البقرة - كشف الاسرار و عدة الأبراركشف الاسرار و عدة الأبرار

کشف الأسرار و عده الأبرار رشید الدین میبدى سوره بقره آیه ۱۷۷

النوبه الاولى‏

– قوله تعالى: لَیْسَ الْبِرَّ- نیکى و پارسایى نه همه آنست‏ أَنْ تُوَلُّوا وُجُوهَکُمْ‏ ۱۷۷که رویهاى خویش فرا دارید در نماز، قِبَلَ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ‏ سوى مشرق که بر آمدن گاه آفتابست و مغرب که فرو شدن گاه است،وَ لکِنَّ الْبِرَّ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ‏- و لکن نیک مردى آن کس است که بگرود بخداى‏ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ و روز رستاخیز وَ الْمَلائِکَهِ و فریشتگان‏ وَ الْکِتابِ‏ و کتاب خداى‏ وَ النَّبِیِّینَ‏ و پیغامبران‏ وَ آتَى الْمالَ‏ و مال دهد عَلى‏ حُبِّهِ‏ بر دوستى او ذَوِی الْقُرْبى‏ درویشان خویشاوندان را وَ الْیَتامى‏ و نارسیدگان پدر مردگان را وَ الْمَساکِینَ‏ و درویشان تنگ دستان را، وَ ابْنَ السَّبِیلِ‏ و راه گذریان‏[۱] را وَ السَّائِلِینَ‏ و خواهندگان را وَ فِی الرِّقابِ‏ و در آزادى بردگان را، وَ أَقامَ الصَّلاهَ و نماز بپاى دارد بهنگام‏ وَ آتَى الزَّکاهَ و از مال خود زکاه دهد، وَ الْمُوفُونَ بِعَهْدِهِمْ‏ و باز آمدگان به پیمان خویش با خداى و با خلق‏ إِذا عاهَدُوا هر گه که پیمان بندند، وَ الصَّابِرِینَ فِی الْبَأْساءِ وَ الضَّرَّاءِ و شکیبایان در بیمناکیها و در تنگیها، وَ حِینَ الْبَأْسِ‏ و در وقت جنگ، أُولئِکَ الَّذِینَ صَدَقُوا ایشانند که چون گفتند که نیکانیم راست گفتند، وَ أُولئِکَ هُمُ الْمُتَّقُونَ ۱۷۷ و باز پرهیزندگان از خشم و عذاب خداى تعالى ایشانند.

 

 

النوبه الثانیه

– قوله تعالى: لَیْسَ الْبِرَّ أَنْ تُوَلُّوا وُجُوهَکُمْ‏ الآیه …

حمزه و حفص- البرّ بنصب خوانند باقى قراء برفع، او که برفع خواند الْبِرَّ اسم لیس- نهاد و أَنْ تُوَلُّوا وُجُوهَکُمْ‏ بجاى خبر نهاد، و او که بنصب خواند أَنْ تُوَلُّوا وُجُوهَکُمْ‏ بجاى اسم نهاد و الْبِرَّ بجاى خبر، تقدیره لیس تولیتکم وجوهکم البر کله، کقوله تعالى‏ وَ ما کانَ قَوْلَهُمْ إِلَّا أَنْ قالُوا …

ابن عباس و مجاهد و ضحاک و عطا و سفیان گفتند- این آیت بشأن مؤمنان آمد که در بدایت اسلام پیش از هجرت و لزوم فرائض هر کس که کلمه شهادت‏ و توحید بگفتى و نماز کردى بهر سوى که خواستى، اگر در آن حال از دنیا مى برفت مردمان از بهر وى مى‏گفتند- وجبت له الجنّه- بهشت او را واجب شد که نیکى و پارسایى جمله بجاى آورد. پس چون مصطفى علیه السلام هجرت کرد و آیات فرائض فرو آمد و قبله با کعبه گردانیدند، رب العالمین این آیت فرو فرستاد تا کسى را گمان نیفتد که دین دارى و نیکى همه آنست که نماز کنند، بل که نماز خصلتى است از خصال برّ و بابى از ابواب آن.

