الذاریات - كشف الاسرار و عدة الأبراركشف الاسرار و عدة الأبرار

کشف الأسرار و عده الأبرار رشید الدین میبدى سوره الذاریات آیه ۱- ۴۸

سوره الذاریات‏

۱- النوبه الاولى‏

(۵۱/ ۴۸- ۱)

قوله تعالى: بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ‏ بنام خداوند فراخ بخشایش مهربان.

وَ الذَّارِیاتِ‏، ببادها که خرمن مى‏پرکند، ذَرْواً (۱) پرکندگیى.

فَالْحامِلاتِ وِقْراً (۲) بمیغها که بار گران مى‏کشد.

فَالْجارِیاتِ یُسْراً (۳) بکشتیها که بآسانى میرود.

فَالْمُقَسِّماتِ أَمْراً (۴) بفرشتگان که روزى مى‏بخشند بفرمان.

إِنَّما تُوعَدُونَ لَصادِقٌ (۵) که روز رستاخیز که شما را مى‏وعده دهند راست است.

وَ إِنَّ الدِّینَ لَواقِعٌ (۶) و شمار و پاداش فرا سرنشستنى است و بودنى.

وَ السَّماءِ ذاتِ الْحُبُکِ (۷) باین آسمان بآرایش محکم آفرینش با حظها خاسته.

إِنَّکُمْ لَفِی قَوْلٍ مُخْتَلِفٍ (۸) که شما در سخن گوناگون [ناراست‏] اید.

یُؤْفَکُ عَنْهُ‏، مى‏برگردانند از ایمان و تصدیق،

مَنْ أُفِکَ (۹) آن کس را که برگردانیده‏اند او را [در ازل از شناختن و راه یافتن‏].

قُتِلَ الْخَرَّاصُونَ (۱۰) نفریده بادا آن دروغ زنان.

الَّذِینَ هُمْ فِی غَمْرَهٍ ساهُونَ (۱۱) ایشان که در نایافت و بى‏سامانى بازماندگانند.

یَسْئَلُونَ أَیَّانَ یَوْمُ الدِّینِ (۱۲) میپرسند که روز پاداش و شمار کى؟

یَوْمَ هُمْ عَلَى النَّارِ یُفْتَنُونَ (۱۳) آن روز در آتش از ایشان مى‏بررسند [که در دنیا بر چه بودند].

ذُوقُوا فِتْنَتَکُمْ‏، [ایشان را گویند] چشید پاداش آنچه پاسخ دادید و مقرّ آمدید،

هذَا الَّذِی کُنْتُمْ بِهِ تَسْتَعْجِلُونَ (۱۴) این آنست که بآن میشتاویدید.

إِنَّ الْمُتَّقِینَ فِی جَنَّاتٍ وَ عُیُونٍ (۱۵) پرهیزکاران در بهشتهااند و چشمه‏هاى روان.

آخِذِینَ ما آتاهُمْ رَبُّهُمْ‏، میگیرند آنچه اللَّه ایشان را دهد در بهشت‏ إِنَّهُمْ کانُوا قَبْلَ ذلِکَ مُحْسِنِینَ (۱۶) ایشان پیش از روز آخرت نیکوکاران بودند.

کانُوا قَلِیلًا مِنَ اللَّیْلِ ما یَهْجَعُونَ (۱۷) از شبهاى‏ اندک مى‏خفتند.

وَ بِالْأَسْحارِ هُمْ یَسْتَغْفِرُونَ (۱۸) و در آخر شبها آمرزش میخواستند [و نماز میکردند.]

وَ فِی أَمْوالِهِمْ حَقٌّ لِلسَّائِلِ وَ الْمَحْرُومِ (۱۹) و در مالهاى خویش حقى میدانند [بر خویشتن‏] خواهنده را و فرو گذاشته نایاونده را.

وَ فِی الْأَرْضِ آیاتٌ لِلْمُوقِنِینَ (۲۰) و در زمین نشانهایى است [توانایى اللَّه را] بى‏گمانان آن دانند و بینند.

وَ فِی أَنْفُسِکُمْ‏، و در تنها شما [هم هست‏]، أَ فَلا تُبْصِرُونَ (۲۱) نمى‏نگرید و نمى‏بینید.

وَ فِی السَّماءِ رِزْقُکُمْ‏، و در آسمانست روزیهاى شما، وَ ما تُوعَدُونَ (۲۲) و آنچه شما را مى‏وعده‏ دهند.

فَوَ رَبِّ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ‏، بخداوند آسمان و زمین،

إِنَّهُ لَحَقٌ‏ که این سخن راست است [که نسخت روزیهاى شما در آسمانست و بهشت در آسمان‏].

مِثْلَ ما أَنَّکُمْ تَنْطِقُونَ (۲۳) [راست است براستى‏] همچنانک شما سخن گوئید.

هَلْ أَتاکَ حَدِیثُ ضَیْفِ إِبْراهِیمَ الْمُکْرَمِینَ (۲۴) رسید بتو حدیث مهمانان ابراهیم، آن گرامیان.

إِذْ دَخَلُوا عَلَیْهِ‏، آن گه که بر او در شدند، فَقالُوا سَلاماً گفتند سلام میکنیم بر تو،

قالَ سَلامٌ‏، [ابراهیم گفت‏]- پاسخ من هم سلام است، قَوْمٌ مُنْکَرُونَ (۲۵) [با خویشتن گفت‏]- نمى‏شناسم این قوم را.

فَراغَ إِلى‏ أَهْلِهِ‏، نهان با اهل خویش گشت، فَجاءَ بِعِجْلٍ سَمِینٍ (۲۶) گوساله فربه آورد.

فَقَرَّبَهُ إِلَیْهِمْ‏، پیش ایشان بنهاد آن گوساله [بریان‏]، قالَ أَ لا تَأْکُلُونَ (۲۷) [ایشان را] گفت- نخورید؟.

فَأَوْجَسَ مِنْهُمْ خِیفَهً، بترسید [و ترس در دل خویش پنهان میداشت‏] قالُوا لا تَخَفْ‏، [فرشتگان‏] گفتند [ابراهیم را] که مترس،

وَ بَشَّرُوهُ بِغُلامٍ عَلِیمٍ (۲۸) و بشارت دادند او را به پسرى دانا.

فَأَقْبَلَتِ امْرَأَتُهُ فِی صَرَّهٍ، پیش آمد زن او بآوازى بلند،

فَصَکَّتْ وَجْهَها، انگشتان دست خویش بر پیشانى خود زد و بانگ کرد،

وَ قالَتْ عَجُوزٌ عَقِیمٌ (۲۹) و گفت [من فرزندى زایم‏] و من پیر زنى از زادن در گذشته و نازاینده گشته.

