ترجمه مجمع البیان فی تفسیر القرآن فضل بن حسن طبرسی سوره البقره آیه۱۲۳ –۱۳۲
[سوره البقره (۲): آیه ۱۲۳]
وَ اتَّقُوا یَوْماً لا تَجْزِی نَفْسٌ عَنْ نَفْسٍ شَیْئاً وَ لا یُقْبَلُ مِنْها عَدْلٌ وَ لا تَنْفَعُها شَفاعَهٌ وَ لا هُمْ یُنْصَرُونَ (۱۲۳)
[ترجمه]
و بترسید از روزى که کسى بجاى دیگرى پاداش و کیفر نه بیند و از هیچکس فدایى پذیرفته نشود و شفاعتى او را سودمند نیافتد و کسى را یاورى نباشد: (۱۲۳)
تفسیر:
مانند این آیه و تفسیرش در سابق گذشت.
[سوره البقره (۲): آیه ۱۲۴]
وَ إِذِ ابْتَلى إِبْراهِیمَ رَبُّهُ بِکَلِماتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قالَ إِنِّی جاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِماماً قالَ وَ مِنْ ذُرِّیَّتِی قالَ لا یَنالُ عَهْدِی الظَّالِمِینَ (۱۲۴)
[ترجمه]
هنگامى که خداوند ابراهیم علیه السلام را بچند امر امتحان فرمود و او همه را بانجام رسانید، خداوند باو گفت:
«من ترا براى پیشوایى مردم انتخاب میکنم» ابراهیم علیه السلام عرضکرد:
«پروردگارا این پیشوایى را براى فرزندان من نیز قرار بده» خداوند فرمود: «امامت که عهد من است هرگز بستمکاران نخواهد رسید» (۱۲۴)
شرح لغات
ابتلى …– امتحان کرد
اتمهن …– آنها را بانجام رسانید
ذریه …– نسل، فرزندان
لا ینال …– نمیرسد
تفسیر:
وَ إِذِ ابْتَلى إِبْراهِیمَ رَبُّهُ …– هنگامى که خداوند ابراهیم علیه السلام را امتحان کرد
امتحان خداوند بچه معنا است؟
باید توجه داشت که نسبت دادن «امتحان» بخداوند مجاز است زیرا امتحان حقیقى از کسى صادر میشود که عاقبت امر را نداند و بخواهد بوسیله «امتحان» آن را معلوم کند و حال آنکه خداوند از عواقب امور کاملًا آگاهست.
در اینجا منظور از «امتحان خداوند» این است که او ابراهیم علیه السلام را بانجام تکالیفى مکلّف ساخت و اینکه مىبینیم باین موضوع یعنى بتکالیفى که خداوند متوجه اشخاص میسازد گاهى امتحان اطلاق میگردد بیکى از این دو جهت است:
۱- چون مردم، بسیارى از تکالیف و اوامر خود را براى امتحان صادر میکنند و منظورشان این است که اشخاص را به این وسیله آزمایش کنند و این را نیز مىدانیم که قرآن مجید طبق اطلاقات و اصطلاحات معمولى مردم سخن میگوید. لذا بتکالیفى که خداوند متوجه اشخاص میسازد نیز «امتحان» اطلاق مىگردد.
۲- چون نحوه رفتار خداوند با بندگان خود، مانند رفتار آزمایش کنندگانست یعنى همانطور که مردم تا کسى را آزمایش نکنند پاداش نمىدهند و بکیفر نمیرسانند خداوند هم با اینکه از اعمال اشخاص قبل از انجام دادن آن، کاملًا آگاهست، تا اشخاص مرتکب اعمال- خوب یا بد- نشوند بآنها پاداش نمیدهد و آنها را عقوبت نمیکند باین مناسب برفتار خداوند با بندگان، «امتحان» گفته میشود.
بِکَلِماتٍ …– بچند امر.
در باره «کلماتى» که ابراهیم علیه السلام در انجام آنها مورد آزمایش قرار گرفته است اقوال و نظریّات متعددى است:
۱- ذبح فرزند و دستوراتى در زمینه نظافت
على بن ابراهیم در تفسیر خود از حضرت صادق علیه السلام نقل میکند که منظور از «کلمات» خوابى است که ابراهیم علیه السلام در ضمن آن بکشتن فرزند خود اسماعیل علیه السلام مأمور گردید و او آن مأموریت را با عزم راسخ عملى ساخت از آن پس خداوند باو فرمود «إِنِّی جاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِماماً» یعنى ترا پیشواى مردم قرار میدهم.
بعلاوه، منظور از «کلمات» دستورهایى است که در زمینه نظافت و پاکیزگى خداوند بر او نازل فرمود و آن ده چیز است پنج تا از آنها که متعلق بسر انسان است باین شرح است:
۱- چیدن شارب.
۲- ریش گذاشتن.
۳- اصلاح و کوتاه کردن موها.
۴- مسواک کردن.
۵- خلال کردن دندانها
و پنج تا از آنها که متعلّق ببدن انسان است عبارت است از:
۱- زائل کردن مویها.
۲- ختنه کردن.
۳- چیدن ناخنها.
۴- غسل جنابت.
۵- شستشوى با آب.
این دستورات که «حنفیّه»- یعنى سنّت مستقیمه- نامیده میشود تا کنون منسوخ نگردیده است و تا روز قیامت نیز هم چنان باقى خواهد بود و منظور از جمله «فَاتَّبِعُوا مِلَّهَ إِبْراهِیمَ حَنِیفاً»[۱] نیز همین دستورات است.
۲- خصلتهاى دهگانه
قتاده میگوید: منظور از «کلمات» واقع در آیه «ده خصلت» است که در شرعیت ابراهیم علیه السلام واجب بوده و در دین «اسلام» مستحبّ است پنج خصلت از آنها که به سر انسان تعلق دارد باین شرح است:
۱- مضمضه.
۲- استنشاق.
۳- شانه کردن سر.
۴- چیدن شارب.
۵- مسواک کردن.
و پنج خصلت از آنها که ببدن انسان متعلّق است عبارت است از:
۱- ختنه کردن[۲].
۲- زائل کردن موى زیر بغل.
۳- زائل کردن موى زهار.
۴- چیدن ناخنها.
۵- استنجا با آب.
این قول از ابن عبّاس نیز نقل گردیده است.
۳- خصلتهاى ۳۰ گانه
ابن عباس در روایات دیگر گفته است: منظور از «کلماتى» که ابراهیم علیه السلام در باره آنها مورد آزمایش قرار گرفت ۳۰ خصلت از شریعت اسلام است که قبل از وى هیچکس بآنها مکلّف نگردیده بود ولى او همه آنها را بانجام رسانید و خداوند در باره او فرمود «وَ إِبْراهِیمَ الَّذِی وَفَّى»[۳] یعنى: «ابراهیم علیه السلام آن چنان کسى است که وفا کرد».
و آن ۳۰ خصلت باین ترتیب است:
ده تا از آنها در سوره توبه در ضمن این آیه بیان گردیده است: «التَّائِبُونَ الْعابِدُونَ الْحامِدُونَ السَّائِحُونَ الرَّاکِعُونَ السَّاجِدُونَ الْآمِرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّاهُونَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ الْحافِظُونَ لِحُدُودِ اللَّهِ وَ بَشِّرِ الْمُؤْمِنِینَ»[۴].
ده تاى دیگر از آنها در اوّل سوره مؤمنون تا «اولئک هم الوارثون» ذکر شده است[۵].
و ده تاى دیگر از آن خصلتهاى ۳۰ گانه در سوره احزاب در ضمن این آیه است: «ان المسلمین و المسلمات و المؤمنین و المؤمنات و القانتین و القانتات و الصادقین و الصادقات و الصابرین و الصابرات و الخاشعین و الخاشعات و المتصدّقین و المتصدقات و الصائمین و الصّائمات و الحافظین فروجهم و الحافظات و الذاکرین اللَّه کثیر او لذاکرات اعد اللَّه لهم مغفره و اجرا عظیما»[۶]
۴- خصلتهاى ۴۰ گانه
در روایت دیگرى از ابن عباس «کلمات» واقع در آیه به ۴۰ «خصلت» تفسیر گردیده است و آنها عبارت است از: ۳۰ خصلتى که در قول سابق ذکر گردید باضافه ده خصلت دیگرى که از آیات سوره معارج از قوله تعالى« إِلَّا الْمُصَلِّینَ تا عَلى صَلاتِهِمْ یُحافِظُونَ»[۷] استفاده میشود.
۵- انجام مناسک حج
در روایت چهارمى که از ابن عباس در دست است «کلماتى» که ابراهیم علیه السلام درباره آنها مورد امتحان خداوند قرار گرفته است بانجام مناسک حج تفسیر گردیده است.
۶- مواجهه با ستاره پرستان تا مهاجرت
حسن میگوید: «منظور از «کلمات» واقع در آیه این است که خداوند ابراهیم علیه السلام را باین جهات آزمایش کرد:
در میان ستاره پرستان و خورشید پرستان و ماه پرستان قرار گرفت بذبح فرزند خود مأموریّت یافت بعملى کردن ختنه در میان امت خویش مأمور گردید، بمیان آتش افکنده شد و بمهاجرت از وطن خود مأمور گشت. و او در تمام این موارد از آزمایش بخوبى در آمد».
۷- انتخاب بامامت و ساختن کعبه …
مجاهد میگوید منظور از «کلمات» این است که خداوند متعال ابراهیم علیه السلام را بمطالبى که از همین آیه و آیات بعد از آن استفاده میشود از قبیل: «انتخاب او بامامت و ساختن خانه کعبه» و وصیت او فرزندان خود را برعایت اسلام» امتحان فرمود.
۸- کلیه تکالیف
ابو على جبائى میگوید: منظور از «کلمات» «کلیه تکالیف عقلیه و شرعیهاى است که خداوند ابراهیم علیه السلام را بآنها مکلّف نمود».
مؤلف: کلیّه اقوالى که ذکر گردید از آیه احتمال میرود.
۹- نام پنج تن علیه السلام
شیخ بزرگوار صدوق ره در کتاب «نبوت» از مفضل بن عمر نقل میکند که وى میگوید: از حضرت صادق علیه السلام پرسیدم منظور از کلماتى که در آیه «و اذا ابتلى ابراهیم ربّه بکلمات» واقع گردیده است چیست؟
حضرتش فرمود مراد از آنها، کلماتى است که آدم علیه السلام آنها را از پروردگار متعال فرا گرفت و خداوند باحترام آنها توبه آدم علیه السلام را قبول کرد و آن کلمات» نام محمّد على فاطمه حسن و حسین علیهم السلام است که آدم علیه السلام پس از فرا گرفتن آنها گفت «پروردگارا از تو مسألت مینمایم که بحق محمّد و على و فاطمه و حسن و حسین علیهم السلام توبه مرا بپذیر. خداوند توبه او را قبول فرمود زیرا او توبه پذیر و مهربان است.
سپس پرسیدم: یا بن رسول اللَّه منظور خداوند از جمله فَاتَمَّهُنَّ چیست؟ حضرت فرمود مراد این است که خداوند نام آن پنج نفر بوسیله نام بقیّه امامان تا حضرت قائم علیه السلام که آنها ۹ نفر از فرزندان حسین علیه السلام میباشند- تتمیم و تکمیل کرد.
بعد گفتم یا بن رسول اللَّه صلى اللَّه علیه و آله منظور از آیه« وَ جَعَلَها کَلِمَهً باقِیَهً فِی عَقِبِهِ»[۸] چیست؟
فرمود مقصود از آن امامت است که خداوند آن را تا روز قیامت و در ذریّه حسین علیه السلام قرار داد.
گفتم یا بن رسول اللَّه صلى اللَّه علیه و آله بچه علّت امامت در ذریّه حسین علیه السلام قرار داده شد و در ذریه حسن علیه السلام قرار داده نشد؟ با اینکه هر دو فرزند و سبط پیغمبر بودند و هر دو سیّد جوانان اهل بهشت میباشند.
حضرتش در جواب فرمود: همانطور که خداوند نبوت را در فرزندان هارون علیه السلام قرار داد و در ذریّه موسى علیه السلام قرار نداد به اینکه هارون علیه السلام و موسى علیه السلام برادر و هر دو پیغمبر بودند، امامت نیز در ذریّه حسین علیه السلام مقرّر گردید و در ذریّه حسن علیه السلام قرار داده نشد.
اى مفضّل! امامت منصبى است الهى و خلافتى است ربّانى. خداوند هر طور که مصلحت بداند و در هر مورد که حکمت ایجاب نماید آن را قرار میدهد. و کسى را نمیرسد که بگوید: چرا آن در صُلب حسین علیه السلام قرار داده شد و در صُلب حسن علیه السلام قرار داده نشد؟ لا یسأل عمّا یفعل و هم یسألون»[۹].
۱۰- خداوند ابراهیم (ع) در ۱۹ مورد امتحان کرد
شیخ صدوق ره میگوید: امتحان بر دو نوع است:
۱- امتحانى که بمنظور کشف حقیقت و پى بردن بعاقبت امر صورت میگیرد این نوع امتحان بر خداوند محال است زیرا خداوند علام الغیوب است و حقیقت هر موضوعى و عاقبت هر امرى را میداند.