گروهى دیگر گفتند از مفسران:- که سبب نزول این آیت آن بود که جهودان در نماز کردن روى سوى مغرب میکردند، و ترسایان سوى مشرق، و هر گروهى ازیشان میگفتند که نیکى و نیک مردى اینست که ما برانیم، و بدان فرموده‏اند، پس خداى تعالى ایشان را دروغ زن گردانید گفت: نیکى نه آنست که ایشان میگویند- لکن آنست که درین آیت بیان کردیم.

وَ لکِنَّ الْبِرَّ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ‏ و وَ لکِنَّ الْبِرَّ هر دو خوانده‏اند بتخفیف و رفع قراءه مدنى و شامى است و بتشدید و نصب قراءه باقى. و آنجا که گفت عز و جل‏ وَ لکِنَّ الْبِرَّ مَنِ اتَّقى‏ همین خلافست، و معنى آنست که- و لکن البر بر من آمن باللَّه، فاستغنى بالاول عن الثانى، کقولهم الجود حاتم و الشجاعه عنتره. و قیل تقدیره- و لکن البارّ من آمن باللّه- کقوله تعالى‏ وَ الْعاقِبَهُ لِلتَّقْوى‏ اى للمتّقى.

و معنى برّ مهربانیست و نیکو کارى و راستى و خوش خویى،قال النبى صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم- البرّ شى‏ء هیّن و وجه طلق و کلام لیّن-

و گفته ‏اند که- برّ- اینجا ایمان و تقوى است و این آیت خود عین دلیل است که همه اشارتست بایمان و تقوى.

مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ‏- اول آنست که ایمان آرد به یگانگى و یکتایى و کردگارى و بزرگوارى خداى. و معنى ایمان تصدیق است، و تصدیق براست داشتن است و استوار گرفتن، یعنى که اللَّه را براست دارى بهر چه گفت، و خبر داد از خود در کتاب خود، یا بر زبان رسول خود، که رسول بهر چه گفت و رسانید از وحى متهم نیست:و ذلک فى قوله‏ وَ ما هُوَ عَلَى الْغَیْبِ بِضَنِینٍ‏.

وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ- و از ابواب برّ یکى ایمان برستخیز است، یعنى یصدّق بالبعث بعد الموت، باز انگیختن و دیگر بار زنده گردانیدن بعد از مرگ براست دارد، و آیات که بدان ناطق است استوار گیرد، و در قرآن از آن فراوان است:منها- قُلِ اللَّهُ یُحْیِیکُمْ ثُمَّ یُمِیتُکُمْ ثُمَّ یَجْمَعُکُمْ إِلى‏ یَوْمِ الْقِیامَهِ لا رَیْبَ فِیهِ‏ منها- قُلْ یُحْیِیهَا الَّذِی أَنْشَأَها أَوَّلَ مَرَّهٍ ثُمَّ رُدُّوا إِلَى اللَّهِ مَوْلاهُمُ الْحَقِ‏ إِلَیْهِ مَرْجِعُکُمْ جَمِیعاً منها- وَعْدَ اللَّهِ حَقًّا، و منها- وَ أَنَّ عَلَیْهِ النَّشْأَهَ الْأُخْرى‏ و منها ثُمَّ اللَّهُ یُنْشِئُ النَّشْأَهَ الْآخِرَهَ و

قال النبى صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم- یقول اللَّه تعالى- شتمنى ابن آدم و ما ینبغى له ان یشتمنى و کذبنى، و ما ینبغى له ان یکذبنى، اما شتمه ایاى فیقول- ان لى ولدا، و اما تکذیبه فیقول لن یعیدنى کما بدأنى.

وَ الْمَلائِکَهِ- و از ابواب برّ ایمان دادن است بفریشتگان که بندگان و رهیکان خدااند، نه فرزندان و دختران- چنانک کافران گفتند. و خداى از ایشان شکایت کرد گفت‏ وَ یَجْعَلُونَ لِلَّهِ الْبَناتِ سُبْحانَهُ‏ وَ قالُوا اتَّخَذَ اللَّهُ وَلَداً سُبْحانَهُ‏ جاى دیگر گفت‏ وَ قالُوا اتَّخَذَ الرَّحْمنُ وَلَداً سُبْحانَهُ بَلْ عِبادٌ مُکْرَمُونَ‏، این ردّ است بر آن کافران که گفتند- رحمن فرزند گرفت و فریشتگان دختران اند، خداى گفت سبحانه- پاکى و بى عیبى او را، این فریشتگان نه دختران اند، بلکه بندگان نواختگان‏اند، بى دستورى خداى سخن نگویند، و بفرمان او کار کنند.

