ترجمه مجمع البیان فی تفسیر القرآن فضل بن حسن طبرسی سوره یونس ۳۱ الی ۵۲
[ آیات ۳۱ تا ۳۳]
قُلْ مَنْ یَرْزُقُکُمْ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ أَمَّنْ یَمْلِکُ السَّمْعَ وَ الْأَبْصارَ وَ مَنْ یُخْرِجُ الْحَیَّ مِنَ الْمَیِّتِ وَ یُخْرِجُ الْمَیِّتَ مِنَ الْحَیِّ وَ مَنْ یُدَبِّرُ الْأَمْرَ فَسَیَقُولُونَ اللَّهُ فَقُلْ أَ فَلا تَتَّقُونَ (۳۱)
فَذلِکُمُ اللَّهُ رَبُّکُمُ الْحَقُّ فَما ذا بَعْدَ الْحَقِّ إِلاَّ الضَّلالُ فَأَنَّى تُصْرَفُونَ (۳۲)
کَذلِکَ حَقَّتْ کَلِمَهُ رَبِّکَ عَلَى الَّذِینَ فَسَقُوا أَنَّهُمْ لا یُؤْمِنُونَ (۳۳)
ترجمه
بگو کیست که شما را از آسمان و زمین روزى دهد، یا کیست که چشم و گوشها را مالک گردد، و کیست که زنده را از مرده بیرون آورد، و مرده را از زنده پدید آرد، و کیست که تدبیر کار را بکند، خواهند گفت: خدا، بگو پس چرا از وى نمى ترسید (۳۱)
پس این است خدا پروردگار حقیقى شما، و از حق که گذشت جز گمراهى چیست؟ پس بکجا میروید؟ (۳۲)
این چنین کلمه پروردگارت بر کسانى که نافرمانى کردند محقق گشته که آنها ایمان نمیآورند (۳۳).
[تفسیر]
«قُلْ مَنْ یَرْزُقُکُمْ مِنَ السَّماءِ» اى محمد به این کافران بگو: کیست که روزیهاى شما را از آسمان بوسیله فرو فرستادن باران خلق فرماید.
«وَ الْأَرْضِ» و از زمین با بیرون آوردن گیاه و انواع میوهجات روزیتان دهد.
و «رزق» در لغت به عطاى جارى گویند، چنانچه گویند: سلطان بلشکر روزى داد، جز آنکه چون هر رزق و روزیى را خدا میدهد، و اگر آن را بدست انسانى نسپارد آن انسان نمىتواند بدیگران بدهد از این جهت جز بر خداى تعالى نام «رزاق» بر دیگرى اطلاق نشود، و اگر بخواهند آن را بر دیگرى جز خدا اطلاق کنند باید مقید بقیدى کنند، چنانچه نام «رب» نیز اینگونه است که بطور مطلق بغیر از خداوند بر دیگرى اطلاق نگردد، و در مورد دیگرى جز خداى تعالى مقید شود چنانچه گویند «رب الدار»- پروردگار خانه- و «رب الضیعه»- پروردگار آب و ملک- و خداى تعالى هر جاندارى را که بیافریند و قصد ماندن آن را داشته باشد باید روزیش را بدهد، زیرا اگر بقاء او را بخواهد آن جاندار محتاج بغذا است.
«أَمَّنْ یَمْلِکُ السَّمْعَ وَ الْأَبْصارَ» یعنى و آیا کیست که بتواند گوش و چشم بشما بدهد و بآنها قدرت شنیدن و نیروى دیدن دهد و اگر بخواهد آن نیرو و حس را از آنها بگیرد.
«وَ مَنْ یُخْرِجُ الْحَیَّ مِنَ الْمَیِّتِ وَ یُخْرِجُ الْمَیِّتَ مِنَ الْحَیِّ» زنده را از مرده، و مرده را از زنده بیرون آورد، بعضى گفتهاند: یعنى انسان را از نطفه و نطفه را از انسان بیرون آورد، و برخى دیگر گفتهاند: یعنى حیوان زنده را از شکم مادر مردهاش بیرون آورد، و آنکه خلقتش کامل نشده و بحد کمال نرسیده از زنده خارج کند. و دیگرى گفته:
یعنى مؤمن را از کافر، و کافر را از مؤمن بیرون آرد.
«وَ مَنْ یُدَبِّرُ الْأَمْرَ» و کیست که همه کارها را بر طبق حکمت در آسمان و زمین تدبیر کند؟
«فَسَیَقُولُونَ اللَّهُ» بزودى اعتراف کنند که او خداى تعالى است که این کار را انجام دهد، و بتها قدرت آن را ندارند.
«فَقُلْ أَ فَلا تَتَّقُونَ» چون این اعتراف را کردند بگو: آیا در مورد پرستش بتها از عقاب او نمى ترسید؟ و این آیه بما مىفهماند که احتجاج و بحث درباره دین نیکو است زیرا خداى تعالى در این آیه با مشرکان احتجاج فرماید. و مطلب دیگرى که از آیه استفاده میشود آن است که اینان بخالق و آفریدگار خود اعتراف و اقرار داشتند اگر چه مشرک بودند، زیرا جمهور عاقلان- بجز اندکى از ملحدان از فلاسفه- خدا را اقرار دارند. و آنان که بصانع خود اقرار دارند بر دو دسته تقسیم شوند دسته اى که موحد هستند و معتقدند که صانع یکتا است و چیزى شریک او نیست و دسته دیگر مشرکند.
مشرکان نیز دو دستهاند، دستهاى براى خداى یکتا در ملک او شریک قائلند و معتقدند که آن شریک در مقابل خدا قرار دارد و اینها «ثنویه» و «مجوس» هستند اینها نیز بر دو دستهاند جمعى شریک قدیم براى خدا قائلند مانند «مانویه» و جمعى شریک جدید چون «مجوس».
و دسته دیگر مشرکان کسانى هستند که در ملک و فرمان خداوند براى او شریکى قائل نیستند ولى در عبادت براى وى شریک قائلند، اینها نیز دو گروه اند، گروهى اجسام علویه مانند ستارگان و خورشید و ماه را وسائط و شریکان در عبادت قرار داده، و گروهى اجسام زمینى مانند بتها را شریک حق پنداشته اند.
