرزگار است.

 

 

 

قرائت:

قتلوا: ابن عامر به تشدید و دیگران بدون تشدید خوانده‏اند.

مدخلا: اهل مدینه بفتح میم و دیگران بضم میم خوانده‏اند و قبلا در باره آن گفتگو شده است.

 

 

 

مقصود:

قبلا در باره قیامت سخن گفت. اکنون میفرماید:

الْمُلْکُ یَوْمَئِذٍ لِلَّهِ‏: در آن روز حکومت از آن خداست و جز او احدى حکمروایى ندارد. حال آنکه در این جهان حکومتهاى دیگرى هم وجود دارد.

یَحْکُمُ بَیْنَهُمْ‏: در آن روز میان مؤمنین و کافرین جدایى انداخته، بشرحى که در ذیل آمده، در میانشان حکم میکند:

فَالَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ فِی جَنَّاتِ النَّعِیمِ‏: مردم مؤمن و نیکوکار از نعمتهاى بهشت برخوردار میشوند.

وَ الَّذِینَ کَفَرُوا وَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا فَأُولئِکَ لَهُمْ عَذابٌ مُهِینٌ‏: و مردم کافر و تکذیب کننده آیات، گرفتار عذاب و خوارى هستند.

وَ الَّذِینَ هاجَرُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ ثُمَّ قُتِلُوا أَوْ ماتُوا لَیَرْزُقَنَّهُمُ اللَّهُ رِزْقاً حَسَناً:کسانى که در راه خدا مهاجرت کرده، آن گاه کشته شده یا مرده‏اند خداوند در بهشت آنها را روزى نیکو میدهد. مقصود از روزى نیکو چیزى است که هنگامى که انسان آن را ببیند، به چیز دیگرى توجه نکند. تنها خدا بر چنین چیزى قادر است. از این رو میفرماید:

وَ إِنَّ اللَّهَ لَهُوَ خَیْرُ الرَّازِقِینَ‏: خدا بهترین روزى دهندگان است. برخى گفته‏اند: این آیه نظیر این است که میفرماید:

«بَلْ أَحْیاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ» (بلکه زندگانى هستند که در پیشگاه خدا روزى داده میشوند: بقره ۱۵۴).

لَیُدْخِلَنَّهُمْ مُدْخَلًا یَرْضَوْنَهُ‏: آنها را به جایى مى‏برند که خشنود باشند.

زیرا هر چه دلشان بخواهد و چشمشان لذت برد در آنجا هست. (مدخل ممکن است مصدر و ممکن است اسم مکان باشد).

وَ إِنَّ اللَّهَ لَعَلِیمٌ حَلِیمٌ‏: خدا به حال آنها داناست و نسبت به تعجیل در عقوبت کفار بردبار است.

ذلِکَ‏: همین است که گفتیم.

وَ مَنْ عاقَبَ بِمِثْلِ ما عُوقِبَ بِهِ ثُمَّ بُغِیَ عَلَیْهِ لَیَنْصُرَنَّهُ اللَّهُ‏: کسى که ظالم را در برابر ظلمش کیفر دهد، آن گاه بر او ظلم کنند و از خانه‏اش اخراجش کنند، خداوند یاریش میکند.

مقصود این است که مشرکین مسلمانان را از وطن اخراج و بر آنها ظلم کردند.

در اینجا عقاب مسلمان در برابر عقاب مشرک و عقاب مشرک در برابر عقاب مسلمان قرار داده شده، حال آنکه کارى که مسلمان با مشرک میکرد، عقاب بود، ولى کارى که مشرک با مسلمان کرده بود، عقاب نبود، بلکه تجاوز و تعدى بى مورد و نابجایى بود که مسلمان ناچار بود، عکس العمل نشان دهد و عقاب کند. این بیان نظیر «الجزاء بالجزاء» براى جفت شدن کلام و هماهنگى مطلب است.

إِنَّ اللَّهَ لَعَفُوٌّ غَفُورٌ: خداوند بخشاینده و آمرزگار است.

روایت شده که این آیه در باره قومى از مشرکین نازل شده است که با قومى از مسلمین، دو شب از محرم مانده برخورد کرده، گفتند: اصحاب محمد (ص) در این ماه‏ نمى‏جنگند و آنها را مورد حمله قرار دادند. مسلمانان از آنها خواستند که در ماه حرام نجنگند. آنها قبول نکردند و خداوند مسلمین را پیروزى بخشید[۱].

