کشف الأسرار و عده الأبرار رشید الدین میبدى سوره الانعام آیه ۱۴۱-۱۵۰
۱۷- النوبه الاولى
(۶/ ۱۵۰- ۱۴۱)
قوله تعالى:
وَ هُوَ الَّذِی أَنْشَأَ جَنَّاتٍ او آنست که رزها آفرید و ساخت
مَعْرُوشاتٍ هست از آنکه جفته آن بسته و کار آن ساخته
وَ غَیْرَ مَعْرُوشاتٍ و هست از آنکه او کنده و بر نداشته
وَ النَّخْلَ وَ الزَّرْعَ و خرما بنان و کشت- زار
مُخْتَلِفاً أُکُلُهُ جدا جدا طعم آن میوه
وَ الزَّیْتُونَ وَ الرُّمَّانَ و زیتون و انار
مُتَشابِهاً هام رنگ
وَ غَیْرَ مُتَشابِهٍ و نه هام طعم
کُلُوا مِنْ ثَمَرِهِ میخورید از میوه و بر آن
إِذا أَثْمَرَ چون میوه آرد
وَ آتُوا حَقَّهُ و حق آن بدهید
یَوْمَ حَصادِهِ روز درودن آن
وَ لا تُسْرِفُوا و در گزاف مروید و اندازه درمگذارید
إِنَّهُ لا یُحِبُّ الْمُسْرِفِینَ (۱۴۱) که اللَّه دوست ندارد گزاف کاران را.
وَ مِنَ الْأَنْعامِ و ساخت از چهار پایان
حَمُولَهً آنها که ببار رسیدهاند و کار را شایند
وَ فَرْشاً و از آن بچهها که آن نیز ببار نرسیدند، یا خود بار را نشایند
کُلُوا مِمَّا رَزَقَکُمُ اللَّهُ میخورید از آنچه اللَّه شما را روزى داد
وَ لا تَتَّبِعُوا خُطُواتِ الشَّیْطانِ و بر پى گامهاى دیو مروید
إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُبِینٌ (۱۴۲) که او شما را دشمنى آشکارا است.
ثَمانِیَهَ أَزْواجٍ هشت تا که چهار جفتاند هر یک زوج آن دیگر
مِنَ الضَّأْنِ اثْنَیْنِ از میش دو، یکى نر یکى ماده
وَ مِنَ الْمَعْزِ اثْنَیْنِ و از بز دو ، یکى نر یکى ماده
قُلْ اى محمد! مشرکان را گوى
آلذَّکَرَیْنِ حَرَّمَ دو نر حرام کرد اللَّه
أَمِ الْأُنْثَیَیْنِ یا آن دو ماده؟
أَمَّا اشْتَمَلَتْ عَلَیْهِ أَرْحامُ الْأُنْثَیَیْنِ یا آنچه رحم هر دو ماده بر آن مشتمل است از بچه نازاده نیز
نَبِّئُونِی خبر کنید مرا
بِعِلْمٍ بحجتى
إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ (۱۴۳) اگر مىراست گوئید که اللَّه این کرد.
وَ مِنَ الْإِبِلِ اثْنَیْنِ و از شتر دو، یکى نر یکى ماده
وَ مِنَ الْبَقَرِ اثْنَیْنِ و از گاو دو، یکى نر یکى ماده
قُلْ آلذَّکَرَیْنِ حَرَّمَ گوى آن دو نر حرام کرد
أَمِ الْأُنْثَیَیْنِ یا آن دو ماده
أَمَّا اشْتَمَلَتْ عَلَیْهِ أَرْحامُ الْأُنْثَیَیْنِ یا آنچه در شکم شتر ماده است و گاو ماده، و رحم ایشان بر آن مشتمل
أَمْ کُنْتُمْ شُهَداءَ یا شما حاضر بودید
إِذْ وَصَّاکُمُ اللَّهُ بِهذا آن گاه که وصیت کرد اللَّه شما را باین
فَمَنْ أَظْلَمُ کیست ستمکارتر بر خویشتن
مِمَّنِ افْتَرى عَلَى اللَّهِ کَذِباً از آن کس که دروغى سازد بر اللَّه
لِیُضِلَّ النَّاسَ بِغَیْرِ عِلْمٍ تا بیراه کند مردمان را بىدانش
إِنَّ اللَّهَ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ (۱۴۴) اللَّه پیش ببرند و صواب نماى گروه ستمکاران بر خویشتن نیست.
قُلْ گوى اى محمّد!
لا أَجِدُ نمىیابم
فِی ما أُوحِیَ إِلَیَ در آنچه پیغام دادند بمن
مُحَرَّماً حرام کرده اى
عَلى طاعِمٍ یَطْعَمُهُ بر هیچ چشندهاى که آن را چشد
إِلَّا أَنْ یَکُونَ مَیْتَهً مگر که مردارى بود
أَوْ دَماً مَسْفُوحاً یا خونى ریخته
أَوْ لَحْمَ خِنزِیرٍ یا گوشت خوک
فَإِنَّهُ رِجْسٌ که آن پلید است
أَوْ فِسْقاً یا کشتهاى که کشنده آن از طاعت خدا بیرون شد
أُهِلَّ لِغَیْرِ اللَّهِ بِهِ و آن را بر نام معبود ناسزا کشت
فَمَنِ اضْطُرَّ هر که بیچاره ماند فرا خوردن مردار غَیْرَ باغٍ نه ستمکار
وَ لا عادٍ و نه افزونى جوى
فَإِنَّ رَبَّکَ غَفُورٌ رَحِیمٌ (۱۴۵) خداى تو آمرزگار است و مهربان.