قالُوا کَذلِکَ قالَ رَبُّکِ‏، [فرشتگان‏] گفتند چنین [که ترا گفتند] خداوند تو گفت،

إِنَّهُ هُوَ الْحَکِیمُ الْعَلِیمُ (۳۰) اوست آن خداوند راست دان راست کار و بهمه چیز دانا.

جزء بیست و هفتم‏

قالَ فَما خَطْبُکُمْ أَیُّهَا الْمُرْسَلُونَ (۳۱) [چون ابراهیم بجاى آورد که فرشتگان‏اند] گفت- پس بچه کار فرستاده‏اند شما را اى فرستادگان؟

قالُوا إِنَّا أُرْسِلْنا إِلى‏ قَوْمٍ مُجْرِمِینَ (۳۲) گفتند ما را فرستادند بگروهى بدکاران.

لِنُرْسِلَ عَلَیْهِمْ‏، تا فرو گشائیم و ریشان‏ حِجارَهً مِنْ طِینٍ (۳۳) سنگهایى از گل.

مُسَوَّمَهً، نشان کرده و نام برنوشته، عِنْدَ رَبِّکَ‏، نزدیک خداوند تو [در آسمان‏]،

لِلْمُسْرِفِینَ (۳۴) گزاف‏کاران را.

فَأَخْرَجْنا مَنْ کانَ فِیها مِنَ الْمُؤْمِنِینَ (۳۵) بیرون آوردیم هر که در آن [شارستان‏] بود از گرویدگان.

فَما وَجَدْنا فِیها غَیْرَ بَیْتٍ مِنَ الْمُسْلِمِینَ (۳۶) نیافتیم در آن جز یک خاندان از مسلمانان.

وَ تَرَکْنا فِیها آیَهً، گذاشتیم در آن [زمین‏] نشانى،

لِلَّذِینَ یَخافُونَ الْعَذابَ الْأَلِیمَ (۳۷) ایشان را که میترسند از عذاب دردنماى.

وَ فِی مُوسى‏، و در موسى [و در شأن قوم او عبرت است‏] إِذْ أَرْسَلْناهُ إِلى‏ فِرْعَوْنَ‏، که فرستادیم او را بفرعون، بِسُلْطانٍ مُبِینٍ (۳۸) بحجتى آشکارا.

فَتَوَلَّى بِرُکْنِهِ‏، او با سپاه خویش برگشت [از فرمانبردارى‏]،

وَ قالَ ساحِرٌ أَوْ مَجْنُونٌ (۳۹) و گفت جادویى است و دیوانه‏اى.

فَأَخَذْناهُ وَ جُنُودَهُ‏، فرا گرفتیم او را و سپاه او را،

فَنَبَذْناهُمْ فِی الْیَمِ‏ و او کندیم‏ [و کشتیم او را در دریا، وَ هُوَ مُلِیمٌ (۴۰) و او بجاى ملامت بود و از در نکوهیدن.

وَ فِی عادٍ، و [نشانى و عبرتى آشکار است‏] در عاد،

إِذْ أَرْسَلْنا عَلَیْهِمُ الرِّیحَ الْعَقِیمَ (۴۱) آن گه که فرو گشادیم بر ایشان باد تیز.

ما تَذَرُ مِنْ شَیْ‏ءٍ أَتَتْ عَلَیْهِ‏، نگذاشت هیچ چیز که بر آن آمد،

إِلَّا جَعَلَتْهُ کَالرَّمِیمِ (۴۲) مگر که آن چیز خرد کرد.

وَ فِی ثَمُودَ، و در ثمود هم نشانى و عبرتى است،

إِذْ قِیلَ لَهُمْ تَمَتَّعُوا حَتَّى حِینٍ (۴۳) آن گه که ایشان را گفتند زندگانى کوشید تا زمان [سى روز]

فَعَتَوْا عَنْ أَمْرِ رَبِّهِمْ‏ برگشتند بشوخى از فرمان خداوند خویش و از [پذیرفتن پیغام او].

فَأَخَذَتْهُمُ الصَّاعِقَهُ، فرا گرفت ایشان را بانگ با عذاب‏ وَ هُمْ یَنْظُرُونَ (۴۴) و ایشان چشمها گشاده.

فَمَا اسْتَطاعُوا مِنْ قِیامٍ‏، از آن افتادن هیچ برخاست نتوانستند،

وَ ما کانُوا مُنْتَصِرِینَ (۴۵) و [از کشنده خویش‏] کین ستدن نتوانستند.

وَ قَوْمَ نُوحٍ مِنْ قَبْلُ‏، و [فرا گرفتیم‏] قوم نوح را پیش [قوم لوط و عاد و ثمود]،

إِنَّهُمْ کانُوا قَوْماً فاسِقِینَ (۴۶) ایشان قومى بودند از فرمانبردارى بیرون.

وَ السَّماءَ بَنَیْناها بِأَیْدٍ، و آسمان را بر او داشتیم بنیروى و توان،

وَ إِنَّا لَمُوسِعُونَ (۴۷) و ما فراخ‏توانان و فراخ‏داران‏ایم.

وَ الْأَرْضَ فَرَشْناها، و زمین را باز ساختیم و پهن باز کردیم،

فَنِعْمَ الْماهِدُونَ (۴۸) و نیک گسترانندگان که مائیم.

النوبه الثانیه

این سوره هزار و دویست و هشتاد و هفت حرف است، سیصد و شصت کلمت و شصت آیت، جمله بمکه فرو آمد باجماع مفسّران و در این سوره دو آیت منسوخ است، یکى: فَتَوَلَّ عَنْهُمْ فَما أَنْتَ بِمَلُومٍ‏ منسوخ است باین آیت که بوى متصل است:وَ ذَکِّرْ فَإِنَّ الذِّکْرى‏ تَنْفَعُ الْمُؤْمِنِینَ‏.

آیت دوم: وَ فِی أَمْوالِهِمْ حَقٌّ لِلسَّائِلِ وَ الْمَحْرُومِ‏، منسوخ است بآیت زکاه. و در بیان فضیلت سوره ابىّ بن کعب گفت:قال رسول اللَّه (ص)- من قرأ سوره، و الذاریات ذروا أعطى من الاجر عشر حسنات بعدد کل ریح هبّت و جرت فى الدنیا.

قوله:وَ الذَّارِیاتِ ذَرْواً یعنى- الریاح التی تذروا التراب ذروا کقوله: تعالى‏ تَذْرُوهُ الرِّیاحُ‏، تقول- ذروت الشی‏ء ذروا اذا اطرته فى الهواء و اذریت الشی‏ء اذراء اذا نثرته بالارض و قوله: ذَرْواً، مصدر افاد المبالغه فى الکثره و قیل- ذروا مفعول و المراد به المذروّ.

