فضیلت صلوات بر نبىّ و اسرار آن ترجمه بیان السعاده فى مقامات العباده سلطان محمد گنابادی«سلطانعلیشاه»سوره الأحزاب ۵۶
فضیلت صلوات بر نبىّ و اسرار آن
در بیان لفظى که بدان وسیله صلوات بر محمّد صلى اللّه علیه و آله فرستاده مىشود اخبار مختلف است.
و از مجموع اخبار و اختلاف آنها استفاده مىشود که مقصود توجّه و روى آوردن بر رسول خدا صلى اللّه علیه و آله بر سبیل تعظیم است و لفظ مخصوصى در این مورد معتبر نیست و روى همین جهت است که اخبار در تعیین لفظ مختلف است و سرّ فضیلت صلوات و اهتمام به آن و تأکید آن هرگاه نام محمّد صلى اللّه علیه و آله برده مىشود.
و برترى آن بر سایر اذکار چنانچه در اخبار به آن اشاره شد، این است که لطیفهى سیّاره انسانى که آن امانت عظمى است که خداى تعالى از خزانه مخصوص خود آن را بیرون آورده و فرمانرواى آسمانهاى ارواح، عقول، نفوس و زمینهاى اشباح نورى و اشباح طبیعى نمود، که از آن اشباح طبیعى به آسمانها و زمینهاى طبیعى وکوههاى موالید تعبیر مىشود.
پس همه آنها از حمل آن امانت خوددارى کردند، چون دیدند که آن امانت از مقام اطلاق است و هیچ موجودى لیاقت حمل آن را ندارد مگر آنکه آمادگى خروج از مقام تقیّد و حدود، وصول به مقام اطلاق و وجوب داشته باشد، دیدند که خودشان هر کدام مقام معلوم و حدّى مخصوص دارد که آمادگى خروج از آن مقام و آن حدّ را ندارد، به خلاف هیکل انسان و مادّه صاحب نطق و بیان که در او استعداد خروج از حدّ و رسیدن به اطلاق موجود است.
پس انسان آن امانت را حمل کرد که او بر جمیع حدود و تعیّنات خویش ظلوم و ستمکار است و نسبت به جمیع کثرتها و حقوق آنها هنگام ظهور سلطنت خدا و وصول امانت به خزانه، جهول و نادان است.
پس از آنکه انسان آن امانت را حمل کرد و به دوش کشید دید که دزدهایى از عالم اجنّه و شیاطین در کمین نشسته و مترصّد فرصت هستند تا آن امانت را بدزدند و راهزنى کنند و دید که بدون معاون و کمک کننده از سنخ اجنّه و شیاطین نمى تواند امانت را حفظ کند.
و لذا با زبان حال از خداوند درخواست نگهبان و کمک کننده کرد و خداى تعالى درخواست او اجابت نمود، از عالم ملایکه نگهبانانى گذاشت که در حفظ امانت کفایت کنند.
و نیز انسان دید که دزدانى از شیاطین انس در کمین هستند، پس درخواست نگهبانان و کمک کننده هایى کرد که از سنخ آنها باشند، خداى تعالى این درخواست را نیز اجابت نموده و انبیاء، رسولان و جانشینان آنان را فرستاد تا در حفظ امانت به انسان کمک کنند و آن را به خزانه برسانند، آنان را امر کرده به بندگان کمک نموده و بندگان را امر به پیروى از آنان نمود.
چون کمک کردن و پیروى در این مورد جز با اتّصال روحانى به جانشینان خدا و دخول حافظ و نگهبان در قلوب بندگان که صورت نازل از خلفاى خداست ممکن نیست، از این دخول حافظ به قلوب بندگان تعبیر به ایمان مىشود که داخل در قلب است.
این اتّصال و این دخول ممکن نیست مگر با اتّصال صورى و توجّه تمام از جانب خلفا و استغفار براى بندگان و توبه و تسلیم کامل از جانب بندگان، این همان بیعت است که از زمان آدم علیه السّلام تا زمان خاتم صلى اللّه علیه و آله معمول و با شرائط بیعت نزد مردم مقرّر و ثابت بوده است و تا چندى که بندگان با یکى از دو بیعت بیعت نمىکردند داخل در دین نمىشدند و مسلمان و مؤمن نامیده نمىشدند و هرگاه کسى با یکى از دو بیعت بیعت مىنمود دیگر کارى بزرگتر از این ندارد که توجّه به کسى نماید که با او بیعت نموده و نظر به سوى او کند و با او بنشیند و خدمت و تعظیم براى او نماید و در شئون او تأمّل کرده و او را بر حسب روحانیّتش به سوى خود جذب کند و خودش را به سبب زیادى و کثرت تذکّر شئون او به سوى او بکشاند.