۲- خداوند در زندگى براى اشخاص حوادثى پیش میآورد تا استعدادها بروز کند و حقایق اشخاص معلوم گردد کسانى که در برابر این حوادث بوظیفه خود عمل میکنند و شکیبایى و مقاومت بخرج میدهند بکمال میرسند و مستحق پاداش میگردند و استحقاق ارتقاء بمقام بالاتر و کمال عالیتر را پیدا مى کنند ضمناً عمل آنها سرمشق دیگران نیز واقع میگردد بنا بر این حوادث زندگى در عین حال که سنگ محک است نردبان تکامل نیز محسوب میشود امتحان خداوند ابراهیم علیه السلام را از نوع دوّم است.
خداوند براى ابراهیم علیه السلام حوادثى پیش آورد و او در آن حوادث با کمال مقاومت و شکیبایى بوظیفه خود عمل کرد و در نتیجه، شایستگى وى براى مقام امامت» براى همه روشن و مسلّم گردید سپس میگوید:
«کلماتى» که خداوند بوسیله آنها ابراهیم علیه السلام را مورد آزمایش قرار داد باین شرح است:
۱- یقین. بدلیل قول خداوند: «وَ لِیَکُونَ مِنَ الْمُوقِنِینَ»[۱۰].
۲- توحید خداوند و منزّه دانستن او از تشبیه هنگامى که او بستاره و ماه خورشید، در میان ستاره پرستان و ماه پرستان و خورشید پرستان، نگاه کرد و رو بخدا آورد.
۳- شجاعت. بدلیل قول خداوند: «فَجَعَلَهُمْ جُذذاً إِلَّا کَبِیراً لَهُمْ»[۱۱] و بدلیل مقاومتى که یک تنه در برابر هزاران نفر دشمن بخرج داد.
۴- حلم. بدلیل گفتار خداوند« إِنَّ إِبْراهِیمَ لَحَلِیمٌ أَوَّاهٌ مُنِیبٌ»[۱۲].
۵- سخاوت. و دلیل آن گفتار خداوند است: «هَلْ أَتاکَ حَدِیثُ ضَیْفِ إِبْراهِیمَ الْمُکْرَمِینَ»[۱۳]
۶- اعتزال و کناره جویى در راه خدا از خویشاوندان خود، بدلیل قول خداوند«وَ أَعْتَزِلُکُمْ وَ ما تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ»[۱۴].
۷- امر بمعروف و نهى از منکر. دلیل آن قول خداوند است: «یا أَبَتِ لِمَ تَعْبُدُ ما لا یَسْمَعُ وَ لا یُبْصِرُ»[۱۵].
۸- بدى را بنیکى مکافات کردن هنگامى که پدر وى گفت« لَئِنْ لَمْ تَنْتَهِ لَأَرْجُمَنَّکَ وَ اهْجُرْنِی مَلِیًّا»[۱۶].
ولى ابراهیم علیه السلام در جواب گفت «سَلامٌ عَلَیْکَ سَأَسْتَغْفِرُ لَکَ رَبِّی إِنَّهُ کانَ بِی حَفِیًّ»[۱۷]
9- توکّل و اعتماد مخصوص بر خداوند. بدلیل گفتار خداوند: «الَّذِی خَلَقَنِی فَهُوَ یَهْدِینِ وَ الَّذِی هُوَ یُطْعِمُنِی وَ یَسْقِینِ وَ إِذا مَرِضْتُ فَهُوَ یَشْفِینِ»[۱۸].
۱۰- امتحان در باره شخص خود، هنگامى که در میان منجنیق گذارده شد و بآغوش آتش پرتاب گردید.
۱۱- امتحان نسبت بفرزند خود اسماعیل علیه السلام وقتى که مأمور بذبح وى گردید.
۱۲- امتحان در باره خانواده خود که عاقبت خداوند او را از قبطى نجات بخشید.
۱۳- شکیبایى بر بد اخلاقى همسرش ساره.
۱۴- خود را در عبادت مقصر محسوب داشت بدلیل قول خداوند «وَ لا تُخْزِنِی یَوْمَ یُبْعَثُونَ»[۱۹].
۱۵- موقعیت و مقام ممتاز وى. بدلیل گفتار خداوند «ما کانَ إِبْراهِیمُ یَهُودِیًّا وَ لا نَصْرانِیًّا وَ لکِنْ کانَ حَنِیفاً مُسْلِماً»[۲۰].
۱۶- جامع بودن شرائط عبادات و طاعات. بدلیل آیات:
«إِنَّ صَلاتِی وَ نُسُکِی وَ مَحْیایَ وَ مَماتِی لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ لا شَرِیکَ لَهُ وَ بِذلِکَ أُمِرْتُ وَ أَنَا أَوَّلُ الْمُسْلِمِینَ»[۲۱].
۱۷- اجابت خداوند دعاى او را هنگامى که گفت: «رَبِّ أَرِنِی کَیْفَ تُحْیِ الْمَوْتى»[۲۲].
۱۸- خداوند وى را در دنیا برگزید و گواهى داد به اینکه او در آخرت در زمره صالحین است. این موضوع از این آیه استفاده میشود «وَ لَقَدِ اصْطَفَیْناهُ فِی الدُّنْیا وَ إِنَّهُ فِی الْآخِرَهِ لَمِنَ الصَّالِحِینَ»[۲۳].
۱۹- پیروى پیغمبران بعد، از وى بدلیل این آیات:
«وَ وَصَّى بِها إِبْراهِیمُ بَنِیهِ وَ یَعْقُوبُ یا بَنِیَّ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفى لَکُمُ الدِّینَ فَلا تَمُوتُنَّ إِلَّا وَ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ»[۲۴].
«ثُمَّ أَوْحَیْنا إِلَیْکَ أَنِ اتَّبِعْ مِلَّهَ إِبْراهِیمَ حَنِیفاً»[۲۵].
ابراهیم اول کسى است که …
سعید بن مسیب میگوید:
«ابراهیم علیه السلام
اوّل کسى است که مهماندارى کرد،
اوّل کسى است که ختنه کردن را عملى ساخت
اول کسى است که شارب خود را چید و کوتاه کرد
اوّل کسى است که موى سفید در محاسن خود دید و در آن حال از خداوند سؤال کرد که پروردگار را این چیست؟ خداوند فرمود: این وقار است» ابراهیم علیه السلام عرض کرد: پروردگارا! بر وقار من بیفزاى».
سکونى گفتار فوق را- باستثناى این جمله که ابراهیم علیه السلام اول کسى است که شارب خود را چید- و باضافه مطالب ذیل از امام صادق علیه السلام نقل کرده است.
ابراهیم علیه السلام
اوّل کسى که در راه خدا بجهاد و مقاتله پرداخت،
اول کسى که از مال خود خمس را اخراج کرد.
اول کسى است که پوشیدن کفش را معمول ساخت
و اول کسى است که پرچم بست.
فَأَتَمَّهُنَّ …- ابراهیم آن کلمات را بانجام رسانید.
حسن میگوید «ضمیر فاعل» در کلمه «فاتمهنّ» بابراهیم علیه السلام برمیگردد[۲۶] ولى ابو القاسم بلخى و حسین بن على مغربى میگوید: «ضمیر فاعل» در «فاتمهنّ» بخداوند برمیگردد و مراد از «کلمات» امامت است زیرا میان «فاتمهنّ» و «إِنِّی جاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِماماً» واو عطف فاصله نگردیده است بنا بر این معناى کلام این است که خداوند ابراهیم را بواسطه کلماتى آزمایش کرد و آن کلمات را عملى و محقق ساخت به اینکه بابراهیم علیه السلام فرمود من ترا امام و پیشواى مردم قرار میدهم».
قالَ إِنِّی جاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِماماً …- من ترا امام مردم قرار میدهم.
امامت دو معنا دارد
۱- امام یعنى کسى که مردم در گفتار و کردار از او پیروى کنند.
۲- امام یعنى کسى که امور ملّت را اداره میکنه و حدود الهى را اجراء مینماید و متخلّفین از قوانین را بمجازات میرساند و بافراد که شایستگى منصب و مقام دارند، حکومت و فرمانروایى میدهد و با کسانى که با ملّت وى بدشمنى برمیخیزند و در راه پیشرفت آن ملّت موانعى ایجاد میکنند بمحاربه و جهاد میپردازد.
بنا بر معناى اول هر پیغمبرى «امام» نیز هست زیرا کردار و گفتار هر پیغمبرى سرمشق ملّت وى میباشد ولى بنا بر معناى دوّم «امامت» یک منصب و مقام ممتازى است و لازم نیست که هر پیغمبرى امام نیز باشد.
ابراهیم علیه السلام علاوه بر نبوّت بامامت نیز رسید
منظور از «امام» که در آیه واقع گردیده است معناى دوم است یعنى خداوند پس از آنکه ابراهیم را آزمایش کرد و ابراهیم از امتحان کاملًا بر آمد وى را پاداش عنایت کرد با اینکه او را «امام مردم» قرار داد.
دلیل این مطلب این است که «اماماً مفعول «جاعلک» است و اسم فاعل بمعناى ماضى عمل نمیکند و مفعول نمیگیرد و لذا «انا ضارب زیدا امس» صحیح نیست و تنها صورتى اسم فاعل عمل میکند که بمعناى حال و استقبال باشد. چنان که مىگوییم «انَا ضارِبُ زیداً ألان او غداً».
و از طرفى میدانیم ابراهیم علیه السلام قبل از این امتحانها پیغمبر بوده است پس باید منظور از «امامت» همان منصب و مقام شامخ و ممتازى باشد که ذکر گردید[۲۷].
قالَ وَ مِنْ ذُرِّیَّتِی …– گفت از فرزندان من نیز پیشوا و امام قرار بده.
بهتر این است که این جمله از ابراهیم علیه السلام بطور سؤال و تقاضا صادر گردیده باشد یعنى خداوند از فرزندان من نیز پیشوا و امام قرار بده.
ابراهیم علیه السلام این طور گفت تا بداند که آیا از نسل وى نیز کسانى باین مقام خواهند رسید یا نه؟
قالَ لا یَنالُ عَهْدِی الظَّالِمِینَ …– ستمکاران هرگز بامامت نمیرسند.
مجاهد میگوید: منظور از «عهد» امامت است این معنا از حضرت باقر علیه السلام نیز نقل گردیده یعنى ستمکار لایق «امامت» نیست.
از جمله «لا یَنالُ عَهْدِی الظَّالِمِینَ» که خداوند در جواب ابراهیم علیه السلام فرمود استفاده میشود که بعضى از فرزندان ابراهیم علیه السلام که ستمکار نباشد بامامت میرسند زیرا اگر خداوند نمیخواست که هیچیک از فرزندان وى بامامت برسند در جواب میفرمود: «لا ینال عهدى ذریتک» یعنى هیچیک از ذریه تو بامامت نمیرسند و حال آنکه فرموده است «لا یَنالُ عَهْدِی الظَّالِمِینَ».
از لحاظ جمله بندى عربى ممکن بود که گفته شود «لا ینال عهدى الظالمون»[۲۸] چنان که در قرائت ابن مسعود نیز همین طور واقع شده است.
امام باید معصوم باشد.
علماء مذهب امامیه براى لزوم «عصمت امام» باین آیه استدلال کردهاند، باین بیان: که خداوند، بطور صریح میگوید:
امامت بستمکار نمیرسد، این را نیز میدانیم کسى که معصوم نیست بالآخره یا بخود یا بدیگران ستم کرده است.
نتیجه این میشود که شخص ستمکار هرگز نمیتواند «امام» باشد.
پرسش:
ممکن است کسى بگوید که از آیه همین قدر استفاده میشود که ظالم در حال ظالم بودنش بامامت نمیرسد ولى آیه دلالت ندارد که اگر توبه کرد بعد از توبه نیز ممکن نیست بامامت نائل شود.
پاسخ:
ظالم هر چند توبه هم بکند باز آیه دلالت دارد که او تا آخر عمر نمیتواند بامامت برسد زیرا آیه در آن حالى که ظالم ظلم میکند شامل وى میگردد و میگوید «لا یَنالُ عَهْدِی الظَّالِمِینَ» و کلمه لا ینال چنان که مىبینیم- مطلق است و مقید بزمان مخصوص نیست و لذا شامل همه زمانها میشود.
نتیجه، این میشود که کسى که ظلم کرد هر چند بعداً توبه هم بکند- در هیچ زمانى بامامت نمیرسد.
[سوره البقره (۲): آیه ۱۲۵]
وَ إِذْ جَعَلْنَا الْبَیْتَ مَثابَهً لِلنَّاسِ وَ أَمْناً وَ اتَّخِذُوا مِنْ مَقامِ إِبْراهِیمَ مُصَلًّى وَ عَهِدْنا إِلى إِبْراهِیمَ وَ إِسْماعِیلَ أَنْ طَهِّرا بَیْتِیَ لِلطَّائِفِینَ وَ الْعاکِفِینَ وَ الرُّکَّعِ السُّجُودِ (۱۲۵)
[ترجمه]
هنگامى که خانه کعبه را مرجع مردم و محل امنى براى آنها قرار دادیم.
مقام ابراهیم را جایگاه نماز خود قرار دهید، بابراهیم و اسماعیل فرمان دادیم که خانه مرا براى طواف کنندگان و مجاورین و رکوع و سجده بجا آورندگان پاکیزه کنید (۱۲۵).
