ترجمه مجمع البیان فی تفسیر القرآن فضل بن حسن طبرسی سوره مریم آیه ۳۶- ۶۵
[سوره مریم (۱۹): آیات ۳۶ تا ۴۰]
وَ إِنَّ اللَّهَ رَبِّی وَ رَبُّکُمْ فَاعْبُدُوهُ هذا صِراطٌ مُسْتَقِیمٌ (۳۶)
فَاخْتَلَفَ الْأَحْزابُ مِنْ بَیْنِهِمْ فَوَیْلٌ لِلَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ مَشْهَدِ یَوْمٍ عَظِیمٍ (۳۷)
أَسْمِعْ بِهِمْ وَ أَبْصِرْ یَوْمَ یَأْتُونَنا لکِنِ الظَّالِمُونَ الْیَوْمَ فِی ضَلالٍ مُبِینٍ (۳۸)
وَ أَنْذِرْهُمْ یَوْمَ الْحَسْرَهِ إِذْ قُضِیَ الْأَمْرُ وَ هُمْ فِی غَفْلَهٍ وَ هُمْ لا یُؤْمِنُونَ (۳۹)
إِنَّا نَحْنُ نَرِثُ الْأَرْضَ وَ مَنْ عَلَیْها وَ إِلَیْنا یُرْجَعُونَ (۴۰)
ترجمه:
خداوند، خداى من و شماست. او را پرستش کنید. این است راه راست. دسته هایى از میان آنها اختلاف کردند. واى بر مردم کافر از مشاهده روزى عظیم! روزى که نزد ما مىآیند، چه خوب شنوا و بینا هستند! لکن مردم ستمکار، امروز در گمراهى آشکارى هستند. آنها را از روز حسرت، که کارها یکسره شده است بترسان.
آنان در غفلت هستند و ایمان نمىآورند. ما وارث زمین و ساکنان آن هستیم و بسوى ما بازگشت مىکنند.
قرائت:
و ان اللَّه: کوفیان و ابن عامر و روح و زید از یعقوب بکسر همزه و دیگران بفتح خواندهاند. کسر آن بنا بر استیناف و فتح آن بنا بر این است که عطف بر «اوصانى بالصلاه …» باشد.
مقصود:
وَ إِنَّ اللَّهَ رَبِّی وَ رَبُّکُمْ فَاعْبُدُوهُ: بنا بر فتحه همزه چهار وجه دارد:
1- یعنى خداوند حکم کرده است که او خداى من و خداى شماست. این وجه از ابو- عمرو بن علاست.
2- عطف بر کلام عیسى است. یعنى: خداوند بمن سفارش کرده است که او خداى من و شماست.
3- فراء گوید: یعنى این است عیسى بن مریم و این است که خدا پروردگار من و پروردگار شماست.
4- یعنى بواسطه اینکه خداوند پروردگار شماست، او را بپرستید. بنا بر کسره همزه، ممکن است عطف بر قالَ إِنِّی عَبْدُ اللَّهِ باشد. یعنى: عیسى گفت: خداوند پروردگار من و شماست، او را پرستش کنید. ممکن است کلام از خداوند باشد.
هذا صِراطٌ مُسْتَقِیمٌ: این است راه واضح و روشن که باید همواره ملتزم آن باشید. برخى گویند: یعنى آنچه به شما خبر دادم. که خداوند به من امر کرده است، همان دین مستقیمى است که در آن اعوجاج و انحرافى نیست.
فَاخْتَلَفَ الْأَحْزابُ مِنْ بَیْنِهِمْ: اختلاف مذهبى این است که هر دستهاى بر- خلاف دستههاى دیگر عقیده داشته باشد. احزاب، جمع حزب است و حزب جمعیتى است که داراى مرام و مسلک خاصى باشد. مقصود این است که احزاب اهل کتاب در باره عیسى اختلاف کردند. برخى گفتند: او خداست. اینان یعقوبیه هستند.
برخى گفتند: پسر خداست. اینان نسطوریه هستند. برخى گفتند: اقنوم سوم است.
اینان اسرائیلیه هستند. مسلمانان گفتند: بندهاى از بندگان خداست. این معنى از قتاده و مجاهد است. اینکه مىگوید: از میان آنها احزاب اختلاف کردند، بخاطر این است که دستهاى از آنها بر عقیده حق استوار ماندند. برخى گفتهاند: «من» زائده است. یعنى میان احزاب اختلاف پیدا شده است.
فَوَیْلٌ لِلَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ مَشْهَدِ یَوْمٍ عَظِیمٍ: کسانى که در باره عیسى بخداوند کافر شدند، همین که در روز قیامت، در عرصه هولناک محشر حضور پیدا کنند، دچار عذابى شدید خواهند شد. علت اینکه روز قیامت را
یَوْمٍ عَظِیمٍ! نامیده، این است که: ترس و وحشت آن عظیم است. برخى گفتهاند: یعنى واى بحال آنها که در روز قیامت در میان مردم رسوا و مفتضح مىشوند!
أَسْمِعْ بِهِمْ وَ أَبْصِرْ یَوْمَ یَأْتُونَنا: در معناى این جمله دو قول است: ۱- یعنى اینان که در این جهان گوش شنوا و چشم بینا ندارند و از درک حقایق عجز نشان مىدهند، در روز قیامت که نزد ما مىآیند، چشم و گوششان باز مىشود و همه چیز را مىبینند و مىشنوند. چنان که مىفرماید: فَکَشَفْنا عَنْکَ غِطاءَکَ فَبَصَرُکَ الْیَوْمَ حَدِیدٌ (ق ۲۲: پردهها را از پیش چشم تو بر مىداریم و در آن روز دیدگان تو تیز بین مىشود) ۲- یعنى آنها را بشنوان و به آنها نشان ده و براى آنها بیان کن که در روز قیامت از راه بهشت و پاداش، گمراه خواهند بود. این معنى از جبائى است. وى گوید: ممکن است مقصود این باشد که: داستان این پیامبران را براى مردم تعریف کن، تا آنها را بشناسند و به آنها ایمان بیاورند. هر کس به آنها ایمان نیاورد. در روز قیامت گمراه و از پاداش الهى محروم است. البته وجه اول بهتر است.