وَ عَلَى الَّذِینَ هادُوا حَرَّمْنا و بر ایشان که جهود شدند حرام کردیم
کُلَّ ذِی ظُفُرٍ آنچه ظفر دارد، انگشت پاى ناگشاده، و سنب ناشکافته
وَ مِنَ الْبَقَرِ وَ الْغَنَمِ و از گاو و گوسفند
حَرَّمْنا عَلَیْهِمْ شُحُومَهُما حرام کردیم بر ایشان پیه آن هر دو
إِلَّا ما حَمَلَتْ ظُهُورُهُما مگر آنچه در استخوان پشت نشسته بود
أَوِ الْحَوایا یا بر چرب رود
أَوْ مَا اخْتَلَطَ بِعَظْمٍ یا دنبه که در استخوانى پیوسته
ذلِکَ جَزَیْناهُمْ آن پاداش ایشان کردیم
بِبَغْیِهِمْ بستمکارى ایشان
وَ إِنَّا لَصادِقُونَ (۱۴۶) و ما مىراست گوئیم.
فَإِنْ کَذَّبُوکَ اگر ترا دروغ زن گیرند
فَقُلْ رَبُّکُمْ گوى خداوند شما
ذُو رَحْمَهٍ واسِعَهٍ با بخشایش فراخ است
وَ لا یُرَدُّ بَأْسُهُ اما باز ندارند زور گرفتن وى
عَنِ الْقَوْمِ الْمُجْرِمِینَ (۱۴۷) از گروه مجرمان.
سَیَقُولُ الَّذِینَ أَشْرَکُوا میگویند ایشان که انباز گرفتند با خداى
لَوْ شاءَ اللَّهُ اگر اللَّه خواستى
ما أَشْرَکْنا ما انباز نگرفتیمى با وى
وَ لا آباؤُنا و نه پدران ما
وَ لا حَرَّمْنا مِنْ شَیْءٍ و نه حرام کردیمى چیزى
کَذلِکَ کَذَّبَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ همچنین دروغ زن گرفتند ایشان که پیش ازیشان بودند فرستادگان ما را
حَتَّى ذاقُوا بَأْسَنا آن گه که زور عذاب ما چشیدند
قُلْ هَلْ عِنْدَکُمْ مِنْ عِلْمٍ گوى بنزدیک شما هیچ معلومى و نامهاى از اللَّه و حجّتى هست؟
فَتُخْرِجُوهُ لَنا که آن را بیرون آرید ما را
إِنْ تَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَ پى نمىبرید مگر بپندار
وَ إِنْ أَنْتُمْ إِلَّا تَخْرُصُونَ (۱۴۸) و نیستند مگر گروهى که دروغ مىگویید.
قُلْ فَلِلَّهِ الْحُجَّهُ الْبالِغَهُ گوى آن حجت شما را نیست، آن خداى راست حجت تمام درواخ راست رسیده بهر جاى و بهر کس
فَلَوْ شاءَ و اگر خواستى
لَهَداکُمْ أَجْمَعِینَ (۱۴۹) راه نمودى شما را همگان.
قُلْ گوى ایشان را
هَلُمَّ شُهَداءَکُمُ بیارید این خدایان خویش
الَّذِینَ یَشْهَدُونَ ایشان که مىگواهى دهند
أَنَّ اللَّهَ حَرَّمَ هذا که اللَّه حرام کرد این حرث و انعام
فَإِنْ شَهِدُوا اگر گواهى دهند
فَلا تَشْهَدْ مَعَهُمْ تو گواهى مده با ایشان
وَ لا تَتَّبِعْ أَهْواءَ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا و بر پى بایست ایشان مرو که مىدروغ شمارند سخنان ما
وَ الَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَهِ و ایشان که نمىگروند بروز رستاخیز
وَ هُمْ بِرَبِّهِمْ یَعْدِلُونَ (۱۵۰) و ایشان که با خداى خویش مىهمتا گویند.
النوبه الثانیه
قوله تعالى: وَ هُوَ الَّذِی أَنْشَأَ جَنَّاتٍ مَعْرُوشاتٍ الایه- معنى انشاء آفریدن است بابتداء بىمثالى و معیارى، و اختراع آفریدن است بىسببى، و خلق آفریدن است برتقدیر و ترتیب، و جنّات بستانها است که در آن درخت بود، و الجنه ما جنّ اى منع، و المنع على ضربین مانع فى الخلقه بحائط و نحوه، و مانع بالملک الخاص لصاحبه.