فَالْحامِلاتِ وِقْراً یعنى- السحاب تحمل ثقلا من الماء کقوله: السَّحابَ الثِّقالَ‏ و قوله: سَحاباً ثِقالًا.

فَالْجارِیاتِ یُسْراً، هى السفن تجرى فى الماء جریا سهلا کقوله: لَهُ الْجَوارِ الْمُنْشَآتُ فِی الْبَحْرِ- وَ مِنْ آیاتِهِ الْجَوارِ فِی الْبَحْرِ- حَمَلْناکُمْ فِی الْجارِیَهِ.

فَالْمُقَسِّماتِ أَمْراً. یعنى- الملائکه میکائیل و جنده یقسمون ارزاق المرتزقین بامر اللَّه. و قیل- الملائکه تاتى بامور مختلفه: جبرئیل بالغلظه و میکائیل بالرحمه و عزرائیل بالموت و اسرافیل بالنفخ.

روى‏ انّ عبد اللَّه بن کوّاء سأل علیا (ع) عن‏ الذَّارِیاتِ‏ فقال- الریاح و عن‏ فَالْحامِلاتِ وِقْراً فقال- السحاب و عن‏ فَالْجارِیاتِ یُسْراً فقال- السفن و عن‏ فَالْمُقَسِّماتِ أَمْراً فقال- الملائکه.

وروى‏ انّ رجلا من اهل البصره اسمه صبیغ جاء الى عمر بن الخطاب فقال- ما الذاریات ذروا؟ قال- الریاح و لو لا انّى سمعت رسول اللَّه (ص) یقول‏ ذلک لم اخبرک- قال- فما الحاملات وقرا قال- السحاب و لو لا انى سمعت رسول اللَّه (ص) یقول ذلک لم اخبرک، قال- فما الجاریات یسرا قال- السفن و لو لا انّى سمعت رسول اللَّه (ص) یقول ذلک لم اخبرک، قال- فما المقسّمات امرا قال- الملائکه و لو لا انّى سمعت رسول اللَّه (ص) یقول ذلک لم اخبرک، اقسم اللَّه بهذه الاشیاء لما فیها من الدلاله على صنعه،و قیل- فیها اضمار تقدیره: و رب الذاریات.

روى عن کعب الاحبار قال: لو حبس اللَّه عز و جل الریح عن الارض ثلاثه ایّام ما بقى على الارض شی‏ء الا نتن و عن العوام بن حوشب قال: تخرج الجنوب من الجنّه فتمرّ على جهنم فغمها منها و برکاتها من الجنه و تخرج الشمال من جهنم فتمرّ على الجنّه فروحها من الجنه و شرّها من النار. و قیل- الشمال تمرّ بجنه عدن فتأخذ من عرف طیبها فتمرّ على ارواح الصدّیقین. و عن عبد اللَّه شدّاد قال: انّ الریح من روح اللَّه عز و جل فاذا رایتموها فسلوا اللَّه من خیرها و عوذوا به من شرها و عن جابر رضى اللَّه عنه قال: هاجت ریح کادت تدفن الراکب من شدّتها

فقال النبى (ص): هذه ریح ارسلت لموت منافق، فقد منا المدینه فاذا رأس من رءوس المنافقین قد مات.

وروى‏ انّ مساکن الریاح اجنحه الکروبیّین حمله الکراسى فتهیج من ثم فتقع بعجله الشمس ثم تهیج من عجله الشمس فتقع برؤوس الجبال فتقع فى البرّ فتأخذ الشمال حدها من کرسى بنات النعش الى مغرب الشمس و تأتى الدبور حدها من مغرب الشمس الى مطلع سهیل و تأتى الجنوب حدها من مطلع سهیل الى مطلع الشمس و تأتى الصبا حدها من مطلع الشمس الى کرسى بنات النعش، فلا تدخل هذه فى حدّ هذه و لا هذه فى حدّ هذه. و قال ابن عمر- الریاح ثمان، اربع منها عذاب و اربع منها رحمه امّا الرحمه فالناشرات و المبشّرات و الذاریات و المرسلات و امّا العذاب فالعاصف و القاصف و الصّرصر و العقیم و اراد ابن عمر ما فى القرآن من الفاظ الریاح.

قوله: فَالْحامِلاتِ وِقْراً هى السحاب تحمل المطر، روى عن خالد بن معدان- قال انّ فى الجنه شجره تثمر السحاب فالسوداء التی نضجت تحمل المطر و البیضاء التی لم تنضج لا تحمل المطر و قال کعب- السحاب غربال المطر و لو لا السحاب‏ لا فسد المطر ما اصاب من الارض. و فى روایه لو لا ذلک لخد فى الارض اخدودا و کان الحسن اذا نظر الى السحاب قال للَّه و اللَّه رزقکم و لکن تحرمونه بخطایاکم و اعمالکم، و عن عکرمه قال: ما انزل اللَّه عز و جل من السماء قطره الا انبت بها فى الارض عشبه او فى البحر لؤلؤه و قال کعب- المطر زوج الارض.

فَالْجارِیاتِ یُسْراً روى عن عبد اللَّه بن عمر قال- البحر زق بید ملک لو یغفل عنه الملک لطمّ على الارض

وقال النبى (ص) لا یرکبنّ رجل البحر الا غازیا او حاجّا او معتمرا فانّ تحت البحر نارا و انّ تحت النار بحرا و انّ تحت البحر نارا.

و قال الحسن: البحر طبق جهنم. و قال کعب: ما من لیله الا و البحار تشرف على الخلائق، فتقول یا رب ائذن لنا نغرق الخطّائین فیأمرها تبارک و تعالى فتسکن و سأل سلیمان بن داود ملک البحر فخرجت الیه دابّه من البحر فجعلت تنسلّ من حیث طلعت الشمس حتى انتصف النهار، تقول- هذا و لمّا یخرج نصفى بعد فتعوّذ باللّه من البحر و من ملکه.

قوله: فَالْمُقَسِّماتِ أَمْراً هذا کقوله: فَالْمُدَبِّراتِ أَمْراً. قال عبد الرحمن بن سابط: یدبّر امر الارض اربعه من الملائکه جبرئیل و میکائیل و اسرافیل و ملک الموت علیهم السلام فجبرئیل على الجنود و الریاح و میکائیل على القطر و النبات و ملک الموت على قبض الارواح و اسرافیل یبلّغهم ما یؤمرون به و

فى الخبر- انّ رسول اللَّه (ص) سأل جبرئیل ان یتراءى له فى صورته فغشى على رسول اللَّه حین رآه ثم افاق و جبرئیل یسنده واضعا احدى یدیه فى صدره و الأخرى بین کتفیه فقال- سبحان اللَّه ما کنت اظن شیئا من الخلق هکذا، فقال جبرئیل- فکیف لو رأیت اسرافیل‏

وقال (ص)- رأیت جبرئیل و قد هبط قد ملأ بین الخافقین علیه ثیاب سندس معلّق به اللؤلؤ و الیاقوت‏

و قیل- المراد بالکلّ الملائکه لاجماعهم على انّ المقسّمات امرا هم الملائکه فیکون الکل من جنس واحد لانه عطف بعضها على بعض بالفاء و ذلک یقتضى اتصالا و تعقیبا فتصیر التقدیر- اقسم بالملئکه التی تذرو الریاح فتحمل السحاب فتجرى بها و یقسّمها فى البلاد بین العباد ثم ذکر المقسم علیه. فقال: إِنَّما تُوعَدُونَ لَصادِقٌ‏ اى- انّ ما توعدون من الثواب و العقاب لصدق وقع اسم الفاعل موقع المصدر.