______________________________
(۱)- این روایت که در بعضى از کتب دیگر هم آمده، قابل قبول نیست، زیرا تحریم جنگ در ماه‏هاى حرام از مختصات آئین اسلام نیست. بلکه عرب جاهلى هم جنگ در ماه‏هاى حرام را حرام میدانست و بنا بر این چه معنى دارد که گفته شود: مشرکین بخاطر اینکه میدانستند که اصحاب پیامبر (ص) در ماه محترم نمیجنگند، جنگ را آغاز کردند؟

در تفسیر جامع الجوامع آمده است که: مسلمانان به پیامبر عرض کردند: شهدایى که در میدانهاى جنگ کشته شده‏اند، تمامشان در پیشگاه خدا معلوم است. ولى ما که کشته نمیشویم از آن اجر محرومیم. از اینرو خداوند فرمود:

وَ الَّذِینَ هاجَرُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ ثُمَّ قُتِلُوا أَوْ ماتُوا … وَ إِنَّ اللَّهَ لَعَلِیمٌ حَلِیمٌ. بدینترتیب بیان شد که فضیلت مهاجرت در راه خداست، اعم از اینکه شخص کشته شود یا بمیرد.

 

 

 

[سوره الحج (۲۲): آیات ۶۱ تا ۶۵]

ذلِکَ بِأَنَّ اللَّهَ یُولِجُ اللَّیْلَ فِی النَّهارِ وَ یُولِجُ النَّهارَ فِی اللَّیْلِ وَ أَنَّ اللَّهَ سَمِیعٌ بَصِیرٌ (۶۱)

ذلِکَ بِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ وَ أَنَّ ما یَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ هُوَ الْباطِلُ وَ أَنَّ اللَّهَ هُوَ الْعَلِیُّ الْکَبِیرُ (۶۲)

أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَتُصْبِحُ الْأَرْضُ مُخْضَرَّهً إِنَّ اللَّهَ لَطِیفٌ خَبِیرٌ (۶۳)

لَهُ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ وَ إِنَّ اللَّهَ لَهُوَ الْغَنِیُّ الْحَمِیدُ (۶۴)

أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ سَخَّرَ لَکُمْ ما فِی الْأَرْضِ وَ الْفُلْکَ تَجْرِی فِی الْبَحْرِ بِأَمْرِهِ وَ یُمْسِکُ السَّماءَ أَنْ تَقَعَ عَلَى الْأَرْضِ إِلاَّ بِإِذْنِهِ إِنَّ اللَّهَ بِالنَّاسِ لَرَؤُفٌ رَحِیمٌ (۶۵)

ترجمه:

این یارى بخاطر این است که خداوند شب را داخل روز و روز را داخل شب میکند و خداوند شنوا و بیناست. این یارى بخاطر این است که خدا حق است و آنچه‏ جز او میخوانند باطل است و خداوند بلند مقام و بزرگ است. آیا نمى‏بینى که خداوند از آسمان آب فرستاد و زمین سبز گردید؟ خداوند داراى لطف و آگاه است. او راست آنچه در آسمانهاست و آنچه در زمین است و خدا بى‏نیاز و ستوده است. آیا نمى‏بینى که خدا آنچه در زمین است براى شما رام کرده و کشتى بفرمانش در دریا جارى است و آسمان را از اینکه بر زمین بیفتد، حفظ میکند، مگر اینکه به اراده‏اش باشد؟ خداوند بمردم مهربان و رحیم است.

 

 

 

قرائت:

یدعون: عراقیان- بجز ابو بکر- در اینجا و در سوره لقمان به یاء و دیگران به تاء خوانده‏اند. قرائت تاء بنا بر این است که خطاب به مشرکین باشد. چنان که در آیه: «یا أَیُّهَا النَّاسُ ضُرِبَ مَثَلٌ …» (حج ۷۳) مشرکین هم جزء مخاطبینند. و قرائت یاء بنا بر حکایت است. نظیر: «یَکادُونَ یَسْطُونَ» (حج ۷۲).

 

 

 

اعراب:

فَتُصْبِحُ الْأَرْضُ‏: رفع فعل بخاطر آن است که جواب استفهام نیست. بلکه منظور خبر است. نظیر قول شاعر:

الم تسأل الربع القدیم فینطق‏ و هل یخبرنک الیوم بیداء سملق‏

آیا از خانه و کاشانه کهن سؤال نکردى که نطق کند؟ و آیا امروز بیابان هموار ترا خبر خواهد داد؟

مقصود:

ذلِکَ بِأَنَّ اللَّهَ یُولِجُ اللَّیْلَ فِی النَّهارِ وَ یُولِجُ النَّهارَ فِی اللَّیْلِ‏: این یارى و کمک بخاطر این است که خداوند قسمتى از ساعات شب را کم کرده، داخل روز و قسمتى از ساعات روز را کم کرده، داخل شب میکند.

وَ أَنَّ اللَّهَ سَمِیعٌ بَصِیرٌ: خداوند دعاى مؤمنین را مى‏شنود و بحال آنها بصیر است.