مَعْرُوشاتٍ ما کان لها عروش کالسقوف. ضحاک گفت: این درخت انگور است که بعضى از آن بر دارند از زمین، و آن را جفته کنند، و بعضى از آن هم بر زمین بگذارند، و بر ندارند. اینست معنى معروشات و غیر معروشات.
ابن عباس گفت: معروشات آنست که:درخت آن بر زمین منبسط گردد، و ناچار آن را عرشى و سقفى باید، تا از زمین برگرفته شود، و غیر معروشات آن درختان است که بر اصول و ساق خویش استوار بایستد چون خرما بنان و امثال آن از انواع درختان. وجهى دیگر بعید گفتهاند که: معروشات آنست که آدمى کارد و رویاند، و غیر معروشات آنست که در بیابان و کوهان خود رست بود، و قیل:المعروشات ما حولها حائط، و غیر المعروشات مالا حائط حولها.
وَ النَّخْلَ وَ الزَّرْعَ- یعنى انشأ النخل و الزرع، فأفردهما و هما داخلان فى الجنات، لما فیهما من الفضیله. مُخْتَلِفاً أُکُلُهُ- یعنى حمله و طعمه. سماه اکلا، لأنه یؤکل. میگوید: طعم آن میوهها مختلف است بعضى نیکوتر و خوشتر، و بعضى فروتر و دونتر، و بعضى ترش، بعضى شیرین، بعضى تلخ، بعضى خوش، فکلّ نوع من الثمر له طعم غیر طعم النوع الآخر، و کلّ حبّ من حبوب الزرع له طعم غیر طعم الآخر.
وَ الزَّیْتُونَ وَ الرُّمَّانَ- افردهما لما فى الزیتون من المنفعه و الاقوات، و ما فى الرمان من فضیله اللذاذه فى الطعم. متشابها فى اللون، غیر متشابه فى الطعم، متشابها فى الطعم، غیر متشابه فى اللون. دو انار برنگ یکى، و بطعم نه، دو انار بطعم یکى، و برنگ نه.
کُلُوا مِنْ ثَمَرِهِ إِذا أَثْمَرَ حین یکون غضا هذه رخصه للمالک ان یأکل عند ادراکه قبل اخراج حق اللَّه منه.
وَ آتُوا حَقَّهُ- این «ها» با زرع شود، و با نخیل شود، و با اللَّه شود. یَوْمَ حَصادِهِ نافع و ابن کثیر و حمزه و کسایى بکسر «حا» خوانند، و باقى بفتح خوانند، و معنى هر دو یکسانست. میگوید: حق آن زرع و آن میوه بدهید، آن روز که دروید.
علما را خلاف است که این حق کدام است. ابن عمر و ابو الدرداء و سعید جبیر و ابو العالیه و مجاهد و عطا گفتند: صدقهاى است بیرون از زکاه مفروضه، که روز دروان بدرویشان دهند. شعبى گفت: دستهاى است از آن دروده که بدرویش دهند، و قیل:هو التقاط السنبل، و فیه روى عن النبى (ص)، قال: «ما سقط من السنبل».
مجاهد گفت: کانوا یعلقون العذق عند الصرام، فیأکل منه الضعیف و من مرّ.
اما ابن عباس و انس مالک و محمد حنفیه و جابر زید و سعید مسیب و طاوس و قتاده و ضحاک میگویند: «وَ آتُوا حَقَّهُ» این حق زکاه مفروضه است، و شافعى و فقها این قول اختیار کردهاند، و گفتند معنى آنست که: اعطوا زکاته حین ادراکه، و هو اکمل ما یکون من احواله، و یقال: حین کیله. سدى گفت و نخعى و جماعتى که: این سوره الانعام مکى است، و فرض زکاه بمدینه فرو آمد که یعنى این صدقهاى بود پیش از نزول زکاه، پس عشر و نصف العشر که فرضیت آن بمدینه فرو آمد، آن را منسوخ کرد. ابن عباس گفت: نسخت الزکاه کل نفقه فى القرآن.
وَ لا تُسْرِفُوا- اى: و لا تعطوا کله. این در شأن ثابت قیس بن شماس فرو آمد، که وى را پانصد خرمابنان بود، پربار رسیده. چون این آیت فرو آمد که: وَ آتُوا حَقَّهُ یَوْمَ حَصادِهِ، و مردمان را دید که هر کس صدقهاى میکرد، وى رفت و آن همه بیک روز بدرویشان داد، و از بهر عیال خود هیچ چیز بنگذاشت، رب العزه گفت: وَ لا تُسْرِفُوا همه بدرویش مدهید، که عیال خود بىکام بگذارید.
ابدأ بمن تعول، نخست بر عیال خود نفقه کنید، و آنچه بسر مىآید بدرویشان دهید. زهرى گفت: وَ لا تُسْرِفُوا اى لا تنفقوا فى المعاصى. قال مجاهد: لو کان ابو قبیس ذهبا لرجل، فأنفقه فى طاعه اللَّه، لم یکن مسرفا، و لو أنفق درهما واحدا فى معصیه اللَّه کان مسرفا، و فى هذا المعنى قیل لحاتم الطائى: لا خیر فى السرف. فقال: لا سرف فى الخیر. قال عبد الرحمن بن زید الخطاب للسلاطین یقول: لا تاخذوا فوق حقکم.
