الزمر - ترجمه مجمع البیان

ترجمه مجمع البیان فی تفسیر القرآن فضل بن حسن طبرسی سوره الزمر ۶۷ الی ۷۰

[سوره الزمر (۳۹): آیات ۶۷ تا ۷۰]

وَ ما قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ وَ الْأَرْضُ جَمِیعاً قَبْضَتُهُ یَوْمَ الْقِیامَهِ وَ السَّماواتُ مَطْوِیَّاتٌ بِیَمِینِهِ سُبْحانَهُ وَ تَعالى‏ عَمَّا یُشْرِکُونَ (۶۷)

وَ نُفِخَ فِی الصُّورِ فَصَعِقَ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ مَنْ فِی الْأَرْضِ إِلاَّ مَنْ شاءَ اللَّهُ ثُمَّ نُفِخَ فِیهِ أُخْرى‏ فَإِذا هُمْ قِیامٌ یَنْظُرُونَ (۶۸)

وَ أَشْرَقَتِ الْأَرْضُ بِنُورِ رَبِّها وَ وُضِعَ الْکِتابُ وَ جِی‏ءَ بِالنَّبِیِّینَ وَ الشُّهَداءِ وَ قُضِیَ بَیْنَهُمْ بِالْحَقِّ وَ هُمْ لا یُظْلَمُونَ (۶۹)

وَ وُفِّیَتْ کُلُّ نَفْسٍ ما عَمِلَتْ وَ هُوَ أَعْلَمُ بِما یَفْعَلُونَ (۷۰)

ترجمه:

و ارج نگذاردند بر خدا حق ارجش، و زمین، همه آن در قبضه اوست در روز قیامت، و آسمانها پیچیده دست قدرت اوست، منزه و برتر است از آنچه شرک مى‏ورزند.

و دمیده شد در صور پس بیهوش افتاد آن که در آسمانها و آن که در زمین است مگر آن که را خدا خواست، سپس دوباره دمیده شد، پس ناگاه ایشانند ایستادگان نگران. و درخشید زمین بنور پروردگارش واگذارده شد کتاب و آورده شدند پیامبران و گواهان، و داورى شد میان ایشان به حق‏ و آنان ستم نشوند.

و پرداخت شد به هر کسى آن چه انجام داد و او داناتر است به آن چه انجام مى ‏دهند.

اعراب:

جمیعا- نصب داده شده چون حال است و عامل آن محذوف است و تقدیر چنین است (و الارض اذا کانت مجتمعه قبضته)، «زمین زمانى که مجتمع است در قبضه اوست»، پس (اذا) ظرف زمان بوده و عامل آن (قبضته) میباشد و (کان) در اینجا تامه است چه این که اگر ناقص بود باید (جمیعا) خبر آن باشد و درست نمى‏بود که حال باشد.

تفسیر:

سپس خداوند از حال کافران خبر مى‏ دهد و مى‏ گوید:

وَ ما قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ‏ (و ارج نگذاردند خداى را حق ارجش) یعنى خدا را مناسب و سزاوار عظمت و بزرگیش، تعظیم نکردند، زیرا غیر از خداوند را عبادت کردند و پیامبرش را امر کردند که غیر او را عبادت کند، این سخن از «حسن» و «سدى» نقل شده است.

«مبرد» گفته که اصل این سخن از آنجا است که مى ‏گویى: (فلانى عظیم القدر است) و از این جمله جلالت و بزرگى او را اراده مى‏کنى، و (قدر) اختصاص دادن چیزیست به بزرگى و کوچکى و تساوى.

و برخى گفته مقصود از این آیه چنین است که، ستایش نکردند خداى را آن چنان که سزاوار بود، زیرا بعث و رستاخیز را انکار کردند و خدا را چنین وصف کرده و شناختند که خداوند مردم را بیهوده آفریده و از بازگردانیدن و قیامت عاجز است.

«زمین در قبضه خداست»

وَ الْأَرْضُ جَمِیعاً قَبْضَتُهُ یَوْمَ الْقِیامَه

(و همه زمین در قبضه اوست در روز قیامت) قبضه- این کلمه در لغت به این معنى آمده که: (ما قبضت علیه بجمیع‏ کفلک)، «آن چه با همه کف دست خود فرا گیرى» خداوند با این بیان از کمال قدرت خود خبر داده و یادآور مى‏شود که زمین با همه بزرگیش در تحت قدرت اوست مانند چیزى که قابض در کف دست خود درمى‏آورد، پس در قبضه ‏اش مى ‏شود، این سخن بر اساس سخنان مردم مى‏باشد که خداوند خواسته است بر ما به آسانى بفهماند چه این که ما مى‏گوئیم، این چیز در قبضه فلانى و در دست فلانى است زمانى که تصرف آن بر او آسان باشد اگر چه قبض نکرده است‏

آسمانها پیچیده دست قدرت اوست‏

و همچنین است قول خداوند که مى ‏فرماید:

وَ السَّماواتُ مَطْوِیَّاتٌ بِیَمِینِهِ‏ (و آسمانها پیچیده دست او هستند) یعنى مى‏گرداند با قدرت خود هم چنان که ما چیزى را که توانایى داریم با دست خود مى‏گردانیم، به کار بردن «یمین- دست» براى مبالغه در قدرت و ثابت کردن بیشتر مالکیت است، چنان که خداوند میفرماید: (أَوْ ما مَلَکَتْ أَیْمانُکُمْ)، «آن چه مالک شد دستهایتان» یعنى آن چه در تحت قدرت شماست، زیرا ملک چیزى نیست که بدون یسار و اعضاء دیگر بدن به (یمین) اختصاص داشته باشد.

