ترجمه مجمع البیان فی تفسیر القرآن فضل بن حسن طبرسی سوره آل عمران آیه۱۱۸–۱۲۹
[سوره آلعمران (۳): آیات ۱۱۸ تا ۱۱۹]
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا بِطانَهً مِنْ دُونِکُمْ لا یَأْلُونَکُمْ خَبالاً وَدُّوا ما عَنِتُّمْ قَدْ بَدَتِ الْبَغْضاءُ مِنْ أَفْواهِهِمْ وَ ما تُخْفِی صُدُورُهُمْ أَکْبَرُ قَدْ بَیَّنَّا لَکُمُ الْآیاتِ إِنْ کُنْتُمْ تَعْقِلُونَ (۱۱۸) ها أَنْتُمْ أُولاءِ تُحِبُّونَهُمْ وَ لا یُحِبُّونَکُمْ وَ تُؤْمِنُونَ بِالْکِتابِ کُلِّهِ وَ إِذا لَقُوکُمْ قالُوا آمَنَّا وَ إِذا خَلَوْا عَضُّوا عَلَیْکُمُ الْأَنامِلَ مِنَ الْغَیْظِ قُلْ مُوتُوا بِغَیْظِکُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ (۱۱۹)
ترجمه:
اى کسانى که گرویده اید از غیر خود (کفار) محرم راز خود مگیرید که در تباهى شما کوتاهى نکنند و دوست دارند که بسختى و رنج افتید و دشمنى آنها با شما از کلماتشان آشکارا شد و آنچه از دشمنى که در دل دارند بیشتر است آیات را بر شما بیان کردیم اگر تعقل کنید.«۱»
ترجمه:
حال شما آنها را دوست میدارید ولى آنان بشما محبت ندارند شما بهمه کتابها گرویدهاید و چون (کفار) شما را ملاقات کنند گویند ایمان آوردهایم و چون بخلوت روند از خشم انگشتان خود را به دندان گزند. بگو (اى پیغمبر) از خشم خود بمیرید که خدا از نهفتههاى سینهها و دلها با خبر است.
بیان آیه ۱۱۸
لغت:
۱- بطانه: خاصان یک مرد که کارهاى سرّى خود را بآنها گوید و آنها پنهان مى دارند و این کلمه مأخوذ است از بطانه یعنى ثوب و جامهاى که بتن مى چسبد بواسطه نزدیکى بتن. بطانت نقیض طهاره (آشکارى) است و مفرد و جمع و مذکر و مؤنث آن بهمین لفظ نامیده میشود. شاعر گوید:
اولئک خلصایى نعم و بطانتى: یعنى آنها خواص من و مخصوص جان منند که در این شعر بطانت صفت جمع آمده.
۲- لا یألونکم: یعنى در کار شما کوتاهى نمیکنند و از کوشش خود چیزى فروگزار نمى نمایند.گفته میشود (ألا یألو الواً): ضعیف و سست و کوتاه گردید.ما ألوته: یعنى کوتاهى در این کار نکردم.
۳- خبال: شر و فساد و از آنست خبل (بفتح و سکون با) بمعنى جنون زیرا بمعنى فساد عقل است.
۴- و رجل مخبل الرأى: یعنى مرد فاسد عقل و از اینست:استخبال: طلب اعاده مال از بدهکار براى فاسد بودن زمانه (و عدم امانت).
۵- عنت: در اصل بمعنى مشقت (عنت، یعنت، عنتاً) و داخل شدن مشقت بر کسى.
اعنت فلان فلاناً: یعنى فلانى فلان کس را بمشقت شدید انداخت در چیزى که از او مطالبه میکرد و از این ماده است قول خداوند (وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ لَأَعْنَتَکُمْ) اگر خدا میخواست شما را بمشقت میافکند.
مورد و شأن نزول
این آیه درباره مردانى مسلمان آمده که با رجالى از یهود پیوستگى و رفت و آمد داشتند بواسطه سابقه دوستى و خویشى و همسایگى و یا هم پیمانى و شیر خوارگى که بین ایشان بود (از ابن عباس) و گفتهاند درباره عدهاى از مؤمنان که با منافقان دوستى و آمیزش میکردند آمده (از مجاهد).
تفسیر:
خداوند مؤمنان را از دوستى و آمیزش با کفار نهى فرموده براى ترس از فتنه ایشان بر مسلمین:
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا: یعنى اى کسانى که تصدیق کردهاید خدا و پیغمبر را.
لا تَتَّخِذُوا بِطانَهً مِنْ دُونِکُمْ: یعنى کافران را بجاى مؤمنان دوست و از خواص خود قرار مدهید که اسرار خود را نزد آنها افشاء سازید.
من دونکم: یعنى از غیر اهل ملت و دین خودتان.
سپس خداوند علت منع دوستى و رفت و آمد با آنها را بیان میفرماید:
لا یَأْلُونَکُمْ خَبالًا: یعنى آنها هرگز در کارهایى که موجب فساد امر شما شود کوتاهى نخواهند کرد و از هیچ کوششى در راه ضرر زدن بشما باز نخواهند ایستاد.
زجاج گوید: یعنى در بضرر افکندن شما پرهیز نخواهند داشت و بعد گوید: اصل خبال رفتن شىء است.
وَدُّوا ما عَنِتُّمْ: یعنى آرزو دارند که شما را بمشقت افکنند، گفتهاند: یعنى تمناى گمراه ساختن شما را از اسلام دارند (از سدى) و گفتهاند آرزومندند شما را در دین خودتان بسختى افکنند (از ابن عباس).
قَدْ بَدَتِ الْبَغْضاءُ مِنْ أَفْواهِهِمْ: یعنى نشانه دشمنى شما بر زبانها و از لابلا و فحواى گفتههایشان ظاهر گشته.
وَ ما تُخْفِی صُدُورُهُمْ: آنچه از دشمنى شما که در دلشان است.
أَکْبَرُ: بیشتر و بزرگتر است از آنچه بزبان آشکار میکنند.
قَدْ بَیَّنَّا لَکُمُ الْآیاتِ: یعنى دلایل واضح و روشنى که به آن دشمن را از دوست باز شناسید بر شما ظاهر کردیم.
إِنْ کُنْتُمْ تَعْقِلُونَ: اگر بدانید تفاوت بین دوست و دشمن را- و گفتهاند یعنى اگر بدانید مواعظ خداوند و منافع آن را- و بعضى چنین معنى کردهاند که: اگر عاقل باشید خداوند بیان کافى فرموده است.
بیان آیه ۱۱۹
لغت
۱- عض: گزیدن (بدن) بدندان.
رجل عض: یعنى مرد سختگیر بر دشمن.
انامل: سرانگشتان و اصل آن از نمل است (مورچه) زیرا سر انگشتان از نظر نازکى شبیه مورچه است و از همین است رجل نمل یعنى مرد نمام زیرا خبرهاى مکروه و بد را نقل میکند (که منقولاتش) از نظر کثرت و مخفى بودن چون مورچگان است.