وَ مِنَ الْأَنْعامِ- اى: و أنشأ من الانعام، حَمُولَهً یعنى ما ادرک الحمل، و اطاق العمل، وَ فَرْشاً هى الصغار التی لا یحمل علیها کالغنم و البقر و الإبل الصغار. حَمُولَهً آنند که بکار و بار رسیدهاند، و فرش آنند که ببار و کار نرسیدهاند از بچه شتر و گاو، و بار و کار را نشایند از گوسفند.
کُلُوا مِمَّا رَزَقَکُمُ اللَّهُ وَ لا تَتَّبِعُوا خُطُواتِ الشَّیْطانِ- این اتباع خطوات آنست که از حموله، بحیره و سائبه و حامى ساختند، و از فرش وصیله ساختند. إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُبِینٌ بیّن العداوه، اخرج آباءکم من الجنه، و قال: «لأحتنکن ذریته». پس تفسیر حموله و فرش کرد، گفت:
ثَمانِیَهَ أَزْواجٍ- هشت تا، یعنى چهار جفت. عرب تا را زوج خوانند، از بهر آنکه تا وادوم است که آن را جفت کند، مِنَ الضَّأْنِ اثْنَیْنِ وَ مِنَ الْمَعْزِ اثْنَیْنِ این تفسیر فرش است.
وَ مِنَ الْإِبِلِ اثْنَیْنِ وَ مِنَ الْبَقَرِ اثْنَیْنِ- این تفسیر حموله است، و الضأن ذوات الصوف من الغنم، و المعز ذوات الشعر. قرأ ابن کثیر و ابن عامر و ابو عمرو: من المعز بتحریک العین. میگوید: این هشت تا ضأن است نر و ماده، و ابل است نر و ماده، و بقر است نر و ماده.
رب العزّه میگوید: این مشرکان که این انعام بر خود حرام کردهاند ایشان راگوى: آلذَّکَرَیْنِ من الضأن و المعز حرم اللَّه علیکم أَمِ الْأُنْثَیَیْنِ- این وصیله که اللَّه ساخت از ضأن و معز، و حرام کرد بر شما، هر دو نر حرام کرده است یا هر دو ماده؟
اگر نر حرام کرده است همه نرهاى آن باید که حرام بود، و اگر ماده حرام کرده است همه مادهاى آن حرام باید، و اگر آن حرام کرده است از ضأن و معز که رحم ایشان بر آن مشتمل است پس بچههاى ایشان همه حرام است، که رحم بر همه مشتمل است.
آن گه گفت:نَبِّئُونِی بِعِلْمٍ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ- اى: فسّروا ما حرمتم بعلم ان کان لکم علم فى تحریمه، و هو قوله: إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ. میگوید: اگر شما را درین تحریم علمى است، علم آن بیارید، و بیان کنید، و اگر مىگویید که این تحریم پدران ما حرام کردهاند: «وَجَدْنا عَلَیْها آباءَنا» آن پدران از که آموختند؟ و از کجا گرفتند؟ اگر گوئید که اللَّه فرمود، چنان که گفت: «وَ اللَّهُ أَمَرَنا بِها» پس حجتى بیارید که چنین است.
وَ مِنَ الْإِبِلِ اثْنَیْنِ وَ مِنَ الْبَقَرِ اثْنَیْنِ- و در شتر و گاو همچنین گفت. قُلْ آلذَّکَرَیْنِ حَرَّمَ أَمِ الْأُنْثَیَیْنِ؟ شتر نر و گاو نر حرام کرد، و آن را سائبه و حامى ساخت، یا شتر ماده و گاو ماده حرام کرد، و آن را بحیره و سائبه کرد. أَمَّا اشْتَمَلَتْ عَلَیْهِ أَرْحامُ الْأُنْثَیَیْنِ یا آنچه رحم ایشان بر آن مشتمل است از بچه نازاد. در جمله معنى آیت آنست که اگر تحریم از جهت ذکرین است همه نر حرامند، و اگر از جهت انثیین، همه ماده حرامند، و اگر از جهت اشتمال رحم است، پس همه آنند که رحم بر ایشان مشتمل بود، همه حرامند.
ابن عباس ازینجا گفت: و هل تشتمل الارحام الا على ذکر و أنثى؟ فلم یحرمون بعضا و یحلون بعضا؟! أَمْ کُنْتُمْ شُهَداءَ إِذْ وَصَّاکُمُ اللَّهُ بِهذا- هل شاهدتم اللَّه قد حرم هذا اذ کنتم لا تؤمنون برسوله؟ میگوید: اللَّه را دیدید که این تحریم کرد، چون برسول ایمان مىنیارید بآنچه گفت؟ چون حجت بر ایشان لازم گشت بیان کرد که این جز دروغ نیست که بر اللَّه بستند، و نهنده این دروغ عمرو بن لحى بود که تغییر در دین اسماعیل وى آورد، و این سنت تحریم وى نهاد.
