یونس --ترجمه مجمع البيان

ترجمه مجمع البیان فی تفسیر القرآن فضل بن حسن طبرسی سوره یونس ۱ الی ۱۰

سوره یونس‏

بیشتر مفسران گفته ‏اند که این سوره در مکه نازل شده ولى ابن عباس و قتاده گویند: سه آیه آن یعنى از آیه‏ «فَإِنْ کُنْتَ فِی شَکٍّ …» تا سه آیه، در مدینه و ما بقى در مکه نازل گردید. و ابن مبارک گوید: جز آیه‏ «وَ مِنْهُمْ مَنْ یُؤْمِنُ بِهِ …» که در شأن یهود نازل شد ما بقى آن مکى است.

 

 

 

فضیلت این سوره‏

ابى بن کعب از رسول خدا- صلى اللَّه علیه و آله- روایت کرده که فرمود: هر کس این سوره را بخواند ده حسنه خدا بدو عطا میکند بشماره هر کس که یونس پیغمبر را تصدیق کرده و یا تکذیب نموده، و بشماره هر کس که همراه فرعون غرق شده است.

و از امام صادق علیه السلام روایت شده که فرمود: هر که سوره یونس را در هر دو ماه یا سه ماه (یک بار) بخواند ترس آنکه وى از جاهلان باشد براى او نیست، و در روز قیامت از مقربان خواهد بود.

[سوره یونس (۱۰): آیات ۱ تا ۲]

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ‏

الر تِلْکَ آیاتُ الْکِتابِ الْحَکِیمِ (۱)

أَ کانَ لِلنَّاسِ عَجَباً أَنْ أَوْحَیْنا إِلى‏ رَجُلٍ مِنْهُمْ أَنْ أَنْذِرِ النَّاسَ وَ بَشِّرِ الَّذِینَ آمَنُوا أَنَّ لَهُمْ قَدَمَ صِدْقٍ عِنْدَ رَبِّهِمْ قالَ الْکافِرُونَ إِنَّ هذا لَساحِرٌ مُبِینٌ (۲)

 

 

ترجمه‏

بنام خداوند بخشاینده مهربان.

 الف، لام، را این آیه ‏هاى کتاب محکمه (الهى) است (۱)

آیا براى این مردم شگفت‏آور است که وحى کنیم بمردى از ایشان که مردم را بترسان و نوید ده آنان را که ایمان آورده ‏اند بمقام والایى که نزد پروردگارشان دارند کافران گویند: این (مرد) جادوگرى است آشکار (۲).

 

 

 

شرح لغات:

آیه: نشانه‏ اى است که از جهت مخصوصى بمقطع سخن آگاهى دهد.

حکیم: در اینجا بمعناى محکم است. چنانچه اعشى در شعر خود گوید:

و غریبه تأتى الملوک حکیمه قد قلتها لیقال من ذا قالها[۱]

و برخى گفته‏ اند: حکیم بمعناى حاکم (و داور) است بدلیل آنکه خداوند در جاى دیگر درباره قرآن فرمود: «لِیَحْکُمَ بَیْنَ النَّاسِ فِیمَا اخْتَلَفُوا فِیهِ».

قدم: بگفته ازهرى چیزى است که انسان آن را پیش از خود میفرستد که براى وى ذخیره ‏اى باشد. و ابن اعرابى گفته: قدم بمعناى متقدم در شرف است. و ابو عبیده‏

و کسایى گفته ‏اند: هر کس در کار خیر و یا کار شرى پیشقدم شود عرب او را «قدم» گویند، چنانچه گویند: فلانى را در اسلام قدمى است. یعنى تقدم دارد.

 

 

 

 

تفسیر:

معناى حروف معجمه اوائل سوره‏ها پیش از این (در سوره بقره) گفته شد.

«تِلْکَ آیاتُ الْکِتابِ الْحَکِیمِ» یعنى آیه ‏هایى که ذکر آن در پیش شده یا آیه‏ هایى که بر محمد نازل گردیده آنها آیات کریم قرآنى است که از هر باطلى محفوظ و از هر فساد و تباهى ممنوع است. اختلاف و دروغى در آن نیست.