«فَذلِکُمُ اللَّهُ رَبُّکُمُ الْحَقُّ» یعنى این خدایى که توصیف شد که رازق خلق و برون آرنده زنده از مرده و مرده از زنده است پروردگار حقیقى شما است که شما را آفریده، و معبودى است که شایسته پرستش و عبادت است، نه آن بتها …
«فَما ذا بَعْدَ الْحَقِّ إِلَّا الضَّلالُ» خو پس از رو گرداندن از حق جز سقوط در گمراهى راه دیگرى نیست، زیرا با اثبات اینکه فقط عبادت و پرستش او حق است، عبادت چیز دیگرى جز او هر چه باشد باطل و گمراهى است.
«فَأَنَّى تُصْرَفُونَ» یعنى پس چرا با این دلالت آشکارا از پرستش او روى میگردانید؟
«کَذلِکَ حَقَّتْ کَلِمَهُ رَبِّکَ عَلَى الَّذِینَ فَسَقُوا أَنَّهُمْ لا یُؤْمِنُونَ» و این چنین- یعنى همانطور که پس از حق گمراهى است، یا همانطور که از ایمان بحق روى گرداندند- عقاب بر آنها مسلم شد و این کیفر رو گرداندن آنان از حق است. و البته این آیه درباره کسانى است که در علم خدا گذشته که ایمان نخواهند آورد. و برخى گفتهاند جمله «أَنَّهُمْ …» جمله تعلیلیه است، یعنى این عقوبت بخاطر آن است که ایمان نمیآورند.
آیات ۳۴ تا ۳۶]
قُلْ هَلْ مِنْ شُرَکائِکُمْ مَنْ یَبْدَؤُا الْخَلْقَ ثُمَّ یُعِیدُهُ قُلِ اللَّهُ یَبْدَؤُا الْخَلْقَ ثُمَّ یُعِیدُهُ فَأَنَّى تُؤْفَکُونَ (۳۴)
قُلْ هَلْ مِنْ شُرَکائِکُمْ مَنْ یَهْدِی إِلَى الْحَقِّ قُلِ اللَّهُ یَهْدِی لِلْحَقِّ أَ فَمَنْ یَهْدِی إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ یُتَّبَعَ أَمَّنْ لا یَهِدِّی إِلاَّ أَنْ یُهْدى فَما لَکُمْ کَیْفَ تَحْکُمُونَ (۳۵)
وَ ما یَتَّبِعُ أَکْثَرُهُمْ إِلاَّ ظَنًّا إِنَّ الظَّنَّ لا یُغْنِی مِنَ الْحَقِّ شَیْئاً إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ بِما یَفْعَلُونَ (۳۶)
ترجمه:
بگو آیا هیچیک از شریکان (در عبادت) شما (و بتها) هستند که بتوانند خلق را در آغاز بیافریند و سپس بازش آرد؟ بگو خدا است که خلق را بیافریند و سپس باز آرد، پس چرا (از حق) رو گردانید (۳۴)
بگو آیا هیچیک از شریکان (در عبادت) شما میتواند بحق هدایت کند؟ بگو خدا است که بسوى حق هدایت میکند، آیا آن کس که بسوى حق هدایت میکند براى پیروى کردن شایستهتر است یا آن کس که هدایت نمىکند جز آنکه خود هدایت شود؟ شما را چه شده! و چگونه قضاوت میکنید (۳۵)
و بیشتر اینها جز از گمان پیروى نمىکنند، در صورتى که گمان جاى حق را نمیگیرد، و براستى که خدا بکارهایى که انجام میدهند دانا و آگاه است. (۳۶)
تفسیر:
در اینجا خداى سبحان براى توحید از راه دیگرى استدلال فرموده و گوید:
«قُلْ هَلْ مِنْ شُرَکائِکُمْ مَنْ یَبْدَؤُا الْخَلْقَ ثُمَّ یُعِیدُهُ» اى محمد بگو آیا در این بتهایى که آنها را شریک در عبادت خداى تعالى قرار دادهاید- یا شریک در اموال خود قرارشان دادهاید- کسى هست که بتواند موجودات را از عدم بوجود آورد، و دوباره در عالم دیگر بازشان گرداند؟
«قُلِ اللَّهُ یَبْدَؤُا الْخَلْقَ ثُمَّ یُعِیدُهُ» یعنى اگر گفتند: شریکان (در عبادت یا اموال ما) چنین قدرتى ندارند، و یا در جواب سکوت کردند، در آن وقت بآنها بگو: خدا است که خلق را در آغاز بدون نمونه آفریده و سپس از بین میبرد و دوباره در روز قیامت بازش گرداند.
«فَأَنَّى تُؤْفَکُونَ» پس چگونه و چرا از حق روى بگردانید، و از ایمان بحق باز گردید؟ آن گاه خداى تعالى از راه دیگر احتجاج با آنها را آغاز کرده فرماید:
«قُلْ هَلْ مِنْ شُرَکائِکُمْ مَنْ یَهْدِی إِلَى الْحَقِّ» اى محمد بگو: آیا در این بتها کسى هست که مردم را از روى دلیل و برهان بهدایت و صلاح و رستگارى و خوبى راهبرى کند؟ چارهاى ندارند جز آنکه بگویند: نه! «قُلِ اللَّهُ یَهْدِی لِلْحَقِّ» در اینوقت تو بدانها بگو خدا است آن کسى که براه رستگارى راهبرى کند.
«أَ فَمَنْ یَهْدِی إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ یُتَّبَعَ» آیا کسى که دیگران را براه توحید و رستگارى هدایت کند براى اطاعت أمر و نهى او شایستهتر است.
«أَمَّنْ لا یَهِدِّی إِلَّا أَنْ یُهْدى» یا آن کس که احدى را بسوى حق راهبرى نکند جز آنکه خود هدایت و راهبرى شود، و بتها این چنین بودند که نمىتوانستند راهبر شوند و نه راهبرى گردند، زیرا آنها سنگهاى مرده و بیجانى بودند. و اینکه خداى تعالى فرمود: «إِلَّا أَنْ یُهْدى» (مگر آنکه هدایت شوند) نه چنان بوده که اگر کسى آنها را هدایت کند هدایت یابند بلکه روى عقیده فاسد و الزام آنها فرموده، و براى رساندن غایت جهل و نادانى آنها است که با اینکه این بتها اجساد مرده و بى- شعورى هستند که اگر هدایت هم شوند هدایت نیابند باز هم اینان دست از پرستش آنها بر ندارند.