لکِنِ الظَّالِمُونَ الْیَوْمَ فِی ضَلالٍ مُبِینٍ: لکن مردم ظالم، امروز، هوى و هوس را براى هدایت ترجیح مىدهند و از راه حق منحرف هستند، پس مقصود این است که اینان در این جهان جاهل و در آن جهان عارف هستند. (این معنى بنا بر وجه اول جمله پیش است).
وَ أَنْذِرْهُمْ یَوْمَ الْحَسْرَهِ: کفار مکه را از روزى که مردم گنهکار، حسرت مىخورند که چرا نیکى نکردند و مردم نیکوکار، حسرت مىخورند که چرا بیشتر نیکى نکردند، بترسان. این روز، روز رستاخیز است برخى گویند: در آن روز فقط افرادى که مستحق عقاب هستند، حسرت مىخورند. در صحیح مسلم از ابو سعید خدرى نقل شده است که پیامبر گرامى اسلام فرمود:
– هنگامى که اهل بهشت، داخل بهشت و اهل جهنم، داخل جهنم شوند، اهل بهشت و جهنم را ندا مى کنند و توجه آنها جلب مى شود. آن گاه مرگ را به آنها نشان مى دهند و به آنها مى گویند: مرگ را مى شناسید! مى گویند: همین مرگ است و همگى آن را مى شناسند. آن گاه مرگ را نابود مى کنند و مىگویند: اى اهل بهشت دیگر مرگى نیست. شما جاودانى هستید و اى اهل آتش، دیگر مرگى نیست، شما جاودانى هستید این است معناى: وَ أَنْذِرْهُمْ یَوْمَ الْحَسْرَهِ این روایت را اصحاب ما از امام باقر (ع) و از امام صادق (ع) نقل کرده و در آخر آن اضافه کردهاند که:
– اهل بهشت، آن قدر خوشحال مى شوند، که اگر کسى در آنجا مردنى بود، آنها از شادى مى مردند و اهل دوزخ، چنان فریاد مى کشند که اگر کسى مردنى بود، از ناراحتى جان مى سپردند.
إِذْ قُضِیَ الْأَمْرُ، آن روز، کارها یکسره مىشود و امیدها و آرزوها بر باد مىرود.
قومى به بهشت و قومى بدوزخ مىروند. برخى گویند: یعنى دنیا تمام شده است و کسى بدنیا بر نمىگردد تا گذشته ها را جبران کند. برخى گویند: یعنى در میان مردم بعدالت حکم مىشود. برخى گویند: بر اهل بهشت و جهنم حکم شده است که جاودانى هستند.
وَ هُمْ فِی غَفْلَهٍ: آنان در این جهان، سرگرم کارهاى بىفایده هستند و آخرت را فراموش کرده اند.
وَ هُمْ لا یُؤْمِنُونَ: و به آخرت ایمان ندارند.
إِنَّا نَحْنُ نَرِثُ الْأَرْضَ وَ مَنْ عَلَیْها وَ إِلَیْنا یُرْجَعُونَ: ما ساکنان زمین را از روى زمین برمىداریم و خود وارث و صاحب زمین و کسانى که بر روى زمین هستند، مىشویم، زیرا کسى باقى نمىماند که در روى زمین ادعاى مالکیت کند و در آن دخل و تصرفى داشته باشد. پس از مرگ هم بازگشت آنها بسوى ماست و جز ما کسى بر آنها حکمرانى نمىکند.
[سوره مریم (۱۹): آیات ۴۱ تا ۵۰]
وَ اذْکُرْ فِی الْکِتابِ إِبْراهِیمَ إِنَّهُ کانَ صِدِّیقاً نَبِیًّا (۴۱)
إِذْ قالَ لِأَبِیهِ یا أَبَتِ لِمَ تَعْبُدُ ما لا یَسْمَعُ وَ لا یُبْصِرُ وَ لا یُغْنِی عَنْکَ شَیْئاً (۴۲)
یا أَبَتِ إِنِّی قَدْ جاءَنِی مِنَ الْعِلْمِ ما لَمْ یَأْتِکَ فَاتَّبِعْنِی أَهْدِکَ صِراطاً سَوِیًّا (۴۳)
یا أَبَتِ لا تَعْبُدِ الشَّیْطانَ إِنَّ الشَّیْطانَ کانَ لِلرَّحْمنِ عَصِیًّا (۴۴)
یا أَبَتِ إِنِّی أَخافُ أَنْ یَمَسَّکَ عَذابٌ مِنَ الرَّحْمنِ فَتَکُونَ لِلشَّیْطانِ وَلِیًّا (۴۵)
قالَ أَ راغِبٌ أَنْتَ عَنْ آلِهَتِی یا إِبْراهِیمُ لَئِنْ لَمْ تَنْتَهِ لَأَرْجُمَنَّکَ وَ اهْجُرْنِی مَلِیًّا (۴۶)
قالَ سَلامٌ عَلَیْکَ سَأَسْتَغْفِرُ لَکَ رَبِّی إِنَّهُ کانَ بِی حَفِیًّا (۴۷)
وَ أَعْتَزِلُکُمْ وَ ما تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ أَدْعُوا رَبِّی عَسى أَلاَّ أَکُونَ بِدُعاءِ رَبِّی شَقِیًّا (۴۸)
فَلَمَّا اعْتَزَلَهُمْ وَ ما یَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَهَبْنا لَهُ إِسْحاقَ وَ یَعْقُوبَ وَ کُلاًّ جَعَلْنا نَبِیًّا (۴۹)
وَ وَهَبْنا لَهُمْ مِنْ رَحْمَتِنا وَ جَعَلْنا لَهُمْ لِسانَ صِدْقٍ عَلِیًّا (۵۰)
ترجمه:
ابراهیم را که پیامبرى راستگو بود، در قرآن یاد کن. هنگامى که به پدرش گفت: پدر، چرا چیزى را مىپرستى که نمىشنود و نمىبیند و ترا از هیچ چیز، بىنیاز نمىکند؟ پدر، مرا علمى نصیب گشته است که نصیب تو نشده است. از من پیروى کن تا ترا براه راست هدایت کنم، پدر، شیطان را پرستش نکن، زیرا شیطان خدا را معصیت کرد. پدر، مىترسم از جانب خداوند، عذابى بتو برسد و دوست شیطان بشوى.