چون محمّد صلى اللّه علیه و آله اصل جمیع خلفا و جانشینانست و همهى خلفا سایه ها و شئون او محسوب مى شوند.
لذا هر چیزى که از جمیع خلفا به دست مى آید از او حاصل مىگردد و آنچه که براى جمیع خلفا لازم است از قبیل: نظر، خدمت،تعظیم، تذکّر و تأمّل در شئونشان تنها براى او لازم است و هر کس با یکى از آنان (خلفا) بیعت کند مانند کسى است که با محمّد صلى اللّه علیه و آله بیعت کرده است.
بنابراین کسى که در اسلام یا در ایمان داخل شود براى او عملى پرارجتر و باارزشتر از این نیست که توجّه به محمّد صلى اللّه علیه و آله نموده و او را یاد آورى کند، دعا و طلب رحمت براى او کرده و خود را به سویش سوق دهد به نحوى که آن حضرت یا یکى از جانشینانش بر حسب ملکوتش بر سینه او ظاهر شود.
و لذا از ابى عبد اللّه علیه السّلام وارد شده که فرمود: مردى خدمت رسول خدا صلى اللّه علیه و آله رسید و عرض کرد: آیا نصف صلواتهایم را براى تو قرار بدهم؟
فرمود: بلى، آن مرد گفت: همه صلواتهایم را براى تو قرار بدهم؟ فرمود: بلى، وقتى آن مرد رفت رسول خدا صلى اللّه علیه و آله فرمود: از همّ دنیا و آخرت کفایت و راحت شد.[۲۶] در خبر دیگرى است: مردى خدمت رسول خدا صلى اللّه علیه و آله عرض کرد: یا رسول اللّه من یک سوّم صلواتم را براى تو قرار دادهام، رسول خدا صلى اللّه علیه و آله فرمود: کار خوبى کردى.
پس آن مرد گفت: یا رسول اللّه، نصف صلواتم را براى تو قرار دادهام، رسول خدا صلى اللّه علیه و آله فرمود: این برتر و بهتر است.
آن مرد عرض کرد آیا همه صلواتم را براى تو قرار بدهم؟ پس رسول خدا صلى اللّه علیه و آله فرمود: در این صورت خداوند هر مهمّ تو از دنیا و آخرت کفایت مىکند.[۲۷] در این هنگام مردى به ابى عبد اللّه علیه السّلام عرض کرد: خدا تو را اصلاح کند چگونه شخص صلواتش را براى رسول خدا صلى اللّه علیه و آله قرار مىدهد؟
ابو عبد اللّه علیه السّلام فرمود: بدین گونه که از خداوند چیزى درخواست نمىکند مگر آنکه ابتدا بر صلوات بر محمّد و آل او مىکند.
امثال این اخبار همانند قرآن داراى وجوهى است که تمام آن وجوه بر حسب مراتب مردم مقصود است، زیرا که صلاه به معناى دعا است و کسى که حاضر نیست و غایب از حضور از صلوات او براى محمّد صلى اللّه علیه و آله جز دعا براى او چیزى نیست.
و نیز صلاه به معناى نماز مشروع که مشتمل بر اذکار و افعال مخصوص است مىباشد و کسى که نزد محمّد صلى اللّه علیه و آله حاضر است ممکن است صلاه او دعا براى محمّد صلى اللّه علیه و آله باشد و ممکن است معناى آن چنین باشد که در نماز مشروع خود به غیر محمّد صلى اللّه علیه و آله نظر نمىکند و مخاطب در نماز بلکه متکلّم بلکه فاعل در نماز محمّد صلى اللّه علیه و آله است.
چنانچه کسى که حالت حضور نزد شیخش را پیدا کند چنین حالتى براى او حاصل مىگردد و هر کس چنین حالتى برایش حاصل شد همه مهمّاتش را کفایت خواهد نمود، بلکه جمیع خیرات دنیا و آخرت برایش حاصل شده، غنا و بىنیازى از دنیا و آخرت شامل حالش مىگردد، از این رو مشایخ رحمه اللّه علیهم اهتمام داشتند که براى سالکین این حالت حاصل شود.
و سالکین (هم) منظورى جز حصول این حالت نداشتند و مشایخ عجم به سالکین امر مىکردند که با تعمّل و تمرین صورت شیخ را نصب العین خود قرار دهند تا با این تعمّل و تمرین آن حالت حاصل شود.