و برخى گفته اند: منظور از این شریکان فرشتگان و پریان هستند که اگر مورد هدایت قرار گیرند هدایت شوند. و برخى گفتهاند: منظور بزرگان و رؤساى گمراه کننده آن مردم بودهاند که مردم را بگمراهى میکشاندند.
«فَما لَکُمْ» یعنى شما را چه شده که چیزهایى را پرستش میکنید که هیچگونه سود و زیانى ندارند؟
«کَیْفَ تَحْکُمُونَ» و این جمله بیان شگفت حال آنها است یعنى چگونه قضاوت میکنید که این بتها معبودان ما هستند، و شایسته پرستش میباشند؟ و برخى گفتهاند: یعنى چگونه بدون دلیل و برهان بنفع خود حکم میکنید؟
«وَ ما یَتَّبِعُ أَکْثَرُهُمْ إِلَّا ظَنًّا» و بیشتر این کافران جز از گمان پیروى نمىکنند، آن گمانى را که از روى تقلید رؤساء و پدرانشان هست و نفعى نبخشد.
«إِنَّ الظَّنَّ لا یُغْنِی مِنَ الْحَقِّ شَیْئاً» و همانا گمان به هیچ وجه جاى حق را نمیگیرد، زیرا حق در صورتى نفع مىبخشد که انسان علم بحقانیت آن داشته و از روى معرفت صحیح آن را بشناسد، و گمان این چنین نیست زیرا ممکن است آنچه مورد گمان واقع شده بر خلاف حقیقت باشد، و از اینرو با علم برابرى نکند.
«إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ بِما یَفْعَلُونَ» و خدا بدانچه میکنند دانا است، و بر طبق اعمالشان آنها را کیفر دهد.
[سوره یونس (۱۰): آیات ۳۷ تا ۴۰]
وَ ما کانَ هذَا الْقُرْآنُ أَنْ یُفْتَرى مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ لکِنْ تَصْدِیقَ الَّذِی بَیْنَ یَدَیْهِ وَ تَفْصِیلَ الْکِتابِ لا رَیْبَ فِیهِ مِنْ رَبِّ الْعالَمِینَ (۳۷)
أَمْ یَقُولُونَ افْتَراهُ قُلْ فَأْتُوا بِسُورَهٍ مِثْلِهِ وَ ادْعُوا مَنِ اسْتَطَعْتُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ (۳۸)
بَلْ کَذَّبُوا بِما لَمْ یُحِیطُوا بِعِلْمِهِ وَ لَمَّا یَأْتِهِمْ تَأْوِیلُهُ کَذلِکَ کَذَّبَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَانْظُرْ کَیْفَ کانَ عاقِبَهُ الظَّالِمِینَ (۳۹)
وَ مِنْهُمْ مَنْ یُؤْمِنُ بِهِ وَ مِنْهُمْ مَنْ لا یُؤْمِنُ بِهِ وَ رَبُّکَ أَعْلَمُ بِالْمُفْسِدِینَ (۴۰)
ترجمه:
و این قرآن چنان نیست که افتراى از غیر خدا باشد (و ساخته دیگرى باشد) بلکه تصدیق کننده سایر کتابها میباشد، و توضیح احکام الهى را میکند و تردیدى در آن نیست که از جانب پروردگار عالمیان است (۳۷)
آیا اینها گویند که (محمد) آن را بافته (و ساخته او است) بگو پس یک سوره مانند آن بیاورید، و هر کس را که مىتوانید غیر خدا (براى کمک) بخوانید اگر راست مىگویید (۳۸)
بلکه اینها چیزى را که علمشان بدان احاطه ندارد و تأویل (و حقیقت آن) برایشان نیامده دروغ شمارند، و آنان که پیش از اینها بوده اند (نیز) اینگونه تکذیب کردند، بنگر که سرانجام ستمگران چگونه بوده (۳۹)
بعضى از اینها بقرآن ایمان آورند، و بعضى ایمان نیاورند و پروردگار تو به احوال مردمان تبهکار داناتر است (۴۰).
شرح لغات:
قرآن: همین کلامى است که در أعلى درجه بلاغت و نظم و گزیده گویى است.
تفصیل: بمعناى تقسیم و تمیز است.
سوره: بقسمتى از قرآن اطلاق شود که آیات خدا آن را احاطه کرده است، مانند احاطه سور (و دیوار) ساختمان بر آن.
تفسیر:
خداى سبحان در این آیات براى ردّ کافران که گفتند: «قرآنى جز این بیاور یا آن را تبدیل کن» و هم چنین گفتار دیگرشان که گفتند «پیغمبر این قرآن را ساخته است» فرماید:
«وَ ما کانَ هذَا الْقُرْآنُ أَنْ یُفْتَرى مِنْ دُونِ اللَّهِ» این قرآن چنان نیست که افتراى از جانب غیر خدا باشد.
«وَ لکِنْ تَصْدِیقَ الَّذِی بَیْنَ یَدَیْهِ» بلکه تصدیق کننده کتابهاى دیگر است، و این کلام شهادتى است از خداى تعالى که قرآن گواه کتابهاى گذشته از تورات و انجیل و زبور است و شاهدى است بر اینکه آنها حق است. و هم شاهد است بر اینکه مصداق همان بشارتى است که آنها درباره اش داده اند. و برخى گفتهاند: یعنى گواه است بر آنچه در آینده خواهد آمد از حشر و نشر و حساب و کیفر.
«وَ تَفْصِیلَ الْکِتابِ» یعنى بیان کننده معانى مجملى که در قرآن است از حلال و حرام و سایر احکام شرعیه، و برخى گفتهاند: معنایش آنست که این قرآن بیان کننده دلیلهایى است که در امور دین بدان محتاج هستید.
«لا رَیْبَ فِیهِ مِنْ رَبِّ الْعالَمِینَ» یعنى شکى نیست که آن از جانب خداى تعالى نازل گشته و معجزهاى است که هیچکس قادر نیست مانندش را بیاورد.