بعضى در آسمان بحضرت عزت و در حجب هیبت بداشته، سرها در پیش افکنده چون دستورى سخن یابند گویند- لا إِلهَ إِلَّا أَنْتَ‏- و بعضى ازیشان از برف و آتش بهم آفریده، یک نیمه ایشان آتش و یک نیمه برف، چون دستورى سخن یابند گویند یا من یؤلف بین الثلج و النار! الف بین قلوب المؤمنین من عبادک و بعضى ازیشان- کرّوبیان‏اند- ایشان را سروها است، و از زیر پاى ایشان تا بکعب پانصد ساله راه، و بعضى ازیشان رسولان اند، و نواختگان‏اند- چون جبرئیل و میکائیل و اسرافیل و عزرائیل، هر یکى بر کارى داشته، و بر شغلى گماشته: جبرئیل بر وحى و بر عذاب، میکائیل بر باران‏ و روزى و نبات، اسرافیل بر صور و لوح و یک رکن از ارکان عرش بر دوش وى، عزرائیل بر قبض ارواح.

از شعبى و ضحاک روایت کردند که از راست عرش جویى روانست از نور، چندانک هر هفت آسمان و هفت زمین و هفت دریا، و جبرئیل هر وقت سحر در آن جوى شود و غسلى بر آرد، و در نور جمالش بیفزاید، و ششصد پر خویش در آن آب زند، تا آب بر گیرد، آن گه بیفشاند، و بعدد هر قطره که از آن بیفتد رب العالمین چندین هزار فریشته بیافریند که هفتاد هزار از آن هر روز در بیت المعمور شوند و هفتاد هزار در کعبه، و تا بقیامت نوبت با ایشان نیاید.

وَ الْکِتابِ وَ النَّبِیِّینَ‏- و از ابواب برّ است ایمان دادن و پذیرفتن همه کتابهاى خداى عز و جل که به پیغامبران فرو فرستاد، آنچه خلق دانند و آنچه ندانند، و پیغامبران ایشان را که دانند و شناسند، و آن را که نشناسند، که نه همه را شناسند- و لذلک قال تعالى‏ وَ رُسُلًا لَمْ نَقْصُصْهُمْ عَلَیْکَ‏.

وَ آتَى الْمالَ عَلى‏ حُبِّهِ‏- و مال دهد بر دوستى خداى، و کسى که بر دوستى خداى مال دهد هیچیز بر خود بنگذارد، که از دوستى خداى در دل وى جاى دوستى مال نماند، و در دلى خود دو دوستى نگنجد، و این حال صدیق اکبر است که هر چه داشت جمله بداد، و چون از وى پرسیدند که- ما ذا ابقیت لعیالک؟ قال اللَّه و رسوله- معنى دیگر گفته‏ اند- وَ آتَى الْمالَ عَلى‏ حُبِّهِ‏- اى على حب المال و مال دهد بر دوستى مال چنانک ابن مسعود گفت: هو ان تؤتیه و انت صحیح تأمل العیش و تخشى الفقر و لا تمهل حتى اذا بلغت الحلقوم قلت لفلان کذا و لفلان کذا، و فى معناه ما

روى ابو هریره- قال‏ سئل رسول اللَّه صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم:- اىّ الصدقه افضل؟ قال- ان تصدق و انت صحیح شحیح تأمل الغنى و تخاف الفقر، و لا تمهل حتى اذا بلغت الحلقوم، قلت لفلان کذا و لفلان کذا و قد کان لفلان.

و روى بسر بن جحاش قال- بصق رسول اللَّه فى کفّه، ثم وضع علیه اصبعه السّبابه- ثم قال یقول اللَّه تعالى- أنّى تعجزنى یا بن آدم؟ و قد خلقتک من مثل هذه؟ حتى اذا سوّیتک و عدلتک مشیت بین بر دین، و للارض منک‏ وئید، ثم جمعت و منعت حتّى اذا بلغت نفسک الى هاهنا، و اشار الى حلقه، قلت- اتصدّق و انّى او ان الصدقه؟

و قال صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم- مثل الذى یتصدق عند موته او یعتق کالذى یهدى اذا شبع.