و قیل- لصادق اى- ذو صدق‏ وَ إِنَّ الدِّینَ لَواقِعٌ‏ اى- الحساب و الجزاء لکائن، ثمّ ابتدأ قسما آخر فقال:وَ السَّماءِ ذاتِ الْحُبُکِ‏، قال ابن عباس- حبکها حسنها و استواءها، یقال للنسّاج اذا نسج الثوب فاجاد- ما احسن حبکه و قال سعید بن جبیر- ذات الحبک اى- ذات الزینه، معناه- النجوم و قال مقاتل و الکلبى: الحبک الطرائق الحسنه مثل ما یظهر على الماء من هبوب الریح و على الرمل و الشعر الجعد و لکنها لا ترى لبعدها من الناس، واحدتها حبیکه کالطریقه و الطرق و قیل- الحبک الخطوط و قیل- جمع حباک کالمثال و المثل.

ثم ذکر جواب القسم فقال:إِنَّکُمْ‏، یعنى- یا اهل مکه، لَفِی قَوْلٍ مُخْتَلِفٍ‏. فى القرآن. و فى محمد (ص)- یقولون فى القرآن- سحر و کهانه و اساطیر الاولین و فى محمد- ساحر و شاعر و مجنون و قیل- قول مختلف اى- مصدّق و مکذّب و مقرّ و منکر و محقّ و مبطل و قیل- اختلافهم فى الساعه بالتکذیب و الشک لقوله: إِنْ نَظُنُّ إِلَّا ظَنًّا و قال تعالى:- عَمَّ یَتَساءَلُونَ عَنِ النَّبَإِ الْعَظِیمِ، الَّذِی هُمْ فِیهِ مُخْتَلِفُونَ‏.

قوله: یُؤْفَکُ عَنْهُ‏ هذه الهاء راجعه الى قوله: لَصادِقٌ‏ و الافک الصرف تأویله- یصرف عن تصدیق ذلک الوعد الصادق من صرف عن الهدى فى الازل. و قیل- معناه- یصرف عن الحق من کذب و دعى الى الباطل.

قُتِلَ الْخَرَّاصُونَ‏ اى- لعن الکذّابون المرتابون الظانّون باللّه ظنّ السوء التخرّص التقوّل بالظن و هم المقتسمون الذین اقتسموا اعقاب مکه و اقتسموا القول فى النبى (ص) لیصرفوا الناس عن دین الاسلام، و قال مجاهد: هم الکهنه.

الَّذِینَ هُمْ فِی غَمْرَهٍ اى- فى غفله متناهیه و الغمره فوق الغفله و السهو دون الغفله و المعنى- هم فى غایه الجهل‏ ساهُونَ‏ عن الحق غافلون عن امر الآخره.

یَسْئَلُونَ أَیَّانَ یَوْمُ الدِّینِ‏ اى- یقولون استهزاء و تکذیبا- یا محمد متى الیوم الذى توعّدنا فیه بوقوع الجزاء، ایّان کلمه معناها- متى و اصلها- اىّ اوان، فحذفت الهمزه و الواو.

یَوْمَ هُمْ عَلَى النَّارِ یُفْتَنُونَ‏ هذا جواب من اللَّه لهم اى- تکون هذه الجزاء فى یوم هم على النار اى- بالنار یفتنون، یعذّبون و یحرقون بها کما یفتن الذّهب بالنار یقال- فتنت الشی‏ء اى- احرقت خبثه لیظهر خلاصه، و الکافر کلّه خبث فیحرق کلّه.

ذُوقُوا فِتْنَتَکُمْ‏ اى- یقول لهم خزنه النار- ذوقوا عذابکم و احراقکم بالنار هذَا العذاب و هذا الیوم‏ الَّذِی کُنْتُمْ بِهِ تَسْتَعْجِلُونَ‏ بقولکم: مَتى‏ هذَا الْوَعْدُ، و بقولکم: فَأْتِنا بِما تَعِدُنا، و قیل- یُفْتَنُونَ‏ اى- یختبرون، و یسئلون عمّا کانوا فیه فى الدنیا کقوله: ما ذا أَجَبْتُمُ الْمُرْسَلِینَ‏- «ما ذا کنتم تفعلون»، ثمّ بیّن مستقرّا المؤمنین فقال:إِنَّ الْمُتَّقِینَ فِی جَنَّاتٍ وَ عُیُونٍ‏. آخِذِینَ ما آتاهُمْ رَبُّهُمْ‏ فیه وجهان احدهما: انّه حال ثابت لهم فى الدنیا اى- عاملین بما یأمرهم ربهم فى الدنیا کقوله:ما آتاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ‏ و منه قولهم: اخذت بقول فلان فى مسئله کذا.

و الوجه الثانى: آخذین فى الجنه ما اعطاهم ربهم من ثواب اعمالهم، إِنَّهُمْ کانُوا قَبْلَ ذلِکَ‏، اى- قبل دخول. الجنّه کانوا مُحْسِنِینَ‏ مؤمنین مطیعین فى الدنیا ثمّ فسّر فقال:کانُوا قَلِیلًا مِنَ اللَّیْلِ ما یَهْجَعُونَ‏ ما صله و المعنى- قلیلا من اللّیل ینامون.

قال الحسن- یمدّون الصلاه الى السحر ثم یستغفرون. و قال قتاده لا ینامون عن صلاه العشاء و قیل- یصلّون ما بین المغرب و العشاء و قیل معناه- قلّ لیله تاتى علیهم الا صلّوا فیها شیئا امّا من اوّلها او من اوسطها، و وقف بعضهم على قوله- قلیلا، اى- کانوا من الناس قلیلا ثم ابتدأ- مِنَ اللَّیْلِ ما یَهْجَعُونَ‏ و جعله جحدا اى- لا ینامون باللیل البتّه بل یقومون للصلاه و العباده و هو قول الضحاک و مقاتل.