شرح لغات
بیت …– منزل، در اینجا منظور خانه کعبه است
مثابه …– محل بازگشت
طائفین …– طواف کنندگان
عاکفین …– اقامت گزیدگان
رکع …– جمع راکع یعنى رکوع کننده
سجود …– جمع ساجد یعنى سجده کننده
تفسیر
وَ إِذْ جَعَلْنَا …– هنگامى که قرار دادیم عطف بجاى «وَ إِذِ ابْتَلى» است که در آیه قبل واقع گردیده بود. جمله (وَ إِذِ ابْتَلى نیز معطوف بجاى «یا بَنِی إِسْرائِیلَ اذْکُرُوا نِعْمَتِیَ» است که در آیات قبل بود.
الْبَیْتَ: خانه کعبه را.
منظور از خانهاى که خداوند آن را مرجع مردم قرار داده است «کعبه» است که «بیت الحرام» نیز نامیده میشود و علّت اینکه «کعبه» بیت الحرام نامیده میشود این است که بر مشرکین حرام است که داخل آن گردند.
«خانه کعبه» را باین مناسب کعبه مینامند که شکل آن چهار گوشه است و جهت مربع بودن آن این است که در محاذات «البیت المعمور» که در آسمان واقع گردیده و داراى شکل مربّع است قرار گرفته است و شکل «البیت المعمور» نیز باین جهت مربع است که در محاذات «عرش» که داراى شکل مربع است واقع گردیده است و «عرش» نیز از این نظر مربع است که هر یک از گوشههاى آن اشاره بیکى از این چهار کلمه سبحان اللَّه و الحمد للَّه و لا اله الّا اللَّه و اللَّه اکبر است و این چهار کلمه پایه و اساس دین اسلام است.
مَثابَهً لِلنَّاسِ …– مرجع مردم در معناى این کلمه پنج قول است:
۱- حسن میگوید: مثابت بمعناى مرجع است و «کعبه» باین مناسبت مرجع نامیده میشود که مردم هر ساله بسوى آن روى میآوردند».
۲- ابن عباس نیز میگوید «مثابت» بمعناى مرجع است ولى این اطلاق باین مناسبت است که نوعا مسلمانانى که از خانه کعبه باز میگردند قصد دارند دو باره بسوى آن برگردند و هیچگاه زیارت و احتیاج خود را نسبت بآن تمام شده نمیدانند.
و لذا در حدیث وارد گردیده است کسى که از مکّه باین قصد مراجعت کند در آینده بسوى آن برگردد عمرش زیاد میشود ولى کسى که هنگام خروج از مکّه قصد بازگشت بسوى آن نکند این موضوع علامت آن است که مرگ وى نزدیک گردیده است!.
۳- بعضى گفتهاند که «مثابت» بمعناى محل استحقاق ثواب است بمناسبت اینکه مردم هر سال بمنظور انجام مراسم حج بزیارت آن میآیند و مستحق ثواب میگردند.
۴- بعضى، «مثابت» را بمعنى پناهگاه دانسته اند.
۵- برخى «مثابت» را بمحل اجتماع تفسیر کرده اند.
مؤلف: بالآخره در همه معانى فوق، این مناسبت منظور گردیده است که مردم هر سال بسوى این خانه مقدس رفت و آمد میکنند.
وَ أَمْناً …– و محل امن خانه «کعبه» باین مناسبت «محل امن» نامیده میشود که خداوند مقرر فرموده کسى که باین خانه پناهنده شود تا هنگامى که در آنجا است جان و مال او ایمن باشد و هرگز ترس بخود راه ندهد. و مردم بجهت عظمت و احترامى که براى این خانه قائل هستند بکسى که خود را در پناه آن قرار بدهد اصلا متعرض نمیشوند.
بواسطه رعایت همین احترام در دین اسلام مقرر گردیده است که قانون جزائى اسلام بکسى که پس از ارتکاب جنایتى در خارج، بخانه کعبه یا به «حرم» پناهنده شود اجراء نشود.
از طرفى براى آنکه این موضوع وسیلهاى براى تعطیل حدود الهى نشود و افراد از این قانون سوء استفاده نکنند در «اسلام مقرر شده است که آن شخص را از لحاظ مواد غذایى و آشامیدنى و خرید و فروش در مضیقه بگذارید تا ناگزیر از خانه کعبه و حرم آن خارج شود و حدّ الهى در باره او جارى گردد تا هم احترام خانه کعبه رعایت شود و هم حدود الهى تعطیل نگردد.
ولى باین نکته هم باید توجه داشت کسى که در خانه کعبه و حرم مرتکب جنایتى که موجب حدّ است گردید و احترام این مکان مقدس را رعایت نکرد بدون تأخیر در همانجا حدّ الهى درباره آن باید جارى شود.
قبل از اسلام نیز مردم همین احترام را براى خانه کعبه قائل بودند بطورى که اگر شخص قاتل پدر خود را در حرم میدید هرگز متعرض او نمیشد.
مردم این احترام را از شریعت ابراهیم علیه السلام فرا گرفته تا زمان پیغمبر اسلام صلى اللَّه علیه و آله رعایت میکردند.
وَ اتَّخِذُوا مِنْ مَقامِ إِبْراهِیمَ مُصَلًّى …– مقام ابراهیم را جایگاه نماز قرار دهید
در تعیین مقام ابراهیم (ع) ۴ قول است
۱- طبق روایتى که از حضرت صادق علیه السلام نقل گردیده است «مقام ابراهیم» همان نقطهاى که در مسجد الحرام باین نام معروف است.
شخصى از آن حضرت پرسید، کسى که طواف واجب خود را بجا آورد ولى فراموش کرد که نماز طواف را در «مقام ابراهیم» بخواند وظیفه اش چیست؟ حضرتش فرمود: «در همان مقام بعد از چند روز هم که باشد باید نماز طواف را بجا بیاورد زیرا خداوند میفرماید: اتخذوا من مقام ابراهیم مصلّى».
۲- ابن عباس میگوید: «تمام نقاطى که اعمال حج از قبیل طواف و سعى و وقوف و ذبح در آنها انجام میگیرد مقام ابراهیم است».
۳- عطا میگوید «مقام ابراهیم عبارت است از عرفه و مزدلفه و محلّى که در آن رمى حجرات انجام میگردد».
۴- مجاهد میگوید همه «حرم مقام ابراهیم است».
قول اوّل روشنتر و صحیحتر است زیرا مردم از مقام ابراهیم همان نقطهاى را که در مسجد الحرام باین نام معروف است میفهمند.
«در مقام ابراهیم» دلالت روشنى بر نبوّت حضرت ابراهیم علیه السلام موجود است زیرا هم اکنون اثر پاى آن حضرت در روى سنگ کاملًا نمایان است و این موضوع معجزهاى براى وى محسوب میشود که خداوند سنگ را زیر پاى او مانند گل، نرم قرار داده است.
سنگهاى بهشتى
از حضرت باقر علیه السلام نقل شده است که خداوند سه قطعه سنگ را از بهشت بروى زمین فرود آورده است:
۱- سنگى که در مقام ابراهیم علیه السلام است.
۲- سنگ بنى اسرائیل[۲۹].
۳- حجر اسود و آن سنگى است که ابراهیم علیه السلام آن را در خانه کعبه نصب کرد و رنگ آن در ابتدا از کاغذ سفیدتر بود ولى در اثر گناهان فرزندان آدم سیاه گردید.
یک داستان راجع بمقام ابراهیم
ابن عباس میگوید پس از اینکه ابراهیم علیه السلام اسماعیل و هاجر را بمکّه آورد و در آن سرزمین قرار داد و بعد از زمانى قبیله اى بنام جرهم در آن مکان فرود آمده و اقامت گزیدند و اسماعیل از آن قبیله همسرى براى خود انتخاب کرد و هاجر از دنیا درگذشت. ابراهیم علیه السلام از ساره اجازه خواست که براى ملاقات هاجر رهسپار مکّه شود ساره با این پیشنهاد با این شرط موافقت کرد که ابراهیم در مکّه از مرکب خود پیاده نشود!
ابراهیم علیه السلام بطرف مکّه حرکت کرد و پس از طى راه وارد مکّه گردید- در حالى که هاجر از دنیا درگذشته بود- و بطرف خانه اسماعیل رفت و از همسر او پرسید شوهرت کجا است؟ وى گفت براى شکار از منزل بیرون رفته است- اسماعیل معمولًا براى شکار از حرم بیرون رفت- ابراهیم گفت آیا وسیله اى براى پذیرایى از من دارى؟ همسر اسماعیل گفت نزد من چیزى نیست و کسى هم فعلًا در منزل نیست که در پذیرایى از مهمان بمن کمک کند! ابراهیم قصد مراجعت کرد و تنها جمله اى که در این هنگام باو گفت این بود:
موقعى که شوهر بخانه آمد از قول من باو بگو که «آستانه خانه ات را تغییر بده» پس از زمانى اسماعیل بخانه آمد و بوى پدرش را از محیط خانه استشمام کرد از همسر خود پرسید آیا کسى بخانه ما آمده بود؟
همسر وى گفت: بلى پیر مردى باین اوصاف در غیاب تو بمنزل ما آمد ولى اوصاف ابراهیم علیه السلام را با لحن تحقیر آمیزى ذکر کرد! اسماعیل گفت آن پیر مرد بتو چیزى نگفت همسر او گفت، بمن سفارش کرد هنگامى که شوهرت آمد از قول من باو سلام برسان و بگو که آستانه خانه ات را تغییر بده! اسماعیل آن زن را طلاق گفت و براى خود همسر دیگرى انتخاب کرد.
پس از مدتى باز ابراهیم علیه السلام از ساره اجازه خواست که براى ملاقات اسماعیل بمکه برود ساره باین شرط نیز موافقت کرد که ابراهیم در مکه از مرکب خود فرود نیاید.
ابراهیم علیه السلام بطرف مکّه حرکت کرد و هنگامى که بدر خانه اسماعیل رسید دید اسماعیل در خانه نیست از همسر وى پرسید اسماعیل کجا رفته است؟ او در جواب گفت شوهرم بعزم شکار بخارج منزل رفته است و الآن انشاء اللَّه خواهد آمد تو اکنون از مرکب خود پائین بیا و استراحت کن ابراهیم گفت: آیا وسیله پذیرایى از مهمان دارى او گفت: بلى و فوراً مقدارى شیر و گوشت بحضور آورد ابراهیم علیه السلام آن شیر را نوشید و آن گوشت را خورد و از خداوند براى شیر و گوشت برکت خواست- چنانچه آن زن در آن روز نان یا گندم یا جو یا خرما آورده بود و ابراهیم علیه السلام درباره اینها دعا میکرد، برکت بیشترى باینها داده میشد- پس از اینکه ابراهیم علیه السلام غذا میل کرد همسر اسماعیل مجدداً بوى گفت از مرکب پائین بیا تا سرت را بشویم ولى ابراهیم علیه السلام پیاده نشد. همسر اسماعیل قطعه سنگى را که امروز «مقام ابراهیم» نامیده میشود آورد و زیر پاى راست ابراهیم علیه السلام گذارد و جانب راست سر ابراهیم را شستشو داد و اثر پاى راست وى در آن نقش بست بعد از آن، آن سنگ را در زیر پاى چپ ابراهیم قرار داد و طرف چپ سر او را شستشو داد و اثر پاى چپ او در آن سنگ ماند.
ابراهیم علیه السلام بطرف مسکن خود قصد مراجعت کرد و هنگام حرکت بهمسراسماعیل گفت: وقتى که شوهرت بمنزل آمد از قول من باو سلام برسان و بگو آستانه خانهات بسیار مناسب و درست است.
اسماعیل که بخانه مراجعت کرد بوى پدرش بمشامش رسید و از همسرش پرسید آیا در غیاب من کسى بخانه ما آمد؟ وى با لحن تجلیل آمیزى گفت: بلى پیر مردى که خوشبوترین افراد و داراى نیکوترین قیافه بود بمنزل ما آمد و من از وى پذیرایى نمودم و سرش را شستشو دادم و هم اکنون اثر پاهایش در این سنگ باقى مانده است» اسماعیل گفت: «او پدر من ابراهیم علیه السلام است».
این داستان را- با تفاوت مختصرى در عبارت- علىّ بن ابراهیم از پدر خود از ابن عمر از ابان از حضرت صادق علیه السلام نقل کرده است ولى در پایان آن، این مطلب اضافه شده است که: «ابراهیم علیه السلام بهمسر اسماعیل گفت: هنگامى که شوهرت بخانه آمد باو بگو پیر مردى به اینجا آمد و او توصیه کرد که درباره آستانه خانهات نیکى کن و قدر او را بدان. آن وقت اسماعیل که بخانه آمد و از جریان استحضار حاصل کرد خود را با چشمهاى اشکبار روى آن سنگ که اکنون مقام ابراهیم نامیده میشود افکند و آن را بوسید».
در روایت دیگرى از حضرت صادق علیه السلام نقل گردیده است که حضرت ابراهیم علیه السلام از ساره اجازه ملاقات اسماعیل علیه السلام را خواست و ساره باین شرط، موافقت کرد که او تا شب مراجعت کند و از الاغش پیاده نشود از حضرت سؤال شد که این مسافرت با این سرعت چگونه صورت گرفت؟
حضرت فرمود: «زمین بقدرت خداوند زیر پاى ابراهیم علیه السلام پیچیده شد».