و قیل‏ عَلى‏ حُبِّهِ‏ اى على حب الایتاء کقوله تعالى‏ وَ یُطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلى‏ حُبِّهِ‏ اى على حب الاطعام. آن گه بیان کرد کى مال کرا دهد و مستحق صدقات کیست.

ذَوِی الْقُرْبى‏- خویشاوندان خود را، ایشان که درویشان باشند و نیازمندان‏

قال النبى صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم- صدقتک على المسکین صدقه و على ذى الرحم اثنتین، لانها صدقه و صله وَ الْیَتامى‏ و یتیمان اگر خویشاوند باشند و اگر نه،

قال النبى صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم« من مسح رأس یتیم عنده لم یمسحه الّا اللَّه، کان له بکل شعره یمرّ علیها یده حسنات، و من احسن الى یتیمه او یتیم عنده کنت انا و هو فى الجنه کهاتین، و قرن بین اصبعیه»

وَ الْمَساکِینَ‏- و درویشان و درماندگان، که راندگان خلق باشند و نواختگان حق،

قال النبى صلى اللَّه علیه و آله و سلّم لعلى ع- «یا على انک فقیر اللَّه فلا تنهر الفقراء و قرّبهم تقربا من اللَّه عز و جل».

وقال صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم- «لیس المسکین بالطواف الذى تردّه الأکله و الأکلتان و التمره و التمرتان، و لکنّ المسکین الذى لا یسئل الناس و لا یفطن له فیتصدق علیه».

وَ ابْنَ السَّبِیلِ‏- و راه گذریان و مهمانان کى بتو فرود آیند،

قال النبى صلى اللَّه علیه و آله و سلّم‏ «من کان یؤمن باللّه و الیوم الآخر فلیکرم ضیفه»

– و در آثار بیارند که امیر المؤمنین على علیه السّلام روزى مى‏گریست او را گفتند- اى مهتر دین چرا مى‏گریى؟ گفت چرا نگریم و هفت روز است تا هیچ مهمان بمن فرو نیامد! بر خود مى ‏بترسم و از آن مى‏ گریم که اگر خداى بمن اهانتى خواستست که چندین روز مهمان از من وا گرفت! و انس بن مالک گفت- زکاه الدار ان یتخذ فیها بیت للضیافه.

وَ السَّائِلِینَ‏- و خواهندگان، اگر بتعریض خواهند و اگر بتصریح، که جاى دیگر گفت:- وَ أَطْعِمُوا الْقانِعَ وَ الْمُعْتَرَّ و

قال النبى صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم‏ «للسائل حق و ان جاء على ظهر فرسه»

– و عیسى علیه السّلام گفت- هر که سائلى را نومید باز گرداند یک هفته فریشتگان‏ رحمت در خانه وى نشوند. و سفیان ثورى هر گه که سائلان را دیدى گفتى- «جاء الغسّالون یغسلون ذنوبنا» شویندگان آمدند که ما را از گناهان مى‏بشویند و پاک کنند. و شافعى گفت- بوقت وفات فلان کس را گوئید تا مرا بشوید آن گه بوقت حاجت آن مرد غائب بود، چون باز آمد وى را گفتند که شافعى چنین وصیت کرد تو غائب بودى. آن مرد اندوهگن شد، آن گه غریمان شافعى را بخواند و تذکره دین بخواست هفتاد هزار درم بر وى وام بود کار همه بگزارد، و گردن وى آزاد کرد، آن گه گفت- هذا غسلى ایّاه.