رب العالمین در شأن وى گفت: فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرى عَلَى اللَّهِ کَذِباً لِیُضِلَّ النَّاسَ بِغَیْرِ عِلْمٍ إِنَّ اللَّهَ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ. پس رب العزّه بوحى پاک ذکر محرمات کرد، و تخطئه ایشان کرد در تحریم حرث و انعام، گفت:قُلْ لا أَجِدُ فِی ما أُوحِیَ إِلَیَّ مُحَرَّماً عَلى طاعِمٍ یَطْعَمُهُ- یعنى على آکل یأکله ممّا حرمته.
الا ان تکون بتاء منقوطه از فوق قراءت مکى است و شامى و حمزه، یعنى: الا ان تکون الا طعمه او النسمه ا النفس او العین میته. باقى بیاء خوانند، یعنى:الا ان یکون ذلک المحرم او المأکول او الموجود میته، و قراءت شامى و بو جعفر «میته» برفع است و برین قراءت «کان» بمعنى حدوث است، و «میته» رفع بفعله، یعنى الا ان یقع، او یحدث میته. اصل میت است و هاء را فزودند مبالغت را.
أَوْ دَماً مَسْفُوحاً- اى مصبوبا سائلا. در مسفوح چهار چیز مستثنى است: الکبد و الطحال و دم المسک و ماء اللحم الاحمر. أَوْ لَحْمَ خِنزِیرٍ فَإِنَّهُ رِجْسٌ- قذر و نجس، أَوْ فِسْقاً اى مفسوقا به، یعنى مذبوحا، او منحورا فسق فى ذبحه او نحره، فذبح و نحر على اسم غیر اللَّه. و نظم الایه: الا ان یکون میته او فسقا فانه رجس.
فَمَنِ اضْطُرَّ اى من دعته الضروره الى اکله، فأکله، غَیْرَ باغٍ اى غیر قاصد لتحلیل ما حرم اللَّه وَ لا عادٍ اى و لا مجاوز للقصد و قدر الحاجه، فَإِنَّ رَبَّکَ غَفُورٌ رَحِیمٌ یغفر لمن لم یتعدّ. غَفُورٌ رَحِیمٌ درین آیت از بهر آن گفت که خوردن مردار باصل حلال نیست، و آن قدر که درین آیت مباح است خوردن آن رخصتى است که اللَّه داد برحمت خویش.
میگوید: حکم بالرّخصه کما حکم بالمغفره. اگر کسى گوید: چونست که محرمات درین آیت بر سه قسم اقتصار کرد، و در سوره المائده بسیار برشمرده از منخنقه و موقوذه و غیر آن؟ جواب آنست که هر چه درین آیت گفت اصناف و انواع میته است. آنجا بتفصیل گفت، و اینجا بر جمله، که اسم میته بر همه افتد.
اگر گویند: بیرون از انواع میتات در شرع محرمات بسیار است از خبائث و سموم و غیر آن؟ جواب آنست که: الحسین بن فضل گفت در معنى آیت: قُلْ لا أَجِدُ یعنى فى وحى القرآن، فأما وحى السنه فقد حرم اشیاء کثیره، فمنها ماروى ان النبى (ص) حرم یوم خیبر الحمر الانسیه، و لحوم البغال، و کل ذى ناب من السباع، و کل ذى مخلب من الطیر، و نهى عن اکل الهر و أکل ثمنها، و قال: «اذا وقعت الفأره فى السمن فان کان جامدا فألقوها و من حولها، و ان کان مائعا فلا تقربوه»،
و عن المقدام بن معدى کرب، قال: قال رسول اللَّه (ص): «الا انى اوتیت القرآن و مثله معه، الا یوشک رجل شبعان على اریکته یقول علیکم بهذا القرآن فما وجدتم فیه من حلال فأحلوه، و ما وجدتم فیه من حرام فحرموه، و ان ما حرم رسول اللَّه کما حرم اللَّه. الا لا یحل لکم الحمار الاهلى، و لا کل ذى ناب من السباع، و لا لقطه معاهد الا ان یستغنى عنها صاحبها، و من نزل بقوم فعلیهم ان یقروه، فان لم یقروه فله ان یعقبهم بمثل قراه».
وَ عَلَى الَّذِینَ هادُوا- یعنى: رجعوا عن دین موسى الى ما احدثوا. هدنا الیک اى رجعنا، و العرب یسمى بالمستقبل کما سمى یحیى و یعیش و یموت و یعمر و یمجد و یحمد و یزید و یشکر، و کذلک یهود، و سمّوا یهود لهیدودتهم عن الدین. درین آیت بیان کرد آنچه بر جهودان حرام است، گفت: وَ عَلَى الَّذِینَ هادُوا حَرَّمْنا بریشان حرام کردیم، کُلَّ ذِی ظُفُرٍ یعنى کل ما لیس بمنفرج الاصابع، و لا بمشقوق الحافر، کالابل و النعامه الاوز و البط و ما اشبه ذلک.
این قول ابن عباس است و سعید جبیر و مجاهد و قتاده و سدى، اما اهل معانى گفتند: یدخل فى ذلک جمیع انواع السباع و الکلاب و السنانیر و سائر ما یصطاد بظفره من الطیر. قال ثعلب: کل ما لم یصد فهو ذو ظفر و ذو مخلب ما صاد.