«أَمْ یَقُولُونَ افْتَراهُ قُلْ فَأْتُوا بِسُورَهٍ مِثْلِهِ» و اگر میگویند که آن را بدروغ بر خدا بسته بگو: یک سوره همانند آن در بلاغت بیاورید، زیرا شما اهل زبان هستید و اگر محمد قادر باشد که چنین سخنى بگوید شما هم قدرت آن را خواهید داشت، و چون از آوردن مانند آن عاجزید پس بدانید که این کلام بشر نیست، و از جانب خداى سبحان نازل گردیده.
«وَ ادْعُوا مَنِ اسْتَطَعْتُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ» و هر که را جز خدا بر آنها قدرت دارید براى کمک کارى بخوانید و براى معارضه با آوردن سورهاى مثل آن از آنها کمک بگیرید.
«إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ» اگر راست مىگویید که این قرآن از جانب غیر خدا است.
«بَلْ کَذَّبُوا بِما لَمْ یُحِیطُوا بِعِلْمِهِ» بلکه اینان تکذیب کنند چون بطور کامل بقرآن علم ندارند، زیرا در قرآن آیاتى هست که فهم مدلول آن احتیاج بتفکر و مراجعه به پیغمبر داشت مانند آیات متشابه، و چون کافران مدلول آن را از ظاهر آیات نمىتوانستند بفهمند آن را تکذیب میکردند. و برخى گفتهاند: یعنى تکذیب آیات را میکردند بجهت آنکه از کیفیت نظم و ترتیب آن اطلاعى نداشتند. چنانچه اشخاص معمولى لفظهاى اشعار و خطبهها را مىفهمند ولى بخاطر جهل به نظم و ترتیب آن انشاء آنها براى آنان ممکن نیست. و حسن گفته: معناى آیه آن است که اینها بىآنکه علم ببطلان قرآن داشته باشند آن را تکذیب میکنند. و برخى دیگر گفتهاند: یعنى بلکه اینان چیزهایى را که در قرآن است یعنى بهشت و جهنم و حشر و نشر در قیامت و ثواب و عقاب را تکذیب کنند.
«وَ لَمَّا یَأْتِهِمْ تَأْوِیلُهُ» و هنوز حقیقت آنچه در قرآن براى آنها وعده داده شده است و سرانجام کارشان بدان منتهى میشود نیامده است، و برخى گفتهاند: یعنى در قرآن چیزهایى است که آن را نمىدانند، و معرفت بدانها نیز جز با مراجعه به پیغمبر- صلى اللَّه علیه و آله- ممکن نیست، و چون بآن حضرت مراجعه نکرده و تکذیب آنها را کردند تفسیر و تأویل آن چیزهاى مجمل را ندانستند، و بنا بر این معناى آیه اینگونه میشود که اینان چیزى را از قرآن که بعلم آن دست نیافتند تکذیب کردند و تفسیر آن بر ایشان نیامد و اگر به رسول خدا- صلى اللَّه علیه و آله- مراجعه میکردند داناى بدان میشدند.
از امام صادق علیه السلام روایت شده که فرمود: خداى تعالى این امت را بدو آیه از قرآن مخصوص داشت: یکى آنکه آنچه را نمیدانند نگویند، و دیگر آنکه آنچه را نمیدانند ردّ نکنند (و منکر نشوند) آن گاه دو آیه را تلاوت فرمود:
یکى این آیه که فرماید: «أَ لَمْ یُؤْخَذْ عَلَیْهِمْ مِیثاقُ الْکِتابِ أَنْ لا یَقُولُوا عَلَى اللَّهِ إِلَّا الْحَقَّ …»[۱]– آیا از آنها پیمان گرفته نشد که درباره خدا جز حق نگویند؟ ….- و دیگر همین آیه: «بَلْ کَذَّبُوا بِما لَمْ یُحِیطُوا بِعِلْمِهِ …».
و گویند: امیر المؤمنین علیه السلام این سخن را از همین آیه گرفته که فرمود:
«الناس اعداء ما جهلوا»[۲]. و گفتار دیگرش را که فرموده:
«قیمه کل امرئ ما یحسنه»
[۳] از آیه دیگرى گرفته که خداى تعالى فرماید: «فَأَعْرِضْ عَنْ مَنْ تَوَلَّى عَنْ ذِکْرِنا وَ لَمْ یُرِدْ إِلَّا الْحَیاهَ الدُّنْیا ذلِکَ مَبْلَغُهُمْ مِنَ الْعِلْمِ»[۴] (از کسى که از یاد ما روى بگرداند و جز زندگى این دنیا را نخواهد از وى روى بگردان اندازه علمشان همین است …» و گفتار دیگرش را که فرمود:
«تکلموا تعرفوا»[۵] از این آیه گرفته است که خداوند فرماید: «وَ لَتَعْرِفَنَّهُمْ فِی لَحْنِ الْقَوْلِ»[۶] (آنها را در طرز گفتارشان خواهى شناخت).
«کَذلِکَ کَذَّبَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ» یعنى امتهاى گذشته نیز همانند اینان پیغمبران خود را تکذیب کردند.
«فَانْظُرْ کَیْفَ کانَ عاقِبَهُ الظَّالِمِینَ» اى محمد بنگر که چنانچه سرانجام آنان نابودى و هلاکت بود سرانجام اینان نیز هلاکت خواهد بود. سپس خداى سبحان در آیه بعدى خبر میدهد که در میان همین تکذیب کنندگان آیات قرآن و کسانى که قرآن را به افتراء و دروغ نسبت میدهند افرادى وجود دارند که در آینده بدان ایمان آورده و تصدیق خواهند نمود که آن از جانب خداى تعالى است، و برخى هم هستند که بهمان حال کفر خواهند مرد.