ذلِکَ بِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُ‏: این یارى و مدد الهى نسبت به مؤمنین بخاطر این است که او در گفتار و کردار، صاحب حق است. برخى گفته‏اند: یعنى صفات عظمت وبزرگوارى مخصوص خداست و کسى که به چنین مطلبى معتقد باشد، محق است.

وَ أَنَّ ما یَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ هُوَ الْباطِلُ‏: آنچه بجز خدا میخوانند باطل است.

زیرا نه منشأ ضرر است و نه منشأ نفع.

وَ أَنَّ اللَّهَ هُوَ الْعَلِیُّ الْکَبِیرُ: خداوند برتر از همه است و هر موجودى در قبال بزرگى او ناچیز است.

أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَتُصْبِحُ الْأَرْضُ مُخْضَرَّهً: نمى‏ بینى که خداوند از آسمان باران فرستاد و زمین را سبز و خرم گردانید؟

إِنَّ اللَّهَ لَطِیفٌ خَبِیرٌ: خداوند نسبت به بندگان لطف دارد و روزى آنان را از راهى که ندانند مى‏رساند و به اسرار قلبى آنها آگاه است. برخى گفته‏اند: لطیف یعنى صاحب احاطه به تدبیر امور دقیق و قادر بر هر چه که دیگران قادر نیستند.

لَهُ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ‏: او قادر است که در همه موجوداتى که در زمین و آسمانند، تصرف کند.

وَ إِنَّ اللَّهَ لَهُوَ الْغَنِیُّ الْحَمِیدُ: او از همگان بى‏نیاز و صفاتش و کردارش مورد ستایش است.

أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ سَخَّرَ لَکُمْ ما فِی الْأَرْضِ‏: نمى‏بینى که خداوند تمام موجودات زمین را براى شما مسخر کرده است؟

وَ الْفُلْکَ تَجْرِی فِی الْبَحْرِ بِأَمْرِهِ‏: و نمى‏بینى که کشتى را بر روى دریا براى شما رام ساخته است؟

وَ یُمْسِکُ السَّماءَ أَنْ تَقَعَ عَلَى الْأَرْضِ إِلَّا بِإِذْنِهِ‏: و آسمان بدون اراده او نمیتواند بر زمین سقوط کند. یعنى: اگر خداوند نابودى و ابطال آسمان را اراده کند، بر زمین سقوط مى‏کند و این نظم دل انگیز واژگون میشود.

إِنَّ اللَّهَ بِالنَّاسِ لَرَؤُفٌ رَحِیمٌ‏: خداوند نسبت بمردم مهربانى و رحمت دارد. بهمین جهت است که موجودات زمین و کشتى را رام و آسمان را از متلاشى شدن حفظ کرده است.

 

[سوره الحج (۲۲): آیات ۶۶ تا ۷۰]

وَ هُوَ الَّذِی أَحْیاکُمْ ثُمَّ یُمِیتُکُمْ ثُمَّ یُحْیِیکُمْ إِنَّ الْإِنْسانَ لَکَفُورٌ (۶۶)

لِکُلِّ أُمَّهٍ جَعَلْنا مَنْسَکاً هُمْ ناسِکُوهُ فَلا یُنازِعُنَّکَ فِی الْأَمْرِ وَ ادْعُ إِلى‏ رَبِّکَ إِنَّکَ لَعَلى‏ هُدىً مُسْتَقِیمٍ (۶۷)

وَ إِنْ جادَلُوکَ فَقُلِ اللَّهُ أَعْلَمُ بِما تَعْمَلُونَ (۶۸)

اللَّهُ یَحْکُمُ بَیْنَکُمْ یَوْمَ الْقِیامَهِ فِیما کُنْتُمْ فِیهِ تَخْتَلِفُونَ (۶۹)

أَ لَمْ تَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ یَعْلَمُ ما فِی السَّماءِ وَ الْأَرْضِ إِنَّ ذلِکَ فِی کِتابٍ إِنَّ ذلِکَ عَلَى اللَّهِ یَسِیرٌ (۷۰)

ترجمه:

اوست که شما را حیات بخشید و سپس شما را میمیراند. آن گاه زنده میکند و انسان منکر است. براى هر امتى آئینى قرار دادیم که بر آن عمل کنند. باید در باره امر (قربانى) با تو نزاع نکنند. بسوى خدایت دعوت کن که تو بر دین پایدار هستى. اگر با تو مجادله کنند، بگو: خدا بکردارتان داناتر است. خداوند در باره آنچه در آن اختلاف دارید میان شما حکم میکند. آیا نمیدانى که خداوند بر آنچه در آسمانها و زمین است، علم دارد؟ این مطلب در کتاب محفوظ ثبت است و ثبت در کتاب محفوظ بر خداوند آسان است.