تفسیر:
سپس خداوند سبحان آنچه از عداوت که در دل کفار است براى تأکید در نهى از دوستى و رابطه با ایشان بیان فرموده:
ها أَنْتُمْ أُولاءِ تُحِبُّونَهُمْ: یعنى اى کسانى که آنها را دوست میدارید ولى آنها شما را دوست ندارند از اینرو که دینشان با شما مخالفت دارد.
و گفتهاند: یعنى شما کفار را دوست دارید زیرا مىخواهید آنها مسلمان شوند و ببهشت دعوتشان مىکنید.
وَ لا یُحِبُّونَکُمْ: و آنها شما را دوست ندارند زیرا کفر و گمراهى شما را که موجب هلاک است دوست میدارند.
وَ تُؤْمِنُونَ بِالْکِتابِ کُلِّهِ: در اینجا کتاب مفرد بمعنى جمع است چون جنس کتاب اراده شده چنان که درهم در این جمله (درهم در دست مردم بسیار است) مراد یک درهم نیست بلکه درهمهاى بسیار است.
و ممکنست مصدر باشد و به آن کتابهاى آسمانى اراده شده باشد و در مفرد آوردن آن لفظ کتاب نوعى ایجاز است و هم اشاره است بتفصیل اعتقاد مسلمین و معنى آن اینست که شما تصدیق دارید بطور اجمال (بهمه کتب آسمانى) و بطور تفصیل ایمان دارید به آنچه بر ابراهیم و موسى و عیسى و محمد (ص) و سایر انبیاء نازل شده ولى آنها (کفار) بکتاب شما تصدیق ندارند.
وَ إِذا لَقُوکُمْ قالُوا آمَنَّا: یعنى چون شما را مىبینند گویند تصدیق میکنیم.
وَ إِذا خَلَوْا: و چون با خود خلوت مىکنند.
عَضُّوا عَلَیْکُمُ الْأَنامِلَ- یعنى سر انگشتان را بدندان میگزند.
مِنَ الْغَیْظِ– از غضب و کینه و بغض از اینکه مىبینند که مؤمنین با هم ائتلاف و اجتماع کلمه دارند و خداوند آنها را یارى میکند.
عض بالانامل (سر انگشت بدندان گزیدن) مثل است نه اینکه واقعاً انگشتان خود را گاز گیرند. مثل قول شاعر:
عضوا منا الغیظ اطراف الأباهیم یعنى از شدت خشم سر انگشتهاى ابهام خود را بدندان گزیدند.
قُلْ- بگو اى محمد بایشان مُوتُوا بِغَیْظِکُمْ– لفظ صیغه امر است و معنى نفرین میباشد گویا میفرماید خداوند شما را از غیظى که دارید بمیراند و در این جمله ذم آنهاست زیرا چنین نفرینى جایز نیست مگر در صورت استحقاق به ذم ایشان بواسطه گناه و کارهاى ناشایسته.
و گفته اند: یعنى: غیظ شما از عظمت و پیشرفت اسلام همیشگى باد تا بمیرید.
إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ– خداوند آنچه را که از روى نفاق و غیظ بر مسلمین در دل دارید میداند.
[سوره آلعمران (۳): آیات ۱۲۰ تا ۱۲۲]
إِنْ تَمْسَسْکُمْ حَسَنَهٌ تَسُؤْهُمْ وَ إِنْ تُصِبْکُمْ سَیِّئَهٌ یَفْرَحُوا بِها وَ إِنْ تَصْبِرُوا وَ تَتَّقُوا لا یَضُرُّکُمْ کَیْدُهُمْ شَیْئاً إِنَّ اللَّهَ بِما یَعْمَلُونَ مُحِیطٌ (۱۲۰) وَ إِذْ غَدَوْتَ مِنْ أَهْلِکَ تُبَوِّئُ الْمُؤْمِنِینَ مَقاعِدَ لِلْقِتالِ وَ اللَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ (۱۲۱) إِذْ هَمَّتْ طائِفَتانِ مِنْکُمْ أَنْ تَفْشَلا وَ اللَّهُ وَلِیُّهُما وَ عَلَى اللَّهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُؤْمِنُونَ (۱۲۲)
ترجمه:
اگر خوبى و حسنهاى بشما رسد ایشان را بد حال کند و اگر مکروهى بر شما فرود آید از آن دلخوش شوند و اگر صبر و تقوى پیشه کنید کید ایشان بشما هیچ ضررى نرساند خداوند بکارهاى شما احاطه دارد.
و چون صبحگاه از نزد اهل خود بیرون شدى تا مؤمنان را در سنگرگاههاى جنگ جاى دهى و خداوند شنوا و داناست.
وقتى که دو دسته از شما سر ترسیدن داشتند و خداوند ولى و یاورشان بود و باید مؤمنان فقط بخدا توکل کنند.
بیان آیه ۱۲۰
لغت:
کید و مکیده و مکر کاریست که فردى با رفیقش از راه حیله انجام میدهد تا او را در مکروه و ناملایمى افکند و اصل آن بمعنى مشقت است.
و مکایده نیز از این ماده است بمعنى وارد ساختن چیزى که مشقت دارد.
تفسیر:
اینک خداوند از حال کسانى که ذکرشان گذشت خبر میدهد:
إِنْ تَمْسَسْکُمْ حَسَنَهٌ– یعنى اى مؤمنان اگر نعمتى مثل الفت و دوستى با اجتماع و یگانگى و پیروزى بر دشمن از طرف خداى منان نصیب شما شد.
تَسُؤْهُمْ- کفار را محزون مىسازد.
وَ إِنْ تُصِبْکُمْ سَیِّئَهٌ یَفْرَحُوا بِها– اگر محنت و رنجى بواسطه دشمن مثل اختلاف و تفرقه بشما برسد خوشحال مىشوند (از حسن و قتاده و ربیع و جمعى از مفسران).
وَ إِنْ تَصْبِرُوا- اگر بر اذیت کفار و اطاعت خدا و پیغمبر و جهاد در راه خدا پایدارى کنید.
وَ تَتَّقُوا– و با امتناع از گناهان و انجام طاعات از خدا بترسید.
لا یَضُرُّکُمْ- ضررشان بشما نرسد (اى موحدان) کَیْدُهُمْ- یعنى مکر ایشان (منافقان) شَیْئاً- نه کم و نه زیاد زیرا خداوند شما را یارى میکند و شرشان را از سر شما مىگرداند.
إِنَّ اللَّهَ بِما یَعْمَلُونَ مُحِیطٌ– یعنى خداوند بر این مطالب از جمیع جهات آگاه و داناست و بر همه آنها تواناست.
و علت اینکه محیط را بمعنى «داناى بر جمیع جهات» معنى کردیم (نه بمعنى لغوى آن) از اینروست که محیط بچیزى در لغت یعنى دور زننده بر گرد آن چیز و این معنى از صفات اجسام است و شایسته شأن خداوند نیست.