دو یاقوت بهشتى
عبد اللَّه بن عمر از حضرت رسول اکرم صلى اللَّه علیه و آله و سلم نقل کرده است که آن حضرت فرمودند: رکن و مقام دو یاقوت از یاقوتهاى بهشت میباشند و خداوند نور آنها را گرفته است و اگر نه این بود، آنها ما بین مشرق و مغرب را روشن میکردند.
مُصَلًّى …– نمازگاه در اینکه منظور از «مصلّى» چیست ۳ قول است:
۱- از ائمه اطهار علیه السلام روایت شده است که «منظور از «مصلّى» محلّ نماز است یعنى: مقام ابراهیم را محلّ نماز خود قرار بدهید» قتاده و سدى نیز همین قول را اختیار کرده اند.
فقهاء مذهب امامیّه براى وجوب نماز طواف بهمین آیه استدلال نموده اند زیرا خداوند بخواندن نماز در «مقام ابراهیم» امر فرموده و دلالت «امر» بر وجوب نیز مسلّم است و از طرفى غیر از نماز طواف، مسلماً هیچ نمازى در آن مکان واجب نیست نتیجه این است که متعلّق «امر» واقع در آیه نماز طواف است.
۲- مجاهد میگوید: منظور از مصلّى محلّ دعا است زیرا کلمه «صلاه» در لغت بمعناى «دعا» نیز آمده است.
۳- حسن میگوید: مقصود از مصلّى «قبله» است یعنى مقام ابراهیم را در حال نماز در جلو خود قرار دهید.
وَ عَهِدْنا إِلى إِبْراهِیمَ وَ إِسْماعِیلَ …– بابراهیم و اسماعیل گفتیم.
«عهد» را باین مناسبت به «گفتن» تفسیر کردیم که کلمه ان که بعد از آن واقع گردیده است «مفسره است و هنگامى که «ان مفسره» بعد از الفاظ که معناى قول را در بر دارد واقع گردد آن الفاظ معناى قول میدهند نتیجه این میشود که با ابراهیم و اسماعیل گفتم:
أَنْ طَهِّرا بَیْتِیَ …– خانه مرا پاکیزه کنید در معناى «تطهیر» در اینجا ۳ قول است:
۱- جبائى میگوید: «منظور پاک کردن آن است از سرگین و خونى که مشرکین قبل از اینکه خانه کعبه در تصرف ابراهیم علیه السلام و اسماعیل علیه السلام درآید، در آن میریختهاند».
۲- مجاهد و قتاده میگوید: «مراد این است که آن را از بتهایى که بر درآن می آویخته اند پاک نمایند».
۳- بعضى گفته اند: مراد آن است که خانه کعبه را بر اساس طهارت و تقوى بنا کنند.
چنان که خداوند فرمود:« أَ فَمَنْ أَسَّسَ بُنْیانَهُ عَلى تَقْوى مِنَ اللَّهِ وَ رِضْوانٍ خَیْرٌ أَمْ مَنْ أَسَّسَ بُنْیانَهُ عَلى شَفا جُرُفٍ هارٍ»[۳۰] یعنى آیا کسى که بنائى را مقصد تقوى و جلب خشنودى خداوند تاسیس کند بهتر است یا کسى که بر اساس سست و متزلزل در لبه رودخانهاى که در شرف ویرانى است بنائى بسازد و علت اینکه خداوند بر «خانه کعبه» بیتى گفت و بخود نسبت داد این است که مزیت و فضیلت آن خانه را بر مکانهاى دیگر روشن بسازد.
لِلطَّائِفِینَ وَ الْعاکِفِینَ …– براى طواف کنندگان و مجاورین بیشتر مفسرین میگویند: منظور از «طائفین» کسانى هستند که در گرد خانه کعبه مشغول طواف میباشند و منظور از «عاکفین» افرادى است که مجاور خانه کعبه میباشد.
سعید بن جبیر میگوید «طائفین کسانى هستند که از آفاق بمنظور اداء مراسم حج آمدهاند و مراد از «عاکفین» اشخاصى است که در مکّه اقامت دارند».
ابن عباس میگوید: «منظور از عاکفین» نمازگزاران و مراد از طائفین طواف کنندگان است».
مؤلف: قول اول صحیحتر است زیرا با معنایى که از کلمه طائفین و عاکفین فهمیده میشود مطابق است.
وَ الرُّکَّعِ السُّجُودِ …– رکوع و سجده بجا آورندگان در تفسیر این دو کلمه ۳ وجه گفته شده است:
۱- قتاده میگوید مراد از آنها نمازگزارانى است که در نزدیکى خانه کعبه برکوع و سجود میروند.
۲- حسن میگوید: منظور جمع مسلمانان است باعتبار اینکه آنان رکوع و سجود بجا میآورند.
۳- عطا میگوید: این «کلمات» باعتبار حالات اشخاص گفته شده است زیرا شخص هنگامى که طواف میکند طائف یعنى طواف کننده است و وقتى مىنشیند عاکف است یعنى مجاور خانه کعبه است و هنگامى که نماز مىخواند راکع و ساجد است.
فضیلت خانه کعبه
پیغمبر اکرم صلى اللَّه علیه و آله فرمودند: «خداوند در هر شبانه روز صد و بیست رحمت بر خانه کعبه نازل میکند که شصت تا از آنها مخصوص طائفین و چهل تا مخصوص عاکفین[۳۱] و بیست تا از آنها مخصوص کسانى است که بآنجا نگاه میکنند».
[سوره البقره (۲): آیه ۱۲۶]
وَ إِذْ قالَ إِبْراهِیمُ رَبِّ اجْعَلْ هذا بَلَداً آمِناً وَ ارْزُقْ أَهْلَهُ مِنَ الثَّمَراتِ مَنْ آمَنَ مِنْهُمْ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ قالَ وَ مَنْ کَفَرَ فَأُمَتِّعُهُ قَلِیلاً ثُمَّ أَضْطَرُّهُ إِلى عَذابِ النَّارِ وَ بِئْسَ الْمَصِیرُ (۱۲۶)
[ترجمه]
هنگامى که ابراهیم گفت: پروردگارا این شهر را محل امن و آسایش قرار بده و بکسانى از اهل آن، که ایمان بخدا و روز قیامت دارند از میوههاى فراوان روزى عنایت کن پروردگار فرمود: بکسانى که با وجود این نعمت سپاسگزارى نکنند هر چند در دنیا بهره کمى خواهم داد ولى در آخرت آنان را بآتش دوزخ خواهم کشانید و آن منزلگاه بسیار بدیست (۱۲۶).
شرح لغات
بلد …– شهر
اضطرار …– مقهور ساختن، مقهور شدن
مصیر …– مآل، عاقبت
تفسیر:
وَ إِذْ قالَ إِبْراهِیمُ رَبِّ اجْعَلْ هذا …– هنگامى که ابراهیم گفت پروردگارا! این را یعنى «مکّه» را قرار بده.
بَلَداً آمِناً …- منظور از «بلد آمن» شهر صاحب امنیّت است همانطور که مىگوییم «بلد آهل» یعنى شهر صاحب اهل بعضى گفتهاند: «بلد آمن» از قبیل اسناد بمکان است باعتبار اهل آن مثل «لیل نائم» یعنى شب خواب رونده باعتبار اینکه مردم در آن بخواب میروند و مراد در اینجا شهرى است که مردم در آن ایمن هستند ابن عباس میگوید: منظور این است که پروردگارا این شهر را مورد احترام قرار بده بطورى که حتى پرندگان آن شکار نشود و درخت آن قطع نگردد و گیاه آن چیده نشود.
آنچه از حضرت صادق علیه السلام نقل گردیده است که فرمود: کسى که داخل حرم گردد در حالى که بآن پناه آورده باشد از غضب پروردگار ایمن است و حیوانات وحشى و پرندگانى که بحرم داخل میگردند تا از حرم بیرون نرفتهاند امنیّت دارند و کسى حق ندارد آنها را رم بدهد یا اذیّت کند نیز بهمین معنى برمیگردد.
پیغمبر اکرم صلى اللَّه علیه و آله نیز روز فتح مکه فرمودند: خداوند روزى که آسمانها و زمین را آفرید «مکه» را محترم قرار داد تا روز قیامت. و براى هیچکس- نه پیش از من و نه بعد از من- جائز نبوده و نیست که احترام آن را بشکند، تنها براى من در یک ساعت از روز جائز گردید که بقصد فتح و تسخیر آن با سپاه وارد آن گردم از این روایت و امثال آن که در میان محدّثین مشهور است استفاده میشود که «مکه» پیش از دعاء ابراهیم علیه السلام مورد احترام بوده است منتها این احترام بواسطه دعاء آن حضرت تاکید و تجدید شده است.
ولى بعضى گفتهاند که «مکه» بواسطه دعاء ابراهیم علیه السلام احترام یافته است و پیش از آن مانند شهرى دیگر بوده است. دلیل آن روایتى است که از رسول اکرم صلى اللَّه علیه و آله نقل شده است که فرمودند:انّ ابراهیم حرم مکه و انى حرمت المدینه. یعنى: ابراهیم علیه السلام مکه را محترم گردانید و من مدینه را محترم قرار دادم.
احترام تکوینى و تشریعى
بعضى میگویند احترامى که آن شهر ذاتا داراى آن بوده است غیر از آن احترامى است که بسبب دعاء ابراهیم علیه السلام قرار داده شد: احترامى که آن شهر ذاتاً دارا بوده است «احترام تکوینى» است یعنى خداوند آن را در طول قرون و اعصار بسبب عظمت و هیبتى که براى آن در دل مردم قرار داده است از تخریب و استیصالى که براى بسیارى از شهرها رخ داده است، حفظ نموده است.
ولى احترامى که بواسطه دعاء ابراهیم علیه السلام مقرر گردید «احترامى تشریعى» بود یعنى پیغمبران الهى مأمور شدند که مردم را بتعظیم و رعایت احترام «مکه» موظّف و مکلّف بسازند.
مؤلف: منظور ابراهیم علیه السلام در دعاى خود، درخواست ایمنى «مکه» از خرابى و انهدام نبود زیرا این نوع امنیت براى آن شهر پیش از ادّعاى آن حضرت وجود داشت بلکه مقصود وى تقاضاى ایمنى از قحطى و تنگ دستى بود و این تقاضا به این جهت بود که او اهل و عیال خویش را در سرزمین بى آب و گیاهى ساکن گردانید. ولى برخى میگویند: آن حضرت از هر دو جهت ایمنى را براى «مکه» از خداوند خواست هر چند امنیت از تخریب و انهدام قبلًا وجود داشت.
وَ ارْزُقْ أَهْلَهُ مِنَ الثَّمَراتِ …– انواع روزیها و میوهها باهل آن عنایت کن
مَنْ آمَنَ مِنْهُمْ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ[۳۲] …– روزیها و میوهها را مخصوص کسانى از اهل مکه که ایمان بخدا و روز قیامت دارند بگردان منظور ابراهیم علیه السلام این بود که مردم مکه علاوه بر امنیت، از فراوانى نعمت نیز بهرهمند شوند.
میوه گل یا میوه دل
حضرت باقر علیه السلام فرمودند: مقصود ابراهیم علیه السلام در دعاى خود این بود که میوهها از شهرهاى دیگر بمکه حمل شود و در دسترس اهالى آن قرار بگیرد.
ولى حضرت صادق علیه السلام فرمودند که: مراد حضرت ابراهیم علیه السلام از میوههایى که آنها را براى اهل مکه تقاضا کرد میوههاى خوردنى نیست بلکه منظور میوه دلهاى مردم یعنى «محبت» است باین معنا پروردگارا! مردم مکه را محبوب خلق بگردان تا بسوى آنها رفت و آمد کنند.
علّت اینکه ابراهیم علیه السلام دعاى خود را مخصوص مؤمنین قرار داد و گفت «مَنْ آمَنَ مِنْهُمْ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ» این است که خداوند باو در ضمن آیه قبل- موقعى که از پیشگاه او امامت را براى ذریّه خود تقاضا کرد و گفت «و من ذریّتى» و او فرمود:
لا ینال عهدى الظالمین- اعلام فرمود که در میان ذریّه او ظالمانى پدید خواهند آمد لذا ابراهیم علیه السلام براى رعایت ادب روزى و رفاه را تنها براى مؤمنین درخواست کرد.
بعضى گفتهاند روى این اصل ابراهیم علیه السلام دعاى خود را مخصوص مؤمنین قرار داد که اگر براى عموم مردم مکه حتى کفّار نیز درخواست روزى و رفاه میکرد اجتماع کفّار در مکّه زیاد مىگشت و آنها مفاسدى بوجود میآوردند و چه بسا ممکن بود مردم را از انجام مراسم حج منع نمایند.
قالَ وَ مَنْ کَفَرَ فَأُمَتِّعُهُ قَلِیلًا …– یعنى ابراهیم علیه السلام دعاى تو را در باره مؤمنین مستجاب کردم کفّار را نیز تا موقع مرگ روزى میدهم.
بعضى گفتهاند منظور این است که کفار را در دنیا فورا بهلاکت نمیرسانم و بآنها در مدت زندگى آنان در دنیا روزى میرسانم.
حسن میگوید: مراد این است که کفّار را از امنیّت و روزى تا زمان خروج حضرت محمّد صلى اللَّه علیه و آله بهرهمند میگردانم ولى هنگامى که آن حضرت خروج کرد یا آنها را مىکشد و یا از مکه اخراج میکند.
ثُمَّ أَضْطَرُّهُ إِلى عَذابِ النَّارِ …- یعنى در آخرت بسوى آتش میکشانم.