 

مقصود:

مقصود اکنون بذکر دلیل دیگرى بر یگانگى خود پرداخته، مى‏فرماید:

وَ هُوَ الَّذِی أَحْیاکُمْ ثُمَّ یُمِیتُکُمْ ثُمَّ یُحْیِیکُمْ‏: خدا کسى است که شما را بعد از آنکه نطفه و بیجان بودید، حیات بخشید و هنگامى که اجلتان فرا رسید شما را میمیراند و در روز حساب شما را بر مى‏انگیزد. از این بیان استفاده میشود که کسى که قادر بر حیات بخشیدن ابتدایى است، قادر بر حیات بخشیدن مجدد است.

إِنَّ الْإِنْسانَ لَکَفُورٌ: انسان منکر است زیرا با همه دلیل‏هاى روشن خدا را انکار میکند.

لِکُلِّ أُمَّهٍ جَعَلْنا مَنْسَکاً هُمْ ناسِکُوهُ‏: براى هر یک از امت‏هاى گذشته، شریعت و آئینى قرار داده‏ایم که به آن عمل میکرده‏اند. این معنى از ابن عباس است. برخى گویند:

یعنى براى آنها مکانى قرار داده‏ایم که بدان انس گرفته، در آنجا عبادت خدا کرده‏اند.

مناسک حج هم جاهایى است که محل پرستش خداست، مجاهد و قتاده گویند: یعنى براى هر کدام محلى- مثل منى یا جاهاى دیگر- قرار داده‏ایم که در آنجا قربانى کنند.

فَلا یُنازِعُنَّکَ فِی الْأَمْرِ: آنها باید با تو در امر قربانى نزاع نکنند. تو هم باید با آنها نزاع نکنى (معنى باب مفاعله) نزاع آنها این بود که میگفتند: آیا کشته خود را میخورید ولى کشته خدا را نمیخورید؟ یعنى چرا میته را نمیخورید؟

پس حق ندارند در اینباره با پیامبر خدا خصومت کنند.

برخى گویند: مقصود این است که دین آنها نسخ شده است. بنا بر این حق ندارند با پیامبر خدا مجادله کنند.

وَ ادْعُ إِلى‏ رَبِّکَ‏: به سخن آنها گوش نکن و بدعوت خویش بسوى خدا و دین ادامه بده.

إِنَّکَ لَعَلى‏ هُدىً مُسْتَقِیمٍ‏: که تو بر دینى پایدار هستى.

وَ إِنْ جادَلُوکَ فَقُلِ اللَّهُ أَعْلَمُ بِما تَعْمَلُونَ‏: اگر در باره قربانى با تو جدال کنند، بگو: خداوند به تکذیب شما داناتر است و کیفر شما را میدهد. این آیه پیش از فرمان جهاد نازل شده است.

برخى گویند: یعنى اگر از روى عناد و لجاج با تو جدال کنند، تو با آنها جدال نکن و با آنها بگو که: خدا بکردارشان داناتر است.

برخى گویند: اگر در باره نسخ دینشان با تو جدال کنند، آنها را بخدا واگذار.

اللَّهُ یَحْکُمُ بَیْنَکُمْ یَوْمَ الْقِیامَهِ فِیما کُنْتُمْ فِیهِ تَخْتَلِفُونَ‏: خداوند در روز قیامت میان شما فیصله مى‏بخشد و در باره اختلافات شما داورى میکند. اکنون به پیامبر خود میگوید و منظور همه مکلفین است:

أَ لَمْ تَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ یَعْلَمُ ما فِی السَّماءِ وَ الْأَرْضِ‏: آیا نمیدانى که خداوند بر هر بیش و کمى در آسمان و در زمین داناست و هیچ چیز بر او پوشیده نیست.

إِنَّ ذلِکَ فِی کِتابٍ‏: اینها در لوح محفوظ ثبت و ضبطند. (از جبائى) إِنَّ ذلِکَ عَلَى اللَّهِ یَسِیرٌ: نوشتن و ثبت کردن آنها در لوح محفوظ براى خداوند آسان است و نیازى به خطوط و حروف ندارد و او بهر چه امر وجودى بدهد، موجود میشود.

برخى گویند: یعنى حکم در میان شما بر خداوند آسان است.

