حکایات كشف الأسرار و عدة الأبراركشف الاسرار و عدة الأبرار

شکایت حضرت رسول (ص)به ابوطالب کشف الاسرار و عده الأبرار

قوله‏ وَ هُمْ یَنْهَوْنَ عَنْهُ‏- مقاتل گفت: این در شأن بوطالب عبد المطلب آمد. نام وى عبد مناف بن شیبه، مردمان را از رنجانیدن رسول خدا (ص) باز میداشت، و خود او را تصدیق نمیکرد، و این آن بود که قریش بخانه بو طالب گرد آمدند، و گفتند: اى سرور عرب و اى سالار قریش!

این برادر زاده تو دین نو آورده است، و آئین نو نهاده است، و مردمان را از دین پدران مى‏برگرداند، یا او را از این کار باز دار، یا او را بدست ما بازده، تا خلق را از فتنه وى باز رهانیم، بو طالب گفت: مالى عنه صبر.من این نتوانم، که من از وى یک ساعت نشکیبم. او روشنایى چشم من است و میوه دل.

ایشان گفتند: هر کدام یکى که خواهى ازین جوانان و برنایان ما اختیار کن، و بجاى وى بپسند، تا بتو دهیم، و دست ازو بدار.

بو طالب گفت: نماز شام که شتران چرنده بمراح خویش باز آیند، شتر بچه ‏اى از مادر خود باز گیرید، و دیگرى را بجاى وى بوى نمائید. اگر بوى آرام گیرد، من نیز محمد را بشما دهم، و با دیگرى آرام‏ گیرم، و اگر ناقه جز با بچه خویش بنسازد، و جز با وى آرام نگیرد، پس من سزاترم که با فرزند برادر خویش و میوه دل خویش آرام گیرم و بشما ندهم.

پس هفده مرد از اشراف و رؤساء ایشان متفق شدند و عهد بستند، و نبشته ‏اى کردند که بنى عبد المطلب را فرو گذارند، نه مبایعت کنند با ایشان نه مناکحت نه مجالست و مخالطت به هیچ وجه، تا آن گه که محمد را بدست ایشان دهند. بو طالب در آن حال گفت:

و اللَّه لن یصلوا الیک بجمعهم‏ حتى اوسّد فى التراب دفینا
فاصدع بأمرک ما علیک غضاضه و ابشر و قرّ بذاک منک عیونا
و دعوتنى و زعمت انک ناصحى‏ و لقد صدقت و کنت ثم امینا
و عرضت دینا قد علمت بأنه‏ من خیر ادیان البریه دینا
لو لا الملامه او حذارى سبه لوجدتنى سمحا بذاک مبینا

کشف الأسرار و عده الأبرار رشید الدین میبدى سوره الانعام‏ آیه ۲۵-۳۲

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
-+=