وَ فِی الرِّقابِ‏- اى- و فى ثمنها، و بردگان که خود را از سیّد باز خرند، و مکاتب شوند، ایشان را از مال خود نصیب دهد، تا بهاى خویش دهند. و این صدقه تطوع است اینجایکه نه سهم زکاه فرض، که در آیت دیگر است. و در معنى‏ وَ فِی الرِّقابِ‏ گفته‏اند که آزاد کردن بردگان است و فداء اسیران. اعرابیى پیش مصطفى در آمد و گفت‏

«علّمنى عملا یدخلنى الجنه- فقال- اعتق النسمه و فکّ الرقبه- قال أو لیسا واحدا؟قال لعتق النسمه ان تفرّد بعتقها، و فک الرقبه ان تعین فى ثمنها»

و روى انه قال‏ «من اعتق نفسا مسلمه کانت فدیته من جهنم»

وَ أَقامَ الصَّلاهَ- اى المفروضه و آتَى الزَّکاهَ الواجبه وَ الْمُوفُونَ بِعَهْدِهِمْ إِذا عاهَدُوا معطوف است بر اوّل آیت- اى و لکن البرّ … المؤمنون و الموفون بعهدهم و این عهد هم با مخلوق است و هم با خالق، و بوفاء هر دو فرموده ‏اند.

عهد مخلوق را گفت- أَوْفُوا بِالْعُقُودِ، و عهد خالق را گفت‏ وَ بِعَهْدِ اللَّهِ أَوْفُوا و هو الذى اخذ علیهم یوم المیثاق و امره ایاهم بعهده.

آن گه بر سبیل مدح گفت: وَ الصَّابِرِینَ فِی الْبَأْساءِ وَ الضَّرَّاءِ- آن شکیبایان در فقر و فاقت و در سختى و شدت‏ وَ حِینَ الْبَأْسِ‏ و بهنگام قتال و مجاهدت.

روى ان النبى صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم قال- «ان اللَّه عز و جل لیبتلى المؤمن بالفقر شوقا الى دعائه»

آن همه بار بلا و درویشى و بى کامى که رب العالمین بر دوستان خود نهد از آنست که تا چون صبر کنند و بدان راضى شوند، و در دعا و ذکر و سوز و نیاز بیفزایند، آن‏ از ایشان بپسندد، و در درجه ایشان بیفزاید، و اگر بعکس این کردى که مال و جاه و نعمت ور ایشان ریختى بودى که ایشان را در آن بطر گرفتى، و یاد کرد و یادداشت اللَّه فرو گذاشتندید، فتحقّق فیهم قوله تعالى:- نَسُوا اللَّهَ فَنَسِیَهُمْ‏- و الیه الاشاره

بقوله صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم‏ حکایه عن اللَّه تعالى« أ یفرح عبدى اذا بسطت له رزقى و صببت علیه الدنیا صبا؟ أما یعلم عبدى ان ذلک له منى قطعا و بعدا، أ یحزن عبدى اذا منعت عنه الدنیا و رزقته قوت الوقت، أما یعلم عبدى ان ذلک له قربا و وصلا؟ و ذلک من غیرتى على عبدى»

أُولئِکَ الَّذِینَ صَدَقُوا- ایشان که برین صفت باشند که گفتیم و برین سیرت و طریقت روند، اگر گویند که نیکان و نیک مردان ایم راست گفتند که راست رفتند، و قیل‏ أُولئِکَ الَّذِینَ صَدَقُوا- یعنى ما عاهدوا اللَّه علیه ایشانند که بوفاء عهد باز آمدند، و دین و امانت که پذیرفتند، حق آن بگزاردند و در میان مؤمنان بنام مردى مخصوص گشتند. کما قال تعالى‏ رِجالٌ صَدَقُوا ما عاهَدُوا اللَّهَ عَلَیْهِ‏ وَ أُولئِکَ هُمُ الْمُتَّقُونَ‏- روى انّ ابا ذر رض سئل عن الایمان فقرأ هذه الآیه فقال السائل- انا سالنا عن الایمان و تخبرنا عن البرّ، فقال جاء رجل الى رسول اللَّه فسأله عن الایمان فقرأ هذه الآیه.