گفت: ابراهیم! آیا از خدایان من اعراض کردهاى؟! اگر دست برندارى، سنگسارت مىکنم. براى مدتى دراز از من دور شو. گفت: سلام بر تو. بزودى پیش خدایم براى تو طلب مغفرت مىکنم. خداوند نسبت بمن مهربان است. من از شما و آنچه را پرستش مىکنید، کنارهگیرى مىکنم و خدایم را مىخوانم و امیدوارم که بدعاى پروردگارم، نگونبخت نشوم. چون از آنها و بتهاى آنها کنارهگیرى کرد، به او اسحاق و یعقوب بخشیدیم و آنها را پیامبر ساختیم و آنها را از رحمت خویش، بخشش کردیم و به آنها ذکر خیرى بلند آوازه، دادیم.
قرائت:
در سوره یوسف، در باره اختلاف قراء در کلمه «یا ابت» گفتگو کردهایم.
لغت:
صدیق: کسى که بطور مبالغه آمیزى در راه تصدیق حق اصرار مى ورزد.
الرغبه عن الشیء: اعراض از آن.
انتهاء: خوددارى.
رجم: سنگباران کردن، بدگویى کردن و ناسزا گفتن.
ملى: روزگار طولانى.
حفى: صاحب لطفى که همه نعمتها را مىبخشد. مبالغه کننده در سؤال.
لسان: زبان مدح و ذم. شاعر گوید:
انى اتتنى لسان لا اسر بها | من علو لا عجب منها و لا سخر |
جاءت مرجمه قد کنت احذرها | لو کان ینفعنى الاشفاق و الحذر |
یعنى: از «علو» زبانى بمن رسید که از روى تعجب و مسخره نبود و من به آن مسرور نمىشوم، من از زشتگویى آن حذر مىکنم. لکن ترسیدن و حذر کردن، سودى ندارد.
اعراب:
یا ابت: گویند این تاء بدل از یاء است.
ملیا: مفعول فیه کلا: مفعول به براى «جعلنا»
مقصود:
اکنون بشرح قصه ابراهیم خلیل (ع) پرداخته، مىفرماید:
وَ اذْکُرْ فِی الْکِتابِ إِبْراهِیمَ إِنَّهُ کانَ صِدِّیقاً نَبِیًّا: در قرآن کریم، ابراهیم را که پیامبرى بود تصدیق کننده امور دین، یاد کن. این معنى از ابو على جبائى است.
ابو مسلم گوید: یعنى مردى بود بسیار راستگو …
إِذْ قالَ لِأَبِیهِ یا أَبَتِ لِمَ تَعْبُدُ ما لا یَسْمَعُ وَ لا یُبْصِرُ وَ لا یُغْنِی عَنْکَ شَیْئاً:
ابراهیم به آزر گفت: پدر، چرا کسى را مىپرستى که چیزى نمىشنود و عبادت کنندگان خود را نمىبیند و در امور زندگى این جهان براى تو نفعى ندارد و سود و زیانى بتو نمىرساند.؟! یا أَبَتِ إِنِّی قَدْ جاءَنِی مِنَ الْعِلْمِ ما لَمْ یَأْتِکَ فَاتَّبِعْنِی أَهْدِکَ صِراطاً سَوِیًّا:
تاء «ابت» بمنظور مبالغه است. یعنى: پدر، من نسبت بمقام خداوند داراى معرفتى شدهام که تو نشدهاى. بیا بمن تأسى کن، تا راه مستقیم و هموار را- که ترا از حق، دور و گمراه نسازد- بتو نشان دهم.
یا أَبَتِ لا تَعْبُدِ الشَّیْطانَ: پدر، شیطان را اطاعت مکن که بمنزله پرستش کننده او خواهى بود. تردیدى نیست که کافر، شیطان را پرستش نمىکند، بلکه او را اطاعت مىکند و اطاعت هم مثل پرستش است.
إِنَّ الشَّیْطانَ کانَ لِلرَّحْمنِ عَصِیًّا: شیطان بدرگاه خداوند عاصى است.
یا أَبَتِ إِنِّی أَخافُ أَنْ یَمَسَّکَ عَذابٌ مِنَ الرَّحْمنِ فَتَکُونَ لِلشَّیْطانِ وَلِیًّا:
پدر، مىترسم از جانب خداوند، عذابى بتو برسد، زیرا بر کفر خویش اصرار مىورزى و بنا بر این به شیطان واگذار مىشوى و او بحال تو سودى ندارد. این معنى از جبائى است. ابو مسلم گوید: یعنى از لحاظ لعنت و خوارى، تابع شیطان خواهى بود. برخى گویند: در آتش جهنم همدم شیطان خواهى بود. برخى گویند: یعنى شیطان، براى نصرت و یارى، بر تو ولایت پیدا مىکند. اینکه مىگوید: تو ولى شیطانى و نمىگوید:
شیطان ولى تست، براى این است که براى آزر، سرزنش بیشترى باشد و او را رسوا گرداند. مقصود این است که: اگر گرفتار عذاب خدا شدى، شیطان هم ترا یارى نخواهد کرد و خوار و بدبخت خواهى شد.
قبلا به این نکته اشاره کرده ایم که: مردى که ابراهیم او را پدر مى خواند، جد مادرى ابراهیم است و نام پدر ابراهیم تارخ بود، زیرا به اجماع طائفه امامیه، همه پدران و نیاکان پیامبر ما مسلمان و موحد بودهاند. از خود آن بزرگوار روایت شده است که: خداوند همواره مرا از اصلاب پاک به ارحام پاک، منتقل مىکرد، تا اینکه مرا بعالم شما آورد. بدیهى است که کافر را پاک نمىخوانند، زیرا خداوند مىفرماید:
إِنَّمَا الْمُشْرِکُونَ نَجَسٌ یعنى مردم مشرک نجس هستند.
قالَ أَ راغِبٌ أَنْتَ عَنْ آلِهَتِی یا إِبْراهِیمُ: آزر در جواب ابراهیم گفت: ابراهیم، آیا از پرستش خدایان من روى گردان شدهاى!! لَئِنْ لَمْ تَنْتَهِ لَأَرْجُمَنَّکَ: اگر دست از این رفتار برندارى، ترا سنگسار مى کنم.