بیان آیه ۱۲۱- ۱۲۲
لغت:
تبوء: جا گرفتن براى دیگرى (بوّأت القوم و بوّأت لهم منازلهم) یعنى ایشان را در منزلهایشان مسکن دارم.
تبوءوا: توطن گزیدند.
۲- فشل: جبن. (فشل. یفشل. فشلا) فشل: مرد ضعیف.
تفسیر:
وَ بیاد آورد اى محمد إِذْ غَدَوْتَ مِنْ أَهْلِکَ- وقتى از مدینه بیرون شدى تُبَوِّئُ الْمُؤْمِنِینَ مَقاعِدَ– براى مؤمنان جایگاه آماده میساختى و سنگر میگرفتى.
لِلْقِتالِ- یعنى در سنگرگاههاى جنگ آنها را مینشاندى تا در آنها توقف کنند و از جاى خود جدا نشوند.
در اینکه این مطلب در چه روزى بود اختلافست. ابن عباس و مجاهد و سدى و ابن ابى الحق گویند روز احد بوده و این مطلب نیز از حضرت باقر (ع) روایت شده.
و گفته اند روز احزاب بوده (از مقاتل) و حسن آن را جنگ بدر دانسته.
وَ اللَّهُ سَمِیعٌ– یعنى آنچه را پیغمبر میگوید شنواست.
عَلِیمٌ: داناست بآنچه در دل پنهان میدارند زیرا آنها در اینکه در مدینه بمانند یا براى مقابله با دشمن بیرون مدینه روند اختلاف کردند و در این معنى خداوند پاکان و کسانى که نیت خالص دارند تزکیه و تعریف میکند و گمراهان و بد سیرتان راتهدید مینماید.
بعضى گفتهاند مراد اینست که خداوند گفته افرادى که طرف مشورت پیغمبرند و اظهار رأى میکنند میشنود و از دل آنان با خبر میباشد. بعضى دیگر گفتهاند یعنى:
بهمه شنیدنیها شنواست و بر همه دانستنیها داناست.
إِذْ هَمَّتْ: یعنى عزم و قصد کردند.
طائِفَتانِ: دو فرقه و دو طائفه.
مِنْکُمْ: از شما مسلمین.
أَنْ تَفْشَلا: که بترسند و راه جبن پیش گیرند.
دو طائفه یکى بنو سلمه بود و دیگرى بنو حارثه که دو طائفه از قبیله انصار بودند (از ابن عباس و جابر بن عبد اللَّه و حسن و قتاده و مجاهد و حضرت صادق و حضرت باقر «ع»).
جبایى گوید: دو طایفه یکى از مهاجران و یکى از انصار بودند و علت تصمیم آنها بر نزاع این بود که عبد اللَّه بن ابى سلول در روز احد آنان را گفت که دست از جنگ با مشرکان بردارند و بمدینه بازگردند و آنها نیز باین کار تصمیم گرفتند ولى انجام ندادند.
وَ اللَّهُ وَلِیُّهُما: و خدا ناصر آنان است.
جابر بن عبد اللَّه گوید: آیه درباره ما (انصار) نازل شده و نازل نشدن آن هم محبوب ما نبود زیرا و اللَّه ولیهما در این آیه است (که مدح ما را میرساند). بعضى از محققان گفتهاند که این همّ و اراده خاطرهاى بود که بفکرشان گذشت نه عزم و اراده قطعى زیرا خداوند آنها را در عین این تصمیم مدح گفته و اگر همّ و تصمیم قطعى بود ذمّ آنها اولى از مدح بود.
وَ عَلَى اللَّهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُؤْمِنُونَ: مؤمنان فقط بر خداوند در جمیع احوال و امور توکل کنند.
ذکر غزوه احد:
از حضرت صادق (ع) روایت است که: سبب غزوه احد این بود که قریش چون از جنگ بدر بازگشتند و ۷۰ کشته و ۷۰ اسیر بمسلمین دادند، ابو سفیان گفت اى مردم قریش زنان خود را اجازه ندهید بر کشتگان خود بگریند که اشکهایشان چون فرو ریزد اندوه و دشمنى محمد (ص) را از دلهایشان ببرد و پس از جنگ احد بزنان اجازه گریه و ندبه دادند. بهر حال براى جنگ احد ۳ هزار سوار و ۲ هزار پیاده از مکه بیرون شدند و زنان را نیز با خود بردند چون این خبر به پیغمبر (ص) رسید اصحاب را جمع فرمود و بر جهاد تشویق و تحریکشان نمود.
عبد اللَّه بن ابى سلول گفت یا رسول اللَّه از مدینه بیرون نمیرویم تا در کوچه هاى مدینه با دشمن بجنگیم تا همه اهل مدینه از خرد و کلان و زن و مرد و پیر و جوان و قوى و ضعیف همه در راه و از پشت بامها با دشمن جنگ کنند و تا کنون با هیچ دشمنى در داخل مدینه و اندرون حصارهاى خود نجنگیدیم مگر اینکه پیروز شدیم و در هر جنگى که از مدینه بیرون رفتیم شکست خوردیم.
سعد بن معاذ و دیگر اوسیان برخاستند و عرضه داشتند که یا رسول اللَّه تا کنون کسى از طوائف عرب بر پیروزى ما طمع نکرده در حالى که مشرک بودیم و اکنون که تو در بین مایى چگونه طمعى توانند کرد حتماً بسوى دشمن بیرون میرویم هر کس از ما کشته شود شهید است و هر کس بماند ثواب مجاهد را دریابد. پیغمبر اکرم رأى ایشان را پسندید و با جمعى از اصحاب براى سنگر گرفتن بیرون شد چنان که خداى تعالى فرماید: «وَ إِذْ غَدَوْتَ مِنْ أَهْلِکَ …».
عبد اللَّه بن أبى سلول از رفتن با پیغمبر خوددارى کرد و جمعى از قبیله خزرج هم با او از جنگ کناره کردند.
قریش به احد رسیدند و پیغمبر اکرم قبلا با اصحاب سنگر گرفته بود که جمعاً ۷۰۰ تن بودند و عبد اللَّه بن جبیر را با ۵۰ تیرانداز بر جلو و عقب شکاف کوه احد گماشت که کفار از آنجا حمله نکنند و به عبد اللَّه بن جبیر و یارانش فرمود اگر دیدید که ما کفار را حتى تا پشت دروازه مکه فرارى دادیم هرگز از اینجا بر مخیزید و سنگر را خالى مسازید و اگر دیدید که آنها ما را شکست دادند و تا مدینه تعقیب کردند باز از جاى خود مجنبید و در مراکز خود ثابت بمانید.
ابو سفیان هم خالد بن ولید را با ۲۰۰ سوار در کمین نهاد و گفت وقتى دیدید که بهنگام جنگ درهم شدیم از این شکاف بر ایشان در آیید و از پشت حمله آرید.