وَ بِالْأَسْحارِ هُمْ یَسْتَغْفِرُونَ‏ قال الکلبى و مجاهد و مقاتل: و بالاسحار یصلّون و ذلک انّ صلوتهم لطلب المغفره

وفى الخبر الصحیح روى ابو هریره قال:قال النبى- ینزل اللَّه الى السماء الدنیا کل لیله حین یبقى ثلث اللیل فیقول- انا الملک من الذى یدعونى فاستجیب له، من الذى یسئلنى فاعطیه، من الذى یستغفرنى فاغفر له.

وعن ابن عباس قال: کان النبى (ص) اذا قام من اللیل یتهجد قال- اللهم انت الحمدانت نور السماوات و الارض و من فیهن و لک الحمد انت ضیاء السماوات و الارض و من فیهن و لک الحمد انت قیم السماوات و الارض و من فیهن و لک الحمد انت ملک السماوات و الارض و من فیهن و لک الحمد انت الحق و وعدک حق و لقاؤک حق و قولک حق و الجنّه حق و النار حق و النّبیّون حق و محمد حق و الساعه حق. اللهم لک اسلمت و بک آمنت و علیک توکلت و الیک انبت و بک خاصمت و الیک حاکمت فاغفر ما قدّمت و ما اخّرت و ما اسررت و ما اعلنت انت المقدّم و انت المؤخّر لا اله الا انت و لا حول و لا قوه الا باللّه.

قوله: وَ فِی أَمْوالِهِمْ حَقٌّ لِلسَّائِلِ وَ الْمَحْرُومِ‏ فیه قولان، احدهما:الزکاه و الثانى: حق سوى الزکاه تصل به رحما او تقرى به ضیفا او تحمل به کلّا و ذهب بعضهم الى انّه منسوخ بآیه الزکاه و السائل هو الذى یسئل الناس لحاجته و فاقته فیجب ان یعطى من غیر تفتیش عن حاله لقوله: للسائل حق و ان جاء على فرس و المحروم هو الذى حرم من الرزق ما یکفیه و فیه اقوال احدها: انّ المحروم الذى لیس له فى الفى‏ء نصیب و لا فى الزکاه سهم، قاله ابن عباس و قیل- هو المصاب ثمره او زرعه من قوله عز و جل: بَلْ نَحْنُ مَحْرُومُونَ‏ و قیل- هو المحارف الذى لا تستقیم له حرفه و قیل- هو المتعفف الذى لا یظهر فاقته بالسؤال و لا یفطن له فیتصدّق علیه، و قیل- هو ابو البنات. وفى الخبر- افضل الصدقه، الصدقه على ذى الرحم الکاشح.الکاشح- العدوّ.

وعن انس انّ النبى (ص) قال: یا انس ویل للاغنیاء من الفقراء یوم القیمه یقولون- یا ربنا ظلمونا حقوقنا التی فرضت لنا علیهم قال: فیقول- و عزتى لاقرّبنکم و لابعدنّهم و تلا رسول اللَّه (ص) هذه الایه: وَ فِی أَمْوالِهِمْ حَقٌّ لِلسَّائِلِ وَ الْمَحْرُومِ‏.

وَ فِی الْأَرْضِ آیاتٌ‏، اى عبر و عظات اذا ساروا فیها، لِلْمُوقِنِینَ‏ یرید ما فیها من الجبال و البحار و الاشجار و النبات و قیل- یرید ما وقع فیها من العذاب بالامم الخالیه.

وَ فِی أَنْفُسِکُمْ أَ فَلا تُبْصِرُونَ‏ یعنى‏ وَ فِی أَنْفُسِکُمْ‏، آیات و عبر و هى اقرب الاشیاء الیکم و آیاتها تربى على آیات السماوات و الارض، منها: استواءالمفاصل و قیل- یأکل و یشرب من مدخل واحد و یخرجان من مخرجین و قیل- آیاتها انّها کانت نطفه ثم علقه ثم مضغه ثم عظما الى ان نفخ فیها الروح و قال عطاء: یرید اختلاف الالسنه و الصور و الالوان و الطبائع، أَ فَلا تُبْصِرُونَ‏. کیف خلقکم فتعرفوا قدرته على البعث، وَ فِی السَّماءِ رِزْقُکُمْ‏،

قال ابن عباس و مقاتل: یعنى- المطر الذى هو سبب الارزاق و قیل- فى بمعنى على و تقدیره- على رب السماء رزقکم کقوله:وَ ما مِنْ دَابَّهٍ فِی الْأَرْضِ إِلَّا عَلَى اللَّهِ رِزْقُها، وَ ما تُوعَدُونَ‏ من الجنّه و النار و الثواب و العقاب، ثم اقسم بنفسه فقال:فَوَ رَبِّ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ إِنَّهُ‏ یعنى- انّ الذى ذکرت من امر الرزق، لَحَقٌ‏،روى انّ النبى (ص) قال- قاتل اللَّه اقواما اقسم لهم ربهم ثم لم یصدّقوه،مِثْلَ ما أَنَّکُمْ تَنْطِقُونَ‏.

قال ابن عباس:معناه- انه لحق کما ان قول لا اله الا اللَّه حق و قیل- کما لا شک انکم ناطقون کذلک لا شک فى وقوع ما توعدون. و قال الزجاج- شبّه اللَّه تعالى تحقق ما اخبر عنه بتحقق نطق الآدمى و وجوده و قیل- معناه- کما لا یدرى احدکم من این نطقه و من این یجتمع الکلام حرفا حرفا، کذلک یأتیه رزقه قوتا قوتا و لا یدرى من این یأتیه و قیل- کما انّ کلّ انسان ینطق بلسان نفسه لا یمکنه ان ینطق بلسان غیره فکذلک کلّ انسان یاکل رزق نفسه الذى قسم له و لا یقدر ان یأکل رزق غیره.

قرأ حمزه الکسائى و ابو بکر عن عاصم مثل برفع اللام على انّه نعت للحق و الباقون- بالنصب على انّه صفه مصدر محذوف اى- انّه لحق حقا مثل ما انّکم تنطقون.

قوله: هَلْ أَتاکَ حَدِیثُ ضَیْفِ إِبْراهِیمَ الْمُکْرَمِینَ‏ سمّاهم مکرمین لانّهم کانوا ملائکه کراما و قد قال اللَّه عز و جل: بَلْ عِبادٌ مُکْرَمُونَ‏ و قیل- لانّهم کانوا ضیف ابراهیم و کان ابراهیم اکرم الخلیقه و ضیف الکرام مکرمون و قیل- لانّ ابراهیم (ع) اکرمهم بتعجیل قراءهم و القیام بنفسه علیهم و طلاقه الوجه.

و قال ابن عباس: سمّاهم مکرمین لانّهم جاءوا غیر مدعوّین. وفى الخبر عن النبى (ص) قال: من کان یؤمن باللّه و الیوم الآخر فلیکرم ضیفه.