وَ بِئْسَ الْمَصِیرُ …– منزلگاه بد و نامطلوب است.
[سوره البقره (۲): آیه ۱۲۷]
وَ إِذْ یَرْفَعُ إِبْراهِیمُ الْقَواعِدَ مِنَ الْبَیْتِ وَ إِسْماعِیلُ رَبَّنا تَقَبَّلْ مِنَّا إِنَّکَ أَنْتَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ (۱۲۷)
[ترجمه]
هنگامى که ابراهیم و اسماعیل پایههاى خانه کعبه را بالا میبردند و میگفتند پروردگارا این عمل را از ما قبول بفرما تویى که دعاى ما را میشنوى و باسرار و مصالح دانایى (۱۲۷)
شرح لغات
رفع …– بالا بردن، برافراشتن.
قواعد- … جمع قاعده یعنى پایه.
تفسیر
خداوند کیفیت بناى خانه کعبه را شرح میدهد:
وَ إِذْ یَرْفَعُ …– یعنى «و اذکر اذ رفع» بیاد بیاورید هنگامى را که:
ابراهیم القواعد من البیت: ابراهیم پایههاى خانه کعبه را بالا میبرد.
خانه کعبه را که تاسیس کرد؟
از ائمه اطهار علیهم السلام نقل گردیده است که خانه کعبه را آدم علیه السلام قبلًا ساخته بود ولى چون آثار آن بتدریج رو بزوال و انهدام میرفت ابراهیم علیه السلام مأمور گردید که پایه هاى قبلى را بالا ببرد و ساختمان آن خانه را تجدید کند، ابن عباس و عطا نیز بهمین قول قائل میباشند ولى مجاهد میگوید ابراهیم علیه السلام بامر خداوند خانه کعبه را تأسیس کرد.
حسن میگوید اول کسى که «خانه کعبه» را زیارت کرد ابراهیم بود اما در روایات علما شیعه باین مطلب تصریح شده است که اول کسى که خانه کعبه را زیارت کرد آدم علیه السلام بود و این خود دلیل روشنى است که خانه کعبه قبل از ابراهیم علیه السلام وجود داشته است و او فقط ساختمان آن را تجدید نموده است.
از حضرت باقر علیه السلام روایت شده است که خداوند متعال تعداد چهار ستون درزیر عرش قرار داد و آن را «ضراح» نامید و آن همان «البیت المعمور» است و بعد از آن دستور داد ملائکه در اطراف آن طواف کنند پس از آن بجمعى از فرشتگان فرمود که در روى زمین خانه اى بشکل و اندازه آن بنا نمایند و بکسانى که در روى زمین هستند فرمان داد که در گرد آن طواف کنند.
عیّاشى در کتاب خود از حضرت صادق علیه السلام روایت میکند که خداوند «الحجر الاسود» را از بهشت نازل کرد در حالى که خانه «کعبه» از در سفید بود پس از آن آن را بآسمان برد و تنها پایه هاى آن روى زمین باقى ماند و آن خانه اصلى در آسمان در محاذات این خانه است و روزى ۷۰ هزار فرشته بقصد زیارت داخل آن میگردند و از آن خارج گشته دیگر بسوى آن برنمیگردند و خداوند ابراهیم و اسماعیل را امر فرمود که خانه کعبه را روى همان پایه ها که بجا مانده بود برپا سازد».
حضرت امیر مؤمنان علیه السلام فرمودند: «اول چیزى که از آسمان بزمین نازل گردیده است خانهاى است که در مکه است خداوند آن را در حالى که یاقوت سرخ بود از آسمان نازل کرد ولى هنگامى که ملّت نوح صلى اللَّه علیه و آله معصیت کردند خداوند آن را بآسمان بالا برد.
وَ إِسْماعِیلُ …– یعنى ابراهیم و اسماعیل با هم پایه خانه کعبه را بالا میبردند.
رَبَّنا تَقَبَّلْ مِنَّا …– همانطورى که اگر کسى هدیهاى به پیشگاه سلطانى ببرد در صورتى در برابر آن پاداش میدهد که آن را قبول کند.
إِنَّکَ أَنْتَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ …– یعنى تو شنونده دعاى ما هستى و عالم بحال ما و بآنچه بصلاح ما است میباشى.
اسماعیل علیه السلام اول کسى است که بعربى تکلم کرد
از حضرت باقر علیه السلام نقل شده است که اسماعیل نخستین کسى است که بزبان عربى تکلم کرد و ابراهیم علیه السلام هنگام ساختن کعبه بزبان عبرانى بوى مىگفت اى اسماعیل! «هانى ابن»[۳۳] یعنى سنگ بمن بده اسماعیل در جواب بعربى مىگفت «یا ابه هاک حجرا» یعنى اى پدر سنگ را بگیر.
ضمناً از این آیه این نکته نیز استفاده میشود که پس از فراغت از عبادت «دعا» مطلوب و مندوب است چنان که ابراهیم و فرزندش پس از انجام ساختمان کعبه دعا کردند و از خداوند پذیرش آن را درخواست نمودند.
داستان مهاجرت اسماعیل و هاجر
على بن ابراهیم بن هاشم از پدر خود و او از نضر بن سوید از هشام از حضرت صادق علیه السلام روایت کرده است که: براى ابراهیم علیه السلام هنگامى که در صحرایى از سرزمینهاى شام اقامت داشت فرزندى از هاجر متولد گردید که اسماعیل نام یافت.
ساره همسر دیگر ابراهیم علیه السلام چون داراى فرزندى نبود از این موضوع بشدت متأثر و ناراحت گردید.
تقدیر این جمله این است: «یقولون» رَبَّنا تَقَبَّلْ مِنَّا یعنى در حالى که مىگفتند پروردگارا! از ما بپذیر در قرائت عبد اللَّه بن مسعود است: «یقولون ربنا تقبل منّا» نظیر حذف کلمه «یقولون» که در این مورد واقع گردیده است در قرآن کریم بسیار است مثل: «وَ الْمَلائِکَهُ یَدْخُلُونَ عَلَیْهِمْ مِنْ کُلِّ بابٍ سَلامٌ عَلَیْکُمْ»[۳۴] منظور این است که یقولون سلام علیکم و مثل وَ الْمَلائِکَهُ باسِطُوا أَیْدِیهِمْ أَخْرِجُوا أَنْفُسَکُمُ[۳۵]
بعضى گفتهاند تقدیر آیه این است: «یقول ربنا تقبل منا» یعنى در حالى که میگفت پروردگارا از ما بپذیر و ضمیر یقول به «ابراهیم» برمیگردد باعتبار اینکه اسماعیل در وقت ساختن خانه کعبه کودکى بیش نبود و تنها ابراهیم علیه السلام پایه هاى آن را برمى افراشت ولى این قول نادر، و غیر قابل است زیرا مسلم است که ابراهیم و اسماعیل با هم خانه کعبه را بنا میکرده اند.
ابن عباس میگوید باین مناسبت بناى خانه کعبه بابراهیم و اسماعیل نسبت داده شده است که اسماعیل بابراهیم سنگ میداد و او آن را روى پایه هاى خانه کعبه میپیچد و بالا میبرد.
جمله «تَقَبَّلْ مِنَّا» دلیل آن است که «کعبه» را بعنوان عبادتگاه ساخته اند زیرا توقع و انتظار پاداش از خداوند تنها در تأسیس ساختمانى است که داراى جنبه عبادت و اطاعت باشد.
و منظور از جمله «تقبل منّا» این است که پروردگارا بما در برابر این عمل ثواب عنایت کن و موجبات ناراحتى ابراهیم علیه السلام را نیز فراهم کرد، ابراهیم علیه السلام در این باره بدرگاه خداوند شکایت نمود خداوند بوى وحى کرد که: زن مانند دنده کج است اگر آن را بحال خود بگذارى از آن بهرهمند میشوى ولى راست کردن آن موجب شکسته شدن آن میگردد[۳۶].
از آن پس پروردگار او را امر فرمود که اسماعیل را با مادرش هاجر از آن سرزمین بیرون ببرد ابراهیم عرض کرد پروردگارا آنها را کجا ببرم؟ خداوند فرمود آن را به «حرم» و محل امن من و نخستین نقطهاى از زمین که آفریده ام یعنى «مکه» ببر در آن حال جبرئیل علیه السلام با «براق» بحضور ابراهیم آمد ابراهیم هاجر و اسماعیل را بر براق سوار نموده حرکت کردند و در میان راه بهر نقطه سرسبز و با صفایى که داراى درخت خرما و غیر آن و زراعت بود که میرسیدند ابراهیم علیه السلام از جبرائیل میپرسید آیا مقصد ما اینجا است؟ جبرائیل در جواب میگفت نه تا اینکه بالآخره بمکّه رسیدند جبرائیل گفت، مقصد اینجا است:
ابراهیم علیه السلام اسماعیل و هاجر را در محل خانه کعبه گذارد و در آن نقطه درختى بود که هاجر گلیمى را بمنظور سایبان روى آن انداخت و در زیر آن نشست و از طرفى چون ساره از ابراهیم علیه السلام قول گرفته بود که در هیچ نقطه اى تا بمنزل برگردد پیاده نشود.
لذا ابراهیم علیه السلام بدون توقف قصد مراجعت کرد در این هنگام هاجر از ابراهیم پرسید چرا ما را در این مکان که نه انیسى در آن دیده میشود و نه آب و زراعتى بچشم میخورد، میگذارى؟ ابراهیم گفت من از جانب خداوند مأمورم که شما را در این نقطه بگذارم و بروم. ابراهیم از آنجا بطرف محل اقامت خود عزیمت کرد و هنگامى که به «کدى» کم کوهى است در «ذى طوى» رسید رو بسوى اسماعیل و هاجر برگردانید و بخداوند گفت «رَبَّنا إِنِّی أَسْکَنْتُ مِنْ ذُرِّیَّتِی بِوادٍ غَیْرِ ذِی زَرْعٍ عِنْدَ بَیْتِکَ الْمُحَرَّمِ رَبَّنا لِیُقِیمُوا الصَّلاهَ فَاجْعَلْ أَفْئِدَهً مِنَ النَّاسِ تَهْوِی إِلَیْهِمْ وَ ارْزُقْهُمْ مِنَ الثَّمَراتِ لَعَلَّهُمْ یَشْکُرُونَ»[۳۷].
و براه پیمایى بسوى مقصد خود هم چنان ادامه داد.وقتى که آفتاب بالاتر آمد و هوا گرمتر شد اسماعیل سخت تشنه شد هاجر براى بدست آوردن آب- در حالى که صدا میزد آیا انیسى در این وادى نیست؟- رو به بیابان گذاشت تا به «مسعى» یعنى محل سعى میان صفا و مروه رسید و در این حال اسماعیل از نظر او ناپدید شد براى دیدن او ببالاى تپه «صفا» درآمد و نگاهى به بیابان انداخت «سرابى» در نظر او در جانب «مروه» پدیدار گردید و چنین گمان کرد که آن آب است لذا از تپه «صفا» رو به بیابان فرود آمده براى بدست آوردن آب شتابان در حال حرکت بود تا اینکه اسماعیل از نظر وى مجدداً ناپدید شد و براى دیدن او ببالاى تپه مروه رفت ضمناً نگاهى بسوى بیابان افکند و «سرابى» در ناحیه صفا در نظر او نمایان شد لذا فوراً از مروه بطرف صفا سرازیر شد و در بیابان بمنظور تحصیل آب شتابان قدم برمیداشت تا اینکه باز اسماعیل از نظر وى غائب گردید و ببالاى تپه صفا رفت و باسماعیل نگاه کرد و در این حال نیز نگاهى به بیابان انداخت و سرابى که آن را آب پنداشت در جانب «مروه» در نظر او جلوهگر شد و لذا از صفا فوراً بزیر آمد و رو به بیابان گذاشت و هم چنان براى تحصیل آب پیش رفت تا اسماعیل از چشم او ناپدید گردید و براى دیدن او ببالاى «مروه» رفت …
و همچنین تا هفت مرتبه میان صفا و مروه آمد و شد کرد و در دفعه هفتم که در بالاى «مروه» بود نگاهى بطرف اسماعیل افکند دید ناگهان چشمه آبى از زیر پاى او بجوشش درآمده است و لذا فوراً با کمال مسرت بطرف اسماعیل روانه شد و مقدارى از شنهاى بیابان را در اطراف آب جمع کرد و مانع روان شدن آن در بیابان گردید و بهمین جهت «زمزم» نامیده شد[۳۸] رفته رفته پرندگان و وحوش بیابان بر اطراف آن چشمه گرد آمدند.
اجتماع حیوانات در کنار آن چشمه توجه طائفه «جرهم» که در «ذى المجاز» «عرفات» اقامت داشتند بسوى آن چشمه جلب کرد و بهمین علت آنان بسوى آن چشمه آمده زنى را با پسرى که از درخت براى خود سایبانى ترتیب داده بودند در کنار آن دیدند افراد قبیله جرهم از هاجر پرسیدند تو کیستى؟ و بچه مناسبت با فرزندت این بیابان را محل اقامت خود قرار دادهاى؟ هاجر در جواب گفت من مملوک ابراهیم خلیل الرحمن علیه السلام هستم و این کودک هم فرزند او میباشد و خداوند بآن حضرت امر فرموده است که ما را در این سرزمین اقامت دهد» آنان گفتند: آیا اجازه میدهى که ما هم در نزدیکى شما ساکن گردیم؟
هاجر گفت: باید در این مورد از ابراهیم علیه السلام اجازه بگیرم.ابراهیم بفاصله سه روز از این جریان براى ملاقات آنها آمد. هاجر باو گفت در این مکان طایفه اى است از «جرهم» تقاضا دارند که اجازه دهى در نزدیکى ما اقامت گزینند ابراهیم علیه السلام با این تقاضا موافقت کرد و هاجر به قبیله جرهم موافقت ابراهیم علیه السلام را اعلام نمود.