پیغمبر اکرم دستور داد اصحاب موضع گرفتند و پرچم را به دست على داد انصار بر مشرکان قریش حمله بردند و آنان را شکستى مفتضحانه دادند و اصحاب پیامبر (ص) در خیمه و مرکز سپاه و متعلقات آنها قرار گرفتند.
خالد با ۲۰۰ سوار بطرف عبد اللَّه بن جبیر حملهور شدند ولى با تیرباران آنها مواجه گشتند و پاى بمراجعت نهادند.
اصحاب عبد اللَّه بن جبیر که دیدند یاران پیغمبر اثاث و خیمه هاى مشرکان را غارت می کنند به عبد اللَّه گفتند رفقاى ما بغنیمت دست یافته و ما بى نصیب ماندیم.
عبد اللَّه گفت از خدا بترسید پیغمبر قبلا بما فرمود جاى خود را هرگز رها نکنیم ولى آنان سخن وى را نپذیرفتند و یکى یکى جاى خود را رها کردند و بجمع کردن غنیمت روى آوردند تا سنگرگاهشان خالى شد و عبد اللَّه جبیر با ۱۲ تن باقى بماند. پرچمدار قریش طلحه بن ابى طلحه عبدى از بنى عبد الدار بود. على (ع) او را بکشت. پرچم وى را ابو سعید بن ابى طلحه بگرفت على (ع) او را هم بکشت و پرچم بیافتاد. مسافع بن ابى طلحه آن را بگرفت على (ع) او را هم بکشت و بهمین منوال نه تن از بنى عبد الدار بر سر پرچم به دست على (ع) کشته گشتند تا اینکه بنده اى از آنان بنام ثواب آن را بگرفت و بسوى على (ع) رفت حضرت دست راستش بینداخت وى پرچم به دست چپ بگرفت حضرت دست چپش نیز برید پرچم را با باقیمانده دو دست بریده بسینه چسبانید و رو بابى سفیان کرد و گفت آیا وظیفه خود را نسبت به عبد الدار بانجام رسانیدم. على (ع) ضربتى بفرقش بزد و او را بکشت و پرچم بیفتاد. پرچم را عمره بنت علقمه کنانى برداشت و بلند کرد. خالد بطرف عبد اللَّه جبیر حمله برد اصحابش جز چند تن فرار کردند خالد آنها را بکشت و از آن شکاف از پشت بمسلمین حمله آورد. قریش که در حال فرار بودند چون دیدند که پرچمشان بلند شد بازگشتند و به آن پناهنده شدند و بر مسلمین حمله آوردند.
اصحاب پیغمبر (ص) که از جلو و عقب محاصره شده و سرگرم غنایم بودند شکستى سخت بخوردند و رو بفرار نهادند و به دامنه شکافهاى کوه پناهنده میشدند.
پیغمبر اکرم چون فرار مسلمین را ملاحظه نمود عمامه از سر برداشت و فرمود بسوى من آیید من پیغمبر خدایم بسوى من شتابید کجا فرار میکنید از خدا و پیغمبرش میگریزید.
از آن طرف هند دختر عتبه زن ابى سفیان بنزد هر مردى از مشرکان که فرار میکرد، میل و سرمهدانى مىافکند و میگفت تو زنى بیش نیستى بگیر و خود را بیاراى.
حمزه عموى پیغمبر بر مشرکان حمله میکرد مشرکان چون او را میدیدند سخت از جلویش میگریختند و هیچ کس را قدرت ماندن پیش روى او نبود.
هند به وحشى غلام خود وعده داده بود که اگر پیغمبر یا حمزه یا على را بکشد چنین و چنان بوى جایزه بخشد و پاداش دهد.
وحشى قبلا بنده جبیر بن مطعم بود وى نقل میکند که اما بر محمد (ص) قدرت پیدا نکردم و اما على را دیدم که باطراف خود سخت مواظبت دارد و امیدى بر قتل او نیست. ولى براى حمزه کمین کردم و دیدم که مردم را چون شیر پیش انداخته و بر آنها حمله میبرد. از کنار من گذشت و پاى بر کنار نهرى نهاد پایش فرو رفت و بسر در آمد من در این موقع حربه خود بر سر دست بتکان آوردم و بسویش پرتاب کردم. حربه بر تهیگاه حمزه نشست و از جلویش بیرون شد و برو در افتاد من جلو رفتم و شکمش را بشکافتم و جگرش را در آورده و براى هند بردم و گفتم که این جگر حمزه است. هند آن را در دهان نهاد و در آن بگردانید ولى خداوند آن را بدهانش چون سنگ سخت گردانید بناچار آن را از دهان بیرون افکند.
پیغمبر فرمود خداوند فرشته اى را مأمور ساخت تا جگر حمزه را بجاى خود باز نهاد.
هند نزدیک جنازه حمزه شد و گوش و دست و پاى او را برید. با پیغمبر جز دو کس نماند. على علیه السلام و ابو دجانه سماک بن خرشه. هر گاه جمعى به پیغمبر (ص) حمله میکردند على بجلو میشتافت و آنها را دفع میکرد تا شمشیرش بشکست. پیغمبر شمشیر خود ذو الفقار را بدو داد. پیغمبر بگوشه اى از دامنه احد رفت و بایستاد و جنگ و حمله مشرکان منحصر بیکطرف شد و على (ع) همواره با مشرکان بجنگید تا ۷۰ جراحت بسر و روى و شکم و دست و پایش رسید. على بن ابراهیم در تفسیر خود چنین آورده:
جبرئیل به پیغمبر (ص) عرضه داشت یا رسول اللَّه الحق این فداکارى على مواسات با تست. حضرت فرمود من از علیم و على از منست جبرئیل گفت من نیز از شمایم.
حضرت صادق ع فرماید: پیغمبر بجبرئیل نظر افکند که بر میان زمین و آسمان بر کرسى اى نشسته و همى گوید(لا سیف الا ذو الفقار و لا فتى الا على)یعنى شمشیرى نیست جز ذو الفقار و جوانمردى نیست جز على.
ابن ابى اسحاق و سدى و واقدى و ابن جریر و دیگران روایت کنند که مشرکان روز چهار شنبه به احد وارد شدند (در شوال سال سوم هجرى) و پیغمبر (ص) روز جمعه بجلوى ایشان رفت و جنگ روز شنبه نیمه شهر واقع شد.
در این جنگ دندان پیغمبر بشکست و صورتش مجروح شد. سپس مهاجرین پس از شکست بازگشتند و از مسلمین ۷۰ نفر کشته شدند. و کفار بدنهاى عدهاى از شهیدان را مثله کرده بودند که حمزه بیش از همه مثله شده بود و دست طلحه مضروب گشت و سعد بن ابى وقاص جلوى روى پیغمبر تیر میانداخت و حضرت میفرمود پدر و مادرم فدایت بیانداز.