«وَ مِنْهُمْ مَنْ یُؤْمِنُ بِهِ وَ مِنْهُمْ مَنْ لا یُؤْمِنُ بِهِ» و بعضى از اینان کسانى هستند که بدان ایمان مىآورند و برخى بدان ایمان نخواهند آورد، و منظور خداوند آن است که جهت آنکه اکنون ما آنها را نابود نمىکنیم بدانجهت است که مصلحت در باقى ماندن آنها است. و برخى گفتهاند: معناى آیه آن است که برخى از اینها بخود قرآن ایمان خواهند آورد و داناى بدرستى و صحت آن خواهند شد جز اینکه عناد میورزند و بر خلاف عقیده و علم خود با آن بمخالفت بر میخیزند و برخى از آنها درباره قرآن شک و تردید دارند و گویا روى این معنى خدا فرموده است: «و برخى از آنها معاند هستند و برخى در حال شک و تردید …» «وَ رَبُّکَ أَعْلَمُ بِالْمُفْسِدِینَ» و پروردگار تو بر حال کسى که بفساد خود ادامه میدهد دانا است .
[ آیات ۴۱ تا ۴۴]
وَ إِنْ کَذَّبُوکَ فَقُلْ لِی عَمَلِی وَ لَکُمْ عَمَلُکُمْ أَنْتُمْ بَرِیئُونَ مِمَّا أَعْمَلُ وَ أَنَا بَرِیءٌ مِمَّا تَعْمَلُونَ (۴۱)
وَ مِنْهُمْ مَنْ یَسْتَمِعُونَ إِلَیْکَ أَ فَأَنْتَ تُسْمِعُ الصُّمَّ وَ لَوْ کانُوا لا یَعْقِلُونَ (۴۲)
وَ مِنْهُمْ مَنْ یَنْظُرُ إِلَیْکَ أَ فَأَنْتَ تَهْدِی الْعُمْیَ وَ لَوْ کانُوا لا یُبْصِرُونَ (۴۳)
إِنَّ اللَّهَ لا یَظْلِمُ النَّاسَ شَیْئاً وَ لکِنَّ النَّاسَ أَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ (۴۴)
ترجمه
و اگر تو را تکذیب کردند بگو عمل من براى من و عمل شما براى خودتان باشد، شما از عملى که من میکنم بیزارید و من از عملى که شما میکنید بیزارم (۴۱)
و بعضى از اینها کسانى هستند که (بظاهر) گوش بتو فرا دهند، آیا تو کرانى را که عقل هم ندارند شنوا توانى کرد؟ (۴۲)
و بعضى از اینها کسى است که بتو مىنگرد، آیا تو کورانى را که هیچ نمى بینند هدایت توانى کرد؟ (۴۳)
براستى که خدا به هیچ وجه بمردم ستم نمىکند ولى مردم هستند که بخودشان ستم میکنند (۴۴).
تفسیر:
خداى تعالى در این آیات پیغمبر خود را مخاطب ساخته فرماید:
«وَ إِنْ کَذَّبُوکَ» یعنى اى محمد اگر تو را تکذیب کنند و تصدیقت ننمایند و سخنانت را رد کنند.
«فَقُلْ لِی عَمَلِی وَ لَکُمْ عَمَلُکُمْ» بگو اگر من دروغ میگویم و بال و کیفر آن بر- خودم باشد و کیفر عمل شما هم بر خودتان باشد.
«أَنْتُمْ بَرِیئُونَ مِمَّا أَعْمَلُ وَ أَنَا بَرِیءٌ مِمَّا تَعْمَلُونَ» شما از کارى که من میکنم بیزارید و من از آنچه شما میکنید بیزارم. و این آیات نظیر آیات سوره کافرون است: «قُلْ یا- أَیُّهَا الْکافِرُونَ لا أَعْبُدُ ما تَعْبُدُونَ …» و این تهدیدى است از جانب خداى تعالى براى کافران، مانند آیه دیگر که فرماید: «اعْمَلُوا عَلى مَکانَتِکُمْ …»[۷] (شما بجاى خویش عمل کنید من هم بجاى خود … بزودى خواهید دانست …) و مانند آن. و برخى گفتهاند: این آیه بوسیله آیه قتال منسوخ گشته که در آنجا خداوند دستور کشتار آنها را میدهد. و برخى دیگر گفتهاند: منافاتى میان این دو آیه نیست، زیرا این آیه براى بیزارى جستن و تهدید آنها است، و منافاتى با دستور جهاد و کارزار با آنها ندارد.
«وَ مِنْهُمْ مَنْ یَسْتَمِعُونَ إِلَیْکَ» یعنى و از این کافران کسانى هستند که بتو گوش فرا دهند، و البته این گوش دادنشان نه براى فهمیدن بوده بلکه براى رد کردن آن است، و از اینرو مورد نکوهش و مذمت قرار گرفتند و آنها را همچون کرانى قرار داده است چون گوش دادنى که براى فهم نباشد و براى رد کردن باشد سودى نبخشد و مانند کسانى هستند که اصلا گوش ندارند.
«أَ فَأَنْتَ تُسْمِعُ الصُّمَّ وَ لَوْ کانُوا لا یَعْقِلُونَ» آیا اى پیغمبر تو میتوانى کر را بشنوانى، با اینکه جاهل هم هستند.
«وَ مِنْهُمْ مَنْ یَنْظُرُ إِلَیْکَ» خو از آنها کسانى هستند که بتو نگاه میکنند، یعنى به اعمال و رفتار تو نگاه میکنند، نه آنکه نگاه آنها از روى حقیقت و اعتبار باشد بلکه نگاهشان بر طبق عادت است، و از اینرو از نگاه خود سودمند نگردند.
«أَ فَأَنْتَ تَهْدِی الْعُمْیَ وَ لَوْ کانُوا لا یُبْصِرُونَ» یعنى همانطور که تو نمىتوانى شخص کور را بینا کنى و از بینایى بهرهمندشان سازى، هم چنین نمىتوانى از آن دلیلها و براهینى که آوردهاى مردمى را که صرفاً بدان مىنگرند و در صدد بهره بردن و سودمند شدن بدانها نیستند بهرهمند سازى. و بعضى گفتهاند: معناى این دو آیه آن است که: برخى از اینها هستند که بسخن تو گوش مىدهند و به دلیلها و براهین تو مىنگرند اما گوش دادن و نگاه گردنشان هر دو از روى طعن و ایراد است و در صدد تکذیب و رد آنها هستند، نه آنکه بخواهند از آنها بهرهمند گردند و از اینرو تو نمىتوانى آنها را بهرهمند گردانى.