برخى گفته اند: یعنى بتو ناسزا مى گویم. برخى گفته اند: یعنى ترا مى کشم.
وَ اهْجُرْنِی مَلِیًّا: حسن و مجاهد و سعید بن جبیر و سدى گویند: یعنى براى مدتى دراز از من دور شو. ابن عباس و قتاده و عطا و ضحاک گویند: یعنى از من دور شو، تا از عقوبت من سالم بمانى. «ملى» یعنى کامل و سالم.
قالَ سَلامٌ عَلَیْکَ: جبائى و ابو مسلم گویند: این سلام، سلام وداع و جدایى است. برخى گویند: سلام احترام و نیکى است. یعنى بمنظور اداى حق پدرى، نافرمانى نمىکنم و از تو جدا مىشوم.
سَأَسْتَغْفِرُ لَکَ رَبِّی: در این باره اقوالى است:
1- ابراهیم بحکم عقل خود به او وعده استغفار داد. در آن وقت هنوز از طرف شرع ثابت نشده بود که طلب مغفرت براى آدم مشرک، قبیح است.
2- جبائى گوید: یعنى اگر بت پرستى را ترک کنى، من هم براى تو طلب مغفرت مىکنم. ۳- اصم گوید: یعنى از خدا مىخواهم که ترا در دنیا عذاب نکند.
إِنَّهُ کانَ بِی حَفِیًّا: ابن عباس و مقاتل گویند: یعنى خداوند نسبت بمن رحیم است و لطف و محبت دارد. برخى گویند: یعنى خداوند همواره بمن احسان کرده و مىکند.
برخى گویند: یعنى خداوند به گفتگوهاى من و تو عالم است.
وَ أَعْتَزِلُکُمْ وَ ما تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ: من از شما و بت پرستى شما کنارهگیرى مىکنم.
وَ أَدْعُوا رَبِّی عَسى أَلَّا أَکُونَ بِدُعاءِ رَبِّی شَقِیًّا: من خداوند خود را مىپرستم و امیدوارم که مثل شما بواسطه بت پرستى نگونبخت نشوم. برخى گفتهاند: یعنى امیدوارم که خداوند طاعت و عبادتم را بپذیرد و با رد آن تیره بختم نکند، زیرا مؤمن، همواره میان بیم و امید است.
فَلَمَّا اعْتَزَلَهُمْ وَ ما یَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَهَبْنا لَهُ إِسْحاقَ وَ یَعْقُوبَ وَ کُلًّا جَعَلْنا نَبِیًّا: هنگامى که از آنها کنارهگیرى کرده و بسوى «ارض مقدس» رفت، فرزندى چون اسحاق و فرزند زادهاى چون یعقوب، به او بخشیدیم و سوز هجران و فراق خویشاوندان را با بخشیدن فرزندان، تسکین دادیم و آنها را نیز بزیور نبوت بیاراستیم.
وَ وَهَبْنا لَهُمْ مِنْ رَحْمَتِنا: غیر از اولاد و نبوت، نعمتهاى دیگرى نیز به او بخشیدیم.
وَ جَعَلْنا لَهُمْ لِسانَ صِدْقٍ عَلِیًّا: و آنها را در میان مردم مورد احترام قرار دادیم و نام نیکوى آنان. را زبانزد خاص و عام کردیم. پیروان همه ادیان، ابراهیم و ذریه او را دوست مىدارند و ثناخوان آنها هستند و آنها را تابع دین خود مىدانند.
برخى گویند: یعنى نام آنها را بلند کردیم، زیرا محمد (ص) و امتش تا روز قیامت، نام آنها را به نیکى یاد کنند. برخى گویند: مقصود این است که در تشهد گفته مىشود:
«کما صلیت على ابراهیم و آل ابراهیم».
[سوره مریم (۱۹): آیات ۵۱ تا ۵۵]
وَ اذْکُرْ فِی الْکِتابِ مُوسى إِنَّهُ کانَ مُخْلَصاً وَ کانَ رَسُولاً نَبِیًّا (۵۱)
وَ نادَیْناهُ مِنْ جانِبِ الطُّورِ الْأَیْمَنِ وَ قَرَّبْناهُ نَجِیًّا (۵۲)
وَ وَهَبْنا لَهُ مِنْ رَحْمَتِنا أَخاهُ هارُونَ نَبِیًّا (۵۳)
وَ اذْکُرْ فِی الْکِتابِ إِسْماعِیلَ إِنَّهُ کانَ صادِقَ الْوَعْدِ وَ کانَ رَسُولاً نَبِیًّا (۵۴)
وَ کانَ یَأْمُرُ أَهْلَهُ بِالصَّلاهِ وَ الزَّکاهِ وَ کانَ عِنْدَ رَبِّهِ مَرْضِیًّا (۵۵)
ترجمه:
در این کتاب، موسى را یاد کن که داراى اخلاص و رسولى گرامى بود. ما از جانب راست کوه طور به او ندا کردیم و او را براى گفتگو به خود نزدیک ساختیم و از رحمت خویش برادرش هارون- که پیامبرى بود- به او بخشیدیم. در این کتاب، اسماعیل را یاد کن که وعده او راست و رسولى گرامى بود و بستگان خود را به نماز و زکات امر مىکرد و در پیشگاه خداى خویش، پسندیده بود.
قرائت:
کوفیان «مخلصا» را بفتح لام و دیگران بکسر لام خواندهاند. بکسر لام، مؤید آن وَ أَخْلَصُوا دِینَهُمْ لِلَّهِ (نساء ۱۴۶: دین خود را براى خدا خالص کردند) و بفتح لام، مؤید آن إِنَّا أَخْلَصْناهُمْ است (ص ۴۶: ما آنها را خالص گردانیدیم).
لغت:
نجى: کسى که براى گفتگو کردن، برگزیده شده است. برخى گویند: مصدر و به معناى ارتفاع است.