نظم آیات:
چون خداوند مسلمین را بصبر امر فرمود (إِنْ تَصْبِرُوا وَ تَتَّقُوا) دنبال آن در آیه قبل یارى خود را از مسلمین و همچنین پایدارى ایشان را در روز بدر ذکر کرد و سپس در این آیه امتحان و وعدههایى که بایشان در روز احد داده و اینکه از عهده امتحان بر نیامده و صبر نکردند یاد فرموده و گفتهاند نظم و ارتباط آیات اینست که: «ان تصبروا ینصرکم کما نصرکم یوم بدر و ان لم تصبروا انزل بکم ما نزل یوم احد حیث خالفتم امر رسول اللَّه (ص)» یعنى اگر صبر کنید شما را چنان که روز بدر یارى کردم یارى خواهم کرد و اگر صبر ننمائید بر شما همان رود که در روز احد در اثر مخالفت امر پیغمبر بسر شما آمد.
ابو مسلم گوید که این قسمت متصل است بقول خداوند (قَدْ کانَ لَکُمْ آیَهٌ فِی فِئَتَیْنِ) چنان که ذکر آن گذشت.
[سوره آلعمران (۳): آیات ۱۲۳ تا ۱۲۶]
وَ لَقَدْ نَصَرَکُمُ اللَّهُ بِبَدْرٍ وَ أَنْتُمْ أَذِلَّهٌ فَاتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ (۱۲۳) إِذْ تَقُولُ لِلْمُؤْمِنِینَ أَ لَنْ یَکْفِیَکُمْ أَنْ یُمِدَّکُمْ رَبُّکُمْ بِثَلاثَهِ آلافٍ مِنَ الْمَلائِکَهِ مُنْزَلِینَ (۱۲۴) بَلى إِنْ تَصْبِرُوا وَ تَتَّقُوا وَ یَأْتُوکُمْ مِنْ فَوْرِهِمْ هذا یُمْدِدْکُمْ رَبُّکُمْ بِخَمْسَهِ آلافٍ مِنَ الْمَلائِکَهِ مُسَوِّمِینَ (۱۲۵) وَ ما جَعَلَهُ اللَّهُ إِلاَّ بُشْرى لَکُمْ وَ لِتَطْمَئِنَّ قُلُوبُکُمْ بِهِ وَ مَا النَّصْرُ إِلاَّ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ الْعَزِیزِ الْحَکِیمِ (۱۲۶)
ترجمه:
خداوند در بدر یاریتان کرد در حالى که زبون بودید پس از خدا بترسید تا سپاسگزار باشید. آن وقت که (اى محمد) بمؤمنان میگفتى که آیا شما را کافى نیست که خداوند بسه هزار فرشته فرود آمده یاریتان کند. بلى اگر صبر و تقوى پیشه کنید و دشمنان از این هیجان و غیظ بر شما بتازند پروردگارتان شما را به پنجهزار فرشته نشانگزار مدد کند. و خداوند آن را جز مژدهاى براى شما قرار نداد تا دلهایتان آرام شود و نصرت نخواهد بود مگر از طرف خداى عزیز حکیم.
بیان آیه ۱۲۳- ۱۲۶
ابن عامر منزّلین با تشدید «زاء» و دیگران بدون تشدید خواندهاند.
لغت:
۱- بدر جایى بین مکه و مدینه است زیرا در آنجا آبیست متعلق به مردى بنام بدر، که مکان را بنام صاحب آن نامیدهاند.
واقدى گوید بدر اسم موضع مذکور است و بعلاوه هر چیزى که بحد کمال رسد بدر است و بماه آسمان در شب تمام (شب ۱۴) بدر گویند بعلت پرى و کامل بودن آن.
عین بدره: چشمه پر و مملو از آب.
۲- کفاک: حسبک: یعنى کافى است ترا. فرق بین اکتفاء و استغناء اینست که اولى بس کردن بقدر حاجت و رفع نیاز است و دومى وسعت در چیزى که رفع حاجت میکند میباشد.
۳- امداد: چیزى را پى در پى و حالًا بعد حال دادن.
مدّ در سیر یعنى استمرار و ادامه دادن در آن و استمر بهم الیسر: یعنى سیرشان طولانى شد.
و مد النهر: یعنى جارى شد.
در شر مدّ بکار رود (مدّ فى الشر) و در خیر امدّ (امدّه فى الخیر).
۴- فور: در اصل بمعنى جوشش دیگ است و از این ماده است فوره غضب: یعنى جوشش خشم چون شبیه بجوشش دیک است و فواره (معمولى) از همین ماده است چون آب را بیرون میریزد چنان که دیگ جوشان محتوى خود را بیرون میریزد.
و نیز از این ماده است جاء على الفور (فورى آمد) یعنى در همان ابتداء گرمى و حرارت قبل از آنکه دلش نسبت به آن سرد شود و گرماى علاقه اش فرو نشیند آمد.
و گفته اند فور یعنى قصد چیزى کردن بسرعت و تندى.
تفسیر:
سپس خداوند نصرتى را که در روز بدر بمسلمین فرموده بیان مىدارد:
لَقَدْ نَصَرَکُمُ اللَّهُ: اى مؤمنان خدا شما را یارى کرد، بِبَدْرٍ: در بدر با تقویت قلوب شما و با فرستادن فرشتگان و افکندن ترس در دل دشمنان.
وَ أَنْتُمْ أَذِلَّهٌ: یعنى در حالى که ذلیل بودید (اذلاء جمع ذلیل است) و مراد اینست که از نظر عِده و عُده اندک بودید و تاب مقاومت نداشتید.
از ابن عباس است که عدد مهاجران در جنگ بدر ۷۷ تن و عدد انصار ۳۶ تن بود که جمعاً ۱۱۳ نفر بودند و مشرکان حدود هزار نفر بودند.
از یکى از صادقین نقل شده که (و انتم ضعفاء) خوانده بجاى انتم اذله باین دلیل که توصیف ایشان بذلیل جایز نیست چون پیغمبر در میان ایشان بوده است.
پرچمدار پیغمبر (ص) در روز بدر على بن ابى طالب علیه السلام بوده و پرچمدار انصار سعد بن عباده و بقولى سعد بن معاذ بود.
فَاتَّقُوا اللَّهَ یعنى از گناهان و نواهى او بپرهیزید و بطاعاتش عمل کنید.
لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ: تا بشکر نعمت او قیام کرده باشید.
إِذْ تَقُولُ لِلْمُؤْمِنِینَ خطاب به پیغمبر (ص) است یعنى اى محمد وقتى باصحاب مؤمن خود میگفتى:
أَ لَنْ یَکْفِیَکُمْ أَنْ یُمِدَّکُمْ رَبُّکُمْ بِثَلاثَهِ آلافٍ مِنَ الْمَلائِکَهِ آیا براى شما کافى نیست که خداوند ۳ هزار فرشته بیاریتان فرستد.
این آیه خبر مىدهد که پیغمبر بیاران خود این سخن را گفته بود. ابن عباس و حسن و قتاده و دیگران گفتهاند که فرستادن ملائکه بکمک مسلمین در روز بدر بود و ابن عباس گوید: که: ملائکه جز در روز بدر هرگز جنگ نکردند بلکه بعنوان مدد و پشتیبان مسلمین بودند.