«إِنَّ اللَّهَ لا یَظْلِمُ النَّاسَ شَیْئاً وَ لکِنَّ النَّاسَ أَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ» خداوند هیچگونه ستمى بمردم نمیکند، ولى خود مردم هستند که بخودشان ظلم میکنند، یعنى خداوند جلوى کسى را از انتفاع و سودمند شدن از قرآن و دلیلهاى دیگر الهى نمیگیرد و مانع آن نمىشود، ولى مردم هستند که خودشان با ترک نظر و استدلال بر خود ظلم میکنند و خود را مستحق کیفر میسازند. و از این آیه گفتار جبریان نیز باطل گردد.
ارتباط و نظم این آیات:
درباره ارتباط آیه اولى بما قبل آن گفتهاند: چون خداى تعالى دلیلهاى توحید و نبوت را بیان داشت و کافران دشمنى کرده و آنها را تکذیب نمودند خداوند در این آیه دستور قطع ارتباط با آنها و تهدیدشان را به پیغمبر داد.
و اما در مورد ارتباط آیه اخیر یعنى «إِنَّ اللَّهَ لا یَظْلِمُ النَّاسَ …» با آیات قبلى یک وجه آن است که بگوئیم این آیه مربوط است بگفتار خداى تعالى که فرمود:
«فَانْظُرْ کَیْفَ کانَ عاقِبَهُ الظَّالِمِینَ» یعنى این نابودى و عذاب را اینان بواسطه کردار و افعال خودشان مستحق آن گشتند، و ما بکسى ظلم و ستم نخواهیم کرد.
و جبائى و ابو مسلم گفتهاند: این آیه مربوط است به آیه «وَ مِنْهُمْ مَنْ یَسْتَمِعُونَ إِلَیْکَ … وَ مِنْهُمْ مَنْ یَنْظُرُ إِلَیْکَ …» یعنى خداى تعالى از استفاده و انتفاع آنها از دستورها و تکالیف مانع نبوده و جلوگیرشان نیست، بلکه قدرت انتفاع را به آنها داده و دلیلها را بیان فرموده و راهنماییشان کرده، و موانع را هم از سر راه آنها برداشته است ولى آنها خودشان بر نفس خویش ستم کردند که بهرهمند نشدند.
و برخى گفتهاند: چون خداى سبحان در آیات پیش سخن از وعده و تهدید بمیان آورد در اینجا بیان فرموده که خداوند چیزى از حسنات آنها کم نمىکند و بر سیئات آنان نیز چیزى نمىافزاید .
[آیات ۴۵ تا ۴۷]
وَ یَوْمَ یَحْشُرُهُمْ کَأَنْ لَمْ یَلْبَثُوا إِلاَّ ساعَهً مِنَ النَّهارِ یَتَعارَفُونَ بَیْنَهُمْ قَدْ خَسِرَ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِلِقاءِ اللَّهِ وَ ما کانُوا مُهْتَدِینَ (۴۵)
وَ إِمَّا نُرِیَنَّکَ بَعْضَ الَّذِی نَعِدُهُمْ أَوْ نَتَوَفَّیَنَّکَ فَإِلَیْنا مَرْجِعُهُمْ ثُمَّ اللَّهُ شَهِیدٌ عَلى ما یَفْعَلُونَ (۴۶)
وَ لِکُلِّ أُمَّهٍ رَسُولٌ فَإِذا جاءَ رَسُولُهُمْ قُضِیَ بَیْنَهُمْ بِالْقِسْطِ وَ هُمْ لا یُظْلَمُونَ (۴۷)
ترجمه:
و روزى که خداوند آنان را محشور کند، گویى جز ساعتى از روز درنگ نکرده اند، در آن وقت یکدیگر را مى شناسند، براستى آنان که دیدار خدا (و روز جزا) را تکذیب کردند زیان کردند، و هدایت یافته نبودند (۴۵)
و یا (در زمان حیات) شمهاى از آنچه را بکافران وعده دادهایم بتو نشان دهیم و یا (پیش از آن) تو را بر- گیریم و (بهر صورت) بازگشت آنان بسوى ما است، و خدا بر آنچه میکنند گواه است (۴۶)
هر امتى را پیامبرى است، و چون پیامبرشان آمد میان آنها بعدالت رفتار شود و بکسى ستم نشود (۴۷).
تفسیر:
خداى تعالى در این آیات حال آنان را در روز قیامت بیان فرموده.
«وَ یَوْمَ یَحْشُرُهُمْ» روزى که خداوند آنها را از هر جا گرد آورد.
«کَأَنْ لَمْ یَلْبَثُوا إِلَّا ساعَهً مِنَ النَّهارِ» گویا آنها در دنیا جز ساعتى از روز درنگ نکرده اند، ضحاک و گروهى دیگر گفته اند: یعنى اینان روزهاى دنیا در نظرشان اندک مىآید، زیرا درنگ کردن در دنیا بهر اندازه هم که زیاد باشد در مقابل آخرت بمنزله ساعتى بیش نیست. و برخى دیگر گفتهاند: در آن وقت زندگى دنیا در نظرشان اندک مى آید زیرا از عمر خود اندکى بهرهمند شدند، و چون فائده عمر آنها اندک بوده مانند آن است که از عمر خود جز اندکى استفاده نکردند. و از ابن عباس نقل شده که گفته است: آنها مدت توقف خود را در گورها اندک شمارند. و بهر صورت خداى سبحان در این آیه گوشزد فرموده که هیچکس نباید گول آرزوى درازى را که در مورد بقاء در دنیا دارد بخورد زیرا سرانجام آن زوال و نابودى است.
«یَتَعارَفُونَ بَیْنَهُمْ» یعنى مردم در آن وقت همدیگر را مىشناسند چنانچه در دنیا یکدیگر را مىشناختند، و برخى گفتهاند: یعنى از نظر گناه و کفر همدیگر را مىشناسند، و کلبى گفته: یعنى هنگامى که از گورها بیرون میآیند یکدیگر را مىشناسند اما وقتى که عذاب خدا را مشاهده میکنند آشنایى آنها مستقیم گردد و از یکدیگر بیزارى جویند.