آنان در جوار اسماعیل و هاجر فرود آمدند و خیمه هاى خود را برافراشتند هاجر و اسماعیل با آنها انس گرفتند.
پس از مدتى ابراهیم علیه السلام مجدداً براى ملاقات اسماعیل و هاجر بمکه آمد و چون جمعیت زیادى را در اطراف آنها دید بسیار خرسند گردید.
اسماعیل چون بزرگ شد هر یک از افراد قبیله «جرهم» یک یا دو گوسفند باو اهداء کردند و باین ترتیب وسیله معیشت هاجر و فرزندش کاملًا تأمین شد.
هنگامى که اسماعیل بحد بلوغ رسید خداوند فرمان تأسیس خانه کعبه را بابراهیم علیه السلام صادر فرمود ابراهیم عرض کرد پروردگارا در چه نقطه اى آن را بنا کنم خداوند فرمود در آن نقطه اى که قبه اى براى آدم نازل کرده بودم و آن قبه تمام «حرم» را روشن کرده بود.
حضرت صادق علیه السلام فرمود قبه اى که خداوند متعال براى آدم نازل کرده بود تا زمان نوح علیه السلام هم چنان برپا بود ولى در روزگار طوفان نوح علیه السلام هنگامى که آب روى زمین را فرا گرفت خداوند آن قبه را بآسمان برد و «مکه» در آن جریان غرق نشد و بهمین مناسبت «بِالْبَیْتِ الْعَتِیقِ یعنى سرزمین «آزاد شده از غرق» نامیده شد.
و وقتى ابراهیم را بتأسیس خانه کعبه مأمور ساخت او نمیدانست که آن را در چه نقطه اى بنا کند تا اینکه خداوند جبرائیل علیه السلام را مأمور کرد که موضع خانه کعبه را با خطوطى معین کرد و پایه هاى آن را از بهشت آورد و آن سنگى که خداوند آن را براى آدم علیه السلام فرود آورده بود، در ابتدا از برف سفیدتر بود اما هنگامى که دستهاى کفّار آن را لمس کرد رنگ آن تغییر کرد و سیاه گردید.
ابراهیم علیه السلام بر حسب فرمان الهى براى ساختن خانه کعبه دست بکار شد و اسماعیل سنگها را از «ذى طوى» حمل میکرد و باو میداد تا اینکه بمقدار ۹ ذرع دیوارها را بالا برد از آن پس جبرئیل علیه السلام ابراهیم علیه السلام را بمکانى که «الحجر الاسود» در آن بود راهنمایى کرد و او آن را از آنجا بیرون آورد و در موضعى که هم اکنون در آن قرار دارد نصب کرد و براى آن از دو طرف یکى بطرف مشرق و دیگرى بطرف مغرب- درب قرار داد و آن درب که بطرف مغرب است «مستجار» نامیده میشود، بعد از آن از گیاهان خوشبوى بیابان بروى آن ریخت و هاجر گلیمى را که با خود داشت و در زیر آن بسر میبردند بر در آن آویخت.
هنگامى که ساختمان آن تکمیل گردید و بپایان رسید و ابراهیم و اسماعیل تصمیم گرفتند که مناسک حج را انجام دهند جبرئیل علیه السلام روز «ترویه» که هشت روز از ذى الحجّه گذشته بود نازل گشت و بابراهیم علیه السلام گفت بهمراه خود از مکه آب بردارد زیرا در منى و عرفات آب وجود نداشت و لذا آن روز «ترویه» یعنى «سیراب کردن» نامیده شد پس از انجام اعمال عرفات او ابراهیم را به «منى» آورد و او شب را در آنجا بسر میبرد و اعمالى را که بآدم علیه السلام راهنمایى کرده بود بابراهیم علیه السلام نیز نشان داد.
هنگامى که ابراهیم علیه السلام از ساختن کعبه فراغت یافت گفت: رَبِّ اجْعَلْ هذا بَلَداً آمِناً وَ ارْزُقْ أَهْلَهُ مِنَ الثَّمَراتِ تا آخر آیه …
[سوره البقره (۲): آیه ۱۲۸]
رَبَّنا وَ اجْعَلْنا مُسْلِمَیْنِ لَکَ وَ مِنْ ذُرِّیَّتِنا أُمَّهً مُسْلِمَهً لَکَ وَ أَرِنا مَناسِکَنا وَ تُبْ عَلَیْنا إِنَّکَ أَنْتَ التَّوَّابُ الرَّحِیمُ (۱۲۸)
[ترجمه]
ابراهیم و اسماعیل عرض کردند پروردگارا! ما را در راه تسلیم فرمان خود استوار بدار و فرزندان ما را نیز تسلیم فرمان خود بگردان و راههاى پرستش و طاعت را بما بنما و توبه ما را بپذیر که تنها تو توبه پذیر و مهربانى (۱۲۸)
شرح لغات
اسلام …– انقیاد، تسلیم.
مناسک …– منسک هم بعبادت گفته میشود و هم بمحل عبادت و در اینجا مراد معناى دوم است.
تفسیر
سپس خداوند بقیه دعاى ابراهیم و اسماعیل را بیان میفرماید:
رَبَّنا وَ اجْعَلْنا مُسْلِمَیْنِ لَکَ …– ابراهیم و اسماعیل دعا کردند که پروردگارا ما را چنان که در گذشته از عمر خود مسلمان قرار داده اى در آینده نیز بر «دین اسلام» باقى بدار. معناى این دعا این نیست که اسلام و کفر اشخاص فقط بمشیت خداوند بستگى دارد و براى افراد در آن اختیارى وجود ندارد بلکه منظور این است که پروردگارا همانطور که در گذشته بتوفیق تو داراى اسلام بودهایم در آینده نیز توفیق، عنایت کن تا در اسلام خود ثابت و استوار بمانیم.
همانطورى که ما هنگامى که در تربیت صحیح و تأدیب و تعلیم فرزند خود بکوشیم گفته میشود فرزند خود را مؤدب و دانشمند قرار داد و بعکس، در صورتى که در تربیت او مراقبت نکنیم میگویند: فرزند خود را فاسد کرد با اینکه میدانیم تربیت و عدم آن هیچگاه اختیار را از فرزند سلب نمیکند.
بعضى گفتهاند: «مراد از این جمله این است که پروردگارا ما را موحد و مخلص قرار بده که جز تو را نپرستیم و غیر تو را نخوانیم».
برخى گفته اند «منظور این است که بجمیع آداب و شرائط اسلام قیام کنیم زیرا اسلام بمعناى انقیاد کامل و خضوع بتمام معنا است».
وَ مِنْ ذُرِّیَّتِنا …– یعنى پروردگارا بعضى از فرزندان ما را. و علت اینکه ابراهیم بعضى از فرزندان خود را مخصوص این دعا گردانید این بود که خداوند باو در ضمن آیه قبل[۳۹]– که فرمود «لا یَنالُ عَهْدِی الظَّالِمِینَ»– اعلام کرد که بعضى از ذریه او چون ظالم خواهند بود، شایستگى پیشوایى مردم را ندارند.
سدى میگوید منظور ابراهیم علیه السلام از ذریهاى که مخصوص دعاى خود قرار داد تنها «نژاد عرب» است ولى صحیح همان قول اول است.
أُمَّهً مُسْلِمَهً لَکَ …– یعنى پروردگارا از بعضى از ذریه ما جماعت موحد و منقادى تشکیل بده و مراد او امت حضرت محمّد صلى اللَّه علیه و آله و سلم است بدلیل «و ابعث فیهم رسولا منهم» که در آیه بعد ذکر گردیده است.
حضرت صادق فرمود: «منظور از «امت» واقع در آیه فقط بنو هاشم است».
وَ أَرِنا مَناسِکَنا …– یعنى پروردگارا مواضعى را که عبادت حج باید در آنها انجام بگیرد بما معرفى کن تا عبادات خود را در آنجا انجام بدهیم. قتاده میگوید خداوند آن مواضع را بآنها نشان داد تا «طواف» را در گرد خانه کعبه و «سعى» را میان صفا و مروه و «وقوف» را در عرفات انجام دادند و از عرفات بسوى مشعر روانه شده پس از وقوف در مشعر از مشعر بسوى منى حرکت کرده اعمال منى و «رمى جمار»[۴۰] را بپایان رساندند.
عطا و مجاهد. مناسک را بمعناى محل ذبح گرفته میگویند و «أَرِنا مَناسِکَنا» یعنى محل ذبح را بما نشان بده ولى قول اول صحیحتر است[۴۱].
وَ تُبْ عَلَیْنا …– یعنى توبه ما را بپذیر در منظور از این جمله سه وجه گفته شده است:
۱- ابراهیم و اسماعیل این جمله را نه از جهت اینکه مرتکب گناه صغیره یا کبیره شده یا مرتکب فعل قبیحى شده باشند گفتهاند، زیرا دلائل متقن و محکمى دلالت دارند که کلیه پیغمبران خدا معصوم و از گناه کوچک و بزرگ منزّه و مبرّا بودهاند-.
در اینجا فرصت بحث در این موضوع نیست- بلکه براى تحقق بندگى کامل و انقطاع بتمام معنا نسبت بخدا این جمله از آنها صادر گردیده است تا مردم دیگر از آنها پیروى کنند این وجه صحیحترین وجوه است.
۲- منظور ابراهیم و اسماعیل درخواست توبه پذیرى از خداوند نسبت بستمکاران ذریّه خود بوده است.
۳- مراد این است که پروردگارا رحمت و عنایت خود را شامل ما بگردان.
إِنَّکَ أَنْتَ التَّوَّابُ …– تو اى پروردگارا! نسبت بگناهان بزرگ، توبه پذیر میباشى، بعضى گفتهاند مراد از کلمه «التواب» این است که تو توبه را مکرر میپذیرى.
الرَّحِیمُ …– نسبت ببندگان خود داراى رحمت هستى نعمتهاى بزرگ بآنها عنایت میکنى و پرده روى گناهان آنها میپوشى.
از این آیه این نکته استفاده میشود که «دعا» نسبت بامورى که دعا کننده میداند تحقق پیدا نخواهد کرد نیز صحیح است زیرا ابراهیم و اسماعیل مىدانستند که هرگز گناه نخواهند کرد و هیچگاه از دین اسلام جدا نخواهند شد.
[سوره البقره (۲): آیه ۱۲۹]
رَبَّنا وَ ابْعَثْ فِیهِمْ رَسُولاً مِنْهُمْ یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیاتِکَ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَهَ وَ یُزَکِّیهِمْ إِنَّکَ أَنْتَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ (۱۲۹)
[ترجمه]
پروردگارا در میان فرزندان پیغمبرى از خودشان برانگیز که آیات تو را بر مردم تلاوت کند و آنان را کتاب و حکمت بیاموزد و آنها را پاک و منزه بسازد تویى که داراى قدرت کامل و حکمت میباشى (۱۲۹)
شرح لغات
عزیز …– توانایى که مغلوب نمیگردد.
حکیم …– گاهى بمعناى مدبرى است که با صنع محکم و تدبیر نیکو افعال خود را انجام میدهد در این صورت از صفات فعل است و گاهى بمعناى دانا است که از صفات ذات است.
تفسیر:
بقیه دعاى ابراهیم را خداوند بیان میفرماید:
رَبَّنا وَ ابْعَثْ فِیهِمْ رَسُولًا مِنْهُمْ …– پروردگارا در میان آنها پیغمبرى از خودشان برانگیز. ضمیر در «فیهم» به «امت مسلمان» واقع در آیه قبل برمیگردد چون ابراهیم از خداوند تقاضا کرد که از ذریه او امت مسلمانى قرار بدهد.
حسن و قتاده و جمعى از علماء میگویند: منظور از پیغمبرى که از خداوند بعثت او را در میان ذریه خود تقاضا کرده است «پیغمبر ما» میباشد زیرا از رسول اکرم صلى اللَّه علیه و آله نقل شده است که فرمود: انا دعوه ابى ابراهیم علیه السلام و بشارت عیسى علیه السلام یعنى دعاى ابراهیم علیه السلام و بشارت عیسى علیه السلام من هستم و مراد از بشارت عیسى علیه السلام بشارتى است که از جمله مبشرا برسول یاتى من بعدى اسمه احمد[۴۲] استفاده میشود.
و دلیل این موضوع این است که ابراهیم علیه السلام دعا را درباره ذریه خود که در مکه و حوالى آن اقامت دارند کرد و گفت «ربنا و ابعث فیهم رسولا منهم» یعنى پروردگارا در میان ذریه من که در مکه اقامت دارند پیغمبرى مبعوث کن در حالى که میدانیم این خصوصیّت بغیر از حضرت محمّد صلى اللَّه علیه و آله و سلم بر هیچکس قابل تطبیق نیست.
یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیاتِکَ …– یعنى: آیاتى که تو بر آن پیغمبر نازل میکنى بر مردم بخواند».
وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ …– یعنى: قرآن را بر مردم تعلیم کند. البته جمله دوّم تکرار جمله اوّل نیست زیرا مفاد جمله اول این است که آیات الهى را بر مردم تلاوت کند تا خود مردم از دقت در اسلوب و مضامین آن آیات براستگویى و نبوت او پى ببرند و معناى جمله دوم این است که او شخصاً براى مردم مفاد و مدلول آن آیات را از لحاظ اشتمال آنها بر معارف و دلائل توحید و احکام الهى بیان نماید.
وَ الْحِکْمَهَ …– در معناى «حکمت» اقوال متعددى است.
۱- قتاده میگوید: مراد از آن سنّت یعنى احادیث نبوى است.
۲- مالک بن انس معتقد است که منظور از آن معرفت بامور دین و تأویل آیات قرآن است.
۳- ابن زید میگوید مراد از آن احکامى است که فقط بوسیله تعلیم پیغمبران بدست میآید.
۴- مقاتل میگوید مقصود از آن مواعظ و حلال حرامى است که در قرآن بیان گردیده است.
۵- بعضى گفتهاند «حکمت» صفت کتابى است که در آیه ذکر شده است.
۶- برخى میگویند «حکمت» چیزى است که خداوند قلب را بوسیله آن روشن مىکند همانطور که چشم را بوسیله قدرت بینایى روشن میگرداند.
مؤلف: همه این اقوال نیکو و قابل توجه است.
وَ یُزَکِّیهِمْ …– در معناى این جمله نیز ۴ قول است:
۱- ابن عباس میگوید «یزکهم» یعنى: «پیغمبر مردم را نسبت بخداوند مطیع و مخلص بگرداند زیرا «زکاء» بمعناى اطاعت و اخلاص است».
۲- ابن جریح معتقد است معناى «یزکهم» آنست که مردم را از آلایش شرک پاک سازد.
۳- جبائى میگوید یزکهم یعنى «پیغمبر مردم را بافعال و اعمالى دعوت نماید که انجام آنها وسیله تقویت ایمان مردم گردد».
۴- اصم معتقد است که منظور از این کلمه این است که پیغمبر روز قیامت بپاکیزگى پیروان خود شهادت بدهد.
إِنَّکَ أَنْتَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ …– یعنى تو داراى کمال قدرت و جلال و عظمت هستى و صنعتهاى بدیع تو با اتقان و علم توام است و علت اینکه در میان اوصاف خداوند این دو وصف را در مقام دعا ذکر کرده است این است که آنها با دعا، کمال ارتباط و تناسب را دارند مثل اینکه میگوید: پروردگارا از این نظر ما در دعاى خود بتو پناهنده شدهایم که تو باجابت دعاى ما قادر هستى و عالم بآنچه در ضمیر و بآنچه صلاح ماست میباشى.
شرائط نبوت
از این آیه این نکته نیز استفاده میشود که ابراهیم و اسماعیل جمیع شرائط نبوت یعنى بیان نیکو و علم و سنّت را براى پیغمبر ما صلى اللَّه علیه و آله و پاکیزگى را براى امت وى از خداوند خواستهاند زیرا تلاوت آیات الهى مستلزم بیان نیکو و تعلیم کتاب مستلزم علم بکتاب و تعلیم حکمت مستلزم علم بسنّت است و تزکیه مستلزم پاکیزگى و طهارت است.
و از طرفى چون دعا از اسماعیل علیه السلام صادر گردیده باید پیغمبر مورد دعا، از فرزندان او باشد نه از فرزندان اسحاق و این مطلب نیز مسلم است که از نسل اسماعیل علیه السلام پیغمبرى جز پیغمبر ما صلى اللَّه علیه و آله بوجود نیامده است.
[سوره البقره (۲): آیه ۱۳۰]
وَ مَنْ یَرْغَبُ عَنْ مِلَّهِ إِبْراهِیمَ إِلاَّ مَنْ سَفِهَ نَفْسَهُ وَ لَقَدِ اصْطَفَیْناهُ فِی الدُّنْیا وَ إِنَّهُ فِی الْآخِرَهِ لَمِنَ الصَّالِحِینَ (۱۳۰)
[ترجمه]
از شریعت ابراهیم هیچکس جز کسانى که خود را بهلاکت بیفکند روى بر نمىگرداند، ما ابراهیم را در دنیا برگزیدیم و او در آخرت هم البته از شایستگانست (۱۳۰)
شرح لغات
«رغبت» اگر با کلمه «فى» متعدى شود بمعناى محبت و چنان که با کلمه «عن» متعدى گردد بمعناى اعراض نمودن و روى گرداندن است.
اصطفاه …– برگزیدن
شأن نزول آیه
عبد اللَّه بن سلام پسران برادر خود «سلمه» و «مهاجر» را باسلام دعوت کرد و ضمناً اوصاف حضرت محمّد صلى اللَّه علیه و آله را از تورات براى آنها بیان نمود، در نتیجه، «سلمه» اسلام آورد ولى «مهاجر» امتناع ورزید در این حال خداوند این آیه را نازل فرمود.
تفسیر:
خداوند پس از بیان قصّه ابراهیم علیه السلام و اینکه طریقه و ملت او طریقه و ملت حضرت محمّد صلى اللَّه علیه و آله است، مردم را به پیروى از ملّت ابراهیم علیه السلام ترغیب کرد و فرمود:
وَ مَنْ یَرْغَبُ عَنْ مِلَّهِ إِبْراهِیمَ إِلَّا مَنْ سَفِهَ نَفْسَهُ …– یعنى از دین و شریعت ابراهیم جز کسانى که خود را بهلاکت بیفکنند روى برنمیگردانند.
حسن میگوید: مراد این است: شریعت ابراهیم را جز کسانى که خود را گمراه کنند ترک نمىکنند.
اصم میگوید منظور این است: جز افرادى که جاهل بموقعیت و مقام خود باشند از شریعت ابراهیم اعراض نمیکنند.
ابو مسلم معتقد است که معناى آیه این است که از شریعت ابراهیم جز افرادى که بوجود خود از لحاظ آیات و دلائل توحید که در آن موجود است، پى نبردهاند، روى برنمیگردانند.
وَ لَقَدِ اصْطَفَیْناهُ فِی الدُّنْیا …– یعنى در دنیا او را به پیغمبرى برگزیدیم.
وَ إِنَّهُ فِی الْآخِرَهِ لَمِنَ الصَّالِحِینَ …– زجاج میگوید: مراد این است. که او در آخرت از رستگاران است.
ابن عباس میگوید: منظور این است که او در آخرت با صالحین یعنى همراه پدران خود که پیمبر بودهاند در بهشت خواهد بود.
و نکته اینکه تنها رستگارى اخروى را براى ابراهیم ذکر کرده و فرمود «وَ إِنَّهُ فِی الْآخِرَهِ لَمِنَ الصَّالِحِینَ» با اینکه او در دنیا هم داراى همین امتیاز و صفت نیز هست این است که ابراهیم بجهت شایستگى مخصوصى که دارد استحقاق کرامت و پاداش نیکو و کامل را داراست و البته پاداش کامل و خالص تنها در آخرت وجود دارد.
و این گفتار خداوند وَ مَنْ یَرْغَبُ عَنْ مِلَّهِ إِبْراهِیمَ إِلَّا مَنْ سَفِهَ نَفْسَهُ دلالت دارد بر اینکه هر کس از شریعت حضرت محمّد صلى اللَّه علیه و آله اعراض کند خود را بهلاکت افکنده است و این دلالت از این نظر است که شریعت حضرت ابراهیم صلى اللَّه علیه و آله در شریعت حضرت محمّد صلى اللَّه علیه و آله داخل است یعنى شریعت حضرت محمّد صلى اللَّه علیه و آله و سلّم علاوه بر اینکه بر شریعت حضرت ابراهیم مشتمل است داراى مزایاى و احکام بیشترى نیز میباشد.
نتیجه این است که کفارى که از شریعت حضرت خاتم النبیّین که همان شریعت ابراهیم است روى برمیگردانند خود را بهلاکت میاندازند قتاده و ربیع. نیز از این آیه همین معنا را استفاده کردهاند و دلیل روشن این معنا این جمله است: ملّه ابیکم ابراهیم[۴۳] یعنى شریعت پیغمبر اسلام همان شریعت پدر شما ابراهیم است.
[سوره البقره (۲): آیه ۱۳۱]
إِذْ قالَ لَهُ رَبُّهُ أَسْلِمْ قالَ أَسْلَمْتُ لِرَبِّ الْعالَمِینَ (۱۳۱)
[ترجمه]
آن وقت خداوند ابراهیم را برسالت برگزید که فرمود تسلیم درگاه خدا باش، وى گفت مطیع فرمانم. (۱۳۱)
تفسیر:
هنگامى که خداوند بابراهیم گفت تسلیم باش و او گفت در برابر پروردگار جهانیان تسلیم گردیدم این جمله ارتباط کامل به «وَ لَقَدِ اصْطَفَیْناهُ فِی الدُّنْیا» که در آیه قبل واقع گردیده است دارد و محل کلمه «اذ» به «اصطفینا» منصوب است تقدیر کلام اینست که: ابراهیم را هنگامى برگزیدیم که خداوند باو گفت تسلیم باش.
فرمان تسلیم چه وقت صادر شد؟
در تعین زمانى که از طرف خداوند این فرمان براى ابراهیم صادر گردیده است چهار قول است:
۱- حسن میگوید: این موضوع هنگامى بود که ابراهیم در میان ستاره و ماه و خورشید پرستان از «غار» بیرون آمد و در ابتدا ستارهاى را که معبود آن طایفه بود دید که رو بغروب رفت پس از آن ماه را در حال حرکت مشاهده کرد و دید که آن نیز غروب کرد بعد از آن خورشید را مشاهده نمود و بالآخره دید که آن نیز ناپدید گردید از حرکت و غروب آنها بوجود خداوند استدلال کرد و گفت: «یا قَوْمِ إِنِّی بَرِیءٌ مِمَّا تُشْرِکُونَ إِنِّی وَجَّهْتُ وَجْهِیَ لِلَّذِی فَطَرَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ حَنِیفاً وَ ما أَنَا مِنَ الْمُشْرِکِینَ»[۴۴] یعنى:
«اى گروه! من از آنچه شما شریک خدا قرار می دهید بیزارم من با ایمان خالص رو بسوى خدایى آوردم که آفریننده آسمانها و زمین است و من هرگز با عقیده مشرکان موافق نخواهم بود».
در این هنگام تسلیم درگاه خداوند گردید. و این موضوع البته قبل از نبوت ابراهیم بود زیرا مقام نبوت، مقام شامخ و بلندى است که تا تسلیم در برابر خداوند تحقق پیدا نکنند، انسان هرگز بمرحله نبوت نمیرسد باین ترتیب اول تسلیم، بعد از آن نبوّت تحقق پیدا کرد. باین نکته نیز باید توجه داشت که فرمان تسلیم نسبت بابراهیم بطور الهام بود نه وحى زیرا وحى قبل از رسیدن بنبوّت هرگز صورت نمیگیرد».
۲- ابن عباس میگوید: «این فرمان یعنى «اسلم» هنگامى که از «غار» بیرون آمد نسبت بابراهیم علیه السلام صادر گردید».
۳- بعضى گفته اند: معناى اسلم این است که: «در راه اسلام، استقامت داشته باش مثل فَاعْلَمْ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلَّا اللَّهُ یعنى: «در راه علم و یقین خود بتوحید، با استقامت و ثابت قدم باش. و این فرمان پس از رسیدن ابراهیم بمقام نبوت صادر شد.
۴- برخى میگویند: «معناى اسلم یعنى: دین خود را بوسیله توحید، خالص بگردان و این فرمان در آغاز نبوت ابراهیم، محقق گردید و «قول ابراهیم: أَسْلَمْتُ لِرَبِّ الْعالَمِینَ» نیز باین معنا است که دین خود را براى پروردگار جهانیان خالص گردانیدم».
[سوره البقره (۲): آیه ۱۳۲]
وَ وَصَّى بِها إِبْراهِیمُ بَنِیهِ وَ یَعْقُوبُ یا بَنِیَّ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفى لَکُمُ الدِّینَ فَلا تَمُوتُنَّ إِلاَّ وَ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ (۱۳۲)
[ترجمه]
ابراهیم و یعقوب فرزندان خود را نسبت بتسلیم در برابر خداوند توصیه کردند که: اى فرزندان ما خدا شما را بآئین پاک برگزید پس سعى کنید که از دنیا نروید مگر در حال مسلمان بودن (۱۳۲)
شرح لغات
وَصَّى …– پیمان بست، امر کرد
تفسیر:
بعد از آنکه خداوند دعاى ابراهیم علیه السلام را براى فرزندانش بیان کرد و بسفاهت و جهالت کسانى که از طریقه و شریعت ابراهیم اعراض نمودند تصریح نمود، اهتمام ابراهیم علیه السلام را بامر دین و پیمانى که او در وصیّت خود بفرزندانش بعمل آورد تذکر میدهد و میفرماید:
وَ وَصَّى بِها …– ضمیر در لفاظ «بها» یا بملّت برمیگردد در اینصورت مراد این است که او بفرزندانش درباره رعایت شریعت و ملت خود توصیه کرد و یا ضمیر به «کلمه» برمیگردد که منظور از آن «کلمه» «أَسْلَمْتُ لِرَبِّ الْعالَمِینَ» است که در آیه قبل واقع گردیده است و مؤیّد این معنى این جمله است.