حسن گوید: همه فرشتگان ۵ هزار تن بودند و معنى اینست که خداوند شما را بهمگى پنج هزار فرشته کمک میکند.
دیگرى گفته: معنى این آیه اینست که ۸ هزار فرشته بودند (که سه هزار در آیه اول و پنج هزار در آیه دوم ذکر شده) معنى آیه دوم اینست که «بخمسه آلاف اخر» یعنى پنجهزار تن دیگر براى شما فرستاد.
و گفته شده که وعده بکمک فرشتگان در روز احد است و خداوند بایشان وعده داد که اگر صبر کنند فرشتگان را بمددشان فرستد (از عکرمه و ضحاک) مُنْزَلِینَ- یعنى خداوند فرشتگان را از آسمان فرستاد.
بَلى- بلى تصدیق وعده است یعنى خداوند همانطور که بشما وعده داد عمل خواهد کرد.
إِنْ تَصْبِرُوا– اگر بر جهاد و انجام امر خدا صبور باشید وَ تَتَّقُوا– و از گناهان و مخالفت پیغمبر بپرهیزید.
وَ یَأْتُوکُمْ– و اگر مشرکین بسوى شما برگردند.
مِنْ فَوْرِهِمْ هذا– از همین راه- (از ابن عباس و حسن و ربیع و مجاهد و ضحاک) گویند یعنى از خشم خود که مشرکان در روز احد بخاطر شکست روز بدر در خشم بودند.
یُمْدِدْکُمْ رَبُّکُمْ بِخَمْسَهِ آلافٍ مِنَ الْمَلائِکَهِ– یعنى بشما نصرت خواهد داد و این سخن از آنجاست که قریش پس از بازگشت از جنگ پشیمان شدند که چرا مدینه را نگرفتند و زود قصد مراجعت نمودند.
خداوند به پیغمبرش وحى فرمود که اصحاب را امر کند تا آماده رجوع بسوى مشرکان شوند و بایشان فرمود «که اگر بشما جراحتى رسیده بکفار نیز مثل آن رسیده» و بعد فرمود اگر بر جهاد پایدارى کنید و بسوى دشمن برگردید خداوند شما را به پنجهزار ملک کمک میکند. پس مسلمین با این وعده با همه جراحاتى که داشتند براى تعقیب و اخراج کفار بیرون شدند. کسى این خبر را بمشرکان رسانید مشرکین ترسیدند نکند در این بار غلبه از آن مسلمانان باشد و کسانى که از جنگ خوددارى کرده بودند بایشان پیوسته باشند و عده دیگرى هم بکمک آنها ضمیمه شوند از اینرو نعیم بن مسعود را فرستادند تا براى مسلمین از عظمت لشگر قریش سخن گوید و ایشان را بترساند و خود بسرعت بمکه بازگشتند و به این وسیله خداوند شرشان از سر مسلمین بگردانید و این داستان معروف است و از اینجهت بعضى مفسران گفتهاند که رویهم هشت هزار فرشته بوده و حسن گفته که پنجهزار بوده که ۳۰۰۰ تن از ایشان فرود آمدهاند ولى ظاهر کلام میرساند که کمک به ۳۰۰۰ فرشته بوده زیرا قول خداوند (إِذْ تَقُولُ لِلْمُؤْمِنِینَ) متعلق به لَقَدْ نَصَرَکُمُ اللَّهُ بِبَدْرٍ … است که معنى چنین میشود: خداوند شما را ببدر کمک کرد که بمؤمنین میگفتى آیا کافى نیست که خداوند سه هزار فرشته بکمک شما بفرستد.
و خداوند پس از اینجمله داستان احد را یاد مینماید که (اگر صبر کنید …) خدا پنجهزار فرشته بکمک شما خواهد فرستاد (از بلخى) اگر سؤال شود چرا مسلمین در دیگر جنگها بفرشتگان یارى نشدند جواب گوییم این مطلب تابع مصلحت است که هر گاه خدا مصلحت لازم دیده ملائکه را بکمک آنان فرستاده.
مُسَوِّمِینَ– (بکسر واو) یعنى معلمین یعنى بخود تعلیم میدادند و بفتح واو یعنى خدا بایشان تعلیم داد (از ابن عباس و حسن و قتاده) عروه گوید: فرشتگان در روز بدر بر اسبان ابلق نشسته بودند و عمامههاى زرد بسر داشتند.
على (ع) و ابن عباس گویند: عمامه سفید بسر داشتند.
سدى گوید: مسومین یعنى مرسلین و فرستاده شدگان از (الناقه السائمه) یعنى شتر فرستاده شده بچراگاه.
وَ ما جَعَلَهُ اللَّهُ إِلَّا بُشْرى لَکُمْ– یعنى خداوند فرستادن ملائکه و وعده کمک به فرشتگان را قرار نداد مگر براى بشارت شما تا بدان دلخوش و شاد شوید و دلهایتان آرام گیرد و از بسیارى سپاه دشمن و کمى عدد خود نهراسید.
وَ مَا النَّصْرُ– یعنى یارى و کمک نخواهد بود.
إِلَّا مِنْ عِنْدِ اللَّهِ- یعنى نیاز بخدا در کمک همواره با شما هست و اگر فرشتگان را بکمک شما فرستاد از کمک او باز هم یک لحظه بىنیاز نیستید که دل شما را قوى و قلوب دشمنان را هراسناک سازد.
و گفتهاند مراد اینست که این کمک با فرستادن فرشتگان نیست مگر از جانب خداوند.
الْعَزِیزِ– یعنى قادر بر انتقام از کفار بدست مؤمنان.
الْحَکِیمِ- حکیم در تدبیر عالمیان.
و این سخن را گفته تا بدانند که جنگ با کفار براى اعزاز اسلام است.
و گفتهاند: عزیز بمعنى منیع و بلند و با اقتدار و حکیم در تدبیر خلق است.
فصلى مختصر در غزوات رسول اکرم (ص)
مفسران گفتهاند جمیع جنگهایى که نبى اکرم خود در آن شرکت داشتهاند بیست و شش غزوه است و بترتیب چنین است:
۱- غزوه ایواء ۲- غزوه بواط ۳- غزوه العشیره ۴- غزوه بدر اولى ۵- غزوه بدر کبرى ۶- غزوه بنى سلیم ۷- غزوه سویق ۸- غزوه ذى امر ۹- غزوه احد ۱۰- غزوه اسد ۱۱- غزوه بنى النضیر ۱۲- غزوه ذات الرقاع ۱۳- غزوه بدر اخیر ۱۴- غزوه دومه الجندل ۱۵- غزوه بنى قریظه ۱۶- غزوه بنى لحیان ۱۷- غزوه بنى قرد ۱۸- غزوه بنى المصطلق ۱۹- غزوه حدیبیه ۲۰- غزوه خیبر ۲۱- غزوه فتح مکه ۲۲- غزوه حنین ۲۳- غزوه طائف ۲۴- غزوه تبوک «۱»
در ۹ غزوه از آنها جنگید:
۱- در غزوه بدر کبرى در روز جمعه ۱۷ ماه رمضان سال دوم هجرت
2- در احد در شوال سال سوم هجرت
۳ و ۴- در خندق و بنى قریظه در سال چهارم هجرت
5 و ۶- در بنى لحیان و بنى المصطلق در شعبان پنجم هجرت
7- در خیبر در سنه ششم
8- در غزوه فتح در رمضان هفتم
۹- حنین و طائف در شوال هشتم و اولین غزوهاى که بنفس شریف در آن شرکت داشت و جنگید بدر بود و آخرین آنها تبوک بود.