مقصود:
اکنون خداوند، داستان موسى را ذکر کرده، مىفرماید:
وَ اذْکُرْ فِی الْکِتابِ مُوسى إِنَّهُ کانَ مُخْلَصاً: در این کتاب که قرآن است، موسى را یاد کن که از روى اخلاص خدا را عبادت مىکرد و رسالت خود را با خلوص نیت، انجام مىداد. اگر بفتح لام خوانده شود، یعنى: موسى کسى بود که خداوند او را براى نبوت و رسالت، برگزیده و خالص گردانید.
وَ کانَ رَسُولًا نَبِیًّا: او پیامبرى عظیم الشأن بود. که به سوى فرعون و قومش فرستاده شد.
وَ نادَیْناهُ مِنْ جانِبِ الطُّورِ الْأَیْمَنِ: طور، کوهى است در شام که خداوند در آنجا موسى را از جانب راست ندا کرد.
برخى گویند: از جانب راست کوه، خداوند به او ندا کرد. مقصود این است که هنگامى که از مدین مىآمد و در درخت، آتش دید، خداوند با او تکلم کرد و گفت:
یا مُوسى إِنِّی أَنَا اللَّهُ رَبُّ الْعالَمِینَ (قصص ۳۰: اى موسى، من خداوند، خداى جهانیانم).
وَ قَرَّبْناهُ نَجِیًّا: او را بخود نزدیک ساختیم و با او به گفتگو پرداختیم. ابن عباس گوید: خداوند او را مقرب گردانید و با او تکلم کرد. مقصود از این تقریب، این است که سخن خود را بگوش او رسانید. برخى گویند: یعنى مقام او را بالا بردیم و عظمت بخشیدیم. مثل بندهاى که بمولاى خود نزدیک و با او همنشین شود. پس منظور از تقریب، احترام و تجلیل است. نه اینکه از لحاظ مسافت و مکان، بخداوند نزدیک شده است. زیرا خدا مکان ندارد، تا کسى بمکان او نزدیک یا از مکان او دور شود یا یکى از دیگران به او نزدیکتر باشد.
وَ وَهَبْنا لَهُ مِنْ رَحْمَتِنا أَخاهُ هارُونَ نَبِیًّا: او بدرگاه ما نیایش کرد و گفت: وَ اجْعَلْ لِی وَزِیراً مِنْ أَهْلِی هارُونَ أَخِی (طه ۲۹: خدایا براى من از افراد خاندانم، هارون را که برادر من است، وزیر گردان) ما دعاى او را مستجاب کردیم و برادرش هارون را از رحمت خویش به او بخشیدیم و به او سمت نبوت دادیم تا شریک و همکار برادر باشد.
وَ اذْکُرْ فِی الْکِتابِ إِسْماعِیلَ إِنَّهُ کانَ صادِقَ الْوَعْدِ وَ کانَ رَسُولًا نَبِیًّا:
در این کتاب آسمانى، اسماعیل بن ابراهیم را یاد کن که همواره بوعدههاى خویش وفا مىکرد و رسولى بود که بسوى قوم جرهم فرستاده شد. ابن عباس گوید: با مردى وعده گذاشت که در جایى منتظرش بماند. آن مرد فراموش کرد و اسماعیل یک سال در آنجا ماند تا آمد. این مطلب از امام صادق علیه السلام نیز روایت شده است. مقاتل گوید:
سه روز منتظر ماند. برخى گویند: اسماعیل بن ابراهیم، پیش از پدر، از دنیا رفت. این اسماعیل، اسماعیل بن حزقیل است که بسوى قومش مبعوث شد و قوم پوست سر و صورتش را کندند. خداوند او را در عذاب و عفو قوم مخیر گردانید. او نیز کار آنها را بخدا واگذار کرد تا آنها را عذاب یا عفو کند. از امام صادق (ع) نیز، همین طور روایت شده است. گویند: فرشتهاى از جانب خداوند، نزد وى آمد و گفت: خداوند ترا سلام مىرساند و مىگوید: دیدم که چگونه ترا شکنجه دادند. بمن دستور داده است که در اطاعت امر تو باشم. هر چه خواهى بمن امر کن. گفت: من به حسین (ع) تأسى مىجویم.
وَ کانَ یَأْمُرُ أَهْلَهُ بِالصَّلاهِ وَ الزَّکاهِ وَ کانَ عِنْدَ رَبِّهِ مَرْضِیًّا: او بستگان خود را- و بقولى امت خود را- به نماز و زکات- و بقولى به نماز شب و صدقه روز- امر مىکرد و خداوند از کردار او خشنود بود. زیرا جز طاعت، کارى از او سر نمیزد و هرگز مرتکب کارهاى زشت نمىشد. برخى گویند: مرضى یعنى صالح و پاک و پسندیده بخاطر همین صفات بود که پیش خداوند منزلتى بزرگ یافت.
[سوره مریم (۱۹): آیات ۵۶ تا ۶۰]
وَ اذْکُرْ فِی الْکِتابِ إِدْرِیسَ إِنَّهُ کانَ صِدِّیقاً نَبِیًّا (۵۶)
وَ رَفَعْناهُ مَکاناً عَلِیًّا (۵۷)
أُولئِکَ الَّذِینَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ مِنَ النَّبِیِّینَ مِنْ ذُرِّیَّهِ آدَمَ وَ مِمَّنْ حَمَلْنا مَعَ نُوحٍ وَ مِنْ ذُرِّیَّهِ إِبْراهِیمَ وَ إِسْرائِیلَ وَ مِمَّنْ هَدَیْنا وَ اجْتَبَیْنا إِذا تُتْلى عَلَیْهِمْ آیاتُ الرَّحْمنِ خَرُّوا سُجَّداً وَ بُکِیًّا (۵۸)
فَخَلَفَ مِنْ بَعْدِهِمْ خَلْفٌ أَضاعُوا الصَّلاهَ وَ اتَّبَعُوا الشَّهَواتِ فَسَوْفَ یَلْقَوْنَ غَیًّا (۵۹)
إِلاَّ مَنْ تابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحاً فَأُولئِکَ یَدْخُلُونَ الْجَنَّهَ وَ لا یُظْلَمُونَ شَیْئاً (۶۰)
ترجمه:
و در این کتاب، ادریس را یاد کن که پیامبرى صدیق بود و به او رفعت و عظمت بخشیدیم. این پیامبران، از نعمت خداوند برخوردار شده، از ذریه آدم و از ذریه کسانى که با نوح بکشتى سوار کردیم و از ذریه ابراهیم و اسرائیلند و از کسانى هستند که آنها را هدایت کرده و برگزیدهایم. هر گاه آیات خدا بر آنها خوانده شود، به سجده مىافتند و مىگریند: پس از آنها مردمى ناشایسته آمدند که نماز را ضایع و شهوات را دنبال کردند و بزودى کیفر بد کارى خود را مىبینند. مگر کسانى که توبه کنند و ایمان آورند و کار نیکو انجام دهند. اینان داخل بهشت مىشوند و ستم نمىبینند.