«قَدْ خَسِرَ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِلِقاءِ اللَّهِ وَ ما کانُوا مُهْتَدِینَ» براستى آنهایى که دیدار خدا- یعنى دیدار کیفر و جزاى خدا- را تکذیب کردند زیانکار شده و راهبر بحق نبودند. حسن گفته: یعنى خود را زیانکار ساختند، زیرا اینان در دنیا هدایت نشدند. و اگر در دنیا هدایت مییافتند خود را دچار خسران و زیان نمیکردند، و معناى آیه آن است که اینان دنیا را بخسران بردند چون که آن را در گناهان صرف کردند، و از نظر نعمتهاى آخرتى هم زیان کردند زیرا با گناهانى که انجام دادند آنها را از دست دادند.
«وَ إِمَّا نُرِیَنَّکَ بَعْضَ الَّذِی نَعِدُهُمْ» و یا این است که ما اى محمد در زمان حیات بتو نشان دهیم برخى از آن عقوبتهایى را که به این کافران و عده دهیم- که بگفته بعضى از آن جمله داستان بدر بود-.
«أَوْ نَتَوَفَّیَنَّکَ» یا پیش از آنکه عذاب بر آنها نازل گردد تو را بر گیریم و از این جهان ببریم، و پس از مرگ تو عذاب بر آنها فرود آید.
«فَإِلَیْنا مَرْجِعُهُمْ» یعنى بازگشت آنان در قیامت بحکم ما است، و از حکم ما بدر نخواهد رفت. و برخى گفتهاند: خداى سبحان در این آیه به پیغمبرش وعده مىدهد که از دشمنان وى انتقام خواهد گرفت چه در زمان آن حضرت و چه پس از وفات او، و آن را بوقتى محدود نساخته، و فرمود آنچه را ما وعده کردهایم حق است و بطور مسلم واقع خواهد شد.
«ثُمَّ اللَّهُ شَهِیدٌ عَلى ما یَفْعَلُونَ» و خداوند بکارهاى آنها دانا است و آنها را ضبط کرده و کیفر نافرمانیهایشان را خواهد داد.
«وَ لِکُلِّ أُمَّهٍ رَسُولٌ» یعنى براى هر گروهى که بر یک راه باشند و دین واحدى داشته باشند- مانند امت محمد- صلى اللَّه علیه و آله- و امت عیسى و موسى علیه السلام رسول و پیغمبرى است که خدا او را بسوى آنها مبعوث فرموده و براى رساندن رسالت خویش وى را مأمور ساخته است.
«فَإِذا جاءَ رَسُولُهُمْ» در اینجا جملهاى در تقدیر است، و معنى چنین است: و چون پیغمبرشان آمد و رسالت خویش را ابلاغ کرد و جمعى او را تکذیب کرده و گروهى تصدیقش کردند. «قُضِیَ بَیْنَهُمْ» در آن وقت تکذیب کنندگان هلاک گردند، و مؤمنان نجات یابند. و برخى چون مجاهد گفتهاند: معناى آیه چنان است: که چون پیغمبرشان در قیامت بیاید بر علیه آنها گواهى دهد. و دیگرى گفته: یعنى در دنیا روى آن اجازهاى که خداى تعالى به پیغمبرش در مورد نفرین بر آنها داده کارشان را بطور حتم یکسره میکند.
«بِالْقِسْطِ» یعنى بعدل و داد.
«وَ هُمْ لا یُظْلَمُونَ» و بآنها در مورد ثواب و عقاب ستم نشود، یعنى چیزى از پاداش طاعتهاشان کم نشود، و در کیفر گناهانشان افزوده نگردد .
[ آیات ۴۸ تا ۵۲]
وَ یَقُولُونَ مَتى هذَا الْوَعْدُ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ (۴۸)
قُلْ لا أَمْلِکُ لِنَفْسِی ضَرًّا وَ لا نَفْعاً إِلاَّ ما شاءَ اللَّهُ لِکُلِّ أُمَّهٍ أَجَلٌ إِذا جاءَ أَجَلُهُمْ فَلا یَسْتَأْخِرُونَ ساعَهً وَ لا یَسْتَقْدِمُونَ (۴۹)
قُلْ أَ رَأَیْتُمْ إِنْ أَتاکُمْ عَذابُهُ بَیاتاً أَوْ نَهاراً ما ذا یَسْتَعْجِلُ مِنْهُ الْمُجْرِمُونَ (۵۰)
أَ ثُمَّ إِذا ما وَقَعَ آمَنْتُمْ بِهِ آلْآنَ وَ قَدْ کُنْتُمْ بِهِ تَسْتَعْجِلُونَ (۵۱)
ثُمَّ قِیلَ لِلَّذِینَ ظَلَمُوا ذُوقُوا عَذابَ الْخُلْدِ هَلْ تُجْزَوْنَ إِلاَّ بِما کُنْتُمْ تَکْسِبُونَ (۵۲)
ترجمه:
و گویند: این وعده (قیامت و عذاب) کى خواهد آمد اگر راست گویانید (۴۸)
بگو من مالک سود و زیان خود نیستم مگر آنچه خدا بخواهد، براى هر امتى أجل (و سر آمدى) است که چون اجلشان فرا رسد ساعتى عقب و جلو نیفتند (۴۹)
بگو: آیا دانسته اید که اگر عذاب خدا شب یا روز بشما برسد (چه خواهید کرد؟) و این چه شتابى است که بدکاران درباره آن (عذاب) دارند؟ (۵۰)
آیا در آن وقت که عذاب واقع شد بدو ایمان میآورید؟ آن وقت! با اینکه پیش از آن در آمدن عذاب شتاب داشتید (۵۱)
آن گاه بکسانى که ستم کردند گفته شود: عذاب جاویدان را بچشید آیا سزاى اعمالى را که کرده اید بشما مىدهند (۵۲).
شرح لغات:
وعد: خبر از رسیدن چیز خیر، و وعید خبر از رسیدن شر است. و چون در جایى
تنها «وعد» ذکر شود بر هر دو معنا اطلاق گردد.
نفع: لذت و خوشى و هر چه بدین دو چیز یا یکى از آن دو باز گردد.
ضرر: رنج و اندوه و هر آنچه بازگشتش بآن دو یا یکى از آنها باشد.