إِذْ دَخَلُوا عَلَیْهِ فَقالُوا سَلاماً، اى- سلّموا علیه سلاما للتحیه، قالَ سَلامٌ‏، اى- ردّ علیهم السلام بمثل ما سلّموا و قیل- معناه- نحن سلم لک غیر محاربین لتسکن نفسه فاجابهم بمثل ذلک فقال- سلم اى- نحن ایضا، قَوْمٌ مُنْکَرُونَ‏ اى- غرباء لا اعرفکم. قال ابن عباس- ظنّ ابراهیم انهم بنو آدم فقال فى نفسه- هؤلاء قوم لا نعرفهم، و قیل- انّما انکر امرهم لانهم دخلوا علیه من غیر استیذان و قیل- لم یکن السّلام تحیتهم فى ذلک الزمان فلمّا سلّموا علیه نکرهم.

فَراغَ إِلى‏ أَهْلِهِ‏، اتاهم فى خفیه من ضیفه لئلا یعلموا بما یتکلّفه لهم، راغ اى- اسرع فى خفاء، فَجاءَ بِعِجْلٍ سَمِینٍ‏ مشوىّ و کان اکثر ماله (ص)، البقر و اختار السمین زیاده فى اکرامهم.

فَقَرَّبَهُ إِلَیْهِمْ‏ لیأکلوا فلم یأکلوا لانّهم لا یأکلون و لا یشربون، قالَ‏ ابراهیم، أَ لا تَأْکُلُونَ‏ لم یأمرهم بالاکل تعظیما لهم، فَأَوْجَسَ مِنْهُمْ خِیفَهً، اذ رفعوا ایدیهم عن طعامه و ظنّ انهم جاءوه بشرّ یریدونه، قالُوا لا تَخَفْ‏، انّا رسل اللَّه و قیل- انّ جبرئیل مسح العجل بجناحه فقام یدرج حتى لحق بامّه و کانت فى الدار فصدّقهم و امن، وَ بَشَّرُوهُ بِغُلامٍ عَلِیمٍ‏ یعنى- اسحاق علیه السلام.

فَأَقْبَلَتِ امْرَأَتُهُ فِی صَرَّهٍ، اى- صیحه تقول- اوه ا الد و انا عجوز و الصرّه- الصیحه الرفیعه منها صریر الباب. و قیل- فى صرّه اى- فى حیاء لأنّها رأت اثر الحیض، فَصَکَّتْ وَجْهَها، اى- لطمت وجهها و قیل- جمعت اصابعها فضربت جبینها تعجّبا کعاده النساء اذا انکرن شیئا، وَ قالَتْ عَجُوزٌ عَقِیمٌ‏ اى- انا عجوز و قیل- معناه- أ تلد عجوز و لها تسع و تسعون سنه و کانت فى شبابها عقیما لم تلد.

قالُوا کَذلِکَ قالَ رَبُّکِ‏، اى- کما قلنا لک قال ربک- انّک ستلدین غلاما، إِنَّهُ هُوَ الْحَکِیمُ‏، فى فعله، الْعَلِیمُ‏ بعباده.

قالَ فَما خَطْبُکُمْ أَیُّهَا الْمُرْسَلُونَ‏ اى- ارسلتم لامر جلیل و شأن عظیم فما ذا کم.

قالُوا إِنَّا أُرْسِلْنا إِلى‏ قَوْمٍ مُجْرِمِینَ‏ یعنى- لاهلاکهم و هم قوم لوط و مدینتهم سدوم.

لِنُرْسِلَ عَلَیْهِمْ حِجارَهً مِنْ طِینٍ‏ اى- آجر فانّه طین طبخ فصار حجاره و قیل- حجاره الارض کلّها کانت طینا صارت حجاره على مرّ الدهور.

مُسَوَّمَهً، اى- معلّمه و کانت حجاره سوداء علیها خطوط حمر على کلّ واحد منها اسم من رمى بها مکتوبا، عِنْدَ رَبِّکَ لِلْمُسْرِفِینَ‏ المشرکین المجاوزین الحد فیه.

فَأَخْرَجْنا مَنْ کانَ فِیها اى- فى قرى قوم لوط، مِنَ الْمُؤْمِنِینَ‏ یعنى- لوطا و من آمن به کقوله: فَأَسْرِ بِأَهْلِکَ بِقِطْعٍ مِنَ اللَّیْلِ‏.

فَما وَجَدْنا فِیها غَیْرَ بَیْتٍ‏، اى- غیر اهل بیت، مِنَ الْمُسْلِمِینَ‏ یعنى- لوطا و ابنتیه، وصفهم اللَّه تعالى بالایمان و الاسلام جمیعا لانّه ما من مؤمن الا و هو مسلم.

وَ تَرَکْنا فِیها، اى- فى مدینه قوم لوط، آیه لِلَّذِینَ یَخافُونَ الْعَذابَ الْأَلِیمَ‏ اى- علامه للخائفین تدلّهم على انّ اللَّه اهلکهم فیخافون مثل عذابهم کقوله: إِنَّ فِی ذلِکَ لَعِبْرَهً لِمَنْ یَخْشى‏ و کقوله: ذلِکَ لِمَنْ خافَ مَقامِی‏.

وَ فِی مُوسى‏، یعنى- و ترکنا فى ارسال موسى ایضا عبره و قیل- هو معطوف على قوله: وَ فِی الْأَرْضِ آیاتٌ‏. إِذْ أَرْسَلْناهُ إِلى‏ فِرْعَوْنَ بِسُلْطانٍ مُبِینٍ‏ بحجه ظاهره.

فَتَوَلَّى بِرُکْنِهِ‏، اى- اعرض فرعون عن الایمان بجموعه و جنوده و قیل- برکنه اى- بجانبه و جمیع بدنه و هو کنایه عن المبالغه فى الاعراض، و قیل- بقوّته و قومه و الرکن ما رکن الیه الانسان من مال و جند و قوه، وَ قالَ ساحِرٌ أَوْ مَجْنُونٌ‏ او هاهنا للعطف، تأویله- ساحر و مجنون، کقوله: إِلى‏ مِائَهِ أَلْفٍ أَوْ یَزِیدُونَ‏ یعنى- و یزیدون.

فَأَخَذْناهُ وَ جُنُودَهُ فَنَبَذْناهُمْ فِی الْیَمِ‏ اى اغرقناهم فى البحر یعنى- بحر اساف‏ وَ هُوَ مُلِیمٌ‏ اتى بما یلام علیه.