 

[سوره الحج (۲۲): آیات ۷۱ تا ۷۵]

وَ یَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ ما لَمْ یُنَزِّلْ بِهِ سُلْطاناً وَ ما لَیْسَ لَهُمْ بِهِ عِلْمٌ وَ ما لِلظَّالِمِینَ مِنْ نَصِیرٍ (۷۱)

وَ إِذا تُتْلى‏ عَلَیْهِمْ آیاتُنا بَیِّناتٍ تَعْرِفُ فِی وُجُوهِ الَّذِینَ کَفَرُوا الْمُنْکَرَ یَکادُونَ یَسْطُونَ بِالَّذِینَ یَتْلُونَ عَلَیْهِمْ آیاتِنا قُلْ أَ فَأُنَبِّئُکُمْ بِشَرٍّ مِنْ ذلِکُمُ النَّارُ وَعَدَهَا اللَّهُ الَّذِینَ کَفَرُوا وَ بِئْسَ الْمَصِیرُ (۷۲)

یا أَیُّهَا النَّاسُ ضُرِبَ مَثَلٌ فَاسْتَمِعُوا لَهُ إِنَّ الَّذِینَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ لَنْ یَخْلُقُوا ذُباباً وَ لَوِ اجْتَمَعُوا لَهُ وَ إِنْ یَسْلُبْهُمُ الذُّبابُ شَیْئاً لا یَسْتَنْقِذُوهُ مِنْهُ ضَعُفَ الطَّالِبُ وَ الْمَطْلُوبُ (۷۳)

ما قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ إِنَّ اللَّهَ لَقَوِیٌّ عَزِیزٌ (۷۴)

اللَّهُ یَصْطَفِی مِنَ الْمَلائِکَهِ رُسُلاً وَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ سَمِیعٌ بَصِیرٌ (۷۵)

ترجمه:

جز خداوند، چیزهایى را مى‏پرستند که خداوند حجتى بر آن نازل نکرده و بدان علم ندارند و ستمکاران را یاورى نیست. هنگامى که آیات روشن ما بر آنها خوانده میشود. در صورت کافران، انکار را مى‏شناسى. نزدیک است بر آنهایى که آیات ما را بر ایشان میخوانى حمله‏ور شوند. بگو: آیا شما را بدشوارتر از آن، که آتش دوزخ است آگاه کنم. خداوند آتش را وعده کفار کرده و بد جایگاهى است. اى مردم، مثلى زده شده است. بشنوید. آنهایى که جز خدا پرستش میکنید، مگسى خلق نمیکنند. اگر چه بر آن اجتماع کنند و اگر مگس از آنها چیزى برباید، از او باز نمیگیرند. طالب و مطلوب هر دو ضعیفند. حق عظمت خدا را ادا نکردند.

خداوند قوى و شکست ناپذیر است. خداوند از فرشتگان و مردم فرستادگانى انتخاب میکند. خداوند شنوا و داناست.

قرائت:

یدعون: یعقوب و سهل به یاء و دیگران به تاء خوانده‏اند.

لغت:

سطوه: ترساندن.

مقصود:

اکنون خداوند از حال کفار خبر داده، میفرماید:

وَ یَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ ما لَمْ یُنَزِّلْ بِهِ سُلْطاناً وَ ما لَیْسَ لَهُمْ بِهِ عِلْمٌ‏: اینان به پرستش چیزهایى مى‏پردازند که خداوند متعال حجتى براى پرستش آنها نازل نفرموده و خود به ارزش آنها علم و آگاهى ندارند.

وَ ما لِلظَّالِمِینَ مِنْ نَصِیرٍ: ستمکاران مشرک را یارى نیست که مانع عذابشان گردد.

وَ إِذا تُتْلى‏ عَلَیْهِمْ آیاتُنا بَیِّناتٍ تَعْرِفُ فِی وُجُوهِ الَّذِینَ کَفَرُوا الْمُنْکَرَ:هر گاه آیات قرآن و دیگر حجت‏هاى واضح خداوند بر آنها خوانده شود، در سیماى‏ ایشان اثر انکار و مخالفت را- که عبارت از کراهت و ترش‏رویى است- مى‏شناسى.

یَکادُونَ یَسْطُونَ بِالَّذِینَ یَتْلُونَ عَلَیْهِمْ آیاتِنا: در این وقت چنان حالت خشم پیدا میکنند که نزدیک است بر افرادى که به تلاوت آیات گوش میکنند. حمله‏ور شده، آنها را بزنند.

قُلْ أَ فَأُنَبِّئُکُمْ بِشَرٍّ مِنْ ذلِکُمُ النَّارُ: اى محمد (ص)، به آنها بگو: آیا شما را آگاه کنم به چیزى که از شنیدن قرآن براى شما دشوارتر و ناگوارتر است؟ چنین چیزى آتش سوزان جهنم است.

وَعَدَهَا اللَّهُ الَّذِینَ کَفَرُوا وَ بِئْسَ الْمَصِیرُ: همان آتشى که خداوند مردم کافر را وعده کرده و بد جایگاهى است.

اکنون جمیع مکلفین را مخاطب ساخته، مى‏فرماید:

یا أَیُّهَا النَّاسُ ضُرِبَ مَثَلٌ فَاسْتَمِعُوا لَهُ‏: اى مردم مثلى زده شده است.آن را بشنوید.