أجل: وقت و زمانى است که براى چیزى و یا کارى تعیین شده باشد مانند زمان سر رسید بدهکارى، و یا سر رسید عمر انسانى.
تفسیر:
پس از اینکه خداى تعالى سخن تکذیب کنندگان را بمیان آورد دنبالش شتاب و عجله آنها را در آمدن عذاب از روى همان تکذیب و ردّ سخنان خویش بیان فرموده، چنین گوید:
«وَ یَقُولُونَ مَتى هذَا الْوَعْدُ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ» این مشرکان گویند: این وعدهاى که بما مىدادید از حشر و نشر و قیامت، و بگفته بعضى آن عذاب، کى خواهد آمد، و کجاست، اگر راست مى گویید؟
«قُلْ لا أَمْلِکُ لِنَفْسِی ضَرًّا وَ لا نَفْعاً» بگو اى محمد من مالک سود و زیانى بر جان خود نیستم.
«إِلَّا ما شاءَ اللَّهُ» جز آنچه را خدا بخواهد که مرا بر اینکار قدرت و نیرو دهد، و با اینوصف من چگونه قدرتى بر وضع و حال شما دارم؟ زیرا من وقتى بر سرنوشت حال خود قدرتى نداشته باشم و از اینکار ناتوان باشم مسلماً از آوردن عذاب و هم چنین از اطلاع وقت آمدن آن ناتوانتر هستم. و یا معناى آیه این است که در صورتى که من هیچگونه قدرتى بر نفس خویش ندارم جز آنچه را خدا بمن داده با اینحال من چگونه میتوانم قیامت را پیش اندازم، و در عقوبت و کیفر شما قبل از رسیدن سر آمد آن شتاب نمایم.
«لِکُلِّ أُمَّهٍ أَجَلٌ» و براى عذاب هر امتى در مورد تکذیب پیمبران سر آمد معین و زمانى است.
«إِذا جاءَ أَجَلُهُمْ فَلا یَسْتَأْخِرُونَ ساعَهً وَ لا یَسْتَقْدِمُونَ» که از آن وقت نه پس افتند، و نه از آن سر آمد پیش افتند بلکه در همانوقت مخصوص و معین نابود خواهند شد.
«قُلْ أَ رَأَیْتُمْ إِنْ أَتاکُمْ عَذابُهُ بَیاتاً أَوْ نَهاراً» اى محمد به این افرادى که تکذیب کنند، و در عذاب شتاب جویند، بگو: آیا دانستهاید که اگر عذاب خدا در شب یا روز بیاید.
«ما ذا یَسْتَعْجِلُ مِنْهُ الْمُجْرِمُونَ» چیست آنکه مجرمان شتاب در آمدنش میکردند؟
و این جمله بصورت استفهام است و معناى آن تهدید و براى ترساندن آنها است. و این مانند آن است که انسان بشخصى که دست بکار وخیمى زده بگوید:
«چه جنایتى بر جان خود میکنى؟.» و بهر صورت این جمله پاسخ سؤال آنها است که مىپرسیدند: این وعده عذاب و قیامت کى خواهد بود؟
و امام باقر علیه السلام فرموده: منظور از این آیه عذابى است که در آخر الزمان بر مسلمانان فاسق از آسمان فرود آید- پناه میبریم بخدا-.
«أَ ثُمَّ إِذا ما وَقَعَ آمَنْتُمْ بِهِ» این جمله باصطلاح استفهام انکارى است، یعنى: آیا در آن وقتى که عذاب در آن وقت معین و سر آمد مخصوص بر شما واقع شود در وقت نومیدى بدو یعنى بخدا، یا بقرآن، یا بعذابى که منکر بودید ایمان میآورید؟
«آلْآنَ» یعنى در آن وقت بشما گفته میشود اکنون ایمان میآورید که در تنگنا قرار گرفتهاید؟
«وَ قَدْ کُنْتُمْ بِهِ تَسْتَعْجِلُونَ» با اینکه پیش از این از روى تکذیب و استهزاء شتاب و تعجیل عذاب را میخواستید. و حسن گفته: معناى آیه این است که: شما بزودى در هنگام وقوع عذاب بدو ایمان خواهید آورد ولى در آن وقت ایمان شما سودى برایتان ندارد، نظیر آیه دیگرى که درباره فرعون آمده «آلْآنَ وَ قَدْ عَصَیْتَ قَبْلُ[۸]».
«ثُمَّ قِیلَ لِلَّذِینَ ظَلَمُوا ذُوقُوا عَذابَ الْخُلْدِ» آن گاه در روز قیامت به آن کسانى که بر خویشتن ستم کردند گفته میشود: اکنون عذاب جاویدان در آخرت را پس از عذاب دنیا بچشید.
«هَلْ تُجْزَوْنَ إِلَّا بِما کُنْتُمْ تَکْسِبُونَ» یعنى پس از آنکه شما را بحق دعوت و راهنمایى کردند و دلیلها براى شما بیان شد، و عذر شما برطرف گردید ولى شما روى کفر و انکار خود پافشارى کردید، و از گمراهى خود دست نکشیدید، اکنون سزاى اعمال خود را بچشید. و اینکه از حس ذائقه در مورد عذاب آنها استفاده شده بدان جهت است که احساس این حس قوى تر از سایر حواس میباشد. و یا بخاطر آنکه اینها عذاب خدا را که از راه گلو در دل آنها میریزد با حس ذائقه احساس مى کنند، چنانچه بعضى گفته اند
______________________________
[۱] – سوره اعراف آیه ۱۶۹.
[۲] – مردم دشمن چیزى هستند که آن را نمىدانند.
[۳] – ارزش هر کس باندازه نیکى اوست.
[۴] – سوره نجم آیه ۲۹.
[۵] – سخن گوئید تا شناخته شوید.( یعنى انسان بسخن شناخته میشود)
[۶] – سوره محمد- صلى اللَّه علیه و آله- آیه ۳۰.
[۷] – سوره انعام آیه ۱۳۵ و هود آیه ۹۳ و ۱۲۱ و زمر آیه ۳۹.
[۸] – همین سوره آیه ۹۱، و تفسیرش انشاء اللَّه در جاى خود بیاید.
ترجمه تفسیر مجمع البیان، ج۱۱،