و برخى گفته ‏اند: «تلک» اشاره بسوره ‏هاى قرآن است. یعنى این سوره ‏ها آیه ‏هاى کتاب حکیم یعنى لوح محفوظ است، و اینکه آن را محکم نامیده چون گویاى بحکمت است، و یا براى آنکه علوم و حکمت را جمع کرده. و قولى است که علت توصیف کتاب به «حکیم» آن است که کتاب دلیل و راهنماى بر حق است مانند کسى که گویاى بحق باشد، و هم براى آنکه بانسان معرفت و بینشى میدهد که بدانوسیله راه هلاکت را از طریق نجات و رستگارى تمیز میدهد.

«أَ کانَ لِلنَّاسِ عَجَباً أَنْ أَوْحَیْنا إِلى‏ رَجُلٍ مِنْهُمْ أَنْ أَنْذِرِ النَّاسَ» جمله بصورت استفهام است اما منظور انکار است (و باصطلاح استفهام انکارى است) و چنانچه بعضى گفته ‏اند:

منظور از «ناس»- مردم- نیز مردم مکه هستند، یعنى ما در شگفتیم که آیا خداى سبحان جز یتیم ابى طالب کسى را پیدا نکرد که وى را بعنوان پیغمبرى براى مردم بفرستد. و روى این ترتیب معناى آیه این میشود که: آیا اینکه ما بیکى از این مردم وحى کردیم تا مردم را بترساند موجب تعجب و شگفت است! یعنى براى چه تعجب میکنند و چرا باید تعجب کنند که ما بمردى از خودشان وحى کنیم! با اینکه اینجا جاى تعجب نیست، و پیش نظر هر عاقلى چنین برنامه‏اى لازم و واجب بود، زیرا وقتى خداى- تعالى عقل بندگانش را کامل فرمود، و معرفت خویش و اداى شکرش را بر آنان واجب ساخت، و این هم معلوم بود که آنها باین راه نیایند و اصلاح نگردند جز بوسیله شخصى که از نزدیک بیاید و آنها را بخدا دعوت کند، و کسى باشد که آنها را بیاد خدا انداخته‏ و متنبه شان سازد، در اینصورت از روى حکمت انجام چنین کارى بر خداوند لازم بود.

سپس بدنبال این مطلب خداوند آن وجهى را که بخاطر آن پیغمبر را فرستاد و آنچه را بدو وحى کرده ذکر فرموده با این جمله که گوید: ما بدو وحى کردیم که مردم را بعذاب آگاه کن، و بدان بیمشان ده.

«وَ بَشِّرِ الَّذِینَ آمَنُوا أَنَّ لَهُمْ قَدَمَ صِدْقٍ عِنْدَ رَبِّهِمْ» و وسیله شرافت و خلود در نعمتهاى بهشتى را براى آنها معرفى کن، تا ضمناً ارزش و ارج اعمال صالح و کارهاى نیک هم معلوم گردد. و برخى گفته ‏اند: منظور از «قدم صدق» پاداش نیک و مقام ارجمندى است که در نتیجه پیش فرستادن اعمال نیک بدان داده شود. و یا منظور سعادتى است که قبلا براى آنها سبق ذکر یافته. و این هر دو وجه از ابن عباس نقل شده. و مؤید این قول دوم است آیه شریفه: «إِنَّ الَّذِینَ سَبَقَتْ لَهُمْ مِنَّا الْحُسْنى‏ …»[۲].

و قول دیگر آن است که معناى‏ «قَدَمَ صِدْقٍ» پیش انداختن خداوند آنها را در روز قیامت میباشد، چنانچه در آن حدیث نیز فرموده است: «نحن الآخرون السابقون یوم القیامه»- مائیم آن امتى که از نظر زمان آخرین امت هستیم ولى در روز قیامت بر دیگران سبقت جوییم- و برخى گویند: «قَدَمَ صِدْقٍ» یعنى شفاعت محمد- صلى اللَّه علیه و آله- در روز قیامت. و این وجهى است که ابو سعید خدرى گفته و از امام صادق علیه السلام نیز روایت شده.

«قالَ الْکافِرُونَ إِنَّ هذا لَساحِرٌ مُبِینٌ» کافران گویند: این پیغمبر ساحرى است که سحرش آشکار است. و این سخن دلیل بر عجز و ناتوانى آنها از معارضه با قرآن کریم بوده که به این گفتار متوسل شده‏ اند، و آن را بسحر و جادو منسوب داشته‏ اند.