وَ مِنَ الْبَقَرِ وَ الْغَنَمِ حَرَّمْنا عَلَیْهِمْ شُحُومَهُما- پیه گاو و گوسفند بر ایشان حرام کرد، پس بعضى از آن مستثنى کرد، گفت: إِلَّا ما حَمَلَتْ ظُهُورُهُما مگر آن پیه که برپشت باشد یا بر کتف، أَوِ الْحَوایا یا چرب رود، أَوْ مَا اخْتَلَطَ بِعَظْمٍ یا دنبه، و کذلک کلّ شحم مختلط بعظم، یعنى ما تعلق من الشحم بهذه الاشیاء غیر محرم علیهم، و انّما حرّم علیهم شحوم الکلیتین و الثروب.
عن ابن عبّاس: انّ رسول اللَّه (ص) کان قاعدا خلف المقام اذ رفع بصره الى السماء، و قال: «لعن اللَّه الیهود ثلاثا. انّ اللَّه حرّم علیهم الشحوم فباعوها، و أکلوا اثمانها، و ان اللَّه لم یحرم على قوم اکل شیء الا حرم علیهم ثمنه.»
ذلِکَ اى: ذلک التحریم جَزَیْناهُمْ بِبَغْیِهِمْ یعنى عقوبه لقتلهم الانبیاء، و بصدّهم عن سبیل اللَّه کثیرا، و بأکلهم الربا و استحلال اموال الناس بالباطل، فهذا البغى.
وَ إِنَّا لَصادِقُونَ فى الاخبار عن التحریم و عن بغیهم. اینست تفصیل محرمات بوحى قرآن، هم آنکه محرم است بر مسلمانان، و هم آنکه محرم است بر جهودان. و مصطفى (ص) فرا مشرکان عرب گفت که: تفصیل محرمات بآن پیغام که بمن دادند، و بآن وحى قرآن که بمن گزاردند همین است. کافران او را تکذیب کردند و گفتند: فانک لم تصب.
رب العالمین گفت:فَإِنْ کَذَّبُوکَ فَقُلْ رَبُّکُمْ ذُو رَحْمَهٍ واسِعَهٍ- بتأخیر العذاب عنکم، وَ لا یُرَدُّ بَأْسُهُ اى عذابه اذا جاء الوقت، عَنِ الْقَوْمِ الْمُجْرِمِینَ الذین کذبوک بما تقول. ابن کیسان از ثعلب پرسید در معنى این آیت، گفت: جزاء تکذیب رحمت چون باشد؟ ثعلب جواب داد که: ذو رحمه واسعه، اذ لم یعاجلکم بالعقوبه.
ابن کیسان گفت: قد عوجل من الامم قبل محمد. قال ثعلب: او لست تقرأ: وَ ما أَرْسَلْناکَ إِلَّا رَحْمَهً لِلْعالَمِینَ؟ فمن رحمته و شرفه و برکته و مقداره عند خالقه انه اخّر عقوبه من کذبه الى الآخره، لأن عیونهم قد وقعت على عینه، فلحقتهم برکاته بما اخّرت عنهم العقوبات الى الآخره، فمنهم من اسلم ببرکته، و منهم من رفّه فى الدنیا ببرکته صلى اللَّه علیه و سلم.
سَیَقُولُ الَّذِینَ أَشْرَکُوا- مشرکان عرب چون حجت بر ایشان لازم گشت، و بدانستند بیقین که آنچه بدست دارند و آنچه باعتقاد کردهاند از تحریم حرث و انعام و غیر آن باطل است، گفتند: لَوْ شاءَ اللَّهُ ما أَشْرَکْنا وَ لا آباؤُنا وَ لا حَرَّمْنا من البحائر و السوائب و غیر ذلک.
مشیت خدا حجت خود ساختند، و این مشیت نه آن مشیت اللَّه است در خلق خویش، چنان که آنجا گفت: وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ ما أَشْرَکُوا وَ ما جَعَلْناکَ عَلَیْهِمْ حَفِیظاً، بلکه مشرکان باین مشیت امر خواستند و رضا و محبت، یعنى: ان اللَّه رضى منا ما نحن علیه و أراده منا، و امرنا به، و لو لم یرضه لحال بیننا و بینه. دعوى کردند که اللَّه ما را فرمود، و از ما بپسندید این تحریم که کردیم، و پدران ما کردند، و اگر خواستى ما را نفرمودى، و بجاى آنکه فرمود باز زدى.
و کافران را درین بس حجّتى نیست، که ایشان امر بگذاشتند، و در مشیت آویختند، و امر خدا دیگر است، و ارادت و مشیت او دیگر. انه جل جلاله مرید بجمیع الکائنات غیر آمر بجمیع ما یرید. پس بر بنده آنست که فرمان گوش دارد، و اتّباع آن کند، و او را نرسد که بعد از ورود امر در مشیت آویزد. رب العالمین گفت: کَذلِکَ کَذَّبَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ حَتَّى ذاقُوا بَأْسَنا. چنان که ترا تکذیب کردند اى محمد! این کافران، اسلاف ایشان و پدران ایشان با انبیا همان تکذیب کردند.