النوبه الثالثه

– قوله تعالى: لَیْسَ الْبِرَّ أَنْ تُوَلُّوا وُجُوهَکُمْ … الآیه- از روى ظاهر درین آیت آنچه شرط شریعت است بشناختى، اکنون از روى باطن بزبان اشارت آنچه نشان حقیقت است بشناس، که حقیقت مر شریعت را چون جان است مر تن را، تن بى جان چون بود، شریعت بى حقیقت هم چنان بود. شریعت بیت الخدم است همه خلق درو جمع، و عمارت آن بخدمت و عبادت، و حقیقت بیت الحرم است عارفان درو جمع و عمارت آن بحرمه و مشاهدت، و از خدمت و عبادت تا بحرمت و مشاهدت چندانست که از آشنایى تا دوست دارى، آشنایى صفت مزدور است و دوستدارى صفت عارف. مزدور همه ابواب برّ که در آیت بر شمردیم بیارد، آن گه گوید- آه اگر باد بر ان جهد یا از آن چیزى بکاهد، که آن گه از مزد باز مانم، و عارف آن همه بشرط خویش بتمامى بگزارد، آن گه گوید- آن اگر از آن ذره بماند که آن گه از دولت باز مانم‏

بهرچ از راه باز افتى چه کفر آن حرف و چه ایمان‏ بهر چه از دوست و امانى چه زشت آن نقش و چه زیبا

مزدور گوید- نماز من روزه من و زکاه من و صبر من در بلاها و وفاء من در عهد ها، و عارف گوید- بزبان تذلل:

من که باشم که بتن رخت وفاء تو کشم‏ دیده حمّال کنم بار جفاء تو کشم‏
بوى جان آیدم از لب که حدیث تو کنم‏ شاخ عزّ رویدم از دل که بلاء تو کشم‏

پیر طریقت گفت:- من چه دانستم که مزدور اوست که بهشت باقى او را حظ است؟ و عارف اوست که در آرزوى یک لحظ است؟! من چه دانستم که مزدور در آرزوى حور و قصور است، و عارف در بحر عیان غرقه نور است! بو على رودبارى قدس اللَّه روحه بوقت نزع خواهر خود را میگفت: یا فاطمه «هذه ابواب السماء قد فتحت، و هذه الجنان قد زینت» اینک درهاى آسمان بگشادند و بهشتها بیاراستند و کنیزکان بر کنگره‏ها نشاندند و میگویند- نوشت باداى با على که این همه از بهر تو ساختند! و زبان حال بو على جواب میدهد- الهى به بهشت و حورا چه نازم اگر مرا نفسى دهى از آن نفس بهشتى سازم.

و حقک لا نظرت الى سواکا بعین موده حتّى اراکا
بر بندم چشم خویش و نگشایم نیز تا روز زیارت تو اى یار عزیز

لَیْسَ الْبِرَّ أَنْ تُوَلُّوا وُجُوهَکُمْ‏- برّ بر قول مجمل دو ضرب است: اعتقاد و اعمال، اعتقاد تحقیق اصول است و اعمال تحصیل فروع. و هر آن کس که اصول بحقیقت مستحکم کرده و فروع بشرط خود بجاى آورده لا محاله از ابرار است، و منزل ابرار دار القرار است. و ذلک فى قوله تعالى- إِنَّ الْأَبْرارَ لَفِی نَعِیمٍ‏.

آن گه رب العالمین در سیاق این آیت بیان کرد همان اعتقاد و همین اعمال گفت- مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ وَ الْمَلائِکَهِ وَ الْکِتابِ وَ النَّبِیِّینَ‏ تا اینجا بیان اعتقاد است و تمهید قواعد اصول، و ازینجا ذکر اعمال در گرفت، و آن گه بر دو قسم نهاد- یک قسم مراعات مردم است در معاشرت ایشان و نواخت دور و نزدیک و مواساه با ایشان، چنانک گفت- وَ آتَى الْمالَ عَلى‏ حُبِّهِ ذَوِی الْقُرْبى‏ وَ الْیَتامى‏ وَ الْمَساکِینَ وَ ابْنَ السَّبِیلِ وَ السَّائِلِینَ وَ فِی الرِّقابِ‏- اول ابتدا بخویشان کرد که حق ایشان مقدّم است بر حقوق دیگران، و لهذا

قال النبى صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم‏ «لا یقبل اللَّه صدقه و ذو رحم محتاج»