و اما عدد سرایاى آن حضرت ۳۶ است.
[سوره آلعمران (۳): آیات ۱۲۷ تا ۱۲۹]
لِیَقْطَعَ طَرَفاً مِنَ الَّذِینَ کَفَرُوا أَوْ یَکْبِتَهُمْ فَیَنْقَلِبُوا خائِبِینَ (۱۲۷) لَیْسَ لَکَ مِنَ الْأَمْرِ شَیْءٌ أَوْ یَتُوبَ عَلَیْهِمْ أَوْ یُعَذِّبَهُمْ فَإِنَّهُمْ ظالِمُونَ (۱۲۸) وَ لِلَّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ یَغْفِرُ لِمَنْ یَشاءُ وَ یُعَذِّبُ مَنْ یَشاءُ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ (۱۲۹)
ترجمه:
تا گروهى از کافران را نابود و سرکوب کند تا ناامید باز گردند. از این کار چیزى بدست تو نیست یا خداوند آنان را مىبخشد یا عذابشان میکند که ستمکارند.
آنچه در زمین و آسمانهاست فقط از آن خداست هر که را بخواهد مىبخشد و هر که را بخواهد عذاب میکند و خدا آمرزنده و بخشاینده است.
بیان آیه ۱۲۷- ۱۲۸
لغت:
۱- کبت: خزى و خوارى.
خلیل گوید: کبت برو در افتادن چیزى و حقیقت کبت شدت و هن و سستى که بر قلب واقع شود.
خائب: آنکه بآرزو نرسد. و یأس و ناامیدى پیوسته پس از وجود آرزوست زیرا یأس نرسیدن بآرزوى موجود است.
یأس گاهى پس از آرزوست و گاهى قبل از آن.
یأس و رجاء نقیض یکدیگرند که در پى هم آیند چون یکى نباشد دیگرى خواهد بود.
تفسیر:
لِیَقْطَعَ طَرَفاً مِنَ الَّذِینَ کَفَرُوا– در وجه ارتباط این آیه بما قبل چند قولست:
۱- این قسمت متصل است به «وَ مَا النَّصْرُ إِلَّا مِنْ عِنْدِ اللَّهِ» و معنى چنین میشود:
خداوند این نصرت را بشما داد تا گروهى از کافران بدست شما با قتل و اسارت ریشهکن شوند.
۲- متصل است به «لَقَدْ نَصَرَکُمُ اللَّهُ بِبَدْرٍ» یعنى خداوند شما را در جنگ بدر کمک کرد تا گروهى از کافران …
۳- این کمک خدا بشما براى این بوده که طایفه اى از مشرکان هلاک شوند و بعضى گفته اند یعنى تا رکنى از ارکان شرک با قتل و اسارت منهدم شود و اما روزى که خداوند در آن روز طائفه اى از مشرکان را از بین برد روز بدر بود که صنادید و بزرگان و رؤسا و پیشروان مشرک کشته شدند (قول حسن، ربیع، قتاده)و گفتهاند که روز احد بوده که ۱۸ تن از بزرگان آنها کشته شدند.
أَوْ یَکْبِتَهُمْ– یعنى آنها را با خسران و ناامیدى از پیروزى بر شما ذلیل سازد (از قتاده و ربیع) و جبایى و کلبى گویند: یعنى آنها را با شکست و هزیمت از شر شما رفع کند.
و گفته اند یعنى: خداوند آنها را بر وى در اندازد.
و گفته اند یعنى شما را بر آنها پیروز گرداند (از مبرّد) سدى گوید: یعنى خداوند لعن کند آنان را.
و ابى عبیده گوید یعنى: هلاک گرداند ایشان را.
فَیَنْقَلِبُوا خائِبِینَ– یعنى بى آنکه به هیچ وجه بآرزوى خود برسند ذلیل و ناامید برگردند.
لَیْسَ لَکَ مِنَ الْأَمْرِ شَیْءٌ– گفتهاند این آیه متصل است به وَ مَا النَّصْرُ إِلَّا مِنْ عِنْدِ اللَّهِ و معنى چنین است: خداوند شما را یارى کرد تا طائفه اى از ایشان هلاک و نابود شوند و براى تو و غیر تو از این نصرت چیزى نیست (از ابى مسلم و قتاده) بعضى گفتهاند: جمله معترضه است و «أَوْ یَتُوبَ عَلَیْهِمْ» که پس از این جمله است متصل به «لِیَقْطَعَ طَرَفاً …» می باشد و تقدیر چنین است و یا ایشان را هلاک کند یا توبه کنند یا عذابشان نماید که مستحق عذابند (و لیس لک) یعنى براى تو نیست یکى از این چیزها بلکه مربوط بخداست.
در سبب نزول این آیه اختلافست: از انس و ابن عباس و حسن و قتاده و ربیع است که چون در روز احد آن جنایات از مشرکان صادر شد از شکستن دندان پیغمبر و مجروح ساختن صورت مبارکش چنان که خون بر چهره اش دوید حضرت فرمود مردمى که با پیغمبر خود این کنند چگونه رستگار گردند ولى با این حال بر دعوت ایشان بسوى خدا حریص بود خداوند باو فهمانید که رستگارى آنان بدست او نیست بلکه فقط بر اوست که آنها را تبلیغ کند و با آنان مجاهده نماید تا دین علنى شود و رستگارى بدست خداوند است.
شکننده دندان حضرت، عتبه بن ابى وقاص بود که حضرت بر او نفرین فرمود که قبل از پایان سال کافر بمیرد و هم چنان شد.
و آن کس که چهرهاش را خونین کرده بود عبد اللَّه قمیه هذیلى بود که حضرت او را نیز نفرین کرد خداوند قوچى را بر او مسلط کرد تا بر او شاخى بزد و او را بکشت.
روایت است که پیغمبر اکرم (ص) خون از جبین خود میسترد و میفرمود: بار خدایا قوم مرا هدایت کن که نادانند.