لغت:
على: بزرگ و برتر. فرق میان على و رفیع این است که على هم به معناى مقتدر و هم بمعناى برتر است. اما رفیع تنها بمعناى کسى است که برترى دارد. از این جهت خدا را رفیع نمىگویند: زیرا رفعت در مکان است. بلکه رفیع الدرجات مىگویند.
بکى: جمع باکى یعنى گریان. ممکن است مصدر باشد.
خلف: این کلمه بفتح لام بمعناى جانشین صالح و به سکون لام به معناى جانشین ناصالح است. گاهى هم هر کدام بمعناى دیگرى استعمال مىشود. لبید گوید:
ذهب الذین یعاش فى اکنافهم | و بقیت فى خلف کجلد الاجرب |
یعنى: آنان که در پناه آنها زندگى شد، رفتند و کسانى باقى ماندند که سراسر نقص و عیب هستند.
اعراب:
سُجَّداً وَ بُکِیًّا: حال.
إِلَّا مَنْ تابَ: در محل نصب و استثناى متصل. ممکنست استثناى منقطع و به معناى «لکن» باشد.
مقصود:
اکنون خداوند به نقل داستان ادریس پرداخته، مىفرماید:
وَ اذْکُرْ فِی الْکِتابِ إِدْرِیسَ إِنَّهُ کانَ صِدِّیقاً نَبِیًّا: ادریس جد پدرى نوح است. نام او در تورات اخنوخ ضبط شده است. گویند: علت اینکه ادریس نامیده شده اینست که کتابها را زیاد مىخوانده است. او اول کسى بود که خط نوشت و شغلش خیاطى و اول خیاط بود. گویند: خداوند نجوم و حساب و هیأت را به او آموخت و اینها معجزه او بودند.
وَ رَفَعْناهُ مَکاناً عَلِیًّا: و او را به مکان مرتفعى بالا بردیم. انس و ابو سعید خدرى و کعب و مجاهد گویند: به آسمان چهارم برده شد. ابن عباس و ضحاک گویند: به آسمان ششم برده شد. مجاهد گوید: مثل عیسى، زنده به آسمانها برده شد. دیگران گویند: میان آسمان چهارم و پنجم قبض روح شد. از امام باقر (ع) نیز چنین روایت شده است. برخى گویند: مقصود اینست که بوسیله رسالت، مقام او را رفعت بخشیدیم.
مثل وَ رَفَعْنا لَکَ ذِکْرَکَ (انشراح ۲: نام ترا بلند کردیم) و مقصود رفعت مکانى نیست.
اکنون همه پیامبران را مورد مدح و ستایش قرار داده، مىفرماید:
أُولئِکَ الَّذِینَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ مِنَ النَّبِیِّینَ مِنْ ذُرِّیَّهِ آدَمَ وَ مِمَّنْ حَمَلْنا مَعَ نُوحٍ وَ مِنْ ذُرِّیَّهِ إِبْراهِیمَ وَ إِسْرائِیلَ: اینان که وصفشان گذشت، کسانى هستند که خداوند بوسیله نبوت- و بقولى بوسیله ثواب و سایر نعمتهاى دینى و دنیوى- به آنها انعام و احسان فرموده است. اینان پیامبرانى هستند از ذریه آدم و از کسانى که با نوح سوار کشتى کردیم و از ذریه ابراهیم و اسرائیل. با اینکه همه آنها از نسل آدم هستند، مع الوصف در ذکر نسب آنها فرق مىگذارد، براى اینکه تفاوت آنها را از لحاظ فضیلت بیان دارد. شرافت ادریس در انتساب به آدم و اینست که جد نوح بود.
ابراهیم از نسل کسانى است که همراه نوح سوار کشتى شدند. یعنى از نسل سام بن نوح. اسماعیل و اسحاق و یعقوب، که از آدم دور شدهاند، از ذریه ابراهیم هستند و شرافت ابراهیم را کسب کردهاند. موسى و هارون و زکریا و یحیى و عیسى از ذریه اسرائیل هستند.
وَ مِمَّنْ هَدَیْنا وَ اجْتَبَیْنا: برخى گفتهاند: از اینجا اول کلام است. یعنى از مردمى که هدایتشان کردیم و آنها را برگزیدیم، کسانى هستند که هر گاه آیات خدا را بشنوند، به سجده مىافتند و مىگریند. اما این قسمت، بخاطر دلالت کلام حذف شده است. از على بن الحسین (ع) نقل شده است که مقصود ماییم. برخى گویند:
منظور همان پیامبرانى است که: قبلا یاد شدند. یعنى آنها کسانى هستند که ما هدایتشان کرده و از میان خلق برگزیدهایم. سپس در وصف آنها مىفرماید:
إِذا تُتْلى عَلَیْهِمْ آیاتُ الرَّحْمنِ خَرُّوا سُجَّداً وَ بُکِیًّا: هر گاه قرآن بر آنها خوانده شود در برابر خدا سجده مىکنند و به تضرع و ناله مىپردازند. آرى آنها با همه عظمتى که دارند، بیاد خدا اشک مىبارند. اما مردم غافل و سبکسر با همه آلودگیهایى که دارند، از گریستن خوددارى مىکنند.
فَخَلَفَ مِنْ بَعْدِهِمْ خَلْفٌ: پس از آنها یهودیان بوجود آمدند که مردمى نابخرد و زشت رفتار هستند. مجاهد و قتاده گویند: مقصود دستهاى از همین امت است.