[ آیات ۳ تا ۴]

إِنَّ رَبَّکُمُ اللَّهُ الَّذِی خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ فِی سِتَّهِ أَیَّامٍ ثُمَّ اسْتَوى‏ عَلَى الْعَرْشِ یُدَبِّرُ الْأَمْرَ ما مِنْ شَفِیعٍ إِلاَّ مِنْ بَعْدِ إِذْنِهِ ذلِکُمُ اللَّهُ رَبُّکُمْ فَاعْبُدُوهُ أَ فَلا تَذَکَّرُونَ (۳)

إِلَیْهِ مَرْجِعُکُمْ جَمِیعاً وَعْدَ اللَّهِ حَقًّا إِنَّهُ یَبْدَؤُا الْخَلْقَ ثُمَّ یُعِیدُهُ لِیَجْزِیَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ بِالْقِسْطِ وَ الَّذِینَ کَفَرُوا لَهُمْ شَرابٌ مِنْ حَمِیمٍ وَ عَذابٌ أَلِیمٌ بِما کانُوا یَکْفُرُونَ (۴)

 

 

 

ترجمه:

بحقیقت پروردگار شما آن خدایى است که آسمانها و زمین را در شش روز آفرید آن گاه بعرش پرداخت، کار را تدبیر کند، شفیعى جز پس از اذن او نیست این خداوند بحقیقت پروردگار شما است او را بپرستید چرا متذکر نمى‏ شوید (۴)

بازگشت شما همگى بسوى او است، وعده خدا حق است، براستى او است که خلق را در ابتداء بیافرید سپس بازش گرداند تا آنان را که ایمان آورده و کار شایسته کردند بعدل و انصاف پاداش دهد، و کسانى که کفر ورزیده‏ اند آنها را است شرابى از آب جوشان و عذابى دردناک بکیفر آنکه کفر میورزیدند.

 

 

شرح لغات:

قسط- بکسر قاف- بمعناى عدالت است، و نیز بمعناى نصیب و بهره آمده و بفتح قاف بمعناى جور و بى‏عدالتى. و بفتح قاف و سین هر دو، بمعناى کجى و

اعوجاج در پاها.

حمیم: آبى را گویند که با آتش داغ شده و بحدّ اعلاى داغى رسیده است.

 

 

تفسیر:

«إِنَّ رَبَّکُمُ» یعنى آفریدگار و خالق و مالک تدبیر کار شما و کسى که پرستش او بر شما واجب است.

«اللَّهُ الَّذِی خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ» خدایى است که آسمانها و زمین را پدید آورد، و با اینهمه عجائب صنعت و حکمتهاى بدیع آفرید.

«فِی سِتَّهِ أَیَّامٍ» در شش روز بدون کم و زیاد با اینکه خدا قادر بود آنها را دفعتاً ایجاد کند، و جهت آن همان مصلحت حال فرشتگان و عبرت آنان و غیر آنها در اطلاع از این جریان بود، و همچنین تغییر حال انسانها و بیرون آمدن میوه‏ها و گلها تدریجاً که هر یک براى تدبر و عبرت آنان تأثیر بیشترى داشت با اینکه خداوند قادر بود که تمامى آنها را در مدتى کمتر از یک چشم بهمزدن بیافریند زیرا این ترتیب تدریجى خلقت توهم تصادف و اتفاق در خلقت را ضعیف‏تر میسازد.

«ثُمَّ اسْتَوى‏ عَلَى الْعَرْشِ» تفسیر آن در سوره اعراف گذشت، و بعضى گفته ‏اند:

منظور از عرش در اینجا آسمانها و زمین است. زیرا آنها بناى او است و عرش نیز بمعنى بنا است، و اما آن عرش معظمى که خدا فرشتگان را ملزم بر گردش بدور آن و اعظام و تکریمش فرموده، و منظور خداى تعالى در آیه‏ «الَّذِینَ یَحْمِلُونَ الْعَرْشَ وَ مَنْ حَوْلَهُ»[۳] نیز میباشد، غیر از این عرش است.

و برخى گفته ‏اند: «ثم» در اینجا بمعناى «واو» است (یعنى: و استوى على العرش).