و ممکنست در اینحال از عناد ایشان میترسید که بر کفر اصرار میورزیدند. و خداوند باو خبر داد که بر او نیست جز تبلیغ رسالت و دعوت آنان بهدایت و این آیه نظیر آیه دیگر است: (تو دارى خود را هلاک میکنى از اینکه ایمان نمیآورند!) و بعضى گفتهاند پیغمبر از خداوند در روز احد اجازه خواست که بر مشرکان نفرین کند این آیه آمد و حضرت بر ایشان نفرین نکرد که بعذاب و نابودى دچار شوند و چون نزد حق معلوم بود که عدهاى توبه خواهند کرد بوى اجازه چنین نفرینى نداد (از ابى على جبائى) عبد اللَّه بن مسعود گوید: پیغمبر خواست در جنگ احد بر مسلمانانى که فرار کردند نفرین کند خداوند او را از این کار نهى فرمود و توبه ایشان را قبول فرمود و این آیه آمد (لَیْسَ لَکَ مِنَ الْأَمْرِ شَیْءٌ) یعنى نباید آنها را نفرین و لعن کنى (از ابن مسعود) محمد بن اسحاق و شعبى گویند: چون پیغمبر اکرم (ص) اعمال وحشیانه مشرکین از قبیل مثله کردن عمویش حمزه و اصحاب را دید فرمود اگر خداوند مرا بر آنها پیروز گرداند همین کارها را با آنها خواهم کرد و چنان آنها را مثله کنم که تا کنون در عرب کس نکرده باشد پس این آیه آمد (که این کار را نباید بکنى) و گفتهاند درباره اهل بئر معونه آمده که ۷۰ تن بودهاند و از قاریان اصحاب پیغمبر بودند بریاست منذر بن عمرو که حضرت آنها را به بئر معونه فرستاد (در ماه صفر ۴ هجرى پس از چهار ماه از جنگ احد) تا بمردم قرآن و علم آموزند. عامر بن طفیل همه را بکشت پیغمبر (ص) سخت ناراحت شد و یک ماه بر ایشان نفرین کرد پس این آیه آمد که «لَیْسَ لَکَ مِنَ …» (از مقاتل).
صحیح این است که این آیه در احد آمده بواسطه اینکه اکثر علماء بر این قولند و سیاق کلام نیز مقتضى همین امر است و اما اینکه خداوند فرموده (لَیْسَ لَکَ مِنَ الْأَمْرِ) با اینکه بر اوست دعوت آنان بسوى خدا و اداء تبلیغ خود زیرا مراد دفع اینها نیست بلکه معنى اینست که: بر تو نیست (یعنى باختیار تو نیست) هیچ چیز از عقاب و استیصال و لعن و نفرین بر ایشان تا زمانى که توبه کنند و اینکه آیه موجز است و مختصر چون معنى معلوم است و خداوند تدبیر پیغمبر را براى مردم در جنب تدبیر خود ناچیز میشمارد گویا میفرماید: به هیچ وجه بر تو نیست (یعنى باختیار تو نیست) چیزى از کارهاى ایشان.
أَوْ یَتُوبَ عَلَیْهِمْ– در معناى اینجمله دو وجه است:
۱- یعنى بایشان لطف میکند و توفیق توبه بایشان میدهد پس توبه ایشان را بلطف خود مىپذیرد.
۲- اگر توبه کنند قبول میفرماید.
و این مطلب جز براى خدا صحیح نیست زیرا اوست که مالک جزاء و ثواب یا عقاب است.
أَوْ یُعَذِّبَهُمْ یعنى اگر توبه نکنند عذابشان کند.
فَإِنَّهُمْ ظالِمُونَ یعنى بواسطه ستمشان مستحق عذابند.
این آیه دلالت دارد که آنچه مربوط است بنصر و پیروزى و قبول توبه و عذاب کردن فقط مربوط بخدا است و هیچ چیز از آنها مربوط به پیغمبر (ص) نیست بلکه فقط هدایت و دعوت بحق مربوط باوست کأنه خداوند میفرماید: شمشیر را از میان آنها برمدار تا توبه کنند و خداوند توبه ایشان بپذیرد یا بکفر خود بمانند و بستم خود عذاب شوند.
بیان آیه ۱۲۹
لغت:
اینکه در آیه لفظ (ما) ذکر کرده و فرموده (وَ لِلَّهِ ما فِی …) زیرا ما اعم از من است و شامل عاقل و غیر عاقل یعنى انسان و دیگر موجودات میشود بخلاف من که فقط شامل انسان میشود و اگر بخواهد شامل همه شود مجاز است.
تفسیر:
چون خداوند به پیغمبر فرمود «لَیْسَ لَکَ مِنَ الْأَمْرِ شَیْءٌ» بدنبال آن این آیه را فرستاد که همه چیز از آن خداست.
وَ لِلَّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ- یعنى ملک و سلطنت و ملک و ثروت و خلقت و قدرت بر همه موجودات فقط مال اوست هر چه بخواهد با آنها میکند، ایجاد و نابودى و بازگرداندن بدست اوست.
یَغْفِرُ لِمَنْ یَشاءُ– گناه هر مؤمنى را که بخواهد مىبخشد و بر آن عقابشان نمیکند و این البته از رحمت و فضل اوست.
وَ یُعَذِّبُ مَنْ یَشاءُ– کافران را عذاب میکند و نیز هر یک از گنهکاران مؤمن را که بىتوبه بمیرد عقاب مینماید و این نیز عدل است. دلیل این معنى آیه مبارکه إِنَّ اللَّهَ لا یَغْفِرُ أَنْ یُشْرَکَ بِهِ وَ یَغْفِرُ ما دُونَ ذلِکَ لِمَنْ یَشاءُ– خداوند شرک را نمى بخشد و بقیه گناهان را براى هر که بخواهد مى بخشد و اگر این آیه نبود عقلًا بخشش همه چیز را جایز میشمردیم. و اینکه آیه را مبهم فرستاده و بخشوده شوندگان و عذاب شوندگان را بتفصیل بیان نکرده براى اینست که بندگان همواره بین خوف و رجاء و بیم و امید باشند و از عذاب خدا ایمن نشوند و گناه نکنند و از رحمت او هم نومید نگردند مگر کافران و بهمین معنى توجه دارد. گفتار حضرت صادق (ع):«اگر امید و ترس مؤمن با هم سنجیده شود بیک اندازه است و یکى را بر دیگرى برترى نباشد».
و نیز اینکه غفران و عذاب را بر مشیت خود معلق و مشروط کرده از اینروست که مشیت حق بر وفق حکمت است و خداوند جز بمقتضاى حکمت اراده نکند.
بعضى از بزرگان را پرسیدند که خداوند با این وسعت رحمت چگونه بندگانش را عذاب میکند؟ پاسخ داد که رحمت حق بر حکمتش پیشى نمیگیرد و غلبه نمیکند زیرا رحمت او مثل مهر ما بمعنى رقت قلب نیست (بلکه بر طبق حکمت است).
ابن عباس گوید، معنى اینست: هر که را بخواهد مىبخشد و هر کس را که بخواهد عذاب میکند البته عذاب میکند غیر تائبین را.