وَ فِی عادٍ، معطوف على قوله: وَ فِی الْأَرْضِ آیاتٌ‏ اى- و فى اهلاک عاد ایضا عبره، إِذْ أَرْسَلْنا عَلَیْهِمُ الرِّیحَ الْعَقِیمَ‏ و هى التی لا خیر فیها و لا برکه و لا تلقح شجرا و لا تحمل مطرا و لا تنشئ سحابا و هى الدبور من قوله علیه السلام نصرت بالصبا و اهلکت عاد بالدبور و قیل- هو الجنوب.

ما تَذَرُ مِنْ شَیْ‏ءٍ أَتَتْ عَلَیْهِ‏، من انفسهم و انعامهم و اموالهم، إِلَّا جَعَلَتْهُ کَالرَّمِیمِ‏ یعنى- کالشی‏ء الهالک البالى و هو نبات الارض اذا یبس و دیس و قیل- کالرماد و قیل- کالتراب المدقوق.

وَ فِی ثَمُودَ یعنى- قوم صالح، إِذْ قِیلَ لَهُمْ تَمَتَّعُوا حَتَّى حِینٍ‏، یعنى الى وقت فناء آجالهم و ذلک انّهم لما عقروا الناقه قیل لهم- تمتّعوا ثلاثه ایام.

فَعَتَوْا عَنْ أَمْرِ رَبِّهِمْ فَأَخَذَتْهُمُ الصَّاعِقَهُ بعد مضىّ الایام الثلاثه، و الصاعقه کلّ عذاب مهلک و قیل- هى الموت و قرأ الکسائى- الصّعقه و هى الصوت الذى یکون من الصاعقه، وَ هُمْ یَنْظُرُونَ‏، اى- یرون ذلک عیانا.

فَمَا اسْتَطاعُوا مِنْ قِیامٍ‏، فما قاموا بعد نزول العذاب بهم و لا قدروا على نهوض و قیل- ما استطاعوا من ان یقیموا به فیدفعوه عن انفسهم: وَ ما کانُوا مُنْتَصِرِینَ‏ اى- منتقمین منّا و لا ممتنعین من العذاب.

وَ قَوْمَ نُوحٍ‏ قرأ حمزه و الکسائى و ابو عمرو بکسر المیم معطوفا على قوله:وَ فِی الْأَرْضِ آیاتٌ‏، یعنى- و فى قوم نوح ایضا آیه و عبره، و قرأ الآخرون بالنصب معطوفا على قوله: فَأَخَذْناهُ وَ جُنُودَهُ‏ یعنى- فاغرقنا قوم نوح، مِنْ قَبْلُ‏، عاد و ثمود و قوم فرعون، إِنَّهُمْ کانُوا قَوْماً فاسِقِینَ‏.

وَ السَّماءَ بَنَیْناها بِأَیْدٍ، الاید- القوّه، تقول- ایّدک اللَّه اى- قوّاک اللَّه و منه قوله: عَمِلَتْ أَیْدِینا أَنْعاماً وَ إِنَّا لَمُوسِعُونَ‏ اى- قادرون، و قیل- معناه- نحن فى سعه ممّا نرید و لا یضیق عنّا شی‏ء نریده.

وَ الْأَرْضَ فَرَشْناها، اى- بسطناها و مددناها لیستقرّوا علیها، فَنِعْمَ الْماهِدُونَ‏ نحن. قال ابن عباس: اى- نعم ما وطّأت لعبادى.

النوبه الثالثه

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ‏ «بسم اللَّه»، اخبار عن قدرته و عزّته بنعت الجلال، «الرحمن الرحیم» اخبار عن رأفته و رحمته بوصف الجمال، فبقدرته وجد من وجد من مراده و برأفته وجد من وجد من عباده. بسم اللَّه اخبار است از عزت و قدرت ذو الجلال. الرحمن الرحیم اشارت است بنعت رأفت و لطف جمال بر کمال.

جمال الوهیّت صد هزار جان طالبان بسوخت. جمال صمدیّت صد هزار جان عاشقان بیفروخت. قومى در قهر جلال از بیم قطیعت میسوزند. قومى در لطف جمال بر امید وصلت میفروزند و دلهاى بندگان روز و شب از تأثیر این دو صفت گاه در خوف و گاه در رجا، و از قضیّت این دو اصل گاه در قبض است و گاه در بسط.

بگاه قبض همه فترت بیند و هیبت، بگاه بسط همه لطف بیند و رحمت.

بگاه قبض صرصر قهر آید، شواهد جلال نماید، بنده بسوزد، بزارد، در خواهش آید، بگاه بسط نسیم لطف بوى وصال آرد، شواهد جمال نماید بنده بنازد، در رامش آید.

بگاه قبض بعظمت نگرد همه درد و گداز بیند، بگاه بسط بقرب نگرد همه انس و ناز بیند.

پیر طریقت از اینجا گفت- بقرب مى‏نگر تا از او انس زاید. بعظمت مى‏نگر تا حرمت فزاید. میان این و آن منتظر مى‏باش تا سبق ازل خود چه نماید.

قوله: وَ الذَّارِیاتِ ذَرْواً اشاره الى الریاح الصبحیه تحمل انین المشتاقین الى ساحات العزّه ثمّ تأتى بنسیم القربه الى مشام اسرار اهل المحبّه فیجدون راحه من غلبات اللوعه و فى معناه انشدوا:

و انى لاستهدى الریاح نسیمکم‏ اذا اقبلت من نحوکم بهبوب‏
و اسئلها حمل السلام الیکم‏ فان هى یوما بلّغت فاجیبى‏

آن ساعت که تباشیر صبح پیدا شود و لشکر روشنایى کمین بگشاید و نسیم صبا مهر در هواء عالم‏ دمیدن گیرد، باد صبحى پیک‏وار از جناب جنّات عدن براه افکنند تا نفحات الهى بمشام اسرار دوستان رساند.

عزیز است آن ساعت و بزرگوار آن وقت که بر بساط وَ نَحْنُ أَقْرَبُ‏ در خلوت‏ وَ هُوَ مَعَکُمْ‏ سرّا بسرّ شراب انا جلیس من ذکرنى بى‏زحمت اغیار بدوستان خود رساند و منادى عزت بنعت رأفت ندا در عالم کون داده نواخت درویشان را که- من یقرض غیر عدوم و لا ظلوم. چه عجب اگر آن ساعت بگوش دل بنده فرو گوید که عبدى‏ لا تَخَفْ إِنَّکَ مِنَ الْآمِنِینَ‏.فَالْحامِلاتِ وِقْراً- فَالْجارِیاتِ یُسْراً- فَالْمُقَسِّماتِ أَمْراً- إِنَّما تُوعَدُونَ لَصادِقٌ- وَ إِنَّ الدِّینَ لَواقِعٌ‏.