و دیگرى گفته: لفظ «ثم» و در اینجا براى فهماندن معناى تدبیر در کار آمده، یعنى پس از آنکه آسمانها و زمین را آفرید دست بکار تدبیر (و اداره کار) آنها شد چنانچه استواء پادشاه بر تاج و تخت پادشاهى به آنست که بتدبیر کار استیلا یابد و چون تدبیر همه کارها از طرف عرش صادر گردد از اینرو نام عرش ذکر شده و بهمین جهت است‏ که مردم براى خواستن حاجتهاى خود دست بطرف عرش بلند میکنند.

«یُدَبِّرُ الْأَمْرَ» یعنى کار را اندازه‏گیرى کرده و بترتیب خود جارى ساخت و روى مراتبى مرتب نمود با توجه به اینکه استحکام و دوام عاقبت آنها را نیز منظور داشته.

«ما مِنْ شَفِیعٍ إِلَّا مِنْ بَعْدِ إِذْنِهِ» شفیعى نیست جز باذن وى. و اینکه نام شفاعت بمیان آمده و این کلام را فرموده در صورتى که ذکرى از شفیعان نشده بود، بدانجهت است که کفار مى ‏گفتند: این بتها پیش خدا از ما شفاعت کنند، خداى سبحان در این آیات بیان فرموده که شفیعان در صورتى نزد او شفاعت کنند که وى اذن شفاعت بدانها بدهد، و این بتهایى که درک و عقل ندارند چگونه میتوانند شفاعت کسى را بکنند. با اینکه هیچیک از فرشتگان و پیغمبران نیز بدون اذن و اجازه او نمیتوانند شفاعت کسى را بکنند.

«ذلِکُمُ اللَّهُ رَبُّکُمْ» یعنى آن کسى که متصف باین اوصاف است همان معبود شما است.

«فَاعْبُدُوهُ …» تنها او را بپرستید که جز او معبودى ندارید، و شایسته این اوصاف کسى جز او نیست، و این بتان را پرستش نکنید.

«إِلَیْهِ مَرْجِعُکُمْ جَمِیعاً» مرجع دو معنا دارد: یکى اینکه بمعناى مصدر یعنى رجوع باشد. و دیگر اینکه اسم مکان و بمعناى جایگاه رجوع باشد.

«وَعْدَ اللَّهِ حَقًّا» این وعده‏اى که خدا به بندگانش داده و عده‏اى حق و راست است.

«إِنَّهُ یَبْدَؤُا الْخَلْقَ ثُمَّ یُعِیدُهُ» که در آغاز آنها را پدید آورده و دوباره پس از مرگ ایشان را باز گرداند.

«لِیَجْزِیَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ بِالْقِسْطِ» تا پاداش اعمال نیک مردمان با ایمان را از روى عدالت بدهد، و چیزى از پاداش آنها کم نخواهد کرد.

«وَ الَّذِینَ کَفَرُوا لَهُمْ شَرابٌ مِنْ حَمِیمٍ» آنان که کفر ورزیدند آبى جوشان براى آنها است که در حرارت بحد اعلا رسیده است.

«وَ عَذابٌ أَلِیمٌ بِما کانُوا یَکْفُرُونَ» و عذابى دردناک بکیفر کفرشان.

ارتباط این آیه با آیات پیش از آن‏

ارتباط این آیه با آیات پیش بدان است که چون فرمود: «آیا عجب است براى این مردم که …» ممکن بود بگویند: چگونه عجب نباشد با اینکه ما اطلاعى از آن خدایى که این پیغمبر را فرستاده نداریم و بهمین جهت خداوند این آیات را در معرفى خود نازل فرمود- أصم گفته: ممکن است این آیات ارتباطى بآیات قبل نداشته باشد و خداوند براى احتجاج بر بندگان، با ذکر این آیات بدایع خلقت خود را در آسمان‏ها و زمین‏ها بیان فرموده‏

.