و برخى گفته ‏اند: معنى چنین است که آسمانها محفوظ و مصون به قوت خداوند است و (یمین) را به معنى (قوت) گرفته ‏اند چنان که شاعر میگوید:

اذا ما رایه رفعت لمجد تلقاها عرابه بالیمین‏

«زمانى که پرچمى نباشد که براى عظمت افراشته گردد- آن را «عرابه» به دست (یمین) خود قرار گیرد»[۱].

سپس خداوند خود را تنزیه و پاک مى‏کند از آنچه به او شریک قائل میشوند

و مى ‏گوید:

سُبْحانَهُ وَ تَعالى‏ عَمَّا یُشْرِکُونَ‏ (منزه و برتر است از آن چه شرک مى‏ورزند) یعنى از آن چه شبیه و مثل به او نسبت مى‏ دهند.

«صور» دمیده میشود

وَ نُفِخَ فِی الصُّورِ (و دمیده شد در صور) و آن شاخى است که «اسرافیل» در آن مى‏دمد.

حکمت در دمیده شدن (صور) این است که خداوند آن را نشانه ‏اى قرار داده تا خردمندان پایان کار خود را در جهان تکلیف دانسته و آغاز خلقت جدید را متوجه شوند، پس این را تشبیه کرده به آنچه در میان مردم متعارف است که هنگام کوچ و رحلت و نزول و فرود بوق مى ‏زنند و براى مردم چه مثالى بهتر از این مى‏توان در این حادثه به کار برد.

برخى گفته ‏اند (صور) جمع صورت است، گویا که در صورتها و چهره ‏هاى مردم دمیده مى‏ شود و این قول «قتاده» است و نیز از او نقل شده که (صور) را بفتح واو قرائت کرده است.

فَصَعِقَ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ مَنْ فِی الْأَرْضِ‏ (پس بیهوش بر زمین افتاد آن که در آسمانها و آن که در زمین است) یعنى از سختى و شدت این صیحه و فریاد که از (صور) خارج مى‏ شود همه آنها که در آسمانها و زمین است مى ‏میرند.

گفته م ى‏شود: (صعق فلان)، «فلانى بیهوش شد» زمانى که بمیرد به حال وحشتناک چون صیحه ‏اى که عظیم باشد.

إِلَّا مَنْ شاءَ اللَّهُ‏ (مگر آن که را خدا بخواهد) در معنى مستثنى (یعنى آن کسى که از خطر صور و بیهوشى معاف است) اختلاف شده است.

برخى گفته ‏اند افراد مستثنى عبارتند از: «جبرئیل»، «میکائیل»، «اسرافیل» و ملک الموت یعنى «عزرائیل». و این سخن از «سدى» نقل شده‏ و نیز روایت مرفوعى در این باب نقل کرده‏ اند.

و عده ‏اى گفته ‏اند: افراد مستثنى عبارتند از شهیدان در راه خداوند و این سخن را «سعید بن جبیر» و «عطا» از «ابن عباس» و «ابو هریره»، از پیغمبر (ص) نقل کرده‏اند که آن حضرت درباره این آیه از کسانى که شامل بیهوشى مرگ‏آور نمى‏ شوند از جبرائیل سؤال کرد و او جواب گفت که ایشان شهیدان مى ‏باشند که شمشیرهاى خود را کنار عرش به کمر بسته ‏اند.

ثُمَّ نُفِخَ فِیهِ أُخْرى‏ (سپس دو باره در صور دمیده شد) مراد از نفخه دوباره نفخه بعث و رستاخیز است که آن نفخه دوم است.

«قتاده» در حدیث مرفوعى که نقل کرده گوید: میان دو نفخه از جهت زمان چهل سال مى ‏باشد، و گفته شده که خداوند پس از نفخ صور و مردن افراد، اجسام را نابود کرده و دوباره ایشان را بازمیگرداند و خداوند هم با این بیان:

فَإِذا هُمْ قِیامٌ‏ (پس ناگهان ایشانند ایستادگان) از سرعت ایجاد و پدید آوردنشان خبر مى‏ دهد، زیرا خداوند سبحان زمانى که نفخه دوم دمیده شد ایشان را پس از آن باز مى‏ گرداند، پس ایشان از گورهاى خود برخاسته و مى ‏ایستند.

یَنْظُرُونَ‏ (مى ‏نگرند) یعنى منتظرند تا چه شود بر ایشان و به چه چیزى دستور داده شوند.