باین مخلوقات و مصنوعات قسم یاد کرد که رستاخیز بودنى است و هر کسى را جزا کردار خود بخیر و شرّ دادنى. معتقد کافه اهل اسلام است که حق جل جلاله روز حشر و نشر خلائق را جمع کند، ارواح و اشباح را بهم آرد چنانک در نشئه اول روح و شخص جمع بودند از بهر ابتلا، هم چنین در روز حشر و نشر جمع باشند از بهر یافت جزا. فالحشر حق و قراءه الکتاب حق و المیزان و السؤال حق و ممرّ الخلق على الصراط حق و لواء الحمد حق و الشفاعه حق و الجنّه و النار حق. قال اللَّه تعالى:

وَ یَسْتَنْبِئُونَکَ أَ حَقٌّ هُوَ، قُلْ إِی وَ رَبِّی إِنَّهُ لَحَقٌ‏ و قال تعالى: فَوَ رَبِّ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ إِنَّهُ لَحَقٌ‏ مؤمنان که باین غیبها ایمان آوردند و پیغام از پیغام رسان پذیرفتند و براست داشتند، جزا ایشان‏ فردا در آن جهان چیست؟

إِنَّ الْمُتَّقِینَ فِی جَنَّاتٍ وَ عُیُونٍ- آخِذِینَ ما آتاهُمْ رَبُّهُمْ‏، صفت و سیرت ایشان امروز درین جهان چیست؟ کانُوا قَلِیلًا مِنَ اللَّیْلِ ما یَهْجَعُونَ‏ وَ بِالْأَسْحارِ هُمْ یَسْتَغْفِرُونَ‏ و

فى بعض الاخبار- یقول اللَّه عز و جل- ان احبّ احبّائى الىّ الذین یستغفرون بالاسحار. اولئک الذین اذا اردت باهل الارض شیئا ذکرتهم‏ فصرفت بهم عنهم.

بنده را هیچ کرامت بزرگتر از آن نبود که در شب تاریک برخیزد متوارى، بر درگاه بارى. در مناجات و زارى.

شبى که وصفش اینست: لیل هادئ و قمر بادى و رب ینادى- عبادى عبادى.

فرمان آمد که اى محمد وَ مِنَ اللَّیْلِ فَتَهَجَّدْ من کلمه تبعیض است اینجا و معنى آنست که- اى محمد بعضى از شب بیدار باش و بعضى از شب در خواب بیاساى که اگر همه شب در خواب باشى امّت ضایع مانند و اگر شب بیدار باشى همه را بشفاعت تو بیامرزم، آن گه نصیب رحمت من پیدا نیاید. اى محمد ترا شفاعت است و مرا رحمت است و چنانک شفاعت ترا نصیب باید رحمت مرا نصیب باید. پس بعضى از شب بیدار باش و بعضى در خواب، تا بسبب بیدارى تو بعضى را بیامرزم تصدیق شفاعت را و بحرمت خواب تو بعض بیامرزم‏ تحقیق رحمت را تا هم نصیب شفاعت تو پدید آید و هم نصیب رحمت من.

قوله: وَ فِی السَّماءِ رِزْقُکُمْ وَ ما تُوعَدُونَ‏ اصمعى گوید- در بصره بودم نماز جمعه گزارده و از جامع بیرون آمده که اعرابى را دیدم بر شترى نشسته و نیزه در دست گرفته، چون مرا دید گفت- تو از کجایى و از کدام قبیله‏اى. گفتم- از قبیله اصمع. گفت: تو آنى که ترا اصمعى، گویند: گفتم- آرى من آنم. گفت: از کجا مى‏آیى؟ گفتم- از خانه خداى عز و جل گفت: ا و للَّه بیت فى الارض و خداى را در زمین خانه‏اى هست، گفتم- آرى خانه مقدس معظم بیت اللَّه الحرام. گفت آنجا چه میکردى گفتم- کلام خدا میخواندم گفت ا و للَّه کلام خداى را کلامى هست، گفتم- آرى کلامى شیرین و سخنى پرآفرین.

گفت- چیزى از آن بر من خوان، درگرفتم: بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ. وَ الذَّارِیاتِ ذَرْواً تا اینجا رسیدم: وَ فِی السَّماءِ رِزْقُکُمْ وَ ما تُوعَدُونَ‏ گفت- یا اصمعى هذا کلام البارئ. این کلام خداست و سخن او که گفته، گفتم- آرى سخن او، خود گفته و بمحمد فرو فرستاده، اصمعى گفت- گویى آتشى از غیب دروزدند سوزى در وى پدید آمد، دردى بو العجب از درون وى سر برزد. نیزه و شمشیر داشت هر دو بشکست و شتر را بکشت و بدرویشان فروگذاشت و جامه لشکریان از تن‏ بیرون کرد و گفت: یا اصمعى ترى یقبل من لم یخدمه فى شبابه، چگویى کسى که در جوانى خدمت او ناکرده امروز او را بپذیرد، گفتم- چون که نپذیرد پیغامبران را میفرستد که تا ناآمده را بیارند آمده را چون رد کنند.

پیر طریقت در مناجات خویش گفته: الهى هر چند که از بد سزاى خویش بدردم لکن از مفلس نوازى تو شادم. الهى من بقدر تو نادانم و سزاء تو را ناتوانم.

در بیچارگى خود سرگردانم و روز بروز بر زیانم. الهى من کیم که بر درگاه تو زارم یا قصه درد خود بتو بردارم.

در عشق تو من کیم که در منزل من‏ از وصل رخت گلى دمد بر گل من‏

آن گه گفت- یا اصمعى این درد زده را دارویى بیفزاى و خسته معصیت را مرهمى نه. گفتا بر خوان:فَوَ رَبِّ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ إِنَّهُ لَحَقٌّ مِثْلَ ما أَنَّکُمْ تَنْطِقُونَ‏، چند بار خویشتن را بر زمین زده و نعره‏اى چند بکشید، همچون و الهى سرگردان و حیران روى نهاد بر بیابان. دانستم که او قصد حج دارد من نیز عزم درست کردم و رفتم، بوقت طواف او را دیدم در استار کعبه آویخته و میگوید:من مثلى و انت ربى، من مثلى و انت ربى.

گفتم یا اعرابى- مردم را از طواف مشغول داشته‏اى باین سخن که مى‏گویى گفت: یا اصمعى خانه خانه او و بنده بنده او، بگذار تا نازى کنم بر او. آن گه اعرابى این بیتها بر گفت:

یا رجال اللیل ما احسنکم‏ بابى انتم و ما اجملکم‏
اقرعوا الباب على سیّدکم‏ و لعلّ الباب مفتوح لکم‏

اصمعى گفت: بعد از آن در میان خلق نهان شد. بسى جستم او را و نیافتم فبقیت متحیّرا مدهوشا لا صبر لى الّا البکاء و النحیب.

کشف الأسرار و عده الأبرار// ابو الفضل رشید الدین میبدى جلد۹

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
-+=