اخفش مى‏گوید: اگر گفته شود: مثلى که خداوند زده است، کجاست؟ در پاسخ گفته میشود: در اینجا مثلى زده نشده است. بلکه منظور این است که مشرکین براى من- که خداوندم- شبیهى قرار داده‏اند. سپس مى‏گوید: اکنون گوش کنید تا این چیزى را که شبیه من قرار داده‏اند به شما معرفى کنم.

قتیبى مى‏گوید: در اینجا خداوند مثلى زده و آن این است که این بتها قادر بر خلق مگسى نیستند.

برخى گفته‏اند: یعنى حدیثى مى‏آورم که تعجب آور است. گوش کنید تا ببینید کفار چقدر جاهلند! نظیر «ضربت خیمه» یعنى خیمه را بپاى داشتم.

برخى گویند: ضرب مثل بمنزله ضرب جزیه و مالیات است بر اهل ذمه.

إِنَّ الَّذِینَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ لَنْ یَخْلُقُوا ذُباباً وَ لَوِ اجْتَمَعُوا لَهُ‏: بتهایى که پرستش میکنید، قادر بر آفرینش مگسى نیستند، اگر چه همه آنها با یکدیگر همکارى کنند.

 وَ إِنْ یَسْلُبْهُمُ الذُّبابُ شَیْئاً لا یَسْتَنْقِذُوهُ مِنْهُ‏: اگر مگس از آنها چیزى برباید قادر بر پس گرفتن آن نیستند.

ابن عباس گوید: به بتها زعفران مى‏مالیدند. همین که خشک مى‏شد، مگس‏ها مى‏آمدند و زعفرانها را مى‏بردند.

ضَعُفَ الطَّالِبُ وَ الْمَطْلُوبُ‏: هم مگس ضعیف است و هم بت. ضحاک مى‏گوید:

یعنى هم پرستنده ضعیف است و هم پرستیده.

ما قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ‏: خدا را آن چنان که باید و شاید تعظیم نکردند و نشناختند. زیرا این بتهاى ناچیز را شریک او شناختند.

إِنَّ اللَّهَ لَقَوِیٌّ عَزِیزٌ: خداوند تواناست و کسى نمیتواند او را مغلوب سازد.

اللَّهُ یَصْطَفِی مِنَ الْمَلائِکَهِ رُسُلًا وَ مِنَ النَّاسِ‏: خداوند از میان فرشتگان و مردم، فرستادگانى چون جبرئیل و میکائیل و پیامبران، برگزیده، به سوى مردم مى‏فرستد.

إِنَّ اللَّهَ سَمِیعٌ بَصِیرٌ: خداوند سخن آنها را مى‏شنود و بمکنونات قلبى و کارهاى آنها بیناست.

نظم آیات:

«وَ یَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ» به‏ «إِنَّکَ لَعَلى‏ هُدىً مُسْتَقِیمٍ» متصل است. یعنى تو براه راست هستى و مخالفین تو پرستنده بتهایند.

«یا أَیُّهَا النَّاسُ ضُرِبَ مَثَلٌ» به‏ «وَ یَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ» متصل است.

یعنى چیزى را که بر خلق مگسى قادر نیست و از مگسى ضعیف‏تر است، چگونه مى‏پرستند؟! سپس مى‏گوید: «ما قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ» یعنى کسانى که براى خداوند بزرگ شریک قرار مى‏دهند، او را نشناخته‏اند. وانگهى انبیاء و ملائکه هم قابل پرستش نیستند. بلکه برگزیده خدایند. (اللَّهُ یَصْطَفِی …)

 

[سوره الحج (۲۲): آیات ۷۶ تا ۷۸]

یَعْلَمُ ما بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَ ما خَلْفَهُمْ وَ إِلَى اللَّهِ تُرْجَعُ الْأُمُورُ (۷۶)

یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا ارْکَعُوا وَ اسْجُدُوا وَ اعْبُدُوا رَبَّکُمْ وَ افْعَلُوا الْخَیْرَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ (۷۷)

وَ جاهِدُوا فِی اللَّهِ حَقَّ جِهادِهِ هُوَ اجْتَباکُمْ وَ ما جَعَلَ عَلَیْکُمْ فِی الدِّینِ مِنْ حَرَجٍ مِلَّهَ أَبِیکُمْ إِبْراهِیمَ هُوَ سَمَّاکُمُ الْمُسْلِمِینَ مِنْ قَبْلُ وَ فِی هذا لِیَکُونَ الرَّسُولُ شَهِیداً عَلَیْکُمْ وَ تَکُونُوا شُهَداءَ عَلَى النَّاسِ فَأَقِیمُوا الصَّلاهَ وَ آتُوا الزَّکاهَ وَ اعْتَصِمُوا بِاللَّهِ هُوَ مَوْلاکُمْ فَنِعْمَ الْمَوْلى‏ وَ نِعْمَ النَّصِیرُ (۷۸)