پس یتیمان که ایشان عاجزترین خلق‏اند و بى‏کسان‏اند، پس بدرویشان که هیچ مال ندارند نه مال حاضر نه مال غائب، پس براه گذرى که هیچیز در دست ندارد، اما باشد که وى را مال غائب بود، پس بسائلان که درویشان هم راست گویان باشند، و هم دروغ زنان، پس به بردگان که خواجگان دارند که مراعات ایشان کنند و تیمار برند. رب العالمین ترتیب حاجت و دربایست بریشان نگه داشت، هر که درمانده تر و حاجت وى بیشتر و صدقه را مستحق تر ذکر وى فرا پیش داشت که حق وى تمامتر. کریما خداوندا که هر کسرا بجاى خویش بدارد! و استحقاق هر کس چنانک باید برساند! یقول تعالى- ادبر عبادى بعلمى انى بعبادى خبیر بصیر-. قسمى دیگر از اعمال بمتعبد مخصوص است که از وى بدیگرى تعدى نکند، چون نماز بپاى داشتن و صدق و اخلاص در اعمال بجاى آوردن، و بوفاء عهد باز آمدن، و در بلیات صبر کردن.

اینست که رب العالمین گفت‏ وَ أَقامَ الصَّلاهَ الى قوله‏ وَ حِینَ الْبَأْسِ‏ آن گه گفت‏ أُولئِکَ الَّذِینَ صَدَقُوا وَ أُولئِکَ هُمُ الْمُتَّقُونَ‏- اینان‏اند- که در آن یک نیمه برّ که اعتقاد است صدق بجاى آوردند، و در آن نیمه که اعمال است تقوى کار فرمودند، و صدق و تقوى کمال ایمانست، و هم الذین قال اللَّه تعالى‏ أُولئِکَ هُمُ الْمُؤْمِنُونَ حَقًّا الآیه- و تمامتر خبرى از مصطفى صلى اللَّه علیه و آله و سلّم که لایق است باین آیت و ابواب برّ درو جمع، هم قسم اعتقاد و هم قسم اعمال و هم مکارم الاخلاق خبر سوید حارث است:-

قال:- و فدت على رسول اللَّه سابع سبعه من قومى فلما دخلنا علیه و کلمناه اعجبه ما راى من سمتنا و زیّنا، فقال ما انتم؟ قلنا مؤمنون، فتبسّم رسول اللَّه و قال لکلّ قول حقیقه فما حقیقه قولکم و ایمانکم؟ قال سوید- فقلت خمس عشره خصله-: خمس منها- أمرتنا رسلک ان نؤمن بها، و خمس منها- امرتنا رسلک ان نعمل بها و، خمس منها تخلّقنا بها فى الجاهلیه، و نحن على ذلک الّا ان تکره منها شیئا.

فقال رسول اللَّه‏ فما الخمس الخصال التی أمرتکم رسلى ان تؤمنوا بها؟ قلنا امرتنا رسلک ان نؤمن باللّه و ملائکته و کتبه و رسله و البعث بعد الموت، قال فما الخمس التی امرتکم ان تعملوا بهن؟ قلنا امرتنا رسلک ان نقول جمیعا لا اله الا اللَّه و أنّ محمدا رسول اللَّه و ان نقیم الصلوات و نؤتى الزکاه، و نحج البیت من استطاع الیه سبیلا، و نصوم شهر رمضان، و نحن على ذلک، قال فما الخمس الخصال التی تخلقتم بها؟ قلنا- الشکر عند الرخاء، و الصبر عند البلاء و الصدق عند اللقاء، و الرضا بمواقع القضا، و مناجزه الاعداء، فتبسم رسول اللَّه صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم و قال- ادباء فقهاء عقلاء حکماء، کادوا من فقههم ان یکونوا انبیاء، یا لها من خصال! ما اشرفها و ازینها! و اعظم ثوابها! ثم قال رسول اللَّه اوصیکم بخمس خصال لتکمل عشرون خصله- قلنا- اوصنا یا رسول اللَّه! فقال ان کنتم کما تقولون، فلا تجمعوا مالا تأکلون، و لا تبنوا ما لا تسکنون، و لا تنافسوا فى شى‏ء عنه تزولون، و ارغبوا فیما علیه تقدمون، و فیه تخلدون، و اتقوا اللَّه الذى الیه ترجعون و علیه تعرضون.»

____________________________________

[۱] ( ۱) راهگذریان، کذا فى ثلاثه نسخ

کشف الأسرار و عده الأبرار// ابو الفضل رشید الدین میبدى جلد اول

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
-+=