وَ أَشْرَقَتِ الْأَرْضُ بِنُورِ رَبِّها (و درخشید زمین به نور پروردگارش) یعنى روشن شد زمین به عدل پروردگارش در روز قیامت، زیرا نور و روشنایى زمین به عدل و داد است، چنان که نور علم و دانش به عمل و کردار است، و این سخن «حسن» و «سدى» مى ‏باشد.

و برخى گفته ‏اند: زمین مى ‏درخشد به نورى که خداوند خلق کرده و به واسطه آن زمین قیامت را روشن ساخته بدون این که نور خورشید و ماهى در کار باشد

وَ وُضِعَ الْکِتابُ‏ (و گذارده شد کتاب) یعنى کتابهایى که فرشتگان اعمال بنى آدم را در آنها نوشته ‏اند در دسته اى مردم قرار داده مى ‏شود تا در آنها اعمال و کردار خود را بخوانند.

تذکر این نکته لازم است که لفظ (کتاب) اگر چه مفرد است ولى چون اسم جنس است معنى جمع را میرساند، یعنى گذارده میشود کتاب هر انسانى در یمین (دست راست) یا شمالش (دست چپ) وَ جِی‏ءَ بِالنَّبِیِّینَ وَ الشُّهَداءِ (و آورده شده پیامبران و گواهان)

۱- و آنها کسانى هستند که گواهى مى‏ کنند کار پیامبران را نسبت به امت ایشان. به این که پیامبران تبلیغ کردند ولى مردم تکذیب کردند، این سخن «ابن عباس» و «سعید بن جبیر» است.

۲- و قول دیگر این که آنان (گواهان کسانند که در راه خدا کشته شده اند، این سخن از «سدى» نقل شده است.

۳- و گفته شده که گواهان، افراد عادلى هستند که گواهى مى‏ کنند به مردم آن چه را که از ایشان دیده ‏اند، و این سخن «جبائى» و «ابى مسلم» مى ‏باشد. باید گفت: عادت مردم نیز چنین است که قضا و حکم را در پیش عده ‏اى از گواهان عادل انجام مى ‏دهند.

۴- نظر چهارم این است که آنان (گواهان) نگهبانانى از فرشتگانند و دلیل این سخن قول خداوند متعال است که مى‏ فرماید: (وَ جاءَتْ کُلُّ نَفْسٍ مَعَها سائِقٌ وَ شَهِیدٌ)، «آمد هر کسى با او بود راننده‏ اى و گواهى- سوره ق- ۲۱» ۵- گواهان عبارت است از کلیه اعضاء و جوارح و مکان و زمان.

وَ قُضِیَ بَیْنَهُمْ بِالْحَقِّ وَ هُمْ لا یُظْلَمُونَ‏ (و داورى شد میان ایشان به حق و آنان ستم گردیده نمى ‏شوند) یعنى تفصیل داده شود میان مردم به حق و چیزى از ثواب از کسى که مستحق آن است کم نمى‏شود و به کسى اگر مستحق وسزاوار نباشد عذاب نمى‏ شود.

وَ وُفِّیَتْ کُلُّ نَفْسٍ ما عَمِلَتْ‏ (و تمام داده شود به هر کسى آن چه عمل کرده است) یعنى داده شود به هر کسى که عمل به واجبات کرده پاداش آن چه عمل کرده است و این وفاء، کاملا و بدون نقصان انجام مى‏شود.

وَ هُوَ أَعْلَمُ بِما یَفْعَلُونَ‏ (و او داناتر است به آنچه انجام مى‏دهند) یعنى خداوند داناتر از همه است به آن چه که از طاعت و معصیت او، مردم انجام مى‏دهند، و ملائکه را به خاطر داشتن احتیاج به ایشان امر نکرده است که اعمال مردم را بنویسند بلکه ایشان را امر به نوشتن اعمال مردم کرده که تأکید زیادى شده و ایشان بدانند که مجازات مى‏شوند به حسب آنچه عمل کردند.

 نظم:

در آیه اول از آیات گذشته خداوند متعال این جمله را (وَ ما قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ)، «قدر نگذاشتند خداى را به حق قدرش» یعنى خدا را به حق و سزاوار بزرگى و عظمتش، تعظیم نکردند، با جمله‏ (وَ الْأَرْضُ جَمِیعاً قَبْضَتُهُ یَوْمَ الْقِیامَهِ)، «زمین در روز قیامت در قبضه اوست» پیوسته و متصل کرده است و بیان مى‏کند:

خداوند با این که بر تمام آسمانها و زمین قدرت دارد ولى کافران با خدا دیگران را نیز عبادت و پرستش کردند.

_________________________________________________________________

[۱] این شعر را شخصى بنام« شماخ» گفته و« جوهرى» آن را به« حطیئه» نسبت داده است و« عرابه» اسم مردى از« انصار» مى‏باشد.

ترجمه تفسیر مجمع البیان، ج‏۲۱

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
-+=