ترجمه:

به آنچه در پیش دارند و آنچه پشت سر گذاشته‏اند، عالم است و بازگشت امور به خداست. اى مردم مؤمن، رکوع کنید و سجده کنید و خدایتان را پرستش کنید و کار نیکو انجام دهید تا رستگار شوید. در راه خدا- به حق- جهاد کنید. او شما را برگزید و در دین بر شما حرجى قرار نداد. دینى که همان دین پدر شما ابراهیم است. خداوند شما را پیش از این و در این قرآن، مسلمان نامیده است، تا پیامبر گواه شما و شما گواه مردم باشید. پس نماز را بپاى دارید و زکات را بدهید و بدین خدا چنگ بزنید.

خداوند مولاى شماست او نیکو مولى و نیکو یاورى است.

اعراب:

حَقَّ جِهادِهِ‏: مفعول مطلق نوعى.

مِنْ حَرَجٍ‏: حرف جر زائده است.

مِلَّهَ أَبِیکُمْ‏: منصوب به اضمار فعل. یعنى: اتبعوا مله … یا به اضمار «علیکم».

مقصود:

قبلا خداوند بعضى از صفات خود را از قبیل شنوایى و دانایى ذکر کرد.

اکنون مى‏فرماید:

یَعْلَمُ ما بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَ ما خَلْفَهُمْ‏: خداوند به قیامت و حوادث آن و سایر امورى که مردم در پیش دارند و امور و حوادثى که در پشت سر گذاشته‏اند، آگاه است.

برخى گویند: یعنى خداوند به اول و آخر اعمال ایشان آگاه است. و برخى گویند: یعنى خداوند به آنچه قبل از آفرینش ملائکه و انبیاء و بعد از آن بوده و هست آگاه است.

وَ إِلَى اللَّهِ تُرْجَعُ الْأُمُورُ: روز قیامت، همه امور بخدا بازگشت میکند و در آن روز احدى را امر و نهیى نیست.

اکنون مؤمنین را مخاطب ساخته، مى‏فرماید:

یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا ارْکَعُوا وَ اسْجُدُوا وَ اعْبُدُوا رَبَّکُمْ وَ افْعَلُوا الْخَیْرَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ‏: اى مؤمنان، نماز بگزارید و خداى را پرستش کنید و صله رحم و مکارم اخلاق بجاى آورید و تنها به اداى واجبات اکتفاء نکنید. بلکه بکارهایى از قبیل فریاد رسى درماندگان و کمک به ضعیفان و نیکى به پدر و مادر بپردازید. تا رستگار و سعادتمند شوید.

وَ جاهِدُوا فِی اللَّهِ حَقَّ جِهادِهِ‏: بیشتر مفسرین معتقدند که مقصود از جهاد در راه خدا، در اینجا همه کارهاى نیکو و عبادت است و گفته‏اند: حق جهاد این است که کارها را به نیت خالص و صادق انجام دهید. سدى گوید: منظور این است خدا را اطاعت کنند و هیچگاه معصیتش نکنند. اما ضحاک گوید: منظور از جهاد، شمشیر زدن در راه خدا و جنگ با کافران است، اگر چه پدر و فرزند باشند. از عبد اللَّه بن مبارک روایت شده که منظور جهاد با نفس و هواى نفس است.

هُوَ اجْتَباکُمْ‏: خداوند شما را براى دین خود برگزیده است.

وَ ما جَعَلَ عَلَیْکُمْ فِی الدِّینِ مِنْ حَرَجٍ‏: خداوند در دین خود شما را در تنگنایى که نتوانید از عقاب خارج و خلاص شوید، قرار نداده، بلکه راه توبه و کفاره و رد مظالم را بروى شما بازگذاشته است، تا از گناهان خلاص شوید. بنا بر این در آئین اسلام، چیزى نیست که نتوان از عقاب آن خلاص شد و از این جهت، هیچکس را در ترک آمادگى براى قیامت عذرى نیست.

برخى گویند: یعنى خداوند کار دین را بر شما دشوار نساخته و تکلیفى که از عهده‏اش بر نیائید براى شما تعیین نکرده است. بنا بر این در ترک تکالیف عذرى ندارید.

برخى گویند: منظور این است که به شما رخصت داده که در سختیها و دشواریها نماز قصر بخوانید و تیمم بگیرید و میته بخورید.