أَضاعُوا الصَّلاهَ: محمد بن کعب گوید: یعنى نماز را ترک کردند. ابن مسعود و ابراهیم و عمر بن عبد العزیز و ضحاک گویند: یعنى نماز را به تأخیر انداختند. از امام صادق (ع) نیز همین طور روایت شده است.
وَ اتَّبَعُوا الشَّهَواتِ: و در راه حرام، شهوات خود را دنبال کردند. وهب گویند:
یعنى پس از آنها مردمى آمدند که قهوه مىنوشیدند و قمار بازى مىکردند و دنبال شهوت و لذت بودند و وظائف خود را ترک و نمازها را تضییع کردند.
فَسَوْفَ یَلْقَوْنَ غَیًّا: زجاج گوید: یعنى مجازات کجروى خود را خواهند دید. چنان که مىفرماید: وَ مَنْ یَفْعَلْ ذلِکَ یَلْقَ أَثاماً (فرقان ۶۸: هر کس چنین کند، مجازات گناه را خواهد دید) برخى گویند: یعنى با شر و نومیدى مواجه خواهند شد.
چنان که شاعر گوید: و من یغو لا یعدم على الغى لائما یعنى: هر کس مرتکب کار زشت شود، دچار حرمان و یأس خواهد شد.
برخى گویند: غى، وادیى است در جهنم.
إِلَّا مَنْ تابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحاً: مگر کسانى که نادم شوند و ایمان بیاورند و کارهاى واجب و مستحبّ را انجام دهند.
فَأُولئِکَ یَدْخُلُونَ الْجَنَّهَ وَ لا یُظْلَمُونَ شَیْئاً: اینان داخل بهشت مىشوند و هیچ ظلمى نمىبینند.
از اینجا برمىآید که خداوند، هیچکس را از پاداش عملش محروم نمىکند.
[سوره مریم (۱۹): آیات ۶۱ تا ۶۵]
جَنَّاتِ عَدْنٍ الَّتِی وَعَدَ الرَّحْمنُ عِبادَهُ بِالْغَیْبِ إِنَّهُ کانَ وَعْدُهُ مَأْتِیًّا (۶۱)
لا یَسْمَعُونَ فِیها لَغْواً إِلاَّ سَلاماً وَ لَهُمْ رِزْقُهُمْ فِیها بُکْرَهً وَ عَشِیًّا (۶۲)
تِلْکَ الْجَنَّهُ الَّتِی نُورِثُ مِنْ عِبادِنا مَنْ کانَ تَقِیًّا (۶۳)
وَ ما نَتَنَزَّلُ إِلاَّ بِأَمْرِ رَبِّکَ لَهُ ما بَیْنَ أَیْدِینا وَ ما خَلْفَنا وَ ما بَیْنَ ذلِکَ وَ ما کانَ رَبُّکَ نَسِیًّا (۶۴)
رَبُّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ ما بَیْنَهُما فَاعْبُدْهُ وَ اصْطَبِرْ لِعِبادَتِهِ هَلْ تَعْلَمُ لَهُ سَمِیًّا (۶۵)
ترجمه:
بهشتهایى که جایگاه اقامت هستند و خداوند وعده بندگان خود کرده و از نظر آنها غایب است و وعده او فرا مىرسد. در آنجا سخنى جز سلام، نمىشنوند و در آنجا براى آنهاست روزیشان به صبح و شام. این است بهشتى که به بندگان پرهیزکار خود به ارث مىدهیم. ما جز به امر پروردگارت، نازل نمىشویم. او راست آنچه در پیش روى ما و آنچه در پشت سر ما و آنچه در میان آنهاست و خداى تو فراموشکار نیست.
او خداى آسمانها و زمین و ما بین آنهاست. او را پرستش کن و براى عبادتش شکیباباش. آیا براى او همتایى مىشناسى؟
قرائت:
نورث: رویس از یعقوب، به تشدید و دیگران بدون تشدید قرائت کردهاند و هر دو بیک معنى است.
هل تعلم: در بعضى از روایات از ابو عمرو ادغام لام در تاء نقل شده است.
ابو على گوید: به رأى سیبویه ادغام لام در تاء و دال و طاء و صاد و زاء و سین جایز است، زیرا مخرج لام به مخرج این حروف نزدیک است.
اعراب:
جَنَّاتِ عَدْنٍ: منصوب و بدل از «الجنه».
بالغیب: حال. صاحب حال «جنات عدن».
سلاماً: استثناى منقطع. یعنى «لکن یسمعون سلاما».
رَبُّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ: بدل از «ربک» یا خبر مبتداى محذوف.
شأن نزول:
گویند: عاص بن وائل اجرت اجیر خود را نداد و گفت: اگر محمد، حق باشد، ما به بهشت و نعمتهاى آن اولى هستیم. و در آنجا اجرتش را مىدهم. از اینرو این آیه نازل شد: تِلْکَ الْجَنَّهُ الَّتِی … برخى گویند: بعد از آنکه از پیامبر قصه اصحاب کهف و ذو القرنین و روح سؤال شد، چند روزى وحى نازل نشد. این امر بر پیامبر دشوار آمد. هنگامى که جبرئیل نازل شد، از دیر شدن وحى سخن گفت، از اینرو فرمود:
وَ ما نَتَنَزَّلُ إِلَّا بِأَمْرِ رَبِّکَ.
مقصود:
اکنون در وصف بهشت مىفرماید:
جَنَّاتِ عَدْنٍ: بهشتهاى عدن، یعنى بهشتهایى است که محل اقامت مؤمنین هستند. در آیه پیش، «جنه» بصورت مفرد و در اینجا بصورت جمع «جنات» گفته است.
گویا آن یک بهشت، مشتمل بر بهشتهایى است. برخى گویند: در همان بهشت بزرگ،براى هر یک از مؤمنان بهشتى است.
الَّتِی وَعَدَ الرَّحْمنُ عِبادَهُ بِالْغَیْبِ: خداوند، آن بهشت را که از دیدهها پنهان است، وعده بندگان مؤمن خویش داده است. چنان که مىفرماید: فَادْخُلِی فِی عِبادِی وَ ادْخُلِی جَنَّتِی یعنى: داخل شو در میان بندگان مؤمن و بهشت من. برخى گفتهاند: کلمه «عباد» شامل مؤمن و کافر هر دو مىشود، بشرطى که کافر از کفر خود دست بکشد. اینکه مىگویند: «بالغیب» بخاطر این است که آن بهشت را نه چشمى دیده و نه گوشى وصف آن را شنیده است. مردم مؤمن، با اینکه بهشت از نظرشان غایب است، بوجود آن تصدیق و اعتراف دارند.