تشبیه اینان با اسلاف بتکذیب کرد، و تعرض گفت ایشان که: لَوْ شاءَ اللَّهُ نکرد، نگفت:پدران ایشان دروغ گفتند، چنان که اینان در لَوْ شاءَ اللَّهُ دروغ گفتند، که اگر معنى این بودى کذب بتخفیف گفتى. چون نسبت ایشان با تکذیب کرد نه با کذب، معلوم گشت که کافران دعوى آن میکردند، که اللَّه ما را باین تحریم فرمود.
رب العزه گفت: قُلْ هَلْ عِنْدَکُمْ مِنْ عِلْمٍ؟ یعنى على ما قلتم من برهان و کتاب منزل؟ فَتُخْرِجُوهُ لَنا، چنان که جاى دیگر گفت: قُلْ فَأْتُوا بِکِتابٍ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ. آن گه گفت: إِنْ تَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَ اى: ما تتبعون فیما انتم علیه الا الظنّ لا العلم و الیقین، وَ إِنْ أَنْتُمْ إِلَّا تَخْرُصُونَ یعنى و ما انتم الا کاذبون.
قُلْ فَلِلَّهِ الْحُجَّهُ الْبالِغَهُ- بالکتاب و الرسول و البیان. فَلَوْ شاءَ لَهَداکُمْ أَجْمَعِینَ اخبار عن تعلق مشیه اللَّه بکفرهم، و ان ذلک حصل بمشیته، اذ لو شاء لهدیکم.
قُلْ هَلُمَّ شُهَداءَکُمُ- سیبویه گفت: هلم اصل هاء است، فضمت الیها «لم»، و جعلها کالکلمه. پس قومى عرب آن را تثنیه و جمع گویند: هلم، هلما، هلموا، هلمى، هلممن، و قومى آن را تثنیه و جمع نگویند، و این فصیحتر است، که این لغت قرآن است، و باین قرآن فرو آمد.
یقول تعالى: هَلُمَّ إِلَیْنا، و هَلُمَّ شُهَداءَکُمُ، و این بمعنى جمع است. و هلم متعدى آید و لازم آید. لازم بمعنى تعالوا است، کقوله: «هلم الینا»، و متعدى بمعنى هاتوا. کقوله: هلم الینا شهداءکم اى هاتوا شهداءکم و قربوا شهداءکم. الَّذِینَ یَشْهَدُونَ أَنَّ اللَّهَ حَرَّمَ هذا الحرث و الأنعام.
فَإِنْ شَهِدُوا فَلا تَشْهَدْ مَعَهُمْ- رب العزّه مصطفى را میفرماید که: تصدیق گفت این محرمان و این شهدا مکن، و بصدق ایشان گواهى مده، که ایشان دروغ زناناند، و گواهى بدروغ دهند. وَ لا تَتَّبِعْ أَهْواءَ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا- یعنى: القرآن الذى فیه تحلیل ما حرموا. وَ الَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَهِ اى لا یصدقون بالبعث الذى فیه جزاء الاعمال، و هم الدهریه من الزنادقه، وَ هُمْ بِرَبِّهِمْ یَعْدِلُونَ- یشرکون و یجعلون له عدیلا.
النوبه الثالثه
قوله تعالى: وَ هُوَ الَّذِی أَنْشَأَ جَنَّاتٍ مَعْرُوشاتٍ الایه- دیدهاى باید پاک، از غشاوت غیبت نجات یافته، و از سرمه توحید مددى تمام یافته، تا نظاره اسرار صنایع ربوبیت در عالم خلقیت از وى درست آید، و آن آثار رحمت و آیات و رایات قدرت و دلالات و امارات حکمت بیند درین باغ و بستان، و انواع و الوان درختان، تا در هر جز وى از اجزاء مخلوقات و مقدورات صد هزار صنایع و بدایع و ودایع بیند نهاده، که یکى بیکى نماند.
سهلها معطر، بحرها معنبر، خاکها منور، باغها مزخرف، گلها ملون. یکى سرخ چون چون خون دل مشتاقان، یکى زرد چون روى زاهدان، یکى سپید چون دل مؤمنان، یکى لعل چون جان عاشقان. این همه تأثیر یک نظر حق است که هر سال یک بار بزمین نگرد. چون از آن یک نظر این همه عجائب و لطائف پدید آید، از سیصد و شصت نظر بدل دوستان گویى چه اثر نماید، و چه اعجوبه و چه لطیفه پدید آرد! وَ آتُوا حَقَّهُ یَوْمَ حَصادِهِ- بندگان را میگوید که حق این نعمت بشناسید، و بشکر آن قیام نمائید، و با درویشان مواسات کنید، تا نعمت بماند، و درویش بیاساید، و دوستى حق شما را حاصل شود.
به داود وحى آمد که: یا داود! خواهى که بمن نزدیک شوى، و ترا بدوست گیرم، رو درویشان را باز جوى، شکستگان را بنواز، و بایشان تقرب کن، بلقمه اى نان، بشربتى آب، تا ایشان ترا دوست دارند، و بدل خود راه دهند. اى داود! من بر دل ایشان اطلاع کنم، هر که را در دل ایشان بینم، او را بدست خود گیرم.