مِلَّهَ أَبِیکُمْ إِبْراهِیمَ‏: بر کیش پدرتان ابراهیم پایدار بمانید. زیرا کیش ابراهیم داخل در کیش محمد (ص) است. علت اینکه: ابراهیم را پدر همه نامیده این است که احترامش بر همه مسلمانان واجب است. هم چنان که احترام پدر بر فرزند واجب است. قرآن هم زنان پیامبر را مادر مؤمنین خوانده است. برخى گویند: عرب فرزند اسماعیل و بیشتر عجم فرزند اسحاق و این دو، فرزندان ابراهیمند. پس غالب مردم اولاد ابراهیمند.

هُوَ سَمَّاکُمُ الْمُسْلِمِینَ مِنْ قَبْلُ وَ فِی هذا: خداوند پیش از نزول قرآن و در این قرآن شما را مسلمان نامیده است. برخى گویند: یعنى ابراهیم شما را مسلمان‏ نامیده، چنان که به پیشگاه خداوند عرض کرد: «وَ مِنْ ذُرِّیَّتِنا أُمَّهً مُسْلِمَهً لَکَ» (خدایا از فرزندان ما امتى بوجود آور که در پیشگاه تو مسلمان و اهل تسلیم باشند: بقره ۱۲۸) لِیَکُونَ الرَّسُولُ شَهِیداً عَلَیْکُمْ وَ تَکُونُوا شُهَداءَ عَلَى النَّاسِ‏: تا پیامبر شاهد طاعت و پذیرش شما باشد و بر اثر شهادت او عدالت و شایستگى شما محرز شود و بر امتهاى گذشته شهادت دهید که پیامبران رسالت خدا را به آنها ابلاغ کردند و دسته‏اى از آنها نپذیرفتند و کافرشان مستوجب آتش و مؤمنشان شایسته بهشتند. این آیه عالیترین مراتب را براى مسلمانان ثابت مى‏کند. نظیر: «وَ کَذلِکَ جَعَلْناکُمْ أُمَّهً وَسَطاً …» (بقره ۱۴۳).

برخى گویند: یعنى پیامبر گواه باشد که رسالت خدا را به شما ابلاغ کرده و شما بعد از او گواه دیگران بوده، سخنان پیامبر را به ایشان ابلاغ کنید.

فَأَقِیمُوا الصَّلاهَ وَ آتُوا الزَّکاهَ: نماز و زکات دو فریضه‏اند که خداوند شما را به انجام آنها موظف کرده است. از انجام آنها خوددارى نکنید.

عبد اللَّه بن عمر از پیامبر گرامى اسلام روایت کرده که: نماز جز به پرداخت زکات قبول نمیشود.

وَ اعْتَصِمُوا بِاللَّهِ‏: بدین خدا چنگ بزنید و از معصیت او خوددارى کنید.

برخى گویند: یعنى بوسیله خدا از دشمنان خود را حفظ کنید و در پناه او از خطرات ایمن باشید. برخى گویند: یعنى بخدا اعتماد و توکل کنید.

هُوَ مَوْلاکُمْ فَنِعْمَ الْمَوْلى‏ وَ نِعْمَ النَّصِیرُ: او ولى و یاور و سرپرست و مالک شماست و براى کسانى که او را دوست دارند و از او یارى بخواهند، مولى و یاور خوبى است. برخى گویند: یعنى مولاى خوبى است، زیرا با اینکه معصیت مى‏کنید، روزى خود را از شما دریغ نمیدارد و یاور خوبى است، زیرا شما را براى اطاعت، کمک مى‏کند.


[۱] – این روایت که در بعضى از کتب دیگر هم آمده، قابل قبول نیست، زیرا تحریم جنگ در ماه‏هاى حرام از مختصات آئین اسلام نیست. بلکه عرب جاهلى هم جنگ در ماه‏هاى حرام را حرام میدانست و بنا بر این چه معنى دارد که گفته شود: مشرکین بخاطر اینکه میدانستند که اصحاب پیامبر( ص) در ماه محترم نمیجنگند، جنگ را آغاز کردند؟

در تفسیر جامع الجوامع آمده است که: مسلمانان به پیامبر عرض کردند: شهدایى که در میدانهاى جنگ کشته شده‏اند، تمامشان در پیشگاه خدا معلوم است. ولى ما که کشته نمیشویم از آن اجر محرومیم. از اینرو خداوند فرمود:

وَ الَّذِینَ هاجَرُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ ثُمَّ قُتِلُوا أَوْ ماتُوا … وَ إِنَّ اللَّهَ لَعَلِیمٌ حَلِیمٌ. بدینترتیب بیان شد که فضیلت مهاجرت در راه خداست، اعم از اینکه شخص کشته شود یا بمیرد.

 

ترجمه تفسیر مجمع البیان ج‏۱۷

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Back to top button
-+=