إِنَّهُ کانَ وَعْدُهُ مَأْتِیًّا: وعده خداوند، لا محالا، فرا مىرسد. در اینجا کلمه «مأتیا» اسم مفعول و به معناى اسم فاعل است. زیرا «آینده» و «آمده» یکى است.
برخى گویند: اسم مفعول به معناى اسم فاعل نیست، بلکه موعود بهشت است که مؤمنین وارد آن مىشوند.
لا یَسْمَعُونَ فِیها لَغْواً: در این بهشتها سخن لغو و بىمعنى و بقولى شوخى و فحش و اراجیف، بگوش مؤمنین نمىخورد.
إِلَّا سَلاماً: تنها سخنى که مىشنوند سلام فرشتگان و سلام خودشان بیکدیگر است. زجاج گوید: سلام، اسم جامعى است که شامل هر خیرى مىشود.
وَ لَهُمْ رِزْقُهُمْ فِیها بُکْرَهً وَ عَشِیًّا: مفسران گویند: در بهشت ماه و خورشید نیست، تا صبح و شامى وجود داشته باشد. مقصود این است که غذاهایى مثل غذاى صبحانه و شام، براى آنها آورده مىشود. گویند: عرب هر گاه در روز دو وعده غذا مىخورد، خوشحال و هر گاه یک وعده غذا مىخورد، ناراحت مىشد. خداوند متعال به ایشان خبر داد که در بهشت، مطابق دو وعده به شما غذا داده مىشود. در آنجا شبى وجود ندارد. سراسر نور است و روشنایى.
برخى گویند: حدود شب را بوسیله افکندن پردهها و بستن درها مىفهمند و حدود روز را بوسیله برداشتن پردهها و گشودن درها.
تِلْکَ الْجَنَّهُ الَّتِی نُورِثُ مِنْ عِبادِنا مَنْ کانَ تَقِیًّا: آنچه در اینجا توصیف شد، همان بهشتى است که به کسانى میدهیم که در این جهان تقوى پیشه کنند و از ارتکاب معصیت و ترک طاعت خوددارى نمایند. در اینجا تعبیر ارث دادن، با توجه به اینکه از دیگرى به آنها ارث نرسیده، از این لحاظ است که مؤمنان از روز ورود به بهشت، آنجا را مالک مىشوند. برخى گویند: خداوند جایگاه اهل دوزخ را نیز، ارث اهل ایمان قرار میدهد. آنها اگر عبادت خدا کرده بودند، در بهشت جایگاهى داشتند و بر اثر ترک عبادت، از آنها محروم مىشوند.
وَ ما نَتَنَزَّلُ إِلَّا بِأَمْرِ رَبِّکَ: ابن عباس گوید: پیامبر خدا به جبرئیل فرمود:
چرا بزیارت ما نمى آمدى؟ جبرئیل گفت: هر گاه خداوند به ما امر کند، نزد تو مىآییم. مجاهد و قتاده و ضحاک نیز چنین گویند. ابو مسلم گوید: این سخن از اهل بهشت است. یعنى ما در هر کجاى بهشت فرود آییم و ساکن شویم، تنها به امر خداوند است.
لَهُ ما بَیْنَ أَیْدِینا وَ ما خَلْفَنا وَ ما بَیْنَ ذلِکَ: براى خداست آخرت که در پیش روى ماست و دنیا که در پشت سر ماست و میان نفخه دنیا و نفخه آخرت. مقاتل گوید: ما بین این دو نفخه، چهل سال است. برخى گویند: یعنى براى خداست ابتداى آفرینش و پایان زندگى ما. برخى گویند: یعنى براى خداست آنچه از عمر ما باقى مانده و آنچه از عمر ما گذشته و ما بین آن دو. یعنى خداوند در همه حال مدبر امور ماست. برخى گویند: یعنى براى خداست زمین که در پیش روى ماست و بر- آن فرود آمدهایم و آسمان که پشت سر ماست و از آن فرود آمدهایم و ما بین زمین و آسمان.
وَ ما کانَ رَبُّکَ نَسِیًّا: گویند: این جمله، دنباله گفتار فرشتگان و اهل بهشت است. برخى گویند: این جمله از پروردگار متعال است. یعنى: خداوند از کسانى نیست که فراموشى به او دست دهد و علم خود را فراموش کند، زیرا او عالم است.
مقصود این است که: اى محمد، خداوند ترا فراموش نمىکند، اگر چه وحى به تأخیر بیفتد. ابو مسلم گوید: یعنى خداوند کسى را از یاد نمىبرد و در روز قیامت همه مردم را مبعوث خواهد کرد.
رَبُّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ ما بَیْنَهُما: او خداى آسمانها و زمین و مالک و مدبر مخلوقات و اشیایى است که میان آسمانها و زمین است.
فَاعْبُدْهُ وَ اصْطَبِرْ لِعِبادَتِهِ: او را که شریک ندارد، پرستش کن و در راه تحمل مشقت عبادتش صبر و شکیبایى داشته باش. سپس به پیامبر گرامى خود مىفرماید:
هَلْ تَعْلَمُ لَهُ سَمِیًّا: ابن عباس و مجاهد و ابن جریح و سعید بن جبیر گویند:
یعنى آیا براى خداوند شبیه و همانندى سراغ دارى؟ کلبى گوید: یعنى آیا جز خدا کسى سراغ دارى که شایستگى داشته باشد که او را خدا نام گذارى؟
برخى گویند: یعنى آیا جز خدا کسى مىشناسى که: خداوند و خالق و رازق و حیات بخش و میراننده و قادر بر کیفر و ثواب باشد، تا او را عبادت کنى؟! اگر جز او کسى سراغ ندارى، به عبادت او قیام کن و عبادتش را ترک مکن.
این استفهام، بمعناى نفى است. یعنى کسى نمى شناسى که خدا نامیده شود.
ترجمه تفسیر مجمع البیان ج ۱۵