وقتى به آنان گفته مىشد که این کفر و تقیّد به صورت و غفلت کردن از معبود و مسمّى به سبب اشتغال به اسم است جواب مىدادند که این کفر و تشبّه به عبادت بتهاست، ولى کفرى است که فوق کفر و ایمان است.
و مولوى قدّس سرّه به این مطلب اشاره نموده آنجا که گفته:
آینهى دل چون شود صافى و پاک | نقشها بینى برون از آب و خاک | |
هم ببینى نقش و هم نقّاش را | فرش دولت را و هم فراش را | |
چون خلیل آمد خیال یار من | صورتش بت معنى او بتشکن | |
شکر یزدان را که چون او شد پدید | در خیالش جان خیال او ندید | |
مثنوى معنوى و این شعر اشاره به این است که حضور نزد شیخ اگر چه در ظاهر قید و کفر است، لیکن در واقع و بر حسب معنا مطلق از قید است.
و معناى صلوات از جانب خدا رحمت بر محمّد صلى اللّه علیه و آله و از ملایکه تزکیه اوست.
چنانچه در خبر است یا از ملایکه طلب نزول رحمت از جانب خدا بر اوست و صلاه از بندگان طلب رحمت از خداى تعالى بر محمّد صلى اللّه علیه و آله است.
و چون فعلیّت اخیر مؤمن صورت نازله ولىّ امر او است، آن صورت نازله از محمّد صلى اللّه علیه و آله مىباشد معناى طلب رحمت از خدا بر محمّد صلى اللّه علیه و آله طلب رحمت بر فعلیّت اخیر او مىشود و در نتیجه صلاه او بر محمّد صلى اللّه علیه و آله دعا براى خودش مىشود.
و لذا در خبرى از امام رضا علیه السّلام آمده است:[۲۸] صلوات ما بر پیغمبر صلى اللّه علیه و آله رحمت و براى ما قربت است.
چون محمّد صلى اللّه علیه و آله مظهر تامّ خداى تعالى است هر کس توجّه به او نموده و طلب رحمت بنماید خداوند نیز به او توجّه مىکند، طبق مضمون این حدیث «هر کس یک وجب به سوى من نزدیک شود من به او یک ذراع نزدیک مىشوم» توجّه خدا به او بیشتر از توجّه او به خداست، ده برابر، یا صد برابر، یا هزار برابر، یا بیشتر بر حسب استعداد مصلّى.
و توجّه خداوند به سوى او جز صلاه و نزول رحمت خداوند بر بنده چیزى نیست.
و چون خداوند تعالى حقیقت هر صاحب حقیقت است و لذا وقتى او به چیزى توجّه کند همهى اشیا به سوى او توجّه پیدا مىکنند، پس وقتى خداوند بر بندهاى درود بفرستد هیچ موجودى باقى نمىماند مگر آنکه بر او درود مىفرستد، مخصوصا فرشتگان مقرّب از جهت نزدیک بودن آنها به خداى تعالى[۲۹].
و در بعضى از اخبار اشاره شده که چیزى باقى نمىماند مگر آنکه بر او درود مىفرستد.[۳۰] وَ سَلِّمُوا تَسْلِیماً از بعضى از اخبار استفاده مىشود که مقصود از قول خدا: «وَ سَلِّمُوا تَسْلِیماً» تحیّت اسلامى است و از بعضى دیگر از اخبار استفاده مىشود که مقصود تسلیم و انقیاد نسبت به محمّد صلى اللّه علیه و آله است در آنچه که در نزد خداى تعالى آورده است[۳۱].
و مستفاد از بعضى دیگر از اخبار این است که مقصود انقیاد و تسلیم است در آنچه که راجع به خلافت على علیه السّلام آورده است، یا مقصود انقیاد و تسلیم به وصىّ اوست.[۳۲]
[۲۶] – ثواب الاعمال: ص ۱۸۸، ح ۱.
[۲۷] . ثواب الاعمال: ص ۱۸۸، ح ۱.
[۲۸] . کافى: ج ۲، ص ۶۵۳، ح ۴.
[۲۹] . ثواب الاعمال: ص ۱۸۸ و ۱۸۵.
[۳۰] . ثواب الاعمال: ص ۱۸۸ و ۱۸۵.
[۳۱] . تفسیر قمى: ج ۲، ص ۱۹۶.
[۳۲] . الاحتجاج: ص ۲۵۳.
ترجمه بیان السعاده فى مقامات العباده سلطان محمد گنابادی«سلطانعلیشاه»سوره الأحزاب ۴۱-۷۳