وَ لا تُسْرِفُوا إِنَّهُ لا یُحِبُّ الْمُسْرِفِینَ- بر ذوق جوانمردان طریقت اسراف آنست که حظ نفس در آن است و گرچه حبه اى بود یا ذرهاى. بموسى وحى آمد که یا موسى! خواهى که همه آن رود که مراد تو بود، حظ نفس خود در باقى کن، و مراد خود فداء مراد ازلى کن. تو بندهاى و بنده را مراد نیست، و حظ خود دیدن سیرت جوانمردان نیست، و از خود باز رستن جز کار صدیقان نیست:
تا با تو تویى ترا به خود ره ندهند | چون بىتو شدى زدیده بیرون ننهند. |
وَ مِنَ الْأَنْعامِ حَمُولَهً وَ فَرْشاً- این بازنعمتى دیگر است، و بر بندگان منتى دیگر، که شما را نه خود باغ و بستان و انواع درختان و میوههاى الوان آفریدم و ساختم، که چهار پایان و جانوران را هم آفریدم، و شما را مسخر کردم، و منافع شما در آن نهادم، چنان که جایها در قرآن از آن منافع خبر داد، و منت نهاد، گفت: وَ ذَلَّلْناها لَهُمْ فَمِنْها رَکُوبُهُمْ وَ مِنْها یَأْکُلُونَ، وَ لَهُمْ فِیها مَنافِعُ وَ مَشارِبُ، وَ الْأَنْعامَ خَلَقَها لَکُمْ فِیها دِفْءٌ وَ مَنافِعُ وَ مِنْها تَأْکُلُونَ، وَ لَکُمْ فِیها الایه.
جاى دیگر گفت: لِتَرْکَبُوها وَ زِینَهً گفتا: و نه خود حیوانات شما را مسخر کردم، که جمادات هم مسخر شما کردم: وَ سَخَّرَ لَکُمُ اللَّیْلَ وَ النَّهارَ وَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ وَ النُّجُومُ مُسَخَّراتٌ بِأَمْرِهِ. آن گه در افضال و انعام بیفزود، و همه فراهم گرفت و گفت: هر چه محدثات است و مخلوقات در آسمان و زمین، شما را مسخر کردم: وَ سَخَّرَ لَکُمْ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ جَمِیعاً مِنْهُ. این از بهر آنست که من خداوندى بىنیازم، بهیچ چیز و بهیچ کس حاجت و نیاز ندارم.
هر چه آفریدم براى بندگان و رهیگان آفریدم: هُوَ الَّذِی خَلَقَ لَکُمْ ما فِی الْأَرْضِ جَمِیعاً. بنده من! این همه نعمت و نواخت از ما بین، و شکر از ما کن. فضل ما بین نه فعل خود. عون ما بین نه جهد خود. نعمت ما بطاعت ما بکاردار، و شیطان را خوار دار، که او ترا دشمن است و راهزن.
اینست که رب العزه گفت: کُلُوا مِمَّا رَزَقَکُمُ اللَّهُ وَ لا تَتَّبِعُوا خُطُواتِ الشَّیْطانِ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُبِینٌ- آن گه پس ازین آیت لختى نعمتهاى خود بتفصیل یاد کرد، و محرمات و محللات از هم جدا کرد، و هر یکى را گروهى نامزد کرد، که ایشان را آن روزى کرد:طیبات حلال مؤمنان پاک را، و خبیثات حرام دشمنان ناپاک را: الطَّیِّباتُ لِلطَّیِّبِینَ و الْخَبِیثاتُ لِلْخَبِیثِینَ.
آن گه هر دو را حوالت با صفت خود کرد، و درین آیت اشارت کرد که: فَقُلْ رَبُّکُمْ ذُو رَحْمَهٍ واسِعَهٍ وَ لا یُرَدُّ بَأْسُهُ عَنِ الْقَوْمِ الْمُجْرِمِینَ. گفت: ما را هم رحمت است و هم بأس و شدت. رحمت از مؤمنان دریغ نیست، و بأس و شدت از دشمنان دور نیست. روزى پاک مؤمنانرا برحمت ما است، و رزق خبیث دشمنان را از نقمت ما است، و ماآن کنیم که خود خواهیم، کس را بر حکم ما اعتراض نه، و بر صنع ما چون و چرا نه.
آنچه کنیم بحجت خداوندى و کردگارى و جبارى کنیم، که حجت بالغه بحقیقت ما را است، و حکم روان و عزت بیکران ما را سزا است. اینست که گفت جل جلاله:قُلْ فَلِلَّهِ الْحُجَّهُ الْبالِغَهُ فَلَوْ شاءَ لَهَداکُمْ أَجْمَعِینَ- قال النصر ابادى:الخلق کلهم منعهم شده الحاجه عن معانى رؤیه الحجه، و لو سقط عنهم الحاجات، لکشف لهم براهین الحجه، و قال: رؤیه الحاجه حسنه، و رؤیه الحجه احسن منها.
کشف الأسرار و عده الأبرار// ابو الفضل رشید الدین میبدى جلد ۳