[ آیات ۵ تا ۶]

هُوَ الَّذِی جَعَلَ الشَّمْسَ ضِیاءً وَ الْقَمَرَ نُوراً وَ قَدَّرَهُ مَنازِلَ لِتَعْلَمُوا عَدَدَ السِّنِینَ وَ الْحِسابَ ما خَلَقَ اللَّهُ ذلِکَ إِلاَّ بِالْحَقِّ یُفَصِّلُ الْآیاتِ لِقَوْمٍ یَعْلَمُونَ (۵)

إِنَّ فِی اخْتِلافِ اللَّیْلِ وَ النَّهارِ وَ ما خَلَقَ اللَّهُ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یَتَّقُونَ (۶)

 

 

ترجمه:

أو است که خورشید را درخشان و ماه را تابان کرد و براى آن منزلهایى مقرر فرمود تا شماره سالها و حساب را بدانید، خدا اینها را جز بحق (و درستى) نیافرید، و این آیه‏ ها را براى مردمى که میدانند (و در آیات حق بخوبى تدبر میکنند) شرح میدهد،(۵)

همانا در اختلاف شب و روز و آنچه را خدا در آسمانها و زمین آفریده است نشانه ‏هایى است براى مردمى که پرهیزکارى میکنند.(۶)

 

 

شرح لغات:

جعل: ایجاد چیزیست بر وصفى که پیش از آن بدان وصف نبوده.

ضیاء: جمیع ضوء و یا مصدر است.

لیل: وقت غروب خورشید تا طلوع فجر دوم.

نهار: عبارت از پهن شدن نور خورشید از طلوع فجر دوم تا غروب خورشید.

 

 

 

 

تفسیر:

آن گاه خداوند براى استدلال بر توحید آیات ذیل را نیز بر آنها افزوده چنین فرماید:

«هُوَ الَّذِی جَعَلَ الشَّمْسَ ضِیاءً وَ الْقَمَرَ نُوراً» یعنى در روز خورشید را نور قرار داد و در شب ماه را.

و «ضیاء» در کشف تاریکیها از نور قوى‏تر است و بر نور زیادتى دارد.

«وَ قَدَّرَهُ مَنازِلَ لِتَعْلَمُوا عَدَدَ السِّنِینَ وَ الْحِسابَ» و ماه را منزلهاى معلومى تقدیر کرد، تا بوسیله آن منزلها شماره سالها و اول و آخر هر ماه و پایان هر سال و اندازه آن را بدانید. و خورشید و ماه دو نشانه از نشانه‏ هاى بزرگ خداى تعالى است که در آن دو، بزرگترین دلیل بر وحدانیت خداوند از راههاى زیادى وجود دارد، از آن جمله همان خلقت ضیاء و نور در آنها و گردش و سیرشان و دور شدن و نزدیک شدنشان و طلوع و غروبشان، و خسوف و کسوفشان، و نور افشانى خورشید در جهان و تأثیر آن در سرما و گرما و بیرون آمدن گیاهان، و رسیدن میوه‏ها و امثال آن. و در ماه نیز همان کمال و نقصان آن که موجب میگردد تا اول و آخر و وسط ماه معلوم گردد، و هر کدام از اینها نعمت بزرگى است از خداى سبحان نسبت بخلق. و از اینرو دنبالش فرمود:

«ما خَلَقَ اللَّهُ ذلِکَ إِلَّا بِالْحَقِّ» خدا اینها را جز بحق نیافرید، زیرا در آنها منافع بسیارى براى دین و دنیاى خلق، و نشانه‏هایى براى وحدانیت حق تعالى و قدرتش و علم ازلى و ابدیش وجود دارد.

«یُفَصِّلُ الْآیاتِ لِقَوْمٍ یَعْلَمُونَ» و آیات خود را آیه آیه شرح و تفصیل میدهد براى مردمانى که میدانند تا در هر آیه آن طور که باید و شاید تأمل و دقت کنند. و برخى گویند: معناى‏ «وَ قَدَّرَهُ مَنازِلَ» یعنى هم خورشید و هم ماه را منزلهایى قرار داد، منتهى براى رعایت اختصار و هم براى روشن بودن مطلب، ضمیر را مفرد آورد، و نظیرش قبل از این در جاهایى ذکر شد، و آن شاعر نیز در شعر خود گوید:

رمانى بأمر کنت منه و والدى‏ بریئاً و من جول الطوى رمانى‏[۴]

زیرا خورشید در سال منزلهایى را طى میکند و ماه در هر ماه، و حساب سالها و ماهها و زمستان و تابستان و غیره از رویهمرفته گردش خورشید و ماه بدست میآید.

«إِنَّ فِی اخْتِلافِ اللَّیْلِ وَ النَّهارِ وَ ما خَلَقَ اللَّهُ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ» یعنى در تقدیرى که خداى تعالى روى حکمت خود در ایندو انجام داده و افلاک و ستارگان ثابت و سیار در آسمان، و حیوان و گیاه و جماد و سایر انواع روزیها و نعمتهایى که در زمین قرار داده است.

«لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یَتَّقُونَ» حجتها و دلیلهایى است بر وحدانیت حقتعالى براى مردمى که از نافرمانیهاى خدا و گناهان پرهیز کنند و از عقاب او بترسند. و اینکه فقط مردمان پرهیزکار را نام برد و آنها را نشانه و دلیل بر این دسته از مردم دانست بدانجهت است که تنها مردمان پرهیزکار هستند که از آنها بهره‏مند شده و سودمند گردند

[ آیات ۷ تا ۱۰]

إِنَّ الَّذِینَ لا یَرْجُونَ لِقاءَنا وَ رَضُوا بِالْحَیاهِ الدُّنْیا وَ اطْمَأَنُّوا بِها وَ الَّذِینَ هُمْ عَنْ آیاتِنا غافِلُونَ (۷)

أُولئِکَ مَأْواهُمُ النَّارُ بِما کانُوا یَکْسِبُونَ (۸)

إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ یَهْدِیهِمْ رَبُّهُمْ بِإِیمانِهِمْ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهِمُ الْأَنْهارُ فِی جَنَّاتِ النَّعِیمِ (۹)

دَعْواهُمْ فِیها سُبْحانَکَ اللَّهُمَّ وَ تَحِیَّتُهُمْ فِیها سَلامٌ وَ آخِرُ دَعْواهُمْ أَنِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ (۱۰)

ترجمه:

براستى آنان که انتظار دیدار ما را ندارند و بزندگى دنیا خوشنود گشته و دل بدان بسته ‏اند، و آنان که از آیات و نشانه ‏هاى ما غافلند (۷)

آنها جایگاهشان به کیفر کارهایى که میکردند دوزخ خواهد بود (۸)

و آنان که ایمان آورده و کارهاى شایسته کردند پروردگارشان به (سبب همان) ایمانشان هدایتشان میکند در بهشتهاى پر نعمتى که جویها از زیر قصرهاشان جارى است (۹)

و دعاى آنها در بهشت «منزهى تو خدایا» است، و درودشان «سلام» است، و آخرین دعایشان این است که «ستایش از آن خدا پروردگار جهانیان است» (۱۰).

 

 

 

شرح لغات:

غفلت: رفتن معنى از نفس، و سهو نیز بهمین معنى است.

دعوى: ادعاى چیزى کردن.

تحیت: اکرام بر حال نیکو. و از اینرو ملک (سلطنت و دارایى) را تحیت نامند.

تفسیر:

در این آیات خداى سبحان مردمانى را که از این نشانه‏  هاى فوق الذکر غافلند و معاد را تکذیب کنند تهدید کرده فرماید:

«إِنَّ الَّذِینَ لا یَرْجُونَ لِقاءَنا» آن مردمانى که دیدار کیفر و جزاى ما را باور ندارند، یعنى طمع در ثواب ما ندارند، و اینکه دیدار کیفر و پاداش را دیدار خود دانست و بخود منسوب داشت (و لقائنا فرمود) براى تعظیم و بزرگداشت کیفر و پاداش است. و محتمل است که معناى جمله این باشد که از عقاب ما نمى‏ترسند، چنانچه «رجاء» بمعناى خوف و ترس آمده در گفتار «هذلى» شاعر که میگوید:

اذا لسعته النحل لم یرج لسعها و خالفها فى بیت نوب عواسل‏[۵]

و در اینجا خداى تعالى دیدار چیزى را که کسى جز او قدرت بر آن ندارد دیدار خود دانسته چنانچه آمدن فرشتگان را در آیه شریفه‏ «هَلْ یَنْظُرُونَ إِلَّا أَنْ یَأْتِیَهُمُ اللَّهُ»[۶] آمدن خود دانسته است، تا عظمت آن را بفهماند.

«وَ رَضُوا بِالْحَیاهِ الدُّنْیا» و با اینکه دنیا فانى و ناپایدار است براى آن کار میکنند و کوشش و سعى خود را بدان اختصاص داده بجاى دیگرى امیدوار نیستند.