وَ جَعَلَها کَلِمَهً باقِیَهً فِی عَقِبِهِ …[۴۵]– یعنى ابراهیم تسلیم در برابر خدا را در میان ذریه خود کلمه باقى و همیشگى گردانید.
بعضى گفته اند: «ضمیر بکلمه اخلاص یعنى لا اله الا اللَّه برمیگردد».
إِبْراهِیمُ بَنِیهِ …– یعنى ابراهیم بفرزندان خود توصیه کرد و علت اینکه توصیه را اختصاص بفرزندان خود داد این بود که محبّت و دلسوزى بیشترى نسبت بفرزندان خویش داشت و آنان نیز بقبول وصیّت وى شایستهتر بودند و گرنه این نکته معلوم است که او همه مردم را باسلام دعوت میکرد.
یعقوب فرزند اسحاق است ابن عباس میگوید: «علّت اینکه یعقوب نامیده شد این بود که او و «عیص» دو قلو متولد شدند ولى هنگام تولد اول عیص بدنیا آمد و یعقوب در حالى که «عقب» یعنى پاشنه او را با دست خود گرفته بود متولد گردید.
منظور از این جمله این است که یعقوب نیز بدوازده فرزند خود که «اسباط» نامیده میشدند این وصیت را کرد:
یا بَنِیَّ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفى لَکُمُ الدِّینَ …– یعنى ابراهیم و یعقوب هر دو بفرزندان خود گفتند اى فرزندان من! خداوند دین اسلام را براى شما برگزیده است.
فَلا تَمُوتُنَّ إِلَّا وَ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ …– یعنى: «اسلام را ترک نکنید که در این صورت مرگ با شما در حال ترک اسلام، مصادف میگردد». یا مراد این است: مبادا در حال کفر در معرض مرگ قرار بگیرد بلکه همیشه سعى کنید که در حال مرگ مسلمان باشید.
زجاج میگوید مراد این است که از اسلام هیچگاه دست برندارید تا در هنگام مردن، مرگ شما را در حال اسلام دریابد.
وصیت هنگام مردن
این آیه مردم را ترغیب بوصیّت در هنگام مرگ میکند و ضمناً باین نکته نیز دلالت دارد که شایسته است اشخاص کسان خود را در ضمن وصیّت بمراعات و احکام دین و اطاعت خداوند سفارش کنند.
______________________________________________________________________
[۱] آیه ۹۵ سوره آل عمران یعنى:« از آئین پاک و بىآلایش ابراهیم پیروى کنید»
[۲] ختنه کردن در دین اسلام واجب است ولى قتاده آن را جز مستحبات بشمار آورده است
[۳] آیه ۳۷ سوره نجم.
[۴] آیه ۱۱۲ سوره توبه یعنى: ۱- توبه کنندگان. ۲- عبادت کنندگان.
۳- حمد و شکر ۴- نعمت بجا آورندگان روزهداران ۵- رکوع ۶- سجده کنندگان ۷- امر بمعروف ۸- نهى از منکر کنندگان ۹- نگهبانان حدود الهى ۱۰- و بشارت بده مؤمنین را.
[۵] این ده خصلت که از اول سوره مؤمنون تا آیه ۹ آن بدست میآید عبارت است از:« ۱- ایمان، ۲- خشوع در نماز، ۳- احتراز از لغو و باطل، ۴- دادن زکاه ۵- حفظ دامن از غیر همسر و کنیز ملکى، ۶ و ۷- نسبت بهمسر و کنیز ملکى مباشرت داشتن، ۸- رعایت امانت، ۹- رعایت پیمان، ۱۰- محافظت بر نمازها»
[۶] آیه ۳۵ سوره احزاب و آن متضمن این ده خصلت است:« ۱- اسلام، ۲- ایمان، ۳- اطاعت و عبادت خدا، ۴- راستگویى، ۵- صبر، ۶- ترس و خشوع نسبت بخدا، ۷- تصدق دادن، ۸- روزه گرفتن، ۹- حفظ دامن از حرام، ۱۰- زیاد بیاد خدا بودن».
[۷] ده خصلتى که از آیه ۲۲ تا ۳۴ سوره معارج استفاده میشود باین شرح است:
۱- ثبات و استقامت در نماز گزاردن ۲- از مال خود حق معلومى براى محرومان در نظر گرفتن ۳- تصدیق بروز جزا ۴- ترس از عذاب الهى ۵- حفظ دامن از حرام ۶- مباشرت با همسر و کنیز ۷- رعایت امانت ۸- رعایت پیمان ۹- قیام بشهادت بحق ۱۰- محافظت بر نمازها.
[۸] آیه ۲۸ سوره زخرف
[۹] آیه ۲۳ سوره انبیا یعنى« خداوند در باره افعال خود مورد بازخواست قرار نمیگیرد و تنها مردم هستند که نسبت باعمالشان بازخواست میشوند».
[۱۰] آیه ۷۵ سوره انعام« و کذلک نرى ابراهیم ملکوت السماوات و الارض و لیکون من الموقنین» یعنى« ما بابراهیم علیه السلام آیات و علائم قدرت خود را در آسمانها و زمین نشان دادیم تا از دل یقین گردید».
[۱۱] آیه ۵۸ سوره انبیا یعنى:« همه بتها را جز بت بزرگ در هم شکست
[۱۲] آیه ۷۵ سوره هود یعنى:« ابراهیم داراى حلم بود و بدرگاه خدا بسیار تضرع داشت و از خداوند طلب مغفرت مینمود»
[۱۳] آیه ۲۴ سوره ذاریات یعنى: آیا جریان مهمان نوازى ابراهیم از مهمانهاى گرامى بتو رسیده است.
[۱۴] آیه ۴۸ سوره مریم یعنى من از شما و بتهایى که بجاى خدا مىپرستید دورى میجویم.
[۱۵] آیه ۴۲ سوره مریم یعنى اى پدر چرا عبادت میکنى چیزى را که نمیشنود و نمىبیند. طبق روایات این شخص عموى ابراهیم بوده است که« آذر» نام داشته و ابراهیم باو پدر خطاب میکرده است.
[۱۶] آیه ۴۶ سوره مریم یعنى اگر دست از سخنان خود که علیه بت و بت پرستى مىگویى بر ندارى ترا سنگسار میکنم از من سالها بدور باش.
[۱۷] آیه ۴۷ سوره مریم یعنى:« سلام بر تو باد من از خداوند براى تو آمرزش مىطلبم زیرا او نسبت بمن بسیار مهربان است».
[۱۸] آیه ۷۸- ۸۰ سوره الشعراء یعنى« اعتماد من تنها بآن خدائیست که مرا آفرید و براه راستم هدایت کرد، چون گرسنه شوم سیر و چون تشنه شوم سیرابم میگرداند چون بیمار شوم شفایم مىبخشد».
[۱۹] آیه ۸۷ سوره الشعراء یعنى:« پروردگارا روزى که مردم از قبر برانگیخته میشوند مرا رسوا مکن».
[۲۰] آیه ۶۷ سوره آل عمران یعنى« ابراهیم علیه السلام بآئین یهود و نصارى نبود ولى بدین پاک توحید و اسلام بود».
[۲۱] آیه ۱۶۲- ۱۶۳ سوره انعام یعنى:« نماز و کلیه طاعات و زندگى و مرگ من همه براى خداست او را شریکى نیست و بهمین اخلاص کامل من مأمور گردیدهام و من نخستین کسى هستم که در برابر او کاملا تسلیم میباشم».
[۲۲] آیه ۲۶۰ سوره بقره یعنى:« پروردگارا کیفیّت زنده کردن مردگان را بمن نشان بده».
[۲۳] آیه ۱۳۰ سوره بقره یعنى:« ما در دنیا ابراهیم را برگزیدیم و او در آخرت هم البته از شایستگانست».
[۲۴] آیه ۱۳۲ سوره بقره یعنى:« ابراهیم و یعقوب بفرزندان خود راجع بتسلیم بودن در برابر خداوند توصیه کردند و گفتند اى فرزندان، خدا شما را با آئین پاک برگزید پیوسته از آن آئین پیروى کنید و تا وقت جان سپردن جز در برابر خداوند تسلیم نباشید».
[۲۵] آیه ۱۲۳ سوره نحل یعنى:« بر تو وحى کردیم که از آئین پاک ابراهیم پیروى کن».
[۲۶] بیشتر اقوال و نظریاتى که در تفسیر« کلمات» مذکور گردید نیز همین را ایجاب میکند.
[۲۷] این مطلب روایتى است که در کتاب کافى از حضرت باقر علیه السلام نقل گردیده است:
« ان اللَّه قد اتخذ ابراهیم خلیلا قبل ان یتخذه نبیاً و اتخذه نبیاً قبل ان یتخذه رسولا قبل ان یتخذه خلیلا و اتخذه خلیلا قبل ان یتخذه اماماً فلمّا جمع له هذه الاشیاء قال انّى جاعلک للناس اماماً
یعنى خداوند ابراهیم را ببندگى قبول کرد پیش از آنکه او را بمقام نبوت برساند و او را بنبوت رسانید پیش از آنکه وى را بریاست مبعوث نماید و او را بریاست رسانید پیش از آنکه وى را دوست مخصوص خود اتخاذ کند و او را دوست خود اتخاذ کرد قبل از آنکه او را بمقام امامت برساند و هنگامى که وى جامع این منصبها گردید فرمود:
إِنِّی جاعِلُکَ لِلنَّاسِ».
[۲۸] یعنى عهدى مفعول و الظالمون فاعل باشد.
[۲۹] آن سنگ مخصوصى بود که هر موقع موسى علیه السلام عصاى خود را بآن میزد ۱۲ چشمه از آن میجوشید.
[۳۰] آیه ۱۰۹ سوره توبه.
[۳۱] در بعضى از نسخهها بجاى عاکفین« مصلّین» نوشته شده است.
[۳۲] مَنْ آمَنَ مِنْهُمْ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ، بدل از« اهل» است.
[۳۳] در نسخه مصححه این کلمه بهمین صورت است ولى ظاهرا اشتباه است و در زبان عبرانى« ابن» بمعناى سنگ و« تن لى» بمعناى آن است که بمن بده و منظور روایت این است که اسماعیل نخستین کسى از اولاد ابراهیم است که زبان عربى را یاد گرفت و بآن تکلم کرد و اینموضوع باین جهت بود که وى با اعراب« جرهم» که بآنسرزمین آمدند معاشرت کرد( شعرانى)
[۳۴] آیه ۲۲- ۲۳ سوره رعد یعنى« ملائکه از هر درى بر آنها وارد میگردند و میگویند سلام و تحیت بر شما باد».
[۳۵] آیه ۹۳ سوره انعام یعنى ملائکه براى قبض روح آنها دست بسوى آنها میگشایند و میگویند جان خود را از بدن بیرون کنید
[۳۶] مؤلّف در این مورد باین شعر استشهاد کرده است: هى الضلع العوجاء لست تقیمها الا ان تقویم الضلوع انکسارها. یعنى زنان استخوانها و دندههاى کجى هستند که هرگز نمیتوانى آنها را راست کنى بدانید که راست کردن دندهها موجب شکسته شدن آنها است
[۳۷] آیه ۳۷ سوره ابراهیم یعنى: پروردگارا من بعضى از ذریه خود را در وادى بى کشت زرعى نزد بیت الحرام خانه محترم تو براى بپا داشتن نماز مسکن دادم بار خدایا تو دلهاى مردمان را بسوى آنها مایل گردان و بانواع ثمرات آنها را روزى ده باشد که شکر تو را بجا بیاورند.
[۳۸] چون کلمه« زم» در لغت عرب بمعناى بستن آمده است.
[۳۹] آیه ۱۲۴ همین سوره.
[۴۰] پرتاب کردن تعدادى از سنگها در نقاط مخصوصى« رمى جمار» نامیده میشود.
[۴۱] شاید صحیح بودن قول اول باین جهت است که« مناسک» جمع است و حال آنکه محل ذبح یکى بیشتر نیست.
[۴۲] منظور این آیه است: وَ إِذْ قالَ عِیسَى ابْنُ مَرْیَمَ یا بَنِی إِسْرائِیلَ إِنِّی رَسُولُ اللَّهِ إِلَیْکُمْ مُصَدِّقاً لِما بَیْنَ یَدَیَّ مِنَ التَّوْراهِ وَ مُبَشِّراً بِرَسُولٍ یَأْتِی مِنْ بَعْدِی اسْمُهُ أَحْمَدُ یعنى هنگامى که عیسى بن مریم ببنى اسرائیل گفت من رسول خدا بسوى شما هستم و بحقانیت تورات که پیش من نازل گردیده است تصدیق میکنم و نیز شما را مژده میدهم که بعد از من پیغمبرى که نامش« احمد است خواهد آمد( آیه ۶ سوره الصف)
[۴۳] قسمتى از آیه ۷۸ سوره حج و جمله قبل، این است وَ ما جَعَلَ عَلَیْکُمْ فِی الدِّینِ مِنْ حرج یعنى« خداوند بر شما در دین اسلام مشقتى قرار نداده است».
[۴۴] آیه ۷۸ و ۷۹ سوره انعام.
[۴۵] آیه ۲۸ سوره زخرف