«وَ اطْمَأَنُّوا بِها» و بدان دل بسته و خود را بدان دلخوش کرده‏اند، و از تأمل در آیات و نشانه‏هاى ما غافل گشته از آنها پند و عبرت نمى‏گیرند.

«أُولئِکَ مَأْواهُمُ النَّارُ …» اینان بکیفر نافرمانیهاشان جایگاهشان دوزخ است، و پس از تهدید کافران اینک نوبت نوید مؤمنان شده و خداى سبحان دنبال آن فرماید:

«إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ» آنان که خدا و پیغمبران او را تصدیق کرده و بعلاوه اعمال صالح و کارهاى شایسته انجام دهند.

«یَهْدِیهِمْ رَبُّهُمْ بِإِیمانِهِمْ …» خداوند بپاداش ایمانشان ببهشتى هدایتشان کند که‏ «تَجْرِی مِنْ تَحْتِهِمُ» یعنى از پیش روى آنها نهرها جارى است، و آنها از بلندى آن نهرها را مى ‏نگرند، و منظور از «تَجْرِی مِنْ تَحْتِهِمُ» همین است، چنانچه در آیه دیگر در «داستان مریم» میفرماید: «قَدْ جَعَلَ رَبُّکِ تَحْتَکِ سَرِیًّا»[۷] و روشن است که منظور آن نیست که مریم روى جوى آب نشسته بود و آب در آن جوى روان بود، بلکه منظور این است که آب از پیش رویش میگذشت. و جبائى گفته: یعنى از زیر درختان و باغهاشان نهرها جارى است.

«دَعْواهُمْ فِیها سُبْحانَکَ اللَّهُمَّ» دعاى مؤمنان و ذکرشان در بهشت این است که میگویند: «سُبْحانَکَ اللَّهُمَّ» و البته این جمله را هم نه بعنوان عبادت و وظیفه میگویند زیرا در آنجا تکلیفى نیست بلکه براى آنکه از تسبیح پروردگار لذت مى‏برند. و ابن جریج گفته: هر گاه پرنده‏اى در هوا بر بهشتیان میگذرد و آنها به آن پرنده میل میکنند این جمله را میگویند، آن پرنده بریان شده در جلوى رویشان حاضر میشود، و چون مطابق میلشان از آن خوردند دوباره میگویند «الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ» در اینوقت پرنده زنده شده و بهوا پرواز میکند. و بدین ترتیب در همه کارها افتتاح و آغاز سخنشان تسبیح است و پایان آن حمد و ستایش خداوند، و در نتیجه تسبیح براى بهشتیان بجاى «بسم اللَّه» میباشد.

«وَ تَحِیَّتُهُمْ فِیها سَلامٌ» یعنى تحیتى که از خداى سبحان براى آنها میرسد سلام است، و برخى گویند: یعنى تحیت خودشان بیکدیگر یا تحیت فرشتگان بآنها سلام است که میگویند «سلام علیک» یعنى از آفات و بلیاتى که دوزخیان بدانها مبتلا گشته‏اند شما سالم ماندید.

«وَ آخِرُ دَعْواهُمْ أَنِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ» معناى آن را گفتیم، و البته منظور این نیست که آخرین سخن آنها این است که سخن دیگرى نمیگویند بلکه منظور این است که پایان سخنشان را این جمله را قرار میدهند که میگویند: «الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ».

______________________________

[۱] – و قصیده شگفت‏آور و محکمى را که بدربار سلاطین روم سرودم تا پرسیده شود که چه شخصى آن را سروده. و شاهد در حکیمه است که بمعناى محکمه میباشد.

[۲] – سوره انبیاء آیه ۱۰۱

[۳] – سوره غافر آیه ۷.

[۴] – من و پدرم را بکارى نسبت داد که ما از آن برى هستیم و بخاطر کینه‏اى که از ما در دل داشت این نسبت را بما داد. شاهد در« بریئاً» است که بصورت مفرد آمده در صورتى که معناى آن« بریئان» و تثنیه است.

[۵] – چون زنبور او را نیش زند از گزیدن آن نمى‏ترسد و دست در کندو کرده عسل بر میدارد شاهد در« لم یرج» است که بمعناى« لم یخف» آمده.

[۶] – سوره بقره آیه ۲۱۰.

[۷] – سوره مریم آیه ۲۴.

 

ترجمه تفسیر مجمع البیان، ج‏۱۱،

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
-+=